گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
پاکدامنی


پاکدامنی => عفت

پاکیزگی

پاکیزگی => طهارت

پدر

پدر => والدین

پدر ابراهیم

پدر ابراهیم => آزر

پدر شوهر

اشاره

پدر شوهر
پدر شوهر یا پدر شوی[1]، پدر مردی است که زن با او ازدواج کرده؛ ازدواج دائم باشد یا موقت (متعه).[2] قرآن از پدر شوهر در یک آیه به صورت صریح نام برده: «اَو ءاباءِ بُعولَتِهِنَّ»(نور/24،31) و در آیه ای دیگر هرچند به صراحت ذکر نشده؛ ولی مخاطب آیه پدر شوهر است: «حُرِّمَت عَلَیکُم ... حَلئِلُ اَبنائِکُمُ».(نساء/4،23) در این دو آیه پاره ای از احکام مربوط به پدر شوهر آمده است.

احکام فقهی

1. حرمت ازدواج با همسر پسر:

1. حرمت ازدواج با همسر پسر:
ازدواج پدر شوهر با همسر پسرش حرام است: «حُرِّمَت عَلَیکُم... و حَلئِلُ اَبنائِکُمُ الَّذینَ مِن اَصلـبِکُم».(نساء/4، 23) «حلائل»جمع «حلیله» است که به نظر برخی تنها زوجه را در بر می گیرد و شامل کنیز نمی شود[3]؛ اما برخی دیگر آن را به معنای هر زنی دانسته اند که آمیزش با وی بر شخص حلال است، از این رو برآن اند که شامل کنیز متعلق به پسر هم می شود.[4] در حرمت این ازدواج تفاوتی میان عقد دائم یا موقت[5] و صحیح یا فاسد نیست و در همه این موارد همسر پسر بر پدر او حرام است[6]؛ همچنین به نظر فقیهان شیعه و اهل سنت با وقوع عقد، زن بر پدر شوهر حرام ابدی می شود، هرچند آمیزش صورت نگرفته باشد.[7]
حرمت ازدواج افزون بر پدر شوهر شامل اجداد وی نیز می شود[8]، زیرا «اَبنائِکُم»در آیه فرزندان با واسطه و بیواسطه را شامل می گردد.[9] قید «مِن اَصلـبِکُم»در آیه برای اخراج فرزند خوانده آمده است[10]، بنابراین ازدواج شخص با همسر پسر خوانده خود جایز است، چنان که قرآن

در آیه 37 احزاب/33 از ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) با همسر زیدبن حارثه، پسر خوانده خود یاد کرده است که این ازدواج برای باطل کردن سنت ناپسند جاهلی مبنی بر حرمت ازدواج با همسر پسر خوانده صورت گرفت[11]: «فَلَمّا قَضی زَیدٌ مِنها وطَرًا زَوَّجنـکَها لِکَی لا یَکونَ عَلَی المُؤمِنینَ حَرَجٌ فی اَزوجِ اَدعیائِهِم اِذا قَضَوا مِنهُنَّ وطَرًا».برخی فقها همسر پسر رضاعی را نیز مصداق «حَلائِل اَبناءِکم»دانسته و ازدواج پدر شوهر را با او حرام دانسته اند[12] و برخی دیگر این حکم را از روایات استفاده کرده اند.[13]

2. محرمیت پدر شوهر با همسر فرزند:

2. محرمیت پدر شوهر با همسر فرزند:


پدر مریم

پدر مریم => عمران بن ماثان

پرستش

پرستش => عبادت

پرسش و پاسخ

پرسش و پاسخ => سؤال و جواب

پرنده

اشاره

پرنده : رده بزرگی از شاخه مهره داران خون گرم با بدنی پوشیده از پر[1]
قرآن در آیات گوناگونی به دو روش از پرندگان نام برده است: در دسته ای از آیات از پرنده ای خاص نام برده است، چنان که در آیه 31 مائده/5 از نقش کلاغ در ماجرای هابیل و قابیل سخن گفته و در آیه 23 نوح/71 در ضمن شمارش بتهای قوم نوح از بت «نسر» یاد کرده که احتمالاً به سبب شباهت به عقاب به این نام شهرت یافته بود و در آیات 57 بقره/2؛ 160 اعراف/7 و 80 طه/20 در ماجرای فرستادن عذابی آسمانی برای بنی اسرائیل به «سَلْوی» اشاره کرده که بیشتر مفسران آن را نوعی پرنده دانسته اند که از اطراف به اراضی مقدس بنی اسرائیل می آمده و آنها از گوشت این پرندگان استفاده می کردند[2] و ظاهراً همان بِلْدِرْچین است.[3]
در دسته ای دیگر از آیات کلمه «طیر» به صورت عام به کار رفته است: «اَلَم یَرَوا اِلَی الطَّیرِ مُسَخَّرت فی جَوِّ السَّـماءِ...»(نحل/ 16، 79)؛ «و حُشِرَ لِسُلَیمـنَ جُنُودُهُ مِنَ الجِنِّ والاِنسِ والطَّیرِ فَهُم یوزَعون».(نمل/27، 17)
در یک آیه نیز ابتدا واژه طیر و سپس نام هدهد ذکر شده است: «و تَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقالَ ما لِیَ لا اَرَی الهُدهُدَ اَم کانَ مِنَ الغائِبین» نمل/27،20)

زنده شدن پرندگان نشانه ای برای معاد:

زنده شدن پرندگان نشانه ای برای معاد:
آیه 260 بقره/2 به داستان ابراهیم و زنده شدن 4 پرنده پرداخته است. ابراهیم(علیه السلام) از خداوند خواست تا جهت اطمینان قلب نسبت به رستاخیز[4] چگونگی زنده شدن مردگان را به او بنمایاند. خداوند به او فرمود که 4 نوع پرنده را ذبح کند. سپس پَرِ آنها را بکند و آنها را در هاون بکوبد[5] تا کاملاً مخلوط و ممزوج شوند. ابراهیم(علیه السلام) گوشت آنها را بر بالای 10 کوه قرار داد و یکایک آنها را صدا زد. هریک که خوانده می شدند، زنده شده، به سویش می آمدند. او پس از دیدن این منظره گفت:«اَعلَمُ اَنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیء قَدیر»[6] و بدین سان به آگاهی برینی

دست یافت: «قالَ اَولَم تُؤمِن قالَ بَلی و لـکِن لِیَطمَئِنَّ قَلبی».(بقره/2،260) گفته شده که علت انتخاب پرنده برای این منظور، قدرت پرواز آن بوده است.[7] برخی، نوع پرندگان انتخاب شده را به روحیات و صفات مختلف آدمی تأویل برده اند که هر کدام مظهر یکی از صفات انسان هستند؛ طاووس مظهر زیبایی و خودنمایی، خروس مظهر تمایلات شدید جنسی، کبوتر مظهر انس و الفت[8] و کلاغ مظهر آرزوهای دور و دراز و حرص و آز.

پرندگان امتهایی همچون انسانها:

پرندگان امتهایی همچون انسانها:
آیه 38 انعام/6، خطاب به مردم می فرماید: جنبندگان زمین و پرندگان نیز مانند شما امتهایی هستند: «و ما مِن دابَّة فِی الاَرضِ و لا طئِر یَطیرُ بِجَناحَیهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمثالُکُم ما فَرَّطنا فِی الکِتـبِ مِن شَیء ثُمَّ اِلی رَبِّهِم یُحشَرون».درباره مماثلت، بعضی گفته اند: مماثلت در تکلیف و جزاست، با این تفاوت که تکلیف صاحبان عقل (انسان و جنّ) با تکلیف صاحبان شعور (حیوانات و پرندگان) متفاوت است، چنان که تکالیف صاحبان عقل نیز بر حسب مقدار عقلشان مختلف است.[9] عده ای نیز گفته اند:«اُمَمٌ اَمثالُکُم»بدین معناست که هریک از آنها مانند شما صنف خاصی دارند که با نام ویژه ای شناخته می شوند[10] یا اینکه شباهت در توحید و تسبیح است یا منظور شباهت در خلقت و مرگ و برانگیخته شدن است.[11] بعضی گفته اند: ارزاق و آجال و اعمال آنها همانند شما، نوشته می شود[12] یا شباهت در حشر و تنعّم در بهشت است.[13] بعضی نیز شباهت در وجود را مطرح کرده اند.[14]برخی مفسران گفته اند: این شباهت تنها در کثرت و جماعت نیست، زیرا هر جماعتی را به صرف کثرت «امت» نمی گویند، بلکه باید آن جمع کثیر، جهت جامعی داشته باشند و هدفی (اجباری یا اختیاری) را دنبال کنند. با استفاده از عبارت«ثُمَّ اِلی رَبِّهِم یُحشَرون»می توان نتیجه گرفت که این شباهت تنها در احتیاج به غذا و جفت گیری و... نیست، بلکه وجه اشتراک دیگری است که آنها را در مسئله بازگشت به سوی خدا شبیه انسان کرده است.[15] همین مفسر معتقد است که با تفکر در زندگی حیوانات (از جمله پرندگان) فهمیده می شود که این مخلوقات مانند انسانها دارای آرا و عقاید فردی و اجتماعی هستند و حرکات و سکناتی که در راه بقا از خود نشان می دهند همه بر مبنای آن عقاید است.[16] قرآن در موارد مختلفی چون آیه 4 جاثیه/45 مردم

را به شناخت عموم حیوانات و تفکر در کیفیت آفرینش آنها و اعمالشان، ترغیب و در برخی آیات به عبرت گرفتن از بعضی از آنها دعوت کرده است.[17]

حشر پرندگان در روز رستاخیز:

حشر پرندگان در روز رستاخیز:
جمله «ثُمَّ اِلی رَبِّهِم یُحشَرون»در آیه 38 انعام/6 و نیز آیه «و اِذَا الوُحوشُ حُشِرَت»(تکویر/81،5) به حشر پرندگان اشاره دارد. بعضی گفته اند: معنای حشر در پرندگان و عموم حیوانات همان حشر انسانهاست که حشر برای اِنعام و انتقام است؛ انعام نیکوکار و انتقام از ظالم و چون این دو وصف بین حیوانات نیز وجود دارد آنها نیز حشر دارند.[18] نیز گفته شده: حشر حیوانات و پرندگان از لوازم تجردِ روح آنهاست. با اثبات حشر، تجرد روح آنها نیز ثابت می شود. البته تجرد خود مراتبی دارد که پایین ترین مرتبه آن در حیوانات است.[19]

توجه به پرندگان راهی برای شناخت خداوند:

توجه به پرندگان راهی برای شناخت خداوند:
آیات 19 ملک/ 67 و 79 نحل/16 با جلب توجه مخاطبان به پرواز پرندگان در آسمان، نگهداری آنها در آسمان را به خداوند نسبت داده و این حیوان را وسیله ای برای خداشناسی می شمرد: «اَوَ لَم یَرَوا اِلَی الطَّیرِ فَوقَهُم صـفّـت ویَقبِضنَ ما یُمسِکُهُنَّ اِلاَّ الرَّحمـنُ...»؛ «اَلَم یَرَوا اِلَی الطَّیرِ مُسَخَّرت فی جَوِّ السَّـماءِ ما یُمسِکُهُنَّ اِلاَّ اللّهُ».

تسبیح پرندگان :

تسبیح پرندگان :
در قرآن آیات بسیاری از تسبیح و حمد موجودات عالم، حکایت دارد. آیه 44 اسراء/17 به صورت کلی و روشن به این امر می پردازد: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمـوتُ السَّبعُ والاَرضُ و مَن فیهِنَّ و اِن مِن شَیء اِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمدِهِ و لـکِن لا تَفقَهونَ تَسبیحَهُم ...»(اسراء/17، 44) و در آیه 41 نور/24 به طور مشخص از تسبیح* پرندگان یاد شده و این عمل موجودات عالم از جمله پرندگان از روی علم و آگاهی شمرده شده است: «اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ یُسَبِّحُ لَهُ ... والطَّیرُ صـفّـت کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ و تَسبیحَه».
یکی از مواهب خداوند به داود*(علیه السلام) آن بود که کوهها و پرندگان را مسخر او ساخته بود تا همراه وی تسبیح حق بگویند: «فَفَهَّمنـها سُلَیمـنَ وکُلاًّ ءاتَینا حُکمـًا وعِلمـًا و سَخَّرنا مَعَ داودَ الجِبالَ یُسَبِّحنَ والطَّیرَ و کُنّا فـعِلین».(انبیاء/21، 79) در چگونگی همصدا شدن پرندگان و کوهها با داود و اصل تسبیح آنها اختلاف است؛ بعضی گفته اند: ممکن است خداوند در پرندگان قدرت شناختی نهاده که امر و نهی داود را می فهمیدند و از او پیروی می کردند.[20] عده ای نیز گفته اند که خداوند به

این موجودات تسبیح مناسب و شایسته آنها را الهام فرموده است[21] و برخی آن را از قبیل تسبیح همه موجودات جهان: «اِن مِن شَیء اِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمدِه»(اسراء/17، 44) دانسته یا تسبیح را به دلالت این پدیده ها بر قدرت خداوند تفسیر کرده اند.[22] آیه 10 سباء/34 نیز به این امر پرداخته: «و لَقَد ءاتَینا داودَ مِنّا فَضلاً یـجِبالُ اَوِّبی مَعَهُ والطَّیرَ ...»که به گفته بعضی از مفسران «اَوِّبی مَعَهُ»به معنای «سبِّحی معه = به همراه او تسبیح کنید» است[23]، بدین صورت که هرگاه داود زبور را تلاوت می کرد، کوهها آن را تکرار می کردند و پرندگان با او همصدا می شدند.[24] در همین مورد حدیثی از امام صادق(علیه السلام)نقل شده که داود به بیابان می رفت و زبور تلاوت می کرد و هنگام تلاوت او هیچ کوه و سنگ و پرنده ای نبود، مگر اینکه با او همصدا می گشت.[25] در آیه ای دیگر چنین آمده است: «اِنّا سَخَّرنَا الجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحنَ بِالعَشیِّ والاِشراق * والطَّیرَ مَحشورَةً کُلٌّ لَهُ اَوّاب».(ص/38 18 ـ 19)

زبان پرندگان :

زبان پرندگان :
در قرآن آیاتی به صراحت نطق پرندگان را مطرح کرده و افزون بر صدور برخی صداها از آنان به وجود نوعی سخن گفتن مرموز نیز اشاره کرده است. آیه 38 انعام/6 نیز که آنها را امتهایی همچون بشر می داند به نوعی مؤیّد این ادعاست. در داستان سلیمان نیز از تسخیر پرندگان به دست سلیمان[26] (نمل/27،17) و آشنایی وی با زبان آنها اشاره شده است. (نمل/27،27)
در روایات نیز مطالب گوناگونی درباره نطق حیوانات و پرندگان آمده است.[27] برخی مفسران گفته اند: کلمه نطق و منطق هر دو به معنای صوت یا اصوات متعارفی است که از حروفی تشکیل یافته و طبق قرار داد واضع لغت، بر معانی مورد نظر ناطق دلالت می کند و در اصطلاح این اصوات را «کلام» می گویند و بنابه گفته بعضی لغت شناسان[28] این دو کلمه فقط به سخنان انسان اطلاق می شود و مثلاً به صدای گنجشک نطق یا منطق گفته نمی شود؛ ولی قرآن با استعمال نطق در معنایی وسیع تر یعنی «دلالت شی بر معنای مقصود» آن را در مورد شهادت پوست انسان در قیامت به کار برده است: «و قالوا لِجُلودِهِم لِمَ شَهِدتُم عَلَینا قالوا اَنطَقَنَا اللّهُ الَّذی اَنطَقَ کُلَّ شَیء...»(فصّلت/ 41، 21) که این استعمال یا از

باب تحلیل معناست ـ که در آن معنایی که تنها برای امور مادی وضع شده به گونه ای تحلیل می شود که در امور غیر مادی نیز به کار رود ـ چنان که قرآن بیشتر معانی و مفاهیمی را که تنها در جسمانیات به کار می رود در غیر جسمانیات نیز استعمال کرده است یا برای اینکه لفظ نطق برای معنایی اعم وضع شده است و اختصاص به انسان از باب انصراف و به جهت کثرت استعمال است، در هر صورت «منطق طیر» عبارت است از هر طریقی که پرندگان با آن مقاصد خود را با هم مبادله می کنند که البته مقصود صدای ظاهری آنها نیست، بلکه معنایی دقیق تر و وسیع تر، چون اولاً سیاق آیه گواهی می دهد که سلیمان(علیه السلام)از نعمتی سخن می گوید که به خود وی اختصاص داشته و او با عنایت خاص الهی به آن دست یافته است، در حالی که معنای ظاهری منطق طیر چیزی نیست که کسی غیر از سلیمان به آن دست نیابد[29]:«وورِثَ سُلَیمـنُ داودَ وقالَ یـاَیُّهَا النّاسُ عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّیرِ واوتینا مِن کُلِّ شَیء اِنَّ هـذا لَهُوَ الفَضلُ المُبین».(نمل/ 27، 16) ثانیاً محاوره ای که خداوند متعالی در آیات بعد، از سلیمان و هدهد حکایت می کند، متضمن معارف بلندی است که در وسع صداهای ظاهری هدهد نیست: «فَمَکَثَ غَیرَ بَعِید فَقالَ اَحَطتُ بِما لَم تُحِط بِهِ وجِئتُکَ مِن سَبَإ بِنَبَإ یَقین * اِنّی وجَدتُ امرَاَةً ... قالَ سَنَنظُرُ...».(نمل/27 22 ـ 28) زمخشری از مفسران معتزلی در نقطه مقابل این دیدگاه، نطق مرغان را معجزه سلیمان شمرده و تعمیم آن را به همه حیوانات درست نمی شمرد.[30] درباره آشنایی امامان شیعه با زبان پرندگان به سان پیامبران نیز در میان روایات، دیدگاههای موافق و مخالفی ذکر شده است.[31]

آفرینش پرنده از معجزات عیسی(علیه السلام):

آفرینش پرنده از معجزات عیسی(علیه السلام):
در آیه «.. اَنّی اَخلُقُ لَکُم مِنَ الطّینِ کَهَیـَةِ الطَّیرِ فَاَنفُخُ فیهِ فَیَکونُ طَیرًا بِاِذنِ اللّهِ... آل عمران/3، 49) نسبت خلقت به عیسی(علیه السلام) داده شده است. لغت «خلق» به معنای جمع آوری اجزای چیزی است.[32]بعضی از مفسران گفته اند: نهایت دلالت آیه این است که خداوند چنین سرّی را به عیسی بن مریم داده و او هم در مقام احتجاج فرموده که من از طرف خدا چنین قدرتی دارم، به نحوی که اگر از او می خواستند، انجام می داد؛ اما آیه بر تحقق همه یا بخشی از این معجزات دلالت ندارد.[33] در مقابل، گروه دیگری از مفسران چنین استدلال کرده اند که ظاهر آیه «اَنّی اَخلُقُ لَکُم»این است که این معجزات در عمل، از آن جناب صادر می شد، چون اگر صرف تحدی بود شایسته بود آن را به قیدی که این مطلب را افاده کند،

مقید سازد، افزون بر این، آیه 110 مائده/5 به طور کامل و روشن بر وقوع این معجزات از آن جناب دلالت دارد:«اِذ قالَ اللّهُ یـعیسَی ابنَ مَریَمَ اذکُر نِعمَتی عَلَیکَ و عَلی ولِدَتِکَ اِذ اَیَّدتُکَ بِروحِ القُدُسِ ... و اِذ تَخلُقُ مِنَ الطّینِ کَهَیـَةِ الطَّیرِ بِاِذنی فَتَنفُخُ فیها فَتَکونُ طَیرًا بِاِذنی و ...»؛اما در کیفیت خلقت و نوع پرنده اقوال مختلفی نقل شده که بیشتر نظرهایی شخصی و غیر مستند از برخی تابعان و مفسران نخستین است؛ از باب نمونه گفته شده که پرنده پس از آفرینش به پرواز درمی آمد و مادامی که مردم به آن نگاه می کردند به پرواز ادامه می داد و چون از دیده ها پنهان می شد و دیگر کسی آن را نمی دید، می مرد و به زمین سقوط می کرد تا بین خلقت خداوندی و خلقت بشری، اختلافی باشد.[34] در نوع آن، گفته شده که آن حضرت به درخواست مردم، خفاش را می آفرید[35]، زیرا این پرنده نسبت به دیگر پرندگان دارای خلقت کامل تری است. گفته شده که تسویه گل (و ساختن شکل) و دمیدن، کار عیسی بوده؛ ولی خلقت از جانب خداوند بوده است.[36]

نقش پرندگان در انهدام لشکر ابرهه:

نقش پرندگان در انهدام لشکر ابرهه:
انهدام لشکر ابرهه به وسیله پرندگان در سوره فیل 105 آمده است. (آیات 1 ـ 5) اصل ماجرا مورد قبول عموم مورخان و قرار گرفتن آن به عنوان مبدأ تاریخ در دوره قبل از اسلام مؤیّد آن است. پرندگان مهاجم بنابر نظر مشهور مفسران، پرستو بودند.[37] در بعضی روایات در بیان تفصیلی ماجرا گفته شده که دسته ای پرنده از سمت دریا (احتمالا دریای سرخ) به سوی آنها گسیل شد که گویی پرستوهایی با گردنهای سبز و منقار سرخ بودند[38] و هریک از آنها سه سنگ مانند دانه های عدس همراه داشت[39] که یکی را با منقار و دو تا را با دو پا حمل می کرد.[40] بعضی روایات نیز پرندگان را چنین وصف کرده است: پرندگانی شکاری بودند که سری شبیه درندگان و پنجه هایی شبیه پرندگان گوشتخوار داشتند.[41] گروهی از مورخان[42] از وقوع بیماری حصبه و آبله در همین سال (عام الفیل) در عربستان خبر داده اند و در بعضی از روایات[43] نیز آمده که این سنگها به هر کس می خورد بدنش آبله بر می آورد و پیش از آن

بیماری آبله در آنجا دیده نشده بود.[44] در روایتی چنین آمده که هیچ سنگی بر احدی واقع نشد، مگر آنکه بدنش را مجروح ساخت و آبله برآورد. برخی مفسران معاصر با رویکرد تفسیر علمی و با استناد به گزارشهای تاریخی این احتمال را مطرح کرده اند که این سنگها، به میکروب آبله آلوده بوده است.[45]

گوشت پرنده غذای بهشتیان:

گوشت پرنده غذای بهشتیان:
یکی از نعمتهای بهشتی که مقربان در بهشت از دست پسرکان زیبارو دریافت می کنند، گوشت پرندگان است، آن هم از هر نوعی که خود بخواهند: «یَطوفُ عَلَیهِم وِلدنٌ مُخَلَّدون * بِاَکواب واَباریقَ وکَأس مِن مَعین * لا یُصَدَّعونَ عَنها ولا یُنزِفون * و فـکِهَة مِمّا یَتَخَیَّرون * ولَحمِ طَیر مِمّا یَشتَهون».(واقعه 56،17 ـ 21) در بعضی روایات آمده که هرگاه بهشتیان به گوشت پرنده ای میل داشته باشند آن پرنده، بریان شده، در اختیار آنها قرار می گیرد و هرچه بخواهند از آن می خورند و آن پرنده دوباره زنده شده، پرواز می کند.[46]

دیدن پرنده در رؤیا(علیه السلام):

دیدن پرنده در رؤیا(علیه السلام):
«و دَخَلَ مَعَهُ السِّجنَ فَتَیانِ قالَ اَحَدُهُما اِنّی اَرنی اَعصِرُ خَمرًا و قالَ الأخَرُ اِنّی اَرنی اَحمِلُ فَوقَ رَأسی خُبزًا تَأکُلُ الطَّیرُ مِنهُ نَبِّئنا بِتَأویلِهِ اِنّا نَرکَ مِنَ المُحسِنین.»(یوسف/12، 36) دو جوان زندانی از یوسف تأویل رؤیای خود را خواستند؛ یکی از آن دو گفت: من در خواب دیدم که مقداری نان بر سر دارم و پرندگان از آن می خورند. یوسف(علیه السلام)خواب وی را چنین تعبیر کرد که او به دار آویخته می شود و چندان بر فراز دار می ماند که پرندگان از گوشت سر او می خورند: «یـصـحِبَیِ السِّجنِ اَمّا اَحَدُکُما فَیَسقی رَبَّهُ خَمرًا و اَمّا الأخَرُ فَیُصلَبُ فَتَأکُلُ الطَّیرُ مِن رَأسِهِ» یوسف/12،41) در چگونگی تأویل،برخی گفته اند که این تأویل از سوی یوسف(علیه السلام)نوعی مکاشفه و خبر غیبی بوده نه تعبیر خواب؛ ولی بعضی آن را صرفاً تأویل خواب دانسته اند.[47]

تشبیه به شکار پرنده:

تشبیه به شکار پرنده:
«و مَن یُشرِک بِاللّهِ فَکَاَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّیرُ اَو تَهوی بِهِ الرّیحُ فی مَکان سَحیق.»(حجّ/22،31) این آیه مشرک را در شرک ورزیدن و سقوط از درجات انسانی به هاویه ضلالت و تباهی به چیزی تشبیه کرده که از آسمان سقوط می کند و پرنده ای شکاری به سرعت آن را می رباید.[48] این تشبیه، به سقوط انسان از درجات عالی وجود و گرفتار شدن در کام شیطان اشاره دارد.پدر شوهر از محارم همسر فرزند است، از این رو وی می تواند زینت خود را در برابر پدر شوهر آشکار کند: «و لایُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعولَتِهِنَّ اَو ءابائِهِنَّ اَو ءاباءِ بُعولَتِهِنَّ».(نور/ 24، 31) مراد از زینت در این آیه به نظر فقها زینتهای باطن و مواضع آن است[14]؛ اما در این مورد اقوال گوناگون دیگری نیز مطرح است. حکم محرمیت* میان اجداد شوهر و همسران و نوادگان آنان نیز برقرار است[15]؛ همچنین از آیه 31 نور/24 استفاده می شود که نگاه کردن پدر شوهر به زینتهای همسر فرزندش جایز است[16]؛ اما درباره محدوده نگاه جایز و حرام آرای گوناگونی وجود دارد؛ فقیهان امامیه و بیشتر فقیهان اهل سنت برآن اند که به جز عورت نگاه کردن به تمام بدن زنان محرم بدون ریبه جایز است[17]؛ اما برخی از فقیهان اهل سنت گفته اند که پدر شوهر یا محارم دیگر به جز صورت و دستها و پستان در حال شیر دادن نمی توانند به جاهای دیگر بدن محارم نگاه کنند