تصویب
تصویب => تخطئه و تصویب
تضاد
اشاره
تضاد: وجود کلمات اضداد یا دارای دو معنای متضاد در قرآن
تضاد از ریشه «ض ـ د ـ د» است. «ضدّ» در لغت هر چیزی است که با چیز دیگر مخالفباشد و «ضدّالشیء» به معنای خلاف آن چیز است، چنانکه شب ضد روز و سیاهی
ضدسفیدی است.[1] تضاد مصطلحی است که از سوی برخی معاصران به جای «اضداد» به کار رفته است[2] و اضداد الفاظی است که به دو معنای متضاد منصرفاند. روشنترین تعریف از اضداد از ابوالطیب لغوی است که گفته است: اضداد جمع ضد است و ضد هر چیز، چیزی است که آن را نفی کند؛ مانند سفیدی و سیاهی، سخاوت و بخل، شجاعت و ترس؛ امّا هر چیزی که با چیز دیگر اختلاف داشته باشد ضد آن شمرده نمیشود، چنان که قوت و جهل مختلفاند؛ امّا ضد هم نیستند، بنابراین هر کلمهای را که دو معنای مختلف دارد نمیتوان از الفاظ اضداد به شمار آورد.[3]
بر این اساس، تضاد در کلمات قرآن به این معناست که برخی واژگان قرآن دو معنای متضاد داشته باشد؛ مانند «عسعس» که به معنای «روآوردن» و «پشت کردن» است[4] یا «ندّ» که به معنای «ضد» و «مثل» است.[5]
پیشینه:
پیشینه:
این بحث از زیرشاخههای اشتراک لفظی در کلمات قرآن[6] است و با بحثهای غریب القرآن، وجوه* و نظایر، و قواعد تفسیر قرآن مرتبط است. در حوزه مباحث قرآنی گذشته در این باره بحثی مستقل نشده است؛ اما در ضمن تفسیر مورد توجه مفسران بوده است. برای نخستین بار خلیلبن احمد (م 175ق.) به تضاد در معنای کلمات توجه کرد. وی در العین ذیل ماده «شعب» وجود اضداد را از شگفتیهای کلام و نشانهای بر گستردگی زبان عربی دانسته و گفته است: «شعب» هم به معنای «تفرق» است و هم به معنای «اجتماع» و در شعر عربی نیز «شعب» در هر دو معنا به کار رفته است.[7] پس از خلیل، نخستین اشاره در سخن قطرب (م 206ق.) آمده است. سیبویه ارتباط لفظ با معنا را در سه قسم جای داده است: 1. لفظ واحد، معنا هم واحد؛ 2. لفظ متعدد، معنا واحد؛ 3. لفظ واحد، معنا متعدد. سپس قطرب در شرح این تقسیم اضداد را از الفاظ مشترکی که در یک معنا و متضاد آن به کار میروند شمرده و آن را زیر قسم وحدت لفظ و تعدد معنا قرار داده است.[8]
پس از قطرب دانشمندان زیادی به جمع لغات اضداد در کتابهایی با همین نام پرداختند؛ مانند فراء نحوی (م 207ق.)، ابوعبیده معمر بن مثنی (م 210ق.)، اصمعی (م.216ق.)، ابن سکیت (م 244ق.) و ابوحاتم سجستانی. (م 248ق.)
اصمعی 105 کلمه، سجستانی 175 واژه و ابنسکیت 93 واژه را در شمار واژگان اضداد آوردهاند.
انطون صالحانی الیسوعی، الاضداد اصمعی، سجستانی و ابن سکیت را تحقیق و همراه الاضداد صنعانی در یک مجموعه با عنوان ثلاثة کتب فی الاضداد للاصمعی و للسجستانی و لابن سکیت و یلیها ذیل فیالاضداد للصغانی منتشر کرده است.
ابوعبید، قاسم بن سلام (م 224ق.) نیز در کتاب الغریب المصنف بابی را به اضداد اختصاص داده است. این باب جداگانه در مجله المجمع العلمی العراقی سال1987میلادی با تحقیق محمد حسین آلیاسین به چاپ رسیده است.
همچنین ابن قتیبه (م 276ق.) در ادب الکاتب بحثی با عنوان «باب تسمیة المتضادین باسم واحد»[9] آورده و جوالیقی در شرح ادب الکاتب، فصلی را با همین عنوان[10] گشوده و ثعالبی (م 429ق.) در فقه اللغه و سرّالعربیه، «فصلفی تسمیة المتضادین باسم واحد»[11]، ابن سیده (م.458ق.) در المخصص، «فصلعن الاضداد»[12]، سیوطی در المزهر فی علوم اللغه، «فصل فی معرفة الاضداد»[13] و نورالدین جزایری در فروق اللغات، «فصل فیالاضداد»[14] را به این بحث اختصاص دادهاند.
از دیگر موافقان اضداد، ابن فارس (م.395ق.) است.[15] او با اینکه منکر وجود الفاظ مترادف در زبان عربی است؛ اما وجود اضداد را پذیرفته و اثری با همین نام تألیف کرده است. وی گفته است: یکی از سنتهای عرب در اسمها آن است که برای دو چیز متضاد یک اسم بیاورند؛ مانند «جَون» که هم به معنای سیاه و هم به معنای سفید به کار رفته است. او افزوده است که گروهی از دانشمندان این شیوه را انکار کرده و معتقدند که عرب هر اسمی را برای یک معنا به کار میبرد؛ لیکن این نظر صحیح نیست، زیرا همانان که روایت کردهاند عرب «شمشیر» را «مهنّد» و «اسب» را «طرف» نامیده است، نیز نقل کردهاند که عرب برای دو چیز متضاد یک اسم به کار میبرد.[16]
ابن ندیم در الفهرست[17] و حاجی خلیفه در کشف الظنون[18] از کتابهایی با عنوان الاضداد یاد کردهاند که تاریخ آنها به اوایل قرن سوم میرسد. نورالدین المنجد نیز فهرستی نسبتاً کامل از کتب و
مقالات درباره الاضداد را به دست داده است.[19] در این زمینه مستشرقان نیز تألیفاتی دارند.[20]
در اولین تألیفات درباره کلمات اضداد، انگیزههای دینی و قرآنی دیده نمیشود؛ لیکن به تدریج برخی دانشمندان با انگیزه کمک به تفسیر صحیح آیات قرآن به بحث درباره کلمات اضداد پرداختند؛ مانند ابوحاتم سجستانی که در کتاب الاضداد گفته است: «از آنجا که در قرآن ظن به معنای یقین و شک، و رجا به معنای خوف و امید هر دو آمده است، قصد من از این تألیف آن است که کسی که با لغات عرب آشنا نیست نپندارد که خداوند در آیه شریفه «و اِنَّها لَکَبیرَةٌ اِلاّ عَلَی الخـشِعین * اَلَّذینَ یَظُنّونَ اَنَّهُم مُلـقوا رَبِّهِم»(بقره/2،45 ـ 46) کسانی را میستاید که نسبت به ملاقات پروردگارشان شک دارند، زیرا ظن در این آیه به معنای یقین است نه شک ...؛ اما در آیه شریفه «مانَدری مَا السّاعَةُ اِن نَظُنُّ اِلاّ ظَنـًّا»(جاثیه/45،32) ظن به معنای شک است و مقصود آیه شکاکان کافر است.[21]
با این همه، برخی دانشمندان وجود اضداد را در زبان عربی و قرآنکریم نپذیرفتهاند. میتوان گفت همه آنان که وجود اشتراک لفظی در کلمات عربی* و دست کم در قرآنکریم را نپذیرفتهاند وجود اضداد در کلمات قرآن را منکرند. شاخصترین منکران وجود اضداد در لغت عرب، مبرّد، ابن درستویه و آمدیاند.
از مبرّد (م.286ق.) اثری حاکی از انکار وجود اضداد در زبان عربی در دست نیست[22]. تنها ویل، مستشرق معروف، وی را از منکران اضداد معرفی کرده است.[23] پس از مبرد، ابن درستویه (م 347ق.) با انکار وجود اشتراک لفظی در زبان عربی، از منکران اضداد است. وی گفته است: کسی که در معانی کلمات تأمل نکرده و به حقیقت معنای الفاظ دست نیافته است گمان میکند که کلمه «وجد» چند معنای مختلف دارد، در حالی که همه معانی مختلفی که برای آن یاد شده به یک معنا بازمیگردد و آن دست یافتن به چیزی اعم از خیر یا شر است.[24] مهمترین عاملی که ابندرستویه را به انکار لفظ مشترک و بالتبع اضداد واداشته مبنای وی در وضع لغت است. وی به قدسی بودن لغت و حکیم بودن واضع آن قائل و بر آن است که امکان ندارد خدای حکیم و علیم، لفظی را برای دلالت بر دو معنای مختلف یا متضاد وضع کند، زیرا این کار سبب اشتباه مخاطب و پوشیدگی کلام بر او میشود.[25] با این وصف او به طور مطلق منکر اضداد نیست و در
مواردی نادر وجود آن را در زبان عرب پذیرفتهاست.[26]
از دیگر منکران، حسن بن بشرآمدی (م 370ق.) است که در کتاب مفقودش[27] الحروف الاصول فی الاضداد به پیروی از ابن درستویه منکر وجود اضداد شده است. آمدی همچون ابندرستویه برای انکار اضداد، برای هر واژهای که دو معنای متضاد برای آن معرفی شده است، معنایی جامع و عام را در نظر میگیرد و معانی متعدد متضاد را به آن باز میگرداند. او در کتاب الموازنهاش آورده است: اینکه واژه «دون» را ازاضداد معرفی کرده و برای آن دو معنای خلف (پشت سر) و امام (پیش رو) آوردهاند، صحیح نیست، زیرا معنای اصلی آن بازداشتن از چیزی است (التقصیرعن الغایه) و هرگاه چیزی پشت یا جلو یا سمت چپ و راست چیز دیگر باشد و از رسیدن به آن بازداشته شود، در هر 4 مورد صحیح است درباره آن کلمه «دون» به کار رود. همینگونه کلمه «وراء» که در دو معنای پشتسر و پیش رو به کار میرود، به معنای موارات و استتار است، بنابراین هر آنچه از شخص پوشیده است، چه پشت سرش باشد یا پیش رویش، ورای اوست.[28] نکته درخور توجه درباره دیدگاه این دو لغوی آن است که آنان وجود تضاد در معنای وضعی کلمات را انکار کردهاند و نه در مقام استعمال و کاربرد کلمات؛ به همین سبب کوشیدهاند معانی متضاد استعمالی را به معنای واحد وضعی بازگردانند. این احتمال نیز وجود دارد که انکار وجود اضداد در لغت از سوی این دانشمندان برای دفاع از زبان عربی و رد کسانی باشد که وجود اضداد را موجب نقص زبان عربی دانسته و بر آن خرده میگرفتند.[29]
ابوالعباس، احمد بن یحیی ثعلب (م.291ق.) نیز بنا به نقل جوالیقی از منکران اضداد بوده و آن را محال میدانسته است، زیرا به باور او این امر مستلزم جمع اضداد در شیء واحد خواهد شد و این محال است چون شیء سفید نمیتواند سیاه باشد یا به عکس. به نظر ثعلب کلمه «قرء» که از اضداد معرفی شده، در حقیقت به معنای وقت است و این قابلیت را دارد که هم در مورد وقت حیض و هم در مورد زمان طهر به کار رود[30]، چنانکه اصمعی (م.213ق.) نیز آن را به همین معنا دانسته است.[31] با این وصف، به وی کتابی به نام الاضداد نسبت دادهاند.[32] جوالیقی نیز با انکار اضداد، این نظر را به محققان علوم عربی نسبت داده است.[33] چنان مینماید که جوالیقی از این جهت منکر اضداد است که ممکن نیست یک واضع، واژهای را برای دو معنای متضاد وضع کرده
باشد، به همین جهت اضدادی را که پذیرفته، به دو لهجه مختلف متعلق میداند.[34]
مهمترین دلیل منکران اضداد در زبان عربی ناسازگار بودن وضع کلمات برای دو معنای متضاد با حکمت وضع و واضع لغت است که به باور آنان خداوند است. آنان با این مبنا درصدد دفاع از زبان عربی و زبان قرآن برآمده و با توسل به مجاز و استعاره، برگرداندن معانی متضاد به معنایی جامع و مشترک و ریشهیابی واژه در دو زبان یا لهجه، وجود اضداد را انکار کردهاند، در حالی که باید معنای استعمالی کلمات معیار قرار گیرد نه معنای وضعی، زیرا غالباً مخاطبان عرفی زبان، از واژه «طهر» وقت و از واژه «دون» بازداشتن از چیزی و از واژه «وراء» موارات و استتار را ـ که منکران اضداد معنای جامع کلمات یاد شده معرفی کردهاند نمیفهمند.
نورالدین منجد (معاصر) در کتاب التضاد فی القرآن الکریم بین النظریة والتطبیق، پس از ارائه تاریخچه اضداد و طرح مباحثی نظری، بالغ بر 126 کلمه قرآنکریم را که احتمال تضاد در آن میرود به بررسی گذاشته است. تلاش او در این بررسی، دفاع از قرآنکریم در برابر کسانی است که وجود اضداد را مستلزم خدشه به قرآن دانستهاند. او در عین حال، با اعتراف به وجود اضداد، تعداد آن را بسیار اندک دانسته و کوشیده است که بسیاری از کلمات اضداد در قرآن را انکار کند.[35]
اضداد در قرآن:
اضداد در قرآن:
بخشی از مهمترین واژگان اضداد در قرآنکریم : عَسعَس (تکویر/81، 17) به معنای اَقْبَلَ و اَدْبَرَ[36]، قرء (بقره/2،228، که جمع آن، یعنی «قروء»، به کار رفته است) به معنای طهر و حیض[37]، رجا به معنای خوف (جاثیه/ 45، 14) و امید (برای نمونه نک: بقره/ 2، 218)، صریم (قلم/ 68، 20) به معنای صبح و شب، وَلّی به معنای رویآورد (برای نمونه نک: بقره/ 2، 115، 177) و پشتکرد (برای نمونه نک: کهف/18،18؛ توبه/9، 25؛ انفال/ 8، 15)، مسجور (طور/ 52، 6) به معنای پر و خالی، مقوین (واقعه/ 56، 73) به معنای فقیر و غنی[38]، ندّ (در قرآنکریم جمع آن، یعنی «انداد»، به کار رفته است) به معنای مثل و ضد (برای نمونه نک: بقره/2 22، زمر 39، 8)، لحن به معنای خطا و صواب (محمّد/47،30)، عزّر (فتح/48،9) به معنای تعظیم و ترس، و مفازه به معنای رستگاری و نجات و هلاکت. (آلعمران/3 188)
برخی کلمات با تغییر حرف اضافه آنها دو معنای متضاد مییابند؛ مانند «رغب عن»: بی میل شدن و «رغب فی»: مایل بودن، آنسان که حذف حروف اضافه این واژه در آیه «وتَرغَبونَ اَن تَنکِحوهُنَّ والمُستَضعَفینَ مِنَ الوِلدنِ...»
( نساء/4، 127) به کلمه «ترغبون» قابلیت دو معنای متضاد داده است؛ نیز مانند کلمات دال بر حب و بغض که با دو حرف اضافه «لـ» و «الی» بر دو معنای متضاد دلالت میکنند؛ مثلاً «اَحَبُّ الی»(یوسف/12، 8) به معنای محبوبتر و «اَحَبُّ لـ» به معنای مُحِبّتر؛ همچنین مانند «صرف» که با حرف اضافه «عن» به معنای برگرداندن (یوسف/ 12، 34) و با حرف اضافه «الی» به معنای روآوردن است. (احقاف/ 46، 29) به عقیده برخی تضاد در این نوع کلمات به اختلاف حرف اضافه آنها بازمیگردد و گرنه خود کلمه دو معنای متضاد ندارد، از این رو نمیتوان آنها را از کلمات اضداد معرفی کرد[39]، به هر روی، تردیدی نیست که حذف حروف اضافه در برخی آیات، همانند «تَرغَبونَ اَن تَنکِحوهُنَّ»(نساء/4، 127)، به واژه قابلیت دو معنای متضاد را داده و هر دو معنا نیز در تفسیر آیه شریفه مورد توجه مفسران بوده است.[40]
برخی از ادوات و حروف معانی نیز از اضداد شمرده شدهاند؛ مانند دو کلمه «اذ» و «اذا» که هم برای زمان ماضی به کار رفتهاند (برای نمونه «اذ» نک: توبه/9، 40، و برای نمونه «اذا» نک: جمعه/ 62، 11) و هم برای زمان مستقبل (برای «اذ» نک: غافر/ 40، 70 ـ 71، و برای «اذا» نک: تکویر/ 81، 1-13) و مانند «هل» که مثلاً در آیه «هَل اَتی عَلَی الاِنسـن»(انسان/76،1) به معنای «قد» و اثباتی به کار رفته[41] و در آیه «هَل جَزاءُ الاِحسـنِ اِلاَّ الاِحسـن»(رحمان/55 60) به معنای نفی آمده است.[42]
برخی صیغهها و وزن کلمات نیز از زمینههای دلالت کلمه بر معانی متضاد شمرده شدهاند؛ مانند وزن «فعیل» که در کلمات رحیم، نصیر، ولیّ، کریم، صریخ، سمیع، بصیر و ... به معنای فاعلی است و در واژههای قتیل، جریح، شهید و... معنای اسم مفعولی دارد. نیز در آیات پرشمار اسم فاعل به معنای اسم مفعول دانسته شده است، مانند «دافق» در آیه «خُلِقَ مِن ماء دافِق»(طارق/86،6) به معنای مدفوق و جهنده، «راضیة» در آیه «فی عیشَة راضِیَة»(الحاقه/69،21) به معنای مرضیه و «عاصم» در آیه «قالَ لا عاصِمَ الیَومَ مِن اَمرِ اللّهِ اِلاّ مَن رَحِم»(هود/11، 43) به معنای معصوم. در آیاتی چند نیز اسم مفعول به معنای اسم فاعل دانسته شده است، مانند «مأتی» در آیه «اِنَّهُ کانَ وَعدُهُ مَأتیـّا»(مریم/19، 61) به معنای آتی، «مستور» در آیه «حِجابـًا مَستورا»(اسراء 17، 45) به معنای ساتر، و «محفوظ» در آیه «وجَعَلنَا السَّماءَ سَقفـًا مَحفوظـًا»(انبیاء/21، 32) به معنای حافظ.
برخی وزنهای مشترک بین دو صیغه معلوم و
مجهول، مانند «لایُضارَّ» در آیات 233 و 282 بقره، یا مشترک میان اسم فاعل و مفعول، مانند «مرتاب» (غافر/40، 34) و «مضطرّ» (نمل/ 27، 62) نیز از همین قبیلاند.
برخی در معرفی کلمات اضداد، گاه زیادهروی کرده و با تکلف کلماتی را از اضداد به شمار آوردهاند، چنانکه برخی واژه «فوق» را به معنای بالا و پایین،[43]«ولد» را به دو معنای فرزند صالح و فرزند ناصالح و «قَسط» را به دو معنای ظلم کردن و عدالت ورزیدن دانستهاند[44]، حال آنکه برای معنای دوم قسط شاهدی نقل نشده است، جز اینکه قَسط (بافتحه قاف) به معنای ظلم کردن و با کسره قاف به معنای عدالت ورزیدن است. این احتمال نیز وجود دارد که «قسط» با حرف اضافه «عن» به معنای «عدل عن» ـ یعنی روی گرداندن و منحرف شدن (= جار) ـ بوده که به خطا به معنای عدل دانسته و از اضداد شمرده شده است.[45] باب افعال آن (اقسط) همیشه به معنای عدالت ورزیدن به کار میرود، از همینرو اصمعی قسط و اقسط را بدون در نظر گرفتن اختلاف باب آنها از اضداد به شمار آورده است[46]، بنابراین دو باب ثلاثی مجرد و اِفعال آن به دو معنای متضاد به کار رفته و این همزه باب افعال است که معنای مجرد آن را سلب کرده است.[47]
در واژههای «اصفر» به دو معنای زرد و سیاه[48]، «صلاة» به دو معنای مسجد و معبد یهود[49]، «اَشُدّ» در «بَلَغَ اَشُدَّهُ» به معنای 18 سالگی و 33 سالگی[50]، «حشر» به معنای مردن و جمع کردن، «ضِعف» به معنای مثل و دو برابر، «زهق» به معنای مردن و سپری شدن و «عفی» به معنای زیاد شدن و کهنه شدن[51] نیز دو معنای معرفی شده متضاد نیستند.
واژههای «شری»، «اشتری»[52] و «بیع» به معنای خرید و فروش[53] نیز از اضداد شمرده شده و در متون کهن، به ویژه در روایات و کتب فقهی نیز به هر دو معنا به کار رفتهاند[54]؛ اما اسلوب قرآن این کاربرد را تأیید نمیکند و در قرآنکریم «شری» مترادف با بیع به معنای فروختن و «اشتری» به معنای خریدن به کار رفته است.[55] نیز ضنین: «و ما هُوَ عَلَی الغَیبِ بِضَنین»
( تکویر/81،24) به دو معنای بخیل و متهم در شمار اضداد آمده[56]، در حالی که ظنین با ظا به معنای متهم است و سبب آن خطا شباهت صوتی این دو است.[57]
عوامل اضداد:
اشاره
عوامل اضداد:
برای پدیده تضاد در کلمات عربی عواملی برشمردهاند که مهمترین آنها به ویژه در کلمات قرآنکریم از این قرار است:
1. وضع لغوی:
1. وضع لغوی:
درباره وضع لغوی کلمات برای دو معنا سخنی صریح از قدما نقل نشده است. با این حال برخی پژوهشگران سخن ابن فارس درباره وجود اضداد در کلمات عربی را اشاره به عامل وضع دانستهاند.[58] وی گفته است: یکی از روشهای عرب در اسمها آن است که دو چیز متضاد را یک نام گذارند[59]؛ اما این سخن ابن فارس مبهم و کلی است که افزون بر وضع تعیینی، مجاز و استعاره و وضع تعینی را نیز شامل میشود، از این رو نمیتوان به طور قاطع آن را بر وضع تعیینی حمل کرد، افزون بر این دستیابی به وضع نخستین الفاظ امری ناممکن یا متعسر است و آنچه مورد اهتمام لغت نگاران بوده معنای استعمالی کلمات است نه وضعی آنها. در مقابل احتمال یاد شده، ابوعلی فارسی ریشه داشتن مشترک لفظی ـ شامل تضاد ـ و اصالت آن در وضع لغوی را انکار کرده است.[60]
2. تداخل لهجهها:
2. تداخل لهجهها:
منشأ برخی از واژههای اضداد وضع قبایل مختلف بوده است. به این صورت که واژهای را یک قبیله برای معنایی و قبیله دیگر برای ضد آن نام نهادهاند، سپس بر اثر روابط اجتماعی، اقتصادی و غیره واژهها متبادل شدهاند. این عامل یکی از مهمترین عوامل اضداد نزد ابندرید[61] و ابوعلی فارسی[62] و برخی دیگر از عالمان است، چنانکه ابوعمرو شیبانی «ساجد» به معنای «راست ایستاده» را لهجه و زبان قبیله طی و به معنای «شخص منحنی» را زبان و لهجه سایر قبایل عرب میداند.[63] البته در قرآن فقط به معنای دوم آمده است.[64] برخی از کلمات قرآنی اضداد که منشأ آن اختلاف قبایل معرفی شده عبارتاند از: رجاء به معنای امید (بقره/2،218) و ترس (جاثیه/45،14)[65]، و عنوة: «عَنَتِ الوُجوهُ لِلحَیِّ القَیّوم»(طه/20،111) به دو معنای قهر و طاعت.[66]
3. وامگیری از زبانهای دیگر:
3. وامگیری از زبانهای دیگر:
مثلا واژه بطانه که برخی آن را به معنای باطن و ظاهر دانستهاند[67]، به گفته سیوطی از زبان قبطی وام
گرفته شده است.[68] شکل جمع این واژه در آیه شریفه «بَطَـائِنُها مِن اِستَبرَق»(الرحمن/55،54) آمده که برخی آن را به معنای ظواهر دانستهاند.[69]
4. تطور لغوی:
4. تطور لغوی:
تطور لغوی گاه بر اثر تحول آوایی رخ میدهد؛ به این معنا که کلمهای بر اثر تغییر در حروف یا نقطه و حذف یا زیادت، به شکل کلمهای دیگر درآمده و به دنبال این تحول، آن کلمه از اضداد شده است؛ مانند «اسرّ» به معنای کتمان و اظهار، که معنای دوم آن (اظهار) در اصل از «اشرّ» بوده و بر اثر تحول شین به سین به شکل «اسرّ» (به معنای کتمان) درآمده و از اضداد گردیده است.[70] نیز مانند کلمه غابر: «کانَت مِنَ الغـبِرین» (اعراف/7،83) به معنای باقی و ماضی، که معنای دوم آن در اصل از کلمه عابر است که به غابر متحول شده است.[71]
گاه نیز تطور بر اثر تحول معنایی پدید میآید؛ به این معنا که کلمهای در اصل وضع عام بوده است. سپس به تدریج در دو معنای خاص به کار رفته است؛ مانند «صریم» که در اصل به معنای قطع بوده و سپس درباره هریک از شب و روز به کار رفته است، زیرا هریک از این دو از دیگری جدا میشود. نیز مثل «قرء» که در اصل به معنای وقت بوده و سپس در وقت طُهر و وقت حیض به صورت مستقل به کار رفته و از اضداد شده است.[72] نیز مانند «عسعس» که در اصل به معنای تاریکی ضعیف بوده و سپس درباره آمدن و رفتن شب به کار رفته است که در هر دو هنگام، تاریکی شب ضعیف میشود.[73]
5. اسباب بلاغی:
5. اسباب بلاغی:
اسباب بلاغی را باید متداولترین عامل تحول معنای کلمات و پیدایش اضداد به شمار آورد که از مجرای آنها واژگان در معانی ضدشان به کار میروند. مهمترین عامل بلاغی، استعاره و مجاز است. بنا به نظر ابوعلی فارسی گاه کلمهای در معنایی به کار میرود. سپس برای ضد آن معنا استعاره آورده میشود و با غلبه استعمال آن، معنای جدید به منزله معنای اصلی کلمه درمیآید.[74] تأثیر این عامل در چند کلمه قرآنی به روشنی مشاهده میشود؛ مانند کلمه «امّت» به معنای فرد صالح در آیه «اِنَّ اِبرهیمَ کانَ اُمَّةً قانِتـًا لِلّهِ حَنیفـًا»(نحل/16،120) و جماعت و گروه در آیه «کانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً»(بقره/2،213) که استعمال آن در معنای نخست از روی استعاره و تشبیه فرد به جماعت است.[75] بسیار نیز میشود واژهای از روی تهکم و استهزا به صورت استعاره در معنای ضدش به کار رود؛ مانند استعمال «بشارت» به معنای خبر خوش دادن، از
روی تهکم در معنای تهدید به عذاب در آیات «فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَلیم»(آلعمران/3،21) و «بَشِّرِ المُنـفِقِینَ بِاَنَّ لَهُم عَذابـًا اَلِیمـا»[76](نساء/4،138) و به کار بردن تهکمی «الحَلیمُ الرَّشید»(هود/11،87) و «العَزیزُ الکَریم»(دخان/44،49) به صورت استعاره در معنای ضدشان.[77]
تفأّل نیز همچون تهکّم و استهزا یکی از زمینههای استعاره کلمات برای معنای ضدشان است، چنانکه در آیه«والبَحرِالمَسجور»(طور/52،6) برای مسجور دو معنای متضادِ پُر و خالی بیان شده است، که استعمال آن در معنای ظرف خالی میتواند از روی تفاؤل به پر شدن آن باشد.[78] نیز اطلاق «سلیم» به معنای سالم در معنای لدیغ و گزیده شده، از باب تفاؤل به سلامت شخص گَزیده شده است. جنید، قلب سلیم در آیه «اِلاّ مَن اَتَی اللّهَ بِقَلب سَلیم»(شعراء/26،89) را به همین معنای دوم، یعنی قلب گَزیده از خشیت خدا تفسیر کرده است؛ هرچند زمخشری آن را از تفاسیر بدعتآمیز خواندهاست.[79]
یکی دیگر از اسباب بلاغی، حذف و اختصار است که گاه واژه غیر تضادی را به حوزه اضداد وارد میکند، چنانکه فعل «رغب» که با حرف اضافه «عن» به معنای بیمیلی و با حرف «فی» به معنای میل داشتن است، حذف حرف اضافه آن در آیه«و تَرغَبونَ اَن تَنکِحوهُنَّ» (نساء/4،127) این کلمه را از دو معنای متضاد برخوردار کرده است.[80] در واقع عامل اصلی این اختلاف معنا دو حرف اضافه مذکور است.[81]
گاه نیز عادت اهل زبان این است که از روی ادب معنای زشتی را با واژهای نیکو یاد کنند؛ همانند استعمال «بصیر» درباره نابینا، یا به کار بردن «مولا» درباره عبد.[82] گاه نیز به عکس، برای مصون ماندن از حسد و چشمزخم، معنایی نیکو را با واژهای نازیبا ادا میکنند، مانند به کاربردن «شوهاء» (زشت) درباره زن زیبا[83] و «اعور» (لوچ) درباره فرد تیزبین.[84]
6. عوامل صرفی:
6. عوامل صرفی:
مانند برخی صیغههای مشترک میان دو معنای متضاد؛ همچون فعیل که به معنای فاعل و مفعول هر دو به کار میرود. گاه نیز ادغام یا اعلال برخی حروف کلمه سبب اشتراک آن کلمه میان دو معنای متضاد میشود؛ مانند «لایضارّ» که مشترک میان معلوم و مجهول است و «مختار»، «مرتاب» و «مرتدّ» که مشترک
میان اسم فاعل و اسم مفعول است.
نقش قرآنکریم در جمع واژگان اضداد انکارناپذیر است. برخی از مشهورترین واژگان اضداد با تکیه بر کاربردهای قرآنی آنها گرد آمدهاند و مهمترین قرینه بر آن، سیاق آیات است؛ مانند واژگان ظنّ[85]، رجا[86]، ولّی[87]، بطائن.[88] گاه نیز مبانی کلامی قرآنی سبب معرفی واژهای به عنوان اضداد شده است؛ مانند واژههای «عسی» و «لعل» به دو معنای شک و یقین. معنای یقین برای این دو واژه آن زمانی است که به خدا اسناد داده شوند.[89] بیان این معنا برای لعل و عسی از این تصور ناشی است که شک بر خداوند عارض نمیشود.[90] به شمار آمدن واژهای قرآنی از اضداد، گاه مبتنی بر تفسیری از یک آیه است؛ تفسیری که میتواند ناصحیح تلقی شود؛ مانند تفسیر «بعد» به معنای «قبل» در آیه شریفه «و لَقَد کَتَبنا فِیالزَّبورِ مِن بَعدِ الذِّکر» (انبیاء/21، 105) مبتنی بر اینکه مقصود از «الذکر» قرآنکریم باشد[91]؛ اما اگر مقصود از آن لوح محفوظ یا تورات باشد، بعد نمیتواند به معنای قبل باشد.[92]
نقش تضاد در تفسیر:
نقش تضاد در تفسیر:
با اینکه منکران اضداد از راههای گوناگون درصدد حل مسئله تضاد معنایی در الفاظ اضداد برآمدهاند، مشکل تفسیر آیات مشتمل بر اضداد حل نشده است، به ویژه در آیات مشتمل بر احکام شرعی، مانند«والمُطَـلَّقـتُ یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ ثَلـثَةَ قُرُوء»(بقره/2،228) که نمیتوان عده زنان مطلقه را بر اساس دیدگاه منکران، یعنی سه وقت بیان کرد، بلکه باید سه طُهر یا سه حیض باشد، چنانکه برخی فقها به دیدگاه اول و برخی به دیدگاه دوم گرایش یافتهاند.[93]
از دیگر سو، برخی از موافقان اضداد، استخدام اضداد در قرآنکریم را از جلوههای حکمت خداوند دانستهاند، زیرا این استخدام زمینهای برای توسعه معانی در قرآن پدید آورده است، چنانکه در آیه شریفه «و تَرغَبونَ اَن تَنکِحوهُنَّ»(نساء/4،127) رغب شامل هر دو معنا (بیمیلی و میل داشتن) است[94] که در موارد مختلف، به مناسبت، یکی از این دو معنا مصداق پیدا میکند؛ همچنین در آیه شریفه «والَّیلِ اِذا عَسعَس» (تکویر/81،17) مبرّد بر آن است که خداوند به اقبال و ادبار در شب، هر دو، سوگند یاد کرده است.[95] در آیه شریفه «لایُضارَّ کاتِبٌ ولا شَهیدٌ»(بقره/2،282) نیز بسیاری از
مفسران هر دو معنای معلوم و مجهول «لایُضارَّ» را مقصود آیه دانستهاند.[96]
روشن است که افزون بر آیات فقهی در بسیاری از آیات غیر فقهی مشتمل بر اضداد، نیز دو معنای متضاد واژه قابل جمع نبوده و نمیتوان آیه را بر دو معنا حمل کرد؛ همچون آیه «والبَحرِ المَسجور»(طور/52،6) و «فَاَصبَحَت کالصَّریم».(قلم/68،20) افزون بر اینکه در برخی موارد نیز سیاق آیه تنها بر یک معنای مشخص از واژه دلالت دارد؛ مانند اکثر کاربردهای واژه «ظن» در قرآن که یا بر معنای یقین تنها، یا بر شک تنها دلالت میکند و جمع هر دو ممکن نیست.
تضرع
اشاره
تضرع : اظهار زبونی نفس و ذلت در برابر خداوند متعالی هنگام درخواست حاجت و برای رفع گرفتاریها
تضرع مصدر باب تفعل از ریشه «ضـرـع» مشتق و در لغت، به معنای میل کردن به سوی چیزی از روی ذلت و نزدیک شدن به آن[1]، و اظهار خواری و زبونی انسان[2] آمده است. تضرع در اصطلاح به معنای اظهار زبونی نفس در برابر خدای متعالی هنگام درخواست حاجت[3] و ابراز ذلت در پیشگاه وی برای رفع گرفتاریها[4] دانسته شده است. برخی نیز آن را به معنای زاری کردن دانستهاند.[5]
تضرع در علوم مختلف و به مناسبتهای گوناگون، مورد توجه قرار گرفته است؛ در فقه به مناسبت نماز استسقاء[6]، نماز کسوف[7] و اعمال عرفات[8]، در اخلاق ذیل مباحث دعا[9] و توبه[10] و در عرفان به مناسبت تبیین ویژگیهای مردانالهی.[11]
در احادیث و ادعیه[12] نیز، تضرع کانون توجه فراوان است. برخی از روایات به تعریف[13] و بیان مصداق آن اشاره کرده[14] و برخی دیگر به اهمیت آن پرداختهاند.[15] دستهای از روایات نیز ریشه
رغبت و محبت فرشتگان به خداوند را تضرع آنان دانستهاند.[16]
در کتاب مقدس نیز، تضرع حضرت داود(علیه السلام)برای رهایی از گرفتاری[17] و تضرّع حضرت دانیال پیامبر(علیه السلام)نقل شدهاست.[18]
گرچه در قرآنکریم واژه تضرع و بعضی از مشتقات آن به صورت صریح در 7 آیه به کار رفته است؛ ولی از آیات دیگر مانند آیات مربوط به برخی از عذابها و نیز آیات مربوط به بعضی از پیامبران بحثهایی در زمینه تضرع استفاده شدهاست.
حقیقت تضرع:
حقیقت تضرع:
اصل معنای ضرع، میل کردن به سوی چیزی و قرب و نزدیکی به آن و مضارعه به معنای مشابهت و نزدیکی دو چیز در اوصاف است[19] و فعل مضارع را از آن رو مضارع گفتهاند که بر وقوع فعل در آینده نزدیک دلالت میکند.[20] نامگذاری پستان به ضرع نیز به جهت مایل شدن شیر از میان سرگین و خون به سوی آن است[21] (نحل/16،66)، بنابراین تضرع کردن به معنای مایل شدن به سوی خدا و برطرف کردن حجابها و نزدیک شدن به اوست و چون این امر با زبونی و ذلت در برابر خدا حاصل میگردد، برخی آن را به حالت ضعف و خواری انسان هنگام دعا*[22] یا اظهار ذلت و خواری در برابر خداوند متعالی برای رفع گرفتاریها و تنگناها[23] و ابراز ذلت نفس در مقابل خدا هنگام طلب حاجت از وی[24] تفسیر کردهاند:«ولَقَد اَرسَلنا اِلی اُمَم مِن قَبلِکَ فَاَخَذنـهُم بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعون»(انعام/6،42 و نیز اعراف/7،94) و از آنرو که تضرع برای رفع گرفتاریها تحقق مییابد، برخی دیگر معنای آن را، دعا با زبان[25] یا با تذلل جسم و ظاهر در برابر خداوند دانستهاند[26]: «قُل مَن یُنَجّیکُم مِن ظُـلُمـتِ البَرِّ والبَحرِ تَدعونَهُ تَضَرُّعـًا».(انعام/6،63)
گفته شده که از آیاتی چون «اُدعوا رَبَّکُم تَضَرُّعـًا وخُفیَةً ..»(اعراف/7،55) و 63 انعام/6 استفاده میشود که تضرع انسان در هنگام دعا، اجابت را نزدیکتر میکند[27] و نیز به شمار آوردن تضرع از قیود ذکر در آیه «واذکُر رَبَّکَ فی نَفسِکَ تَضَرُّعـًا»(اعراف/7،205) دلیل اهمیت آن است.[28] به کار رفتن تضرع به همراه خُفْیه در آیه
55 اعراف/7 نیز درخور توجه است. بر اساس احتمالی تضرع به معنای تذلل، و خفیه به معنای استتار است و چون تذلل معمولا در خفا صورت میگیرد خُفْیه کنایه از تذلل بوده، نقش آن در آیه تأکید همان تضرع است. بنابر احتمالی دیگر مراد از تضرع و خفیه جهر و سرّ بوده، راز آنکه به جای جهر تضرع به کار رفته این است که جهر در دعا با ادب عبودیت ناسازگار است، مگر در صورتی که با تضرع همراه باشد.[29]
بر اساس آیات 42 و 63 انعام/6 اعتقاد انسان به ضعف و ذلت نفس در برابر خداوند و عظمت وی[30] و احساس درماندگی به هنگام شداید و گرفتاریها از عواملی است که وی را به تضرع وا میدارد[31] و در مقابل، اصرار بر کفر، لجاجت، پیروی از وسوسه شیطان و انجام گناهان[32] و غرور نسبت به اعمال[33] او را از تضرّع در برابر خداوند متعالی بازمیدارد.
بنابر مضمون برخی آیات عذابهایی چون عذاب استدراج* (انعام/6،44)[34] و عذاب شدید (مؤمنون/23،77)[35] بر تارکان تضرع نازل میگردد. بر پایه روایات تفسیری، از آیاتی چون 76 ـ 77 مؤمنون/23 استفاده میشود که فرجام ترک تضرع، مؤاخذه به صورت قحطی، گرسنگی، گرانی و کشتار با شمشیر یا نزول عذاب اخروی است.[36]
برخی رهایی حضرت یونس(علیه السلام) از شکم ماهی و دیگر مشکلات[37] (انبیاء/21،87 ـ 88)، آمرزش حضرت داود(علیه السلام)، اعطای مقام مقربان و بهشت به وی[38]و قبولی دعا و توبه او از سوی خداوند[39] (ص/38،24 ـ 25) و برطرف شدن ابتلای حضرت ایوب(علیه السلام)[40] (ص/38،41) را نتیجه تضرع آنان دانستهاند