گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلدششم
بیعت


اشاره

بیعت : پیمانی طرفینی مبنی بر فرمانبرداری و اعلام وفاداری
بیعت از ماده «ب ـ ی ـ ع» و در کنار «بیع»

مصدر دیگر این خانواده به شمار رفته و به معنای معاهده و معاقده، عهد و پیمان، پذیرش ریاست و فرمانبرداری و اعلام وفاداری است.[1] عربها هنگام خرید و فروش و برای قطعی کردن معامله، دست راست خود را به یکدیگر می زدند و آن را «صَفْقَه» یا بیعت می گفتند. آنها همچنین برای پذیرش ریاست حاکم و امیر دست خود را در دست او می گذاشتند و به آن نیز به همین مناسبت بیعت می گفتند[2] و به این صورت، بیعت کننده اطاعت و فرمانبرداری را پذیرفته و بیعت شونده نیز تعهداتی چون تأمین امنیت و... را بر عهده می گرفت.[3] در سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و امام علی(علیه السلام) نیز در هنگام بیعت و پس از آن معمولا از حقوق متقابل سخن به میان آمده است که بر جنبه طرفینی این مفهوم دلالت دارد.[4]
بیعت از مهم ترین سنتهای عرب پیش از اسلام بود که در دوره اسلامی نیز پذیرفته و استفاده شد. بیعت در دوره جاهلی برای انتخاب یا اعلام وفاداری به حاکم، رئیس قبیله و فرمانده جنگ به شکلهای گوناگون انجام می گرفت که یکی از انواع آن بیعت به شکل مکاتبه و دست دادن یا فرو بردن دست در ظرف آب بود.[5] بیعت نوعی پیمان به شمار می رفت و نزدیکی فراوانی با انواع دیگر پیمانها نزد عرب داشت که نمونه این تقارب را می توان در «عقد الاحلاف» و «عقد الایمان» مشاهده کرد، از همین روی قبایل گوناگون هنگام پیمان بستن و برای تأکید بر پای بندی به آن با یکدیگر بیعت نیز می کردند. در این بین «حلف» بیشترین نزدیکی را با بیعت داشته، گاه خود نوعی از آن به شمار می رفت. حلف در لغت به معنای عقد و عهد و در اصطلاح به معنای معاقده و معاهده است[6] و حتی برخی در تعریف آن از مبایعه نیز یاد کرده اند.[7] حلف در جاهلیت دارای آداب و شرایط خاص و قداست ویژه ای بود و آن را با سوگند مستحکم می کردند.[8] وفاداری به حلف و به طور کلی وفای به پیمانها در میان عرب به شدّت رعایت می شد و افراد می بایست در حفظ و نگهداری عهد خود کوشا باشند و اگر کسی پیمان می شکست در بازار عکاظ پرچمی برای او برمی افراشتند تا مردم او را بشناسند. گاه نیز برای او مجسمه ای از گل می ساختند و آن را در منظر عموم می گذاشتند و از مردم می خواستند تا او را لعنت کنند.[9]
از مهم ترین بیعتهای قبل از اسلام می توان

به بیعت قریش و بنی کنانه با قصی بن کلاب برای اخراج خزاعه و بنی بکر از مکّه اشاره کرد. از حلفها نیز می توان از حلف المطیبین، حلف الاحلاف، حلف الفضول و پیمان لعقة الدم نام برد.[10] اگرچه آیات قرآن به بیعتهای فوق تصریح یا اشاره ای ندارند؛ اما برخی مفسران معتقدند کلمه «عقود» در آیه نخست مائده/5: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَوفوا بِالعُقودِ»به عقدهای دوران جاهلیت اشاره دارد.[11] بعضی نیز در تفسیر آیه 91 نحل/16: «واَوفوا بِعَهدِ اللّه»گفته اند: این آیه درباره کسانی است که در جاهلیت پیمان بستند و اسلام دستور به پای بندی به آن را داده است.[12] عبارت برخی مفسران و تمثیل آنها نیز موهم این است که آیه دوم درباره حلف الفضول باشد.[13] حلف الفضول پیمانی بود که در میان عده ای از قریش برای دفاع از مظلومان بسته شد و پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز در آن حضور داشت و پس از بعثت نیز همواره به آن افتخار می کرد.[14] سنت بیعت با توجه به حفظ برخی سنتهای خوب عصر جاهلی، مورد پذیرش اسلام قرار گرفت و در قرآن نیز بازتاب یافت.
مفهوم بیعت به شکل صریح تنها 5 بار و در 3 آیه آمده که همه از باب مفاعله است. (فتح/48 10، 18؛ ممتحنه/60،12) البته یک مورد دیگر نیز از این باب در قرآن آمده که همانند دیگر همخانواده های آن به معنای خرید و فروش است (توبه/9،111)، افزون بر آن تعابیر دیگری چون عهد، عقد و میثاق نیز که به معنای مطلق پیمان است، گاه در خصوص بیعت استفاده یا به آن تفسیر شده یا بر یکی از بیعتهای دوره پیامبر تطبیق داده شده است. (برای نمونه ر.ک: نحل /16، 95؛ مائده/5، 7، 14) در مجموعه دیگری از آیات بدون آنکه واژه خاصی ناظر به بیعت به کار رفته باشد، از طریق شأن نزول یا برخی روایات به موضوع بیعت ارتباط داده شده است که برای نمونه می توان از آیه«یـاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّک»(مائده/5،67) یاد کرد که درباره بیعت با امیر مؤمنان، امام علی(علیه السلام) در واقعه غدیر است.[15]
در نگاهی کلی به سنت بیعت در قرآن بر پای بندی به آن در قالب آموزه وفای به عهد تأکید فراوان شده است. آیه 7 مائده/5: «و اذکُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَیکُم ومیثـقَهُ الَّذی واثَقَکُم بِه...»مسلمانان را به یادآوری و تعهد به پیمانی که در عقبه دوم بسته بودند دستور می دهد.[16] نیز به وفا کنندگان به عهد و پیمان بشارت می دهد:

«و مَن اَوفی بِعَهدِهِ مِنَ اللّهِ فَاستَبشِروا بِبَیعِکُمُ الَّذی بایَعتُم بِه ...».آیات 91 و 95 نحل/16 نیز از نقض بیعت و شکستن پیمان نهی کرده است. در آیه 91 ابتدا وفای به عهد را ذکر کرده، سپس از شکست پیمان نهی می کند: «و اَوفوا بِعَهدِ اللّهِ اِذا عـهَدتُم ولا تَنقُضُوا الاَیمـنَ بَعدَ تَوکیدِها».برخی مفسران معتقدند که این آیه درباره نومسلمانانی که با پیامبر(صلی الله علیه وآله)بیعت می کردند نازل شده و از آنها خواسته بر پیمان خود استوار باشند و اندک بودن مسلمانان و فراوانی مشرکان آنها را به شکستن بیعت وادار نکند.[17] در ادامه آیات چنین شخصی به زنی نادان تشبیه شده که پس از مدتی نخ ریسی، رشته های خود را پنبه می کرد و به حال نخست باز می گرداند. آیه 95 نحل/16 شکستن بیعت را به تجارتی تشبیه کرده که در آن عهد الهی را به ثمنی بخس می فروشد: «و لا تَشتَروا بِعَهدِ اللّهِ ثَمَنـًا قَلیلاً...»که منظور از عهد، بیعت با پیامبر(صلی الله علیه وآله)است و منظور از فروش عهد الهی، شکستن آن و جایگزین ساختن برخی منافع زودگذر به جای آن دانسته شده است[18]؛ امّا مهم ترین آیه درباره شکستن بیعت آیه 10 فتح/48 است که پس از طرح بحث بیعت با صراحت از بازگشت زیان پیمان شکنی به خود پیمان شکن و پاداش وفای به عهد به شخص وفادار سخن گفته، می فرماید: هرکس پیمان شکنی کند تنها به زیان خود پیمان شکسته است، و آن کس که به عهدی که با خدا بسته وفا کند به زودی پاداش عظیمی به او خواهد داد.

بیعتهای پیامبر(صلی الله علیه وآله):

اشاره

بیعتهای پیامبر(صلی الله علیه وآله):
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در رخدادهای گوناگون از مسلمانان بیعت می گرفتند که برخی از آنها در قرآن آمده است:

1. بیعت عشیره:

1. بیعت عشیره:
هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله)دعوت خود را با بنی هاشم در میان نهاد تنها امیرمؤمنان، امام علی(علیه السلام) به این دعوت پاسخ مثبت داده، با پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیعت کردند.[19] آیه 214 شعرا/26 «و اَنذِر عَشیرَتَکَ الاَقرَبین»به این رخداد اشاره می کند.[20] بیعت عشیره)

2. بیعت عقبه اوّل:

2. بیعت عقبه اوّل:
پس از آشنایی مردم یثرب با دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) 12 نفر از آنان در سال 12 بعثت در محلی به نام عقبه با پیامبر(صلی الله علیه وآله)بیعت کردند.[21] مواد این بیعت در آیه 12 ممتحنه/60 بیان شده است. بیعت عقبه)

3. بیعت عقبه دوم:

3. بیعت عقبه دوم:
پس از بیعت عقبه اول دعوت پیامبر در یثرب با اقبال عمومی روبه رو شد و در سال بعد 72 مرد و سه زن از مسلمانان این

شهر به مکه آمده، در همان عقبه با پیامبر(صلی الله علیه وآله) دیدار و بیعت کردند. این بیعت که بر دفاع از پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود[22] زمینه ساز هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به یثرب گردید. به اعتقاد مفسران، آیات 7 مائده/5[23] و 15 احزاب/33[24] به این بیعت اشاره دارد. بیعت عقبه)

4. بیعت رضوان:

4. بیعت رضوان:
این بیعت در سفر پیامبر(صلی الله علیه وآله)و مسلمانان به مکه برای زیارت خانه خدا و پیش از صلح حدیبیه انجام گرفت. در پی جلوگیری مشرکان از ورود مسلمانان به مکه، پیامبر(صلی الله علیه وآله)عثمان را برای مذاکره با آنها فرستاد. تأخیر در بازگشت عثمان زمینه ساز انتشار خبر کشته شدن او شد و پیامبر(صلی الله علیه وآله)مسلمانان حاضر در آنجا را به بیعت فرا خواندند.[25] آیه 18 فتح/48 ضمن اشاره به این بیعت، رضایت خداوند را از این اقدام مؤمنان اعلام می کند: خداوند از مؤمنان، هنگامی که زیر آن درخت با تو بیعت کردند، راضی و خشنود شد. خدا آنچه را در دلهایشان نهفته بود می دانست، از این رو آرامش را بر دلهایشان فرود آورد و پیروزی نزدیکی به عنوان پاداش نصیب آنها فرمود. بیعت رضوان)

5. بیعت نساء:

5. بیعت نساء:
پیامبر پس از فتح مکّه افزون بر مردان، با زنان نیز بیعت کردند؛ امّا مفاد و چگونگی آن متفاوت از مردان بود. آیه 12 ممتحنه /60 به این بیعت و مواد آن اشاره دارد. بیعت نساء)

6. بیعت غدیر:

6. بیعت غدیر:
این بیعت از مهم ترین رخدادهای آخرین سال زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله)بود که در آن امام علی(علیه السلام) را به جانشینی خود منصوب کرد و مسلمانان حاضر در آنجا نیز به دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله) با امام به عنوان جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله)بیعت کردند و به اعتقاد بسیاری از مفسران آیه 67 مائده /5 به این واقعه اشاره دارد[26] که می فرماید: ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت به تو نازل شده است، کاملا [به مردم]برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای. خداوند تو را از [خطرهای احتمالی] مردم نگاه می دارد.. غدیر)
افزون بر بیعتهای فوق که عمومی بوده، نامی ویژه یافته اند، برخی بیعتهای موردی نیز در سیره پیامبر گزارش شده و پاره ای آیات مانند: «یُوفُونَ بِعَهدِ اللّهِ ولا یَنقُضونَ المیثـق»(رعد/13،20) بر آنها تطبیق داده شده است[27]؛ همچنین مسلمانان گاه پیش از غزوه های پیامبر با وی بیعت می کردند که آیه «و لَقَد کانوا عـهَدُوا اللّهَ مِن قَبلُ»احزاب 33،15 نمونه ای از این دسته است. این

آیه بر بیعت با پیامبر پیش از جنگ خندق تطبیق داده شده است.[28] افزون بر این موارد که در رخدادی تاریخی و خارجی تبلور یافته برخی آیات نیز بر مطلق بیعت با پیامبر یا در خصوص جهاد، پذیرش اسلام یا اطاعت و فرمانبری از پیامبر(صلی الله علیه وآله)بدون نظر به واقعه ای خاص تفسیر شده است.
تعبیر «اَوفوا بِعَهدِ اللّهِ اِذا عـهَدتُم»در آیه 91 نحل/16 به بیعت بر اسلام[29]: «ولا تَشتَروا بِعَهدِ اللّهِ ثَمَنـًا قَلیلاً»و در آیه 97 نحل /16 به بیعت با پیامبر[30] تفسیر شده و آیه «رِجالٌ صَدَقوا ما عـهَدُوا اللّهَ عَلَیه»(احزاب/33،23) نیز در ستایش وفاداران و پای بندان به بیعت با پیامبر دانسته شده است.[31] در آیه 10 فتح/48 نیز تعبیر بیعت و عهد هر دو به کار رفته و دومی به اولی تفسیر شده است.[32] واژه میثاق در آیه «و میثـقَهُ الَّذی واثَقَکُم بِهِ اِذ قُلتُم سَمِعنا واَطَعنا»مائده/5، 7 به بیعت با پیامبر و تعهد به پیروی از دستورات ایشان پس از مسلمان شدن تفسیر شده است.[33] آیات 8 مائده/5[34] و 91 نحل /16[35] نیز بنا به نظر مفسران به بیعت بر اسلام و اطاعت از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و آیه 112 توبه/9[36] به بیعت بر جهاد اشاره دارند.

بازتاب بیعت در فقه سیاسی:

بازتاب بیعت در فقه سیاسی:
کارکرد بیعت در دوره اسلامی نسبت به عصر جاهلی تغییر یافت. وفای به بیعت در عصر جاهلی در قالب نظام اخلاقی آن مردم، الزامی عرفی و اجتماعی داشت و از مفهوم وجوب شرعی برخوردار نبود، در حالی که در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و پس از آن در قالب شریعت اسلامی مفهوم فقهی و وجوب شرعی یافت که وجود پاره ای آیات مبنی بر وفای به عهد و پیمان و پرهیز از شکستن آن (برای نمونه ر.ک: نحل/16، 91 ، 95؛ فتح/48، 10) و روایاتی[37] با همین مضامین و در این روند بی تأثیر نبوده است. مهم ترین پرسش فقهی درباره آیات بیعت این است که آیا این بیعتها برای اعلام وفاداری و پیروی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و تأکید آنها بر پای بندی به ایمان خود بوده یا دربردارنده مفهوم اعطای حاکمیت و ریاست به پیامبر از سوی مردم نیز هست؟ اصطلاح بیعت «تأکیدی» و «انشایی» در فقه به این موضوع اشاره دارد. مفهوم تأکیدی بدین معناست که عمل بیعت تنها حاکمیت

خدادادی را تأکید و تثبیت می کند و مفهوم انشایی به این معناست که عمل بیعت خود عامل پیدایش این حاکمیت است.[38]
گروهی از فقیهان اهل سنت با تفکیک دو مقام رسالت و ریاست، برگزیدگی پیامبر به مقام رسالت را از جانب خداوند و انتخاب ایشان به ریاست و حکومت را از سوی مردم از راه بیعت دانسته اند.[39] در نقد این دیدگاه می توان به پاره ای از آیات استناد کرد که حاکمیت پیامبر بر مردم را دارای خاستگاهی الهی می شمرد؛ در آیه 59 نساء /4:«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِی الاَمرِ مِنکُم...»و آیه 12 تغابن/64: «اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ»با تکرار تعبیر «اَطیعُوا»به دو گونه اطاعت متفاوت اشاره شده است: اطاعت خدا با پذیرش آنچه تشریع کرده و اطاعت رسول با انقیاد و امتثال دستوراتی که برحسب ولایت بر امّت بیان می دارد.[40] این آیات که اطاعت از خدا و پیامبر را در یک سیاق، واجب می شمرند و نیز آیات مشابه، مانند آیه 55 مائده/5 که ولایت و سرپرستی جامعه را بر عهده خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله)می داند بر این امر دلالت دارند که حکومت پیامبر از طرف خداوند به ایشان تفویض شده و بیعت با ایشان جنبه تأکیدی داشته، مفهوم اعطای حاکمیت و ریاست از سوی مردم ندارد.[41]
گروهی از فقیهان معاصر در حلّ این نزاع به راهی میانه گراییده، کوشیده اند به این وسیله از چالش بین خاستگاه الهی حکومت و اندیشه مردم سالاری رهایی یابند. در این دیدگاه بین الهی بودن حکومت پیامبر و انشایی بودن بیعت با آن حضرت جمع شده است؛ به این صورت که ولایت سیاسی پیامبر که از سوی خداوند به او داده شده، تنها در صورتی تحقق عینی می یابد که مردم با او بیعت کنند، بنابراین بدون بیعت مردم، پیامبر نمی تواند اِعمال حاکمیت کند؛ به عبارت دیگر خدا و مردم در دو مقام، انشای حاکمیت می کنند خداوند مردم را موظف به بیعت با پیامبر کرده؛ ولی اعمال این حاکمیت را از سوی پیامبر به انعقاد پیمان بیعت منوط کرده است، بنابراین گرچه این منصب از سوی خدا به پیامبر تفویض شده است؛ اما بدون بیعت مردم نیز به فعلیت نمی رسد.[42] در تقریری دیگر از این دیدگاه چنین گفته شده است که خداوند عناصر حکومت را برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) مهیا ساخت و او را ولیّ نامید و بر این اساس مسلمانان با او به عنوان امام و رهبر حکومت بیعت کردند و ریاست آن حضرت و ولایتش را بر خود به طور ضمنی یا با صراحت پذیرفتند.[43] مهم ترین نقدی که بر این دیدگاه وارد می شود،

ناظر به فرض منشأ دوگانه در مشروعیت حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله) است که مانع از پاسخ صریح به پرسش اصلی بحث، یعنی تأکیدی یا انشایی بودن بیعت است؛ به نحوی که نظریّه مزبور را دچار ناسازگاری درونی کرده است.
در ارتباط با همین موضوع، گروهی دیگر اساساً بیعتهای پیامبر را فارغ از مفهوم سیاسی شمرده، معتقدند که هیچ یک از بیعتهای مطرح در قرآن دربردارنده معنای سیاسی بیعت ـ چنان که بعد از رحلت پیامبر بود ـ نیست یا حداکثر تنها مفهوم اطاعت از حاکم را فارغ از مسئله تأکیدی و انشایی در خود دارد.


بیعت حدیبیه

بیعت حدیبیه => بیعت رضوان

بیعت رضوان

اشاره

بیعت رضوان : پیمان شجره، پیمانی میان پیامبر(صلی الله علیه وآله)و مسلمانان، در سال ششم هجری و در غزوه حدیبیّه
پیامبر(صلی الله علیه وآله) به رغم نبردهای پیشین با قریش، در ذیقعده سال ششم همراه با جمعی از یاران خود و با 70 شتر برای قربانی به قصد زیارت خانه خدا و برگزاری حج عازم مکه گردید. در میان شتران، شتر ابوجهل که در بدر به غنیمت، به دست مسلمانان افتاده بود، وجود داشت.[1] شمار مسلمانان، به نقل جابر بن عبدالله انصاری 1400 نفر[2] و به نقل قتاده و سعید بن مسیب 1500 نفر بودند.[3] برخی با احتساب شتران که هر شتر برای 10 تن بود، مسلمانان همراه را 700 تن تخمین زده اند.[4] در این سفر از همسران پیامبر امّ سلمه همراه مسلمانان بود.
با رسیدن خبر حرکت رسول خدا، مشرکان بر آن شدند تا مانع ورود مسلمانان به مسجد الحرام شوند.[5] 200 سوارنظام به فرماندهی خالد بن ولید

یا عکرمة بن ابی جهل در محلی به نام بَلْدَح در حومه مکه اردوگاه زدند. از طرف پیامبر(صلی الله علیه وآله)بُسربن سفیان خزاعی برای آگاهی از اخبار مکه بدانجا رفت و سپس بازگشت. خالد بن ولید با سپاهش آن قدر نزدیک شد که می توانست اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را ببیند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) عبّاد بن بشر را با سپاهی فرمان داد تا در مقابل آنان بایستند و اصحابش را سامان داد. آنگاه نماز ظهر را به صورت نماز خوف* خواندند. شب هنگام پیامبر(صلی الله علیه وآله)حرکت کرد تا به حدیبیّه، در 9 میلی مکّه، رسیدند.[6]
پس از توقف در حدیبیّه، پیامبر(صلی الله علیه وآله)، ابتدا خراش بن امیه خزاعی را بر شتر خویش سوار کرد و به سوی قریش فرستاد تا به آنان اعلام دارد که به قصد عمره آمده است و اراده جنگ ندارد. چون خراش نزد آنان رفت، مشرکان شترش را پی کرده، خواستند تا او را بکشند که برخی مانع شدند و امکان بازگشت او را فراهم ساختند.[7] سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) خواست تا عمر را بفرستد؛ اما او عذر آورد و عثمان را پیشنهاد کرد. مقرر گردید عثمان به آنان خبر دهد که برای زیارت کعبه آمده اند و پس از آن بازخواهند گشت. عثمان در بلدح قریشیان را از قصد خویش آگاه کرد.[8]

فراخوانی به بیعت:

فراخوانی به بیعت:
تأخیر سه روزه عثمان، از سویی موجب گردید که برخی از آن جهت که عثمان عمره خود را به جا آورد، بر او حسرت خورند[9] و از سوی دیگر موجب شایعه قتل او شد.[10] پیامبر(صلی الله علیه وآله) چون این شایعه را شنید در حالی که زیر درختی نشسته بود[11]فرمود: تا قوم [قریش] را از پای درنیاوریم [از این جا] دور نمی شویم. سپس مردم را به بیعت فراخواند[12]، به همین جهت این پیمان، بیعت شجره نیز نام یافته است.
از میان حاضران تنها جدّبن قیس بود که پشت شترش پنهان شد و بیعت نکرد.[13] در اینکه نخستین بیعت کننده با پیامبر(صلی الله علیه وآله)چه کسی بود از جابر انصاری نقل شده اول کسی که به بیعت برخاست امام امیرمؤمنان(علیه السلام) بود و پس از او ابوسنان عبد الله بن وهب اسدی و سپس سلمان فارسی بیعت کردند.[14] برخی نیز از عبدالله بن عمر[15] یا ابوسنان[16] (یا سنان)[17] بن وهب اسدی

نام برده اند. گفته اند که عمر در این ماجرا پس از همه بیعت کرد.[18]

مفاد و پیامدهای بیعت:

مفاد و پیامدهای بیعت:
همراهان پیامبر در برابر اقدامهای احتمالی قریش متعهد شدند پیامبر(صلی الله علیه وآله) را تنها نگذاشته، در برابر آنها استقامت کنند.[19]در این بین برخی مفاد پیمان را استقامت تا پای جان دانسته[20] و برخی دیگر مقاومت را به اندازه توان عهدکنندگان محدود می کنند.[21] احتمالا پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر آن بود تا تجربه فرار برخی مهاجران در احد تکرار نگردد. از بکیر بن اشجّ نقل است که مردم بر مرگ بیعت کردند؛ اما پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بر آنچه استطاعت دارید (پیمان ببندید).[22]
تدبیر بهنگام پیامبر در انسجام بخشیدن همراهان برای رویارویی با خطر احتمالی از جانب قریش و نیز شاید جلوگیری از تکرار تجربه تلخ فرار برخی مهاجران در جنگ احد موفقیت بزرگی به همراه داشت. در پی انتشار خبر بیعت، مشرکان به هراس افتاده، با بازگشت عثمان و جمعی از مسلمانان[23] و ارسال نمایندگان در پی مصالحه برآمدند[24] و در نهایت قضیه با صلح حدیبیّه پایان یافت.
خداوند این پیمان را پیمان با خود می داند[25]: «اِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ اِنَّما یُبایِعونَ اللّهَ یَدُ اللّهِ فَوقَ اَیدیهِم فَمَن نَکَثَ فَاِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ ومَن اَوفی بِما عـهَدَ عَلَیهُ اللّهَ فَسَیُؤتیهِ اَجرًا عَظیما =بی گمان کسانی که با تو بیعت می کنند، در واقع با خداوند بیعت می کنند. دست خداوند بر فراز دست ایشان است، پس هرکس که پیمان شکند همانا به زیان خویش پیمان شکسته است و هرکس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند، زود است که به او پاداش بزرگ ببخشد». (فتح/48،10)
همچنین خداوند با نزول آیه ای رضایت خویش را از آنان بیان داشت[26]: «لَقَد رَضِیَ اللّهُ عَنِ المُؤمِنینَ اِذ یُبایِعونَکَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلوبِهِم فَاَنزَلَ السَّکینَةَ عَلَیهِم واَثـبَهُم فَتحـًا قَریبا * ومَغانِمَ کَثیرَةً یَأخُذونَها و کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیمـا =به راستی که خداوند از مؤمنان چون با تو در زیر آن درخت بیعت کردند، خشنود شد، پس می دانست که در دلهایشان چیست و آنگاه آرامش را بر آنان نازل کرد و به پیروزی ای نزدیک پاداششان داد و نیز غنایمی بسیار که به آن دست یابند و خداوند همواره

نیرومند سنجیده کار است». (فتح/ 48، 18 ـ 19) به جهت همین آیه بود که بیعت، نام رضوان یافت.[27] رضایت خداوند صرفاً به جهت مبایعت نبود، بلکه خداوند با آن صدقشان را دانسته است.[28] برخی از اهل سنت تلاش کرده اند با استناد به پاره ای اخبار ضعیف رضایت خداوند در این آیه را جاودان و ابدی بدانند؛ به نقلی پیامبر(صلی الله علیه وآله)آنان را برترین ساکنان زمین دانست[29] و بنا به خبری ضعیف بیعت کنندگان این بیعت وارد جهنم نخواهند شد.[30] ابن حجر از علاء بن مسیب از پدرش نقل می کند که با براءبن عازب ملاقات کردم و گفتم: خوشا به حال تو، با پیامبر همراه بودی و با او زیر درخت بیعت کردی! گفت: ای پسر برادر! تو نمی دانی ما پس از آن چه کردیم.[31] طوسی می نویسد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در خیبر امیرمؤمنان، امام علی(علیه السلام)را به محبوب و محب خدا و رسول ستود، در حالی که طلحه و زبیر از پیمان بستگان بودند. چگونه اینان (که با هم در جنگ جمل جنگیدند) با هم جمع می شوند؟[32] و نیز می نویسد که خداوند از آنان که زیر درخت با پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیمان بستند و مؤمن بودند، به هنگام بیعت، راضی بود[33]، پس آنان که بعدها نقض عهد کردند و به بیراهه رفتند مشمول رضوان الهی نیستند.[34]
به جهت تکرار بحث رضایت خداوند از مؤمنان در آیه 100 توبه/9، برخی این آیه را نیز درباره همینان دانسته اند[35]:«والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرینَ والاَنصارِ والَّذینَ اتَّبَعوهُم بِاِحسـن رَضِیَ اللّهُ عَنهُم ورَضوا عَنهُ واَعَدَّ لَهُم جَنّـت تَجری تَحتَهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها اَبَدًا ذلِکَ الفَوزُ العَظیم و پیشروان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکوکاری از ایشان پیروی کرده اند [تابعان]خداوند از آنان خشنود است و آنان نیز از او خشنودند و برای آنان بوستانهایی آماده کرده است که جویباران از فرودست آن جاری است و جاودانه درآن اند. این رستگاری بزرگ است». (توبه/9،100)

سرانجام درخت:

سرانجام درخت:
درخت سمره یا اراک که پیمان شجره زیر آن بسته شده بود، به زودی ناپدید شد. گفته اند: درخت را سیل از بین برد.[36] به نقل از سعید بن مسیب از پدرش، سال بعد مسلمانان نتوانستند درخت را بیابند[37]؛ اما از جابر نقل است که می گفت: اگر امروز بینا بودم

محل درخت را به شما نشان می دادم[38]، بنابراین محل درخت، تا آخر عمر دراز جابر، قابل تعیین بود، با اینکه درخت تا آن زمان یا خشکیده یا به گونه ای از بین رفته بود.
برخی برآن اند که درخت تا زمان خلافت عمر برپا بود. در آن زمان به او اطلاع دادند که گروهی از مردم بر گرد درخت جمع می شوند و عبادت می کنند، پس دستور داد تا آن را قطع کنند.[39] دستور عمر از آن رو بود که عمل مسلمانان را به گونه ای بت پرستی می دانست، چنان که آورده اند که عمر گفت: می بینم شما را که به عزّی بازگشتید. آگاه باشید که از امروز هر کسی به مانند آن بازگردد او را می کشم، چنان که مرتد کشته می شود. سپس دستور داد تا آن را قطع کنند.[40] ابن حجر نیز به اسناد صحیح از ابن سعد از نافع به بازداری عمر از عبادت در زیر درخت و سپس دستور به قطع آن سخن دارد[41]، به هر حال پس از گذشت اندک زمانی، اثری از درخت نماند؛ نیز بنا به گزارشهایی در جای درخت، مسجدی بنا شد که هنوز باقی است.