گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
تطهیر


تطهیر => طهارت

تطیّر

اشاره

تطیّر : فال بد زدن، بدشگون دانستن
تطیّر بر وزن تفعّل از ریشه «ط ـ ی ـ ر» به معنای مطلق فال[1] یا فال بدزدن و شوم دانستن است.[2] کاربرد نخستین این واژه در فال بدزدن و شوم دانستن بر اثر پرواز یا مشاهده پرندگان بوده[3]، سپس بر مطلق شوم بودن و فال بدزدن، بر اثر هر چیزی حاصل شود، اطلاق شده است.[4] برخی، مفهوم این واژه را مطلق سوءظن و توقع بلا دانسته‌اند.[5] برخی نیز با اذعان به غلبه کاربرد این واژه در شوم دانستن، مفهوم اصلی تطیر را اعم از بدشگون دانستن و فال نیک زدن دانسته‌اند.[6] واژگان «طَیْرَه»[7] و «طَیْر»[8] از همین ریشه، همچنین الفاظی چون

تشاؤم، شوم و نحوست نیز به معنای فال بدزدن و شوم دانستن آمده‌اند.[9] کلمه طائر نیز که اسم فاعل از همین ریشه است به معنی شانس و بخت[10] یا کنایه از شوم بودن به کار رفته است. راز این کاربرد، نامگذاری تطیر است به نام سبب آن که پرنده است.[11]
واژه تطیر سه بار و در قالب واژگان «تطیرنا»(یس/36،18)، «اطیرنا» (نمل/27،47) و «یطیروا»(اعراف/7،131) در قرآن آمده و در هر سه مورد به فال بدزدن و شوم دانستن تفسیر شده‌است.[12] در آیاتی دیگر نیز به موضوع تطیر بدون استفاده از واژه آن اشاره شده است. (نک: نساء /4،78) این آیات، بدشگون و شوم پنداشتن مؤمنان و پیامبران و فال بدزدن کافران به ایشان را گزارش کرده، ضمن جاهل خواندن تطیرکنندگان (اعراف/7،131)، در پاسخ به این ادعا و حربه ایشان، با به کاربردن شکل اسم فاعلی این واژه در سه جای قرآن (نمل/27،47؛ یس/36،19؛ اسراء/17،13) شومی را به خود کافران نسبت داده یا هرگونه تأثیری در جهان هستی از جمله شومی تنها در اختیار و قدرت خداوند شمرده شده است.

پیشینه و نامگذاری:

پیشینه و نامگذاری:
عرب جاهلی را عادت این بود که هنگام سفر اگر پرنده‌ای از سمت راست مسافر پرواز می‌کرد، آن را نشانه شوم بودن سفر پنداشته و اگر از سمت چپ وی پرواز می‌کرد آن را به فال نیک می‌گرفتند.[13] به تدریج مورد آن عمومیت یافت و هنگام اقدام به هر کاری جز سفر نیز چنانچه این اتفاق روی می‌داد، عرب به آن اتفاق فال بد یا فال نیک می‌زد که پیامد آن ترک آن کار یا تعجیل در انجام آن بود[14]؛ همچنین سبب آن از پرواز پرندگان، به شنیدن صدای آنها یا دیدن نوعی خاص از پرندگان نیز تعمیم یافت.[15]
اطلاق «تطیر» بر این کار به لحاظ ارتباط این مفهوم با پرندگان[16]، از باب نامگذاری شئ به نام سبب آن است.[17] برخی واژه پژوهان معاصر در تحلیلی متفاوت در این باره گفته‌اند: ماده «طیر» به معنای، حرکت سریع، پنهان و بدون هرگونه سنگینی است و علت اطلاق آن بر پرواز پرندگان نیز همین است که آنها بدون جنب و جوش فراوان و بسیار سبکبال به حرکت درمی‌آیند.[18] بر اساس همین معنا، یعنی حرکت سریع پرنده و پرواز آرام

آن، مفهوم اولیه واژه «تطیر» در فرهنگ عربی، پدید آمدن حرکت فکری سریعی در ذهن تطیرکننده و پی بردن به فرجام کار است و به صورت کنایی بر فال بدزدن و شوم پنداشتن نیز دلالت می‌کند.[19]
عرب جاهلی به هنگام مسافرت، وضع سفر خود را با پرواز پرنده‌ای پیش بینی می‌کرد؛ اگر پرنده از سمت راست وی پرواز می‌کرد، آن را «بارح» یا «مانح» نامیده و نشانه شوم بودن سفر می‌پنداشت و اگر از سمت چپ وی پرواز می‌کرد، آن‌را «سانح» نامیده و نشانه خوب بودن سفر خود می‌دانست.[20] علت شومی و نحوستِ پنداری «بارح» یا «مانح» این بوده که برای شکار آن و تیراندازی به سوی آن شخص باید از جهت اصلی خود منحرف شود.[21] البته برخی از عربها به عکس ترتیب یاد شده «سانح» را نشانه شوم بودن و «مانح» یا «بارح» را نشان خوش یمن بودن سفر می‌دانستند.[22]
بر اساس پندار مزبور، اگر پرنده‌ای در مسیر حرکت شخص بود، وی شخصا آن‌را می‌پراند تا با پرواز آن به شوم بودن یا نبودن سفر خود پی ببرد. این کار را «زجر» می‌نامیدند.[23] این مفهوم بعدها گسترش یافت و به هر چیز یا کسی که شوم بودن از وی برداشت شود، «زجر» اطلاق گردید. انواع پرندگان و صدای آنها، به ویژه صدای کلاغ[24]، همچنین انواع حیوانات، به ویژه آهو[25] و شتر[26]، نیز افراد مختلف انسان، به ویژه کسانی که نقص یا عیبی داشتند، همچنین برخی کلمات و حرکات، مانند عطسه کردن، از اسباب برداشت شوم بودن امور به شمار می‌آمدند.[27] تعداد دفعات نیز در برخی امور در مبارک یا شوم پنداری دخیل بوده است؛ نمونه اینکه برخی سه بانگ کلاغ را چون به تعداد حروف کلمه «خیر» است، مبارک دانسته و دو بانگ آن را چون به شمار حروف کلمه «شر» است، شوم دانسته‌اند.[28] برخی فراتر از این، حتی اگر چیزی خاص دیده یا شنیده نمی‌شد، به صرف حدس و گمانی بر وقوع امور بدشگون، بدان تطیر زده، آن را شوم می‌پنداشتند.[29]
تطیر و شوم دانستن، با تفاصیل مختلف آن، مختص عرب جاهلی نبوده و در میان سایر اقوام و ملل نیز شایع است.[30] حتی برخی با ذکر شواهدی روایی، مدعی‌اند که انسان را گریزی از تطیر نیست و انسانها در همه دوره‌ها به نوعی به این خرافه

مبتلا بوده‌اند[31] که البته باید با روشهای خاص آن را درمان کرد.[32]
گروهی علت تطیر کافران به پیامبران را مشکلات و اختلافات داخلی دانسته‌اند که بر اثر دعوت انبیا در میان کافران رخ می‌داده و جمعیت یکپارچه آنان را دچار تفرقه و چند دستگی می‌کرده است.[33] برخی دیگر علت آن را وعید انبیا و نشانه بغض کافران نسبت به ایشان دانسته‌اند[34] که به سبب عجز در مقابل انبیا(علیهم السلام)به این سلاح متوسل می‌شدند تا در برابر دعوت پیامبران مقاومت کنند.[35] برخی از مفسران نیز تطیر منافقان به پیامبران را نشانه ترس آنان از جهاد و بهانه‌ای برای ترک جهاد ذکر کرده‌اند.[36]

مفهوم طائر:

مفهوم طائر:
در آیاتی که تطیر کافران نسبت به پیامبران و مؤمنان را یاد می‌کنند، تعبیر «طـئِرُکُم مَعَکُم»(یس/36،19) و مانند آن تکرار شده است. در تفسیر واژه طائر و بیان مقصود از این لفظ در این آیات و همچنین علت اختلاف انتساب آن به کافران و به خداوند، سخن و نظر مفسران گونه‌گون است.
1. عده‌ای از مفسران بر آن‌اند همان‌گونه که پرنده در فرهنگ عرب جاهلی سبب خیر* و شر دانسته شده است، مراد از طائر نیز اسباب خیر و شر است. ایشان اشاره‌ای به مصادیق یا تبیین بیشتری از این اسباب نکرده‌اند.[37] 2. برخی واژه طائر را به معنای رزق یا سعادت و شقاوت انسان دانسته‌اند.[38] 3. عده‌ای دیگر آن‌را استعاره‌ای از مطلق قضا و قدر الهی مؤثر در حظ و بهره انسان[39] و سرنوشت پیش بینی شده از سوی خداوند برای وی می‌دانند.[40] 4. برخی با تفسیر آن به سبب شوم بودن، گفته‌اند که این سبب در علم الهی مقدر است.[41] 5. در قولی دیگر نیز «طائر» به خود شوم‌بودن مقدر در قضای الهی تفسیر شده است. [42] 6 عده‌ای طائر را به معنای اعمال ثبت شده انسان در کتاب دانسته‌اند که به همان تفصیل سبب نزول خیر و شر بر انسان می‌گردد.[43] 7. برخی دیگر مراد از طائر را مطلق کتاب اعمال انسان دانسته‌اند، بی‌آنکه اشاره‌ای کنند که آیا مراد کتاب اعمال

انسان است یا کتاب قضا و قدر الهی.[44]
8. برخی با تمسک به عبارت شایع عربی که «طائر اللّه لا طائرک»، طائر در آیه را به فعل و حکمت الهی تفسیر کرده و گفته‌اند: همه اتفاقات عالم بر اساس حکمت الهی و نه بر اساس افعال و حکمت انسانی رخ می‌دهد.[45]
9. گروهی طائر را به شوم بودنی تفسیر کرده‌اند که در افعال و کفر کافران ریشه دارد.[46] 10. عده‌ای با تفسیر طائر به جزا و عذاب تطیر، آن را عذاب الهی دانسته‌اند که برای تطیرکنندگان نسبت به انبیا و اولیای الهی تدارک دیده شده است.[47] 11. برخی نیز طائر را به معنای مطلق نتیجه اعمال انسان دانسته و آن را به عذابی تفسیر کرده‌اند که خداوند برای کافران به سبب اعمال آنان تدارک دیده است.[48]
12. در این میان برخی، طائر را به معنای دلیل دانسته‌اند؛ به این بیان: همان‌گونه که پرنده دلیلی بر خیر و شر بود، طائر انسان نیز دلیل وی و ملازم اوست.[49] بر اساس این بیان می‌توان طائر را هم کتاب قضای الهی دانست که ملازم و راهنمای افعال وی در این دنیاست و هم می‌توان به کتاب اعمال انسان تفسیر کرد که در آخرت دلیل و شاهد وی بر جزای اعمالش خواهد بود.
دو آیه طائر را به انسان نسبت داده است. (اسراء/17،13؛ یس/36،19) بیشتر مفسران این طائر را به اعمال انسان، کتاب اعمال، سبب شوم بودن یا شوم بودن تفسیر کرده‌اند.[50] وجه استناد آن به انسان نیز آن است که وی فاعل آن اعمال بوده و اعمالی که منشأ خیر یا شر اوست از خود وی صادر شده‌اند. [51] در دو آیه دیگر طائر نزد خداوند دانسته شده است. (اعراف/7،131؛ نمل/27،47) این طائر به کتاب قضا و سرنوشت مقدر انسان از سوی خدا، یا به نتیجه اعمال انسان، اعم از ثواب و عقاب، تفسیر شده است.[52] راز اسناد آن به خداوند سبحان نیز آن است که این امر از سوی وی انجام می‌گیرد.[53]
در این میان برخی با هدف جمع بین انتساب طائر به خداوند و انسان، گفته‌اند: طائر هرکسی از آن جهت که وی عامل آن بوده و مستحق نتیجه آن است، «با‌اوست»، و از آن رو که خدا جزا و نتیجه آن را محقق و عملی می‌سازد، «نزد‌خداست»[54]؛ به عبارت دیگر قرآن‌کریم طائر را

منحصر می‌داند در افعال خود انسان و اثر و جزای اخروی آنها که از سوی خداوند داده می‌شود.[55]

اثرگذاری تطیّر:

اثرگذاری تطیّر:
اسلام تطیر را امری خرافی دانسته که معلول جهل انسان و تصور نادرست وی در مؤثر دانستن غیر خداوند در عالم و نیز اسناد گرفتاری و نتیجه ناپسند اعمال به غیر عامل آنهاست[56] که نتیجه آن یأس و ناامیدی از رحمت الهی است.[57] نادانی و در نتیجه ناتوانی تطیر کنندگان در شناخت علت برخی پدیده‌ها، سبب می‌شود آن پدیده‌ها را معلول اموری خرافی بدانند.[58] برخی علت باور به چنین امری خرافی را استناد حوادث و پدیده‌ها به امور همزمان با آنها از سوی انسان دانسته و برآن‌اند که جاهلان به امور ناسازگار با خواسته‌ها و امیالشان عنوان «شوم» می‌دهند.[59] دلبستگی به دنیا نیز از عوامل تطیر دانسته شده به نحوی که هر امر خوشایند انسان مبارک است و گرنه شوم خواهد بود.[60]
قرآن‌کریم در انکار تطیر، اصل اثرناگذاری غیر خدا در عالم را بیان فرموده: «قُل کُلٌّ مِن عِندِاللّه»(نساء/4،78)[61] و تأکید می‌کند که انسان مؤمن و کسی که قلب او هدایت یافته به روشنی می‌یابد که هیچ مصیبتی بی‌اذن الهی به او نمی‌رسد[62] و در عین حال هر آنچه به انسان می‌رسد، نتیجه تلاش و کردار وی است: «لَیسَ لِلاِنسـنِ اِلاّ ما سَعی»[63].(نجم/53،39)
روایات نیز بر بطلان تطیر تأکید داشته[64]، آن را نوعی شرک می‌دانند.[65] البته باطل بودن تطیر به معنای بی‌تأثیری مطلق آن نیست، بلکه تطیر ممکن است نسبت به کسی که از آن بیم دارد، مؤثر واقع شود[66] و خداوند ابتلا به آن شر را جزای دنیوی تطیر وی قرار می‌دهد[67]، بنابراین تأثیر روانی تطیر مورد تأکید روایات است[68]، از همین‌رو برخی تطیر کافران به پیامبران را سبب بی‌تأثیری تبلیغ و انذار ایشان دانسته‌اند.[69]
اسلام ضمن منع از تطیر، راه درمان آن را توکل و اتکا به خدا دانسته[70]، حتی از توکل به عنوان کفاره تطیر یاد کرده است.[71]
برخی روایات با مذموم شمردن تطیر، «تفأل»

را ستوده[72] و آن‌را حق دانسته‌اند.[73] تفأل برخلاف تطیر که بدشگونی و توقع شر است، به توقع خیر و خوبی تفسیر شده است.[74] البته برخی تفأل را عام و تطیر را منحصر در توقع شر دانسته‌اند که چندان صحیح به نظر نمی‌رسد.[75] در مقابل، عده‌ای تطیر را عام دانسته‌اند.[76]
بعضی، علت حسن تفأل و قبح تطیر را در تفاوت سبب آن دو ذکر کرده‌اند، زیرا تفأل از حسن ظن و اتکا به خدا ناشی است[77]؛ ولی تطیر ناشی از غیر خداست. برخی دیگر علت حسن تفأل را در انبساط خاطر و امیدی دانسته‌اند که در شخص برای موفقیت حاصل می‌شود[78]؛ همچنین استخاره به قرآن‌کریم، از آن جهت که تفأل مثبت بوده و سبب حسن ظن به خداست مجاز شمرده است.

تظلّم

تظلّم=> دادخواهی

تعاون

اشاره

تعاون
تعاون به معنای همیاری و هم پشت شدن[1] از ریشه «ع ـ و ـ ن» به معنای نصرت دادن و کمک رساندن است.[2] تعاون مصدر باب تفاعل از این ریشه و به معنای یکدیگر را کمک کردن است.[3] صیغه‌های بابهای افعال (کهف /18،95)، تفاعل (مائده /5،2) و استفعال (بقره/2،45، 153) همچنین یک مورد صفت مشبهه (عوان: بقره /2،68) از این ماده در قرآن به کار رفته است. واژه‌هایی چون «ظهیر» (بقره/2،85؛ فرقان /25، 55؛ تحریم /66،4)، «اجتماع» (اسراء /17، 88) و «انتصار» (شوری /42، 39) نیز با مفهوم تعاون، نزدیکی معنایی دارند.
انسانها از دیرباز در جهت تسهیل کارها یا عملی ساختن کارهایی که انجام آنها به صورت فردی ناممکن بوده، یا برای صرفه جویی در وقت و هزینه، با هم تعاون و همکاری می‌کردند.[4] از منظر جامعه*شناختی، تعاون هنگامی رخ می‌دهد که میان اشخاص و گروههایی که هدف آنان پیوند چند فعالیت، کمک رسانی متقابل و انجام کاری به طور مشترک است، تعامل اجتماعی پدید آید.[5] از نیمه قرن 19 میلادی نیز نوعی فعالیت تعاونی در زمینه اقتصاد شکل گرفت و به گسترش شرکتهای تعاونی انجامید. شرکت تعاونی، مفهومی نوین و سازمان، مؤسسه یا شرکتی متشکّل از افراد

داوطلبی است که نیازهای مشترک و اهداف اقتصادی معیّن داشته، تأمین نیازهای خود را از طریق تعاونی آسان‌تر می‌دانند و سهم و حقوق هریک از اعضا در شرکت و در اداره آن مساوی است.[6] یک مؤسسه تعاونی برخلاف یک شرکت تجارتی، سازمانی است که وضع افراد در آن، برابر و همه آنها در اتّخاذ تصمیم نسبت به سیاست عمومی تعاونی مزایایی یکسان دارند.[7] در قرآن به مفهوم نوین تعاون اشاره‌ای نشده و تنها برخی مبانی اخلاقی و فرهنگی آن تأیید شده است.[8]
تعاون و همکاری در جامعه عربی قبل از اسلام به سبب عمق فردگرایی مطلق در میان آنان، کم‌رنگ بوده است. آنان تنها در برابر همخون خود نرمش نشان می‌دادند[9] و تنها برای مصالح شخصی خود با دیگر قبایل همپیمان شده، آنان را یاری می‌دادند. پیمانهای آنان غالباً مرتبط با امور جنگی بود و تا زمانی امتداد می‌یافت که مصالحشان پا‌برجا بود. [10] پیامبر(صلی الله علیه وآله)در جهت امت*سازی، کوشید تا مبانی فکری و اخلاقی تعاون را بین مسلمانان پدید آورد و برای این منظور از روشهای گوناگونی استفاده کرد؛ مانند دعوت مردم به یکتاپرستی و ایجاد اُخوّت ایمانی و دینی بین آنها (حجرات/49، 10) که همه مسلمانان را چونان پیکری واحد می‌کرد و خوشی و ناخوشی هر فردی را با خوشی و ناخوشی دیگران برابر قرار می‌داد؛ همچنین دعوت به تعاون و همکاری در تقوا و نیکوکاری و نهی از تعاون بر تجاوز و گناه (مائده /5، 1 ـ 2) و نهی از تعاون با مجرمان (قصص /28،17) نیز امر به رعایت عدالت (مائده /5، 8) و اجرای برخی راهکارهای عملی در این زمینه، مانند انعقاد پیمان برادری و مساعدت بین گروههای مهاجر و انصار (انفال/8،74) و.. [11] غیر از موارد پیشگفته، گاه در قرآن از تعاون به عنوان راهکاری کمکی در انجام کارهای دشوار یاد شده است. (کهف/18، 94 ـ 95؛ شوری /42، 39؛ فرقان/25، 35) در برخی موارد نیز از باب تعجیز به تعاون اشارت رفته است که اگر همه انسانها جمع شده، جنیان نیز به یاری آنان بیایند، نمی‌توانند مانندی برای قرآن بیاورند. (اسراء /17،88؛ بقره /2، 23 ـ 24)[12]
از دیدگاه قرآن مسلمانان با هم برابر: «اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ اَتقـکُم» (حجرات/49، 13) و برادر: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ»(حجرات /49، 10) و چونان پیکری واحدند: «کَاَنَّهُم بُنیـنٌ مَرصوص»(صفّ/61،4) و باید بر اساس «برّ و

تقوا» همدیگر را یاری دهند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ... تَعاونوا عَلَی البِرِّ والتَّقوی».(مائده/5،2) ظاهر این آیه، وجوب تعاون بر‌اساس برّ و تقواست.[13] مفسران تقوا را به اطاعت از اوامر و نواهی خداوند تفسیر کرده[14] و در تبیین معنای برّ به آیه 177 بقره /2 استناد کرده‌اند[15] که مصادیق برّ را چنین برمی‌شمرد: ایمان به خدا، قیامت، فرشتگان، قرآن و پیامبران، انفاق مال خود به رغم علاقه به آن به خویشاوندان، یتیمان، مسکینان، واماندگان در راه، سائلان و بردگان، برپایی نماز، پرداخت زکات، وفا به عهد، و استقامت و پایداری در برابر بیماریها و محرومیتها و در میدان جنگ.
برخی برّ و تقوا را مطابق سیاق آیه به معنای بخشش و چشم پوشی گرفته‌اند، زیرا پیش از دعوت به همیاری بر‌اساس برّ و تقوا، از خصومت مسلمانان با کسانی سخن می‌رود که آنان را در سال حدیبیه از عمره بازداشتند.[16] بعضی برّ را به معنای اطاعت از اوامر خدا و تقوا را پرهیز از منهیات[17] و برخی دیگر برّ را به معنای راستگویی یا دوری از منهیات یا اسلام، و تقوا را به معنای سنت[18] دانسته‌اند. برخی نیز هر دو واژه را به یک معنا گرفته و تکرار را برای تأکید دانسته‌اند.[19] به نظر گروهی دیگر از همراه آمدن برّ و تقوا این است که برّ به رضایت مردم اشاره دارد و تقوا به رضایت الهی و در تعاون و همیاری با مردم هر دو باید لحاظ شوند.[20]
نیکوکاری و تقوا سبب ایجاد همکاری و ترجیح نفع عمومی بر سود شخصی است[21]، از این رو قرآن‌کریم با هدف از بین بردن فردگرایی و منفعت‌طلبی در میان اعراب جاهلی، به انتقاد از این بینش غیر ایمانی پرداخته که کمک به دیگران را خسارت و زیان می‌شمرد:[22] «و مِنَ الاَعرابِ مَن یَتَّخِذُ ما یُنفِقُ مَغرَمـًا...» (توبه/9،98)، بر همین اساس اهتمام و مطلوب مؤمنان هماره نفع شخصی نیست، بلکه گاه خود به چیزی نیازمندند؛ ولی دیگران را بر خویش مقدم می‌دارند: «والَّذینَ تَبَوَّءُو الدّارَ والایمـنَ مِن قَبلِهِم... یُؤثِرونَ عَلی اَنفُسِهِم ولَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ و مَن یوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاُولـئِکَ هُمُ المُفلِحون». (حشر/59،9؛ نیز آل عمران/3،92)
در قرآن به مصادیقی دیگر از تعاون نیز اشاره شده است؛ مانند «ماعون»: «فَوَیلٌ لِلمُصَلّین *

اَلَّذینَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهون * اَلَّذینَ هُم یُراءون * ویَمنَعونَ الماعون».(ماعون/107، 4ـ7) قرض دادن، عمل خیر، عاریه دادن وسایل خانه و زکات جزو مصادیق «ماعون» یاد شده‌اند[23] که بازگشت معنایی همه آنها به همیاری و تعاون‌است.[24] آیه‌ای دیگر از گروهی از انصار که مهاجران را پناه داده و بدانان در برابر مشرکان یاری رساندند با عنوان «مؤمنان راستین» یاد می‌کند[25]: «والَّذینَ ءاووا وَنَصَروا اُولـئِکَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقـًّا».(انفال /8،74) آیه‌ای دیگر مؤمنان را چنین می‌ستاید که در کارها با هم مشورت و همفکری کرده، از روزی خود انفاق می‌کنند و در برابر ظلمْ یکدیگر را یاری می‌رسانند[26]: «والَّذینَ...واَمرُهُم شوری بَینَهُم ومِمّا رَزَقنـهُم یُنفِقون * والَّذینَ اِذا اَصابَهُمُ البَغیُ هُم یَنتَصِرون».(شوری/42، 38 ـ 39)
اهمیت تعامل و همیاری انسانها در حلّ و رفع مشکلات یکدیگر از آیات ناظر به فلسفه تحریم ربا نیز‌به خوبی برمی‌آید.[27] (در نکوهش ربا و ذکر عذاب بر‌آن نک: بقره /2، 275 ـ 279) رباخواری که با توجه‌به چشم پوشی از سود حاصل از جریان یافتن پول در فعالیتهای اقتصادی، عملی در ظاهر منطقی به‌نظر می‌رسد، در این آیات ستم به دیگران تلقی شده‌است. در مقابل، بخشش و کمک به دیگران تحت‌عنوان انفاق (بقره /2،265 ؛ سبأ/34، 39؛ حدید 57، 10 و...) صدقه (نساء /4،114؛ یوسف/12، 88؛ احزاب /33،35؛ حدید /57،18 و...) و وام بدون ربا (قرض‌الحسنه) مورد سفارش و ترغیب است: «مَن ذَا الَّذی یُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا فَیُضـعِفَهُ لَهُ اَضعافـًا کَثیرَةً...».(بقره/2،245؛ همچنین نک: مائده /5،12؛ حدید/57، 18؛ تغابن /64،17؛ مزمّل /73، 20) قرض دادن نیکو در راه خدا، به قرض دادن از مال حلال، وام دادن بدون منت و آزار و به قرض دادن با رضایت خاطر تفسیر شده است.[28] (= قرض‌الحسنه*)
قرآن همان‌گونه که خواهان پیشی گرفتن مؤمنان در کارهای نیک (بقره /2، 148؛ آل عمران /3، 114؛ مائده/5، 48 و...) و تعاون و همیاری بر‌اساس برّ و تقواست، آنان را از همکاری در راه گناه و تعدی بازمی‌دارد: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا... لا تَعاونوا عَلَی الاِثمِ والعُدونِ واتَّقوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب».(مائده/5،2) برخی مفسران با توجه به سیاق آیه، «اِثمِ وعُدوان» را به انتقام و تلافی تفسیر کرده‌اند.[29] بعضی دیگران با تعمیم آن، «اثم» را به معنای گناهکاری و «عدوان» را به

معنای تجاوز از حدود الهی دانسته‌اند.[30] گروهی نیز اثم را به معنای کفر و عدوان را به معنای بدعت یا ظلم دانسته‌اند.[31] برخی نیز اثم را در ارتباط با خدا، یا خدا و مردم و عدوان را تنها به ستم به مردم تفسیر کرده‌اند.[32] دستور رعایت تقوای الهی در انتهای آیه، تأکیدی بر دوری جستن از همیاری با ظالم در راه گناه و تعدی است، زیرا تقوا، مسلمانان را از تعدی از حدود الهی و ظلم به دیگران باز‌می‌دارد.[33] در آیه‌ای دیگر نیز پس از سفارش مؤمنان به گروه‌سازی و تعاون و همیاری در سختی و راحتی، امر به تقوا و پرهیزگاری آمده‌است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اصبِروا وصابِروا ورابِطوا واتَّقوا اللّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحون».(آل‌عمران/3،200) صبر به معنای تحمل و شکیبایی فردی در گرفتاریها و اطاعت خداوند است و مصابره به معنای شکیبایی گروهی‌است. به طور قطع صبر و پایداری گروهی همراه با تعاون و همیاری آسان‌تر خواهد بود. مرابطه نیز طبق تفسیری به معنای تشکیل گروههای همکاری و تعاونی است. از آنجا که هدف از تعاون باید سعادت دنیا و آخرت باشد در پایان آیه به پرهیزگاری و تقوای الهی سفارش شده است.[34]
طبق آیات دیگر، خداوند کسانی را که براساس گناه و تجاوز همکاری کنند، بازخواست می‌کند: «ثُمَّ اَنتُم هــؤُلاءِ تَقتُلونَ اَنفُسَکُم وتُخرِجونَ فَریقـًا مِنکُم مِن دِیـرِهِم تَظـهَرونَ عَلَیهِم بِالاِثمِ والعُدونِ».(بقره/2 85) تظاهر به معنای تعاون و هم‌پشت شدن و «ظهیر» به معنای معاون و پشتیبان و یاری‌رسان است.[35] احزاب /33،26؛ ممتحنه /60،9؛ تحریم /66،4. ظهیر: فرقان/25،55؛ تحریم/66،4)
اهمیت تعامل اجتماعی با دیگران از دیدگاه اسلامی چنان است که مسلمان نه تنها باید از معاونت با ظالم بپرهیزد، بلکه باید دیگران را نیز از ظلم کردن باز دارد، بر همین اساس پیامبراعظم(صلی الله علیه وآله) فرمودند: برادر مؤمنت را، خواه ظالم یا مظلوم، یاری‌رسان؛ مظلوم را با حمایت از او و ظالم را با بازداشتن او از ستمکاری.