تارح
تارح => آزر
تاریخ
اشاره
تاریخ : چگونگی و برنامه ارائه اطلاعات پیشینیان در قرآن
تاریخ در این نوشتار به مفهوم «اطلاعات و دادههای مربوط به پیشینیان» است. بخش مهمی از آیات قرآن ناظر به پیشینیان است. گزارشهای تاریخی قرآن از پیشینیان را میتوان با رویکردهایی گوناگون بررسی کرد. در این مقاله بررسی قصص قرآنی با رویکرد ادبی صورت نمیگیرد. از آیات قرآنی ناظر به حوادث عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) که امروزه از گزارشهای قطعی تاریخ از آن دوره به شمار میآیند نیز بحث نمیشود.
با توجه به اینکه تاریخ به مفهوم هستیشناسانه آن بررسی شده، مباحث مربوط به تاریخنگاری و فلسفه علم تاریخ نیز مجالی نخواهند داشت؛ همچنین بنا نیست تا از برایند دادههای تاریخی قرآن استنتاجی فلسفی به دست آید، بنابراین موضوعاتی چون مبدأ و منتها، هدف و غایت، تکرار و قانونمندی در تاریخ بررسی نخواهند شد.
این مقاله در صدد بررسی این مسئله است که وحی چه اطلاعاتی از جوامع پیشین ارائه کرده و به چه میزان تصور مخاطبان خود را از گذشته انسانها متحول کرده است. نزول تدریجی آیات و بیان تدریجی تاریخ در دوره نزول وحی دربردارنده چه طرح و برنامهای بوده است؟
تاریخ و واژههای مرتبط با آن:
تاریخ و واژههای مرتبط با آن:
واژه تاریخ، در قرآن کریم نیامده است. این واژه در میان عرب حجاز در دوره نزول وحی رواجی نداشته و ریشه آن سامی است که در زبانهای آکدی، عبری، آرامی، یمنی و حبشی به معنای «زمان رخداد» کاربرد داشته؛ اما در عصر وحی کاربردی نداشته و از سده دوم در زبان عربی در
مفهوم گذشته بشری رواج یافته است.[1]
عدم کاربرد واژه تاریخ در ادبیات قرآنی به مفهوم عدم توجه قرآن به پیشینیان نیست. در ادبیات قرآنی واژگان دیگری به کار رفتهاند که به رغم تفاوتهایی که با هم دارند، همگی به هنگام یادکرد از پیشینیان به کار رفتهاند؛ مانند واژگان مشتق از ریشه (ن ـ ب ـ ء) که بیش از 80 بار در قرآن به کار رفتهاند و با بررسی آنها میتوان گفت که مفهوم این واژه آگاه ساختن فردی از امری است که از آن اطلاع ندارد؛ اما این اطلاع رسانی محدود به گذشته بشر نیست و هرگونه اطلاع رسانی را دربر میگیرد، چنانکه در مواردی برای بیان افعال انسان پس از مرگ به کار رفته است؛ مانند «اِلَی اللّهِ مَرجِعُکُم جَمیعـًا فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلون»(مائده/5،105) و احتمالا به همین دلیل واژه نَبَأ در نمونههای اشاره شده، به صورت ترکیب اضافی به پیامبر یا قوم و دورهای اضافه شده تا بتواند در مفهوم سرگذشت آن پیامبر یا قوم به کار رود:«نَبَاَ ابنَی ءادَمَ»(مائده/5،27)؛ «نَبَاَ نوح»(یونس/10،71)؛ «نَبَاَ اِبرهیم»(شعرا/26، 69)؛ «نَبَاِ موسی و فِرعَونَ»(قصص/ 28،3)؛ «نَبَاَ الَّذی ءاتَینـهُءایـتِنا»(اعراف/7،175)؛ «نَبَاِی المُرسَلین»(انعام/ 6،34)؛ «نَبَاُ الَّذینَ مِن قَبلِهِم»(توبه/ 9، 70)؛ «نَبَؤُا الَّذینَ مِن قَبلِکُم»(ابراهیم/ 14، 9)؛ «نَبَؤُا الَّذینَ کَفَروا»(تغابن/64،5) (هود/100،120)؛ «تِلکَ القُری نَقُصُّ عَلَیکَ مِن اَنبائها...»(اعراف/7،101)؛ «نَقُصُّ عَلَیکَ مِن اَنباءِ ما قَد سَبَقَ...»(طه/20،99)؛ «ذلِکَ مِن اَنباءِ القُری نَقُصُّهُ عَلَیکَ»(هود/11،100)؛ «نَقُصُّ عَلَیکَ مِن اَنباءِ الرُّسُلِ».(هود/11،120)
واژه مشخص دیگر «قَصَص» است که معمولا به صورت جمع به کار رفته که به مفهوم حکایتهاست؛ همچنین از این مصدر افعالی برای حکایت کردن مشتق شدهاند: «قالَ یـبُنَیَّ لا تَقصُص رُءیاکَ عَلی اِخوَتِکَ فَیَکیدوا لَکَ کَیدًا اِنَّ الشَّیطـنَ لِلاِنسـنِ عَدُوٌّ مُبین»(یوسف/12،5)؛ خواه برای بیان سرگذشت رسولان و قریهها: «تِلکَ القُری نَقُصُّ عَلَیکَ مِن اَنبائها ولَقَد جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنـتِ...»(اعراف/7،101) و خواه برای بیان آیات الهی:«یـبَنی ءادَمَ اِمّا یَأتِیَنَّکُم رُسُلٌ مِنکُم یَقُصّونَ عَلَیکُم ءایـتی...».(اعراف/7،35)
واژه «خبر» هم در قرآن صرفاً در معانیای چون اطلاعداشتن یا اطلاعرسانی به کار رفته است و نمیتوان آن را به شناخت پیشینیان محصور دانست. افزون بر این، بسامد قرآنی این واژه و مشتقات آن ناچیز است و از عدم رواج گسترده آن در عصر نزول حکایت دارد: خَبَر (نمل/ 27،7؛ قصص/ 28، 29)، خُبْر (کهف/18،68)، أخبار. (توبه/9،94؛ زلزله / 99،4)
از واژگان دیگری که در بیان پیشینه انبیا بیان شده است، «حدیث» به معنای سخن، خبر یا اطلاع است: «و هَل اَتـکَ حَدیثُ موسی»(نازعات/79،15؛ طه/20،9)؛ «هَل اَتـکَ حَدیثُ الجُنود»(بروج/85،17)؛ «هَل اَتـکَ حَدیثُ ضَیفِ اِبرهیمَ المُکرَمین»(ذاریات/51،24)؛ «لَقَد کانَ فی قَصَصِهِم عِبرَةٌ لاُِولِی الاَلبـبِ ما کانَ حَدیثـًا یُفتَری...».(یوسف/12،111)
آرتور جفری در کتاب خود واژههای دخیل در قرآن در بحث اساطیر بیان کرده که اشپرنگر بر این ایده است که اساطیر برگرفته شده از واژه یونانی ایستوریا (Historia) است که امروزه واژه (History) به مفهوم تاریخ از آن ریشه گرفته شده است و فلاشر و بسیاری از دانشمندان این ایده را پذیرفتهاند[2] و به نظر میرسد خود جفری نیز این دیدگاه را برگزیده باشد.
این واژه چند بار در قرآن کریم درون ساختاری به کار رفته که از اطلاعات مرتبط با پیشینیان تهی است و به نظر میرسد کسانی که با رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)و آیات الهی مقابله میکردند، آن را «اساطیر الاولین» میدانستند و اینگونه نبوده که صرفاً دادههای تاریخی قرآن از اقوام و انبیا را اساطیر الاولین بدانند. رزنتال نیز اشتقاق اسطوره را از ایستوریا به لحاظ ریشهشناسی نادرست میداند[3]، از این رو اساطیر را نمیتوان به مفهوم تواریخ دانست و این واژه ارتباط معناداری با دادههای تاریخی در قرآن نداشته و برای ردیابی این دادهها سودمند نیست.
آگاهی تاریخی در روند نزول وحی:
اشاره
آگاهی تاریخی در روند نزول وحی:
بدون تردید یکی از پیامدهای نزول وحی افزایش دانایی مخاطبان وحی، از گذشته بشری بوده است. هدف از ارائه گزارشهای تاریخی، سطح دانایی اولیه مردمان شبه جزیره از تاریخ، برنامه و طرح زمانمند وحی در افزایش دانش جوامع و انسانهای گذشته، حجم دادههای تاریخی در قرآن و مسائلی دیگر از این قبیل، محورهای این بخش مقاله را تشکیل میدهند.
یکی از زمینههای مناسب پیدایش آگاهی تاریخ، وجود یک تقویم* سالشماری است تا بر اساس مبدأ آن حوادث و رخدادهای تاریخی چینش شده و تقدم، تأخر و مقدار زمان هر رخداد مشخص گردد. بستر فرهنگی و اجتماعی نزول وحی فاقد چنین نظامی است.[4] در شمال شبه جزیره، اقلیم مناسبی برای سکونت جمعی و پیدایش سازمان سیاسی متمرکز فراهم نیامد تا به مرور، عناصر تمدنی شکل گیرد و تکامل یابد، از این رو واحدهای زمانی کلان کاربرد نداشتند تا بتوان بر اساس منظومه زمانمند سالها، تصویری نظاممند از گذشته یک قوم یا قبیله یا شهر ارائه کرد. در نتیجه از میان واحدهای زمانی، واحدهای زمانی کوچک چون ماه و روز اهمیت بیشتری از
سال، دهه یا سده پیدا میکردند، زیرا عموم ساکنان منطقه کوچ نشین بودند و نظام قبیلهای در میان آنان رایج بود و حیات بدویان را در اقتصادی مبتنی بر دامداری استمرار میبخشید. بر اساس ماهها میتوانستند برای کوچ، تجارت، حج، نبرد (با توجه به ماههای حرام) برنامهریزی کنند. خاطرات بزرگ قبیله را نیز با اضافه نام یوم (روز) به نام منطقه جنگی یا نامی دیگر نامگذاری میکردند، چنانکه در صدر اسلام نیز مسلمانان در آغاز برای تعیین زمان حوادث مهم، ماههای پس از هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را میشمردند[5]، از این رو نبودن یک سالشماری مدون را میتوان در اهمیت نداشتن واحدهایی چون سال و واحدهای بزرگتر دیگر ارزیابی کرد. با افزودن عاملی چون فرهنگ شفاهی میتوان گفت که همه گذشته به حافظه انسانی سپرده میشد و با گذران سالها و درگذشت افراد به فراموشی سپرده میشد. تنها مقاطعی از گذشته در خاطر افراد میماند که حادثه مهمی برای قبیله رخ داده باشد و برای موقعیت قبیله یا جایگاه آن اهمیت داشته باشد. در این صورت در فرهنگ شفاهی به ویژه در قالب اشعار بازگو میشد.
یکی از این وقایع شرح جنگهای هر قبیله است که در ادبیات عرب به «ایام العرب» شهرت دارد. گونه دیگری از این اطلاعات شجره نسب افراد هر قبیله است. محققان امروزین پذیرفتهاند که در جوامع قبیلهای شبهجزیره اندک توجهی هم که نسبت به گذشته وجود داشته، تنها ناظر به گذشته قبایل بوده که در هماوردی با دیگر قبایل کارکرد مییافته است.[6]
در چنین وضعی نباید انتظار داشت که اقوام آن دیار بتوانند تصور واضحی از انسانها و جوامع پیش از خود، میزان فاصله رخدادها از همدیگر یا حجم زمانی رخدادها داشته باشند. در نتیجه با جابهجایی نسلها بسیاری از تحولات متقدم رو به فراموشی مینهاد و امور خرافی و افسانهگونه جایگزین آن میگردید. در نتیجه مخاطبان قرآنی تصور روشنی از گذشته خود و ترتیب حوادث و فواصل زمانی آنها نداشتند و هیچ تلاشی برای ترتیب گزارش جنگهای مورد نظر براساس ترتیب زمانی آنها در پیش از اسلام نمیتوان یافت و نباید انتظار داشت رخدادها و تحولاتی را که در صدها سال قبل در شبهجزیره یا مناطق مجاور آن رخ دادهاند، خواه به صورت منظم و سازمانمند یا به صورت پراکنده در حافظه مردم شبهجزیره حضور داشته باشند که به صورت ضمنی در برخی آیات مکّی قرآنی بیان شده است: «تِلکَ مِن اَنباءِ الغَیبِ نوحیها اِلَیکَ ما کُنتَ تَعلَمُها اَنتَ ولا قَومُکَ مِن قَبلِ هـذا فَاصبِر اِنَّ العـقِبَةَ لِلمُتَّقین = این [اطلاعات] از خبرهای غیب است که بر تو وحی میکنیم و نه تو و نه قوم تو پیش از این از آن خبر نداشتید، پس صبرکن که فرجام از آن
پرهیزگاران است». (هود/ 11،49)
البته ارتباطات تجاری قریش در منطقه و روابط فرهنگی آنها با اهل کتاب به انتقال محدود اخبار تاریخی انجامیده است؛ اما اینکه این اخبار از چه منابعی به دست آمده و در چه سطحی بوده مشخص نیست. افزون بر اینکه میزان اعتبار این دادهها خود در خور بحث است. قرآن تأکید دارد که گزارشهایش از گذشته بشری نسبت به دیگر گزارشها اصالت و اعتبار دارند، زیرا کسی که آن را ارائه میکند خود ناظر رخداد بوده است:«.. و ما کُنتَ لَدَیهِم (آلعمران/3،44)؛ «و ما کُنتَ بِجانِبِ الغَربیِّ اِذ قَضَینا اِلی موسَی الاَمرَ وما کُنتَ مِنَ الشّـهِدین * و ما کُنتَ ثاویـًا فی اَهلِ مَدیَنَ تَتلوا عَلَیهِم ءایـتِنا ولـکِنّا کُنّا مُرسِلین * و ما کُنتَ بِجانِبِ الطّورِ اِذ نادَینا...».(قصص/28،44 ـ 46) این بدان معناست که دیگر منابع تاریخی به این اندازه معتبر نیستند.
سؤالی که هم اکنون مطرح میشود این است که اطلاعات ارائه شده از گذشته جوامع در فرایند نزول وحی، از کدام نقطه آغاز شد و چگونه گسترش یافت؟ خداوند از کدام قوم، منطقه یا پیامبر بیان تاریخی را آغاز کرد؟ تاریخ قرآنی بیشتر به کدام قوم و پیامبر در تاریخ پرداخته و کدام قوم سهم کمتری دارند؟ آیا قرآن هر جا صفحهای از تاریخ را گشوده، همه اطلاعات مربوط به یک موضوع را یکجا ارائه کرده یا در هر مرحله به بخشی از اطلاعات یک قوم پرداخته است؟ چه میزان گزارشهای تاریخی تکرار شده و کدام بخش از تاریخ بشری در قرآن برجسته یا کمرنگ شدهاست؟
برای پاسخ به این پرسشها باید نخست از ترتیب نزول سورههای قرآن پرسید تا ابتدا بتوان آنها را براساس زمان نزولشان مرتب ساخت، زیرا قرآن مدون کنونی با سورههای بزرگ مدنی آغاز شده است و تدوین آن بر اساس ترتیب زمانی نزول سورهها صورت نگرفته است. به ناچار باید ترتیب نزولی آن مشخص شود تا معلوم گردد ارائه اطلاعات تاریخی در طول دوره رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، چه فرایند و مراحلی را پیموده است.
شناخت متقن ترتیب نزول* آیات قرآن، بسیار دشوار است و در این زمینه دو راه وجود دارد: یکی تکیه بر روایت ابن عباس در ترتیب سورهها[7] و دیگری که محققان معاصر آن را پی گرفتهاند بررسی ترتیب نزول سورهها بر اساس محتوا، ساخت، سبک بیانی و اطلاعات درونی هر سوره است که در این زمینه علیرغم تلاشهای فراوانی که صورت گرفته، اتفاق نظری در میان محققان معاصر نمیتوان یافت[8]، از این رو روایت ابن عباس در گاهشناسی نزول وحی، گرچه با اشکالاتی مواجه است،[9] ولی در این مقاله مبنا
قرار میگیرد تا بر اساس آن، سیر تطور آگاهی تاریخی بررسی شود و طبیعی است که نتایج این بررسی نیز متکی بر این روایت است.
البته باید گفت که برای مباحث این مقاله، نیازی به شناخت ترتیب همه سورهها نیست، زیرا همه سورهها اطلاعات تاریخی دربر ندارند. افزون بر این از آنجا که عمده آگاهی تاریخی قرآن، در عصر مکی بوده؛ ترتیب نزول سور مکی بیش از ترتیب سور مدنی اهمیت دارد؛ همچنین نیازی به شناخت ترتیب نزولی یکایک سورهها نیست؛ بلکه بنا به روش این بررسی، دوره نزول وحی به چند مرحله تفکیک شده و کافی است دانسته شود هر سوره به کدام مرحله تعلق دارد.
مطالعه آیات قرآنی بر اساس روایت ابن عباس نشان میدهد نحوه ارائه، حجم اطلاعات، و گونه موضوعات تاریخی مطرح شده در آیات مکی، در دو مقطع تغییر کرده است و از این رو میتوان بر اساس فهرست ابن عباس، آیات تاریخی را که عمدتاً در سورههای مکی نازل شدهاند، در سه مرحله مکی بررسی کرد. آیات تاریخی سورههای مدنی غالبأ به همان موادی اشاره دارند که در مکه نازل شدهاند و در گسترش آگاهی تاریخی مخاطبان وحی نقش چندانی ندارند. (=> همین مقاله، آگاهی تاریخی در مرحله مدنی)
1. آگاهی تاریخی در مرحله نخست مکی:
1. آگاهی تاریخی در مرحله نخست مکی:
در این مرحله، نخستین سورههایی که دادههای تاریخی را ارائه میکنند عبارتاند از: قلم، اعلی، فجر، شمس، بروج، قریش، فیل و قمر.
گزارشهای تاریخی این بخش ناچیزند (حدود 3% اطلاعات تاریخی در آیات مکی[10]). محدود دادههای تاریخی که در این مرحله بیان میشوند صرفاً تأکید بر این نکتهاند همه این اقوام رسالت را دروغ دانستند (تکذیب): «... کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ...».(ق/50،14) و قرآن تنها قریشیان را با نام اقوام و تکذیب و گرفتاری آنها به عذاب الهی و در برخی موارد با نحوه تکذیب پیامبر خود و نوع عذابی که گرفتارش شدهاند آشنا میکند و اطلاعات بیشتری در میان نیست. در اطلاعات این سورهها بر نام اقوام تأکید بیشتری در مقایسه با نام پیامبران صورت گرفته است.
به اقوامی که خداوند در این بخش از آنها نام برده، یکسان توجه نشده است؛ به اقوامی چون قوم ثمود، عاد و فرعون تأکید بیشتری صورت گرفته است. بنابر ترتیب فراوانی، فرعون با 8 بار تکرار (حدود 33%) در اولین رتبه قرار میگیرد. در پی آن ثمود با 5 بار (حدود 20%)، قوم عاد با سه بار (حدود 12%) و قوم نوح و لوط با دوبار (هر یک حدود 8%) در مرحلههای بعدی هستند. اقوام دیگری که تنها یک بار (هریک حدود 4%) به نام آنها اشاره شده است عبارتاند از: اصحابالرسّ، اصحابالایکه، قوم تُبَّع و اصحاب فیل.
35
آنچه از فهرست اقوام شناخته شده این مرحله به نظر میرسد، نزدیکی جغرافیایی سکونتگاههای این اقوام به حجاز است، زیرا میدانیم ثمودیان در منطقه حِجر در شمال حجاز[11] و قوم تُبَّع[12] در یمن میزیستند. درباره قوم عاد نیز دیدگاهها متفاوت است؛ برخی به سکونت آنان در جنوب شبه جزیره و برخی در شمال حجاز باور دارند.[13]
ویژگی دیگر دادههای تاریخی این مرحله آن است که بر اساس آنچه امروز از این اقوام دانسته شده، عمدتاً بنیاسرائیلی نیستند و بسیاری از آنها را به عرب نسبت میدهند.[14]
در پایان این مرحله، آنچه مخاطبان وحی از گذشته درمییابند این است که قوم عاد در شهری عظیم و بینظیر به نام اِرَم ساکن بودند. آنها پیامبر خود را دروغگو خواندند. در نتیجه همچون درختان خرمایی که با تندباد ریشهکن شده بودند از بین رفتند. (فجر/ 89،6ـ9؛ قمر/ 54،18ـ21) قوم ثمود قومی بودند که در درهها از سنگ برای خود خانه میساختند. آنها با طغیان خود رسالت پیامبرشان را دروغ دانستند. پیامبرشان از آنها خواسته بود بهره آب شتر خداوند را رعایت کنند؛ اما آنها شتر را پی کرده و کشتند و به عذاب الهی نابود شدند. (فجر/89،9؛ شمس/91،11 ـ 15) و فرعون همان کسی که اوتاد (بناهای بلند) از آن بود، سر به طغیان برداشته و فساد را زیاد کرده بود. خداوند رسولی نزدش فرستاد؛ اما او سرپیچید و به عذاب الهی گرفتار آمد. (مزمّل/73،15 ـ 16؛ فجر/89،10 ـ 13) قوم نوح هم بنده خدا را دروغگو و دیوانه خوانده، او را راندند. او هم از خدا یاری طلبید و آنگاه از آسمان و زمین آب جاری شد و خداوند نوح را بر کشتی سوار کرد و کشتی را حرکت داد تا جزایی برای بیایمانان و مایه پند دیگران باشد. (قمر/54،9ـ17) قوم لوط نیز پیامبر خود را دروغگو دانستند. پیامبرشان درباره عذاب الهی به آنان هشدار داده بود؛ اما آنها از مهمانان لوط کام دل خواستند. خداوند هم خانواده لوط را در سحرگاه نجات داد و آنان را نابینا ساخت. سپس گرفتار عذاب شدند.(قمر/ 54،33ـ 40)
2. آگاهی تاریخی در مرحله دوم مکی:
اشاره
2. آگاهی تاریخی در مرحله دوم مکی:
پس از سورههای مرحله نخست سورههاییاند که اطلاعات تاریخی مندرج در آنها چه از نظر شرح جزئیات و چه به لحاظ تنوع موضوعات بسط قابل توجهی یافتهاند که عمدتا این بسط به تاریخ بنی اسرائیل و انبیای آن مربوط میشود. از میان 16 سوره این بخش، 11 سوره حاوی گزارشهای تاریخیاند که عبارتاند از: ص، اعراف، مریم، طه، شعراء، نمل، قصص، اسراء، یونس، هود و یوسف.
با اینکه حجم آیات نازل شده در این مرحله
نسبت به همه آیات نازل شده در دوره مکی 42% است، حدود 65% از حجم گزارشهای تاریخی آیات مکی در این مرحله طرح شده است و این بیانگر تأکید و تمرکز فراوان آیات قرآنکریم بر گزارشهای تاریخی در این مرحله است، به گونهای که میتوان گفت اساس و شالوده آگاهی تاریخی در این مرحله صورت گرفته است.
روایت (گزارش) تاریخی مرحله دوم با سوره صآغاز میشود. یکی از تفاوتهای اصلی سورههای مرحله اول و دوم حجم آنهاست؛ سورهها به ناگاه به لحاظ حجم بزرگتر شده و به لحاظ محتوا نیز تغییر میکنند. به لحاظ موضوعات تاریخی گزارشها، برخلاف حکایتهای شناخته شده مرحله اول که عمدتاً موضوعاتی محلّی بودند که بیشتر به غرب شبه جزیره عربستان ارتباط مییافتند، از سوره صبه بعد، دایره موضوعات فراتر رفته تا انبیای بنیاسرائیل را نیز دربرگیرد و به تفصیل از توانایی انبیا سخن میرود؛ امّا برخلاف روایتهای مرحله قبل، این روایتها، بر پیامبران، بعثت آنها، گفت و گویشان با خداوند و مردم متمرکز است تا بر اقوام و انکار و تکذیب آنها.
دادههای مربوط به هر پیامبر معمولا در سورههای متعددی ارائه شدهاند که به صورت اجتناب ناپذیری موجب تکرار برخی دادهها در سورههای پایانی این بخش میشوند و تنها استثنا در آخرین سوره این مرحله یعنی سوره یوسف است. حکایت حضرت یوسف به صورت منسجم تنها در همین سوره ارائه شده و همه جوانب زندگانی او در آن آمده است و تقریباً همه سوره صرفاً به همین پیامبر اختصاص یافته است. در مقابل، برخی سورهها چون اعراف، شعراء و هود تقریباً به بسیاری از انبیا چون آدم، نوح، هود، صالح، شعیب، ابراهیم، لوط و موسی میپردازند.
همچنین به نظر میرسد سورههایی که به انبیای بنیاسرائیل ـ جز حضرت موسی که در بسیاری از سورههای این مرحله حضور دارد ـ میپردازند، اطلاعات قابل توجهی از دیگر انبیا چون هود، لوط، صالح، شعیب و حتی نوح را ارائه نمیکنند. از یوسف تنها در سوره یوسف بحث شده و از یونس گزارش محدودی در سوره یونس آمده است. داود و ایوب در سوره صو زکریا، یحیی، مریم و عیسی در سوره مریم در کنار دیگر پیامبران قرار نگرفتهاند. تنها استثنای این مدعا یکی از دو حکایت حضرت سلیمان است که از روابط او با مملکت سبا سخن میگوید و در سوره نمل آمده است و در این سوره حکایت صالح و لوط نیز وجود دارد.
بیشترین گزارشهای تاریخی این مرحله درباره رسالت موسی و رابطه او با فرعون و بنیاسرائیل است که حدود37% حجم گزارشهای این مرحله است، از این رو هرچند سورهای با نام موسی وجود ندارد؛ اما در عمل 100% گزارشهای تاریخی سوره طه و گزارشهای سوره قصص (با محاسبه ماجرای
قارون)، 70% گزارشهای سوره یونس، 51% گزارشهای سوره اعراف، 39% گزارشهای سوره شعراء، 15% گزارشهای سوره نمل، 15% گزارشهای سوره مریم و 3% گزارشهای سوره هود به موسی و قومش میپردازند.
حکایت حضرت یوسف هم 16% دادههای تاریخی را به خود اختصاص داده است. 13% گزارشهای تاریخی به دیگر انبیای بنیاسرائیل از جمله ایوب، داود، سلیمان، عیسی و یونس اختصاص یافته است؛ بنابراین حجم گزارشهای مرتبط به بنیاسرائیل و انبیای آنها در مجموع به67% میرسد؛ و 32% اطلاعات تاریخی این دوره به انبیای دیگری چون آدم، نوح، ابراهیم، هود، صالح، شعیب و لوط اختصاص یافته است. در میان آدم، نوح و ابراهیم، نوح اخبار بیشتری در این مرحله دارد که حدود 7% است. اینکه حضرت آدم به لحاظ آنکه قومی برای او تصویر نشده گزارشهای فراوانی ندارد قابل درک است؛ اما تأکید بر نوح بیش از ابراهیم در این مرحله قابل تأمل است. گزارشهای مربوط به حضرت ابراهیم دراین مرحله کمتر از صالح، شعیب و سلیمان و اندکی بیش از هود است.
برای تبیین تأکید قرآن بر تاریخ انبیای بنیاسرائیل در مرحله دوم مکی، باید به وضعیت فرهنگی قریش و جهان پیرامونی آن در عصر بعثت توجه کرد تا مشخص گردد چه برنامه و طرحی در پی این تأکید بوده است. قریش و دیگر اقوام عرب شبه جزیره در آستانه ظهور اسلام برتری فرهنگی اهل کتاب را در شبه جزیره پذیرفته بودند، هرچند برای آنان دشوار بود.[15] همه کانونهایی که قریش با آنها وارد تجارت شده بود از جمله شام، عراق، یمن و حبشه از کانونهای اهل کتاب بودند. این فرهنگ در سراسر امپراتوری روم (حوزه مدیترانهای) رایج بود و از این رو فرهنگ امی اقوام عرب شبه جزیره نمیتوانست در برابر آن برتری یابد.
یکی از راهکارهایی که قریش در برابر عناصر تاریخی قرآن در پی گرفتند، استمداد از عناصر فرهنگی پارسی است؛ به عنوان نمونه نضر بن حارث از تاریخ شخصیتهای پارسی میخواست به عنوان رقیبی در برابر عناصر قرآنی استفاده کند[16]؛ اما گزارشی مبنی بر اینکه قریش از عناصر اهل کتاب در هماوردی با قرآن استفاده کرده باشد نیست. شادی قریش از پیروزیهای خسرو پرویز در برابر روم نیز نشانه دیگری بر این تقابل است.[17] از طرفی شخصیتهای تاریخی که در قرآن از آنها حکایت شده بیشتر همان شخصیتهایی اسرائیلی تبارند و عمده اطلاعات تاریخی ارائه شده در این دوره به آنان تعلق دارد.
به نظر نزول حجم وسیعی از قصص قرآنی در این مرحله بر آن است تا همه انبیای الهی را در منظومه فرهنگی جدیدی که قرآن آورده، قرار دهد تا فرهنگ اهل کتاب که تمایز آشکاری با فرهنگ امی شبه جزیره دارد و بر آن چیره است، درون آن جای گیرد و برتری و اعتبار خود را نزد اقوام عرب از دست دهد، از این رو سورههای این دوره، درصددند تا همه بشر را یک مجموعه معرفی کنند و بگویند که تبار همه انسانها به حضرت آدم میرسد و آغاز انشعاب همه ملل به دوره نوح و پس از وی باز میگردد. ابراهیم پدر مشترک قریش و همه انبیای بنیاسرائیل است. در فرهنگ جدید قرآنی، رسالتهای محقق شده در میان یهودیان صرفاً منتی الهیاند و نباید مایه فخر یا خودبرتربینی اهل کتاب شوند؛ همچنین نوع نگرش قرآن به انبیای بنیاسرائیل متفاوت از تصویر این انبیا در عهدین است. قرآن افزون بر شخصیتهای مطرح شده در عهدین عناصری جدید را از جمله قوم عاد، ثمود و پیامبرانی چون هود، صالح و شعیب به این مجموعه افزوده است که در تورات یا انجیل از آنها اثری نیست.[18]
حال باید پرسید که اطلاعات مخاطبان وحی از گذشته در این مرحله شاهد چه تحولی بوده است؟ مرحله دوم با تاریخ داود، سلیمان و ایوب آغاز میشود و سپس فهرستی از انبیا در سوره صبه نمایش درمیآید: ابراهیم، اسحق، یعقوب، اسماعیل، الیسع و ذالکفل. سپس در سوره اعراف حکایت کوتاهی از هر نبی به ترتیب بیان شده است: آدم، نوح، هود، صالح، لوط، شعیب و موسی. در ادامه روایت ابراهیم، یحیی، زکریا، مریم و عیسی و همچنین فهرستی از ذریه نیکوکار پیامبرانی چون آدم، نوح، ابراهیم و اسرائیل (یعقوب) در سوره مریم آمده است. سوره طه یکسره حکایت موسی است. در سوره شعرا افزون بر موسی از ابراهیم، نوح، هود، صالح، لوط و شعیب هم گزارش شده است. سوره نمل با پرداختن مجدد به حکایت لوط و صالح از بلقیس و روابط او با سلیمان نیز سخن گفته است. سورهقصص هم تنها حکایت موسی است. در سوره یونس بخشهایی از داستان نوح و موسی آمده است. در سورههود نیز همچون سوره شعراء و اعراف هر نبی بخشی از گزارشهای تاریخی را به خود اختصاص داده است: نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب و موسی. در پایان این مرحله حکایت مبسوط یوسف آمده که در آن گزارشهایی از حضرت یعقوب نیز وجود دارد. تصویری که در پایان این دوره به مخاطبان وحی ارائه میشود بدین شرح است:
الف. حضرت آدم(علیه السلام):
الف. حضرت آدم(علیه السلام):
درباره وی تنها در سوره اعراف اطلاعاتی آمده است. داستان خلقت آدم، امتناع شیطان از سجده کردن بر انسان، سکونت آدم و همسرش در بهشت و نهی آنها از
خوردن درخت ممنوع، هشدار از وسوسه شیطان و لغزش آن دو، در این روایت آمدهاند. (اعراف/7، 11ـ 24)
ب. حضرت نوح(علیه السلام):
ب. حضرت نوح(علیه السلام):
حکایت نوح و قومش در 4 سوره آمده است. حکایت نوح در سه سوره نخست؛ یعنی اعراف، شعراء و یونس که به لحاظ گزارش از رخدادهای تاریخی تقریباً به یک مضمون اشاره دارند و تفاوت این سه روایت به نحوه واکنش سران قوم نوح به پیامبری او، پیامش و برخورد آنها با مؤمنان بازمیگردد. بر این اساس نوح ضمن معرفی خود به عنوان فرستادهای امین که هیچ مزدی برای مأموریت خود نمیخواهد، قوم خود را به پرستش الله و پیروی از او فرا میخواند و آنها را از عذاب روز بزرگ هشدار میدهد. قوم نوح از اینکه یکی از آنها ادعای پیامبری میکند شگفت زده بودند و برایشان پذیرفتنی نبود و او را در گمراهی آشکار دانسته و مؤمنان را افرادی پست خواندند و از نوح خواستند آنها را از خود براند و پس از مدتی به او گفتند: اگر دست برندارد او را سنگسار خواهند کرد. خداوند هم سوارشدگان بر کشتی را نجات داد و تکذیب کنندگان را غرق کرد (یونس/ 10،71ـ74؛ شعراء/26، 105ـ120؛ اعراف/ 7، 59 ـ 64)؛ اما در روایت چهارم، در سوره هود حکایت نوح و قومش بسط یافته است و افزون بر گفتههای پیشین آمده که به نوح وحی شد که دیگر کسی به او ایمان نمیآورد و نوح مأمور شد کشتی بسازد. به هنگام ساختن کشتی، اشراف او را به سخره میگرفتند؛ اما او کار خود را ادامه میداد. سپس آب همه جا را گرفت و نوح مأمور شد از هر حیوانی یک جفت در کشتی جای دهد. فرزند نوح به او ایمان نیاورد و به رغم اینکه نوح نجاتش را از خداوند خواسته بود، غرق شد. سپس آب فرو رفت و کشتی به امان فرود آمد و نوح و مؤمنان مشمول برکات الهی شدند. (هود/11، 25 ـ 48)
ج. حضرت هود(علیه السلام):
ج. حضرت هود(علیه السلام):
یکی از سورههای این مرحله با نام هود نامگذاری شده است. با این حال گزارش از هود و قومش در سه سوره اعراف، شعرا و هود یکسان است. بر اساس این گزارشها قوم عاد قومی بودند که پس از طوفان نوح میزیستند و از نعمتهای گسترده الهی از جمله کشاورزی و چشمههای آب، برخوردار بودند. هود از آنها خواست از چندخدایی که پدرانشان پیرو آن بودند دست بردارند و الله را بپرستند. وی به آنها وعده داده بود که با توبه و دست برداشتن از پیروی گنهکاران از نعمتهای بیشتری برخوردار خواهند شد؛ اما قوم عاد وی را دروغگو و نادان خواندند و حاضر نشدند خدایان خود را رها کنند و از هود حجت خواستند. این بود که خداوند هود و مؤمنان را نجات داد و قوم عاد را گرفتار عذاب کرد.(اعراف/7، 65ـ72؛ شعراء/ 26،123ـ140؛ هود/ 11،50ـ60)
د. حضرت ابراهیم(علیه السلام):
د. حضرت ابراهیم(علیه السلام):
درباره ابراهیم، چند حکایت کوتاه آمده است؛ نخستین گزارش به کنار
نهادن خدایان دیگر و پرستش الله تعلق دارد. در این گزارش آمده که ابراهیم کوشید پدر (عمو) خود را از پرستش خدایان دیگر باز دارد؛ اما او نپذیرفت و از ابراهیم خواست تا زمانی که خدایان او را نمیپرستد، از او دور شود. ابراهیم از او جدا شد و آنگاه خداوند اسحاق و یعقوب را به او عطا کرد و آن دو را پیامبر گردانید. (مریم/ 19، 40 ـ 49)
در سوره شعرا هم شبیه همین روایت آمده است، جز اینکه متن گفت و گوهای آنان نیز گزارش شده است. در آن گفت و گوها ابراهیم خدایان قوم خود را ناتوان از شنیدن و نفع رساندن دانسته و آنها را دشمنان خود معرفی میکند. (مریم/19، 40ـ49؛ شعرا/26، 69ـ 90)
گزارشی هم از کهنسالی ابراهیم در این مرحله در دست است؛ زمانی که مأموران عذاب قوم لوط نزد او آمدند و او را به فرزندی به نام اسحاق و پس از او به یعقوب بشارت دادند. این بشارت برای همسر فرتوت ابراهیم شگفتانگیز شد. بعد از آن ابراهیم متوجه شد که بشارتدهندگان مأموران عذاب قوم لوطاند و کوشید تا قوم لوط را شفاعت کند؛ اما از ابراهیم خواسته شد که از این کار دست بردارد، چراکه خواست الهی چنین بود. (هود/11،69ـ76)
هـ. حضرت لوط(علیه السلام):
هـ. حضرت لوط(علیه السلام):
درباره قوم لوط و پیامبر آنها، سه گزارش متعدد در سورههای اعراف، نمل و شعراء بیان شده است. محتوا و حجم این گزارشها تا حدود بسیاری به هم نزدیکاند و گویا یک گزارش سه بار تکرار شده است. بر اساس این گزارش، لوط مردان قوم خود را سرزنش میکند که چرا همجنس گرا شدهاند و آنها را نخستین انسانهایی دانسته که چنین رفتاری میکنند. در برابر پافشاری لوط، قومش او را تهدید کردند که چنانچه به سخنان خود ادامه دهد، او را از قریه بیرون خواهند انداخت؛ آنگاه خداوند لوط و خانوادهاش (جز همسرش) را نجات داد و قوم او را به عذابی از باران گرفتار ساخت. (شعراء /26، 160 ـ 173)
و. حضرت صالح(علیه السلام):
و. حضرت صالح(علیه السلام):
گزارش حضرت صالح در 4 سوره اعراف، شعراء، نمل و هود مطرح شده است. با تکیه بر این گزارشها، قوم ثمود پس از قوم عاد میزیستند و از نعمتهای فراوانی برخوردار بودند. کشاورزی آنها بسیار رونق داشت و خانههای خود را یا به صورت قصر در دشتها میساختند یا کوهها را میتراشیدند. آنان خدایان متعددی را میپرستیدند و به لحاظ اجتماعی و اقتصادی، به دو گروه مستکبر و مستضعف تقسیم شده بودند. بر اساس گزارشهای قرآنی، بهرهکشان 9 گروه بودند و کارشان تباهی بود. صالح آنها را به خدای واحدی به نام الله دعوت کرد و توانست بخشی از مستضعفان را موحد سازد؛ اما مستکبران مفسد، صالح را که تا پیش از این به او علاقه داشتند، سِحرشده دانستند، نبوتش را انکار کردند و از او معجزه خواستند. صالح ماده شتری را نشانه نزدشان آورد. صالح از آنها خواست روزانه آب را
میان خود و ماده شتر تقسیم کنند تا یک روز برای آنها باشد و یک روز برای ماده شتر. وی همچنین از آنها خواست تا به این ماده شتر اجازه چرا دهند و به آن آزاری نرسانند؛ اما آنها ناقه را کشتند و پس از سه روز گرفتار عذاب الهی شدند. (اعراف/7، 73ـ79؛ شعراء/26، 142ـ159؛ نمل/ 27، 45ـ53؛ هود 11/60ـ68)
ز. حضرت شعیب(علیه السلام):
ز. حضرت شعیب(علیه السلام):
شعیب به سوی قومی موسوم به «اصحاب ایکه» فرستاده شد. آنها خدا یا خدایانی جز الله را میپرستیدند و در داد و ستد حق دیگران را نادیده میگرفتند. شعیب آنها را از این کار بازمیداشت و به الله دعوتشان میکرد. عدهای به او ایمان آوردند. مستکبران مؤمنان را زیاندیده میخواندند و در مسیر آنها قرار میگرفتند تا آنها را به آیین پیشین باز گردانند. قوم شعیب او را تهدید کردند که اگر از آیین جدید دست برندارد، او را از قریه بیرون خواهند کرد که نشان میدهد وی در رسالت خود، از موفقیت قابل ملاحظهای برخوردار شده بود. شعیب و مؤمنان حاضر نشدند از ایمان خود دست بردارند. و قوم شعیب به عذاب گرفتار شد و مؤمنان نجات یافتند. (اعراف/7، 85ـ93؛ شعراء/26، 175ـ190)
ح. حضرت داود(علیه السلام):
ح. حضرت داود(علیه السلام):
در حکایت داود به مخاطب منتقل میشود که وی همواره رو به سوی خدا داشت و خداوند نعمتهایی به او داده است؛ از جمله تسبیح کوهها همراه با داود، فرمانبری پرندگان از او، پادشاهی استوار شده، حکمت، امتحان شدن داود توسط خداوند و توبه او، خلافت الهی و داوری فیصله بخش او در میان مردم. سخن از نعمت فرزندی چون سلیمان به داود، پایان بخش این بحث است. (ص/38،17ـ26)
ط. حضرت سلیمان(علیه السلام):
ط. حضرت سلیمان(علیه السلام):
گزارش از سلیمان با این بیان آغاز میشود که خداوند او را به داود عطا فرمود و او وارث داود بود. در این روایت سلیمان مورد آزمون الهی قرار میگیرد. سپس درخواست توبه میکند و از خداوند میخواهد تا سلطنتی به او دهد که در آینده همانندی نداشته باشد. خداوند، باد را در اختیارش گذاشت و شیاطین هم در ساختو ساز و یافتن گوهرهای دریا به او کمک میکردند. او شیاطین گمراه کننده را به زنجیر کشید. (ص 38،30ـ40)
در این روایت تصویر کاملا روشنی از نحوه امتحان سلیمان عرضه نشده؛ اما تأکید شده که او بنده خوبی بود و بسیار به درگاه الهی رجوع میکرد. (ص/38،17،30،44)
در سوره نمل هم روابط سلیمان با حکومت سبأ بیان شده است. در آن سوره، روایت با سلیمان و حکومت و نعمتهایی که خداوند بدو داده آغاز میگردد؛ مانند علم، برتری، دانستن زبان حیوانات، سپاهیانی اعم از بشر، جن و پرندگان. بر اساس این روایت، هدهد برای سلیمان از سرزمین سبأ خبر میآورد که حاکمی با شکوه در سبأ حکم میراند و وی زنی است و مردم آن در برابر
خورشید سجده میکنند. مأموریت مجدد هدهد، گفتوگوهای ملکه سبأ با بزرگان حکومت سبأ، هدایایی که برای سلیمان فرستاده شد و در نهایت حضور ملکه سبأ در تختگاه حکومت سلیمان از گزارشهایی است که در این روایت مطرح شدهاند. ادامه گزارش از ایمان ملکه سبأ به پروردگار سلیمان و سرزمین سلیمان خبر میدهد، به ویژه که دو معجزه از وی دید: نخست قصری بلورین و دوم تخت حکمرانی خود را که نزد سلیمان یافت.(نمل/27،20ـ44)
ی. حضرت ایوب(علیه السلام):
ی. حضرت ایوب(علیه السلام):
روایت ایوب پس از روایت سلیمان، کوتاهتر و به لحاظ محتوا متفاوت است. در این روایت ایوب از خدا در برابر شیطان که او را به رنج و عذاب گرفتار کرده است شکایت میکند و آنگاه به خواست خداوند چشمهای به جوشش افتاده تا آب آن، برای شست و شو و نوشیدن ایوب استفاده شود و خانواده ایوب به او باز گردانده میشوند. ایوب مأمور میشود سوگند خود را نشکند و وی با دستهای از گیاه بزند. (ص/38،41 ـ 44) این روایت بسیار مختصر و مبهم ارائه شده و تصویر کاملی از ماجرای ایوب نیست.
ک. حضرت زکریا(علیه السلام) و یحیی(علیه السلام):
ک. حضرت زکریا(علیه السلام) و یحیی(علیه السلام):
آغاز سوره مریم با داستان زکریا آغاز میشود که در گفت و گوی خود با خداوند به هنگام کهنسالی، از وی خواست وارثی پسندیده به او عطا کند تا میراث بر او و آل یعقوب باشد. زکریا از وارثان کنونی خود بیم داشت. خداوند هم بشارت تولد فرزندی را به او داد و از این بابت که همسر زکریا در سنی نبود که بتواند فرزندی بیاورد، زکریا شگفت زده شد. فرزند آنها، یحیی در حالیکه هنوز مرد کاملی نشده بود حکم الهی را دریافت کرد و به او گفته شد که کتاب را با قدرت بگیرد. روایت یحیی با اوصافی از وی همچون پرهیزگاری، نیکی کردن به والدین، تواضع و ... ادامه مییابد و با درودی الهی بر یحیی به پایان میرسد. (مریم/19، 2 ـ 15)
ل. حضرت مریم(علیها السلام) و عیسی(علیه السلام):
ل. حضرت مریم(علیها السلام) و عیسی(علیه السلام):
روایت مریم از آنجا آغاز میشود که از اطرافیان خود فاصله گرفت. فرستاده شدن روح الهی نزد مریم، باردار شدن او، پناه بردن مریم به درخت خرما به هنگام زایمان، دستور روزه سکوت به مریم، شگفتی مردم، سخن گفتن و اقرار فرزندش به دریافت کتاب و پیامبر شدن و مبارک بودن، توصیه خداوند به عیسی به برپا داشتن نماز و زکات و نیکی به والدین در این روایت به چشم میخورد. در پایان این روایت عیسی برخود درود میفرستد و آنگاه خداوند فرزند خدا بودن عیسی را رد کرده و از اختلافنظرمیان منکران این نظر خبر میدهد. (مریم/ 19، 15ـ 39)
م. حضرت موسی(علیه السلام)، بنیاسرائیل و فرعون:
م. حضرت موسی(علیه السلام)، بنیاسرائیل و فرعون:
روایت موسی در این مرحله، نسبت به روایت دیگر انبیا بسیار مبسوط است و ابعاد و زوایای گوناگون حیات وی همراه با گفتوگوهای فراوانی نقل
شده است. این روایت به رغم مبسوط بودن، از انسجام برخوردار نیست؛ زیرا در هر سوره و به هر مناسبت بخشهایی از آن بیان شده است. یکی از کاملترین گزارشهای سورههای مرحله دوم، گزارش سوره اعراف از موسی است؛ اما تولد موسی و به آب افکندن او و زندگی در دربار فرعون و فرارش به مدین و ... در این روایت نیامده است. در عوض گزارشهای سورههای قصص و طه این بخشها را پوشش میدهند.
تاریخ حضرت موسی با این مقدمه شروع میشود که تقدیر الهی چنین بود که بنیاسرائیل ستمدیده از فرعون که به استضعاف رسیده بودند، به قدرت برسند و رهبر و میراثبر شوند، از این رو به مادر موسی وحی شد که اگر بر جان کودکش ترسید، او را به رود بسپارد و هیچ نگرانی به خود راه ندهد؛ زیرا خداوند موسی را به او باز خواهد گرداند. آلفرعون موسی را از رود گرفتند و میخواستند او را بکشند؛ اما همسر فرعون از آنها خواست که او را نکشند، بلکه او را به پسری بپذیرند. همزمان مادر موسی بسیار مضطرب بود و برای اینکه از اندوه بیرون آید موسی شیر هیچ دایهای را نپذیرفت تا اینکه در جست و جوی دایه، این کار به مادر موسی واگذار شد.
موسی به روزگار جوانی و در حادثه درگیری میان یک مصری و یک اسرائیلی، ناخواسته مصری را کشت و فردای آن روز دریافت که فردی که از او حمایت کرده بود، از کار موسی پرده برداشته است. از این رو موسی از مصر فرار کرد و در مدین با دخترانی که به شبانی میخواستند گوسفندان خود را آب دهند، روبه رو شد و به آنها کمک کرد. دختران حکایت موسی را برای پدر خود بازگفتند. یکی از آنها پیشنهاد داد که موسی را به کار گیرند و چنین شد که موسی تعهد کرد 8 یا 10 سال کار کند و یکی از دختران را به همسری برگزیند. (قصص/28، 15 ـ 27)
پس از این سالها و در یکی از شبها که موسی مسیر خود را گم کرده بود، آتشی دید و امیدوار شد تا با رفتن نزد صاحبان آتش، راه خود را بازیابد و اینجا بود یکه خداوند او را صدا زد و مأمورش کرد نزد فرعون رود به او اطمینان داد که گزندی به او نرسد و برادرش هارون را یاور وی تعیین کرد. (قصص/28، 29 ـ 35)
ادامه این روایت در چند سوره آمده که روایت سوره اعراف در این بخش مبسوطتر و کاملتر است. بر اساس این گزارش موسی و هارون نزد فرعون رفتند و مأموریت خود را اعلام داشتند و در برابر درخواست دلیل از جانب فرعون، او از معجزه عصا و دست درخشان استفاده کرد. مشاوران فرعون از او خواستند تا ساحران اطراف و اکناف به دربار آیند تا با موسی رقابت کنند. ساحران مردم را شگفتزده کردند؛ اما چون معجزه موسی را دیدند سر به سجده گذاشتند. فرعون همه این رخدادها را تهدیدی بر ضدّ خود و سرزمینش تلقی کرد و سختگیری خود را بر بنیاسرائیل افزود و موسی
44
هم ناگزیر آنها را به صبر فرا می خواند. در این زمان مصر دچار بیماری و آفات کشاورزی شد و فرعون وعده داد که اگر موسی از خدای خود بخواهد و این بلایا برطرف شود بنیاسرائیل را با او خواهد فرستاد؛ اما پس از رفع بلاها به وعده خود وفا نکرد. رنج و مشقت بنی اسرائیل در این مرحله در این گزارش بیان نشده است (اعراف/7،102 ـ 135)؛ اما در سوره یونس آمده که موسی از بنیاسرائیل خواست تا بر الله توکل کنند، از خانههای خود به عنوان عبادتگاه استفاده کنند و از مقاومت دست برندارند. سپس خداوند بنیاسرائیل را از آب گذرانید و فرعونیان را غرق ساخت. (یونس/10،75ـ93)
در ادامه روند حرکت، بنیاسرائیل در بیابان با کمآبی مواجه شدند و خداوند از موسی خواست تا با عصای خود به سنگ بکوبد و در نتیجه 12 چشمه جاری گردید تا هر قبیله از قبایل دوازدهگانه بنیاسرائیل از آن بنوشند. غذای آنان نیز از آسمان نازل شد که در قرآن از آن با «مَنّ» و «سلوی» (بلدرچین و ترنگبین) یاد شده است؛ آنگاه موسی از قوم خود جدا شد تا 30 روز به وعدهگاه رود؛ اما چون به میعاد پروردگارش رسید، 40 روز به طول انجامید. خداوند به خواست موسی تجلی کرد و سپس الواحی مکتوب که پندها و جزئیات امور در آن بود به وی سپرده شد و بدو خطاب شد که شتاب کرده است و دریافت که سامری آنها را از الله بازگردانده تا بتی به شکل گوساله را بپرستند. موسی در بازگشت به ملامت بنیاسرائیل و برادرش هارون پرداخت، هرچند هارون خود را بیگناه دانست. (طه/20،9 ـ 98؛ اعراف/7، 142 ـ 160)
3. آگاهی تاریخی در مرحله سوم مکی:
3. آگاهی تاریخی در مرحله سوم مکی:
پس از سوره یوسف، سبک و سیاق دادههای تاریخی متفاوت میگردد و این امر تا آخرین سوره مکی همچنان ادامه یافته است. سورههای مورد بررسی در این مرحله عبارتاند از: حجر، لقمان، سبأ، غافر، فصّلت، زخرف، ذاریات، جاثیه، احقاف، کهف، نوح، ابراهیم، انبیا، مؤمنون، حاقّه و عنکبوت. با اینکه حجم آیات مکی در این مرحله 49% از کل آیات مکی است، آمار آیات تاریخی این بخش، به صورت قابل توجهی کاهش یافته است، به گونهای که 32% گزارشهای تاریخی در این دوره نازل شدهاند؛ در حالیکه در مرحله دوم حجم آیات نسبت به کل آیات مکی 47% بود و سهم گزارشهای تاریخی آن به 65% از کل گزارشهای تاریخی دوره مکی میرسید.
به لحاظ محتوایی باید گفت در این مرحله سعی شده با تکرار گفتههای سابق، دادههای تاریخی پیش بیان شده، مجدداً در حافظه مخاطبان حاضر گردند. دادههای تاریخی و غیرتکراری این مرحله درباره لقمان، مؤمن آل فرعون، هامان، اصحاب کهف، احقاف، قوم سبأ و به ویژه ابراهیم است. در برایند آیات تاریخی این مرحله، میتوان گفت پس از آنکه در مرحله دوم
گزارشهای مبسوط تاریخی ارائه شده، مرحله سوم مرحله نتیجهگیریهاست که گاه در آیات نیز انعکاس آشکاری یافته است، از این رو با اینکه در مجموع گزارشهای تاریخی این دوره کوتاهتر است؛ اما در عین کوتاهی نگاهی جامع دارد و از بسیاری از اقوام و انبیا در آنها یاد میشود. اینکه خواسته همه انبیا یکی بوده و روندی که همه انبیا با آن مواجه میشوند و حمایتی که خداوند از انبیا میکند نمونههایی از این نوع نتیجهگیریها هستند که همراه با نام اقوام و انبیای آنها طرح میشوند.
از جمله این نتایج آن است که تنها خواسته انبیایی چون نوح، ابراهیم، موسی و عیسی و پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) آن بود که مردم در دینداری خود چندخدایی را رها کنند و تنها الله را بپرستند (شوری/42،13) و از همینرو ابراهیم پیرو نوح شناخته میشود. (صافّات/37،83)
نتیجه دیگری که بدان تصریح شده تعمیمی است که میان پیامبران و اقوام آنها صورت گرفته است. همه پیامبران برای دعوت قوم خود به توحید از نشانهها (آیات) استفاده میکردند. نخستین پاسخ همه اقوام این است که پیامبران با دیگران فرقی ندارند و تنها میخواهند ما را از آیین مرسوم نیاکانمان باز دارند. درخواست معجزه همه اقوام از پیامبرانشان، پاسخ انبیا مبنی بر اینکه نبی همچون دیگر انسانهاست و با آنها فرقی ندارد مگر در منّت الهی که شامل حالش شده و آوردن معجزه به اراده الهی مشروط است، صبر مؤمنان در برابر آزاری که میدیدند و تصمیم نهایی همه اقوام بر اینکه مؤمنان باید از گفتههای خود دست بردارند یا از سرزمین اخراج خواهند شد، همگی از این نتایجاند. (ابراهیم/14،10ـ13)
این تعمیم، تأثیر قابل ملاحظهای بر پیامبر و مؤمنان و نیز قریش میگذارد، زیرا به پیامبر این اعتماد را میدهد تا هیچگاه ناامید نشود و خللی به اراده و توان خود راه ندهد. از سوی دیگر مشخص خواهد شد که در روند پذیرش ایمان، سران هر قوم با بیشترین مقاومت به رویارویی با پیامبر میایستند و اینان همان اشراف و متنفذانی هستند که در عصر ابراهیم و در عصر همه پیامبران بودند و اجازه نمیدادند مردمان سرزمینشان به پیامبران جدید ایمان بیاورند. بر اساس دادههای تاریخی این مرحله، هر قوم بسته به نوع انتخابی که دارد پاداش میگیرد. اقوامی چون بنیاسرائیل و مؤمنان به پیامبران پیشین، از بلایا و مصائب نجات مییابند و خداوند آنها را در این دنیا متنعم میسازد، نسلشان را پایدار میکند و در میان آنها پیامبرانی قرار میدهد که از دیگران برترند. (جاثیه/45،16؛ صافّات/37، 77، 115 ـ 119؛ دخان/44،30 ـ 32)
اقوامی که به الله ایمان نیاورند، دچار گرفتاری و مشکلات و عذابهای الهی میشوند و سپس برخی از این عذابهای دنیوی که بارها در مرحله اول و دوم بیان شده بود یادآوری میگردد:«صـعِقَةِ عاد وثَمود».(فصّلت/41،13)
در بیان هشدارها، از اقوامی یاد میشود که در حافظه تاریخی قریش بیشتر حضور دارند. بدین منظور به دو قوم اشاره میشود: یکی قوم سبأ و دیگری قوم تُبَّع. قوم سبأ در محدوده مأرب در یمن زندگی میکردند و پس از شکستن سد مأرب و فروپاشی اقتصاد آنها، موجی از مهاجرت در شبه جزیره عربستان به راه افتاد.[19] در آیاتی از این مرحله بیان شده که آنها باغستانهایی گسترده داشتند که بر اثر ناسپاسی، گرفتار سیل و مردمانشان پراکنده شدند: «لَقَد کانَ لِسَبَإ فی مَسکَنِهِم ءایَةٌ جَنَّتانِ عَن یَمین وشِمال کُلوا مِن رِزقِ رَبِّکُم واشکُروا لَهُ بَلدَةٌ طَیِّبَةٌ ورَبٌّ غَفور * فَاَعرَضوا فَاَرسَلنا عَلَیهِم سَیلَ العَرِمِ ... * ... و مَزَّقنـهُم کُلَّ مُمَزَّق اِنَّ فی ذلِکَ لاَیـت لِکُلِّ صَبّار شَکور».(سبأ/34، 15 ـ 19) قوم تُبّع نیز از حاکمان متأخر و مجرم یمن بودند و خداوند آنها را هلاک کرد: «اَهُم خَیرٌ اَم قَومُ تُبَّع والَّذینَ مِن قَبلِهِم اَهلَکنـهُم اِنَّهُم کانوا مُجرِمین».(دخان/44،37)
نتیجهگیری دیگری که در این مرحله اهمیت بسزایی دارد اعلام حمایت خداوند از انبیای الهی و مؤمنان است. طی برخی آیات این مرحله، خداوند از یکایک انبیا و رسولان خود نام میبرد و نحوه نجات دادن آنها را بیان میکند. گذشته از اشارات متعدد و پراکنده به مفهوم «نجات مؤمنان» در این مرحله، گزارشهای تاریخی سوره انبیا، یکسره گزارش از حمایت خداوند از انبیا و نجات آنان است، ازاین رو میتوان مشاهده کرد که در طول سوره، 6 بار عبارت «نجات دادهایم» تکرار شده است و گاه با افعال دیگری چون کشف ضُرّ (انبیاء/21،84)، حفظ (انبیاء،82) و نصرت (انبیاء،77) به آن اشاره شده است. بتشکنی ابراهیم و نجات او از آتش (انبیاء،51 ـ 70)، نجات لوط از قومش (انبیاء،71 و 74)، نجات نوح (انبیاء،76)، برطرف کردن ناراحتیهای ایّوب (انبیاء،84)، نجات یونس از غصه (انبیاء،87)، نجات زکریا از تنهایی (انبیاء،90) و طرح مسئله حمایت الهی از مؤمنان میتواند بیانگر ناامیدی پیامبر از ایمان قریش در پایان عصر نزول آیات مکی باشد. طرح ماجرای اصحاب کهف در این دوره نیز حکایت دیگری از حمایت خداوند از کسانی است که الله را میپرستند.
پس از شاخصه نتیجهگیری، شاخصه دیگری میتوان برای گزارشهای تاریخی این دوره برشمرد. بر اساس آمار بهدست آمده از میزان گزارشهای این مرحله میتوان گفت که بیشترین رشد گزارشهای تاریخی در مرحله سوم به اخبار مربوط به حضرت ابراهیم تعلق دارد. گزارشهای ابراهیم که در مرحله دوم در مقایسه با دیگر پیامبران ناچیز بود به گونهای افزایش یافته که این پیامبر را، در صدر گزارشهای تاریخی مرحله سوم قرار داده و در سورههای متعددی ارائه شده است.
قریشیان نسب خود را به ابراهیم میرسانند. آنان به پدران و اجدادشان احترام بسیاری میگذارند و الگوهای رفتاری خود را از آنها میگیرند. حال قریش با این مسئله مواجه است که پس از آشنایی با انبیا و اقوام پیشین، چه رفتاری از خود نشان دهد. اینجاست که با حجم انبوهی از گزارشهای تاریخی مربوط به ابراهیم، پدر اعلای خود روبهرو میشود. انتخاب حکایت بت شکنی ابراهیم، که به صورت روایتهای متعدد و مکرر در این مرحله بیان شده (انبیا/21،51ـ73؛ صافّات/ 37،99ـ113) و نیز حجم قابل توجه روایات حضرت ابراهیم در این مرحله امری درخور تأمل است. ابراهیم بتهای معبد اقوام خود را شکسته و کعبه را بنیان نهاده بود تا مردم در آنجا با خداوند مناجات کنند و از او خواسته بود تا سرزمینی را که مکه در آن قرار دارد ایمن گرداند، دلهای مردم متوجه فرزندانش گردد و از بهرهها برخوردار شوند و فرزندانش از بت پرستی دور مانند. او توحید را در تبار خود ماندگار ساخته و گفته بود که از آنچه میپرستید بیزارم. (ابراهیم/14،35ـ41؛ قصص /28، 57؛ زخرف/43،26 ـ 28)
گزارش سوره انعام از اقدام ابراهیم، آغاز حکایت غیر مستقیم خداوند با قریش است. ابراهیم، پدر اعلای قریش از بتهایی که پدرش (عمویش) آزر میپرستد روی میگرداند. وی سپس ستارهای را برگزید؛ اما چون پنهان شد، از پرستش آن دست برداشت. همین حکایت بر ماه و پس از آن خورشید نیز رفت تا اینکه از همه خدایان برائت جست و توحید خود را ابراز داشت. خداوند نیز در ذریه او پیامبرانی (اعم از بنیاسرائیل و دیگران) قرار داد و آنان را بر دیگران برتری بخشید. (انعام/6، 74ـ90) بر اساس گزارش سوره انبیاء، ابراهیم درباره بتهایی که پرستش میکنند، از پدر و قوم خود میپرسد و آنان در پاسخ، خود را پیرو پدرانشان میخوانند. ابراهیم همه آنها را به گمراهی آشکار منتسب میکند و تصمیم میگیرد برای بتان آنها تدبیری دراندازد.، او در فرصت مناسب بتهای آنها را نابود میکند و تنها بزرگترین آنها را باقی میگذارد. قوم ابراهیم که شنیده بودند او با بتهایشان مخالفت کرده است از او پرسیدند و وی در بازپرسی، خدایانشان را ناتوان دانست که موجب شد برای حمایت از خدایان او را زنده بسوزانند؛ اما خداوند آتش را بر ابراهیم سرد و بیآسیب گرداند و او و نیز لوط را از دست آنان نجات داد تا به سرزمین مبارک برسند.(انبیا/21،51ـ71)
همین حکایت در سوره صافّات با توضیح کمتری ارائه شده؛ اما در پایان حکایت قربانی اسماعیل مطرح میگردد، بدون آنکه از او نامی برده شود. در این حادثه ابراهیم در رؤیای خود میبیند که پسر خود را قربانی میکند. هنگامی که رؤیای خود را با اسماعیل در میان میگذارد وی تسلیم امر الهی میگردد؛ ولی در مراسم قربانی به ابراهیم وحی میشود که این آزمونی بود؛ همچنین
تولد اسحاق به ابراهیم بشارت داده میشود. (انبیا/21،51 ـ 73؛ صافّات/37،99 ـ 113) حکایت مهمانان ابراهیم که به او بشارت فرزند دادند در مرحله دوم بیان شده بود و در این مرحله نیز تکرار شده است. (ذاریات/ 51، 24 ـ 30)
4. آگاهی تاریخیدرمرحله مدنی:
4. آگاهی تاریخیدرمرحله مدنی:
آیات مدنی نزدیک به دو پنجم آیات و ناظر به مسائلی هستند که در دوره مدنی رخ دادهاند، از این رو بزرگترین رخدادهای این دوره همچون رویارویی با یهود و جنگهای بدر، احد، احزاب، تبوک و... بخش قابل توجهی از آیات را به خود اختصاص دادهاند؛ اما آیات مدنی اشاره شده ناظر به حال و رخدادهایی بوده که پس از هجرت روی داده و جزو آیاتی که آگاهی تاریخی مخاطبان قرآن را توسعه میدهند قرار نمیگیرند، گرچه امروزه از قطعیترین گزارشهای عصر نبوی به شمار میآیند. (=> بدر، احد، احزاب و ...)
آیات مدنی با سوره بقره که بیش از دو جزء قرآن را در بر میگیرد، آغاز میشوند. بیش از نیمی از این سوره به گفت و گوی قرآن با یهود تعلق دارد، زیرا بیشترین رویارویی یهودیان شبه جزیره با دین اسلام در مدینه در اویل عصر مدنی بود و اختصاص یافتن این حجم از دادهها در نخستین سوره مدنی طبیعی به نظر میرسد. به همین مناسبت، مروریگذرا بر حوادثی که بر بنی اسرائیل رفته صورت میگیرد که عمده آنها به تفصیل در مرحله مکی بیان شده بود. بر این اساس عناصر تاریخی و محدود سورههای بقره، آل عمران، انعام، نساء و مائده، غالبا تکرار مواد ارائه شده در دوره مکی است و این بازگوییها در راستای محاجه با یهود شمال حجاز و یثرب بوده است؛ اما با هدف نکوهش و توبیخ و برخورد با خود برتربینی اهلکتاب. در صحنههای ارائه شده از سوی قرآن نسبت به یهود، مسائلی چون نعمتهای اعطایی خداوند به بنیاسرائیل (بقره/2،40، 122)، رفتارهای نادرست بنیاسرائیل از جمله ایمان نیاوردن به نشانههای خدا، کشتن پیامبران (بقره،61)، عهد شکنی مکرر (بقره،100)، پیروی از شیاطین در ملک سلیمان (بقره،102) و خشم گرفتن خداوند بر آنها (آلعمران/3،112) گوشزد میگردد. در نتیجه میتوان گفت دادههای تاریخی عصر مدنی ناظر به یهودیان و سپس مسیحیان و اصلاح نگرشهای آنان است. به همین مناسبت به معجزات مسیح، وضع حواریان و نزول مائده آسمانی تقاضا شده مسیح و گفت و گوی او با خداوند (مائده/5،110 ـ 117) اشاره میشود، تثلیث انکار میگردد (نساء/4،171؛ مائده/5،17) و به صلیب کشیده شدن مسیح رد میشود. (نساء/4،157)