گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هشتم
تکذیب


اشاره

تکذیب : انکار حقایق، دروغ دانستن آیات خدا و متهم کردن پیامبران به دروغگویی
تکذیب مصدر باب تفعیل از ماده «ک ـ ذ ـ ب» به معنای انکار کردن، دروغ پنداشتن چیزی و نسبت دروغ دادن به کسی است.[1]
تکذیب در اصطلاح قرآن و روایات، در برابر تصدیق (ایمان)[2] و به معنای انکار حقایقی مانند خداوند، پیامبر، امام و روز قیامت است[3]و به طور کلی مکذِّب کسی است که حق را تکذیب کند.[4]

قرآن کریم در بیش از 200 آیه (به طور صریح یا غیر صریح) به موضوع تکذیب پرداخته است. در این آیات از تکذیب این امور سخن به میان آمده است: آیات الهی (انعام/6،39)، حق (انعام /6،5، 66)، انبیا و مرسلین (شعراء/26،205؛ بقره/ 2، 87)، بیم دهندگان (قمر/54،23)، قرآن (انعام/6،57؛ یونس/10، 39؛ قلم/ 68، 44)، سخن راست خداوند (زمر/39،32)، نعمت های الهی (الرحمن/55، 13، 16)، لقای الهی (انعام/6،31؛ یونس/10، 45)، لقای آخرت (مؤمنون/ 23، 33)، روز جزا[5] (انفطار/82،9؛ حاقّه/69،4)، قیامت (فرقان/25،11) و پاداش نیکوتر. (لیل/92،9)

ارتباط تکذیب با کفر و ظلم:

ارتباط تکذیب با کفر و ظلم:
گرچه تکذیب خودش کفر* نیست؛ لیکن بر کفر دلالت می کند[6]، زیرا در تعریف کفر گفته شده که آن جهل به معارف است و گاه همراه با استکبار و تکذیب پیامبران و کتاب های آسمانی است و گاه مانند کفر مستضعفان بدون انکار است.[7] کفر در صورت همراه بودن با تکذیب مستلزم خلود در آتش دوزخ است: «والَّذینَ کَفَروا و کَذَّبوا بِـایـتِنا اُولـئِکَ اَصحـبُ النّارِ هُم فیها خــلِدون» (بقره/2،39) و گرنه در آن احتمال نجات هست، گرچه پس از توقف طولانی یا کوتاه در جهنم باشد.[8] برخی از واژه «اصحاب» در آیه 19 حدید/57: «والَّذینَ کَفَروا و کَذَّبوا بِـایـتِنا اُولـئِکَ اَصحـبُ الجَحیم»خلود را نسبت به صورت نخست استفاده کرده اند.[9]
قرآن کریم، کسی را که بر خداوند افترا بسته یا آیات دلالت کننده بر وی را تکذیب کند، ظالم ترین انسان ها دانسته است: «و مَن اَظلَمُ مِمَّنِ افتَری عَلَی اللّهِ کَذِبـًا اَو کَذَّبَ بِـایـتِهِ». (انعام/6،21) در توضیح آن باید گفت که ظلم عبارت از انحراف و خروج از حد وسط است و تحلیل دقیق عقلی مفید آن است که زشتی هر گناهی به مقدار ظلمی است که در آن وجود دارد و همان گونه که ظلم با اختلاف ویژگی های ظالم، کوچک یا بزرگ می شود، با توجه به کسی که ظلم بر وی واقع شده یا اراده شده واقع شود نیز کوچک و بزرگ می گردد و هرچه شأن آن شخص عظیم تر باشد، ظلم نیز بزرگ تر خواهد بود و از آنجا که چیزی بزرگ تر و والاتر از خداوند و آیات وی نیست، کسی که به خدا افترا بسته یا آیات وی را تکذیب کند، ظالم ترین شخص خواهد بود، هرچند در حقیقت به خود ستم کرده است.[10]

تکذیب انبیا، شیوه مخالفان :

تکذیب انبیا، شیوه مخالفان :
تکذیب و متهم ساختن پیامبران به دروغگویی از شیوه های معمول مخالفان انبیا بوده است. قرآن تکذیب نوح(علیه السلام) (هود/ 11، 27)، هود(علیه السلام) (اعراف/7، 66)، صالح(علیه السلام) (قمر/54، 25)، موسی(علیه السلام) (غافر/40،

37)، شعیب(علیه السلام) (شعراء/26،186)، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) (ص/38، 4) و همه انبیا (یس/36، 15؛ آل عمران /3،184) از سوی اقوام ایشان را نقل کرده و صبر و بردباری آنان در برابر این تکذیب ها (انعام/6، 34) را یادآور شده است و به رسول گرامی خود که از تکذیب اندوهگین گردیده (انعام/6،33) دلداری داده و او را به صبر و بردباری فراخوانده است.[11] برخی، اصل نبوت و همه انبیا را انکار کرده و برخی نیز بعضی از انبیا را منکر بوده اند[12] و از آنجا که همه انبیا هدف و شخصیت حقوقی واحدی دارند[13]، انکار بعضی از آن ها به منزله انکار تمامی آنان است[14] و از این نظر این دو گروه تفاوتی با یکدیگر ندارند و هر دو گروه مستحق عذاب اند.
در برخی روایات تکذیب اهل بیت(علیهم السلام) همانند تکذیب پیامبران دانسته شده و به تکذیب کنندگان وعده ناخوشایند مجازات و عذاب اخروی داده شده است.[15]

عوامل تکذیب:

اشاره

عوامل تکذیب:
قرآن کریم ضمن گزارش تکذیب پیامبران و حقایق از سوی اقوام ایشان به عوامل آن نیز اشاره کرده است:

1. جهل و نادانی:

1. جهل و نادانی:
گاهی بی خبری افراد از حکمت ها، حقایق، معارف، احکام و اهداف بلند انبیا موجب تکذیب و انکار حقایق از سوی آن هاست: «بَل کَذَّبوا بِما لَم یُحیطوا بِعِلمِه ...». (یونس/10،39)[16] در برخی روایات نیز نادانی و ضعف بصیرت، از عوامل تکذیب به شمار آمده است.[17]

2. هواپرستی و استکبار:

2. هواپرستی و استکبار:
برخی کوته فکران، تمایلات و خواسته های خویش را معیار خوب و بد دانسته، هر چیزی را که موافق خواسته ها و هوس های خود نیابند از سرِ استکبار، تکذیب و انکار می کنند: «اَفَکُلَّما جاءَکُم رَسولٌ بِما لاتَهوی اَنفُسُکُمُ استَکبَرتُم فَفَریقـًا کَذَّبتُم و فَریقـًا تَقتُلون». (بقره/2،87)

3. استبعاد:

3. استبعاد:
بر اساس آیه 94 اسراء/17 از جمله چیزهایی که سبب انکار پیامبر(صلی الله علیه وآله) دانسته شده بعید شمردن رسالت شخصی از جنس بشر است: «و ما مَنَعَ النّاسَ اَن یُؤمِنوا اِذ جاءَهُمُ الهُدَی اِلاّ اَن قالوا اَبَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَسُولا». (اسراء/17،94)

4. گناهان پیاپی:

4. گناهان پیاپی:
عاقبت اعمال سوء و ارتکاب گناهان پیاپی، تکذیب آیات الهی است: «ثُمَّ کانَ عـقِبَةَ الَّذینَ اَســوا السّوای اَن کَذَّبوا بِـایـتِ اللّه» (روم/30،10)، چون کسی که در شهوت ها فرو رفته و به گناه دلبسته باشد، هیچ

چیزی از جمله معاد و قیامت نمی تواند مانع ازگناه او باشد: «و ما یُکَذِّبُ بِهِ اِلاّ کُلُّ مُعتَد اَثیم».(مطفّفین/83،12) «مُعتَد» به معنای متجاوز است و مراد از آن در اینجا متجاوز از حدود عبودیت است و «اَثیم» کسی است که گناهان فراوانی داشته باشد.[18]

5. ثروت اندوزی و دنیاطلبی:

5. ثروت اندوزی و دنیاطلبی:
دنیاطلبی و فرو رفتن در ورطه مادیات باعث غفلت و غرور و ضعف عقل می شود و انسان می پندارد اگر در دنیا به ثروتی رسید، شایستگی آن را داشته و همواره آن را خواهد داشت.[19] ثروت اندوزی، گاه باعث تردید در فرارسیدن قیامت:«و ما اَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً» (کهف/18،36) یا حتی تکذیب آن می گردد: «و کَذَّبَ بِالحُسنی ... و ما یُغنی عَنهُ مالُهُ اِذا تَرَدّی». (اللیل/92،9 ، 11)

پیامدهای تکذیب:

اشاره

پیامدهای تکذیب:
طبق بسیاری از آیات، مکذبان فرجام خوشایندی نداشته و سرانجام، آثار سوء تکذیب دامنگیرشان خواهد شد[20]: «فَقَد کَذَّبتُم فَسَوفَ یَکونُ لِزامّا». (فرقان/25،77) پیامدهای تکذیب در دو بخش قابل پیگیری است:

1. پیامدهای دنیوی

أ. گمراهی:

أ. گمراهی:
خداوند تکذیب کنندگان آیات الهی را مجازات کرده، آنان را گمراه می کند یعنی از شنیدن و استجابت کلام حق، ناشنوا و از گفتن کلام حق و شهادت به توحید و رسالت، لال می کند و آنان را در تاریکی هایی قرار می دهد که حقایق را نمی بینند: «والَّذینَ کَذَّبوا بِـایـتِنا صُمٌّ وبُکمٌ فِی الظُّـلُمـتِ مَن یَشَاِ اللّهُ یُضلِلهُ...». (انعام/6،39)[21]

ب. طبع قلب:

ب. طبع قلب:
«تِلکَ القُری نَقُصُّ عَلَیکَ مِن اَنبائِها و لَقَد جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنـتِ فَما کانوا لِیُؤمِنوا بِما کَذَّبوا مِن قَبلُ کَذلِکَ یَطبَعُ اللّهُ عَلی قُلوبِ الکـفِرین». (اعراف/7،101)[22] طبع قلب به معنای مهر زدن و نهادن علامت کفر بر قلب کافر است که ملائکه هنگام مشاهده آن علامت در می یابند که وی دیگر ایمان نمی آورد.[23] چنین شخصی از بهره های معنوی محروم گشته، تنها بهره وی همانا تکذیب است.[24]

ج. استدراج و امهال:

ج. استدراج و امهال:
خداوند درباره مکذبان وعده داده است که به زودی و ناخودآگاه آنان را دچار استدراج می کند تا شقاوت آنان تمام شده، در ورطه هلاکت افتند[25]: «فَذَرنی و مَن یُکَذِّبُ بِهـذا الحَدیثِ سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمون» (قلم/68،44) و به آن ها مهلت خواهد داد تا بر گناهان خود بیفزایند[26]، زیرا تدبیر وی

[سخت ]استوار است: «واُملی لَهُم اِنَّ کَیدی مَتین». (قلم/68،45) (=> استدراج)
افزون بر موارد یاد شده که بیشتر مربوط به عقوبت های فردی اند، چنان چه جامعه نیز دچار تکذیب شود به عنوان مجازات از انواع برکات و خیرات زیاد محروم می شود: «ولَو اَنَّ اَهلَ القُرَی ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکـت مِنَ السَّماءِ والاَرضِ و لـکِن کَذَّبوا فَاَخَذنـهُم بِما کانوا یَکسِبون» (اعراف/7،96)؛[27] همچنین در صورتی که همه یا اکثر افراد جامعه از مکذبان باشند سنّت الهی آن است که تکذیب کنندگان با انواع بلاها به هلاکت برسند[28]: «قَد خَلَت مِن قَبلِکُم سُنَنٌ فَسیروا فِی الاَرضِ فَانظُروا کَیفَ کانَ عـقِبَةُ المُکَذِّبین» (آل عمران/3،137 و نیز یونس/10، 39)،از این رو آیات فراوانی با ذکر سرنوشت اقوامی که پیامبران خود را تکذیب کرده اند مردم را به عبرت گیری از سرنوشت شوم آن ها دعوت می کند، چنان که در آیه 136 اعراف/7 سرنوشت قوم نوح، یعنی گرفتن انتقام الهی از آن ها و غرق ساختن آنان در دریا به سبب تکذیب آیات الهی و غفلت از آن ها گزارش شده است: «فانتَقَمنا مِنهُم فَاَغرَقنـهُم فِی الیَمِّ بِاَنَّهُم کَذَّبوا بِـایـتِنا و کانوا عَنها غـفِلین». در روایت نیز وارد شده که مکذبان از قوم نوح بر اثر تکذیب و سایر قوم وی نیز به سبب رضایت به تکذیب آنان غرق شدند.[29]براساس آیه 37 عنکبوت/29 اصحاب مدین نیز به سبب تکذیب شعیب(علیه السلام) زلزله آنان را فرا گرفت و بامدادان در خانه هایشان از پا درآمدند: «فَکَذَّبوهُ فَاَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ فَاَصبَحوا فی دارِهِم جـثِمین».

2. پیامدهای اخروی:

اشاره

2. پیامدهای اخروی:
افزون بر اینکه در 12 آیه به هلاکت و نابودی مکذبان و نفرین بر آن ها با تعبیر «ویلٌ یَومَئِذ لِلمُکَذِّبین» در قیامت تصریح شده[30] (10 آیه در مرسلات/77[31] و دو آیه در طور/52،11 و مطفّفین/83،1) در آیات دیگری نیز پیامدهای گوناگون تکذیب آنان بیان شده است:

أ. حبط عمل:

أ. حبط عمل:
اعمال مکذبان حبط شده و بهره ای از ثواب اعمال خود نخواهند داشت[32]: «والَّذینَ کَذَّبوا بِـایـتِنا و لِقاءِ الأخِرَةِ حَبِطَت اَعمــلُهُم» (اعراف/7،147)، زیرا اعمال خود را مطابق دستور انجام نداده اند.[33]

ب. حسرت:

ب. حسرت:
از جمله عذاب های بزرگ تکذیب کنندگان در قیامت حسرت آن ها بر زیانکاری است، زیرا هم سرمایه خود را از دست داده و هم سودی به دست نیاورده اند: «قَد خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی اِذا جاءَتهُمُ السّاعَةُ بَغتَةً قالوا یـحَسرَتَنا عَلی ما فَرَّطنا فیها و هُم

یَحمِلونَ اَوزارَهُم عَلی ظُهورِهِم اَلا ساءَ ما یَزِرون». (انعام/6،31)

ج. چشیدن عذاب:

ج. چشیدن عذاب:
به مکذبان چنین خطاب می شود که همان آتشی را که منکرش بودید بچشید: «و قیلَ لَهُم ذُوقوا عَذابَ النّارِ الَّذی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبون». (سجده/32،20)

د. خلود در جهنم:

د. خلود در جهنم:
آنان در آتش جهنم دائماً خواهند ماند. «والَّذینَ کَفَروا وکَذَّبوا بِـایـتِنا اُولـئِکَ اَصحـبُ النّارِ هُم فیها خــلِدون» (بقره/2،39)




شایان ذکر است که بر اساس نظری در آیه «و یَومَ نَحشُرُ مِن کُلِّ اُمَّة فَوجـًا مِمَّن یُکَذِّبُ بِـایـتِنا...» (نمل/27،83) می توان یکی از پیامدهای اخروی تکذیب را حشر مکذبان همراه با ذلت و خواری دانست. برداشت مذکور در صورتی است که آیه مربوط به قیامت بوده، کلمه «مِن» در آن برای تبیین باشد نه تبعیض و نیز واژه «حشر» تنها در جمع و بر وجه اذلال و خوار کردن به کار رود[34]؛ ولی بر اساس روایات اهل بیت(علیهم السلام) آیه مربوط به رجعت بوده[35]، «مِن» در آن برای تبعیض و بدین معناست که در رجعت، برخی از مکذبان که ستمشان به نهایت رسیده، به دنیا باز می گردند تا از آنان انتقام گرفته شده، بخشی از عذابی را که مستحق آن هستند، بچشند، در حالی که در قیامت همه انسان ها بدون استثنا محشور می شوند: «... و حَشَرنـهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم اَحَدا».(کهف/18،47)

تکرار در قرآن کریم

اشاره

تکرار در قرآن کریم
تَکرار (به فتح تاء) از ماده «ک ـ ر ـ ر» به معنای باز گرداندن قول یا فعلی[1] برای بار دوم[2] و مصدر غیر قیاسی باب تفعیل است.[3]برخی معتقدند همان مصدر قیاسی باب «تفعیل» است که «الف» آن عوض از «یاء» است.[4]
تکرار در اصطلاح علمای بلاغت عبارت است از دلالت دوباره لفظ بر معنا با تکرار آن[5] و در قرآن پژوهی از اسلوب های بلاغی قرآن به شمار می آید[6] و ناظر به آیاتی است که لفظ، عبارت یا معنایی از آن در آیات دیگر به نحوی تکرار شده اند؛ کم باشد یا زیاد و تکرار با عین عبارت باشد یا با اختلافی اندک و در یک سوره باشد یا چند سوره.

عنوان ها:

اشاره

عنوان ها:
در پژوهش های قرآنی این بحث با عناوینی گونه گون مطرح می شود که برخی از آن عناوین کاربرد بیشتری دارد؛ عناوینی چون التکرار[7]، الترداد[8]، التصریف[9]، متشابه القرآن[10]، آیات المشتبهات[11] و الاشباه.[12] برخی نیز نمونه هایی از این بحث را با عنوان عام تر «مشکل القرآن» مطرح ساخته اند.[13]

1. الترداد:

1. الترداد:
بعضی از پژوهندگان بلاغت و علوم قرآن از تکرار به «ترداد» یا «تردید» تعبیر کرده اند، چنان که جاحظ در البیان والتبیین مبحثی را با این نام گشوده، می گوید: قد رأیناالله عزوجل ردّد ذکر قصة موسی و هود و هارون و... .[14]
سیوطی «تردید» را قسمی از تکرار دانسته، معتقد است وقتی لفظی دو بار تکرار شود و بار دوم متعلق به معنایی غیر از معنای اول باشد در این صورت تردید صورت گرفته است؛ مانند آیه «فَبِاَیِّ

ءالاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان»که 31 بار در سوره الرحمن تکرار شده و هر بار به مضمون آیه قبل از خودش تعلق گرفته است.[15]

2. التصریف:

2. التصریف:
تصریف از ماده «ص ـ ر ـ ف» به معنای باز گرداندن چیزی از حالتی به حالتی یا تبدیل آن به چیز دیگر است.[16] در تعریف تصریف قرآنی گفته اند که تصریف آیات عبارت است از تنوع بخشیدن و ارائه آن به طرق و صورت های گوناگون بر حسب سیاقی که آن آیات در آن واقع شده اند؛ همچنین تنوع بخشیدن به معانی و اسلوب ها و انتقال از یک معنا به معنای دیگر و از یک اسلوب به اسلوب دیگر و نیز تفنن در ادای یک معنا با الفاظ و طرق متعدد را تعریف آیات گویند که قرآن کریم این شیوه را برای بیان اصول عقیده و ارائه ادله آن و نیز بیان قصص و امثال و ترغیب و ترهیب و وعد و وعید و دیگر موضوعات به کاربرده است.[17]
از نمونه های تصریف در معانی می توان به تصریف قصه های حضرت موسی و نوح اشاره کرد که در قرآن کریم در سوره های متعدد و با سبک های مختلف ارائه شده اند.[18]
تصریف و تغییر سبک سخن از اقسام بلاغت و از ویژگی های سبک قرآنی و فنی از فنون اعجاز آن است.[19] تصریف را در معنای مورد بحث قرآن کریم نیز به کاربرده است: «ولَقَد صَرَّفنا لِلنّاسِ فی هـذا القُرءانِ...».(اسراء/17، 89) جمعی از مفسران «صَرَّفنا»را به معنای برگرداندن و تکرار با بیان و سبک های مختلف دانسته اند.[20] کاربران واژه تصریف به ادله ای چون قرآنی بودن این واژه، توهم زیادت و بی فایده بودن، قبح و کراهت و دلزدگی و ملالت از واژه تکرار و نیز اینکه تکرارهای قرآن به واقع تکرار نیستند و در هر یک اهداف و اغراض متعالی فراتر از یک تکرار متعارف نهفته است، به استعمال اصطلاح تصریف به جای تکرار توصیه می کنند.[21]

3. المتشابه:

3. المتشابه:
دو اصطلاح تکرار و متشابه پرکاربردترین عناوین به کار رفته در این بحث اند و از این رو، متشابه و مشتقات آن (مشتبهات، الاشباه) رواج و شهرت بیشتری دارد.
متشابه بر مشابهت چیزی با چیزی دلالت می کند.[22] ابن منادی (م. 336 ق.) از پیشگامان تألیف در متشابه القرآن با گسترش دادن دایره کاربرد این واژه، برای متشابه انواع مختلفی بیان

کرده است.[23] روشن است که مستند ابن منادی در این توسعه، همان ریشه لغوی متشابه است که هر مشابهتی را که موجب ابهام و اشکال شود در بر می گیرد؛ اما دیگر مصنفان علوم قرآنی عمدتاً دو نوع متشابه را مطرح کرده اند: متشابه در برابر محکم و نیز متشابه در معنای مورد بحث که از آن به متشابه لفظی تعبیر می کنند.[24]
متشابه لفظی را به آوردن یک سخن در صورت های گوناگون و فواصل مختلف تعریف کرده اند: هو إیراد القصة الواحدة فی صور شتی و فواصل مختلفه.[25] مراد از قصه در این تعریف خصوص قصص قرآنی نیست، بلکه بر اساس معنای لغوی[26] آن هر امر و موضوعی به طور مطلق است، چنان که این معنا از شواهدی که آنان برای قصه ذکر کرده اند به دست می آید.[27]

پیشینه:

پیشینه:
سخن درباره پیشینه دقیق این بحث به دلیل نبودن اخبار قطعی، دشوار است. بر اساس پاره ای روایات، بعضی از زنادقه در محضر امام حسن مجتبی(علیه السلام) وجود تکرار در سوره کافرون را مورد نقد قرار دادند و امام با پاسخی مستدل خدشه آنان را به ساحت قرآن ناروا دانستند.[28] افزون بر این، می توان گفت نخستین پدیدآورندگان این علم، قاریان بودند که در آغاز برای آسان شدن حفظ الفاظ مشابه، به این بحث اهتمام ورزیده، کتاب هایی نوشتند؛ نخستین تألیف به جا مانده از ابوالحسن علی بن حمزه کسایی (م. 179 ق.) از قرای سبعه با نام مشتبهات القرآن است که به گردآوری آیات متشابه لفظی اختصاص یافته است.[29] از گفتوگوی ابن منادی (م. 336 ق.) با ابوالحسن ادریس (م. 292 - 293 ق.) از پیشوایان علم قرائت و شاگرد خلف بن هشام (م. 229 ق.) از قرای عشره چنین برمی آید که فرّاء (م. 207 ق.) کتابی در این زمینه داشته است؛ آن گاه ابن منادی از کتاب های خلف ابن هشام، صاحب بن عبدان، ابو موسی الزرقی که از قاریان بودند نام می برد که وی بر این کتاب ها دست یافته است.[30]
سپس عده ای در تألیف متشابه القرآن افراط کرده دامنه آن را به طور اغراق آمیزی گسترش دادند و از تکرار پاره ای کلمات نظیر مَن، مِن، ما، لن، کیف و حتی فراتر از این تعداد تکرارهایی از نوع تکرار دو کلمه متقارن و کنار هم سخن راندند.[31] رفته رفته شیوه دیگری در تصنیف آیات

متشابه به کار گرفته شد و آن روش جمع آیات متشابه بر اساس هر سوره به ترتیب مصحف شریف بود که نوع «سوری» نام گرفت، بر خلاف نوع «ابوابی» که یک آیه یا عبارت قرآنی بدون توجه به ترتیب سوره انتخاب و آیات متشابه در ذیل آن آورده می شد که مشتبهات القرآن کسایی از این نوع است. ابن منادی این دو نوع را در دو فصل جداگانه در کتابش آورده است.[32]
در مرحله نهایی تکامل این علم، همت گروهی از علما به توجیه و بیان سبب و حکمت آیات متشابه از جهت موارد اشتراک و افتراق آیات معطوف شد و به این ترتیب تحولی بزرگ در این علم پدیدار گردید که افزون بر زدودن پندارهای اشکال و ضعف و خطا از ساحت قرآن به کشف جلوه جدیدی از اعجاز اسلوبی قرآن انجامید.[33]
کتب متشابه القرآن بر اساس سیر تطور چند دسته اند: 1. کتاب هایی که تنها به گردآوری آیات متشابه پرداخته و عمدتاً برای تسهیل حفظ قرآن توسط قاریان نوشته شده اند.
افزون بر کتاب مشتبهات القرآن کسایی و متشابه القرآن العظیم ابن منادی و کتبی که ذکر آن ها گذشت، از نگاشته های عصر حاضر نیز می توان این کتاب ها را نام برد: أ. دلیل المتشابهات اللفظیة فی القرآن الکریم اثر محمد بن عبداللّه الصغیر؛ ب. دلیل الحیران فی متشابهات القرآن اثر عبد المنعم کامل شعیر؛ ج. اغاثة اللهفان فی ضبط متشابهات القرآن اثر عبداللّه عبدالحمید الوراقی؛ د. المختصر المفید فی متشابهات القرآن المجید اثر سعاد عبد الفتاح ابراهیم؛ هـ . هدایة الحیران فی متشابه الفاظ القرآن اثر احمد عبد الفتاح الزواوی.
2. کتاب هایی که آیات متشابه قرآن را به نظم در آورده اند؛ مانند: أ. هدایة المرتاب و غایة الحفاظ و الطلاب فی تبیین متشابه الکتاب اثر علم الدین علی بن محمد سخاوی (م. 643 ق.)؛ ب. تتمة البیان لما اشکل من متشابه القرآن اثر عبد الرحمن بن اسماعیل مقدسی معروف به ابی شامه (م. 665 ق.) که شاگرد سخاوی است؛ ج. منظومه محمد بن مصطفی الخضری الدمیاطی (م. 1287 ق.).[34]
3. کتاب هایی که به توجیه متشابه القرآن اختصاص دارند؛ مانند: أ. البرهان فی توجیه متشابه القرآن لما فیه من الحجة و البیان اثر محمود بن حمزه بن نصر کرمانی (م. 505 ق.) که با نام اسرار التکرار نیز به چاپ رسیده است؛ ب. درة التنزیل و غرة التأویل اثر محمد بن عبداللّه الاصبهانی معروف به خطیب اسکافی (م. 420 ق.). برخی نیز این کتاب را منسوب به راغب اصفهانی دانسته اند[35]؛ ج. ملاک التأویل القاطع لذوی الالحاد و التعطیل فی توجیه المتشابه

اللفظی من آی التنزیل اثر ابن الزبیر الغرناطی (م. 708 ق.) که در حقیقت تلخیص کتاب درة التنزیل اسکافی همراه با اضافاتی از سوی مؤلف[36] و کامل ترین کتاب در نوع خود است؛ د. کشف المعانی فی المتشابه من المثانی اثر بدرالدین بن جماعه (م. 733 ق.)؛ هـ . کتاب هایی چون اسرار التنزیل یا قطف الازهار سیوطی،[37] فتح الرحمن بکشف ما یلتبس فی القرآن زکریا الانصاری (م. 926 ق.)[38]، اضواء علی متشابهات القرآن (حاوی 1651 پرسش و پاسخ) خلیل یاسین.[39] امالی سید مرتضی[40] و تأویل مشکل القرآن ابن قتیبه[41] نیز گرچه به طور کامل به این موضوع اختصاص ندارند، مباحثی را درباره متشابه خود جای داده اند.
4. کتبی که به اصل بحث تکرار و مباحث نظری آن پرداخته اند، بدون اینکه به بیان تمامی آیات مربوط یا حکمت تکرار آن ها بپردازد؛ مانند: أ. ظاهرة التکرار فی القرآن الکریم اثر عبد المنعم السید حسن؛ ب. التکرار اثر حسین نصّار؛ ج. اسرار التکرار فی لغة القرآن اثر محمد السید شیخون؛ د. تجزیه و تحلیل علت تکرار الفاظ و مفاهیم قرآن کریم اثر پریچه ساروی.
5. افزون بر آنچه در برخی تفاسیر ذیل آیات مربوط مطرح شده[42]، کتب علوم قرآنی نیز معمولا بابی را به آن اختصاص داده اند.[43] در نگاشته های ویژه تبیین اعجاز و نیز قصص قرآن نیز می توان رد پای این بحث را یافت، زیرا در آغاز چنین پنداشته می شود که تکرار در قرآن با معجزه بودن آن سازگار نیست؛ لیکن دانشمندان به این پندار نادرست پاسخ داده اند[44] و از آنجا که بخش مهمی از تکرار قرآنی، تکرار معنا در عین اختلاف الفاظ است مانند تکرار در قصص قرآن، در کتب ویژه قصص قرآن نیز می توان نشانه ای از این بحث را یافت.[45]

اهمیت بحث و ارتباط آن با سایر علوم:

اهمیت بحث و ارتباط آن با سایر علوم:
فهم درست کلام الهی، کشف اغراض و اهداف خداوند از چینش آیات، زدودن شبهه ها از ساحت قرآن، اثبات اعجاز کتاب الهی، صیانت قاریان و حافظان از خطا در حفظ آیات، ایمان به عظمت گفتار الهی و کشف گوشه ای از ظرایف و لطایف نهفته در کلام الهی، از جمله

فواید علم متشابه القرآن اند که به آن اهمیت ویژه ای بخشیده اند.[46] این فواید از هر دو حوزه آیات متشابه به دست می آیند: از علم المتشابه به جهت رابطه آن با علم حفظ و قرائت و نیز از جهت بحث مهم توجیه آیات متشابه لفظی که در حقیقت شاخه ای از دانش ارجمند تفسیر است.
همچنین می توان ارتباط آن را با سایر علوم به ویژه علوم قرآنی بیان کرد؛ از آنجا که بحث از تکرار در ادبیات عرب در علم بلاغت* می آید[47] ارتباط علم متشابه لفظی با علم بلاغت روشن شده، حکمت ذکر آن در بحث اسالیب القرآن و فنونه البلیغه دانسته می شود.[48]
بحث از تکرار در حوزه علوم تربیتی و روان شناسی تعلیم و تربیت نیز جایگاه مهمی دارد؛ از آنجا که قرآن کتاب تعلیم و تربیت است بهره گیری از شیوه های مؤثر تربیتی از جمله تذکر پیوسته و تکرار هدفمند معنادار می شود. علم روان شناسی تعلیم و تربیت بر تأثیر تکرار بر حافظه[49] و دقت[50] تأکید کرده، آن را از عوامل مؤثر در یادگیری می داند.
در تفسیر ترتیبی نیز این بحث از جهت توجیه و تبیین علل تشابه، ذیل آیات مربوط مطرح می شود و به نوعی با تفسیر موضوعی نیز مرتبط می شود، چنان که برخی درباره تکرار یک لفظ اصلی و کلیدی در آیات دارای وحدت موضوعی، معتقدند تبیین ابعاد دقیق و جامع موضوع و در نتیجه کمک به تفسیر موضوعی از فواید این گونه تکرار است[51]؛ مانند تکرار لفظ «شفاعت» در آیاتی از قرآن که گاه شفاعت را به طور مطلق و گاه به اذن خدا می داند و با کنار هم گذاشتن آیات مربوط دیدگاه قرآن درباره شفاعت روشن می شود.
پیوند علم متشابه القرآن با دانش های اعجاز*، قصص قرآن و قرائات نیز با توضیح گذشته روشن می شود.

تکرار و اطناب و تطویل:

تکرار و اطناب و تطویل:
درباره رابطه اطناب و تکرار دو دیدگاه عمده وجود دارد: دیدگاه نخست معتقد به تفاوت کلی اطناب و تکرار است[52]، زیرا اطناب افزودن در تعبیر و ایراد معناست؛ اما تکرار تنوع بخشیدن به مقصود برای هدف خاص و به جهت تناسب مقام و جایگاه سخن است. بر اساس این دیدگاه تکرار از جنس تصریف و گوناگون آوردن کلام است.[53]
دیدگاه دوم و مشهور آن است که تکرار از

جنس اطناب و نوعی از آن است[54]، چنان که سیوطی تحت عنوان نوع چهارم از انواع «اطناب بالزیاده» به تکرار اشاره می کند.[55]
به طور کلی می توان گفت اطناب بسط یک مطلب برای غرض و فایده ای است که گوینده در نظر دارد؛ اما تکرار، مکرر آوردن چیزی برای هدفی جدید است، هر چند هر دو اسلوب از جهت بسط و زیادت هدفمند اشتراک دارند.

تکرار در قرآن:

تکرار در قرآن:
گروهی از قرآن پژوهان وجود تکرار را در قرآن نپذیرفته، بر این باورند که آنچه بعد از جمله اول می آید و به ظاهر آن را تکرار می کند غرضی متفاوت با جمله پیشین دارد، به ویژه آنکه پذیرش تکرار موهم نوعی زیادت و ضعف در تبیین مقصود است.[56] برخی دیگر ورود تکرار را پذیرفته و علل و حکمت هایی برای آن برشمرده اند.[57] این حکمت ها نه تنها وجود تکرار در قرآن را توجیه می کنند و به طعن مخالفان پاسخ می دهند، بلکه تکرارها را جلوه ای جدید از اعجاز اسلوبی قرآن می شمارند.[58] قائلان به تکرار با تقسیم آن به تکرار مفید و پسندیده و تکرار بی فایده و مذموم[59] تکرارهای قرآن را از نوع نخست دانسته اند که در راستای تبیین مقاصد ژرف الهی هدفمندانه به خدمت گرفته شده اند، به هر حال اختلاف نظر در این باره نتیجه عملی ندارد و تفاوت مبنایی را ایجاد نمی کند، زیرا موافقان، به تکرار مفید و پسندیده نظر داشته و مخالفان نیز به انکار صرف اکتفا نکرده اند، بلکه آنان نیز با پذیرش تکرار در قرآن حکمت هایی برای اسکات خصم ارائه داده اند.[60]

تقسیم تکرار:

تقسیم تکرار:
دانشمندان در مبحث «تقسیم التکرار و المتشابه» تکرار را از ابعادی گوناگون تقسیم کرده اند. کلی ترین تقسیم صورت گرفته تقسیم به تکرار در لفظ و تکرار در معناست[61]؛ خواه لفظ یک کلمه باشد یا یک جمله و خواه شمار تکرار آن اندک باشد یا بسیار و خواه در یک سوره تکرار شود یا در چند سوره. برخی نیز آن را از جهت ارزشی به تکرار ممدوح و مذموم[62] یا مستهجن و غیر مستهجن[63] تقسیم کرده اند.
ابن جوزی (م. 597 ق.) نیز ابوابی را برای متشابه بر اساس نوع اختلاف آیات مکرر قرار داده و در هر باب فصولی را مطرح کرده، هر چند انواع آن را دقیقاً حصر نکرده است.[64] بعدها زرکشی (م.

791 ق.) با افزودن ابوابی آن را در 8 نوع تنظیم کرد که مورد توجه سیوطی و دیگران قرار گرفت. این ابواب بدین شرح اند:[65]
1. اختلاف در نظم؛ مانند «وادخُلوا البابَ سُجَّدًا وقولوا حِطَّةٌ»(بقره/2،58) و «وقولوا حِطَّةٌ وادخُلوا البابَ سُجَّدًا».(اعراف/7،161)
2. اختلاف در زیادت و نقصان؛ مانند «سَواءٌ عَلَیهِم ءَاَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لایُؤمِنون»(بقره/2، 6) و «وسَواءٌ عَلَیهِم...». (یس/36،10)
3. اختلاف در تقدیم و تأخیر؛ مانند «یَتلوا عَلَیهِم ءایـتِکَ ویُعَلِّمُهُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ ویُزَکّیهِم» (بقره/2،129) و «ویُزَکّیهِم ویُعَلِّمُهُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ» . (جمعه/62،2)
4. اختلاف در تعریف و تنکیر؛ مانند «ویَقتُلونَ النَّبِیّینَ بِغَیرِ الحَقِّ»(بقره/2،61) و «بِغَیرِ حَقّ» . (آل عمران/3،112)
5. اختلاف در جمع و اِفراد؛ مانند «لَن تَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَیّامـًا مَعدودَةً» (بقره/2،80) و «اَیّامـًا مَعدودت» . (آل عمران/3، 24)
6. اختلاف در تبدیل یک حرف به دیگری؛ مانند «اسکُن اَنتَ وزَوجُکَ الجَنَّةَ وکُلا»(بقره/2، 35) و «وزَوجُکَ الجَنَّةَ فَکُلا». (اعراف/7، 19).
7. اختلاف در تبدیل یک کلمه به دیگری؛ مانند «ما اَلفَینا عَلَیهِ ءاباءَنا»(بقره/2،170) و «ما وجَدنا عَلَیهِ ءاباءَنا» . (لقمان/31، 21)
8. اختلاف در ادغام و ترک آن؛ مانند «لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعون» (انعام/6،42) و «لَعَلَّهُم یَضَّرَّعون». (اعراف/7،94)
ابن جوزی در تقسیمی دیگر به شمار تکرار یک آیه، عبارت، یا لفظ اشاره می کند و از آنچه فقط یک بار تکرار شده آغاز می کند و با آنچه 100 بار تکرار شده مانند کلمه «فَلَمّا» پایان می دهد.[66] زرکشی افزون بر ذکر تقسیمات ابن جوزی تقسیمی را نیز از جهت جنس مکرر ارائه داده است و به تکرار اضراب (حرف بل)، تکرار امثال، و تکرار قصص اشاره می کند.[67]
برخی برای تحلیل دقیق تر و جزئی تر علل و حکمت تکرارهای قرآن تقسیمات مفصل تری را مطرح کرده اند: تقسیم تکرار از نظر قالب های لفظی و معنوی، تقسیم از نظر رابطه مختصات یعنی توجه به موقعیت و محلی که موارد مکرر نسبت به یکدیگر در قرآن دارند، و بر تقسیم تکرار از نظر تعداد، عناوین کلی این تقسیم بندی است. هریک از این عناوین زیر شاخه هایی نیز دارد.[68]

حکمت تکرار الفاظ و مفاهیم:

اشاره

حکمت تکرار الفاظ و مفاهیم:
تکرار در فرهنگ ها و زبان های مختلف برای

نشان دادن اهمیت مطلب و تأکید بر آن، اثرگذاری بر مخاطب و جلب توجه وی نقش مهمی دارد. تکرار به ویژه در مباحث مربوط به تعلیم و تربیت که عناصری مانند دقّت، تمرکز، یادگیری، توجه و فعّال سازی فراگیران در آن دخیل اند[69] نقش فزاینده تری دارد. قرآن که ژرف ترین منشور تعلیم، تربیتو هدایت آدمیان است به بهترین شکل از تکرار بهره برده است. افزون بر این، تکرار در فرهنگ عرب کاربرد گسترده دارد و با اهداف و اغراض متنوع به کار می رود[70] و از آنجا که قرآن به این زبان نازل شده در تبیین مقاصد گسترده خود مطابق با اسلوب عرب از این عنصر بهره می برد. افزون بر آنکه اعجاز قرآن موجب شده تا تکرارهای قرآن نیز جلوه ای از اعجاز آن باشد و حلاوتی افزون به آن ببخشد.[71] قرآن پژوهان در تبیین حکمت تکرار در آیات، کوشش های وسیعی کرده اند و به مدد اشارات کوتاه قرآن و ژرفکاوی در آیات و آگاهی از قواعد و اسلوب های بلاغی زبان قرآن توانسته اند به بخشی از رازهای نهفته در آن دست یابند. بی شک توهم وجود ضعف، نقص و زیادت بی فایده که مستشرقان، زندیقان و مخالفان از تکرارهای قرآن دارند[72] در ناآگاهی نسبت به زبان قرآن و بلاغت عرب و عدم تسلط بر آیات به عنوان دو رکن مهم فهم قرآن ریشه دارد، افزون بر اینکه غرضورزی و مبارزه با قرآن را نیز نمی توان نادیده انگاشت. حکمت های بیان شده گاه ویژه الفاظ و عبارات و گاه مختص معانی و مفاهیم و گاه نیز مشترک میان آن دواند؛ همچنین گاه تکرار در یک آیه، با علت هایی گوناگون تبیین می شود و گاه یک علت ویژه نوع خاصی از تکرار است. مهم ترین حکمت های تکرار عبارت اند از:

1. تذکر و یادآوری:

1. تذکر و یادآوری:
تکرار موجب یادآوری امور مهم و پرهیز از فراموشی و خطا در آن ها می گردد، چنان که قرآن در آیه 51 قصص /28 و 113 طه/20 به آن اشاره می کند؛ به طور مثال، مفسران یکی از حکمت های تکرار در آیه «فَبِاَیِّ ءالاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان» در سوره الرحمن/55 و آیه «ویلٌ یَومَئِذ لِلمُکَذِّبین» در سوره مرسلات /77 را تذکر و یادآوری اهمیت موضوع تکرار شده در این آیات می دانند.[73]

2. پندپذیری و عبرت گیری و آگاه سازی:

2. پندپذیری و عبرت گیری و آگاه سازی:
روح آدمی از طبایع مختلفی تشکیل شده که وی

را به سوی خواهش های نفسانی و شهوت ها سوق می دهند و ذکر مواعظ و عبرت ها و تکرار آن ها به ایستادگی در مقابل آن ها و تسلیم ناپذیری در برابر آن ها کمک می کند.[74] نزول تدریجی قرآن و تکرار قصص و مواعظ در همین راستا تبیین پذیرند.[75] در حقیقت تکرارهای قرآن با ساختارهای متنوع خویش همچون واعظی چیره دست روح آدمی را به سوی صلاح و تزکیه حرکت می دهند[76] و او را از مواضع غفلت آگاه می سازند.[77] زرکشی 8 بار تکرار آیات 8 - 9 شعراء/26: «اِنَّ فی ذلِکَ لاَیَةً وما کانَ اَکثَرُهُم مُؤمِنین * و اِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ العَزیزُ الرَّحیم» را در جهت اثرپذیری روح آدمی می داند.[78] ابو علی جبایی نیز تکرار «جَعَلَ» در آیه «اَمَّن جَعَلَ الاَرضَ قَرارًا وجَعَلَ خِلــلَها اَنهـرًا وجَعَلَ لَها رَوسِیَ وجَعَلَ بَینَ البَحرَینِ حاجِزًا...» (نمل/27،61) را در جهت تنبیه و آگاه سازی بر ادله توحید می داند.[79]

3. تأکید:

3. تأکید:
شیوه انسان ها آن است که برای تأکید و اهمیت دادن به مطلب و فهماندن بهتر معنا از تکرار بهره می جوید[80]، بر همین پایه، تنبیه و آگاهی، زجر و عذاب، وعده و وعید و گستردگی پند و موعظه در آیات مکرره مشهودند.[81] برخی معتقدند تکرار، در تحکیم معنا حتی از تأکید نیز بلیغ تر است، زیرا در تأکید، معنای اول تقریر و تثبیت می شود و در تکرار نکته جدیدی بیان می گردد[82]؛ مانند «قَواریرا * قَواریرًا» (انسان/76،15 - 16) یا به صورت جمله؛ مانند «فَاِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا * اِنَّ مَعَ العُسرِ یسراً» . (انشراح/94، 5 - 6)[83]

4. تقریر:

4. تقریر:
سخن با تکرار در جان قرار می یابد و ملکه روح آدمی می گردد[84]، به ویژه آنکه قوای ادراکی انسان ها متفاوت اند و تکرار موضوعات مهم و اعتقادی موجب تثبیت آن در اندیشه آنان می گردد.[85] ابن قتیبه 6 بار تکرار آیه «فَهَل مِن مُدَّکِر» در سوره قمر/54 را در این جهت تبیین می کند.[86]

5. تعظیم و تهویل:

5. تعظیم و تهویل:
از کاربردهای تکرار، بیان عظمت یا شدت هول انگیزی موضوع یا

حادثه ای است که توجه به آن را افزایش می دهد، چنان که سه بار تکرار «لَیلَة القَدر» در سوره قدر/97 بر عظمت این شب دلالت دارد و تکرار «اَلحاقَّة» در آیات 1 - 3، حاقّه/69: «اَلحاقَّة * مَا الحاقَّة * وما اَدرئِکَ مَا الحاقَّة» بیانگر هول انگیزی روز قیامت است.[87]

6. وعید و تهدید:

6. وعید و تهدید:
تکرار «ویُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفسَهُ» در آیات 28 و 30 آل عمران/3 نشان تهدید و وعید است[88]، چنان که تکرار «اَولی لَکَ فَاَولی * ثُمَّ اَولی لَکَ فَاَولی» (قیامت/75،34 - 35)[89] و نیز تکرار «کَلاّ سَوفَ تَعلَمون * ثُمَّ کَلاّ سَوفَ تَعلَمون» (تکاثر/102، 3 - 4) بر تهدید دلالت دارد.[90]

7. تعدد متعلَّق:

7. تعدد متعلَّق:
در بسیاری از تکرارهای قرآن آنچه بار دوم تکرار می شود متعلق به چیزی است غیر از آن که نخستین بار آمده است و در حقیقت تکرار متعارف نیست[91]، چنان که در سوره کافرون/109 تکرار ناظر به تعدد متعلق فعل و ظرف عبادت یعنی زمان حال و آینده است و مفهوم آیه بر این اساس چنین است: ای کافران! آنچه را که شما اکنون می پرستید من نمی پرستم و شما نیز خدایی را که من اکنون می پرستم پرستش نمی کنید: «لا اَعبُدُ ما تَعبُدون * ولا اَنتُم عـبِدونَ ما اَعبُد»و نیز خدایی را که شما خواهید پرستید من نخواهم پرستید و شما نیز خدایی را که من خواهم پرستید نخواهید پرستید: «ولا اَنا عابِدٌ ما عَبَدتُم * ولا اَنتُم عـبِدونَ ما اَعبُد»[92]، افزون بر این، وجوه دیگری نیز برای علت تکرار در آیات این سوره آمده است[93]؛ همچنین آیه «وَیلٌ یَومَئذ لِلمُکَذِّبین» که در سوره مرسلات /77،10 بار تکرار شده برای آن است که خداوند قصص گوناگونی را ذکر و در پی هر قصه این آیه را می آورد و در حقیقت هر بار تهدید آیه متعلق به تکذیب کنندگان همان قصه است.[94]

8. طولانی شدن سخن و بیم فراموشی:

8. طولانی شدن سخن و بیم فراموشی:
هر گاه سخن طولانی شود و بیم فراموشی آغاز سخن باشد برای تجدید عهد و تازه کردن امر تکرار می گردد، چنان که در آیه «ثُمَّ اِنَّ رَبَّکَ لِلَّذینَ عَمِلوا السّوءَ بِجَهــلَة ثُمَّ تابوا مِن بَعدِ ذلِکَ واَصلَحوا اِنَّ رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفورٌ رَحیم» (نحل/16،119) که آمرزش الهی مطرح است، «اِنَّ رَبَّکَ» که همان آمرزشگر است تکرار شده تا در فرایند آمرزش طلبی مورد تأکید و توجه قرار

گیرد.[95]

9. مقبولیت کلام:

9. مقبولیت کلام:
چنان که در آیه «وقالَ الَّذی ءامَنَ یـقَومِ اتَّبِعونِ اَهدِکُم سَبیلَ الرَّشاد * یـقَومِ اِنَّما هـذِهِ الحَیوةُ الدُّنیا مَتـعٌ واِنَّ الأخِرَةَ هِیَ دارُ القَرار» (غافر/40، 38 - 39) شخص مؤمن ندای «یـقَومِ» را برای توجه دادن مخاطبان به انتساب خود به آنان تکرار کرد تا بدین وسیله از قومش دلجویی کرده، کلامش نزد آنان مقبول افتد.[96]

10. دفع توهم در عبارت:

10. دفع توهم در عبارت:
تکرار «بِاِذنِ اللّهِ»در خطاب حضرت مسیح در آیه «فَاَنفُخُ فیهِ فَیَکونُ طَیرًا بِاِذنِ اللّهِ واُبرِئُ الاَکمَهَ والاَبرَصَ واُحیِ المَوتی بِاِذنِ اللّهِ ...» (آل عمران/3،49) برای دفع تردید و تو هم از کسانی است که الهی بودن اعجاز حضرت مسیح را منکرند.[97]

11. فهم ابعاد مختلف موضوع:

11. فهم ابعاد مختلف موضوع:
این تکرار به تفسیر موضوعی می انجامد و قبلا ذکر آن گذشت. (=> همین مقاله، پیشینه)

12. تعجب:

12. تعجب:
مانند «فَقُتِلَ کَیفَ قَدَّر * ثُمَّ قُتِلَ کَیفَ قَدَّر».[98] (مدثّر/74، 19 - 20)

13. مدح:

13. مدح:
مانند «والسّـبِقونَ السّـبِقون».[99] (واقعه/56،10)

14. مبالغه در مذمت:

14. مبالغه در مذمت:
مانند «اَلَّذینَ کَذَّبوا شُعَیبـًا کَاَن لَم یَغنَوا فیهَا الَّذینَ کَذَّبوا شُعَیبـًا کانوا هُمُ الخـسِرین». (اعراف/7،92)[100]

15. استبعاد:

15. استبعاد:
مانند «هَیهاتَ هَیهاتَ لِما توعَدون». (مؤمنون/23،36)[101]

16. ایجاد زمینه تدبر:

16. ایجاد زمینه تدبر:
قرآن را خداوند حکیمی نازل کرده که کاملا هدفمند سخن می گوید، از این رو تکرارهای قرآن قاری متدبر را به کشف اغراض الهی از این تکرار فرا می خواند و شور تدبر را در او می آفریند، چنان که طبرسی در تفسیر آیه «ولَقَد صَرَّفنا فی هـذا القُرءانِ لِیَذَّکَّروا...»(اسراء/17،41) می گوید: یعنی ما ادله را تکرار کردیم... تا این فهم ایجاد گردد که در قرآن تفکر کنید تا حق را دریابید.[102]

حکمت تکرار قصص:

اشاره

حکمت تکرار قصص:
مفسران برای تکرار قصص قرآن نیز حکمت هایی بیان کرده اند؛ از جمله:

1. تثبیت قلب پیامبر:

1. تثبیت قلب پیامبر:
پیامبر در طول 23 سال دریافت و ابلاغ وحی در اوضاع دشوار تبلیغی، مأموریت خویش را به انجام رساند و هنگامی که آزار مشرکان و لجاجت مخالفان موجب دلگیری

آن حضرت یا اصحابش می شد خداوند برحسب حال و مقام به بیان و تکرار قصص پیامبران پیشین می پرداخت تا سنت خداوند را در حفظ و حمایت الهی و فرجام شوم معاندان و حق گریزان به پیامبرش یادآور شود و این چنین قلب پیامبر را اطمینان و آرامش بخشد[103]، از این رو می فرماید: «وکُلاًّ نَقُصُّ عَلَیکَ مِن اَنباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ». (هود/11،120)

2. دفع توهم حصر:

2. دفع توهم حصر:
قرآن قصه گویی را اسلوبی برای تأکید بر بعضی مفاهیم اسلامی در نزد امت مسلمان قرار داده است. به این ترتیب که رخدادهای زندگی مسلمانان در نزول آیات داستانی قرآن لحاظ گردیده و آن حوادث، با توجه به وحدت اهداف و مضامین، با رویدادهای واقعی داستان پیوند داده شده است. این برقراری پیوند میان مفهوم و برداشت اسلامی قصه با واقعیت خارجی مربوط به زندگی مسلمانان، گاهی این گمان ناروا را پدید می آورد که مفهوم داستان منحصر به همین رخداد خارجی است. تکرار داستان ها این پندار حصر و تضییق در مفهوم الهی و اسلامی داستان را از بین برده، بر شمول و فراگیری آن تأکید می کند تا هم رویدادهای مشابه را در بر گیرد و هم به صورت یک قانون اخلاقی یا سنت تاریخی در آید که بر همه وقایع و رخدادها منطبق است.[104]

3. تحدّی:

3. تحدّی:
خداوند قرآن را نازل کرد و مردم از آوردن حتی یک سوره کوتاه مانند آن عاجزند. سپس عجز آن ها را با تکرار یک داستان در موارد مختلف آشکار کرد تا بدین وسیله اعلام کند که آن ها از آوردن مانند آن ـ به هر نظم و عبارتی که بخواهند بیاورند ـ عاجزند.[105]

4. تکرار قصص جلوه ای از اعجاز:

4. تکرار قصص جلوه ای از اعجاز:
تکرار یک سخن در اسلوب های متفاوت و در کمال فصاحت، به گونه ای که خستگی در جان آدمی راه نیابد و در هر بار ظرایف و نکاتی افزون بر گذشته به دست دهد، جلوه ای از اعجاز بیانی قرآن است که وجود آن در نگاشته های بشری امکان پذیر نیست.[106] برخی قرآن پژوهان از این جلوه اعجاز با عنوان «تصریف» یاد کرده اند.[107]

5. توجه به مراحل متعدد دعوت:

5. توجه به مراحل متعدد دعوت:
دعوت اسلامی در سیر تحول خود مراحل پرشماری را پیموده است. قرآن کریم نیز دوشادوش این مراحل سیر می کرده و در بیان ها و اسلوب های گفتاری

خود با این مراحل هماهنگی داشته است، از این رو یک داستان را با توجه به طبیعت دعوت در هر مرحله و نیز بیان عبرت ها و مفاهیم با اسلوب های متفاوتی از نظر کوتاهی و بلندی کلام عرضه کند؛ مانند داستان های پیامبران که در سوره های مکی کوتاه و در سوره های مدنی با تفصیل بیشتری آمده اند.[108]

6. تعدد اهداف قصص:

6. تعدد اهداف قصص:
یک قصه ممکن است ابعادی چند داشته باشد و با یک بار گفتن، پیام های آن پایان نیابند، بلکه در هر بار به لحاظ بُعدی از ابعاد آن تکرار شود و مناسبتی جدید جایگزین گردد[109]، بنابراین قصص دائماً در برابر اغراض دینی خاضع و فرمانبردارند و تکرار حلقه هایی از یک قصه برای نیل به هدف و غرض جدید است[110]؛ مثلا داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام) که در سوره های انعام/6 و بقره/2 آمده است در سوره بقره در جهت سیاق خاص و عام همان سوره یعنی موضوع قیام به امر خداست و در سوره انعام در جهت موضوع ایمان به خدا و راه یافتن به سوی اوست[111]، بنابراین تکراری در قصص قرآن نیست و هیچ داستانی نیست که در شکل واحدی چه از لحاظ اندازه و چه از لحاظ شیوه بیان و ارائه تکرار شده باشد و هر جا بخشی از قصه تکرار شده با توجه با سیاق، معنای جدیدی می دهد که حقیقتاً تکرار نخواهد بود.

7. تعدد عبرت ها:

7. تعدد عبرت ها:
قرآن کتاب داستان نیست تا صرفاً در پی بیان رخدادهای خیالی یا واقعی باشد، بلکه قصه های آن سرگذشت های واقعی اند که برای عبرت و پندآموزی و بیان الگو و تبیین جایگاه گمراهان و هدایت شدگان و سرانجام گمراهی و هدایت و چگونگی پایداری پیامبران و تمام دعوت کنندگان به حق ذکر شده اند و تکرار آن ها هم به سبب تعدد عبرت هاست که نخستین هدف قصص قرآن اند.[112]

8. تفاوت در قصص مکرر:

8. تفاوت در قصص مکرر:
تکرار در قصص قرآن یکنواخت نیست، بلکه در هر یک نکته ای افزوده هست که در دیگری نیست، چنان که عصای موسی(علیه السلام) در یک جا «حیّه» و در جای دیگر به «ثعبان» تعبیر شده[113] و ضمن هماهنگی این دو تعبیر، مفید نکته ای جدیدند.[114] چنین تفاوت تعبیری افزون بر آنکه کسالت حاصل از تکرار مملّ را پدید نمی آورد، بیانگر اوج فصاحت است و مجموع قصه تکرار شده با هدفی جدید در جهت ساختار کلی سوره است و نکته جدیدی را نیز از جهت زیادت و نقصان و تقدیم و تأخیر

صورت گرفته افاده می کند.