ترس
ترس => خوف
ترک اولی
ترک اولی => عصمت
ترکه
ترکه => ارث
ترور
اشاره
ترور
ترور، واژهای فرانسوی است و در لغت به معنای هراس و هراس افکنی و ایجاد ترس و وحشت در میان مردم است[1]؛ همچنین دورهای از انقلاب کبیر فرانسه (1973 ـ 1974 م) را به دلیلاعدامهای سیاسی فراوان، حکومت ترور میخوانند.[2] در اصطلاح سیاسی هرگونه فعالیت سازمان یافته در ایجاد ترس و استفاده از خشونت به صورت غافلگیرانه، و در راستای سرکوبی مردم یا گروهی خاص یا فعالیتهای گروههای راست و چپ در برافکندن و هراساندن دولت، ترور خوانده میشود.[3] سابقه فعالیتهای تروریستی محدود به دوران معاصر نیست، چنانکه حکومتهای مستبد، گروههای معترض و حتی دادگاههای تفتیش عقاید، همواره از شکنجه، تبعید، تخریب، قتل و آدمربایی جهت ایجاد ترس و رسیدن به اهداف سیاسی استفاده میکردند.[4] در دوران معاصر به دلیل ظهور رژیمهای سیاسی متفاوت و توسعه سلاحهای تخریبی، دامنه تروریسم گسترش بیشتری یافته و تعریفهای متفاوتی از آن ارائه شده است و حتی مذاکرات سازمان ملل برای ارائه تعریف مشترک کشورها از تروریسم راه به جایی نبرده است[5]، از این رو در عرصه داخلی گاه فعالان انقلابی به تروریسم متهم شده و در عرصه بین المللی، فعالیت گروهها و رژیمهای سیاسی گاه از سوی برخی تروریسم و از سوی برخی دیگر دفاع مشروع و یا جنگ پیشگیرانه خوانده میشود. به طور کلی میتوان به کارگیری خشونت به قصد ارعاب و تهدید، پیگیری هدفی سیاسی یا ایدئولوژیک و غافلگیری را جزو عناصر تروریسم دانست.[6]
برخی ترور و تروریسم را به یک معنا گرفتهاند[7]، هرچند به نظر میرسد تروریسم یا ترورگری به یک دسته فعالیتهای سازمانی و نظاممند اطلاق میشود یا اینکه تروریسم در سطح نظری و ترور در حیطه عملی مورد استفاده قرار میگیرد.[8]
ترور در فارسی به معنای سوء قصد و کشتن ناگهانی با انگیزه سیاسی است[9] که میتوان واژه انگلیسی "Assassinate" به معنای قتل* ناگهانی و غافلگیرانه به ادله غیر شخصی را معادل آن دانست.[10] در عربی واژه «فِتک»[11] و گاه «اغتیال»[12] که معنای نزدیکی با فتک دارد، برای اشاره به مفهوم قتل غافلگیرانه به کار میرود، با این حال استفاده از کلمه فتک در متون و روایات اسلامی رواج بیشتری دارد.[13] در عربی معاصر از واژه «ارهاب» برای اشاره به مفهوم اصطلاحی تروریسم استفاده میشود.[14] استفاده از این واژه در معنای تروریسم تنها به دوران معاصر اختصاص داشته و در گذشته به معنای لغوی «ایجاد ترس و وحشت» به کار میرفته است.[15]
واژهای که بر ترور و ترورگری دلالت مستقیم داشته باشد، در قرآن یافت نمیشود و واژه «ارهاب» در قرآن و دستور به ایجاد ترس در دل کافران (انفال/8،60) ارتباطی با فعالیتهای تروریستی ندارد و منظور از آن، لزوم افزایش توان و نیروی مسلمانان در دفاع از خود و قدرتنمایی در برابر کافران است تا آنان را از تجاوز بازدارند.[16] در گزارشهای قرآنی نیز نمونهای تاریخی برای فعالیتهای زنجیرهای و سازمان یافته تروریستی نمیتوان یافت و تنها مواردی از سوء قصد به پیامبران توسط کافران گزارش شده است (برای نمونه نک: انفال/8، 30؛ توبه/9، 74؛ نمل/27،49)؛ اما از آنجا که اعمال خشونت و کشتار غیر مشروع، محاربه و ایجاد فساد و فتنهانگیزی و آدمربایی از جمله فعالیتهای تروریستی هستند، بر این اساس میتوان کلیدْواژههای قتل، مکر، فتنه، فساد، محاربه، اختطاف را نیز با موضوع مرتبط دانست. نزدیکترین واژهای را که میتوان در قرآن به معنای ترور دانست،«لَنُبَیِّتَنَّ» در آیه 49 نمل/27
است که به معنای قتل شبانه[17] بوده و در ارتباط با ماجرای توطئه ترور حضرت صالح است.[18]
هرچند در قرآن با صراحت از تروریسم سخنی به میان نیامده است؛ ولی با کنار هم گذاشتن برخی آیات میتوان نشانههایی را مبنی بر محکومیت اعمال تروریستی در قرآن یافت. قرآنکریم، حضرت محمد را پیامبر رحمت میخواند (انبیاء/21،107؛ همچنین نک: توبه/9، 128) و او را به نرمخویی و دوری از سختدلی و درشتخویی سفارش میدهد تا مردم از پیرامون او پراکنده نشوند. (آل عمران/3،159) بر حفظ جان آدمیان دستور میدهد (انعام/6،151) و کشتن غیرمشروع هر نفر را برابر با کشتن همه مردم میخواند (مائده/5،32) و در هنگام جنگ، تجاوز از حدود شرعی را برنمیتابد و کشتن زنان و کودکان و سالخوردگان و آغاز به جنگ پیش از دعوت به مصالحه و ... را نمیپذیرد[19] (بقره/2،190) و در صورتی تجاوز به دیگران را میپذیرد که آن را در برابر تجاوز پیشین قرار داده باشد و دستور میدهد که تنها به همان میزانی که مورد تجاوز قرار گرفتهاید، تجاوز کنید و پای خود را از آن میزان فراتر نگذارید[20] (بقره/2،194)؛ همچنین هنگامی که به نبرد فرا میخواند، از واژه «مقاتله» استفاده میکند که به معنای جنگ طرفینی است (بقره/2،190، 193؛ نساء/4،76؛ توبه/9، 12 و...) و بر این اساس ترور و غافلگیری را برنمیتابد. برخی قتال و مقاتله را به این معنا دانستهاند که شخصی قصد کشتن کسی را کند که او قصد کشتن وی را دارد و به این ترتیب بر جنبه دفاعی قتال در اسلام تأکید کردهاند.[21]
محاربه و فسادانگیزی از اعمال نامشروعی هستند که قرآن مجازات سنگینی را برای آنها در نظر گرفته است و نزدیکی فراوانی به فعالیتهای تروریستی دارند؛ هرچند اهداف سیاسی در آنها لحاظ نشده است: «اِنَّماجَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَیدیهِم...».(مائده/5،33). منظور از محاربه با خدا و فسادانگیزی، سلب امنیت و آرامش مسلمانان است و به کفر و شرک اشارهای ندارد[22] و محارب کسی است که سلاح خود را برای ترساندن مردم و ایجاد فساد در زمین، چه خشکی و چه دریا، چه در شهر و چه در بیرون از شهر، چه شب و چه روز، برهنه یا آماده کند.[23]ازبرخی روایات استفاده میشود که مجرد ترساندن و سلب امنیت حتی اگر
جنایتی صورت نگیرد واسلحه کشیده نشود، محاربه به حساب میآید.[24]
از آیات فراوانی استفاده میشود که پیامبران و مؤمنان همواره در معرض اقدامات تروریستی بودهاند و برخی افراد از ترس ربوده شدن، ایمان نمیآوردند.[25] (قصص/28،57) خداوند در جایی دیگر نعمت امنیت را به مهاجران یادآور میشود که چگونه اندک و ناتوان و همواره از ربوده شدن درهراس بودند تا اینکه خداوند آنان را یاری داد.[26] (انفال/8،26) موارد فراوانی نیز به سوء قصد پیامبران و مؤمنان توسط کافران اشاره دارند (بقره/2،61؛ آل عمران/3، 21 و 112؛ مائده/5، 70) و این امر حاکی از به کارگیری ترور به عنوان راه حل مورد استفاده ازسوی معاندان برای جلوگیری از دعوت پیامبران مطرح بوده است. جدای از این گزارش کلی، جریان ترور دو تن از پیامبران، حضرت صالح و حضرتمحمد نیز در قرآن آمده است.
ترور حضرت صالح(علیه السلام):
ترور حضرت صالح(علیه السلام):
9دستهیا 9 نفر[27] از مخالفان صالح(علیه السلام) پس از ذبح ناقه صالح که آن را به عنوان معجزه از خداوند درخواست کرده بودند و در پی مهلت سه روزه حضرت صالح به آنان برای رسیدن عذاب، به فکر ترور و قتل این پیامبر الهی افتادند و هم قسم شدند که حضرت صالح و خانوادهاش را شبانه ترور و نزد دیگران از این عمل اظهار بیاطلاعی و برائت کنند[28]: «قالوا تَقاسَموا بِاللّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ و اَهلَهُ ثُمَّ لَنَقولَنَّ لِوَلیِّهِ ما شَهِدنا مَهلِکَ اَهلِه».(نمل/27، 48) این توطئه با عنایت الهی ناکام ماند و حضرت صالح و خانوادهاش از آن نجات یافتند و افراد توطئهگر به سزای اعمالشان رسیدند.[29]
ترورحضرتمحمد(صلی الله علیه وآله):
ترورحضرتمحمد(صلی الله علیه وآله):
4مورد سوءقصد به پیامبراکرم در قرآن گزارش شده است که اولین آنها به توطئه دارالندوة* شهرت یافته و در ارتباط با برنامهریزی کافران مکه پیش از هجرت، برای ترور پیامبر است: «و اِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَروا لِیُثبِتوکَ اَو یَقتُلوکَ اَو یُخرِجوک».(انفال/8،30) در این ماجرا وقتی کفار مکه از بیعت دو قبیله اوس و خزرج با پیامبر باخبر شدند به فکر راهی برای جلوگیری از گسترش فعالیت ایشان افتادند و با تجمع در دارالندوه یا خانه یکی از بزرگان مکه[30] به رایزنی در این مورد پرداختند و در نهایت تصمیم به ترور شبانه پیامبر گرفتند. برای اجرای این نقشه نیز از هر قبیله یک نفر را برگزیدند تا گناه و جریمه قتل پیامبر بین قبایل
پخش شده، خونخواهی و مجازات قاتلان ایشان برای نزدیکان پیامبر ممکن نباشد؛ اما این توطئه با آگاه شدن پیامبراز سوی خداوند به این نقشه و خوابیدن حضرتعلی(علیه السلام) در بستر پیامبر ناکام ماند و پیامبر همان شب به سمت یثرب حرکت کردند.[31]
بنا به گزارش شماری از مفسران به نقل از واقدی و کلبی، هنگام بازگشت پیامبر از غزوه تبوک عدهای از منافقان نقشه ترور پیامبر را کشیدند، بدین صورت که وقتی پیامبر به گردنه عقبه رسید بند زین اسب حضرت را بریده، مرکب ایشان را رم دهند تا پیامبر به درّه افتاده، کشته شوند؛ ولی خداوند پیامبر را از نقشه منافقان آگاه کرد. قرآنکریم در آیه 74 توبه/9 به این ماجرا اشاره دارد: «یَحلِفونَ بِاللّهِ ما قالوا ولَقَد قالوا کَلِمَةَ الکُفرِ و کَفَروا بَعدَ اِسلـمِهِم وهَمّوا بِما لَم یَنالوا».[32]برخی مفسران به تبع ابن عباس در یکی از شأن نزولهای آیه «و یُرسِلُ الصَّوعِقَ فَیُصیبُ بِها مَن یَشاءُ و هُم یُجـدِلونَ فِی اللّه»(رعد/13،13) از دو تن به نامهای ربیعة بن قیس و عامر بن طفیل یاد کردهاند که نقشه ترور پیامبر را کشیده، قرار گذاشتند که عامر از روبه رو با پیامبر سخن بگوید و اربد از پشت سر پیامبر را هدف شمشیر قرار داده، به قتل برساند؛ ولی هنگامی که اربد خواست نقشه خود را عملی کند قطعهای از شمشیر او جدا شد و در همین هنگام پیامبر متوجه وی شد و از خداوند خواست که شر او را دور نگه دارد. در این هنگام صاعقهای از آسمان فرود آمد و وی را از بین برد.[33] البته این شأن نزول به عقیده صاحب تفسیر المیزان با سیاق آیات همخوانی ندارد.[34]
درباره آیه 11 مائده/5 نیز اقوال مختلفی در میان مفسران وجود دارد؛ ولی همه آنها به نوعی به ماجرای ترور پیامبر اشاره دارند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ هَمَّ قَومٌ اَن یَبسُطوا اِلَیکُم اَیدِیَهُم فَکَفَّ اَیدِیَهُم عَنکُم». نظر بیشتر مفسران به تبع مجاهد در این آیه این است که مقصود یهودیان بنیالنضیر است که میخواستند پیامبر را غافلگیر کرده، ترور کنند؛ هنگامی که پیامبر با جمعی از اصحاب خود بر آنها وارد شد تا درباره یکی از اصحاب که دو تن از همپیمانهای پیامبر را کشته و دیه آنها بر آن حضرت لازم بود، با آنها سخن گوید. آنها نیز با پیامبر پیمان ترک جنگ و شرکت در پرداخت خونبها بسته بودند. پس از استماع سخن رسول خدا، از ایشان خواستند تا بنشیند و پس از پذیرایی لازم، مبلغی از خونبهای آن دو مقتول را پرداخت کند؛ لیکن تصمیم گرفتند که پیامبر و اصحاب را به قتل رسانند. در این هنگام خداوند، پیامبر را از
سوء قصد آنها آگاه کرد و به اتفاق اصحاب از آنجا خارج شدند و این توطئه ناکام ماند.[35] برخی مفسران شیعه در شأن نزولهای خاص برای این آیه تردید کردهاند.[36] در شأن نزول آیه 2 حشر / 59 نیز از توطئه دیگر قبیله بنینضیر برای ترور پیامبر یاد شده است که آن نیز ناکام ماند
تزکیه
اشاره
تزکیه : پیراستن نفس از صفات رذیله و آراستن آن به صفات حمیده
تزکیه از ماده «زـ ک ـ و» و در لغت به معنای استوار ساختن و دور کردن شئ از عیب و کاستی[1] و ایجاد رشد، برکت و طهارت[2] در آن یا به معنای دور دانستن شئ از عیوب و گواهی به پاکی و طهارت* آن[3] است. برخی معنای اصلی تزکیه را کنار زدن نادرستیها از امور صحیح دانسته و دیگر معانی را از لوازم و آثار آن به حساب آورده[4] و افزودهاند: تفاوت تزکیه با تطهیر و تهذیب در این است که در تطهیر دستیابی به «طهارت» در برابر «رجس» و در تزکیه کنار زدن آنچه باید کنار گذاشته شود و در تهذیب، حاصل شدن صلاح و خلوص، مورد نظر است.[5] البته به گفته برخی تزکیه مبالغه در تطهیر است[6] وعدهای هم گفتهاند: تطهیر پیراستن و تزکیه آراستن است[7] و به عبارت دیگر تطهیر بیرون راندن آلودگیها و پاک کردن شیء است تا آماده رشد و نمو گردد و تزکیه رشد دادن و به شکوفایی رساندن آن است.[8]
تزکیه در اصطلاح علم اخلاق عبارت از پاک کردن و پیراستن نفس از نقایص و صفات رذیله و آراستن آن به صفات پسندیده و کمالات نفسانیه است[9] و برخی برای آن مراحلی برشمردهاند؛ از جمله: 1. توبه؛ 2 مشارطه (شرط کردن با خود مبنی بر بازنگشتن به گناه)؛ 3. محاسبه؛ 4. معاتبه و معاقبه (عتاب و عقاب کردن نفس در صورتگناه).[10]
تزکیه به معنای پاک کردن یا پاک دانستن نفس از آلودگیها به صورتهای گوناگون بیش از 20بار در قرآن به کار رفته و افزون بر آن از واژهها و موضوعات دیگر مرتبط با تزکیه نیز استفاده شدهاست. در این موارد عمدتاً از مطالبی چون
تزکیه هدف از بعثت پیامبران (بقره/2،129)، رستگاری و مخلّد بودن اهل تزکیه در بهشت (طه/20،76؛ اعلی/87،14) و عوامل، موانع، آثار و برکات تزکیه (توبه9/، 103؛ بقره/2،174؛ طه/20،75 ـ 76) سخن به میان آمده است.
اهمیت تزکیه:
اشاره
اهمیت تزکیه:
تزکیه نفس* از رذایل اخلاقی و شهوات نفسانی به جهت آثار و فوایدی که برای انسان در پی دارد مورد توجه همه ملتها و ادیان الهی بوده و آنان برای تحصیل این امر از روشهای گوناگونی بهره میجستهاند. برهمائیان، پیروان یکی از مذاهب هند قدیم گرچه به توحید و نبوت اعتقادی نداشتند؛ لیکن به تزکیه نفس اهتمام میورزیدند. آنان مدت عمر خویش را به 4 مرحله تقسیم کرده، یکی از مراحل آن را به ترک لذتهای مادی و دنیوی و پناه بردن به جنگلها برای تزکیه نفس اختصاص داده بودند.[11]
فرقه بودایی، مذهب خود را بر تهذیب نفس و مخالفت با هواها بنا کرده بودند. بودا رئیس این فرقه که از شاهزادگان بود در جوانی مادیات و سلطنت را رها کرده و برای ریاضت و معرفت نفس به جنگلها پناه برد.[12]
مانویه، نفس را از عالم نور میدانستند که به عالم تاریک بدن هبوط کرده و معتقد بودند که نفس جز با مرگ و خروج آن از بدن یا ریاضت به سعادت نخواهد رسید.[13]
صابئیه از دیگر فرقههای بتپرست و مشرک[14] ـ یا موحد به نظر برخی[15] ـ تطهیر نفس از شهوات و تهذیب اخلاق را بر خود واجب کرده، راه دستیابی به این مرتبه را ریاضت و دوری از شهوات میدانستند.[16]
اهل کتاب یعنی یهود، نصارا و مجوس نیز به تزکیه نفس اهتمام فراوانی میورزیدند و در کتب آنان دستورات فراوانی برای اصلاح نفس و تهذیب آن از شهوات وجود دارد، چنان که قرآنکریم در آیاتی به برخی اعمال نصارا برای تهذیب نفس همچون ترک دنیا و انتخاب رهبانیت (مائده/5،82 و نیز حدید 57،27)[17] و برخی اعمال متعبدان یهود چون تلاوت آیات خدا در حال سجده (آلعمران/3،113)، گوشهگیری از مردم برای عبادت و خودسازی (مریم/19، 16)، ترک دنیا و انتخاب رهبانیت (مائده/5،/82) اشاره کردهاست.
اسلام نیز برای تزکیه نفس و تطهیر پیروان خود از آلودگیهای کفر و گناه* و اخلاق ناپسند اهمیت فراوانی قائل شده که این اهتمام را از موارد ذیل میتوان استفاده کرد:
1. تزکیه هدف بعثت انبیا:
1. تزکیه هدف بعثت انبیا:
قرآن در آیاتی یکی از عمدهترین اهداف انبیا را تزکیهنفس وپاک کردن بشر از آلودگیها دانسته است؛ از جمله در آیه 151 بقره/2 خطاب به مسلمانان میگوید: ما به سوی شما پیامبری فرستادیم تا با تلاوت آیات الهی شما را از آلودگیها پاک سازد: «اَرسَلنا فیکُم رَسولاً مِنکُم یَتلوا عَلَیکُم ءایـتِنا ویُزَکّیکُم».(نیزر. ک: (آلعمران/3،164؛ بقره/2،129؛ نازعات/79،17ـ 18)
2. رستگاری در گرو تزکیه:
2. رستگاری در گرو تزکیه:
رسیدن به فلاح اخروی از بالاترین اهداف مؤمنان است که قرآن راه دستیابی به آن را مبارزه با هواهای نفسانی و تزکیه ذکر کرده است: «قَد اَفلَحَ مَن زَکـّها»(شمس/91،9)؛ همچنین قرآن در آیاتی دیگر مؤمنانی را رستگار دانسته است که در جهت تزکیه نفس میکوشند: «قَداَفلَحَ المُؤمِنون ... * والَّذینَ هُم لِلزَّکوةِ فـعِلون».(مؤمنون/23،1، 4) زکات در این آیه اعم از پرداخت زکات و تزکیه نفس است.[18]
3. تقدم تزکیه بر تعلیم و تعلم:
3. تقدم تزکیه بر تعلیم و تعلم:
قرآن در 4 آیه تزکیه را با تعلیم* و تعلم در کنار یکدیگر آورده که در سه آیه تزکیه را مقدم داشته: «و یُزَکّیکُم ویُعَلِّمُکُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ»(بقره/2،151؛ آلعمران/3،164؛ جمعه/ 62،2) و در یک آیه تعلیم مقدم شده است: «ویُعَلِّمُهُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ ویُزَکّیهِم».(بقره/2،129) در اینکه فلسفه این تقدیم و تأخیر چیست و کدامیک در واقع بر دیگری تقدم دارد اقوال متعددی در بین مفسران مطرح است؛ ولی آنچه از همه قویتر به نظر میرسد این است که تعلیم هرچند از جهت وجود خارجی بر تزکیه مقدم است؛ اما از جهت اهمیت و رتبه از آن متأخر است، زیرا تعلیم و تعلم مقدمه و وسیلهای برای رسیدن به تزکیه است که اگر این هدف بدون تعلیم حاصل میشد ضرورتی برای تعلیم نبود[19] و تقدم تزکیه در سه آیه از 4 آیه مؤید همین امر است[20]؛ اما اینکه در دعای ابراهیم(علیه السلام)تعلیم بر تزکیهمقدم شده بدان جهت است که ابراهیم در مقام طلب چند خواسته از خداوند است و در مقام تحقق و عالم خارج علم مقدم بر تزکیه است، زیرا انسان ابتدا باید به اعمال صالح و اخلاق فاضله آگاه شود و بعد خود را تزکیهکند.[21]
4. سوگندهای متعدد بر رستگاری اهل تزکیه:
4. سوگندهای متعدد بر رستگاری اهل تزکیه:
خداوند در سوره شمس به خورشید و ماه و شب و آسمان و بناکننده آن و زمین و گستراننده آن و نفس انسان و مرتبکننده آن سوگند یاد کرده است که تزکیه کننده نفس رستگار خواهد شد: «والشَّمسِ وضُحـها * والقَمَرِ اِذا تَلـها * والنَّهارِ اِذا جَلـّها * والَّیلِ اِذا یَغشـها *
والسَّماءِ و ما بَنـها * والاَرضِ و ما طَحـها * و نَفس و ما سَوّها... * قَد اَفلَحَ مَن زَکـّها».(شمس/ 91، 1 ـ 7، 9) سوگندهای یادشده نشان آن است که مسئله اصلی بشر همین تزکیه نفس است که در صورت وجود آن انسان اهل سعادت و گرنه اهل شقاوت و بدبختی خواهدبود.[22]
اسباب تزکیه:
اشاره
اسباب تزکیه:
عوامل و اسباب متعددی در درون یا برون آدمی وجود دارد که هریک به نوعی درتزکیه نفس نقش دارد. این عوامل عبارتاند از:
1. خداوند:
1. خداوند:
منشأ همه امور خیر خداوند است و تا اراده او به چیزی تعلّق نگیرد تحقق آن از سوی بشر امکانپذیر نیست، بر این اساس انسان در همه امور از جمله تزکیه نفس نیازمند عنایت الهی و توفیق اوست و اگر فضل و رحمت خدا نباشد هیچ انسانی به تزکیه خود قادر نخواهد بود: «و لَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهُ ما زَکی مِنکُم مِن اَحَد اَبَدًا و لـکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَن یَشاءُ واللّهُ سَمیعٌ عَلیم»(نور/24،21)، به همین جهت از جمله اسمای الهی که در روایات و ادعیه ذکر شده «مزکّی[23]» یعنی تزکیهکننده است و همانگونه که تزکیه کننده حقیقی خداست تنها کسی که میتواند به حق بر پاکی و تزکیه افراد گواهی دهد خداوند است: «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ یُزَکّونَ اَنفُسَهُم بَلِ اللّهُ یُزَکّی مَن یَشاءُ ولا یُظلَمونَ فَتیلا».(نساء/ 4، 49) در شأن نزول آیه فوق نقل شده که اهل کتاب خود را انسانهایی پاک و برتر از دیگران میدانستند که آیه فوق نازل شد و تزکیه کننده حقیقی را خداوند دانست[24] و این بدان جهت است که خداوند از ظاهر و باطن افراد بهتر از خود آنان آگاهی داشته، میتواند پاکی یا ناپاکی آنان را تصدیق کند.[25]
2. رهبران الهی:
2. رهبران الهی:
پیامبران، امامان و اولیای خاصّ الهی ـ که بر فطرت پاک آفریده شده و به طور موهبتی و غیر اکتسابی از آلودگیهای شرک و گناه و صفات ناپسند منزهاند[26]: «قالَ اِنَّما اَنَا رَسولُ رَبِّکِ لاَِهَبَ لَکِ غُلـمـًا زَکیـّا»(مریم/19،19) ـ به عنوان مواسطه فیض الهی و مربّی انسانها از عوامل عمده تزکیه انسانها به شمار میروند که با تلاوت آیات قرآن و بیان احکام الهی و فضایل اخلاقی انسانها را از آلودگی شرک و گناه و اخلاق رذیله پاک میکنند[27] (آلعمران/ 3، 146، 164 و نیز جمعه/ 62، 2) و به همین جهت که اینان نقش عمدهای در جهت تزکیه انسانها دارند ابراهیم(علیه السلام) از خداوند تقاضای
فرستادن پیامبرانی میکند تا نسل او را از آلودگیها پاک کنند: «رَبَّنا وابعَث فیهِم رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ءایـتِکَ ویُعَلِّمُهُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ و یُزَکّیهِم»(بقره/2،129)
همچنین قرآن در آیات 17 ـ 18 نازعات/79 به موسی(علیه السلام) فرمان میدهد که به سوی فرعون رفته، او را به تزکیه فرا خواند:«اِذهَب اِلی فِرعَونَ اِنَّهُ طَغی * فَقُل هَل لَکَ اِلی اَن تَزَکّی». به نظر برخی مراد از تزکیه بشر از سوی انبیا تزکیه در قول است؛ یعنی آنان در قیامت بر پاک بودن نفوس شهادت میدهند.[28]
3. پایبندی به ایمان و عمل صالح:
اشاره
3. پایبندی به ایمان و عمل صالح:
هرچند خداوند با فرستادن پیامبران و توفیق و عنایت خویش زمینه تزکیه انسانها را فراهم میکند؛ ولی این خود افراد هستند که با پذیرش آگاهانه و آزادانه دعوت انبیا و پایبندی به دستورات و مقررات الهی، خویش را از برکات بعثت پیامبران برخوردار ساخته، پاکی و تزکیه را برای خود رقم میزنند، از اینرو قرآنکریم در آیات 75 ـ 76 طه/20 از یک سو بهشت و درجات عالی آن را برای مؤمنان و صالحان ثابت میکند و از سوی دیگر همه آنها را جزای اهل تزکیه میداند: «و مَن یَأتِهِ مُؤمِنـًا قَد عَمِلَ الصّــلِحـتِ فَاُولـئِکَ لَهُمُ الدَّرَجـتُ العُلی * جَنّـتُ عَدن تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها و ذلِکَ جَزاءُ مَن تَزَکّی» و این بدان معناست که تزکیه بدون ایمان و عمل صالح به دست نمیآید. در آیهای دیگر، قرآن مؤمنان را از خودستایی و پاک شمردن خود برحذر داشته و خداوند را آگاهتر به حال تقواپیشگان معرفی کرده است:«فَلاتُزَکّوا اَنفُسَکُم هُوَ اَعلَمُ بِمَنِ اتَّقی».(نجم/53،32) از این آیه به دست میآید که راه دستیابی به تزکیه، تقوا* و عمل است نه ادعای پاک بودن.[29]
همچنین در آیه 18 فاطر/35 تزکیه بدل از خشیت و اقامه نماز معرفی شده است: «ولا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخری واِن تَدعُ مُثقَلَةٌ اِلی حِملِها لا یُحمَل مِنهُ شَیءٌ ولَو کانَ ذا قُربی اِنَّما تُنذِرُ الَّذینَ یَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَیبِ واَقاموا الصَّلوةَ و مَن تَزَکّی فَاِنَّما یَتَزَکّی لِنفسِهِ واِلَی اللّهِ المَصیر»و این از پیوند عمیق تزکیه با اعمال انسان پرده برمیدارد، براین اساس میتوان گفت عمدهترین فلسفه تشریع عبادات و مکلّف ساختن انسانها دورکردن آنها از آلودگیها و رشد و تکامل معنوی آنان است، چنان که قرآن در آیات متعددی به برخی از عبادات اشاره کرده و آنها را عامل دوری انسان از آلودگیها دانسته است؛ مانند:
الف. نماز:
الف. نماز:
نماز از عباداتی است که اگر با آداب و شرایط آن به جا آورده شود هم باعث جلوگیری از آلوده شدن انسان به گناه میگردد: «واَقِمِ الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَرِ»(عنکبوت/29،45) و هم او را از گناهانی که مرتکب شده پاک میکند: «واَقِمِ الصَّلوةَ
طَرَفَیِ النَّهارِ وزُلَفـًا مِنَ الَّیلِ اِنَّ الحَسَنـتِ یُذهِبنَ السَّیِّـاتِ».(هود/11،114) در شأن نزول آیه فوق نقل شده که یکی از مسلمانان بنام ابوالیسر برای پاک شدن خود از گناهی که مرتکب شده بود نزد رسول خدا آمد که آیه فوق نازل شد و پس از آن، پیامبر به وی فرمود: نماز تو کفاره گناه توست.[30] در روایتی نماز همچون آبی دانسته شده است که همه گناهان بین دو نماز را محو میکند[31] و برپایه روایتی دیگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: نمازی که با آداب و شرایط اقامه شود گناهان را همچون برگ خزان میریزد.[32]
ب. انفاق در راه خدا:
ب. انفاق در راه خدا:
انفاق مال چه واجب و چه مستحب موجب پاک شدن و تطهیر قلوب از آلودگیها و صفات ناپسند همچون بخل و دوستی دنیا میگردد[33]: «خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وتُزَکّیهِم بِها». (توبه/9، 103) بیشتر مفسران مراد از آیه فوق را گرفتن زکات واجب دانستهاند[34]؛ اما برخی مراد از آن را بخشی از اموال افراد گنهکار دانستهاند که جهت کفاره گناه خویش میپردازند.[35] شأن نزول آیه فوق[36] که به گناه ابولبابه و گرفتن بخشی از اموال او از سوی پیامبر جهت کفاره گناه اشاره دارد و نیز آیه بعد که از پذیرش توبه گناهکاران و قبول انفاقهای آنان از سوی خداوند سخن گفته: «اَلَم یَعلَموا اَنَّ اللّهَ هُوَ یَقبَلُ التَّوبَةَ عَن عِبادِهِ و یأخُذُ الصَّدَقـتِ»(توبه/9،104) مؤید این نظرند، اگرچه استفاده حکم زکات واجب و انفاقهای دیگر از آیه با یکدیگر تنافی ندارد. در آیات18ـ19 لیل/ 92 نیز به انفاق در راه خدا و نقش آن در تزکیه اشاره کرده و آن را از صفات متقین دانسته است: «و سَیُجَنَّبُها الاَتقی * اَلَّذی یُؤتی مالَهُ یَتَزَکّی». در روایات اسلامی نیز بر تأثیر انفاق در تزکیه و محو گناهان تأکید شده است؛ از جمله پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: هر کس خانواده مسلمانی را یک شبانه روز پذیرایی کند خداوند گناهان او را محو میکند.[37]
موانع تزکیه:
اشاره
موانع تزکیه:
موانع دستیابی انسان به رشد معنوی و تزکیه نفس فراوان است که برخی از آنها عبارتاند از:
1. شیطان:
1. شیطان:
از آنجا که شیطان دشمن انسان است (فاطر/35،6) و سوگند یاد کرده تا همه انسانها را گمراه کند (حجر/15،39 ـ 40) وی یکیاز عوامل اصلی آلوده شدن انسانها به گناه و
مانع عمده تحصیل تزکیه به شمار میرود، بر همین اساس قرآن مؤمنان را از پیروی او برحذر داشته، میگوید اگر لطف خدا نبود ـ با توجه به دامها و وسوسههای شیطان[38] ـ هیچکس قادر به تزکیه خود نبود: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطـنِ ومَن یَتَّبِع خُطُوتِ الشَّیطـنِ فَاِنَّهُ یَأمُرُ بِالفَحشاءِ و المُنکَرِ ولَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهُ ما زَکی مِنکُم مِن اَحَد».(نور/24،21)
2. عصیان و گناه:
2. عصیان و گناه:
نافرمانی خداوند و ارتکاب برخی گناهان از دیگر اموری است که قرآن در آیاتی آن را مانع تطهیر قلوب مؤمنان برمیشمارد، چنان که در آیه 174 بقره/2 و آیه 77 آل عمران/3 به برخی از این گناهان از جمله پیمان شکنی یهود و کتمان حقایق به قصد رسیدن به مال دنیا اشاره کرده و آن را مانع تزکیه آنان دانسته است: «اِنَّ الَّذینَ یَکتُمونَ ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ الکِتـبِ ویَشتَرونَ بِهِ ثَمَنـًا قَلیلاً اُولـئِکَ ما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم اِلاَّ النّارَ ولا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَومَ القِیـمَةِ ولا یُزَکّیهِم»، %%«اِنَّ الَّذینَ یَشتَرونَ بِعَهدِ اللّهِ واَیمـنِهِم ثَمَنـًا قَلیلاً اُولـئِکَ لا خَلـقَ لَهُم فِی الأخِرَةِ ولا یُکَلِّمُهُمُ ... و لایُزَکّیهِم».مراد از عدم تزکیه این افراد این است که خداوند آنان را از آلودگی گناهشان به وسیله آمرزش پاک نمیکند. البته برخی گفتهاند: مراد از عدم تزکیه آن است که خداوند به پاکی و طهارت آنان گواهی نمیدهد[39] یا مراد این است که خداوند این افراد را در جایگاه پاکان قرار نمیدهد. [40]
آثار تزکیه:
اشاره
آثار تزکیه:
تزکیه و تطهیر نفس از آلودگیها آثار و فواید فراوانی برای فرد و جامعه دارد که در درجه اوّل این فواید به خود تزکیه کننده باز میگردند:«و مَن تَزَکّی فَاِنَّما یَتَزَکّی لِنفسِهِ».(فاطر/35،18) برخی از این فواید عبارتاند از:
1. فلاح و رستگاری:
1. فلاح و رستگاری:
تزکیه نفس موجب رستگار شدن فرد در دنیا و آخرت است: «قَد اَفلَحَ مَن زَکـّها».(شمس/91،9 و نیز اعلی/87،14).
2 نجات از آتش جهنم:
2 نجات از آتش جهنم:
پرهیزگارانی که با دادن اموال خود در راه خدا نفس خویش را از آلودگیها پاک میکنند از آتش جهنم نجات خواهند یافت: «فَاَنذَرتُکُم نارًا تَلَظّی * ... و سَیُجَنَّبُها الاَتقی * اَلَّذی یُؤتی مالَهُ یَتَزَکّی».(لیل/ 92، 14، 17 ـ 18)
3. برخورداری از درجات بالای بهشت:
3. برخورداری از درجات بالای بهشت:
پاداش مؤمنانی که قلوب خود را از آلودگیها تزکیه کرده، اعمال صالح انجام دهند درجات بالای بهشت و زندگی دائمی در آن است: «ومَن یَأتِهِ مُؤمِنـًا قَد عَمِلَ الصّــلِحـتِ فَاُولـئِکَ لَهُمُ الدَّرَجـتُ العُلی * جَنّـتُ عَدن تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها و ذلِکَ جَزاءُ مَن تَزَکّی»