گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
پیشانی


اشاره

پیشانی
واژه پیشانی از دو بخش پیش و آنی (پسوند نسبت مانند یاء) تشکیل شده و مرکب نسبی است. پیشانی جزء فوقانی رخسار، میان رستنگاه موی و ابروان را گویند که در زبان فارسی تعابیری چون بُنچه، پیچه، چماچم، چکاک، چکاد و در

عربی معادلهای سیما، صلایه، لَطاة، مسجَد، مُقدِمه، رَمه، نَزَعَه، جبین، ناصیه، جَبهه و ... در ارتباط با آن به کار می رود.[1]در فرهنگ و ادبیات عمومی، کنایه از لیاقت و شایستگی، سعادت و شقاوت و نیز شهرت و بزرگی[2] است.
در قرآن کلمه های جباه (جمع جبهه) (توبه/9،35)، وجوه (جمع وجه) (فتح/48،29)، ناصیه (هود/11،56؛ علق/96، 15) و جمع آن نواصی (الرحمن/55،41) و جبین (صافّات/37،103) آمده که جبهه معادل دقیق پیشانی و موضع سجود است[3] و جبین به هریک از دو طرف پیشانی (شقیقه) گفته می شود.[4] ناصیه نیز رستنگاه مو و بالای پیشانی است[5] و همچنین وجه که اعم از پیشانی است و با قرینه به این معنا می آید.[6] (نک: فتح/48، 29)
در آیاتی که مفهوم پیشانی آمده است از وصف مؤمنان، شناختن مجرمان، کیفیت عذاب، اوصاف قیامت، قدرت و قهر خداوند و داستان ذبح اسماعیل سخن رفته است. نیز در آیه های 43 نساء/4 و 6 مائده/5: «فامسَحوا بِوُجوهِکُم و اَیدیکُم»که کیفیت تیمم را بیان می کند مراد از مسح وجه، به قرینه حرف باء در «بِوُجوهِکُم»و ارشاد روایات مسح پیشانی دانسته شده است.[7]
آیه 29 فتح/48 در وصف حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و اصحاب ایشان، وجود اثر سجود در پیشانی آنها را متذکر شده است: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ والَّذینَ مَعَهُ ... سیماهُم فی وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجود ..» فتح/48،29) بعضی اثر سجده* در چهره مؤمنان را به معنای ظاهری آن یعنی پینه بستن پیشانی[8] یا اثر سجده های طولانی مؤمنان بر خاک، نه بر فرش و پارچه و مانند آن دانسته اند که بر پیشانی آنان نمایان می شود.[9] برخی هم معناهایی چون وجود نور و زیبایی چهره بر اثر مداومت بر نماز شب[10]، زرد و نحیف شدن چهره از کثرت عبادت[11]، خضوع، خشوع و تذلل در برابر خداوند[12] را بیان کرده اند. در روایاتی نورانی بودن موضع سجده چون ماه شب

چهاردهم[13] و نیز ساطع شدن نور از آن در قیامت به سبب عبادت دنیوی[14] بازگو شده است. در روایتی از امام صادق(علیه السلام)نیز مصداق آیه، شب بیداران به نماز ذکر شده است.[15]
یادکرد دیگر از پیشانی، به داستان ذبح اسماعیل اختصاص دارد؛ هنگامی که ابراهیم(علیه السلام)فرزندش را به پهلو خواباند و یک سوی پیشانی (جبین) او را بر خاک نهاد تا خواست خداوند را درباره ذبح اسماعیل (صافّات/37،102) اجرا کند: «فَلَمّا اَسلَما و تَلَّهُ لِلجَبین».(صافّات/37،103) بعضی گفته اند: این پیشانی بر زمین گذاردن، خواست اسماعیل بوده است تا هنگام ذبح نگاه پدر به چهره فرزند نیفتد و رقّت پدری مانع امتثال فرمان الهی نگردد. نیز نقل است که اسماعیل از پدر خواست تا دست و پای او را ببندد تا حرکت او مانع انجام وظیفه نگردد و لباس پدر خون آلود نشود.[16]
کلمه جبهه یک بار و کلمه ناصیه 4 مرتبه در آیات مربوط به روز قیامت و عذاب آمده است: «والَّذینَ یَکنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ ... * یَومَ یُحمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوی بِها جِباهُهُم وجُنوبُهُم و ظُهورُهُم هـذا ما کَنَزتُم لاَِنفُسِکُم فَذوقوا ما کُنتُم تَکنِزون».(توبه/9،34 ـ 35) از اوصافِ قیامت، تحققِ وعده عذاب به زر اندوزان است؛ همان طلا و نقره و اموالی را که جمع کرده و حق آنها را ادا نکرده اند، با آتشِ برافروخته داغ می کنند و بر پیشانی و پهلو و پشت هایشان می نهند. مفسران در تعیین مصداق زراندوزان، نظرهای گوناگونی داده اند که عمدتاً ناظر به ثروتمندانِ بی توجه به تهیدستان است.[17] یادکرد پیشانی: «جِباهُهُم»را در این آیه به علت اهمیت آن در بدن دانسته اند[18]، زیرا وقتی پیشانی داغ شود، به داخل بدن سرایت کرده، مغز سر انسان را هم می سوزاند.[19] در برخی تفاسیر نیز سرّ داغ نهادن به پیشانی را ظاهر بودن جایگاه علامت گذاری[20] و نیز مشهورتر و زشت تر بودن داغ زدن بر پیشانی دانسته اند[21]، زیرا صورت نمودِ زیبایی و بهترین و عزیزترین جای آن، پیشانی است.[22] برخی نیز داغ نهادنِ جایگاه سجود را بر اثر ادا نکردن حق آن[23] و

چهره درهم کشیدن و گره بر پیشانی انداختن هنگام دیدن تهیدستان دانسته[24] و نیز بیان کرده اند که زراندوزان مال را مایه وجاهت و آبروی خود می پنداشتند و بدینوسیله رسوا می گردند.[25] در کیفیت عذابِ روز قیامت آمده که مجرمان را از موی بالای پیشانی و پاهایشان گرفته، در آتش می افکنند یا آنها را در دوزخ می کشانند[26]: «یُعرَفُ المُجرِمونَ بِسیمـهُم فَیُؤخَذُ بِالنَّوصیوالاَقدام».(الرحمن/55،41) مجرمان بدون اینکه از آنها پرسشی شود، از سیما و چهره هاشان شناخته و عذاب می شوند. آثار جرم با سیاهی چهره و کدر شدن چشمها، ظهور نشانه های ذلت و خواری[27] یا آثار ناراحتی به سبب رسوا شدن آشکار می گردد.[28]در آیاتی از قرآن به این مطلب تصریح شده است. (آل عمران/3، 106؛ زمر/39،60؛ قیامت/75،24؛ عبس/80، 41)
در برخی روایات شیعه بیان شده که این شناختن در مورد خداوند نیست، زیرا او خالق و آگاه به بندگان و اعمال آنهاست، بلکه مربوط به زمان ظهورِ حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که چون قیام کند، چهره مجرمان را با این نشانی شناسایی می کند.[29] این نوع مجازات حاکی از ضعف و ذلت آنهاست که در سوره علق /96 هم از آنها بحث می شود: «کَلاّ لـَئِن لَم یَنتَهِ لَنَسفَعـًا بِالنّاصِیَه * ناصِیَة کـذِبَة خاطِئَه».(علق/96، 15 ـ 16) نزول این آیه را با یادآوری دو رخداد مربوط به ابوجهل دانسته اند: نخست هنگامی که وی، پیامبر را از نماز خواندن نهی می کرد و دیگری زمانی که خواست هنگام سجده ضربه ای به گردن حضرت بزند و با اراده خداوند نتوانست، آنگاه وحی فرود آمد که اگر از کار خود دست برندارد و به نهی کردن مؤمنان از عبادت و نماز ادامه دهد، او را از موی پیشانی گرفته، به شدّت در آتش می افکنیم.[30] در آیه بعد دو صفت «دروغگو» و «خطاکار» به ناصیه نسبت داده شده که در واقع صاحب ناصیه مراد است. افزون بر این آیه که کنایه از ذلت و خواری نهی کننده و تسلط خداوند بر طغیانگران است، در جایی دیگر از سلطه فراگیر خدا بر همه جنبندگان و کوچک و خوار شمردن و ناتوان بودن آنها در پیشگاه وی سخن می رود: «... ما مِن دابَّة اِلاّ هُوَ ءاخِذٌ بِناصِیَتِها...».(هود/11،56) این آیه اشاره به داستان هود(علیه السلام) دارد، هنگامی که قومِ خود را از

بت پرستی برحذر داشت و خدایان آنها را تکذیب کرد. جمله «آخذ بِناصِیَتِها»کنایه از قدرت و قهر پروردگار و ذلت و خواری دیگران در مقابل اوست، از این رو هود(علیه السلام)در برابر قدرت قوم خود بر خداوند توکل می کند.[31]

پیشواز

اشاره

پیشواز : استقبال از تازه وارد
پیشواز یا پیشباز در لغت به معنای استقبال از تازه وارد[1] و معادل عربی آن استقبال[2] است. که برخی مشتقات ماده «ل ـ ق ـ ی»[3] نیز بر آن دلالت دارد. پیشواز، سنتی دیرینه و کهن است و از دیرزمان مرسوم بوده که انسانها به پیشواز مهمانان و مسافران خود می رفته اند.[4] نمونه هایی از این سنت در تاریخ اسلام نیز به چشم می خورد؛ نظیر استقبال و پیشواز مردم مدینه از پیامبر(صلی الله علیه وآله)هنگام هجرت و ورود ایشان به مدینه، که بنا به نقل مورخان همه مردم مدینه شادی کنان از شهر خارج شدند و در بیرون مدینه به پیشواز پیامبر(صلی الله علیه وآله) رفته، ورود آن حضرت را به شهرشان خوش آمد گفتند.[5]

پیشواز در قرآن:

اشاره

پیشواز در قرآن:
پیشواز به طور صریح و از ریشه استقبال در قرآن به کار نرفته است؛ امّا از تعبیرهایی نظیر«تَتَلَقـّهُم»(انبیاء/21،103)؛ «فَادخُلوها»(زمر/39،73؛ ق/50،34) و «ادخُلوا مِصر»(یوسف/12،99) می توان این معنا را به دست آورد.
آیات مزبور را می توان در دو مورد خلاصه کرد که یکی ماجرایی تاریخی و دیگری مربوط به حوادث آخرت است:

1. استقبال یوسف از پدر و برادران:

1. استقبال یوسف از پدر و برادران:
یوسف(علیه السلام) پس از آنکه برادرانش وی را شناختند آنان را با تمام خاندانشان به مصر دعوت کرد. (یوسف/12،93) هنگام ورود کاروان کنعان به

مصر، یوسف(علیه السلام) نیز به پیشواز پدر و مادر از شهر بیرون آمد.[6] به فرمان پادشاه مصر، بسیاری از کارگزاران حکومت و نیز جمع زیادی از مردم یوسف را در این راه همراهی کردند.[7] یوسف در بیرون شهر با پدر و مادر خویش ملاقات کرد و سپس آنها را به مصر فرا خواند: «فَلَمّا دَخَلوا عَلی یوسُفَ ءاوی اِلَیهِ اَبَوَیهِ و قالَ ادخُلوا مِصرَ اِن شَـاءَ اللّهُ ءامِنین».(یوسف/12،99) به گفته برخی مفسران از جمله«دَخَلوا عَلی یوسُف»استفاده می شود که یوسف فرمان داده بود در بیرون شهر خیمه هایی برپا کنند تا از پدر و مادر و برادران خود پذیرایی مقدماتی کند.[8]
شاید بتوان از آیه 44 نمل/27: «قیلَ لَهَا ادخُلِی الصَّرح...»نیز استفاده کرد که درباریان و خادمان سلیمان به پیشواز بلقیس ملکه سبا رفته اند.ث

2. پیشواز فرشتگان از بهشتیان:

2. پیشواز فرشتگان از بهشتیان:
هنگام ورود بهشتیان به بهشت فرشتگان به پیشواز آنان آمده، ورود آنها را به بهشت و نعمتهای بی منتهای آن خوش آمد می گویند و فرا رسیدن روز موعود را به آنان مژده می دهند[9]: «.. و تَتَلَقـّهُمُ المَلـئِکَةُ هـذا یَومُکُمُ الَّذی کُنتُم توعَدون».(انبیاء/21،103) برخی از روایات این آیه را در شأن امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) و شیعیان وی دانسته اند.[10]
گروهی دیگر از آیات قرآن نیز ضمن پرداختن به نحوه ورود دسته های بهشتیان به بهشت بدین معنا تصریح کرده اند که درهای بهشت بر روی آنها گشوده می شود و خازنان بهشت بر آنان درود و سلام فرستاده، آنها را به بهشت ابدی فرا می خوانند:
«و سیقَ الَّذینَ اتَّقَوا رَبَّهُم اِلَی الجَنَّةِ زُمَرًا حَتّی اِذا جاءوها وفُتِحَت اَبوبُها وقالَ لَهُم خَزَنَتُها سَلـمٌ عَلَیکُم طِبتُم فَادخُلوها خــلِدین».(زمر/39،73 و نیز فرقان/25،75؛

پیشوایی

پیشوایی => امامت

پی کردن

پی کردن => ناقه صالح

پیمان

پیمان => عهد

پیمانه

پیمانه => کیل و وزن

پیه

اشاره

پیه: نوعی خاص از چربی جانوران
پیه واژه ای فارسی به معنای چربی گوسفند و جانوران دیگر و ماده ای است که بر گوشت قرار دارد[1] و رنگ و نوع آن بر حسب جنس و سن حیوان متفاوت است[2] و وجود یا عدم آن در حیوان* نشانه چاقی یا لاغری آن شمرده می شود.[3] معادل عربی آن «شَحْم» است که دقیقاً به همین معنا به کار رفته است.[4] پیه ماده ای است که افزون بر خوراکی بودن[5] در تأمین نیازهای صنعتی و دارویی بشر نیز کاربرد دارد.[6] قرآن کریم از پیه در یک آیه به صراحت یاد کرده و در آن از حرمت پیه گاو و گوسفند بر یهود سخن گفته است: «و عَلَی الَّذینَ هادوا حَرَّمنا کُلَّ ذی ظُفُر ومِنَ البَقَرِ والغَنَمِ حَرَّمنا عَلَیهِم شُحومَهُما ...».(انعام/6،146) در ادامه آیه، بخشی از پیه این دو حیوان از این حکم استثنا شده و بر آنان حلال شمرده شده است؛ از جمله:
1. پیه پشت و کتف گاو و گوسفند: «ما حَمَلَت ظُهورُهُما».[7] برخی گفته اند: مراد از آن، دنبه گوسفندان است[8]؛ ولی عده ای دیگر برآن اند که مراد پیه پشت و پهلوهای حیوان است.[9]نظر گروهی دیگر آن است که در پشت و دو پهلوی حیوان پیه وجود ندارد و مراد از این تعبیر در آیه گوشت سفید پشت و دو پهلوی حیوان است که به گوشت قرمز چسبیده است.[10]
2. «الحَوایا»که جمع حاویه یا حویه[11] و به نظر بیشتر مفسران مراد از آن چرب

روده هاست.[12] برخی دیگر مراد از آن را شیردان یا شکمبه یا روده حیوان دانسته اند که بر روی آن چربی وجود دارد.[13]عده ای نیز آن را تمامی محتویات شکم حیوان دانسته اند که در درون پوشش کره ای شکل قرار دارد.[14]
3. پیه مخلوط با استخوان: «اَو مَا اختَلَطَ بِعَظم».عده ای مراد از آن را پیه دنبه و پهلو دانسته اند که با استخوان مخلوط است[15] و برخی گفته اند: مراد پیه موجود در رانها، پهلو، سر و چشم است.[16]
گفتنی است که برخی مفسران جمله «اَوِ الحَوایا اَو مَا اختَلَطَ بِعَظم»را در آیه شریفه معطوف به مستثنا منه دانسته اند نه مستثنا. بنابراین قول، آیه بر حرمت* این بخش از پیه بر یهود دلالت دارد.[17] با توجه به حلیت پیه موجود در این سه مورد بر یهود برخی نتیجه گرفته اند که تنها پیهی از گوسفند و گاو بر یهود* حرام شده بود که به سهولت از گوشت جدا می شد؛ اما پیهی که جدا کردن آن با زحمت همراه بود، بر حلیت خود باقی مانده بود.[18]تورات نیز به حرمت برخی از پیهها بر یهود اشاره کرده است.[19]
قرآن کریم علت تحریم پیه را بر یهود ظلم و تجاوزگری آنان دانسته است: «... ذلِکَ جَزَینـهُم بِبَغیِهِم ...».(انعام/6،146) مفسران مراد از ظلم یهود را اموری مانند کشتن انبیای بنی اسرائیل، سد کردن راه خدا، خوردن ربا و حلال دانستن اموال مردم ذکر کرده اند[20]، چنان که در آیات 160 ـ 161 نساء/4 به برخی از این امور اشاره شده است: «فَبِظُـلم مِنَ الَّذینَ هادوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبـت اُحِلَّت لَهُم وبِصَدِّهِم عَن سَبیلِ اللّهِ کَثیرا * واَخذِهِمُ الرِّبوا وقَد نُهوا عَنهُ واَکلِهِم اَمولَ النّاسِ بِالبـطِـلِ ...».برخی برآن اند که به سبب ظلم یهود بر خود، خداوند پیه را بر آنان حرام کرد.[21] بر پایه برخی احادیث پادشاهان بنی اسرائیل تهیدستانشان را از خوردن گوشت پرندگان و چربیها منع کردند و خداوند به این جهت چربیهای گاو و گوسفند را بر آنان حرام کرد.[22]
در ادامه آیه 146 انعام/6 آمده است: «اِنّا لَصـدِقون».(انعام/6،146) به نظر برخی مفسران

مقصود آن است که ما در نقل خبر حرمت این خوراکیها بر یهود راستگو هستیم[23]؛ ولی عده ای این جمله را ردّ این ادعای یهود دانسته اند که تحریم پیه و دیگر خوراکیها از سوی خود یهودیان و به جهت پیروی از حضرت یعقوب بوده است[24]، زیرا وی این خوراکیها را بر خود حرام کرده بود، چنان که در آیه 93 آل عمران/3 این موضوع آمده است: «کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی اِسرءیلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرءیلُ عَلی نَفسِهِ مِن قَبلِ اَن تُنَزَّلَ التَّورةُ ...».به تصریح مفسران یعقوب(علیه السلام)گوشت چارپایان یا برخی قسمتهای درون شکم حیوانات از جمله پیه را بر خود ممنوع کرده بود[25]؛ ولی بر پایه برخی روایات آن حضرت گوشت شتر را به جهت ناسازگاری آن با مزاج خویش بر خود ممنوع کرده بود.[26]احتمال دیگر این است که مراد از«اِنّا لَصـدِقون»درستی اخبار خداوند از بغی یهود و تحریم این خوراکیها به سبب بغی آنان است.[27]
پس از حرام شدن پیه این دو حیوان بر یهود، آنان حیله گرانه با فروش پیه پول آن را صرف می کردند که قرآن کریم در آیاتی ضمن نکوهش این رفتار بنی اسرائیل لعن شدن آنان را از سوی داود و عیسی یادآور می شود:«لُعِنَ الَّذینَ کَفَروا مِن بَنی اِسرءیلَ عَلی لِسانِ داوودَ و عیسَی ابنِ مَریَمَ ذلِکَ بِما عَصَوا و کانوا یَعتَدون * کانوا لا یَتَناهَونَ عَن مُنکَر فَعَلوهُ لَبِئسَ ما کانوا یَفعَلون» مائده/5،78 ـ 79) مفسران یکی از مصادیق مُنکَر را در این آیه، فروش پیه و صرف کردن پول آن دانسته اند.[28] بنا به روایتی، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز این گروه از یهودیان را به سبب این کار ناپسند نکوهش و نفرین کرده است.[29] حرمت پیه این دو حیوان و برخی خوراکیهای دیگر بر بنی اسرائیل تا بعثت حضرت عیسی(علیه السلام)ادامه داشت؛ ولی با نزول انجیل این حرمت از میان برداشته شد[30]: «... و لاُِحِلَّ لَکُم بَعضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیکُم ..».(آل عمران/3،50)