گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هفتم
تحریف ناپذیری قرآن


اشاره

تحریف ناپذیری قرآن: سالم ماندن قرآن‌کریم از هرگونه تغییر
تحریف از ریشه «ح ـ ر ـ ف»[1] به معنای مایل کردن، به کنار بردن و دگرگون ساختن آمده[2] و تحریف سخن، متمایل ساختن معنای کلام از مقصود گوینده به سَمت احتمالی که می‌توان سخن گوینده را بر آن حمل کرد[3] و در نتیجه ایجاد نوعی دگرگونی در مقصود گوینده است.
این واژه در قرآن (نک: بقره/2،75؛ نساء/4،46؛ مائده /5، 13، 41) و روایات[4] به همین معنا به کار رفته‌است.
تحریف قرآن را می‌توان به دو نوع معنوی و لفظی قسمت کرد. مقصود از تحریف معنوی تفسیر و توجیه سخن بر خلاف مقصود گوینده است. این نوع تحریف در قرآن رخ داده و امیرمؤمنان، امام‌علی(علیه السلام) نیز از وقوع آن در زمان خود و آینده خبر داده است.[5] قرآن مجید نیز از وقوع این نوع تحریف* در کتابهای آسمانی پیشین گزارش داده است. (بقره/2،75؛ نساء/4،46)
تحریف اقسامی دارد و به عبارت دیگر به چند معنا استعمال می‌شود که برخی از معانی آن در قرآن واقع شده است. این اقسام عبارت‌اند از: 1. تحریف در معنا. این قسم از تحریف به تفسیرهای نادرست (تفسیر به رأی) باز می‌گردد که در روایات اسلامی به شدت از آن نکوهش و نهی شده است، با این حال در مورد برخی از آیات قرآن‌کریم رخ داده است[6] و برخی مفسران خواسته یا ناخواسته در دام آن افتاده‌اند. 2 تغییر در حروف و حرکات قرآن. در قرائتهای مختلفی که از قرآن‌کریم در دست است تغییراتی در حرکات و اعراب و احیاناً حروف برخی کلمات رخ داده است، بنابراین، این قسم تحریف نیز واقع شده است، هرچند این‌گونه تغییرها در قرائت رایج در مصاحف کنونی راه نیافته است.[7] 3. تغییر کلمات قرآن. این قسم نیز گرچه در گذشته روی داده؛ ولی از سوی بیشتر مفسران مردود شمرده شده است و ضمن مقابله با آن، چیزی از آن تغییرات در قرآن موجود راه نیافته است.[8] در حقیقت یکی از انگیزه‌های توحید مصاحف در زمان عثمان رویارویی با این نوع

تغییر در قرآن‌کریم بوده است. 4 تحریف به معنای افزودن بر الفاظ و آیات قرآن‌کریم. این قسم از تحریف به اجماع دانشمندان نه در قرآن واقع شده و نه کسی آن را ادّعا کرده است و بطلان آن نزد همه مسلمانان از ضروریات است و خود قرآن‌کریم نیز از عدم وقوع آن به طور قطع خبر داده است (بقره/2،24). 5. تحریف به معنای تبدیل یا کاستن از عبارات و آیات سوره‌هایی از قرآن‌کریم.[9] در مقاله حاضر تنها درباره این قسم از تحریف بحث شده، روایات مربوط به‌آن و دیدگاههای مفسران درباره آن بررسی‌می‌شوند.
آیة‌اللّه خویی‌از قسم دیگری از تحریف نیزخبر داده که در قرآن‌کریم واقع شده است و آن، این است که بخشی از قرآن موجود را که قطعاً از طرف خداوند وحی شده و رسول خدا بر مردم قرائت کرده و در مصاحف و مصحف رایج نیز کتابت شده و جزو قرآن کریم است، پنداشته‌اند که از باب تبرک در مصاحف نگاشته شده است؛ مانند آیه «بسم‌الله الرحمن الرحیم» و دو سوره «معوّذتین»[10] که البته این قسم نیز حقیقتاً تحریف به شمار نمی‌آیند.
در مورد تحریف قرآن به نقیصه یعنی کاسته شدن آیه یا آیاتی از قرآن‌کریم دیدگاه مشهور میان مفسران این است که با توجه به ضمانت خود قرآن‌کریم، ادله سلامت قرآن از تحریف مبنی بر اینکه خداوند حافظ قرآن‌کریم است و نیز با توجه به تدابیر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در عمومی کردن حفظ، کتابت و قرائت قرآن‌کریم و نیز انتشار قرآن‌کریم در میان مسلمانان هیچ آیه‌ای از آن کاسته نشده و قرآن رایج در میان مسلمانان ـ صرف‌نظر از اختلاف قرائات ـ تماماً همان قرآنی است که بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)وحی شده است، بدون هیچ‌گونه فزونی و کاستی در آیات، با این حال وجود برخی روایات در منابع اسلامی این دیدگاه مشهور را با آسیبها و چالشهایی مواجه ساخته و گاه به شبهه کاسته شدن آیه یا آیاتی از قرآن‌کریم دامن زده است. در ادامه این روایات در دو بخش منابع اهل سنت و شیعه بررسی می‌شود.ض

روایات تحریف نما در منابع اهل سنّت:

اشاره

روایات تحریف نما در منابع اهل سنّت:
در منابع و مدارک اهل‌سنت، کهن‌ترین منبعی که از چالشی در تحریف‌ناپذیری قرآن حکایت می‌کند، موطأ مالک‌بن انس (م 179‌ق.) است؛ مالک با سند خود از عایشه چنین نقل می‌کند: از جمله آیات قرآن آیه «.. خَمسُ رَضَعات معلومات یَحرِمنَ ..» بود. پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت، در حالی که این آیات از قرآن، قرائت می‌شد[11] و از مالک‌بن انس نقل شده که چون اوایل سوره برائت ساقط شد، در پی آن «بسم‌اللّه»هم افتاد و این ثابت است که حجم سوره برائت به اندازه سوره بقره بوده است.[12]

پس از آن در منابع حدیثی متقدم اهل‌سنت از قبیل صحاح[13]، مسانید[14] و سنن[15] کم و بیش احادیثی به چشم می‌خورند که در ظاهر بر تحریف قرآن دلالت دارند. پس از قرن سوم نیز نسائی[16] (م 305‌ق.)، طبری[17] (م 310‌ق.)، طبرانی[18] (م 360‌ق.) و حاکم نیشابوری[19] (م 405‌ق.) روایات تحریف‌نما را در کتابهایشان نقل کرده‌اند.
بررسی تفصیلی دانشمندان اهل‌سنت درباره اسانید و توجیه مضامین گوناگون این احادیث همزمان با صدور این روایات نیست. این بررسیها به زمانهای متأخرتر تعلّق دارند. قراین و شواهد نشان می‌دهند این رویکرد در قرن سوم یعنی همزمان با تدوین صحاح، مسانید و سنن شکل گرفته است. به نظر می‌رسد «قاسم بن سلام» (م 222‌ق.) نخستین گام را در کتاب فضائل القرآن در این زمینه برداشته است. وی پس از ذکر بخشی از این اخبار می‌نویسد: این‌امور (مواردی که‌بر نقصان در قرآن دلالت می‌کنند) مانند تعبیر «صلاة‌العصر» در آیه 238 بقره/2: «حـفِظوا عَلَی الصَّلَوتِ والصَّلوةِ الوُسطی صلاة‌العصرـ...» در تفسیر قرآن به کار می‌آیند.. [20] ابن‌سلام کتابی دیگر با نام الناسخ والمنسوخ نگاشته است که ابوجعفر نحاس (م 338‌ق.) ضمن اشاره به مطالب آن از نوعی از نسخ نیز یاد می‌کند و آن این است که آیه‌ای نازل شود و مدتی هم تلاوت گردد. سپس تلاوت آن آیه نسخ شود؛ ولی حکمش باقی باشد.[21] این عبارت سندی تاریخی درباره نظریه معروف «نسخ‌تلاوت و نه حکم آیه» و همواره در توجیه احادیث تحریف به نقیصه مورد توجه دانشمندان اهل‌سنت بوده است، هرچند ابوجعفرنحاس از پذیرش این نظریه سر‌باز زده و خود راه حلی دیگر برای این روایات نشان داده است.[22]
در این میان کتاب تأویل مشکل القرآن از ابن‌قتیبه (م 276‌ق.) که به انگیزه دفع شبهات و دفاع از ساحت قرآن نگاشته شده[23]، جایگاهی ویژه‌دارد. وی در این کتاب به توجیه احادیث وجود لحن و خطا در قرآن[24] که به نوعی با تحریف در الفاظ قرآن پیوند می‌خورند و نیز به تأویل و توجیه اخباری پرداخته است که از تفاوت مصحف ابن‌مسعود و ابیّ‌بن‌کعب با مصحف

موجود، حکایت می‌کنند.[25] در طلیعه قرن چهارم تلاشهای طبری (م 310‌ق.) در این زمینه ارج نهادنی است.[26]
کوشش اهل‌سنت برای اثبات سلامت قرآن از تحریف که با توجیه احادیث تحریف‌نما از قرن سوم آغاز شده همچنان تا عصر حاضر ادامه دارد. اگر برخلاف پندار برخی که راه افراط پیموده، صاحبان کتب‌حدیثی را به دلیل گزارش احادیث تحریف‌نما، از قائلان به تحریف، به شمار می‌آورند[27]، به اعتدال حکم کنیم و نیز از نقدهای جدی بر علاجهای احادیث تحریف‌نما چشم بپوشیم، تنها باید تفکر ابن‌شنبوذ بغدادی (م 328‌ق.) را چالشی در این بسترِ یکسان به حساب آوریم؛ وی که مُقری بغداد بوده و در فهرست قاریان چهارده‌گانه به شمار می‌آید[28] قرآن را بر قرائتهای شاذّ می‌خوانده و بر این پندار بوده است که‌عثمان نتوانست همه قرآن را جمع‌آوری کند، 500‌حرف از قرآن موجود ساقط شده و صحابه نیز چیزهایی بر قرآن افزوده‌اند.[29] شعرانی (عبدالوهاب بن احمد، م. 973‌ق.) نیز در قرن دهم ادعا می‌کند که اگر در دلهای ناتوان شک و تردید نمی‌افتاد تمام آنچه را که از مصحف عثمان ساقط شده بیان می‌کردم.[30]در عصر حاضر نیز محمد الخطیب در کتاب خود، الفرقان به این پندار دامن زده‌است.
اما قاطبه دانشمندان اهل سنت بر تحریف ناپذیری قرآن گواهی داده‌اند؛ از جمله آنان احمدبن محمد ثعلبی[31] (م 437‌ق.)، ابن حزم اندلسی[32](م 456‌ق.)، علی‌بن احمد الواحدی[33] (م 467‌ق.)، حسین بن مسعود بغوی[34] (م 516‌ق.)، جارالله محمود زمخشری[35] (م 528‌ق.)، قاضی عیاض بن موسی[36] (م 544‌ق.)، عبدالحق بن عطیه اندلسی[37] (م 546‌ق.)، فخرالدین رازی[38] (م 606‌ق.)، محمد بن احمد قرطبی[39] (م 671‌ق.)، عبدالله بن احمد نسفی[40] (م 710‌ق.)، اسماعیل بن کثیر دمشقی[41] (م 771‌ق.)، عبدالله بیضاوی[42]

(م 791‌ق.)، محمد‌بن جزری[43] (م 833‌ق.)، جلال الدین سیوطی[44] (م 911‌ق.)، محمد شوکانی[45] (م 1250‌ق.)، محمود آلوسی[46] (م 1270‌ق.)، سید‌قطب[47] و دیگران‌اند که بسیارند.
مجموع روایات تحریف نما را در منابع اهل‌سنت که از ظاهر آنها استفاده تحریف می‌شود در 5 محور بررسی‌می‌کنیم.

1. وجود لحن و خطا در قرآن:

1. وجود لحن و خطا در قرآن:
وجود لحن و خطا در قرآن به نوعی با تحریف در الفاظ وحی، پیوند دارد. در این زمینه چندین حدیث در منابع اهل سنت به چشم می‌خورد؛ از جمله حدیثی از ابن عروه که از پدرش چنین نقل می‌کند: از عایشه درباره خطا در آیه «اِن هـذنِ لَسـحِرن»(طه/20،62) بنا به قرائت ابن‌کثیر که «اِنّ»را مشدد خوانده و از خطا در آیه «والمُقیمینَ الصَّلوةَ والمُؤتونَ الزَّکوة»(نساء/4،162) و از خطا در آیه «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هادوا والصّـبِـون»(مائده/5،69) پرسیدم. گفت: این کار کاتبان وحی است که در نگارش قرآن به خطا رفته‌اند [باید به جای هذان، المقیمین، والصابئون، به ترتیب هذین، المقیمون، والصابئین باشد[.[48] سُیوطی احادیثی دیگر درباره خطا در نگارش برخی از کلمات قرآن، نقل کرده است.[49] از عثمان (خلیفه سوم) نیز نقل می‌کنند که وی پس از نظر در قرآن گفت: در ]نگارش[ آن خطا می‌بینم؛ لیکن عرب با [طبیعت [زبان خود آن را درست خواهد کرد.[50]
برخی از اهل سنت علت این خطا را عدم مهارت کاتبان دانسته‌اند[51]؛ لیکن اکثر آنان این نوع احادیث را خبر واحد، غریب، و غیر قابل اعتماد می‌شناسند و مواردی که بر حسب ظاهر، خطا در نگارش محسوب می‌شود رسم‌الخط ویژه قرآن با حکمتی نهفته در آن می‌دانند که شواهدی فراوان در زبان عرب نیز آن را همراهی می‌کند.[52] فخر رازی می‌گوید: مصحف موجود به تواتر از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل شده است، بنابراین چگونه ممکن است در آن لحن باشد.[53]درباره سه آیه‌ای نیز که به اعراب آن اشکال شده مفسران پاسخ داده‌اند . [54]

2. تغییر برخی از کلمات قرآن:

2. تغییر برخی از کلمات قرآن:
ابن ابی‌داود سجستانی از طریق عَبّاد بن صُهَیب می‌گوید:

حجاج‌11 مورد از حروف برخی از کلمات قرآن را تغییر داد.[55]
افزون بر آنکه اکثر این موارد از مقوله قرائات‌اند[56] این تغییر، افسانه‌ای بیش نیست، چون اولا ابن ابی داود این قصه خیالی را از قول عَبّاد‌بن صُهَیب بصری (م 212‌ق.) از عَوف بن ابی جمیله (م 146‌ق.) نقل کرده است و عبّاد عادتاً نمی‌تواند راوی عَوف به شمار رود و دانشمندان رجال شناس نیز وی را از راویان عَوف ندانسته‌اند[57]، افزون بر آن عبّاد در نزد دانشمندان رجال شناس ضعیف و حدیثش متروک است.[58] ثانیاً در عصر حجّاج چنین امری عادتاً محال است، زیرا در آن عصر قرآن در سینه‌ها و کتابها به صورت گسترده در آفاق منتشر شده، هرگز امکان جمع‌آوری و دست بردن در آن نبوده است.[59]
بنابراین بر فرض صحت چنین روایاتی شاید در مصحف شخصی حجّاج چنین نابسامانیهایی بوده و وی آنها را با الگوبرداری از دیگر مصاحف، تغییر داده است؛ ولی دیگران به عمد برای کاستن از منزلت قرآن یا به اشتباه، به تمام مصاحف نسبت‌داده‌اند.[60]

3. فراموش شدن برخی آیات:

3. فراموش شدن برخی آیات:
احادیث بیانگر این مضمون در مصادر اهل سنت از کمیّت بیشتری برخوردارند، چنان که از قول عمر‌بن‌خطاب نقل شده‌که قرآن‌1027000 حرف دارد[61]؛ یعنی باید بیش از‌32 قرآن از دست رفته باشد[62]. قاسم بن سلام نیز به نقل از عبدالله بن عمر چنین نقل می‌کند: هیچ‌کس از شما نمی‌تواند ادعا کند تمام قرآن نزد اوست... بیشتر قرآن از دست رفته است .. [63] در روایتی ابوموسی اشعری از سوره‌ای شبیه سوره برائت در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)یاد می‌کند که به جز یک آیه، همه آن را فراموش کرده است. همو از سوره دیگری شبیه به مُسبّحات سخن می‌گوید که جز یک آیه، همه آن را فراموش کرده است.[64] از حذیفة بن یمان نقل شده که حجم سوره برائت سه[65] یا 4 برابر حجم کنونی آن بوده است.[66] در روایتی دیگر از مالک بن انس این سوره از نظر حجم همانند سوره بقره یاد

شده است که آیه «بسم‌الله»به همراه آیات آغازین آن ساقط شده است.[67] این پندار درباره سوره احزاب نیز هست.[68]
احمد‌بن حنبل[69] و دیگران[70] به نقل از اُبیّ بن کعب می‌نویسند: در ضمن سوره بیّنه آیات دیگری نیز بوده‌است. ترمذی این حدیث را «حسن صحیح» می‌شناسد[71] و راغب اصفهانی می‌گوید: «ابن مسعود در مصحف خود تعبیر «لو کان لابن آدم ..» را نگاشته بود.[72]
در چند روایت منقول از امام علی[73](علیه السلام) و عایشه[74] و عمر از آیاتی یاد‌شده است که از قرآن ساقط شده‌اند.[75]
بنا به نقلی عمر جمله‌ای را که در آن حد رجم ذکر شده است از قرآن می‌دانست و می‌گفت: اگر گفته نمی‌شد عمر در مصحف چیزی افزوده، با دست خود آن را در مصحف می‌نگاشتم.[76] در میان برخی از این روایات نیز سخن از حذف و تبدیل کلمات و عبارات در برخی از آیات به چشم می‌خورد.[77] قاسم بن سلاّم 124 مورد از آنها را در باب «الزوائد من الحروف التی خولف بها‌الخط فی القرآن» گرد آورده است.[78]
هرچند اهل سنت درباره صحت و سقم سندهای این روایات اختلاف نظر دارند[79]؛ لیکن به اتفاق، محتوای این احادیث را دال بر تحریف در الفاظ قرآن ندانسته، با توجه به قراین و شواهد، آنها را فراخور مضامینشان توجیه کرده‌اند.
جمعی از اهل سنت مضامین این احادیث را از جنس تفسیر و معانی قرآن می‌شناسند[80] و جمعی آنها را حمل بر سنت می‌کنند؛ مانند نحّاس که درباره حدیث رجم می‌گوید: ... آن سنّتی ثابت است.[81] شماری دیگر مانند زبیدی[82] و مسلم[83] و برخی دیگر نیز درباره آیه مزعومه «لو کان

لابن‌آدم...» همین دیدگاه را دارند. برخی دیگر از اهل سنت این احادیث‌را در زمره وحی غیر قرآنی (حدیث قدسی) قلمداد می‌کنند.[84] حمل این احادیث بر جعل یا خطای راوی، راه حلی دیگر است.[85] عده‌ای نیز آنها را منسوخ‌التلاوه می‌شمارند.
دانشمندان امامیه به اتفاق و بدون تردید، این سنخ روایات را چنان‌چه تأویلی مناسب نداشته باشند باطل شمرده‌اند. از جمله قدمای امامیه می‌توان به فضل‌بن شاذان (م 206‌ق.) در ردّ نسبتی که به ابن مسعود درباره معوّذتین داده‌اند[86]، سید مرتضی (م 436‌ق.)[87] و طبرسی (م 538‌ق.) در ردّ و ابطال وجود خطا در الفاظ قرآن،[88] علی‌بن طاووس حلی (م 664‌ق.) در نقد پندار زیادت آیه بسمله در قرآن[89]، علامه حلی (م 726‌ق.) در بررسی و نقد سوره‌های خلع و حفد[90] اشاره کرد. از جمله متأخران نیز می‌توان شیخ محمد جواد بلاغی[91] (م 1352‌ق.)، علامه‌طباطبایی[92] (م 1402‌ق.)، آیة الله خویی[93](م 1413‌ق.)، سید مرتضی عسکری[94]، محمد هادی معرفت[95] و جوادی آملی[96] را نام‌برد.

4. نقصان در جمع قرآن:

4. نقصان در جمع قرآن:
برخی جمع قرآن توسط خلیفه اول را به طور طبیعی موجب وقوع تحریف به نقیصه و تغییر در قرآن[97] و توحید مصاحف به دست عثمان را نیز، موجب سقوط برخی از کلمات و آیات می‌پندارند.[98] بر فرض اینکه ابوبکر گردآورنده قرآن باشد، بدون تردید گردآورنده قرآن، هرچه از قرآن در سینه‌ها و مکتوبات به صورت متواتر بوده در مصحف گرد آورده است[99]؛ امّا اگر دیدگاه سید مرتضی و همفکرانش را مبنی بر جمع و تدوین قرآن در عصر پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله)بپذیریم،[100]این مناقشه موضوعاً منتفی است.
تحریف قرآن در عصر عثمان[101] نیز پنداری بیش نیست. کار عثمان الغای قرائتهایی که از پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)اخذ نشده و یکدست کردن مصحف

و اکتفا به متن آیات با حذف تأویل و تفسیر از متن قرآن بوده است. بدون آنکه موجب تحریف در الفاظ آیات شود.[102]

5. تفاوت در مصاحف صحابه:

5. تفاوت در مصاحف صحابه:
برخی از ادله قائلان به تحریف قرآن، روایاتی‌اند که درباره مصحف امام علی، عبدالله‌بن مسعود و ابیّ بن کعب، نقل شده‌اند.[103] طبق مدارک فریقین اصل وجود مصحف امام علی(علیه السلام) محرز است و جای تردید ندارد[104]؛ اما اضافاتی که در مصحف آن حضرت نقل شده‌اند همگی در حدّ تفسیر و تأویل‌اند که در مصحف کنونی نیستند.[105] (= مصاحف)
تفاوت مصحف ابن مسعود و مصحف ابی بن کعب با مصحف موجود نیز، برخلاف پندار برخی[106]، در اضافات تفسیری و تبدیل برخی از کلمات دشوار (غریب) قرآن به کلمه‌ای دیگر جهت شرح و توضیح آنهاست و به نزاهت قرآن از تحریف آسیبی نمی‌رساند.
دیدگاههای اهل سنت درباره سندها و مدلولهای این احادیث متفاوت‌اند؛ برخی، اسناد نسبتی را که به ابن مسعود داده‌اند، باطل و دروغین[107] و برخی آنها را احادیثی صحیح دانسته[108]، در جست و جوی تأویل متن برمی‌آیند. بیشتر اهل سنت، انکار ابن مسعود را تنها در جنبه نگارش این سوره‌ها در قرآن دانسته و بر این باورند که ابن مسعود منکر اصل وجود قرآنی این سوره‌ها نبوده است، بلکه اساساً ممکن نیست ابن‌مسعود به تنهایی راه درست، و سایر مهاجران و انصار راه‌خطا پیموده باشند. شاید تواتر این سوره‌ها برای وی ثابت نبوده است[109] و شاید سوره حمد را به جهت فرط شهرت نیاورده است. ( =>مصاحف) در پاره‌ای از اخبار تعبیر «مصحف فاطمه» به‌چشم می‌خورد. برخی وجود این مصحف را در‌منابع شیعی از ادله تحریف نزد شیعه می‌شناسند[110]، در صورتی که کلمه مصحف در این تعبیر مشترک لفظی است و در متن اخباری که گزارش آن آمده، تصریح دارد که این‌مصحف غیر از قرآن است و پس از وفات پیامبر‌خدا(صلی الله علیه وآله)فرشته‌ای، رخدادهای آینده را برای حضرت فاطمه(علیها السلام)می‌گفت و امیرمؤمنان، امام علی(علیه السلام)آن‌را می‌نگاشت.[111]

بیشتر اهل سنت در توجیه احادیثی که بر تحریف به نقیصه دلالت دارند به نظریه «نسخ تلاوت» روی آورده‌اند. آنان (طبق این نظریه)، مضامین این احادیث را آیاتی می‌دانند که ابتدا از ناحیه خدا نازل شده‌اند و سپس یا الفاظ آنها همراه با حکمشان منسوخ شده‌اند (نسخ تلاوت با حکم) یا در مواردی تنها تلاوتشان منسوخ شده؛ ولی حکم آنها باقی است (نسخ تلاوت بدون حکم). از میان اهل سنت می‌توان از ابن حزم[112]، زرقانی[113]، ابوشامه[114]، سیوطی[115] و ... نام‌برد.
با این وصف گروهی از قدما و متأخران اهل سنت بر ناکارآمدی و ابطال این نظریه رأی داده و گفته‌اند: اولا این احادیث خبر واحدند و اثبات آیات قرآن یا نسخ* آنها با خبر واحد امکان‌پذیر نیست.[116] ثانیاً محتوای آیات مزعومه با آیات قرآن سنخیتی ندارند.[117] ثالثاً نسخ آیات قرآن تنها به عصر نزول وحی اختصاص دارد؛ ولی سبک و سیاق برخی از این اخبار بر نسخ بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله)و انقطاع وحی دلالت می‌کند[118]، افزون بر آن، این روایات با ادله سلامت قرآن از تحریف در تعارض و ناگزیر ساقط‌اند. (=> نسخ)

روایات تحریف نما درمنابع شیعی:

روایات تحریف نما درمنابع شیعی:
برخی[119] بر این پندارند که در منابع شیعی، کهن‌ترین منبعی که از چالشی در زمینه تحریف‌ناپذیری قرآن پرده برانداخته، کتاب سلیم‌بن قیس از قرن اول هجری‌است که در ضمن سه حدیث درباره مصحف امام علی(علیه السلام)، گزارش داده است.[120] این ادعا افزون بر مبتنی‌بودن بر اثبات انتساب کتاب حاضر به سلیم‌بن‌قیس[121] مبتنی بر اثبات تفاوت جوهری مصحف امام علی با متن قرآن موجود است.
پس از کتاب سلیم کهن‌ترین منبع در این باره، کتاب التحریف والتبدیل از محمدبن حسن صیرفی است. فضل‌بن شاذان (م 206‌ق.) متکلّم مشهور شیعی تنها متعرض احادیث تحریف‌نما در کتابهای اهل‌سنت شده و در مقام اعتراض، به شدت بر آنان خرده گرفته است.[122] در نیمه دوم قرن دوم باید از کتابهای القرائات[123] از احمد بن محمد سیاری (م 268‌ق.)، کتاب التحریف احمد بن محمد بن خالد برقی[124] (م 276‌ق.) و کتاب

التنزیل من القرآن والتحریف علی بن حسن بن فضال[125] (م پایان قرن سوم) نام برد. برخی به استناد عنوان این کتابها، از گرایش به تحریف در میان مؤلفان آنها خبر می‌دهند.[126]
صرف نظر از مباحث رجال‌شناسی درباره برخی از این افراد (مانند سیاری که به اتفاق تضعیف شده است[127] و خالد برقی که از ضعفا روایت می‌کند و بر مراسیل اعتماد دارد[128]) و استفاده خصوص تحریف قرآن از عناوین این کتابها (که لااقل درباره برخی مانند کتاب صیرفی و خالد برقی مشکوک است) و نیز اختلافی که در گزارش عناوین شماری از این کتابها در مدارک و اسناد به چشم می‌خورد (مانند کتاب برقی که شیخ طوسی از آن با نام کتاب المعانی والتحریف[129] و ابن‌ندیم با نام کتاب معانی الاحادیث والتحریف یاد می‌کند[130])، باید برای اثبات گرایش آنان به تحریف، ثابت شود مراد آنان از عنوان تحریف و تبدیل، تحریف و تغییر در الفاظ قرآن است. هرچند هم‌اکنون غیر از کتاب سیاری، کتابهای دیگر مفقودند؛ لیکن با تأمل در مضامین روایات کتاب سیاری و نیز احادیث کتابهای دیگر که کم و بیش در لابه لای منابع متأخرتر آمده، می‌توان با قاطعیت گفت که آنان عنوان تحریف را از متن احادیث برگرفته‌اند. معنای اصطلاحی تحریف قرآن در لسان روایات، در تحریف معنوی یعنی حمل آیات بر خلاف مراد خدا ظهور دارد و با تفسیر به رأی مساوق است.
تفسیر علی‌بن ابراهیم قمی (م.0 31‌ق.) نیز در‌فهرست منابع تحریف قرآن آمده و نوری، علی‌بن‌ابراهیم قمی را به استناد برخی روایات این‌تفسیر‌و‌عبارتی که در مقدمه آن آمده در شمار تحریف‌گرایان برشمرده است.[131] بی‌گمان کتابی که هم‌اکنون در دسترس ماست از علی بن ابراهیم نیست، بلکه از علی بن حاتم قزوینی است که با عبارت «حدّثنی» از ابوالفضل‌العباس العلوی از علی بن ابراهیم، روایت می‌کند.[132] مؤلف این تفسیر که شاگرد با واسطه علی‌بن ابراهیم است دست کم از سه تفسیری که در اختیارش بوده (تفسیر علی بن ابراهیم، تفسیر ابی‌الجارود[133] (زیاد‌بن منذر) و تفسیر فرات کوفی که هم طبقه کلینی است) به انضمام دیدگاههای خودش[134] این مجموعه را تدوین کرده و چون بخشی از مطالب وی آرای علی بن ابراهیم[135] یا با واسطه سند

اوست[136] به نام تفسیر علی بن ابراهیم قمی مشهور شده است[137]، بنابراین نمی‌توان علی بن ابراهیم قمی را با استناد به این تفسیر در شمار تحریف‌گرایان قرار داد.
افرادی، کلینی(رحمه الله) را با استناد به برخی از عناوین بابهای کتاب الکافی و پاره‌ای از احادیث در این کتاب در زمره قائلان به تحریف قلمداد کرده‌اند[138]؛ لیکن این ادعا اثبات‌پذیر نیست، چون اولاً شیوه کلینی(رحمه الله) در کافی بر نقد و رد روایات نیست. ثانیاً هرگز ذکر روایات در کتابی حدیثی، بیانگر اعتقاد مؤلف آن به یکایک مضامین آن روایات نیست، هرچند مؤلف ملتزم به نقل احادیث معتبر باشد، چون اعتبار سند حدیث، علت تامه برای اعتبار متن آن نیست، به ویژه اگر آن متن (و به طور خاص در خود آن کتاب) با متنی دیگر معارض باشد.
جالب این است که در هیچ‌یک از عناوین ابواب کتاب الکافی (که حکایت از دیدگاه کلینی دارد)، بابی با عنوان «تحریف القرآن» یا چیزی نزدیک به آن نمی‌یابیم. آنان که خواسته‌اند از عناوین بابها چنین استفاده‌ای کنند تنها به عنوانِ: «إنّه لم‌یجمع القرآن کلّه‌إلاّ الأئمّة(علیهم السلام) و إنّهم یعلمون علمه کلّه = هیچ کسی جز ائمّه(علیهم السلام) قرآن را گرد نیاورده و آنان تمام دانش قرآن را می‌دانند»[139] تمسک کرده‌اند؛ لیکن این عنوان ارتباطی با تحریف به معنای مورد بحث ندارد، زیرا احادیث این باب درصدد بیان این نکته‌اند که تنزیل و تأویل، علوم ظاهری و باطنی و تمام دانشهای قرآن نزد ائمّه‌طاهرین است و کسی همانند آنان نیست و هیچ یک در مقام بیان تحریف قرآن نیست. [140] شاهدش این است که در این عنوان، «جمع قرآن» را به تمام ائمه نسبت داده است و همه آنان در عصر نزول قرآن نبودند تا الفاظ قرآن را گرد آورند. شاید از همین روست که دانشمندان شیعه همچون شیخ صدوق، سید مرتضی و شیخ طوسی با آنکه کتاب الکافی نزد آنان بوده است[141]، از روایات و نیز عناوین ابواب آن، تحریف قرآن را استنتاج نکرده‌اند، افزون بر این احادیثی که کلینی در باب «فیه نکت و نتف من التنزیل فی الولایة» آورده و شماری از آنها مورد استناد محدث نوری و برخی سلفیان در تحریف قرار گرفته است[142]، با ضعف سند و عدم تمامیت دلالت مواجه است، چنان که علامه مجلسی از این مجموعه تنها 5

حدیث را صحیح می‌شناسد[143] (شماره‌های 17، 72، 74، 80 و 83) و متن این احادیث با مسئله تحریف به معنای مورد بحث بیگانه است.
پس از کلینی، باید از علی بن احمد کوفی (م 352‌ق.) نام برد. نجاشی ضمن آنکه او را غالی و بیشتر کتابهایش را فاسد می‌داند از کتابی از وی با عنوان التبدیل والتحریف یاد می‌کند.[144] ظاهراً ابن‌شهر آشوب همین کتاب را با نام الرد‌علی أهل التبدیل و التحریف فیما وقع من أهل التألیف آورده است.[145] مراد علی بن احمد کوفی از این عنوان، همسان با عناوین مشابه دیگر در نگاشته‌های پیشینیان، تحریف معنوی است که بحث آن گذشت.
آغاز دوره جدید در این عرصه که باید آن را دوره «نقد و نظر» نامید از شیخ صدوق (م 386‌ق.) آغاز می‌شود. صدوق به تأویل و توجیه احادیث تحریف‌نما پرداخته، با صراحت ضمن گواهی خود و سایر امامیه بر سلامت قرآن از تحریف می‌گوید: هرکس بگوید که ما امامیه قرآن را بیش از این مقدار موجود می‌دانیم دروغگوست.[146]
از این موضع معلوم می‌شود در آن زمان اسناد تحریف قرآن به شیعه مطرح بوده است.
شاید ابوالحسین عبدالرحیم بن محمد، مشهور به خیاط معتزلی (م ح 300‌ق.) نخستین کسی است که نسبت تحریف به زیاده را به شیعه داده است.[147]همزمان با وی دیگر متکلم معتزلی ابوعلی جبایی (م 303‌ق.) ـ بنا به نقل ابن‌طاووس ـ شیعه را معتقد به تحریف، تغییر و تبدیل و نقصان در قرآن دانسته است.[148] ابوالحسن اشعری (م 324‌ق.) نیز می‌گوید: گروهی از امامیه تنها قائل به تحریف به نقیصه‌اند.[149]
باقلانی (م 403‌ق.) از یک سو نسبت تحریف به کاستی را به روافض محرز دانسته و از سوی دیگر گفته است: اکثر شیعه به استناد سخن معصوم، بر عدم کاستی و عدم فزونی در قرآن باور دارند.[150]
در ادامه این‌گونه داوریهای بی‌مبنا که احتمالا متأثر از منازعات مذهبی نیز بوده است ابن‌حزم (م 456‌ق.) با اطلاع ناقص از دیدگاه مفسران شیعه مدعی شد که تمام امامیه به جز علی‌بن حسین بن موسی سید مرتضی (م 438‌ق.) و دو همراه وی (ابویعلی الطوسی و ابوالقاسم الرازی) بر این باور بوده‌اند که در قرآن دگرگونی پدید آمده، در آن چیزهایی افزوده شده و از آن فراوان کاسته و تبدیل شده است[151]، در حالی که در منابع شیعی

موجود تا زمان ابن‌حزم بر عدم تحریف قرآن‌کریم تصریح شده است.[152]
در عصر صفوی (906 ـ 1134‌ق.) که تا حدودی فرصت برای جمع‌آوری و تدوین اخبار فراهم شد، روایات تحریف‌نما نیز در لابه‌لای منابع حدیثی[153]، تفسیر مأثور[154] و شرح اخبار قرار گرفتند و شمار بسیار اندکی از امامیه مانند سید نعمت اللّه جزایری[155] (م 1112‌ق.) و فتونی[156] (م 1138‌ق.) با استناد به این اخبار، به تحریف قرآن گرایش یافتند؛ لیکن اکثر قریب به اتفاق امامیه همچنان بر توجیه احادیث در این زمینه پرداختند و بر تحریف‌ناپذیری قرآن گواهی دادند.
تنها کتاب فصل الخطاب نوری (م 1320‌ق.) که به همین منظور نگاشته شده چالشی دیگر در این بستر تاریخی است. این کتاب مشتمل بر 12 باب در تحریف قرآن است و در هر باب به روایاتی در این زمینه استناد‌شده است. بخشی از این روایات از منابع هر دو فریق است؛ مانند روایات تشابه امم و روایات درباره مصحف امام علی(علیه السلام) و بخشی ویژه روایات اهل‌سنت است؛ مانند روایات درباره مصحف عبداللّه بن مسعود، مصحف ابی‌بن‌کعب، روایات درباره کیفیت جمع قرآن پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله)، جمع* قرآن به دست عثمان و احادیث متنوعی دیگر از منابع اهل‌سنت. بخشی از روایات این کتاب نیز به ذکر روایات در کتب شیعه‌اختصاص دارد؛ مانند ذکر نام جانشینان پیامبر‌گرامی‌اسلام در کتابهای پیشینیان؛ اخباری که‌به‌زعم محدث نوری به طور عام یا خاص در ظاهر بر تحریف دلالت دارند.[157]
محدث نوری به اعتراف خود در این راهی که پیموده تنهاست و ایشان در دیدگاه خود دچار تناقض‌گوییهای فاحش‌است.[158]
از جمله لغزشهای محدث نوری در این کتاب اسناد تحریف قرآن به صاحبان کتابهای حدیثی و تفاسیر روایی است[159]، حال آنکه شأن آنان، تنها جمع‌آوری احادیث است.
قرآن‌پژوهان پس از تأمل در روایات کتاب فصل‌الخطاب به این نتیجه رسیده‌اند که اولاً احادیث تکراری در این کتاب فراوان یافت می‌شود؛ احادیث گاهی با سند و گاهی بدون سند نقل شده‌اند، بنابراین شمار واقعی این احادیث به مراتب کمتر از آن است که در نگاه نخست به چشم می‌خورد.[160] ثانیاً بیشتر احادیث این کتاب از نظر سند ضعیف و مجعول‌اند و راویانشان در

دانش رجال ضعیف، متهم، و مجهول قلمداد شده‌اند؛ مانند احمد بن محمد سیّاری[161]، سهل‌بن زیاد آدمی[162]، ابراهیم بن اسحاق نهاوندی[163]، حسین بن حمدان خصیبی (یا حصینی)[164]، محمد بن علی ابوسمینه کوفی[165]، محمد بن سلیمان دیلمی[166]، حسن‌بن علی بن ابی‌حمزه.[167]
ثالثاً بسیاری از مصادر محدث نوری که این روایات را از آنها گرفته در عرف محققان جای چون‌و‌چرای فراوان دارد. دلالت این احادیث بر تحریف به معنای مورد بحث نیز، ناقص است.[168]
به هر روی در این اخبار به جز چند مورد اندک که دارای سند معتبرند در غالب موارد در سلسله سند آنها افرادی قرار دارند که دانشمندان رجال آنها را ضعیف الحدیث، فاسد‌المذهب، دروغگو، متهم در دین، غلوّ‌کننده و ... نامیده‌اند، افزون بر آن مراد از تحریف در بیشتر این احادیث، تحریف معنوی و نقصان در تفسیر و بیان آیات قرآن است که با تحریف لفظی قرآن ارتباطی ندارد.[169] در صورتی هم که نتوان تأویلی درست برای آنها یافت، ناگزیر به دلیل تعارض با ادله سلامت قرآن از تحریف ساقط خواهند بود.
به همین جهت اکثر مفسران شیعه به عدم تحریف قرآن باور دارند[170] و دیدگاه رایج در میان دانشمندان شیعی بر عدم تحریف قرآن‌کریم است. جمعی از بزرگان شیعه که به این مطلب تصریح کرده‌اند عبارت‌اند از: ابوجعفر صدوق[171] (م 381‌ق.)، شریف رضی[172] (م 406‌ق.)، شیخ مفید[173] (م 413‌ق.)، شریف مرتضی[174] (م 436‌ق.)، شیخ طوسی[175] (م 460‌ق.)، ابوالفتوح رازی[176] (م 554‌ق.)، طبرسی[177] (م 548‌ق.)، ابن‌ادریس حلی[178] (م قرن‌ششم)، ابن‌شهر آشوب[179] (م.588‌ق.)، عبدالجلیل قزوینی رازی[180] (م پس از

560‌ق.)، علی‌بن طاوس[181] (م 664‌ق.)، سدید الدین رازی[182] (م اوایل قرن هفتم)، محمدبن حسن شیبانی[183] (از دانشمندان قرن هفتم)، علامه حلی[184](م 726‌ق.)، فاضل‌مقداد سیوری[185] (م 826‌ق.)، بیاضی عاملی[186] (م 877‌ق.)، کمال الدین کاشفی[187] (م قرن نهم)، علی‌بن عبدالعالی (محقق‌ثانی)[188](م 940‌ق.)، ملا فتح الله کاشانی[189] (م 988‌ق.)، محقق اردبیلی[190] (م 933‌ق.)، محمدبن علی نقی شیبانی[191] (م پیش‌از 994‌ق.)، ابوالمحاسن جرجانی[192](قرن دهم)، ابوفیض ناکوری[193] (م 1004‌ق.)، قاضی نورالله شوشتری[194] (م 1019‌ق.)، شیخ‌بهائی[195] (م 1030‌ق.)، صدرالمتألّهین[196] (م 1050‌ق.)، فاضل تونی[197] (م 1071 ق)، محمد محسن فیض کاشانی[198] (م 1090‌ق.)، شریف لاهیجی[199] (م حدود‌1097‌ق.)، شیخ حرّ عاملی[200] (م 1104ق.)، محمدبن مرتضی کاشانی[201] (م 1115‌ق.)، محمدبن محمد رضا قمی مشهدی[202] (قرن دوازدهم)، شیخ جعفر کبیر[203] (م 1225‌ق.). سید محسن کاظمی[204](م 1228‌ق.)، سید محسن طباطبایی[205] (م 1242‌ق.)، ابراهیم کلباسی[206] (م 1262‌ق.)، سید حسین کوه کمری[207] (م 1299‌ق.)، محقق تبریزی[208](م 1307‌ق.)، سید‌محمد حسین شهرستانی[209] (م 1315‌ق.)، محمد حسن آشتیانی[210] (م 1319‌ق.)، سید محمد جواد حسینی عاملی[211] (م حدود 1366‌ق.)، محمد جواد بلاغی نجفی[212] (م 1352‌ق.)،

محمد صادق موسوی خوانساری[213] (قرن‌چهاردهم)، محمد حسین کاشف الغطاء[214] (م 1373‌ق.)، سید محسن امین عاملی[215] (م حدود 1379‌ق.)، محمد‌نهاوندی[216] (م 1371‌ق.)، میر جعفر علوی حسینی[217] (م پس از 1379‌ق.)، سید شرف الدین عاملی[218] (م.1381ق.)، عبدالحسین امینی[219] (م.1390ق.).
در قرن پانزدهم بررسیها درباره تحریف‌ناپذیری قرآن ژرف‌تر و گسترده‌تر شد؛ از جمله می‌توان از علامه‌طباطبایی[220] (م 1402‌ق.)، امام خمینی[221](م 1410‌ق.)، آیة الله خویی[222] (م 1413‌ق.) یاد کرد و از جمله تألیفهای مستقل در این زمینه می‌توان به: صیانة القرآن من التحریف محمد هادی معرفت، حقائق هامة حول القرآن الکریم سید جعفر مرتضی عاملی التحقیق فی نفی التحریف سید علی میلانی، نزاهت قرآن از تحریف، جوادی آملی، تدوین‌القرآن علی کورانی اشاره کرد.

ادعای تحریف از سوی برخی مستشرقان:

ادعای تحریف از سوی برخی مستشرقان:
برخی از مستشرقان نیز مدعی تحریف قرآن‌اند؛ گرد آرپوئین (Gerd R Puin)آلمانی به احیای نسخه خطی از قرآنِ بر روی پوست آهو به دست آمده در سال 1972 میلادی در مسجد اعظم صنعا پرداخته است و آن را نسخه خطی قرن هفتم یا هشتم میلادی و قدیمی‌ترین نسخه به دست آمده از قرآن معرفی می‌کند. وی می‌گوید: این نسخه با دستخطی که از حجاز نشئت گرفته، نگاشته شده است. بر اساس این گزارش پوئین در این تحقیق متوجه تفاوتهای اندکی در متن، ترتیبات غیر قراردادی سوره‌ها و همین طور روش منحصر به فرد در نگارش آن نسخه شده و نیز متوجه شده در برخی از قسمتهای این نسخه نوشته‌های دیگری آمده است که قدمت آن بیشتر است و آنها عمدتاً محو و زایل شده‌اند[223]؛ لیکن از این یافته‌ها هرگز نمی‌توان تحریف قرآن موجود را نتیجه گرفت، بلکه بر عکس بر اساس همین نسخه می‌توان بر این نکته تأکید ورزید که قرآن دستخوش تحریف نشده است، چون تفاوتهای اندک در متن از سنخ قرائات‌اند که مسلمانان هرگز آن را انکار نکرده‌اند و ترتیب سوره‌ها نیز بر اساس دیدگاه اکثر مسلمانان اجتهادی[224] و از مقوله تحریف قرآن بیرون است.

روش نگارش آن نسخه نیز به مسئله خط و کیفیت آن پیوند دارد، افزون بر این پوئین اشاره نمی‌کند آیا قسمتهایی که محو و زایل شده‌اند از سنخ آیات‌اند یا شرح آیات یا اینکه اساساً این نوشته‌ها بقایای مطالبی‌اند که بر روی آن پوست بوده و پس از آن، قرآن را بر روی آن نوشته‌اند، از این رو با متن قرآن رابطه‌ای ندارند.
به هر حال غیر از این گزارش درون قرآنی همه ادله این گروه از مستشرقان، برون قرآنی‌اند که بخشی از آنها مستند به گزارشهای تاریخی درباره جمع قرآن به دست زیدبن ثابت در عهد ابی‌بکر[225] و سپس در عهد عثمان و استنساخ قرآن از آن[226] و نیز تفاوت مصاحف صحابه با مصحف موجود[227]، تردید در وحیانی بودن حروف مقطعه[228]، جواز قرائت به معنا و قرائتهای شاذّ[229]اند و قسمت عمده کلام آنان نیز مستند به روایاتی است که در ظاهر بر تحریف دلالت دارند[230] و بالأخره تشبث آنان به سوره‌های نورین و ولایت (برای نقد این دو سوره => ادامه مقاله، سوره‌های ادعایی نورین و ولایت) است.[231]
«گلدزیهر» نیز احتمال داده که تفاسیر و زیادات شارحه عبارات قرآنی، بخشی از متن قرآن بوده‌اند که از آن جدا شده‌اند[232] و برخی دیگر با برداشتی نادرست از برخی روایات، مدعی‌اند بخشی از قرآن موجود در حقیقت کلمات اضافه شده از سوی صحابه‌اند؛ برای نمونه گفته‌اند: جمله «واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهیمَ مُصَلًّی...»(بقره/2،125) کلام عمر بوده که به پیامبر(صلی الله علیه وآله) گفته و پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز آن را بر قرآن افزوده و مواردی دیگر که به عمر نسبت داده‌اند.[233] این دیدگاه اخیر صرفاً احتمالی است ناشی از عدم دقت در روایات موجود[234] که با نصّ قرآن‌کریم همچون آیات 37 ـ 47 سوره مکی حاقّه در تضاد است، که قرآن را نازل شده از سوی پروردگار دانسته، ضمن تهدید شدید، هر نوع دخل و تصرفی را در قرآن از ناحیه پیامبر(صلی الله علیه وآله)منتفی‌می‌داند.

منشأ گرایش به تحریف قرآن:

اشاره

منشأ گرایش به تحریف قرآن:
بدون تردید نمی‌توان با استناد به متن قرآن از تحریف در الفاظ آن دم زد، بنابراین ریشه هر نوع تردید و شبهه درباره تحریف قرآن برون قرآنی و بر اساس ظواهر برخی روایات است. این روایات که دارای آسیبها و دشواریهایی هستند باید به

صورت جدی و بادقت بررسی شوند.

1. دشواری در سرشت احادیث:

1. دشواری در سرشت احادیث:
احتمال جعل، راه یافتن اندیشه‌های غالیان و اسرائیلیات، تقطیع، نقل به معنا و سهو راوی و علل دیگر با سرشت احادیث پیوند خورده است[235]، از این رو نمی‌توان بدون تأمّل در تمام جوانب صدور و مضامین روایات به آنها استناد کرد، افزون بر آن طبیعت احادیث درباره الفاظ قرآن با اهمیت فوق‌العاده‌اش اقتضا می‌کند آنها در عین اصالت سند، فراوان (تواتر لفظی) و در دلالت شفاف و در مراد نص باشند و گرنه با خبر واحد، چگونگی قرائت الفاظ قرآن را نمی‌توان ثابت کرد[236]، چه رسد به اثبات تحریف در الفاظ قرآن، چون در این صورت دست ما از قرآن و سنت هر دو کوتاه می‌شود؛ در فرض تحریف، از یک سو با احتمال تغییر در مقصود خداوند، هدایت قرآن مخدوش شده، انسان را به مقصد نمی‌رساند و از سوی دیگر قرآن از میزان بودن ساقط گشته، معیاری برای صحت و سقم روایات (که حکایتگر سنت هستند) نمی‌ماند.
از دیدگاه شیعه، معصومان(علیهم السلام) که مبیّن وحی[237]، عِدل قرآن و وارثان واقعی این کتاب‌اند[238]، هرگز بر خلاف آیات قرآن از جمله آیه 9 حجر/15 که سلامت قرآن را از تحریف تضمین کرده سخن نمی‌گویند، بنابراین احادیث آنان در این زمینه یا تأویلی مناسب در محتوا دارد یا حکایت از سهو و خطای راوی؛ یا نقل به معناست که کار را دشوار ساخته است؛ برای نمونه محدث بحرانی در ذیل آیه «اِنَّ اللّهَ اصطَفی ءادَمَ ونوحـًا وءالَ اِبرهیمَ وءالَ عِمرنَ عَلَی العــلَمین»(آل عمران/3،33) روایاتی آورده است که به صورت نص یا ظاهر، آل ابراهیم را به آل محمد تفسیر کرده، آنان را برگزیده از ناحیه خدا می‌دانند.[239] در این میان سه روایت به چشم می‌خورد که از تحریف قرآن حکایت دارند: دو روایت از تفسیر العیاشی، به‌صورت مرسل که در یکی می‌گوید: آل محمد در آیه بوده و آن را محو کرده‌اند[240] و در دیگری می‌گوید: آل عمران را به جای آل محمد نهاده‌اند[241] و روایتی مرسل در تفسیر منسوب به قمی که در آن آمده است: آل محمد را از آیه انداخته‌اند.[242] این سه حدیث نقل به معناست و راوی که پنداشته تفسیر ائمه(علیهم السلام) از آل ابراهیم جزو متن آیه است آن را بدین گونه نقل کرده و‌گرنه اضطراب در متن این سه حدیث و تعارضشان با احادیث دیگر کافی است تا آنها را از اعتبار بیندازد.


2. ساختار قرآن و شیوه تعالیم وحی:

2. ساختار قرآن و شیوه تعالیم وحی:
عدم شناخت ساختار قرآن و شیوه بیان تعالیم آن، دشواریهایی را در فهم احادیث و تردیدهایی را در تحریف‌ناپذیری قرآن به بار می‌آورد؛ به طور نمونه هرکس اندک آشنایی با بافت قرآن و شیوه بیان تعالیم آن داشته باشد محال است گمان برد تناسبی بین دو جمله از آیه شریفه «و اِن خِفتُم اَلاَّتُقسِطوا فِی‌الیَتـمی فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساء ... =و اگر می‌ترسید درباره یتیمان عدالت نورزید، پس با زنانی پاکیزه که برای شماست ازدواج کنید...» (نساء/4،3) نیست، با این پندار که جمله نخست درباره عدالت با یتیمان و جمله دوم درباره ازدواج با زنان پاکدامن است و این دو جمله با یکدیگر تناسب ندارند. تأمل در سیاق آیه و مطالعه در سنتهای جاهلی در غارت اموال دختران یتیم و ستم و جفا به آنان[243]، پیوند و تناسب بین این دو جمله از آیه را به خوبی نشان می‌دهد. شاهد این تناسب آیه 127 از همین سوره است، با این وصف، برخی این امر نامعقول را پذیرفته، بر این باورند که ثلث الفاظ قرآن از بین این دو جمله از آیه حذف شده است.[244] سپس برای تثبیت پندار خود به حدیثی مرسل که تنها در یک منبع آمده، تشبث جسته‌اند.[245]
نمونه‌ای دیگر، حدیثی است که با سندهای گوناگون در منابع اهل سنت نقل شده و می‌گوید: أُبیّ‌بن‌کعب در سوره بیّنه چنین قرائت می‌کرد: «لو أنّ ابن آدم سألَ وادیاً من مال فَاُعطیهِ لَسَأَلَ ثانیاً فَاُعطیهِ فَسَأَلَ ثالثاً و لا یُملأ جَوفُ ابنِ آدم الاّ الترابُ وَ یتُوبُ اللّهُ علی من تَابَ و ان ذات الدّینِ عِنْدَ الله الحنیفیة لا الیَهُودیّة و لا النّصرانیّه = چون فرزند آدم سرزمینی پر از مال درخواست کند و به وی داده شود، سرزمین دوم را می‌خواهد، پس چون به وی داده شود سومی را می‌خواهد و شکم آدمی را جز خاک پر نمی‌کند و خدا هرکه را توبه کند، توبه‌اش را می‌پذیرد، این است آیین پایدار نزد خدا بدون کژی نه آیین یهودی و نه نصرانی»[246] و احادیثی دیگر در این زمینه که برخی از اهل سنت آنها را آیات قرآن می‌دانند که پس از مدتی تلاوت آنها نسخ شده است.[247]نمونه‌های متعددی از این دست را سیوطی در الاتقان گردآورده‌است.[248]
پریشانیهای روشن در این متن، انحطاط عبارات، بیگانگی آنها با بلاغت قرآن، و حتی وجود غلطهای آشکار در آن[249]، این عبارات را بیگانه از آیات قرآن معرفی می‌کند. وحی پنداشتن این موارد بیشتر بر اثر تعلّق خاطرِ ارزیابی نشده به اصحاب و ارباب کتب حدیث‌است.


3. سیره صحابه در نگارش شرح تفسیری در متن مصحف:

3. سیره صحابه در نگارش شرح تفسیری در متن مصحف:
مدارک و شواهد نشان می‌دهد برخی از صحابه، تفسیر آیات را در مصحفشان ثبت می‌کردند، بدون آنکه متن آیات را با‌شرح و تفسیر آن، خلط کنند.[250]و[251]، بنابراین اگر در برخی از روایات آمده است که در مصحف ابن مسعود یا‌ابی‌بن کعب و دیگران، اضافه‌ای در آیه‌ای آمده[252] که در مصحف موجود نیست، آن افزوده، شرح و تفسیر آیه بوده است. به نظر می‌رسد قول عمر‌بن خطاب که در عصر خلافت خود به برخی از صحابه می‌گوید: «جرّدوا القرآن»[253]ناظر به حذف افزوده‌های تفسیری از قرآن باشد.

4. تعبیرهای خاص:

اشاره

4. تعبیرهای خاص:
اساسی‌ترین منشأ لغزش کسانی که از احادیث تحریف نما تحریف لفظی قرآن را برداشت کرده‌اند، این است که از تعابیری مانند «کنا‌نُقْرأ کذا = ما چنین اِقراء می‌کردیم»، «تنزیله کذا = تنزیل آیه به این صورت است»، «هکذا نَزَلَتِ الآیة = آیه چنین نازل شده است»، «حَرَّفوا کتاب اللّه = کتاب خدا را تحریف کردند» تحریف لفظی آیات را استفاده کرده‌اند؛ اما این برداشت با معانی اصطلاحی این تعابیر در روایات، تفاوت فراوانی دارد. با تحقیق در مصادر و منابع روایی معلوم می‌شود که در لسان صحابه و تابعین و نیز معصومان(علیهم السلام) سه تعبیر نخست برای انتقال معارف قرآنْ رایج بوده است و تعبیرهای «تفسیر» یا «معنا»ی آیه کمتر به کار می‌رفته است. اکنون به بررسی این تعبیرها می‌پردازیم:

الف. قرائت:

الف. قرائت:
هرچند این کلمه بیشتر درباره خواندن الفاظ قرآن به کار می‌رود؛ لیکن در لسان احادیث به این مورد اختصاصی ندارد و برای خواندن تأویل و تفسیر قرآن نیز به کار رفته است.[254] شیخ مفید می‌گوید: گاهی به تأویل قرآن، «قرآن» گفته می‌شود و در این مطلب بین مفسران خلافی نیست.[255]
«اِقراء» نیز که مصدر ثلاثی مزید از همان کلمه است و غالباً به معنای «آموختن قرائت» به کار رفته است[256] به آموختن الفاظ قرآن اختصاص ندارد. آن‌گونه که سید مرتضی عسکری گزارش کرده، «اِقراء» در عصر نزول وحی تا اواسط عصر تابعین، تعلیم تلاوت الفاظ قرآن همراه با تعلیم معانی و معارف آن بوده است[257]، بنابراین اگر در برخی روایات آمده است که در قرائت اهل‌بیت و ابن مسعود (م 33‌ق.) در آیه «اِنَّ‌اللّهَ اصطَفی ءادَمَ ونوحـًا وءالَ اِبرهیمَ و ءالَ‌عِمرنَ عَلَی

العــلَمین» (آل عمران/3،33) «آل‌محمد» پس از کلمه «آل‌عمران» بوده است[258]، مراد از قرائت، تفسیر و تأویل آل‌ابراهیم است که به طور قطع تنها معصومان از آل محمد(علیهم السلام)خواهند بود که شایسته گزینش از ناحیه خدا هستند. شاهد آن احادیثی دیگر است که با صراحت آل ابراهیم را به اهل‌بیت پیامبر تفسیر می‌کند[259] و نیز روایتی دیگر درباره آیه‌67‌مائده/5 از ابن مسعود که می‌گوید: «یـاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ ـ ان علیاً مولی المؤمنین ـ و اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه...»هکذا کنّا نُقرء الآیة علی عَهْدِ رسول الله[260](صلی الله علیه وآله). مراد عبدالله بن مسعود این است که این آیه شریفه را در مقام تعلیم الفاظ و معانی قرآن چنین می‌خواندیم تا قاری قرآن آنچه را که در فهم درست آیه دخالت دارد بیاموزد.

ب. تنزیل:

ب. تنزیل:
تنزیل از ماده «ن ـ ز ـ ل» به معنای فرود آوردن[261] و در اصطلاح روایات به همین معنای لغوی است که شامل فرود آوردن وحی قرآنی و وحی غیر قرآنی ( وحی تفسیری) می‌شود. این واژه در اصطلاح روایات با توجه به شواهد و قراین، بیشتر برای فرود آوردن معنا و تفسیر قرآن به کار رفته است.[262]

ج. تحریف:

ج. تحریف:
واژه تحریف در بیشتر احادیث ـ که شمار آنها حدود 20 روایت است ـ یا به معنای تغییر‌در‌قرائت آیات یا به معنای تحریف در معنای آیات و‌مساوی با تفسیر به رأی است.[263] بدیهی است این دو معنا با تحریف به معنای کاستن و افزودن الفاظ‌قرآن ـ که مورد بحث است ـ ارتباطی نداشته، خللی به سلامت قرآن از تحریف وارد‌نمی‌کند؛ برای‌نمونه، امام‌حسین(علیه السلام) در روز عاشورا سپاه یزید‌را‌تحریف‌کنندگان کتاب خدا معرفی می‌کند. امام‌صادق(علیه السلام) نیز عرب زبانان را تحریف کنندگان سخن خداوند می‌شناساند (اصحاب العربیة یحرفون الکلم عن‌مواضعه)[264]. در این حدیث مقصود از تحریف، تغییر در ادای کلمات و چگونگی قرائت آنهاست که اساساً بر پایه اجتهاد شخصی بوده است.
حدیث امام باقر(علیه السلام) که می‌فرماید: «.. و کان من نبذهم الکتاب أنّهم أقاموا حروفه و حرّفوا حدوده... =از جمله بی‌اعتنایی آنان به کتاب خدا این بود که آنان چیزی از الفاظ قرآن کم و زیاد نکردند؛ اما حدود و معارف آن را تحریف کردند ..» نیز همین معنا را تأیید می‌کند.[265] سخن لیث‌بن مظفر که تحریف در قرآن را به تغییر در معنای

کلمه تفسیر کرده است نیز این معنا را تأیید می‌کند.[266]
غیر از اخبار یاد شده احادیثی دیگر در منابع شیعی آمده که ظاهر آنها از اسقاط برخی از کلمات یا جمله‌هایی از آیات وحی خبر می‌دهد، این اخبار را می‌توان در چند قسم بررسی کرد:
الف. اخباری که با صراحت نشان می‌دهند عبارت حذف شده، شرح و تفسیر آیه است؛ مانند این حدیث از کلینی که قرائت امام علی(علیه السلام)از آیه 205 بقره/2 را چنین گزارش می‌دهد: «و اِذا تَوَلّی سَعی فِی الاَرضِ لِیُفسِدَ فیها و‌یُهلِکَ الحَرثَ والنَّسل»بظلمه و سوء سریرته».[267] امام در مقام تفسیر آیه، ستمگری و نهاد زشت مفسدان را علت پایمال کردن کِشت و نسل، می‌شناساند.
ب. احادیثی که درصدد بیان کامل‌ترین مصداق در تفسیر آیه‌اند؛ مانند روایتی که کلینی با سند مقطوع از امام‌صادق(علیه السلام) نقل کرده که حضرت در پاسخ مردی که آیه 105 توبه را نزد ایشان قرائت کرد: «و قُلِ اعمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُم و رَسولُهُ والمُؤمِنون...»(توبه/9،105) فرمود: آیه چنین نیست (فقال: لیس هکذا هی)، بلکه چنین است: «والمأمونون، فنحن المأمونون»[268]؛ یعنی به جای «المؤمنون»، «المأمونون» است و آن ما هستیم ... . مقصود روایت این است که عموم مؤمنان از این آیه مدنظر نیستند، بلکه مراد تنها مؤمنان کاملی هستند که در مقام أمن جای گرفته‌اند و آنان جز معصومان کسی دیگر نیست.[269]
ج. حدیثی که در مقام بیان کمیّت آیات قرآن است؛ مانند روایتی که کلینی نقل کرده و در آن به امام‌صادق(علیه السلام) نسبت داده شده که فرموده‌اند: قرآن دارای 17000 آیه است.[270]
درباره این روایت باید توجه داشت که اوّلا در برخی از نسخه‌های معتبر کافی این حدیث با عدد 7000 ثبت شده که عددی تقریبی است و با تعداد آیات قرآن انطباق دارد.[271] ثانیاً مقدار زاید بر آیات موجود قرآن، بنا به قراین و شواهد‌بر وحی غیر‌قرآنی حمل می‌شود.[272] اگر این پاسخها را کافی ندانیم هرگز نمی‌توان به مفاد این حدیث ملتزم شد، چون هرگز در احادیث شیعی روایتی یافت نمی‌شود که از حذف یا افزایش یک آیه کامل یا آیاتی از قرآن خبر دهد. اساساً روایات شیعی سخن از حذف یا تغییر کلمه یا کلماتی در ضمن آیه‌ای از آیات دارند که قابل حمل بر معنای تفسیری و شرح آیه است.
د. احادیثی که از وجود نام ائمه در قرآن خبر می‌دهند؛ مانند حدیثی به این مضمون: ولایت علی‌بن‌ابی طالب در همه کتابهای انبیا نوشته شده و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد جز

آنکه [به اقتضای رسالتش [از نبوت محمد و جانشینی وی خبر داد.[273] مضمون این حدیث در منابع اهل سنت نیز نقل شده است. ابن‌مسعود می‌گوید: پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: ای‌عبداللّه! فرشته وحی نزد من آمد و [این آیه را ]گفت: ای محمد(صلی الله علیه وآله)! درباره پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم بپرس (زخرف/43، 45) برای چه چیز به رسالت مبعوث شدند؟ من از راز بعثت آنان پرسیدم. گفت: برای [اعلان [ولایت تو ]ای رسول خدا[ و ولایت علی بن ابی طالب.[274] حدیث دیگر در این زمینه از امام صادق(علیه السلام)بدین شرح است: اگر قرآن همان طور که نازل شده خوانده شود، ما را با نام در آن می‌یافتی.[275] مضمون این حدیث از امام باقر(علیه السلام)نیز نقل شده است. [276] این روایات نمی‌گویند اگر قرآن تحریف نشده بود نام ما را در آن می‌یافتید یا نام ما در قرآن بوده لیکن با تحریف، اسقاط شده است.
توجه به مفاهیم «تنزیل»، «اِقراء»، و شأن نزول آیات، جری و تطبیق و مصداق کامل آیات به روشنی می‌رساند مراد از این احادیث بیان نشانه‌های ویژه و صفات روشن اهل‌بیت در قرآن و احیاناً کتابهای گذشتگان است و اگر تصریحی از نام آنان بوده از باب تفسیری است که انبیای پیشین برای امتهایشان داشته‌اند و اکنون در قرآن نیز صفات آنان به گونه‌ای آمده است که هر قرآن‌شناس به دور از هوا و هوس، ولایت اهل‌بیت و فضایل و مناقب آنان را می‌یابد، بدون آنکه بر تحریف قرآن دلالتی داشته باشد.[277] روایات فریقین در این زمینه مشتمل بر شأن نزول و تأویل بسیاری از آیات درباره عترت رسول‌اکرم(صلی الله علیه وآله)به ویژه امیرمؤمنان علی(علیه السلام)است.[278] شاهد بر این معنا، احادیثی است که تصریح می‌کند نام ائمه اطهار به صورت مشخص در قرآن به کار نرفته است[279]، بلکه به اوصاف آنان اشاره شده است و اینکه امیرمؤمنان(علیه السلام) و ائمه(علیهم السلام) و اصحابشان در اثبات امامتشان به احادیث نبوی استدلال می‌کردند بهترین گواه بر عدم تصریح به نام آنها در قرآن است.[280]
حاصل آنکه، احادیث یاد شده بر فرض صدور آنها از معصوم(علیه السلام)، از جنس بیان مصداق کامل، شأن نزول آیه، قرائت خاص، وحی غیر قرآنی به صورت تنزیل و تأویل و... است.

ادلّه سلامت قرآن از تحریف:

اشاره

ادلّه سلامت قرآن از تحریف:
مفسران اسلامی برای رد هرگونه احتمال تحریفی در آیات و سوره‌های قرآن‌کریم دلیلهایی ذکر کرده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:


1. آیات قرآن

الف. آیه حفظ:

الف. آیه حفظ:
«اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ و اِنّا لَهُ لَحـفِظون». (حجر/15، 9) خداوند در این آیه ابتدا با دو بار تأکید (اِنّ نحن) از یک سو دخالت مبدأ دیگری را در نزول قرآن نفی و انتساب آن را صرفاً به خدا می‌شناساند. از سوی دیگر بر عظمت قرآن و سلامت آن از هر نوع دستبردی در حین نزول تأکید میورزد.
جمله دوم آیه شریفه نیز با دو تأکید (اِنّ + لَـ) از نگهبانی و حفظ قطعی قرآن از هر نوع تحریف پس از نزول آن سخن می‌گوید.

ب. آیه نفی باطل:

ب. آیه نفی باطل:
«.. وَ اِنَّه لَکِتـبٌ عَزیز * لایَأتیهِ البـطِـلُ مِن بَینِ یَدَیهِ ولا مِن خَلفِهِ تَنزیلٌ مِن حَکیم حَمید».(فصّلت/41، 41 ـ 42) مقصود از «کتاب» در این آیه، قرآن مجید است. ارجاع سه وصف «عَزیز: رسوخ‌ناپذیر»، «لایَأتیهِ البـطِـلُ:باطل به آن راه نمی‌یابد» و «تَنزیلٌ مِن حَکیم حَمید:نازل شده از سوی خداوند حکیم ستوده» هریک به طور مستقل بر عدم تحریف قرآن دلالت می‌کند، چون واژه «عزیز»به معنای شکست‌ناپذیر و غیر قابل نفوذ[281] و تحریف نوعی شکست و موجب نفوذپذیری قرآن است. واژه «باطل» نیز به معنای نقیض حق، چیزی را گویند که ثبات ندارد و تباهی و فساد می‌پذیرد[282] و قرآن با نفی باطل هر نوع تغییر و تبدیلی را درباره خود نفی می‌کند، زیرا با توجه به اعجاز قرآن هرگونه تغییر و تبدیل، به محتوا، نظم و هماهنگی قرآن آسیب می‌رساند و مصداق تباه‌شونده و فسادپذیر می‌گردد، در حالی که این آیه با تعبیر «مِن بَینِ یَدَیهِ ولا مِن خَلفِه»به طور کلی در زمان گذشته و آینده و از هر جهت چنین امری را منتفی دانسته است.
جمله پایانی این آیه یادآور این نکته است که چون قرآن فرود آمده از سوی خداوند حکیم و ستوده است، قابل تحریف و تغییر نیست. آری خداوندی که کارهایش هدفدار و بدون نقص و خود برخوردار از همه کمالهاست، کتابش بطلان‌ناپذیر است، بنابراین اگر قرآن، تحریف شده باشد نقض غرض و ناسازگار با وصف حکیم بودن خدا خواهد بود. مقایسه بین تعابیر این دو آیه روشن می‌کند که صیانت قرآن از هر نوع تغییر و تحریفی هم از درون به لحاظ عزیز بودن و نفوذناپذیری و هم از برون به دلیل نگهبانی خداوند، تضمین شده‌است.

ج. آیات نفی ریب و...:

ج. آیات نفی ریب و...:
آیات 30 فرقان/25؛ 2 سجده/32 و 2 بقره/2 نیز از دیگر آیاتی است که مفسران اسلامی با استناد به آنها هرگونه احتمال تحریف قرآن را انکار و رد کرده‌اند.[283]
این ادعا نیز که وعده حفظ قرآن تنها در قلب حضرت رسول‌اکرم(صلی الله علیه وآله) امکان دارد[284] یا حفظ یک

نسخه از قرآن نزد معصوم برای تحقق وعده خدا کافی است[285] بی‌مبناست، چون قرآن به اقتضای هدف از نزول آن باید در میان مردم محفوظ بماند تا زمینه هدایت آنان فراهم آید و این هدف با قرآنِ تحریف شده در میان مردم با حفظ نسخه مصون از تحریف نزد معصوم تأمین نمی‌شود و اگر قرآنِ تحریف شده باز بر سِمَت هدایتگریش باقی است، نیازی به وعده خدا بر حفظ قرآن در قلب حضرت رسول(صلی الله علیه وآله)هم نبود.

(جدید 2)

الف. احادیث بیانگر ویژگیهای قرآن:

الف. احادیث بیانگر ویژگیهای قرآن:
در خطبه فدکیه حضرت زهرای مرضیه(علیها السلام) که بخش قابل توجهی از آن به ویژگیهای قرآن اختصاص یافته[286] و نیز در خطبه‌ها و نامه‌های امیرمؤمنان، امام علی(علیه السلام)(در‌فاصله سالهای 35 تا 41 هجری)، قرآن به گونه‌ای معرفی شده، که امکان دستبرد در آن را منتفی می‌سازد.[287] از جمله این اوصاف جایگاهی است که امام‌علی(علیه السلام)برای قرآن در رفع نزاعها (به‌طور مطلق) می‌شناسد و به مالک اشتر می‌نویسد: رد نزاع به خدا در آیه 59 نساء/4 استناد به آیات محکم از کتاب اوست.. [288]
بخشهایی از دعاهای صحیفه سجّادیه نیز که در مقام اوصاف و ویژگیهای قرآن‌اند، بر سلامت این کتاب گواهی می‌دهند[289]، افزون بر این، دانشمندان به احادیثی گوناگون برای اثبات سلامت قرآن از تحریف، استدلال کرده‌اند.[290]

ب. احادیث عرض بر کتاب:

ب. احادیث عرض بر کتاب:
روایات عرض اخبار بر کتاب‌اللّه‌اند[291] که بر تواتر معنوی آنها تصریح شده‌است[292] نیرومندترین دلیل حدیثی بر تحریف‌ناپذیری قرآن‌اند که مدلول مطابقی آنها میزان بودن مطلق قرآن و حاکمیت آن بر اخبار (اعم از متعارض و غیر متعارض) و آراء و مدلول التزامی آنها سلامت قرآن از هر نوع تغییر و تحریف است، چون با وجود تحریف، مقیاس بودن قرآن دچار تردید شده، از کار می‌افتد. مسلماً مراد از عرضه بر کتاب خدا جز عرضه بر متن موجود نیست. این اخبار ریشه نبوی دارند.[293]
محدث نوری نیز با اذعان به اینکه اخبار عرض بر کتاب متواترند و با فرض تحریف قرآن، عرض اخبار بر آن وجهی نخواهد داشت، می‌گوید: این اخبار با میزان بودن قرآن منافاتی ندارد، چون از این اخبار آنچه که از پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) است، منافاتی با تغییر قرآن پس از ایشان ندارد و آنچه که از ائمه اطهار(علیهم السلام)است قرینه می‌شود بر اینکه آنچه از قرآن ساقط شده به میزان بودن قرآن

زیانی نمی‌رساند و قرآن در عین اینکه تحریف شده، مانعی از عرض اخبار بر آن نیست، افزون بر آن، این معیار تنها برای آیات‌الاحکام است.[294]
مناقشات محدث نوری باطل است، زیرا اوّلاً احادیث رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به طور مطلق قرآن را معیار قرار داده است. ثانیاً اخبار عرض تنها درباره آیات‌الاحکام، صادر نشده است، بلکه معصومان در مقام بیان ضابطه‌ای کلی آنها را ارائه کرده‌اند و تعابیرشان نیز اطلاق دارد.

ج. حدیث ثقلین:

ج. حدیث ثقلین:
از جمله احادیث کارآمد در ردّ تحریف قرآن، حدیث متواتر ثقلین است که از دو جهت به آن استدلال شده است: نخست آنکه در این حدیث بر لزوم تمسک به قرآن در همه زمانها تصریح و تأکید شده و باور به تحریف عملا این تمسک را منتفی می‌سازد. دیگر آنکه باور به تحریف حجیت و اعتبار ظواهر قرآن و مآلا تمسک بدان را نفی می‌کند، چون فرض افتادگی یا تبدیل بخشهایی از یک متن، بی‌گمان فهم استوار آن متن و در نتیجه احتجاج بدان را ناممکن می‌سازد، زیرا چه‌بسا آن بخشِ افتاده یا تبدیل شده، قرینه فهم بخشهای موجود بوده باشد.[295]

د. احادیث فقهی:

د. احادیث فقهی:
احادیث ناظر به احکام فقهی نیز می‌تواند مؤیّد باشد؛ از جمله روایات لزوم قرائت سوره کامل پس از حمد در نماز[296] که فقها بر اساس آنها خواندن آن را پس از حمد واجب دانسته و آن را اجماع فقیهان اهل‌بیت می‌دانند. حال با پذیرش تحریف، امتثال این حکم ناممکن می‌شود، زیرا چنان که اصولیان گفته‌اند، لازمه «اشتغال‌یقینی»، «برائت یقینی» است و مکلّف باید برای امتثال حکم، یک سوره قرائت کند؛ ولی با احتمال تحریف با قرائت هیچ سوره‌ای یقین به امتثال حاصل نخواهد شد، زیرا با پذیرش تحریف، همه سوره‌ها محتمل‌التحریف‌اند. این استدلال در همه احکام شرعی که در آنها بر قرائت سوره کامل یا آیه کامل تصریح کرده‌اند جاری است.[297]

هـ. احادیث فضل و ثواب تلاوت:

هـ. احادیث فضل و ثواب تلاوت:
روایات فراوانی که درباره فضایل و آثار مترتب بر قرائت قرآن، ثواب قرائت سوره‌های قرآن و جواز قرائت دو سوره در هر رکعت از نماز نافله و ثواب ختم قرآن و نیز نهی از ختم قرآن در یک شب و عدم جواز آن در کمتر از سه روز آمده است، مؤیّد سلامت قرآن از تحریف است[298]، زیرا با فرض تحریف، امتثال این احکام دشوار، بلکه محال خواهد بود.

و. احادیث بیانگر سلامت از تحریف:

و. احادیث بیانگر سلامت از تحریف:
امام باقر(علیه السلام) در نامه‌ای به «سعد الخیر» که با سند صحیح نقل شده می‌فرماید:«.. و کان من نبذهم الکتاب أن أقاموا حروفه و حرّفوا حدوده...=از جمله بی‌اعتنایی آنان به قرآن این است که الفاظ

آن را برپا داشتند [در آنها تحریف و تغییری صورت ندادند[؛ ولی حدود و معارفش را تحریف کرده، نادیده انگاشتند».[299] امام صادق(علیه السلام)نیز مطابق نقل حسین بن عثمان می‌فرماید: «.. ما بین الدفتین قرآن =آنچه بین دو جلد قرار دارد [بدون کم و زیاد [قرآن است».[300] در نامه امام عسکری(علیه السلام)به اهل اهواز نیز آمده است: «.. جملگی امت اسلام بدون اختلاف بر این باورند که قرآن حق است و شکی در آن نیست. آنان در این اتفاقِ نظر، راست اندیش‌اند».[301] این روایات، صریح یا دست کم ظاهر در سلامت قرآن از تحریف‌اند. روایات دیگری نیز در‌این باره یافت می‌شوند که هر نوع تردیدی را درباره تحریف قرآن، می‌زدایند.[302]

3. شواهد تاریخی:

3. شواهد تاریخی:
در این دلیل به عنایت ویژه مسلمانان در تمام ابعاد جمع آوری، حفظ، ضبط و نگارش قرآن و نیز انس بی‌پایان و قداستی که این کتاب از آغاز نزول در ژرفای جانشان داشته، توجه شده است. بنا به گزارشهای متعدد تاریخی، مسلمانان در برابر کوچک‌ترین تغییر در این زمینه حساسیت داشته، از خود واکنش نشان می‌دادند. این شواهد هر نوع تردیدی را درباره تغییر قرآن، پایان می‌دهند.
برای مثال عثمان بن عفان می‌پنداشت که «و» در ابتدای آیه «.. والَّذینَ یَکنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ...»(توبه/9،34) نیست؛ اما ابیّ بن کعب، به خلیفه هشدار داد که اگر «و» را بر جایش نگذارند، شمشیر از نیام برمی‌کشد.[303] در موردی دیگر خلیفه دوم بر این پندار بود که در قرائت آیه 100 توبه /9: «والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرینَ والاَنصارِ والَّذینَ اتَّبَعوهُم...»واژه «انصار» مرفوع و حرف «و» در ابتدای «الّذین»وجود ندارد. در این صورت جایگاه شایسته انصار منوط به تبعیت آنان از مهاجران می‌شد و مهاجران را در جایگاه و مرتبه‌ای برتر از انصار قرار می‌داد. این بار نیز ابیّ بن کعب و برخی دیگر از صحابه به عمر اعتراض و تأکید کردند که آیه آن چنان که او قرائت می‌کند نیست.[304]
عمر بر این باور بود که در قرآن آیه‌ای هست که «حد رجم» را ذکر کرده است؛ اما از اینکه این باور را اعلام کند و مردم او را به افزودن بر کتاب خدا متهم کنند، می‌هراسید.[305] از ابن‌زبیر نیز نقل‌شده که عثمان در پاسخ این پرسش که چرا آیه 240 سوره بقره را که حکم آن نسخ شده از قرآن حذف نمی‌کند، گفت: هرگز چیزی از قرآن را تغییر نمی‌دهد و از جایش برنمی‌گیرد.[306]
عنایت خاص صحابه به قرآن، شاهدی استوار

بر عدم راهیابی خلل در جمع آوری و تدوین قرآن پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)است.[307] در بین امامیه نیز نخستین کسی که به این دلیل توجه کرده شریف مرتضی (م 436‌ق.) است[308] و پس از وی مقبول دیگر مفسران قرار گرفت.[309]

4. دلیل عقلی:

4. دلیل عقلی:
این دلیل مشتمل بر چند مقدمه، بدین شرح است. الف. خداوند حکیم قرآن را برای هدایت بشر فرستاد. ب. قرآن آخرین کتاب آسمانی و آورنده آن نیز، آخرین فرستاده خداست. ج اگر این کتاب تحریف شده باشد، مردم به بیراهه می‌روند، بدون آنکه کتاب آسمانی دیگر یا پیامبری دیگر راه را به آنان نشان دهد، بنابراین تقصیری متوجه آنان نیست. د. این گمراهی با ساحت پروردگار ناسازگار و با حکمت او در هدایت بشر مخالف است، بنابراین قرآن باید از هر نوع تغییر و تحریفی مصون باشد.[310] این دلیل به گونه‌ای دیگر نیز تقریر شده است.[311]

سوره‌های ادعایی نورین و ولایت:

سوره‌های ادعایی نورین و ولایت:
برخی ادعا کرده‌اند دو سوره با نامهای «نُورَیْن» و «ولایت» در مجامع شیعی رواج دارند که بنا به باور شیعه دست‌اندرکاران تدوین مصحف عثمانی (قرآن موجود) آنها را به سبب اشتمال بر فضایل امیرمؤمنان، امام علی(علیه السلام) از قرآن برانداختند.[312] برخی از سلفیان نیز با استناد به این دو سوره از مصحفی پنهانی نزد شیعه خبر می‌دهند.[313] این ادعا در‌گزارشهای خاورشناسان جایگاه ویژه‌ای دارد[314]؛ ولی بررسیهای انجام شده نشان می‌دهند که هیچ اثری از این دو سوره در منابع شیعه و اهل سنت تا پیش از قرن یازدهم قمری نیست. این دو سوره در این قرن در هندوستان قدیم به دست عده‌ای ناشناخته‌جعل شده و سپس نشر و گسترش یافته‌اند. نخستین منبع سوره نورین کتاب دبستان مذاهب است[315] که مؤلف این کتاب آن را به طور شفاهی از قول عده‌ای ناشناخته شنیده است.[316]
برخی ادّعای برانداختن سوره ولایت را از قرآن به ابن شهر آشوب در کتاب المثالب نسبت داده‌اند[317]؛ ولی هیچ اثری از این مطلب در کتاب یاد

شده نیست، افزون بر آنکه ابن شهرآشوب همانند سید مرتضی طرفدار سلامت قرآن از تحریف است.[318]
بنا به ادعای برخی خاورشناسان، در نسخه‌ای خطی از قرآن نگاشته قرن شانزدهم یا هفدهم میلادی[319] که گفته شده: در سال 1912 میلادی در بانکیپور هند یافت شده[320]، سوره نورین آمده بوده است که به احتمال زیاد و با توجه به تاریخ کتابت این نسخه، از کتاب دبستان مذاهب گرفته شده است. تنها مدرک این دو سوره در منابع شیعی کتاب تذکرة‌الائمه از محمد باقر بن محمد تقی لاهیجی است که در سلک صوفیان[321] بوده است. وی این دو سوره را بدون آنکه از منبع و مدرک خود، سخنی به میان آورده باشد، نقل کرده است[322] که به احتمال زیاد از همان نسخه قرآن مجهول گرفته است.