گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلدششم
پروانه


اشاره

پروانه : از تیره حشره های پرنده، تمثیلی برای سرگردانی مردم در رستاخیز
برابر عربی پروانه «فَراشه» است. این واژه تنها یک بار به صورت جمع در آیه 4 قارعه/101 برای تشبیه حال مردم در روز رستاخیز به کار رفته و تعبیر جَرادٌ مُنتَشِر»به معنای ملخهای پراکنده در آیه 7 قمر/54 نیز بیانگر همین تشبیه است شاید از همین رو گاه واژه «فَراش» و «جراد» هم معنا تلقی شده است.[1]
جایگاه نمادین پروانه مانند بسیاری از حیوانات دیگر در ادبیات ملل متفاوت است؛ بعضی گونه های آن که در اطراف آتش می گردند و می سوزند[2] در ادبیات فارسی، نماد کامل عشق و فداکاری شمرده می شوند؛ ولی در فرهنگ عرب این عمل از نادانی و درک اندکِ این حشره و نماد بی خردی و بی هدفی تلقی می شود.[3] بازتاب این دیدگاه در امثال و حکم عربی و نیز روایات، فراوان به چشم می خورد.[4] ضعف و خواری[5]، سرگردانی و بی نظمی هنگام پرواز[6]، تصادم بر اثر این سرگردانی و[7]... از دیگر ویژگیهای این حشره در ادبیات عرب است.
مردم در روز رستاخیز* به سان پروانه های پراکنده و سرگردان درخواهند آمد: «یَومَ یَکونُ النّاسُ کالفَراشِ المَبثوث».(قارعه/101،4) در تفسیر واژه «فَراش» اختلاف است؛ برخی مقصود از آن را پروانه های گرد چراغ دانسته اند.[8] گروهی نیز معانی دیگری را چون پشه[9] یا پشه های ریز و کوچک[10]، ملخهای کوچک[11] یا ازدحام ملخها[12] برای

آن بیان کرده اند. شاید بتوان منظور از فراش را هر حشره ای که گرد آتش می گردد و گاه در آن می افتد ـ اعم از پشه، پروانه، ملخ و... ـ دانست.[13] برخی تفسیر «فَراش» را به پروانه، نادرست و آن را هم معنای فِراش (فرش و گستردنی) دانسته اند که این تعبیر به شدت خفت و خواری مردم در رستاخیز اشاره دارد.[14]
با توجه به معانی گوناگون «فَراش» وجوه مختلفی را برای این تشبیه ذکر کرده اند؛ برخی وجه تشبیه را فراوانی، پراکندگی و ضعف و خواری مردم در آن روز دانسته اند.[15] برخی نیز با بررسی علت اقدام پروانه در به آتش افکندن خویش، سعی کرده اند وجه شبهی میان این حشره و انسانهای گنهکار در همین جهان تصویر کنند. این عمل پروانه به سبب نادانی و ضعف بینایی است که با مشاهده پرتو درخشان نور، خود را برای رهایی از ظلمت به کانون آن می افکند. انسان گنهکار نیز با دیدن ظاهر نیکو و لذتبخش گناه و شهوات، خود را در آن کانون آتشین انداخته، به عذابی دراز مدت گرفتار ساخته، عملی بارها احمقانه تر از پروانه مرتکب می شود.[16] پیامبر در حدیثی با این نگاه به تشبیه گنهکاران به پروانه پرداخته است: شما خود را همانند پروانه پیاپی به آتش می افکنید، در حالی که من شما را برمی گیرم.[17]
گروه دیگری از مفسران با توجه به تفسیر «فراش» به ملخ و با استناد به آیه 7 قمر /54 که مردم را هنگام خروج از قبر به ملخهای پراکنده تشبیه کرده: «یَخرُجونَ مِنَ الاَجداثِ کَاَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِر»وجه شبه را در هر دو آیه حرکت دسته دسته مردم و پراکندگی و سرگردانیشان در جهات مختلف بر اثر فزع رستاخیز دانسته اند.[18] البته گروهی این دو آیه را وصف مردم در دو زمان مختلف دانسته اند: یکی هنگام خروج از قبر که مانند پروانه سرگردان و بی هدف به این سو و آن سو می روند و دیگر هنگامی که منادی آنان را فرا می خواند که توده مردم همچون ملخهای پراکنده به سوی صدا می روند[19] یا اینکه یکی هنگام خروج از قبر که به جهت کثرت، تجمع، اختلاط و تصادم مانند خیل ملخ پراکنده اند و دیگر هنگام توقف برای حسابرسی است که مانند دسته ای پروانه سرگردان و پراکنده سرگشته خود را به هر سو که گمان کنند رهایی می یابند می افکنند.[20] در روایتی از پیامبر «فراش مبثوث» وصف مردم هنگام عبور از صراط دانسته شده[21]،

هرچند تفسیر «مبثوث» به «هیجان بعد از آرامش و خفا»[22] مؤید ارتباط وصف «فراش مبثوث» با آغاز خروج مردم از گورهاست، در هر صورت این تعبیر به چنان هول و هراسی اشاره دارد که امام سجاد(علیه السلام) از آن روز با وصف مذکور به خدا پناه برده است: «أسئلک الأمان الأمان یا کریم یوم یکون الناس کالفراش المبثوث».[23] این حالت عمومی سرگردانی، اضطراب و وحشت روز رستاخیز در آیات دیگری نیز بیان شده است. (حجّ/22،2؛ مؤمن /40،18؛ نمل/27،87) عبارت «... یَومَئِذ یَصَّدَّعون»(روم/30،43) نیز ناظر به مفهوم پراکندگی در آیه«کالفَراشِ المَبثوث»دانسته شده است.[24]
با اینکه واژه «ناس» در آیه، شامل عموم مردم از نیکان و بدان بوده و می تواند بیانگر رهسپاری هر کدام به سوی جایگاه مخصوص خود باشد[25] گروهی این وضعیت را خاص بدکاران و کافران دانسته که سراسیمه و وحشت زده، گروه گروه می دوند و می افتند و خواری می کشند و می سوزند؛ امّا نیکان در آن زمان در سایه رحمت پروردگارند[26] و وحشتی آنان را فرا نمی گیرد. جایگاه تمثیلی پروانه نزد عرب به عنوان نماد حماقت، ضعف و بی هدفی، تأییدی بر اختصاص آیه به بدکاران به شمار می رود.[27] بعضی آیات دیگر نیز این دیدگاه را تقویت می کند. (انبیاء /21، 103؛ طه/20، 102) در کنار برداشت تمثیلی از تعبیر«فراش مبثوث»برخی سعی کرده اند آن را دلیلی بر عدم فنای موجودات تلقی کنند.[28]
با توجه به اطلاق «طیر» بر حشرات پرنده در زبان عربی[29] آن دسته از آیاتِ در بردارنده این واژه به پروانه نیز می توانند اشاره داشته باشند (بقره/2 260؛ آل عمران/3،49؛ مائده/5،11؛ یوسف/12،36، 41؛ حجّ/22، 31؛ نمل/27،20؛ ...)، هرچند بیشتر این آیات با قرائنی، چنین شمولی را از دست می دهند. پرندگان) طبق آیه 38 انعام/6 همه آفریده ها اعم از جنبندگان، پرندگان و... امتهایی مانند انسان اند که برانگیخته خواهند شد. مفسران نظرهای گوناگونی در معنای حشر غیر آدمی ارائه کرده اند.[30] حشر و نشر)

پروردگار

پروردگار => رب

پرهیزگاری

پرهیزگاری => تقوا

پستان

اشاره

پستان
پستان، برآمدگی از نوع غدد است که وظیفه اش در جنس ماده تراوش شیر برای تغذیه طفل است.[1] هر انسانی دو پستان دارد؛ اما فقط پستان زنان بالغ قادر به تولید شیر است و پستان در جنس نر بر اثر فقدان هورمونهای جنسی لازم، به صورت کامل رشد و نمو نمی کنند. پستانها شامل سلولهایی ترشحی است که غدد شیری تشکیل داده و این غدد به وسیله کانالهایی به نام مجاری شیری به نوک پستان راه می یابد. این غدد در دختران بین سالهای 10 تا 12 سالگی شروع به نمو می کند و تا 18 سالگی ادامه می یابد و زمانی که زن باردار می شود مجاری و غدد شیری تکامل نهایی یافته، شروع به تولید و تراوش شیر می کند.[2] معادل عربی پستان واژه هایی مانند ثَدْی، لابِنه، ضَرَّه و کُعْب است.[3]
در سوره مؤمنون تغذیه انسانها با شیر چارپایان مایه عبرت دانسته شده: «و اِنَّ لَکُم فِی الاَنعـمِ لَعِبرَةً نُسقیکُم مِمّا فی بُطونِها...»(مؤمنون/23،21) و در سوره نحل این موضوع با تفصیل بیشتری بیان گردیده است: «و اِنَّ لَکُم فِی الاَنعـمِ لَعِبرَةً نُسقیکُم مِمّا فی بُطونِهِ مِن بَینِ فَرث ودَم لَبَنـًا خالِصـًا سائِغـًا لِلشّـرِبین =همانا چارپایان برای شما مایه عبرت است. از آنچه در شکمهایشان است؛ از بین غذاهای هضم شده (سرگین) و خون، شیری به شما می نوشانیم که خالص و گواراست». (نحل/16،66) برخی مفسران با استناد به روایتی از ابن عباس بطن را به سیرابی تفسیر کرده اند که هرگاه علف در سیرابی جای گیرد قسمت زیرین آن سرگین و بالای آن خون و وسط آن شیر می گردد و خون در عروق و شیر در پستان جای گرفته و سرگین به همان حال که بود می ماند.[4]
علامه طباطبایی منظور از «مِن بَینِ فَرث وَ دَم» را مجاورت جایگاه شیر با سرگین و خون می داند که جایگاه سرگین در سیرابی و جایگاه شیر در انتهای شکم بین پاها و جایگاه خون در

شریانهاست.[5] برخی پیروان تفسیر علمی براساس یافته های پزشکی، مقصود از «مِن بَینِ فَرث وَ دَم» را گذر از مراحل گوناگون تولید شیر*، شامل عبور خون از دستگاه گوارش و جذب مواد مغذّی از آن و سپس گذر خون از پستان و جذب مواد لازم برای تولید شیر توسط آنها می داند[6] و ذکر «فَرث» (شکمبه) را به این جهت می داند که برخی از عناصر موجود در شیر در غذا نبوده، بلکه در دستگاه گوارش ساخته شده و وارد خون شده است و از آنجا به پستان می رود.[7]
در سوره نبأ ضمن بیان پاداشهای خداوند به پرهیزگاران در روز قیامت به «کَواعِبَ أتراباً» اشاره شده که «کواعب» به معنای دوشیزگان نار پستان است[8] که پستانهایشان کمی برجسته و گرد شده[9] و هنوز خمیده و آویزان نگردیده است.[10] در تفاسیر روایی نیز این معنا از اهل بیت(علیهم السلام)نقل شده است.[11]
گفته شده: این دوشیزگان در سن حدود 16 سالگی هستند و در این سن طراوت و زیبایی دختران به حداکثر می رسد.[12]مفسران «أتراباً» را به معنای همسن و سال بودن دوشیزگان با یکدیگر[13] یا با شوهرانشان[14] یا به معنای نهایت فروتنی و اطاعت آنان از شوهرانشان[15] دانسته اند.

پسر

اشاره

پسر : فرزند ذکور انسان یا کودک مذکّر
پسر واژه ای فارسی به معنای فرزند ذکور انسان، کودک و نوجوان از جنس مذکر است.[1] نزدیک ترین معادل عربی آن «ابن» است[2] که با اَبْناء، بَنون و بَنین جمع بسته می شود.[3] برخی از

لغویان «ابن» را از ریشه «ب ـ ن ـ و» و برخی دیگر آن را از ریشه «ب ـ ن ـ ی» که به معنای ساختن است دانسته اند[4]؛ و از آن رو به پسر ابن گفته شده که وی ساخته پدر است، چنان که به ساختمان که ساخته بنّاست، بِنا گفته می شود[5]، از این رو به هر کس یا هر چیز که در ساختن شخصیت فردی مؤثر باشد یا با آن اختصاص یا همراهی داشته باشد، «ابن» گویند؛ مانند اطلاق «ابن السبیل» بر افراد در راه مانده، یا «ابن العلم» بر تربیت شدگان علمی یا «ابن الحرب» بر جنگاوران و جنگجویان دائمی.[6]
پسر در قرآن با واژگان مختلفی مطرح شده است؛ از جمله: 1. واژه «ابن» و مشتقات آن که بیش از 120 بار آمده است. البته در برخی آیات مراد از این واژه، قوم و نسل است؛ مانند «بنی اسرائیل» در آیاتی مانند 78 مائده/5. این اطلاق بدان جهت است که آنان از نسل فرزندان اسرائیل (یعقوب(علیه السلام)) بودند و در شماری از آیات مراد فرزند است، اعم از پسر و دختر؛ مانند «یـبَنی ءادَمَ»(اعراف/7، 31) و «نَحنُ اَبنـؤُا اللّهِ»(مائده/5، 18)، با این همه، در آیات بسیاری، مراد فرزندان ذکور انسان است؛ مانند «اِنَّ ابنَکَ سَرَقَ»(یوسف/12، 81)؛ «یـبُنیّ»(یوسف/12، 67)؛ «اَصطَفَی البَناتِ عَلَی البَنین»(صافّات/37،153)؛ همچنین واژه ابن گاه بر نوادگان هم اطلاق شده است[7]؛ مانند «تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا و اَبناءَکُم».(آل عمران/3، 61)
2. «غلام» از ریشه «غَلُمَ» که بر نوجوانانی اطلاق می شود که شارب آنها روییده باشد.[8] برخی بر آن اند که غلام به افراد ذکور از هنگام تولد تا ابتدای سن پیری گفته می شود.[9] این واژه به اشکال گوناگون 12 بار در قرآن به کار رفته است؛ مانند «اَنّی یَکونُ لی غُلـمٌ»(آل عمران/ 3، 40)؛ «لِغُلـمَینِ یَتیمَینِ»(کهف/18، 82)؛ «و یَطوفُ عَلَیهِم غِلمانٌ».(طور/52، 24)
در برخی آیات نیز از پسر با واژه های عامی همچون «ذَکَر»: «و لَیسَ الذَّکَرُ کالاُنثی»(آل عمران/3، 36) و «وِلْدان»: «وِلدانٌ مُخَلَّدون»(انسان/76، 19) یاد شده است، افزون بر این، قرآن کریم از برخی پسران پیامبران الهی و افراد دیگر، سخن به میان آورده و به گوشه هایی از سرگذشت زندگی آنان که مایه عبرت انسانهاست اشاره کرده است. از این میان می توان به این موارد اشاره کرد: 1. سرگذشت پسران آدم و کشته شدن یکی از آنان به دست دیگری.

(مائده/5، 27 ـ 31) 2. پیوستن پسر نوح(علیه السلام) به کافران و خودداری او از پذیرش دعوت پدر. (هود/11، 42 ـ 46) 3 پسردار شدن اعجازگونه حضرت ابراهیم(علیه السلام)(ابراهیم/14، 39) و حضرت زکریا[10] (آل عمران/3، 38 ـ 39؛ مریم/19،5) با وجود پیر بودن این دو پیامبر الهی و عقیم بودن همسرانشان. (انبیاء/21، 90؛ ذاریات/51، 29) 4. اعطای پسری به داود به نام سلیمان. (ص/38،30) 5. افکنده شدن یکی از پسرانِ حضرت یعقوب(علیه السلام) در چاه به دست برادران خود و چگونگی روبه رو شدن آنان با پدرشان. (یوسف/12، 7 ـ 100) 6. تولد اعجازگونه پسری برای حضرت مریم به نام عیسی(علیه السلام) بدون داشتن پدر. (مریم/19، 16 ـ 20) 7. توصیه های حکیمانه لقمان به پسر خویش. (لقمان/31، 13 ـ 19) 8. کشته شدن پسری که حیات او باعث گمراهی والدین می شد به دست حضرت خضر. (کهف/18، 74، 80) 9. کشته شدن پسران بنی اسرائیل به دست فرعون. (بقره/2،49؛ اعراف/7، 141) 10. پسران ولیدبن مغیره که همواره در حضور و خدمت وی بودند.[11] (مدثّر/74،13)
همچنین قرآن به مباحثی دیگر درباره پسر پرداخته است؛ از جمله نگرش اعراب عصر جاهلیت به فرزند پسر، زینت و نعمت بودن پسر، وظایف و حقوق متقابل والدین و پسر، پسر در قیامت و بهشت و برخی احکام فقهی مربوط به پسران. این مقاله بیشتر به موضوعات و احکام مربوط به پسر به طور مطلق می پردازد و به مباحث اختصاصی هریک از پسران یاد شده در مقاله ها و مدخلهای مرتبط با آنها پرداخته می شود. مباحث مشترک میان پسر و دختر نیز مقاله «فرزند*» می آید.

کشتن پسران در زمان فرعون:

کشتن پسران در زمان فرعون:
قرآن در آیات متعددی از کشته شدن پسران بنی اسرائیل به دست فرعونیان یاد کرده است: «و اِذ نَجَّینـکُم مِن ءالِ فِرعَونَ یَسومونَکُم سوءَ العَذابِ یُذَبِّحونَ اَبناءَکُم و یَستَحیونَ نِساءَکُم».(بقره/2، 49؛ اعراف/7، 141؛ ابراهیم/14، 6 قصص/28، 4؛ غافر/40، 25) درباره سبب کشتن پسران بنی اسرائیل آرای گوناگونی مطرح شده است؛ به نظر برخی، سبب این کار خواب فرعون* بود که معبران آن را به سرنگونی تاج و تخت فرعون به دست پسری از بنی اسرائیل تعبیر کردند.[12] برخی گفته اند: پیشگویی کاهنان در مورد متولد شدن پسری که حکومت فرعون را از بین خواهد برد سبب اصلی این امر بوده است.[13] شماری دیگر بر آن اند که علت این امر، ترس فرعونیان از قدرت یافتن بنی اسرائیل بر اثر فزونی

یافتن نسل آنان بود.[14] این احتمال را نیز داده اند که بشارت پیامبران پیشین درباره ظهور حضرت موسی(علیه السلام) و بیان ویژگیهای او موجب خشم فرعون و کشتن پسران بنی اسرائیل شده بود.[15] در منابع نقل شده که فرعون بر زنان باردار نگهبانانی گمارده بود تا اگر نوزاد، پسر باشد، او را ذبح کنند و اگر دختر باشد، او را برای خدمتکاری رها کنند.[16] این کار زشت برای فرعونیان به عادتی همیشگی تبدیل شده بود، به گونه ای که حتی پس از بعثت حضرت موسی به کشتن پسران کسانی که به آن حضرت ایمان می آوردند، توصیه می کردند: «فَلَمّا جاءَهُم بِالحَقِّ مِن عِندِنا قالوا اقتُلوا اَبناءَ الَّذینَ ءامَنوا مَعَهُ...».(غافر/40 25) به نوشته برخی، کشتن پسران از یک سو و مرگ مردان بنی اسرائیل بر اثر پیری از سوی دیگر موجب شد که فرعونیان دچار کمبود خدمتکار شده، احساس خطر کنند، از این رو تصمیم گرفتند که پسران را یک سال بکشند و یک سال رها کنند[17] برپایه برخی روایات، تولد هارون در سالی روی داد که پسران کشته نمی شدند و تولد حضرت موسی در سال کشتار پسران بود.[18]

دیدگاه عصر جاهلی درباره پسر :

دیدگاه عصر جاهلی درباره پسر :
اعراب عصر جاهلی فرزند پسر را بسیار ارج می نهادند و در مقابل، برای دختران ارزشی قائل نبودند.[19] سبب این امر را نیاز قبایل عرب به جنگجویان دلاور و نیاز به اولاد پسر در غارتگری و نگاهداری شتران دانسته اند[20]، از این رو، هنگامی که مژده تولد دختر به آنان داده می شد از شدت ناراحتی صورتهایشان سیاه می شد (نحل/16،58) و گاه آنان را زنده به گور می کردند (تکویر/81،8 ـ 9)؛ اما قرآن هر دو را موهبت الهی برشمرده که به هرکس بخواهد پسر عطا کرده، به هرکس بخواهد دختر می بخشد: «یَهَبُ لِمَن یَشاءُ اِنـثـًا ویَهَبُ لِمَن یَشاءُ الذُّکور»(شوری/42،49) و این نگرش ناپسند و تبعیض آمیز درباره پسران را مردود دانسته است، زیرا چه بسا فرزند پسری که موجب شر و گمراهی است و فرزند دختری که عامل خیر و برکت است، چنان که مثلا حضرت خضر(علیه السلام)پسری را که در صورت زنده ماندن پدر و مادر را به کفر و گمراهی دچار می کرد، به قتل رساند تا خداوند فرزند بهتری را نصیب آنان کند: «واَمّا الغُلـمُ فَکانَ اَبَواهُ مُؤمِنَینِ فَخَشینا اَن یُرهِقَهُما طُغیـنـًا و کُفرا * فَاَرَدنا اَن یُبدِلَهُما

رَبُّهُما خَیرًا مِنهُ زَکوةً واَقرَبَ رُحمـا» کهف/18،80 و 81) بر پایه برخی احادیث خداوند به والدین این پسر دختری عطا کرد که از او پیامبری[21] یا 70 پیامبر[22] به دنیا آمد؛ همچنین مادر حضرت مریم که انتظار و شوق تولد پسری را داشت تا بتواند خادم بیت المقدس باشد، با تولد فرزند دختر افسرده شد؛ ولی این دختر مایه خیر و برکت برای او و جامعه گردید. به نظر برخی مفسران[23] تعبیر «و لَیسَ الذَّکَرُ کالاُنثی»در آیه 36 آل عمران/3 گفته مادر مریم(علیها السلام)نیست، بلکه گفته خداوند است و مراد، آن است که پسری که انتظار آن را داشتی مانند این دختری که به تو عطا شده نیست، زیرا این دختر افزون بر برآوردن خواسته وی یعنی خدمتگزاری معبد، حضرت عیسی(علیه السلام)را به دنیا آورد که پیامبری بزرگ شد[24]، از این رو قرآن کریم در آیه 46 کهف/18 پس از آنکه پسران را زینت زندگی دنیا برشمرده، «البـقِیـتُ الصّــلِحـت»را نزد خداوند بهتر از هرچیز دانسته است: «اَلمالُ والبَنونَ زینَةُ الحَیوةِ الدُّنیا والبـقِیـتُ الصّــلِحـتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوابـًا و خَیرٌ اَمَلا».مراد از «البـقِیـتُ الصّــلِحـت»هر چیزی است که در راه خدا و رضایت الهی باشد که فرزندان صالح اعم از دختر و پسر می توانند مصداق آن باشند[25]؛ همچنین اعراب جاهلی کسی را که فرزند پسر نداشت، «اَبْتر» یعنی مقطوع النسل می خواندند، به همین سبب هنگامی که عبدالله فرزند پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت، آن حضرت را ابتر خواندند[26]؛ ولی با نزول سوره کوثر، قرآن دشمن آن حضرت را ابتر خواند. (کوثر/108،3)
از جمله دیدگاههای خرافی مشرکان عصر جاهلی درباره پسران آن بود که دختران (ملائکه) را به خداوند نسبت می دادند و پسران را از آن خود می دانستند:«فاستَفتِهِم اَلِرَبِّکَ البَناتُ و لَهُمُ البَنون».(صافّات/37،149 و نیز اسراء/17،40؛ زخرف/43،16؛ طور/52،39؛ نجم/53، 21 ـ 22) گاه خداوند را دارای پسر هم می دانستند: «و خَرَقوا لَهُ بَنینَ و بَنـت بِغَیرِ عِلم».(انعام/6،100) برخی مراد از این آیه را پیروان آیینهایی چون برهمایی و بودایی و نصرانیت دانسته اند که خداوند را دارای پسر می دانستند.[27] به نظر برخی دیگر،[28] انتساب دختران به خداوند کار مشرکان بود و نسبت دادن پسر به خداوند متعالی دیدگاه یهودیان و نصرانیان بود که به ترتیب عُزَیر*

و مسیح*بن مریم را فرزند خدا می شمردند، چنان که در آیه 30 توبه/9 به این موضوع اشاره شده: «و قالَتِ الیَهودُ عُزَیرٌ ابنُ اللّهِ و قالَتِ النَّصـرَی المَسیحُ ابنُ اللّه»؛ولی این آرا به وضوح در آیات مذکور نادرست و ضلالت آمیز دانسته شده است. فرزند خدا*)

پسر، زینت و نعمت دنیوی :

پسر، زینت و نعمت دنیوی :
قرآن پسران را مایه زینت زندگی دنیا شمرده است: «اَلمالُ والبَنونَ زینَةُ الحَیوةِ الدُّنیا».(کهف/18،46) برخی مفسران این امر را ناشی از قوت و قدرت دفاعی آنان دانسته اند.[29] در آیه 72 نحل/16 پسران همراه با نوادگان (حَفَده) از مصادیق نعمتهای الهی خوانده شده اند[30]؛ همچنین در آیاتی دیگر، پسران نمونه هایی از امداد و کمک الهی به شمار رفته اند: «... و اَمدَدنـکُم بِاَمول و بَنین».(اسراء/17،6 و نیز شعراء/26، 132 و 133) در احادیث نیز دختران «حَسَنه» و پسران «نعمت» شمرده شده اند.[31] در برابر این نعمت، انسانها وظیفه دارند که شکر آن را به جا آورده، از گرویدن به باطل بپرهیزند و تقوای الهی را رعایت کنند: «فَاتَّقُوا اللّهَ واَطیعون * واتَّقُوا الَّذی اَمَدَّکُم بِما تَعلَمون * اَمَدَّکُم بِاَنعـم و بَنین ...»(شعراء/26،131 ـ 133)؛ «... اَفَبِالبـطِـلِ یُؤمِنونَ و بِنِعمَتِ اللّهِ هُم یَکفُرون»(نحل/16،72) و دوستی پسر و دیگر خویشاوندان را بر دوستی خدا و رسول او و جهاد در راه وی ترجیح ندهند، زیرا عقوبت الهی را در پی خواهد داشت: «قُل اِن کانَ ءاباؤُکُم و اَبناؤُکُم ... اَحَبَّ اِلَیکُم مِنَ اللّهِ و رَسولِهِ و جِهاد فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصوا حَتّی یَأتِیَ اللّهُ بِاَمرِه...».(توبه/9،24) البته قرآن این نعمت و زینت را متعلق به زندگی دنیا دانسته است (کهف/18،46) که بسیار زودگذر و فانی است، از این رو نباید موجب غرور گردد[32]، چنان که اهل جاهلیت پسران را نعمتی پایدار دانسته، به داشتن آن افتخار می کردند[33]، افزون بر این، اعطای این نعمت و سایر نعمتهای دنیوی از سوی خداوند چه بسا برای برخی انسانها سودمند نباشد، بلکه موجب غفلت از یاد خدا و افزایش عذاب اخروی آنان گردد[34]: «اَیَحسَبونَ اَنَّما نُمِدُّهُم بِهِ مِن مال و بَنین * نُسارِعُ لَهُم فِی الخَیرتِ بَل لایَشعُرون».(مؤمنون/23، 55 ـ 56)

پسر در آخرت:

پسر در آخرت:
نسبتهای خانوادگی در روز قیامت از میان می رود و تنها اعمال نیک انسان کارساز است: «فَاِذا نُفِخَ فِی الصّورِ فَلا اَنسَابَ بَینَهُم یَومَئِذ ولا یَتَساءَلون».(مؤمنون/23،101) مال و فرزند سودی برای

انسان در بر ندارد: «یَومَ لا یَنفَعُ مالٌ و لا بَنون»(شعراء/26،88)، حتی گناهکاران در روز قیامت حاضر می شوند که برای نجات دادن خود از عذاب الهی خویشاوندان نزدیک خود از جمله پسران خویش را فدا کنند: «یَوَدُّ المُجرِمُ لَویَفتَدی مِن عَذابِ یَومَئِذ بِبَنیه...» معارج/70،11) بنابر آیات 34 ـ 36 عبس/80 پدر و مادر در آن روز از برابر فرزندان خود می گریزند: «یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن ... بَنیه».به نظر برخی این فرار کردن بدان جهت است که آنان حقوق از دست رفته خود را از یکدیگر طلب نکنند یا از آن روست که همدیگر را در حال گرفتاری و عذاب نبینند.[35]
در آیاتی دیگر از پسران بهشتی (غِلمان، وِلدان) که خدمتگزار بهشتیان اند، سخن به میان آمده است؛ گاه آنان همچون دُرهای پوشیده دانسته شده اند که گرد بهشتیان می گردند: «و یَطوفُ عَلَیهِم غِلمانٌ لَهُم کَاَنَّهُم لُؤلُؤٌ مَکنون»(طور/52،24)؛ «یَطوفُ عَلَیهِم وِلدنٌ مُخَلَّدون».(واقعه/56 17 ـ 18) در آیه ای دیگر آنان به دُرهای پراکنده تشبیه شده اند: «... اِذا رَاَیتَهُم حَسِبتَهُم لُؤلُؤًا مَنثورا».(انسان/76،19) درباره اینکه غلمان یا ولدان کیست، آرای مختلفی مطرح است؛ برخی گفته اند که اینان فرزندان انسانها[36]یا فرزندان مشرکان[37] هستند که گناه یا حسنه ای در نامه عمل آنها نبوده است تا استحقاق پاداش یا عقاب داشته باشند. نظر دیگر این است که آنها خدمتگزاران بهشتی اند که خداوند آنان را برای همین کار آفریده است.[38]

احکام فقهی پسر

1. بلوغ پسر:

1. بلوغ پسر:
قرآن در آیه 6 نساء/4 دادن اموال فرزندان یتیم را به آنها، مشروط به رسیدن آنان به سن بلوغ* و رشد کرده است: «وابتَلوا الیَتـمی حَتّی اِذا بَلَغوا النِّکاحَ فَاِن ءانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا اِلَیهِم اَمولَهُم»؛همچنین در آیه 59 نور/24 فرزندانی که به سن بلوغ می رسند، به اجازه گرفتن از والدین هنگام ورود به خوابگاه آنها ملزم شده اند: «و اِذا بَلَغَ الاَطفـلُ مِنکُمُ الحُلُمَ فَلیَستَـذِنوا».
نشانه های بلوغ و شرایط آن در مورد پسر و دختر متفاوت است؛ فقهای مذاهب مختلف اسلامی برای بلوغ پسر نشانه هایی را بیان کرده اند؛ از جمله احتلام[39] که در قرآن با تعابیر «بلوغ الحُلُم» و «بلوغ النکاح» به آن اشاره شده است، روییدن مو بر مواضع خاصی از بدن[40] و رسیدن

به سن معین.[41] بلوغ*)

2. محرمیت پسر با مادر:

2. محرمیت پسر با مادر:
از دیدگاه قرآن و فقه اسلامی پسر با مادر خود محرم و ازدواج آن دو با یکدیگر حرام است: «حُرِّمَت عَلَیکُم اُمَّهـتُکُم».(نساء/ 4، 23) تعبیر «امهات» در این آیه افزون بر مادر، شامل جده های پدری و مادری نیز می شود[42]؛ همچنین ازدواج پسر با مادر رضاعی خود نیز حرام است: «حُرِّمَت عَلَیکُم ... و اُمَّهـتُکُمُ الّـتِی اَرضَعنَکُم».(نساء/4، 23) تعبیر «امهات» در این آیه نیز شامل جده های رضاعی فرد می شود[43]، بر این اساس، مادر ملزم به پوشانیدن بدن خویش در برابر پسر خود نیست: «لا جُناحَ عَلَیهِنَّ فی ءابائِهِنَّ و لا اَبنائِهِنَّ».(احزاب/33، 55) در شأن نزول آیه گفته اند که وقتی آیه حجاب (احزاب/33،53) نازل شد، برخی پنداشتند که محارم زنان از جمله پدران، برادران و پسران آنها هم مشمول این حکم هستند؛ ولی با نزول آیه مذکور، آنان از این حکم مستثنا شدند.[44] در آیه 31 نور/24 نیز برخی مردان از جمله پسران از حکم حرمت آشکار کردن زینت زنان در برابر مردان استثنا شده اند: «و قُل لِلمُؤمِنـتِ ... و لا یُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعولَتِهِنَّ... اَو اَبنائِهِنَّ».از آیاتِ یاد شده برمی آید که پسر نیز می تواند بدون قصد لذت به مادر و زینتهای او نگاه کند[45]؛ اما درباره اینکه مراد از زینت کدام یک از زینتها و اجزای بدن مادر است، فقها اختلاف نظر دارند.[46]

3. حرمت ازدواج با همسر پدر:

3. حرمت ازدواج با همسر پدر:
در جاهلیت رسم بود که با مرگ پدر، فرزندان، همسر او را مانند اموالش به ارث می بردند و پس از آن، یا خود با او ازدواج می کردند یا او را به ازدواج دیگری در می آوردند.[47] قرآن در آیه 19 نساء/ 4 مؤمنان را از به ارث بردن همسر پدر منع کرد: «یـاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا لا یَحِلُّ لَکُم اَن تَرِثوا النِّساءَ کَرهـًا».سپس در آیه ای دیگر ازدواج پسر با همسر پدر را حرام و آن را نوعی فحشا و سبب دشمنی و بد راهی دانسته است. «ولا تَنکِحوا ما نَکَحَ ءاباؤُکُم مِنَ النِّساءِ اِلاّ ما قَد سَلَفَ اِنَّهُ کانَ فـحِشَةً و مَقتـًا و ساءَ سَبیلا».(نساء/4،22) درباره نزول این آیه گفته اند که چون ابوقبیس از دنیا رفت، پسرش به رسم عصر جاهلیت به نامادری خود پیشنهاد ازدواج کرد. وی ضمن رد این درخواست، از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)تکلیف خود را پرسید. سپس این

آیه نازل شد و این کار را مردود شمرد. به نظر مفسران، جمله «اِلاّ ما قَد سَلَفَ»به حرام نبودن این ازدواج پیش از اسلام[48] یا عقوبت نداشتن ازدواجهای پیشین اشاره دارد.[49] به نظر مشهور فقها، برای حرمتِ ازدواج با همسر پدر، صرف وقوع عقدِ پدر با نامادری کافی است و آمیزش شرط نیست.[50] برخی فقها با استناد به آیه مذکور ازدواج پسر با زنی که پدر با وی زنا کرده را نیز حرام دانسته اند.[51]

4. جواز خوردن طعام از خانه پسر:

4. جواز خوردن طعام از خانه پسر:
قرآن در آیه 61 نور/ 24 خوردن طعام بدون اجازه از خانه پسر را برای پدر و مادر مباح شمرده است: «لَیسَ عَلَی الاَعمی حَرَجٌ ... اَن تَأکُلوا مِن بُیوتِکُم».مراد از «بُیوتِکُم» را در این آیه خانه همسر و فرزندان از جمله پسر دانسته اند.[52] سرّ اینکه از خانه فرزند به خانه خود شخص تعبیر شده آن است که اموال فرزند به منزله اموال خود انسان است، چنان که بنابر روایتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) به پسری فرمود: «تو و اموالت ملک پدرت هستید».[53] در مقابل، پسر نیز می تواند از خانه والدین خود غذا بخورد: «و لا عَلی اَنفُسِکُم اَن تَأکُلوا مِن ... اَو بُیوتِ ءابائِکُم اَو بُیوتِ اُمَّهـتِکُم».(نور/24،61) البته در روایات اهل بیت(علیهم السلام)غذا خوردن هریک از والدین و پسر از خانه دیگری در صورتی مجاز شمرده شده که به دور از اسراف و تبذیر باشد.[54]

5. ارث بری متقابل پسر و والدین:

5. ارث بری متقابل پسر و والدین:
اگر پدر یا مادر از دنیا بروند پسرشان از آنان ارث می برد و اگر آنها دختر هم داشته باشند، سهم هر پسر دو برابر سهم هر دختر خواهد بود: «یوصیکُمُ اللّهُ فی اَولـدِکُم لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنثَیَینِ».(نساء/4، 11) در شأن نزول آیه گفته اند که اعراب جاهلی دختران و نیز پسران ضعیف را از ارث محروم کرده، اموال میت را تنها به پسران نیرومند که توان جنگیدن داشتند، می دادند. با نزول این آیه، ضمن مشخص شدن سهم پسران، سنت محروم کردن دختران از ارث مردود شمرده شد[55]؛ همچنین در صورت مرگ فرزند، از جمله پسر در زمان حیات والدین، آنها از او ارث می برند[56]، بدین ترتیب که اگر پسر دارای اولاد باشد، والدین هر کدام 61 اموال او را به ارث می برند: «ولاَِبَوَیهِ لِکُلِّ

واحِد مِنهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَکَ اِن کانَ لَهُ وَلَدٌ»(نساء/ 4، 11)؛ اما اگر پسر فرزند یا وارث دیگری نداشته باشد، پدر32 و مادر31 اموال را به ارث می برد[57]: «فَاِن لَم یَکُن لَهُ وَلَدٌ وورِثَهُ اَبَواهُ فَلاُِمِّهِ الثُلُثُ».(نساء/4، 11) هرچند سهم الارث پدر در این آیه ذکر نشده؛ ولی این نکته از سهم مادر که31 ذکر شده، فهمیده می شود[58]؛ همچنین در صورتی که پسر افزون بر والدین، برادران پدری و مادری یا پدری نیز داشته باشد، سهم مادر از 31 به 61 کاهش می یابد[59]: «فَاِن کَانَ لَهُ اِخوَةٌ فَلاُِمِّهِ السُّدُسُ»(نساء/4،11)؛ ولی سهم پدر در این فرض کاهش نمی یابد. علت تفاوت سهم پدر و مادر را آن دانسته اند که پرداخت نفقه برادران میت بر عهده پدر است.[60] در صورتی که میت در مورد اموال خود وصیتی کرده باشد یا دینی بر عهده وی باشد، وصیت و دین بر تقسیم ارث مقدم است:«یوصیکُمُ اللّهُ فی اَولـدِکُم ... مِن بَعدِ وصِیَّة یوصی بِها اَو دَین».(نساء/ 4، 11) در پایان آیه 11 نساء/4 این نکته تذکر داده شده که انسانها از تشخیص اینکه کدام یک از پدران و پسران نفع بیشتری به حال فرد دارند عاجزند؛ اما خداوند که این واجبات را مقرر کرده، دانا و حکیم است: «ءاباؤُکُم و اَبناؤُکُم لا تَدرونَ اَیُّهُم اَقرَبُ لَکُم نَفعـًا فَریضَةً مِنَ اللّهِ اِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمـًا حَکیما».(نساء/4،11)

6. وجوب ختنه کردن پسر:

6. وجوب ختنه کردن پسر:
مفسران و فقها ختنه کردن را از احکام شریعت ابراهیم دانسته اند که در آیه 123 نحل/16: «ثُمَّ اَوحَینا اِلَیکَ اَنِ اتَّبِع مِلَّةَ اِبرهیمَ حَنیفـًا»مسلمانان به پیروی از آن مأمور شده اند.[61] در روایات اهل بیت(علیهم السلام) نیز «حنیف» در آیه یاد شده به طهارت که یکی از مصادیق آن ختنه است، تفسیر شده است[62]؛ همچنین ابن عباس و برخی مفسران پیشین در تفسیر آیه 124 بقره/2: «و اِذِ ابتَلی اِبرهیمَ رَبُّهُ بِکَلِمـت فَاَتَمَّهُنَّ»گفته اند: یکی از اموری که خداوند با آن ابراهیم را آزمود، سنت ختنه است.[63] برخی مراد از «صِبغَةَ اللّه»در آیه 138 بقره/2 را نیز ختنه دانسته اند.[64] در احادیث نیز سنت ختنه برای پسران واجب و برای دختران مستحب شمرده شده است[65]، بر این اساس، فقها با استناد به آیه 123 نحل/16 و احادیث، ختنه را بر پسران

واجب[66] و حتی برخی آن را از ضروریات دین دانسته اند.[67]