تبرّی
تبرّی => تولی و تبرّی
تبسّم
تبسّم => خنده
تُبّع / قوم
تُبّع / قوم => قوم تبّع
تبعید
اشاره
تبعید : بیرون کردن مجرم از وطن یا محل اقامت خود
تبعید، از ریشه «ب ـ ع ـ د» و در لغت به معنای دور کردن است.[1] این واژه در زبان فارسی در اصطلاح فقه و حقوق عبارت است از بیرون کردن مجرم از محل ارتکاب جرم یا اقامتگاه وی[2] و به تعبیر دیگر، مجازاتی
است که به موجب آن فرد مجرم از اقامت در وطن* و شهر خود ممنوع شده، برای مدتی معین به سکونت در محلی دیگر محکوم گردد.[3] در متون فقهی واژگان عربی «تغریب»[4] و «نفی بلد»[5] دراین معنا کاربرد دارند، هرچند در متون قانونی ایران پس از مشروطه واژه تبعید رواج یافتهاست.[6]
در متون تاریخی نوعی تبعید مطرح شده که تبعید با رأی عمومی یا «طرد اجتماعی» نامیده میشود. در این نوع تبعید که در یونان باستان معمول بوده، برخی افراد که اقامت آنان در یک محل خطرناک و زیانآور تشخیص داده میشد، با استناد به آرای عمومی و بدون محاکمه و دادرسی و اتهامی خاص به گونه موقت از شهر بیرون راندهمیشدند.[7]
فقها درباره اینکه تبعید تعزیر* است یا حد اختلاف نظر دارند. بیشتر فقهای شیعه[8] و اهل سنت[9] برآناند که تبعید حد به شمار میرود، زیرا برای جرایم خاص مانند محاربه* تشریع شده است؛ اما عدهای دیگر برآناند که تبعید تعزیر است، از آن رو که مورد و میزان آن به نظر حاکم شرع واگذار شده است.[10]یکی از ادله آن این است که در حدود، میزان و نهایت مجازات معلوم است؛ ولی در تبعید مکان و زمان تبعید معلوم نیست و به نظر حاکم شرع واگذار شده است.[11]
قرآن از تبعید با تعبیرهایی گوناگون یاد کرده است؛ از جمله «نفی» یعنی دور کردن از سرزمین: «یُنفَوا مِنَ الاَرضِ».(مائده/5،33)، «اخراج» یا بیرون راندن از سرزمین خود: «اَخرَجَ الَّذینَ کَفَروا ... مِن دیـرِهِم».(حشر/59،2 و نیز بقره/2، 85)، «جلاء» یعنی دور کردن از وطن (حشر /59، 4) و محروم شدن از مجاورت با ساکنان شهر: «لا یُجاوِرونَکَ فیها اِلاّ قَلیلا».(احزاب/33، 60) به نظر برخی مفسران مفهوم «جلاء» از دو نظر با «اِخراج» تفاوت دارد: یکی اینکه در جلاء شخص همراه با خانواده و فرزندان خود از وطنش دور میشود. دیگر آنکه جلاء برخلاف اخراج به صورت گروهی صورت میگیرد.[12]
در قرآن افزون بر آمدن مصادیق تبعید در میان امتهای گذشته، مانند تبعید سامری از میان
بنیاسرائیل[13] (طه/20،97)، تهدید شدن حضرت لوط[14] (شعراء/26،167) و نیز حضرت شعیب و پیروانش به تبعید شدن از شهر (اعراف/7،88) و نقشه تبعید پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) از مکه از سوی کفار قریش[15] «انفال/8،30)، از مقرر شدن این مجازات برای جرایمی خاص سخن به میان آمده و برخی از احکام شرعی آن بیان شده است.
تبعید در اقوام پیشین:
تبعید در اقوام پیشین:
تبعید و بیرون راندن افراد از وطن یا شهری که در آن زندگی میکنند، از مجازاتهایی است که از زمانهای بسیار دور رواج داشته است، هرچند در هر عصر و منطقهای با توجه به اوضاع خاص آن و ویژگیهای محیط و فرد مجرم، دارای شرایط متفاوتی بوده است؛ گاهی تنها افراد از شهر محل سکونت خود اخراج میشدند و انتخاب محل اقامت آنان در اختیار خودشان بود. گاه افزون بر بیرون کردن محکومان از وطن، محل و مدت تبعید آنان نیز معین میشد؛ همچنین تبعیدگاهی گروهی و به صورت دسته جمعی بوده و گاه به گونه فردی صورت میگرفته است، چنانکه گاهی به حق و در پی ارتکاب جرم بود و در بسیاری موارد نیز به باطل و به جهت نسبت دادن اتهاماتی ناروا صورت میگرفت.
در کتاب مقدس از تبعید قوم یهود به دست بختالنصر یاد شده و آمده است که وی برای مدتی طولانی گروهی از آنان را از دیار خود بیرون کرد و به بابل انتقال داد.[16] در برخی آیات قرآن نیز از تبعید گروهی از یهود یاد شده است؛ از جمله در آیه 246 بقره/2 ذکر شده که برخی یهودیان تبعید شده[17]، از پیامبر خویش خواستند تا فرماندهای برای آنان برگزیند تا با نبرد کردن با دشمنان، به وطن خود بازگردند: «قالوا لِنَبِیّ لَهُمُ ابعَث لَنا مَلِکـًا نُقـتِل فی سَبیلِ اللّهِ ... و ما لَنا اَلاَّ نُقـتِلَ فی سَبیلِ اللّهِ و قَد اُخرِجنا مِن دِیـرِنا و اَبنائِنا».مفسران گروهی از جباران یا جالوت یا عمالقه را از کسانی شمردهاند که بر سرزمین آنان مسلط شدند و مردان را از شهر بیرون راندند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند.[18] در آیه85بقره/2 نیز به تبعید ناروای یهودیان از سوی یکدیگر اشاره شده و آنان به این جهت مذمت شدهاند: «ثُمَّ اَنتُم ... و تُخرِجونَ فَریقـًا مِنکُم مِن دِیـرِهِم... وهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیکُم اِخراجُهُم».این آیه درباره قبایل بنیقریظه و بنینضیر ساکن در مدینه نازل شد. هر یک از این دو قبیله با یکی از دو طایفه اوس و خزرج
همپیمان بودند و هرگاه با یکدیگر به نزاع برمیخاستند، گروه غالب، دیگری را از وطن خود بیرون میکرد.[19] برخی گفتهاند که این آیه درباره رویه بنیاسرائیل است که هرگاه قبیلهای دیگر را ضعیف مییافتند، آنان را از وطن خود بیرون میراندند[20]؛ همچنین قرآن به سرگذشت سامری اشاره کرده که در پی ایجاد انحراف و کجروی در میان بنیاسرائیل، حضرت موسی(علیه السلام) وی را از میان قوم خود تبعید کرد[21]: «فَاذهَب فَاِنَّ لَکَ فِی الحَیوةِ اَن تَقولَ لا مِسَاسَ». (طه/20،97) برخی گفتهاند که حضرت موسی به بنیاسرائیل فرمان داد تا همنشینی و سخن گفتن و غذا خوردن با سامری را ترک گویند[22]، در نتیجه وی مجبور به ترک شهر شد و در بیابان همنشین درندگان گردید.[23] در آیات متعدد دیگر نیز از تهدید شدن پیامبران الهی به تبعید از وطن، از جانب کافران یاد شده است؛ از جمله در آیه 13 ابراهیم/14 این تهدید از سوی کافران نسبت به انبیای الهی مطرح شده: «قالَ الَّذینَ کَفَروا لِرُسُلِهِم لَنُخرِجَنَّکُم مِن اَرضِنا اَو لَتَعودُنَّ فی مِلَّتِنا»؛ همچنین در آیه 167 شعراء/26 از تهدید شدن حضرت لوط(علیه السلام) به تبعید از محل اقامت خود یاد شده است[24]: «قالوا لـَئِن لَم تَنتَهِ یــلوطُ لَتَکونَنَّ مِنَ المُخرَجین». (نیزر. ک: اعراف/7،82) در آیهای دیگر این تهدید در مورد
حضرت شعیب(علیه السلام) و پیروانش نقل شده است[25]: «لَنُخرِجَنَّکَ یـشُعَیبُ والَّذینَ ءامَنوا مَعَکَ مِن قَریَتِنا».(اعراف/7،88)
تبعید در عصر جاهلیت :
تبعید در عصر جاهلیت :
کیفر تبعید در میان مشرکان صدر اسلام نیز رایج بود و آنان کسانی را که در برابر آیین باطل آنان به مخالفت برمیخاستند، از شهر خود تبعید یا به آن تهدید میکردند. در آیه30 انفال/8 از توطئه مشرکان مبنی بر زندانی کردن یا کشتن یا تبعید کردن پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)یاد شده است[26]: «و اِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَروا لِیُثبِتوکَ اَو یَقتُلوکَ اَو یُخرِجوکَ و یَمکُرونَ و یَمکُرُ اللّهُ».(نیزر. ک: توبه/9،13؛ اسراء/17،76) نقل شده است که مشرکان در دارالندوه گرد آمدند و ابتدا تصمیم گرفتند که پیامبر(صلی الله علیه وآله)را در خانه زندانی کنند یا او را از مکه بیرون کنند تا به هر جا خواست برود[27]؛ ولی
چون هراس داشتند که آن حضرت قبایل دیگر را از بتپرستی باز دارد[28] یا با گردآوری یارانی با مشرکان وارد جنگ شود[29] از تبعید آن حضرت منصرف شدند و به قتل وی تصمیم گرفتند؛ همچنین مشرکان مکه پیروان پیامبر را به جهت ایمان آوردن به آن حضرت و رهاکردن بتپرستی، به ناحق از مکه تبعید کردند[30]: «اَلَّذینَ اُخرِجوا مِن دِیـرِهِم بِغَیرِ حَقّ».(حجّ/22،40ونیز آلعمران/3،195؛حشر/59، 8؛ ممتحنه/60 2، 9) البته به نظر برخی مفسران، بیرون کردن مسلمانان از سوی مشرکان به طور مستقیم انجام نشد، بلکه مسلمانان به سبب آزار و اذیت مشرکان به ترک آن شهر مجبور شدند.[31]
تبعید در اسلام:
اشاره
تبعید در اسلام:
در اسلام نیز برای ارتکاب برخی جرایم کیفر تبعید مقرر شده که به برخی از جرایم مزبور و نیز برخی گروههایی که به سبب ارتکاب جرایمی تبعید یا به آن تهدید شدهاند اشاره میشود:
1. محاربه:
1. محاربه:
مجازات محارب و کسانی که به گسترش فساد در زمین میپردازند، کشته شدن یا قطع شدن دست و پا یا تبعید شدن است: «اِنَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللّهَ و رَسولَهُ و یَسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَیدیهِم و اَرجُلُهُم مِن خِلـف اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ».(مائده/5،33) محارب کسی است که با برگرفتن سلاح در شهر یا خارج آن رعب و وحشت ایجاد کند.[32] این آیه در مورد گروهی از مشرکان نازل شده که به مدینه آمدند و اسلام آوردند؛ ولی هنگام بیرون رفتن از شهر چند چوپان مسلمان را کشتند.[33] برخی بر آناند که نزول آیه درباره گروهی از اهل کتاب بود که پیمان خود با پیامبراکرم را نقض کردند و به گسترش فساد روی آوردند.[34] مراد از جمله «یُنفَوا مِنَ الاَرضِ» در آیه به نظر برخی مفسران زندانی کردن محارب است؛ با این تفسیر که در آیه از دور کردن مجرم از سراسر زمین سخن به میان آمده و این امر تنها با زندانی کردن وی محقق میگردد[35]؛ اما بیشتر آنان مقصود از این تعبیر را تبعید محارب از شهر محل اقامت خود دانستهاند.[36] به نظر برخی فقها مجازاتهای مذکور در آیه شریفه برای محارب به گونه تخییری
است[37] و برخی دیگر برقرار شدن آن مجازاتها را به صورت ترتیبی و متناسب با اعمال مجرمانه محارب دانستهاند؛ مثلا گفتهاند که اگر محارب صرفاً مالی را به سرقت برده یا رعب و وحشت ایجاد کرده باشد، تبعید میگردد.[38]
درباره چگونگی تبعید محارب نیز فقها اختلاف نظر دارند؛ بسیاری از فقیهان امامی و برخی از فقهای اهل سنت گفتهاند که وی به طور مستمر از شهری به شهر دیگر تبعید میشود تا توبه کند[39]؛ ولی عدهای برآناند که محارب تنها از وطن خود اخراج میشود.[40] برخی دیگر گفتهاند که وی از شهر خود تبعید و در شهری دیگر زندانی میگردد.[41] برخی از فقیهان مدت تبعید را یک سال دانستهاند[42]؛ ولی بیشتر فقها آن را تا زمان توبه محارب میدانند.[43] برخی فقها با استناد به عموم آیه 33 مائده/5 تفاوتی میان زن و مرد قائل نشده و کیفر تبعید را شامل زنان محارب نیز شمردهاند[44]؛ اما به نظر شماری از فقهای شیعه و اهلسنت این کیفر، ویژه مردان است.[45]
اگر محارب پیش از دستگیری توبه کند مجازاتهای او از جمله تبعید ساقط خواهد شد: «اِلاَّ الَّذینَ تابوا مِن قَبلِ اَن تَقدِروا عَلَیهِم فَاعلَموا اَنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم». (مائده/5،34) البته این حکم به نظر فقهای شیعه و اهل سنت تنها مربوط به حق الله است؛ اما در مورد حقالناس از جمله سرقت اموال و کشتن افراد یا مجروح کردن آنان مسئولیت محارب برطرف نمیشود.[46]
2. توطئه و خیانت*:
2. توطئه و خیانت*:
در آیه 2 حشر/59 از بیرون راندن گروهی از اهل کتاب از وطن خود (مدینه) یاد شده است: «هُوَ الَّذی اَخرَجَ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتـبِ مِن دیـرِهِم لاَِوَّلِ الحَشر».در آیات بعد علت تبعید آنان مخالفت و دشمنی آنان با خدا و رسول بیان شده است: «ذلِکَ بِاَنَّهُم شاقُّوا اللّهَ و رَسولَهُ و مَن یُشاقِّ اللّهَ فَاِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب».(حشر/59،4) این آیات در مورد یهود بنینضیر نازل شد که با پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)پیمان صلح و پرهیز از ستیزهجویی بسته بودند؛ ولی هنگامی که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) برای استمداد از آنان برای پرداخت دیه مقتولی به میان
آنها رفته بود، پیمان خود را شکستند و درصدد قتل آن حضرت برآمدند.[47] بنا به روایتی دیگر، آنان پس از پیمان بستنبا حضرت رسول، گروهی را به سرپرستی کعببناشرف به مکه فرستادند و در کنار کعبه با مشرکان پیمان بستند که در نابودی اسلام بکوشند.[48] در پی این نقض پیمان، به فرمان پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) آنان از مدینه بیرون رانده شدند و گروهی از آنها به شام و گروهی دیگر به خیبر رفتند.[49]
3. شایعه پراکنی در جامعه اسلامی:
3. شایعه پراکنی در جامعه اسلامی:
در آیه 60 احزاب/33 منافقان و بیماردلان تهدید شدهاند که در صورت خاتمه ندادن به کارهای ناروای خود، از مدینه تبعید خواهند شد[50]: «لـَئِن لَم یَنتَهِ المُنـفِقونَ والَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ والمُرجِفونَ فِی المَدینَةِ لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم ثُمَّ لا یُجاوِرونَکَ فیها اِلاّ قَلیلا».آیه فوق درباره گروهی از منافقان نازل شده که در هنگام خروج پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)از مدینه برای جهاد، به شایعه پراکنی میپرداختند و میگفتند که پیامبر کشته یا اسیر شده است[51] یا شایع میکردند که مسلمانان شکست خورده و متحمل تلفات فراوانی شدهاند تا روحیه آنان را ضعیف کنند.[52] به نظر برخی مفسران، این آیه در مورد کسانی نازل شد که زنان مسلمان را با گفتن سخنان ناروا، آزار میدادند.[53] مفاد آیات پیشین این سوره (آیات58ـ59) را که از اذیت کردن مردان و زنان مؤمن و توصیه زنان مسلمان به رعایت حجاب سخن به میان آورده، میتوان مؤید این نظر دانست. عدهای دیگر مراد آیه شریفه را کسانی دانستهاند که به فحشا و کارهای خلاف عفت روی میآوردند.[54] برخی از آیه استفاده کردهاند که هرکسی که به شایعهپراکنی و اذیت مؤمنان بپردازد مستحق تبعید و تعزیر است.[55]
افزون بر موارد یاد شده، در فقه اسلامی برای جرایم دیگری از جمله زنای غیر محصن[56]، لواط، قوّادی (وساطت در زنا و لواط)، قتل فرزند، کشتن برده، کشتن ذمّی، مُثْله کردن میت، آمیزش با حیوانات، شرابخواری، جاسوسی، افشای اسرار
حکومتی، دزدی و احتکار[57] نیز کیفر تبعید مقرر شده است.
تبعیض
تبعیض => عدالت
تبعیض نژادی
تبعیض نژادی => نژاد
تبلیغ
اشاره
تبلیغ : رساندن پیامها و آموزه های دینی به دیگران
تبلیغ از ریشه «ب ـ ل ـ غ» است. این ریشه را به معنای رسیدن به چیزی دانستهاند.[1] بعضی آن را رسیدن به نهایت، یا نزدیک به نهایت یک چیز معنا کردهاند[2] و اینگونه به تمایز این ریشه از واژه وصول اشاره کردهاند.[3] تبلیغ مصدر باب تفعیل، متعدی و به معنای رساندن است. این واژه در زبان فارسی کاربردی اصطلاحی یافته و به رساندن پیام یا خبر دینی اطلاق میشود.[4] تبلیغ امروزه در مناسبات سیاسی، اجتماعی و سوگیریهای فرهنگی جایگاهی ویژه دارد و از این رهگذر شیوهها و ابزارهای متنوعی برای رساندن پیام، پدید آمده است که برای آگاهی از آن، ساز و کارهای آموزشی گوناگونی تعریف شده است. اصطلاح تبلیغ، در ادبیات دینی کاربردی خاص یافته و به رساندن پیامها و آموزههای دینی اطلاق میشود.
واژه تبلیغ، در قرآن به کار نرفته است؛ اما مشتقات دیگری از ریشه این واژه 77 بار در قرآن آمده است که27[5] مورد از آن با کاربرد واژههای
بَلاغ، بَلیغاً، بَلَّغ، بَلَّغتَ، بالِغَة، اُبَلِّغُکُم، أَبلَغتُکُم، اَبلِغْه، یُبَلِّغون و أبلَغوا، معنایی متناسب با اصطلاح دینی تبلیغ دارند. در میان این واژهها، بلاغ بیشتر آمده است (آلعمران/3،20؛ مائده/5،92؛ رعد/13، 40 و ...)؛ افزون براین، مفاهیمی مانند ارشاد، دعوت، هدایت، موعظه، تبشیر، انذار، تخویف، امر به معروف و نهی از منکر و ... با مفهوم تبلیغ پیوند دارند.
جایگاه تبلیغ و مبلّغ:
جایگاه تبلیغ و مبلّغ:
قرآن وظیفه پیامبر را رساندن پیام دین میداند[6]: «ما عَلَی الرَّسولِ اِلاَّالبَلـغُ». (مائده/ 5،99؛ نیز نحل/16، 35؛ عنکبوت/29،18؛ یس/ 36،17) و با فرمان به یادآوری و گفتن معارف دینی، از او با وصف مُذکِّر یاد میکند: «فَذَکِّر اِنَّما اَنتَ مُذَکِّر».(غاشیه/88،21) و به مفید بودن این یاد آوری برای مؤمنان رهنمون میشود: «و ذَکِّر فَاِنَّ الذِّکری تَنفَعُ المُؤمِنین».(ذاریات/51،55) در بعضی آیات، به مناسبتهایی، با تأکید بر ابلاغ وحی، کوتاهی در تبلیغ بخشی از تعالیم دین، (اعلام وصایت امیرمؤمنان(علیه السلام)) با ناتمامی رسالت، برابر دانسته شده است[7]: «یـاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ واِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ».(مائده/5،67) گزارش قرآن از شیوهها و معارف تبلیغی بعضی پیامبران، مانند نوح (برای نمونه نک: اعراف/7،59 ـ 62)، صالح (برای نمونه نک: هود/11،61)، هود (برای نمونه نک: اعراف/7، 65 ـ 68؛ هود/11،50) و... و تحمل سختی و آزارهایی که در این راه دیدهاند نیز اهمیت و جایگاه تبلیغ را نشان میدهد.
تبلیغ دین، ویژه پیامبران نیست، چنانکه قرآنکریم از رسولان و مبلغانی یاد میکند که مردم آنان را تکذیب کردند.[8] (یس/36،13، 20 و...)؛ همچنین در دستوری عام از مؤمنان میخواهد تا جمعی برای کسب معارف دینی سفر کنند و پس از آن به انذار* قوم خود بپردازند[9]: «فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَة مِنهُم طَـائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ و لِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم».(توبه/9،122) در آیاتی دیگر با تأکید براهمیت امر به معروف و نهی از منکر (آلعمران/ 3،110) از دعوتکنندگان به خیر و آمران به معروف و ناهیان از منکر با وصف رستگار یاد کرده: «و لتَکُن مِنکُم اُمَّةٌ یَدعونَ اِلَی الخَیرِ و یَأمُرونَ بِالمَعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ و اُولـئِکَ هُمُ المُفلِحون».(آلعمران/3،104) و نیکو سخنترین انسان را کسی میداند که به سوی خدا دعوت کند و عمل صالح انجام دهد و خود را تسلیم در برابر خدا معرفی کند. «و مَن اَحسَنُ قَولاً مِمَّن دَعا اِلَی اللّهِ و عَمِلَ صــلِحـًا و قالَ اِنَّنی مِنَ
المُسلِمین».(فصّلت/41،33)
در روایات بسیاری نیز بر اهمیت دعوت به دین و هدایت[10] و جایگاه مبلّغ[11] و پاداش تبلیغ[12] تأکید شده است.
اهداف تبلیغ:
اشاره
اهداف تبلیغ:
در قرآن هدفهایی برای بیان تبلیغ و دعوت به دین، ذکر شده است. این اهداف را میتوان در دو دسته و ذیل دو هدفِ «احیای انسان» و «اتمام حجت» آورد:
1. احیای انسان:
اشاره
1. احیای انسان:
قرآن، دعوت دینی را برای حیاتبخشی به انسان دانسته و مؤمنان را به پذیرش دعوت حیات بخش خدا و پیامبر فرامیخواند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا استَجیبوا لِلّهِ و لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم».(انفال/ 8،24) در آیاتی دیگر، از هدف دعوت با تعابیری چون دعوت به هدایت و صراط مستقیم: «و اِنَّکَ لَتَهدی اِلی صِراط مُستَقیم».(شوری/ 42،52)، رستگاری و نجات: «یـقَومِ اتَّبِعونِ اَهدِکُم سَبیلَ الرَّشاد ... و یـقَومِ ما لی اَدعوکُم اِلَی النَّجوةِ».(غافر/40،38، 41) و خروج از ظلمات:«کِتـبٌ اَنزَلنـهُ اِلَیکَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّـلُمـتِ اِلَی النّورِ». (ابراهیم/14،1) نیز یاد شده است.
محتوای دعوت انبیا که با تعابیری گوناگون در قرآن آمده، بر سه محور است: «دعوتهای اعتقادی»، «دعوت به تقوا و فضایل اخلاقی» و «دعوتهای اجتماعی».
الف. دعوتهای اعتقادی:
الف. دعوتهای اعتقادی:
آیات پرشماری، متضمن بیان دعوتهای اعتقادی است. دعوت به ایمان به خدا و نبوت: «و ما لَکُم لا تُؤمِنونَ بِاللّهِ والرَّسولُ یَدعوکُم لِتُؤمِنوا بِرَبِّکُم».(حدید/57،8؛ نیز نک: احقاف/ 46،31 ـ 32)، کتاب آسمانی و غیب: «ذلِکَ الـکِتـبُ لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین * اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ»(بقره/ 2،2 ـ 3) و معاد: «اَفَحَسِبتُم اَنَّما خَلَقنـکُم عَبَثـًا واَنَّکُم اِلَینا لاتُرجَعون».(مؤمنون/23،115) مهمترین دعوتهای اعتقادی است.
ب. دعوت به تقوا و فضایل اخلاقی:
ب. دعوت به تقوا و فضایل اخلاقی:
پرورش روح تقوا و فضایل اخلاقی، در تعالیم دینی از اهمیتی ویژه برخوردار است. افزون بر سفارش به تقوا در بسیاری از آیات قرآن: «فاتَّقُوا اللّهَ»(شعراء/26،144)، تشریع بعضی از عبادتهای واجب نیز برای رسیدن به تقوا دانسته شده است: «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ ... لَعَلَّکُم تَتَّقون». (بقره/ 2،183) دعوت به صبر (اعراف/7، 128)، توکل (یونس/10،84)، استغفار (هود/11،52) و توبه (هود/11،61) بعضی از دیگر تعالیم مورد توجه قرآن است. در روایات بسیاری نیز هدف بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)به کمال رساندن مکارم اخلاق دانسته شده است.[13]
ج. دعوتهای اجتماعی:
ج. دعوتهای اجتماعی:
یکی از مهمترین تعالیم و دعوتهای اجتماعی دین، تلاش برای برپایی عدالت و قسط است:«لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنـتِ واَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتـبَ والمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ».(حدید/57،25) پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)نیز خود را مأمور به عدل میداند: «اُمِرتُ لاَِعدِلَ بَینَکُمُ».(شوری/42،15) و سفارش خداوند به قسط را بازگو میکند: «قُل اَمَرَ رَبّی بِالقِسطِ».(اعراف/7،29) توصیههای پیامبران به پرهیز از کمفروشی در دادوستد نیز نمونهای از تلاش برای رسیدن به قسط و عدالت است: «یـقَومِ اَوفُوا المِکیالَ والمیزانَ بِالقِسطِ ولا تَبخَسوا النّاسَ اَشیاءَهُم».(هود/11،85؛ نیز ر.ک: انعام 6،152؛ اعراف7/،85؛ شعراء/ 26، 177، 181، 183) از دیگر تعالیم اجتماعی دین، دعوت به وحدت و دوری از تفرقه: «واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعـًا و لا تَفَرَّقوا».(آلعمران/3،103) و دعوت به توافق بر اساس مشترکات است[14]: «قُل یـاَهلَ الکِتـبِ تَعالَوا اِلی کَلِمَة سَواء بَینَنا و بَینَکُم».(آلعمران/3،64)
2. اتمام حجت:
2. اتمام حجت:
یکی از اهداف تبلیغ، روشن شدن حقیقت و راه هدایت است، به گونهای که کسی در پیشگاه خداوند، عذر و بهانهای برای گمراهی نداشته و حجت بر او تمام شده باشد: «لِئَلاَّ یَکونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ».(نساء/4،165)[15] و اگر مخالفت وانکاری رخ دهد، از سر لجاجت و عناد با حق باشد.[16] از اتمام* حجت در حوزههای کلام[17]، اصول فقه[18] و فقه سیاسی[19]، با رویکردهای گوناگونی بحث شده است. (= اتمام حجت)
اصول و روشهای تبلیغ:
اشاره
اصول و روشهای تبلیغ:
با استفاده از بعضی آیات قرآن که بر شرایطی برای تبلیغ تصریح یا ویژگیهایی برای پیامبران در مقام تبلیغ بازگو کرده، میتوان ویژگیهایی را برای تبلیغ معارف دینی برشمرد:
دعوت دینی باید روشن و بیابهام ابلاغ شود: «ما عَلَینا اِلاَّ البَلـغُ المُبین». (یس/ 36،17) و به فراخور نیاز و ظرفیت مخاطب با بشارت و انذار همراه گردد[20]: «و ما اَرسَلنـکَ اِلاّ کافَّةً لِلنّاسِ بَشیرًا ونَذیرًا». (سبأ/34،28) تا برای مخاطب اندیشه برانگیز باشد: «اَنزَلنا اِلَیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم و لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرون».(نحل/16،44)
قرآن با توجه به اهداف دعوت دینی (=> همین مقاله، اهداف تبلیغ)، بهرهگیری از هر سخن و روشی رابرای تبلیغ دین نمیپذیرد، بلکه آن را در حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن منحصر میداند: «اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ والمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وجـدِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَن».(نحل/16،125) «حکمت»، سخنی است مبتنی بر علم و عقل که انسان را به حق میرساند[21]، به گونهای که هیچ شک و شبههای نماند.[22] «موعظه»، یادآوری کارها[23] و نکتههایی عبرتآموز[24] است که با شنیدن آن دل مخاطب نرم شود و حق را بپذیرد. «جدال»، سخنی است که به هنگام نزاع، تنها با هدف برتری بر خصم گفته میشود[25] و روشنگری حق را به دنبال ندارد، بلکه از آنچه خصم به تنهایی یا همراه مردم قبول دارد، برای باطل کردن سخن او استفاده میشود. قید احسن نیز برای این به کار رفته تا مبلغ را در استفاده از مقدمات کاذب بازدارد و تنها سخنش جنبه مناقضه داشته باشد و بطلان عقیده طرف مخالف را به اثبات رساند.[26]
بعضی از مفسران، حکمت، موعظه* حسنه و جدال* احسن را سه روش تبلیغ دین دانستهاند[27]؛ اما بعضی دیگر[28] آنها را ناظر به محتوا و مضمون تبلیغ، تفسیر کرده[29] و حکمت را به معنای قرآن[30] و نبوت[31]، و موعظه حسنه را به معنای مواعظ قرآن، و«وجـدِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَن» را «جادلهم بالکلمة التی هی أحسن» و منظور از آن را قرآن و بهترین استدلال[32] یا جدال بر اساس روش قرآن که در آن ادب الهی نهفته است معنا کردهاند.[33] برخی مفسران، تفسیر حکمت به قرآن را متناسب با معنای اصلی حکمت که منع است دانسته و گفتهاند: از آنجا که قرآن امر به خوبی و نهی از بدی را دربردارد، بازدارنده و مانع فساد است.[34]
اما مفسرانی که این سه را روشهای تبلیغ دانستهاند. حکمت، موعظه و جدال را به ترتیب با سه روش برهان، خطابه و جدل منطقی، تطبیق کرده[35] و دلیل به کار رفتن قید «حسنه» برای «موعظه» و «احسن» برای «جدال» را چنین توضیح دادهاند: قید حسنه برای موعظه، نشان
میدهد که موعظه دارای دو بخش «حَسَن و غیر حَسَن» است؛ موعظه غیر حَسَن، موعظهای است که واعظ به آنچه فرا میخواند، پایبند نباشد. موعظه حسنه، موعظهای است که واعظ، مفاد سخن و دعوت خود را باور داشته باشد و بدان عمل کند. قید «احسن» برای «جدال» نیز نشان از تقسیم جدال به سه قسمِ غیر حَسَن، حَسَن و احسن است. قرآن مورد جایز از جدال را «جدال احسن» میداند. و آن را جدالی دانسته که خصم را بر لجبازی و عناد تهییج نکند و در آن از تعبیرهای توهینآمیز نسبت به خصم و مقدسات او پرهیز شود و مقدمات آن بر دروغ و سخن باطل مبتنی نباشد؛ اما اگر خصم، مقدمه دروغ و باطلی را پذیرفته باشد، استفاده از آن برای نقض سخن او جایز است. بهرهگیری از روشهای موعظه غیر حَسَن و جدال غیر احسن، با اهداف دعوت دینی ناسازگار است، زیرا به کارگیری این روشها، زوال و از میان رفتن حق را در پی دارد.[36] تعبیر «اِنَّ رَبَّکَ هُوَ اَعلَمُ مَن یَضِلُّ عَن سَبیلِهِ و هُوَ اَعلَمُ بِالمُهتَدین».ذیل همین آیه را برای توضیح منحصر بودن دعوت دینی به این سه روش دانستهاند؛ به این معنا که خداوند به حال گمراهان و هدایت یافتگان به دین آگاه است و میداند که تنها همین سه روش، هدایت را به دنبال دارد.[37]
از هریک از این روشها، به فراخور صلاح مخاطب و احتمال نتیجهبخش بودن آن استفاده میشود؛ و گاه میتوان برای یک مخاطب خاص، تنها از یک روش یا از همه روشها بهره برد.
بعضی، به کارگیری هر سه روش با هم را ضروری دانستهاند؛ لیکن کسانی بر این باورند که با توجه به تفاوت ظرفیت و توانایی فهم افراد، هریک از این روشهای تبلیغ، به بخشی از اجتماع، اختصاص دارد.[38]
افزون بر اصول کلی تبلیغ دینی که در قرآن آمده، تأمل و بهرهگیری از بیان آیات در جایگاههای گوناگون دعوت و چگونگی مسائلی که برای دعوت مخاطبان ابراز شده است، میتواند راهنمای فهم روشهای تبلیغی قرآن، نسبت به مخاطبان و موقعیتهای گوناگون تبلیغی باشد. بعضی از این روشهای شکلی و محتوایی عبارتاند از:
1. بیان تدریجی:
1. بیان تدریجی:
بعضی، بیان احکام اسلام را متناسب با ظرفیت ایمانی مخاطب دانستهاند و معتقدند در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، با بیان مرحلهای و تدریجی، زمینه روانی پذیرش فراهم میآمده است[39]، چنانکه بر اساس روایات[40] ناظر به چگونگی تحریم شراب، نخستین آیهای که درباره حرمت شراب نازل شد «یَسـَلونَکَ عَنِ الخَمرِ والمَیسِرِ قُل فیهِما اِثمٌ کَبیرٌ و مَنـفِعُ لِلنّاسِ
واِثمُهُما اَکبَرُ مِن نَفعِهِما»(بقره/2،219) است. این آیه در مردم احساس حرام بودن شراب را پدید آورد؛ اما تعبیر «منافع للناس»، نشان از بسته نبودن همه راهها دانست. پس از آن آیه «اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ ... رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطـنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّکُم تُفلِحون * اِنَّما یُریدُ الشَّیطـنُ اَن یوقِعَ بَینَکُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ فِی الخَمرِ والمَیسِرِ»(مائده/5،90 ـ 91) با شدت بیشتری در این باره نازل شد و شراب را پلیدی و عمل شیطان و دوری از آن را مایه رستگاری دانست. در نهایت با آیه «قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الفَوحِشَ ماظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ والاِثمَ والبَغیَ بِغَیرِ الحَقِّ...»(اعراف/7،33) فرایند تشریع حرمت شراب پایان یافت. در ادامه این روایت تأکید شده است که هرگاه خداوند تشریع حکمی را اراده کند، با بیان تدریجی آن سبب آمادگی روحی مردم میشود تا به آسانی و با آرامش آن را بپذیرند.[41]
2. پیوند عقیده و ایمان با تدبر و تفکر در عالم هستی:
2. پیوند عقیده و ایمان با تدبر و تفکر در عالم هستی:
قرآن برای دعوت انسان، از دلیلهای صرفاً انتزاعی استفاده نمیکند، بلکه عقیده را با هستی پیوند میدهد. در دیدگاه قرآن، همه هستی آیه و نشانهای از وجود خداست که نگاه کردنِ همراه با تدبر و تفکر در آن، انسان را به وجود خدا میرساند: «قُلِ انظُروا ماذا فِی السَّمـوتِ والاَرضِ و ما تُغنِی الأیـتُ والنُّذُرُ عَن قَوم لایُؤمِنون»(یونس/10،101)، بر همین اساس، انسان را به نظر و دقت در وجود خود فراخوانده است: «و فی اَنفُسِکُم اَفَلا تُبصِرون»(ذاریات/ 51،21) و آفرینش آسمان و زمین و گردش شب و روز را نشانهای برای خردمندان دانسته که اندیشه در آن با ایمان به هدفمندی آفرینش همراه است: «اِنَّ فی خَلقِ السَّمـوتِ والاَرضِ واختِلـفِ الَّیلِ والنَّهارِ لاَیـت لاُِولِی الاَلبـب * اَلَّذینَ ... یَتَفَکَّرونَ فی خَلقِ السَّمـوتِ والاَرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هـذا بـطِلاً». (آلعمران/ 3،190 ـ 191)[42]
3. توجه به ظرفیتهای عاطفی انسان:
3. توجه به ظرفیتهای عاطفی انسان:
هنگام رهسپاری موسی و هارون برای دعوت فرعون، خداوند آنان را به نرمی گفتار سفارش کرد: «فَقولا لَهُ قَولاً لَیِّنـًا»(طه/20،44)؛ همچنین در وصف پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)، مهربانی و ملایمت پیامبر را رحمتی از سوی خداوند و سبب گرد آمدن مردم پیرامون آن حضرت میداند: «فَبِما رَحمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُم و لَو کُنتَ فَظـًّا غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِکَ».(آلعمران/ 3،159) یکی از سخنان پیامبران به هنگام تبلیغ، تأکید بر خیرخواهی آنان نسبت به مردم است: «اُبَلِّغُکُم رِســلـتِ رَبّی واَنَا لَکُم ناصِحٌ اَمین».(اعراف/ 7،68) یکی از اهداف این سخن میتواند جلب محبت و عاطفه شنوندگان باشد: «اَبلَغتُکُم رِسالَةَ رَبّی ونَصَحتُ لَکُم ولـکِن لاتُحِبّونَ النّـصِحین».(اعراف/ 7،79)
4. آغاز از خود و خویشان:
4. آغاز از خود و خویشان:
بیشک، تطابق سخن و عمل مبلّغ، بر اثرگذاری تبلیغ میافزاید و همراهی نزدیکان او با دعوتش، اخلاص او را نشان میدهد. شاید بر همین اساس خداوند به پیامبر خود دستور میدهد که در دعوت خود، از نزدیکان و عشیره خویش آغاز کند: «و اَنذِر عَشیرَتَکَ الاَقرَبین»(شعراء/26،214) و به این ترتیب هرگونه سهلانگاری و استثنا و تبعیض را در مورد نزدیکان نمیپذیرد.[43] خداوند به شدت مبلغانی را سرزنش میکند که به سخن خود پایبند نیستند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لِمَ تَقولونَ ما لاتَفعَلون * کَبُرَ مَقتـًا عِندَ اللّهِ اَن تَقولوا ما لا تَفعَلون»(صفّ/61،2 ـ 3) و یهودیان را به همین سبب سرزنش میکند، چه آنان به نیکی سفارش میکردند و خود را فراموش میکردند. (بقره/2،44)
بر اساس روش تحلیل چگونگی بیان دعوت قرآن در موقعیتها و مواجهههای تبلیغی، میتوان به روشهای تبلیغی دیگری دست یافت؛ مانند روش تبلیغ در برابر فشارهای عمومی[44]، روش نقل افکار مخالف در تبلیغ[45]، روش مواجهه با تهدیدهای فکری و انحرافی[46 و ... .
ویژگیهای مبلّغ:
اشاره
ویژگیهای مبلّغ:
مبلغ، یکی از مؤلفههای اصلی تبلیغ است، از این رو برای دستیابی به تبلیغی موفق و متناسب با اهداف دین، ویژگیهایی برای مبلغ دینی بایسته است که عبارتاند از:
1. تفقه در دین:
1. تفقه در دین:
آیه 122 توبه/9 بر ضرورت تفقه در دین پیش از انذار مردم تأکید دارد: «فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَة مِنهُم طَـائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ ولِیُنذِروا قَومَهُم».تفقه در دین، آشنایی با همه معارف دینی، شامل اصول و فروع دین است[47]، افزون بر این، آیاتی که بر بصیرت در دعوت دینی دلالت دارند: «قُل هـذِهِ سَبیلی اَدعوا اِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَة اَنا و مَنِ اتَّبَعَنی»(یوسف/12،108) و داشتن آگاهی را پیش نیاز هر کاری میدانند (برای نمونه ر.ک: اسراء/17،36) اهتمام تعالیم دینی بر ضرورت آگاهی مبلغان را ترسیم میکنند. در روایات نیز با تعابیر گوناگون، احاطه همه جانبه بر دین، برای ترویج آن ضروری شمرده شده است.[48]
2. شناخت مخاطب و توانایی در برقراری ارتباط:
2. شناخت مخاطب و توانایی در برقراری ارتباط:
شناخت مخاطب، مبلغ را توانا میکند تا معارف دینی را متناسب با نیازهای آنان بیان کند و در بیان مطالب، روشهای سازگار با استعداد مخاطب را به کار گیرد[49]؛ همچنین آشنایی با زبان
مخاطبان و بهرهمندی از فصاحت زبان، مبلغ را در برقراری ارتباط با آنان یاری میرساند. خداوند برای تبلیغ دین خود پیامبرانی را میفرستاد که با زبان مردم آشنایی داشتند: «و ما اَرسَلنا مِن رَسول اِلاّ بِلِسانِ قَومِهِ»(ابراهیم/14،4) و حضرت موسی از خداوند میخواهد که گره از زبان او بگشاید و سخنش را برای مردم، فهمیدنی کند: «واحلُل عُقدَةً مِن لِسانی * یَفقَهوا قَولی»(طه/20، 27 ـ 28) و نیز برای مواجهه با فرعون، همراهی برادرش هارون را میطلبد که از او فصیحتر است. (قصص/28، 34)
یکی از ضرورتها برای شناخت مخاطب، آشنایی با ویژگیهای زمانی و مکانی محیط زیست مخاطب است[50] و اینکه اصناف مردم در مواجهه با دعوت دینی چگونه واکنش نشان میدهند. قرآن با ذکر اصنافی چون پرهیزگاران، ظالمان، فاسقان و... ، چگونگی مواجهه آنان با قرآن و نسبت آنان با هدایت را توضیح میدهد: «ذلِکَ الـکِتـبُ لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین»(بقره/2،2)؛ «اِنَّ اللّهَ لا یَهدِی القَومَ الظّــلِمین»(احقاف 46،10)؛ «اِنَّ اللّهَ لا یَهدِی القَومَ الفـسِقین».(منافقون/63،6) در آیاتی دیگر به پیامبر(صلی الله علیه وآله)یادآوری میشود که وی نمیتواند کسانی را که چشمان خود را بر حقیقت بستهاند از گمراهی برهاند، بلکه تنها میتواند بر کسانی اثر گذارد که آماده پذیرش ایمان به آیات خدا هستند: «و ما اَنتَ بِهـدِی العُمیِ عَن ضَلــلَتِهِم اِن تُسمِعُ اِلاّ مَن یُؤمِنُ بِـایـتِنا فَهُم مُسلِمون».(نمل/27،81) آیه 36 انعام/ 6 نیز تأکید دارد که تنها کسانی که گوشی شنوا دارند، دعوت پیامبر را اجابت میکنند: «اِنَّما یَستَجیبُ الَّذینَ یَسمَعون».(نیزبرای نمونه ر.ک: نمل/ 27، 80؛ جاثیه/ 45،23 و...) در روایات نیز با تأکید بر آشنایی با زمان[51] و سخن گفتن به فراخور عقل و ظرفیت مخاطب[52]، شباهت انسانها به زمانشان بیشتر از شباهت آنان به پدرشان دانسته شده است.[53]
3. برخورداری از فضایل اخلاقی:
اشاره
3. برخورداری از فضایل اخلاقی:
برای به ثمر نشستن دعوت و تبلیغ دینی، بهرهمندی مبلغ از فضایلی اخلاقی ضروری است: «و اِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظیم». (قلم/ 68،4) این ویژگیها از آیاتی به دست میآیند که به معرفی پیامبران و چگونگی تعامل آنان با مردم در مقام تبلیغ میپردازند و عبارتاند از:
أ. اخلاص:
أ. اخلاص:
نیت مبلغ در تبلیغ معارف دینی باید بر آوردن رضایت خداوند و انجام تکلیف دینی باشد[54]، از این رو در آیات بسیاری تأکید شده است که پیامبران در برابر تبلیغ رسالت الهی، هیچگونه درخواست و چشمداشت مادی ندارند و اجر تبلیغ
آنان بر عهده خداست: «و ما اَسـَلُکُم عَلَیهِ مِن اَجر اِن اَجرِیَ اِلاّ عَلی رَبِّ العــلَمین».(شعراء/26،109و...؛ نیز برای نمونه ر.ک: ص/ 38، 86؛ شوری/42،23) در روایات نیز با تعابیر گوناگون، پرهیز از ریا[55] و توجه به اخلاص[56] در تبلیغ یادآوری شده است.
ب. شجاعت:
ب. شجاعت:
ابلاغ رسالت الهی در بسیاری از موارد، نیازمند شجاعت است.[57] این شجاعت هنگامی به دست میآید که مبلغ، از کسی جز خدا پروایی نداشته باشد[58]: «اَلَّذینَ یُبَلِّغونَ رِســلـتِ اللّهِ و یَخشَونَهُ و لایَخشَونَ اَحَدًا اِلاّ اللّهَ».(احزاب/33،39) در روایات بسیاری نیز بر نهراسیدن از سرزنش دیگران و شجاعت در بیان حق تأکید شده است.[59]
ج. استقامت:
ج. استقامت:
یکی از آفات تبلیغ، پیروی مبلغ از خواست باطل دیگران است. آیه 15 شوری/42 از پیامبر میخواهد که در دعوت خود پایداری و استقامت داشته باشد و از هواهای مردم پیروی نکند: «فَادعُ واستَقِم کَما اُمِرتَ و لاتَتَّبِع اَهواءَهُم».
د. صبر[60]:
د. صبر[60]:
یکی از ویژگیهای مهم پیامبران صبر است[61] که در بسیاری از آیات، بازتاب دارد. گزارش قرآن از صبر پیامبران، سهگونه است: دستهای از آیات، بازگو کننده سفارش خداوند درباره صبر است: «واصبِر و ما صَبرُکَ اِلاّ بِاللّه».(نحل/16،127؛ نیز برای نمونه ر.ک: روم/ 30،6؛ قلم/ 68، 48) بخشی دیگر حکایت صبر آنان را بازگو میکند: «و لَقَد کُذِّبَت رُسُلٌ مِن قَبلِکَ فَصَبَروا عَلی ما کُذِّبوا»(انعام/6،34؛ نیز برای نمونه ر.ک: احقاف/46،35) و در بعضی آیات، این سخن پیامبران آمده است که در برابر ناملایمات صبر پیشه میکنند: «و لَنَصبِرَنَّ عَلی ما ءاذَیتُمونا»(ابراهیم/14،12)، افزون بر این، روایات بسیاری نیز نقش صبر را در فرایند دعوت پیامبران بازگو میکنند.[62]
هـ شرح صدر:
هـ شرح صدر:
فراخی سینه و شرح صدر، کارهای دشوار، مشکلات و ناملایمات سترگ را در نظر مبلغ، آسان، کوچک و نا چیز مینمایاند. حضرت موسی هنگام عزیمت برای دعوت فرعون، از خداوند شرح صدر طلب کرد: «رَبِّ اشرَح لی صَدری».(طه/20،25) در آیه 1انشراح/94 نیز سخن از شرح* صدر پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) است: «اَلَم نَشرَح لَکَ صَدرَک».بر اساس روایتی، دعا برای شرح صدر، یکی از بیشترین دعاهای پیامبران بوده است.[63]
و. خیرخواهی و امانتداری:
و. خیرخواهی و امانتداری:
مبلغ برای
موفقیت در تبلیغ نیازمند اعتماد مخاطب است، از اینرو خیرخواهی و امانتداری و باور مخاطب به آن، جایگاهی ویژه در به ثمر نشستن تبلیغ دارد، به گونهای که پیامبران به هنگام ابلاغ دعوت، به خیرخواهی و امانتداری خود، تصریح میکردند[64]:«اُبَلِّغُکُم رِســلـتِ رَبّی و اَنَا لَکُم ناصِحٌ اَمین».(اعراف 7،68؛ نیز ر.ک: اعراف 7،92، 79).
ز. نرمخویی و مدارا:
ز. نرمخویی و مدارا:
نرمخویی مبلغ این زمینه را فراهم میآورد که مخاطبان به راحتی با او پیوند پیدا کنند. قرآن، نرمخویی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و رفق و مدارای او با مردم را سبب گرد آمدن مردم پیرامون او میداند و تصریح میکند اگر پیامبر تندخو و نامهربان بود، مردم از گِرد او پراکنده میشدند: «فَبِما رَحمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُم ولَو کُنتَ فَظـًّا غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِک»[65].(آل عمران/ 3،159) اهمیت نرمخویی و مدارا، در روایات[66] نیز با تعابیر گوناگونی، مورد توجه است. در بعضی از این روایات، در شمار سفارشهای پیامبر هنگام گسیل کسانی برای تبلیغ، مدارا کردن و سخت نگرفتن آمدهاست.[67]
ح. تواضع:
ح. تواضع:
خداوند از پیامبر(صلی الله علیه وآله) خواهان رفتاری متواضعانه با مؤمنان بوده است: «واخفِض جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنین».(شعراء/26،215)
اضافه بر مواردی که از آیات قرآن استفاده شد، در روایات نیز ویژگیهای دیگری مانند صدق[68] و ادب[69] آمده است و بر مقدم بودن دعوت عملی بر دعوت زبانی[70] و ضرورت تطابق قلب و زبان مبلغ[71] تأکید شده است.