گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هشتم
تفسیر علمی


اشاره

تفسیر / تفسیر علمی: تفسیر آیات

قرآن کریم با بهره گیری از یافته های علم تجربی
مراد از علم در «تفسیر علمی» معنای خاص آن یعنی علم تجربی (Science)است و علمی نامیدن این رویکرد نه به جهت روش آن در تفسیر، بلکه به لحاظ پرداختن مفسر به موضوعات مرتبط با این دانش در قرآن است.
با این همه موافقان و مخالفان تفسیر علمی آن را به گونه هایی مختلف تعریف کرده اند. به نظر می رسد امین خولی نخستین کسی است که به تعریف آن پرداخته است. او تفسیر علمی را عبارت از تحمیل اصطلاحات علمی بر قرآن و استخراج علوم و آرای فلسفی از آن دانسته است.[1] بسیاری از کسانی که پس از او آمده اند به تکرار همین تعریف پرداخته اند[2] یا در عبارتی مشابه، آن را بازگفته اند.[3]
در عموم تعاریف یاد شده به استثنای بکری[4] از یک سو عباراتی با بار ارزشی و نه صرفاً وصفی نظیر «تحمیل کردن» یا «مطیع ساختن آیات قرآن نسبت به نظریات علمی»، به کار رفته است که نشان موضع مؤلف در نادرست دانستن این رویکرد است.[5] از سوی دیگر در این تعاریف، میان علم و فلسفه جمع شده است. درگذشته، اگرچه طبیعیات بخشی از فلسفه بود؛ اما امروزه از نظر معرفت شناسی، علم (به معنای اخص : Science) و فلسفه دو شاخه مختلف از دانش بشری هستند که به لحاظ روش و تا حدی موضوع از یکدیگر متباین بوده، تحلیل و نقادی متفاوتی را نیز می طلبند و از این رو وجه روشنی در جمع بین آن دو، دیده نمی شود. در صورتی هم که علم* به معنای اعم آن (Knowledge)دانسته شود، قسیم فلسفه نیست، بلکه دربرگیرنده فلسفه و همه دانش های دیگر بشری از تجربی و غیر آن خواهد بود و باز هم جمع آن با فلسفه صحیح نیست. با این همه تعریفی مانع نبوده، بسیاری از رویکردهای تفسیری دیگر را هم دربرمی گیرد.[6]
در مقابل تعاریف دربردارنده داوری ارزشی منفی، برخی از موافقان نیز در تعریف خود، احکامی را بر تفسیر علمی، اما به نفع آن بارکرده اند؛ از جمله درباره آن آورده اند که عبارت است از تلاش مفسر در کشف ارتباط بین آیات هستی شناسانه قرآن کریم و یافته های علم تجربی، به گونه ای که با آن اعجاز قرآن آشکار گشته، بر پدیدآورنده آن و بر شایستگی آن در همه زمان ها و مکان ها دلالت کند.[7] در این تعریف، در واقع اثبات اعجاز قرآن، ویژگی تمام موارد تفسیر

علمی معرفی شده است که قطعاً درست نیست و بهره گیری از یافته های علمی، لزوماً در همه موارد به اثبات اعجاز نمی انجامد.
گروهی از محققان در این موضوع، به تعریف این رویکرد تفسیری نپرداخته[8] و برخی نیز در واقع آن را توضیح داده اند.[9] در نهایت به نظر می رسد، بهترین تعریف جامع از این رویکرد، ساده ترین تعریف از آن است که از هرگونه داوری ارزشی و داخل کردن دیدگاه های خاص کلامی به دور باشد. بدان سان که در شناسه به آن اشاره شد.

پیشینه:

پیشینه:
قرآن در آیات فراوانی به پدیده های طبیعی به گونه ای جزئی یا کلی اشاره می کند. برخی شمار این آیات را 750 مورد[10] برخی نیز شمار آیات علمی را بیش از آیات فقهی دانسته اند.[11] این آیات به زنبور عسل (نحل/16، 68 - 69)، پرندگان (ملک/67، 19)، درختان و گیاهان (طه/20 ، 53؛ انعام/6، 99)، چارپایان (نحل/16، 5 - 8؛ نمل/27، 66) توجه می دهد و از خلقت آسمان ها (رعد/13،2؛ لقمان/31، 10؛ ذاریات/51، 47 / ...)، زمین (نازعات/79، 30 - 31؛ فصّلت/41، 9، 10، 39؛ رعد /13، 41)، کوه ها (نبأ /78، 6 - 7؛ مرسلات /77، 27 - 28) و باد و باران (نور/24، 43؛ حجر/15، 22؛ فاطر/35، 9) سخن می گوید. در برخی از آیات صرفاً دعوت شده تا در آفرینش آسمان ها و زمین (آل عمران/ 3 ،190 - 191؛ یونس/10، 101) تأمل شود؛ اما در بسیاری دیگر از آیات، این پدیده ها به ویژگی هایی موصوف شده اند که نیازمند توضیح اند؛ مانند آنکه از بادها به «لَوقِحَ» (حجر/15، 22) یاد شده یا آسمان «هفت گانه» (بقره/2، 29؛ ملک/67، 3 و ...) نامیده شده و کوه ها «میخ» (حجر/15،19؛ رعد/13، 3 و ...) معرفی شده اند. مفسران اولیه[12] در توضیح این موارد، عموماً از روایات استفاده کرده اند که بعضاً موقوف بوده و در مواردی از اسرائیلیات به شمار می روند.
به تدریج با گسترش دانش مسلمانان انتظار می رود که در تفسیر آیات از اطلاعات علمی این دوران بهره گرفته شود. این بهره گیری، در تفاسیر بسیار به اجمال و به طور محدود صورت گرفته است؛ شیخ طوسی (م. 460 ق.) با بهره گیری از دانش آن روز، البته در حد اطلاعات عمومی و نه تخصصی، بسیار به اجمال به توضیح برخی موارد می پردازد؛ از جمله به مسئله کرویت زمین[13]، دخان[14]، رعد[15]، برزخ بین دو دریا[16] و خرما.[17]

ابوالفتوح رازی (م. 554 ق.) نیز به ندرت به اطلاعات عمومی ساده ای اشاره می کند تا «لاقح» بودن باد را توضیح دهد[18] یا منازل ماه و خورشید را برشمارد.[19] آنچه که از بیضاوی (م. 691 ق.) و نظام الدین نیشابوری (م. 728 ق.) گزارش شده نیز از این فراتر نیست.[20] حتی قرن ها بعد، فیلسوف شیعی قرن یازدهم، صدرالمتألهین (م. 1050 ق.) نیز معمولاً به اجمال و به صورت محدود مطالبی را در این موارد برمی شمارد.[21] در این میان تفسیر فخررازی (م. 606 ق.) جایگاهی کاملاً متفاوت و ممتاز دارد. فخررازی که در غالب دانش های روزگارش دستی داشته است، در کنار مباحث ادبی، کلامی و ... که در تفسیر خود به تفصیل بیان داشته، از آگاهی های علمی آن روزگار نیز در تبیین مراد آیات بهره ای وافر برده است. او به تفصیل به مباحث باد، باران و ابر،[22] پیدایش زمین[23]، کروی بودن آن[24]، افلاک[25]، کوه ها[26]، تغذیه[27] و بسیاری موضوعات دیگر می پردازد.[28] تفسیر او از این آیات، تفاوتی جدی با تفسیر دیگر مفسران دارد. این تفاوت از یکسو در گستره آیاتی است که از دانش روز در تفسیر آن ها بهره گرفته و از سوی دیگر به عمق شناخت او از این داده های علمی بازمی گردد. اطلاعات او، بسیار فراتر از اطلاعات عامیانه و عمومی است؛ او در مواردی پرشمار به گفته های متخصصان استناد می کند؛ به مثل به قول پزشکان[29]، متخصصان تغذیه[30]، منجمان[31]، کتب نجوم،[32] آرای بطلیموس[33] و اقوال بیرونی[34] اشاره می کند.
عمق تأمل علمی او را می توان در توجه او به برخی تعارض های ظاهری دانش علمی اش با روایات[35] و آیات[36] دریافت که می کوشد تا این موارد را توجیه کند. افزون بر این، او در مباحث خود گاهی نیز به رد آرای فلاسفه، در برخی موضوعات علمی با توجه به ظاهر آیات پرداخته،

در ادله آن ها مناقشه می کند.[37]
نهایت آنکه فخر رازی، در پرداختن به مباحث علمی در تفسیر آیات درصدد آن است تا با استناد به این نشانه ها، بر قدرت و حکمت خداوند استدلال کند.[38]

طرفداران و مخالفان تفسیر علمی در بین گذشتگان:

طرفداران و مخالفان تفسیر علمی در بین گذشتگان:
در کنار پاره ای از تفاسیر پیشینیان، به ویژه تفسیر فخررازی که عملا به تفسیر علمی از آیات پرداخته اند، از برخی قرآن پژوهان اقوالی گزارش شده اند که در مخالفت یا طرفداری تفسیر علمی تلقی شده اند؛ از غزالی (م. 505 ق.)، زرکشی (م.794 ق.) و سیوطی (م. 911 ق.) به عنوان طرفدار و از شاطبی (م. 790 ق.) به عنوان مخالف یاد شده است.
غزالی تفسیری مستقل از قرآن ننگاشته است؛ اما در احیاء علوم الدین و نیز جواهرالقرآن به مباحثی مرتبط به قرآن پرداخته است. نظریه پردازی او در احیاء علوم الدین، در تأیید تفسیر علمیتلقی شده است.
غزالی در اثبات این تئوری به روایاتی از جمله، روایتی از ابن مسعود استناد می کند مبنی بر اینکه همه دانش ها در قرآن است: «من أراد علم الأولین والآخرین فلیتدبر القرآن».[39] او در جواهرالقرآن، قرآن را در بردارنده علوم اولین و آخرین از جمله شامل طب، نجوم، هیئت عالم، هیئت حیوان، تشریح اعضا، سحر و طلسمات و غیره هم می داند و تصریح می کند که تمام علومی که برشمرده شد یا ناگفته ماند، اصل آن در قرآن است؛ اما در مقام مثال زدن، به مواردی اشاره می کند؛ از جمله «واِذا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفین» (شعراء/26،80) و می گوید: «این فعل را کسی نداند، مگر آنکه علم طب بر وجه کمال بداند». مشابه همین استدلال را برای آیات مربوط به شمس و قمر و منازل آن ها (الرحمن/55،5؛ یس/36،39؛ قیامت/75،9؛ حدید/57،6؛ انعام/6،96 و نیز انفطار /82، 6 - 8) می آورد که علم به این آیات مستلزم دانستن حقیقت هیئت عالم و ترکیب آسمان ها و زمین و نیز علم تشریح است. البته او در هیچ یک از مثال های خود، اشتمال آیه را بر اصول این علوم نشان نمی دهد.[40]
پس از غزالی، زرکشی در البرهان، در بحث از قرآن، آن را جامع علم اولین و آخرین می داند و به تکرار مستندات غزالی می پردازد.[41]
سیوطی در نوع 65 در مقام اشاره به علوم برگرفته از قرآن، به پاره ای از روایات مورد استفاده غزالی اشاره می کند، چنان که دو آیه«ما فَرَّطنا فِی الکِتـبِ مِن شَیء» (انعام/6،38) و «نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتـبَ تِبیـنـًا لِکُلِّ شَیء» (نحل/16،89) را نیز

بر مجموع این مستندات می افزاید.[42]
او پس از نقل آرای گوناگون درباره موضوع یاد شده، ریشه همه علوم را از جمله شگفتی های خلقت، ملکوت آسمان ها و زمین، اخبار امت های پیشین، آغاز پیدایش انسان تا مرگ و کیفیت مرگ، اسمای حسنای خدای متعالی و... در قرآن می داند.[43]
سیوطی تبیین این اجمال را به کتابش الاکلیل فی استنباط التنزیل ارجاع می دهد؛ اما در آن کتاب به استنتاج های علمی از قرآن نمی پردازد.[44]
او اگرچه در این بحث در کتاب الاتقان عملاً به تطبیق نمی پردازد؛ اما نمونه هایی را از ابن الفضل مرسی که به اشتمال قرآن بر همه علوم معتقد بوده است، به نقل از تفسیرش گزارش می کند. تأمل در نمونه هایی که وی در ارتباط با علوم تجربی و مهارت های مختلف مانند هندسه، هیئت، جبر و مقابله، نجامت (علم گردش ستارگان)، خیاطی، نجاری، کشاورزی و ... برمی شمارد،[45] به هیچ وجه بر ادعای او دلالت ندارند، بلکه نااستواری آن را آشکار می سازند.
در مقابل موافقان، مخالفان، قول شاطبی را در الموافقات مستند خود قرار می دهند. وی در بحث از علوم قرآن، صریحاً می گوید: عده ای همه علومی را که متقدمان و متأخران برشمرده اند به قرآن منسوب داشته اند که از جمله آن، علوم طبیعی، ریاضی و منطق است[46]؛ امّا با توجه به آنکه صحابه و تابعین عالم ترین افراد به قرآن بوده اند و از ایشان هیچ سخنی در این موضوعات نرسیده، این ادّعا رد می شود، چنان که به مستندات قرآنی موافقان، (آیات 89 نحل /16 و 38 انعام /6) هم اشاره می کند و دو احتمال درباره آن مطرح می سازد: اول آنکه مراد از «همه چیز» در این آیات ناظر به تکلیف و تعبد است؛ دوم آنکه مراد از کتاب، لوح محفوظ است.
همو در بخش دیگری از کتابش، ضمن بحث از دانش هایی که ابزاری در فهم بهتر قرآن هستند از هیئت یاد می کند که فخررازی آن را ابزاری برای فهم آیه 6 ق /50 می داند و آن را ردّ می کند.[47]
آنچه از مجموع این مطالب می توان دریافت آن است که تفسیر علمی به معنای امروزی آن، بیشتر از هر جا در تفسیر فخررازی آشکارشده است. توجه او به علم، فراتر از اطلاعات عمومی و بعضاً عامیانه رفته وبه عمق مسئله ارتباط علم و قرآن راه یافته و به برخی چالش های مرتبط با تعارض ظاهری آیات پرداخته است؛ اما در مقام بحث تئوری به دشواری می توان غزالی، زرکشی و

سیوطی را از طرفداران تفسیر علمی تلقی کرد، به رغم آنکه همه کسانی که به بحث از موافقان تفسیر علمی پرداخته اند، به آن ها اشاره کرده اند.[48] هدف غزالی از بحثی که در احیاء مطرح می کند، صرفاً گذشتن از تفسیر ظاهر قرآن و رها شدن از تفسیر صرف روایی است تا بستر مناسب را برای فهم عارفانه و صوفیانه از قرآن بگشاید. چنین است که وی این بحث را در احیاء با عنوان «فهم القرآن و تفسیره بالرأی من غیرنقل» مطرح کرده است وبه روایات آن، در کنار روایاتی اشاره کرده که برای قرآن بطن و ظهری ثابت می کنند؛ در نهایت هم بر عدم توقف تفسیر به ظاهر آیات استدلال کرده است.[49] همو در جواهرالقرآن نیز که در پی نمایاندن لایه های مختلف معارف قرآن است به این دانش ها به اختصار اشاره می کند، زیرا آن ها را در طریق سلوک الی الله مهم نمی شمارد[50] و در عین حال هم روشن نمی کند که چگونه مبانی و اصل همه این علوم ـ چنان که ادعا می کند ـ [51] از قرآن قابل استخراج است. سیوطی که خود، تفسیر فخررازی را به سبب اشتمال بر اقوال علما و فلاسفه و نظایرشان نقد کرده است[52] قطعاً از طرفداران تفسیر علمی نیست؛ او و زرکشی را باید در واقع مفتون ادعای «اشتمال قرآن بر علم اولین و آخرین» دانست، بی آنکه به پیامدها و لوازم آن توجهی داشته باشند. در این میان به نظر می رسد، شاطبی دیدگاه روشن تری از این بحث دارد و مناقشه خود را واقعاً ناظر بر تفسیر علمی شکل داده است، چنان که همو بر فخررازی و شیوه تفسیر علمی اش خُرده گرفته است.[53]

تفسیر علمی در دوره معاصر:

تفسیر علمی در دوره معاصر:
چنان که آمد، بهره گیری از دانش های روز در تفسیر قرآن بی سابقه نبود؛ اما تبدیل آن به یک جریان و رویکرد تفسیری به قرآن، با آغاز دوره جدید شکوفایی و تجدید حیات اسلام ـ که با ظهور سیدجمال الدین اسدآبادی شناخته می شود ـ پدیدار گشت. حرکتی که در این دوره شکل گرفت، نه تنها به لحاظ گستره، بلکه به لحاظ عمق و انگیزه نیز کاملاً از گذشته متمایز بود.
در این دوره، جامعه اسلامی که قرن ها ارتباط پایدار و تعامل مفید خود را با خارج از مرزهای جهان اسلام، از دست داده بود، به صورت های مختلف، در پی نبردهای نظامی، مسافرت های سیاسی، علمی و تفریحی و با حضور بیگانگان در کشورهای اسلامی و سلطه بر آن ها، با غرب و تمدن و پیشرفت های چشمگیر علمی آن روبه رو شد؛ پیشرفتی که از یک سو در مظاهر مختلف

زندگی نمودی گسترده داشت و ثروت، آسایش و کامیابی را به ارمغان آورد و از سوی دیگر به پیروزی های مستمر غرب در نبرد با کشورهای اسلامی انجامید و قدرت و برتری سیاسی و نظامی را در پی داشت. این موفقیت های چندسویه که تا حد زیادی مرهون پیشرفت های علمی بود، موجب شد تا «علم» راه حل همه مشکلات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و نظامی دانسته شود و مصلحان به فراگیری آن فراخوانند و فرهیختگان عوامل رکود آن را جست و جو کنند و از آنجا که در این جوامع، اسلام نقشی گسترده در شکل گیری حرکت ها و نهادهای جامعه داشت، ارتباط علم و دین، به یکی از مهم ترین دغدغه های متفکران در این دوره تبدیل شد و موافقان و مخالفان دین بسیار زود هنگام به بحث از آن پرداختند. سیدجمال الدین که خود طلیعه دار این مرحله جدید است از بیگانه بودن مسلمانان با دانش روز شکوه می کند و منع از علوم را دشمنی با اسلام می داند.[54] از این پس آثار بسیاری درباره ارتباط علم و دین به طور عام و علم و قرآن به طور خاص تدوین شد که به شکل گیری رویکردی جدید در تفسیر با عنوان «تفسیر علمی» انجامید.

نگاشته های حوزه تفسیر علمی:

اشاره

نگاشته های حوزه تفسیر علمی:
نخستین نگاشته ای که به صورت جزئی به بحث از ارتباط قرآن و علم پرداخته است، کتاب الاسرار النورانیة القرآنیة فیما یتعلق بالاجرام السماویة والارضیة و الحیوانات و النباتات والجواهرالمعدنیه نگاشته محمدبن احمد اسکندرانی در سال 1279 قمری است. اسکندرانی در این مجموعه آیاتی از قرآن را برگزیده و به تناسب آیات، مطالب علمی را در همان موضوع آورده است. هدف اسکندرانی از نگاشتن این مجموعه سه جزئی، اثبات صحت ادعای قرآن در اشتمال بر همه چیز از جمله علوم است (آیه 38 انعام/6) که مورد اشکال پاره ای از پزشکان مسیحی بوده که با آن ها ملاقات داشته است.[55] او در این کتاب بیش از آنکه در تبیین آیات و توضیح آن ها، از یافته های علمی روز بهره گیرد، به تناسب موضوع اشاره شده در آیه، مانند ماهی یا ابر یا توالد به بحث های علمی در این موضوع وارد می شود که دانستن آن ها به فهم بهتر آیه کمک نمی کند.[56] به تناسب آیه «یَهَبُ لِمَن یَشاء» (شوری/42،49) به بحث از اسباب عقیم بودن می پردازد یا از انواع طبقه بندی حیوانات بحث می کند[57] یا به تناسب آیه «تَأکُلونَ لَحمـًا طَریـًّا ...» (فاطر/35،12) به اقسام جانوران دریایی و ماهی ها اشاره می کند[58]؛ اما او در تفسیر آیه «... المُعصِرت» (نبأ/78،14) توضیحی علمی درباره مُعْصِرات خواندن ابر نمی دهد.[59]

شیوه ای که با اسکندرانی آغاز شد، در طول یک قرن و چند دهه ای که از آن می گذرد، اگرچه با ظهور دغدغه های جدید، توجه به آن کم تر شده، اما همچنان استمرار داشته، به تدوین کتاب هایی متعدد انجامیده است. این کتاب ها را با در نظر گرفتن پاره ای از مهم ترین وجوه امتیازشان می توان بدین شرح طبقه بندی کرد:

1. به لحاظ نوع کتاب ها:

1. به لحاظ نوع کتاب ها:
عمده کتاب هایی را که به این موضوع پرداخته اند، می توان دو دسته کرد: کتاب های مستقل و تفاسیر. کتاب های مستقلی که در این باره تدوین شده اند، در واقع نوعی تفسیر موضوعی تلقی می شوند که یک موضوع معین علمی را در سراسر قرآن بررسی کرده اند. این نگاشته ها که از جنین شناسی تا کیهان شناسی را به طور اختصاصی یا جمعی، بررسی کرده اند، بسیار فراوان اند که از مشهورترین آن ها باید موارد زیر را برشمرد:
الفلک والقرآن از محمد توفیق صدقی، القرآن و الطب الحدیث از عبدالعزیز اسماعیل، سنن الله الکونیة والعوالم الاخری از محمد الفندی، القرآن والعلم الحدیث و دیگر نگاشته های مشابه از عبدالرزاق نوفل، العلوم الطبیعة فی القرآن از یوسف مروه با مقدمه ای از شهید صدر و ...کهتنها شمار اندکی از نگاشته های بسیار در این موضوع اند.
در ایران نیز نگاشته های مستقل بسیاری در این موضوع تدوین شدند؛ برای نمونه اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی از نیازمند، باد و باران در قرآن و مطهرات در اسلام از بازرگان، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر از پاک نژاد، دانش عصر فضا و غیر آن از حسین نوری، گذشته و آینده جهان از بی آزار شیرازی، پیام قرآن از مکارم شیرازی، زمین و آسمان و ستارگان از نظر قرآن از صادقی.
دسته دوم از کتاب هایی که به این موضوع پرداخته اند، تفاسیر قرآن هستند که ضمن تفسیر ترتیبی قرآن، به تناسب برخی آیات به این موضوعات اشاره کرده اند.
از میان تفاسیر، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم طنطاوی، تنها تفسیرکامل و در عین حال بسیار مفصل از قرآن است که در 26 جلد و بسیار زودهنگام نگاشته شد. التفسیر الفرید، محمد عبدالمنعم الجمال نیز اگرچه در مقدمه چنین ادعایی دارد و وعده داده است تا قرآن را در پرتو دانش جدید عالمان غرب و شرق تفسیر کند؛ اما عملا چنین کاری نکرده است[60]، از این رو نمی توان تفسیر او را به داشتن صبغه علمی از دیگر تفاسیر متمایز ساخت. طنطاوی در تفسیر خود کوشیده است تا بیشترین اطلاعات علمی را حتی با ارائه عکس و جدول و صرفاً به بهانه آیات قرآنی در اختیار مسلمانان قرار دهد.
در بسیاری از تفاسیر دیگری که در این دوره

نگاشته شدند، به تفاوت از علم در تفسیر استفاده شده است، اگرچه در عموم آن ها، مباحث علمی بسیار به اختصار ارائه شده اند.
مفسران تفسیر المنار در تفسیر آیات مختلف به اجمال و تفصیل به یافته های علم روز اشاره[61] و در مواضع متعددی از اعجاز علمی قرآن یاد می کنند.[62] برخی تفسیرهای علمی آن ها از آیات و روایات، افراطی تلقی شده و مورد انتقاد قرار گرفته اند.[63] تفسیر ابن عاشور و ابن بادیس هم که تا حد زیادی از المنار متأثر بوده اند، کم یا زیاد به این مباحث پرداخته اند.[64] علامه طباطبایی در المیزان در تفسیر آیات متعددی به توضیحات علمی می پردازند.[65] ایشان ضمن بحث از اعجاز قرآن، اعجاز علمی آن را هم یادآور می شوند[66] و ضمن تفسیر نیز احیاناً از اعجاز علمی آیه یاد می کنند.[67] محمدتقی شریعتی نیز در مقدمه تفسیر نوین، به اعجاز علمی قرآن اشاره می کند[68] و در تفسیر نیز بدان می پردازد.[69] مفسران تفسیر نمونه نیز از یافته های علمی در تفسیر آیات بهره گرفته اند.[70]
در اینجا باید از طبایع الاستبداد و مصارع الاستعباد از عبدالرحمن کواکبی یاد کرد که ضمن آن به بحث از علم و دین پرداخته، به تفسیر علمی پاره ای آیات مبادرت ورزیده است.[71]
افزون بر این نوع نگاشته ها، باید به کتاب هایی مانند مدخل الی موقف القرآن الکریم من العلم از عمادالدین خلیلی و قرآن و علوم طبیعت از گلشنی اشاره کرد که اگرچه موضوعشان «قرآن و علم» است؛ اما با رویکردی کلامی به این موضوع پرداخته، ارتباط علم و دین یا علم و قرآن یا رویکرد قرآن را به طبیعت به لحاظ نظری بحث کرده اند و چون به طور مشخص در تفسیر آیات از یافته های علمی بهره نگرفته اند، نمی توان در شمار تفاسیر علمی طبقه بندی کرد.[72]
در کنار این همه باید به موارد دیگری هم اشاره کرد که اگرچه اندک هستند؛ اما در عصر خود بسیار مهم و مؤثر بودند و آن ها کتاب هایی اند که غیرمسلمانان در تأیید اعجاز علمی قرآن نگاشته اند؛ از جمله کتاب تورات، انجیل و قرآن و علم از موریس بوکای فرانسوی که با بررسی ارتباط این کتاب های آسمانی با علم، اعتبار آن ها را ارزیابی کرده، بر آن است که در این میان تنها قرآن است که آموزه های آن، هیچ گونه تعارضی با

علم نداشته، اصالت آن را ثابت می کند.[73] از این کتاب چند ترجمه به فارسی صورت گرفته، چنان که به عربی نیز ترجمه شده است.

2. به لحاظ تخصص نویسندگان:

2. به لحاظ تخصص نویسندگان:
همان طور که پرداختن به بحث تفسیر علمی به تفاسیر محدود نشد، قلمزنی در این موضوع نیز به عالمان دینی اختصاص نیافت. بسیاری از نگارندگان در این موضوع، در علوم روز متخصص بوده اند؛ از جمله می توان به غمراوی، جمیلی، اسکندرانی، مروه، بازرگان، پاک نژاد، گلشنی، نورباکی و ... اشاره کرد که در علوم شیمی، پزشکی، فنی و مهندسی متخصص بوده اند (این اطلاعات بعضاً در مقدمه کتاب ها آمده است). شاید بتوان تفسیر علمی را مانند علوم بین رشته ای تلقی کرد که به دوگونه تخصص، در حوزه تفسیر و در حوزه علم نیاز دارد. ناآگاهی به هر یک از این حوزه ها، نتیجه ای نااستوار خواهد داشت. بی شک ورود افراد متخصص در علوم به این حوزه، موجب شده تا اشتباهاتی نظیر علم دانستن احضار روح[74] و... کمتر تکرار شود، اگرچه در عین حال، ممکن بوده که این افراد در بخش تفسیری، به اشتباهاتی درافتند؛ برای نمونه می توان به نقدی اشاره کرد که شهید صدر بر کتاب یوسف مروه مبنی بر ارائه تفسیر مادی از امور مجرد وارد آورده که در اصل به نقص در تفکر دینی او بازمی گردد.[75]

3. به لحاظ انگیزه:

اشاره

3. به لحاظ انگیزه:
این مجموعه ها به لحاظ انگیزه و هدفی که مؤلفان آن ها از پرداختن به تفسیر علمی داشته اند، بعضاً تفاوت می کند. شاید بتوان این انگیزه ها را در قالب عناوین زیر دسته بندی کرد:

أ. انتقال آموزه های علمی:

أ. انتقال آموزه های علمی:
انتقال آموزه های علمی به مسلمانان، انگیزه شکل گیری مشهورترین و مفصل ترین نگاشته در تفسیر علمی، یعنی تفسیر الجواهر طنطاوی است.[76] طنطاوی که از وضع حقارت بار جهان اسلام به شدت رنج می برد[77] دستیابی دوباره به مجد و عظمت پیشین را تنها به کمک علم میسر می دانست[78] و برای تحقق این هدف، با ارائه مباحث علمی در ضمن تفسیرش می کوشید تا با در آمیختن مباحث علمی به قرآن که جایگاهی بلند و ارزشمند نزد مسلمانان دارد، تصور نادرست آنان را که این علوم را متعلق به کفار دانسته، از آن گریزان بودند، از بین ببرد و در عین حال راه میانبری هم در دستیابی به علم ارائه دهد و در نتیجه مسلمانان را فرامی خواند تا با بهره گیری از تفسیر او و آموختن از آن، علم را بین امت مسلمان پراکنده سازند.[79] درک شیوه خاصی که

طنطاوی در زیاده گویی و ارائه مطالب علمی بی ربط با آیه پی گرفته، تنها در پرتو شناخت انگیزه او میسر است. اگرچه این نگرش اصلاحی را به طور بارز در این تفسیر می توان دید؛ اما نمی توان بدان منحصر کرد. برخی کتاب های ساده تر و عمومی تر نیز بعضاً برای اصلاح فرهنگ مردم و رعایت بهداشت فردی و اجتماعی همین هدف را دنبال می کنند.

ب. اثبات اعجاز علمی قرآن:

ب. اثبات اعجاز علمی قرآن:
عموم کتاب هایی که در این حوزه نگاشته شده اند، بر آن بوده اند تا با پرداختن به مباحث علمی در قرآن، همسویی آن را با علم و در نتیجه توانمندی آن را ثابت کنند[80] و با نمایاندن اعجاز علمی قرآن تصریح کرده اند که قرآن کریم با گستره دانشی که در برگرفته فراتر از توان عقل بشری است.[81] در همین راستا نیز بسیاری نام کتاب های خود را اصلاً «اعجاز طبی، علمی، ...» گذارده اند. از نظر داعیان دینی حتی شخصیت هایی مانند شهید صدر، دعوت دینی در عصر حاضر به چنین مباحث علمی نیاز دارد[82] و شرقاوی آن را نیاز روحی می داند.[83]

ج. رفع شبهه تعارض علم و دین:

ج. رفع شبهه تعارض علم و دین:
شبهه تعارض علم و دین، از موضوعات کلامی ای است که از قرون وسطا در جوامع غربی، در نتیجه برخورد آمرانه ارباب کلیسا با برخی یافته های علمی و گروهی از دانشمندان مطرح شده است. در دوره معاصر، در نتیجه تعامل جوامع اسلامی و غربی، همین شبهه به جامعه اسلامی نیز راه یافت و برخی شخصیت ها و بعضاً محققان غربی، در کنار برخی از مخالفان دین در جوامع اسلامی، با این حربه به اسلام تاختند. موضع گیری های یک بعدی و افراطی برخی عالمان دینی در برابر علم به دلیل تعلق آن به جامعه غیردینی غرب و به عنوان یکی از مظاهر کفر و بی ایمانی و همچنین وضع عینی عموم جوامع اسلامی در دور بودن از مرزهای علم و دانش به تشدید این شبهه کمک کرده است، از این رو بسیاری از اندیشهوران دینی کوشیده اند تا بدان پاسخ گویند.
گروهی به بحث های کلی درباره علم و دین پرداخته اند و به آیات و بعضاً روایات استناد کرده اند تا ثابت کنند که اسلام نه تنها مخالف علم نیست، بلکه بدان تشویق و ترغیب هم می کند، همچنان که ورودشان به تفسیر علمی از آیات معین هم، در جهت اثبات همین امر بوده است.[84] دسته ای دیگر از کتاب های تفسیر علمی به موضوعی خاص از علم اختصاص یافته اند که به

ظاهر با آموزه های دینی در تعارض است. در این نگاشته ها کوشش شده تا به نوعی این تعارض رفع یا نظریه علمی نامعتبر معرفی شود یا آیات قرآنی مطابق با نظریات علمی تفسیر شوند یا راهی میانه برگزیده شود. از جمله این موارد کتاب هایی درباره تکامل نگاشته مکارم، مصباح، سبحانی، مشکینی و بازرگان اند[85]، چنان که معرفت در کتاب شبهات و ردود، بخشی را به این گونه موضوعات اختصاص داده است.[86]

4. به لحاظ اعتبار شیوه تفسیری:

4. به لحاظ اعتبار شیوه تفسیری:
این دسته از نگاشته ها بعضاً به لحاظ اعتبار شیوه تفسیری شان، به افراطی و معتدل تقسیم شده اند.[87] ابوحجر مبنای خود را در این داوری، مبتنی بر شیوه تفسیر و در افتادن در تأویل دانسته است[88] و در ضمن موارد افراطی از تفسیر عبده، طنطاوی، کواکبی، عبدالعزیز اسماعیل، حنفی احمد و نوفل یاد کرده است.[89] اگرچه او مواردی را از خطاهای تفسیری این افراد می شمارد، به نظر می رسد، با این موارد اندک، دادن حکم کلی درباره آن ها دقیق نباشد.
این نگاشته ها را از جهاتی دیگر نیز می توان طبقه بندی کرد؛ به لحاظ تفصیل و اجمال در ارائه مباحث علمی، به لحاظ گستره آیات مورد استفاده که آیا تنها به آیات صریح استناد کرده یا از آیات غیرصریح و داستان ها و ... هم بهره برده اند.

طرفداری و مخالفت با تفسیرهای علمی:

طرفداری و مخالفت با تفسیرهای علمی:
به رغم اقبال گسترده ای که در قرون اخیر از تفسیر علمی صورت گرفت، این رویکرد تقریباً از همان ابتدا از سوی گروه های مختلف و از منظرهای گوناگون با مخالفت روبه رو شد. شاید بتوان امین خولی را در شمار اولین اندیشهوران مسلمانی دانست که به رغم تجددطلبی، به مخالفت با این گونه تفسیر پرداخت. برخی نواندیشان دینی نیز که بیشتر از منظر یک متن ادبی در قرآن نگریسته اند به پیروی از امین خولی به نقد این جریان پرداخته اند، چنان که گروهی از عالمان سنتی و بعضاً سَلَفی نیز که رویکرد عقلانی علمی جدید را به کلی نادرست می دانند، این رویکرد را نقد کرده اند. از خولی، رشیدرضا، مراغی، عقاد، شلتوت، دروزه، خطیب، زرقانی، سیدقطب در کنار شاطبی ـ از قدما ـ به عنوان مخالف، و از عبده، طنطاوی، کواکبی، ابن بادیس، دراز، غمراوی، شعراوی، ابن عاشور، فرید وجدی، نورسی در کنار غزالی، فخررازی، سیوطی، مرسی، زرکشی به عنوان موافق یاد شده است.[90] در کنار این موارد، برخی اسامی افرادی را

به این صف بندی افزوده اند که قطعاً به این بحث نظر نداشته اند؛ مانند آنکه در شمار موافقان تفسیر علمی از ابن مسعود، علامه مجلسی و نیز ابن سینا، ملاصدرا و ملاهادی سبزواری یاد کرده اند.[91] اینان توجه نداشته اند که فیلسوفان از افراد یاد شده از این رو به مباحث طبیعی پرداخته اند که در شمار فلسفه قدیم بوده است؛ و در واقع از رویکردی فلسفی برخوردارند؛ افزون بر اینکه این ادعا در مورد برخی دیگر نیز با یک نمونه ثابت نمی شود.
در میان قرآن پژوهان ایرانی، به نظر می رسد با اصل تفسیر علمی مخالفت نشده و از عالمی نام برده نشده است.
این گونه طبقه بندی قرآن پژوهان به عنوان موافق و مخالف از جهاتی درخور تأمل است؛ نخست آنکه برخی از اینان صرفاً از جهتی خاص به نقد تفسیر علمی پرداخته اند؛ اما با اصل آن مخالفتی نداشته اند؛ از جمله رشیدرضا و مراغی.[92] سید قطب را نیز باید در کنار همین افراد یاد کرد که گرچه نقدی کلی بر تفسیر علمی وارد می کند؛ اما برخی صورت های آن را می پذیرد[93]، به همین دلیل برخی تقسیم سه گانه ای را ارائه داده و در گروه سوم قائلان به تفصیل را آورده اند.[94]
دوم آنکه، برخی از کسانی که از موافقان شمرده شده اند، لزوماً «طرفدار» یا «مدافع» نیستند، بلکه «موافق»اند، زیرا آن ها اگرچه تفسیر علمی را جایز شمرده، بعضاً از آن بهره گرفته اند؛ اما جانبداری یا تشویق و ترغیب چندانی نیز در سخنان آن ها یافت نمی شود، در حالی که برخی دیگر مانند سر سید احمد خان، اگرچه عملاً به تفسیر علمی نپرداخته اند؛ اما مکرر از آن طرفداری کرده اند.[95]

منظرهای گوناگون در تأیید یا ردّ:

اشاره

منظرهای گوناگون در تأیید یا ردّ:
با توجه به دقیق نبودن دسته بندی متفکران اسلامی، آنچه را در کلام افراد مختلف به عنوان اشکال یا حُسن، مطرح شده، بدون آنکه لزوماً گوینده آن را به طور کلی موافق یا مخالف بدانیم، می توان در چند محور طبقه بندی کرد:
1. از منظر معرفت شناختی. 2. با توجه به هدف قرآن. 3. با توجه به مخاطب. 4. با توجه به پیامد؛ 5. به لحاظ رعایت قواعد تفسیری.

1. از منظر معرفت شناختی:

1. از منظر معرفت شناختی:
موافقان و مخالفان تفسیر علمی، آن را از منظر معرفت شناختی بررسی کرده اند.
موافقان به آیات 38 انعام/6 و 89 نحل/16، در کنار روایاتی که قرآن را مشتمل بر علم اولین و آخرین می داند استناد کرده اند. طبق این رویکرد به لحاظ معرفت شناسی، قرآن اصول همه علوم از

جمله علوم طبیعی را دربرمی گیرد.[96]
برخی این دیدگاه را توسعه داده، مدعی شده اند که قرآن نه تنها دربردارنده همه علوم است، بلکه با تأمل در آیات مربوط به آفرینش و بهره گیری درست از آن می توان به کشفیات جدید علمی رسیده، از قافله کنونی علم نیز پیش تر رفت.[97] البته شاید بتوان این دیدگاه را بدین گونه تعدیل کرد که با دقت در آیات قرآنی و الهام گیری از آن می توان به نظریه پردازی در حوزه های علوم تجربی پرداخت. برخی نویسندگان، این رویکرد را درباره احادیث و در حوزه روان شناسی مطرح کرده اند که البته شاید با توجه به جزئی پردازی روایات، در حوزه احادیث عملی تر باشد[98]، چنان که برخی از نویسندگان درحوزه تفسیر علمی، عملاً به این کار مبادرت ورزیده، به نظریه پردازی پرداخته اند[99]و برخی دیگر با ملاک قرار دادن قرآن، بین نظریه های علمی، گزینش کرده اند.[100]
بسیاری از کسانی که از علم در تفسیر آیات بهره گرفته اند، لزوماً به این دو اعتقاد (در برگیری همه علوم و رسیدن به کشفیات جدید) باور نداشته اند. مهم ترین اشکالی که به دلالت آیات مذکور وارد شده، آن است که چون هدف قرآن هدایت بشر است، همه آنچه که بیان کرده و از ذکرش فروگذار نکرده، چیزهایی است که برای «هدایت» لازم است نه همه علوم.[101]
در موضوع دوم نیز بسیاری از موافقان تفسیر علمی هم این دیدگاه را باور نداشته اند و به رغم طرفداری جدی از تفسیر علمی، رسیدن به کشفیات جدید را جز از طریق فراهم آمدن مقدمات علمی آن میسر ندانسته اند.[102]
مخالفان تفسیر علمی، به لحاظ معرفت شناسی، اما از منظری دیگر، این رویکرد را نقد کرده اند؛ سیدقطب تفسیر علمی را خطای روش شناختی می شمارد. او به لحاظ معرفت شناختی، آموزه های قرآنی را بدون اینکه بین مقام قرآن و مقام تفسیر فرق بگذارد حقایق قطعی و نهایی و مطالب علمی را، چه حقایق و چه تئوری ها، غیرقطعی و محدود به تجربه و ابزار و شرایط بشری می خواند و ایجاد هرگونه ارتباط بین این دوسطح مختلف معرفتی را اشتباه می داند.[103] در عین حال او بهره گیری از علم را در «تعمیق و توسعه» مدلول آیه جایز و بلکه مطلوب می شمارد؛ اما توضیح نمی دهد که انواع «ارتباط» باطل بین

مطالب علمی و قرآن چیست و چرا این مورد اشکال ندارد، همچنان که مراد او از توسعه و تعمیق نیز کاملاً روشن نبوده، با شیوه تفسیری وی سازگار نیست.[104]

2. با توجه به هدف قرآن:

2. با توجه به هدف قرآن:
گروهی از قرآن پژوهان با توجه به هدف قرآن، به نقد تفسیر علمی پرداخته اند. ایشان قرآن را کتاب هدایت دانسته اند که در بحث از آفرینش تنها با این هدف سخن می گوید که مخاطبان خود را متوجه نظم و تدبیر عالم سازد که بر مدبر و صانعی حکیم دلالت می کند.[105] با در نظر گرفتن این هدف قرآن، صرف توجه کلی به نظم و تدبیر در عالم کافی است و نیازی به پرداختن به جزئیات مطالب نیست و حتی ممکن است پرداختن به جزئیات، مخاطب را از توجه به آن اهداف کلی باز دارد[106]، چنان که بر تفسیر علمی از آن رو اشکال کرده اند که با پرداختن به جزئیات این موضوع، قرآن را نه کتاب هدایت بلکه کتاب طب و هندسه و ... قرار داده است.[107]
اگرچه مخالفان تفسیر علمی از این منظر موافقان را نکوهیده اند، عموم طرفداران نیز بر همین امر تأکید داشته اند. عبده که در قرآن به عنوان کتاب دین و هدایت می نگرد، تأکید می کند که هدفش تأمین سعادت انسان در دنیا و آخرت است و به هر موضوعی غیر آن پرداخته باشد، صرفاً وسیله ای برای تحقق آن اهداف برتر است.[108] مؤلفان کتاب های خاص در تفسیر علمی نیز بر همین حقیقت پای فشرده اند.[109] با این همه برخی از طرفداران تفسیر علمی، عنایت قرآن را به علم، فراتر از یک مقدمه برای اثبات صانع و ... دانسته و اهتمام قرآن را به علم، مشوقی برای پرداختن به آن معرفی کرده اند. عبدالرزاق نوفل در عین آنکه قرآن را کتاب تشریع و معاملات، تأمل و عبادات، توحید و ایمان، بلاغت و ادب می داند، آن را کتاب علم هم می خواند.[110] طنطاوی نیز بر آن است که قرآن اهتمام ویژه ای به علم دارد و در بیش از 750 آیه به صراحت، تنها درباره جهان طبیعت سخن گفته است.[111]

3. با توجه به مخاطب:

3. با توجه به مخاطب:
توجه به فهم مخاطبان اولیه، از مهم ترین مبانی نقد تفسیر علمی است که در اصل شاطبی آن را مطرح کرده است. او فهم مخاطبان اولیه را که عالم ترین و آگاه ترین به قرآن می داند، فهم نهایی از قرآن تلقی

می کند[112] و نپرداختن ایشان را به تفسیر علمی، ملاک نادرستی این شیوه تفسیری می داند.[113]
در دوره معاصر، امین خولی این دیدگاه را با پردازشی نو، در قالب اصولی برای درک متن به طور کلی و درک قرآن به طور خاص، ضابطه مند ساخت. از نظر او قرآن در ظرف زمانی و مکانی خاص نازل شده است. این ظرف تاریخی در تعیین معنا و مراد آن جایگاهی ممتاز دارد و همان گونه که در فهم معنای واژگان عربی قرآن باید آن را از ورای 15 قرن تحول و دگرگونی، به معنای عصر نزول فهمید و تفسیر کرد، باید توجه داشت که قرآن که در اوج بلاغت قرار دارد، نه از فراز تاریخ بلکه در خطاب با مردمان عصر نزول نازل شده است و نمی تواند بلیغانه آن ها را مخاطب قرار دهد، در حالی که از سخنش هیچ درنمی یابند. اگر آن را فهمیده اند باید در کلامشان نمود یابد و اگر نفهمیده اند، قرآن را چگونه می توان بلیغ شمرد؟ بر این اساس خولی دو قاعده را برای درک قرآن، پایه می گذارد:
أ. باید واژگان قرآنی را در معنای عصر نزول آن به کار برد. ب. فهم ما از قرآن باید در سطح فهم مخاطبان اولین (عصر نزول) از آن باشد.[114]
سخن خولی در کلام بسیاری از مخالفان تفسیر علمی، بازتاب می یابد و بعضاً ارزش گذاری های ایمانی نیز بدان افزوده می گردد. محمدکامل حسین با تکرار همین ادعا، تفسیر علمی را حکایتگر ضعف ایمان قائلان بدان می داند[115] و برخی[116] از جمله عزت دروزه آن را مخالفت با پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) تلقی می کنند که مفسر تفسیر علمی در واقع بر آن است که نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) به همه آنچه در قرآن آمده، آگاه نبوده است.[117] در واقع او بر آن است که باید همه فهم پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از قرآن گرچه مخاطبان آن دوره آمادگی فهم و پذیرش را نداشته باشند، بیان و به ما منتقل می شده است که البته تنها به حذف تفسیر علمی بلکه به انکار هرگونه تفسیری فراتر از روایات، می انجامد.[118]این دیدگاه را برخی دیگر نقد کرده اند؛ از نظر ایشان صرف اینکه مخاطبان نخستین، مفهوم اصلی را دریابند، در تحقق بلاغت قرآن و لحاظ کردن مخاطب کافی است و آگاهی از بیش از آن لازم نیست.[119] در عین حال که برخی دیگر این ادعا را زیر سؤال برده اند که بر چه اساس می توان ادعا کرد که عرب همه مفاهیم قرآنی را دریافته اند؛ همچنان که چرا باید از نص قرآنی که در مقابل فهم معانی مختلف از آن انعطاف دارد، به اعتبار

فهم محدوده بشری یک دوره خاص، دست کشید.[120]
موافقان تفسیر علمی نیز در اثبات حقانیت روش تفسیری خود از جهتی دیگر مخاطبان را لحاظ کرده اند. (=> ادامه مقاله، اعجاز علمی)

4. با توجه به پیامد:

4. با توجه به پیامد:
تفسیر علمی با توجه به پیامد آن مورد تأیید و تکذیب قرار گرفته است. مخالفان با تأمل در تاریخ پر فراز و نشیب علم و عمر کوتاه تئوری ها و یافته ها که با کشفی دیگر زیر سؤال می روند (عمری که با شتاب یافتن کشفیات در عصر انفجار اطلاعات کوتاه و کوتاه تر می گردد) با تفسیر علمی مخالفت ورزیده اند، چرا که در تفسیر علمی با ایجاد پیوند بین قرآن و علم، سرنوشت این دو به نوعی به هم گره می خورد و با سقوط هر تئوری، اعتبار قرآن نیز به چالش کشیده می شود.[121] این نگرانی به روشنی با تأمل در سرنوشت تفسیر الجواهر تأیید می شود که در آغاز بسیار با استقبال روبه رو شد ولی پس از مدت کوتاهی از رونق افتاد.[122] در مقابل، موافقان تفسیرعلمی، با توجه به پیامد آن که بعضاً به اثبات «اعجاز علمی» قرآن می انجامد از آن دفاع کرده اند.
مهم ترین ثمره تفسیر علمی و نقطه قوت آن را باید اثبات اعجاز علمی برای قرآن دانست. در تعریف اعجاز علمی، وجه اعجاز و صحت استعمال این تعبیر بین قرآن پژوهان نظر واحدی نیست؛ برخی اعجاز علمی قرآن را به عدم تصادم آن با یافته های علمی، تفسیر کرده اند[123] که در این صورت اعجازی است ناظر به کلیت قرآن و نه موردی خاص و جزئی در یک آیه.[124]
دسته ای دیگر فراتر از عدم تصادم، اشاره آن را به کشفیات علمی جدید، وجه اعجاز آن تلقی کرده اند.[125] برخی دیگر مانند شهید صدر عدم تناقض قرآن با علوم ثابت را، امتیاز قرآن تلقی می کند؛ اما از آن با تعبیر اعجاز یاد نمی کند.[126]
از نظر پاره ای از محققان، آنچه اعجاز علمی خوانده شده، در واقع نوعی اعجاز بیانی است که به نوع به کاربردن تعابیر و واژگان بازمی گردد که تعابیر به کار رفته در قرآن از آنچنان انعطافی در تفسیر و فهم و اطلاق برخوردار است که هم عرب معاصر نزول، آن را می فهمیدند، هم مسلمانان عصر حاضر آن را با فهم و درک خود از طبیعت همسو و هماهنگ می یابند.[127]
با این همه اگرچه در اعجاز نامیدن این

خصوصیت قرآن اختلاف نظر وجود دارد[128] اما عدم تصادم قرآن با علم، ظاهراً حداقل ویژگی ای است که موافق و مخالف بر آن اتفاق دارند.[129]
همان طور که پیش از این آمد، مخالفان تفسیر علمی با استناد به پیامد تفسیر علمی که درافتادن قرآن به چالش های ناظر به علم بود و با لحاظ مخاطبان آن که به مخاطبان اولیه محدود شد، به مخالفت با تفسیر علمی پرداختند. موافقان تفسیر علمی، از هر دو منظر ولی با تفسیری دیگر، از ضرورت آن دفاع کردند که هر دو استدلال به «اعجاز علمی» قرآن بازمی گردد. از یک سو، تفسیر علمی را به دلیل ثمره مهم آن (اثبات اعجاز علمی) ستودند و از سوی دیگر اعجاز علمی را برای قرآن ضروری تلقی کردند که دعوت خود را متوجه تمامی عالمیان کرده است و از فراز تاریخ همه انسان ها را در همه مکان ها و زمان ها مخاطب ساخته است. ایشان با توجه به جاودانگی دعوت قرآن، مدعی شده اند که این دعوت جهان شمول و زمان شمول، اعجازی جهان شمول و زمان شمول می طلبد؛ اعجازی که به فهم عرب محدود نباشد و آن، اعجاز علمی قرآن است که برای مردمانی که بلاغت زبان قرآن را درنمی یابند، بهترین و روشن ترین حجت است.[130]
در مقابل این عده، مخالفان تفسیر علمی، به همین قدر اکتفا کرده اند که حداقل شرط لازم برای جاودانگی پیام قرآن، نه اعجاز علمی، بلکه عدم تصادم آن با علم است.[131] این دیدگاه درباره تفسیر علمی در کلام موافقان هم آمده است؛ اما به هیچ رو به انکار تفسیر علمی نمی انجامد، زیرا اثبات این عدم تصادم جز با عرضه قرآن بر علم و تفسیر علمی از آن، میسر نیست.

5. به لحاظ رعایت قواعد تفسیری:

5. به لحاظ رعایت قواعد تفسیری:
از مهم ترین نقدهایی که متوجه تفسیر علمی شده است، نقد تفاسیر نادرستی است که بعضاً در این نوع تفسیر از قرآن، روی داده و موجب شده، مطالبی بر قرآن تحمیل گردد که آیه از آن بیگانه است. همین امر راه را برای مخالفان گشوده است تا با استناد به نمونه هایی از این گونه تفسیرها، تفسیر علمی را به کلی نقد کنند.[132] تفسیر «غُثَـاءً اَحوی» (اعلی/87، 5) به زغال سنگ و تفسیر آن به اینکه در این آیه به مراحل مختلف زمین شناسی اشاره شده[133] یا تفسیر آیه «... اَن تَنفُذوا مِن اَقطارِ السَّمـوت ...» (الرحمن/55،

33) به دعوت برای رفتن به فضا از این موارد است.[134]
تعمیم روابط حاکم بر یک نظام، بر نظام دیگری یا برعکس، مانند تطبیق پیوندهای شیمیایی بر پیوندهای عاطفی انسانی[135] و تطبیق فعالیت های بدن با همان تعداد حرفه در شهر[136] از اشکالات دیگر این گونه تفسیر است که تا حدی به خطای معرفت شناسانه مفسر بازمی گردد.
علم زدگی در تفسیر به گونه ای که تفسیری مادی از امور غیرمادی داده شود مانند تفسیر نور در آیه «اَللّهُ نورُ السَّمـوتِ والاَرضِ» (نور/24، 35) به نور فیزیکی[137] یا تفسیر ملائکه به نیروهای طبیعی[138] از دیگر نقدهای وارد بر این شیوه تفسیری است.[139] موافقان تفسیر علمی نیز به این گونه موارد نادرست توجه و آن ها را نقد کرده اند.[140] البته همه مواردی را که تفسیر پژوهان خطا دانسته اند، لزوماً خطا نیستند و این داوری در پاره ای موارد مبتنی بر پیش فرض های کلامی مورد اختلاف بین عالمان مسلمان است[141] و به درستی متذکر شده اند که صرف وجود پاره ای خطاها از سوی برخی افراد نباید موجب شود تا اصل این رویکرد، نادرست دانسته شود.[142] اشتباه در هر شیوه تفسیری و از هر مفسری ممکن است روی دهد.

مقبولیت تفسیر علمی و قاعده مند ساختن آن:

اشاره

مقبولیت تفسیر علمی و قاعده مند ساختن آن:
به رغم اختلاف نظر در تفسیر علمی، دست کم بخشی از آن را عموم مفسران پذیرفته اند؛ از یک سو عموماً از آن درمواردی که به فهم بهتر و عمیق تر آیات کمک می کند، بهره برده اند[143] و از سوی دیگر مهم ترین ثمره آن، یعنی اعجاز علمی را حداقل در عدم تعارض آموزه های قرآنی با علوم جدید و اینکه با یافته علمی امروز بهتر و روشن تر از باورهای پیشینیان تفسیر می شوند، پذیرفته اند[144] و افرادی مانند سیدقطب که نقدهایی را بر آن وارد ساخته اند، عملاً بدان می پردازند و در موارد گوناگون با افتخار از اعجاز علمی آن سخن می گویند.[145] توجه به این نکته قوت تفسیر علمی، در کنار درنظر گرفتن معایب و مشکلات آن از جمله اشتباهاتی که بعضاً بدان درغلتیده اند یا

چالشی که در نتیجه تحول یافته های علمی، بدان مبتلا می گردد، موجب شده است تا با بیان قواعدی برای تفسیر علمی بکوشند ضوابطی را تعیین کنند که استواری تفسیر علمی را موجب گردد، در عین آنکه کمترین پیامد منفی و اشتباه را درپی داشته باشد.
به نظر می رسد از نظر عموم مفسران و قرآن پژوهان، تفسیر علمی در صورت رعایت برخی قواعد، پذیرفته است.[146] در شمار این قواعد اتفاق نظر وجود ندارد و دو[147]، سه[148]، 4[149]، 5[150] و حتی 10[151] مورد را بیان کرده اند. به نظر می رسد، مهم ترین شروط یاد شده، دو شرط اصلی اند که اولی، رعایت قواعد فهم زبانی است که توجه به معنای لغت، رعایت ظواهر آیات و توجه به سیاق است و شرط دوم ناظر به موضوعات علمی است که معتبر باشد و برخی مواردی که مطرح شده اند، چندان ضرورت ندارند؛ مانند برخورداری از علم موهبتی الهی و آشنایی با تفاسیر مختلف، در حالی که اشاره کردن به برخی دیگر، گرچه در هر تفسیری لازم اما یادآوری آن مفید است؛ مانند پرهیز از زیاده روی در بحث علمی و خروج از چارچوب آیه با توجه به هدف هدایتی قرآن از آن آیه و نیز جمع آوری همه آیات در یک موضوع و سپس تفسیر آن. در عین حال برخی در مقام تفسیر از احادیث نیز بهره گرفته و کوشیده اند تا با جزئیاتی که در روایات بیان شده، تفسیری دقیق تر از آیه ارائه دهند.[152] نکته جالب آنکه غنیم شیوه و قواعد تفسیر علمی را در 21 تفسیر شناسایی کرده است و کوشیده مواردی را که وضع کرده عملا رعایت کند.[153]
در اینجا تنها به دو قاعده اصلی که یکی ناظر به شیوه تفسیری و دومی ناظر به نوع مطالب علمی مورد استفاده است، بسنده می شود.

1. رعایت قواعد فهم زبانی و رعایت ظاهر آیات:

1. رعایت قواعد فهم زبانی و رعایت ظاهر آیات:
پای بندی به ظاهر آیات، مراجعه به معنای لغوی عصر نزول و رعایت قواعد زبانی در فهم کلامی و انصراف از حقیقت به مجاز، مهم ترین شرطی است که برای اعتبار هر تفسیری از قرآن، از جمله تفسیر علمی لازم است.[154] عبدالرزاق نوفل که خود از طرفداران تفسیر علمی است شیوه کسانی را که بدون توجه به سیاق آیات به تفسیر علمی پرداخته اند، نقد کرده است.[155] برخی از معاصران آورده اند که اهل علم فراتر از معانی

ظاهری، معانی دقیق دیگری را می یابند که از نص صریح یا از اشارات و رموز قرآن دریافت می شوند.[156]

2. تفسیر بر اساس حقایق علمی:

2. تفسیر بر اساس حقایق علمی:
قرآن پژوهان برای حفظ تفسیر علمی از در افتادن به فراز و فرودهایی که در عرصه علم و تئوری پردازی های آن صورت می گیرد، لازم دانسته اند که مفسر، تنها با بهره گیری از مسلمات علمی که درباره صحت و استواری آن، یقین کامل وجود دارد، به تفسیر علمی از آیات بپردازد و از تئوری های غیر قطعی استفاده نشود.[157] نوفل، مطالب علمی را به دو دسته نظریات و حقایق قسمت می کند و تنها بهره گیری از نوع دوم را که قطعیت آن ثابت شده مناسب می داند.[158] عبدالعزیز اسماعیل در مقدمه کتابش الاسلام والطب الحدیث همین سخن را یادآور می شود.[159]
برخی با فرق نهادن بین امور قطعی و ظنی، در انتساب این امور به قرآن به نوع اسناد توجه کرده اند و اسناد به امور قطعی را به طور قطعی و به امور ظنی را به طور ظنی لازم دانسته اند؛[160] البته ایشان به طور مستقل در مقام بحث از تفسیر علمی نیستند.
در کنار شروط مذکور، پاره ای از اندیشهوران، ازاین فراتر رفته و به قیودی اشاره کرده اند که در مقام تعارض یافته های علمی و آیات قرآن پدید می آید؛ علامه طباطبایی آیات قرآن را به آنچه تحمل معانی متعدد را دارد و آیاتی که به یک معنای خاص تصریح دارد و مطالب علمی را به مسلمات و فرضیات قسمت کرده است.[161] در این صورت 4 شکل برای تعارض پدید می آید که با بررسی نمونه ها و موارد می توان نظر ایشان را چنین جمع بندی کرد:
1. مسلمات علمی مخالف با نص قطعی: در چنین مواردی مانند مسئله 7 آسمان، باید در داوری توقف کرد؛ نه حقانیت علم را انکار کرد، نه از صریح نص دست برداشت[162]، بلکه تبیین آیه را به آینده و دستیابی به اطلاعات جدید واگذارد.[163]
2. مسلمات علمی مخالف با آیات تأویل پذیر: در چنین مواردی آیه با توجه به آن قرینه قطعی تأویل می گردد. چنان که علامه طباطبایی خود در مسئله شهاب های آسمانی در رجم شیاطین، در تفسیر پیشینیان به استناد آیات علمی، تجدید نظر کرده اند.[164]

3. فرضیات علمی مخالف با آیات تأویل پذیر: در چنین مواردی اگر چه آیه تحمل معانی مختلف را دارد، اما از آنجا که فرضیات علمی، غیرقطعی اند، قرینه مناسبی برای تأویل آیه و دست کشیدن از ظهور آن تلقی نمی شوند. علامه طباطبایی در تفسیر آیات خلقت آدم گرچه آیات را تأویل پذیر می دانند[165] دیدگاه علم را نیز به دلیل غیرمسلم بودن، قرینه مناسبی برای تأویل نمی دانند.[166]
4. فرضیات علمی مخالف با نص قطعی: اگرچه علامه طباطبایی به صراحت رأی خود را در چنین صورتی بیان نمی کند و با مصداقی از آن نیز مواجه نشدیم؛ اما با توجه به مورد پیشین، در این مورد نیز، فرضیات علمی را برای تأویل آیات مناسب نمی بیند.
فرجام سخن آنکه، اگر چه نتوان ضرورتی برای تفسیر علمی بیان کرد، با این همه نمی توان در صورت رعایت شروط لازم در تفسیر، از آن نهی کرد. در عین حال که اهمیت و کارکرد آن چنان گسترده و مهم است که عموم مفسران به طور محدودی از آن بهره گرفته اند.