گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)


پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) => محمد(صلی الله علیه وآله)

پیراهن

پیراهن => لباس

پیروزی

اشاره

پیروزی : موفقیت در نبرد و شکست دشمن به یاری خداوند
پیروزی یا فیروزی به معنای غالب شدن بر دشمنان و نیز فوز و کامیابی است.[1] معادل قرآنی این کلمه، ظفر، فتح و فوز است که هنگام کامیابی[2] و گشایش به کار می رود.[3] کلمات متعدد دیگری مانند نصر، غلبه، سلطه، اظهار و معنای فوقیت و علو نیز به نوعی در ارتباط با این مفهوم هستند، افزون بر این، معنای پیروزی از فحوای برخی آیات نیز برداشت می شود.

پیروزی و شکست دو مفهوم متضاد و دو روی یک سکه هستند، چنان که سخن از عوامل عدم پیروزی در واقع بررسی ادله شکست است. از کاربرد واژه های پیروزی در قرآن می توان نتیجه گرفت که سه ماده فتح، ظفر و علوّ در آنجا که به معنای پیروزی به کار رفته اند به خداوند ارتباط داده شده و مخصوص مؤمنان گشته و تنها در پیروزیهای ظاهری به کار رفته اند. (فتح/48،1؛ صف/61، 13؛ فتح/48،24؛ آل عمران /3،139؛ طه/20، 68) ماده «نصر» نیز همچون موارد گذشته، آنجا که به معنای پیروزی آمده به خداوند نسبت داده شده و به صراحت از دیگران نفی گردیده است (آل عمران/3،126؛ انفال/8،10)؛ اما ماده «غلبه» از سوی خداوند در بیشتر موارد برای مؤمنان به کار رفته (نک: انفال/8،65؛ مائده/5،56) و تنها در یک مورد برای غیر مؤمنان استفاده شده است. (روم/30، 2 ـ 3) نیز برای وعده پیروزی غیر مؤمنان، آنگاه که گویندگان سخن، کافران مانند شیطان و ساحران هستند از این ماده استفاده شده است. (انفال/8، 48؛ شعراء/26،44) ماده غلبه تنها برای پیروزیهای ظاهری به کار رفته است. دو ماده اظهار و سلطه نیز دارای معنای گسترده تری بوده، در پیروزی صالحان و کافران هر دو به کار رفته اند. (توبه/9، 33؛ توبه/9، 8؛ نساء/4،90؛ حشر/59، 6)

نگاه کلی قرآن به پیروزی:

نگاه کلی قرآن به پیروزی:
پیروزی در قرآن کریم در معنایی گسترده تر از پیروزی ظاهری و مادی به کار رفته و رسیدن به فلاح و فوز اخروی نیز از سوی خداوند پیروزی دانسته شده است.[4] قرآن کریم در آیات متعددی بر این اصل تأکید میورزد که پیروزی تنها از سوی خداوند است (صفّ/61،14) و به صراحت آن را از دیگران نفی می کند:«و مَا النَّصرُ اِلاّ مِن عِندِ اللّه».(آل عمران/3،126؛ انفال/8،10)[5] قرآن کریم پیروزی و غلبه ایمان راستین بر کفر را سنت الهی می داند[6] و به مؤمنان بشارت و وعده فتح و ظفر می دهد؛ مادامی که آنان به لوازم ایمان خود پای بند باشند.[7] وعده پیروزی اسلام (توبه/9،33؛ صفّ/61،9)، انبیا (صافّات/37،171؛ مجادله/58،21)، حزب اللّه (مائده/5،56؛ مجادله/58،22) و جنداللّه (صافّات/37،173) نیز در همین راستاست.
انتظار و امید دو عنصر اساسی برای ایجاد انگیزه در انسان است. قرآن نیز با بهره گیری از این دو عنصر، مسلمانان را به انتظار برای فرا رسیدن وعده الهی بر پیروزی خود دعوت کرده، (سجده/32،30)[8] توصیه می کند که همواره به این

مطلب امید داشته باشند. (نساء/4،104)[9]
خداوند پیروزی ظاهری کافران را حقیر می شمارد:«اَلَّذینَ یَتَرَبَّصونَ بِکُم فَاِن کَانَ لَکُم فَتحٌ مِنَ اللّهِ قَالوا اَلَم نَکُن مَعَکُم و اِن کَانَ لِلکـفِرینَ نَصیبٌ قالوا اَلَم نَستَحوِذ عَلَیکُم و نَمنَعکُم مِنَ المُؤمِنین...».(نساء/4،141) دراین آیه شریفه پیروزی و فتح مسلمانان به خداوند نسبت داده شده، در حالی که از پیروزی کافران به «نصیب» تعبیر شده است. برخی از مفسران این مطلب را اشاره به کم مقدار بودن بهره کافران از پیروزی دانسته اند که تنها شامل دنیای آنان است.[10]
در آیات قرآن آنجا که هدف اطاعت الهی است پیروزی و شکست یکسان است: «.. و مَن یُقـتِل فی سَبیلِ اللّهِ فَیُقتَل اَو یَغلِب فَسَوفَ نُؤتیهِ اَجرًا عَظیما»(نساء/4،74)، با این حال یاری اسلام و اعمال نیک وقتی قبل از پیروزی و سیادت ظاهری باشد ارزشمندتر است: «... لا یَستَوی مِنکُم مَن اَنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ و قـتَلَ اُولئِکَ اَعظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذینَ اَنفَقوا مِن بَعد».(حدید/57،10)[11]
از منظر قرآن پیروزی مادی تنها از راه جنگ و جهاد به دست نمی آید، بلکه گاهی این صلح است که پیروزی را تضمین می کند. صلح حدیبیه نمونه روشنی برای این مطلب است: «اِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحـًا مُبینـا».[12] (فتح/48،1) مفسران این صلح را برترین پیروزی شمرده اند.[13] در میان آیات قرآن به مواردی از پیروزیهای مسلمانان اشاره شده است. البته مفسران در مورد این آیات آرای گوناگونی دارند و در مورد شأن نزول آنها اتفاق نظر وجود ندارد. این پیروزیها عبارت است از پیروزی در بدر[14] (آل عمران/3، 126؛ انفال/8،10)، حدیبیه[15] (فتح/48،1، 24، 27)، بنی قریظه[16](احزاب/33، 26 ـ 27)، بنی نضیر[17] (حشر/59، 2، 6)، تبوک[18] (توبه/9 42، 48، 83، 94)، حنین (توبه/9، 25 ـ 26)، خیبر[19](فتح/48، 18،20، 27) و مکه[20] (فتح/48،1،18؛ نصر/110، 1 ـ 2؛ صفّ/61 13)
پیروزی نهایی چنان که قرآن آن را ترسیم می کند، رهایی از آتش جهنم و ورود

به بهشت است[21] (توبه/9، 111؛ آل عمران/3، 185) و پیروزی مادی وسیله ای برای امتحان* و آزمایش است.[22] قرآن مسلمانان را هنگام پیروزی به تسبیح خداوند و استغفار دعوت می کند. (نصر/110،1ـ3) و با یادآوری پیروزیهای گذشته به تقوا (آل عمران/3،123) و شکرگزاری (آل عمران/3،123، انفال/8، 26) فرا می خواند.

کافران و منافقان در برابر پیروزی مؤمنان:

کافران و منافقان در برابر پیروزی مؤمنان:
قرآن کریم در آیاتی به امید کافران برای پیروزی بر صالحان اشاره می کند. (اعراف/7، 113؛ شعراء/26،41) کافران برای دستیابی به این پیروزی به غیر خدا دل بسته (شعراء/26،44) و به رفتارهایی غیر منطقی متوسل می شوند. (فصّلت/41،26) کافران پیروزی خود بر صالحان را دلیلی بر پای بندی به مذهب خویش و عدم پیروی از پیامبران الهی می شمرند. (شعراء/26،40)[23] شیطان نیز در این میان به کافران وعده یاری و غلبه بر مؤمنان می دهد؛ اگرچه با رسیدن نصرت و پیروزی الهی، کافران را تنها گذاشته و از عمل به وعده خود ناتوان می ماند.[24] (انفال/8،48) قرآن کریم با اشاره به پرسش همراه با تمسخر کافران از زمانِ فرا رسیدن پیروزی مؤمنان، (سجده/32،28) آنان را به پیروزی نهایی صالحان توجه داده و غلبه کافران بر آنان را نفی کرده است. (انبیاء/21،44)[25]
قرآن کریم به واکنش منافقان در برابر پیروزی مسلمانان نیز توجه کرده است. منافقان در ابتدا سعی می کنند با یاری دشمنان اسلام از پیروزی مسلمانان جلوگیری کنند. (مائده/5،52) آنان با وارونه نشان دادن امور به پیامبر سعی در جلوگیری از غلبه حق دارند (توبه/9،48) و در این راه از ایجاد اختلاف در صفوف مسلمانان نیز دریغ ندارند. (توبه/9،48) آنان وعده الهی به پیروزی مؤمنان را دروغ و فریب می انگارند (احزاب/33،12)[26]؛ اما باز هم با برخوردی دوگانه خود را از سویی به مسلمانان و از سوی دیگر به کافران نزدیک می کنند تا در صورت پیروزی هریک از دو طرف بی نصیب نمانند: «اَلَّذینَ یَتَرَبَّصونَ بِکُم فَاِن کَانَ لَکُم فَتحٌ مِنَ اللّهِ قَالوا اَلَم نَکُن مَعَکُم و اِن کَانَ لِلکـفِرینَ نَصیبٌ قالوا اَلَم نَستَحوِذ عَلَیکُم و نَمنَعکُم مِنَ المُؤمِنین...».(نساء/4،141)[27] خداوند آنان را از پشیمانی، هنگام پیروزی مسلمانان بیم می دهد: «.. فَعَسَی اللّهُ اَن یَأتِیَ بِالفَتحِ اَو اَمر مِن عِندِهِ فَیُصبِحوا عَلی

ما اَسَرّوا فی اَنفُسِهِم نـدِمین».(مائده/5،52)[28] پس از پیروزی اسلام، منافقان اگرچه از این مطلب ناراحت هستند: «... حَتّی جاءَ الحَقُّ و ظَهَرَ اَمرُ اللّهِ و هُم کـرِهون»(توبه/9،48)[29]؛ اما برای بهره گیری از غنیمت و امکانات مادی پیروزی، خود را به مسلمانان نزدیک کرده[30]، آرزوی همراهی با مسلمانان را دارند. (نساء/4،73)[31]

عوامل پیروزی:

اشاره

عوامل پیروزی:
قرآن کریم از منظری هدایتی و تربیتی به برخی عوامل پیروزی مؤمنان اشاره کرده است:

1. آرامش قلبی:

1. آرامش قلبی:
آرامش از مهم ترین شاخصه هایی است که به موفقیت انسان کمک می کند. خداوند نیز آرامش و سکینه را موهبتی برمی شمرد که با اعطای آن به مسلمانان راه برای پیروزی آنان هموار می شود.[32] (توبه/9،25 ـ 26؛ و ...) در این آیات خداوند سکینه و آرامش را به خود منسوب می کند که نشان از الهی بودن این آرامش نازل بر قلوب مؤمنان دارد. مفسران ذیل این آیات بحثهای فراوانی داشته و درباره حقیقت و چیستی «سکینه» اختلاف نظر دارند.[33] برخی از آنان سکینه را از جنود الهی دانسته اند.[34]

2. تأییدات الهی:

2. تأییدات الهی:
در آیات متعددی پیروزی حاصل تأیید و یاری خداوند دانسته شده است: «فَاَیَّدنَا الَّذینَ ءامَنوا عَلی عَدُوِّهِم فَاَصبَحوا ظـهِرین»(صفّ/61،14) و به مسلمانان یادآوری می کند که حتی عوامل ظاهری یاری آنان نیز از خود اختیاری ندارند و یاری و کمک تنها از سوی خداوند صورت می گیرد: «و مَا النَّصرُ اِلاّ مِن عِندِ اللّهِ العَزیزِ الحَکیم» آل عمران/3،126)[35] این یاری به صورتهای گوناگون به مؤمنان عرضه شده است؛ از جمله اعطای معجزه به پیامبران الهی (قصص/28،35)،[36] ارسال ملائکه (انفال/8،9)،[37] ایجاد رعب در دل کافران (احزاب/33،26؛ حشر/59،2)[38] و باد و طوفان. (احزاب/33،9)[39] امدادهای غیبی)


3. ایمان:

3. ایمان:
در قرآن کریم پیروزی و یاری خداوند منوط به ایمان اشخاص و گروهها یاد شده است؛ به عبارت دیگر شاخص دستیابی به وعده الهی برای پیروزی، ایمان است:«اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین».(آل عمران/3،139[40]؛ انفال/8 19؛ روم/30،47)

4. صبر:

4. صبر:
صبر وسیله ای برای افزایش قدرت و در نهایت پیروزی و از عوامل نزول یاری خداست. (آل عمران/3،125) البته برخی صبر* را در آیه شریفه به شجاعت تفسیر کرده اند.[41] اهمیت این عامل تا جایی است که کاهش و افزایش میزان صبر مسلمانان، نقش مستقیمی در قدرت رویارویی آنان با دشمنان داشته است (انفال/8، 65 و 66)؛ همچنین صبر از سوی برخی مفسران از ملاکهای پیروزی دانسته شده است.[42]

5. توکل:

5. توکل:
توکل بر نصر الهی از عوامل کلیدی در کسب پیروزی است. در آیه 23 مائده/5 و از زبان دو تن از مؤمنان بنی اسرائیل بر این مطلب تأکید شده است که ورود به عرصه کارزار با توکل بر خدا غلبه و فتح را در پی دارد: «فَاِذا دَخَلتُموهُ فَاِنَّکُم غــلِبونَ و عَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلوا اِن کُنتُم مُؤمِنین»(مائده/5،23)؛ همچنین بر کفایت خداوند از کسی که بر او توکل* کند در آیات متعددی تأکید شده است.[43](احزاب/33،3؛ طلاق/65،3)

6. دعا:

6. دعا:
دعا برای پیروزی نیز از جمله راههایی است که خداوند برای دستیابی به فتح آن را توصیه می کند و پیروزی و ظفر، استجابت خداوند برای این دعای مؤمنان است.[44] (آل عمران/3، 147 ـ 148) به دعا* برای پیروزی قبل از ورود به عرصه جهاد در آیات دیگری نیز اشاره شده است. (بقره/2، 250، 251، 286)

7. رضایت الهی:

7. رضایت الهی:
در آیه 18 فتح/48 رضایت الهی نیز از عوامل فتح به شمار آمده است: «لَقَد رَضِیَ اللّهُ عَنِ المُؤمِنینَ ... و اَثـبَهُم فَتحـًا قَریبـا» برخی از مفسران ذیل این آیه تصریح کرده اند که پیروزی وعده داده شده، نتیجه رضایت الهی از مسلمانان است.[45]

8. ولایت الهی:

8. ولایت الهی:
پذیرفتن ولایت* خداوند و پیامبرش در قرآن از عوامل ورود در حزب خداوند و به دست آوردن پیروزی نهایی دانسته شده است. (مائده/5،56)[46]

9. تقوا:

9. تقوا:
تقوا* در کنار دیگر عوامل می تواند فتح و ظفر را به همراه داشته باشد[47]: «فَاصبِر اِنَّ

العـقِبَةَ لِلمُتَّقین».(هود/11،49)
برخی از مفسران تقوا را به همراه صبر دو ملاک پیروزی دانسته اند.[48]
افزون بر این موارد، در قرآن از عوامل شکست نیز سخن به میان آمده است که می توان از آن به «زمینه های پیروزی دشمن» نیز، تعبیر کرد. برخی از این عوامل عبارت است از: سستی، تفرقه، درگیری، سرپیچی از دستورات (آل عمران/3،152) و ترس. (حشر/59،2)
در بخشی از آیات به برخی آثار پیروزی مؤمنان اشاره شده است. بعضی از این آثار مانند شادمانی مؤمنان، ذلت کافران (توبه/9،14) و اندوه منافقان (توبه/9،50) و پشیمانی آنان از همراهی نکردن مؤمنان (مائده/5،52) پیامدی است که در همه پیروزیهای مؤمنان خود را نشان می دهد؛ اما بعضی دیگر مانند گرویدن دسته های بسیاری به اسلام در فتح مکه (نصر/110، 1 ـ 3)، ایمان ساحران پس از پیروزی حضرت موسی (اعراف/7، 120 ـ 122؛ طه/20،70؛ شعراء/26، 46 ـ 47) و ... آثار پیروزی خاصی را بازگو می کنند. در آیات دیگری پاره ای از آثار پیروزی کافران مانند آزمایش مؤمنان (آل عمران/3، 120 ـ 121) و شناسایی مؤمنان از منافقان (آل عمران/3،167) آمده است.

بازتاب آیات پیروزی در عرفان:

بازتاب آیات پیروزی در عرفان:
فتح در نظر عارفان عبارت است از گشایش ابواب معارف و علوم و مکاشفات از جانب حق بعد از آنکه آن ابواب بر او بسته است.[49] در برخی تفاسیر عرفانی آیاتی که در آنها از پیروزی سخن گفته شده بر همین معنا حمل شده است.[50]
از سوی دیگر بعضی از آیات پیروزی در کتب عرفانی برای تقسیم بندی عالم فتح (از عوالم دوازده گانه و از مقدمات عالم خلوص) استفاده شده است.[51] از منظر عارفان فتح به سه قسم تقسیم می شود و برای هریک از این اقسام به آیاتی از قرآن استناد کرده اند: 1. فتح قریب و آن عبارت است از ظهور به کمالات روحی و قلبی، پس از عبور از منازل نفسی، با استفاده از آیه شریفه «نَصرٌ مِنَ اللّهِ و فَتحٌ قَریب»(صفّ/61،13) 2. فتح مبین و آن ظهور به مقام ولایت و تجلیات انوار اسمای الهی است که صفات روح و قلب را فانی و کمالات سرّ را ثابت می کند، با استناد به آیه «اِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحـًا مُبینـا».(فتح/48،1) 3. فتح مطلق و آن همان تجلی ذات احدیت و استغراق در عین جمع با فنای رسوم خلقی است، با بهره گیری از آیه «اِذا جاءَ نَصرُ اللّهِ والفَتح».(نصر/110،1)[52]
گرچه آن گونه که از تعبیرهای برخی عارفان برمی آید مقصود آنان از فتح، معنای لغوی آن (گشایش) است و در پاره ای از مکتوبات خود به

این معنا تصریح کرده اند[53]؛ اما با توجه به قرار گرفتن عالم فتح پس از عالم جهاد اکبر در زمره مقدمات عالم خلوص، نوعی پیوند معنایی بین اصطلاح عرفا و مفهوم متداول پیروزی برقرار می شود. این پیوند نیز از سوی برخی عارفان مورد توجه قرار گرفته است

پیروی

اشاره

پیروی : دنباله روی، همراهی
پیروی که معادل آن در زبان عربی «تبعیّت» است به معنای با کسی همراه شدن و امری را جست و جو کردن[1]، یا پشت سر کسی راه رفتن، و موافقت با فرمان[2] است، بنابراین در تفاوت این واژه با اطاعت می توان گفت که پیروی اعم از اطاعت است، زیرا در تحقق اطاعت وجود امر و فرمان ضروری است؛ ولی در پیروی و تبعیّت لازم نیست که حتماً امر و فرمانی باشد. تبعیّت و مشتقات آن 174 بار در قرآن کریم[3] به کار رفته است و بیشتر بر دنباله روی معنوی[4] مانند اقتدا، امتثال، فرمانبرداری و اطاعت از امر[5] در رفتار، گفتار، اعمال و حرکات و حتی فکر و اندیشه[6] و در مواردی هم بر دنباله روی حسی مانند پیروی موسی(علیه السلام) از حضرت خضر برای بهره مندی از علوم وی (کهف/18،66) اطلاق شده است.
پیروی گاهی در مسیر هدایت و رشد بوده، موجب سعادت انسان می گردد و گاهی هم در جهت ضلالت و گمراهی واقع گشته، وی را به ورطه هلاک می کشاند، بر این اساس، مباحث تبعیّت در هر دو محور پیگیری می شود.

پیروی در جهت هدایت و کمال:

اشاره

پیروی در جهت هدایت و کمال:
قرآن کریم که کتاب هدایت است و انسان را به استوارترین طریقه راهنمایی می کند: «اِنَّ

هـذا القُرءانَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ»(اسراء/17،9) در موارد بسیاری، از پیروی در جهت هدایت سخن گفته و مصادیق آن را مشخص ساخته است. مصادیق یاد شده عبارت است از:

1. پیروی از حق:

1. پیروی از حق:
آیه شریفه «ذلِکَ بِاَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا البـطِـلَ واَنَّ الَّذینَ ءامَنُوا اتَّبَعُوا الحَقَّ مِن رَبِّهِم... محمّد/47،3) بیهوده بودن اعمال کافران، زدودن بدیهای مؤمنان و بهبود بخشیدن حال ایشان را که در آیه قبل ذکر شده بر اثر پیروی کافران از باطل و مؤمنان از حق دانسته و آن اشاره به این حقیقت است که ملاک اساسی در سعادت انسان، پیروی از حق و علت عمده شقاوت وی پیروی از باطل است، زیرا تنها حق به خداوند انتساب دارد و باطل به هیچ وجه به وی راهی ندارد.[7]

2. پیروی از پیامبران:

2. پیروی از پیامبران:
پیامبران از آن جهت که فرستادگان خدا[8] و هدایت شدگان و سالکان راه حق هستند و بدون هیچ گونه چشم داشتی انسانها را هدایت می کنند شایسته پیروی اند[9]: «یـقَومِ اتَّبِعوا المُرسَلین * اِتَّبِعوا مَن لا یَسـَلُکُم اَجرًا و هُم مُهتَدون».(یس/36،20، 21) حضرت یوسف(علیه السلام)خود را پیرو آیین پیامبرانی چون ابراهیم، اسحق و یعقوب(علیهم السلام) ـ که منادی توحید بوده و از شرک دوری می جستند - معرفی کرده و با این پیروی شکر نعمت وجود آنان و آیینشان را به جا آورده است[10]: «واتَّبَعتُ مِلَّةَ ءاباءی اِبرهیمَ و اِسحـقَ و یَعقوبَ ما کانَ لَنا اَن نُشرِکَ بِاللّهِ مِن شَیء ذلِکَ مِن فَضلِ اللّهِ عَلَینا و عَلَی النّاسِ ولـکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لا یَشکُرون»(یوسف/12،38) و خداوند به خاتم پیامبران، محمد بن عبدالله(صلی الله علیه وآله) وحی کرده تا از آیین ابراهیم پیروی کند: «ثُمَّ اَوحَینا اِلَیکَ اَنِ اتَّبِع مِلَّةَ اِبرهیمَ حَنیفـًا وما کانَ مِنَ المُشرِکین»(نحل/16،123) و به وی دستور می دهد تا دیگران را نیز به این پیروی فرا خواند: «قُل صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعوا مِلَّةَ اِبرهیمَ»(آل عمران/3،95) و از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)و مؤمنان به وی و نیز پیروان ابراهیم(علیه السلام) به عنوان نزدیک ترین افراد به ابراهیم یاد می کند: «اِنَّ اَولَی النّاسِ بِاِبرهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعوهُ وهـذا النَّبِیُّ والَّذینَ ءامَنوا...»(آل عمران/3،68) و نیز بهترین افراد را از نظر دین کسانی می داند که در برابر خدا تسلیم و پیرو آیین ابراهیم باشند: «و مَن اَحسَنُ دینـًا مِمَّن اَسلَمَ وجهَهُ لِلّهِ و هُوَ مُحسِنٌ واتَّبَعَ مِلَّةَ اِبرهیمَ حَنیفـًا».(نساء/4،125)
قرآن کریم در مورد هیئت اعزامی نصارای نجران که به انگیزه دوست داشتن خدا حضرت مسیح(علیه السلام) را تعظیم می کردند خطاب به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) می گوید: به اینها بگو: اگر به درستی خداوند را دوست دارید، از من که مانند عیسی

پیامبرم پیروی کنید[11]: «قُل اِن کُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونی»(آل عمران/3،31) و همچنین فلاح و رستگاری اهل کتاب و نیز دیگران را در گرو پیروی از پیامبر اسلام و آیین وی که همان آیین یکتاپرستی و شرک ستیزی ابراهیم است می داند[12]: «اَلَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ ... فَالَّذینَ ءامَنوا بِهِ وعَزَّروهُ ونَصَروهُ واتَّبَعوا النّورَ الَّذی اُنزِلَ مَعَهُ اُولئِکَ هُمُ المُفلِحون اعراف/7،157)، از این رو پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)مأمور شده تا به همه انسانها بگوید ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم ...، پس به خدا و رسول و پیامبر وی ایمان آورده، از او پیروی کنید، باشد که هدایت یابید: «قُل یـاَیُّهَا النّاسُ اِنّی رَسولُ اللّهِ اِلَیکُم جَمیعـًا ... فَـامِنُوا بِاللّهِ ورَسُولِهِ النَّبیِّ الاُمّیِّ الَّذی یُؤمِنُ بِاللّهِ وکَلِمـتِهِ واتَّبِعوهُ لَعَلَّکُم تَهتَدون»(اعراف/7،158) و نیز به مشرکان بگوید این راه مستقیم و آیین استوار من است، از آن پیروی کنید و از دیگر راهها که زمینه ساز تفرّق و انحراف از مسیر حق است پیروی نکنید: «و اَنَّ هـذا صِرطی مُستَقیمـًا فَاتَّبِعوهُ ولا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن سَبیلِهِ»(انعام/6،153)، چنان که خود نیز مأمور است از شریعت خویش پیروی کند و از هوسهای ناآگاهان دوری جوید[13]: «ثُمَّ جَعَلنـکَ عَلی شَریعَة مِنَ الاَمرِ فَاتَّبِعها ولا تَتَّبِع اَهواءَ الَّذینَ لا یَعلَمون»(جاثیه/45،18) و به مشرکان گوشزد کند که او فقط از آنچه به وی وحی می شود پیروی می کند: «اِن اَتَّبِعُ اِلاّ ما یوحی اِلَیَّ»(انعام/6،50)، «قُل اِنَّما اَتَّبِعُ ما یوحی اِلَیَّ مِن رَبّی».(اعراف/7،203 و نیز یونس/10، 15)
پیروی از پیامبران، افزون بر آنچه ذکر شد آثار دیگری نیز دارد که عمده آنها عبارت است از ملحق شدن به پیامبران: «فَمَن تَبِعَنی فَاِنَّهُ مِنّی»(ابراهیم/14،36)، بهره مندی از عنایت ویژه آنان:«واخفِض جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنین»(شعراء/26،215)[14]، علوّ و برتری بر کافران: «و جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعوکَ فَوقَ الَّذینَ کَفَرُوا...»(آل عمران/3،55)، غلبه و سلطه بر جباران و مستکبران: «ونَجعَلُ لَکُما سُلطـنـًا فَلا یَصِلونَ اِلَیکُما بِـایـتِنا اَنتُما ومَنِ اتَّبَعَکُمَا الغــلِبون»(قصص/28،35)، دوری از ترس و اندوه: «فَمَن تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوفٌ عَلَیهِم ولاهُم یَحزَنون»(بقره/2،38)، برخورداری از رأفت و رحمت: «وجَعَلنا فی قُلوبِ الَّذینَ اتَّبَعوهُ رَأفَةً ورَحمَةً»(حدید/ 57، 27) و نجات از گمراهی و شقاوت: «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ ولا یَشقی».(طه/20،123)

3. پیروی از قرآن:

3. پیروی از قرآن:
از آنجا که قرآن کتاب هدایت است:«هـذا بَصائِرُ مِن رَبِّکُم و هُدًی و

رَحمَةٌ لِقَوم یُؤمِنون»(اعراف/7،203) پیروی از آن از مهم ترین مصداقهای پیروی در مسیر هدایت به شمار می آید، از این رو خداوند متعالی به مؤمنان دستور داده تا از قرآن پیروی کرده: «و هـذا کِتـبٌ اَنزَلنـهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعوهُ»(انعام/6،155) و از پیروی دیگران بپرهیزند: «اِتَّبِعوا ما اُنزِلَ اِلَیکُم مِن رَبِّکُم ولا تَتَّبِعوا مِن دونِهِ اَولِیاءَ».(اعراف/7،3) جمله «اِتَّبِعوا ما اُنزِلَ اِلَیکُم مِن رَبِّکُم»جمله ای کنایی است، و مراد از آن، امر به دخول در تحت ولایت خدای سبحان است، زیرا در ادامه به جای آنکه بگوید: «و لاتتبعوا غیر ما انزل الیکم» می فرماید: «ولا تَتَّبِعوا مِن دونِهِ اَولِیاءَ»[15] و در حقیقت بدین معناست که با پیروی از قرآن خود را در ولایت خداوند داخل کرده و با دوری کردن از تبعیّت دیگران خویش را از سلطه دیگران نجات دهید. به گفته برخی در آیه «اَلَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیَتَّبِعونَ اَحسَنَهُ»(زمر/39،18) پیروی از بهترینها پیروی از قرآن است.[16]

4. پیروی از رضوان الهی:

4. پیروی از رضوان الهی:
قرآن کریم یکی از علامتهای مؤمنان را پیروی از رضوان الهی دانسته است: «واتَّبَعوا رِضونَ اللّهِ واللّهُ ذو فَضل عَظیم»(آل عمران/3،174) و آن مراعات رضای الهی در رفتار و گفتار بر اساس آموزه های دین و شریعت حق[17]، عمل به طاعات و دوری از معصیت[18] و عمل به اموری است که موجب خشنودی خدا باشد.[19] بی شک کسی که رضوان الهی را پیروی می کند، با کسی که به خشمی از خدا دچار گردیده، جایگاهش جهنم است برابر نیست: «اَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضونَ اللّهِ کَمَن باءَ بِسَخَط مِنَ اللّهِ»(آل عمران/3،162)، زیرا خداوند پیروان رضوان الهی را به وسیله قرآن به راههای سلامت رهنمون می شود و آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون می برد و به راهی راست هدایتشان می کند[20]: «یَهدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضونَهُ سُبُلَ السَّلـمِ ویُخرِجُهُم مِنَ الظُّـلُمـتِ اِلَی النُّورِ بِاِذنِهِ ویَهدیهِم اِلی صِرط مُستَقیم».(مائده/5،16) در روایات از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)و ائمه اطهار(علیهم السلام) به عنوان پیروان رضوان الهی یاد شده است.[21]

پیروی در جهت گمراهی :

اشاره

پیروی در جهت گمراهی :
این قسم از پیروی نیز دارای مصادیق و مواردی است که قرآن کریم از آنها سخن گفته است. عمده آن مصادیق عبارت است از:

1. پیروی از شیطان:

1. پیروی از شیطان:
شیطان به عنوان دشمن فرزندان آدم سوگند یاد کرده تا آنها را گمراه سازد: «فَبِعِزَّتِکَ لاَُغویَنَّهُم اَجمَعین»(ص/38،82)

و نیز جهت محقق ساختن هدف خود، از همه امکانات و راههای گوناگون استفاده می کند: «ثُمَّ لاَتِیَنَّهُم مِن بَینِ اَیدیهِم ومِن خَلفِهِم و عَن اَیمـنِهِم وعَن شَمائِلِهِم و لا تَجِدُ اَکثَرَهُم شـکِرین»(اعراف/7،17) و بر پیروان خویش که از بندگی خدا سر باز زده اند چیره می گردد: «اِنَّ عِبادی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطـنٌ اِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوین»(حجر/15،42)، از این رو می توان پیروی از شیطان* را، مهم ترین مصداق از مصادیق پیروی در مسیر ضلالت و گمراهی دانست، بر این اساس خداوند به مردم هشدار داده و آنان را از پیروی شیطان به عنوان دشمنی آشکار، برحذر داشته است: «یـاَیُّهَا النّاسُ کُلوامِمّا فِی الاَرضِ حَلـلاً طَیِّبـًا ولا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطـنِ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین»(بقره/2،168 و نیز انعام/6، 142) و به مؤمنان درباره پیروی از شیطان می فرماید: او به کارهای زشت و ناپسند فرمان می دهد: «و مَن یَتَّبِع خُطُوتِ الشَّیطـنِ فَاِنَّهُ یَأمُرُ بِالفَحشاءِ و المُنکَرِ»(نور 24، 21) و به طور حتم خدا وعده داده که جهنم را از شیطان و پیروان او لبریز کند[22]: «لاََملاََنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ و مِمَّن تَبِعَکَ مِنهُم اَجمَعین».(ص/38،85 و نیز اعراف/ 7، 18؛ اسراء/ 17، 63)
از دعوت مؤمنان به تسلیم شدن بعد از ایمان در آیه«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ادخُلوافِی السِّلمِ کافَّةً و لا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطـن»(بقره/2،208) به دست می آید که مراد از پیروی از خطوات شیطان در این آیه پیروی در همه دعوتهای وی به باطل نیست، بلکه مراد پیروی در دعوتهایی است که با نام دین صورت می گیرد و شیطان در این گونه موارد باطل را زینت داده، با پوشاندن لباس زیبای دین به آن، انسانها را بدان فرا می خواند[23]، زیرا خطوات (گامها) فقط در راهی فرض می شود که مورد سلوک واقع شود، و هرگاه سالکِ آن طریق، مؤمنی باشد که در راه ایمان گام برمی دارد، معلوم می شود که آن راه، راه شیطانی در مسیر ایمان است.[24]
خداوند در مورد پیروی از شیطان، به صرف هشدار کلی بسنده نکرده است، بلکه با یادآوری برخی از موارد عینی،[25] بر روشنگری و هدایت خویش افزوده است؛ مثلاً در آیه 175 اعراف/7 به پیامبر خویش دستور می دهد تا سرگذشت عبرت آموز بلعم باعورا را که بر اثر پیروی از شیطان از راه حق خارج شد و هلاک گردید، برای مردم تلاوت کند؛ باشد که آنان در سرگذشت وی اندیشیده، عبرت لازم را بگیرند[26]: «واتلُ عَلَیهِم نَبَاَ الَّذی ءاتَینـهُ ءایـتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَاَتبَعَهُ الشَّیطـنُ فَکانَ مِنَ الغاوین».خداوند در برخی از آیات گوشزد کرده که اگر فضل و رحمت الهی

شامل حال مؤمنان نباشد همه آنها جز شماری اندک از شیطان پیروی خواهند کرد: «و لَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم و رَحمَتُهٌ لاَتَّبَعتُمُ الشَّیطـنَ اِلاّ قَلیلا(نساء/4،83)، «و لَقَد صَدَّقَ عَلَیهِم اِبلیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعوهُ اِلاّ فَریقـًا مِنَ المُؤمِنین».(سبأ/34،20)

2. پیروی از هواهای نفسانی:

2. پیروی از هواهای نفسانی:
قرآن کریم کسانی را که به جای بهره گیری از هدایت الهی از هواهای نفسانی خویش پیروی می کنند گمراه ترین افراد معرفی کرده است: «فَاعلَم اَنَّما یَتَّبِعونَ اَهواءَهُم ومَن اَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوهُ بِغَیرِ هُدًی مِنَ اللّهِ»(قصص/28،50)، زیرا این گونه افراد همواره در لذتهای مادّی و جسمانی غرق بوده، در نتیجه از سعادت معنوی و روحانی باز می مانند.[27] از نظر قرآن پیروی از هواها در بسیاری از موارد همراه با اعتقاد نداشتن به قیامت: «اِنَّ السّاعَةَ ءاتِیَةٌ فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنها مَن لا یُؤمِنُ بِها واتَّبَعَ هَوهُ»(طه/20،16)، غفلت از یاد خداوند: «و لاتُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا واتَّبَعَ هَوهُ»(کهف/18،28)، عدول از حق: «فَلا تَتَّبِعوا الهَوَی اَن تَعدِلوا»(نساء/4،135)، گمراهی از راه خدا: «ولا تَتَّبِعِ الهَوی فَیُضِلَّکَ عَن سَبیلِ اللّهِ اِنَّ الَّذینَ یَضِلّونَ عَن سَبیلِ»(ص/38،26)، آرزوی انحراف افراد مؤمن از مسیر هدایت: «و یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعونَ الشَّهَوتِ اَن تَمیلوا مَیلاً عَظیما»(نساء/4،27)، نیکو دیدن اعمال بد: «اَفَمَن کانَ عَلی بَیِّنَة مِن رَبِّهِ کَمَن زُیِّنَ لَهُ سوءُ عَمَلِهِ واتَّبَعوا اَهواءَهُم»(محمّد/47،14)، طبع قلب: «طَبَعَ اللّهُ عَلی قُلوبِهِم واتَّبَعوا اَهواءَهُم»(محمّد/47،16)، تکذیب آیات خدا: «و کَذَّبوا واتَّبَعوا اَهواءَهُم»(قمر/ 54، 3)، پاسخ ندادن به دعوت پیامبران: «فَاِن لَم یَستَجیبوا لَکَ فَاعلَم اَنَّما یَتَّبِعونَ اَهواءَهُم»(قصص/28، 50) و ستمکاری: «بَلِ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَـلَموا اَهواءَهُم»(روم/30 29 است.
خداوند، به پیامبر خویش دستور می دهد تا صریحاً به مشرکان بگوید من از هواهای شما پیروی نمی کنم: «قُل لا اَتَّبِعُ اَهواءَکُم»(انعام/6، 56) و به وی هشدار داده که اگر از هواهای آنان پیروی کند در زمره ستمکاران قرار خواهد گرفت: «و لـَئِنِ اتَّبَعتَ اَهواءَهُم مِن بَعدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلمِ اِنَّکَ اِذًا لَمِنَ الظّــلِمین»(بقره/2،145) و در برابر خدا سرور و یاوری نخواهد داشت: «ولئِنِ اتَّبَعتَ اَهواءَهُم بَعدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ العِلمِ ما لَکَ مِنَ اللّهِ مِن ولِیّ و لا نَصیر»(بقره/2،120 و نیز رعد/ 13، 37)؛ همچنین در مواردی متعدّد، او را از پیروی هواهای مشرکان باز می دارد:«ولا تَتَّبِع اَهواءَهُم عَمّا جاءَکَ مِنَ الحَقِّ»(مائده/5، 48)؛ «وَ لا تَتَّبِع اَهواءَهُم وَاحذَرهُم»(مائده/ 5، 49)؛ «و لا تَتَّبِع اَهواءَ الَّذینَ کَذَّبوابِـایـتِنا...»(انعام/ 6، 150)؛ «واستَقِم کَما اُمِرتَ ولا تَتَّبِع اَهواءَهُم».(شوری/42، 15)
خود خداوند نیز درباره خویش می فرماید: بر

فرض محال اگر حق از هواهای مشرکان پیروی کند آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها هستند به فساد و نابودی کشانده می شوند: «ولَوِاتَّبَعَ الحَقُّ اَهواءَهُم لَفَسَدَتِ السَّمـوتُ والاَرضُ و مَن فیهِنَّ...».(مؤمنون/23،71)[28]

3. پیروی از جباران:

3. پیروی از جباران:
قرآن کریم راز گمراهی برخی از اقوام را پیروی آنان از جباران می داند؛ مثلاً درباره قوم عاد می گوید: آنان آیات خدا را انکار کرده، در برابر پیامبران عصیان ورزیدند و از راه و روش هر ستمگر دشمن حق پیروی کردند: «وتِلکَ عادٌ جَحَدوا بِـایـتِ رَبِّهِم وعَصَوا رُسُلَهُ واتَّبَعوا اَمرَ کُلِّ جَبّار عَنید»(هود/11،59) و بدین سبب از پیروی هود و آنچه او بدان فرا می خواند باز ماندند[29] و همچنین درباره فرعونیان فرموده است: آنها از راه و رسم فرعون پیروی کردند:«فَاتَّبَعوا اَمرَ فِرعَونَ وما اَمرُ فِرعَونَ بِرَشید».(هود/11،97) مراد از لفظ «امر» در آیه شریفه، گفتار و کردار یا سنت و طریقه فرعون است که خود او به آن پای بند بود و دیگران را نیز به پیروی از خویش مجبور می کرد.[30]

4. پیروی از گمان و تخمین:

4. پیروی از گمان و تخمین:
پیروی از گمان و تخمین در اموری که به سعادت و شقاوت انسان مربوط می شود از نظر قرآن ناپسند است[31] و در این باره می فرماید: کسانی که برای خداوند شریک قائل اند جز از گمان و تخمین پیروی نمی کنند: «و ما یَتَّبِعُ الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِ اللّهِ شُرَکاءَ اِن یَتَّبِعونَ اِلاَّ الظَّنَّ واِن هُم اِلاّ یَخرُصون»(یونس/10،66) و به پیامبر می گوید: اگر از اکثریت موجود در زمین اطاعت کنی آنها تو را از راه خدا بازداشته و گمراهت می کنند، زیرا آنها از چیزی جز ظن و تخمین پیروی نمی کنند: «و اِن تُطِع اَکثَرَ مَن فِی الاَرضِ یُضِلّوکَ عَن سَبیلِ اللّهِ اِن یَتَّبِعونَ اِلاَّالظَّنَّ واِن هُم اِلاّ یَخرُصون»(انعام/6،116) و اکثریت مشرکان را پیرو ظن و گمان دانسته، بر این نکته تأکید می کند که گمان، آدمی را از حق کفایت نمی کند: «و ما یَتَّبِعُ اَکثَرُهُم اِلاّ ظَنـًّا اِنَّ الظَّنَّ لا یُغنی مِنَ الحَقِّ شیــًا...»(یونس/10،36) و به پیامبر می فرماید: از آنچه به آن آگاهی نداری پیروی نکن: «و لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ...».(اسراء/ 17، 36)
همراهی پیروی از گمان با پیروی از هواهای نفسانی در برخی آیات بر ارتباط این دو با یکدیگر دلالت می کند:«اِن یَتَّبِعونَ اِلاّ الظَّنَّ و ما تَهوَی الاَنفُسُ...».(نجم/53، 23)

5. پیروی از متشابهات:

5. پیروی از متشابهات:
بر اساس آیه 7 آل عمران/ 3 قسمتی از آیات قرآن محکم و صریح و روشن است که اساس قرآن را تشکیل می دهد و قسمتی از آن متشابه است و به سبب بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر در نگاه نخستین

احتمالهای مختلفی در آن می رود؛ ولی با توجه به آیات محکم معنای مراد از آنها روشن می شود[32]؛ ولی بیماردلان کج اندیش آیات محکم قرآن را کنار گذاشته، یکسره به دنبال آیات متشابه اند تا فتنه انگیزی کرده، مردم را گمراه سازند: «فَاَمَّاالَّذینَ فی قُلوبِهِم زَیغٌ فَیَتَّبِعونَ ما تَشـبَهَ مِنهُ ابتِغاءَ الفِتنَةِ...»(آل عمران/ 3، 7)، بنابراین ریشه مذاهب فاسد که سبب اختلاف و ایجاد فرقه های اسلامی شده است، به پیروی از آیات متشابه و تأویل آنها به نحوی که مرضیّ خدا نیست باز می گردد.[33]

6. پیروی کورکورانه:

6. پیروی کورکورانه:
علت سرپیچی برخی کافران از احکام الهی پیروی بی دلیل و کورکورانه از پیشینیان است:«و اِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما اَنزَلَ اللّهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ ما اَلفَینا عَلَیهِ ءاباءَنا...».(بقره/2،170 و نیز زخرف/43،22 ـ 23) خداوند در این باره می فرماید: آیا اگر پدران آنها چیزی نفهمیده و هدایت نیافته باشند باز هم از آنها پیروی خواهند کرد:«اَو لَو کانَ ءَاباؤُهُم لا یَعقلونَ شیــًا و لا یَهتَدون».(بقره/2،170)
تقلید و پیروی از غیر اگر با علم به حقانیت پیروی شونده همراه باشد مانند پیروی از انبیا و تقلید از مجتهدان در احکام دین نه تنها مذموم نیست، بلکه از مصادیق پیروی از ما انزل الله است[34]؛ ولی برخی از افراد، رهبران شایسته پیروی را رها کرده، دنبال گمراهان نیازمند هدایت می روند. قرآن کریم می فرماید: آیا کسی که به سوی حق رهبری می کند سزاوار پیروی است یا کسی که راه نمی یابد، مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه شده! و چگونه داوری می کنید: «اَفَمَن یَهدی اِلَی الحَقِّ اَحَقُّ اَن یُتَّبَعَ اَمَّن لا یَهِدّی اِلاّ اَن یُهدی فَما لَکُم کَیفَ تَحکُمون»(یونس/10،35) و خطاب به موسی و هارون(علیهما السلام)می فرماید: در مسیر خویش ثابت قدم بمانید و راه کسانی را که نمی دانند پیروی نکنید: «فاستَقیما ولا تَتَّبِعانِّ سَبیلَ الَّذینَ لا یَعلَمون»(یونس/10،89) و نیز نصیحت مؤمن آل فرعون را یادآور شده است: ای قوم من مرا پیروی کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم: «و قالَ الَّذی ءامَنَ یـقَومِ اتَّبِعونِ اَهدِکُم سَبیلَ الرَّشاد».(غافر/40،38) آنان که از پیروی راهنمایان صالح سر باز بزنند و از کسانی که صلاحیت پیروی شدن را ندارند تبعیت کنند، در قیامت که روز آشکار شدن حقایق است، پشیمان شده، بر کارهای ناپسند و زشت خویش حسرت می خورند و نیز از آتش جهنم رهایی نخواهند یافت: «و قالَ الَّذینَ اتَّبَعوا لَو اَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّاَ مِنهُم کَما تَبَرَّءوا مِنّا کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعمــلَهُم حَسَرت عَلَیهِم و ما هُم بِخـرِجینَ مِنَ النّار».(بقره/2،167)