گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
پشم


اشاره

پشم : موهای باریک و نرم حیواناتی مانند گوسفند و شتر، نعمتی الهی برای تولید پوشاک و تمثیلی برای فروپاشی جهان در رستاخیز
معادل عربی واژه پشم «صوف» است. کُرْک نیز که گونه ای پشم به شمار می رود «وَبَر» نامیده می شود.[1] پشم پس از پنبه، مهم ترین ماده سازنده پارچه است و احتمالاً نخستین الیافی بوده که بشر آن را به پارچه تبدیل کرده است.[2] تولید پوشاک پشمی و استفاده از آن در یونان باستان[3] و در میان یهود[4] و نیز میان عربِ قبل از اسلام[5] مرسوم بوده و بیابان نشینان عرب را «اهل الوَبَر» می گفتند.[6] این دو واژه (نحل/ 16، 80) و همچنین «عِهْن» (معارج/70، 9؛ قارعه/ 101، 5) مستقیماً و واژه های «دفء» (نحل/ 16، 5)؛ «لباس»، «ریش» (اعراف/7، 26) و «فرش» (انعام/ 6، 142) به طور غیر مستقیم با این موضوع مرتبط اند.

کاربردها و منافع پشم:

کاربردها و منافع پشم:
در آیاتی از قرآن به استفاده از پشم و کرک جهت تهیه لوازم منزل، اشاره شده است: «... جَعَلَ لَکُم مِن جُلودِ الاَنعـمِ ... و مِن اَصوافِها واَو بارِها و اَشعارِها

اَثـثـًا و مَتـعـًا اِلی حین» نحل 16، 80)
ذکر پشم در زمره نعمتهای الهی بیانگر رحمت و لطف خداوندی در تهیه اسباب رفاه انسان و تأمین نیازهای اساسی وی در زندگی[7] و در نتیجه لزوم تفکر و اندیشه در این نعمتها و توجّه به ناپایداری آنهاست.[8] در برداشتی فقهی از این آیه جواز به کارگیری پشم استفاده شده است.[9] در همین راستا در پاکی و نجاست پشم مردار اختلاف شده است؛ فقیهان شیعی و مالکی و حنفی، آن را از اجزای بدون روح دانسته، به پاکی آن حکم کرده اند؛ ولی شافعی آن را دارای روح دانسته، به نجاست آن حکم کرده است. حنبلیان آن را پاک دانسته اند، چون ظاهر آیه مزبور عام است و مُردار را نیز در بر می گیرد[10]؛ ولی برای رفع آلودگی احتمالی پشم مُردار، به شستن آن قبل از استفاده حکم کرده اند.[11]
در ابتدای سوره نحل نیز پس از بیان آفرینش آسمان و زمین و انسان، خلقت چارپایان و منافع آنها مطرح شده است: «والاَنعـمَ خَلَقَها لَکُم فیها دِفءٌ و مَنـفِعُ و مِنها تَأکُلون».(نحل/ 16، 5) در این آیه بر انسان منت نهاده شده که خداوند، چارپایان را برای او آفریده و آنها را به تسخیرش درآورده است، به گونه ای که از پشم و موی آنها، لباس گرم ساخته، منافع دیگری نیز به او می بخشند.[12] گروهی از مفسران منظور از «دِفء»را لباس و گروهی دیگر، مطلق گرمابخشهای ساخته شده از مو و پشم چارپایان مانند لباس، رختخواب، خیمه و ... دانسته اند.[13] برخی نیز «أنعـم»را به شتر[14] و «دفء» را به محصولات به دست آمده از آن منحصر ساخته اند.[15]
این آیه را گروهی، دلیل مشروعیت و بلکه فضیلت استفاده از لباس پشمی دانسته اند[16] و چنان که نقل شده پیامبر اسلام و دیگر پیامبران مانند موسی و هارون و عیسی(علیهم السلام)نیز لباسهای پشمی می پوشیدند.[17] فلسفه پشمینه پوشی این رهبران دینی در کلام علی(علیه السلام) از بین بردن اثرات منفی فقر بر تهیدستان دانسته شده است[18]، افزون بر این به طور کلی پشمینه پوشی، سمبل پارسایی و لباس صالحان و عارفان و... شمرده شده است.[19] برخی این سنت زاهدان و پارسایان را وجه

نامگذاری متصوفه دانسته[20] و برخی دیگر این اشتقاق را مردود دانسته اند.[21] خرقه پوشی متصوفه گاه شیوه ای ریاکارانه برای تظاهر به پارسایی بوده که روایات حاکی از مذمت خرقه پوشی از روی تفاخر و فضل فروشی به آن اشاره دارند.[22]
نعمت «پوشش» در آیه 26 اعراف/7 نیز مورد توجه قرار گرفته است: «یـبَنی ءادَمَ قَد اَنزَلنا عَلَیکُم لِباسـًا یُوری سَوءتِکُم و ریشـًا».منظور از فرو فرستادن لباس* از سوی خداوند، می تواند آفرینش مواد نخستین آن مانند پشم و پنبه و آموختن راه بهره برداری از آن به انسان باشد.[23] آیه 142 انعام/6 با اشاره به نعمت چارپایان به نحوی دیگر به موضوع پشم پرداخته است: «و مِنَ الاَنعـمِ حَمولَةً و فَرشـًا ...».در تفسیر واژه «فرشاً»آرای گوناگونی از جمله «گستردنیها و فرشهای ساخته شده از پشم چارپایان» بیان شده است.[24]

تشبیه کوهها در آستانه قیامت به پشم زده شده:

تشبیه کوهها در آستانه قیامت به پشم زده شده:
طبق آیات گوناگون قرآن، به هنگام قیامت کوهها چون پشم رنگین: «و تَکونُ الجِبالُ کالعِهن»(معارج/70،9) یا پشم رنگینِ زده شده: «و تَکونُ الجِبالُ کالعِهنِ المَنفوش»(قارعه/101،5) می شوند. منظور از تشبیه کوهها به پشم زده شده آن است که کوههای محکم و فشرده، نرم و سُست شده، اجزای آن در هوا پراکنده می گردد.[25] این تشبیه به روشنی صحنه دهشتناک قیامت* را به تصویر می کشد.[26]
در وجه تشبیه کوهها به پشم رنگین و نه مطلق پشم، وجوه گوناگونی گفته شده است؛ برخی چنین احتمال داده اند که منظور آیه کوههای آتش است که به جهت شدت سرخی و شعلهور شدن به سان پشم قرمز زده شده درمی آیند.[27] یا اینکه گفته شده: علت این تشبیه آن است که اولا کوهها رنگهای گوناگونی دارند[28] (فاطر/35،27) و دیگر اینکه بر اثر زلزله قیامت، کوهها به شدت به هم می خورند و همچون پشم رنگین پراکنده می شوند و از برخورد آتشین آن، سراسر آسمان سرخ می شود.[29]برخی نیز منظور از «عِهْن» را ضعیف ترین و سست ترین نوع پشم دانسته اند[30]


پشه

اشاره

پشه : حشره ای کوچک از خانواده مگسها با کارکرد تمثیلی در قرآن
پشه در زبان عربی، اغلب، بَعوضَه خوانده می شود. بعوضه را در لغت و به سبب کوچک بودن جثه آن، برگرفته از «بَعْض» دانسته اند.[1] اسامی دیگری که در زبان عربی برای بعوضه گفته اند عبارت است از: بَقّ[2]، جِرْجِس[3]، قِرْقِس[4] خَمُوش[5]، ابوالیَسَع[6]، رُمْد[7] و طَیْثار.[8 بعوضه در زبان فارسی به پشه ریز، سارشک، سارخک و سپیدپر ترجمه شده است.[9] پشه، حشره کوچکی از راسته دو بالان است که تاکنون بالغ بر 3000 گونه آن در سراسر جهان شناخته شده است. زیستگاه آن بیشتر مناطق گرمسیر و مرطوب است.[10]
بررسی اشعار، مثلها[11] و نیز احادیث اسلامی[12] نشان می دهد که پشه (بعوضه) و بال آن در فرهنگ عربی نماد و نشانه کوچکی، ضعف و ناتوانی است، افزون بر این، شگفتیهای آفرینش این حشره نیز مورد توجه نویسندگان مسلمان قرار گرفته است.[13] واژه بعوضه فقط یک بار در قرآن به کار رفته است: «اِنَّ اللّهَ لایَستَحییِ اَن یَضرِبَ مَثَلاً ما بَعوضَةً فَما فَوقَها فَاَمَّا الَّذینَ ءامَنوا فَیَعلَمونَ اَنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّهِم واَمَّا الَّذینَ کَفَروا فَیَقولونَ ماذا اَرادَ اللّهُ بِهـذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثیرًا ویَهدی بِهِ کَثیرًا وما یُضِلُّ بِهِ اِلاَّ الفـسِقین» بقره/2، 26) این آیه در پاسخ به اشکال مخالفان به مثلهای قرآن است و اینکه خداوند در مقام بیان حقایق حتی از مثال زدن به پشه نیز ابایی ندارد.

شأن نزول آیه مورد اختلاف است؛ ابن عباس و ابن مسعود نزول آیه را در پاسخ به منافقان می دانند. بنا بر این دیدگاه هنگامی که خداوند منافقان را به سبب ترجیح دادن ضلالت بر هدایت بقره/ 2، 16) با آیاتِ «مَثَلُهُم کَمَثَلِ الَّذِی استَوقَدَ نارًا فَلَمّا اَضاءَت ما حَولَهُ ... * اَو کَصَیِّب مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُـلُمـتٌ و رَعدٌ ...»(بقره/2، 17، 19) وصف کرد، آنان با این سخن که شأن خداوند برتر از آن است که همانند آدمیان به چنین تمثیلهایی بپردازد، بر قرآن خرده گرفته، در وحیانی بودن آن تردید افکنی کردند.[14] آمدن آیه 26 در ادامه آیات یاد شده، مؤید این دیدگاه دانسته شده است.[15] دیدگاه دوم به پیروی از قتاده، آیه را پاسخ به مشرکان و یهود می داند. براساس این دیدگاه، زمانی که خدا در بیان ناتوانی خدایان دروغین، آنان را حتی از آفرینش یک مگس نیز عاجز خواند (حجّ/22، 73) یا پذیرش ولایت غیر خدا را در سستی و ناپایداری به تنیدن تار عنکبوت همانند ساخت (عنکبوت/ 29، 41)، مشرکان و یهود چنین تمثیلهایی را بر قرآن خرده گرفتند و اینکه چگونه ممکن است خداوندی با آن بزرگی و قدرت به چنین موجودات خرد و ناتوانی مثال بزند[16]، از این رو در پاسخ آنان نازل شد که خداوند برای بیان حقایق و معانی از تشبیه به موجودات به ظاهر کوچکی چون پشه که نماد ناتوانی و کوچکی است ابایی ندارد. مفسران در ابطال پندار مخالفان مبنی بر اینکه عظمت و بزرگی هر موجودی در گرو حجم ظاهری آن است و در تبیین درستی تمثیلهای قرآن به موجوداتی کوچک مطالبی گفته اند؛ از جمله اینکه در تمثیل باید تناسب میان مثال و معنای مورد نظر رعایت شود، زیرا در موردی که هدف بیان ناتوانی و سستی چیزی یا کسی است بلاغت ایجاب می کند از موجودی خرد و ناتوان برای تشبیه استفاده شود[17] یا اینکه پشه هر چند به ظاهر کوچک و ناتوان است؛ اما دنیایی از شگفتی و عظمت در آن نهفته است که مخالفان از شناخت آن بی بهره بوده اند.[18]
تفسیر «فما فَوقَها»نیز مورد اختلاف است؛ برخی آن را به معنای مافوق پشه در بزرگی دانسته اند؛ یعنی خداوند از تمثیل به موجود کوچکی چون پشه و بزرگ تر از آن ابایی ندارد.[19] گروهی نیز با استناد به اینکه آیه در مقام بیان ایراد نداشتن تمثیل به موجودات کوچک است، آن را به معنای «مادونها» گرفته اند؛ یعنی خداوند از

تمثیل به پشه و کوچک تر از آن هم ابایی ندارد.[20]