تبرّج
اشاره
تبرّج: خودآرایی و اظهار زینت زنان در برابر مردان بیگانه
تبرج، مصدر باب تفعّل از ریشه «ب ـ ر ـ ج» و به معنای اظهار نیکوییها و محاسن یا خارج شدن از محل سکونت است که لازم آن آشکار شدن است.[1]عنصر مشترک در همه اشتقاقهای این ریشه را «ظهور و بروز» دانستهاند که گاه در قالب یک برج یعنی ساختمانی بزرگ و شاخص و گاه به صورت جرم آسمانی درخشان و گاه در قالب شیوه رفتار یک زن رخ میدهد.[2]
در اصطلاح به اظهار شهوتانگیز نیکوییها و زیباییهای زنان در برابر مردان بیگانه گفته میشود[3] که در رفتار، گفتار، حرکات یا هر عمل دیگری پدید آید.[4] تبرّج و دیگر هم خانوادههای آن از همین باب سه بار در دو آیه قرآن به کار رفتهاند (احزاب /33، 33؛ نور/24، 60)؛ همچنین در آیه 31 نور /24 از اظهار زینتهای زنان در برابر مردان بیگانه نهی شده که همان مفهوم تبرّج است.
در آیه 33 احزاب /33 از همسران پیامبر خواسته شده که پایبند خانههای خود بوده و همچون سنت دوره جاهلی، خود را آشکار نسازند:
«و قَرنَ فی بُیوتِکُنَّ و لاتَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجـهِلیَّة». واژه «قرن» در یک قرائت با فتح قاف خوانده شده که از مصدر «قرار» به معنای استقرار و آرام یافتن در جایی است و در قرائت دیگر با کسر قاف از مصدر «وقار» به معنای متانت است.[5] طبری بر مبنای قاعده غالبی اشتقاق در عربی معتقد است که فعل امر مصدر «قرار» با همزه وصل زایده به صورت «اقررن» ساخته میشود و بر همین اساس قرائت دوم را تأیید میکند.[6] نکته قابل توجه آنکه در قرائت نخست به خانهنشینی و در قرائت دوم به وقار و متانت فرمان داده شده است[7]، بر همین اساس برخی به استناد قرائت نخست تلاش کردهاند ازاین آیه با عنوان مستندی برای ممنوعیت دستیابی زنان به برخی پستهای اجتماعی که اقتضای رفت و آمد فراوان به بیرون از منزل و قرار گرفتن در معرض مردان بیگانه دارد، بهره برند.[8] درمقابل، گروهی دیگر از مناسبت بین دو مقطع «قَرنَ فی بُیوتِکُنَّ» و «لا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجـهِلیَّة»چنین استفاده کردهاند که فرمان به خانهنشینی در برابر خودنمایی مرسوم در دوره جاهلی است و به طور مطلق از بیرون رفتن زنان از منزل نهی نشده است[9]؛ به عبارت دیگر در صورت تفسیر آیه به لزوم خانهنشینی نیز این حکم از نوع احکام ارشادی است که صرفاً جنبه حمایت از حریم عفت زنان داشته، در صورت حفظ این حریم در بیرون از منزل، موردی برای حرمت نمیماند.[10]
در تفسیر واژه تبرج نیز آن را به معنای خودآرایی و طنازی[11] یا راه رفتن با ناز و کرشمه[12] یا هرگونه اظهار زینت و زیبایی در برابر مردان بیگانه دانستهاند.[13] گروهی دیگر نیز به ذکر برخی مصادیق چون راه رفتن در فاصله نزدیک با مرد بیگانه پرداختهاند.[14]
این آیه گرچه خطاب به همسران پیامبر آمده؛ اما حکم آن عام و شامل همه زنان میشود.[15]
مفسران در بیان مقصود از «جاهلیت* اُولی» گاه در جستوجوی دوره زمانی مشخصی مانند دوره بین عیسی و محمد(صلی الله علیه وآله)، آدم و نوح[16] و جاهلیت دوره ابراهیم در برابر جاهلیت دوره محمد(صلی الله علیه وآله)برآمده و گاه منظور از آن را عموم جاهلیت قبل از اسلام دانستهاند[17]، گرچه این آیه
در سیاق تاریخی متن مقدس قرآن بیشتر ناظر به جاهلیت شبه جزیره در دوره نزدیک به اسلام است[18]، به هر روی در صورت تفسیر جاهلیت به عموم دوره قبل از اسلام یا خصوص دوره نزدیک به اسلام، این پرسش مطرح میشود که آیا صفت «اُولی» برای جاهلیت به معنای وجود جاهلیت دیگری در دوره اسلامی است؟ مفسران در پاسخ به این پرسش معتقدند که آثاری از اخلاق دوره جاهلی ممکن است در دوره اسلامی نیز بر جای مانده و به طور کلی ریشهکن نشود[19] یا آنکه هرگونه فسق و فجوری که در دوره اسلامی پدید آید خود نوعی جاهلیت دوم در برابر جاهلیت قبل از اسلام است[20]، از این رو در برخی روایات از پارهای اخلاق نکوهیده به عنوان اخلاق جاهلی یاد شده است.[21]
در آیه 60 نور /24 به زنان از کار افتاده، اجازه داده شده که پوشش شرعی لازم برای زنان را در صورت پرهیز از خودآرایی و عرضه در برابر دیگران، مراعات نکنند و در عین حال صرف نظر کردن از این ترخیص و رعایت عفاف را سزاوارتر دانسته است:«والقَوعِدُ مِنَ النِّساءِ الّـتی لایَرجونَ نِکاحـًا فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُناحٌ اَن یَضَعنَ ثیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجـت بِزینَة واَن یَستَعفِفنَ خَیرٌ لَهُنَّ واللّهُ سَمیعٌ عَلیم».منظور از «قواعد» آن دسته از زنان دانسته شده که پا به سن گذاشته و توانایی تولید مثل را از دست دادهاند یا دیگر خواهانی ندارند.[22] این دسته از زنان در صورتی که خودآرایی نکنند حجاب* کامل بر آنان لازم نیست و پوشش عمومی بدن کفایت میکند.[23] در بیان حدود دقیق پوشش برای این افراد برخی سعی کردهاند حد و مرز دقیقی را تعیین کنند و گروهی دیگر به کلیت پوشش معمولی بدن بسنده کردهاند[24]؛ همچنین در توضیح قید «غیر متبرّجات» برخی شرط کردهاند که این حکم به خصوص محیط درون خانه اختصاص داشته و گروهی دیگر بدون بیان چنین محدودیتی، تنها پرهیز از خودآرایی و اظهار زینت را شرط کردهاند.[25]
در آیه 31 نور/24 به زنان باایمان گفته شده که زینتهای غیر معمول خود را در برابر مردان بیگانه پوشانیده:«و قُل لِلمُؤمِنـت ... لا یُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنها» و پوشش خود را بر گردن و سینه افکنده: «ولیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیوبِهِنَّ» و زینتهای خود را جز در برابر همسران و مردان محرم خود آشکار نسازند: «و لایُبدینَ
زینَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعولَتِهِنَّ»و پاهای خود را به قصد آشکار ساختن زینتهای خود بر زمین نکوبند: «و لایَضرِبنَ بِاَرجُلِهِنَّ لِیُعلَمَ ما یُخفینَ مِن زینَتِهِنَّ...».
زینت اعم از دو گونه طبیعی و اکتسابی دانسته شده که نوع نخست مربوط به آفرینش افراد و دومی به اموری چون شیوه پوشش، زیورآلات و آرایش مربوط میشود.[26] زینتهای ظاهری که حکم پوشش از آنها استثنا شده، زیباییهای طبیعی و متعارف دستان تا مچ و گردی صورت دانسته شده و البته زینتهای افزوده چون زیورآلات، حنا و... گرچه در این بخش از اعضای بدن باشند، باز حکم وجوب پوشش شامل آنها میشود.[27] مفسران منظور از اظهار زینت* با کوبیدن پا بر زمین را آشکار ساختن صدای خلخال و دیگر زیورآلاتی میدانند که به پا بسته میشود.[28] این کار اگر برای جلب توجه مردان صورت گیرد، تبرّج شمرده شده و از آن پرهیز داده شده است[29]، افزون بر آن در آیه 32 احزاب/33 از سخن گفتن تحریکآمیز نهی شده و در روایات نیز مصادیق متعددی برای تبرج برشمرده شده است
تبرّک
اشاره
تبرّک : برکت جستن از امور مقدس
تبرّک مصدر باب تفعّل از ریشه «ب ـ ر ـ ک» است.[1] واژه پژوهان برای این ریشه سه معنای سینه شتر[2]، ثبات[3] و فزونی[4] را بازگو و غالباً بر اصلی بودن یکی از این معانی تأکید کردهاند. راغب معنای اولیه را سینه شتر و دو معنای دیگر را از استعمالهای بعدی شمرده است.[5] آرتور جفری اصل این واژه را عربی نمیداند و معتقد است فعل «بَرَک»، که برای زانو زدن شتر به کار میرود، مشترک بین همه زبانهای سامی است که ابتدا در زبانهای سامی شمالی، معنای برکت دادن پیدا کرده و از آنجا به ناحیه زبانهای سامی جنوبی رسیده است و به این ترتیب در زبانهای عبری، فنیقی، آرامی، پالمیری (تدمری)، سبایی، حبشی و عربی معنایی نزدیک به هم یافته است[6]، به هر روی معنای متداول این ریشه را شامل فیض، فضل، خیر و فزونی مادی یا معنوی دانسته[7] و در اصطلاح قرآنی و دینی، برکت را «پدید آمدن خیر الهی در امور» تعریف کردهاند.[8] بعضی نیز برکت را زیاد شدن از خاستگاهی نامحسوس دانسته و به این صورت میان «زیاد شدن» و «برکت یافتن» تمایز نهادند.[9]
تبرّک که به معنای برکت جستن است، متناسب با معنای اصطلاحی برکت، در اصطلاح دینی به معنای برکت جستن از طریق حقیقتهایی است که خداوند متعالی برای آنها امتیازها و مقامهای خاصی قرار داده است[10]؛ مانند پیامبران، اولیا و آثار آنان.
مفهوم و شعایر مربوط به تبرک در ادیان مختلف به چشم میخورند؛ مانند برکت جستن از بزرگان دینی در یهود و عشای ربانی در مسیحیت.[11]
در قرآن از ریشه «ب ـ ر ـ ک» واژههای بَرَکات، مُبارَک، بارَکنا، تَبارَکَ، بارَکَ و بُورِکَ برای دلالتبربرکت داشتنِ اشخاص، پدیدهها، مکانها و زمان ویژهای، به کار رفته است. (=> برکت)
واژه تبرک در قرآن به کار نرفته است؛ اما از بعضی آیات بازگو کننده رویدادهای تاریخی
(بقره/2،248؛ یوسف 12، 93، 96؛ کهف/18،21) و دستور به نماز گزاردن در مقامابراهیم (بقره / 2، 125) مفهوم تبرک برداشت شده است.
حکم تبرک:
حکم تبرک:
در قرآن، سخنی از جایز بودن یا نبودن تبرک به میان نیامده است؛ اما، باور دستهای از مسلمانان به شرک بودن بعضی از گونههای تبرک، بحثهای کلامی[12] و فقهی[13] گستردهای را پدید آورده است. همه مسلمانان هرگونه تبرک شرکآلود را نامشروع میدانند؛ اما در تشخیص مصداق آن، دیدگاه یکسانی وجود ندارد، اگرچه در جایز بودن اصل تبرک و مواردی از آن همسخناند.
در دیدگاه بیشتر مسلمانان، به ویژه شیعه، امور مقدسی که مسلمانان از آن برکت میطلبند، شأنی مستقل از خداوند ندارند، از این رو تبرک جستن به آنها را با شرک ملازم نمیدانند.[14] در مقابل، دیدگاهی با تحلیلی متفاوت، تبرک را تنها در مواردی خاص جایز میشمرد. این نظریه را که در آثار ابن تیمیه به وضوح یافت میشود[15]، پایه اندیشه وهابیت دانستهاند. به باور وهابیان جواز تبرک، نیاز به دلیل خاص دارد، از اینرو تبرک به نام خدا، قرآن، پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)در زمان حیات آن حضرت و آثار مربوط به زمان حیات پیامبر را که دلیلی بر جواز آنها در قرآن یا سنت پیامبر و صحابه یافت میشود، جایز میدانند؛ اما تبرک به پیامبر(صلی الله علیه وآله)پس از وفات ایشان و آثاری مانند قبر و ضریح که پس از وفات به ایشان منسوب شده است و هر شخصی جز پیامبر هم در زمان حیات و هم پس از آن را از این رو شرک و نامشروع میدانند که دلیلی بر جواز آن از قرآن و سیره پیامبر و صحابه در دست نیست[16]، افزون بر این با نقل روایتی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) مبنی بر نهی از اینکه مردمان قبر پیامبر را جایگاهی برای گردهم آمدن قرار دهند[17]، بسیاری از دیگر آیینهای مسلمانان را، که برای تبرک به امور مقدس صورت میگیرد، جایز نمیدانند.[18]
معتقدان به تبرک، آیات و روایات بسیاری را ناظر به جواز و استحباب آن دانستهاند. این دلیلها دو دستهاند: بعضی بر جواز مواردی از تبرک دلالت دارند که همه مسلمانان به آن اعتقاد دارند و بعضی دلیلی بر جواز تبرکهای خاص و مورد اختلاف هستند.
کتابهای مستقلی نیز در این باره تدوین شده که در بین آنها از کتاب تبرک الصحابه محمد طاهر مکی و کتاب التبرک علی احمدی به
جامعیت و نیکی یاد شده است.[19]
از تبرکهای مورد پذیرش همه مسلمانان، تبرک به نام خداست. یکی از معانی ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم» در ابتدای سورههای قرآن[20] و تعابیری چون «بِسمِ اللّهِ مَجرها و مُرسـها»[21](هود/11،41) و «واذکُر اسمَ رَبَّکَ»[22](مزمّل/73،8) را برای برکت جستن از نام خداوند دانستهاند. یکی از معناهای «شِفاء» در آیه «نُنَزِّلُ مِنَ القُرءانِ ما هُوَ شِفاءٌ».(اسراء/17،82) را دفع ناملایمات و مشکلات به سبب تبرک به قرآن، بیان کردهاند.[23] روایات بسیاری نیز از تبرک صحابه به پیامبر و آثار آن حضرت[24]مانند آب وضو[25] روایت شده است.
در بخش تبرکهای مورد اختلاف مهمترین آیاتی که معتقدان به تبرک، در برابر تبرک ستیزی وهابیان به آن استدلال کردهاند، آیات مربوط به شفا یافتن یعقوب است: «اِذهَبوا بِقَمیصی هـذا فَاَلقوهُ عَلی وجهِ اَبی یَأتِ بَصیرًا ... فَلَمّا اَن جاءَ البَشیرُ اَلقـهُ عَلی وجهِهِ فَارتَدَّ بَصیرًا».(یوسف/12، 93، 96) از اینکه یوسف برای شفای چشم یعقوب پیراهن خود را فرستاد و یعقوب بینایی خود را با آن پیراهن بازیافت، مفهوم تبرک و جواز تبرک به آثار انبیا و اولیا حتی برای پیامبری دیگر، برداشت شده است.[26]
آیه 248 بقره/2 را نیز که از ویژگیهای تابوت بنی اسرائیل سخن میگوید دلیلی بر جواز تبرک به آثار انبیا دانستهاند.[27] در این آیه تابوت سبب آرامش بنیاسرائیل معرفی شده است: «و قالَ لَهُم نَبِیُّهُم ... یَأتِیَکُمُ التّابوتُ فیهِ سَکِینَةٌ مِن رَبِّکُم».مفسران، تابوت را صندوقی دانستهاند که موسی را به هنگام کودکی در آن نهاده، به دریا انداختند و از همینرو در میان بنیاسرائیل جایگاه ویژهای داشت و در آن، یادگارهای خاندان موسی و هارون (عصا، لباسها و کفشهای موسی و هارون و دو لوح از الواح تورات) قرار داشت[28] و به آن تبرک میجستند.[29]
از آیه «واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهیمَ مُصَلًّی».(بقره2/،125) که دستور به نماز گزاردن در جایگاه ابراهیم است، جواز تبرک به جایگاه نشستن و نماز پیامبر برداشت شده است.[30]
آیه 21 کهف/18 سخن کسانی را نقل میکند که میخواستند بر در غار اصحاب کهف مسجدی بسازند: «قالَ الَّذینَ غَلَبوا عَلی اَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَسجِدا». ساختن مسجد را برای تبرک به آنان[31] و دلیلی بر جواز ساختن بنا بر قبر صالحان و زیارت آن دانستهاند.[32]
افزون بر این آیات، به روایات[33] بسیاری نیز برای جواز تبرک استدلال شده است؛ بنابر روایاتی پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)، تبرک به محصولات کشاورزی مدینه را سفارش میکرد.[34] صحابه، پس از رحلت آن حضرت، مرقد و منبر ایشان را مایه برکت میدانستند[35] و از عبدالله فرزند احمد بن حنبل، سخن پدرش درباره جواز تبرک به قبر و منبر پیامبر روایت شدهاست.[36]
مفسران به کارگیری نام خدا و برخی تعابیر دیگر در بعضی آیات را از باب تبرک دانستهاند؛ مانند یادکرد «الله» در آیههای«فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ و لِلرَّسولِ»[37](انفال/8، 41)،«سَتَجِدُنی اِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّــلِحین»[38](قصص/28، 27) و «لَتَدخُلُنَّ المَسجِدَ الحَرامَ اِن شاءَ اللّهُ».[39](فتح/48، 27) در تفسیر آیه41انفال/8 برای توضیح تبرک بودن ذکر الله، آمده است که چون همه اموال برای خداست، نمیتوان گفت که خداوند سهمی دارد[40] و در تفسیر آیه 7 حشر/59، اختصاص فیء به پیامبر و فقرای مهاجرین را دلیلی بر تبرک بودن ذکر الله در آیه دانستهاند.[41]
در آیه 113 مائده/5، حواریان درخواست مائده آسمانی از حضرت عیسی را، برای خوردن از آن بیان میکنند: «قالوا نُریدُ اَن نَأکُلَ مِنها».بعضی مفسران، یکی از دلیلهای درخواست خوردن از مائده آسمانی را تبرک به آن دانستهاند.[42]
قرآن از بهشتیان با تعبیر «اصحاب الیمین»(واقعه/56، 38، 91) یاد میکند. در تفسیر آیه برای وجه این نامگذاری، از تبرک و تیمن عرب به دست راست یاد کردهاند.[43]
در آیه 35 نور/24، از درخت زیتون سخن به میان آمده است: «یوقَدُ مِن شَجَرَة مُبـرَکَة زَیتونَة».ذکر درخت زیتون را به سبب تبرک 70
پیامبر به آن دانستهاند.[44]
مفسران در ذیل آیه «و لَقَد کَذَّبَ اَصحـبُ الحِجرِ المُرسَلین» (حجر/15،80) پس از این توضیح که مقصود از اصحاب حجر، قوم صالح است، آوردهاند که پیامبر هنگامی که همراه اصحاب از سرزمین قوم صالح میگذشت، دستور داد که اصحاب برای آشامیدن آب، از جایگاه آبخوری ناقه صالح بنوشند. این سخن پیامبر را دلیلی بر جواز تبرک به آثار انبیا و صالحان دانستهاند.[45]
تبرکهای ناشایست:
تبرکهای ناشایست:
برخی آیات نیز از تبرک جستنهای ناشایست یاد و از آن نهی کردهاند؛ مفسران در ذیل آیات 87 و 91 صافّات/37، داستان تبرک قوم ابراهیم به بتان را بازگو کردهاند، بر این اساس سخن حضرت ابراهیم به قوم خود که از گمان آنان درباره خداوند میپرسد: «فَما ظَنُّکُم بِرَبِّ العــلَمین»(صافّات/37 87) ناظر به آیین قوم خود است که در روز عیدی، نزد بتهایشان برای تبرک غذا مینهادند و از شهر بیرون میرفتند.[46] سخن دیگر حضرت ابراهیم که پس از بیرون رفتن قوم، از بتها میپرسد که چرا از آن نمیخورید: «فَقالَ اَلا تَأکُلون»(صافّات/37، 91) منظور غذاهایی است که برای تبرک نزد آنان نهاده و رفتهاند.[47]
یکی از خوردنیهای حرام، گوشت حیواناتی است که مشرکان برای بتها ذبح میکردند: «حُرِّمَت عَلَیکُمُ ... و ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ».(مائده/ 5، 3) در تفسیر این آیه گفتهاند که مشرکان، حیوانات را پس از کشتن، برای تبرک بر روی بتها میانداختند.