گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هفتم
تاریخگذاری قرآن


اشاره

تاریخگذاری قرآن
مباحث خاورشناسان در زمینه تاریخگذاری قرآن نشان می‌دهد، مراد آنان از «تاریخگذاری قرآن» دانشی است که در آن شکل‌گیری قرآن از آغاز نزول تا تثبیت قرائت آن به صورت نهایی بررسی می‌شود و موضوعات متعددی را در برمی‌گیرد؛ نظیر مفهوم زمان و تاریخ در قرآن، گزارشهای تاریخی قرآن درباره گذشتگان، اشارات قرآن به زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)، اولین و آخرین نزول، مکی و مدنی، ناسخ و منسوخ، ترتیب و اسباب نزول، نحوه تطوّر سبک و مضمون و واژگان قرآن با فاصله گرفتن از آغاز نزول، نحوه چینش آیات و سور، چگونگی ترتیب و تدوین نسخه اولیه قرآن، توحید مصاحف و توحید قرائات.[1]
اما به نظر می‌رسد، اذهان دانشمندان اسلامی با شنیدن عبارت تاریخگذاری قرآن به «تعیین تاریخ و ترتیب فقرات مستقل وحیهای قرآنی» انصراف می‌یابد، از همین رو در اینجا از بحث درباره مفهوم زمان و تاریخ در قرآن، گزارشهای تاریخی قرآن درباره گذشتگان، چگونگی ترتیب و تدوین نسخه اولیه قرآن، توحید مصاحف، و توحید قرائات خودداری می‌گردد.
مراد از «فقره مستقل وحی قرآنی» قسمتی از قرآن‌کریم اعم از یک سوره کامل یا بخشی از یک سوره است که جداگانه و مستقل از آیات یا سوره‌های دیگر نازل شده است که ما از آن به «واحد نزول» تعبیر می‌کنیم.
تردیدی نیست که قرآن به تدریج و در طول‌23‌سال دوره رسالت پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله)نزول یافت.[2] 86 سوره آن طی 13 سال در مکه و 28‌سوره طی 10 سال در مدینه نازل گردید.[3] با فرض نزول دفعی هریک از سوره‌های قرآن میانگین زمانی آنها، نشان می‌دهد که در دوره مکی حدود هریک ماه و نیم تا دو ماه یک سوره و در دوره مدنی حدود هر 4 ماه یک سوره نازل می‌شده است.[4]
ناظر بودن مضامین سوره‌های قرآن به نیازها و مقتضیات مستمر یا مقطعی عصر رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)فلسفه نزول تدریجی آن را آشکار می‌سازد؛ خدای متعالی نیز در پاسخ به پرسش مشرکان مکه مبنی بر اینکه چرا قرآن به طور

یکجا بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نازل نشده است، فرمود: «این گونه [ما آن را به تدریج نازل کردیم ]تا قلبت را به وسیله آن استوار گردانیم، و آن را به آرامی [بر تو ]خواندیم و برای تو مَثَلی نیاوردند، مگر آنکه [ما] حق را با نیکوترین بیان برای تو آوردیم». (فرقان/25، 32 ـ 33).
این ویژگی قرآن اقتضا کرده است که قرآن‌پژوهان، اعم از مسلمان و خاورشناس در پی شناخت مناسبت تاریخی واحدهای نزول و زمان نازل شدن آنها برآمده و دانش تاریخگذاری قرآن را بنیان نهند.

اهمیت تاریخگذاری قرآن:

اهمیت تاریخگذاری قرآن:
اگرچه غرض نهایی از تاریخگذاری قرآن به دست دادن تاریخ دقیق یا تقریبی نزول* واحدهای مستقل وحی قرآنی است؛ اما برای نیل به این غرض باید همه آیات و روایاتی را که بستر تاریخی نزول فقرات مستقل وحیهای قرآن را گزارش می‌کنند، بررسی کرد و از رهگذر آن تفسیری تاریخی از آن فقرات وحیها به دست داد، به همین رو اهتمام به تاریخگذاری قرآن فواید ارزشمندی به همراه دارد.
مهم‌ترین فایده آن تفسیر صحیح و روشن آیات قرآن است، زیرا اوضاع و مقتضیات عصر رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) قراین حالی و مقامی آیات قرآن به شمار می‌روند و هر کلام بدون لحاظ قرائنش به درستی و روشنی فهمیده نمی‌شود. اگرچه جاوید بودن قرآن‌کریم جای تردید ندارد؛ اما ناظر بودن واحدهای نزول قرآن به شرایط و رخدادهای عصر رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و نزول آنها به اقتضای آن اوضاع و حوادث نیز انکارناشدنی است، از این‌رو شرط فهم و تفسیر صحیح و روشن قرآن مطالعه اوضاع و حوادثی به شمار می‌رود که واحدهای نزول قرآن به اقتضای آنها نازل شده است. چنین مطالعه‌ای اگر به ترتیب پیدایش و پیشرفت اوضاع و حوادث باشد، نتایج مطالعه دو چندان خواهد‌شد.
دیگر فایده تاریخگذاری قرآن، شناخت صحت و سقم روایات تفسیری از جمله روایات اسباب نزول، مکی و مدنی، و ناسخ و منسوخ است. پنهان نیست که یکی از معیارهای نقد و ارزیابی روایات توجه به تاریخ است، از همین‌رو از رهگذر تاریخگذاری قرآن آشکار خواهد شد که بسیاری از روایات تفسیری به غلط ذیل آیات قرآن آورده شده و بر آنها منطبق گردیده‌اند.[5]
دیگر فایده تاریخگذاری قرآن به دست دادن تاریخ و سیره نبوی بر اساس متنی مصون از تحریف، یعنی قرآن‌کریم است. چنان‌که آشکار است، اغلب سوره‌های قرآن کمابیش به طور عام یا خاص تاریخ بعثت و سیره آن حضرت را گزارش می‌کنند، به طوری که حتی اگر سوره‌های قرآن به تنهایی به ترتیب نزول مرتب شود، سیر دعوت و سیره پیامبر‌اسلام(صلی الله علیه وآله) را نشان می‌دهد.[6]


پیشینه تاریخگذاری قرآن:

پیشینه تاریخگذاری قرآن:
پیشینه تاریخگذاری قرآن را می‌توان به عصر صحابه پیوند داد؛ آنان چند دسته از روایات تاریخ یا ترتیب نزول آیات یا سوره‌هایی از قرآن را بیان کرده‌اند. این روایات عبارت‌اند از روایات ترتیب نزول[7]، اسباب نزول[8]، مکی و مدنی[9]، سیره[10] و ناسخ و منسوخ.[11] آنان با تکیه بر همین روایات، تاریخگذاری دو دوره‌ای قرآن یعنی تقسیم آیات و سور قرآن به مکی و* مدنی را سامان داده و نیز ترتیب نزول یکایک سوره‌های قرآن را گزارش‌کرده‌اند.
روایات مذکور در طی قرون متمادی بدون کار عمیق و گسترده‌ای بر روی آنها، جز آنچه به عنوان تاریخگذاری دو دوره‌ای از آن یاد شد، در کتابهای تاریخی و تفسیری و علوم قرآنی نقل شده است.
این روال ادامه داشت تا اینکه در حدود اواسط قرن 13 هجری قمری این روایات به ویژه روایات ترتیب نزول مورد توجه دانشمندان اسلامی قرار گرفت، تا آنجا که به سال 1337 قمری در مصر مصحفی به چاپ رسید و در صدر هر سوره آن ترتیب نزول، و مکی و مدنی آن ثبت گردید. در پی چاپ این مصحف بود که برخی از دانشمندان سنّی مانند سیدعبدالقادر و محمد عزه دروزه بر اساس ترتیب نزولی که در این مصحف انعکاس یافته بود، به سیره‌نویسی یا تفسیر نگاری اهتمام ورزیدند.
اثر سید عبدالقادر تفسیری بود، به نام بیان المعانی علی حسب ترتیب النزول که به سال 1355‌قمری تألیف شد؛ اما ظاهراً تا سال 1382 قمری به چاپ نرسید. اثر محمد عزه دروزه التفسیر الحدیث علی حسب ترتیب النزول نام داشت که در سال 1380 قمری چاپ شد.
دروزه ترتیب سوره‌های مکی را تقریباً تغییر نداد؛ اما ترتیب بسیاری از سوره‌های مدنی را با لحاظ روایات اسباب نزول یا به دلیل مشابهت مضامین آنها با سوره‌های مکی تغییر داد. برای نمونه ترتیب سوره‌های رعد، حجّ، الرحمن، انسان و زلزله را در سوره‌های مکی جای داد[12] و سوره‌های حشر و جمعه را پیش از سوره احزاب قرار داد.[13]
دروزه کتابی نیز در سیره نبوی به نام سیرة‌الرسول، صور مقتبسة من القرآن الکریم بر اساس همین روایات تألیف کرد. او در این کتاب موضوعات قرآنی را بر اساس ترتیب مندرج در روایات ترتیب نزول بررسی کرده و به واقع تفسیری موضوعی ـ تاریخی به دست داده است.

جلال الدین فارسی نیز سه عنوان کتاب در سیره نبوی به نامهای پیامبری و انقلاب، پیامبری و جهاد و پیامبری و حکومت بر پایه همین روایات ترتیب نزول نوشت. او ترجمه سوره‌های قرآن را به ترتیب نزول عرضه کرد و در مطاوی آن روایات، اسباب نزول و سیره را افزود و به واقع تفسیری ترتیبی‌ـ‌تاریخی فراهم ساخت. او نیز مانند دروزه در ترتیب سوره‌های مدنی دگرگونیهایی به هم رساند؛ برای نمونه سوره‌های حشر و منافقون و نور را پیش از سوره احزاب جای داد.[14]
مشکل آثار این سه دانشمند تقدیس بیش از اندازه روایات اسباب نزول بوده است. دروزه کمتر و دو دانشمند دیگر بیش‌تر به این روایات اعتماد کرده و به موجب آنها آیات متحدالسیاق بسیاری از سوره‌ها را از هم گسیخته و به تاریخهای گوناگون و دور از هم منسوب کرده‌اند.
حدود یک قرن پیش از اهتمام سیدعبدالقادر و دروزه به تاریخگذاری قرآن، خاورشناسان بدان اقبال کردند. آنان بحثهای خود را در کتابهایی با نام زندگانی محمد(صلی الله علیه وآله)، تاریخ قرآن یا مقدمه ترجمه قرآن خود آورده‌اند. خاورشناسان به روایات ترتیب نزول چندان توجهی نکرده‌اند. اساس تاریخگذاری آنها بیشتر سبک و مضمون سوره‌های قرآن و تا حدودی روایات سیره و اسباب نزول و اندکی روایات ترتیب نزول بوده است.[15] نظر به اینکه آنها تقریباً روایات ترتیب نزول را کنار نهادند و با تکیه بر سبک و مضمون سوره‌ها هم نمی‌توانستند ترتیب یکایک سوره‌ها را مشخص کنند، تلاش آنها تنها در این مصروف شد که به طبقه‌بندی سوره‌های قرآن در 4، 5 یا 6 طبقه بپردازند.
از میان این طبقه‌بندیها، 4 دوره‌ای آن شهرت بیشتری یافت. نخستویل (weill)و سپس نولدکه (Noldeke)، شوالی (Schwally)، رودول (Rodwell)، درنبورگ (Derenbeurg)و بلاشر (Blachere)به آن اقبال نشان‌دادند.[16]
ویل خاورشناس آلمانی در کتابی به نام مقدمه‌تاریخی ـ انتقادی بر قرآن (Historisch Kritische Einleitung in Den Koran)مطالب خود را آورد‌و طی آن سوره‌های قرآن را به سه گروه مکی و یک گروه مدنی طبقه‌بندی کرد و هر گروه را به ترتیب به یکی از این فواصل زمانی نسبت داد: آغاز‌بعثت تا هجرت به حبشه (1 ـ 5 بعثت)، از هجرت به حبشه تا بازگشت حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) از طائف (5‌ـ‌10‌بعثت) و از این تاریخ تا هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به مدینه (10 ـ 13 بعثت) و از این زمان تا‌وفات آن حضرت (1‌ـ10‌هجری).
او برای طبقات 4 دوره‌ای خود ویژگیهایی به

این شرح یاد کرده است:
سوره‌های طبقه اول اغلب آیاتی کوتاه و مسجّع و خیال‌انگیز (همراه با تشبیه و تمثیل) و لحنی تهدیدآمیز دارد و بیشتر با سوگند آغاز شده است.
سوره‌های طبقه دوم آیاتی بلندتر و منثورتر و همچنان خیال‌انگیز و لحنی تهدیدآمیز دارد و در آنها نشانه‌های خدا در طبیعت و نام «الرحمن» و اوصاف بهشت و دوزخ یاد شده است.
سوره‌های طبقه سوم، آیاتی بلندتر و منثورتر از طبقه پیشین دارد؛ اما در آنها دیگر چندان از خیال‌انگیزی و لحن تهدیدآمیز خبری نیست و نیز در آنها اوصاف بهشت و دوزخ و نیز اخبار پیامبران به صورت مفصل‌تری گزارش شده‌است.
سوره‌های طبقه چهارم بیشتر ناظر به رویدادهای پس از هجرت و قدرت سیاسی روزافزون پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) است. آیات و سوره‌ها نیز از طبقات قبل بلندترند.
عمده معیارهای او در طبقه‌بندی سوره‌ها سه چیز است: 1. سبک سوره‌ها؛ مانند کوتاهی و بلندی آیات، مسجع یا منثور بودن و نیز میزان تشبیهات و استعارات، لینت و شدت. 2. مضمون سوره‌ها؛ مانند موضوع بهشت و دوزخ، نشانه‌های الهی در طبیعت، داستانهای پیامبران و احکام اجتماعی اسلام. 3. اشارات قرآن به حوادث تاریخدار.[17]
تلاش ویل مورد توجه خاورشناسان دیگری چون نولدکه، شوالی، رودول، درنبورگ و بلاشر قرار گرفت و آنان معیارهای سه‌گانه و نظام 4 طبقه‌ای او را البته با تغییر ترتیب برخی از سوره‌ها پذیرفتند. نولدکه که او نیز مانند ویل‌آلمانی بود طبقه‌بندی خود را در کتابی به نام تاریخ قرآن (Geschichte des Qorans)آورد و رودول خاورشناس انگلیسی طبقه‌بندی‌اش را در ترجمه‌ای که از قرآن (1861 م.) به دست داد، معمول کرد و در مقدمه آن درباره‌اش توضیح داد. درنبورگ خاورشناس سوئدی طبقه‌بندی خود را در کتابی به نام علوم مذهبی و اسلام (7 ـ 1870 م.) گزارش کرد. به نظر او سوره‌هایی نیز که درباره احتجاج پیامبر‌اسلام(صلی الله علیه وآله) با مشرکان مکه است، در طبقه دوم قرار می‌گیرد. بلاشر خاورشناس فرانسوی طبقه‌بندی خود را در ترجمه‌ای که از قرآن منتشر کرد، معمول ساخت و در مقدمه‌اش به شرح آن پرداخت.[18]
مویر (Muir) خاورشناس انگلیسی که قبل از خاورشناسان یاد شده می‌زیست، سوره‌های قرآن را در 6 طبقه، 5‌طبقه مکی و یک طبقه مدنی

جای داد. طبقات مکی عبارت‌اند از: 1. قبل از بعثت. 2. آغاز بعثت تا زمان شروع دعوت علنی. 3. از زمان دعوت علنی تا سال ششم بعثت. 4. از سال ششم تا سال دهم. 5. از سال دهم تا زمان هجرت به مدینه.[19] او به روایات ترتیب نزول اعتماد نداشت؛ اما تا حدودی به روایات اسباب نزول و سیره توجه کرد. وی طبقه‌بندی خود را در دو کتاب به نامهای زندگانی محمد(صلی الله علیه وآله)(Life of Mahomet) و ترکیب و تعلیم قرآن (The Qoran. Its Composition and Teaching)گزارش کرد.
هرشفلد (Hirschfeld)، دیگر خاورشناس انگلیسی نیز مانند مویر سوره‌های قرآن را به 6‌طبقه، 5 طبقه مکی و یک طبقه مدنی تقسیم کرد. معیار طبقه‌بندی او مضامین سوره‌ها بود و طبقات شش گانه خود را به این ترتیب و عناوین سامان داد: 1. سوره‌های اثباتی (اثبات ربوبیت خدا و نبوت پیامبر اسلام)؛ نظیر اعلی. 2. سوره‌های موعظه‌ای (انذار و تبشیر نسبت به قیامت و بهشت و دوزخ)؛ مانند تکویر. 3. سوره‌های داستانی (قصص پیامبران و اقوام پیشین)؛ مثل ذاریات. 4. سوره‌های توصیفی (توصیف نشانه‌های الهی در طبیعت و مواهب آن)؛ مانند الرحمن. 5. سوره‌های تشریعی (تشریع احکام عبادی، قضایی و حقوقی)؛ مانند انعام. 6. سوره‌های مدنی. او طبقه‌بندی خود را در کتابی به نام تحقیق تازه درباره ترکیب و تفسیر قرآن (New Researches into Composition and Exegesis of Qoran)عرضه کرد.[20]
گریم (Grimme) خاورشناس آلمانی بر خلاف مویر از طبقات دوره مکی کاست و سوره‌های این دوره را در دو طبقه جای داد. او طبقه‌بندی خود را تقریباً بر اساس همان معیارهای سه‌گانه ویل و پیروانش سامان داد. در طبقه اول سوره‌های مسجّع و دارای مضامین مربوط به توحید و قیامت را جای داد و در طبقه دوم سوره‌های منثور و حاوی مضامینی درباره نشانه‌های الهی در طبیعت و قصص پیامبران را نهاد. وی کار خود را در کتابی به نام محمّد (5‌ـ‌1892‌م.) عرضه‌کرد.[21]
بل (Bell) خاورشناس انگلیسی از میان معیارهای سه‌گانه تنها به مضامین سوره‌ها توجه داشت؛ اما طبقه‌بندی خاصی از قرآن به دست نداد. او تنها شکل‌گیری قرآن را طی سه مرحله دانست و به ترتیب نامهای «آیه»، «قرآن» و «کتاب» را بر آنها نهاد. مرحله آیه را منسوب به دوره مکی از آغاز تا اواخر این دوره و مشتمل بر مواعظی در زمینه عبادت پروردگار دانست. مرحله قرآن را متعلق به اواخر دوره مکی تا اواخر

سال‌دوم هجرت تلقی کرد و شامل تهیه مجموعه‌ای درباره عبادات دانست و مرحله کتاب را از سال سوم هجرت به بعد محسوب کرد. به نظر وی پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله)قرآن را پس از جنگ بدر به تألیف درآورد و در این هنگام بسیاری از آیات قرآن را مورد بازبینی و جابه‌جایی قرار داد. او تحقیقات خود را در ترجمه‌ای آورد (1937‌م.) که از قرآن به انگلیسی فراهم‌کرد.[22]
چنان‌که ملاحظه می‌شود، خاورشناسان چندان روایات را در تاریخگذاری قرآن مدخلیت نداده و بیشتر به خود قرآن بسنده کرده‌اند. سبب رویگردانی آنان از روایات مشکلات چندی بود که در این روایات به چشم می‌خورد که مهم‌ترین آنها ناسازگاری بسیاری از روایات با همدیگر و عدم تصریح اغلب روایات به تاریخ دقیق نزول فقرات وحیهای قرآن بوده است.
معیارهای قرآنی نیز آنها را در تاریخگذاری قرآن یاری نکرد، به همین رو هر یک از خاورشناسان طبقه‌بندی کاملاً متمایزی را از دیگری به دست داد. افزون بر اینکه معیارهای پیشنهادی آنان چندان مدلَّل نیست؛ برای مثال به چه دلیل باید سوره‌های قرآن همچنان که از آغاز بعثت پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله)فاصله می‌گیرند، دارای آیاتی با طول بیشتر و برخوردار از لحنی آرام‌تر و سجعی کمتر باشند؟ نیز به چه دلیل باید در دوره نخست مکی سوره‌های قرآن بیشتر با سوگند آغاز شوند و در سوره‌های دوره دوم مکی نشانه‌های خدا در طبیعت و نام الرحمن و اوصاف بهشت و دوزخ یاد شده باشد و در سوره‌های دوره سوم مکی اوصاف بهشت و دوزخ و نیز اخبار پیامبران به صورت مفصل‌تری گزارش شده باشند؟
دراینجا مناسب می‌نماید، به تلاش مهدی بازرگان نیز در زمینه تاریخگذاری قرآن که در آثاری از او به نام سیر‌تحوّل قرآن و پا به پای وحی آمده است، اشاره شود. وی افراطی‌تر از خاورشناسان به روایات ترتیب و اسباب نزول و سیره و حتی شاخصهای معتبر قرآنی که معتبرترین منابع تاریخگذاری قرآن تلقی می‌شوند، بی‌توجهی کرده است. بهانه او برای اتخاذ چنین موضعی این بوده است که روایات چندان اطمینان بخش و مورد اجماع نیستند. به علاوه برای همه آیات قرآن نقل نشده‌اند.[23] او فقط یک شاخص متنی را به نام «طول متوسط آیات» مبنای تاریخگذاری قرآن قرار داده است. پیش فرض او این بوده است که طول متوسط آیات به تدریج همگام با پیشرفت رسالت پیامبر‌اسلام(صلی الله علیه وآله)افزوده‌تر می‌شده است[24]، در حالی که هر چند این پیش فرض تا حدّی با نقلهای معتبر قابل تأیید است؛ اما کاملا قابل تأیید نیست. پنهان نیست که

مبنای نظر دانشمندان اسلامی در طولانی‌تر بودن آیات سوره‌های مدنی از آیات سوره‌های مکی، ملاحظه آیات سوره‌ها به انضمام روایات ترتیب نزول و اسباب نزول بوده است. اگر این مستندات نبود، چنین نظری هم در میان دانشمندان اسلامی به منصه ظهور نمی‌رسید. این مستندات به ویژه روایات ترتیب نزول نیز هرگز این نظر را تأیید نمی‌کنند که طول متوسط آیات سوره‌ها همچنان که از آغاز بعثت فاصله می‌گیرد، به طور میلیمتری افزایش می‌یابد.
افزون بر آن، دستاوردهای او نیز با ادله معتبر عقلی و نقلی سازگاری ندارد؛ برای نمونه او در تعیین حدود و ثغور وحیهای قرآنی نازل شده بر پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)به پیوند میان آیات قرآن بی‌توجهی کرده است؛ برای مثال او بر خلاف تمام قواعد زبانشناختی و خصائص نحوی زبان عربی آیات 8‌ـ‌10 سوره مدّثر/74 را که با حرف «فاء» و آیات 31‌ـ‌34 آن را که با حرف «واو‌عطف» شروع شده‌اند و پیوند آن آیات را با ماقبل خود حکایت می‌کنند، فقره مستقلی از وحی در نظر گرفته است.[25]
روشن است که نزول قرآن‌کریم به زبان عربی مقتضی آن است که از قواعد زبانشناختی این زبان تبعیت کند و هرگز روا نیست که ما از پیش خود نظریاتی را خلق و بر قرآن تحمیل کنیم که تمام قواعد نحوی و زبانشناختی آن را فرو‌بریزند.
به نظر می‌رسد، فقره مستقل وحی (یک سوره کامل یا بخشی از آن) باید دست کم دو ویژگی داشته باشد و گرنه فقره مستقل به شمار نمی‌رود:
1. با حروف یا کلماتی شروع شده باشد که فصحای عرب کلام مستقل خود را با آن شروع می‌کنند، بر این اساس نباید پذیرفت که مثلاً آیه شریفه «وَاتَّقوا یَومـاً تُرجَعونَ فیهِ اِلَی اللّه»(بقره/2،281) فقره مستقل بوده است[26]، چون با «واو عطف» آغاز شده و در میان متون موجود هیچ کلام مستقلی اعم از سوره، خطبه و شعر به چشم نمی‌خورد که با آن شروع شده باشد.
2. معنای کاملی داشته باشد و مخاطب پس از شنیدن آن در معنایش سرگردان نشود، بر این اساس برای نمونه نباید پذیرفت که 5 آیه نخست سوره علق ـ با فرض اینکه نخستین آیات فرود آمده باشند ـ فقره مستقلی از وحی بوده است؛ چون فاقد ویژگی مورد بحث است. در این آیات تنها یک جمله اصلی به چشم می‌خورد و آن «اِقرأ باسم رَبِّک»است و جمله‌های دیگر تابع این جمله به شمار می‌روند. در این جمله نیز تنها فرمان داده شده است که با استعانت از نام پروردگار قرائت شود و هیچ مشخص نشده است که چه چیزی قرائت گردد، بنابراین، این 5 آیه

معنای کاملی را افاده نمی‌کنند، چون هر مخاطبی با شنیدن فرمان قرائت به استعانت نام پروردگار به روشنی و درستی به مراد از آن پی نمی‌برد. پنهان نیست که فرمان قرائت به کسی دادن در صورتی موجّه می‌نماید که متنی به صورت مکتوب یا محفوظ نزد او باشد، از این رو با فرض اینکه 5 آیه اول سوره علق به صورت شفاهی نازل شده، نه به صورت کتبی، و قبل از آن نیز متنی بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به صورت کتبی یا شفاهی نازل نشده است، فرمان قرائت معنای روشنی نخواهد داشت و تکرار فراوان این فرمان نیز ذهن هیچ مخاطبی را نمی‌تواند به خود این 5 آیه منصرف سازد، به علاوه بر فرض آنکه ذهن پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بر اثر تکرار فرمان قرائت به همین 5 آیه منصرف شود، باز هیچ‌کس با قرائت آن آیات به پیام کامل و روشنی دست نمی‌یابد و برای کسی که به پیامبری برای هدایت قومی مبعوث شده و لزوماً باید برای آنان پیام روشن و هدایت‌بخشی داشته باشد، هرگز موجه به نظر نمی‌رسد که چنین متن مبهم و ناقصی بر او نازل شود.
از آنچه بیان شد، صحت پاره‌ای از روایات که سوره حمد را نخستین سوره نازل شده معرفی می‌کند[27] و تعلیم نماز به پیامبر(صلی الله علیه وآله) را توسط جبرئیل در همان روز نخست بعثت می‌داند[28] تقویت می‌شود. بر اساس این روایات می‌توان نتیجه گرفت که در سوره علق، به واقع گفته شده است، نماز را ـ که مشتمل بر سوره حمد است ـ بخوان. شاهد آن این است که از نماز صبح نیز به قرآن‌الفجر (اسراء/17، 78) تعبیر شده است.[29]
با این فرض، 5 آیه نخست علق/105 معنای کامل و روشنی می‌یابند. با این وصف نمی‌توان به نزول مستقل آن قائل شد، چون آیه بعدی با لفظ «کَلاّ»شروع شده است و این واژه در آغاز هیچ کلام مستقلی اعم از سوره، خطبه و شعر ملاحظه نشده است، بلکه پیوسته در میان کلام مشاهده شده و از این رو حاکی از اتصال جمله بعد به جمله قبل است، بنابراین باید گفت‌5 آیه نخست سوره علق به همراه آیات بعد و به عبارت دیگر، تمام آیات سوره علق به طور یکباره و یکپارچه نازل شده‌اند.
آنچه آمد، نشان داد که اگرچه استفاده از روایات در تاریخگذاری قرآن مشکلاتی دارد؛ اما با تنقیح و انضمام آنها به آیات قرآن معتبرترین و علمی‌ترین شیوه تاریخگذاری قرآن به نظر می‌رسد. برای تاریخگذاری قرآن شایسته خواهد بود، ترتیبی که روایات ترتیب نزول از سوره‌های قرآن به دست می‌دهند، مبنای تاریخگذاری قرار‌گیرند و بر این ترتیب تا آنجا که با قطعیات

نقلی معارض نیست، تکیه شود و دیگر روایات براساس آنها ارزیابی شده، در تاریخگذاری قرآن مورد بهره‌برداری قرار گیرند.

منابع تاریخگذاری قرآن

1. خود قرآن:

1. خود قرآن:
مهم‌ترین منبع تاریخگذاری قرآن که معیار صحت و سقم دیگر منابع هم به شمار می‌رود، خود قرآن است. شاخصهای قرآنی چندی در تاریخگذاری به کار می‌آیند. یکی از آنها تصریح و اشاره قوی آیات قرآن به رخدادهای زمانمند عصر رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) است. این شاخص به انضمام روایاتی از سیره نبوی که تاریخ آن رخدادها را مشخص‌می‌کند، برترین و دقیق‌ترین اطلاعات را برای تاریخگذاری قرآن در اختیار می‌نهد. رخدادهای زمانمندی که در آیات قرآن به آنها تصریح یا اشاره‌قوی شده، از حدود 50 رخداد درنمی‌گذرند که‌مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: بعثت (سال نخست بعثت)، دعوت علنی (3 بعثت)[30]، هجرت به حبشه (5‌بعثت)[31]، شکست روم (12‌بعثت)[32]، هجرت به مدینه (13‌بعثت)[33]، تغییر قبله (2‌ق.)[34]، غزوه بدر (2‌ق.)[35]، غزوه احد (3‌ق.)[36]، غزوه بنی‌نضیر (4‌ق.)[37]، غزوه خندق (5‌ق.)[38]، غزوه بنی‌قریظه[39] (5‌ق.)، صلح حدیبیه (6‌ق.)[40]، فتح مکه (8‌ق.)[41]، غزوه حنین (8‌ق.)[42]، غزوه تبوک (9‌ق.)[43]، برائت از مشرکان (9‌ق.).[44]

2. استقلال لفظی و محتوایی:

2. استقلال لفظی و محتوایی:
از دیگر شاخصهای قرآنی مورد استفاده در تاریخگذاری، استقلال لفظی و محتوایی فقرهْ آیاتی از یک سوره و تمامیت مضمون آن فقرهْ آیات است. از این شاخص در دو صورت می‌توان برای شناخت سوره‌هایی که به تدریج نازل شده بهره‌برداری کرد.
الف. در صورتی که هم آن فقرهْ آیات و هم فقرهْ آیات قبل یا بعد از آن، مشتمل بر ذکر رخدادی زمانمند باشند و رخداد مذکور در هر یک از فقرهْ آیات از نظر زمانی نسبت به یکدیگر تباعد وقوع داشته باشد؛ برای نمونه در فقرهْ آیات 185 ـ 188 بقره/2 از روزه‌داری در ماه رمضان سخن

رفته است و مناسب می‌نماید که در همین ماه نازل شده باشد. در ادامه در فقره آیات 189 ـ 203 بقره/2 درباره حج سخن گفته شده است که با نزول در ماه ذیحجه تناسب دارد. با توجه به اینکه در این دو فقره از آیات سوره بقره از دو رخداد متباعد الوقوع سخن رانده شده، باید این دو فقره را که دو ویژگی پیشگفته را نیز دارند، دو واحد نزول تلقی کرد و آن را شاهدی بر نزول تدریجی سوره بقره به شمار آورد. گفتنی است که این دو فقره از آیات سوره بقره بعد از فقرهْ آیات مربوط به تغییر قبله قرار دارد که در رجب سال دوم هجرت رخ داده است[45]، بر این اساس باید گفت که فقرهْ آیات روزه در ماه رمضان و فقرهْ آیات حج در ماه ذیقعده یا ذیحجه همین سال نازل شده است.
ب. آیات دو فقره از یک سوره نسبت به هم تناظر زمانی داشته باشند؛ برای مثال در بخش اخیر سوره توبه که درباره جنگ تبوک است[46]، در فقره‌ای از آن خطاب به مسلمانان مدینه آمده است: «سبکبار و گرانبار، بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید». (توبه/9،41) در ادامه همین سوره در فقره دیگری از آیات از پذیرش توبه سه نفری سخن رفته است که از جنگ تبوک تخلّف کرده‌اند.[47] (توبه9/،118) چنین خصیصه‌ای در هر سوره‌ای از سوره‌های قرآن که فقره‌ای از آیات آن سوره، ماقبل وقوع رخدادی را گزارش می‌کند و فقره‌ای دیگر از آیات آن سوره، ما بعد وقوع آن واقعه را خبر می‌دهد، تناظر زمانی نامبردار می‌گردد و شاهدی بر نزول تدریجی آن سوره شمرده‌می‌شود.
واضح است که از این خصیصه می‌توان برای شناخت ترتیب نزول سوره‌های قرآن نیز بهره برد. جهت آن این است که در آیات متحد الموضوع تناظر زمانی وجود دارد، بر این اساس می‌توان با گردآوری این گونه آیات در سوره‌های مختلف و ملاحظه نحوه نظارت زمانی آنها بر یکدیگر تقدم و تأخر نزول آنها را بر یکدیگر با تحقیق یا تقریب معین کرد؛ برای مثال مقارنه آیات سوره‌های بقره، نساء و مائده درباره باده‌گساری به روشنی ترتیب نزول آنها را نشان می‌دهد. توضیح آنکه در سوره بقره با لحن آرامی آمده است که مسلمانان از تو درباره حکم شراب و قمار می‌پرسند. تو به آنان بگو: در آن دو، زیان بسیاری است و البته سودهایی هم هست؛ اما زیانهای آن دو بیش از سودهای آنهاست. (بقره/2،219) در این آیه به طور صریح از شراب و قمار نهی نشده است. در سوره نساء به طور صریح از نزدیک شدن به مسجد و نماز در حال مستی نهی گردیده است (نساء/4،43) که تا اندازه‌ای افزایش شدت لحن این آیه را نسبت به آیه بقره نشان می‌دهد. در

سوره مائده این شدت لحن افزایش می‌یابد و خمر و میسر عمل پلید شیطانی خوانده می‌شوند و دستور صریح داده می‌شود که از آنها پرهیز کنید. (مائده/5، 90 ـ 91) به این ترتیب آشکار می‌شود که نخست سوره بقره، سپس سوره نساء و پس از آن سوره مائده نازل شده است.

3. روایات اسباب نزول و ترتیب نزول:

3. روایات اسباب نزول و ترتیب نزول:
باید توجه داشت که اسباب نزول آیات و سور قرآن تنها در کتب اسباب نزول فراهم نیامده است، از این رو نباید به مراجعه به آنها بسنده کرد. در کتابهای اسباب نزول بیشتر روایاتی آمده است که به رخدادهای خرد و شخصی مربوط است، از این رو برای آشنایی کافی به اسباب نزول قرآن باید به همه روایات و نقلهایی که شرایط آن عصر را در تمام ابعاد اعم از مذهبی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و حتی تاریخی گزارش می‌کنند، مراجعه کرد. به این ترتیب روایات سیره، مکی و مدنی، ناسخ و منسوخ، اسباب نزول و مهم‌تر از همه خود آیات قرآن در حوزه مطالعه قرار خواهند گرفت. باید توجه داشت که در اینجا اسباب نزول، تمامی مقتضیات نزول تدریجی قرآن‌کریم طی 23 سال را در برمی‌گیرند؛ چه رخدادهای خاص و مقطعی یا شرایط عمومی و مستمری که باعث شده‌اند، مضامین خاصی در سوره‌ها، متناسب با شرایط خاص عرب حجاز در عصر نبوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیایند.
تردیدی نیست که روایات اسباب نزول بیش از آنکه اسباب نزول آیات قرآن را گزارش کنند، قصصی را حکایت می‌کنند که به گونه‌ای با آیات قرآن ارتباط دارند و مفسران صحابه و تابعان آنها را بر آیات قرآن انطباق داده‌اند، بدون آنکه لزوماً اسباب نزول آیات قرآن باشند[48]، بنابراین در روایات اسباب نزول اجتهاد و اعمال نظر صحابه و تابعان به وضوح ملاحظه می‌شود، به علاوه پاره‌ای از این روایات هم ساختگی است.
تنها روایاتی که با تکیه بر آنها می‌توان تاریخ تقریبی نزول سوره‌های قرآن را شناخت، روایات ترتیب نزول است. این روایات به رغم اینکه از 14 تن از صحابه و تابعان نقل شده‌اند[49]، ترتیب نسبتاً واحدی را از نزول سوره‌های قرآن گزارش می‌کنند.[50] اگرچه پاره‌ای از ابهامات و تردیدها در زمینه ترتیب برخی از سوره‌های قرآن ـ که در روایات ترتیب نزول گزارش شده ـ وجود دارد؛ اما کثرت طرق این روایات و نمایش ترتیب نسبتاً واحدی از نزول سوره‌ها توجه جدّی قرآن‌پژوهان را به این روایات برانگیخته است، به‌طوری که برخی از آنها، چنان‌که گذشت بر اساس این روایات به تدوین تفسیر قرآن یا سیره پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله)پرداخته‌اند.
از ترتیبی که روایات ترتیب نزول عرضه

می‌کنند، به دو طریق می‌توان در شناخت تاریخ تقریبی نزول سوره‌ها بهره‌گرفت:
الف. جمع بستن تعداد آیات یا سوره‌هایی که در طول 23 سال دوره رسالت پیامبر‌اسلام(صلی الله علیه وآله)نازل شده و تقسیم حاصل جمع آن بر مجموع سالها یا ماههای این 23‌سال. میانگینی که از این تقسیم به دست می‌آید، به طور تقریبی زمان نزول هر سوره را مشخص می‌کند.[51]
ب. طریق دیگر که زمان دقیق‌تری را نسبت به طریق اول به دست می‌دهد، این است که برای شناسایی تاریخ نزول سوره‌ای که در آن به رخداد زمانمندی تصریح یا اشاره نشده است، به سوره‌هایی که قبل یا بعد از آن قرار دارد و در آنها به رخداد زمانمندی تصریح یا اشاره شده، مراجعه می‌شود و با توجه به آن، به طور تقریبی زمان سوره خالی از رخداد زمانمند تعیین می‌شود؛ برای مثال در سوره انشقاق رخداد زمانمندی ذکر نشده است؛ اما سوره بقره که 5‌سوره بعد از آن نازل شده است، تاریخمند است و اولین سوره نازل شده در دوره مدنی به شمار رفته است، از این رو با تکیه بر آن اظهار می‌شود، تاریخ تقریبی نزول سوره انشقاق در اواخر دوره مکی است.[52]
بی‌تردید مهم‌ترین شرط بهره‌برداری از روایات، سازگاری آنها با شاخصهای قرآنی است که پیش‌تر از آنها سخن رفت، بنابراین روایاتی که با قرآن ناسازگار باشند یا رشته پیوند آیات را از هم بگسلند، قابل اعتماد نیستند.

دشواریهای تاریخگذاری قرآن:

دشواریهای تاریخگذاری قرآن:
ناکافی بودن اطلاعات یا ناسازگاری پاره‌ای از آنها با همدیگر، موجب شده است، تاریخگذاری دقیق و مطمئن قرآن میسور نگردد. برخی از دشواریهای تاریخ‌گذاری قرآن نظیر اندک بودن تصریحات یا اشارات قوی قرآن به رخدادهای زمانمند، محل تأمل بودن روایات ترتیب نزول، و ضعف اغلب روایات اسباب نزول پیش‌تر بیان شد. افزون بر آنها برخی مشکلات دیگری نیز هست که مهم‌ترین آنها بررسی می‌شود؛ مانند ناکافی بودن‌اطلاعات یا ناسازگاری آنها در موضوعات دیگری‌نیز نظیر چگونگی تقویم جاهلی، تاریخ بعثت پیامبر‌اسلام(صلی الله علیه وآله)، سنّ آن حضرت به هنگام بعثت و وفات، تاریخ شروع نزول قرآن، مدت نزول قرآن، فواصل میان وحیها، کمیّت وحیهای نازل شده در هر بار و نحوه جایگذاری آیات در سوره‌ها.
درتاریخگذاری قرآن آگاهی‌از سنّ پیامبر‌اسلام(صلی الله علیه وآله)به هنگام بعثت و رحلت اهمیت دارد، چون براساس آن طول دوران نزول وحی، مشخص می‌شود. در زمینه سنّ آن حضرت در زمان بعثت دو قول مهم یعنی 40 و 43 سالگی[53] و نیز درباره سن آن حضرت به هنگام رحلت سه

قول 60، 63 و 65 سالگی[54] وجود دارد؛ اما غالب روایات سنّ 40 را برای بعثت و سنّ‌63‌را برای رحلت آن حضرت نشان می‌دهند که طبیعتاً همین روایات ترجیح داده می‌شوند و به موجب آن مدت رسالت پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله) 23 سال بوده‌است.
برای تاریخگذاری قرآن آگاهی از ماه آغاز بعثت نیز مهم است. در این خصوص سه قول ربیع‌الاول، رمضان و رجب وجود دارد؛ اما غالب روایات حاکی از این است که آن حضرت در 27 رجب به پیامبری برانگیخته شده است.[55]
درباره اینکه آیا از همان آغاز بعثت قرآن نازل می‌شد یا میان مبعث و آغاز نزول قرآن فاصله شده است، اختلاف نظر وجود دارد. جمع میان روایاتی که مبعث را 27 رجب شمرده، با آیات و روایاتی که آغاز نزول را شب قدر ماه رمضان گزارش می‌کنند[56]، این‌گونه خواهد بود که میان مبعث و آغاز نزول قرآن فاصله شده است؛ اما به طور قطع این فاصله بعید است که از حدود دو ماه تجاوز کند و مثلا به یک، دو یا سه سال برسد، چون طبق روایات اسباب نزول، سوره حِجْر پس از سه سال دعوت پنهانی نازل شده است[57] و این سوره براساس روایات ترتیب نزول پنجاه و چهارمین سوره نازل شده از 86 سوره نازل شده در مکه است[58] و دور از ذهن می‌نماید که 54 سوره از آن طی یک یا دو سال نازل شده باشند و 32 سوره دیگر طی 11 یا 12 سال دیگر نزول یافته باشند. به نظر می‌رسد، پیامبر‌اسلام(صلی الله علیه وآله)در 27 رجب سال اول بعثت به پیامبری مبعوث شد. سپس در شب قدر ماه رمضان همان سال، قرآن بر آن حضرت آغاز به نزول‌کرد.
به این ترتیب اختلافی که در روایات درباره مدت نزول قرآن بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به چشم می‌خورد، تا حدودی برطرف می‌شود.
گفتنی است که روایات به اتفاق، دوره مدنی نزول قرآن را 10 سال؛ اما دوره مکی نزول را مختلف گزارش کرده‌اند؛ برخی آن را 8 و برخی آن را 10 و برخی دیگر آن را 13 سال گفته‌اند که روایات 13 سال ترجیح دارد، چون به موجب روایاتِ 8 یا 10 سال باید گفت که میان بعثت و نزول قرآن 5، یا سه سال فاصله افتاده است[59]، حال آنکه این فاصله چنان که بیان شد، پذیرفتنی نیست، به علاوه معقول نیست، قرآنی که متناسب

با نیازها و مقتضیات دوره نبوت پیامبر‌اسلام(صلی الله علیه وآله)نازل می‌شده، طی چند سال نازل نشود. پیش‌تر آمد که قرآن طبق تصریح آیاتش، فلسفه نزول تدریجی‌اش تثبیت قلب پیامبر‌اسلام(صلی الله علیه وآله) و قرائتِ همراه با درنگ آن بر مردم و پاسخگویی به پرسشهای آنان بوده است (فرقان/25، 33 ـ 34)، از این رو نمی‌توان پذیرفت که حضرت در این مدت طولانی، آن هم در آغاز دعوتش که مشکلات دعوت او بیشتر بوده است، هیچ نیازی به تثبیت قلب نداشته و مردم هم چیزی از آن حضرت‌نپرسیده‌اند. آنچه آمد، هرگونه احتمال فترت وحی طولانی یک یا چند ساله را تضعیف‌می‌کند.
نظر به اینکه طبق اشاره آیات 32 ـ 33 فرقان/25 نزول فقرات وحیها تابع مقتضیات، نیازها و مسائل اجتماعی مردم حجاز در عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بوده، نمی‌توان پذیرفت که این میانگین دو ماهه به دقت برای فواصل فقرات وحیها رعایت شده باشد، چون به موجب آیات مورد اشاره، هر فقره وحی زمانی نازل می‌شده است که مقتضی و حاجتی حادث می‌گردیده است، بنابراین محتمل است زمانی که رخدادها پرشمارتر و بزرگ‌تر بوده‌اند، فاصله‌های میان فقرات وحیها کوتاه‌تر بوده و بسا به یک ماه یا کمتر تقلیل می‌یافته و زمانی که آرامش نسبی برقرار بوده، فاصله‌های میان فقرات وحیها طولانی‌تر بوده و حتی به چند ماه یا بیشتر افزایش می‌یافته است. بسا از ظاهر عبارت «فَهِیَ تُملی عَلَیهِ بُکرَةً و اَصیلا»(فرقان/25،5) که در همین سوره فرقان نازل شده و در مکه قرار دارد و مقارنه آن با عبارت «و یَقولُ الَّذینَ ءامَنوا لَولا نُزِّلَت سورَةٌ»(محمّد/47،20) واقع در سوره مدنی[60] محمّد، بتوان فهمید که فواصل زمانی فقرات وحیها در دوره مکی کوتاه و در دوره مدنی بلند بوده است.
از دیگر مباحثی که جای بررسی دارد، این است که در قرآن موجود افزون بر آنکه سوره‌های آن برخلاف نزول جایگذاری شده، آیا آیات در سوره‌ها نیز این چنین جایگذاری شده‌اند؟ نظر مشهور میان دانشمندان اسلامی بر فرض نخست است. کسانی نظیر سیوطی[61] و زرقانی[62] با تکیه بر روایت ابن عباس ذیل آیه «واتَّقوایَومـًا تُرجَعونَ فیهِ اِلَی اللّهِ»(بقره/2،281) و روایت عثمان بن ابی العاص ذیل آیه «اِنَّ اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسـنِ»(نحل/ 16، 90) و روایت عثمان‌بن عفان درباره قرینتین (انفال و توبه)[63] بر این نظر هستند که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)به فرمان جبرئیل آیاتی را بر خلاف نزول جایگذاری کرده است. افزون بر این سه روایت، آن دسته از روایات اسباب نزول که آیاتی از سوره‌ها را به تاریخهای متفاوتی نسبت

می‌دهند[64]، در تأیید این نظر شاهد گرفته می‌شوند، منتها این روایات را نمی‌توان معتبر تلقی کرد، چون از سویی با روایات دیگر در تعارض‌اند؛ نظیر روایاتی که حاکی است پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام)فرمان داد، قرآن را جمع‌آوری کند و او قرآن را به ترتیب نزول جمع‌آوری کرد[65] و روشن است که او با اشاره پیامبر(صلی الله علیه وآله) قرآن را به ترتیب نزول جمع کرد. همین‌طور روایاتی که گزارش می‌کنند که پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله) و صحابه آغاز و پایان سوره‌ها را نمی‌دانستند تا آنکه «بِسمِ اللّهِ الرَّحمـنِ الرَّحیم»نازل می‌شد و با نزول آن درمی‌یافتند که سوره پیشین کامل شده و سوره جدیدی شروع گردیده است.[66] به این ترتیب با کامل شدن سوره‌ای وجهی ندارد که قائل شویم، پیامبر(صلی الله علیه وآله)بعد از آن، آیاتی را در آن جای داده باشد. علامه طباطبایی از روایات بسمله و جعفر مرتضی عاملی از روایات مربوط به ترتیب مصحف علی(علیه السلام)همین معنا را استفاده کرده‌اند.[67] باید دانست که روایات اسباب نزول نیز که مبنای جایگذاری آیات و سور بر‌خلاف نزول شده است، نزد قرآن‌پژوهان اعتباری ندارند و مشکل عمده آنها مخالفت با سیاق خود آن آیاتی دانسته شده است که ذیل آنها آورده شده‌اند.[68]
بنابراین بهتر آن است که قائل شویم آیات به همان ترتیبی که نازل می‌شده، در سوره‌ها جایگذاری شده‌اند. به این ترتیب، مشخص شدن تاریخ نزول آیه‌ای از یک سوره تدریجی النزول کافی است که تاریخ نزول کل آن سوره را مشخص کند، چون به کمک آن می‌توان دریافت که فقرات نزول قبلی‌اش همزمان با آن یا پیش از آن و فقرات نزول بعدی‌اش همزمان با آن یا پس از آن نازل شده‌اند.