گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
احکام ارتداد و اوصاف مرتدّ:


احکام ارتداد و اوصاف مرتدّ:
ازروشن ترین ادله قرآنی بر اثبات حصرگرایی و نفی پلورالیسم دینی احکام مرتدّ و کیفر ارتداد است. ارتداد عبارت است از خارج شدن مسلمان از شریعت اسلام و گراییدن وی به کفر.[204] قرآن در آیات فراوانی در باره ارتداد هشدار شدید می دهد و آن را گمراهی (برای نمونه، ر. ک: آل عمران /3، 90)، واپسگرایی (برای نمونه: ر. ک: آل عمران/3، 144، 149)، کفران نعمت (آل عمران/3، 144)، نقض عهد الهی (احزاب /33، 15)، هلاکت و نابودی (ابراهیم/14، 28) و افترا به خدا (اعراف/7، 89، 152) معرفی و خطر آن را به مسلمانان گوشزد می کند. (آل عمران/3،102؛ نساء /4، 89؛ بقره/2، 109؛ آل عمران /3،149) پیامدهای زیانبار آن نیز در آیات 54، 108 و 217 بقره/2؛ 86 - 89، 90، 106 و 149 آل عمران/3؛ 5 مائده/5؛ 88 انعام/6؛ 152 اعراف/7؛ 74 توبه/9؛ 106 - 108 نحل/16؛ 65 زمر /39؛ 27 - 29 فرقان/25؛ 25 - 27 محمّد/47 و 3 منافقون /63 بیان شده اند.
انکار اسلام، ارتداد است، حتی اگر مرتدّ به آیین های اهل کتاب روی آورد.[205] حکم مرتدّ این است که اگر مرد باشد کشته می شود و این حکم مورد اتفاق همه مذاهب اسلامی است و روایات شیعه[206] و

اهل تسنن[207] بر آن دلالت دارند، چنان که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند: کسی ]مسلمانی ]را که دینش را تغییر دهد بکشید: «من بدّل دینه فاقتلوه» [208] و نیز ارتداد از اسلام را در کنار زنای محصنه و آدمکشی از موجبات مهدور الدم بودن دانسته اند.[209] در روایات امام باقر(علیه السلام)[210] و امام صادق(علیه السلام)[211] نیز بر وجوب قتل مرتدّ از اسلام تأکید شده است. حکم اعدام مرتدّ از برخی آیات نیز استفاده می شود. (برای نمونه ر. ک: بقره/2، 54)
برپایه تکثرگرایی دینی، انسان ها در انتخاب آیین و دست کم در محدوده «سنت های بزرگ دینی» مانند اسلام، مسیحیت، هندوئیسم و بودیسم، آزادند[212] و به دلخواه خود می توانند آن را تغییر دهند و حتی براساس گفته های جان هیک می توانند به ادیان غیر الهی مانند ادیان کنفوسیوسی رو آورند.[213] به نظر کثرت گرایان، مرتدّ نه تنها استحقاق کیفر ندارد، بلکه سزامند ملامت و مذمت نیز نیست، بلکه چون در چارچوب حق انسانی خود عمل کرده شایسته تشویق و پاداش نیز هست، چنان که ارتداد را حق طبیعی هر انسان و همه ادیان را بر حق دانسته اند.[214]

تکثرگرایی نجات:

تکثرگرایی نجات:
تکثرگرایی نجات را می توان از شاخه های مهم تکثرگرایی دینی به شمار آورد. مراد از آن، اعتقاد به نجاتبخش بودن ادیان گوناگون در یک عصر و منحصر نبودن راه رستگاری در یک آیین است.
درباره نجات، برخی دیدگاهی انحصارگرایانه دارند؛ مانند مسیحیان سنتی که نه تنها پیروان ادیان دیگر را اهل نجات نمی دانند، بلکه معتقدند پیامبران الهی همچون حضرت موسی(علیه السلام) نیز باید تا رستاخیز برای نجات به انتظار بنشینند تامسیح(علیه السلام) برای رهایی آنان اقدام کند.[215]
برخی دیگر دیدگاهی کثرت گرایانه دارند و سنت های بزرگ دینی (مسیحیت، اسلام، هندوئیسم و بودیسم) و حتی ادیان کنفوسیوسی را عامل نجات پیروان خود می دانند و حتی درباره سنت های دینی کوچک و مکاتب غیر الهی نیز احتمال نجاتبخشی می دهند.[216]
دیدگاه سوم که دیدگاهی اعتدالی است از آن اسلام است که نجات را همواره دائر مدار حقانیت

آیین نمی داند، بلکه افزون بر رستگاری پیروان راستین آیین حق، جاهلان قاصر و مستضعفان فکری را نیز به گونه ای اهل نجات می داند.[217]
دیدگاه اسلام را می توان از آیات 286 بقره/2؛ 97 - 99 نساء/4؛ 15 اسراء /17؛ 134 طه/20؛ 47 قصص/28؛ 208 - 209 شعراء/26؛ 165 نساء/4 و 106 توبه/9 استفاده کرد.[218]
بنابراین اکثری بودن اهل کفر و عصیان و باطل در دنیا هیچ گاه به معنای اکثری بودن اهل عذاب در آخرت نیست، بلکه بیشتر انسان ها در قیامت مشمول رحمت و مغفرت الهی اند و معذبان مخلّد در آتش در اقلیت اند و درنتیجه گستره رستگاری از دیدگاه اسلام بسی گسترده تر از حقانیت و حجیّت آیین و شامل گروه های زیر است:
1. پیروان مؤمن و صالح شرایع و پیامبران پیشین. 2. پیروان شریعت اسلام از آغاز بعثت نبوی(صلی الله علیه وآله) تا برپایی رستاخیز در صورت بهره مندی از ایمان و عمل صالح. 3. کسانی که در دوران های فَتْرت (فاصله میان شریعت های پنج گانه) می زیسته اند و از شریعت زمان خود آگاه نشده اند؛ لیکن در برابر هر حقی که شناخته اند تسلیم بوده اند.[219] 4. کسانی که در همه ادوار تاریخ و در دوران هر یک ازشریعت های الهی بر اثر جهل قصوری و نه تقصیری آیین حق را نشناخته اند. 5. دیوانگان و سفیهان که بر اثر ضعف فکری از تشخیص حق محروم بوده اند و ناشنوایان و لال ها، در صورتی که حتی با زبان اشاره قادر به درک حقیقت نباشند. عالمان مسلمان درباره چگونگی نجات جاهل قاصر دیدگاه های متفاوتی دارند.[220]
در روایات اهل بیت(علیهم السلام) جاهلان قاصر «مستضعف» و «مُرْجَوْن لامر الله» (کسانی که کارشان به خدا واگذاشته شده تا درباره آنان داوری کند: برگرفته از آیه 106 توبه/9) شمرده شده اند؛ نه در ردیف منکران عنود و متعصب و ستیزه گران باحق.[221]
نفی پاداش اخروی از جاهلان و مستضعفان در برخی روایات[222] به معنای نفی «وعده» پاداش است، بنابراین آنان می توانند مشمول پاداش غیر موعود باشند و کار آنان به داوری خدای حکیم و عادل واگذاشته شده است که به آنان پاداش بدهد یا ندهد.[223]

تکثرگرایی اجتماعی:

تکثرگرایی اجتماعی:
تکثرگرایی

اجتماعی را نیز می توان شاخه ای از کثرت گرایی دینی دانست و مراد از آن همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان با پیروان ادیان دیگر در جامعه ای کوچک یا بزرگ (مانند جامعه جهانی) است. چنین کثرتی از دیدگاه قرآن کریم به طور کلی مردود نیست، بلکه با شرایطی مقبول است؛ و پندار برخی کثرت گرایان که لازمه انحصارگرایی دینی را مدارا نکردن با پیروان دیگر ادیان دانسته اند[224] مردود است.[225] همزیستی اجتماعی در سه حوزه مطرح است: 1. مذهبی، یعنی همزیستی پیروان مذاهب گوناگون اسلام. 2. دینی، یعنی همزیستی مسلمانان با اهل کتاب. 3. بشری، یعنی تعامل مسلمانان با منکران دین که حکم آن ها در آیات 10 حجرات/49؛ 64 آل عمران/3 و 8 - 9 ممتحنه/60 آمده است. پیروان ادیان با پذیرش اصولی مشترک می توانند با یکدیگر زندگی صلح آمیز داشته باشند و چنین زندگی مسالمت آمیزی به معنای حقانیت آیین و سعادتمند بودن همه آنان در آخرت نیست.
در منطق اسلام، عدل و احسان خوب است و جور و ستم بد، گرچه درباره کافر باشد.
گفتنی است که در بحث تکثرگرایی اجتماعی گاه چنین شبهه ای طرح می شود که اسلام، تنوع و تکثر اندیشه ها و عقاید را برنمی تابد. پاسخ اجمالی این است که اولا اسلام از پیروان خود می خواهد تا پایه های اعتقادات دینی (اصول دین) خود را بر تحقیق استوار کنند نه تقلید و تحمیل. ثانیاً آیینی که اصول دین را جز با تحقیق نمی پذیرد، هرگز انسان ها را به پذیرش اجباری دین از راه اکراه و خشونت وا نمی دارد و پرهیز از اجبار و خشونت درباره ایمان، از اصول دعوت اسلامی است. ثالثاً تاریخ اسلام بهترین گواه است که رهبران اسلام همواره پس از فتوحات اسلامی، رفتاری مبتنی بر آزادی عقیده داشته اند. البته آزادی عقیده نه به معنای آزادی ترویج عقاید باطل است و نه به معنای آزادی عقاید خرافی، از این رو اسلام مبارزه ای گسترده با بت پرستی که پایه ای جز تقلید کورکورانه از پیشینیان ندارد و مایه انجماد فکری است آغاز کرد تا زنجیرهای اسارت را از دست و پای اندیشه بشر بردارد و راه خردورزی را برایشان هموار کند.[226] پاسخ تفصیلی این شبهه در برخی منابع آمده است.[227] در روایات نیز نمونه های

فراوانی از تعامل پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) با دگراندیشان بر پایه آزادی عقیده آمده اند.[228]
شبهه دیگر این است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با مردم جنگید تا آنان را به پذیرش اسلام وا دارد.
پاسخ اجمالی این است که بر پایه تعالیم اسلامی، مسلمانان وظیفه دارند در زندگی اجتماعی با پیروان ادیان آسمانی و حتی با برخی کافران تا دست به سلاح نبرده و به رویارویی نظامی نپرداخته اند همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند، چنان که در صدر اسلام، یهودیان تا هنگامی که خیانت نمی کردند، با مسلمانان زندگی مسالمت آمیزی داشتند؛ ولی هنگامی که به مبارزه عملی با اسلام و مسلمانان پرداختند، با آنان به گونه ای که شایسته رفتارشان بود برخورد شد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) در آغاز هجرت به مدینه، با یهودیان آنجا پیمانی دفاعی بست که به امضای یهودیان نیز رسید و در آن تصریح شد که «یهودیان در [عمل به]آیین خود آزادند» و «هرگاه مسلمانان، یهود را برای صلح با دشمن دعوت کردند باید بپذیرند و هرگاه چنین دعوتی از سوی یهود انجام گیرد، مسلمانان باید بپذیرند، مگر اینکه دشمن با آیین اسلام و نشر آن مخالف باشد».[229]
برخی مفسران بر این باورند که اسلام با جنگ ترویج نشد و پیامبر(صلی الله علیه وآله) با هیچ یک از اعراب و غیر آنان برای واداشتن آنان به اسلام نجنگید و همه جنگ های پیامبر جنبه دفاعی داشته و در جهت کسب آزادی دین و جلوگیری از آزار و شکنجه مؤمنان بوده است.[230]
علامه طباطبایی نیز آمار کشته های همه جنگ های صدر اسلام را 200 نفر از مسلمانان و 1000 نفر از کافران ذکر می کند؛ آن هم بدین گونه که از جمله این 1000 کشته، 700 نفر یهود بنی قریظه بودند که با رأی داوری که خود برگزیده بودند کشته شدند.[231] بسیاری از متفکران غربی نیز اعتراف کرده اند که اسلام با زور شمشیر گسترش نیافت.[232]
پاسخ تفصیلی این شبهه در برخی منابع آمده است.


تکدی

اشاره

تکدی : درخواست کمک بلاعوض از دیگران
تکدی از ریشه «ک ـ د ـ ی» و در لغت به معنای صلابت[1]، حبس و منع و بخل

ورزیدن[2] آمده است و در کاربرد عام زبان عربی و فارسی به معنای حاجت خواستن از دیگران و به تعبیر دیگر آشکارا گدایی کردن است.[3] در متون عربی پیشین از آن به «سؤال»[4] و در نوشته های جدید بیشتر به «تسوُّل»[5] تعبیر شده است. به کسی که از دیگران حاجت می طلبد «متکدی»[6] یا «سائل»[7] یا «متسوّل»[8] می گویند.
تکدی به معنای اصطلاحی آن در قرآن کریم با واژه ها و تعبیرات گوناگونی آمده؛ از جمله: 1. سؤال و مشتقات آن که 4 بار در قرآن به کار رفته است: «وءاتَی المالَ عَلی حُبِّهِ ... والسّائِلین». (بقره/2، 177؛ نیز ذاریات /51، 19؛ معارج /70، 25؛ ضحی /93، 10)
2. قانع و معترّ: این دو واژه به معنای فقیر و محتاج اند، با این تفاوت که قانع به داشته هایش قانع است و از هیچ کس برآوردن حاجت را نمی خواهد؛ به خلاف معترّ.[9] این مفهوم در احادیث اهل بیت(علیهم السلام) نیز آمده است.[10] عده ای هم گفته اند که قانع از دیگران حاجت خود را درخواست می کند؛ ولی معتر خود را در معرض کمک دیگران قرار می دهد، بی آنکه از آنان کمک بخواهد.[11] هر یک از این دو واژه یک بار در قرآن به کار رفته است: «واَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ». (حج/22، 36)
3. مسکین به معنای فقیر و تنگدست[12]؛ برخی گفته اند که مسکین کسی است که تنگدستی اش از فقیر بدتر است و برخی وضع مالی او را بهتر از فقیر دانسته اند[13] و عده ای بر آن اند که فقیر برخلاف مسکین، تنگدستی است که کمک نمی طلبد.[14] از آن رو مسکین بدین نام خوانده می شود که وی با درخواست حاجت خود به

خواری می افتد[15] یا همواره در مقابل دیگران خضوع می کند.[16] در برخی احادیث شیعه[17] و اهل سنت[18] مسکین به «سائل» تفسیر شده است. این واژه بیش از 20 بار در قرآن به کار رفته است؛ از جمله آیه 24 قلم /68: «اَن لا یَدخُلَنَّهَا الیَومَ عَلَیکُم مِسکین» ، آیه 8نساء/4، آیه 60 توبه /9 و آیه 8 انسان/76.
4. البائس الفقیر و او کسی است که بر اثر فقر و تنگدستی، در سختی و فشار قرار گیرد[19] یا زمینگیر شود.[20] برخی گفته اند: مراد کسی است که دست نیاز به سوی دیگران می گشاید.[21] چنین شخصی بائس نامیده می شود، زیرا با دراز کردن دست خود به سوی دیگران نیاز و دشواری حال خود را آشکار می سازد.[22]
قرآن کریم در این آیات و آیاتی دیگر به مباحث گوناگون درباره تکدی پرداخته است؛ مباحثی چون پیشینه تکدی در اقوام و ملل مختلف، دیدگاه اسلام در مورد آن، برخی احکام شرعی تکدی و راه های رفع نیاز متکدیان.

تکدی در میان ملل مختلف:

تکدی در میان ملل مختلف:
تکدی میان اقوام و ملل مختلف رواج داشته است و عوامل گوناگونی در پدید آمدن و گسترش آن مؤثرند؛ از جمله فقر و عوامل اقتصادی و عوامل فرهنگی و روانی. این پدیده در گذشته امری طبیعی و بیشتر برخاسته از نیاز افراد بوده؛ ولی به مرور زمان و با رشد اقتصادی جوامع، تکدی از وضعیت طبیعی خود خارج گشته است، به گونه ای که گاه افرادی با هدف سودجویی و کسب درآمد از راه آسان، تکدی را حرفه خود برگزیده، با روش های مختلف از دیگران کمک می خواهند.[23]
در قرآن کریم نمونه هایی از تکدی به گونه صریح یا ضمنی ذکر شده است که بیشتر آن ها درباره نیازمندان واقعی است. در سوره قلم به ماجرای آزمایش «صاحبان باغ» اشاره شده است که برای خودداری از کمک کردن به مستمندان سائل، تصمیم گرفتند که شب هنگام یا صبح بسیار زود میوه های باغ خود را بچینند؛ ولی خداوند با فرو فرستادن آتش، باغ و درختانشان را خاکستر کرد[24]: «اِنّا بَلَونـهُم کَما بَلَونا اَصحـبَ

الجَنَّةِ اِذ اَقسَموا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحین * و لا یَستَثنون * فَطافَ عَلَیها طَـائِفٌ مِن رَبِّکَ وهُم نائِمون * فَاَصبَحَت کالصَّریم * ... * فَانطَـلَقوا و هُم یَتَخـفَتون * اَن لا یَدخُلَنَّهَا الیَومَ عَلَیکُم مِسکین». (قلم/68، 17 - 24) گفته اند که این آیات درباره افرادی از اهل حبشه[25] یا یمن[26] نازل شده که پدرشان از میوه های باغ به مستمندان متکدی کمک می کرد؛ اما پس از مرگ او فرزندانش با نابخردانه خواندن کار وی بر آن شدند که سائلان نیازمند را ازمیوه های باغ محروم کنند.
آیات 11 - 13 انبیاء /21 نیز به سرگذشت برخی اقوام پیشین اشاره کرده و آنان را به جهت بازگرداندن سائلان سرزنش کرده است[27]:«و کَم قَصَمنا مِن قَریَة ... لاتَرکُضوا وارجِعوا اِلی ما اُترِفتُم فیهِ و مَسـکِنِکُم لَعَلَّکُم تُسـَلون». در آیه 88 یوسف/12 هم از آمدن فرزندان حضرت یعقوب(علیه السلام) در سال های قحطی به مصر یاد شده است که به سبب اندک بودن متاع خود از حاکم مصر صدقه خواستند[28]: «یـاَیُّهَا العَزیزُ مَسَّنا واَهلَنَا الضُّرُّ و جِئنا بِبِضـعَة مُزجـة فَاَوفِ لَنَا الکَیلَ و تَصَدَّق عَلَینا اِنَّ اللّهَ یَجزِی المُتَصَدِّقین». به نظر برخی، هرچند آنان از خاندان نبوت به شمار می رفتند، در آن زمان صدقه دادن به پیامبران ممنوع نبوده است[29]، همچنان که برخی احادیث نیز این نکته را ذکر کرده اند.[30] البته بر پایه این دیدگاه که صدقه بر همه انبیا حرام بوده است[31] گفته اند که مراد از «تَصَدَّق عَلَینا» صدقه خواستن نبوده، بلکه مراد خودداری نکردن حاکم مصر از فروش آذوقه به آنان[32] یا تقاضای کاهش قیمت آذوقه از او[33] یا آزاد کردن بنیامین بوده است که در آنجا زندانی بود.[34]
تکدی در صدر اسلام نیز رواج داشته است؛ از جمله درباره شأن نزول آیه 29 اسراء/17 گفته اند که مردی مستمند نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)آمد و از آن حضرت کمک خواست. آن حضرت چون چیزی همراه نداشت، پیراهن خود را از تن درآورد و به سائل داد. این آیه آن حضرت را به میانه روی در انفاق فرمان داد[35]: «ولا تَجعَل یَدَکَ مَغلولَةً اِلی

عُنُقِکَ ولا تَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومـًا مَحسورا». طبق روایتی دیگر، این آیه در مورد زنی نازل شد که پیراهن آن حضرت را درخواست کرده بود.[36]
در آیه 55 مائده/5 نیز از صدقه دادن به مستمندان در حال رکوع نماز یاد شده است: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ و رَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا اَلَّذینَ یُقِیمونَ الصَّلوةَ ویُؤتونَ الزَّکوةَ و هُم رکِعون». در شأن نزول این آیه، منابع شیعه[37] و اهل سنت[38] گفته اند که سائلی برای گرفتن کمک به مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد؛ ولی کسی به او کمک نکرد. در این هنگام حضرت علی(علیه السلام) که در حال نماز بود، انگشتر خود را به وی بخشید.
در آیات 5 - 8 انسان/76 هم از اطعام مسکین، یتیم و اسیر به دست ابرار سخن به میان آمده است: «اِنَّ الاَبرار... یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکینـًا و یَتیمـًا و اَسیرا». این آیات به نظر مفسران شیعه[39] و بسیاری از مفسران اهل سنت[40] در مورد اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) نازل شدند که نذر کرده بودند برای شفای امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) روزه بگیرند و هنگام افطار طعام خود را با وجود نیاز شدید، به مسکین و یتیم و اسیری بخشیدند که برای تکدی به در خانه آنان رفته بودند؛ همچنین بر پایه برخی احادیث، شأن نزول آیه 9 حشر/59 این است که سائلی از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)کمک خواست؛ ولی چون در خانه آن حضرت چیزی نبود حضرت علی(علیه السلام) وی را به خانه خود برد و غذای خود را با وجود نیاز به او داد:[41]«و یُؤثِرونَ عَلی اَنفُسِهِم ولَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ ومَن یوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاُولـئِکَ هُمُ المُفلِحون».

نکوهش تکدی در اسلام:

نکوهش تکدی در اسلام:
برپایه اصلِ عزت نفس و پرهیز از آشکار کردن فقر که در اسلام مورد تأکید قرار گرفته است، در آیه 273 بقره/2 آن دسته از فقیرانی که با وجود فقر شدید خویشتنداری و از تکدی پرهیز می کنند، ستوده شده اند: «لِلفُقَراءِ الَّذینَ اُحصِروا فی سَبیلِ اللّهِ لایَستَطیعونَ ضَربـًا فِی الاَرضِ یَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعرِفُهُم بِسِیمـهُم لایَسـَلونَ النّاسَ اِلحافـًا». این آیه درباره «اصحاب صفّه»* نازل شد که زیر سایبانی در مسجد پیامبر سکونت داشتند؛ ولی با وجود احتیاج، هیچ گاه دست نیاز به سوی کسی دراز نکردند.[42] برخی گفته اند: از جمله «لایَسـَلونَ

النّاسَ اِلحافـًا»برمی آید که آنان بدون اصرار از دیگران درخواست کمک می کردند[43]؛ ولی بیشتر مفسران استفاده چنین مفهومی را از آیه نپذیرفته و گفته اند که قید «اِلحافـًا» برای مذمت روش متداول تکدی و دور بودن اصحاب صفه از این روش است.[44] تعبیر «یَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» در آیه نیز مؤید این دیدگاه است که آنان بی اصرار نیز به تکدی مبادرت نمی کرده اند.[45]
بر پایه روایات، خداوند از آن رو حضرت ابراهیم(علیه السلام) را به دوستی خود برگزید (نساء/4، 125) که وی از هیچ کس چیزی نخواست[46] و حضرت موسی(علیه السلام) نیز به استناد آیه 24 قصص/28 در حال شدت احتیاج، دست نیاز به سوی خداوند دراز کرد نه مردم[47]: «رَبِّ اِنّی لِما اَنزَلتَ اِلَیَّ مِن خَیر فَقیر».
در احادیث نیز عزت نفس و پرهیز از تکدی ستوده شده و درخواست حاجت از دیگران ـ جز در موارد ضرورت ـ بشدت نکوهیده شده است.[48] بر اساس برخی روایات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بیعت گروهی از مسلمانان را با این شرط پذیرفت که از دیگران چیزی درخواست نکنند.[49]
در روایات دیگر، تکدی سبب ضعیف شدن زبان، از میان رفتن شجاعت و حریت و آزادگی انسان[50]، باز شدن 70 باب فقر*[51] و طولانی شدن محاسبه اخروی[52] شمرده شده است؛ همچنین آیات و احادیثی که عزت را از آنِ خدا و رسول و مؤمنان دانسته و ذلت مؤمن را نکوهش کرده[53]، مانند آیه 8 منافقون /63 به گونه ای ضمنی، تکدی را ناپسند شمرده اند.

تکدی از دیدگاه فقهی:

تکدی از دیدگاه فقهی:
حکم فقهی تکدی از دیگران نسبت به افراد گوناگون با لحاظ موقعیت آنان متفاوت است؛ به نظر برخی از فقها درخواست حاجت مالی در صورت نیاز شدید و ضرورت، جایز و گاه واجب است[54] و بعضی جواز این امر را از یکی از فقرات آیه 273 بقره/2

برداشت کرده اند: «لا یَسـَلونَ النّاسَ اِلحافـًا»، زیرا در این بخش آیه اصرار فقیران مؤمن در درخواست مال نفی گردیده است که مفهوم آن، جواز درخواست حاجت از دیگران بدون اصرار کردن است.[55]
برخی نیز جواز این امر را از آیات متعددی که مؤمنان را به کمک کردن به سائلان فراخوانده، استفاده کرده اند[56]؛ مانند آیه 10 ضحی /93: «و اَمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر» ؛ با این استدلال که اگر درخواست کمک مالی همواره ناروا می بود، کمک کردن به متکدی نیز به سبب تعاون بر حرام جایز نمی بود. بر این اساس طبق برخی احادیث، تکدی در مواردی مانند فقر شدید، بدهکاری[57] یا برای پرداخت دیه جایز است.[58]
بعضی در صورت غنی بودن شخص، تکدی را حرام[59] یا مکروه شمرده[60] و برخی درخواست کمک از دیگران را بدون نیاز شدید، خوردن مال به باطل و مصداق آیه 188 بقره/2 دانسته[61]: «و لاتَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبـطِـلِ» و در برخی احادیث چنین متکدیانی مصداق آیه 77 آل عمران/3 دانسته شده اند که بر اثر آن خداوند به چنین کسانی در قیامت نگاه نکرده، آنان را پاک نمی کند و آنان گرفتار عذاب الهی اند[62]: «و لا یَنظُرُ اِلَیهِم یَومَ القِیـمَةِ ولا یُزَکّیهِم و لَهُم عَذابٌ اَلِیم». برپایه احادیث نیز درخواست حاجت برای افزایش ثروت، آتش[63] یا گردآوری پاره های آتش[64] و مشمول کیفر اخروی به شمار رفته است.[65]

گواهی دادن متکدی:

گواهی دادن متکدی:
عدالت از جمله شرایط گواهان است که در قرآن کریم به آن ها اشاره شده است؛ مانند آیه 2 طلاق/65:«و اَشهِدوا ذَوی عَدل مِنکُم» ؛ اما به استناد احادیث، متکدی صلاحیت گواهی دادن ندارد.[66] برخی روایات علت این حکم را آن دانسته اند که متکدی با دریافت مال خشنود و با محروم شدن از آن ناخرسند می گردد.[67]

به نظر برخی فقها متکدی به سبب خواری نفس قابل اعتماد نیست[68]، از این رو نمی توان عدالت او را احراز کرد.[69] به نظر مشهور فقهای شیعه[70] و برخی از فقهای اهل سنت[71] نیز گواهی متکدی پذیرفته نیست، مگر در موارد ضروری[72] یا اشیای کوچک و کم ارزش[73]یا در امور غیر مالی همچون قتل و جرح و قذف و مانند آن.[74]

کمک رسانی به متکدی:

کمک رسانی به متکدی:
از آنجا که تکدی از نگاه اسلام در مواقع ضرورت مباح و گاه لازم شمرده می شود، کمک کردن به این گونه متکدیان از دیدگاه قرآن پسندیده و دارای پاداش است: «و یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکینـًا ویَتیمـًا و اَسیرا... فَوَقـهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِکَ الیَومِ ولَقـّـهُم نَضرَةً و سُرورا * و جَزهُم بِما صَبَروا جَنَّةً و حَریرا» (انسان/76، 8 ، 11 - 12) و گاه این کار بر مؤمنان واجب شده است[75]: «و اَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ» (حج/22، 36) و مسلمانان از راندن سائلان و پرهیز از یاری کردن آن ها منع شده اند: «و اَمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر» (ضحی/93،10) و گرنه به عذاب اخروی گرفتار می آیند: «ما سَلَکَکُم فی سَقَر * ... و لَم نَکُ نُطعِمُ المِسکین». (مدثّر/74، 42 ، 44) در احادیث نیز مؤمنان به کمک کردن به متکدیان نیازمند ترغیب شده[76] و بر پایه احادیث یکی از علل دیگری که خداوند حضرت ابراهیم(علیه السلام) را دوست خود قرارداد آن بود که هیچ سائلی را از خود نراند.[77]
آیات و روایات مزبور، شامل سائلانی نیز می شود که فقر یا غنای آنان برای ما نامعلوم است، چنان که در برخی احادیث آمده است که به سائل کمک کنید، هرچند سوار بر اسب باشد[78] یا عنان اسب او از نقره باشد.[79] اگر کسی به غنای متکدی یقین داشته باشد یا بداند که وی از مال دریافتی در راه گناه استفاده می کند، بر اساس ادله ای مانند آیه 2 مائده/5 که از تعاون بر گناه منع کرده است: «و لاتَعاونوا عَلَی الاِثمِ والعُدون» ، می توان گفت که کمک کردن به او جایز نیست.

راه های رفع نیاز متکدی:

راه های رفع نیاز متکدی:
چون

متکدی ممکن است در واقع مصداق یکی از عناوین فقیر، مسکین، ابن السبیل* و مانند این ها باشد، برای برطرف کردن نیازهای او می توان از احکامی که مورد مصرف آن ها یکی از این موارد است، بهره جست؛ مانند مصارف زکات* که در آیه 60 توبه /9 ذکر شده است[80]: «اِنَّمَا الصَّدَقـتُ لِلفُقَراءِ والمَسـکین ... وابنِ السَّبیل». برخی مفسران «مساکین» را در این آیه فقرایی دانسته اند که حاجت خود را اظهار می کنند[81]، چنان که شخص در راه مانده (ابن السبیل) در آیه نیز می تواند یکی از مصادیق سائل باشد.
بر پایه آیاتی نیز قرآن در اموال انسان ها حقی برای متکدیان و افراد محروم نهاده است: «وفی اَمولِهِم حَقٌّ لِلسّائِلِ والمَحروم» (ذاریات/51،19؛ نیز معارج/70،24) که به نظر بسیاری از مفسران «حق» در این آیات، زکاتی است که خداوند برای این افراد در اموال انسان ها گذاشته است.[82] بر اساس برخی روایات مراد از «حق» در این آیات، اموالی است که مؤمنان نذر می کنند که روزانه یا هفتگی یا ماهیانه به سائلان بپردازند.[83]
و به همین ترتیب، اعطای کمک مالی به متکدیان می تواند از موارد مصرف انفال (مذکور در آیه 7 حشر/59) و خمس (یاد شده در آیه 41 انفال/8) باشد (برای تفصیل => انفال، خمس، زکات، کفاره)، چنان که در آیات متعدد دیگر منع کنندگان از زکات و دیگر حقوق واجب مساکین، شایسته عذاب الهی دانسته شده اند[84]: «و لایَحُضُّ عَلی طَعامِ المِسکین». (حاقّه/69، 24؛ نیز مدثّر/74، 42، 44 ، فجر /89، 18) برخی مفسران مراد را کسانی دانسته اند که وقتی سائلی نزد آنان می آید، دیگران را به اطعام* وی وا نمی دارند.[85]
از جمله منابع تأمین نیاز سائلان، گوشت قربانی در مناسک حج است: «والبُدنَ جَعَلنـها لَکُم مِن شَعـئِرِ اللّهِ ... فَاِذا وجَبَت جُنوبُها فَکُلوا مِنها واَطعِموا القانِعَ والمُعتَر»(حجّ/22، 36)؛«فَکُلوا مِنها و اَطعِموا البائِسَ الفَقیر». (حج/22،28) در احادیث شیعه[86] و اهل سنت[87] نیز این موضوع هست و بر پایه آن، بسیاری از فقها اطعام فقرا ـ اعم از سائل و غیر سائل ـ را از گوشت قربانی واجب[88] و شماری

مستحب شمرده اند[89] و بیشتر آن ها بر آن اند که باید ثُلث گوشت قربانی را صدقه دهد[90] و برخی به دادن نیمی از قربانی فتوا داده اند.[91]
اموال دیگری که می توان از آن نیاز برخی متکدیان را برآورد، اموال مانده از میت است، از این رو قرآن کریم در آیه 8 نساء/4 به مؤمنان فرمان داده است که اگر هنگام تقسیم ارث، مساکین در مجلس حضور یافتند، مقداری از اموال میت را به آن ها بدهید: «و اِذا حَضَرَ القِسمَةَ اُولوا القُربی والیَتـمی والمَسـکینُ فَارزُقوهُم مِنه». عده ای دادن بخشی از ارث به این افراد از جمله سائلان را واجب دانسته اند[92]؛ اما برخی گفته اند که این آیه با آیات ارث نسخ شده است و این حکم را مربوط به صدر اسلام دانسته اند[93] و عده ای ضمن رد نسخ، آن را حکمی استحبابی شمرده اند که ورثه میت بهتر است به آن عمل کنند.[94]
راه دیگر کمک به متکدیان نیازمند، انفاق های مستحب است که آیات متعددی مؤمنان را بدان ترغیب کرده اند؛ در آیه 177 بقره/2 کمک کردن به سائلان از جمله وجوه نیکی به شمار رفته و کمک کنندگان، صادق و باتقوا خوانده شده اند: «ولـکِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِاللّه ... و ءاتَی المالَ عَلی حُبِّه ... السّائِلین... اُولـئِکَ الَّذینَ صَدَقوا واُولـئِکَ هُمُ المُتَّقون». برخی مراد از «المالَ» را در این آیه زکات و دیگر انفاق های واجب[95] و عده ای اعم از انفاق های واجب و مستحب[96] و شماری دیگر صرفاً انفاق های مستحب دانسته اند.[97]
آیات 5 - 22 انسان /76 و آیه 55 مائده/5 نیز به انفاق های مستحب اشاره دارد که قرآن در این آیات با مدح انفاقگران، مسلمانان را به کمک کردن به سائلان نیازمند ترغیب کرده است؛ همچنین برخی مفسران یکی از مصادیق حق در آیه 141 انعام/6 را که قرآن به پرداخت آن فرمان داده است: «وءاتوا حَقَّهُ یَومَ حَصادِه» صدقات مستحب دانسته اند که به متکدیان و مساکین می دهند.[98] (=> انفاق)

آداب و شیوه های کمک رسانی به متکدی:

اشاره

آداب و شیوه های کمک رسانی به متکدی:
شماری از آداب و شیوه های

پسندیده کمک به متکدیان در قرآن کریم ذکر شده اند؛ از جمله:

1. گفتار و کردار شایسته با متکدیان:

1. گفتار و کردار شایسته با متکدیان:
در آیه 10 الضحی /93 از رفتار خشونت آمیز با سائلان منع شده است[99]: «و اَمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر». در تفسیر آیه گفته شده است که هنگام مراجعه متکدی باید چیزی به او بخشید و گرنه با وی به گونه ملایم و شایسته سخن گفت[100]؛ همچنین در آیه ای دیگر به سخن گفتن با سائلان به گونه لطف آمیز و شایسته، در صورت کمک نکردن به آنان، توصیه شده است[101]: «و اِمّا تُعرِضَنَّ عَنهُمُ ابتِغاءَ رَحمَة مِن رَبِّکَ تَرجوها فَقُل لَهُم قَولاً مَیسورا».(اسراء/17،28) در شأن نزول این آیه نقل شده است هنگامی که سائلی نزد پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) می آمد، اگر مالی نزد آن حضرت نبود، برای آنکه به سائل پاسخ منفی ندهد، سکوت می فرمود تا خداوند رزقی را برای او برساند. این آیه آن حضرت را به سخن گفتن با گفتار نیک در این گونه موارد فرمان داد[102]؛ همچنین نقل شده است که در این گونه موارد، حضرت می فرمود: خداوند تو و ما را از فضل خود روزی دهد.[103]برخی گفته اند که «قول میسور» در آیه، گفتن جملات «رزقک اللّه» و «بارک اللّه فیک» و مانند این هاست[104] و عده ای آن را وعده نیکو[105] و بعضی هرگونه سخن نیک و محبت آمیز دانسته اند.[106] آیه 8 نساء/4 نیز در مورد سائلان چنین توصیه کرده است.
در آیه 263 بقره/2 افزون بر شایسته سخن گفتن، به بخشش و عفو متکدیان نیز سفارش شده است: «قَولٌ مَعروفٌ و مَغفِرَةٌ خَیرٌ مِن صَدَقَة یَتبَعُها اَذیً». شماری از مفسران «مَغفِرَةٌ» را در این آیه، عفو متکدیانی دانسته اند که نیاز خود شان را به گونه ای خشونت آمیز و ناپسند اظهار می کنند.[107]

2. حفظ آبروی متکدیان:

2. حفظ آبروی متکدیان:
در متون دینی بر ضرورت رعایت کرامت انسانی و احترام متکدیان سخت تأکید شده، از این رو توصیه شده است تا می شود کمک کردن به آن ها پنهانی صورت گیرد، بر این اساس قرآن کریم صدقه پنهانی را بهتر و دارای پاداشی بیشتر دانسته است: «اِن تُبدوا الصَّدَقـتِ فَنِعِمّا هِیَ واِن تُخفوها و تُؤتوهَا

الفُقَراءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکُم و یُکَفِّرُ عَنکُم مِن سَیِّـاتِکُم» (بقره/2،271)، زیرا چنین صدقه ای افزون بر حفظ آبرویِ نیازمند، از ریا نیز به دور است.[108] برخی نیز واژه «مَغفِرَةٌ» را در آیه 263 بقره/2 به معنای پنهان داشتن سائل و نیز صدقه ای دانسته اند که به او داده می شود.[109]
در روایات و سیره اهل بیت(علیهم السلام) نیز بر نگهداشتن آبروی سائلان نیازمند بسیار تأکید و توصیه شده است که پیش از درخواست متکدی، به وی کمک شود.[110] حضرت علی(علیه السلام) برای حفظ آبروی متکدی گاه چراغ را خاموش می کرد[111]، یا امام رضا(علیه السلام)بدون باز کردن در به سائل کمک می کرد[112]؛ همچنین احادیث بر انفاق شبانه تأکید دارند.[113]
افزون بر شرایط و آداب یاد شده، چون کمک مالی به متکدی مصداق انفاق واجب یا مستحب به شمار می رود، رعایت کردن شرایط و آداب انفاق که در قرآن کریم بر آن ها تأکید شده در اینجا نیز شایسته است؛ مانند کمک کردن از اموال مرغوب و محبوب، پرهیز از منت گذاری و آزاررسانی به سائلان و انفاق از مال حلال. (=> انفاق*)