گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلدششم
پیری


اشاره

پیری : مرحله پایانی عمر انسان
پیری، سالخوردگی و کهنسالی[1] مرحله پایانی عمر انسان است که در آن قوای جسمی، روحی و روانی انسان روبه ضعف و کاهش می گذارد.[2] در کاربرد علم پزشکی پدیده ای است که بر اثر ناتوانی و عجز موجودات زنده از اصلاح یا تعویض اجزا و قوای از دست رفته خویش بر آنها عارض می شود.[3] هرچند برخی آغاز این پدیده را سن خاصی مانند 40 سالگی دانسته اند[4]؛ ولی به نظر برخی دیگر، آغاز پیری سن معینی ندارد و نسبت به افراد مختلف و محیط و عصر زندگی آنها متفاوت است، چنان که عروض این صفت بر قوای گوناگون انسان نیز یکسان نیست؛ مثلا ممکن است فردی از لحاظ قوای جسمی جوان ولی از لحاظ روحی و روانی پیر شود یا برعکس.[5]
عوامل متعددی در تسریع پدیده پیری مؤثر است؛ از جمله وراثت، محیط، بهداشت، نوع تغذیه، مشکلات و فشارهای روحی و روانی.[6] در قرآن با تعابیر گوناگونی از پیری یاد شده؛ مانند:
1. «شیخ» که معانی متعددی دارد؛ از جمله شخصی که دارای علم و سن زیاد است[7] یا کسی که سن بالا دارد و به وقار و بزرگی شناخته می شود.[8] به نظر برخی واژه شیخ درباره افراد 45، 50 یا 51 ساله به بالا یا فاصله سنی 50 تا 80 سالگی به کار می رود.[9] این واژه 4 بار در سوره های هود/11،72؛ یوسف/12،78؛ قصص/28،23 و غافر/40،67 به کار رفته است.
2. «شیب» که به معنای سفید شدن موست[10] و به کسی که مویش سفید شده «اَشْیَب» گویند.[11]

برخی شیب را به معنای تغییر مزاج و افول انسان از طراوت و قدرت به ضعف و شکستگی دانسته اند.[12] این واژه سه بار در آیات 4 مریم/19؛ 54 روم/30 و 17 مزمّل/73 آمده است.
3. «عجوز» که از ریشه عَجز به معنای ناتوانی است و بیشتر بر زنان پیر اطلاق می شود[13] و از آن رو بر پیر اطلاق می شود که وی نیرو و توان خود را از دست داده و ناتوان می شود.[14 هود/11،72؛ شعراء/26،171؛ صافّات/37،135؛ ذاریات/51،29)
4. «کهل» که به معنای کسی است که جوانی او به پایان رسیده[15] یا رشد او کامل شده است.[16] برخی گفته اند: کهل به افراد 30 تا 40 ساله یا 30 تا 50 ساله گفته می شود[17] (آل عمران/3،46؛ مائده/5،110،)؛ همچنین در قرآن اوصاف و تعبیرهای دیگری آمده که به معنای پیری بوده و یا پیری از جمله مصادیق آنهاست؛ از جمله «کِبر»به معنای بزرگی، بزرگسالی و پیری[18] (بقره/2،266؛ آل عمران/3،40 و...)، «اَرْذَل العُمُر»یعنی پایین ترین و پست ترین مراحل زندگی[19] که فرد با رسیدن به آن به بازیابی توان خود امیدی ندارد[20] (نحل/16،70؛ حجّ/22،5)، «اَسفَلَ سـفِلین»که به نظر برخی مراد پایین ترین مراحل زندگی یعنی دوران پیری و ناتوانی انسان است[21] (تین/95،5)، «الخَوالِف»یعنی بازنشستگان و بر جای ماندگان به جهت ناتوانی یا کوتاهی و قصور[22] (توبه/9،87، 93)، «القَوعِدُ مِنَ النِّساء»یعنی زنانی که زمان حیض و ازدواج آنان به پایان رسیده است[23] (نور/24،60) و «الضُّعَفاء»یعنی انسانهای ضعیف و ناتوان.[24] (توبه/9،91) در این آیات و مانند آنها، قرآن ضمن یادآوری قدرت و حکمت الهی در به وجود آوردن این پدیده و توجه دادن انسان به اندیشیدن و تعقل کردن در آن، از برخی نشانه ها و آثار طبیعی پیری و شماری از احکام فقهی مرتبط با آن سخن به میان آورده است، چنان که از زندگی برخی انبیای الهی که به سن پیری رسیده بودند نیز یاد کرده است.

پیری از آیات الهی:

پیری از آیات الهی:
یکی از اهداف قرآن کریم از طرح برخی موضوعات طبیعی از

جمله پدیده پیری توجه دادن بشر به نقش خداوند در تحقق این پدیده ها و نیز، اثبات علم و قدرت او و رهنمون کردن انسان به مسائل ماورای این عالم و در نهایت هدایت بشر است، بر این اساس در آیه 54 روم/30 خداوند را آفریننده انسان دانسته که او را از دوران ضعف و ناتوانی به دوران جوانی و قدرت رسانده، سپس او را به دوران ناتوانی که همان سن پیری است باز می گرداند[25]: «اَللّهُ الَّذی خَلَقَکُم مِن ضَعف ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ ضَعف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ قُوَّة ضَعفـًا و شَیبَةً...».در آیاتی دیگر، با یادآوری برخی ادوار حیات* انسان، حقانیت خداوند و باطل بودن دیگر خدایان، معاد، قدرت الهی و محشور شدن همه مردگان نتیجه گرفته شده است:«یـاَیُّهَا النّاسُ اِن کُنتُم فی رَیب مِنَ البَعثِ فَاِنّا خَلَقنـکُم مِن تُراب ثُمَّ مِن نُطفَة ... ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکُم و مِنکُم مَن یُتَوَفّی و مِنکُم مَن یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِکَیلا یَعلَمَ مِن بَعدِ عِلم شیــًا ... * ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ و اَنَّهُ یُحیِ المَوتی و اَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیء قَدیر» «و اَنَّ السّاعَةَ ءاتِیَةٌ لا رَیبَ فِیها و اَنَّ اللّهَ یَبعَثُ مَن فِی القُبور»(حجّ/22،5 ـ 7)، چنان که در آیاتی دیگر پس از انتساب این پدیده به خداوند، علم او یادآوری شده است: «واللّهُ خَلَقَکُم ثُمَّ یَتَوَفـّکُم ومِنکُم مَن یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِکَیلا یَعلَمَ بَعدَ عِلم شیــًا اِنَّ اللّهَ عَلیمٌ قَدیر»(نحل/16،70 و نیز روم/30،54)؛ همچنین قرآن کریم پس از ذکر مراحل عمر انسان از جمله دوران پیری، غرض از آن را تعقل انسان برشمرده است: «هُوَ الَّذی خَلَقَکُم مِن تُراب ... ثُمَّ یُخرِجُکُم طِفلاً ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکُم ثُمَّ لِتَکونوا شُیوخـًا ومِنکُم مَن یُتَوَفّی مِن قَبلُ و لِتَبلُغوا اَجَلاً مُسَمًّی و لَعَلَّکُم تَعقِلون».(غافر/40،67) در آیه 68 یس/36 نیز قرآن بالا رفتن سن و پیری را مرحله کاهش نیرو و جسم دانسته و کسانی را که در این پدیده تعقل نمی کنند مذمت کرده است[26]: «و مَن نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فِی الخَلقِ اَفَلا یَعقِلون».این آیه در پاسخ ادعای ملحدان نازل شده که می گفتند: طبیعتْ انسان را خلق کرده و افراد با خوردن غذا رشد یافته، بزرگ می شوند. قرآن در جواب آنها می گوید: برعکسِ این ادعا، ما حجم جسم پیران را کاهش می دهیم؛ نه اینکه افزایش یابد[27]، بر این اساس، انسان با تأمل در مراحل حیات از جمله پیری باید بیندیشد که در پی این تغییرات دست قدرت بالاتری هست که همه این تحولات را پدید می آورد و کسی که قادر به انجام این تحولهاست بر تحقق معاد و احیای مردگان نیز قادر خواهد بود.[28]


نشانه ها و پیامدهای پیری:

اشاره

نشانه ها و پیامدهای پیری:
قرآن کریم به برخی از نشانه ها و پیامدهای جسمی و روانی پیری اشاره کرده است که در واقع ذکر برخی از آنها را می توان از مصادیق اعجاز علمی قرآن برشمرد. این آثار عبارت است از:

1. سست شدن استخوان:

1. سست شدن استخوان:
پیری باعث سست شدن استخوانهای بدن و از میان رفتن استحکام آنهاست: «قالَ رَبِّ اِنّی وهَنَ العَظمُ مِنّی».(مریم/19،4) علت سستی استخوان در پیران آن است که در این سن برعکس دوران جوانی*، فرآیند انهدام سلولها بر فرآیند بازسازی و ترمیم آنها غلبه دارد و سلولهای جدید نمی تواند همه سلولهای منهدم شده را جبران کند که در نتیجه به شکنندگی و پوکی استخوان می انجامد[29]، از این رو حضرت زکریا(علیه السلام) از پیری خود به سستی استخوان یاد کرده است، زیرا استخوان ستون اصلی استحکام بدن بوده، از بین رفتن استحکام این عضو نمایانگر افول همه اعضای بدن و نشانه پیری است.[30]

2. سفید شدن مو:

2. سفید شدن مو:
پیامد و نشانه دیگر پیری، سفید شدن موهاست که قرآن از آن به شعله گرفتن سر یاد کرده است: «واشتَعَلَ الرَّأسُ شَیبـًا».(مریم/19،4) وجه تشبیه سفیدی موها به شعله آتش این است که سفیدی همانند آتش که به تدریج شعلهور شده، گسترش می یابد تمام موهای سر را فرا می گیرد[31] یا اینکه موی سفید چون شعله آتش از دور می درخشد.[32]

3. ناتوانی و نقصان جسمی:

3. ناتوانی و نقصان جسمی:
از دیگر آثار پیری بازگشت تدریجی انسان از دوران قدرت به دوران ضعف* و ناتوانی جسمانی است[33]: «اَللّهُ الَّذی خَلَقَکُم مِن ضَعف ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ ضَعف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ قُوَّة ضَعفـًا و شَیبَةً».(روم/30،54) افزون بر کاهش نیرو، خداوند از جسم انسان نیز در سنین پیری می کاهد: «و مَن نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فِی الخَلقِ».(یس/36،68) «نَکْس» به معنای قلب و برعکس کردن است[34] و مراد آیه بازگرداندن انسان به دوران کودکی از جهت نیرو و بنیه جسمی است[35]؛ یعنی جسم انسان که همواره در حال رشد و بالندگی است در پیری روند معکوس می یابد[36]، از این رو برخی کارشناسان گفته اند: زاویه فک پایین انسان که در کودکی زاویه منفرجه و در جوانی قائم یا حادّه

است، در پیری مانند ایام کودکی مجدداً به شکل منفرجه درمی آید[37] و علت این نقصان جسم را ضعف سلولها در نوسازی و جایگزینی همه سلولهای از بین رفته شمرده اند.[38]

4. فراموشی و از دست دادن آگاهی:

4. فراموشی و از دست دادن آگاهی:
در سنین پیری توان تمرکز و حفظ دانسته ها به ضعف می گراید و افراد کهنسال دچار فراموشی* می شوند[39]:«و مِنکُم مَن یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِکَیلا یَعلَمَ بَعدَ عِلم شیــًا».(حجّ/22،5) برخی جمله «لِکَیلا یَعلَمَ بَعدَ عِلم شیــًا»را غایت برای فعل خدا (یُرَدُّ)دانسته اند که در این صورت مراد این است که خداوند برخی انسانها را به سنین بالا می رساند تا حالت نسیان را بر آنها چیره گرداند و به آنان بفهماند که از خود چیزی ندارند.[40] برخی در مورد به کار بردن تعبیر مذکور در مورد این افراد و عدم استفاده از تعبیر «ینسی» گفته اند: جمله «ینسی» دلالت بر فراموشی موقت دارد؛ اما تعبیر مذکور به از دست دادن همیشگی معلومات اشاره دارد و این امر از اعجاز علمی قرآن در این مورد حکایت می کند.[41] مراد از«اَرذَلِ العُمُر»پست ترین حالات عمر انسان است که شخص در آن حالت آگاهی و عقل خود را از دست می دهد و مانند کودک تازه به دنیا آمده می شود.[42] این حالت را مخصوص غیر مسلمان دانسته و گفته اند: خداوند هیچ گاه مسلمان را گرفتار چنین حالتی نمی کند، چنان که در آیاتی دیگر مؤمنان نیکوکردار را از رسیدن به مرتبه «اَسفَلَ سـفِلین»که به نظر برخی مراد همان ارذل العمر است، استثنا کرده است[43]: «ثُمَّ رَدَدنـهُ اَسفَلَ سـفِلین * اِلاَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّــلِحـت»(تین/95،5 ـ 6)؛ ولی برخی با توجه به شواهد عینی که خلاف این را ثابت می کند[44] یا دلیلهایی دیگر[45] این رأی را ناصواب دانسته اند. برخی گفته اند: همه انسانها به مرحله ارذل العمر که شخص در آن قادر به انجام عمل صالح نیست می رسند؛ لیکن خداوند انسانهای مؤمن را که عمل صالح انجام داده اند استثنا کرده و به آنان وعده داده است که اجر اعمالی را که در جوانی و دوران سلامت عقل انجام داده اند برای دوران پیری آنان ثبت خواهد کرد.[46] طبق این تفسیر استثنا مربوط به دادن اجر و پاداش است؛ نه رسیدن به مرحله ارذل العمر. قول

دیگر این است که مقصود از «اَسفَل سافِلین»جهنم یا برخی طبقات آن است[47] که طبق این قول آیه ارتباطی به پیری ندارد.
در مورد سن افرادی که به مرحله «اَرذَلِ العُمُر»می رسند مفسران آرای گوناگونی دارند؛ برخی آن را بالای 70 یا 75 و شماری دیگر 90 یا 95 سالگی دانسته اند.[48] در برخی روایات این مرحله، سن 75 یا 100 سالگی دانسته شده است[49]؛ ولی حق این است که رسیدن به این حالت سن معین ندارد و نسبت به افراد مختلف متفاوت است.[50] تفاوت روایات وارد شده در این مورد نیز می تواند اشاره به تفاوت افراد داشته باشد. به نظر برخی مفسران یکی از معانی آیه 68 یس/36: «و مَن نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فِی الخَلقِ»نیز بازگرداندن انسان به دوران ناتوانی و نادانی کودکی در زمان پیری است.[51]

5. ضعف و ناتوانی تولید مثل:

5. ضعف و ناتوانی تولید مثل:
در سن پیری توان تولید مثل کاهش می یابد. این امر در زنان بعد از سن یائسگی تحقق می یابد، زیرا امکان تولید مثل در آنان از بین می رود[52] و در مردان نیز این امکان روبه ضعف نهاده، گاه غیرممکن می گردد[53]، از این رو هنگامی که خداوند اعجاز گونه امکان فرزنددار شدن ابراهیم(علیه السلام) و همسرش را به آنان بشارت داد همسر ابراهیم از این امر بسیار شگفت زده شد و علت تعجب خود را پیر بودن خود و همسرش ذکر کرد: «و امرَاَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَت فَبَشَّرنـها بِاِسحـقَ ومِن وراءِ اِسحـقَ یَعقوب * قالَت یـوَیلَتی ءَاَلِدُ واَنا عَجوزٌ وهـذا بَعلی شَیخـًا اِنَّ هـذا لَشَیءٌ عَجیب».(هود/11،71 ـ 72) در آیه 29 ذاریات /52 نیز تعجب ساره از بچه دار شدن خود به جهت پیری و نازا بودن مطرح شده است: «و بَشَّروهُ بِغُلـم عَلیم * فَاَقبَلَتِ امرَاَتُهُ فی صَرَّة فَصَکَّت وجهَها و قالَت عَجوزٌ عَقیم».(ذاریات/51،28 ـ 29) حضرت ابراهیم(علیه السلام)نیز از این بشارت تعجب و علت آن را پیری خود ذکر کرده است:«قالوا لا تَوجَل اِنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلـم عَلیم * قالَ اَبَشَّرتُمونی عَلی اَن مَسَّنِیَ الکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرون».(حجر/15،53 ـ 54) طبق نقل روایات و نظر مفسران در این زمان ساره در سن 90 یا 95 سالگی و حضرت ابراهیم در سن 100 یا 120 سالگی بوده است.[54] در روایتی دیگر آمده است که سن حضرت ابراهیم(علیه السلام)هنگام ولادت اسماعیل

99 سال و هنگام ولادت اسحق 112 سال بود.[55] با این همه فرشتگان الهی با یادآوری قدرت و رحمت خداوند، به ساره گوشزد کردند که نباید از این امر تعجب کرد[56]: «قالوا اَتَعجَبینَ مِن اَمرِ اللّهِ رَحمَتُ اللّهِ وبَرَکـتُهُ عَلَیکُم اَهلَ البَیتِ اِنَّهُ حَمیدٌ مَجید»(هود/11،73)؛ همچنین به حضرت ابراهیم(علیه السلام) توصیه کردند که نباید از رحمت خداوند ناامید باشد: «قالوا بَشَّرنـکَ بِالحَقِّ فَلا تَکُن مِنَ القـنِطین».(حجر/15،55) حضرت زکریا(علیه السلام) نیز به سبب رسیدن به پیری و عقیم بودن همسرش از خداوند درخواست اعطای فرزند کرد تا پس از وفات وارث و جانشین او باشد:«قالَ رَبِّ اِنّی وهَنَ العَظمُ مِنّی واشتَعَلَ الرَّأسُ شَیبـًا ... * کانَتِ امرَاَتی عاقِرًا فَهَب لی مِن لَدُنکَ ولیـّا * یَرِثُنی و یَرِثُ مِن ءالِ یَعقوبَ».(مریم/19،4 ـ 6) خداوند این دعای حضرت زکریا را اجابت کرد و به او بشارت تولد فرزندی به نام یحیی داد. (آل عمران/3،39؛ نیز مریم/19،7،) پس از این بشارت، حضرت زکریا(علیه السلام) نیز مانند حضرت ابراهیم(علیه السلام) به سبب پیری خود و عقیم بودن همسرش شگفت زده شد: «قالَ رَبِّ اَنّی یَکونُ لی غُلـمٌ و کانَتِ امرَاَتی عاقِرًا وقَد بَلَغتُ مِنَ الکِبَرِ عِتیـّا».(مریم/19،8) بنابر برخی احادیث سن زکریا در این هنگام 90 تا 120[57] و همسرش 98 سال دانسته شده است[58]؛ ولی خداوند خطاب به زکریا فرموده: خدایی که قادر است تو را که چیزی نبودی به هستی آورد، چگونه نتواند فرزندی را از پدر و مادری پیر بهوجود آورد (مریم/19،9) و خداوند هرچه را اراده کند، انجام خواهد داد. (آل عمران/3،40) مجموع آیات فوق به این امر اشاره دارد که گرچه پیری از عوامل ضعف تولید مثل یا مانع آن در برخی موارد است؛ ولی خداوند قادر است این مانع را برطرف ساخته، امکان تولید مثل زنان و مردان پیر را فراهم کند.

احکام فقهی پیری :

اشاره

احکام فقهی پیری :
اسلام برای تسهیل امور بر پیران و نیز مصالحی دیگر احکام و تکالیف خاصی را برای آنان تشریع کرده است. موضوع این احکام یا خصوص افراد پیر است یا عنوانی عام است که افراد پیر از مصادیق آن به شمار می روند. مهم ترین این احکام عبارت است از:

1. واجب نبودن حجاب کامل برای زنان سالمند:

1. واجب نبودن حجاب کامل برای زنان سالمند:
هرچند داشتن حجاب برای زنان واجب است؛ اما قرآن به زنان سالمند اجازه داده است که حجاب خود را با پرهیز از زینت کردن از سربردارند: «والقَوعِدُ مِنَ النِّساءِ الّـتی لایَرجونَ

نِکاحـًا فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُناحٌ اَن یَضَعنَ ثیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجـت بِزینَة».(نور/24،60) درباره مراد از «ثیاب» و پوششی که برداشتن آن برای این زنان جایز است آرای مختلفی مطرح است؛ برخی روایات مراد از آن را جلباب یعنی چادر دانسته اند.[59] روایاتی دیگر «خِمار» یعنی روسری را نیز افزوده اند.[60] به موجب این احادیث زنان پیر و سالمند تنها می توانند چادر و روسری را کنار بگذارند و سر و گردن خود را برهنه کنند؛ امّا برداشتن لباسهای دیگر جایز نیست.[61] البته این استثنا دو شرط دارد: نخست اینکه این زنان به سنی رسیده باشند که معمولا امید ازدواج ندارند:«لایَرجونَ نِکاحـًا».برخی از مفسران و فقها مراد از این سن را رسیدن به دوران یائسگی دانسته اند.[62] دیگر اینکه در این حالت خود را زینت نکرده باشند: «غَیرَ مُتَبَرِّجـت بِزینَة»؛همچنین گفتنی است که این حکم الزامی نبوده، بلکه کاری جایز و مباح است، از این رو اگر آنان مانند دیگر زنان پوشش کامل داشته باشند، برای آنان بهتر است[63]: «و اَن یَستَعفِفنَ خَیرٌ لَهُنَّ واللّهُ سَمیعٌ عَلیم».(نور/24،60)

2. واجب نبودن روزه:

2. واجب نبودن روزه:
روزه* گرفتن بر سالخوردگانی که توانایی آن را ندارند یا روزه برای آنان مشقت دارد واجب نیست و آنان باید به جای روزه فدیه بپردازند: «اَیّامـًا مَعدودت ... و عَلَی الَّذینَ یُطیقونَهُ فِدیَةٌ طَعامُ مِسکین».(بقره/2،184) به نظر فقها و مفسران مراد از «الّذینَ یُطیقونَهُ»پیران[64] و افرادی هستند که با شدت و سختی بسیار روزه می گیرند.[65] در روایات اهل بیت[66] و اهل سنت[67] نیز پیران مصداقی از افراد ناتوان در آیه مذکور شمرده شده اند. فقها در مقدار فدیه که پیران و دیگر افراد ناتوان باید بپردازند اختلاف نظر دارند. بسیاری از فقهای امامیه گفته اند: برای هر روز یک مد طعام بدهد.[68] رأی شافعی نیز همین است[69]؛ اما فقهای امامیه بر آن اند که اگر روزه خوار دارای توانایی مالی است دو مدّ طعام و در غیر این صورت یک مدّ طعام به

فقیران بدهد.[70] سپس قرآن در آیه بعد فلسفه تشریع چنین احکامی را تسهیل بر مؤمنان و دفع مشقت ذکر کرده است[71]: «یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الیُسرَ و لایُریدُ بِکُمُ العُسرَ.»(بقره/2،185)

3. واجب نبودن شرکت در جهاد:

3. واجب نبودن شرکت در جهاد:
وجوب شرکت در جهاد از افراد ضعیف و ناتوان برداشته شده است[72]: «لـکِنِ الرَّسولُ والَّذینَ ءامَنوا مَعَهُ جـهَدوا بِاَمولِهِم و اَنفُسِهِم...* لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ...حَرَجٌ».(توبه/9،88، 91) مفسران مراد از «ضعَفاءِ»را در آیه مذکور افراد ناتوان و پیر دانسته اند.[73] البته معافیت این افراد از شرکت در جهاد* در صورتی مورد رضای خداست که اعمالشان را برای خدا خالص[74] و با سخن و رفتار خود مجاهدان عازم جنگ را تشویق و دلگرم و روحیه آنان را تقویت کنند و در تضعیف روحیه دشمن کوتاهی نورزند[75]: «اِذا نَصَحوا لِلّهِ و رَسولِهِ»(توبه/9،91) یا همچون منافقان با دامن زدن به شایعات و سخنان دروغ به جامعه مسلمین خیانت نورزند.[76] برخی گفته اند: مراد آیه این است که ایمان به خدا و رسول داشته باشند و آشکارا و در نهان مطیع بوده، خدا و رسول را دوست بدارند[77] که در این صورت از نیکوکاران اند و بر نیکوکاران حرجی نیست: «ما عَلَی المُحسِنینَ مِن سَبیل واللّهُ غَفورٌ رَحیم»(توبه/9،91)؛ همچنین برخی واجب نبودن جهاد بر پیران و ناتوانان را از آیه 95 نساء/4 استفاده کرده اند که در آن صاحبان عذر از حضور در جهاد مستثنا شده اند.[78]

4. واجب نبودن هجرت از محیط کفر:

4. واجب نبودن هجرت از محیط کفر:
از برخی آیات مانند آیه 97 نساء/4 استفاده می شود که هجرت* کردن از محیط کفر در صورتی که مؤمنان نتوانند ایمان خود را در آنجا حفظ کنند[79] یا نتوانند شعائر اسلامی را آزادانه انجام دهند[80] واجب است؛ لیکن این تکلیف از مردان، زنان و اطفال خردسالی که توانایی هجرت ندارند برداشته شده است[81]: «اِلاَّ المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ والوِلدنِ لا یَستَطیعونَ حیلَةً ولا یَهتَدونَ سَبیلا

*فَاُولئِکَ عَسَی اللّهُ اَن یَعفُوَ عَنهُم و کانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورا».(نساء/4،98 ـ 99) مفسران یکی از مصادیق مستضعفان در آیه را که هجرت از آنان برداشته شده پیران دانسته اند.[82]

5. لزوم احترام به پیران و رعایت حال آنان:

5. لزوم احترام به پیران و رعایت حال آنان:
قرآن احترام کردن و رعایت حال والدین را به ویژه هنگامی که به سن پیری می رسند بر فرزندان لازم شمرده[83] و آنان را از کوچک ترین بی احترامی به پدر و مادر در این سنین نهی کرده است: «اِمّا یَبلُغَنَّ عِندَکَ الکِبَرَ اَحَدُهُما اَو کِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفّ» اسراء/17،23) ذکر دوران پیری والدین در آیه بدان جهت است که این سنین سخت ترین دوران زندگی آنهاست[84] و آنان به جهت پیری و ناتوانی به احسان و کمک فرزندان احتیاج بیشتری دارند.[85] قرآن در آیاتی دیگر نیز به نمونه هایی از احترام و کمک فرزندان به والدین پیر خود اشاره کرده است که از آن جمله می توان به احترام و مراعات احوال شعیب پیامبر از سوی دختران خویش اشاره کرد:«قالَتا لا نَسقی حَتّی یُصدِرَ الرِّعاءُ و اَبونا شَیخٌ کَبیر»(قصص/28،23) و نیز توجه فرزندان یعقوب به رعایت حال پدر خود در سن پیری: «قالوا یـاَیُّهَا العَزیزُ اِنَّ لَهُ اَبـًا شَیخـًا کَبیرًا فَخُذ اَحَدَنا مَکانَهُ اِنّا نَرکَ مِنَ المُحسِنین» یوسف/12،78) البته احترام به پیران تنها اختصاص به والدین ندارد، بلکه بر مؤمنان واجب است به همه پیران احترام گذارند، چنان که در روایتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)فرمود: پیرانتان را بزرگ شمارید[86] و در روایتی دیگر آن حضرت فرمود: از ما نیست کسی که به پیران احترام نگذارد و به خردسالان رحم نکند.[87]

6. حرمت کشتن پیران در جنگ:

6. حرمت کشتن پیران در جنگ:
قرآن پس از فرمان جهاد به مسلمانان به آنان سفارش می کند که از حدود الهی تجاوز نکنند: «و قـتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقـتِلونَکُم و لاتَعتَدُوا اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ المُعتَدین» بقره/2،190) مفسران مراد از «اعتداء» را در این آیه، کشتن زنان، کودکان و پیرانی دانسته اند که در جنگ با مسلمانان شرکت نکرده و در مقابل آنان اسلحه برنداشته.[88] این نکته از اصول مهم اسلامی در زمینه رعایت حقوق بشر حتی در عرصه کارزار است.

قیامت و پیری کودکان:

قیامت و پیری کودکان:
قرآن کریم در آیه 17 مزمّل/73 قیامت را روزی دانسته است که کودکان را پیر می کند: «فَکَیفَ تَتَّقونَ اِن کَفَرتُم یَومـًا یَجعَلُ الوِلدنَ شیبـا».به نظر مفسران این
577
امر بر اثر شدت عذاب قیامت* و ترس و اندوه ناشی از آن است[89]، چنان که در دنیا نیز گاه ترس زیاد و غم و اندوهها موجب پیری افراد می شود.[90] به نظر برخی علت پیری کودکان، طولانی بودن روز قیامت و در نتیجه طولانی بودن مدت توقف انسانها در مواقف آن است[91]، چنان که در آیه ای دیگر به این امر تصریح شده است: «یَوم کانَ مِقدارُهُ خَمسینَ اَلفَ سَنَه».(معارج/70،4) برخی دیگر معتقدند آیه دلالتی بر پیر شدن واقعی کودکان ندارد، بلکه تعبیر مذکور کنایه از عظمت این رخداد بزرگ است.[92]


پیسی

اشاره

پیسی : نوعی بیماری پوستی
پیسی واژه ای پهلوی[1] و معادل بَرَص در عربی[2] گونه ای بیماری پوستی و ناواگیر است که به صورت لکه های سفید و نرم بر بدن ظاهر می شود و بر اثر اختلال در عملکرد رنگدانه های پوستی پدید می آید.[3] به سبب همانندی برخی

نشانه ها، این بیماری در گذشته مترادف جُذام (خوره) یا یکی از مقدمات آن دانسته می شد و مبتلایان به آن همچون جذامیان، منفور و مطرود از اجتماع بودند. ایرانیان باستان سکونت در شهر را برای آنان ممنوع می ساختند[4] و سلاطین عرب از همسخنی با آنان خودداری می کردند.[5] در برخی آثار اسلامی نیز گاه برای هر دو بیماری خوره و پیسی علت[6] و درمانی[7]یکسان شمرده شده یا اینکه هر دو واگیردار پنداشته می شد[8]، حال اینکه جذام بر خلاف پیسی که منشأ ژنتیکی دارد، از نوعی باکتری پدید می آید.[9]
معادل عبری بَرَص، معنایی عام می داده که شامل بیماریهای پوستی متعددی می شده است؛ لیکن برخی آن را تنها جذام ترجمه کرده اند.[10] این بیماری نزد یهودیان، معروف و بسیار ناپسند بود. ایشان بر این باور بودند که برص به سبب گناهکاری بر ایشان نازل می شود.[11]
در شریعت یهودی، دستورهای مشروحی به کاهنان قدیم برای تمییز برص، و نیز برای «تطهیر» شرعی مبروصان پس از بهبود بیماری آنان داده شده است. هیچ یک از این دستورها جنبه پزشکی نداشته و تنها برای تعیین «نجاست» یا «طهارت» شرعی ضایعات پوستی است.[12]
درمان برص در قرآن، چون بینا کردن کور مادرزاد، در کنار زنده کردن مردگان از معجزات حضرت مسیح* بود. این موضوع دو بار در قرآن آمده است: یک بار در سیاق بشارت دادن تولد عیسی(علیه السلام) به مردم در سوره آل عمران، و دیگر بار در سوره مائده ضمن برشمردن نعمتهایی که مسیح از آنها بهره مند شده و معجزاتی که به وی عطا شده است:«اَنّی اَخلُقُ لَکُم مِنَ الطّینِ کَهَیـَةِ الطَّیرِ فَاَنفُخُ فیهِ فَیَکونُ طَیرًا بِاِذنِ اللّهِ واُبرِئُ الاَکمَهَ والاَبرَصَ و اُحیِ المَوتی بِاِذنِ اللّهِ».(آل عمران/3،49 و نیز نک: مائده/5،110) غالب مفسران[13] و لغویان[14] پیشین و معاصر مراد از ابرص در این دو آیه را مبتلای به پیسی دانسته اند. اشاره به این دو بیماری با توجه به شفایابی بیماران

بسیاری به دست آن حضرت، به سبب ناتوانی پزشکان بر درمان آنها و همچنین تأثیر آشکار آنها بر ظاهر بدن شمرده شده است.[15] به نظر می رسد که برص نیز در عربی معنایی عام چون معادل عبریش بدهد. شفای مبروصان به دست حضرت مسیح که در جای جای عهد جدید نیز از آن یاد شده،[16] نباید مختص پیسی باشد. شباهتهایی در کاربرد این واژه در عربی و عبری وجود دارد که نشان می دهد عربها از برص معنایی مترادف با معادل عبری آن قصد می کردند. تشبیه سفیدی و درخشندگی دست حضرت موسی که معجزه ای در برابر فرعون بود به دست شخص أبرص از این قبیل است. در سفر خروج آمده است که موسی هنگامی که دستش را از زیر ردایش بیرون آورد، چنان سفید بود که گویا ناشی از عارضه برص باشد.[17] نزدیک به این مضمون در تفسیر آیه 22 طه/20 در گفتار مفسران به کار رفته است: «واضمُم یَدَکَ اِلی جَناحِکَ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سوء ءایَةً اُخری».آنان عبارت «مِن غَیرِ سوء»را به سفیدی غیر ناشی از برص، تفسیر کرده اند.[18] با این حال برخی معنای برص را، نه پیسی که بیماری دیگری نزدیک به خوره دانسته و شفای مبروصان به دست عیسی(علیه السلام)را نه تنها معجزه الهی که نعمتی نیز برای قوم یهود شمرده اند، زیرا از دستورات دشوار مربوط به مبروصان خلاص می شدند.[19]