گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هشتم
تفسیر پیامبر(صلی الله علیه وآله)


اشاره

تفسیر / تفسیر پیامبر(صلی الله علیه وآله)
رسول الله(صلی الله علیه وآله) پیام وحی را دریافت و ابلاغ کرد و به تبیین و تفسیر و بر نمودن آموزه های آن همت گماشت. قرآن کریم در آیاتی چند جایگاه آن حضرت را در برابر آیات الهی رقم زده است؛ گاه از آن حضرت در جایگاه فراگیرنده وحی قرآنی سخن گفته است: «و اِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرءانَ مِن لَدُن حَکیم عَلیم؛ و حقّاً که قرآن را از سویِ حکیمی دانا دریافت می داری» (نمل/27،6) و دیگر گاه از جایگاه رسانندگی آیات الهی به انسان ها سخن به میان آورده است: «فَاعلَموا اَنَّما عَلی رَسولِنَا البَلـغُ المُبین؛ بدانید که برعهده پیامبر ما، فقط رساندن [پیام]آشکار است» (مائده/5،92) و سرانجام از جایگاه تبیین و تفسیر و تعلیم آیات الهی برای رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) سخن به میان آورده است: «و اَنزَلنا اِلَیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم ولَعَلَّهُم یَتَفَکَّرون؛... و به تو قرآن نازل کردیم تا برای مردم روشن سازی آنچه را که بر آنان فرو فرستاده شده است و باشد که اندیشه کنند». (نحل/16، 44) این آیه به روشنی نشان آن است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) همانند داشتن مسئولیت ابلاغ پیام الهی و رسالت فرو خواندن آیات قرآن بر مردم، مسئولیت تبیین و تفسیر کلام الهی را نیز برعهده داشت.[1]

شیخ الطائفه(رحمه الله) مسئولیت پیامبر را تفسیر و تبیین احکام الهی و ادله و براهین توحید خداوند دانسته است.[2] روشن است که وی این دو را چونان مصداق یک کلی بیان کرده و بر این باور است که خداوند، تبیین احکام و تفسیر شرایع و توجیه ادلّه توحید و تشریح حقایق نهفته در آیات قرآن را بر عهده پیامبر(صلی الله علیه وآله) نهاده است.
امین الاسلام طبرسی عبارت شیخ را آورده، جز آنکه کلمه شرایع را بدان افزوده است: «لتبین ما نُزّل إلیهم فیه من الأحکام و الشرایع والدلائل علی توحید الله...».[3] قرطبی نیز با بهره مندی از آیه 44 نحل/16 این جایگاه را برای رسول الله(صلی الله علیه وآله) آورده است: ... تا اینکه هرآنچه را که در این کتاب است از احکام، وَعْد، وعید و ... تبیین و تفسیر کنی. بدین ترتیب رسول الله(صلی الله علیه وآله) مبیّن و شارح مراد الهی است از آنچه مانند احکام نماز و زکات در قرآن به اجمال آمده است.[4]
میبدی در تبیین جایگاه رسول خدا نوشته است: قرآن را فرستادیم تا معانی و مقاصدش را برای مردم بازگویی[5] و سرانجام، علامه طباطبایی بر این باور است که این آیه دلیلی است بر حجیت سخن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در تبیین و تفسیر همه آیات الهی و آنچه را برخی از مفسران گفته اند که متعلق «لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم» آیات متشابه یا آیات مشتمل بر اسرار الهی است، وجهی ندارد.[6]
آیة الله معرفت با استناد به همین آیه معتقد است رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) مرجع نخست برای فهم دشواری های آیات و گشودن مشکلات آن بوده است. جایگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) در تفسیر آیات الهی جایگاه معلم، مرشد و یاور مؤمنان برای فهم آیات بود. آن حضرت به تبیین آیات مجمل همت می گماشت و از مبهمات پرده برمی گرفت و با سخنان و سیرت ارجمندش، سنن، احکام و آداب را بر پایه آیات الهی بیان می کرد. بدین سان سنت آن حضرت (: قول، فعل و تقریر) یکسر بیان و تفسیر مجملات آیات الهی و گشودن مبهمات قرآن در تشریع و تقنین و... است.[7]
نکته تأمل برانگیز در کلام آیة الله معرفت، گستره دامنه تبیین و تفسیر سیره درباره آیات قرآن کریم است؛ برپایه آنچه وی آورده است سنتْ مفسّر کتاب الهی است و لزومی ندارد به مَثَل روایتی را تفسیر آیه ای تلقی کرد که در آن از آیه یا بخشی از آن سخن به میان آمده باشد و بدان اشارتی رفته باشد. تلقی محمدبن ادریس شافعی در جایگاه تفسیری سنت درباره آیات الهی نیز چنین است.[8]
مفسّران و عالمان افزون بر آیه یاد شده، در

تبیین و تشیید جایگاه مفسّر بودن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و حجیت کلام آن حضرت در تفسیر قرآن، مقصود از تعلیم کتاب در «و یُعَلِّمُهُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ» (آل عمران/3، 164؛ جمعه/62، 2) را تبیین و تفسیر آیات الهی دانسته اند؛ یعنی «تعلیم کتاب»، بیان الفاظ و پرده برگیری از محکمات آن است، در مقابل «تعلیم حکمت» که بیان معارف حقیقی قرآن است.[9]
باید به آنچه گفته شد آیه 7 حشر/59 را نیز افزود: «ما ءاتـکُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ و ما نَهـکُم عَنهُ فَانتَهوا؛ آنچه را فرستاده [خداوند]به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را نهی کرد، باز ایستید». بی تردید از مصادیق روشن «آنچه پیامبر(صلی الله علیه وآله)آورده است»: «ما ءاتـکُمُ الرَّسول» تفسیر قرآن است؛ یعنی این جمله برای مؤمنان به رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله) قاعده ای عمومی و بنیادی رقم می زند و آن اینکه، آنچه را آن حضرت در پی ریزی سلوک فردی و اجتماعی و مواضع فرهنگی و فکری در پیش دید مؤمنان می نهد اصل و قاعده و میزانی است که هرچیز دیگر با آن سنجیده و آن گاه پذیرفته یا طرد می شود.[10]
گزارش ها و نقل هایی به روشنی نشان می دهند که رسول الله(صلی الله علیه وآله) برای صحابیان به تفسیر قرآن می پرداخته است.[11]
پیامبر(صلی الله علیه وآله)، گاه در تفسیر آیات، خود آغاز به سخن می کرد و دیگرگاه در پی پرسش برخی صحابیان آیه یا آیاتی را تفسیر می کرد.[12]
بر پایه نقلی از ابوعبدالرحمن سلمی صحابیان گزارش کرده اند که به محضر رسول الله(صلی الله علیه وآله) بار می یافتند و آموزه های 10 آیه را فرا می گرفتند و بدان عمل می کردند و آن گاه به فراگیری 10 آیه دیگر می پرداختند.[13] رسول الله(صلی الله علیه وآله) افزون بر تفسیر مستقیم که شخصاً بدان می پرداختند، صحابیان و مسلمانان را نیز به تعلیم و تعلم قرآن و آموزه های آن ترغیب می کردند و بدین سان به گونه غیر مستقیم نیز تفسیر آیات الهی را می گستراندند.[14]

مقدار تفسیر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از قرآن:

مقدار تفسیر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از قرآن:
به باور برخی، قرآن کریم از آن رو که به زبان عربی به گونه ای روشن نازل شده، مفردات، ترکیب ها و شیوه بیانش برای عربی زبانان کاملا روشن بوده است[15]؛ ولی روشن است که اولاً همه صحابه در درک و فهم زبان یکسان نبوده اند.[16] ثانیاً به گواهی نصوص تاریخی، برخی از صحابه در

فهم واژه ها و مقاصد برخی آیات در می مانده اند.[17] ثالثاً با توجه به شیوه بیانی ویژه قرآن، تعیین مصادیق برخی آیات برای صحابیان دشوار بود و نیازمند توضیح پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودند.[18]
به طور کلی فهم تفصیلی و روشن همه آیات برای صحابیان میسر نبوده است و به ناچار باید به پیامبر(صلی الله علیه وآله) مراجعه می کردند. به علاوه امکان شناخت بسیاری از آیات مجمل و کلّی قرآن کریم به ویژه در حوزه احکام، بدون تفسیر و تبیین پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای صحابه میسر نبوده است، چنان که چگونگی انجام نماز، حج، روزه و مقدار زکات را از پیامبر(صلی الله علیه وآله) دریافت می کردند[19]، با این حال مفسران درباره مقدار آیاتی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن ها را تفسیر کرده بر یک نظر نیستند؛ برخی رسالت تبیین و توضیح پیامبر درباره آیات قرآن را به آیات مجمل و متشابه منحصر دانسته اند[20]؛ امّا این نظر از سوی برخی مفسران نادرست معرفی شده است.[21]
دیدگاه دیگر از آن ابن تیمیه است. او بر این باور است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) همه آیات الهی را تفسیر کرده است. وی در این باره به آیه 44 نحل / 16 و نیز کوشش صحابه در فهم قرآن و مراجعه مکرر به پیامبر(صلی الله علیه وآله) در کنار آیاتی که نشانه لزوم تدبّر در قرآن است استناد می کند، چرا که تعقّل در مضامین قرآن جز با فهم آن میسّر نیست.[22] ذهبی با نقد دیدگاه ابن تیمیه معتقد است که مستندات وی نمی تواند مدعایش را ثابت کند، زیرا این ادله بیش از اینکه نشان دهند که پیامبر مشکلات و دشواری ها را بیان می کرده است دلالتی ندارد.[23] در مقابل این دیدگاه کسانی همچون ابوالعباس احمد بن خلیل خویی (م. 374 ق.) بر این باور بوده اند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) جز اندکی از آیات را تفسیر نکرده است.[24]
به هر حال همه روایات تفسیری منقول از پیامبر را که سیوطی در الاتقان نقل کرده کمتر از 250 روایت است که به تصریح وی بسیاری از آن ها نیز ضعیف یا منکر و نامقبول است[25]؛ امّا روشن است که احادیث پیامبر در تفسیر محدود به روایاتی که سیوطی گزارش کرده، نیست، افزون بر اینکه احتمالا سخن سیوطی و ابوالعباس شمس الدین خویی ناظر به روایاتی است که صریحاً به تفسیر آیه ای از آیات قرآن می پردازند؛

امّا اگر روایاتی را که در تفسیر آیات به کار می آیند و به گونه ای ابهام آیات را برطرف می کنند و به ویژه آنچه از طریق اهل بیت(علیهم السلام) از پیامبر نقل شده ملحوظ داریم، این روایات بسیار فراوان تر خواهند بود. بر این نکته نیز باید تأکید کرد که سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، اعم از قول و فعل می تواند در تفسیر قرآن به کار آید.
سخن شافعی نیز که گفته است تمام آنچه پیامبر(صلی الله علیه وآله) بدان امر کرده، چیزهایی اند که از قرآن دریافته است و نیز تأکید سیوطی بر اینکه تفصیل شریعت در سنت، تفسیری است بر معانی و اهداف و مقاصد قرآن[26]، در همین راستا قابل توجه و توجیه است.
در این میان شهید محمد باقر صدر با تأکید بر اینکه از یک سو فهم اجمالی قرآن در بر آوردن هدف این کتاب الهی بسنده نبوده و از سوی دیگر فهم صحابه از قرآن گسترده نبوده، معتقد است که نقش هدایتگری قرآن جز با تبیین و فهم معانی و مقاصد قرآن به طور گسترده، ایفا نمی گردد، بر این اساس وی با استناد به برخی روایات معتقد است پیامبر قرآن را در دو سطح تفسیر کرده است: یکی در سطح عموم و بر اساس نیازها و درخواست های عمومی جامعه، و دیگری تفسیری شامل و کامل در جهت تربیت کسانی که باید مرجعیت فکری و دینی جامعه را بر عهده می گرفتند.[27] شاهد این دوگانگی تفسیر به ویژه قسم دوم آن اخباری اند که بیان می کنند پیامبر(صلی الله علیه وآله)، تنزیل و تأویل و محکم و متشابه قرآن را به علی(علیه السلام) عرضه کرده است.[28] وی همچنین برای اثبات این دو سطحی بودن بر تفسیرهای دقیق و گسترده ای که اهل بیت(علیهم السلام) از پیامبر نقل کرده اند تأکید میورزد. در این باره روایتی که می گوید: در دست سلمان، مقداد، ابوذر و برخی دیگر تفسیرهایی از آیات الهی بوده که در اختیار دیگران نبوده قابل توجه است. در این روایت امام علی(علیه السلام) در پاسخ راوی بیان می کند که صحابیان در اندیشه و پرسش از حقایق یکسان نبوده اند.[29]

گونه های تفسیر پیامبر:

اشاره

گونه های تفسیر پیامبر:
با توجه به اختصاص بخشی از آیات قرآن کریم به احکام، و اجمال این گروه از آیات، بخشی از رسالت تفسیری پیامبر(صلی الله علیه وآله) به تفصیل و بیان چگونگی این آیات بوده است، چنان که در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «دستور نماز خواندن بر رسول خدا نازل شد و سخنی از سه رکعت و 4 رکعت در میان نبود. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود که رکعات نماز را تفسیر کرد. دستور پرداخت زکات نازل شد و نگفت که از 40 درهم یک درهم. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود که نصاب زکات را تفسیر کرد. دستور حج نازل

شد و نگفت 7 دور طواف کنید. رسول الله(صلی الله علیه وآله) بود که مناسک طواف را تفسیر کرد و ...».[30]
محورهای تفسیر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را می توان در امور زیر خلاصه کرد:

1. تبیین مجمل:

1. تبیین مجمل:
مقصود از آیات مجمل آن دسته از آیات است که به تشریع کلّی احکام اعم از عبادات و معاملات پرداخته و بیان جزئیات و کیفیت اجرای آن احکام را به تبیین رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وا نهاده است. چنان که در عبادات کیفیت نماز، شمار رکعات آن و... و در معاملات انواع معاملات حلال و حرام و احکام ربا را سنت بیان کرده است.[31] در این باب حتی مفسرانی چون علامه طباطبایی که تفسیر روایی را ناکافی دانسته اند[32] تبیین اجمال آیات الاحکام را از شئون اختصاصی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) دانسته اند.[33]

2. تخصیص عام:

2. تخصیص عام:
در قرآن کریم احکامی عام وجود دارد که تخصیص آن در سنّت بیان شده است[34]، چنان که «یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ ثَلـثَةَ قُرُوء» (بقره/2،228) که حکمی است فراگیر و شامل همه زنان مطلّقه می شود به سنّت تخصیص خورده و نشان داده شده که این حکم ویژه بانوانی است که همسرانشان با آنان همبستر شده اند.[35]

3. تقیید اطلاق:

3. تقیید اطلاق:
بخشی دیگر از بیانات پیامبر(صلی الله علیه وآله) ناظر به تقیید اطلاق برخی آیات است، چنان که در آیه 82 انعام/6، ایمنی و هدایت را ویژه کسانی دانسته است که ایمان خود را به ستمی نیالوده باشند: «اَلَّذینَ ءامَنوا ولَم یَلبِسوا ایمـنَهُم بِظُـلم اُولـئِکَ لَهُمُ الاَمنُ وهُم مُهتَدون».پیامبر(صلی الله علیه وآله) «ظلم» در این آیه را با استناد به آیه «اِنَّ الشِّرکَ لَظُـلمٌ عَظیم» (لقمان/31،13) به شرک تفسیر و تقیید کرده اند.[36]

4. توضیح مفاهیم شرعی:

4. توضیح مفاهیم شرعی:
بخشی دیگر از تفسیر پیامبر(صلی الله علیه وآله) به توضیح مفاهیم شرعی اختصاص دارد؛ همچون توضیح مفاهیم شرعی صلات، جهاد و زکات.[37]

5. بیان ناسخ و منسوخ:

5. بیان ناسخ و منسوخ:
بیان ناسخ و منسوخ ـ با همه اختلافی که درباره وجود آن در قرآن و شمار آیات منسوخ هست[38] ـ (=> نسخ) نیز به سنت اختصاص دارد. در این مورد گرچه سخن صریحی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درباره آیات و احکام منسوخ در دست نداریم، امّا آنچه از امام علی(علیه السلام) و

دیگر صحابه درباره نسخ برخی احکام و آیات رسیده احتمالا از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دریافت شده است.[39]

6. تأکید بر بیان قرآن:

6. تأکید بر بیان قرآن:
در سنت احادیث فراوانی یافت می شوند که همسو با منطوق آیات قرآنی و در جهت تأکید معانی آیات اند؛ مانند سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله) که در پاسخ به ابن مسعود، برترین عمل را نماز در وقت خودش: «الصلاة علی وقتها» معرفی کردند[40] تأکیدی بر آیه شریفه «والَّذینَ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظون * اُولـئِکَ فی جَنّـت مُکرَمون» (معارج/70، 34 - 35) و این سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله) که فرمود «لایحلّ مال امرئ مسلم إلاّ بطیب نفس منه» [41] تأکید بر آیه شریفه «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبـطِـلِ» (نساء/4،29) است؛ همچنین بیان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که فرمود: «ردّ الأمانة إلی من ائتمنک و لا تخن من خانک» [42] تأکید بر آیه «فَاِن اَمِنَ بَعضُکُم بَعضـًا فَلیُؤَدِّ الَّذِی اؤتُمِنَ اَمـنَتَهُ ولیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ» (بقره/2،283) و نیز آیه 58 نساء/4 است.

7. شرح واژگان:

7. شرح واژگان:
مطابق روایات موجود، بخشی از تفسیر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به شرح واژگانی اختصاص یافته که گرچه صحابیان معنای آن ها را می دانسته اند، مقصود از آن ها برایشان روشن نبوده است. در این باره گاه صحابیان خود می پرسیدند، چنان که از «سائحون» در آیه«اَلتـّـئِبُونَ العـبِدونَ الحـمِدونَ السـّـئِحونَ الرّاکِعونَ السّـجِدونَ» (توبه/ 9،112) و استطاعت در آیه 97 آل عمران/3 از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پرسیدند و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آن دو را به صائمون (روزه داران)[43] و زاد و راحله[44] تفسیر کردند؛ یا هنگامی که مردی از قبیله هُذَیْل با اشاره به آیه «ومَن کَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ العــلَمین» (آل عمران/ 3،97) پرسید: آیا کسی که ترک حج کند کافر گشته است؟ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: هرکس حج را ترک کند و از کیفرش نهراسد و در ادایش امید ثواب نبرد کافر است[45]؛ همچنین ابن عباس می گوید: مردی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرسید مقصود از پاره پاره قرار دادن قرآن (عِضین) که در آیه شریفه «اَلَّذینَ جَعَلوا القُرءانَ عِضین» (حجر/15،91) طعن و طرد شده چیست؟ آن حضرت پاسخ دادند: ایمان به برخی آیات و کفر ورزیدن به بعضی دیگر.[46] گاهی نیز پیامبر(صلی الله علیه وآله) خود رأساً مقصود آیه را بیان می کردند، چنان که «قُوَّة» در آیه «واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة» (انفال/

8،60) را به تیراندازی تفسیر کردند.[47]

8. بیان مصداق:

8. بیان مصداق:
زمانی نیز رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مصداق آیه را بیان می کردند؛ به عنوان مثال امّ هانی از منکَری پرسید که قوم لوط در مجالس خود انجام می دادند: «وتَأتونَ فی نادیکُمُ المُنکَرَ».(عنکبوت/ 29،29) پیامبر(صلی الله علیه وآله) چنین تفسیر کردند که آنان بر گذرندگان ریگ می افکندند و آنان را مسخره می کردند.[48] نمونه دیگر، تفسیر و تعیین مصداق «اَهْلَ البَیتِ» در آیه تطهیر: «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکُم تَطهیرا» (احزاب/33،33) است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پس از نزول آیه به مدت 6 ماه به هنگام نماز به درِ خانه حضرت زهرا(علیها السلام) می آمد و با تعبیر اهل البیت و قرائت آیه آنان را به نماز فرا می خواند.[49] مطابق روایاتی دیگر پیامبر(صلی الله علیه وآله)، «الشَّجَرَةَ المَلعونَةَ» در آیه «وما جَعَلنَا الرُّءیَا الَّتی اَرَینـکَ اِلاّفِتنَةً لِلنّاسِ والشَّجَرَةَ المَلعونَةَ فِی القُرءانِ» (اسراء/17،60) را به بنی امیه[50] و بنی مروان و تسلط آنان بر حکومت اسلامی در آینده[51] تفسیر کردند؛ نیز تفسیر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آیه اکمال:«الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم واَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی ورَضیتُ لَکُمُ الاِسلـمَ دینـًا» (مائده/ 5،3) نمونه ای دیگر از تفسیر به مصداق است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پس از قرائت آن در غدیر خم آن را بر ولایت امام علی(علیه السلام)تطبیق داد و فرمود: الله اکبر بر کامل گردانیدن دین و به فرجام رساندن نعمت و خشنودی خداوند به رسالت من و ولایت علی پس از من.[52] بخشی از روایات تفسیری منقول از پیامبر نیز از طریق اهل بیت(علیهم السلام) به ما رسیده است، چنان که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در تفسیر آیه «لا تَجعَل یَدَکَ مَغلولَةً اِلی عُنُقِک و لاتَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومـًا مَحسورا» (اسراء/17،29) و در توضیح و تبیین «محسوراً» فرموده اند: «الإحسار الإقتار».[53]

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام)

اشاره

تفسیر / تفسیر اهل بیت(علیهم السلام): تفسیر قرآن منقول از دوازده امام معصوم شیعه امامیه
از منظر شیعه امامیه پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) 12امام معصوم از خاندان آن حضرت که در روایات نبوی به نام آن ها تصریح شده، مفسران حقیقی قرآن کریم اند و به همه معارف و علوم قرآن آگاهی کامل دارند.
برای واژه «اهل» و «اهل بیت» در لغت[1] و در فرهنگ اسلامی[2] معانی متعددی بیان شده است؛ اما در این مقاله مقصود از «اهل بیت» 12 امام معصوم از خاندان پیامبر است که از نظر علمی و عملی و هدایت مردم به سوی سعادت حقیقی، جانشینان آن حضرت اند و در روایات متعدد نبوی به شمار و نام آن ها تصریح شده است. نخستین امام از آن ها علی بن ابی طالب(علیه السلام) است و پس از ایشان حسن بن علی و حسین بن علی(علیهما السلام) و سپس 9 نفر از فرزندان و نسل حسین بن علی(علیهم السلام)اند که نهمین آن ها مهدی و قائم آن هاست.[3]
مباحث اصلی تفسیر اهل بیت عبارت اند از: 1. جایگاه اهل بیت و آگاهی آنان به تفسیر قرآن. 2. منابع مشتمل بر تفسیر اهل بیت. 3. روش تفسیر اهل بیت.

جایگاه اهل بیت(علیهم السلام) و آگاهی آنان به تفسیر قرآن:

جایگاه اهل بیت(علیهم السلام) و آگاهی آنان به تفسیر قرآن:
بی گمان نخستین مفسر قرآن، شخص رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بوده که این رسالت را خدا بر عهده ایشان گذاشته است: «واَنزَلنا اِلَیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم». (نحل/16،44) به اقتضای حکمت الهی پس از آن حضرت نیز در هر عصری امامی آگاه به همه معارف قرآن اعم از تنزیل و تأویل و ظاهر و باطن آن و در عین حال مصون از خطا و نسیان و قادر بر تفسیر واقعی قرآن وجود داشت تا در موارد ابهام و اختلاف، مرجع امت باشد. در غیر این صورت بخشی از معارف قرآن در ابهام می ماند و این با جاودانگی قرآن ناسازگار است.[4]
مطابق نقل سید رضی امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)

ضمن سخنی مبسوط فرموده است: برای آنکه حجت ها و ادله روشن الهی از بین نروند، زمین از کسی که حجت خدا را برپا دارد خالی نمی ماند؛ آشکار و مشهور باشد یا خائف و پنهان. به خدا سوگند اینان در شمار، اندک اما در قدر و منزلت بس ارجمند و بزرگ اند.[5]
بر این اساس مطابق روایت متواتر و مشهور ثقلین، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عترت یعنی اهل بیت خود را در کنار قرآن به عنوان یکی از دو یادگار گرانبها برای امت خود باقی گذاشته است تا امت با تمسک به آن دو هرگز گمراه نشود. مطابق این حدیث، این دو یادگار گرانبها هرگز از هم جدا نخواهند شد.[6] لازمه این جدایی ناپذیری آن است که اهل بیت پیامبر نسبت به همه معانی و علوم قرآن، اعم از محکمات و متشابهات آگاه باشند. در غیر این صورت به میزان ناآگاهی آنان از علوم و معارف قرآن، از قرآن جدا خواهند بود.[7]
برپایه برخی روایات، نخستین و تنها مفسر قرآن که تفسیر و تأویل همه قرآن را به صورت مشافهه و بیواسطه از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)دریافت کرده و به همه تنزیل و تأویل و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و موارد و مکان های نزول آن آگاهی کامل داشته، علی بن ابی طالب بوده است.[8]
مطابق روایتی امام علی(علیه السلام) در پاسخ به پرسش طلحه از مصحف آن حضرت، آن را مشتمل بر همه آیات نازل شده از جانب خدای متعالی، به املای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و خط خودشان معرفی کردند؛ همچنین بیان کردند که آن مصحف تأویل همه آیات قرآن و هر حلال و حرام و حدّ و حکم و هر چیزی را دربردارد که تا قیامت مورد نیاز مردم است، حتی دیه یک خراش.[9]
پس از امام علی(علیه السلام) از طریق آموزش و هم از راه مصحف ایشان و از طریق الهام های الهی و نیز به صورت اسرار و ودایعی که مطابق روایات به هنگام وفات هر امام به امام پس از وی منتقل می شده[10]، همه دانش دینی آن حضرت از جمله آگاهی کامل به قرآن کریم به امامان پس از وی یکی پس از دیگری منتقل شده است، از این رو همه امامان معصوم که در اصطلاح شیعه، اهل بیت پیامبر به شمار می آیند از همه معارف و معانی و علوم قرآن کریم برخوردار بوده اند. کلینی (م. 329 ق.) بخشی از روایات در این موضوع را در باب «إنَّه لم یَجْمع القرآنَ کُلَّه إلاّ الأئمّة وإنّهم یَعْلمون کُلَّه» گرد آورده است.[11] در همین زمینه در روایتی از امام باقر(علیه السلام) آمده است که به جز اولیا هیچ کس نمی تواند ادعا کند همه ظاهر و باطن

قرآن نزد او جمع است.[12] در روایتی دیگر امام صادق(علیه السلام) سوگند یاد می کنند که همه علم کتاب نزد ایشان (اهل بیت) موجود است.[13]
کلینی بخشی دیگر از این دست روایات را در باب «انَّ الراسخین فی العلم هم الأئمة» جمع کرده است. مطابق این روایات امامان اهل بیت(علیهم السلام) راسخان در علم معرفی شده اند که رسول خدا همه تنزیل و تأویل قرآن را به آنان آموخته است و چیزی از دانش وحی نبوده است که خدا بر پیامبر نازل کرده باشد و آنان ندانسته باشند.[14]

آثار مشتمل بر تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

اشاره

آثار مشتمل بر تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):
برای دستیابی به تفسیر اهل بیت(علیهم السلام) باید از دوگونه منبع یاد کرد: 1. جوامع و آثار روایی شیعه همچون کتاب های الکافی از شیخ کلینی، من لا یحضره الفقیه از شیخ صدوق، تهذیب الاحکام از شیخ طوسی، بحارالانوار از علامه مجلسی، وسائل الشیعه از شیخ حرّ عاملی و بسیاری دیگر از جوامع روایی مشهور و غیر مشهور. در این منابع روایی، احادیث تفسیری پراکنده اند و نمی توان بابی مستقل در تفسیر آیات قرآن در آن ها مشاهده کرد. 2. تفاسیر روایی شیعی که تقریباً همه روایات منقول در آن ها به اهل بیت پیامبر یعنی امامان معصوم(علیهم السلام) نسبت داده شده اند. این تفاسیر به دو دسته منابع کهن و اولیه و منابع متأخر قسمت پذیرند.

1. منابع کهن تفسیر اهل بیت(علیهم السلام)

أ. تفسیر نعمانی:

أ. تفسیر نعمانی:
این کتاب روایی منسوب به امیرمؤمنان(علیه السلام) است و به رغم نام آن، درباره علوم قرآنی است و صبغه تفسیری ندارد. در این کتاب، علوم قرآنی به 60 نوع تقسیم و برای هریک مثالی ذکر شده است.[15] مضمون تفسیر نعمانی با نام هایی دیگر نیز نقل شده است؛ از جمله رسالة المحکم والمتشابه از سید مرتضی (م. 436 ق.) و کتاب سعد بن عبدالله اشعری (م. 299 یا 301 ق.) که آن را از امام صادق(علیه السلام) و ایشان از حضرت علی(علیه السلام) نقل کرده اند.[16]

ب. کتاب الباقر:

ب. کتاب الباقر:
ابن ندیم در الفهرست، نخستین کتاب در تفسیر قرآن را کتاب الباقر محمدبن علی بن الحسین(علیهم السلام) معرفی کرده که ابوالجارود زیاد بن منذر از ایشان نقل کرده است.[17] این تفسیر امروزه به صورت مستقل در دست نیست؛ اما بخشی از تفسیر علی بن ابراهیم موجود که از ابوالجارود نقل شده از همین تفسیر است. ابوالجارود زیدی مذهب بوده؛ اما تفسیرش از امام باقر(علیه السلام) را پیش از گرایش به مذهب زیدی روایت کرده است. با این حال در مواردی تفسیر

وی منعکس کننده دیدگاه جارودیه است.[18]
نجاشی و شیخ طوسی از تفسیر ابوالجارود به روایت از امام باقر(علیه السلام) یاد کرده اند که سند آن به جهت اشتمال بر کثیربن عیاش ضعیف است.[19]

ج. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(علیه السلام):

ج. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(علیه السلام):
این تفسیر از معروف ترین تفاسیر منسوب به اهل بیت(علیهم السلام) است؛ اما درباره اعتبار و صحت انتساب آن به امام عسکری(علیه السلام) بحث و گفت و گو است. گروهی از محققان از انتساب آن به امام عسکری(علیه السلام) دفاع کرده اند، و عده ای دیگر به ادله ای همچون مجهول الحال بودن راویانش، آن را تضعیف کرده اند. استادی، فهرستی از محدثانی که به این تفسیر اعتماد کرده اند از جمله شیخ صدوق، علامه مجلسی، شیخ حرّ عامِلی و فیض کاشانی را معرفی کرده است[20]؛ اما محققانی چون علامه بلاغی[21]، علامه شعرانی[22]، آیة الله خویی[23]، شیخ محمدتقی شوشتری[24] و برخی دیگر[25] انتساب آن به امام حسن عسکری را ثابت ندانسته، آن را موضوع و مجعول معرفی کرده اند.[26]

د. تفسیر فرات کوفی:

د. تفسیر فرات کوفی:
این تفسیر، تألیف فرات بن ابراهیم کوفی است. تاریخ وفات وی معلوم نیست؛ اما با توجه به نقل صدوق با واسطه پدرش از فرات، تاریخ تألیف آن به اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم می رسد و ظاهراً وی معاصر کلینی بوده است. تفسیر فرات یک جلد و مشتمل بر حدود 770 روایت در تفسیرِ حدود 530 آیه است.[27] روایات این تفسیر، عموماً درباره ولایت و فضایل 5 تن از اهل بیت(علیهم السلام) به ویژه امیرمؤمنان(علیه السلام) است؛ همچنین روایات آن غالباً مرسل است؛ اما بسیاری از آن ها در سایر آثار روایی به صورت مسند یافت می شوند.[28]
نکته قابل توجه درباره تفسیر فرات آن است که به جز شواهدی که دلالت دارند تفسیر فرات نزد شیخ صدوق (م. 380 ق.) و حاکم حسکانی (قرن پنجم) موجود بوده است پس از آن نام و اثری از این تفسیر دیده نمی شود تا اواخر قرن دهم و یازدهم که شیخ حرّ عاملی (م. 1104 ق) و علامه مجلسی (م. 1111 ق) و ابوالحسن عاملی (م. 1140 ق) صاحب مرآة الانوار[29] از آن یاد کرده و با قطعی دانستن نسبت آن به فرات کوفی از آن روایت نقل کرده اند.


هـ . تفسیر عیاشی:

هـ . تفسیر عیاشی:
این اثر، تألیف محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی از دانشمندان برجسته شیعه در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم است. نجاشی او را ثقه و صدوق او را از بزرگان شیعه و در عین حال روایت کننده از ضعیفان معرفی کرده است.[30] تفسیر عیاشی دو جلد دارد و بر حدود 2700 روایت تفسیری تا پایان سوره کهف مشتمل است.[31] در نسبت این تفسیر به عیاشی تردیدی نیست و حاکم حسکانی در شواهد التنزیل و طبرسی در مجمع البیان و سایر محدثان متأخر چون علامه مجلسی در بحارالانوار و فیض کاشانی در تفسیر الصافی از وی نقل کرده اند.[32] روایات این تفسیر در ابتدا مسند بوده است؛ اما ناسخ و کاتب کتاب از آن رو که از کسی اجازه نقل این کتاب را نداشته اَسناد روایات آن را حذف کرده و به صورت مرسل آورده است[33]، با این حال بسیاری از روایات آن در منابع معتبر روایی دیگر از جمله شواهد التنزیل حاکم حسکانی به صورت مسند وجود دارند.[34] بنابراین اعتبار تفسیر عیاشی به دلیل مرسل بودن برخی روایاتش جای تأمل دارد.[35] و باید یکایک روایات آن از نظر سند در منابع دیگر بررسی شود. با وجود این علامه طباطبایی آن را نیکوترین تفسیر در موضوع خود دانسته است.[36]

و. تفسیر قمی:

و. تفسیر قمی:
این تفسیر، منسوب به علی بن ابراهیم قمی (زنده در 307 ق.) شیخ و استاد کلینی و از جمله تفاسیر مشهور روایی است. علمای رجال چون شیخ طوسی و نجاشی به علی بن ابراهیم کتابی در تفسیر نسبت داده اند[37]؛ اما در اینکه تفسیر موجود موسوم به تفسیر قمی همان کتاب تفسیر علی بن ابراهیم باشد اختلاف است. استادی بر این باور است که از زمان علامه مجلسی تاکنون تفسیر علی بن ابراهیم قمی همان است که در دست ماست[38]. شیخ حرّ عامِلی[39] و به تبع وی آیة الله خویی[40] با توجه به توثیق عامی که در مقدمه این تفسیر آمده[41]همه روایات آن را موثق و مورد اعتماد دانسته اند؛ اما نظر تحقیقی آن است که تنها بخشی از تفسیر موجود موسوم به قمی از آن علی بن ابراهیم و بخشی دیگر از آن، تفسیر ابوالجارود است که از امام باقر روایت کرده و بخشی دیگر از آن متعلق به گردآورنده یعنی علی بن حاتم قزوینی (زنده در 350 ق.) است[42]،

بنابراین و با توجه به وجود روایات مسلّم الضعف در این تفسیر و قدح و جرح و عدم وثاقت ابوالجارود[43] و اینکه علی بن حاتم از ضعفا نیز حدیث نقل می کرده است[44] نمی توان به صحت همه روایات این تفسیر حکم کرد.[45]
به جز تفاسیر یاد شده، ابن شهر آشوب در شرح حال حسن بن خالد برقی (زنده در نیمه اول قرن سوم) از تفسیر العسکری یاد کرده و آن را در 120 جلد دانسته است.[46] شیخ آغا بزرگ این تفسیر مفقود را که با تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(علیه السلام) تفاوت دارد[47]، به امام هادی(علیه السلام) نسبت داده است.[48]

2. منابع متأخر تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

اشاره

2. منابع متأخر تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):
افزون بر جوامع روایی بزرگ شیعه همچون بحارالانوار از علامه مجلسی، وسائل الشیعه از شیخ حرّ عامِلی، وافی از فیض کاشانی، مستدرک الوسائل از محدث نوری که روایات تفسیری فراوانی از اهل بیت را دربردارند، مهم ترین منابع متأخر مشتمل بر تفسیر اهل بیت عبارت اند از:

أ. نورالثقلین:

أ. نورالثقلین:
این تفسیر از عبد علی بن جمعه عروسی حویزی[49] (م. 1112 ق.) و مشتمل بر 13416 حدیث است که از حدود 43 منبع کهن نقل کرده است.[50] بیشتر روایات این تفسیر، مرسل است و کتاب مشتمل بر روایات ضعیف نیز هست و برخی از منابع آن نیز فاقد اعتبار لازم اند؛ اما به لحاظ حجم، گویا از سایر تفاسیر روایی گسترده تر است.[51]

ب. البرهان فی تفسیر القرآن:

ب. البرهان فی تفسیر القرآن:
این تفسیر تألیف سید هاشم بحرانی (م. 1107 ق.)[52] است و روایات آن از حدود 54 منبع گرد آمده که برخی منابع آن از بین رفته اند. این تفسیر مزیت هایی بر نورالثقلین دارد؛ از جمله نقل حدیث از 30 منبع که آن تفسیر از آن ها بهره نگرفته است[53]؛ اما بعضی مصادر آن همانند نورالثقلین از اعتبار کافی و لازم برخوردار نیست، از این رو روایات ضعیف و غیر قابل اعتماد نیز در آن یافت می شوند.[54]
افزون براین دو تفسیر جامع، سایر تفاسیر شیعی به ویژه تفسیرالصافی از فیض کاشانی

(م.1091 ق.) و کنزالدقائق تألیف میرزا محمدبن محمد رضا مشهدی (م. حدود 1125 ق.) بر روایات فراوانی از اهل بیت مشتمل اند.[55]
مشکل عمده و مشترک تفاسیر یاد شده ضعف، مرسل بودن روایات، تردید در انتساب به معصوم و عدم اعتبار کافی و لازم آن هاست[56]؛ اما این مشکل سبب بی اعتباری روایات این کتب نمی شود، بلکه بدین معناست که محقق نمی تواند به صرف استناد این روایات به معصوم(علیه السلام) به آن ها اعتماد کند، بلکه هریک از روایات این منابع، پس از بررسی سند و متن آن می تواند در تفسیر از آن بهره گرفته شود.[57]
بعضی محققان نیز بر این باورند که برای استفاده از روایات معصومان(علیهم السلام)، استواری متن آن ها کافی است، بنابراین هر روایتی که با مبانی مسلّم عقلی و نقلی مخالف نباشد و شناخت ما را به موضوع افزایش دهد یا به پرسشی درباره آیه پاسخ دهد، مقبول و قابل استناد در تفسیر خواهد بود.[58] سیره عملی مفسران شیعی نیز این است که با توجه به روایات بیانگر عرض احادیث بر قرآن،[59] از روایات تفسیری غیر معارض با قرآن در غیر احکام فقهی در تفسیر آیات بهره می گیرند.

شیوه تفسیری اهل بیت(علیهم السلام):

شیوه تفسیری اهل بیت(علیهم السلام):
عموم آثار مرتبط با تفسیر اهل بیت(علیهم السلام) که در گذشته تدوین شده در واقع گردآوری روایات تفسیری آنان و احیاناً نقد این روایات بوده است. همزمان با گسترش پژوهش های تفسیرشناسانه، آثاری نیز درباره روش شناسی تفسیر اهل بیت(علیهم السلام) شکل گرفتند.
از نخستین آثار تألیف شده در این زمینه مجموعه مقالات چهارمین کنفرانس علوم و مفاهیم قرآن کریم است که به همت آیة الله گلپایگانی(رحمه الله) در دارالقرآن الکریم در سال 1371 شمسی برگزار شده است. پس از آن، مقالات و فصولی از کتاب های روش شناسی تفسیر و احیاناً پایان نامه هایی[60] در باب روش تفسیری اهل بیت(علیهم السلام) به نگارش درآمده اند که اغلب این آثار با اندکی تفاوت، از مقاله «اهل بیت و تفسیر قرآن» اثر گروه تفسیر بنیاد فرهنگی باقرالعلوم متأثرند که در چهارمین کنفرانس مذکور ارائه و منتشر شده بود.[61]
سید حسین تقوی در سال 1381 شمسی کتاب روش شناسی اهل بیت(علیهم السلام) در تفسیر و تأویل و تطبیق قرآن را منتشر کرد و در مقایسه با آثار مشابه مباحث کامل تری را در معرفی شیوه تفسیری اهل بیت(علیهم السلام) ارائه داد. با این همه مباحث

این دست آثار تا حد زیادی به هم نزدیک اند و محورهای مورد توجه معمولا تحت تأثیر آثار روش شناسی سایر تفاسیر و مفسران اند.
همچنین آیة الله جوادی در مقدمه تسنیم با اشاره به منهج تفسیری اهل بیت برجسته ترین ویژگی منهج اهل بیت در تفسیر را تفسیر قرآن به قرآن معرفی کرده است.[62] آیة الله معرفت نیز در التفسیر والمفسرون بحثی مبسوط درباره نقش اهل بیت در تفسیر دارد و در بخشی از آن با استناد به چند نمونه مهم و معتبر، شیوه اهل بیت و روش آنان در استنباط احکام از قرآن را معرفی کرده است. این نمونه ها عموماً مواردی هستند که موجب تمایز مذهب شیعه جعفری از سایر مذاهب اسلامی در حوزه فقه و بعضاً عقاید شده اند.[63]
اثر دیگر، کتابچه کم حجمی است با عنوان میراث تفسیری اهل بیت نوشته سید حسین هاشمی است که چند مسئله مهم نظری را درباره تفسیر اهل بیت به بحث گذاشته است؛ مانند موانع دستیابی به تفسیر اهل بیت، ارزش خبر واحد در تفسیر قرآن، عرصه و قلمرو تفسیر اهل بیت، ناهمسانی برخی روایات تفسیری منسوب به اهل بیت و ضرورت عرضه روایات تفسیری بر قرآن.[64]
بابایی هم در مکاتب تفسیری افزون بر معرفی جایگاه و نقش اهل بیت در تفسیر و معرفی آثار تفسیری اهل بیت، بحثی نسبتاً مبسوط در باب معرفی روش تفسیری اهل بیت(علیهم السلام) دارد.[65]
برای روش اهل بیت(علیهم السلام) در تفسیر قرآن، در مقاله «اهل بیت و تفسیر قرآن» از سری مقالات چهارمین کنفرانس قرآن کریم محورهای ذیل معرفی شده اند:
1. تفسیر قرآن به قرآن، شامل سه بخش: تفسیر یک آیه با آیه دیگر، تفسیر بخش های یک آیه با یکدیگر و تفسیر آیه با تفسیر و برداشت خاصی از آیه دیگر.
2. تفسیر قرآن به روایت، شامل دو بخش: تفسیر آیه با روایت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و تفسیر آیه با روایتی از امام معصوم.
3. تفسیر قرآن به لغت و علوم ادبی، شامل 4 بخش: تبیین معنای لغوی با ذکر واژه های مترادف، بیان معنای لغوی یا ارجاع به کاربردهای عرفی، تفسیر آیه با تکیه بر قواعد صَرف و نحو و تعیین و تحدید مقصود از واژه ها در آیه.
4. تفسیر قرآن به عقل، به دو صورت: تصریح به اصول عقلی، و اتکا و ابتنا بر اصول عقلی بدون تصریح به آن اصول.
5. تفسیر قرآن با تاریخ: اعم از تاریخ انبیا، اقوام و امم گذشته و طاغیان و یاغیان.
6. تفسیر به اخبار غیبی آینده.
7. تفسیر به تشبیه و تمثیل، بدین معنا که

امام(علیه السلام) با نشان دادن نمونه ای عینی و خارجی، مقصود آیه را برای مخاطب روشن می سازد.[66]
در مقاله مزبور همچنین برای تفسیر اهل بیت(علیهم السلام) اقسام ذیل برشمرده شده اند:
1. ذکر مصداق، اعم از مصداق انحصاری،مصداق اکمل و جری و تطبیق (مصداق هم عرض). 2. بیان معانی بطنی، اعم از اینکه به عنوان «بطن» یا «تأویل» تصریح شده یا به هیچ یک از این دو اصطلاح تصریح نشده باشد. 3. بیان منطبق با دستاوردهای علمی. 4. بیان اسباب نزول. طبعاً این تقسیم جامع نیست و برخی اقسام همچون تفسیر معانی ظاهری قرآن در آن نادیده گرفته شده است، افزون بر اینکه این گونه تقسیم بندی کلی نشان دهنده جایگاه واقعی اهل بیت(علیهم السلام) در تفسیر قرآن نیست.
برخی دیگر از محققان بر این باورند که اهل بیت(علیهم السلام) مطابق سیره عقلا در محاورات و فهم و تفسیر کلام، در تفسیر قرآن به مفاهیم عرفی کلمات و ادبیات ویژه آن یعنی روش عقلایی و عرفی توجه داشته اند[67]، بر این اساس، بررسی روایات تفسیری موجود نشان می دهد که آنان در مقام تفسیر قرآن، به مفاهیم عرفی کلمات، قواعد دستور زبان عربی، سیاق، اسباب و فضای نزول وحی، معلومات عقلی، استناد می کرده و ویژگی های خدای متعالی به عنوان گوینده کلام، ویژگی های مخاطب، ویژگی ها و مشخصات موضوع کلام و توجه به سایر کلام های گوینده را نیز در نظر گرفته و در تفسیر آیات دخالت می داده اند.[68]
توجه به این مؤلفه ها گرچه روش شناسانه تر از مؤلفه های پیشین است؛ اما جای طرح این پرسش هست که چه تعداد از روایات تفسیری اهل بیت(علیهم السلام) در چارچوب این مؤلفه ها جای می گیرند؟ به نظر می رسد با توجه به همه روایات تفسیری منقول از اهل بیت(علیهم السلام)شمار اندکی از آن ها می توانند در قالب مؤلفه های مذکور تحلیل و بررسی شوند و بیشتر آن ها در قالب های مذکور نمی گنجد.
پرسش اساسی این است که با توجه به روایاتی که اهل بیت(علیهم السلام) را مفسران حقیقی قرآن و دانایان به همه علوم و معارف قرآن شناسانده اند نقش انحصاری آنان در تفسیر قرآن چیست؟ برخی محققان، جایگاه انحصاری اهل بیت(علیهم السلام) را در محورهای ذیل خلاصه کرده اند:
1. شرح و تفصیل معارف و احکام کلی قرآن که به سنت واگذار و بر عهده پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) نهاده شده است. 2. دریافت عمق و لبّ معانی و انطباق صحیح آن ها بر مصادیق و توانایی بر تأویل مراتب عمیق و بلند قرآن. 3. رفع اختلاف مردم در تفسیر و تأویل و دارا بودن

مرجعیت علمی. 4. توضیح کژی ها و پیشگیری از تحریف های معنوی و پاسخ به شبهات. 5. تحقق عملی و کاربردی کردن دستورات قرآن و نشان دادن آشکار تعالیم آن. 6. افزون بر موارد فوق، مرتبه ای از فهم و دریافت قرآن یعنی درک «حقایق» آن در انحصار اهل بیت است.[69] به این موارد این نکته را هم باید افزود که مهم ترین ویژگی تفسیر اهل بیت و وجه تمایز آن با تفاسیر دیگران این است که به جای بحث علمی خشک و متکی به روش های دیگران عمدتاً توجه به جنبه عینی و عملی آیات و متناسب با زمان بوده است، به گونه ای که بدون هیچ گونه ابهام و اجمالی برای مخاطب راهگشا باشد.
این 6 محور گرچه به حق رسالت اهل بیت را بیان می کنند و کوشش هایی در تبیین و اثبات آن ها انجام گرفته؛ اما کافی و قانع کننده به نظر نمی رسند. برای اثبات موارد فوق لازم است نمونه هایی فراوان برای هریک ذکر و تبیین و تحلیل شوند؛ چیزی که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است. با وجود همه کوشش های ارجمند در حوزه تفسیرشناسی اهل بیت، باید جایگاه شایسته و مرجعیت علمی آنان برای همگان ـ نه فقط شیعه ـ به صورت جدی بررسی شود و با مطالعه عمیق و دقیق و گسترده روایات تفسیریِ آنان، به این دو پرسش به طور روشن تر پاسخ داده شود:
1. اگر اهل بیت پیامبر جانشینان حقیقی آن حضرت در هدایت جامعه بشری به سوی سعادت حقیقی هستند و همانند رسول خدا به همه علوم و معارف قرآن آگاهی دارند و اگر آنان هرگز ازمنصب الهی امامت و هدایت بشر محروم نشدند و بی هیچ قصور و تقصیری به رسالت الهی خود کاملا عمل کردند، گرچه از مقام خلافت و حکومت بر جامعه اسلامی برکنار شدند، عرصه بروز و ظهور این نقش آفرینی ـ خارج از مذهب شیعه ـ در کجاست؟
2. با توجه به اینکه بیشتر روایات تفسیری اهل بیت(علیهم السلام) فراتر از بیان معنای ظاهری آیات شریفه اند جای این پرسش هست که چرا آنان از تفسیر ظاهر قرآن که مورد نیاز جامعه بشری برای هدایت است، اعراض کرده و بیشتر به تفسیر باطن قرآن پرداخته اند؟ آیا بهره گیری از ظاهر قرآن آن گونه که در زمان رسول خدا رایج بود برای هدایت بشر کافی نبوده و نیست؟
به نظر می رسد بتوان با بازنگری دقیق در میراث تفسیری اهل بیت، جایگاه حقیقی آنان را در رسالتی که به حق بر دوش آن ها نهاده شد و آنان نیز به حق آن را بر عهده گرفتند و در انجام آن تا آنجا که در توان داشتند کوشیدند، آشکار و معرفی کرد و بیشتر بیانات تفسیری آنان را نیز در حوزه ظاهر قرآن تحلیل و تبیین کرد.
برای اثبات این امر باید با عزمی جدی و همگانی گام های ذیل برداشته شوند:

1. نخست باید روایات بی سند یا روایاتی که از نظر متن و دلالت شرایط انتساب به اهل بیت را ندارند از متون روایی کنار نهاده شوند.
2. باید با مرزبندی میان تفسیر ظاهر و باطن روایات تفسیر باطن قرآن را از احادیث تفسیر ظاهر جدا کرد. در این تفکیک باید اصل را بر تفسیر ظاهر گذاشت و در حدّ امکان از روایات، تحلیل تفسیری ظاهری به دست داد تا شمار کمتری از روایات در محدوده تفسیر باطن و تأویل قرار گیرند؛ همچنین لازم است با بررسی دقیق معنای تنزیل و تأویل و ظاهر و باطن و نیز روایات ناظر به این اصطلاحات، بر تعریفی واحد از این اصطلاحات اجماع کرد. بدیهی است که اصطلاح رواییِ باطن و تأویل با اصطلاح رایج نزد مفسران تفاوت دارد.[70]
3. از آنجا که اهل بیت(علیهم السلام) در تفسیر قرآن و هدایت جامعه جایگاه و مقام رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را (جز مقام نبوت) دارند، هرگز نباید انتظار داشت که همانند سایر مفسران به شرح و توضیح آیات و بیان معنای حقیقی و مجازی کلمات و نکات بلاغی و نقل اقوال دیگر مفسران و... بپردازند، بلکه آنان همواره در مقام بیان مقاصد و مرادات الهی برای هدایت انسان ها با توجه به ظرفیت های گوناگون آنان بوده اند و بر این اساس باید روایات تفسیری را بررسی کرد و سپس به تحلیل آن ها به روش های علمی و ادبی روی آورد.
4. همچنین باید به شناخت دقیق زمینه های صدور روایات تفسیری آنان پرداخت، از این رو باید عصر امامان معصوم(علیهم السلام) و مقطع زمانی زندگی هر امام، اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی حاکم بر عصر هر امام، محیطی که امام معصوم یا مخاطب امام و پرسشگران از معنای آیه در آن می زیسته اند و حتی مذهب فقهی و کلامی سائل، نیز نحله های گوناگون مذهبی و فکری رایج در عصر امامان معصوم(علیهم السلام) بررسی و به طور دقیق شناخته شوند.
5. برای شناخت روشن تر جایگاه و نقش معصومان در تفسیر صحیح قرآن باید به دو اصل توجه کرد: أ. از منظر اهل بیت معنای ظاهری آیات به خود آشنایان به زبان عربی واگذار شده است[71] و آنان وظیفه دارند با تکیه بر زبان عربی و با بهره گیری از علوم پایه مؤثر در فهم قرآن به فهم و تدبیر در آن ها و عمل مطابق آن ها مبادرت کنند، چرا که قرآن به زبان عربی مبین نازل شده است (برای نمونه: نحل/16،103، شعراء /26، 195) تا مردم در آن تدبر کنند (برای نمونه: ص /38، 29، محمّد/47، 24)، از همین رو هیچ یک از معصومان(علیهم السلام) به تفسیری کامل از قرآن مجید به ترتیب سوره ها و آیات اقدام نکرده اند.
ب. تفسیر اهل بیت را باید ناظر به تفاسیر رایج در عصر خود و برای تصحیح برداشت های

ناصواب آنان از برخی آیات دانست که عالمان وابسته به حکومت یا برخی جریان های فکری و نحله های مذهبی و فقهی و ... منحرف ترویج می کردند.
بر این اساس سه محور اساسی ذیل، درباره روایات تفسیری اهل بیت(علیهم السلام) زمینه مطالعه جدی دارند: یک. تصحیح تفسیرهای غیر روشمند و نادرست. بخشی از روایات تفسیری اهل بیت(علیهم السلام) در مقام ارائه تفسیری صحیح از آیات و رد و انکار تفاسیر ناموجّه رایج در جامعه اند؛ همانند تفسیر «عرش» به «علم»[72] و اینکه آیه شریفه «وکانَ عَرشُهُ عَلَی الماءِ» (هود/11،7) به یکی از مراحل آغازین خلقت نظر دارد که خداوند آن را بر آب استوار ساخت.[73] داود رقی درباره معنای همین آیه از امام صادق(علیه السلام) پرسید. امام پرسیدند: دیگران چه می گویند؟ داود پاسخ داد: به گفته آنان، عرش خدا بر آب و خدا نیز بالای عرش است. امام(علیه السلام) به شدت این تفسیر را تکذیب کردند[74]؛ همچنین تفسیر «قُرْء» در آیه شریفه «والمُطَـلَّقـتُ یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ ثَلـثَةَ قُرُوء» به طهر و پاکی.[75] این دست از روایات در بسیاری از موارد در قالب پرسش اصحاب و پاسخ امام و گاه به صورت بیان ابتدایی امام(علیه السلام) به ما رسیده اند؛ مانند پاسخ امام باقر(علیه السلام) به پرسش زراره و بیان علت وجوب مسح بخشی از سر نه همه آن.[76] این تفسیر در واقع برای تصحیح خطای مفسران و فقیهانی بوده که به وجوب مسح همه سر فتوا می داده اند.[77]
دو. تعمیم معنا و مدلول آیات در برخی از روایات تفسیر اهل بیت(علیهم السلام) ناظر به جریان های تفسیری رایج در جامعه اسلامی یا ترویج شده از سوی حکومت بوده و در مقام تعمیم حکم آیات است. گرچه این بخش از روایات نیز در مقام تصحیح تفسیر ناموجه دیگر مفسران اند، برخلاف مورد پیشین در اینجا امام(علیه السلام) معنای رایج تفسیر را انکار نمی کند، بلکه درصدد تعمیم حکم آیه به دیگر موارد است.
بسیاری از روایاتی که به تطبیق آیاتی از قرآن بر مصادیق خارجی پرداخته اند نیز در این بخش جای می گیرند، بنابراین نباید این روایات را صرفاً تفسیر مصداقی آیات تلقی کرد که اهل بیت در مقام معرفی یکی از مصادیق یا مصداق برتر بوده اند، بلکه با توجه به زمینه های صدور، این روایات در مقام تعمیم معنا و مدلول آیات شریفه اند؛ بدین معنا که مخاطب معنا و مدلول و مصداق خاصی را از آیه ای در نظر داشته است؛ ولی امام(علیه السلام) با ذکر معنا یا مصداق دیگر در حقیقت

مفهوم و حکم آیه را تعمیم داده اند؛ برای مثال تفسیر «اَهلَ الذِّکر» در آیه 43 نحل/16: «وما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ اِلاّ رِجالاً نوحی اِلَیهِم فَسـَلوا اَهلَ الذِّکرِ» بر اهل بیت(علیهم السلام) در روایاتی از امام باقر(علیه السلام)، امام صادق(علیه السلام) و امام رضا(علیه السلام)[78] در حقیقت در مقام اصلاح باور مخاطب ارزیابی می شود که اهل ذکر را با توجه به سیاق، ناظر به علمای یهود می دانسته است. در این فضا امام(علیه السلام) با تعمیم «اهل ذکر» به اهل بیت پیامبر مورد سؤال را نیز از جنس پیامبران به هر امر مجهولی در حوزه دین تعمیم داده اند. تطبیق شمار فراوانی از آیات قرآن بر بنی امیه ـ که عمدتاً تا عصر امام صادق(علیه السلام) می زیسته اند ـ نیز از همین زاویه تحلیل پذیر است. در این روایات اهل بیت(علیهم السلام) در موارد فراوانی با تطبیق آیاتی بر بنی امیه، حکم آیات را از محدوده مشرکان و کافران به حاکمان مسلمان همسنخ با کافران تعمیم داده اند[79] که از نوع آیه تطبیق شده می توان شیوه تعامل حکومت با مردم را نیز ارزیابی کرد. در بُعد معنایی نیز تفسیر «غنیمت» به هر نوع کسب مسلمان و تعلق خمس به منفعت همه مکاسب در همین راستا تحلیل می شود.[80]
سه. بیان معارف ژرف آیات. بخشی دیگر از روایات تفسیری اهل بیت(علیهم السلام) بیانگر معارفی ژرف و گسترده از آیات قرآن اند که مفسران اغلب از فهم آن ها عاجز یا در بیان آن ها دچار سوءبرداشت بودند. این بخش از روایات تفسیری عمدتاً در حوزه معارف فقهی و عقیدتی اند. به نظر می رسد روایات غیر تفسیری منقول از اهل بیت(علیهم السلام) در حوزه عقاید، فقه و اخلاق، همه مستند قرآنی داشته باشند و در شمار روایات تفسیری قرار می گیرند؛ همچنین برای تحلیل دقیق تر روایات تفسیری اهل بیت(علیهم السلام) باید از اصول نقد ادبی به ویژه دو دانش روانشناسی و جامعه شناسی نیز به نیکی بهره گرفت؛ برای مثال ابوشاکر از ابوجعفر احول درباره تکرار موجود در سوره کافرون پرسید و آن را از خدای حکیم ناپسند شمرد. ابوجعفر که پاسخی نداشت به مدینه آمد و آن را از امام صادق(علیه السلام) پرسید. امام در پاسخ وی فرمودند که این تکرار ناظر به تکرار موجود در سخن قریش بوده است که به رسول خدا گفتند: یک سال تو معبودهای ما را بپرست و یک سال ما معبود تو را می پرستیم. دوباره تو یک سال معبودهای ما را پرستش کن و ما هم دوباره یک سال معبود تو را می پرستیم. خدای متعالی نیز به همین شکل در رد پیشنهاد آن ها سخن را تکرار کرد. ابوجعفر این پاسخ رابرای ابوشاکر آورد. وی گفت: این پاسخی است که شتران آن را از مدینه آورده اند.[81] این

پاسخ امام که ابوشاکر را مجاب کرده مبتنی بر تحلیلی روان شناختی از آیه شریفه است؛ به این معنا که مشرکان با تکرار سخن خود در مقام منعطف ساختن پیامبر و قبولاندن پیشنهادشان به آن حضرت برآمدند. در مقابل، خدای متعالی نیز با تکرار آن جمله در مقام رد صریح و محکم پیشنهاد آن ها برآمد و بیان داشت که ابداً راهی برای مصالحه و پذیرش پیشنهاد مشرکان نیست.