گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هفتم
تعبیر خواب


تعبیر خواب => رؤیا

تعجب

اشاره

تعجب
تعجب مصدر باب تفعل از ریشه «ع ـ ج‌ـ ب» و به معنای شگفت‌زده شدن است. تعجب حاصل بزرگ شمردن پدیده‌ای کمیاب یا بی‌مانند و جهل به حقیقت یا سبب آن است و با زوال یکی از این دو شرط، تعجب‌زایل می‌شود.[1] تعجب در برخورد با پدیده‌ای رخ‌می‌دهد که علت آن بر انسان پوشیده است، از این رو با آشکار شدن، علت، تعجب رخت برمی‌بندد.[2] از عوامل دیگر تعجب، عظمت یک شیء[3]، وقوع حادثه‌ای نادر و خلاف عادت[4] و رویارویی با امور خوشایند انسان است[5]، از این رو آن را بر دو گونه ستایشی و نکوهشی شمرده‌اند؛ تعجب ستایشی از رضایتمندی و استحسان حکایت دارد و با صیغه ثلاثی مزید «أعجبت» بیان می‌شود، تعجب نکوهشی حاکی از

ناخشنودی و نارضایتی است و با صیغه ثلاثی مجرد «عجبت» بیان می‌شود.[6] نحویان در تعریفی کاربردی گفته‌اند: هرگاه صفتی در چیزی فزون از اندازه معمولی خود باشد، حالت تجب رخ می‌دهد.[7]
در زبان عربی الفاظ بیانگر تعجب دو گونه‌اند: قیاسی و سماعی؛ در نوع نخست دو صیغه «ما اَفْعَلَه» و «اَفْعِلْ بِه» به کار می‌رود. تفهیم تعجب در گونه دوم با تعابیری است؛ همچون «لله دَرّ فلان»، «سبحان الله»، یا با کاربرد برخی ادات استفهام و ندا[8] و نیز واژه «ویل»[9]، یا با ایجاد تغییراتی در ساختار جمله، مانند تقدیم و تأخیر.[10]
بیش از 100 آیه در قرآن به شیوه‌های گونه‌گون بیان تعجب در عربی و از احساس تعجب حکایت دارند. این آیات از جهت موضوع، فاعل و زمان تعجب، بسیار متنوع‌اند. برخی از این آیات بازگو کننده تعجب انسانهایی اعم از خوب و بد، هم در مقام ستایش و تحسین (یوسف/12،31) و هم در مقام نکوهش و انکار (یونس/10،2)اند و تعجب گذشتگان را در داستان یا رویدادی تاریخی نقل کرده (حجر/15،54) یا از تعجب در آینده خبر می‌دهند. (طه/20،125).
در گروهی دیگر از آیات، تعجب به خداوند نسبت داده شده است. (آل عمران/3،101) تعجب در انسان، انفعالی نفسانی و معمولا ناشی از جهل به علت است، بدین جهت مفسران و ادیبان، اسناد حقیقی تعجب را به خداوند نادرست دانسته و در نتیجه ناگزیر از تأویل و توجیه این آیات شده‌اند.[11]

گونه‌شناسی تعجب در قرآن:

گونه‌شناسی تعجب در قرآن:
آیات تعجب، گاه در ضمن برخی داستانها و رویدادهای تاریخی آمده‌اند و گاه در توصیف حوادث آینده؛ مانند قیامت.
در داستانها و رویدادهای تاریخی گوناگونی، از تعجب برخی انسانهای نیک و بد یاد شده است. این بخش شامل مواردی از شگفتی پیامبران یا برخی نزدیکان ایشان از برخی نشانه‌های الهی است؛ مانند:
1. آن‌گاه که فرشتگان به حضرت ابراهیم خبر پدر شدن او را دادند، همسر وی از این خبر شگفت‌زده شد. فرشتگان در واکنش به تعجب ساره، شگفت‌زدگی در برابر امر خدا را بجا ندانسته، از نزول رحمت و برکات خداوند بر ایشان یاد کردند: «قالَت یـوَیلَتی ءَاَلِدُ واَنا عَجوزٌ و هـذا بَعلی شَیخـًا اِنَّ هـذا لَشَیءٌ عَجیب * قالوا اَتَعجَبینَ مِن اَمرِ اللّهِ رَحمَتُ اللّهِ و بَرَکـتُه...».(هود/11،72 ـ 73[12]؛ و نیز نک: حجر/15،54؛

ذاریات/51،29)
2. حضرت زکریا از مژده بچه دار شدن در سن پیری و بروز این معجزه خلاف عادت شگفت‌زده شد[13]: «قالَ‌رَبِّ اَنّی یَکونُ لی غُلـمٌ وقَد بَلَغَنِیَ الکِبَرُ وامرَاَتی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفعَلُ ما یَشاء».(آل‌عمران/3،40 و نیز مریم/19،8)
3. بشارت یاد شده پس از آن روی داد که زکریا نزد حضرت مریم رزقی خاص می‌یافت و از آن تعجب می‌کرد تا آنکه روزی راز آن را از حضرت مریم جویا شد و حضرت مریم در پاسخ گفت: «هُوَ مِن عِندِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب».(آل‌عمران/3، 37) پس از آن بود که زکریا با تضرع به درگاه خداوند نیایش کرد و آن‌گاه که نوید پدر شدن به وی داده شد، از خداوند نشانه خواست و خدای سبحان او را به سه روز قادر نبودن بر تکلم نشانه داد. (آل‌عمران/3،41)[14]
4. حضرت مریم آن هنگام که از پدید آمدن بچه‌ای بدون پدر خبر یافت، شگفت‌زده شد: «قالَت اَنّی یَکونُ لی غُلـمٌ ولَم یَمسَسنی بَشَرٌ ولَم اَکُ بَغیـّا» (مریم/19،20 و نیز آل عمران/3،47) البته این تعجب نه از روی انکار قدرت خدا که از روی عظمت[15] یا جهل به چگونگی آن بود.[16]
5. نمونه دیگر، تعجب برخی نیکان از سرکشی و گمراهی بدکاران است؛ مانند ابراز شگفتی مؤمن آل‌فرعون از تصمیم فرعونیان بر کشتن موسی تنها به دلیل حق‌گویی وی: «.. اَتَقتُلونَ رَجُلاً اَن یَقولَ رَبِّیَ اللّهُ وقَد جاءَکُم بِالبَیِّنـتِ مِن رَبِّکُم...»(غافر/40،28) و نیز رفتاری که قومش با وی کردند و در برابر دعوت آنان به خداوند و حق، او را به شقاوت و کفر خواندند: «یـقَومِ ما لی اَدعوکُم اِلَی‌النَّجوةِ و تَدعونَنی اِلَی النّار».(غافر/40،41)
6. از همین قسم است اشاره برخی آیات به شگفت‌انگیز بودن برخی معجزات و کرامات پیامبران و اولیای الهی، چنان که برخی هدف از تعبیر خداوند در یادکرد از ماجرای کفالت مریم توسط حضرت زکریا را ایجاد تعجب و شگفتی در مخاطبان دانسته‌اند[17]: «ذلِکَ مِن اَنباءِ الغَیبِ نوحیهِ اِلَیکَ وما کُنتَ لَدَیهِم اِذ یُلقونَ اَقلـمَهُم اَیُّهُم یَکفُلُ مَریَمَ وما کُنتَ لَدَیهِم اِذ یَختَصِمون».(آل عمران/3،44) خاندان عمران درباره کفالت مریم با هم رقابت می‌کردند؛ ولی با انجام قرعه، زکریا کفیل مریم شد.[18]
7. گروهی که حضرت مریم(علیها السلام) را به سبب به دنیا آوردن حضرت عیسی(علیه السلام)نکوهش می‌کردند، از

درخواست حضرت مریم مبنی بر پرسش از نوزاد در گهواره، شگفت‌زده شدند: «قالوا کَیفَ نُکَلِّمُ مَن کانَ فِی المَهدِ صَبیـّا»(مریم/19،29)؛ اما به ناگاه عیسی به سخن آمد و ابراز تعجب انکارآمیزشان را پاسخ گفت.[19]
8. منت نهادن خداوند بر گروهی از بندگانش و برگزیدن آنها برای پیامبری یا منصبهای دیگر، شگفتی مخالفان و حسودان را برانگیخته است. نمونه اینکه بنی اسرائیل پس از برگزیده شدن طالوت برای پادشاهی یهود، از اینکه فردی فقیر برای این امر از سوی خدا برگزیده شده، ابراز شگفتی می‌کردند: «قالوا اَنّی یَکونُ لَهُ المُلکُ عَلَینا ونَحنُ اَحَقُّ بِالمُلکِ مِنهُ ولَم یُؤتَ سَعَةً مِنَ المال» تا آنکه پیامبرشان به برگزیده شدن وی از سوی خدا و برخورداری وی از علم و قدرت اشاره کرد: «اِنَّ اللّهَ اصطَفـهُ عَلَیکُم وزادَهُ بَسطَةً فِی العِلمِ والجِسم» و سرانجام نشانه‌هایی بر پادشاهی او آورد که وی خواهد توانست تابوت بنی اسرائیل را به آنان بازگرداند: «اِنَّ ءایَةَ مُلکِهِ اَن یَأتِیَکُمُ التّابوت». (بقره/2،247 ـ 248)
در همین زمینه در 4 سوره از تعجب مردم درباره نزول وحی بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) یاد شده است و نیز اینکه چگونه مردی از بین خودشان به پیامبری برگزیده شده است: «اَوَ عَجِبتُم اَن جاءَکُم ذِکرٌ مِن رَبِّکُم عَلی رَجُل مِنکُم لِیُنذِرَکُم...».(اعراف/7،63، 69 و نیز یونس/10،2) در همه این موارد تعجب آنها نابجا دانسته و انکار شده است.[20] کافران افزون بر ابراز شگفتی، پیامبر را به ساحری و دروغگویی متهم می‌کردند: «وعَجِبوا اَن جاءَهُم مُنذِرٌ مِنهُم و قالَ الکـفِرونَ هـذا سـحِرٌ کَذّاب».(ص/38،4 و نیز ق/50،2)
9. در نوعی دیگر از یادکرد تعجب در رویدادهای تاریخی، قرآن‌کریم شگفتی مخالفان پیامبران از اعتقاد راسخ و رویگردانی انبیا از عقاید قوم خود را بیان می‌کند؛ مانند اینکه آزر از اینکه ابراهیم از عقاید او سر‌باز زده متعجب شد و وی را تهدید کرد که اگر از این باورها دست نکشد، او را سنگسار و از خود دور خواهد کرد: «قالَ اَراغِبٌ اَنتَ عَن ءالِهَتی یـاِبرهیمُ لـَئِن لَم تَنتَهِ لاََرجُمَنَّکَ واهجُرنی مَلیـّا».(مریم/19،46)
نابودی زراندوزان و بهره‌مندیها و اندوخته‌های دنیایی شگفت‌انگیز آنان نیز مایه تعجب دنیاخواهان بوده است. نمونه اینکه هلاکت قارون با وجود تمکن مالی بسیار و گنجهای فراوان (قصص/28،76) برای مردم شگفت‌انگیز بود.[21] آنان‌که تا پیش از نابودی قارون آرزوی منزلت او را داشتند با دیدن صحنه هلاکت وی می‌گفتند: شگفتا که خداوند روزی هرکس را که بخواهد فراوان یا کم می‌کند؛ اگر خدا به ما نیز

نعمت فراوان داده بود ما را در زمین فرو می‌برد. شگفتا که کافران رستگار نمی‌شوند[22]: «واَصبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوا مَکانَهُ بِالاَمسِ یَقولونَ ویکَاَنَّ اللّهَ یَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ ویَقدِرُ لَولا اَن مَنَّ اللّهُ عَلَینا لَخَسَفَ بِنا ویکَاَنَّهُ لایُفلِحُ الکـفِرون».(قصص/28،82)
بعضی تعجبهای معمولی و رایج، چون شگفتی از شدت زیبایی نیز گاه در برخی داستانهای قرآن منعکس شده است؛ مثلا اینکه زیبایی حضرت یوسف، شگفتی زنان اشراف مصر را برانگیخت[23]، به گونه‌ای که با دیدن وی بی‌اختیار دست خود را بریدند و گفتند که او از جنس بشر نیست، بلکه فرشته‌ای بزرگوار است: «فَلَمّا رَاَینَهُ اَکبَرنَهُ و قَطَّعنَ اَیدِیَهُنَّ وقُلنَ حـشَ لِلّهِ ما هـذا بَشَرًا اِن هـذا اِلاّ مَلَکٌ کَرِیم».(یوسف/12،31)
در پیشگویی حوادث قیامت نیز فراوان از تعجب انسانها یاد شده است؛ برای نمونه:
1. سوره یس تعجب منکران قیامت هنگام برانگیخته شدن از قبرهاشان را چنین وصف می‌کند[24]: «قَالوا یـوَیلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا ..».(یس/36،52)
2. طبق بیان سوره زلزال رخدادهای عظیم که مقدمه برپایی قیامت است باعث تعجب انسانها خواهد شد: «اِذا زُلزِلَتِ الاَرضُ زِلزالَها* و قالَ الاِنسـنُ ما لَها». (زلزال/99،1، 3) بعضی این تعجب را مخصوص کفار دانسته‌اند که از قیامت بی‌خبرند[25]؛ ولی از ظاهر آیه برمی‌آید که عظمت آن واقعه منشأ این تعجب است[26] نه صرف بی‌خبری از‌آن.
3. نمونه دیگر، یادکرد تعجب گناهکاران از جامعیت و دقت کتاب اعمالشان است[27]: «فَتَرَی المُجرِمینَ مُشفِقینَ مِمّا فیهِ و یَقولونَ یـوَیلَتَنا مالِ هـذا الکِتـبِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً ولا کَبیرَةً اِلاّ اَحصـها...».(کهف/18،49)
4. آیه‌ای نیز اشاره دارد به شادی از روی تعجب بهشتیان از رستگاری و سرافرازی خود، در حالی که اطرافیان کافر آنها زیانکار گشته و در دوزخ به سر‌می‌برند[28]: «قالَ تاللّهِ اِن کِدتَّ لَتُردین* و لَولا نِعمَةُ رَبّی لَکُنتُ مِنَ المُحضَرین».(صافّات/37،56‌ـ‌57)

تعجبهای مثبت و منفی:

تعجبهای مثبت و منفی:
مواردی از تعجب در قرآن اموری است که شگفتی درباره آنها امری طبیعی و احیاناً مثبت و نشان از بینش و نگرش درست افراد است؛ مثلا: 1. قرآن خود مایه تعجب معرفی شده که حتی جنیان را هم به تعجب واداشته است: «استَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِنِّ

فَقالوا اِنّا سَمِعنا قُرءانـًا عَجَبـا» (جنّ/72،1)، کلامی که به مثابه کلام مخلوق نیست؛ نه شعر است و نه نثر؛ و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در قرآن آمده است و به حقایق راستین عالم رهنماست.[29]
2. خداوند کمال آگاهی و ادراک خود نسبت به مسموعات و مبصرات را با بیانی حاکی از تعجب‌آمیز بودن علم خود یادآور می‌شود: «قُلِ اللّهُ اَعلَمُ بِما لَبِثوا لَهُ غَیبُ السَّمـوتِ والاَرضِ اَبصِر بِهِ و اَسمِع ..».(کهف/18،26)[30]
3. پدیده‌ها و حوادث طبیعی از دیگر مسائلی هستند که تعجب آدمیان را برمی‌انگیزند. خداوند از این تعجبهای طبیعی برای توجه دادن به امور معنوی و تقریب آنها به ذهن استفاده کرده است. (برای نمونه: حدید/57،20)
در مواردی نیز از تعجبهایی یاد و نهی شده که از روحیه انکار و سرکشی افراد یا بزرگ شماری امور کوچک و زودگذر دنیایی برخاسته و متأثر از بینش و نگرش منفی و نادرست آنان است؛ مانند اینکه: 1 نزول وحی بر فردی از بشر سبب تعجب کفر پیشگان عصر بعثت بوده است: «اَکانَ لِلنّاسِ عَجَبـًا اَن اَوحَینا اِلی رَجُل مِنهُم اَن اَنذِرِ النّاسَ و بَشِّرِ الَّذینَ ءامَنوا».(یونس/10،2)[31]
2. در آیاتی کفار و مشرکان به سبب تعجب منکرانه از نزول قرآن و اخبار غیبی در آن[32] سرزنش شده‌اند: «اَفَمِن هـذا الحَدیثِ تَعجَبون * و تَضحَکونَ ولا تَبکون»(نجم/53،59 ـ 60)، زیرا باور نمی‌کردند حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) با اخبار الهی از حال و مسائل مخفی آنان علم یابد و حال آنکه خداوند به امور پنهان و نهان عالم است.[33]
3. در آیات دیگر از فریفتگی به فزونی و فراوانی مادی، و ناپاکیها و پلیدیهای دنیا نهی شده است: «قُل‌لا یَستَوِی الخَبیثُ والطَّیِّبُ ولَو اَعجَبَکَ کَثرَةُ الخَبیث...»(مائده/5،100).
مواردی نیز اشاره است به شگفتی افراد از بهره‌ها و زیباییهای دنیا که به طور طبیعی برای انسانها خوشایند و لذت‌بخش است؛ اما نباید سبب غفلت از امور معنوی شوند. خداوند سبحان منافقان را بدین سبب سرزنش می‌کند: «فَلا تُعجِبکَ اَمولُهُم ولا اَولـدُهُم اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیوةِ الدُّنیا...». (توبه/9،55)[34]
قرآن‌کریم (هود/11،72؛ مریم/19،9، 21) برای رفع عوامل پیدایش این نوع تعجبها راههایی را نیز بیان می‌کند؛ مثلا توجه به قدرت و علم خداوند، سبب دوری انسان از تعجب نسبت به

کارهایی است که از حق متعالی یا به اذن او سر می‌زند[35]، زیرا عامل آن تعجب، جهل و عدم معرفت به خداست.[36]

تعجبهای منسوب به خدا

تعجبهای منسوب به خدا
در شمار فراوانی از آیات، شگفتی خداوند از برخی باورها و رفتارهای آدمیان آمده است که البته مراد شگفت‌انگیز بودن آن باور یا رفتار، فرای از اسناد آن به خداوند است؛ از آن جمله است:
1. تعجب از خداناشناسانی که بسان سوداگری نابخرد ضلالت را به بهای هدایت می‌خرند و عذاب را به جای مغفرت برمی‌گزینند: «اُولـئِکَ الَّذینَ اشتَرَوُا الضَّلــلَةَ بِالهُدی والعَذابَ بِالمَغفِرَةِ فَما اَصبَرَهُم عَلَی النّار».(بقره/2، 175)[37]
2. شگفتی فراوان از کفر کافران و پافشاری آنها بر آن (فصّلت/41،9؛ عبس/80،17)، به ویژه با وجود آیات خدا و حضور رسول او: «و کَیفَ تَکفُرونَ و اَنتُم تُتلی عَلَیکُم ءایـتُ اللّهِ و فیکُم رَسولُه...»(آل‌عمران/3،101)[38] و باز شگفت آنکه با این همه آیات روشن الهی در این باره جدال می‌کنند. (غافر/40،69[39] و نیز نک: نحل/16،4)[40]
3. مطلق شرک ورزیدن انسان (برای نمونه نک: غافر/40،62؛ زمر/39،6؛ فاطر/35،3؛ عنکبوت/29، 61)، پی نبردن وی به ربوبیت حق متعالی (فرقان/25،45)، عدم ادراک توحید افعالی و منشأ خیر و شر (نساء/4،78) و انکار معاد از سوی برخی انسانها:«و اِن تَعجَب فَعَجَبٌ قَولُهُم اَءِذا کُنّا تُربـًا اَءِنّا لَفی خَلق جَدید...» (رعد/13،5 و نیز نک، مریم/19،66؛ یس/36،77؛ صافّات/37، 11) از دیگر مواردی است که درباره آنها ابراز تعجب شده است.

تعدد زوجات

اشاره

تعدد زوجات : چند همسری برای مرد
تعدد از ریشه «ع ـ د ـ د» و به معنای بیش از یکی، فراوانی و عدد بسیار است[1] و زوجات جمع زوجه به معنای همسر است.[2] «تعدد زوجات» در اصطلاح فقه و حقوق عبارت است از متعدد بودن همسران دائم مردی در یک زمان[3] و به دیگر سخن، ازدواج مرد از روی آگاهی و قصد با چند زن در زمان و دوره واحد.[4]
قرآن‌کریم در یک آیه به صراحت درباره تعدد زوجات سخن گفته: «فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساءِ مَثنی و ثُلـثَ و رُبـعَ»(نساء/4،3) و در آیاتی‌دیگر، برخی مصادیق تعدد زوجات، مانند چند همسری پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله) را آورده است: «و اَزوجُهُ اُمَّهـتُهُم».(احزاب/33، 6؛ نیز احزاب/33، 50،59؛ تحریم/66، 1 3 ـ 5) افزون بر این در آیاتی از وجود همسرانی پاکیزه برای بهشتیان (بقره/2، 25) و نیز زندگی مؤمنان با همسران صالح دنیوی خود در بهشت یاد کرده است: «و اَدخِلهُم ... و مَن صَـلَحَ مِن ... ءابائِهِم و

اَزوجِهِم»(غافر40/،8) که بر اساس احادیث[5] در پاره‌ای موارد این همسران بیش از یکی و متعددند. این آیات ضمن مجاز دانستن تعدد زوجات با شرایطی خاص، از برخی شرایط و احکام آن سخن به میان آورده و مسلمانان را به رعایت آنها فرمان داده است.

پیشینه‌تعدد زوجات:

پیشینه‌تعدد زوجات:
رویه چندهمسری به شکلهای گوناگون در میان ملل و پیروان ادیان مختلف رواج داشته است. برطبق قانون حمورابی (دو‌هزار سال قبل از میلاد)[6]، ازدواج دوم برای مرد در صورت بیماری زن روا بوده است.[7] در هند قدیم تعدد زوجات برای مرد مجاز و کاری شایسته بود.[8] در مصر، به ویژه در‌میان فراعنه، چند همسری مرسوم بود.[9] در یونان باستان در موقعیتهای خاص، از جمله هنگام کشته شدن مردان بر اثر جنگ تعدد زوجات، رایج بود و گفته‌اند که سقراط دو بار ازدواج کرد.[10] رومیان[11] و ایرانیان[12] نیز تعدد زوجات را روا‌می‌شمردند.
در شرایع الهی نیز تعدد زوجات معهود و مقبول بود[13]، چنان که در شریعت یهود از مباح بودن تعدد‌زوجات یاد شده[14] و حتی در تورات تعدد زوجاتِ برخی انبیای الهی ذکر شده است؛ مانند ازدواج* حضرت‌ابراهیم(علیه السلام) با کنیز همسرش ساره.[15] به نقل برخی منابع، حضرت ابراهیم(علیه السلام)همسر سومی به نام قطوره نیز داشته است[16]؛ همچنین از تعدد همسرانِ حضرت داود[17] و سلیمان[18] و عیسَوْ[19](علیهم السلام) و نیز ازدواج حضرت یعقوب(علیه السلام) با دو همسر یا بیشتر[20] یاد شده است. طبق کتاب مقدس و برخی منابع، حضرت‌یوسف(علیه السلام) و برادرش بنیامین از یک زن و

پسران دیگر یعقوب از زنی دیگر بودند.[21] در آیه 8 یوسف /12 به این نکته اشاره شده است: «اِذ قالوا لَیوسُفُ و اَخوهُ اَحَبُّ اِلی اَبینا مِنّا و نَحنُ عُصبَةٌ»، هرچند در برخی گزارشها آمده است که حضرت یعقوب(علیه السلام)پس از مرگ همسر اوّل با مادر یوسف و بنیامین ازدواج کرد.[22] در انجیل نیز تعدد زوجات منع نشده است، بلکه از برخی بخشهای آن جواز این کار استفاده می‌شود.[23] در جهان مسیحیت نیز تا قرن هفدهم تعدد زوجات رواج داشت و پادشاهان بسیاری در اروپا زنان متعدد داشتند تا اینکه کلیسا این عمل را ممنوع کرد. هیچ یک از انگیزه‌های کلیسا در این کار، دینی نبود.[24]
تعدد زوجات در میان عرب جاهلی نیز رایج بود و هر مرد تا آنجا که توان مالی داشت، بر تعداد همسران خود می‌افزود، از این‌رو گاه یک مرد 10 زن یا بیشتر را به همسری می‌گرفت.[25] آنان ازدواج همزمان با دو خواهر را نیز جایز می‌شمردند.[26] قرآن‌کریم چنین ازدواجی را حرام دانست. البته ازدواجهای پیشین، از این حکم استثنا شده است[27]: «حُرِّمَت عَلَیکُم ... و اَن تَجمَعوا بَینَ الاُختَینِ اِلاّ ما قَد سَلَفَ اِنَّ اللّهَ کانَ غَفورًا رَحیما». (نساء/4، 23)

تعدد زوجات در اسلام:

تعدد زوجات در اسلام:
اسلام همانند ملل و شرایع پیشین اصل تعدد زوجات را مباح شمرده است؛ ولی نه چون آنها بدون حدّ، بلکه آن را محدود و منوط به شرایطی خاص کرد تا حقوق زنان از بین نرود[28] (=> همین مقاله، فلسفه تعدد زوجات) آیه‌3‌نساء/4 به مسلمانان می‌فرماید: اگر از رعایت نکردن عدل‌و‌داد با یتیمان بیم دارید با دو یا سه یا 4 زن ازدواج کنید: «و اِن خِفتُم اَلاَّتُقسِطوا فِی الیَتـمی فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساءِ مَثنی وثُلـثَ و رُبـعَ».شأن نزول این آیه روایات متعدد دارد؛ مانند: 1 آیه در مورد سرپرستان دختران یتیمی نازل شد که به جهت زیبا یا متمول بودن یتیمان، با آنان ازدواج می‌کردند ولی مهریه‌ای برای آنان قرار نداده و یا کمتر از میزان متداول قرار می‌دادند.[29] به این موضوع در آیه‌127 همین سوره اشاره شده است:

«و یَستَفتونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللّهُ یُفتیکُم فیهِنَّ و ما یُتلی عَلَیکُم فِی‌الکِتـبِ فی یَتـمَی النِّساءِ الّـتی لا تُؤتونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ و تَرغَبونَ اَن تَنکِحوهُنَّ».
2. برخی مسلمانان همانند عصر جاهلیت 4 یا 5 یا 10 همسر برمی‌گزیدند و به سبب نیاز مالی، از اموال یتیمان استفاده می‌کردند. آیه درباره اینان نازل شد و مقرر کرد که بیش از 4 زن اختیار نکنند تا محتاج اموال یتیمان نگردند.[30]
3. برخی مسلمانان در مورد یتیمان و اموال آنان سخت‌گیری بسیاری داشتند؛ اما با سایر زنان به عدالت رفتار نمی‌کردند. این آیه آنان را امر کرد که عدالت را در مورد همسران خود نیز همچون دختران یتیم رعایت کنند.[31]
4. برخی مسلمانان به سبب ترس از تباه شدن اموال یتیمان و دشواری اداره اموال آنها سرپرستی آنان را بر عهده نمی‌گرفتند. این آیه از آنان خواست که با دو یا سه یا 4 نفر از این دختران یتیم ازدواج کنند تا اداره اموال آنها آسان‌تر شود.[32]
5. این آیه در مورد رویه همسر گزینی بدون محدودیت عرب جاهلی نازل شد و تعدد همسران را در 4 تا محدود‌کرد.[33]
افزون بر آیه 3 نساء/4، مشروعیت و جواز تعدد زوجات از آیه 129 همین سوره که از ناتوانی در برقراری عدالت قلبی میان همسران متعدد سخن گفته:[34]«و لَن تَستَطیعوا اَن تَعدِلوا بَینَ النِّساءِ ولَو حَرَصتُم فَلا تَمیلوا کُلَّ المَیلِ فَتَذَروها کالمُعَلَّقَةِ» و نیز از آیاتی که از تعدّد همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)سخن به میان آورده، مانند آیات 6، 28، 50، 53 و 59 احزاب 33 و آیات دیگر استفاده می‌شود، زیرا مسلمانان جز در احکام اختصاصی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در دیگر تکالیف با آن حضرت شریک‌اند و اصل تعدد زوجات از اختصاصات پیامبر(صلی الله علیه وآله) شمرده نشده است. افزون بر آیات قرآن، در احادیث شیعه[35] و اهل‌سنت[36] نیز جواز تعدد زوجات به صورت ضمنی یا صریح مطرح شده است.
برخی مؤلفان با استناد به آیه 3 نساء/4 که بیانگر اشتراط جواز تعدد زوجات به توانایی بر رعایت عدالت* است: «فَاِن خِفتُم اَلاَّ تَعدِلوا فَوحِدَةً» و آیه 129 نساء/4 که مسلمانان را از رعایت عدالت میان همسران ناتوان دانسته: «ولَن تَستَطیعوا اَن تَعدِلوا بَینَ النِّساءِ ولَو حَرَصتُم»گفته‌اند که تعدد زوجات در واقع در اسلام ممنوع

است.[37] برخی از اینان چنین تحلیل کرده‌اند که اسلام برای الغای رسم تعدد زوجات ابتدا تعداد را در 4 محصور کرد. سپس تعدد را به عدالت مشروط کرد و سرانجام با ناتوان دانستن شوهر از اجرای عدالت، تعدد زوجات را یکسره مردود دانست[38]، به هر روی، این نظریه مردود است، زیرا اولا مراد از عدالت در دو آیه متفاوت است. (=> همین مقاله، رعایت عدالت میان همسران) ثانیاً از ادامه آیه 129 نساء/4 و روایات شیعه و اهل سنت و نیز سیره مستمر مسلمانان جواز تعدد زوجات برای مردان استفاده می‌شود. برخی نیز مطلقاً مخالف قانون تعدد زوجات و حکم اسلام در این مورد بوده و برای اثبات دیدگاه خود استدلالها و شبهات متعددی مطرح کرده‌اند؛ مانند اینکه:
1. چنین قانونی اهانت به زن و موجب تضییع حقوق زنان است.[39] پاسخ: تعدد زوجات برپایه مصالح افراد و جامعه و با قیود و شرایطی خاص جایز شمرده شده است و با رعایت این شرایط، نه تنها با ازدواج مجدد مرد حقوق زن تضییع نمی‌شود، بلکه در مواردی، استیفای حقوق زن در آن است[40]، زیرا تعدد زوجات برخی زنان را از آوارگی و فقر می‌رهاند.
2. تعدد زوجات وسیله‌ای برای شهوترانی مردان و گسترش حرمسراهاست. پاسخ: اسلام بیش از مکاتب دیگر با شهوترانی و پیروی از هواهای نفسانی مخالف است، از این‌رو در احادیث پیشوایان اسلام، مردان ذوّاق (کسانی که با هدف کامجویی و شهوترانی با زنان ازدواج می‌کنند و سپس آنان را طلاق می‌دهند[41]) به شدت نکوهش شده‌اند.[42] افزون بر این، کارهای ناشایست برخی مردان و تشکیل حرمسرا از سوی آنان را نمی‌توان به اسلام نسبت داد.[43]
3. چند همسری سبب تحریک عواطف زنان وحس انتقام‌گیری آنان و ایجاد اختلاف میان زن و شوهر می‌شود، در نتیجه زمینه اختلال در کانون خانواده و انحطاط جامعه می‌گردد.[44] پاسخ: منشأ چنین مشکلاتی در بسیاری از موارد رعایت نکردن احکام و شرایط تعدد زوجات است نه اصل این قانون[45]، افزون بر این، اسلام جامعه را بر مبنایی عقلانی و فکری پایه‌گذاری کرده نه احساسات و عواطف، بنابراین سازگار نبودن حیات

عاطفی برخی اشخاص با تعدد زوجات، نمی‌تواند مانع تشریع اصل این قانون گردد.[46]
4. برخی گفته‌اند: تعدد زوجات مربوط به صدر اسلام بوده که جنگهای بسیاری در آن واقع می‌شد و زنان بیوه فراوان بودند و از این‌رو، این قانون با جامعه امروز سازگاری ندارد.[47] پاسخ: وجود جنگ و کثرت زنان بیوه و بی‌سرپرست، حکمت تعدد زوجات است نه علت آن، و با از میان رفتن حکمت یک قانون، اصل آن از میان نمی‌رود.[48] افزون بر این، ممکن است در زمانهای بعد نیز به‌علت جنگ یا علل دیگر، این اوضاع مجدداً پدید‌آید.

فلسفه تعدد زوجات:

فلسفه تعدد زوجات:
در فلسفه پذیرش و اباحه تعدد زوجات در اسلام حکمتهای متعددی گفته شده؛ مانند:
1. بیشتر بودن شمار زنان در برابر مردان؛ سبب این امر یا مقاومت بیشتر زنان در برابر بیماریها[49] یا کثرت موالید زن در برخی جوامع است.[50] برخی احادیث به این نکته اشاره دارد.[51] جنگها یا حوادث دیگر نیز سبب کشته شدن مردان و کاهش تعداد آنان در برابر زنان است، چنان‌که در جنگ جهانی دوم به سبب کم شدن شمار مردان بر اثر جنگ، زنان با برپایی تظاهرات جواز قانونی تعدد زوجات را خواستار شدند.[52] طبق نقلی، آیه 3 نساء/4 که تعدد زوجات را تجویز کرده نیز در حالی نازل شد که دختران یتیم در جامعه صدر‌اسلام پرشمار بودند[53]، از این‌رو کاهش شمار مردان، این حق را برای زنان، یا این تکلیف را برای جامعه و مردان پدید می‌آورد که با تجویز و پذیرش تعدد زوجات، نیاز آنان برآورده شود.[54]
2. زنان به ویژه در نقاط گرمسیر زودتر از مردان بالغ می‌شوند و ممکن است برای همه آنان مردان آماده ازدواج وجود نداشته باشد.[55]
3. رفع نیاز جنسی زن و مرد و جلوگیری از انحراف آنان؛ مانند آنجا که زنان بی‌شوهر برای رفع این نیاز راهی جز ازدواج با مردان دارای همسر ندارند، و مردان نیز به جهت عادت ماهانه همسر یا بیماری وی[56] یا ضرورت شغلی و

مسافرت طولانی، امکان برآوردن نیاز جنسی خود را ندارند.[57] در چنین مواردی محروم کردن آنان از ازدواج، افزون بر تضییع حق آنان، موجب انحراف جامعه نیز می‌گردد.[58]
4. احتیاج برخی ملتها به افزایش جمعیت به منظور افزودن توانایی خود.[59]
5. در پاره‌ای موارد، برخی مردان خواهان فرزند یا فرزندانی بیشترند، در حالی که همسر آنان عقیم است[60] یا علاقه‌ای به داشتن فرزند ندارد یا به طور طبیعی عمر تولید مثل در آنان کوتاه و گاه نصف مردان است.[61] راه پاسخگویی به این نیاز تعدد زوجات است.
6. گاه مرد به همسر اول علاقه‌ای ندارد و طلاق وی نیز به سبب آواره شدن او یا عللی دیگر به مصلحت نیست.[62] در این جا تعدد زوجات بهتر از طلاق دادن همسر اوّل است.
7. اصلاح نسل با انتخاب همسران خاص و دارای صفات برتر نیز در شمار حکمتهای تعدد زوجات یاد شده است.[63]

احکام و شرایط تعدد زوجات:

اشاره

احکام و شرایط تعدد زوجات:
در اسلام برای تعدد زوجات، شرایط و احکام متعددی وضع شده که قرآن‌کریم به برخی از آنها اشاره کرده است، از جمله:

1. محدودیت تعداد همسران:

1. محدودیت تعداد همسران:
طبق آیه 3 نساء/4 مسلمانان مجازند که تا 4 تن از زنانی را که ازدواج با آنان حلال است به همسری بگیرند[64]: «فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساءِ مَثنی وثُلـثَ و رُبـعَ».«مثنی و ثلاث و رباع»در زبان عرب به معنای دو تا دو تا و سه تا سه تا و 4 تا 4 تاست و مراد از آن تعداد دو یا سه یا 4 است و علت آوردن این تعبیر آن است که مخاطب آیه همه مردان مسلمان هستند نه فردی خاص[65] و «واو» در این تعبیر به معنای «اَوْ» (یا) است[66]، بنابراین، از آیه استفاده می‌شود که حداکثر همسرانی که یک مرد می‌تواند داشته باشد، 4تاست.[67] این نکته را احادیث شیعه[68] و

اهل‌سنت[69] نیز تأیید کرده‌اند. رأی اکثر قریب به اتفاق فقها نیز همین است[70]؛ اما شمار اندکی از آنان «واو» را به معنای ظاهری خود دانسته و بر آن‌اند که مردان می‌توانند تا 9‌زن را به همسری بگیرند.[71] برخی از آنان به سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)که 9 همسر داشتند نیز استناد جسته‌اند.[72] شماری نیز از آیه استفاده کرده‌اند که تا 18 زن مباح است[73]، زیرا این تعداد حاصل جمع هر یک از این اعداد با خود و جمع نمودن نتیجه آنها با یکدیگر است. برخی نیز گفته‌اند که تعداد همسران محدود نیست و مردان با هر تعداد زن که بخواهند، می‌توانند ازدواج کنند[74]؛ با این استدلال که جمله «فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساءِ»(نساء/4، 3) اطلاق دارد و ذکر شماره دو و سه و 4 در آیه از باب مثال است نه برای حصر[75]؛ ولی هیچ یک از این اقوال را نمی‌توان پذیرفت، زیرا اصل تعدد زوجات قبل از نزول آیه مباح بود؛ ولی حدود و شرایط آن مشخص نبود و این آیه برای تعیین حدود و شرایط آن نازل گردید.[76] روایات شیعه و اهل‌سنت[77] و سیره متشرعان و اجماع مسلمانان از صدر اسلام نیز مؤید این نظر است[78]؛ اما ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) با بیش از 4‌همسر، از احکام اختصاصی آن حضرت است.[79]
مباح بودن ازدواج با 4 همسر دائمی مشروط به توانایی شخص در رعایت عدالت میان همسران است وگرنه نباید با بیش از یک همسر ازدواج کند[80]: «فَاِن خِفتُم اَلاَّ تَعدِلوا فَوحِدَةً». (نساء/4، 3) برخی از این آیه استفاده کرده‌اند که اگر شخص توان رعایت عدالت با‌4‌همسر نداشته باشد با سه زن و اگر نتوانست با دو‌زن و اگر از رعایت عدالت بین دو زن نیز ناتوان است تنها با یک زن ازدواج کند.[81] برخی فقها با استناد به آیه 3 نساء/4 بر آن‌اند که در ازدواج موقت (متعه)* نیز بیش از 4 همسر در یک زمان

جایز نیست[82]؛ ولی رأی مشهور در فقه شیعه در ازدواج موقت عدم محدودیت تعداد همسران است؛ هرچند ازدواج با بیش از 4 زن در یک زمان مکروه است.[83] در ازدواج با کنیزان نیز، به استناد احادیث، بیش از دو کنیز را در یک زمان به همسری گرفتن جایز نیست[84]؛ هرچند برخی از فقهای اهل‌سنت ازدواج با 4 کنیز را جایز دانسته‌اند.[85]

2. رعایت عدالت میان همسران:

2. رعایت عدالت میان همسران:
شرط مهم تعدد زوجات رعایت عدالت از سوی زوج است: «فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساءِ مَثنی وثُلـثَ ورُبـعَ فَاِن خِفتُم اَلاَّ تَعدِلوا فَوحِدَةً». (نساء/4،3) برخی شرط عدالت را از عموم آیات امر کننده به عدالت استفاده کرده‌اند[86]؛ مانند آیه 8 مائده/5: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کونوا قَوّمینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ ... اعدِلوا هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقوی»؛ ولی با توجه به اینکه در آیه‌ای دیگر شوهران را ناتوان از رعایت عدالت میان همسران خود می‌داند: «ولَن تَستَطیعوا اَن تَعدِلوا بَینَ النِّساءِ ولَو حَرَصتُم»(نساء/4، 129) مفسران در تفسیر این آیات و نحوه جمع آنها با یکدیگر وجوهی را بیان داشته‌اند؛ مانند: 1. مراد از عدالت در آیه 3‌نساء/4، رعایت عدالت در مورد نفقه و مسکن و همخوابگی (قَسْم)[87] است؛ اما مراد از عدالت در آیه 129 نساء/4 عدالت در محبت است که شوهر از رعایت کردن آن ناتوان است.[88] این تفسیر که بسیاری از مفسران بر آن‌اند، در احادیث اهل‌بیت(علیهم السلام) نیز آمده است.[89] 2. مراد از عدالت در آیه اول عدالت تقریبی و نِسبی و در آیه دوم عدالت حقیقی است.[90] 3. مراد از عدالت در آیه نخست، رعایت عدالت در هر کاری است که شوهر توان انجام دادن آن را دارد، ولی مراد از عدالت در آیه دوم، عدالت در امور خارج از توان انسان است و انسان به کاری که خارج از توانش باشد مکلف نیست: «لا‌یُکَلِّفُ اللّهُ نَفسًا اِلاّ وُسعَها». (بقره/2 286)[91]، بر این اساس در اموری که زوج توان انجام دادن آن را دارد رعایت عدالت میان همسران لازم است.[92] به هر روی اگر کسی قصد یا

توان رعایت عدالت را نداشته باشد، برای او ازدواج با بیش از یک همسر جایز نیست[93]؛ هرچند برخی گفته‌اند که اصل عقد ازدواج صحیح است.[94]گفتنی است رعایت این عدالت نسبت به کنیزان لازم نیست: «فَاِن خِفتُم اَلاَّ تَعدِلوا فَوحِدَةً اَو ما مَلَکَت اَیمـنُکُم»(نساء/4، 3)، زیرا آنان دارای حقوق همسران دائم نیستند[95]؛ هرچند رعایت عدالت در مورد آنان مستحب است.[96] البته کنیزانی که با عقد ازدواج به همسری شخص درمی‌آیند، رعایت عدالت میان آنان واجب است.[97]

3 رعایت حقّ قَسْم

3 رعایت حقّ قَسْم
یکی از حقوق واجب همسران متعدد بر عهده شوهر، رعایت حقّ قَسْم یعنی تقسیم عادلانه بیتوته و همخوابگی او با آنهاست.[98] برخی فقها این حکم را از آیه 129 نساء/4: «فَلا تَمیلوا کُلَّ المَیلِ فَتَذَروها کالمُعَلَّقَةِ»استفاده کرده‌اند؛ با این استدلال که این آیه از تمایل به سوی یکی از همسران و دوری‌کردن از دیگری نهی کرده است و اختصاص بیتوته به یکی از همسران از مصادیق میل کردن است.[99] شماری از فقهای شیعه[100] و اهل‌سنت[101] رعایت حق قسم را از مصادیق عدالتِ مورد تأکید، در آیه 3 نساء/4 دانسته‌اند؛ همچنین برخی این حکم را از آیه 19 نساء/4 که مردان را به حسن معاشرت با همسران خود فرمان داده: «و عاشِروهُنَّ بِالمَعروفِ»(نساء/4، 19) استفاده‌کرده‌اند.[102] وجوب قسم در احادیث نیز مطرح شده است.[103]
به نظر بسیاری از فقها، رعایت کردن قَسْم بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) واجب نبوده است، از این‌رو آن حضرت می‌توانست به میل خود هریک از همسران خود را در بیتوته مقدم بدارد[104]: «تُرجی مَن تَشاءُ مِنهُنَّ و تُـوی اِلَیکَ مَن تَشاءُ و مَنِ ابتَغَیتَ مِمَّن عَزَلتَ فَلا جُناحَ عَلَیکَ».(احزاب/33،51) ادامه این آیه که بیتوته با هریک از همسران را سبب روشنی چشم و برطرف شدن اندوه و موجب رضایت آنان دانسته «ذلِکَ اَدنی اَن تَقَرَّ اَعیُنُهُنَّ و لایَحزَنَّ و یَرضَینَ بِما ءاتَیتَهُنَّ کُلُّهُنَّ» نیز دلالت دارد که رعایت حکم قَسْم از سوی پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله)نوعی تفضّل از جانب آن

حضرت نسبت به همسران خود بوده و بر آن حضرت واجب نبوده است.[105] با این همه، پیامبر(صلی الله علیه وآله)حق قسْم همسران را حتی در زمان بیماری خود رعایت می‌فرمود[106]، چنان‌که در حدیثی از آن حضرت نیز نقل شده است.[107]
در برابر، برخی فقها با استناد به عموم ادله بر‌آن‌اند که رعایت حق قَسْم بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز واجب است و رعایت آن از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نیز دلیلی بر آن دانسته‌اند.[108] برخی دیگر گفته‌اند که حق قسم تنها در مورد همسران عقدی آن حضرت واجب بوده است؛ نه همسرانی که به آن حضرت هبه شده بودند.[109]
در مورد کنیزان رعایت حق قسم لازم نیست[110]: «فَاِن خِفتُم اَلاَّ تَعدِلوا فَوحِدَةً اَو ما مَلَکَت اَیمـنُکُم».(نساء/4 3) رأی مشهور فقهای امامیه در مورد همسران متعدد در عقد موقت نیز همین است.[111] در صورتِ نشوز زوجه، حق قسم وی ساقط شده و زوج می‌تواند از او دوری گزیند[112]: «والّـتی تَخافونَ نُشوزَهُنَّ فعظوهنّ واهجُروهُنَّ فِی‌المَضاجِعِ».(نساء/4،34) فقها درباره چگونگی اِعمال حق قسم، معیار آن را 4 شب دانسته‌اند؛ یعنی اگر مردی 4 همسر داشته باشد، هر شب به یکی از آنان اختصاص دارد و اگر کمتر داشته باشد به هرکدام یک شب از 4شب اختصاص می‌یابد و بقیه شبها حق خودِ زوج است.[113] آنچه در قَسم واجب است، ماندن در شب نزد همسر است[114]، مگر اینکه ضرورت، ماندن در روز را اقتضا کند که به جای شب، روزها میان همسران تقسیم می‌شود.[115] به نظر برخی فقها، حکمت اختصاص قسم به شب آن است که خداوند شب را مایه سکون و آرامش و روز را برای کار و تلاش و خروج مرد از خانه قرار داده است[116]: «و جَعَلنَا الَّیلَ لِباسـا * و جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشـا». (نبأ/78، 10‌ـ‌11؛ نیز یونس/10 67)

4. جمع نکردن میان برخی زنان:

4. جمع نکردن میان برخی زنان:
در تعدد زوجات، ازدواج با دو خواهر در یک زمان حرام‌است: «حُرِّمَت عَلَیکُم ... و اَن تَجمَعوا بَینَ

الاُختَینِ اِلاّ ما قَد سَلَفَ اِنَّ اللّهَ کانَ غَفورًا رَحیما».(نساء/4، 23) به نظر برخی، عبارت «اِلاّ ما قَد سَلَفَ»بر جواز ازدواج با دو خواهر در شرایع گذشته دلالت دارد، چنان‌که حضرت یعقوب(علیه السلام) دو خواهر به نامهای لیا و راحیل را به عقد خود درآورد[117]؛ اما بسیاری برآن‌اند که با این تعبیر به رواج این کار در میان عرب جاهلی اشاره[118] و تأکید شده که موارد پیشین مشمول کیفر الهی نیست.[119]
جمع کردن میان دو خواهر در ازدواج، یکی از مصادیق فواحشی شمرده شده که آیه 151 انعام/6: «و‌لا‌تَقرَبُوا الفَوحِشَ ماظَهَرَ مِنها و ما بَطَنَ» از آن منع می‌کند.[120]
در حکم یاد شده، تفاوتی نیست میان خواهر رضاعی و نسبی[121] و نیز دو خواهری که از یک پدر و مادر باشند و آنها که تنها در پدر یا مادر مشترک باشند.[122] این ممنوعیت در ازدواج موقت نیز وجود دارد.[123] برخی در مورد استمتاع از کنیز نیز بدان قائل شده و گفته‌اند که مالکیت و بهره‌مندی از دو خواهر در یک‌زمان ممنوع است.[124] البته پس از مرگ یک خواهر یا طلاق او و سپری شدن زمان عده طلاق، ازدواج با دیگری جایز است.[125] فقهای اهل‌سنت با استناد به برخی احادیث، ازدواج همزمان با زنی و عمه یا خاله او را نیز حرام دانسته‌اند[126]، اعم از اینکه نسبی باشند یا رضاعی[127]؛ اما فقهای شیعه با استناد به عموم آیه 23 ـ 24 نساء/4:«حُرِّمَت عَلَیکُم ... * و اُحِلَّ لَکُم ما وراءَ ذلِکُم» و آیه 3 نساء /4 آن را جایز شمرده‌اند هرچند بر اساس روایات این امر مشروط به رضایت عمه و خاله شده است.[128] شماری نیز این ازدواج را حتی در صورت راضی نبودن عمه یا خاله جایز دانسته‌اند.[129]

تعدد زوجات پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله):

تعدد زوجات پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله):
قرآن‌کریم در آیات متعدد با تعابیری از همسران پیامبر‌اکرم یاد کرده که حاکی از تعدد همسران آن حضرت است، مانند واژه «ازواج» (همسران):

«یـاَیُّهَا النَّبیُّ قُل لاَِزوجِکَ ..».(احزاب/33،28؛ نیز 50، 53، 59؛ تحریم/66، 1، 3) نیز تعبیر «نساء النبی»:%%«یـنِساءَ النَّبیِّ مَن یَأتِ مِنکُنَّ...»(احزاب/33، 30)؛ همچنین از برخی آیات برمی‌آید که آن حضرت افزون بر همسران دائمی که با عقد ازدواج همسر او شده بودند، همسر یا همسرانی دیگر که به صورت هبه به همسری آن حضرت درآمده بودند و نیز کنیزانی داشته است: «یـاَیُّهَا النَّبیُّ اِنّا اَحلَلنا لَکَ اَزوجَکَ الّـتی ءاتَیتَ اُجورَهُنَّ و ما مَلَکَت یَمینُکَ مِمّا اَفاءَ‌اللّهُ عَلَیکَ ... و امرَاَةً مُؤمِنَةً اِن و هَبَت نَفسَها لِلنَّبیِّ اِن اَرادَ النَّبیُّ اَن یَستَنکِحَها خالِصَةً لَکَ مِن دونِ المُؤمِنینَ».(احزاب/33،50) به نظر برخی مفسران تنها یک زن به روش هبه به همسری پیامبر(صلی الله علیه وآله)درآمد[130]؛ ولی عده‌ای تعداد آن را بیش از یک نفر[131] و برخی 4 زن[132] دانسته‌اند. در احادیث شیعه[133] و اهل‌سنت[134] نیز تعدد زوجات آن حضرت ذکر شده است.
شمار همسران پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) را گوناگون نقل کرده‌اند. به نظر مشهور، آنها 9 زن بوده‌اند[135]؛ ولی برخی آنها را 13‌زن[136] و شماری دیگر 15 زن ذکر کرده‌اند.[137] برخی منابع مجموعاً 18 همسر برای پیامبر(صلی الله علیه وآله)برشمرده و گفته‌اند: 7 نفر از آنان از قریش، یک تن از همپیمانان قریش، 9 همسر از دیگر قبایل و یک زن از بنی‌اسرائیل بوده است.[138] زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) را چنین نام برده‌اند: حضرت خدیجه، سوده دختر زمعه، عایشه، ام‌سلمه، حفصه، زینب دختر جحش، جویریه، ام‌حبیبه، صفیه، میمونه، فاطمه، زینب دختر خزیمه، اسماء، قتیله، ام‌شریک، سنا دختر صلت و نیز دو کنیز به نامهای ماریه قبطیه و ریحانه.[139] پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با برخی از این زنان تنها عقد ازدواج را جاری کرد، بدون آنکه با آنان زندگی کند.[140] آن حضرت تنها با 11 نفر از این زنان زندگی کرد[141] که دو نفر از آنان یعنی حضرت‌خدیجه(علیها السلام)و زینب‌بنت خزیمه در زمان

حیات آن حضرت و بقیه پس از وفات پیامبر از دنیا رفتند.[142] ازدواج همزمان با بیش از 4 همسر، از احکام اختصاصی پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود.[143] برخی مستند قرآنی این حکم را آیه 51 احزاب/33: «تُرجی مَن تَشاءُ مِنهُنَّ و تُـوی اِلَیکَ مَن تَشاءُ»دانسته‌اند[144]، زیرا خداوند در این آیه آن حضرت را در دور ساختن و نگاه داشتنِ هریک از همسران خود آزاد گذاشته است.
تعدد زوجات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از همان عهد تاکنون شبهاتی را پدید آورده است. یهودیان عصر آن حضرت می‌گفتند: پیامبر اسلام جز ازدواج با زنان کار دیگری ندارد. در این باره آیه 54 نساء/4: «اَم یَحسُدونَ النّاسَ عَلی ما ءاتـهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ»نازل شد[145] و طرح چنین شبهه‌ای را ناشی از حسادت آنان نسبت به این امتیاز الهی آن حضرت دانست. برخی آن حضرت را بدین جهت به شهوت‌پرستی متهم کرده[146] یا گفته‌اند: حضرت عیسی با ازدواج نکردن با هوای نفس مجاهده کرد؛ ولی هوای نفس بر محمد غلبه کرد و از این‌رو عیسی(علیه السلام)برتر از آن حضرت است.[147] در پاسخ باید گفت به هیچ روی ازدواجهای پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله) از سر شهوترانی و پیروی از هواهای نفسانی نبود، زیرا افزون بر اینکه هیچ سخن یا عملی از روی هوای نفس از آن حضرت سر نمی‌زد[148]: «و ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی»(نجم/53، 3)، ادله دیگری نیز این ادعا را مردود می‌شمارد؛ مانند اینکه: 1. نخستین ازدواج آن حضرت در سن 25 سالگی و با زنی صورت گرفت که به نظر بسیاری بیوه بود و تا حدود سن‌53‌سالگی نیز با زنی دیگر ازدواج نکرد.[149] 2 ازدواجهای متعدد آن حضرت همگی در 10 سال پایان عمر آن حضرت[150]و با زنانی بود که همه آنان جز یکی، بیوه[151] و بیشتر در سنین بالا، مانند 55‌سالگی بودند.[152] 3. در برهه‌ای از زمان که برخی از این زنان خواهان زینتها و رفاه دنیوی بودند، آن حضرت به دستور الهی آنان را میان طلاق گرفتن و رفتن به سوی تجملات دنیوی یا ماندن در خانه آن حضرت و تن دادن به زندگی ساده مخیّر

ساخت: «یـاَیُّهَا النَّبیُّ قُل لاَِزوجِکَ اِن کُنتُنَّ تُرِدنَ الحَیوةَ الدُّنیا و زینَتَها فَتَعالَینَ اُمَتِّعکُنَّ و اُسَرِّحکُنَّ سَراحـًا جَمیلا * و اِن کُنتُنَّ تُرِدنَ اللّهَ و رَسولَهُ والدّارَ الأخِرَةَ فَاِنَّ اللّهَ اَعَدَّ لِلمُحسِنـتِ مِنکُنَّ اَجرًا عَظیمـا».(احزاب/33، 28 ـ 29) روشن است که ویژگیهای یاد شده با شهوترانی و پیروی از هوای نفس سازگاری ندارد.[153] افزون بر این، همه ازدواجهای آن حضرت با فرمان الهی و بر اساس حکمتهایی خاص بوده است[154]، چنان‌که در یکی از ازدواجهای آن حضرت به صراحت از انجام این ازدواج از سوی خداوند یاد شده است: «فَلَمّا قَضی زَیدٌ مِنها وطَرًا زَوَّجنـکَها»(احزاب/33، 37) و آن‌گاه که آن حضرت با زنان معینی ازدواج کرد خداوند ازدواج با زنان دیگر یا جایگزین کردن این زنان با همسران دیگر را بر آن حضرت ممنوع فرمود: «لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِن بَعدُ ولا اَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِن اَزوج».(احزاب/33، 52)
ازدواجهای پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) اهداف، حکمتها و علتهای متعدد داشت؛ مانند: 1. شکستن یکی از سنتهای نادرست جاهلی، یعنی حرمت ازدواج با همسر پسرخوانده:[155] «.. لِکَی لا یَکونَ عَلَی المُؤمِنینَ حَرَجٌ فی اَزوجِ اَدعیائِهِم اِذا قَضَوا مِنهُنَّ وطَرًا...».(احزاب/33، 37) 2. برقراری پیوند خویشاوندی با قبایل مختلف از این طریق تا بدین وسیله اسلام و مسلمانان تقویت شوند.[156] 3. ترغیب دیگران به پذیرش اسلام، چنان‌که به سبب ازدواج آن حضرت با جویریه، همه افراد قبیله بنی‌مصطلق مسلمان شدند.[157] 4 پیشگیری از کشته شدن زنان یا ارتداد آنها از دین در صورت بازگشت به میان قبیله و خویشاوندان کافر خود.[158] 5. تکریم این زنان به سبب رنجها و زحمات فراوانی که در عصر جاهلی یا پس از اسلام در راه خدا متحمل شده بودند.[159] 6 سرپرستی فرزندان یتیم برخی زنان و نجات آنان از آوارگی.[160] 7. آموزش عملی احکام شرعی و سیره آن حضرت در زمینه مسائل خانوادگی به دیگر مسلمانان.