گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلدششم
بیعت نساء


اشاره

بیعت نساء : بیعت زنان با پیامبر(صلی الله علیه وآله)پس از فتح مکّه در سال هشتم هجری
بیعت در لغت به معنای عهد و پیمان و در اصطلاح به معنای پذیرش ریاست و حکومت کسی است.[1]
بیعت از سنتهای عصر جاهلی است که به دوره اسلامی منتقل شده و مورد تأیید دین اسلام نیز قرار گرفته است.
افزون بر مردان، زنان نیز در موارد متعدد با پیامبر(صلی الله علیه وآله)بیعت کرده اند که از میان آنها بیعت زنان پس از فتح مکّه به «بیعت نساء» مشهور شده است.
اگرچه عبارت برخی مورخان و مشابهت تعهدهای بیعت نساء و بیعت عقبه اول این گمان را پدید آورده است که بیعت عقبه نخست همان بیعت نساء باشد بیعت عقبه)[2]؛ امّا به نظر می رسد که نظر مشهور یعنی اینکه بیعت پس از فتح مکه بیعت نساء باشد قوی تر است، زیرا اولاً در منابعی که از بیعت عقبه نخست یاد شده، آمده است: «بایعوا علی بیعة النساء»[3]و این نشان دهنده این است که بیعت نساء چیزی غیر از بیعت عقبه اوّل بوده که مورخان بعد به دلیل تطابق شرایط آن با بیعت نساء چنین گفته اند. ثانیاً آیه ای که مواد بیعت نساء را بیان می کند پس از فتح مکّه نازل شده است و ثالثاً منابع دیگر عمدتاً برآن اند که بیعت نساء در سال هشتم هجری، پس از فتح مکه روی داده است.[4]
پیامبر(صلی الله علیه وآله) با فتح مکه پس از بیعت مردان با ایشان، زنان را نیز به بیعت فراخواند که در آیه 12 ممتحنه/60 مواد بیعت این گونه طرح شده و فاقد هرگونه تعهد سیاسی است:«یـاَیُّهَا النَّبیُّ اِذا جاءَکَ المُؤمِنـتُ یُبایِعنَکَ عَلی اَن لا یُشرِکنَ بِاللّهِ شیــًا ولا یَسرِقنَ ولا یَزنینَ ولا یَقتُلنَ اَولـدَهُنَّ ولا یَأتینَ بِبُهتـن یَفتَرینَهُ بَینَ اَیدیهِنَّ و اَرجُلِهِنَّ ولا یَعصینَکَ فی مَعروف فَبایِعهُنَّ واستَغفِر لَهُنَّ اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم =ای پیامبر! چون زنان باایمان نزد تو آیند که [با این شرط ]با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند، دروغی را که در میان دست و پایشان بربافته باشند پیش نیاورند، [فرزند دیگران را به شوهران خود نسبت ندهند] و در هیچ کار شایسته ای مخالفت فرمان تو نکنند، با آنها بیعت کن و برای آنها از خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است».
تعهد پایانی آیه: «ولا یَعصینَکَ فی مَعروف»

مفهومی عام داشته و براساس آن زنان باید در هر امر پسندیده ای پیرو پیامبر باشند.[5] بعضی در تفسیر آن به نهی از آداب و رسوم زنان جاهلی در سوگواریها اشاره کرده اند. آنان با شیون خاص خود (نَوْح) به مجلس عزا شور می دادند و به نشانه عزا چهره خود را خراشیده و موهای خود را می بریدند و گریبان چاک می کردند. این کارها باعث تازه شدن کدورتهای عهد کفر و تحریک حمیّت مردان می شد. بر اساس این دسته از روایات با توجه به اینکه معروف نقیض منکر است در این آیه از این کار ناپسند نهی شده است.[6] برخی روایات نیز این بخش از آیه را به نهی از خلوت کردن زنان با مردان نامحرم تفسیر کرده اند.[7]
درباره شیوه بیعت پیامبر(صلی الله علیه وآله) با زنان نیز گزارشهای متعدد و متفاوتی نقل شده است. بر اساس برخی گزارشها پیامبر(صلی الله علیه وآله) با پوشاندن دست خود با پارچه، به شیوه معمول با زنان بیعت کرده است[8]؛ امّا بیشتر روایات دست دادن پیامبر(صلی الله علیه وآله) با زنان را ردّ کرده اند؛ ولی در چگونگی بیعت اختلاف دارند. برخی روایات سخن از آن دارد که پیامبر(صلی الله علیه وآله)به گفت و گوی حضوری بسنده کرده و باخواندن مواد بیعت بر زنان با آنها بیعت کرده است.[9] به گفته روایاتی دیگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) ابتدا دست خود را در آب تشتی فرو برده و سپس از زنان بیعت کننده می خواستند دستشان را در آن فرو برند. پس از آن، شروط و مواد بیعت را بر آنها می خواندند.[10] دسته ای دیگر از روایات به نیابت برخی اشخاص از پیامبر(صلی الله علیه وآله) در بیعت گرفتن از زنان از روی لباس اشاره کرده اند.[11]
از نکات جالب این بیعت حضور هند، همسر ابوسفیان در میان زنان بیعت کننده بود. او که به سبب کار زشت خود با پیکر حمزه سیدالشهداء از کیفر پیامبر(صلی الله علیه وآله)می هراسید، به صورت ناشناس در میان زنان حضور یافت و هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله)مواد بیعت را بیان کرد نتوانست خود را کنترل کند و با اعتراض این بیعت را تبعیض و به زیان زنان دانست.[12]

بیع و شراء

بیع و شراء => تجارت

بیماری

بیماری => مرض

بینایی

بینایی => چشم

بیّنه / سوره

اشاره

بیّنه / سوره : نود و هشتمین سوره قرآن کریم
این سوره مدنی است.[1] برخی آن را مکی دانسته اند[2]؛ ولی همه روایات ترتیب نزول و نیز روایتی از ابوخیثمه بدری که می گوید: پس از نزول سوره بیّنه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به ابیّ بن کعب انصاری فرمود که مأمور شده ام تا این سوره را بر تو تلاوت کنم، مدنی بودن سوره را تأیید می کند.[3] مؤید دیگر مدنی بودن سوره مضمون آن است که دربردارنده توبیخ اهل کتاب است.[4]
سوره بیّنه نود و هشتمین سوره در ترتیب مصحف و صدمین سوره در ترتیب نزول است که پس از سوره طلاق و پیش از حشر نازل شده است[5] و چون سوره حشر در ربیع الاول سال چهارم هجری در جریان غزوه بنی نضیر نازل شده است[6]بنابراین می بایست سوره بیّنه در اواخر سال سوم یا اوائل سال چهارم نازل شده باشد.[7] این سوره دارای 8 آیه[8] و 94 کلمه است.[9] قاریان بصره برخلاف دیگر قاریان بر «مُخلِصینَ لَهُ الدّین»(بیّنه/98،5) وقف و آن را آیه ای مستقل و در نتیجه شمار آیات سوره را 9 آیه دانسته اند.[10]
نام مشهور آن «بیّنه» (به معنای دلیل آشکار) است که از واژه «اَلبیِّنه»در آیات اول و چهارم سوره گرفته شده است.[11] در

منابع کهن[12] و روایات از آن به سوره «لَم یَکُن»و «لَم یَکُنِ الَّذینَ کَفَروا»یاد شده[13] و ابیّ بن کعب در مصحفش آن را سوره«اَهلِ الکِتـبِ»نامیده بود.[14] «قیّمه»[15]، «بریّه»[16]، «منفکّین» و «انفکاک» نیز نامهای دیگر این سوره است.[17] در اتقان و تفسیر روح المعانی «قیامت» نیز از نامهای این سوره شمرده شده است[18] که به دلیل شباهت رسم الخط آن با قیّمه با صرف نظر از حرکات (قِیمَه ـ قَیِّمه) به نظر می رسد تصحیف «قیّمه» باشد. شاهد این نظر آنکه در این دو منبع از نام «قیّمه» با وجود شهرتش[19] یاد نشده است. همه این نامها برگرفته از واژه هایی است که در این سوره به کار رفته است.

محتوای سوره:

محتوای سوره:
سوره بیّنه چهاردهمین سوره ای است که در مدینه در اواخر سال سوم یا اوائل سال چهارم هجری قبل از غزوه بنی نضیر در حالی نازل شد که دشمنی و کینه توزی یهود بر ضدّ اسلام به اوج خود رسیده بود.[20]
این سوره که رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را جهانی و برای همه مردم معرفی می کند[21] در بخش اول می گوید: اهل کتاب و مشرکان قبل از اسلام ادّعا می کردند که ما از آیین خود دست برنمی داریم تا دلیل روشن و پیامبری از جانب خدا برای ما بیاید که صحیفه های پاک دربردارنده موضوعات و مطالب محکم و پابرجا را بر ما تلاوت کند؛ ولی پس از ظهور اسلام و آمدن بیّنه و پیامبر الهی در آن اختلاف کردند و از سخن خود سرباز زدند و جز گروهی اندک به رویارویی و ستیز با آن برخاستند، در حالی که در آیین جدید فقط به عبادت خالصانه پروردگار، دوری از شرک، برپا داشتن نماز و دادن زکات که اصول ثابت همه ادیان الهی است فرمان داده شده بود.[22]
در بخش دوم جزای دو گروه مؤمنان و کافران را بیان می کند و می گوید: کافران از اهل کتاب و مشرکان همواره در آتش دوزخ می مانند و آنان بدترین مخلوقات اند؛ ولی آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند بهترین مخلوقات اند و پاداش آنها بهشت جاویدان است.

هم خدا از آنان خشنود است و هم آنها از خدا خشنودند. در روایات متعددی که امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)، ابن عباس، جابربن عبدالله، ابوسعید و ابوبرزه[23] از پیامبر(صلی الله علیه وآله)نقل کرده اند خیرالبرّیه به علی و شیعیانش تفسیر شده است. جابر می گوید: در حضور رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بودیم که علی(علیه السلام)به سوی ما آمد و آن حضرت با دیدنش فرمودند: سوگند به کسی که جانم در دست اوست این مرد و شیعیانش در قیامت از رستگاران اند و آیه «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّــلِحـتِ اُولئِکَ هُم خَیرُ البَریَّه»(بیّنه/98،7) نازل شد، از این رو اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله)با آمدن علی(علیه السلام)می گفتند: «خیر البریّه» آمد.[24] در روایت دیگری رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام)فرمودند: ای علی! تو و شیعیانت خیرالبریّه اید[25] و وعده گاه من و تو کنار حوض کوثر است.[26] در روایتی از ابن عباس خیر البریّه به علی(علیه السلام) و اهل بیتش تفسیر شده است.[27] روایاتی به این مضمون نیز از امامان اهل بیت(علیهم السلام)گزارش شده است.[28]

فضیلت سوره:

فضیلت سوره:
پیامبر(صلی الله علیه وآله) مسلمانان را به یادگیری و تلاوت این سوره توصیه، و برای تلاوتش ثوابهای فراوانی بیان کرده اند.[29] آن حضرت فرمودند: هرگاه خداوند از بنده ای تلاوت سوره «لم یکن الذین کفروا»را بشنود، به او خطاب می کند: بنده من بشارت بر تو، من تو را در بهشت جای می دهم تا خشنود شوی.[30] از امام باقر(علیه السلام) نیز روایت شده: کسی که سوره بیّنه را بخواند از شرک بیزار و در دین محمد(صلی الله علیه وآله)داخل شده است و خداوند او را مؤمن برمی انگیزد و در حساب بر او آسان می گیرد

بینی

اشاره

بینی : اندامی در انسان و حیوان
این اندام اموری چون بوییدن و تشخیص بو، و نیز زیبایی بخشیدن به صورت را بر عهده دارد. همچنین در چگونگی و زیبایی صدا مؤثر است. در کلام عرب به آن «اَنْف» گویند[1] و به جهت جایگاه آن در وسط صورت موضوعاتی گوناگون مانند عزّت، ذلّت، غضب، غیرت و ... را به آن نسبت می دهند؛ مانند «شمخ فلان بأنفه»: تکبّر ورزید، «ترب أنفه» و «رغم أنفه»: ذلیل شد، «حمی أنفه»: عزیز شد یا خشمش شدت یافت و «ورم أنفه»: خشمگین شد.[2]
در قرآن در یک آیه واژه «أنف» (مطلق بینی)[3] و در آیه دیگر «خُرْطوم» (بینی بزرگ و بینی فیل)[4] آمده است. در آیه 45 مائده/5 از برخی حدود و احکام جنایی تورات یاد کرده که برای بنی اسرائیل تشریع شده و قصاص بینی در برابر بینی را از این احکام برشمرده است: «و کَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ والعَینَ بِالعَینِ والاَنفَ بِالاَنفِ والاُذُنَ بِالاُذُنِ والسِّنَّ بِالسِّنِّ والجُروحَ قِصاص...».
بنابراین حکم اگر فردی بینی فردی را قطع یا آن را ناقص کند، می بایست قصاص شده یا دیه آن را بپردازد. در این حکم بین وارد کردن نقص عمد و غیر عمد و مقدار نقصی که وارد کرده و نیز مقدار دیه ای که می بایست بپردازد، آرای متعددی بین فقهای فریقین وجود دارد.[5]
برخی آیات سوره قلم/68 از سرنوشت دشمنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و افترا زنندگان به قرآن خبر داده و گذاشتن نشان بر بینی را از کیفرهای آنها در قیامت دانسته است: «ولا تُطِع کُلَّ حَلاّف مَهین...* اِذا تُتلی عَلَیهِ ءایـتُنا قالَ اَسـطیرُ الاَوَّلین * سَنَسِمُهُ عَلَی الخُرطوم».(قلم/68، 10، 15 ـ 16) بیشتر مفسران این آیات را در ارتباط با ولیدبن مغیره دانسته اند.[6] برخی «خرطوم» را در آیه به معنای شراب دانسته و گفته اند: خداوند در قیامت بر شرابخواران علامت می گذارد[7]؛ ولی بیشتر مفسران خرطوم را به معنای بینی و علامت نهادن بر آن را نشانه ای بر گناهکار بودن این افراد دانسته اند.[8] به کار بردن تعبیر خرطوم که بیشتر

درباره حیوانات از جمله فیل به کار می رود به جهت تحقیر این افراد است[9]، افزون بر اینکه داغ نهادن بر آن، نیز نهایت تحقیر این افراد را می رساند.[10] برخی مقصود از داغ نهادن را، ابتلائات دنیایی مانند ذلت، بلا و ... دانسته اند که جان و مال و اهل این افراد را دربرمی گیرد؛ مانند علامتی که در جنگ بدر بر کافران نهاده شد.[11] برخی آن را علامتی دانسته اند بر بینی مستکبران در عالم برزخ یا قیامت که در دنیا نیز عارفان آن را مشاهده می کنند و در مراحل بعدی برای دیگران نیز آشکار می گردد.[12]
برخی این جمله را تعبیری کنایی از وضعیت نامطلوب این افراد (دشمنان پیامبر، افترا زنندگان به قرآن، شرابخواران، مستکبران و...) در قیامت دانسته اند[13] و عده ای معتقدند این جمله کنایه از تمکن و غلبه کامل خداوند بر این افراد و عجز آنان در برابر خداوند است، زیرا بینی بارزترین عضو صورت و وسیله تنفس انسان است و کسی که بر چنین عضوی مسلط شود به طور کامل بر فرد غالب گردیده است.[14]
برخی در مورد فلسفه کاربرد تعبیر «مُهر نهادن بر بینی» گفته اند: روی گردانی و مخالفت کافران با پیامبر(صلی الله علیه وآله) از روی تکبر، غرور و تعصب بود. در عربی از این ویژگی با تعابیری چون «اَنِفَة» یاد می شود. خداوند برای توجه دادن به منشأ کفرورزی کافران با تعبیر «مُهر نهادن بر بینی» به آن اشاره کرده است[15] که نشان دهنده نهایت ذلت و خواری آن در روز قیامت است.[16]
آیه 98 یوسف/12، از استشمام بوی یوسف از جانب یعقوب سخن به میان آورده است. در آیه مذکور از بینی نامی برده نشده؛ لیکن از عمل بویایی و استشمام بو سخن به میان آمده است، برخی از مفسران این بو را از بوهای بهشتی دانسته اند که به صورت اعجاز گونه از پیراهن یوسف به مشام یعقوب(علیه السلام) رسید[17]؛ همچنین در روایتی که در تفسیر آیه «مِن شَرِ الوَسواسِ الخَناسِ»(ناس/114،4)، آمده شیطان را دارای خرطومی همانند خوک، معرفی کرده است که فرزندان آدم(علیه السلام) را وسوسه می کند.[18]

بیوه

اشاره

بیوه : زن شوهر مرده یا طلاق داده شده
بیوه در اصل به معنای غریب و تنهاست[1] و در اصطلاح به زنی گفته می شود که شوهرش را بر اثر طلاق یا مرگ از دست داده است.[2] برخی آن را عام دانسته، بر مردی که همسرش مرده یا وی را طلاق داده نیز اطلاق کرده اند.[3] به مرد و زن بیوه، اَرْمل و اَرْمَلَه نیز گفته شده است.[4] قرآن از بیوه با واژه ها و تعبیرهای گوناگونی یاد کرده است؛ مانند «ثَیِّب» که یک بار در قرآن آمده است: «ثَیِّبـت واَبکارا»(تحریم/66،5)، «اَیّم» که یک بار در قرآن به کار رفته:«واَنکِحوا الاَیـمی مِنکُم»(نور/24،32) و «زوجه» که فراوان در قرآن به کار رفته است و در برخی آیات مراد از آن زنان بیوه است؛ مانند«والَّذینَ یُتَوفَّونَ مِنکُم و یَذَرونَ اَز وجـًا».(بقره/2،234، 240) نیز «مطلقات»؛ مانند «والمُطَـلَّقـتُ یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ»(بقره/2،228؛ ...) و واژه نساء که در آیاتی پرشمار به کار رفته؛ ولی در برخی آیات مراد از آن زنان بیوه است؛ مانند «لا یَحِلُّ لَکُم اَن تَرِثوا النِّساءَ کَرهـًا».(نساء/4،19 ، 22) نزدیک ترین این واژه ها به این معنا «ثَیّب» است که در لغت به معنای رجوع[5] یا بازگشت به حالت و امر نخستین[6] آمده و در اصطلاح فقه به زنی گفته می شود که بکارتش بدون آمیزش یا با آمیزش حلال یا حرام زایل شده است.[7]برخی گفته اند: مراد مرد و زنی است که ازدواج کرده[8] یا با یکدیگر همبستر شده اند.[9] این واژه در باب حدود به معنای محصن نیز به کار می رود، چنان که بکر به مرد و زن غیر محصن اطلاق می شود.[10] «اَیّم» نیز به معنای مرد و زن بی همسر آمده است[11]که این معنا عام بوده، شامل همه مردان و زنانی می شود که ازدواج نکرده اند یا پس از ازدواج همسرانشان

مرده یا از یکدیگر جدا شده اند.[12]
قرآن ضمن اشاره به برخی سنتهای ناپسند جاهلی در مورد زنان بیوه، این سنتها را باطل شمرده و برخی از احکام و حقوق خاص را برای زنان بیوه مقرر کرده است.

بیوه در ملل دیگر و عصر جاهلی:

بیوه در ملل دیگر و عصر جاهلی:
زنان بیوه در میان برخی ملتهای پیشین به ویژه مردم عصر جاهلیت از بسیاری حقوق اوّلیه انسانی محروم بودند؛ برخی از ملتها پس از درگذشت شوهر، همسر او را به همراه جنازه شوهر سوزانده یا زنده به گور می کردند.[13] برخی دیگر زنان بیوه را می کشتند[14] یا اموال و دارایی آنان را می گرفتند.[15] اعراب جاهلی با بیوه پدر همچون مال شوهر برخورد می کردند؛ یعنی وارثان پس از مرگ شوهر، او را به ارث می بردند (نساء/4، 19)؛ بدین صورت که پسران یا دیگر خویشاوندان مرده پارچه ای را بر روی بیوه او انداخته، با این عمل مالک و صاحب اختیار او می شدند.[16] سپس یا خود با او ازدواج می کردند یا او را به ازدواج فردی دیگر درآورده، مهریه او را مالک می شدند.[17] به نقلی دیگر فرزند بزرگ تر میت گاه خود با بیوه پدر ازدواج می کرد و گاه با تعیین مهریه ای او را به ازدواج یکی از برادران خود درمی آورد[18] (نساء/4،22) که به چنین ازدواجی نکاح «مَقْت» یا «ضیزن» می گفتند و فرزند حاصل از این ازدواج را «مَقْتی» می نامیدند.[19]
گاه فرزندان برای تملک مهر یا اموال بیوه پدر از ازدواج او تا پایان عمر جلوگیری می کردند[20]؛ همچنین گاهی دوست میت نیز پارچه ای بر روی بیوه انداخته، او را مالک می شد و در صورت زیبایی زن، خود با او ازدواج می کرد و در غیر این صورت با هدف تملک مهر و دیگر اموال او از ازدواجش جلوگیری می کرد[21]؛ همچنین بر طبق سنت جاهلی، بیوه طلاق داده شده ملزم به نگه داشتن عده نبود، از این رو گاه بلافاصله پس از طلاق با مردی دیگر ازدواج می کرد و در صورت باردار بودن، فرزند او به شوهر جدید تعلق می گرفت.[22] در برابر، بیوه شوهر مرده تا یک سال

از ازدواج محروم بود و می بایست از خانه ای کوچک و بدترین لباس و غذاها استفاده کند[23]، افزون بر این، حق کوتاه کردن ناخن و مو و استفاده از بوی خوش را نداشت و در صورت مبتلا شدن به چشم درد، از سرمه کشیدن یا معالجه چشم خود ممنوع بود.[24] در صورتی که بیوه مطلقه قصد ازدواج با شوهر پیشین خود داشت دیگران از ازدواج وی جلوگیری می کردند[25]، چنان که در شأن نزول آیه 232 بقره/2: «فَلا تَعضُلوهُنَّ اَن یَنکِحنَ اَزوجَهُنَّ»آمده است زنی به نام «جملاء» قصد ازدواج با شوهر پیشین خود را داشت؛ ولی برادرش مانع این کار می شد. به قولی دیگر آیه مذکور در مورد جابربن عبدالله نازل شد که از ازدواج دختر عموی خود با شوهر سابقش جلوگیری می کرد.[26] از دیگر عقاید مردم عصر جاهلیت حرام شمردن ازدواج شخص با بیوه فرزند خوانده خود بود، از این رو پیامبر(صلی الله علیه وآله) با هدف ابطال این سنت با بیوه زید بن حارثه، فرزند خوانده خود ازدواج کرد که در پی اعتراض به این عمل آیه 40 احزاب/33 نازل شد و پیامبر را رسول خدا و نه پدرِ فرزند خوانده خود معرفی کرد[27]: «ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَد مِن رِجالِکُم و لـکِن رَسولَ اللّهِ و خاتَمَ النَّبیّینَ».

حقوق و احکام بیوه در اسلام:

اشاره

حقوق و احکام بیوه در اسلام:
اسلام بر خلاف رویه ملل دیگر و اعراب عصر جاهلی به زنان بیوه کرامت بخشید و آنان را با دیگران در بسیاری امور مساوی قرار داد و برای رفع تبعیض از این زنان، حقوق و احکامی را تشریع کرد که قرآن به برخی از آنها اشاره کرده است؛ از جمله:

1. حرمت به ارث بردن بیوه:

1. حرمت به ارث بردن بیوه:
قرآن در آیه 19 نساء/ 4 به ارث بردن زنان بیوه را حرام شمرده و مسلمانان را از آن منع کرده است: «یـاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا لا یَحِلُّ لَکُم اَن تَرِثوا النِّساءَ کَرهـًا».به نظر برخی مفسران تعبیر «کَرهاً» در آیه مذکور به واقعیتی خارجی اشاره دارد که به ارث برده شدن زنان بیوه بدون رضایت و میل آنان بوده است[28]؛ نه اینکه قید احترازی باشد تا در صورت رضایت، ارث بردن آنان جایز باشد.

2. حرمت گرفتن اموال بیوه:

2. حرمت گرفتن اموال بیوه:
فشار بر زنان بیوه برای بخشیدن مهریه خود یا جلوگیری از ازدواج آنان به قصد تملک میراث و دارایی آنان پس از مرگشان ممنوع است[29]:«و لاتَعضُلوهُنَّ لِتَذهَبوا بِبَعضِ ما ءاتَیتُموهُنَّ».(نساء/4، 19) قول دیگر این است که این آیه مربوط به منع زوج

است از فشار بر همسر خویش برای گرفتن مهر وی.[30]

3. حرمت ازدواج با بیوه پدر:

3. حرمت ازدواج با بیوه پدر:
اسلام ازدواج فرزند با بیوه پدر را فاحشه و کاری زشت خوانده و آن را بر مسلمانان حرام کرده است: «و لا تَنکِحوا ما نَکَحَ ءاباؤُکُم مِنَ النِّساءِ اِلاّ ما قَد سَلَفَ اِنَّهُ کانَ فـحِشَةً و مَقتـًا وساءَ سَبیلا».(نساء/4،22) حرمت ازدواج با بیوه پدر به همسری که وی با او مباشرت کرده اختصاص ندارد، بلکه شامل همسر مباشرت نکرده وی هم می شود[31]؛ همچنین این حرمت برای اولاد و نوادگان پسر شوهر نیز ثابت است.[32]

4. حرمت ازدواج پدر با بیوه فرزند:

4. حرمت ازدواج پدر با بیوه فرزند:
ازدواج پدر با بیوه فرزند خود حرام است: «حُرِّمَت عَلَیکُم ... و حَلئِلُ اَبنائِکُمُ الَّذینَ مِن اَصلـبِکُم».(نساء/4،23) همسر فرزند به محض عقد بر پدر حرام و با او محرم می شود؛ چه آمیزشی با او صورت گرفته باشد یا نه[33] و این امر به فرزند بیواسطه پدر اختصاص ندارد، بلکه همسر فرزندان و نوادگان او[34]، اعم از اولاد پسری و دختری را نیز دربرمی گیرد.[35] به نظر فقها و مفسران قید«مِن اَصلـبِکُم»در این آیه برای خارج کردن همسر فرزند خوانده است[36]، بنابراین، ازدواج با همسر پسرخوانده جایز است، به نظر برخی عموم «حَلئِلُ اَبنائِکُمُ»شامل همسر فرزند رضاعی نیز می شود و ازدواج با او بر پدر فرزند حرام است[37]، هرچند بیشتر فقیهان مستند این حکم را روایات دانسته اند.[38]

5. عدّه بیوه:

5. عدّه بیوه:
برخلاف عصر جاهلی که زن پس از طلاق گرفتن عدّه نگاه نمی داشت اسلام برای این زنان به مدت سه پاکی[39] عدّه مقرر کرد: «والمُطَـلَّقـتُ یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ ثَلـثَةَ قُرُوء».(بقره/2 228) برخی مقصود از «قروء» را در این آیه حیض دانسته و مدت عده زنان مطلقه را سه حیض دانسته اند.[40]سپس در ادامه آیه زنان مزبور را از کتمان آنچه خداوند در رحم آنان قرار داده منع کرده است: «و لا یَحِلُّ لَهُنَّ اَن

یَکتُمنَ ما خَلَقَ اللّهُ فی اَرحامِهِنَّ اِن کُنَّ یُؤمِنَّ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ».(بقره/2 228) طبق قولی مراد از «یَکتُمن»، در آیه مذکور کتمان حیض[41] و بنابر قول دیگری اعم از حیض، پاکی و بارداری است.[42] فلسفه حرمت این کتمان حفظ حقوق زوج درباره رجوع به همسر خود یا در اختیار گرفتن فرزند خویش است[43]؛ همچنین قرآن در ابتدا عده بیوگان شوهر مرده را یک سال قرار داد[44] و به مسلمانان توصیه کرد که زنان بیوه را در این مدت از خانه شوهرانشان بیرون نکنند: «والَّذینَ یُتَوَفَّونَ مِنکُم و یَذَرونَ اَزوجـًا وصِیَّةً لاَِزوجِهِم مَتـعـًا اِلَی الحَولِ غَیرَ اِخراج»(بقره/2 240)؛ اما این حکم با نزول آیه 234 بقره/2 که مدت عده این زنان را 4 ماه و 10 روز مقرر کرده نسخ گردید[45]: «والَّذینَ یُتَوفَّونَ مِنکُم و یَذَرونَ اَز وجـًا یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ اَربَعَةَ اَشهُر و عَشرًا».این نکته در روایات اهل بیت(علیهم السلام) نیز آمده است[46]؛ ولی برخی معتقدند منافاتی بین دو آیه نیست تا احتیاج به نسخ باشد، زیرا 4 ماه و 10 روز حکمی الهی است؛ اما عده نگه داشتن تا یک سال و ماندن در خانه شوهر یک حق است که زن بیوه در صورت تمایل می تواند از آن استفاده کند.[47] در وجوب عده بیوگان تفاوتی میان بیوه هایی که با آنان مباشرت شده یا نشده، صغیر یا کبیر، همسر دائم یا موقت و زنان آزاد و کنیز وجود ندارد.[48]

6. نفقه و مسکن بیوه:

6. نفقه و مسکن بیوه:
قرآن کریم به مؤمنان سفارش کرده که قبل از مرگ برای مسکن و نفقه همسران خود تا یک سال وصیت کنند (بقره/2،240)، مگر اینکه خود همسران مایل به ماندن در خانه شوهر نباشند که در این صورت نفقه و مسکن نخواهند داشت[49]: «فَاِن خَرَجنَ فَلا جُناحَ عَلَیکُم فی ما فَعَلنَ فی اَنفُسِهِنَّ مِن مَعروف».(بقره/2،240) به نظر بسیاری از مفسران و فقیهان شیعه[50] و اهل سنت[51] حکم مذکور درباره نفقه و مسکن بیوه به صدر اسلام اختصاص داشته و با نزول آیات ارث نسخ شده است؛ اما بیوه مطلّقه در صورتی که طلاق وی رجعی باشد، در

مدت عده دارای حق نفقه و مسکن خواهد بود، مگر اینکه کاری زشت همچون زنا[52] یا اذیت کردن خویشاوندان شوهر[53] از او سر زند که در این صورت می توان او را از خانه بیرون کرد: «لا تُخرِجوهُنَّ مِن بُیوتِهِنَّ ولا یَخرُجنَ اِلاّ اَن یَأتینَ بِفـحِشَة مُبَیِّنَة»(طلاق/65،1)؛ ولی در صورتی که بیوه به موجب طلاق بائن از شوهر جدا شده باشد به نظر فقیهان امامیه هیچ حقی به نفقه و مسکن نخواهد داشت، مگر در صورت باردار بودن که تنها حق نفقه دارد[54]: «و اِن کُنَّ اولـتِ حَمل فَاَنفِقوا عَلَیهِنَّ حَتّی یَضَعنَ حَملَهُنَّ».(طلاق/ 65، 6) رأی برخی از فقیهان اهل سنت نیز همین است؛ اما عده ای از آنان این گونه زنان را دارای حق نفقه و مسکن یا تنها حق مسکن دانسته اند.[55]

7. ازدواج بیوه:

7. ازدواج بیوه:
قرآن در آیه 32 نور/ 24 به مؤمنان سفارش می کند که همه افراد بی همسر از جمله بیوگان را همسر دهند و از تهیدستی نهراسند: «واَنکِحوا الاَیـمی مِنکُم والصّــلِحینَ مِن عِبادِکُم واِمائِکُم اِن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ»و در آیه ای دیگر مسلمانان از جلوگیری کردن از ازدواج زنان بیوه با شوهران پیشین خود نهی شده اند: «فَلا تَعضُلوهُنَّ اَن یَنکِحنَ اَزوجَهُنَّ».(بقره/2، 232) سپس در آیاتی دیگر حق ازدواج و انتخاب همسر را به خود این زنان واگذارده است: «فَاِذا بَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَیکُم فیما فَعَلنَ فی اَنفُسِهِنَّ بِالمَعروفِ».(بقره/2، 234 و نیز بقره/2 240) البته فقهای امامیه براساس روایات اهل بیت این حکم را منحصر به زنان بیوه رشید دانسته، آن را شامل زنان بیوه صغیر نمی دانند.[56] رأی برخی از فقهای اهل سنت نیز همین است[57]؛ اما برخی از آنان با استناد به آیات 32 نور/ 24 و 221 بقره/ 2 و برخی روایات معتقدند که تمامی زنان اعم از بیوه و غیر بیوه و صغیر و کبیر بدون اجازه ولی حق ازدواج ندارند.[58]

8. حرمت ازدواج با بیوه های پیامبر:

8. حرمت ازدواج با بیوه های پیامبر:
قرآن در آیه 53 احزاب/33 مسلمانان را از ازدواج با بیوه های پیامبر منع کرده است: «ما کانَ لَکُم ... اَن تَنکِحوا اَزوجَهُ مِن بَعدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذلِکُم کانَ عِندَ اللّهِ عَظیمـا».در شأن نزول این آیه آمده است که برخی از مسلمانان می گفتند: اگر محمّد از دنیا برود با همسران او ازدواج خواهیم کرد که آیه فوق نازل شد و این عمل را بر

مسلمانان حرام کرد.[59] به نظر برخی فلسفه این حرمت، جلوگیری از هتک حرمت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بوده است، زیرا برخی به قصد انتقام جویی و اهانت به آن حضرت چنین تصمیمی گرفته بودند یا غرض از نزول این آیه جلوگیری از سوء استفاده دیگران از موقعیت و جایگاه همسران پیامبر بوده است.[60]

ازدواج پیامبر با زنان بیوه:

ازدواج پیامبر با زنان بیوه:
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با زنانی ازدواج کرد که بیشتر آنان بیوه بودند.[61] از جمله این زنان زینب همسر زید پسر خوانده آن حضرت بود که پس از طلاق او از سوی زید، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)برای ابطال سنت غلط جاهلی مبنی بر حرام دانستن ازدواج با همسر پسر خوانده، با وی ازدواج کرد: «فَلَمّا قَضی زَیدٌ مِنها وطَرًا زَوَّجنـکَها لِکَی لا یَکونَ عَلَی المُؤمِنینَ حَرَجٌ فی اَزوجِ اَدعیائِهِم اِذا قَضَوا مِنهُنَّ وطَرًا»(احزاب /33،37)؛ همچنین در پی آزار پیامبر از سوی برخی از همسران خویش، خداوند آنان را تهدید کرد که در صورت توبه نکردن و توطئه بر ضد آن حضرت، پیامبر آنان را طلاق داده، زنانی مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کننده، عابد، ذاکر، و بیوه و باکره را جایگزین آنان خواهد کرد: «اِن تَتوبا اِلَی اللّهِ فَقَد صَغَت قُلوبُکُما و اِن تَظـهَرا عَلَیهِ ... * عَسی رَبُّهُ اِن طَـلَّقَکُنَّ اَن یُبدِلَهُ اَزوجـًا خَیرًا مِنکُنَّ مُسلِمـت مُؤمِنـت قـنِتـت تـئِبـت عـبِدت سـئِحـت ثَیِّبـت و اَبکارا».(تحریم/66، 4 ـ 5) طبق روایاتی که از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده، مرادِ آیه شریفه، حفصه و عایشه از همسران پیامبر بودند که با افشای اسرار آن حضرت بر ضد پیامبر(صلی الله علیه وآله)توطئه کردند.[62] از ذکر اوصاف معنوی در این آیه در کنار وصف بکارت و بیوگی فهمیده می شود که آنچه برای همسری پیامبر مهم ترین ویژگی به شمار می رود وجود صفات معنوی مذکور است نه باکره یا بیوه بودن.[63]