گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
تفاخر


اشاره

تفاخر : خودستایی و فخرفروشی بر یکدیگر
تفاخر از ریشه «ف ـ خ ـ ر» به معنای فخر فروختن، خود بزرگ بینی، به خویش بالیدن، خودستایی کردن به صفات (خصال)،[1] مباهات کردن به مکارم و مناقبی چون اصل و نسب و غیر آن[2]، ادعای عظمت و بزرگی و شرافت در امور ذاتی یا خارج از ذات است.[3] برخی تفاخر را مخصوص مباهات به امور بیرون از ذات انسان از قبیل مال، جاه و اولاد دانسته‌اند.[4] تَفاخَرَ القومُ یعنی جمعیت بر یکدیگر فخرفروختند.[5]
این کلمه در اصل به معنای بزرگی است، چنان‌که به درخت خرمای تناور، نخله فخور گفته‌اند[6] و فخور، کسی است که مناقب و خوبیهای خود را برای خودنمایی برمی‌شمرد.[7] واژه تفاخر در قرآن‌کریم فقط یک بار در آیه 20 حدید/57 در وصف زندگی دنیا به کار رفته است؛ ولی همخانواده آن یعنی فخور که از صفات رذیله است 4 بار در سوره‌های نساء/4،36؛ هود/11،10؛ لقمان/31،18 و حدید/57،23 آمده است؛ همچنین از همین ریشه واژه «فخّار» فقط یک‌بار در الرحمن/55 آیه 14 به کار رفته و به معنای گِل

خشک و پخته شده است. در وجه نامگذاری آن گفته شده است: گویا با زبان حال بر سایر خاکها به سبب پخته‌شدن فخر می‌فروشد.[8]
افزون بر این، آیات دیگری نیز از این عمل ناپسند یاد و آن را نکوهش می‌کنند، هرچند در آنها صریح از تفاخر یا واژه‌های هم معنای آن استفاده نشده است. (برای نمونه نک: کهف/18،34؛ قصص/28،79[9]؛ سبأ/34 35؛ زخرف/43، 51 ـ 52؛ مریم/19،73؛ فصّلت/41،15) بنا به تفسیری معروف که سخنان امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز آن را تأیید می‌کنند[10] واژه «تکاثر»* در سوره تکاثر درباره این صفت ناپسند فرود آمده است.[11]
تفاخر به امور مادی نظیر مال، جاه، حسب و نسب، زیبایی از سنتهای رایج در میان عرب جاهلی‌بود. آنها هر‌ساله در بازار عکاظ گرد‌می‌آمدند و با‌یکدیگر مفاخره می‌کردند[12]؛ همچنین بعد از اعمال حج با یادآوری فضایل و مناقب پدرانشان به مفاخره‌می‌پرداختند.[13] این سنت در میان اقوام دیگر نیز رواج داشته است. قرآن‌کریم از فخرفروشی‌اشراف قوم نوح (هود/11،27؛ شعراء/26،105،111)، قوم عاد (فصّلت/41،15)، فرعون (زخرف/43،51 ـ 53)، مترفان اقوام پیشین (سبأ/34،34 ـ 35)، تفاخر اهل‌کتاب و مسلمانان بر یکدیگر (نساء/4،123)[14] و ... یاد کرده است.
به هر روی، فخرفروشی به شرافت و بزرگی پدران، اصل و نسب و قبیله به سبب شهرت یا هرگونه امتیاز دنیوی در آیات و احادیث[15] فراوانی مذمت و پدیده جاهلی دانسته و از آن نهی شده است: آیه شریفه «فَاِذا قَضَیتُم مَنـسِکَکُم فَاذکُروا اللّه...»(بقره/2،200) و نیز آیه 13 حجرات/49: «یـاَیُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنـکُم مِن ذَکَر و اُنثی...»[16]برای جلوگیری از این فرهنگ جاهلی فرود آمده است که هر ساله بعد از اعمال حج انجام می‌گرفت[17]؛ همچنین برخی جدال در آیه «لا جِدالَ فِی الحَجِّ»(بقره/2،197) را تفاخر دانسته‌اند.[18]
در برخی روایات امامیه «فسوق» در همین آیه به دروغ و تفاخر تفسیر شده است.[19] رسول

خدا(صلی الله علیه وآله) در حجة‌الوداع از این کار نهی فرمود.[20] این پدیده آن قدر خطرناک است که در دعاهای معصومان(علیهم السلام) از آن به خدا پناه برده شده و از او خواسته شده است تا انسان را از ابتلای به آن نگه دارد.[21] رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در پاسخ مردی که با یادآوری اجدادش فخر می‌فروخت فرمود: خودت به سبب تکبر و اجدادت برای کفرشان همگی در جهنم هستید.[22]
یادآوری نعمتها و احسان پروردگار به خودی خود فخر نیست[23]، چنان‌که قرآن‌کریم می‌فرماید: «واَمّا بِنِعمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث»(ضحی/93،11)، از این‌رو برخی فخر را دو قسم باطل و غیر باطل دانسته‌اند و بیان صفاتی را که عقلا و شرعاً پسندیده است بدون خودستایی، تفاخر باطل نشمرده‌اند[24]، زیرا فخور کسی است که از روی خودبزرگ بینی و فخر‌فروشی و با انگیزه کوچک شمردن دیگران[25] مناقب خود و داراییهای خدادادی‌اش[26] را برمی‌شمارد؛ اما کسی که برای اعتراف به نعمتهای پروردگار آنها را می‌شمارد شکور است نه فخور.[27]
یادآوری فضایلی چون ایمان[28] (سجده/32،18؛ فصّلت/41،40؛ توبه/9، 19)، تقوا[29] (حجرات/49،13)، جهاد (توبه/9،19)، همت بلند، وفا به پیمان، پافشاری در کرم و جوانمردی[30] و نیز برشمردن فضایل برای بیان حق و روشنگری[31] تفاخر ممدوح است و در روایات مواردی ازاین دست از ناحیه امامان معصوم(علیهم السلام)دیده می‌شوند.[32]

زمینه‌ها و پیامدهای تفاخر:

زمینه‌ها و پیامدهای تفاخر:
در آیات و روایات، جهل و نادانی (تکاثر /102، 5 ـ 1)، کم‌ظرفیتی و کوته فکری (هود/11،10)[33]، گذر از گرفتاری و سختی و رسیدن به ناز و نعمت و آسایش (هود/11،10)، بی‌خردی و عدم تعقّل (کهف/18،37؛ یس/36، 77)[34]، فزونی مال و فرزند و خویشان و هواداران، قدرت (فصّلت/41، 15)[35]، حسب و نسب، موقعیت اجتماعی (کهف/18،34؛ زخرف/43، 51؛ سبأ/34،35)[36]، حمیت و تعصّب[37]

(حجر/15،31)، حماقت و کم‌ارزشی[38] علل و زمینه‌های تفاخر دانسته شده‌اند.
تفاخر و تکبّر پیوند نزدیکی با هم دارند و در واقع، تفاخر بعضی از اقسام تکبّر است، از این رو اخلاق‌پژوهان معتقدند همه اسباب تکبّر، تفاخر نیز می‌آورند.[39]
قرآن کفر، انکار دعوت انبیا و معاد و غفلت از آن[40] (کهف/18،36 ـ 37؛ نساء/4 36‌ـ‌37؛ تکاثر/102، 1‌ـ‌2)، محرومیت از محبت خدا و نداشتن یار و یاور در برابر خداوند، همراهی و دوستی شیطان (نساء/4،38؛ کهف/18، 43؛ قصص/28، 76، 79، 81؛ لقمان/31، 18)، رعایت نکردن حقوق دوستان، خویشاوندان، پدر و مادر، یتیمان، مسکینان و در راه واماندگان (نساء/4،36، 38)[41] تحقیر مردم و بی‌اعتنایی به عزّت و کرامت آنها (کهف/18،34)[42] و نیز روایات، کینه و دشمنی، وسوسه‌های شیطانی و افتادن در دام شیطان و سقوط[43]، هلاکت[44]، ایجاد نظام طبقاتی، ناهنجاریهای سیاسی فرهنگی در جامعه، ترویج چاپلوسی و تملّق[45]، سیاهی چهره در قیامت[46] را از پیامدهای خودستایی دانسته‌اند.
برخی اخلاق‌پژوهان به استناد روایات برای درمان این بیماری مهلک به روشهایی علمی و عملی سفارش کرده‌اند. مهم‌ترین راهکارهای درمان علمی مفاخره عبارت است از: توجه به توحید در ذات و صفات و ناتوانی و مغلوب بودن انسان و سایر موجودات در برابر ذات پروردگار[47]، خودآگاهی و درک این حقیقت که انسان از پست‌ترین چیزها یعنی خاک و نطفه آفریده شده است[48] و سرانجام به پست‌ترین چیزها یعنی مردار بدل می‌شود[49] و نیز بسیار ناتوان است و نفع و ضرر، مرگ و زندگی و حشر و نشرش در اختیارش نیست و پس از مرگ باید در برابر تک تک کردارش پاسخگو باشد و هیچ از سرنوشتش باخبر نیست[50]، یاد قبر، قیامت[51] و این حقیقت که عزّت، افتخار، زینت و نعمت دنیا رو به زوال‌اند[52] و رها کردن مفاخره از نشانه‌های اهل تقواست[53] و اهل آخرت از مفاخره با اهل دنیا دست شسته‌اند.[54] راهکارهای درمان عملی مفاخره نیز

فروتنی، اقتدا به سیره معصومان(علیهم السلام)، انفاق مالی و معنوی در راه خدا[55] و رها کردن مفاخره[56] است.