گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هشتم
تقرّب


اشاره

تقرّب : نزدیکی جستن به خدا
تقرّب مصدر باب تفعّل و از ریشه «ق ـ رـ ب» است. قُرب در لغت خلاف بُعد[1] و به معنای نزدیکی است[2]؛ خواه مادی یا معنوی[3]، بنابراین در موارد گوناگونی مانند نزدیکی از حیث زمان، مکان، نسبت، منزلت و... به کار می رود.[4] گفته شده است: قرب در مکان و قربت در منزلت و قربی و قرابت در خویشاوندی استعمال می شوند.[5] به اعتقاد برخی واژه قرب ابتدا درباره پدیده های جسمانی به اعتبار نسبت مکانی آن ها به کار می رفت؛ ولی پس از آن توسعه یافت و در غیر مکان مانند نزدیکی از جهت زمان نیز استعمال شد و سپس مجدداً گسترش یافت و در حقایق غیر جسمانی نیز به کار رفت.[6] تقرّب در لغت به معنای طلب نزدیکی است.[7]
در فرهنگ اسلامی، تقرّب به معنای طلب نزدیک شدن به خداوند با انجام دادن عملی است[8] و کسانی که به قرب الهی رسیده اند «مُقَرَّب» نامیده می شوند و از آنجا که در حقیقت خدا بنده خویش را به خود نزدیک می سازد، یکی از اسماء الهی «مُقَرِّب»[9] است.
تقرّب و قرب در علوم گوناگون اسلامی خصوصاً عرفان کاربرد فراوان دارند؛ عارفان قرب

را به صورت های گوناگونی تعریف کرده اند؛ مانند استغراق وجود سالک در عین جمع (مقام جمع)، با غیبت از جمیع صفات خود، تا جایی که از صفت قرب، استغراق و غیبت خود هم غایب شود، از میان برداشتن هرچه پیش آید، اطاعت خدا[10]، نزدیکی به خدا با مکاشفه و مشاهده[11] و انقطاع از غیر خدا.[12]
در فلسفه اخلاق، برخی قرب به خدا را مطلوب نهایی انسان و ملاک ارزشمند بودن فعل اخلاقی را تأثیر آن در نزدیک کردن صاحبش به خدا دانسته اند.[13]
در علم فقه، قصد قربت، شرط صحت عبادات دانسته شده[14] و وجوب آن در عبادات با آیات، روایات و اجماع ثابت شده است[15]؛ ولی فقیهان در تفسیر قصد قربت مفاهیم دیگری به جز قرب روحانی را ارائه کرده اند.[16] یکی از بزرگ ترین فقیهان امامیه، قصد قرب روحانی را از غایات و انگیزه های قصد امتثال دانسته و گفته است: قصد قرب روحانی قطعاً واجب نیست و اثبات وجوب آن با آیات و روایات ناممکن است.[17]
برای قرب تقسیماتی ذکر شده است که مهم ترین آن ها تقسیم به قرب فرایض و نوافل است. عارفان با اقتباس از حدیث مشهور نبوی[18] این تقسیم را ارائه کرده و در توضیح آن گفته اند: قرب فرایض هنگام فنای ذات بنده در ذات خداوند حاصل می شود و نتیجه آن این است که بنده، گوش و چشم و دست خدا می گردد و قرب نوافل، هنگام فنای صفات وی در صفات الهی حاصل می شود و نتیجه آن این است که خدا، گوش و چشم بنده می گردد، بنابراین رتبه قرب فرایض از قرب نوافل برتر است[19]؛ ولی برخی مرتبه قرب نوافل را برتر دانسته اند.[20]
برپایه تقسیم دیگری، قرب یا با علم نظری به دست می آید یا با علم کشفی یا با عمل و قسم سوم، خود یا با ادای واجبات حاصل می شود یا با انجام دادن مستحبات و برترین قرب، علم کشفی توحید است.[21]
قرآن کریم در آیات بسیاری با واژه ها و

تعبیرهایی گوناگون، به گونه ای بر تقرّب و مسائل آن تأکید کرده است؛ مانند مشتقات قرب (مائده/5،27؛ مریم/19، 52؛ سبأ/34، 37؛ توبه/9، 99؛ واقعه/56، 11)، طلب وسیله (مائده/5، 35؛ اسراء/17،57)، لقاء الله[22] (عنکبوت/ 29، 5؛ کهف/18، 110)، طلب وجه الهی[23](رعد/13، 22؛ بقره/ 2، 72؛ روم/ 30، 38 - 39؛ انسان/76،9؛ لیل/ 92، 20؛ انعام/6، 52؛ کهف/ 18، 28)، عندیّت[24] (قمر/54، 55؛ آل عمران/3، 15 - 16؛ انعام/6، 127؛ حدید/ 57، 19؛ یونس/ 10، 2)، مقام محمود[25] (اسراء/17،79)، توبه به سوی خدا[26] (هود/ 11، 3 ، 52 ، 61 ، 90) با این توضیح که در این آیات به استغفار و سپس توبه فرمان داده شده است و چون استغفار توبه از گناهان را در بردارد، می توان گفت مقصود از توبه در این آیات، توبه کردن از گناهان نیست، بلکه حرکت و تقرّب به سوی خداست[27]، رفتن به سوی خدا[28](صافّات/37، 99)، آمدن نزد خدا[29] (صافّات/37، 84)، دنوّ (نجم/53،8، 9)، صعود (فاطر/ 35، 10)، اتّخاذ سبیل[30] (فرقان/25، 57؛ مزمّل/73، 19؛ انسان/76، 29؛ عنکبوت/ 29، 69؛ فاتحه/1، 6 ،7؛ آل عمران/3، 101)، ولایت[31] (یونس/ 10، 62)، رفع (آل عمران/3، 55)[32]، عمل صالح[33] (کهف/ 18، 110)، نُسُک (انعام/ 6، 162)[34]، تسلیم چهره به سوی خدا[35] (لقمان/ 31، 22؛ بقره/2، 112؛ نساء/4، 125) و مشتقات اخلاص. (نساء/4،146؛ زمر/39،2؛ بقره/2،139؛ اعراف/ 7، 29؛ بیّنه/ 98، 5؛ صافّات/37، 4) عمل خالص، عملی است که هیچ انگیزه ای جز طلب قرب الهی در آن نیست.[36]
در روایات[37] و ادعیه[38] نیز به تقرّب، توجّهی ویژه شده است.

مفهوم تقرّب:

مفهوم تقرّب:
نزدیکی بنده به خدا دو گونه است: عام و خاص.

قرب عام آن است که هر انسانی: «یـاَیُّهَا الاِنسـنُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلی رَبِّکَ کَدحـًا فَمُلـقیه» (انشقاق/84،6) بلکه هر موجودی (شوری/42، 53) پیوسته به سوی خدا نزدیک شده، سرانجام به اسمای لطف یا قهر او می رسد.[39]در قرآن کریم آیات فراوانی با تعبیرهایی گوناگون نظیر رجوع (آل عمران/3، 83)، صیرورت (نور/24، 42)، حشر (انعام/6، 38)، انتهاء (نجم/53،42) و ایاب (غاشیه/88، 25) بر این مطلب دلالت دارند؛ اما قرب خاص آن است که تنها انسان های مؤمن هر یک به اندازه درجه ایمان و عمل صالح خود به خدا نزدیک می شوند (توبه/9،99) و در نهایت، تنها برخی به لقای الهی می رسند. (واقعه/56، 11 - 14؛ عنکبوت/ 29، 5) محور بحث در این مقاله قرب خاص و طلب آن است.
آیات و روایات تقرّب، برخی از فرقه های اسلامی را به اندیشه تجسم کشانده است؛ ولی همه مفسران با واکنش جدی به این رویکرد تصریح کرده اند که نزدیکی بندگان به خداوند، نزدیکی مکانی[40] یا زمانی[41] نیست و قول مشبّهه که از نزد خدا بودن فرشتگان (اعراف/ 7، 206) چنین برداشت کرده اند که خدا مکان و جهت دارد باطل است[42]؛ اما در اینکه نزدیک شدن بندگان به خداوند که در آیات متعددی مانند آل عمران/3،45؛ نساء/4،172؛ سبأ/34، 37؛ ص/38، 25، 40؛ واقعه/ 56، 11؛ مطّففین/ 83، 21،28؛ علق/96،19 به آن اشاره شده است، حقیقی است یا مجازی، اختلاف نظر هست.
برخی با رویکردی فلسفی، نزدیکی بندگان به خداوند را حقیقی و آن را قرب ذاتی، معنوی[43] و روحانی[44] دانسته اند که واقع شدن بنده در معرض شمول رحمت الهی[45] و اتصاف به صفات الهی، مانند حکمت، علم، حلم، رحمت و غناست، گرچه متصف شدن انسان ها به این صفات، مانند اتصاف خداوند به آن ها نیست:[46] خداوند کمال مطلق و نامحدود است و از طرفی، حقیقت وجود، مساوی با کمالی است و هر کمال واقعی مانند علم، قدرت، حیات، اراده و... به حقیقت وجود باز می گردد. موجودات در اصل آفرینش (قوس نزول) یا در مرحله بازگشت به سوی خدا (قوس صعود) به هر نسبت که از وجودی کامل تر (قوی تر و شدیدتر) برخوردار باشند، همان اندازه به خداوند که وجود محض و کمال صرف است نزدیک ترند.
انسان به حکم مرتبه وجودی خود باید این

بازگشت را با اختیار و عمل خویش انجام دهد. وی با پیمودن طریق طاعت پروردگار، واقعاً مراتب و مراحل هستی را طی کرده، به کانون نامتناهی هستی نزدیک می شود.[47]
بعضی با دیدگاهی اخلاقی ـ عرفانی پس از آنکه قرب به خداوند را تخلّق به اخلاق الهی از لحاظ علمی و عملی و حقیقت آن را فنای فی الله و بقای بالله دانسته اند که پس از حصول ملکه، استقامت و تمکین به دست می آید، هرگونه قربی حتی ذاتی را نفی کرده اند.[48]
در مقایسه میان دیدگاه فلسفی و عرفانی می توان گفت دیدگاه فلسفی بر مبنای تشکیک در وجود است که بر اساس آن مخلوقات دارای اصالت و وجودند، گرچه وجود آن ها ضعیف و عین ربط به خداست، بنابراین نزدیک شدن آنان به خدا ذاتی و معنوی است؛ ولی بر اساس دیدگاه عرفانی تنها خدا دارای اصالت و وجود است و آفریدگان تنها مظهر وجود و نمودی از آویند، پس حتی قرب ذاتی نیز تصور کردنی نیست.
در برابر معتقدان به حقیقی بودن قرب الهی، برخی مفسران با رویکردی کلامی، نزدیک شدن به خداوند را مجازی و آن را نزدیک شدن به بهشت و نعمت های بهشتی و برخورداری هرچه بیشتر از آن ها[49] یا نزدیک شدن به ثواب و کرامت الهی[50] و فضل و رحمت خداوند[51] یا قرب به شرف نظیر نزدیک بودن وزیر به پادشاه[52] دانسته اند.
بعضی در تفسیر نزد خدا بودن فرشتگان (اعراف/ 7، 206) گفته اند: فرشتگان در مکانی هستند که خداوند به آن مکان کرامت و شرافت بخشیده است[53] و برخی نیز هر گونه قرب حسی و عقلی میان ممکنات و خداوند را نفی کرده و نسبت میان جمیع ممکنات و واجب را نسبت بُعد و مباینت صرف معنوی دانسته اند.[54]

عوامل تقرب:

عوامل تقرب:
قرآن کریم مقرَّب بودن را، هم صفت برخی از انسان ها (واقعه/ 56، 11) و هم ویژگی برخی فرشتگان (نساء/ 4، 172) دانسته است، پس مقام قرب همیشه مقامی اکتسابی نیست، زیرا فرشتگان مقامات خود را کسب نمی کنند، بلکه این مقام برای آنان غیر اکتسابی (وَهْبی) است؛ ولی انسان ها باید با عمل آن رابه دست آورند.[55] قرب الهی تنها با پاک کردن پلیدی ها[56]، دوری از دنیا و شرور

آن[57]، نفی صفات ناپسند و خودبینی و حصول تسلیم صرف و فنای کامل و عبودیت تام[58] به دست می آید و این به معنای در آمدن تحت ولایت الهی است، از این رو مقربان، اولیای الهی هستند.[59]
تنها مقرِّب حقیقی خداست و اوست که برخی انسان ها را به خود نزدیک می کند، چنان که در آیاتی این امر را به خود نسبت داده است: «وقَرَّبنـهُ نَجیـّا» (مریم/19،52) و این مطلب از به کار رفتن صیغه اسم مفعولِ «مقرَّبون» در آیاتی دیگر (واقعه/56،11،88؛ مطفّفین/ 83، 21 - 22) نیز فهمیده می شود؛ ولی تلاش انسان ها نیز در طول مقرِّب بودن خداوند می تواند در نزدیک ساختن آنان به خدا مؤثر باشد.
در قرآن کریم از آنچه انسان را به خدا نزدیک می کندبا واژه هایی نظیر «قربان»، «وسیله»، «نُسُک» و «قربة» یاد شده است. قربان گرچه در اصل مصدر است؛ ولی به معنای هر چیزی است که با آن به سوی خدا تقرّب جویند و در عرف مسلمانان معمولاً برای قربانی به کار می رود.[60] انجام دادن کاری نیک به قصد تقرّب به خدا امری فطری است و قدمتی به درازای تاریخ انسان دارد. دو فرزند آدم هر یک فعلی را به قصد تقرّب به خدا انجام دادند[61]؛ ولی تنها عمل فرزند پرهیزگار پذیرفته شد: «واتلُ عَلَیهِم نَبَاَ ابنَی ءادَمَ بِالحَقِّ اِذ قَرَّبا قُربانـًا فَتُقُبِّلَ مِن اَحَدِهِما ولَم یُتَقَبَّل مِنَ الأخَرِ». (مائده/5،27)
گفته شده است: قربان در امت های گذشته مانند صدقه ها و زکات ها در امت اسلامی است؛ علامت قبول یا رد شدن آن در زمان های گذشته این بود که آنچه پذیرفته می شده با آتشی می سوخته است؛ ولی در امت ما قربان، اعمال پسندیده مانند نماز، روزه، صدقه و زکات است و در دنیا نمی توان فهیمد کدام یک از قربان ها پذیرفته شده اند.[62] طبق آیه ای یهودیان ادعا کرده اند که خداوند با آنان عهد بسته که به هیچ پیامبری ایمان نیاورند، مگر صدقه[63] یا عمل نیک[64] دیگری جهت تقرّب به خدا بیاورد و آتش آن را بسوزاند. آنان از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)نیز چنین درخواستی داشتند: «اَلَّذینَ قالوا اِنَّ اللّهَ عَهِدَ اِلَینا اَلاَّ نُؤمِنَ لِرَسول حَتّی یَأتِیَنا بِقُربان تَأکُلُهُ النّارُ». (آل عمران/3، 183)
در آیه ای به مؤمنان فرمان داده شده است که به سوی خدا وسیله بجویند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اتَّقُوا اللّهَ وابتَغوا اِلَیهِ الوَسیلَةَ».(مائده/5،35)

بر اساس آیه ای دیگر از میان اولیای الهی آنان که به خدا نزدیک ترند در پی وسیله ای برای تقرّب هرچه بیشتر به او هستند[65] یا آنکه اولیای الهی در پی وسیله ای هستند تا دانسته شود کدام یک به خدا نزدیک ترند[66]: «اُولـئِکَ الَّذینَ یَدعونَ یَبتَغونَ اِلی رَبِّهِمُ الوَسیلَةَ اَیُّهُم اَقرَبُ». (اسراء/17، 57)
بر اساس احتمالی، مراد از این دو آیه جستن وسیله ای است که انسان را به خدا نزدیک می کند[67] و این وسیله مفهوم وسیعی دارد و هر کار نیک و شایسته و هر صفت پسندیده ای را در بر می گیرد که از جمله آن ها توسل به مقربان الهی برای بهره مندی از شفاعت آنان است[68]، چنان که در روایاتی «وسیله» به امام تفسیر شده است.[69]
در آیه 35 مائده/5، پیش از طلب وسیله به تقوا امر شده است که از آن برمی آید در طلب وسیله نیز باید تقوای الهی را رعایت کرد و نباید از هر وسیله ای برای تقرّب به خدا بهره جست.[70] بر اساس احتمالی دیگر در آیات یاد شده واژه «وسیله» خود به معنای قرب و مفاد آیات، طلب قرب الهی است.[71]
قرآن کریم در آیاتی تنها عامل تقرّب به خدا را ایمان و عمل* صالح می شناساند: «وما اَمولُکُم و لا اَولـدُکُم بِالَّتی تُقَرِّبُکُم عِندَنا زُلفی اِلاّ مَن ءامَنَ وعَمِلَ صــلِحـًا». (سبأ/34، 37) این برداشت در صورتی است که استثنا در آیه منفصل و مفاد آیه آن باشد که تنها ایمان و عمل صالح انسان را به خدا نزدیک می سازند[72]؛ شاید استثنا متصل باشد، در نتیجه اموال و فرزندان انسان نیز در صورت برخورداری وی از ایمان و عمل صالح، مایه تقرّب او به خدا هستند.[73]
در آیه ای ایمان* وسیله دستیابی به مقام قرب خدا معرفی شده است[74]: «وبَشِّرِ الَّذینَ ءامَنوا اَنَّ لَهُم قَدَمَ صِدق عِندَ رَبِّهِم» (یونس/10،2) و در آیه ای دیگر از صعود «کلم طیب» به سوی خدا و اینکه عمل صالح آن را بالا می برد سخن رفته است: «اِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ والعَمَلُ الصّــلِحُ یَرفَعُهُ». (فاطر/35،10) مقصود از صعود، تقرّب به خدا و مقصود از کلم طیب، اعتقادات حقی است که انسان با پذیرش آن ها و عمل بر اساس آن ها سعادتمند می شود و از آنجا که هر اعتقادی قائم به معتقِد آن است، تقرّب اعتقاد به خدا همان تقرّب معتقِد به خداوند است. عمل

صالح نیز اعتقاد حق را در صعود به سوی خدا یاری کرده، آن را بالا می برد، زیرا هر چه عمل بر اساس اعتقاد تکرار شود، باور راسخ تر و روشن تر و تأثیر آن بیشتر می گردد.[75]
در آیه ای نیز به کسی که امید دارد به لقای پروردگارش برسد دستور عمل صالح و پرهیز از شرک در عبادت داده شده است: «فَمَن کانَ یَرجوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صــلِحـًا ولا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا». (کهف/18،110)
در آیاتی متعدد به اموری اشاره شده است که مایه تقرّب انسان به خداست؛ مانند انفاق: «... و یَتَّخِذُ ما یُنفِقُ قُرُبـت عِندَ اللّهِ... اَلا اِنَّها قُربَةٌ لَهُم» (توبه/9،99[76] و نیز بقره/2، 272)، زکات: «و ما ءاتَیتُم مِن زَکوة تُریدونَ وجهَ اللّهِ»(روم/30،39 و نیز لیل/92،18 - 20)، اطعام فقیران:«اِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللّهِ» (انسان/ 76، 9)، صبر: «والَّذینَ صَبَرُوا ابتِغاءَ وجهِ رَبِّهِم» (رعد/13، 22)، امید به لقای الهی: «مَن کانَ یَرجوا لِقاءَ اللّهِ فَاِنَّ اَجَلَ اللّهِ لاَت» (عنکبوت/29، 5)، تقوا: «لِلَّذینَ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِم...» (آل عمران/3، 15[77] و نیز قمر/ 54، 54 - 55)، دعا: «ولا تَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشِیِّ یُریدونَ وجهَهُ» (انعام/6،52 و نیز کهف/18، 28)، دعای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله): «و صَلَوتِ الرَّسولِ اَلا اِنَّها قُربَةٌ لَهُم» (توبه/ 9، 99)[78]، نماز: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ...» (کوثر/ 108،3[79] و نیز علق/96، 19)[80]، سجده: «واسجُد واقتَرِب» (علق/96،19)[81]، کشته شدن در راه خدا: «ولا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ اَموتـًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون» (آل عمران/3،169)، قربانی: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وانحَر» (کوثر/108، 3[82] و نیز ص/38، 33[83])، التزام به آیات الهی و پرهیز از دنیاگرایی و هواپرستی: «واتلُ عَلَیهِم نَبَاَ الَّذی ءاتَینـهُ ءایـتِنا... ولَو شِئنا لَرَفَعنـهُ بِها ولـکِنَّهُ اَخلَدَ اِلَی الاَرضِ واتَّبَعَ هَوهُ» (اعراف/7،175 - 176)[84]، پاکی دل از مرض های روحی و اخلاقی: «اِذ جاءَ رَبَّه بِقَلب سَلیم» (صافّات/37،84)[85]، ادای شهادت: «واَقیمُوا الشَّهـدَةَ لِلّهِ» (طلاق/65، 2)[86] و تذکر: «قَد فَصَّلنَا الأیـتِ لِقَوم یَذَّکَّرون * لَهُم دارُ السَّلـمِ عِندَ رَبِّهِم». (انعام/6،126 - 127 و نیز

مزمّل/73، 19؛ انسان/76، 29)
روایات نیز برای تقرّب به خدا عوامل گوناگونی برمی شمرند؛ مانند اطاعت از خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اولواالامر[87]، دوری از گناهان، زهد، گریه از ترس خدا[88]، تلاش برای برآوردن حاجت مؤمن[89]، دشمنی با اهل معاصی و دوری از آنان[90] تعقل.[91]
قرآن کریم در کنار عوامل حقیقی تقرّب به خدا، به پندارهایی اشاره می کند که بر خلاف گمان برخی، در نزدیک ساختن انسان به خدا هیچ اثری ندارند. مهم ترین این امور، پرستش آلهه ای به جز خداست. مشرکان، آن ها را به این انگیزه می پرستیدند که آنان را به خدا نزدیک ساخته، در نیازهایشان شفیع آنان باشند: «والَّذینَ اتَّخَذوا مِن دونِهِ اَولِیاءَ ما نَعبُدُهُم اِلاّ لِیُقَرِّبونا اِلَی اللّهِ زُلفی...» (زمر/39، 3)[92]، چنان که یکی از عوامل پرستش بت ها میان قوم عاد، همین امر دانسته شده است: «و ما نَحنُ بِتارِکی ءالِهَتِنا عَن قَولِکَ» (هود/11،53)[93]؛ لیکن این آلهه به هنگام نیاز مشرکان و نزول عذاب الهی برای مشرکان هیچ سودی نداشته[94]، نمی توانند آنان را یاری کنند: «فَلَولا نَصَرَهُمُ الَّذینَ اتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ قُربانـًا ءالِهَةً» (احقاف/46،28)، بلکه در آن هنگام گم می شوند؛ یعنی رابطه الوهیت و عبودیتی که مشرکان می پنداشتند می گسلد: «بَل ضَلّوا عَنهُم». (احقاف/46،28)[95]
در آیه دیگری عامل تقرّب بودن اموالی که برخی به آن افتخار می کنند و فرزندانی که به آنان تکبر میورزند، نفی شده است: «وما اَمولُکُم ولا اَولـدُکُم بِالَّتی تُقَرِّبُکُم عِندَنا زُلفی». (سبأ/34، 37)[96]
بر اساس آیاتی یهودیان و نصارا خود را فرزندان و دوستان خدا و از مقربان الهی می پنداشتند[97]: «نَحنُ اَبنـؤُا اللّهِ واَحِبّـؤُهُ» (مائده/ 5، 18) و در آیه ای از یهودیان خواسته شده است اگر در ادعای خود بر ایمان و قرب به خدا صادق اند آرزوی مرگ کنند و به این ترتیب، دروغ بودن ادعای آنان برای همگان آشکار می شود: «قُل اِن کانَت لَکُمُ الدّارُ الأخِرَةُ عِندَ اللّهِ خالِصَةً مِن دونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن کُنتُم صـدِقین». (بقره/2،94)[98]

اهمّیّت و آثار تقرّب:

اهمّیّت و آثار تقرّب:
مطلوب نهایی

انسان[99] و غایت همه عبادت ها[100] رسیدن به قرب الهی است و در میان اولیاء الله، بالاترین مقام از آنِ مقربان است.[101] برخی حقیقت جهنم را وسیله دوری از خدا و حقیقت بهشت را ابزار نزدیکی به خدا دانسته اند.[102]
در قرآن تمام آیات تقرّب و قرب، به گونه ای بر اهمیت قرب الهی دلالت و به آن تشویق می کنند. تلاش برای تقرب به سوی خدا در کنار تقوا و جهاد می تواند انسان را به سعادت و رستگاری برساند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اتَّقُوا اللّهَ وابتَغوا اِلَیهِ الوَسیلَةَ و جـهِدوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُم تُفلِحون». (مائده/5،35) بر اساس احتمالی در آیه «قُل لا اَسـَلُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی» (شوری/42،23) پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) اجر رسالت خویش را تنها آن نهاده است که مؤمنان با خدا دوستی کرده، با اعمال نیک به سوی او تقرب جویند[103]، گرچه با توجه به سیاق آیه و روایات فراوان شیعه و اهل سنت، این آیه درباره دوستی با اهل بیت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) است.[104]
از آنجا که تقرب به معنای نزدیک شدن واقعی به کانون بی نهایت هستی یعنی خداوند است لازمِ آن، شدت و قوت و کمال یافتن وجود است که مساوی است با فزونی و استکمال در کمالات وجودی؛ مانند علم و قدرت و حیات و اراده و مشیت و ازدیاد دایره نفوذ و تصرّف.[105] عارفان معمولاً قرب را مقدم بر اطاعت و علت آن و نیز اطاعت از خدا را از آثار قرب دانسته اند.[106]
قرآن کریم آثار گوناگونی برای قرب بر شمرده است؛ از جمله مقربان، کتاب ابرار را مشاهده می کنند که درجه آن ها پایین تر از مقربان است و در آن کتاب جزای ابرار نوشته شده است: «کَلاّ اِنَّ کِتـبَ الاَبرارِ لَفی عِلّیّین * ... * کِتـبٌ مَرقوم * یَشهَدُهُ المُقَرَّبون» (مطفّفین/83،18 - 21)[107] و طبق آیه دیگری اهل یقین، جهنم را می بینند: «کَلاّ لَو تَعلَمونَ عِلمَ الیَقین * لَتَرَوُنَّ الجَحیم» (تکاثر/102، 5 - 6) و چون دیدن جهنم همسنگ مشاهده کتاب ابرار است، مقربان، اهل یقین اند.[108] در تفسیر آیات 18 - 21 مطّففین آرای دیگری نیز هست.[109]
دیگر آثار قرب الهی، دوری از تکبر نسبت به عبادت خداوند و خسته نشدن از عبادت: «و مَن عِندَهُ لایَستَکبِرونَ عَن عِبادَتِهِ ولا

یَستَحسِرون» (انبیاء/21،19[110] و نیز اعراف/ 7، 206؛ فصّلت/41، 38) و برخورداری از هدایت الهی است: «و قالَ اِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی سَیَهدین» (صافّات/37،99) و نیز از آثار پرداخت زکات با قصد تقّرب، زیاد شدن مال در دنیا و ثواب در آخرت است: «وما ءاتَیتُم مِن زَکوة تُریدونَ وجهَ اللّهِ فَاُولـئِکَ هُمُ المُضعِفون» (روم/30،39)[111] و از دیگر آثار مهم قرب خداوند، آسایش و راحتی مقربان هنگام احتضار و بهره مندی از روزی بهشتی است: «فَاَمّا اِن کانَ مِنَ المُقَرَّبین * فَرَوحٌ و رَیحانٌ...». (واقعه/56،88 - 89)[112] در تفسیر این آیه آرای دیگری نیز هست.[113]
مقربان در برزخ نیز از رحمت ویژه الهی بی بهره نیستند، چنان که کشته شدگان راه خدا، نزد پروردگارشان زنده بوده، روزی می خورند و به آنچه خداوند از فضل خویش نصیبشان ساخته است، شادمان اند: «بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون * فَرِحینَ بِما ءاتـهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ». (آل عمران/3، 169 - 170)
مهم ترین اثر قرب خداوند، برخورداری مقربان از رحمت الهی، بهشت مخصوص و نعمت های ویژه بهشتی است. خداوند بادیه نشینانی را که با انفاق خویش تقرب به سوی خدا را می خواهند، مشمول رحمت خود قرار داده، وارد بهشت خواهد ساخت[114]: «... اَلا اِنَّها قُربَةٌ لَهُم سَیُدخِلُهُمُ اللّهُ فی رَحمَتِهِ». (توبه/9،99) قرآن کریم بهشت مقربان را «جنت نعیم» نامیده است: «اُولـئِکَ المُقَرَّبون * فی جَنّـتِ النَّعیم» (واقعه/56،11 - 12)، «فَرَوحٌ و رَیحانٌ و جَنَّتُ نَعیم» (واقعه/56،89) که برخی آن را درجه بالای بهشت[115] و بعضی بهشت ولایت دانسته اند.[116] مقربان به سوی ثواب و رحمت الهی و بهشت از دیگر بهشتیان پیشی می گیرند: «والسّـبِقونَ السّـبِقون * اُولـئِکَ المُقَرَّبون». (واقعه/56،10-11)[117]
خداوند از نعمت های گوناگون مقربان در بهشت نعیم چنین یاد می کند: «عَلی سُرُر مَوضونَه * مُتَّکِـینَ عَلَیها مُتَقـبِلین * یَطوفُ عَلَیهِم وِلدنٌ مُخَلَّدون * بِاَکواب واَباریقَ وکَأس مِن مَعین * لا یُصَدَّعونَ عَنها ولا یُنزِفون * وفـکِهَة مِمّا یَتَخَیَّرون * ولَحمِ طَیر مِمّا یَشتَهون * وحورٌ عین * کَاَمثـلِ اللُّؤلُوِ المَکنُون * جَزاءً بِما کانوا یَعمَلون * لا

یَسمَعونَ فیها لَغوًا ولا تَأثیما* اِلاّ قیلاً سَلـمـًا سَلـمـا؛ بر تخت های بافته (به زر و گوهر و مروارید) رویاروی هم بر آن ها تکیه زده اند، پسرانی هماره نوجوان ]به خدمت ]پیرامون ایشان می گردند؛ با صراحی ها و کوزه ها و جام هایی از می صافی گوارا که از ]نوشیدنِ[ آن سر درد نگیرند و مست و بی خرد نشوند و از هر میوه ای که برگزینند و از گوشت مرغانی که بخواهند و دوشیزگانی با چشم های سیاه و درشت، همچون مروارید پوشیده در صدف ـ که هوا در آن اثر نکند و روشنی اش بر جای باشد ـ، به پاداش آنچه می کردند؛ در آنجا سخن بیهوده و گنه آلود نشنوند، مگر گفتاری: سلام، سلام». (واقعه/56، 15 - 26)
بر اساس برخی آیات نیز در بهشت چشمه ای به نام تسنیم هست که تنها مقربان از آن به صورت خالص می نوشند؛ ولی ابرار از شرابی ممزوج با تسنیم می نوشند: «اِنَّ الاَبرارَ لَفی نَعیم * ... * یُسقَونَ مِن رَحیق مَختوم * ... * و مِزاجُهُ مِن تَسنیم * عَینـًا یَشرَبُ بِهَا المُقَرَّبون». (مطفّفین/83،22 - 28)[118] برخی مقصود از چشمه تسنیم را معرفت خدا و محبت و لذت لقای او دانسته اند.[119]

مقربان:

مقربان:
مقربان هم در میان فرشتگان مصداق دارند (نساء/ 4، 172) و هم در میان انسان ها. (واقعه/56، 11 ، 88) فرشتگان مقرب، فرشتگانی اند که خداوند آنان را به خود نزدیک کرده و بر دیگر مخلوقات خود برتری داده است.[120] گفته شده است: فرشتگان مقرب 4 فرشته جبرئیل، میکائیل، عزرائیل و اسرافیل هستند[121] و از میان آنان جبرئیل مقرب تر است.[122] برخی، آیات «ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی * فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی» (نجم/53،8-9) را درباره نزدیک شدن جبرئیل به خدا دانسته اند.[123] قرب جبرئیل را می توان از آیات «ذی قُوَّة عِندَ ذِی العَرشِ مَکین * مُطاع ثَمَّ اَمین» (تکویر/81،20 - 21) نیز فهمید.
انسان های مقرب کسانی اند که از دیگران در راه بازگشت به سوی خدا پیشی گرفته اند.[124] میان آنان و پروردگارشان هیچ حجاب قلبی مانند گناه، جهل و شک نیست[125] و درجات ایشان نزد خدا بالا و مراتبشان در بهشت عالی است.[126] آنان در دنیا به سوی اطاعت الهی، ایمان، هجرت، نمازهای پنج گانه، جهاد، توبه و اعمال نیک و هر آنچه خدا به سوی آن فرا خوانده است پیشی می گیرند:

«والسّـبِقونَ السّـبِقون * اُولـئِکَ المُقَرَّبون». (واقعه/56،10 - 11)[127] بر اساس روایتی، «سابقون» 4 نفرند: هابیل فرزند آدم(علیه السلام)، مؤمن آل فرعون در امت موسی(علیه السلام)، حبیب نجار در امت عیسی(علیه السلام) و علی بن ابی طالب(علیه السلام) در امت محمد(صلی الله علیه وآله).[128] در روایت دیگری «سابقون» علی(علیه السلام) و شیعیان وی دانسته شده اند.[129]
قرآن کریم درباره عدد مقربان فرموده است: بسیاری از آنان از پیشینیان و کمی از ایشان از پسینیان هستند: «ثُـلَّةٌ مِنَ الاَوَّلین * وقَلیلٌ مِنَ الأخِرین» (واقعه/56،13 - 14)؛ یعنی بسیاری از مقربان از امت های پیش از امت اسلامی و کمی از آنان از امت اسلامی اند.[130] برخی گفته اند: مقصود آن است که بسیاری از مقربان از مسلمانان صدر اسلام و کمی از آنان از بقیه امت اسلامی هستند.[131]
قرآن کریم به مقرب بودن برخی پیامبران(علیهم السلام) تصریح کرده است؛ ولی هیچ کس مقرب تر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیست. چگونگی نزدیک شدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به خدا[132] هنگام معراج چنین بیان شده است: «ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی * فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی؛ سپس نزدیک شد و نزدیک تر شد تا به اندازه دو کمان یا نزدیک تر». (نجم/53،8 - 9) مفسران این دو آیه را به صورت هایی گوناگون تفسیر کرده اند.[133]
عارفان در تقسیمی مقربان را 4 نوع دانسته اند: 1. کسی که تنها صاحب قرب نوافل است؛ 2. کسی که فقط صاحب قرب فرایض است؛ 3. کسی که جامع میان دو قرب با هم است و این شخص، صاحب مرتبه جمع و دارای مقام «قاب قوسین» است؛ 4. کسی که به هیچ یک از مقامات سه گانه مقید نیست، بلکه به گونه ای است که در هر یک از آن ها ظهور می یابد و میان آن ها جمع می کند، بی آنکه به هیچ یک از آن ها مقید شود و این شخص، صاحب مرتبه احدیت جمع و دارای مقام «اَو اَدنی» است و این مقام، بالاصاله به رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)اختصاص دارد.[134] بدین ترتیب، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در معراج تمام مراحل قرب را به دست آورده اند.
از دیگر پیامبرانی که قرآن کریم مقرب بودن آنان را اعلام کرده عبارت اند از ابراهیم(علیه السلام): «اِذ جاءَ رَبَّه بِقَلب سَلیم» (صافّات/37،84)، عیسی(علیه السلام): «... و مِنَ المُقَرِبین» (آل عمران/ 3، 45)؛ «... و رافِعُکَ اِلَیَّ»

(آل عمران/ 3، 55)،[135] موسی(علیه السلام) «... وقَرَّبنـهُ نَجیـّا» (مریم/19،52 و نیز 51)، داود(علیه السلام): «و اِنَّ لَهُ عِندَنا لَزُلفی» (ص/38،25)، سلیمان(علیه السلام) (ص/38، 40) و یوسف(علیه السلام):«اِنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصین». (یوسف/12،24)

تقسیمات سور

تقسیمات سور => سوره

تقسیمات قرآن

اشاره

تقسیمات قرآن: بخش بندی های قرآن از جهات گوناگون
تقسیمات مختلف قرآن از عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) و نزول قرآن تاکنون همواره مورد توجه بوده و درباره آن بحث هایی نسبتاً گسترده انجام شده است. این تقسیمات عمدتاً در محورهای ذیل بوده است:
1. تقسیم بندی قرآن به سوره ها و آیات.
2. تقسیم بندی آیات و سوره ها با توجه به زمان و مکان نزول.
3. تقسیم سوره ها با توجه به بلندی، کوتاهی و شمار آیات.
4. تقسیم بندی سوره ها با توجه به سرآغازهایشان.

5. تقسیم قرآن با توجه به شمار آیات، کلمات و حروف، به اجزاء، احزاب، ارباع، انصاف، اثلاث و... .
6. تقسیم بندی محتوای قرآن.
غالب این مباحث از دیرباز مورد اهتمام قرآن پژوهان بوده است و جمعی درباره آن رساله هایی مستقل نگاشته اند؛ مانند کتاب تقسیم القرآن ابن سائب کلبی (م. 146 ق.)، اجزاء ثلاثین ابو بکر بن عیاش (م. 193 ق.)، اجزاء القرآن ابو عمرو دوری (م. 246 ق.)، اجزاء القرآن و اسباعه خلیفة بن خیاط (م. 240 ق.)، اسباع القرآن حمزه (م. 165 ق.)[1]؛ نیز ابو عمرو دانی در دو کتاب البیان فی عدّ آی القرآن و المصاحف، ابن جوزی در فنون الافنان، زرکشی در البرهان و سخاوی در جمال القرّاء به این موضوع توجه کرده اند. مرعشلی و همکارانش فهرست کاملی از تألیفات را در این موضوع گرد آورده اند.[2] اکنون به بررسی تقسیمات قرآن در حوزه های یاد شده می پردازیم:

1. آیه و سوره:

1. آیه و سوره:
کهن ترین تقسیم در قرآن تقسیم آن به آیه* و سوره بوده که توقیفی و به دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله) انجام شده است. اصولاً قرآن کریم آیه آیه و سوره سوره بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نازل می شده است.
آیه به معانی گوناگون از جمله معجزه و نشانه آمده است.[3] مقصود از آیه قرآن قطعه ای از آن است که در سوره ای واقع شده و شروع و پایانی دارد و از چند جمله یا کلمه یا حرف تشکیل شده و حدود آن از طریق پیامبر(صلی الله علیه وآله) تعیین شده است.[4] در قرآن کریم نیز آیه به این معنا به کار رفته است. (برای نمونه ر. ک: بقره/2، 106؛ آل عمران/3، 7؛ نحل/16،101)
در شمار آیات قرآن اختلاف است؛ مطابق نظر قاریان کوفه که صحیح تر است و شهرت و مقبولیت بیشتری یافته و قرائت حفص از عاصم که از امیر مؤمنان(علیه السلام) گرفته شده شمار آیات آن را 6236 می دانند.[5]
البته قرآن مجموعه ای مشخص و مورد اتفاق همه مسلمانان است و اختلاف در آیات آن ناشی از افزودن یا کاستن آیات سوره ها نیست، بلکه از آنجاست که برخی از قاریان برخی از آیات قرآن را دو قسمت کرده و آن را دو آیه یا دو آیه را ادغام و یک آیه به شمار آورده اند. علّت این اختلاف آن است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) هنگام تلاوت، در انتهای هر آیه وقف می کرد و روشن می شد که آنجا پایان آیه است. سپس برای تکمیل و ارتباط سخن، آن را به

آیه بعد وصل می کرد و گاه شنونده می پنداشت در آنجا فاصله و وقفی نیست و دو آیه را یکی می شمرد، بنابراین اختلاف روایات در موارد وصل و وقف، سبب اختلاف در شمار آیات شد[6]؛ برای نمونه قاریان مکه و شام «لَم یَلِد وَ لَم یُولَد» را دو آیه و دیگر قاریان یک آیه دانسته اند، در نتیجه گروه نخست شمار آیات سوره توحید را 5 و گروه دوم 4 آیه دانسته اند.[7]
یکی از امور بحث انگیز، نشانه گذاری آیات بوده است؛ قاریان در آغاز برای تعیین ابتدا و انتهای آیات در ابتدا و انتهای هر آیه یک نقطه و گاهی در ابتدا یا انتهای آیه سه نقطه به شکل دایره ترسیم می کردند.[8] به مرور شماره گذاری آیات را اختراع کرده، آیات هر سوره را از رقم یک آغاز کرده، تا پایان سوره ادامه می دادند.[9] برخی علما به کار گرفتن این علایم و اعداد را به استثنای سه نقطه در ابتدای هر آیه، ناخوشایند می دانستند، زیرا نگران آن بودند که بعدها عدّه ای این علایم را جزو قرآن بپندارند[10]؛ ولی تدریجاً این نگرانی برطرف و مطلوب بودن آن پذیرفته شد.[11] (=> آیه)
سوره* در لغت به معنای منزلت، مقام بلند، یا برگرفته از سُورالمدینه به معنای دیوار و اطراف شهر است[12] و مقصود از سوره قرآن مجموعه ای از آیات آن است که با «بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحیمِ» از قبل و بعدش جدا شده است.[13] سوره به این معنا مکرّراً در قرآن آمده است. (برای نمونه ر.ک: بقره/2، 23؛ نور/24، 1؛ توبه/9، 64، 86 و...)
قرآن کریم به اتفاق همه دانشمندان مسلمان 114 سوره دارد.[14] ثبت فواتح و خواتم سوره ها نیز از ابتکارات سده نخست هجری بوده است. بدین منظور در آغاز هر سوره جمله «فاتحة سورة کذا» و در پایانش «خاتمة سورة کذا» می نوشتند.[15] بعداً مکّی و مدنی بودن هر سوره و شماره ترتیب آن در مصحف و تعداد آیات و گاه شماره ترتیب نزول هر سوره را در اوّل هر سوره می آوردند[16]؛ ولی دغدغه اینکه این کلمات بعدها جزو قرآن دانسته شود گروهی را به تلاش برای محو این علایم از

قرآن وا می داشت.[17]

2. مکّی و مدنی:

2. مکّی و مدنی:
قرآن پژوهان آیات و سوره های قرآن را به مکّی و مدنی قسمت کرده اند. به نظر مشهور آن دسته از آیات و سوره ها که پیش از هجرت نازل شده مکّی و آنچه پس از هجرت فرود آمده مدنی است.[18]
افزون بر این، تقسیمات دیگری نیز با توجه به زمان نزول آیات شده است؛ برای نمونه به آیاتی که در زمان حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مکه یا مدینه نازل شده اند «حَضَری» و به آیاتی که در سفرهای آن حضرت فرود آمده اند «سَفَری» گفته اند؛ نیز به آیاتی که در تابستان نازل شده «صَیْفی» (تابستانی) و آیاتی که در زمستان نازل شده اند «شِتایی» (زمستانی) همچنین به آیاتی که در حال صلح فرود آمده «سِلْمی» و آیاتی که در جنگ نازل شده اند «حَرْبی» و آیاتی که در روز نازل شده «نَهاری» و آیاتی که در شب نازل شده اند «لَیلی» گفته اند.[19] ( =>مکّی و مدنی)
سوره های قرآن با توجه به مکّی و مدنی بودن به 4 دسته تقسیم شده اند:
أ. سوره هایی که همه آیاتش مکّی است؛ مانند مدثّر.
ب. سوره هایی که همه آن مدنی است؛ مانند آل عمران.
ج. سوره های مکّی که بخشی از آیاتش مدنی است؛ مانند اعراف که گفته شده: آیات 163 - 172 آن مدنی است. (=>اعراف / سوره)
د. سوره های مدنی که بخشی از آیاتش مکّی است؛ مانند سوره حجّ که گفته شده: آیات 52 - 55 آن مکّی است.[20] (=>حجّ / سوره)
البته برخی از محقّقان در وجود قسم سوم و چهارم تردید کرده اند.[21] (=>مکّی و مدنی)

3. طُوَل، مئون، مثانی و مفصّل:

اشاره

3. طُوَل، مئون، مثانی و مفصّل:
سوره های قرآن از نظر بلندی و کوتاهی و شمار آیات آن ها به 4 گروه طُوَل، مئون، مثانی و مفصّل تقسیم شده اند:[22] این تقسیم بندی توقیفی[23] و در روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است که خداوند به جای تورات سبع طُوَل (طوال) و به جای انجیل مئون و به جای زبور مثانی به من داده است و با مفصّل بر دیگر پیامبران برتری داده شده ام.[24] در برخی نقل ها آمده است که به جای تورات سبع طُوَل و به جای انجیل مثانی و به جای زبور مئون

به من داده شد.[25]

أ. طُوَل:

أ. طُوَل:
طول جمع طُولی مؤنث اَطْوَل به معنای طولانی تر است و به سوره های بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و انفال و توبه به سبب طولانی بودن آن ها «سبع طُوَل» گفته شده است.[26] در این دسته بندی دو سوره انفال و توبه به سبب فاصله نشدن بَسْمَلَه میان آن دو و ارتباط تنگاتنگ محتوایشان به منزله یک سوره به شمار آمده اند.[27] روایتی از ابن عباس نیز این را تأیید می کند.[28]
از سعید بن جبیر و برخی دیگر نقل شده که سوره یونس را از سبع طول دانسته و دو سوره انفال و توبه را از این گروه نشمرده اند[29]؛ ولی این قول وجهی ندارد، چون سوره برائت از یونس طولانی تر است.[30] گفته شده است: تفاوت مصاحف عثمانی با مصحف اولی که در زمان ابوبکر گردآوری شد تنها در این بوده است که در مصحف اوّل سوره برائت در میان مئون و سوره انفال در میان مثانی جای داشته است؛ ولی در مصحف عثمانی سوره انفال و برائت را با هم بین دو سوره اعراف و یونس و آخرین سوره از سبع طُوَل قرار داده اند.[31] برخی فقط سوره انفال[32] و برخی دیگر فقط سوره توبه[33] و قول ضعیف تری سوره کهف را[34] هفتمین سوره از این مجموعه شمرده است.

ب. مئون و مثانی:

ب. مئون و مثانی:
مئون جمع مأة به معنای 100 و مثانی جمع مَثْنی یا مَثْناة به معنای دو دو است.[35] در تعریف این دو اصطلاح نظرهای مختلفی بیان شده است:
یک. جمعی به آن دسته از سوره ها که 100 آیه یا اندکی بیش یا کمتر از آن دارد مئون و به سوره های بعد از مئون مثانی گفته اند، چون نسبت به مئون در مرتبه دوم قرار دارند[36]؛ ولی مصداقی برای این دو مجموعه بیان نکرده اند[37]؛ اما جمعی تعریف یاد شده از مئون را شامل سوره های اسراء، کهف، مریم، طه، انبیاء، حجّ و مؤمنون دانسته و سوره های یونس، هود، یوسف، رعد، ابراهیم، حجر و نحل را مثانی معرّفی کرده اند، زیرا بعد از سبع طول و دومی آن هاهستند[38]؛ ولی این بیان تمام

نیست، زیرا 23 سوره قرآن که از سوره نور تا بعد از حوامیم (محمّد) است تحت هیچ یک از عناوین چهارگانه طول، مئون، مثانی و مفصل مندرج نیستند[39]، افزون بر این معلوم نیست با چه توجیهی سوره حجّ که فقط 78 آیه دارد از مئون شمرده شده و سوره حجر که 99 آیه دارد از آن به شمار نیامده است؟ البته ایراد نخست بر فیض کاشانی که 23 سوره یاد شده را نیز از مثانی دانسته است وارد نیست.[40]زرکشی نیز سوره های بعد از سبع طول را مئون و سوره های بعد از مئون را که از مئون کوتاه تر و از مفصل بلندترند مثانی دانسته است.[41]
دو. صیدلانی و برخی دیگر 11 سوره برائت، نحل، هود، یوسف، کهف، بنی اسرائیل (اسراء)، انبیاء، طه، قد افلح (مؤمنون)، شعراء، و صافّات را مئون و 20 سوره احزاب، حجّ، نمل، قصص، نور، انفال، مریم، عنکبوت، روم، یس، حجر، رعد، فرقان، سبأ، ملائکه (فاطر)، ابراهیم، ص، محمّد، لقمان و زمر را از مثانی دانسته است و سوره های حوامیم و ممتحنات را نیز با وجود آنکه در روایت یاد شده از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیامده اند قسیم 4 مجموعه طول، مئین، مثانی و مفصّل قرار داده است.[42]
سه. برخی دیگر، سوره های حوامیم، فصّلت و فتح را نیز بر 20 سوره یاد شده افزوده اند.[43]
چهار. در نقلی از محمد بن طلحه 26 سوره از مجموعه مثانی شناخته شده است که 20 سوره آن همان سوره هایی اند که صیدلانی آن ها را از این مجموعه دانسته و در خصوص 6 سوره دیگر ابن منظور از 5 سوره زخرف، مؤمن، سجده، احقاف و جاثیه یاد کرده، می گوید: سوره ششم از روایت افتاده است؛ ولی احتمالاً سوره حمد باشد[44]؛ ولی در نقل فیروزآبادی سوره احزاب به عنوان آخرین عضو این مجموعه آمده است.[45]
پنج. برخی نیز همه سوره هایی را که بعد از سبع طول تا پس از حوامیم آمده اند مئون دانسته اند.[46] احتمالاً این ها کسانی باشند که سوره حمد را مثانی معرفی کرده اند.[47] از جمعی نقل شده که مثانی همه قرآن است[48] که البته در این صورت مثانی به معنای منعطف و مفسر بودن بعضی آیات بر بعضی دیگر[49] و از موضوع تقسیمات قرآن خارج است. برخی سوره بقره تا توبه را مثانی

دانسته اند.[50] (=>سبع مثانی)
شش. ماوردی مئون را سوره هایی دانسته که 200 آیه یا نزدیک به 200 آیه دارد[51]
هفت. برخی سوره انفال را تا آخر سوره سجده به استثنای سوره یونس (24 سوره) از مجموعه مئون و سوره احزاب را تا ق (18 سوره) از مجموعه مثانی دانسته است[52]، به هر حال این تعریف ها حدسی اند و دلیلی پذیرفتنی ندارند.[53]

ج. مفصّل:

ج. مفصّل:
مفصّل از ریشه فصل به معنای جدا شده است و به سوره های کوتاه آخر قرآن مفصل گفته اند، چون بسمله های فراوانی بین آن ها فاصله شده است یا برای اینکه همه آیات آن ها محکم است و آیه ای از آن ها نسخ نشده است[54] یا به سبب کوتاهی آیات آن ها.[55] در اینکه پایان این مجموعه آخر قرآن است هیچ اختلافی نیست؛ ولی در اولین سوره از آن اقوال متعددی وجود دارد[56]؛ بیشتر قرآن پژوهان سوره محمّد را[57] که نخستین سوره پس از حوامیم است سرآغاز این مجموعه دانسته اند[58]، بنابراین مجموعه مفصّل قرآن 68 سوره است.[59]روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز این قول را تأیید می کند.[60] در حدیثی امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که مجموعه مفصّل 67 سوره قرآن است، بنابراین سوره فتح آغاز این مجموعه است.[61]
بنا به نقل زرکشی اهل حدیث آغاز این مجموعه را سوره «ق» می دانند. وی با استناد به روایتی این قول را ترجیح می دهد. سخاوی سوره حجرات را سرآغاز این مجموعه می داند.[62] گفته شده است: حزب مفصل در مصحف ابن مسعود از سوره الرحمن شروع می شده است.[63] در نقلی از ابن عباس سوره ضحی تا آخر قرآن مجموعه مفصّل شمرده شده است، چون مستحب است بین تلاوت هر یک از این سوره ها یک تکبیر فاصله شود.[64] در اقوال دیگر سوره های صافّات، جاثیه، صفّ، ملک، انسان، سبح اسم ربّک الاعلی[65]

را نخستین سوره از این مجموعه دانسته اند.[66]
سوره های مفصل را به سه گروه تقسیم کرده اند: گروه نخست که تا سوره نبأ را در بر می گیرد طوال (جمع طویل یعنی سوره های بلند در مجموعه مفصّل) و گروه دوم که از سوره نبأ تا ضحی را شامل می شود اوساط (جمع وَسَط به معنای متوسط) و گروه سوم از ضحی تا آخر قرآن است که آن را قِصار (جمع قصیر به معنای کوتاه) نامیده اند.[67]
بنا به روایتی مستحب است در نماز صبح سوره های طوال از مفصّل و در نماز عشا متوسط های این مجموعه و در نماز ظهر، عصر و مغرب سوره های کوتاه این مجموعه خوانده شوند.[68] نووی در معرفی سه گروه یاد شده می گوید: از حجرات تا بروج طوال، از طارق تا بیّنه اوساط و از زلزال تا ناس قصارِ سوره های مفصّل نام دارند.[69]

4. تقسیم سوره ها بر حسب سرآغاز آن ها:

اشاره

4. تقسیم سوره ها بر حسب سرآغاز آن ها:
سوره ها از این نظر به مقطّعات، مسبّحات، حامدات، اقسام، سُور قُل، مخاطبات و زمانیات تقسیم شده اند. 29 سوره قرآن با حروف تهجّی شروع شده اند که به آن ها سوره های «مقطّعات» گفته اند. به این حروف مقطعه گفته اند، چون هریک جدا جدا خوانده می شود. این حروف با احتساب مکرراتش 78 حرف و با حذف مکرراتش 14 حرف یعنی نصف حروف الفباست که برخی اهل ذوق با ترکیب آن، جمله «علیٌ صراطُ حقٍّ نُمْسکه» را ساخته اند.[70] این ویژگی گرچه لطیف است لیکن با این گونه روش ها نمی توان عقاید و مبانی دینی را ثابت کرد.[71] به آن ها «حروف نورانی» نیز گفته شده است.[72] سوره های مقطعات عبارت اند از بقره، آل عمران، عنکبوت، روم، لقمان و سجده که با «الم»، اعراف با «المص»، یونس، هود، یوسف، ابراهیم و حجر با «الر»، رعد با «المر»، مریم با «کهیعص»، طه با «طه»، یس با «یس»، ص با «ص»، فصّلت، زخرف، دخان، جاثیه و احقاف با «حم»، شوری با «حم عسق» و قلم با «ن» شروع شده اند.
به 6 سوره ای که با «الم» شروع شده و سوره اعراف که با «المص» شروع شده است سوره های «الم» گفته اند.[73] برخی به تمام 13 سوره ای که حروف مقطعه آن ها «الم» یا دو حرف اول حروف مقطعه آن ها الف و لام است سوره های «الف

لامات» گفته اند.[74] برخی از سلف سوره های «الم» را میادین (جمع میدان) و سوره های «الر» را بساتین (جمع بستان: باغ) قرآن دانسته اند.[75] به سه سوره شعراء، نمل و قصص «طواسیم» یا «طواسین»[76] و به 7 سوره ای که با «حم» شروع می شود «حوامیم» یا «حامیمات» یا «ذوات حم»[77] یا «آل حم» گفته اند.[78] اطلاق «حوامیم» بر این سوره ها در روایات متعددی وارد شده است.[79] بنا به نقلی از امام صادق(علیه السلام) حوامیم ریاحین (گل ها) قرآن اند و قاری و حافظ باید برای حفظ و تلاوت آن ها خداوند را سپاس گویند[80]، افزون بر این در روایات از این سوره ها با عنوان دیباج القرآن[81] (ابریشم قرآن) لُباب القرآن (مغز قرآن) ثمرة القرآن[82] (میوه قرآن) عرائس القرآن[83](عروس های قرآن) یاد شده است.
هفت سوره اسراء، حدید، حشر، صفّ، جمعه، تغابن و اعلی که با تسبیح و تنزیه خداوند شروع شده مسبّحات[84] و عرائس قرآن لقب گرفته اند.[85] برخی بدون احتساب سوره اسراء سوره های مسبّحات را 6 سوره دانسته اند.[86] ابو عمرودانی سوره های ممتحنه، منافقون و طلاق را از این مجموعه دانسته[87] که ظاهراً وجهی ندارد.
پنج سوره حمد، انعام، کهف، سبأ و فاطر با حمد و ستایش خداوند آغاز شده که به آن ها «حامدات» گفته اند.[88] این سوره ها به مقاصیر (رواق، ایوان یا شبستان ها) قرآن لقب گرفته اند.[89] زرکشی می گوید: 14 سوره با ثنای پروردگار شروع شده که 7 سوره آن یعنی 5 سوره حامدات و دو سوره فرقان و ملک در بردارنده صفات ثبوتیه پروردگار و 7 سوره دیگر (مسبّحات) در بردارنده تنزیه و صفات سلبیه پروردگارند و این مطلب سرّ عظیمی از اسرار پروردگار است.[90]
همو 15 سوره صافّات، ذاریات، طور، نجم، مرسلات، نازعات، بروج، طارق، فجر، شمس، لیل، ضحی، تین، عادیات و عصر را از گروه سوره هایی

معرّفی می کند که با قسم آغاز شده اند. وی دو سوره قیامت و بلد را از 23 سوره ای شمرده است که با جمله خبری آغاز شده است[91]؛ ولی برخی این دو سوره با 15 سوره پیشین و 5 سوره یس، ص، دخان، زخرف، ق و ن را که بلافاصله بعد از حروف مقطّعه قسم آمده اند با عنوان سوره های «اَقْسام» (جمع قَسم) یاد کرده اند.[92]
ده سوره با ندا شروع شده که مخاطب آن در 5 سوره پیامبر(صلی الله علیه وآله) و در دو سوره عموم مردم (ناس) و در سه سوره مؤمنان اند.[93] برخی از این مجموعه با عنوان سوره های «مخاطبات» نام برده اند.[94]
شش سوره جنّ، علق، کافرون، توحید، فلق و ناس با امر شروع شده[95] که به 5 سوره از این مجموعه که با «قُل» شروع شده سوره های «قُلْ» یا «مقولات» گفته اند.[96]
هفت سوره واقعه، منافقون، تکویر، انفطار، انشقاق، زلزال و نصر با شرط شروع شده است و به سُور «زمانیات» نام گرفته اند.[97]
افزون بر این، سوره های دهر، نبأ، غاشیه، شرح، فیل و ماعون با استفهام و سوره های همزه و تبّت با نفرین و سوره ایلاف با تعلیل افتتاح شده اند.[98]
افزون بر آنچه گذشت از مجموعه های دیگری نیز در قرآن نه از جهت فواتح آن ها بلکه به سبب اشتراک در بعضی خصوصیات دیگر یاد شده که به مناسبت به معرّفی آن ها می پردازیم:

أ. عِتاق الاُوَل:

أ. عِتاق الاُوَل:
عِتاق جمع عتیق به معنای قدیم یا ارزشمند و اُوَل جمع اُولی است. به سوره های اسراء، کهف، مریم، طه و انبیاء عتاق الاول گفته شده است[99]، زیرا نخستین سوره های نازل شده اند یا بر سایر سوره ها برتری و فضیلت دارند.[100]

ب. ممتحنات.

ب. ممتحنات.
به 16 سوره فتح، حشر، سجده، طلاق، قلم، حجرات، تبارک، تغابن، منافقون، جمعه، صفّ، جنّ، نوح، مجادله، ممتحنه و تحریم سوره های ممتحنات گفته شده است. به اعتقاد برخی این نامگذاری از آن روست که سوره ممتحنه در این مجموعه است.[101]

ج. سوره های سجده:

ج. سوره های سجده:
در 14 سوره قرآن 15 آیه سجده وجود دارد که پس از تلاوت آن،

سجده واجب یا مستحب است. امامیه و زیدیه در آیات 15 سجده/32؛ 37 فصّلت /41؛ 62 نجم /53 و 19 اقرء /96 سجده تلاوت را واجب می دانند[102] و در آیات 206 اعراف/7؛ 15 رعد /13؛ 49 نحل /16؛ 107 اسراء/17؛ 58 مریم/19؛ 18 و 77 حجّ/22؛ 60 فرقان/25؛ 25 نمل/27؛ 24 ص /38 و 21 انشقاق/84 سجده تلاوت را مستحب می دانند.[103] جمعی از اهل سنت نیز 15 آیه یاد شده را از آیات سجده می دانند؛ ولی مذاهب چهارگانه اهل سنت در موارد وجوب و استحباب سجده با هم اختلاف دارند.[104] البته همه آن ها در وجوب سجده در 10 آیه متفق اند، هرچند در مصادیق آن اختلاف دارند.[105] به 4 سوره ای که سجده در آن ها واجب است سور «عزائم» گفته شده است[106]، افزون بر این به دو سوره بقره و آل عمران «زَهراوان»[107] و به انفال و توبه «قرینتان»[108] و به فلق و ناس «مُعَوَّذتان»[109] گفته شده است.

5. اجزاء، احزاب، اعشار، اخماس و رکوعات

أ. اجزاء و احزاب:

أ. اجزاء و احزاب:
تقسیم قرآن به اجزاء و احزاب برای تسهیل تلاوت و حفظ بوده و در ادوار مختلف به گونه های مختلف انجام می گرفته است. از برخی روایات استفاده می شود در اواخر زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) قرآن را به 7 حزب تقسیم کرده بودند که از آن ها به اجزاء یا احزاب یا منازل القرآن[110]یاد می کرده اند: حزب اوّل شامل سه سوره اول قرآن یعنی حمد، بقره و آل عمران و حزب های بعدی به ترتیب 5، 7، 11 و 13 سوره طبق ترتیب کنونی مصحف بوده است و حزب هفتم که حزب مفصل نام داشته از سوره «ق» تا سوره «ناس» بوده است.[111]
برخی این تقسیم بندی را فردی می دانند و معتقدند مسلمانان برای اینکه در طول هفته قرآن را ختم کنند آن را به 7 جزء تقسیم کرده بودند و مقدار اجزاء نزد همه افراد یکسان نبوده است.[112] این روایت همواره از ادله کسانی بوده است که ترتیب کنونی قرآن را توقیفی و از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می دانند.[113] بنا به نقلی پیامبر(صلی الله علیه وآله) هر شب یک

حزب از حزب های هفت گانه قرآن را تلاوت می کردند.[114] روایت شده امام صادق(علیه السلام) قرآنی در اختیار داشته اند که 14 جزء داشته است[115]، به هر روی این تجزیه دیگر رایج نیست و امروزه مقصود از اجزاء همان چیزی است که در میان نویسنده های قرآن مرسوم بوده است که در حاشیه صفحات آن رمزهایی را برای اشاره به اجزای سی گانه و احزاب و ارباع آن قرار می دادند[116]، زیرا در آغاز، مصحف های عثمانی از هرگونه تجزیه و علایم مخصوص آن تهی بوده است؛ ولی به مرور برحسب نیاز، قاریان و حافظان، قرآن را به شیوه های گوناگون تقسیم بندی کردند. عدّه ای قرآن را به 30 قسمت تقسیم کردند و به هر قسمت «جزء» می گفتند و نیز هر جزء را به دو قسمت تقسیم و به آن «حزب» می گفتند و حزب ها را نیز به 4 قسمت تقسیم و به هر قسمت «رُبع» می گفتند.[117] البته اجزاء و احزاب و ارباع چنان که امروزه مرسوم است در برخی قرآن ها علامت گذاری شده بود.[118] این روش اکنون در بسیاری از قرآن ها از جمله قرآن های خط عثمان طه متداول است.
اجزای قرآن به آیه یا سوره آغازین آن ها نامگذاری شده اند؛ برای نمونه از جزء سوم چون با آیه «تِلکَ الرُسُل» شروع شده به «جزء تلک» و از جزء 26 چون با سوره احقاف شروع شده به «جزء احقاف» یاد می شود.[119]
برخی منشأ تقسیم قرآن به 30 جزء را روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می دانند که در آن به خواندن قرآن در یک ماه سفارش شده است.[120]احتمالا ختم قرآن در ماه رمضان نیز در این خصوص نقش داشته است.[121]
روش دیگری که در برخی مصاحف امروزه متداول است تقسیم اجزای سی گانه به 4 حزب است. سخاوی می نویسد: تقسیم قرآن به 120 حزب برای قاریان مساجد قرار داده شده بود[122]، به هر روی زمان دقیق این تقسیمات به خوبی روشن نیست. برخی احتمال داده اند اجزای سی گانه در زمان حَجّاج انجام گرفته باشد[123] که البته نقل های تاریخی این احتمال را تأیید نمی کنند، زیرا در زمان وی فقط نصف ها تا اعشار قرآن تعیین گردید.[124] برخی معتقدند تقسیم قرآن به اجزاء، احزاب و ارباع در زمان تابعان پایان یافته است.[125]

نقل است که منصور به عمرو بن عُبید (م. 144 ق.) گفت: می خواهم قرآن را حفظ کنم. عمرو بن عبید هر جزء از اجزای سی گانه قرآن را به 12 بخش قسمت کرد و به منصور پیشنهاد داد هر قسمت را یک روز و در نتیجه همه قرآن را در یک سال حفظ کند.[126] از این گزارش معلوم می شود در آن زمان اجزای سی گانه قرآن متداول بوده است.
ابوبکربن عیاش (م. 193 ق.) کتابی با عنوان اجزاء ثلاثین داشته است که معلوم می شود تجزیه قرآن به اجزای سی گانه در زمان وی انجام گرفته است.[127]
سخاوی نقل می کند: در مصر قرآن هایی 60 جزوی متداول بوده که اجزای شصت گانه آن را 4 قسمت کرده بودند و هر 4 روز یک بخش آن را می خواندند.[128] البته اجزای شصت گانه ای که سخاوی آورده در برخی موارد با حزب های کنونی قرآن های عثمان طه تفاوت دارد.[129]
زمان نشانه گذاری اجزاء و احزاب و ارباع قرآن نیز به خوبی روشن نیست؛ گفته شده است: این کار در زمان مأمون یا حجّاج انجام گرفته است[130]؛ ولی برخی معتقدند وضع این علایم تا اواسط قرن چهارم شهرت نداشته است، زیرا مصاحفی که از قرن اول تا سوم به دست آمده اند از این علایم تهی اند.[131] البته نبود علایم در تعداد معدودی از مصاحف بر جای مانده در آن روزگار نمی تواند دلیل بر عدم تجزیه یا عدم شهرت آن در آن زمان باشد.
شایان ذکر است که اجزاء، احزاب و ارباع مصحف های کنونی از کتاب غیث النفع سَفَاقُسّی، ناظمة الزهر شاطبی و شرح آن، تحقیق البیان محمد متولّی و ارشاد القراء والکاتبین ابوعید رضوان مخلّلاتی گرفته شده است.[132] در این تقسیم انسجام معنای آیات در نظر گرفته نشده و بر این اساس رعایت آن در ابتدا و انتهای تلاوت قرآن توصیه نشده است[133]، از این رو اخیراً برخی قرآن پژوهان با انتقاد از این شیوه در تجزیه قرآن به سبب عدم مراعات هماهنگی محتوای آیات در بسیاری موارد تجزیه قرآن را به روش نو پیشنهاد داده که از نظر وی انسجام معنای آیات نیز در آن مراعات شده است.[134]
اصطلاح اجزای مصحف کاربرد دیگری نیز داشته و دارد و آن اینکه اجزای مختلف قرآن برای سهل الوصول بودن در جلساتی که قرآن دسته جمعی تلاوت می شود و برای آنکه به آسانی در اختیار نوآموزان قرار گیرد به صورت جزوه هایی

مستقل در 30 پاره یا بیشتر منتشر می کرده اند و به مجموع جزوه ها که همه 30 جزء قرآن را در برداشت «رَبْعة» می گفتند.[135] تقسیم قرآن به 6 یا 7 قسمت و انتشار آن در 6 یا 7 جزوه نیز معمول بوده است.[136] برخی فقها این کار را به دلیل نوبودن (بدعت) و پاره پاره شدن قرآن جایز نمی دانستند و با آن مخالفت می کردند؛ ولی عدّه ای آن را جایز شمرده، حتّی به استحباب آن فتوا داده اند.[137]
یکی از کارهایی که در قرن نخست هجری در تقسیمات قرآن مورد توجه مسلمانان قرار گرفت تعیین انصاف، اثلاث، ارباع، اخماس، اسداس، اسباع، اثمان، اتساع و اعشار بود که نتایج آن در آثاری که از قرآن پژوهان بر جای مانده ثبت شده اند. نقل شده که حَجّاج قاریان، حافظان و کاتبان قرآن را گرد آورد و فرمان داد تا افزون بر شمار کلمات و حروف آن، موارد یاد شده را نیز معیّن کنند[138]، هرچند برای این کار در زمان خودش شاید ارزش چندانی جز تفنّن و هنرنمایی متصوّر نبود؛ ولی اهتمام مسلمانان به امور ریز مربوط به قرآن نظیر شمار کلمات و یکایک حروف معجم به کار برده شده در آن و حتی نقطه های آن و حفظ آمار آن[139] بهترین گواه بر بطلان ادّعای تحریف قرآن است.

ب. تخمیس و تعشیر:

ب. تخمیس و تعشیر:
یکی از تقسیمات قرآن که در قدیم رواج داشته و اکنون بر اثر شماره گذاری آیات کمتر به آن توجه می شود، نشانه گذاری پنج پنج آیه و ده ده آیه بوده است که به آن «تخمیس» و «تعشیر» می گفتند. برای تخمیس ابتداء، در پایان هر 5 آیه نقطه و بعدها کلمه «خَمْس» یا حرف «خـ» و برای تعشیر نیز آغاز، در پایان هر 10 آیه نقطه و سپس کلمه «عَشر» یا حرف «عـ» می گذاشتند[140] و سرّ این کار این بود که قاریان هر روز 5 یا 10 آیه به شاگردان خود می آموختند.[141] دانشمندان سرآغاز تعشیر مصحف را به سیره رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در آموزش 10 آیه 10 آیه قرآن به اصحاب نسبت داده اند.[142] توصیه به آموزش 5 آیه 5 آیه نیز از برخی نقل ها استفاده می شود که شاید منشأ تخمیس بوده است.[143]
به نظر ابوعمرودانی تعشیر و تخمیس قرآن عمل صحابه بوده و در زمان آن ها رواج داشته است. وی روایاتی را که حاکی از مخالفت برخی صحابه و تابعان است، دلیل این دیدگاه می داند.[144]

از ابن مسعود نقل شده است که علایم تخمیس و تعشیر را از مصاحف پاک می کرد. جمعی از تابعان نیز این کار را جایز نمی دانستند.[145]مالک تعشیر و تخمیس مصاحف را با مرکّب مشکی جایز می دانست؛ اما انجام این کار را با رنگ قرمز مکروه می دانست.[146]
محمدبن وراق می گوید: قرآنی را که اعشار و ختم سوره هایش با طلا نشانه گذاری شده بود بر امام صادق(علیه السلام) عرضه کردم. آن حضرت بر آن ایرادی نگرفت و تنها فرمودند: خوش ندارم قرآن با طلا نوشته شود و دوست دارم قرآن مانند دوره نخستین با مرکّب سیاه نوشته شود.[147]

ج. رکوعات:

ج. رکوعات:
یکی دیگر از تقسیمات قرآن که برخلاف سایر تقسیم بندی های آن، طول و اندازه مساوی و معیّن ندارد رکوعات است. هر رکوع متشکل از چند آیه است که درباره یک موضوع سخن می گوید. رکوعات بیشتر در سوره های بزرگ قرآن اند؛ برای نمونه سوره بقره 40 رکوع دارد؛ اما سوره های کوچک که درباره یک موضوع سخن می گویند یک رکوع دارند؛ مانند سوره های عبس تا ناس. به رکوعات قرآن رکوع گفته اند، چون هر رکوع بر اساس مبانی فقهی اهل سنت بعد از قرائت حمد در یک رکعت خوانده می شود.[148] رکوعات قرآن ریشه در نماز تراویح دارد که اهل سنت در شب های ماه رمضان از زمان خلیفه دوم آن را به جماعت می خوانند.[149] این نماز که در فقه اهل سنت 600 رکعت است در هر شبی از شب های ماه رمضان 20 رکعت آن خوانده می شود[150] و اهل سنّت خواندن یک ختم قرآن را در این نماز مستحب می دانند[151]، از این رو قرآن را به رکوعات تقسیم کرده اند.
در شمار دقیق رکوعات اختلاف است؛ مشهور آن را 540 می دانند.[152] سرخسی در این باره از مشایخ بخاری نقل می کند که قرآن را 540 رکوع کردند تا در شب بیست و هفتم ماه رمضان ختم گردد و این فضیلت در این شب که طبق برخی روایات شب قدر است درک شود.[153] دانی در همین راستا اجزای بیست و هفت گانه برای قرآن نقل می کند که در نماز تراویح خوانده می شده اند.[154] در برخی قرآن ها در بالای «بسم الله» هر سوره افزون بر شمار کلمات و حروف شمار رکوعات آن را نیز می نوشتند[155]؛ همچنین در حاشیه بعضی از

قرآن ها رکوعات را با حرف «ع» نشانه گذاری می کردند.

6. تقسیمات محتوایی:

اشاره

6. تقسیمات محتوایی:
قرآن کریم با توجه به محتوا و شیوه بیان به بخش هایی گوناگون تقسیم شده است. البته بنای این تقسیمات بر تساوی همه بخش ها نیست، از این رو با کم و زیاد بودن مقدار برخی از بخش ها بر برخی دیگر و تداخل بعضی اقسام و تفاوت این تقسیمات در روایات و نقل های مختلف منافاتی ندارد.[156] مهم ترین این تقسیمات عبارت اند از:

1. بخش های سه گانه:

1. بخش های سه گانه:
در روایتی از امیرمؤمنان، امام علی و امام باقر(علیهما السلام) آمده است که قرآن بر سه بخش فرود آمده است: ثلث آن درباره ما و دشمنان ماست و ثلث آن سنن و امثال و ثلث دیگر فرایض و احکام است.[157]

2. بخش های چهارگانه:

2. بخش های چهارگانه:
بنا به نقلی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و امام باقر(علیه السلام) ربع قرآن درباره اهل بیت(علیهم السلام) و ربع آن درباره دشمنان آن ها و ربع آن فرایض و احکام و ربع دیگر حلال و حرام است.[158]

3. بخش های هفت گانه:

3. بخش های هفت گانه:
در نقلی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، محتوای قرآن در 7 بخش زجر، امر، حلال، حرام، محکم، متشابه و امثال معرّفی شده است.[159] در روایت دیگر امر، زجر، ترغیب، ترهیب، جدل، قصص و مَثَل[160] به عنوان بخش های هفت گانه قرآن معرّفی شده اند. در روایتی از امام باقر یا امام صادق(علیهما السلام) با رویکرد شناخت و فهم قرآن، محتوای آن 6 وجهِ محکم، متشابه، ناسخ، منسوخ، خاص و عام بیان شده است[161]، افزون بر این در روایات، تقسیمات دیگری نیز برای محتوای قرآن آمده اند