گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلدششم
پشیمانی


پشیمانی => ندامت

پلیدی

اشاره

پلیدی : آلودگیهای مادی و معنوی
این واژه در فارسی در بُعد جسمانی به معنای ناپاکی، چرک، زباله، سرگین و در بُعد روحی به معنای بدکاری، تبهکاری، گناه و هرگونه انحطاط اخلاقی آمده و با کلمه آلودگی مرادف است، جز آنکه واژه پلیدی از کاربرد و تنوع بیشتری برخوردار است.[1] در عربی واژگان نجس*، رجس، رجز، خبیث، فحشاء* و سوء بر این مفهوم دلالت دارند.[2] این واژگان جمعاً نزدیک به 100 بار در قرآن به کار رفته اند و نیز آیاتی که با تعبیرهایی چون«اجتبنوا»از اموری پرهیز می دهد و نیز مجموعه مشتقات واژه تحریم به موضوع این مقاله ارتباط دارند. مفهوم پلیدی در قرآن در دو شکل جسمی و روحی ناشی از آلودگیهای طبیعی و گناهان نمود یافته است.[3]
واژه نَجِس به معنای هرچیز یا شخص[4] آلوده و ناپاک در برابر طاهر به کار می رود.[5] عرب به درد بی درمان نیز نجس گفته و آویختن چیزی آلوده مانند استخوان مرده به افراد برای مصونیت از چشم زخم نیز تنجیس نامیده می شود.[6] این ماده (ن ـ ج ـ س) یک بار در قرآن به شکل مصدری با فتح جیم (نَجَس) و به معنای وصفی به کار رفته است (توبه/9،28)، زیرا این مصدر گاه به معنای وصفی نیز به کار می رود که در این صورت از مبالغه و تأکید بیشتر نسبت به واژه «نَجِس» با کسر جیم برخوردار است.[7] واژه اخیر در اصطلاح

فقهی به نوعی خاص از آلودگیها که حکمی ویژه برای آنها در شرع بیان شده، اطلاق می شود.[8] نجاست به دو دسته مادی که با حواس جسمانی درک می شود و معنوی که با فهم قلبی و بصیرت قابل ادراک است تقسیم می شود.[9]
واژه رِجْس به معنای آمیخته، آلوده[10]، کثیف، گندیده[11] و هر چیز یا کاری که انسان آن را زننده و پلید می شمارد، به کار رفته[12] و برخی نیز آن را مرادف نجس[13] شمرده اند. کار زشت و گناه نیز رِجْس نامیده می شود.[14] عنصر مشترک در کاربردهای گوناگون این واژه، هر امر ناپسند و ناشایستی است که عقل، عرف یا شریعت آن را تعیین می کند و ممکن است در اندیشه، رفتار، عقیده، اخلاق، عادت یا مواد طبیعت بروز کند.[15]
واژه رِجْز در اصل به معنای دگرگونی و نابسامانی است[16] و در کاربردهای قرآنی آن در دو مفهوم آلودگی و عذاب[17] یا رفتارهای منتهی به آن[18] آمده است. برخی واژه پژوهان عنصر مشترک در معانی مذکور را سختی و تنگنایی دانسته اند[19] که شامل مصادیقی چون شک، اندوه، فقر، بدحالی، بیماری، سرگردانی و گمراهی می شود.[20] برخی از نحویان، رجز و رجس را یک واژه به معنای عذاب شمرده اند.[21]
واژه خبیث در برابر طیّب[22]، به معنای پست و ناچیز، هرچیز نجس، مزه و بوی بد، گناه و بدکاری و هر امر حرامی به کار می رود.[23] ناپاکی که عنصر مشترک این مفهوم است گاه در مواد و اجسام پدیدار می شود و گاه در امور انسانی، اعمّ از پندار، گفتار و کردار.[24] واژه خبیث در روایات نیز در مورد شیطان، گناه، کفر و شرک و فضولات انسان، بسیار به کار رفته است.[25]
فحشاء از ریشه «ف ـ ح ـ ش» به پدیده های زشت و ناموزون و نامتعادل[26] و غیر مطابق با حق گفته شده و در ارتباط با گفتار، کردار و رفتار[27] و نیز حالات درونی انسان[28] به کار می رود. نکته

قابل توجه در این کلمه، مبالغه به کار رفته در آن است، چرا که فحشاء به زشتیِ واضح و روشن و نه هرگونه زشتی گفته می شود.[29]
سوء در برابر حسن، در ارتباط با هرگونه ناپسندی به کار می رود[30] و در قرآن درباره شرک، زنا، قتل و ناسزاگویی به کار رفته است.[31]

گونه های پلیدی:

اشاره

گونه های پلیدی:
امور پلید در قرآن، شامل بدن، اموال، خوردنیها، انسانها، کارها و معبودها می شود:

1. آلودگیهای بدنی:

1. آلودگیهای بدنی:
در آیاتی چند به آلودگیهای مربوط به بدن انسان توجه و برخی دستورهای بهداشتی برای رفع آنها بیان شده است. در آیه 222 بقره/2 از دوره ماهانه زنان با واژه «أذی» یاد شده است. برخی مفسران (بنابر اینکه «أذی» را به معنای «ضرر» در مقابل «نفع» بدانیم) به کارگیری این تعبیر را از جهت آلودگی پدید آمده برای زنان در این دوره دانسته و لزوم کناره گیری از آنان را در خصوص همبستری و برای پرهیز از زیانهای بهداشتی این عمل شمرده اند.[32] این ممنوعیت تا زمان پاک شدن زنان ادامه دارد: «و یَسـَلونَکَ عَنِ المَحیضِ قُل هُوَ اَذیً فَاعتَزِلُوا النِّساءَ فِی المَحیضِ و لا تَقرَبوهُنَّ حَتّی یَطهُرنَ...».[33] در ادامه آیه، خداوند از دوستی خود نسبت به توبه کنندگان و پاکیزگان یاد می کند: «اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّ بینَ و یُحِبُّ المُتَطَهِّرین».در روایاتی ذیل این آیه به سنت عرب در استفاده از سنگ و گیاهان و... در پاک کردن نجاسات و دستور اسلام مبنی بر استفاده از آب* در تطهیر اشاره شده و منظور از «متطهرین» کسانی دانسته شده که به حکم اسلام در طهارت* با آب عمل می کنند.[34]
جنابت نیز در آیات دیگر نوعی پلیدی شمرده و دستور به تطهیر از آن داده شده است: «و اِن کُنتُم جُنُبـًا فَاطَّهَّروا».(مائده/5،6)[35] در ضمن آیات حج نیز پاکی بدن از آلودگیهای بدنی مانند ناخن و موی زاید دستور داده شده است: «ثُمَّ لیَقضوا تَفَثَهُم».(حجّ/22،29)[36] به بهداشت پوشاک نیز در آیه 4 مدثّر/74 توجه شده است: «و ثیابَکَ فَطَهِّر».مفسران منظور از این سفارش را پاکیزه کردن لباسها از نجاسات دانسته اند که در دوران جاهلیت مرسوم نبوده است.[37]نزول این فرمان در کنار دستورهای مهم دیگری در ارتباط با توحید و مبانی اساسی اسلام در آغاز بعثت نشان میزان توجه قرآن به بهداشت و پاکی از آلودگیهای

مادی است[38]، افزون بر این برخی تأویلات نیز در ارتباط با این آیه مطرح شده که آلودگی مورد نظر را به موارد معنوی نیز تعمیم می دهد.[39]

2. اموال ناپاک:

2. اموال ناپاک:
در قرآن از اموال حرام مانند رشوه و سود به دست آمده از کارهای نامشروع، با تعبیر «سُحْت» یاد شده است: «یُسـرِعونَ فِی الاِثمِ والعُدونِ و اَکلِهِمُ السُّحتَ لَبِئسَ ما کانوا یَعمَلون».(مائده/5،62)[40] واژه شناسان این کلمه را به معنای زشت و مایه عار و ننگ و موجب فساد و نابودی دانسته اند.[41] در آیات دیگری نیز اموال حرام، خبیث نامیده شده است: «و لاتَتَبَدَّلوا الخَبیثَ بِالطَّیِّبِ».(نساء/4،2) مفسران با توجه به سیاق آیه آن را در ارتباط با تصرف بی ضابطه و غیر مجاز در اموال یتیمان و آن را مصداق تصرف در اموال حرام شمرده اند[42]؛ همچنین خداوند به انفاق اموال پاک سفارش کرده، بهره برداری از اموال ناپاک را در راه خیر نیز نادرست می شمرد: «و لاتَیَمَّموا الخَبیثَ مِنهُ تُنفِقونَ».(بقره/2،267) مفسران منظور از خبیث را در این آیه، هرگونه مال حرام مانند ربا دانسته اند.[43]

3. خوراکهای ناپاک:

3. خوراکهای ناپاک:
قرآن به مصرف غذاهای پاک سفارش کرده است: «یَسـَلونَکَ ماذا اُحِلَّ لَهُم قُل اُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبـت ...»(مائده/5،4) و در آیات دیگر از پیامبر به عنوان کسی یاد شده که «طیبات»* را حلال و «خبائث» را حرام کرده است: «و یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبـتِ و یُحَرِّمُ عَلَیهِمُ الخَبئِث...».(اعراف/7،157) مفسران منظور از خبائث را هرگونه پلیدی از جمله غذاهای ناپاک شمرده[44] و با توجه به ذکر تنها چند خوراک حرام در قرآن مانند شراب، گوشت خوک و مردار، به کارگیری این واژه را جهت رفع توهم حلال بودن هر غذایی جز موارد مذکور شمرده اند.[45] فقها برای شناسایی دیگر موارد غذاهای حرام به روایات مراجعه می کنند.[46]

4. انسانهای ناپاک:

4. انسانهای ناپاک:
انسانها از دیدگاه قرآن یکسان نیستند و به دو دسته پاک و ناپاک تقسیم می شوند: «قُل لا یَستَوِی الخَبیثُ والطَّیِّب».(مائده/5،100) مفسران در بیان معیار پاکی و ناپاکی از ایمان و کفر یا نیکوکاری و گنهکاری یاد کرده اند.[47] برخی نیز طیب و خبیث را تعبیری عام برای بیان هرگونه پندار، کردار و رفتار شایسته و

ناشایست شمرده[48] و گروهی نیز در جست و جوی منشأ اصلی ناپاکی انسان، از جهل و معصیت و در نقطه مقابل از شناخت خدا و اطاعت از او یاد کرده اند.[49] خداوند این دو دسته از انسانها را به زمین حاصلخیز و بایر تشبیه می کند که به هنگام نزول باران، زمین نخست از گیاهان مفید باردار می شود و زمین دوم از خار و خاشاک یا به کلی بی بار می ماند: «والبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّهِ والَّذی خَبُثَ لایَخرُجُ اِلاّ نَکِدًا...».(اعراف/7،58) این تشبیه از آن روست که قرآن برای دلهای مؤمنان مفید واقع شده، کارهای نیک از ایشان سر می زند؛ اما کافران از قرآن بهره ای نبرده، بهره ای نیز از ایشان سر نمی زند.[50] در روایات شیعه این تشبیه بر امامان که دانشهای الهی خود را عرضه می کنند و دشمنانشان که جز دروغ و فساد از ایشان پدید نمی آید تطبیق شده است.[51] در قرآن از مشرکان نیز با واژه نجس یاد شده: «اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَس»و از ورود آنها به مسجدالحرام پرهیز داده شده است:«فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا».(توبه/9،28) مفسران و فقیهان در بیان نوع این نجاست به دو نظر گراییده اند: برخی آن را نجاست ظاهری پنداشته، از لزوم اجتناب از آنها و تطهیر در صورت تماس با ایشان یاد کرده اند[52]؛ اما گروه دیگر آن را نجاست معنوی شمرده اند.[53] دسته دوم گاه در بیان وجه این نجاست، آنان را همچون افراد جنب دانسته اند که حق ورود به مسجدالحرام ندارند[54]، یا از آلودگی فکر و اندیشه شرک که نجاست روحانی است[55] و لزوم کناره گیری و مصونیت فرهنگی مسلمانان از مشرکان[56] یاد کرده اند. این گروه در دفاع از دیدگاه خود به آیات دیگری ازقرآن استناد می کنند که منافقان یا عموم کافران را پلید می شمرد: «فَاَعرِضوا عَنهُم اِنَّهُم رِجسٌ و مَأوهُم جَهَنَّم»(توبه/9،95)؛ «و اَمَّا الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَتهُم رِجسـًا اِلی رِجسِهِم وماتوا و هُم کـفِرون»(توبه/9،125) و روشن است که کسی از نجاست منافقان سخن نگفته است[57]؛ بنابراین وحدت سیاق از آیاتی که از پلیدی منافقان و کافران یاد کرده، اقتضا می کند که این پلیدی بر نوع معنوی حمل شود. گاه نیز به روایاتی از پیامبر مبنی بر طهارت بدنی مشرکان و داده های متعدد تاریخی مبنی بر ورود آزادانه کافران به مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله) و عدم اجتناب ظاهری

مسلمانان از ایشان استناد شده[58] و ادعای اجماع بر این مسئله نیز شده است[59]، با این حال مخالفان با تمسک به ظاهر آیه و نیز برخی روایات، از نجاست ظاهری کافران دفاع کرده اند.[60]
انسانهای پاک و ناپاک از راه آزمایشهای الهی از هم تمییز داده می شوند: «ما کانَ اللّهُ لِیَذَرَ المُؤمِنِینَ عَلی ما اَنتُم عَلَیهِ حَتّی یَمیزَ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب...».(آل عمران/3،179) نمونه هایی مانند هجرت و جهاد به روشنی می تواند مؤمنان واقعی را باز شناساند؛ جنگ احد از نمونه های تاریخی این معیار شمرده شده است.[61] آنان که در این آزمایشها بر گمراهی و سرکشی خود اصرار ورزند، در پلیدی غوطهور گشته، از نعمت پاکی ایمان و طهارت الهی اسلام محروم خواهند ماند: «الَّذینَ لَم یُرِدِ اللّهُ اَن یُطَهِّرَ قُلوبَهُم لَهُم فِی الدُّنیا خِزیٌ ولَهُم فِی الأخِرَةِ عَذابٌ عَظیم»[62] (مائده/5،41 و نیز انعام/6، 125؛ یونس /10، 100) و آلودگی باطنشان روزافزون شده، پندارهای باطل و کردارهای زشتشان فزونی خواهد یافت (توبه/9،125)[63] و در آخرت نیز از پلیدی گناهان پاک نخواهند شد: «اُولئِکَ لا خَلـقَ لَهُم فِی الأخِرَةِ ولا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ ولا یَنظُرُ اِلَیهِم یَومَ القِیـمَةِ ولا یُزَکّیهِم ولَهُم عَذابٌ اَلِیم».(آل عمران/3،77).[64] در نقطه مقابل، گروهی نیز در فرآیند ایمان از آلودگیهای گوناگون عقیدتی، رفتاری و اخلاقی پاک گشته، طهارت الهی نصیبشان می شود. حضرت مریم (آل عمران/3،42)[65] و خاندان پیامبر (احزاب/33،33)[66] از نمونه های برخوردار از پاکی الهی در قرآن هستند.

5. کارهای ناپاک:

5. کارهای ناپاک:
در قرآن افزون بر شناسایی انسانهای پاک و ناپاک به معرفی کارهای شایسته و ناشایست نیز پرداخته شده و از آنها با واژگانی مانند طیب و خبیث و جمع آنها به صورت طیبات و خبائث یاد شده است. واژه فاحشه و جمع آن فواحش نیز برای کارهای ناشایست به کار رفته است: «اِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الفَوحِشَ ماظَهَرَ مِنها ومابَطَنَ والاِثمَ والبَغیَ بِغَیرِ الحَقِّ و اَن تُشرِکوا بِاللّه...».(اعراف/7،33) طواف برهنه از رسمهای مشرکان و زنا و تجاوز به حقوق مردم و شرک و

بهتان بر خدا با جعل احکامی مانند سائبه، حامیه و وصیله از مصادیق کارهای ناشایست شمرده شده است.[67] در آیه دیگری نیز در ضمن شمارش محرمات در عبارتی عام از هرگونه نزدیکی به فواحش پرهیز داده شده است:«ولا تَقرَبُوا الفَوحِشَ ماظَهَرَ مِنها وما بَطَن»(انعام/6،151) و نیز از شیطان به عنوان کسی که فرمان به انجام چنین کارهایی می دهد یاد شده است: «ولا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطـن ... * اِنَّما یَأ مُرُکُم بِالسُّوءِ والفَحشاء...».(بقره/2،169) مفسران منظور از فواحش را هر کار بسیار ناشایستی دانسته اند که در زمره گناهان کبیره به شمار می آید و در بیان مصادیق آن از شرک، زنا و شرابخواری به عنوان نمونه های شاخص یاد کرده اند.[68] در آیه 90 مائده/5 به برخی از این نمونه ها تصریح شده است: «اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ والاَنصابُ والاَزلـمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطـنِ فَاجتَنِبوه...».روشن است که پدیده های مذکور به خودی خود پلید نیستند، بلکه این حکم بر کاربرد آنها در گناهان قرار داده شده است.[69] تعبیر مطلق و بدون قید و شرط «فَاجتَنِبوهُ»نیز گویای ممنوعیت هرگونه استفاده، اعم از تولید، مصرف و توزیع است.[70] در ماجرای قوم لوط نیز از بزهکاری ایشان با واژه خبائث یاد شده است: «و لوطـًا ... نَجَّینـهُ مِنَ القَریَةِ الَّتی کانَت تَعمَلُ الخَبـئِثَ اِنَّهُم کانوا قَومَ سَوء فـسِقین».(انبیاء/21،74)[71] در مواردی نیز از تشبیهاتی برای نشان دادن ماهیت زشت و پلید گناهان استفاده شده است که تشبیه غیبت به خوردن گوشت مردار نمونه ای از آن است. (حجرات/49،12)[72] تعبیر عام «والرُّجزَ فَاهجُر»(مدثّر/74،4) نیز با شمول بر انواع گوناگون گناهان به ماهیت آلاینده آنها اشاره دارد.[73]

6. معبودهای ناپاک:

6. معبودهای ناپاک:
در قرآن از بتها و معبودهای دروغین به عنوان نوعی پلیدی و آلودگی یاد شده که باید خانه خدا و به طور کلی ساحت پرستش از آنها پاک گردد:«فَاجتَنِبُوا الرِّجسَ مِنَ الاَوثـن»(حجّ/22،30)[74] و نیز خداوند به حضرت ابراهیم فرمان می دهد که خانه او را از آلودگیها پاک سازد: «و عَهِدنا اِلی اِبرهیمَ و اِسمـعیلَ اَن طَهِّرا بَیتِیَ لِلطّائِفینَ والعـکِفینَ والرُّکَّعِ السُّجود».(بقره/2،125) تعبیر تطهیر گرچه شامل برطرف کردن هرگونه آلودگی می شود[75]؛ اما یکی از مصادیق بارز آن با توجه به پلید شمردن بتها در دیگر آیات می تواند ناظر به

معبودهای دروغین مشرکان باشد که آنها را در خانه خدا قرار می دادند.[76]
قرآن در کنار ذکر پلیدیها و دستور به پرهیز از آنها از راههای پاکی از این آلودگیها نیز یاد کرده است که نمونه هایی چون نماز: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَر»(عنکبوت/29،45)، صدقه: «خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم»(توبه/9،103)[77]، وضو: «اِذا قُمتُم اِلَی الصَّلوةِ فَاغسِلوا وُجوهَکُم ... و اِن کُنتُم جُنُبـًا فَاطَّهَّروا... ما یُریدُ اللّهُ لِیَجعَلَ عَلَیکُم مِن حَرَج ولـکِن یُریدُ لِیُطَهِّرَکُم ...»(مائده/5،6)[78] و سخن گفتن از پس پرده و عدم رو در رویی با همسران پیغمبر(صلی الله علیه وآله): «و اِذا سَاَلتُموهُنَّ مَتـعـًا فَسـَلوهُنَّ مِن وراءِ حِجاب ذلِکُم اَطهَرُ لِقُلوبِکُم و قُلوبِهِنَّ»(احزاب/33،53)[79] از این قبیل است. در دسته ای دیگر از آیات نیز خداوند از رستگاری انسانهای پاک یاد کرده است: «قَد اَفلَحَ مَن تَزَکّی».(اعلی/87،14؛ شمس/91،9) مفسران منظور از تزکّی را پرهیز از شرک و کفر و دیگر گناهان و فرمانبرداری از دستورهای خداوند دانسته اند.[80]
قرآن در نگاهی پایانی به موضوع پلیدی ازجهنم به عنوان محل گردآمدن همه کافران و منافقان و در بیانی عام همه آلودگیهای معنوی یاد کرده: «اِنَّ اللّهَ جامِعُ المُنـفِقینَ والکـفِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعا»(نساء/4،140) و حتی خوراک جهنمیان نیز ناپاک و پلید شمرده شده است: «لا یَذوقونَ فیها بَردًا و لا شَرابـا * اِلاّ حَمیمـًا و غَسّاقـا».(نبأ/78،25)[81]

پناهندگی

اشاره

پناهندگی : قرار گرفتن در حمایت دیگری بر اثر ناامنی
این واژه از ریشه پناه به معنای پشتیبان، حامی و نگهبان و جایی که می توان در آن از آزار و

اذیت چیزی یا کسی در امان بود گرفته شده و حاصل مصدر و به معنای حالت و عمل پناهنده است.[1] در اصطلاح سیاسی نیز به درخواست حمایت سیاسی از کشورهای دیگر بر اثر نداشتن امنیت، ترس از آزار و آسیب، تعقیب و مجازات در کشور خود گفته می شود.[2]
هراس از خطرها و پناه گزیدن در مکانی امن برای حفظ جان، امری غریزی و سبب گرایش انسان به سوی مکانهای امن است. در دولت شهرها، امپراتوریها و جوامع دینی کهن به این موضوع توجه شده است. به موجب احکام تورات شهرهایی برای پناه دادن به مجرمان اختصاص یافت و در یونان و روم قدیم معابد و کلیساهایی محل پناه شناخته شد و پناه آورندگان به آن از تعقیب در امان بودند[3]؛ همچنین مواردی از پناهندگی در ایران قبل از اسلام در منابع ادبی تاریخی گزارش شده است.[4]
اعطای پناهندگی در میان عرب پیش از اسلام با صبغه مذهبی رایج بوده و قوانینی هم برای حمایت و پناه دادن به بیگانگانی که بدان قبایل می پیوستند وجود داشت[5]؛ همچنین مکانهای مقدسی مانند کعبه، پناهگاه به شمار می رفته و هرکس که در نزدیکی کعبه پناه می گرفته از هرگونه تعقیب و خطری در امان بوده است[6]، چنان که این سنت پس از اسلام نیز استمرار یافته و در آیات 125 بقره/2؛ 97 آل عمران /3 و... پناهندگی به خانه خدا (کعبه) سبب ایمنی از هرگونه تعرض و آسیبی دانسته شده است.
واژه های «آووا» از ریشه ایواء (انفال/8، 72 ، 74)؛«مَلجَــًا»(توبه/9،57) و در مواردی نیز آیاتی با وجود قرائنی (قصص/28، 20؛ ممتحنه/60، 10 ـ 11) به موضوع پناهندگی ارتباط دارند.
سنت استجاره به معنای درخواست حمایت از شخص یا قبیله ای که در قرآن بدان اشاره شده (توبه/9،6) در نظام قبیله ای عرب رواج داشته است. پس از گسترش دین اسلام و اختلاط اجتماعی اقوام مختلف، نهادهای اجتماعی آنان از جمله سنن ایرانیان و اعراب به همراهی تعالیم قرآن از منابع عمده حمایت از پناهنده و رعایت

اصول پناهندگی بوده است.[7]
در عصر کنونی پناهندگی مفهوم و اهمیتی حقوقی، به ویژه در عرصه بین المللی یافته است. با پیدایش گروههای بزرگ آواره و پناهندگان، تعریف آواره و پناهنده و تعیین صلاحیت سازمانهایی که قصد حمایت از این افراد را دارند ضرورت یافته است.
با گذشت زمان انگیزه های پناهندگی از اشکال ساده خود به صورتهای پیچیده تری تغییر یافت. مفهوم پناهندگی از حفاظت افراد در برابر انتقام دیگران به حمایت ناراضیان در برابر قدرت رژیمها تغییر یافت و انگیزه های مذهبی و اقتصادی و سیاسی موجب پناهندگی افراد یا اتخاذ سیاستهای اخراج و پذیرش از طرف دولتها شد.
امروزه با توجه به ظهور پدیده دولت ـ ملت و آزادی مسلمانان در برخی کشورهای غیر اسلامی، در کنار وجود استبداد در برخی کشورهای اسلامی، هر نوع پناهندگی دلیل بر پشت کردن به کشور و ملت خویش و بی علاقگی به وطن و دین خود نمی تواند باشد.[8]
مفهوم امان و پناهندگی در اسلام بر تقسیم بندی عقیدتی مرزها به دارالاسلام و دارالکفر مبتنی است که با مبنای تقسیم کشورها بر پایه دولت، کشور در حقوق بین الملل امروز تفاوت دارد امان)، با این حال گرچه عقد امان* به طور دقیق با پناهندگی در حقوق بین الملل منطبق نیست؛ ولی بخش زیادی از حقوق و تکالیفی که امروزه در حقوق بین الملل برای پناهندگان شناخته می شود (مانند امنیت اجتماعی، امنیت قضایی، امنیت شغلی، حق کسب، دانش، آزادی مذهبی و...) در منابع اسلامی برای پناهنده قابل شناسایی است.[9]

نمونه های قرآنی پناهندگی:

اشاره

نمونه های قرآنی پناهندگی:
نمونه هایی از پناه دادن و پناهندگی را در داستان انبیا و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان در قرآن کریم می توان یافت:

الف. پناهندگی موسی(علیه السلام) به مدین:

الف. پناهندگی موسی(علیه السلام) به مدین:
داستان فرار حضرت موسی(علیه السلام) از مصر به سوی مدین بر اثر ترس از فرعونیان و دلداری و امید دادن حضرت شعیب به او مبنی بر اینکه از دست فرعونیان ستمگر نجات یافته است، در آیات 20 ـ 25 قصص/28 گزارش شده است: «فَخَرَجَ مِنها خائِفـًا یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ القَومِ الظّــلِمین * ... و قَصَّ عَلَیهِ القَصَصَ قالَ لا تَخَف نَجَوتَ مِنَ القَومِ الظّــلِمین».[10]

ب. پناهندگی مسلمانان به حبشه:

ب. پناهندگی مسلمانان به حبشه:
در سال پنجم بعثت گروهی از مسلمانان مکه برای رهایی

از آزار قریش و دستیابی به محیطی آرام برای اقامه شعایر دینی و پرستش خدای یگانه بنا به توصیه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مکه را ترک کردند و به نجاشی پادشاه حبشه پناهنده شدند. به عقیده برخی مفسران و تاریخ نگاران آیات 41 ـ 42 نحل /16 در این باره نازل شده است[11]: «والَّذینَ هاجَروا فِی اللّهِ مِن بَعدِ ما ظُـلِموا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنیا حَسَنَةً ولاََجرُ الأخِرَةِ اَکبَرُ لَو کانوا یَعلَمون * اَلَّذینَ صَبَروا وعَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلون».

ج. پناهندگی مسلمانان به مدینه:

ج. پناهندگی مسلمانان به مدینه:
خداوند در آیات 26 انفال/8[12] و نیز 72 ـ 74 انفال/8 انصار* را به دلیل پناه دادن به مهاجران صدر اسلام در مدینه و یاری رساندن به آنان ستوده و در شمار مؤمنان واقعی معرفی کرده است:«والَّذینَ ءاووا وَ نَصَروا اُولئِکَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقـًّا...».(انفال/8،74) انصار)
از هجرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) به مدینه نیز به عنوان نوعی پناهندگی یاد می شود؛ اما نباید فراموش کرد که این هجرت به فرمان الهی صورت پذیرفته است.[13] در پی شدت آزار و اذیت مشرکان نسبت به پیامبر و توطئه دستگیر و زندانی کردن و قتل پیامبر[14](انفال/8،30) و دعوت بیعت کنندگان عقبه دوم و پیمان آنان مبنی بر حمایت و دفاع از آن حضرت،[15] پیامبر(صلی الله علیه وآله) به مدینه هجرت کردند.[16] بیعت عقبه)
رفتار مردم یثرب با رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و سایر مهاجران مانند اصحاب صفّه، از سنن قبایل عرب در پذیرش مهمان و پناهنده سرچشمه می گیرد.[17] اصحاب* صفّه نومسلمانانی بودند که بر اثر تهدیدهای موجود، موقعیت، دارایی و خانه های خود را رها کرده بودند تا در سایه امنیتی که در مدینه برای مسلمانان فراهم آمده بود در کنار دیگر مسلمانان با پیامبر اکرم باشند.[18] اصحاب صفه)

هـ. پناهندگی زنان مؤمن به مسلمانان:

هـ. پناهندگی زنان مؤمن به مسلمانان:
بر اساس یکی از مواد پیمان حدیبیه می بایست هرگاه یکی از اهل مکه به مسلمانان پناه آورد، به کفار بازگردانده شود؛ اما اگر کسی از مسلمانان اسلام را رها کرد و به مشرکان پناهنده شد می توانند او را باز نگردانند.
در همان زمان زنی اسلام را پذیرفت و به مسلمانان پیوست. همسرش نزد پیامبر آمد و خواستار استرداد وی شد. آیه 10 ممتحنه /60

خطاب به مسلمانان می فرماید: نسبت به مدعیان ایمان که به شما پناه می آورند هوشیار بوده، زنان باایمان را که به شما پناه می آورند بیازمایید و هرگاه آنان را مؤمن یافتید به سوی کفار بازنگردانید؛ نه آنها برای کافران حلال اند نه کافران برای آنان و آنچه همسران آنها پرداخته اند بپردازید:«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِذا جاءَکُمُ المُؤمِنـتُ مُهـجِرت فَامتَحِنوهُنَّ... فَاِن عَلِمتُموهُنَّ مُؤمِنـت فَلا تَرجِعوهُنَّ اِلَی الکُفّار...».در حقیقت آیه زنان را از بازگرداندن به کفار که در پیمان حدیبیه آمده استثنا می کند.[19]
آیه 11 ممتحنه /60 از مؤمنان می خواهد هرگاه زنی از همسران شما به سوی کافران رفت و کفار مهریه مورد مطالبه شما را ندادند، آن را از غنایم جنگی به صاحب حق بپردازید: «و اِن فاتَکُم شَیءٌ مِن اَزوجِکُم اِلَی الکُفّارِ فَعاقَبتُم فَـاتوا الَّذینَ ذَهَبَت اَزوجُهُم مِثلَ ما اَنفَقوا...».[20] مفسران افراد زیر را از مصادیق آیه برشمرده اند. ام الحکم بنت ابی سفیان، فاطمه بنت ابی امیة بن مغیره خواهر ام سلمه، کلثوم یا ام کلثوم بنت جرول، شهبه بنت غیلان و عبدة بنت عبدالعزی.[21]
افزون بر موارد بالا، مفسران موارد دیگری را نیز در ارتباط با مفهوم پناهندگی دانسته اند؛ در جنگ خندق هنگام محاصره مدینه منافقان مردم را به فرار و پناهندگی به مشرکان ترغیب و تشویق می کردند[22] (احزاب/33،13)؛ همچنین از آرزوی منافقان بر پناه بردن به خارج از جامعه اسلامی یاد شده است[23]: «لَو یَجِدونَ مَلجَــًا اَو مَغـرت اَو مُدَّخَلاً لَوَلَّوا اِلَیهِ و هُم یَحمَحون».(توبه/9،57)
مواردی از ترک کشور اسلامی و پناهندگی به کافران در صدر اسلام گزارش شده است؛ پسران ابوالحصین مرتد شده، به روم پناهنده شدند و در پی درخواست پدرشان از پیامبر که آنان را به اسلام بازگرداند، آیه 256 بقره/2 نازل شد و تحمیل دین را نفی کرد و از این رو پیامبر به تعقیب آنان نپرداخت.[24] بشیر بن ابیرق نیز که از انصار بود مرتد و به مشرکان مکه پناهنده شد و آیه 115 نساء/4 درباره او نازل گردید.[25]

حقوق و تکالیف پناهندگان:

حقوق و تکالیف پناهندگان:
در حقوق اسلامی برای بیگانگان متعهد حقوقی به نحو عام درنظر گرفته شده که پناهندگان را نیز شامل می شود. اهل ذمه، امان)
از بررسی موارد مصرف خمس، زکات، انفال،

موقوفات و ردّ مظالم استفاده می شود که نسبت به تمامی ساکنان کشور اسلامی از جمله پناهندگان رعایت حداقل معیشت ضرورت دارد و آیه «والاَرضَ وضَعَها لِلاَنام»(الرّحمن/55،10) امکان معیشتی موجود در زمین را برای عموم مردم دانسته است. امنیت اجتماعی و قضایی، کسب، دانش، آزادی مذهب و ... از جمله حقوقی است که پناهندگان از آن برخوردارند. مسلمانان نباید حقوق پناهندگی را نقض کنند، مگر آنکه پناهنده مرتکب خلافی شود یا نیرنگی به کار برد.[26] قرآن می فرماید: «سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ اَن یَأمَنوکُم و یَأمَنوا قَومَهُم به زودی با جمعیتی روبه رو می شوید که می خواهند [برای حفظ منافع خود]، هم از ناحیه شما [مسلمانان] در امان باشند و هم از ناحیه قوم [مشرک]خودشان». قرآن در برابر این گروه شدت عمل به خرج داده، می فرماید: اگر به صلح واقعی روی نیاورند، با آنان همچون دشمنان مشرک خود برخورد کنید: «فَخُذوهُم واقتُلوهُم».(نساء/4، 91) نقض امان که خود نوعی نقض عهد به شمار می آید در قرآن شدیداً نکوهش شده (رعد/13،25) و وفای به عهد از مصادیق ایمان شمرده شده است (بقره/2،177) و به صورت خاص در مورد مشرکانی که پس از پیمان با مسلمانان برخلاف شرایط گام برندارند و کسی را بر ضد مسلمانان تقویت نکنند، نهی شده است. (توبه/9،4)
مسلمانی که به کشوری خارجی پناهنده می شود مکلف است از پذیرش هر تعهدی که بر ضرر اسلام و مسلمانان است بپرهیزد، (نساء/4،141) چنان که متقابلا موظف است به همه پیمانهایی که به طور مشروع می بندد وفادار باشد.[27] (مائده/5، 1)
فقیهان اقامت و سکونت قانونی مسلمان در دارالکفر را تنها به صورت امان مطرح کرده اند.[28] در این صورت او موظف است از هرگونه اقدامی که به ضرر مسلمانان حتی بیگانگان باشد دوری کند[29] و حق ندارد به جان، حیثیت، امنیت و اموال بیگانگان کشور میزبان صدمه ای بزند و در برابر چنین اعمالی ضامن و موظف به جبران خسارت است و چنانچه چیزی از اموال آنان را با خود به عنوان قرض و عاریه به کشور اسلامی آورد مکلف به بازگرداندن آن خواهد بود[30]، با این حال اگر پناهنده شدن به کشورهای غیر مسلمان و پذیرش تابعیت دولت غیر اسلامی مستلزم نوعی ولایت، استیلا، استعلا و حاکمیت آن دولت بر شخص مسلمان باشد، این گونه سلطه براساس آیات نفی

سبیل (نساء/4، 141)، نفی ولایت کافران (آل عمران/3،28؛ نساء /4، 144)، عدم رکون به مشرکان (هود/11،113)[31] و حدیث معروف نبوی «الاسلام یَعْلو و لا یُعلی علیه»[32] به طور صریح نفی شده است،[33] چنان که محاربی که تبعید شده و بخواهد به مشرکان پناهنده شود، چنانچه مشرکان او را پناه دهند با آنان جنگ و مقاتله می شود تا او را خارج کنند.[34]