گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
بنی قَیْنُقاع


بنی قینقاع پس از تبعید :

بنی قینقاع پس از تبعید :
بنی قینقاع پس از تبعید در مسیر حرکت به شمال به وادی القری رفتند (منطقه حاصلخیز نزدیک مدینه که ساکنان آن عمدتاً یهودی بودند) و پس از اندی به سمت شام رفته، در آنجا در منطقه اذرعات مستقر شدند.
منابع در گزارش حوادث جنگ احد در سال سوم هجری آورده اند که عبدالله بن ابیّ با چند

صد تن از هوادارانش برای پیوستن به سپاه اسلام آمده بودند که پیامبر متوجه شد بخشی از ایشان از همپیمانان بنی قینقاعی وی هستند و از این رو با این سخن که از مشرکان یاری نمی طلبم، حضور ایشان را نپذیرفت.[56] این گزارش هرچند مشهور است پذیرفتنی نیست، زیرا ایشان پیش از نبرد احد تبعید شده بودند و افزون بر این، یهودیان موحّد بودند و نمی توان عنوان مشرک را بر ایشان تطبیق کرد.
به رغم تبعید بنی قینقاع در سال دوم هجری، در سالهای بعد نیز گاه گزارشهایی از آنان به چشم می خورد؛ از جمله اینکه تنی از آنها در نبرد خیبر در سپاه اسلام حضور داشتند.[57] ابن هشام نیز هنگامی که منافقان مدینه را برمی شمرد تنی چند از بنی قینقاع را چون زید بن لصیب، نعمان بن اوفی، رافع بن حریمله، رفاعة بن زید، سلسلة بن برهام و کنانة بن صوریا نام می برد.[58] به نظر می رسد این عده پیش از تبعید بنی قینقاع اسلام آورده بودند تا بتوانند در یثرب بمانند و شاید بتوان منافع اقتصادی را عامل محافظه کاری ایشان دانست، اگرچه منابع، بیشتر از اقدامات فرهنگی و سیاسی ایشان بر ضدّ پیامبر یاد کرده اند[59] و کمتر از وضعیت اقتصادی ایشان سخنی هست.

بنی کنانه

اشاره

بنی کنانه : از قبایل بزرگ عدنانی ساکن حجاز
بنی کنانه در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) مجموعه قبایل عرب عدنانی بودند که نسبشان به ابونضر کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان می رسید.[1]
کنانة بن خزیمه، جد هفتم رسول خدا،پسران بسیاری داشت که شمار آنها به 14 تن می رسید: نضر، عبد مناة، مالک، ملکان، عامر، حارث، عمرو، سعد، عوف، غنم، مخرمه، جرول، غزوان و حُدال.[2]

بعضی از ایشان خود منشأ قبیله های کوچک و بزرگ دیگری شدند و کنانه را در مناطق وسیعی از شبه جزیره عربستان گستراندند، چنان که از نضر بن کنانه، قریش [3] و از عبد مناة بن کنانه تیره های بزرگی چون بنی بکر، بنی عامر، بنی لیث، بنی دیل (دوئل)، بنی ضمره، بنی غفار و بنی مدلج و از نسل مالک بن کنانه تیره های بنی فراس، بنی حارث بن غنم، بنی عمرو و بنی نابغه شکل گرفتند. از دیگر فرزندان کنانه نیز تیره هایی پدیدآمد که از شهرت چندانی برخوردار نیستند.[4]
هرچند در مقطعی همه کنانه یک مجموعه بوده اند و گاه برخی از ویژگیهای یکی از قبایل کنانه به عموم آنها نسبت داده شده است؛ اما از گزارشها برمی آید که در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) قریش که خود بخشی از کنانه بودند مجموعه ای مستقل به شمار می آمده اند.
با توجه به گستردگی کنانیها، آنان در عصر جاهلی در مناطق وسیعی از حجاز، تهامه و یمن[5] از جمله مکه واطراف آن[6]، مدینه [7] و در برخی نواحی مانند ودان[8]، مطهر[9] و بیض[10] پراکنده بودند. با آغاز فتوحات در عصر اسلامی برخی از ایشان به کوفه[11]، شام[12] و مصر[13] مهاجرت کردند.
«مجنه» بازاری در اطراف مکه، به کنانیها اختصاص داشته و از زمینهای آنان بوده است.[14] این بازار پس از بازار عکاظ در 10 روز پایانی ماه ذیقعده برپا می شده و بنابر نقلی به قبیله بنی دئل از کنانه تعلق داشته است .[15] این گزارش، نشان می دهد که بخشی بنی کنانه در آن روزگار به تجارت و بازرگانی نیز مشغول بوده اند، چنان که از گزارشهای پراکنده دیگری نیز برمی آید که برخی تیره های این قوم به کشاورزی و دامداری اشتغال داشته اند. بنی لیث)

آداب و سنن کنانیها:

آداب و سنن کنانیها:
بخشندگی از آداب دوره جاهلی کنانیها بود. به عنوان نمونه، سُلَمی بن نَوْفل از بنی دُیِل در شمار بخشنده ترین عربهای جاهلی (اجواد الجاهلیه) جای داشت.[16] از دیگر آداب این دوره بنی کنانه مهمان نوازی بود. بر

پایه نقلی بنی کنانه رسم مهمان دوستی را از حضرت ابراهیم(علیه السلام) به ارث برده[17] و تنهایی خوردن و آشامیدن را بر خود حرام کرده بودند. آنان چون سفره ای می گستراندند، آن قدر می ماندند تا مهمانی برسد. در عصر اسلامی با فرود آمدن این فقره از آیه 61 نور/24: «... لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَأکُلوا جَمیعـًا اَو اَشتاتـًا ...»خداوند ایشان را در عمل به این رفتار مخیر کرد. غالب گزارشهای موجود، نزول این آیه را درباره بنی کنانه یا از قبایل آن دانسته اند.[18]

جنگها:

جنگها:
درگیریهای دوران جاهلیت بنی کنانه با دیگر قبایل حتی ماههای حرام را هم در برمی گرفت. جنگهای فجار، جنگهای عرب جاهلی در ماههای حرام بود که بر اثر شکستن حرمت ماههای حرام به این نام مشهور شد. این جنگها 4 بار رخ داد که بنی کنانه در سه بار آن شرکت داشت: فجار اول، میان کنانه و قریش با قبیله قیس بن عیلان درگرفت.[19] بعضی این درگیری را میان کنانه و هوازن می دانند.[20] فجار دوم بین قریش و کنانه رخ داد[21] و برخی آن را میان قیس و کنانه می دانند.[22] در فجار سوم بنی کنانه با تیره ای از هوازن درگیر شدند.[23] گروهی این جنگ را میان قریش و کنانه شمرده اند.[24] جنگ کنانه با قریش در ذات نکیف[25] و یوم مشلل[26] و درگیری بنی ضمره کنانی با قریش[27] از دیگر ستیزهای بنی کنانه در جاهلیت بوده است. در جنگ یوم شهورة بنی ضمره از تیره های بنی کنانه، با قریش و دو تیره دیگر از کنانه به نامهای بنی دیل و بنی لیث درگیر شد که از بزرگ ترین جنگهای کنانه شمرده شده است.[28]
بنی کنانه چندین بار با قبیله خزاعه جنگیدند؛ از جمله جنگ عتود و ستیزی که در محلی از یمامه رخ داد.[29]
درگیری بنی فراس، تیره ای از کنانه، با گروهی از هوازن در منطقه کدید نبرد دیگری است که به یوم کدید شهرت یافت.[30]

حفاظت از کعبه و اهتمام به امور آن:

حفاظت از کعبه و اهتمام به امور آن:
کنانیها از متولیان کعبه بودند.[31]

خبرهای موجود، از توجه و اهتمام فراوان بنی کنانه به امور مکه حکایت دارد. آنان در حفظ کعبه و دور نگهداشتن آن از تجاوز و ستم می کوشیدند و در مقابل حرمت شکنیهایی که به خانه کعبه می شد، می ایستادند.
وقتی قبیله «جُرْهُم» در مکه، به ستمگری روی آوردند و برخی حرامها را حلال کرده، بر زائران کعبه ستم کردند و هدایای آنان برای کعبه را دزدیدند، گروهی از بنی کنانه با خزاعیها یکی شدند و با این قبیله جنگیده، آنان را از مکه راندند.[32] عمروبن لُحَیّ رهبر خزاعیها نیز به یاری بنی کنانه حکومت خود را بر مکه تثبیت کرد. وی اجرای بخشی از مناسک و شعائر حج را به کنانیها واگذارد.[33]
در دوره های بعدی قُصَیّ بن کِلاب کنانی نیز برای پایان دادن به تسلط خزاعیها، از بعضی بنی کنانه کمک گرفت و بر مکه دست یافت.[34] وی تیره های منتسب به نضر بن کنانه را که بعدها به قریش معروف شدند، در مکه گردهم آورد و برای اداره امور مکه مناصبی را تأسیس کرد.
کنانیها در ماجرای لشکرکشی ابرهه به مکه نقش داشتند. رفتارهای بازدارنده کنانیها در برابر توطئه ابرهه از دغدغه ایشان برای حفاظت از کعبه خبر می دهد، هرچند که این رفتارها بر انگیزه ابرهه در حمله به خانه خدا افزود؛ بر پایه گزارشهای موجود یکی از مردان بنی کنانه وقتی شنید ابرهه در یمن عبادتگاهی ساخته تا مردم را به آنجا بکشاند و از زیارت کعبه بازدارد، راهی یمن شد و به آن بی حرمتی کرد. ابرهه از این کار سخت برآشفت و تصمیم گرفت حمله گسترده ای را برای تخریب خانه خدا تدارک ببیند. ابرهه که به قصد تخریب کعبه سپاهی بزرگ فراهم کرده بود، کسی را فرستاد تا مردم را بار دیگر به زیارت عبادتگاهی که ساخته بود دعوت کند. فرستاده ابرهه به دست برخی کنانیها کشته شد. وقتی این خبر به ابرهه رسید، برانگیزه اش در حمله به مکه شدت بیشتری بخشید.[35] کنانیها و دیگر قبایل مکه برای رویارویی با سپاه ابرهه خود را آماده کردند؛ اما با آگاه شدن از قدرت و توان برتر سپاه ابرهه، دست از جنگ کشیدند.[36]
از کارهای دیگر بنی کنانه برای حفظ کعبه حفاظت از حجرالاسود بود. گروهی قصد داشتند حجرالاسود را از کعبه به صنعا در یمن ببرند و بنی کنانه به مقابله با آنها برخاسته، بعضی را کشته و برخی دیگر را اسیر کردند.[37]

تغییر در مناسک حج:

تغییر در مناسک حج:
جابه جایی در ماههای حرام از ویژگیهای بنی کنانه بود. آنها که از فتوادهندگان عرب جاهلی بودند، حرمت متوالی

سه ماه ذیقعده، ذیحجه و محرّم را مایه مشقت و مانع از ادامه جنگهای خود می دانستند، از این رو در موسم حج با اعلام جابه جایی ماهها و تأخیر انداختن ماه محرم توالی سه ماه حرام را از بین می بردند. این بدعت را که از آن به «نَسیء» یاد شده است، بیشتر حذیفه از بنی مالک بن کنانه بنا نهاد و فرزندانش تا پس از اسلام ادامه دادند.[38] جز گزارشی که بنی کنانه را پایه گذار این بدعت شمرده[39] دیگر گزارشها صرفاً مردی از کنانه را بدعت گذار معرفی کرده و نامی از وی نبرده اند.[40] برخی نیز با ذکر نامش او را مالک بن کنانه، ثعلبة بن مالک، حارث بن مالک القلمس، سریربن القلمس، ابو ثمامة جنادة بن عوف بن امیة بن عبدبن فقیم[41]، جنادة بن عوف[42]، ابوثمامة صفوان بن امیه[43]، القلمّس[44]، نعیم بن ثعلبه[45] و سمیر بن ثعلبة بن حارث[46]معرفی کرده اند. خداوند با نزول آیه 37 توبه/9، نسیء و به تأخیر افکندن ماههای حرام را نشانه فزونی کفر معرفی کرد: «اِنَّمَا النَّسِیءُ زیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَروا یُحِلّونَهُ عامـًا ویُحَرِّمونَهُ عامـًا لِیواطِـوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلّوا ما حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُم سوءُ اَعمــلِهِم واللّهُ لا یَهدِی القَومَ الکـفِرین =نسییء (جا به جا کردن و تأخیر ماههای حرام)، افزایشی در کفر است که با آن، کافران گمراه می شوند؛ یک سال آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام می کنند تا به مقدار ماههایی که خداوند حرام کرده تحریم بشود و به این ترتیب آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند».
از بدعتهای دیگری که کنانیها همپای مشرکان قریش در مراسم حج نهادند، ترک وقوف در عرفه بود. آنها از سر همراهی با قریش در موسم حج در مکه می ماندند و به عرفات نمی رفتند، در حالی که وقوف در عرفه را از مناسک حج ابراهیمی می دانسته، خود نیز به آن اقرار داشتند. این بدعت، تا ظهور اسلام نیز ادامه داشت. خداوند با نزول آیه 199 بقره/2 همگی را دستور داد تا به عرفات وقوف کرده، از آنجا به مشعرالحرام و سپس به مِنا کُوچ کنند[47]: «... فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفـت فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ ... ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ

و استَغفِروا اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم».
طواف با بدن عریان، از دیگر بدعتهای بنی کنانه بود. آنان این گونه طواف را تقلید از نیاکان و فرمان خدا می پنداشتند.[48]خداوند برای تکذیب آنها این آیه را فرو فرستاد: «و اِذا فَعَلوا فـحِشَةً قالوا وجَدنا عَلَیها ءاباءَنا واللّهُ اَمَرَنا بِها قُل اِنَّ اللّهَ لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ اَتَقولونَ عَلَی اللّهِ ما لا تَعلَمون».(اعراف/7،28)
گفته شده: بدعتها و تحریفهای یاد شده همچنین تعصب فراوان بنی کنانه در حفاظت کعبه و اهتمام به مناسک حج بر اثر «حُمْسی» بودن آنان بوده است؛ بنی کنانه از جمله قریش و قبایلی دیگر از «حمس» به شمار می آمدند. حمسیها، خود را برتر و نسبت به مراسم و مناسک حج محکم تر می پنداشتند، از این رو، جابه جایی، تحریف، بدعت و تغییر در مناسک حج را حق خود می دانستند و بیش از دیگران به نگهداری کعبه اهمیت می دادند.[49]

اعتقاد به فرزند داشتن خداوند:

اعتقاد به فرزند داشتن خداوند:
کنانیان می پنداشتند فرشتگان دختران خدایند، در حالی که خداوند در آیه 57 نحل/16 با اشاره به این اعتقاد نادرست، خود را از داشتن فرزند منزه دانسته، می فرماید: «و یَجعَلونَ لِلّهِ البَنـتِ سُبحـنَهُ و لَهُم ما یَشتَهون».برخی گزارشها نزول این آیه را درباره کنانه و خزاعه می دانند.[50] بنی کنانه با اصرار می گفتند: خدا با جنیّان ازدواج کرده و حاصل آن دخترانی به نام ملائکه است.[51] خداوند با فرود آوردن آیه 158 صافّات/37 دراین باره، از احضار جنیان برای کیفر در روز قیامت خبر داده و نسبت میان آنان با خدا را نسبت عبودیت و ربوبیت دانسته نه نسبت ولادت و فرزندی:[52]«و جَعَلوا بَینَهُ و بَینَ الجِنَّةِ نَسَبـًا و لَقَد عَلِمَتِ الجِنَّةُ اِنَّهُم لَمُحضَرون».

بت پرستی:

بت پرستی:
کنانیها همچون دیگر قبایل عرب جاهلی به پرستش بت روی آوردند. بت «عُزّی» به قریش و کنانه اختصاص داشت و از آن به بزرگی یاد می کردند.[53] برخی مفسران نیز ذیل آیه 19 نجم/53 به این امر اشاره کرده اند[54]:«اَفَرَءَیتُمُ اللّـتَ والعُزّی =آیا بت لات و عزّی را [که بی اثر است] دیدید».
پرستش بت «سُواع» در منطقه نعمان[55] و عبادت «هُبَل»[56] از آیینهای جاهلی اعضای بنی کنانه به شمار می رفت. خزیمه جد کنانه

نخستین کسی بود که بت هبل را درون کعبه نصب کرد.[57] مالک و ملکان، پسران کنانه، در محل سکونت خود بتی به نام «سعد» داشتند.[58] برخی این بت را از آنِ بنی بکر بن کنانه دانسته اند.[59] برابر گزارشهای موجود، هر قبیله ای که می خواست حج بگزارد، نزد بت خود می رفت، نماز و پس از آن تلبیه گفته، روانه مکه می شد. تلبیه بنی کنانه عبارت بود از: «لبیک اللهم لبیک، الیوم یوم التعریف، یوم الدعاء والوقوف.»[60]
بنی کنانه به سبب بزرگی و گستردگی در دوره جاهلیت و اسلام چهره های بنامی در زمینه های گوناگون داشته و بعضی حاکم، فرمانده و رئیس قبیله خود بوده اند.[61] گروهی در بخشندگی[62]، مهمان دوستی[63]، شجاعت[64]، شرف و جز اینها شهره بوده و دسته ای از جنگجویان و سواران زمانه خود به شمار می آمده اند.[65] شاعر[66] و نحوی[67] نیز در میان این قوم بوده است.

کنانیها و اسلام:

کنانیها و اسلام:
با آغاز دعوت پیامبر به یگانه پرستی، بعضی اعضای بنی کنانه از نخستین کسانی بودند که این دعوت را اجابت کرده، به پیامبر ایمان آوردند. ابوذر غفاری نخستین مسلمان از کنانیان و چهارمین ایمان آورنده به پیامبر بود[68]؛ همچنین ایاس، خالد، عاقل و عامر پسران بکیر، از قبیله بنی لیث، نخستین مسلمانان کنانی بودند که در مکه و در مخفیگاه «دار ارقم» به اسلام گرویدند.[69]
در پی ناتوانی قریش در برابر دعوت پیامبر و مقاومت بنی هاشم در برابر دیگر قبایل، قریشیان در منطقه خیف کنانه هم قسم شدند تا با بنی هاشم و بنی عبدالمطلب ازدواج و داد و ستد نکنند تا آنان را مجبور کنند پیامبر را تحویل دهند.[70]
پس از هجرت پیامبر به مدینه نیز افراد معدودی از قبایل کنانی به اسلام روی آوردند، چنان که آورده اند: مردی از کنانه که در مکه به دین پیامبر در آمده بود، پس از هجرت پیامبر از مکه، به قصد دیدار آن حضرت رهسپار مدینه شد؛ اما در میانه راه مرد. قومش که هنوز در شرک و کفر مانده

بودند از روی تمسخر و استهزا گفتند: نه به آنچه می خواست رسید و نه در میان قوم خود ماند تا دفنش کرده، برایش عزا برپا کنند. در این باره آیه 100 نساء/4 نازل شد[71]: «.. و مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِرًا اِلَی اللّهِ و رَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وقَعَ اَجرُهُ عَلَی اللّهِ و کانَ اللّهُ غَفورًا رَحیمـا =و هرکس از خانه خویش هجرت کنان به سوی خدا و رسول بیرون آید، سپس مرگ، او را دریابد پس اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته آمرزنده مهربان است».
همچنین در گزارشی آمده است: شماری از کنانیها نزد پیامبر آمدند تا اسلام آورند؛ اما گروهی راه را بر ایشان بسته، آنها را کشتند و اموالشان را به غارت بردند. جبرئیل پیامبر را از این حادثه خبر داد و آیه 33 مائده/5 را فرود آورد:[72]«اِنَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَیدیهِم واَرجُلُهُم مِن خِلـف اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ ذلِکَ لَهُم خِزیٌ فِی الدُّنیا ولَهُم فِی الأخِرَةِ عَذابٌ عَظیم =کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی خیزند و اقدام به فساد در روی زمین می کنند، فقط این است که اعدام شوند، یا به دار آویخته شوند یا دست و پای آنها به عکس یکدیگر بریده شود، یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت کیفر بزرگی دارند».
پس از استقرار پیامبر در مدینه، به سبب وجود سکونتگاههای بسیاری از قبایل کنانه در نزدیکی مدینه و در مسیر کاروانهای تجاری مکه به شام، پیامبر با این دسته از آنان ارتباط بیشتری برقرار کرد و از آنجا که آ ن حضرت در اقدامهای نظامی خود کاروانهای تجاری قریش را مد نظر داشت به ناچار در تعقیب آنها از مناطق مسکونی برخی قبایل کنانی عبور می کرد. در همین اعزامها که عمدتاً در سالهای نخست پس از هجرت روی داد، قبایل مزبور (بنی مدلج، بنی ضمره و ...) با رسول خدا پیمان عدم تعرض بسته، از همراهی با قریش روی گردانیدند. بر اساس صلحنامه ای که میان رسول خدا و جمعیتی از بنی کنانه در غزوه ابواء بسته شد، این دسته از کنانیها متعهد شدند تا از هرگونه برتری مالی و نفری نسبت به مسلمانان بپرهیزند و دشمنان اسلام را یاری ندهند.[73] بنی ضمره)
همکاری نکردن دسته ای از بنی کنانه با مشرکان قریش در جنگ بدر، گواه دیگری است بر اینکه آنان از دشمنی با مسلمانان کناره می گرفتند. برپایه خبرهای آمده در ذیل آیه 48 انفال/8، شیطان با وسوسه های خود مشرکان قریش را برای جنگ با پیامبر و پیروانش تحسین و تشویق می کرد. او وقتی که مشرکان را از همکاری بنی کنانه با پیامبر بیمناک دید، خود را

به شکل سراقة بن مالک از سران بنی کنانه درآورد[74] و به مشرکان قریش از بی طرفی بنی کنانه در جنگ بدر اطمینان داد. وقتی که دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند، شیطان فرشتگان بسیاری دید که برای امداد مؤمنان فرود آمده بودند. او گریخت و از پی وی سپاه مشرکان از هم گسیخت و درهم شکست. خداوند با یادآوری این ماجرا آیه 48 انفال/8 را نازل کرد:[75]«و اِذ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطـنُ اَعمــلَهُم وقالَ لا غالِبَ لَکُمُ الیَومَ مِنَ النّاسِ و اِنّی جارٌ لَکُم فَلَمّا تَراءَتِ الفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیهِ و قالَ اِنّی بَرِیءٌ مِنکُم اِنّی اَری ما لاتَرَونَ اِنّی اَخافُ اللّهَ واللّهُ شَدیدُ العِقاب».هرچند احتمال ساختگی بودن چنین اخباری وجود دارد؛ اما می توان پذیرفت که پیمان برخی قبایل کنانی با پیامبر و بی طرفی آنان در جنگ بدر موجبات نگرانی قریش را فراهم آورده است.
خداوند با نزول آیه 8 ممتحنه/60، مسلمانان را از نیکی و انصاف نسبت به این گروه منع نکرد:[76]«لا یَنهـکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقـتِلوکُم فِی الدّینِ ولَم یُخرِجوکُم مِن دیـرِکُم اَن تَبَرّوهُم وتُقسِطو ا اِلَیهِم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطین =خدا شما را از نیکی و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، باز نمی دارد؛ زیرا خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد».
برخی گزارشها از حضور زنان [77] و مردان کنانی در سپاه مشرکان در اُحُد[78] و نیز گروهی از آنان از جمله عمرو بن عبدود[79] در خندق[80] خبر داده اند. گزارشی نیز ذیل آیه 9 احزاب/ 33 آمده است که بر شرکت بنی کنانه در جنگ خندق دلالت دارد: «یـاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا اذکُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ جاءَتکُم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحـًا وجُنودًا لَم تَرَوها و کانَ اللّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرا =ای کسانی که ایمان آورده اید، نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، در آن هنگام که لشکرها [ی عظیم]به سراغ شما آمدند؛ ولی ما طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی دیدید و خدا همواره به آنچه انجام می دهید بیناست».
در سال نهم هجری و با نزول سوره برائت، از حضور مشرکان در مکه جلوگیری شد؛ اما این حکم شامل قبایل مشرک همپیمان با پیامبر که عمدتاً کنانی بودند نمی گردید، از این رو ذیل برخی آیات سوره توبه از پایبندی ایشان به پیمانهایشان

سخن به میان آمده است.
برابر گزارشهایی که ذیل آیه 7 توبه/9 مشاهده می شود، بنی ضمره[81] و بنی بکر[82] از تیره های مشهور کنانی، بر پیمان خود با پیامبر استوار مانده، همانند قریش و سایر گروهها عهد نشکستند. خداوند در این باره فرمود: «کَیفَ یَکونُ لِلمُشرِکینَ عَهدٌ عِندَ اللّهِ و عِندَ رَسولِهِ اِلاَّ الَّذینَ عـهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرامِ فَمَا استَقـموا لَکُم فَاستَقیموا لَهُم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقین =چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و رسول او خواهد بود، مگر کسانی که نزد مسجدالحرام با آنان پیمان بستید، پس تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد»؛ همچنین از اخباری که ذیل آیه 4 همین سوره آمده، دانسته می شود که مراد از «اِلاَّ الَّذینَ عـهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ ...»گروههایی از بنی کنانه شامل بنی ضمره و بنی مدلج بوده است. آنان از همپیمانان پیامبر بودند و بر سر پیمان خود به درستی ماندند.[83]
به نظر می رسد آخرین رویارویی مسلمانان با کنانیها در سریّه بنی جزیمه صورت گرفت. خالدبن ولید در این سریّه بسیاری از ایشان را به ناحق کشت.[84] بنی جزیمه).
برخی دیگر از اعضا و تیره های کنانی سال نهم هجری معروف به «عام الوفود» در کنار دیگر هیئتها و گروهها نزد پیامبر آمده، اسلام آوردند که در این میان می توان به هیئتهای بنی علیم به ریاست قطن و أنس پسران حارثه، بنی لیث به ریاست صعب بن جثامه و بنی بکیر به ریاست عدی بن شراحیل اشاره کرد.[85]
بر این اساس عمده کنانیان تا سالهای پایانی حیات پیامبر مسلمان نشدند. نبردهای خیبر[86]، حنین[87]، فتح مکه[88] و چندین غزوه و سریه دیگر از میدانهایی بود که معدود مسلمانان کنانه در آنها شرکت کردند.
اعتماد پیامبر به بعضی از مسلمانان بنی کنانه چنان بود که وقتی برای حج یا غزوه ای به بیرون از مدینه می رفت، کسی از کنانیها را در جای خود می نشاند. عویف بن أضبط[89]، کلثوم بن حصین[90] و سباع بن عرفطه[91] از این جمله بوده اند. پیامبر از برخی مسلمانان کنانی برای اجرای مأموریتهای

ویژه کمک می گرفت؛ از جمله عمرو بن امیه ضمری که رسول خدا او را برای چند مأموریت به کار گرفت؛ قتل ابو سفیان، دعوت نجاشی به اسلام، استقبال از سپاه جعفربن ابی طالب، برگرداندن جنازه خبیب بن عدی از یاران پیامبر و ...[92]؛ همچنین ابوجعد ضمری را برای فراخوانی قومش در غزوه فتح مکه به میان قبیله اش فرستاد.[93]

واژگان کنانی در قرآن:

واژگان کنانی در قرآن:
بر پایه گزارشی، گروهی از واژگان قرآن به لهجه و لغت کنانه نازل شده است. سیوطی در گزارشی 17 نمونه از این واژه ها را بر می شمرده که عبارت اند از: السفهاء (نادانان)، خاسئین (رانده شدگان)، شطر (سمت و سو)، خِلاق (بهره)، مَلوکاً (آزاد)، قَبیلاً (رویارو)، مُعْجزین (ناتوان کنندگان) یَعزُب (پنهان می شود)، ولاترکنوا ( متمایل نشوید)، فَجْوَة (جای وسیع)، مَوْئلا (پناه و گریزگاه)، مُبْلِسون (ناامیدان)، دُحُوراً (رانده شدن)، الخَرّاصون (دروغگویان)، أسفاراً (نوشته ها)، أُقِّتَت (جمع شده)، کَنود (ناسپاس).[94]