گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
پولس


اشاره

پولس : از نخستین مبلغان نامدار و اثرگذار مسیحیت
پولس در زبان یونانی به معنای «کوچک» و نام یکی از نخستین مبلغان نامی و اثرگذار دین مسیح(علیه السلام) است که حدود سال دهم پس از میلاد در شهر «طرسَوسِ کیلیکیا» به دنیا آمد.[1] نام عِبری او را «شاؤل» گفته اند.[2] وی در خانواده ای یهودی، فریسی مذهب و به احتمال زیاد برخوردار از موقعیت ممتاز اجتماعی متولد شد و براساس آموزه های مذهب یاد شده تعلیم یافت.[3]براساس گزارشهای رسیده، پولس که پیش از ایمان به

مسیح*(علیه السلام)، به عنوان عالمی متبحر، متعصب و صاحب نفوذ یهودی بود و به دستور احبار یهود به آزار واذیت، تهدید و کشتار مسیحیان می پرداخت[4]، در راه سفر به دمشق برای دستگیر کردن مسیحیان نو ایمان و در حادثه ای مکاشفه مانند، بینایی خود را از دست داد و پس از سه روز شفا یافت. او پس از این حادثه به آیین مسیح(علیه السلام)گروید و عیسی را پسر خدا خواند.[5] از این تاریخ به بعد، پولس در شمار یکی از مبلغان پرتلاش مسیحیت درآمده؛ در جریان سفرهای فراوان، گسترده، دراز مدت و پر زحمت به مناطقی از جزیره قبرس، عربستان، فلسطین، آسیای صغیر، مقدونیه و یونان[6] به تبلیغ و ترویج آیین مسیح(علیه السلام) و ساختن کلیسا در برخی شهرها می پردازد. او در بیشتر مناطق با مخالفت و آزار و اذیت یهودیان متعصب روبرو شده، چندین بار نیز به زندان می افتد. یک بار نیز از سنگسار شدن جان سالم به در می برد.[7]
برخی به اشتباه، پولس را از حواریان عیسی(علیه السلام)پنداشته اند[8] و این برخلاف کتاب مقدس و منابع دیگر است.[9] از گزارش عهد جدید برمی آید که ایمان آوردن وی پس از مسیح(علیه السلام) بوده است.[10]
پولس افزون بر سفرهای یاد شده، بالغ بر 14 نامه نیز به مسیحیان نو ایمان برخی مناطق نوشته است. این نامه ها که ضمیمه عهد جدید است به موضوعاتی چون رستاخیز، شخصیت عیسی(علیه السلام)، رفع قوانین ظاهری شریعت و اختلاف نژادی و زبانی، آزادی بشر از گناه، ازدواج و روابط جنسی و مسائل مربوط به نظام کلیسایی پرداخته است.[11] وی سرانجام به سال 68 میلادی و در پنجمین سفر خود به اورشلیم (بیت المقدس)، هنگام تبلیغ و در پی شورش یهودیان از سوی حاکم رومی شهر دستگیر و برای محاکمه به شهر رُم فرستاده می شود و پس از مدتی زندانی شدن، همانند یک آشوبگر که امنیت کشور پهناور روم را بر هم زده است او را می کشند.[12]
پولس نقش مهمی در گسترش مسیحیت داشت. آرای ابداعی او عقاید رایج مسیحی را پدید آورد و آیین مسیحیت را به صورت دینی مستقل از آیین یهود مطرح ساخت، به گونه ای که وی را

پس از مسیح(علیه السلام) دومین مؤسس مسیحیت لقب داده اند.[13] ویل دورانت، الهیات پولس را اساس شکل گیری مسیحیت می داند.[14] عقایدی چون الوهیت و فرزند خدا بودن عیسی(علیه السلام)،[15] مصلوب شدن وی به عنوان کفاره گناهان بشر[16]، مانع بودن احکام شریعت موسی(علیه السلام) از رسیدن یهود به عدالت[17]، کافی بودن ایمان قلبی به عیسی(علیه السلام)در نیل به کمال و بی نیازی از عمل به تکالیف شرعی[18] و نفی سنت ختنه[19] و ازدواج شرعی[20] نخستین بار از سوی او مطرح شد. وی مدعی بود که از سوی عیسی(علیه السلام)مأمور به ابلاغ این عقاید و احکام است[21]، در حالی که تعالیم یاد شده با نص سخنان و اعمال عیسی(علیه السلام) که در اناجیل رسمی آمده است منافات دارد.[22] آرای پولس سرانجام رویگردانی گروهی از مسیحیان از او را در پی داشت، به گونه ای که وی ناگزیر و برای رهایی از سرزنش مخالفان، سنت «تطهیر» را انجام داد.[23] «برنابا» برخی حواریان و رسولان، به ویژه پولس را در تحریف تعالیم عیسی(علیه السلام)دخیل می داند و در کتابش به مخالفت با آرای او پرداخته است[24]، چنان که شماری از دانشمندان و الهی دانان مسیحی نیز عقاید و آرای ابداعی پولس به ویژه اعتقاد به الوهیت عیسی(علیه السلام) را متأثر از عرفان و عقاید شرک آلود یونانی دانسته اند[25] و بر این باورند که «مسیحیت تاریخی»، زاییده افکار پولس است و با «مسیحیت راستین» تفاوت فراوانی دارد.[26]

یادکرد پولس در تفاسیر:

یادکرد پولس در تفاسیر:
نام پولس در قرآن نیامده است؛ اما شماری از مفسران او را از رسولان سه گانه ای پنداشته اند که بنا به گزارش قرآن از سوی اصحاب القریه تکذیب شدند: «واضرِب لَهُم مَثَلاً اَصحـبَ القَریَةِ اِذ جاءَهَا المُرسَلون * اِذ اَرسَلنا اِلَیهِمُ اثنَینِ فَکَذَّبوهُما فَعَزَّزنا بِثالِث فَقالوا اِنّا اِلَیکُم مُرسَلون» یس/ 36، 13 ـ 14)
اینکه رسولان سه گانه پیامبران الهی بودند یا فرستادگان عیسی(علیه السلام) مورد اختلاف است. شمار

قابل توجهی از مفسران شیعه[27] و سنی[28] ظاهر آیات را مؤید دیدگاه نخست می دانند، زیرا ارسال رسولان به خداوند نسبت داده شده است و پیامبر بودن آنان را می رساند و درست بر همین اساس است که کافران با تصور اینکه پیامبر نمی تواند از سنخ بشر باشد در مقام تکذیب آنان گفتند: «ما اَنتُم اِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا».(یس/36، 15) دیدگاه دوم که رسولان را فرستادگان عیسی(علیه السلام)می داند در توجیه ظاهر آیات می گوید که چون عیسی(علیه السلام)آنان را به فرمان خدا فرستاده بود، برای همین، ارسال آنها به خداوند نسبت داده شده است.[29] صاحبان این دیدگاه که اغلب از مفسران نخستین و افراد آشنا به منابع اهل کتاب بوده، مراد از «القَریةَ»را همان «انطاکیه» می دانند، در تعیین نام و ترتیب فرستادن رسولان یاد شده دیدگاه یکسانی ندارند؛ برخی یوحنّا و پولس را دو رسول نخست و شمعون را رسول سوم و بعضی پولس را سومین رسول دانسته اند، چنان که برخی دیگر، پولس را در شمار آن سه ندانسته اند.[30] فارغ از اختلافات و تردیدهای یاد شده، حتی براساس دیدگاه دوم نیز پولس نمی تواند جزو آن رسولان باشد، زیرا با ایمان وی پس از عیسی(علیه السلام) و نقش وی در تحریف تعالیم وحیانی او سازگار نیست. به نظر می رسد که این دیدگاه که از سوی افرادی چون ابن عباس، کعب الاحبار و وهب بن منبه گزارش شده تلاش ناموفقی است برای تطبیق آیات یاد شده بر برخی گزارشهای کتاب مقدس، در حالی که با یکدیگر سازگار نیست.[31] از کتاب مقدس چنین بر می آید که شهر انطاکیه شام، از مهم ترین کانونهای دینی مسیحیت بوده است که مبلغان، از جمله پولس از آنجا روانه سفرهای تبلیغی می شده اند[32]؛ همچنین در این شهر است که روح القدس، برنابا و پولس را برای امر مهم تبلیغ برمی گزیند.[33] آن دو در یکی از سفرها و به همراه یوحنا به شهر انطاکیه پیسیّدیه می رسند؛ اما هیچ گزارشی از نزول عذاب الهی بر مردمان آن وجود ندارد[34]، در حالی که قرآن از عذاب «اَصحابُ القَریَة»گزارش می کند. (یس/36، 28 ـ 29) نکته دیگر، که از کتاب مقدس برمی آید آن است که یوحنا از آغاز به همراه آن دو بوده است[35]؛ نه آنکه پس از تکذیب و زندانی شدن به آنها بپیوندد، در حالی که قرآن ارسال رسول سوم را پس از تکذیب دو رسول اول می داند. (یس/36،14) و اساساً این حوادث و سفرها پس از

عیسی(علیه السلام) بوده است[36] و گزارشی مانند آنچه که قرآن درباره اصحاب القریه آورده، در کتاب مقدس وجود ندارد. برخی نیز در ردّ دیدگاه دوم گفته اند که داستان فرستادگان عیسی(علیه السلام)پس از نزول تورات بوده و خداوند پس از آن، هیچ قومی را با عذاب هلاک نساخته، بلکه مؤمنان را مأمور قتال با مشرکان می کرده است، در حالی که خداوند از عذاب اهل قریه، در پی تکذیب آن سه رسول یاد می کند (یس/36، 28 ـ 29)، بنابراین آنان نمی توانند مصداق رسولان سه گانه باشند و «القَریَة»انطاکیه ای غیر از انطاکیه مشهور یا اساساً شهر دیگری است.[37]
نقش پولس در تحریف آیین مسیح(علیه السلام)در ذیل آیه «و قالَتِ الیَهودُ عُزَیرٌ ابنُ اللّهِ و قالَتِ النَّصـرَی المَسیحُ ابنُ اللّهِ...»(توبه/ 9، 30) نیز در قالب داستانی افسانه مانند از سوی برخی مفسران یاد شده است. براساس این داستان، وی در پی جنگ یهود و نصارا و با هدف گمراهی دینی مسیحیان، در ظاهر به آیین عیسی(علیه السلام) ایمان آورده و پس از مدتی ایده های تثلیث، فرزند خدا بودن عیسی(علیه السلام)و الوهیت او را مطرح می سازد. در این گزارش، وی سرانجام خودکشی می کند و مسیحیت پس از وی چند فرقه می شود.[38] این داستان که ایمان آوردن پولس را 81 سال پس از عروج عیسی(علیه السلام) ذکر می کند با گزارش کتاب مقدس درباره زمان ایمان و نیز کشته شدن او سازگار نیست[39] و در واقع می توان آن را بازتابی از گزارشهای مربوط به نقش وی در تحریف آموزه های مسیح دانست که در قالب داستان در آمده است، افزون بر آن، این داستان در منابع تفسیری هم مورد توجه چندانی قرار نگرفته و علاوه بر ابوالفتوح[40] ذیل آیه 30 توبه /9 تنها قرطبی در ذیل آیه 171 نساء/4 آن را به عنوان قولی ضعیف آورده است.[41]
در ذیل آیه 14 صفّ/61 نیز قولی نقل شده که مراد ازالذین آمنوادر تعبیر «فَاَیَّدنَا الَّذینَ ءامَنوا عَلی عَدُوِّهِم فَاَصبَحوا ظـهِرین...»رسولان عیسی(علیه السلام) از جمله پولس است که به همراه فطرس برای تبلیغ به روم فرستاده شد؛ اما چنان که قرطبی نیز گفته[42]این قول ضعیف است، زیرا اولاً ظاهر آیه با توجه به بخشهای آغازین آن، تأیید مؤمنان بنی اسرائیل در برابر کافران آن قوم و نه دیگر کافران را می رساند. ثانیاً در کتاب اعمال رسولان از همراهی فطرس با پولس در سفر رم یادی نشده است.[43]

نام پولس در احادیث اسلامی نیز آمده است؛ در برخی احادیث از وی به عنوان گمراه کننده قوم نصارا و در کنار افرادی چون قابیل، نمرود، فرعون و یهود (گمراه کننده قوم یهود) یاد شده است که در قسمتی از جهنم به نام «سَقَر» معذب خواهد شد و در برخی دیگر از روایات از شیاطینی که پس از انبیا مردم را گمراه ساخته اند یاد شده و پولس شیطانی خوانده شده است که پس از عیسی(علیه السلام) مردم را به بیراهه کشاند.

پهلو

اشاره

پهلو
به هر دو طرف سینه و شکم از زیر بغل تا بالای استخوان ران، پهلو[1] و در عربی «جَنْب» گویند. این واژه در اصل به معنای کناره و نواحی اشیا بوده، از آن جهت که پهلو کناره بدن است به این نام خوانده می شود.[2] البته برخی معنای اصلی جنب را پهلو و ناحیه و کناره را مجاز دانسته اند[3]؛ اما با توجه به کاربردهای متفاوت این ماده و مشتقاتش مانند دوری گزیدن و به کنار نهادن (ابراهیم/14،35؛ زمر/39، 17؛ اعلی/87، 11؛ لیل/92، 17)، طرف و جانب (اسراء/17،68؛ مریم/19،52) و دوری (نساء/4،36؛ قصص/28،11) به نظر می رسد معنای اصلی این ماده، میل و انحراف و به کنار نهادن باشد و بدین صورت جنب بر اجسام خارجی و بسیار نزدیک به انسان یا هر جسم دیگر دلالت خواهد داشت[4]، بر این اساس پهلو یا به طور مجاز و بنابر علاقه مجاورت، جنب نامیده شده یا همچون واژه «تحت» تلقی شده است. واژه «تحت» نیز معنای مجاورت خارجی می دهد؛ حال آنکه در آیه «تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـر»بر جریان رودها در بهشت و نه خارج از آن دلالت دارد؛ به عبارتی باید برای بدن مرکزی قائل شد که پهلوها کناره های راست و چپ آن هستند.[5]

پهلو در قرآن بیشتر در ضمن تعبیری کنایی به کار رفته است و تنها آیه 35 توبه/9 می تواند به معنای حقیقی اشاره داشته باشد. در قرآن به زراندوزان وعده عذاب جهنم و داغ نهادن بر پیشانی و پهلو و پشت داده شده است: «یَومَ یُحمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوی بِها جِباهُهُم و جُنوبُهُم و ظُهورُهُم».(توبه/9،35) مطابق گزارش قرآن، خداوند همان طلا و نقره ای را که ایشان مایه دلگرمی خود می دانستند زیر آتش می گدازد و بر پیشانی و پهلو و پشت آنها می زند تا آتش به درون سر و بدن آنها نفوذ کند.[6] در اخبار آمده است که آنان را به رو بر زمین می اندازند، در حالی که سرشان را برگردانده اند، و در این حال از بالا بر پیشانی و پهلو و پشت آنان داغ می زنند.[7] در وجه داغ زدن بر پهلو نیز گفته شده که انتخاب این عضو به سبب مجاورتش با دلهای ناپاک است.[8]
در دیگر آیات، پهلو ضمن مفهومی کنایی آمده است. دور بودن پهلوی مؤمنان از بستر نمونه ای از آن و کنایه از کم خوابیدن برای نیایش و توجه به خداست. «تَتَجافی جُنوبُهُم عَنِ المَضاجِعِ یَدعونَ رَبَّهُم خَوفـًا و طَمَعـًا...».(سجده/32،16) پهلوی ایمان آورندگان به آیات خداوند از بستر و محل استراحت فاصله دارد.[9] استمرار و مداومت ذکر در این آیه از فعل «تَتَجافی»دانسته می شود، زیرا استمرار از معانی باب تفاعل است.[10] روایات بسیاری تعبیر «تَتَجافی جُنوبُهُم...»را کنایه از انتظار برای نماز شب دانسته اند.[11] انتظار برای نماز عشا، نماز خواندن میان مغرب و عشا، به جماعت خواندن نماز عشا و صبح و ... از دیگر اقوال در این زمینه است.[12] همین تعبیر در روایات در وصف پیامبر نیز به کار رفته[13] و نشان از آن دارد که وی مصداق بارز این آیه است.
یادآوری خداوند ایستاده، نشسته و دراز کشیده به پهلو، از دیگر تعابیر کنایی است که ضمن آن به پهلو اشاره شده است و بر یادآوری خداوند در همه حالات دلالت دارد. به پهلو خوابیدن در کنار ایستادن و نشستن، حالتهای گوناگون بدن هنگام مناجات با خدا هستند که در سه آیه از قرآن به کار رفته است. ترتیب حالتهای انسان از ایستاده به خوابیده در آیات 191 آل عمران/3 و 103 نساء/4 بر اساس حالتهای طبیعی فرد هنگام سلامتی است و از آنجا که آیه 12 یونس/10 متعرض حال بیماران و گرفتاران است، اشاره به حالتهای مناجات وی از خوابیده به پهلو آغاز شده و به

ایستاده ختم می شود.[14] این آیات به اهمیت یادآوری خداوند در هرحال اشاره دارند. معاذ بن جبل از حضرت رسول(صلی الله علیه وآله)نقل می کند که ایشان پس از توصیه بر دوام ذکر و توجه، آیه 191 آل عمران/3 را تلاوت فرمودند[15] که در وصف مؤمنان و خردمندان است: «اَلَّذینَ یَذکُرُونَ اللّهَ قِیـمـًا و قُعوداً و عَلی جُنوبِهِم و یَتَفَکَّرونَ فی خَلقِ السَّمـوتِ والاَرض...».تعبیر «قِیـمـًا و قُعوداً و عَلی جُنوبِهِم»دلالت بر یاد خداوند در هر حال و زمان دلالت دارد و بیانگر نهایت اهتمام به یاد خداوند است[16]؛ همچنین مراد از قیام و قعود مطابق روایات از اهل بیت(علیهم السلام)، برپاداری نماز شب و «عَلی جُنوبِهِم»ذکر خدا پس از فراغت از نماز وتر شمرده شده است.[17]
برخی با تأویل ذکر* در آیه فوق به نماز[18] جواز نماز خواندن بیمار در حالت خوابیده به پهلو را از آن برداشت کرده اند.[19] به این معنا در روایات نیز اشاره شده است[20]، بر این اساس آیه بالا بر لزوم و ثبات حکم نماز حتی برای ناتوانان تأکید دارد.[21]طبیعتاً با این برداشت از آیه، پهلو در تعبیری کنایی به کار نرفته، بلکه برای بیان حکم فقهی جواز نماز خواندن ناتوان به حالت نشسته یا خوابیده بر پهلو آمده است. البته برخی در این مورد هر دو تفسیر را پذیرفته و گفته اند که توجه به خداوند در هر حال، شامل نماز خواندن ایستاده برای سالم، نشسته و خوابیده بر پهلو برای ناتوان نیز می شود.[22]
در آیه 103 نساء/4 به مؤمنان امر شده است که پس از نماز و در هر حال، چه ایستاده و چه نشسته و چه خوابیده بر پهلو، خدا را یاد کنند: «فَاِذا قَضَیتُمُ الصَّلوةَ فَاذکُروا اللّهَ قِیـمـًا و قُعودًا و عَلی جُنوبِکُم فَاِذا اطمَأنَنتُم فَاَقِیموا الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ کانَت عَلَی المُؤمِنینَ کِتـبـًا مَوقوتـا».مفسران این آیه را در بیان حالات جهادگران دانسته و با اشاره به شباهت آن با آیه 45 انفال/8 بیان کرده اند که مجاهدان برای فتح و غلبه بر دشمن باید در همه حال، ایستاده و نشسته و خوابیده بر پهلو به یاد خداوند باشند.[23]
عده ای هم نظیر ابن عباس «اِذا قَضَیتُمُ الصَّلوة»را به معنای «إذا أردتم الصلوة» دانسته و نتیجه گرفته اند که حالات یاد شده برای ادای نماز در مورد سالم و ناتوان چه بر اثر جنگ و چه به لحاظ جسمی است.[24] دلیل ایشان نیز ادامه آیه

است[25]: «اِنَّ الصَّلوةَ کانَت عَلَی المُؤمِنینَ کِتـبـًا مَوقوتـا»که مقصود آن عدم سقوط نماز در هر حالی است.[26] روشن است که بنابراین تفسیر یاد کرد پهلو در این آیه کنایی نخواهد بود و تنها ضمن بیان حکمی فقهی (جواز خواندن نماز به پهلو) مورد استفاده قرار گرفته است.
خواندن خداوند در هر حال، چه خوابیده به پهلو، چه نشسته و چه ایستاده، در آیه 12 یونس/10 تمثیلی از حال منکران معاد آمده است که گرفتاری و نیاز دنیوی، زمینه یاد خدا را برایشان فراهم می سازد: «و اِذا مَسَّ الاِنسـنَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنـبِهِ اَو قاعِدًا اَو قائِمـًا فَلَمّا کَشَفنا عَنهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَاَن لَم یَدعُنا اِلی ضُرّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلمُسرِفینَ ما کانوا یَعمَلون».یادآوری فراوان خداوند که برای رفع ناراحتی و گرفتاری است، برای آنها سودی نخواهد داشت، زیرا آنان با برآورده شدن نیازشان دوباره به کار خویش باز می گردند و لطف خداوند را فراموش می کنند. در واقع ذکر آنان نه ذکر خدا که ذکر دنیاست[27]؛ همچنین گاه از تعبیر «دَعانا لِجَنـبِهِ اَو قاعِدًا اَو قائِمـًا»معنایی کنایی برداشت نشده است؛ بدین معنا که حالات مختلف مناجات، اشاره به وضع جسمی افراد دارد و همه انسانها هریک به حال خود، ناتوان در حالت نشسته یا خوابیده و سالم در حالت ایستاده و ... خدا را در حالت سختی و رنج به یاد می آورند.[28]
در آیه ای نیز به پهلو افتادن شتر هنگام نحر کنایه از جان دادن آن آمده است: «والبُدنَ جَعَلنـها لَکُم مِن شَعـئِرِ اللّهِ لَکُم فیها خَیرٌ فَاذکُرُوا اسمَ اللّهِ عَلَیها صَوافَّ فَاِذا وجَبَت جُنوبُها فَکُلوا مِنها واَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ».(حجّ/22،36) بر اساس این آیه قربانی کردن شتر با ذکر نام خداوند یکی از شعائر و مناسک حج است و هنگامی که پهلوهای شتر پس از نحر آرام گرفت به این معنا که بر پهلو افتاد یا جان داد[29] باید مستمندان را از آن اطعام کرد.

پیاز

اشاره

پیاز
پیاز، گیاهی خوردنی با طعمی تند[1] از تیره سوسنیان با نام علمی (Alliumcepa) و از قدیمی ترین گیاهان مصرفی آدمی است. خاستگاه آن احتمالاً جنوب غربی آسیا بوده است؛ ولی اکنون در همه جای دنیا کشت می شود.[2] مصریان باستان پیاز را نمادی از نظام کیهان دانسته[3]، به نام آن سوگند یاد می کردند.[4] حکمای قدیم فواید بی شماری برای آن برشمرده اند؛ مانند اشتهاآور، تقویت کننده معده و جسم، مرهم زخمها و جراحتهای شدید، تقویت کننده قوه شهوانی.[5] روایاتی نیز در بیان فواید آن وارد شده است[6]، با این حال درباره جواز یا حرمت خوردن پیاز و هر آنچه بوی تندی دارد که موجب آزار دیگران می شود، اختلاف نظرهایی نیز میان دانشمندان اهل سنت وجود دارد.[7]
معادل عربی پیاز، «بَصَل» است که شباهت بسیاری به معادل عبری آن دارد.[8] در قرآن این واژه تنها یک بار به عنوان یکی از خوراکیهای درخواستی بنی اسرائیل یاد شده است که به جای مَنّ و سَلْوی به خوردن آنها رغبت داشتند:«و اِذ قُلتُم یـموسی لَن نَصبِرَ عَلی طَعام و احِد فَادعُ لَنا رَبَّکَ یُخرِج لَنا مِمّا تُنبِتُ الاَرضُ مِن بَقلِها وقِثّائِها وفومِها و عَدَسِها وبَصَلِها قالَ اَتَستَبدِلونَ الَّذی هُوَ اَدنی بِالَّذی هُوَ خَیرٌ اِهبِطوا مِصرًا فَاِنَّ لَکُم ما سَاَلتُم ...».(بقره/2،61) این ماجرا در کتاب مقدس نیز آمده است.[9] در نوشته های ربانی یهود هم بارها به پیاز اشاره شده و خوردن آن، نشانه دوری از خوشگذرانی و قناعت به کم معرفی شده است.[10]
بیشتر مفسران این آیه را متشکل از دو بخش بی ارتباط به هم دانسته اند.[11] در بخش نخست به ماجرای درخواست بنی اسرائیل از روییدنیهای زمین اشاره شده و بخش دوم از گرفتاری آنها به ذلت و فقر و خشم خداوند به سبب کفر ورزیدن به آیات الهی و کشتن پیامبران خبر داده است:«.. و ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ والمَسکَنَةُ وباءو بِغَضَب مِنَ اللّهِ ذلِکَ بِاَنَّهُم کانوا یَکفُرونَ بِـایـتِ اللّهِ ویَقتُلونَ النَّبِیّینَ بِغَیرِ الحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوا وکانوا یَعتَدون».(بقره/2،61) البته گروهی مجازات الهی برای آنها را تنها به این سبب ندانسته اند، بلکه از کفران نعمت و سرکشی به

سبب فراوانی رزق و روزی نیز یاد کرده اند، زیرا منّ و سَلْوی بدون هیچ مشکلی برای آنها مهیا بوده است.[12]
در بیان اینکه چرا پیاز و دیگر خوراکیهای درخواستی بنی اسرائیل پست تر از منّ و سلوی معرفی شده اند، موارد مختلفی ذکر شده است: 1. منّ و سلوی بر خلاف پیاز و عدس و خیار و ... زیانی برای آنها نداشتند. 2. خوشمزه تر و لذیذتر بودند. 3. نیازی به کاشت و داشت و برداشت نداشتند. 4. شک و شبهه ای در خلوص و حلیت آنها راه نمی یافت و موهبتی الهی بودند که شکر آن، اجر اخروی در پی داشت.[13] منّ و سلوی)
در توجیه چنین درخواستی از سوی بنی اسرائیل نیز گفته شده که ایشان به یاد زندگانی پیشین خود در مصر افتادند که پیاز و دیگر موارد، از مواد مصرفی آنها در آنجا بود. گروهی نیز گفته اند که ایشان از اینکه همگی در رفاه باشند و کسی نیازمند کمک دیگری نباشد، خسته شده بودند و روییدنیهای زمین را درخواست کرده بودند تا فقیران در کشت و برداشت آنها به مزدوری ثروتمندان درآیند.