گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
تفسیر به رأی


اشاره

تفسیر / تفسیر به رأی: تفسیر با محوریت آراء و نگرش های غیر معتبر
تفسیر به رأی به مثابه روشی نکوهیده در فهم و تبیین قرآن کریم از موضوعاتی است که دانشمندان، از زوایای گوناگون در علوم مختلف اسلامی به آن توجه کرده اند؛ در حوزه علوم قرآنی و تفسیرپژوهی مفسران از دیرباز پدیده تفسیر به رأی را از آفت های دانش تفسیر و فهم صحیح قرآن شمرده اند. مسائل مختلفی از علوم قرآنی نیز با مسئله تفسیر به رأی پیوند دارند؛ از جمله تفسیر و تأویل قرآن، روش ها و شرایط و آداب تفسیر، محکم و متشابه و ظهر و بطن قرآن. در مبحث تفسیر و تأویل، تفسیر به رأی از آن جهت مطرح است که اصولاً حدّ و مرز معقول و مقبول تفسیر و تأویل و تفاوت این دو چیست و عمل به رأی در کدام یک متصوّر است.
در بحث ملاک اعتبار روش ها و گرایش های مختلف تفسیری نیز، بحث از تفسیر به رأی مناسب بلکه ضروری است.
در مسئله شرایط و آداب مفسّر نیز باید به ضرورت احتراز از تفسیر به رأی اشاره شود. در بحث مربوط به مصادر و منابع تفسیر نیز، آنجا که قول صحابی از مصادر معرفی می شود، جای این گفتوگو هست که آیا صحابیان به تفسیر به رأی مبتلا نشده اند و آیا مذمّت تفسیر به رأی که در روایات نبوی آمده، شامل حال آنان نشده است؟ این بحث با مسئله کلامی مربوط به عدالت صحابه نیز ارتباط نزدیکی دارد؛ همچنین تفسیر به رأی در باب فهم و تفسیر متشابهات و بطون آیات، اهمیت ویژه ای دارد.
این مسئله در دانش اصول فقه با بحث اجتهاد و مصادر فقهی و تشریعی مرتبط است و اصولیان به مناسبت بحث از میزان اعتبار اجتهاد و رأی و قیاس و استحسان در مسیر استنباط احکام شرعی، از تفسیر به رأی نیز بحث می کنند. مبحث اصولی حجیت ظواهر قرآن نیز با تفسیر به رأی مرتبط است و معمولا اخباریان مخالفان حجیت ظواهر قرآن شمرده می شوند و مستند آنان نیز بعضاً همین روایات نهی از تفسیر به رأی بوده است.[1]
در مباحث جدید کلامی نیز آنجا که بر اساس مبانی فلسفی در فهم متون و قواعد آن (هرمنوتیک) و مکانیسم معرفت دینی به مثابه یکی از معرفت های بشری، از نقش اساسی پیش دانش ها و انتظارات در فهم متن کتاب الهی و شناخت معارف دین سخن گفته می شود، مسئله تفسیر به رأی و مذموم بودن آن اهمیت می یابد.

نکته مهم در بررسی تفسیر به رأی این است که برخلاف آنچه از مفاد روایات اسلامی به دست می آید، در مصطلح بسیاری از عالمان اسلامی این موضوع دچار تحلیل ها و تبیین هایی بیگانه از مفاد روایی آن شده است که تقسیم تفسیر به رأی به دو قسم ممدوح و مذموم از این قبیل است.

پیشینه آثار:

پیشینه آثار:
درباره این موضوع جز چند تألیف و پژوهش کم حجم، اثری نگارش نیافته و بیشترین مباحث آن در منابع تفسیری، آثار علوم قرآنی، کتب روش های تفسیری و برخی دانشنامه ها آمده اند.[2] در میان آثار اهل سنت با توجه به اصطلاح عام آن ها از تفسیر به رأی که شامل تفسیر اجتهادی نیز می شود آثار چندی عمدتاً در گزارش و نقد تفسیر به رأی نوشته شده اند؛ مانند التفسیر بالرأی قواعده و ضوابطه واعلامه اثر زغلول، اثر المعنی النحوی فی تفسیر القرآن الکریم بالرأی از بشیرة جمیل و چند پژوهش دانشگاهی در سطح کارشناسی ارشد با عنوان های التفسیر بالرأی ما له و ما علیه[3] اثر احمد عمر عبداللّه از دانشگاه اسلامی مدینه (سال 1401 ق.)، التفسیر بالرأی فی القرن الثانی الهجری[4] تألیف عبدالرحمن بن صالح الشبل از دانشگاه قاهره (سال 1985 م.).
در میان آثار شیعی نیز می توان از این آثار یاد کرد که بعضاً با همان نگاه عام به مفهوم تفسیر به رأی شامل تفسیر اجتهادی است: کتابچه ای به قلم ناصر مکارم شیرازی با نام تفسیر به رأی و هرج و مرج ادبی، تفسیر به رأی نوشته احمد حسنعلی تفتی (سال 1371 ش.)[5] و چندین مقاله در این باره؛ از جمله التفسیر بالرأی، تاریخه، حدوده المشروعة و رأی الشیخ الطوسی فیه به قلم سید جعفر شهیدی[6]، پژوهشی در روایات نکوهشگر تفسیر به رأی با تأکید بر دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی(قدس سره) به قلم محمدتقی دیاری، نقد و بررسی استدلال اهل سنت به آیات قرآن در اثبات اجتهاد به رأی تألیف محمد ابراهیم جناتی، معنی تفسیر به رأی قرآن از دیدگاه مقدس اردبیلی(قدس سره) اثر سید محمد علی ایازی، نگاهی به مسأله تفسیر به رأی از بهاءالدین خرمشاهی و تفسیر به رأی از منظر روایات نوشته محمد اسعدی است.

پیشینه:

اشاره

پیشینه:
سیر کلی در تاریخ تفسیر به رأی را در دو قسمت عصر نزول و پس از عصر نزول می توان گزارش کرد:

1. در عصر نزول:

1. در عصر نزول:
تفسیر به رأی همزاد فهم و تفسیر است و فهم و تفسیر قرآن از آغاز

نزول آن مطرح بوده است، بنابراین آغاز طبیعی آن را می توان همان عصر نزول دانست.
به لحاظ تاریخی مسئله تفسیر به رأی را در عصر نزول محدودتر از دوران های بعدی مشاهده می کنیم که عوامل آن عبارت اند از: حضور شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله) که محور و میزان مقبول و مورد اتفاق جامعه اسلامی بودند و ارتباط نزدیک مردم با ایشان با توجه به محدودیت جامعه آن روز، وجود قراینِ مربوط به نزول آیات، وحدت مذهبی و عدم شکل گیری فرقه ها و تعصبات فرقه ای و مذهبی گوناگون، محدودیت نیازها و پرسش های عمومی و اکتفای بیشتر مردم به فهم کلی آیات قرآن.
گفتنی است که با وجود این عوامل، شواهدی چند بروز تفسیر به رأی را در برخی از ابعاد آن در عصر نزول، ثابت می کنند: أ. روایات نهی از تفسیر به رأی، عمدتاً از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده اند که این امر نشانه نگرانی آن حضرت از ابتلای برخی به تفسیر به رأی است. ب. شواهدی تاریخی از وجود تفاسیر نادرست توسط برخی از معاصران پیامبر حکایت دارند، چنان که نگرش بی اساس عایشه در فهم آیه«والَّذینَ یُؤتونَ ما ءاتَوا...» (مؤمنون/23،60) که آن را به معنای اراده ارتکاب گناهان گرفته بود[7]، می تواند نمونه ای از تفسیر به رأی باشد، گرچه با تبیین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، اشتباه او آشکار شد. ج. از آنجا که در عصر نزول، مدار تفسیر را بیانات و احادیث پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) تشکیل می داد، نمونه ای از تفسیر به رأی را می توان، روایاتِ دروغین یا نادرستی دانست که در عصر ایشان مطرح شده بود، چنان که به فرموده حضرت علی(علیه السلام)، در عصر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایاتی دروغین منتشر شد تا آنکه ایشان در خطبه ای فرمودند: ای مردم! دروغگویان در حدیث من فراوان شده اند، پس آن کس که به عمد بر من دروغ بندد جایگاهش را در آتش فراهم کند[8]، بنابراین اجمالا می توان نشانه ها و زمینه های بروز تفسیر به رأی را در همان عصر نزول جستوجو کرد.

2. پس از عصر نزول:

2. پس از عصر نزول:
پس از عصر نزول، فقدان هریک از موانع چهارگانه تفسیر به رأی (حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله)، وجود قراین، وحدت مذهبی و محدودیت نیازها)، موجب شیوع تدریجی این پدیده شد. برخی محققان پیدایش آن را به همین عصر و به طور خاص اواخر عهد صحابه و اوایل عهد تابعان رسانده اند[9]، چنان که برخی نیز نهی از تفسیر به رأی را در روایات اهل بیت ناظر به رأی و قیاس در مذاهب اهل تسنن دانسته اند.[10]
می توان گفت پس از عصر نزول از یک سو با رحلت پیامبر اکرم و بی مهری جامعه اسلامی به اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) که به کتاب الهی و اسرار آن آگاهی داشتند، مرجعی محوری و مورد اتفاق برای

حل شبهات و پرسش های قرآنی مطرح نبود و طبعاً راه تفسیر به رأی باز شد. از سوی دیگر، فاصله زمانی مردم از عصر نزول و ناآشنایی با قراین و فضای نزول آیات، امکان تفسیر انحرافی و ناپسند را فراهم می ساخت. از سوی سوم، اختلافات مذهبی و تعصّبات فرقه ای که پس از پیامبر پدید آمد، زمینه بیشتری برای تفسیر به رأی ایجاد کرد که در پی آن، اصحاب هر فرقه در پی توجیه آرا و عقاید خود با آیات قرآن و سازگار کردن آن دو با یکدیگر برآمدند و نهایتاً، مواجهه جامعه اسلامی با افکار و ایده های گوناگون، اوضاع تازه و احساس نیازهای نوظهور و ناتوانی از حل آن ها راه تفسیر به رأی را هموار ساخت.
عامل اخیر، در طول تاریخ اندیشه اسلامی، باعث بروز جنبه های مختلفی از تفسیر به رأی شده است که در عصر اخیر، انحرافی ترین و در عین حال فریبنده ترین شیوه در تفسیر و فهم قرآن پیشنهاد و توصیه شده است؛ برخی نظریه پردازان با تأثر از مبانی فلسفی و کلامی جدید در باب زبان دین و قواعد فهم متون (هرمنوتیک) و یأس کامل از نیل به تفسیر صحیح از راه های مقدس دینی و در عین حال، وجود پرسش های فراوان عصری، پیشنهاد می کنند که مفسّران، علوم و اندیشه های بیرون دینی را پیشاپیش اتخاذ کنند و از زاویه بینش ها و انتظارات و طرز تلقی های حاصل شده، دین و قرآن را بفهمند. صاحبان این رویکرد، همه فهم ها و تفاسیر محصول این روش را معتبر می شمارند و صرفاً فهم غیر روشمند و سطحی قرآن را تفسیر به رأی و نکوهیده می دانند.[11]
بر اثر عوامل فوق، تفسیر به رأی در حوزه های فکری خاصی رخ نمود که هر یک به گونه ای قرآن را دستاویز گرایش های فکری خود کرد. در رأس این جریانات می توان از پیدایش خوارج، معتزله، اشاعره و باطنیه یاد کرد. وجه مشترک این جریانات، تأویل ناپسند و بی اساس آیات متشابه است.[12]

مسئله تفسیر به رأی در متون دینی:

اشاره

مسئله تفسیر به رأی در متون دینی:
در منابع حدیثی و تفسیری فریقین، روایات فراوانی در نکوهش تفسیر به رأی آمده و بر این مبنا، این شیوه تفسیری ـ که در واقع تحمیل بر قرآن و تطبیق قرآن بر رأی مفسر است نه تفسیر ـ در نظر بیشتر مفسران، ناپسند و غیر معتبر شمرده شده است. مجموع روایات از طریق شیعه، به حدود 15 و از طریق عامه به 5 می رسد که سه روایت به ابن عباس و یکی به جندب بن عبداللّه و روایت پنجم هم به ابوهریره یا سعد ختم می شود. روایات شیعی نیز گرچه فراوان اند، برخی از آن ها، مرسل و ضعیف است و چه بسا بتوان ادعا کرد که به جز سخنان امیرمؤمنان(علیه السلام)که در نهج البلاغه آمده و اعتبار و حجیت آن ها از راه های گوناگون از جمله اتقان و قوت مضمون و

دیگر قراین و شواهد تاریخی و نیز اعتماد به گردآورنده آن ثابت است ـ تنها روایت معتبر از نظر سندی، حدیثی قدسی است که صدوق به سند خود از امام رضا(علیه السلام) نقل کرده و همگی راویان آن توثیق شده اند[13]، با این حال برخی محدثان و محققان درباره روایات یاد شده، ادعای تواتر کرده اند.[14] ظاهراً این تواتر مستندی ندارد و روایات از حد استفاضه فراتر نمی روند، مگر اینکه به سبب یکنواختی مضمون آن ها، ادعای تواتر معنوی بلکه تواتر اجمالی شود.[15]
گفتنی است که با توجه به همگونی مضامین این روایات و نقل از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) می توان ضعف سندی برخی روایات را از طریق صحت مضمون دیگر روایات، جبران کرد، بنابراین، اطمینان و وثوق نوعی به صدور این روایات فی الجمله از معصومان(علیهم السلام) حاصل است.

1. روایات شیعی:

1. روایات شیعی:
روایات موجود در منابع شیعی درباره مذمت تفسیر به رأی از این قرارند: أ. صدوق به سند خود از امام رضا(علیه السلام) به نقل از پدرانشان از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که خداوند می فرماید: آن که کلام مرا به رأی خود تفسیر کند به من ایمان نیاورده است ... .[16] سند این روایت صحیح است و همه راویانش توثیق شده اند. ب. به نقل صدوق از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند به خداوند دروغ بسته است.[17] ج. نیز از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که از سه چیز از جمله تأویل ناروای قرآن بر امت خود اظهار نگرانی می کند.[18] د. بر پایه روایتی دیگر، بیشترین نگرانی آن حضرت معنا کردن نابجای قرآن است.[19] هـ . امام علی(علیه السلام) در پاسخ شخصی که مدّعی وجود تناقض در قرآن بود او را از تفسیر قرآن به رأی خود برحذر داشت، چرا که بسا آیه ای در ظاهر به کلام بشری شباهت داشته باشد؛ ولی معنا و مقصود آن با کلام بشر شباهت نداشته باشد.[20]
و. بر پایه نقلی، امام صادق(علیه السلام) فرمودند: اهل بصره در نامه ای به امام حسین(علیه السلام) معنای «صمد» را خواستند و امام در پاسخ با استناد به حدیثی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آنان را از جدال بدون علم و آگاهی درباره قرآن برحذر داشتند.[21] ز. به نقل کلینی قتادة بن دعامه به محضر امام باقر(علیه السلام) وارد شد. امام(علیه السلام) فرمود: ای قتاده! ... به من گزارش شده که تو قرآن را تفسیر می کنی. گفت: آری. حضرت در ضمن سخنان خود فرمود: وای بر تو! اگر قرآن را از پیش خود تفسیر کرده ای که خود و دیگران را هلاک 180
کرده ای ... .[22] ح. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند حتی اگر به نتیجه درستی نیز برسد مأجور نیست.[23] ط. امام صادق(علیه السلام) در سخنی دیگر، تفسیر به رأی آیات کتاب خدا را کفر می شمرد.[24] ی. از امام رضا(علیه السلام) نیز نقل شده که آن حضرت علی بن محمدبن الجهم را از تأویل کتاب خدا با رأی خود برحذر داشت، چرا که تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند.[25]و [26]

2. روایات اهل تسنن:

2. روایات اهل تسنن:
در منابع اهل سنت نیز روایاتی به طرق مختلف از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل شده اند: أ. کسی که به رأی خود یا به آنچه علم و آگاهی ندارد در قرآن سخن گوید در آتش منزل گزیند.[27] ب. یا جایگاه خود را در آتش قرار دهد.[28] ج. هر فرد با وضو که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، وضویش را اعاده کند.[29] د. کسی که در کتاب خداوند به رأی خود سخنی بگوید و به نتیجه درستی هم برسد، خطاکار است.[30] بر پایه این روایات می توان برخی از آیات قرآنی را نیز در شمار نصوص نکوهش کننده تفسیر به رأی دانست؛ مانند آیه 169 بقره/2: «واَن تَقولوا عَلَی اللّهِ ما لا تَعلَمون» ، آیه 36 اسراء/17 که انسان را از پیروی آنچه بدان علم ندارد نهی کرده است: «ولا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ اِنَّ السَّمعَ والبَصَرَ والفُؤادَ کُلُّ اُولـئِکَ کانَ عَنهُ مَسـولا» ، آیه 7 صفّ/61 که کسانی را که بر خدا افترا می بندند ظالم ترین افراد معرفی کرده است: «ومَن اَظلَمُ مِمَّنِ افتَری عَلَی اللّهِ الکَذِبَ» ، آیه 68 انعام/6: که رسول و مردم را به رویگردانی از یاوه گویان درباره آیات خدا امر می کند: «واِذَا رَاَیتَ الَّذینَ یَخوضونَ فی ءَایـتِنا فَاَعرِض عَنهُم حَتّی یَخوضوا فی حَدیث غَیرِه». در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) آمده است که مراد از «یَخوضونَ فی ءَایـتِنا» کلام درباره خدا و جدال در قرآن است و شامل افسانه سازان و داستانسرایان هم می شود.[31]

وجوه تفسیر به رأی در دیدگاه عالمان اسلامی:

اشاره

وجوه تفسیر به رأی در دیدگاه عالمان اسلامی:
آرای عالمان اسلامی را در تقسیمی کلی می توان در دو دسته گزارش کرد که از دو جبهه رویاروی در شرح احادیث تفسیر به رأی حکایت دارند: دسته نخست آرایی اند که تفسیر به رأی را در برابر تفسیر روایی شمرده اند؛ سیوطی از ماوردی نقل می کند که برخی از اهل

تورع بر پایه ظاهر احادیث تفسیر به رأی، هرگونه اجتهاد در فهم معانی قرآن را، هرچند با شواهدی همراه باشد و با نصّ صریحی معارض نباشد، ممنوع شمرده اند.[32]
شیخ طوسی نیز هرچند خود به تفسیر اجتهادی در صورت فقدان روایت، قائل است، اما ظاهر اولیه روایات مزبور را همان می داند که تفسیر قرآن جز بر اساس نقل صحیحی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) روا نیست که بر اساس همین معنای ظاهری، گروهی از تابعان و فقیهان مدینه مانند سعید بن مسیّب، عبید سلمانی، نافع، محمد بن قاسم و سالم بن عبداللّه از سخن گفتن درباره قرآن بر اساس رأی و نظر خود کراهت داشتند.[33] این رأی مورد توجه اخباریان شیعه نیز قرار گرفت و بر اساس آن استنباط احکام از ظواهر غیر صریح قرآنی را جز به مدد روایات روا ندانسته[34] یا اساساً تفسیر هر آیه ای را جز با روایت ممنوع شمرده اند.[35]
بنابراین نظریه، تفسیر به رأی مطلق تفسیر اجتهادی را در بر می گیرد و در برابر تفسیر به مأثور (تفسیر نقلی) قرار دارد.
دومین دسته از آرای عالمان اسلامی که در نقد رأی نخست شکل گرفته، حاکی از تبیین هایی از معنای تفسیر به رأی اند که می توانند اطلاق نکوهیدگی و حرمت تفسیر غیر روایی را به چالش کشند. در اینجا گزارشی از این آراء بیان می شود: 1. طبری (م. 310 ق.) با توجه به اخبار وارده، تأویل آن دسته از آیات قرآنی را که بدون اسناد به بیان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) یا راهنمایی آن حضرت نمی توان شناخت، ناروا شمرده، آن را مصداق تفسیر به رأی تلقی کرده است. سخن چنین کسی توأم با یقین و علم قطعی نیست، بلکه بر گمان و حدس مبتنی است و از این رو بر اساس کلام الهی (اعراف/7،33) حرام شمرده شده است.[36] 2. ابن انباری (م. 328 ق.) بر این باور بوده است که مراد از روایت ابن عباس[37] کسی است که درباره قرآن چیزی بگوید که می داند حق غیر از آن است و نیز مراد از «رأی» را در روایت جندب[38] آرای شخصی دانسته است، بنابراین، کسی که درباره آیات قرآن نظری مطابق میل خود بدهد، بدون آنکه آن را از ائمه پیشین گرفته باشد، حتی اگر به نتیجه درستی برسد، به خطا رفته است.[39]
3. راغب اصفهانی (م. 502 ق.) بر این باور است که تفسیر کسی که علوم ده گانه (لغت، اشتقاق، نحو، قرائات، اخبار، سنن، اصول فقه، فقه، کلام و موهبت) را بشناسد، از جرگه تفسیر به رأی خارج می شود.[40] 4. به گفته ابن عطیه (م. 546 ق.)

کسی که بدون توجه به نظر دانشمندان و به کارگیری قواعد علمی نظیر نحو و لغت و اصول، قرآن را تفسیر کند، آن را به رأی خود تفسیر کرده است.[41] 5. قرطبی (م. 671 ق.) پس از برشمردن آرای گوناگون و ارزیابی آن ها، تفسیر به رأی را در دو مصداق منحصر دانسته است: أ. شخص، قرآن را بر طبق میل و عقیده خود تفسیر کند. ب. مفسر بدون آگاهی از احادیث مربوط به غرایب قرآن و دیگر دانش های مورد نیاز به تفسیر قرآن بپردازد.[42]
6. سیوطی (م. 911 ق.) از ابن النقیب بلخی (م. 698 ق.) 5 قول را درباره تفسیر به رأی یادآور می شود: أ. تفسیر بدون آگاهی از دانش هایی که تفسیر با آن ها رواست؛ ب. تفسیر آیات متشابه که جز خداوند کسی تفسیر آن ها را نمی داند؛ ج. تفسیری که برای اثبات مذاهب فاسده به کار رود؛ د. تفسیر مراد الهی به نحو قطع و بدون دلیل؛ هـ . تفسیر با استحسان و هوای نفس.[43]
7. ابن عاشور (م. 1393 ق.) در مقام بیان مفهوم تفسیر به رأی و روا بودن تفسیر غیر مأثور در پاسخ به شبهه ای که از روایات ناهی از تفسیر به رأی ناشی می شود، یکی از 5 وجه را احتمال می دهد: أ. مراد از «رأی»، هر گونه سخنی باشد که بدون توجه به ادله و قواعد زبان عربی و مقاصد شریعت گفته شده باشد. ب. مفسر بدون تدبر شایسته در قرآن و بدون احاطه علمی به همه جوانب آیه، بر اساس رأی خود به تفسیر بپردازد. ج. بر اساس گرایش های فرقه ای و مذهبی، قرآن را مطابق رأی و عقیده خود تأویل کند. د. قرآن را به گونه ای تفسیر کند که مقتضای الفاظ قرآنی و در حد مدلول استعمالی است، به گمان اینکه مراد واقعی و جدّی همان است. هـ . مراد توجه دادن مفسر به این مطلب مهم است که در تدبر و تأویل قرآن کریم اهل احتیاط و دقت و تقوا باشد و هرگز شتابزده اقدام نکند.[44]
8. از دانشمندان شیعه، شیخ مفید(قدس سره) (م. 413 ق.) تفسیر و تأویل کتاب الهی (قرآن) را بر اساس عقاید شخصیت ها و هواهای نفسانی و نیز بدون علم، ناروا شمرده و دیگران را از پیامدهای سوء آن برحذر داشته است.[45]
9. فیض کاشانی(قدس سره) (م. 1091 ق.) در تبیین روایات یاد شده، دو معنا را یادآور شده[46] که احتمالا بیان وی برگرفته از سخن غزالی باشد.
10. برخی از صاحب نظران معاصر، ضمن تصویر اعمال رأی در قرآن به سه شکل (أ. اخذ به ظهور عرفی و اجتهاد نوعی که برای عموم قابل برداشت است؛ ب. اخذ به برداشت شخصی مفسر به نحو احتمال؛ ج. اخذ به برداشت شخصی به نحو قطع) گفته اند که مسلماً اخبار شامل قسم

نخست نمی شود، زیرا لازم آن، تعطیل کتاب الهی است. قسم دوم نیز مشمول تفسیر به رأی ممنوع نیست، زیرا اثری بر چنین رأی و نظری مترتب نیست، زیرا صرف احتمال و برداشت ذهنی است، پس قدر متیقن از مفاد روایت، قسم سوم است که قول به غیر علم به شمار می رود.[47]
11. برخی دیگر، در معنای تفسیر به رأی ممنوع، سه احتمال را متصور دانسته اند: أ. مراد، تفسیر بر اساس رأی و ذوق شخصی (ظهور شخصی) مفسر باشد در مقابل ظهور عرفی؛ ب. مراد از نهی از تفسیر به رأی در لسان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) رویارویی با پدیده ای است که در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) به صورت محدود در قلمرو تفسیر قرآن پدیدار شد و سپس در جامعه اسلامی گسترش یافت، چنان که برخی از مسلمانان صدر اسلام با اثر پذیری از عقاید و اندیشه های پیروان آیین های پیشین نظیر یهودیت، مسیحیت و آیین بودا، تلاش کرده اند تا آرای باطل خود را بر کلام الهی تحمیل کنند؛ ج. معنایی است که با مفهوم «رأی» در مکتب خلفا و اصحاب رأی در فقه اسلامی هماهنگ است. از اواسط قرن دوم هجری، مکتب فقهی بزرگی با نام مکتب رأی و اجتهاد شکل گرفت که ابوحنیفه (م. 150 ق.) رهبری آن را بر عهده داشت. فتاوای فقهی ابوحنیفه و پیروان او، اصولا مبتنی بر اجتهاد و رأی شخصی و قیاس و استحسان بوده است تا آنجا که وی تنها شمار اندکی از احادیث را صحیح شمرده است.[48] از همین رو، ائمه اطهار(علیهم السلام)، این تفکر را انحراف از مسیر فهم قرآن و سنت دانسته، به شدت نکوهش کرده و مردود شمرده اند. شاید بتوان گفت مذمت از تفسیر به رأی در روایات معصومان(علیهم السلام)، به همین مکتب نظر دارد.[49]
12. از برخی سخنان امام خمینی(قدس سره) نیز چنین بر می آید که ایشان افزون بر پذیرش مفهوم متعارف تفسیر به رأی در میان مفسران و قرآن پژوهان پیشین و معاصر، محتمل بلکه مظنون می دانند که تفسیر به رأی راجع به آیات احکام باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است و با تعبد و انقیاد باید از خازنان وحی و مهابط فرشتگان الهی اخذ کرد، چنان که اکثر روایات شریف در این باب در برابر فقهای عامه وارد شده اند.[50]
13. علامه طباطبایی(قدس سره)، افزون بر اقوال یاد شده از سوی سیوطی[51] در تفسیر به رأی، آرای دیگری را نیز نقل کرده و شمار آن ها را به 10 قول رسانده است. گرچه به گفته وی، برخی از آن ها را می توان به برخی دیگر ارجاع داد، با دقت در کلمات ایشان، می توان نتیجه گرفت که وی هر روشی را برای فهم و تفسیر قرآن، بدون استمداد

از خود قرآن کریم، مصداق تفسیر به رأی و مذموم دانسته اند. او نهی در روایات را، نهی از مطلق رأی و اجتهاد نمی داند، بلکه به قرینه اضافه «رأی» به ضمیر (برأیه)، مراد از آن را نهی از رأی شخصی مفسر، مستقل از توجه به قراین و شواهد قرآنی تلقی کرده است؛ بدین معنا که مفسر، اسباب عادی در فهم کلام عربی را در تفسیر قرآن، معیار قرار دهد. در کلام عادی مردم، هر بخشی قابل پذیرش است، چنان که در شهادت و اقرار و جز آن ها پذیرفته می شود؛ اما بیان قرآنی، مجموعه ای پیوسته است که بخشی از آن مفسر بخشی دیگر است، از این رو بدون مراجعه به همه آیات هماهنگ با مضمون یک آیه و تدبر در آن ها نمی توان یک آیه را با به کارگیری قواعد عرف زبان عربی درک کرد، بنابراین تفسیر به رأیی که از آن نهی شده ناظر به طریق کشف است نه مکشوف.[52] یعنی تفسیر به رأی حتی اگر به نتیجه درستی نیز برسد باز ممنوع و منهی است، زیرا بر روشی نادرستی مبتنی است.
در واقع، بیان علامه درباره معنای تفسیر به رأی، بر مبنای تفسیری ایشان متکی است که در جای خود آن را تبیین کرده است. ایشان اشاره دارد که به جز تفاصیل اموری مانند احکام و قصص و معاد، که شناخت آن جز با رجوع به بیان نبوی ممکن نیست، فهم درست مفاد کلام الهی تنها از رهگذر تدبّر در قرآن و شواهد موجود در آن و ملاحظه شأن و مقام متکلّم آن میسّر است و تکیه بر قواعد عرفی در فهم تعابیر و کلمات، یا تکیه بر فرضیات علمی و فلسفی در فهم وتفسیر قرآن صحیح نیست، چنان که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) نیز برای فهم آیات از همان شواهد قرآنی بهره می گرفتند؛ نه از ادله و حجت های نظری و عقلی و فرضیات علمی.[53]
به نظر می رسد تعریف ها و بیانات عالمان اسلامی در این باره از 4 جهت قابل دقت اند:
أ. تعریف به لحاظ مصدر تفسیر؛ ب. تعریف به لحاظ غایت تفسیر؛ ج. تعریف به لحاظ موضوع تفسیر؛ د. تعریف به لحاظ نحوه بیان تفسیر. در این میان، به نظر می رسد باید با دقت و تعمق بیشتر روایات تفسیر به رأی بررسی شوند، از این رو ابتدا باید دو واژه «تفسیر» و «رأی» معنا شوند.
واژه تفسیر در تاریخ فرهنگ اسلامی تطوّر خاصّی داشته است. در قرآن، این واژه در خصوص تفسیر قرآن به کار نرفته و در یک بار کاربردش (فرقان/25،33) صرفاً از همان معنای لغوی مایه گرفته است.[54] از مجموع روایات تفسیر به رأی برمی آید که در فرهنگ احادیث می توان تفسیر را همان شرح و تبیین مفاد آیات، اعم از مفاد ظاهری یا باطنی و عمیق و گسترده آن ها شمرد، هرچند به مقتضای همین عمومیت معنا، در برخی روایات، صرفاً معنای شرح مفاد باطنی و تأویلی

آیات اراده شده است.[55] از اخبار برخی صحابه نیز بر می آید که تفسیر را در معنایی اعم از شرح معنای ظاهری و غیر ظاهری به کار می برده اند.[56]
ماده «رأی» را واژه شناسان به معنای دیدن، اعم از دیدن ظاهری و با چشم، یا دیدن غیر ظاهری و ادراک و کسب آگاهی دانسته اند که گاه بیواسطه حرف جرّ، متعدّی به کار می رود و یک مفعول می گیرد که مفید معنای رؤیت و دیدن ظاهری است و گاه دو مفعول می گیرد و مفید معنای علم و دانستن است. گاه نیز با حرف جرّ «إلی» می آید که به معنای نظر انداختن و نگاه کردن به قصد عبرت است[57]؛ نیز واژه «رأی» را به معنای نظریه و اندیشه انسان درباره موضوعی شمرده اند و جمع آن «آراء» است.[58]
اما در کاربرد روایی، افزون بر مفاد لغوی، در مواردی خاص، مفادی ویژه نیز در آن ملحوظ است؛ از جمله در احادیثی که درباره تفسیر به رأی آمده، ضمن آنکه همان مفاد لغوی مورد توجه است جنبه منفی نیز یافته که این جنبه به لحاظ شخصی و سطحی بودن رأی و تکیه نداشتن به منبعی معتبر و سطحی نگری در آن است، چنان که در برخی احادیث، اضافه واژه رأی به شخص مفسّر: «برأیه»، در برابر تکیه بر منبع علمی آمده است[59]؛ همچنین در روایاتی با مضمون مشابه تعبیر «عقول الرجال» آمده و میزان قرار دادن آن برای فهم قرآن ناروا شمرده شده است.[60] در روایاتی دیگر میزان قرار دادن آرای برگرفته از سخن مردم در فهم قرآن و توجیه کلام الهی با آن، نکوهش شده است.[61]
در همه این موارد مراد همان رأی و اندیشه ای است که بدون توجه به منابع صحیح و معتبر در تفسیر ملحوظ شده باشد که ریشه در نگاه سطحی به قرآن و اعتماد بر آرای غیر عقلانی و غیر دینی دارد. با این بیان روشن می شود که مفهوم رأی در احادیث مزبور، غیر از اعمال اندیشه و تفکر متکی بر مفاد عرفی و عقلاییِ کلام الهی و قراین و شواهد قرآنی و دینی است که در اصطلاح «تدبّر» خوانده می شود.
نکته مهم در فرق میان تدبّر، و تفسیر به رأی آن است که در تفسیر به رأی نظریه شخصی و پیش فرض های مفسر محور است؛ ولی در تدبر، مفاد ذاتی آیات، موضوع و محور است و فکر و اندیشه تنها ابزار شناخت است و مانند آینه و به تعبیر صحیح تر، مانند چراغی عمل می کند که زوایای معانی کلام را می نمایاند.
تحوّل مفهوم رأی در استعمال احادیث، از

معنای لغوی و قرآنی به معنای اخیر، ریشه در گرایش های انحرافی برخی مسلمانان در صدر اول اسلام دارد که در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)شالوده آن ریخته شد و پس از رحلت ایشان به عنوان مسلکی فکری در استنباط احکام مطرح شد و تحت عنوان «اجتهاد» توجیه یافت.[62]این عنوان را درباره قضایایی دانسته اند که نصّی از قرآن و سنّت درباره آن یافت نشود که ابتدا صرفاً بر تشخیص شخص مجتهد از روح حاکم بر شریعت متکی بود و بعدها در قالب قواعد اصول فقه اهل سنت مطرح شد.[63] از آنجا که بسیاری از احکام شرعی درباره موضوعاتی است که به نحو کلی در قرآن کریم به آن ها اشاره شده است، تفصیل این احکام، تفسیر و بیان اشارات قرآنی نیز محسوب شده است.
با این زمینه تاریخی است که می بینیم اهل بیت(علیهم السلام) به شدّت با گرایش فوق مخالفت کردند و عمل به رأی را نه تنها در تفسیر قرآن، بلکه در عموم مسائل دینی، محکوم کرده، آن را ناشی از جهل و بی خبری از اصول علمی و حقایق دینی دانسته اند[64]؛ اصولی که در پرتو بیانات نبوی می توان به آن ها دست یافت و با عنایت به آن ها، اعتماد بر رأی، ناروا و مایه هلاکت است. البته راه مطمئن و معتبر ولایت و گنجینه دانش اهل بیت(علیهم السلام) در این باب بسیار کارساز و به ویژه در بیان مراتب عمیق و بطون معانی و تأویلات صحیح آیات، ضروری است.
بر پایه نقلی امام صادق(علیه السلام) فرمودند که ما اگر بر اساس رأی و گرایش خود فتوا می دادیم از تباه شدگان بودیم، بلکه احادیث ما آثاری از پیامبر خداست و اصول و ریشه های دانشی است که یکی پس از دیگری به ارث می بریم و چنان که مردم سیم و زر خود را در گنجینه ها نگاه می دارند، ما احادیث نبوی را می اندوزیم.[65]
به این ترتیب، روشن است که در فرهنگ احادیث، عمل به رأی در مسائل دینی، اعم از تفسیر قرآن یا استنباط احکام شرعی، روشی نکوهیده است و احادیث مربوط به تفسیر به رأی را هم در همین فضا می توان تبیین کرد.
چنان که گذشت، وجوه تفسیر به رأی در بیانات عالمان اسلامی از 4 زاویه قابل دقت اند. اکنون مفهوم تفسیر به رأی را از همان زوایای چهارگانه ارزیابی و جستوجو می کنیم.

1. تفسیر به رأی به لحاظ مصدر و منبع تفسیر:

1. تفسیر به رأی به لحاظ مصدر و منبع تفسیر:
پیش از این، نظریه اتکا به نقل به عنوان تنها مصدر تفسیر صحیح، به طور اجمال با بیانات عالمان اسلامی نقد شد؛ به عبارتی، می توان گفت تفسیر به رأی مفهومی عمیق تر و فراتر از تفسیر به غیرمأثور دارد؛ از یک سو ممکن است تفسیر به غیرمأثور، با بهره گیری از شیوه های معتبر، تفسیر به رأی نباشد. از سوی دیگر، تفسیر به مأثور و

متکی بر نقل می تواند مبتلا به روش های نکوهیده شود و به طور غیر مستقیم مشمول تفسیر به رأی گردد، چنان که تفسیر بر اساس روایات موضوع (مجعول) و ضعیف و نیز اسرائیلیات به تفسیر غیر صحیح و انحرافی از قرآن می انجامد، بنابراین تفسیر به رأی روشی در عرض تفسیر به مأثور و در برابر آن نیست.
تفسیر به رأی به لحاظ مصدر تفسیر را می توان دو گونه دانست: گاه بدون اتکا به هیچ مصدر و روش خاصی و تنها با نگاه سطحی و ظاهری انجام می گیرد و گاه متکی به نگرش ها و دیدگاه های خاصی است که مفسّر پیش از مواجهه با قرآن اتخاذ کرده (پیش فرض ها) و آن ها را در مقام فهم قرآن اصل قرار داده و فهم خود را به برداشت های ویژه ای محدود کرده است. این دیدگاه ها و نگرش های پیشین، اگر دلیل دینی و عقلی استواری نداشته باشد، در حدّ رأی و نظریه شخص تلقی شده و تفسیر قرآن بر اساس آن، تفسیر به رأی خواهد بود.
صورت اول حاصل نگاه سطحی و بی ضابطه است؛ نظیر غرایب تفسیری که از برخی نقل شده است، چنان که محمود بن حمزه کرمانی کتابی به نام العجائب والغرائب در این باره نگاشته و سیوطی مواردی را از آن نقل کرده است؛ مثلا در آیه «ولَکُم فِی القِصاصِ حَیوةٌ...» (بقره//2،179) برخی قصاص را قصص قرآنی معنا کرده اند[66] یا در آیه «یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناس بِاِمـمِهِم...» (اسراء/17،71) امام را جمع أمّ شمرده و گفته اند که در قیامت مردم با مادرانشان فرا خوانده می شوند نه با پدرانشان.[67]
اما صورت دوم را که حاصل ذهنیت های ساختگی پیش از تفسیر قرآن است (پیش فرض)، در حوزه های گوناگونی از تفاسیر می توان جستوجو کرد؛ لیکن نمونه روشن و تأمل انگیز آن را می توان در روش پیشنهادی برخی از نظریه پردازان کلام جدید برای تفسیر قرآن سراغ گرفت. در این روش گفته شده است که پیش فرض ها و ذهنیت های شخصی، قبل از ورود به عرصه تفسیر، به طور طبیعی در ساختار فهم مفسّر در هر متنی نقش دارند و گوینده و متکلم قرآن نیز به لحاظ علم و آگاهی اش و با توجه به همین قانون طبیعی، قرآن را به گونه ای فرستاده که معنایی معین ندارد و فهم آن در گرو انتظارات و پیش فرض های مفسّران است و طبعاً همه معانی متکثر قابل استفاده از آن، مراد الهی خواهند بود. طبق این نظریه، متن قرآن واجد ابهام و عدم تعیّن ذاتی در معناست و ورود ابهام و مجاز و تمثیل نیز در متن مقدس از باب ضرورت و اضطرار ناشی از همان لا تعیّن معنایی است، نه عمدی و قراردادی.[68] به نظر می رسد که نظریه فوق به شکل ظاهراً علمی، روش نکوهیده تفسیر

به رأی را توجیه و توصیه می کند و صریحاً به تحمیل آرای پیشین و اتخاذ آن آرا به عنوان مصدر تفسیر و فهم قرآن فرا می خواند و متن قرآن را بدون مفاد ذاتی تلقی می کند.
نظریه مزبور نقدها و مناقشات فراوانی را در میان عالمان اسلامی و غیراسلامی از منظر دینی و فلسفی و کلامی در پی داشته است که خود از منقّح نبودن و ناسازگاری آن با ادله گوناگون حکایت می کند. برخی عالمان در مقام نقد نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» مناقشاتی بر سخن فوق وارد ساخته اند[69] و برخی خصوصاً، به نقد روش تفسیر مذکور در قالب قواعد فهم متن (هرمنوتیک) پرداخته اند.[70]
می توان گفت نظریه مزبور با یک اصلاح اساسی در تبیین تعدّد و کثرت بطون و وجوه معنایی قرآن که البته در طول یکدیگرند و با هم در تضاد و تعارض نیستند قابل دقت است؛ اما در تصحیح همه اختلافات تفسیری حتی اختلافات اساسی که گاه متعارض اند و زمینه پدید آمدن فرقه های انحرافی را فراهم کرده اند، به هیچ رو قابل دفاع نیست، چنان که ابهام ذاتی و لا تعیّن معنایی متن قرآن نیز پنداری بی پایه و ادعایی گزاف است که هیچ دلیل قانع کننده ای بر آن اقامه نشده است و با بیانات گوناگون ناسازگاری های جدّی دینی دارد.
این در حالی است که به تصریح صاحبان نظریه مذکور باید قرآن را در پرتو پیش فرض ها و انتظارات برون دینی فهمید و اگر فهم دینی ما با پیش فرض ها و پیش دانش های ما ناسازگار باشد، باید فهم دینی را تأویل برد و توجیه کرد و اگر موارد تأویل پذیر بسیار شد، دلسردی از دین حاصل خواهد شد.[71]
با این بیان، مفهوم تفسیر به رأی به لحاظ مصدر تفسیر، روشن می شود و با نگاهی به روایات مربوط درمی یابیم که این احادیث بیش از آنکه، در ناحیه ایجابی، به روش صحیح و مصدر درست تفسیر قرآن اشاره کنند، در ناحیه سلبی، ناظر به روش ها و مصادر غیر معتبرند که به طور خاص با نگاهی سطحی و نگرشی ابتدایی به آیات و ابتنای آن بر آرا و نظریات شخصی مفسّر یا آرای برگرفته از سایر مردم همراه است؛ اما کشف مصادر و روش های صحیح تفسیر در گرو ادله دیگر است؛ مثلا ملاک و میزان اعتبار شواهد قرآنی، تاریخی و لغوی، احادیث معصومان(علیهم السلام) و روایات و اخبار غیر معصومان، اعم از صحابه و تابعین و دیگران، بحث هایی مستقل می طلبند، لذا در احادیث تفسیر به رأی نیز گاه رأی و نظر ابتدایی و شخصی مفسّر مطرح است و گاه مرجع قرار دادن آرای غیر مستدلّ و غیر معتبر دیگران و گاه به طور عام،

تفسیر بدون علم و آگاهی.

2. تفسیر به رأی به لحاظ غایت تفسیر:

2. تفسیر به رأی به لحاظ غایت تفسیر:
تفسیر و فهم قرآن به عنوان کلام الهی، به طور طبیعی، در راستای بندگی خدا و دل سپردن به پیام الهی است و با کسب معرفت و تذکّر و پند گرفتن و تفکر در حقایق هستی انجام می گیرد و بیانات دینی و قرآنی نیز این هدف را بارها تأکید کرده اند (ر.ک: نور/24، 34 ؛ عنکبوت/29،51 و...)؛ اما در تفسیر به رأی، غرض و غایت تفسیر اموری مانند اثبات رأی و نظر شخصی و فرقه ای یا مجادله و منازعه و مراء در مباحثات علمی اند، از این رو در روایات تفسیر به رأی، گاه سخن از کوشش مفسر در توجیه آرای شخصی خود در ضمن تفسیر قرآن است و گاه سخن از جدال و مراء و نزاع علمی مفسر با خصم.
در برخی حوزه های تفسیری می توان این روش را دید؛ از جمله در مباحثات و منازعات مذهبی در تاریخ فرق و مذاهب اسلامی، استناد به آیات و توجیه آن ها بر مشرب کلامی خاص برای سازگار نشان دادن آرای مذهبی با قرآن، شیوه ای رایج بوده است. در این شیوه اگر آرای مذهبی پایه دینی و قرآنی داشته، مقتضی تأویل و توجیه صحیح آیه ای باشد بی اشکال است؛ اما در غیر این صورت، تفسیر به رأی به شمار می آید، چنان که بسیاری از تفاسیر اشعری و معتزلی از این قبیل اند.
در میان برخی نظریه پردازان کلام جدید نیز می توان این رویکرد را دید، چنان که در مسائلی همچون پلورالیزم (کثرت گرایی) دینی، با آنکه ادعا شده است که این بحث ها، برون دینی و معرفت شناختی است؛ اما برای سازگار نشان دادن مدعیات آن ها با متون دینی، تأویل هایی انحرافی در آیات قرآن نیز صورت گرفته است که خود ریشه در اعتقاد به دخالت قطعی و ضروری پیش فرض های غیر دینی در فهم دین و قرآن دارد که پیش تر بدان اشاره شد.[72]
با این بیان روشن می شود که نکوهش تفسیر به رأی منحصر به مواردی نیست که شخص بداند برداشت هایش خلاف مقصود الهی و معنای صحیح آیات است؛ نظریه ای که سیوطی آن را از ابن الانباری نقل کرده است[73]، بلکه باید گفت این صورت معمولا با تعبیر جدال و مراء در قرآن یا کذب و افترا بر خدا آمده است؛ ولی تفسیر به رأی مفهومی اعم دارد و ناظر به روشی خاص در فهم قرآن است، اعم از آنکه با علم به خلاف یا جهل بدان باشد و اعم از آنکه نتیجه آن مساوی واقع باشد، یا نه؛ یعنی اساساً از انتخاب روش نادرست و بی اساس نهی شده است، چنان که قرآن کریم قذف کنندگان و تهمت زنندگان را نزد خداوند کاذب و دروغگو می شمارد، هرچند ممکن است اتفاقاً سخنشان مطابق واقع نیز باشد. (نور/24،13)

به هر حال نکوهیده بودن تفسیر با قطع به خلاف، امری روشن است؛ اما به لحاظ ضرورت تحرّز و احتیاط در تفسیر کلام الهی، مفهومی عام تر از انتساب عمدی کذب به خداوند، مورد نهی قرار گرفته و در حکم افترا و کذب شمرده شده که همان تفسیر به رأی است: «کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، همانا به خداوند نسبت دروغ داده است»[74]، بر همین اساس آیات مربوط به افترای کذب بر خداوند و نکوهش آن، به ادله دینی نکوهش کننده تفسیر به رأی ملحق شدند.
نکوهش تفسیر با هدف مخاصمه و مجادله را در روایات دیگری نیز می توان یافت که از عنوان «ضرب القرآن بعضه ببعض» یاد می کنند.[75] مفاد این روایات آن است که شخص هنگام جدال و بحث، بدون تدبّر در قرآن که سراسر هماهنگی و نظم و صدق است، آیات را به گونه ای تفسیر کند که بخشی از آن بخشی دیگر را تکذیب و نفی کند. این روش گاه از سر جهل و نادانی است و گاه از سر غرضورزی و خباثت، بر این اساس بسیاری از عالمان اسلامی در پرتو آموزه های دینی برای صیانت حریم تفسیر شرایطی را مطرح ساخته اند که از آن جمله، سلامت مفسّر از تکبر و هوا و هوس و حبّ دنیا و اصرار بر گناه است، زیرا این رذایل حجاب و مانع فهمِ صحیح اند و غایات و اغراض باطلی را در تفسیر وارد می کنند و مفسر را به تفسیر به رأی می کشانند.[76]

3. تفسیر به رأی به لحاظ موضوع تفسیر:

3. تفسیر به رأی به لحاظ موضوع تفسیر:
تبیین معنای تفسیر به رأی از دیدگاه موضوع تفسیر و نوع آیاتی که تفسیر می شوند نیز صورت گرفته است. پیشتر به کلام کسانی اشاره شد که تفسیر به رأی را در خصوص برخی آیات، همچون آیات متشابه یا آیات الاحکام در نظر گرفته اند. برخی دیگر نیز بر اساس روایاتی که آیات قرآن را به لحاظ امکان معرفت و فهم به انواعی تقسیم کرده، تفسیر به رأی را در خصوص دو مورد شمرده اند: أ. تفسیر لفظ مشکل که محتاج تبحّر در شناخت لغت عرب است؛ ب. حمل لفظ محتمل (قابل حمل بر معانی مختلف) بر یکی از معانی آن که نیازمند تبحّر در عربیّت و لغت و اصول فقه و ... است.[77]
به نظر می رسد تفسیر به رأی دارای معنایی وسیع است که اختصاص آن به آیاتی خاص، درست نیست، مگر آنکه صرفاً به لحاظ شیوع و امکان بیشتر آن، به برخی آیات تخصیص یابد. می توان گفت کسانی که تفسیر به رأی را فقط در برخی آیات ممکن شمرده اند، معنای خاصی از تفسیر را اراده کرده اند که در سایر آیات مصداقی ندارد؛ مثلا تصور شده است که در محکمات و آیات واضح اعتقادی و احکام حلال و حرام، تفسیر

لازم نیست و از این رو در این موارد تفسیر به رأی هم مطرح نخواهد بود، حال آنکه اگر تفسیر را به معنای عام آن بدانیم، چنان که ظاهراً احادیث تفسیر به رأی نیز مفید آن است، انواع گوناگون آیات را در بر می گیرد، بر این اساس می توان گفت معارف قرآنی به دو گونه کلی تقسیم می شوند: تفسیرپذیر و تفسیرناپذیر.
مراد از معارف تفسیرپذیر معارفی است که از راه های پسندیده و متعارف، نظیر لغت و بیان قرآن و حدیث از آیات قرآن قابل دستیابی اند که ظاهراً همه معارف مستفاد از ظواهر آیات را شامل است؛ اما معارف تفسیرناپذیر معارفی است فراتر از آنچه از ظاهر کلام الهی استفاده می شود؛ مانند معرفت حقیقت و ژرفای ذات الهی و خصوصیات بسیاری از مسائل مبدأ و معاد. تفسیر به رأی در معارف تفسیرپذیر، باانتخاب روش ناپسند و نادرست و عدم رعایت شرایط و لوازم تفسیر از سوی مفسر حاصل می شود و در معارف تفسیرناپذیر نیز طبعاً تفسیر بر اساس رأی و نظر شخصی نکوهیده خواهد بود؛ مانند بافته ها و تحلیل ها و تصوّرات پیش ساخته و بی اساس درباره حقایق مبدأ و معاد. حضرت علی(علیه السلام) در این باره می فرماید: رأی و گمان خود را در آنچه ژرفایش را نمی توانید ببینید و در آن اندیشه را به جولان اندازید، به کار مگیرید[78]، بنابراین تفسیر به رأی حوزه وسیعی دارد و مخصوص آیاتی خاص از قرآن نیست.

4. تفسیر به رأی به لحاظ نحوه اِسناد:

4. تفسیر به رأی به لحاظ نحوه اِسناد:
برخی، از احادیث تفسیر به رأی نتیجه گرفته اند که اظهار نظر درباره مفاد آیات قرآن بدون اسناد قطعی آن به خداوند جایز است و آنچه از آن نهی شده اسناد قطعی آن به خداوند است.[79] به نظر می رسد این بیان تام نیست و روایات مربوط، نظری به این جهت ندارند، زیرا حتی اگر کسی بدون تصریح به قطعی بودن، یا با تصریح به ظنی بودن معنا، کلام الهی را تفسیر کند، ممکن است به لحاظ اتکا به روش ها و منابع غیر معتبر، مشمول تفسیر به رأی باشد.
البته می توان در حدّ فرضیه متزلزل، بدون هرگونه دلبستگی و گرایش، در مقام تحقیق علمی، وجهی را در نظر گرفت و در پی منابع معتبر و ظهور صحیح آیات برای کشف صحت یا بطلان آن بود، آن گونه که در علوم تجربی، بسیاری از کشفیات، مسبوق به یک فرضیه علمی است؛ لیکن این مرتبه را نمی توان تفسیر شمرد و در واقع مقدمه کار تفسیری است و اگر در مقام تفسیر و بیان مراد الهی باشد شایسته است که بدون در اختیار داشتن مصادر و منابع معتبر، از هرگونه اظهار رأی خودداری شود. در روایاتی آمده است که اصولا قول بدون علم درباره قرآن نکوهیده است و در مجهولات، به سکوت و ارجاع امر به علم الهی توصیه شده است؛ نه فرضیه پردازی و عرضه آن ها به عنوان تفسیر قرآن کریم، چنان که

در روایتی از امام باقر(علیه السلام) آمده است: [در شناخت قرآن ]آنچه علم دارید بگویید و آنجا که علم ندارید، بگویید: خدا داناتر است، چرا که انسان گاه آیه ای را بر معنایی حمل می کند و آن را از مقصود حقیقی، به اندازه فاصله زمین تا آسمان دور می کند.[80] نظریه پردازی های تفسیری، هرچند با بیان احتمالی، با این توصیه های شرعی درباره ادب برخورد با قرآن منافات دارند.