گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
بخش دوم : امام علی با پیامبر



اشاره

بخش دوم : امام علی با پیامبرفصل یکم : یاری پیامبر در تبلیغفصل دوم : بالا رفتن از شانه های پیامبر برای شکستن بت هافصل سوم : ایثار شگفت در شب هجرتفصل چهارم : نهایت جوان مردی در دو جنگفصل پنجم : به تسلیم کشاندن دشمن در دو جنگفصل ششم : ضربه سرنوشت ساز در جنگ خندقفصل هفتم : شجاعت و ادب در حُدَیبیّهفصل هشتم : تلاش سرنوشت ساز در جنگ خیبرفصل نهم : کوشش در فتح مکّهفصل دهم : پایداری شگفت انگیز در جنگ حُنَینفصل یازدهم : جانشینی پیامبر در جنگ تَبوکفصل دوازدهم : چند مأموریت مهمفصل سیزدهم : برخی از دعاهای پیامبر در حقّ امام علیفصل چهاردهم : عروج پیامبر از سینه وصی

.


ص: 200

الفصل الأول : المؤازره علی الدعوهبدأت الدعوه سرّیه ، وامتدّت شیئاً فشیئاً فهوت إلیها أفئده ثلّه من الناس ، إقبالاً منها علی تلک الرساله الحقّه . وکان علیّ علیه السلام أوّل من آمن بها من الرجال ، وشهد بنبوّه محمّد صلی الله علیه و آله (1) ، ثمّ تبعه آخرون ... . وبعد ثلاث سنین نزلت الآیه الکریمه : «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» (2) إیذانا ببدء الدعوه العلنیّه ابتداء بعشیره النبیّ الأقربین . فأمر النبیّ صلی الله علیه و آله علیّاً علیه السلام بإعداد الطعام وإقامه مأدبه خاصّه ؛ لیجتمع آل عبدالمطّلب ، فیبلّغهم النبیّ صلی الله علیه و آله برسالته ، وفی الیوم الأوّل تعذّر علیه ذلک بسبب ضجیج أبی لهب ولغطه ، ثمّ أعاده علیهم فی غد ذلک الیوم ، وبعد فراغهم من الطعام بدأ کلامه بحمداللّه تعالی وقال : «إنَّ الرّائِدَ لا یَکذِبُ أهلَهُ و ...» (3) . و انتهی کلامه ، ولم ینهض معلناً عن متابعته ومرافقته صلی الله علیه و آله والإیمان برسالته الإلهیّه إلّا علیّ علیه السلام ؛ حیث قام وصدح بذلک ، فأجلسه رسول اللّه صلی الله علیه و آله وتکرّر هذا الموقف فی للمرّه الثانیه والثالثه ، فقال صلی الله علیه و آله : «اِجلِس ؛ فَأَنتَ أخی ووَزیری ووَصِیّی وخَلیفَتی مِن بَعدی» (4) ، وخاطب الحاضرین بقوله : «إنَّ هذا أخی ، ووَصیّی ، وخَلیفَتی عَلَیکُم ؛ فَاسمَعوا لَهُ وأطیعوهُ» . (5) إلّا أنّ ذوی الضمائر السود ، والقلوب العلیله ، والأبصار العمی ، والأسماع الصمّ لم یذعنوا لصوت الحقّ ، ولجّوا وکابروا وعتَوا عن الکلام النبویّ ، بل إنّهم اتّخذوا أبا طالب سخریّاً . لکنّ الحقّ علا ، وطار کلامه صلی الله علیه و آله فی الآفاق طلقاً من ذلک النطاق الضیّق ، ورسخت هذه الحقیقه فضیلهً عظمی إلی جانب فضائله علیه السلام ، وتبلور سند متین لإثبات ولایته إلی جانب عشرات الأسانید الوثائقیّه ، وأعلن النبیّ صلی الله علیه و آله عملیّاً وحده النبوّه والولایه فی الاتّجاه والمسیر وتلازمها ، ودلّ الجمیع فی الیوم الأوّل من الجهر بدعوته استمرار القیاده وامتدادها بعده ، وأودع ذلک ذمّه التاریخ . والمهمّ هو تبیان موقع الکلام النبویّ . و قال صلی الله علیه و آله کلمته : «فَاسمَعوا لَهُ وأَطیعوهُ» فی وقت کانت قریش قد تصامّت عن سماع کلامه ولم تعره آذانا صاغیه ، فمن البیّن أنّ هذا الکلام کان للمستقبل وأجیاله القادمه ممّن یقرّ بنبوّته صلی الله علیه و آله ، ویعتقد بحجّیّه کلامه .

.

1- .راجع : ج 9 ص 402 (أوّل من أسلم) .
2- .الشعراء : 214 .
3- .راجع : ج 4 ص 466 ح 2050 .
4- .راجع : ص 210 ح 113 .
5- .راجع : ص 584 (الوصی) .

ص: 201



فصل یکم : یاری پیامبر در تبلیغ

اشاره

فصل یکم : یاری پیامبر در تبلیغسه سال از بعثت پیامبر خدا گذشته بود و اندک اندک ، دعوت وی دامن گسترده بود .کسانی دل در گرو آیین حق نهاده بودند و علی علیه السلام ، اوّلین مردی بود که ایمان آورده و بر پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله ، گواهی داده بود . (1) پیامبر صلی الله علیه و آله ، پس از سه سال دعوت پنهانی ، اکنون با آیه الهی «و خویشان نزدیکت را بیم ده» (2) ، مأموریت یافته بود که فراخوانی به آیین حق را علنی سازد و در این جهت ، از نزدیکان خود آغاز کند . پیامبر خدا ، علی علیه السلام را به فراهم آوردن غذا و سامان دادن ضیافتی مأمور ساخت تا بنی عبد المطّلب ، گِرد آیند و پیامبر صلی الله علیه و آله پیامش را ابلاغ کند . چنین شد ؛ ولی روز اوّل با جنجال آفرینی ابو لهب ، پیامبر خدا ، موضوع را مطرح نکرد . فردای آن روز ، جریان را تکرار کرد و پس از صرف غذا ، سخن را با ستایش خداوند آغاز کرد و فرمود: «راهنما به قوم خود دروغ نمی گوید و . . .» . کلام پیامبر صلی الله علیه و آله پایان یافت و جز علی علیه السلام ، هیچ کس به همگامی و همراهی او و ایمان آوردن به آیین الهی برنخاست ؛ امّا پیامبر خدا فرمود: «بنشین!» و این جریان ، سه بار تکرار شد . آن گاه فرمود : بنشین که تو برادر و وزیر و وصیّ من و پس از من ، خلیفه من هستی. و خطاب به حاضران فرمود : بی تردید ، این ، برادر و وزیر و وصی و خلیفه من بر شماست. پس گوش به فرمانش باشید و از وی اطاعت کنید. آن گاه، آنان که دلی تیره، چشمانی تار و گوش هایی بسته داشتند ، در برابر حق ، گردن ننهادند و در برابر کلام پیامبر خدا ، گران جانی کردند و ابو طالب را به سخره گرفتند و ... . امّا حق ، چیرگی یافت و کلام پیامبر خدا از آن محدوده تنگ ، فراتر رفت و این حقیقت ، چونان فضیلتی بزرگ در کنار دیگر فضایل علی علیه السلام رقم خورد و سندی استوار برای اثبات ولایت او در کنار ده ها سند دیگر ، شکل گرفت و پیامبر خدا ، همسویی و همگامی نبوّت و ولایت را عملاً اعلام کرد و در آغازین روز اعلان عمومی دعوتش تداوم رهبری را پس از خود نشان داد و آن را به حافظه تاریخ سپرد . مهم ، آن است که جایگاه کلام پیامبر خدا تبیین گردد . پیامبر صلی الله علیه و آله در زمانی جمله «گوش به فرمانش باشید و از وی اطاعت کنید» را درباره علی علیه السلام بیان فرمود که قریش ، هیچ گونه حرف شنوی ای از خود پیامبر صلی الله علیه و آله هم نداشتند . روشن است که این کلام برای آینده و آیندگان گفته شده است ؛ برای آنانی که نبوّت او را پذیرفته ، کلامش را حجّت می دانند .

.

1- .ر . ک : ج 9 ، ص 403 (نخستین مسلمان) .
2- .شعراء ، آیه 214 .

ص: 202

9734.امام علی علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآیَهُ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» دَعانی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقال لی : یا عَلِیُّ، إنَّ اللّهَ أمَرَنی أن اُنذِرَ عَشیرَتِی الأَقرَبینَ ، فَضِقتُ بِذلِکَ ذَرعا ، وعَرَفتُ أنّی مَتی اُبادیهِم بِهذَا الأَمرِ أری مِنهُم ما أکرَهُ ، فَصَمَتُّ عَلَیهِ حَتّی جاءَنی جَبرَئیلُ فَقالَ : یا مُحَمَّدُ ، إنَّکَ إن لا تَفعَل ما تُؤمَرُ بِهِ یُعَذِّبکَ رَبُّکَ . فَاصنَع لَنا صاعا مِن طَعامٍ ، وَاجعَل عَلَیهِ رِجلَ شاهٍ ، وَاملَأ لَنا عُسّا (1) مِن لَبَنٍ ، ثُمَّ اجمَع لی بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ حَتّی اُکَلِّمَهُم واُبَلِّغَهُم ما اُمِرتُ بِهِ .

فَفَعَلتُ ما أمَرَنی بِهِ ، ثُمَّ دَعَوتُهُم لَهُ ، وهُم یَومَئِذٍ أربَعونَ رَجُلاً ، یَزیدونَ رَجُلاً أو یَنقُصونَهُ ، فیهِم أعمامُهُ : أبو طالِبٍ وحَمزَهُ وَالعَبَّاسُ وأبو لَهَبٍ ، فَلَمّا اجتَمَعوا إلَیهِ دَعانی بِالطَّعامِ الَّذی صَنَعتُ لَهُم ، فَجِئتُ بِهِ ، فَلَمّا وَضَعتُهُ تَناوَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حِذیَهً (2) مِنَ اللَّحمِ ، فَشَقَّها بِأَسنانِهِ ، ثُمَّ ألقاها فی نَواحِی الصَّحفَهِ . (3)

ثُمَّ قالَ : خُذوا بِسمِ اللّهِ ، فَأَکَلَ القَومُ حَتّی ما لَهُم بِشَیءٍ حاجَهٌ وما أری إلّا مَوضِعَ أیدیهِم ، وَایمُ اللّهِ الَّذی نَفسُ عَلِیٍّ بِیَدِهِ ، وإن کانَ الرَّجُلُ الواحِدُ مِنهُم لَیَأکُلُ ما قَدَّمتُ لِجَمیعِهِم .

ثُمَّ قالَ : اِسقِ القَومَ ، فَجِئتُهُم بِذلِکَ العُسِّ ، فَشَرِبوا مِنهُ حَتّی رَووا مِنهُ جَمیعا ، وَایمُ اللّهِ إن کانَ الرَّجُلُ الواحِدُ مِنهُم لَیَشرَبُ مِثلَهُ ، فَلَمّا أرادَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن یُکَلِّمَهُم بَدَرَهُ أبو لَهَبٍ إلَی الکَلامِ ، فَقالَ : لَهَدَّ (4) ما سَحَرَکُم صاحِبُکُم ! فَتَفَرَّقَ القَومُ ولَم یُکَلِّمهُم رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ : الغَدَ یا عَلِیُّ ، إنَّ هذَا الرَّجُلَ سَبَقَنی إلی ما قَد سَمِعتَ مِنَ القَولِ ، فَتَفَرَّقَ القَومُ قَبلَ أن اُکَلِّمَهُم ، فَعُد لَنا مِنَ الطَّعامِ بِمِثلِ ما صَنَعتَ ، ثُمَّ اجمَعهُم إلَیَّ .

قالَ : فَفَعَلتُ ، ثُمَّ جَمَعتُهُم ثُمَّ دَعانی بِالطَّعامِ فَقَرَّبتُهُ لَهُم ، فَفَعَلَ کَما فَعَلَ بِالأَمسِ ، فَأَکَلوا حَتّی ما لَهُم بِشَیءٍ حاجَهٌ .

ثُمَّ قالَ : اِسقِهِم ، فَجِئتُهُم بِذلِکَ العُسِّ ، فَشَرِبوا حَتّی رَووا مِنهُ جَمیعا ، ثُمَّ تَکَلَّمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ : یا بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ ! إنّی وَاللّهِ ما أعلَمُ شابّا فِی العَرَبِ جاءَ قَومَهُ بِأَفضَلَ مِمّا قَد جِئتُکُم بِهِ ؛ إنّی قَد جِئتُکُم بِخَیرِ الدُّنیا وَالآخِرَهِ ، وقَد أمَرَنِی اللّهُ تَعالی أن أدعُوَکُم إلَیهِ ، فَأَیُّکُم یُؤازِرُنی عَلی هذَا الأَمرِ عَلی أن یَکونَ أخی ووَصِیّی وخَلیفَتی فیکُم ؟ قالَ : فَأَحجَمَ القَومُ عَنها جَمیعا ، وقُلتُ : ... أنَا یا نَبِیَّ اللّهِ ، أکونُ وزَیرَکَ عَلَیهِ ، فَأَخَذَ بِرَقَبَتی ، ثُمَّ قالَ : إنَّ هذا أخی ووَصِیّی وخَلیفَتی فیکُم ، فَاسمَعوا لَهُ وأطیعوا ، قالَ : فَقامَ القَومُ یَضحَکونَ ویَقولونَ لِأبی طالِبٍ : قد أمَرَکَ أن تَسمَعَ لِابنِکَ وتُطیعَ . (5) .

1- .العُسّ : القدح الکبیر (النهایه : ج 3 ص 236 «عسس») .
2- .الحِذْیه : أی قطعه . قیل : هی بالکسر ما قطع من اللحم طولاً (النهایه : ج 1 ص 357 «حذا») .
3- .الصَّحْفَه: إناء کالقَصْعه المبسوطه ونحوها(النهایه: ج3 ص13 «صحف»).
4- .لَهَدّ : کلمه یُتعجّب بها (النهایه : ج 5 ص 250 «هدد») .
5- .تاریخ الطبری: ج 2 ص319321، تاریخ دمشق: ج 42 ص 48 ح 8381 ، تفسیر الطبری: ج 11 الجزء19 ص 121، شرح نهج البلاغه : ج 13 ص 210 ، شواهد التنزیل : ج 1 ص 486 ح 514 کلّها عن عبد اللّه بن عبّاس و ص 543 ح 580 عن البراء من دون إسنادٍ إلی المعصوم نحوه ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 487 ، کنز العمّال : ج 13 ص 131 ح 36419 و ص 114 ح 36371 ؛ الأمالی للطوسی : ص 582 ح 1206 عن عبد اللّه بن عبّاس وفیه «ووزیری» بعد «وصیّی» ، تفسیر فرات : ص 301 ح 306 و ص 299 ح 404 عن جعفر بن محمّد بن أحمد بن یوسف ، مجمع البیان : ج 7 ص 322 عن البراء بن عازب وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 223 ح 24 وراجع السیره الحلبیّه : ج 1 ص 285 وتفسیر القمّی : ج 2 ص 124 والإرشاد : ج 1 ص 48 .

ص: 203

9735.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام :چون آیه «و خویشان نزدیکت را بیم ده» (1) بر پیامبر خدا نازل شد ، مرا فرا خواند و به من فرمود: «ای علی! خداوند به من فرمان داد که خویشان نزدیکم را بیم دهم و من دل تنگ و درمانده شدم ؛ چون می دانستم که هرگاه این دعوت را برایشان آشکار کنم ، از آنان چیزی مشاهده می کنم که نمی پسندم . پس خاموش ماندم تا جبرئیل علیه السلام به نزدم آمد و گفت: ای محمّد! اگر فرمان را انجام ندهی ، پروردگارت عذابت می کند .

پس طعامی به اندازه یک صاع (سه کیلو) آماده کن و ران گوسفندی بر آن بنِه و ظرفی بزرگ هم از شیر پُر کن . سپس بنی عبد المطّلب را برای من گِرد آور تا با آنان سخن بگویم و آنچه فرمان یافته ام ، به آنان برسانم» .

پس من آنچه بدان فرمان یافته بودم ، انجام دادم و آنان را که در آن روز ، چهل تن ، یکی کم یا بیش بودند ، فرا خواندم . در میان آنان ، عموهای پیامبر خدا: ابو طالب ، حمزه ، عبّاس و ابو لهب نیز بودند .

پس چون به نزد ایشان گِرد آمدند ، از من خواست تا خوراکی را که برای آنان آماده کرده بودم ، بیاورم . آوردم و چون آن را نهادم ، پیامبر خدا ، تکّه گوشتی برداشت و با دندان هایش آن را پاره پاره کرد و در اطراف سینی نهاد و فرمود: «با نام خدا شروع کنید» .

پس آنان خوردند تا جایی که دیگر به چیزی نیاز نداشتند ؛ امّا غذا دست نخورده می نمود و سوگند به خدایی که جان علی در دست اوست ، همه آن غذا ، خوراک یک نفرشان بود .

سپس فرمود: «به آنان نوشیدنی ده» و من ، همان ظرف بزرگ را آوردم و از آن نوشیدند تا همگی سیراب شدند و به خدا سوگند، یکی از آنان به تنهایی، مانند آن را می نوشید.

پس چون پیامبر خدا خواست با آنان گفتگو کند ، ابو لهب پیش دستی کرد و گفت: عجبْ این همراهتان ، جادویتان کرد! آنان ، متفرّق شدند و پیامبر خدا با آنان سخن نگفت . پس فرمود: «فردا ، ای علی! این مرد ، چنان که شنیدی ، بر من پیش دستی کرد و قوم ، پیش از آن که با آنان سخن بگویم ، متفرّق شدند . پس برای ما خوراکی همچون گذشته بساز و آنان را برای من گِردآور» .

من ، آماده کردم و آنان را فرا خواندم . پیامبر صلی الله علیه و آله از من خواست تا خوراک را بیاورم . من هم آوردم . چنان کرد که دیروز کرده بود،و همه خوردند تا آن جا که دیگر به چیزی نیاز نداشتند. سپس فرمود: «به آنان نوشیدنی بده»و من همان ظرف بزرگ را آوردم و همگی نوشیدند تا سیراب شدند .

سپس پیامبر خدا فرمود: «ای بنی عبد المطّلب! به خدا سوگند ، هیچ جوانی را در عرب نمی شناسم که برای قومش چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام ، آورده باشد . من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و خدای متعال به من فرمان داده که شما را به آن فرا بخوانم . پس کدامتان مرا بر این امر ، یاری می دهد تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟» .

همه خاموش ماندند و من گفتم: . . . من ای پیامبر خدا وزیر تو می شوم!

پس دست بر گردنم نهاد و فرمود: «این ، برادر و وصی و جانشینم در میان شماست . پس گوش به فرمان و مطیعش باشید» .

آن جمع برخاستند ، در حالی که می خندیدند و به ابو طالب می گفتند: به تو فرمان داد که گوش به فرمان و فرمانبردار پسرت باشی! .

1- .شعراء ، آیه 214 .

ص: 204

. .


ص: 205

. .


ص: 206

9736.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :عنه علیه السلام :لَمّا نَزَلَت : «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» ... دَعا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ وهُم إذ ذاکَ أربَعونَ رَجُلاً ، یَزیدونَ رَجُلاً أو یَنقُصونَ رَجُلاً ، فَقالَ : أیُّکُم یَکونُ أخی ووَصِیّی ووَارِثی ووَزیری وخَلیفَتی فیکُم بَعدی ؟ فَعَرَضَ عَلَیهِم ذلِکَ رَجُلاً رَجُلاً ، کُلُّهُم یَأبی ذلِکَ ، حَتّی أتی عَلَیَّ ، فَقُلتُ : أنَا یا رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ : یا بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ ! هذا أخی ووارِثی ووَصِیّی ووَزیری وخَلیفَتی فیکُم بَعدی . (1)9846.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :شرح نهج البلاغه عن أبی جعفر الإسکافی:قَد رُوِیَ فِی الخَبَرِ الصَّحیحِ أنَّهُ صلی الله علیه و آله کَلَّفَهُ علیه السلام فی مَبدَإِ الدَّعوَهِ قَبلَ ظُهورِ کَلِمَهِ الإِسلامِ وَانتِشارِها بِمَکَّهَ أن یَصنَعَ لَهُ طَعاما ، وأن یَدعُوَ لَهُ بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ ، فَصَنَعَ لَهُ الطَّعامَ ، ودَعاهُم لَهُ ، فَخَرَجوا ذلِکَ الیَومَ ، ولَم یُنذِرهُم صلی الله علیه و آله ؛ لِکَلِمَهٍ قالَها عَمُّهُ أبو لَهَبٍ ، فَکَلَّفَهُ فِی الیَومِ الثّانی أن یَصنَعَ مِثلَ ذلِکَ الطَّعامِ ، وأن یَدعُوَهُم ثانِیَهً ، فَصَنَعَهُ ، ودَعاهُم فَأَکَلوا .

ثُمَّ کَلَّمَهُم صلی الله علیه و آله فَدَعاهُم إلَی الدّینِ ، ودَعاهُ مَعَهُم ؛ لِأَ نَّهُ مِن بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ ، ثُمَّ ضَمِنَ لِمَن یُؤازِرُهُ مِنهُم ویَنصُرُهُ عَلی قَولِهِ أن یَجعَلَهُ أخاهُ فِی الدّینِ ، ووَصِیَّهُ بَعدَ مَوتِهِ ، وخَلیفَتَهُ مِن بَعدِهِ ، فَأَمسَکوا کُلُّهُم وأجابَهُ هُوَ وَحدَهُ ، وقالَ : أنَا أنصُرُکَ عَلی ما جِئتَ بِهِ ، واُوازِرُکَ واُبایِعُکَ ، فَقالَ لَهُم لَمّا رَأی مِنهُمُ الخِذلانَ ، ومِنهُ النَّصرَ ، وشاهَدَ مِنهُمُ المَعصِیَهَ ومِنهُ الطّاعَهَ ، وعایَنَ مِنهُمُ الإِباءَ ومِنهُ الإِجابَهَ - : هذا أخی ووَصِیّی وخَلیفَتی مِن بَعدی ، فَقاموا یَسخَرونَ ویَضحَکونَ ، ویَقولونَ لِأَبی طالِبٍ : أطِعِ ابنَکَ ؛ فَقَد أمَّرَهُ عَلَیکَ . (2) .

1- .علل الشرائع : ص 170 ح 2 عن عبد اللّه بن الحارث بن نوفل ، وراجع کنز العمّال : ج 13 ص 114 ح 36371 .
2- .شرح نهج البلاغه : ج 13 ص 244 .

ص: 207

9847.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام :چون آیه «و خویشان نزدیکت را بیم ده» نازل شد ... ، پیامبر خدا ، بنی عبد المطّلب را که در آن زمان ، چهل تن ، یکی کم یا بیش بودند ، فرا خوانْد و فرمود: «کدام یک از شما برادر و وصی و وارث و وزیر و جانشین من پس از من در میانتان می شود؟» .

پس این سخن را به یک یکِ آن مردان عرضه داشت و همگی خودداری کردند تا به من رسید من گفتم: من ، ای پیامبر خدا!

پس فرمود: «ای بنی عبد المطّلب! پس از من، این، برادر و وارث و وصی و وزیر و جانشین من در میان شماست» .9848.عنه علیه السلام :شرح نهج البلاغه به نقل از ابو جعفر اسکافی : در روایت صحیح آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله در ابتدای دعوتش و پیش از ظهور و انتشار اسلام در مکّه ، علی علیه السلام را مأمور کرد که خوراکی برای او تهیه و بنی عبد المطّلب را به آن دعوت کند.

پس علی علیه السلام ، خوراک را آماده ساخت و آنان را دعوت کرد . آنان ، آن روز بیرون آمدند ، بی آن که پیامبر خدا چیزی بگوید ؛ چرا که عمویش ابو لهب ، سخنی گفت . پس روز دوم نیز علی علیه السلام را مأمور کرد تا مانند همان خوراک را آماده کرده ، دوباره دعوتشان کند . پس تهیّه کرد و دعوتشان نمود و آنان ، غذا را خوردند .

سپس پیامبر خدا با آنان به گفتگو پرداخت و به دین ، دعوتشان کرد و علی علیه السلام را نیز در زمره آنان دعوت کرد ؛ چون او هم از بنی عبد المطّلب بود . سپس ضمانت کرد که اگر کسی از میان آنان پشتیبانی و یاری اش کند ، او را برادر دینی خود و وصیّ پس از مرگش و جانشین خویش گردانَد .

همه خودداری کردند و تنها علی علیه السلام پاسخ داد و گفت: من تو را بر آنچه آورده ای ، یاری می دهم و بارت را بر دوش می کشم و با تو بیعت می کنم .

پس پیامبر صلی الله علیه و آله چون دید که آنان ، وی را وا نهادند و علی علیه السلام یاری اش داد و از آنان سرپیچی و از او فرمانبرداری دید و خودداری آنان و اجابت علی علیه السلام را به عیان مشاهده کرد ، فرمود : «این ، برادر و وصی و جانشینم پس از من است» .

آنان برخاستند ، در حالی که ریشخند می کردند و می خندیدند و به ابو طالب می گفتند: از پسرت اطاعت کن . او را بر تو فرمان روا کرده است! .


ص: 208

9737.امام علی علیه السلام :الإرشاد :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله جَمَعَ خاصَّهَ أهلِهِ وعَشیرَتَهُ فِی ابتِداءِ الدَّعوَهِ إلَی الإِسلامِ ، فَعَرَضَ عَلَیهِمُ الإِیمانَ ، وَاستَنصَرَهُم عَلی أهلِ الکُفرِ وَالعُدوانِ ، وضَمِنَ لَهُم عَلی ذلِکَ الحُظوَهَ فِی الدُّنیا ، وَالشَّرَفَ وثَوابَ الجِنانِ ، فَلَم یُجِبهُ أحَدٌ مِنهُم إلّا أمیرَ المُؤمِنینَ عَلیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام ، فَنَحَلَهُ بِذلِکَ تَحقیقَ الاُخُوَّهِ وَالوِزارَهِ وَالوَصِیَّهِ وَالوِراثَهِ وَالخِلافَهِ ، وأوجَبَ لَهُ بِهِ الجَنَّهَ .

وذلِکَ فی حَدیثِ الدّارِ ، الَّذی أجمَعَ عَلی صِحَّتِهِ نُقّادُ الآثارِ ، حیَن جَمَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ فی دارِ أبی طالِبٍ ، وهُم أربَعونَ رَجُلاً ، یَومَئِذٍ یَزیدونَ رَجُلاً أو یَنقُصونَ رَجُلاً فیما ذَکَرَهُ الرُّواهُ ، وأمَرَ أن یُصنَعَ لَهُم فَخِذُ شاهٍ مَعَ مُدٍّ مِنَ البُرِّ ، ویُعَدَّ لَهُم صاعٌ مِنَ اللَّبَنِ ، وقَد کانَ الرَّجُلُ مِنهُم مَعروفا بِأَکلِ الجَذَعَهِ (1) فی مَقامٍ واحِدٍ ، ویَشرَبُ الفَرَقَ (2) مِنَ الشَّرابِ فی ذلِکَ المَقامِ ، وأرادَ علیه السلام بِإِعدادِ قَلیلِ الطَّعامِ وَالشَّرابِ لِجَماعَتِهِم إظهارَ الآیَهِ لَهُم فی شِبَعِهِم ورِیِّهِم مِمّا کانَ لا یُشبِعُ الواحِدَ مَنهُم ولا یُرویهِ .

ثُمَّ أمَرَ بِتَقدیمِهِ لَهُم ، فَأَکَلَتِ الجَماعَهُ کُلُّها مِن ذلِکَ الیَسیرِ حَتّی تَمَلَّؤوا مِنهُ ، فَلَم یَبِن ما أکَلوهُ مِنهُ وشَرِبوهُ فیهِ ، فَبَهَرَهُم بِذلِکَ ، وبَیَّنَ لَهُم آیَهَ نُبُوَّتِهِ ، وعَلامَهَ صِدقِهِ بِبُرهانِ اللّهِ تَعالی فیهِ .

ثُمَّ قالَ لَهُم بَعدَ أن شَبِعوا مِنَ الطَّعامِ ورَووا مِنَ الشَّرابِ : یا بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ ! إنَّ اللّهَ بَعَثَنی إلَی الخَلقِ کافَّهً ، وَبَعَثَنی إلَیکُم خاصَّهً ، فَقالَ عَزَّوجَلَّ : «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» وأنَا أدعوکُم إلی کَلِمَتَینِ خَفیفَتَینِ عَلَی اللِّسانِ ثَقیلَتَینِ فِی المیزانِ ، تَملِکونَ بِهِمَا العَرَبَ وَالعَجَمَ ، وتَنقادُ لَکُم بِهِمَا الاُمَمُ ، وتَدخُلونَ بِهِمَا الجَنَّهَ ، وتَنجونَ بِهِما مِنَ النّارِ : شَهادَهِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنّی رَسولُ اللّهِ ، فَمَن یُجِبنی إلی هذَا الأَمرِ ویُؤازِرنی عَلَیهِ وعَلَی القِیامِ بِهِ ، یَکُن أخی ووَصِیّی ووَزیری ووارِثی وخَلیفَتی مِن بَعدی . فَلَم یُجِب أحَدٌ مِنهُم .

فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : فَقُمتُ بَینَ یَدَیهِ مِن بَینِهِم ... فَقُلتُ : أنَا یا رَسولَ اللّهِ اُؤازِرُکَ عَلی هذَا الأَمرِ ، فَقالَ : اِجلِس ، ثُمَّ أعادَ القَولَ عَلَی القَومِ ثانِیَهً فَاُصمِتوا ، وقُمتُ فَقُلتُ مِثلَ مَقالَتِی الاُولی ، فَقالَ : اِجلِس . ثُمَّ أعادَ عَلَی القَومِ مَقالَتَهُ ثالِثَهً فَلَم یَنطِق أحَدٌ مِنهُم بِحَرفٍ ، فَقُلتُ : أنَا اُؤازِرُکَ یا رَسولَ اللّهِ عَلی هذَا الأَمرِ ، فَقالَ : اِجلِس ؛ فَأَنتَ أخی ووَصِیّی ووَزیری ووارِثی وخَلیفَتی مِن بَعدی .

فَنَهَضَ القَومُ وهُم یَقولونَ لِأَبی طالِبٍ : یا أبا طالِبٍ ! لِیَهنِکَ الیَومَ إن دَخَلتَ فی دینِ ابنِ أخیکَ ؛ فَقَد جَعَلَ ابنَکَ أمیرا عَلَیکَ . (3) .

1- .الجَذَع : من أسنان الدوابّ ؛ وهو ما کان منها شابّا فتیّا (النهایه : ج 1 ص 250 «جذع») .
2- .الفَرَق : مکیال یسع سته عشر رِطلاً ؛ وهی اثنا عشر مُدّا (النهایه : ج 3 ص 437 «فرق») .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 48 ، کشف الیقین : ص 47 ح 25 ، إعلام الوری : ج 1 ص 322 ؛ السیره الحلبیّه : ج 1 ص 286 .

ص: 209

9738.عنه علیه السلام ( فی کِتابِهِ لِلأشتَرِ حینَ وَلاّهُ مِصرَ ) الإرشاد:پیامبر صلی الله علیه و آله در آغاز دعوت به اسلام ، خویشان نزدیکش را گِرد آورد و ایمان را بر ایشان عرضه داشت و از آنان ، علیه کافران و متجاوزان ، یاری خواست و در برابر این یاری ، بهره این دنیا و سربلندی و پاداش بهشت را برایشان ضمانت کرد ؛ ولی هیچ یک از آنان اجابتش نکرد ، جز امیر مؤمنان ، علی بن ابی طالب علیه السلام .

پس پیامبر خدا در برابر آن ، برادری و وزارت و وصایت و وراثت و خلافت را به او بخشید و بر این پذیرش ، بهشت را برایش واجب ساخت .

و این مطلب در حدیث «دار» است که ناقدان اخبار ، بر صحّت آن اجماع کرده اند ، آن هنگام که پیامبر خدا ، بنی عبد المطّلب را در خانه ابو طالب گِرد آورد و آن گونه که راویان می گویند ، چهل تن بودند ، یکی کم یا بیش ، و فرمان داد که ران گوسفندی و یک مُد (1)

گندم را برایشان بپزند و یک صاع (2) شیر برای آنان آماده کنند ، و این در حالی بود که برخی از آن مردان ، معروف به خوردن یک گوسفند [ و مانند آن ]در یک مجلس و نوشیدن دوازده مُد (3) نوشیدنی در همان مجلس بودند و پیامبر خدا خواست تا با آماده کردن خوردنی و نوشیدنی کم ، آیتی در سیر و سیراب شدن آنان از این خوراک اندک که [در حالت معمولی ]یکی از آنها را هم سیر و سیراب نمی کرد ، پدیدار کند .

سپس فرمان داد غذا را جلوی ایشان بنهند و همه آنان از آن غذای اندک خوردند تا سیر و پُر شدند ؛ امّا گویی دست نخورده بود . پس با این کرامت ، بر آنان چیره شد و با برهان الهی در آن ، نشانه نبوّت و علامت صدقش را برایشان آشکار ساخت .

پس از سیر شدن از خوراک و سیراب گشتن از نوشیدنی ها به آنان فرمود: «ای بنی عبد المطّلب! خداوند، مرا به سوی همه خلق برانگیخته است و بویژه به سوی شما، و همان خدای عز و جل فرموده است: «و خویشان نزدیکت را بیم ده» و من شما را به دو کلمه سَبُک بر زبان و سنگین در میزان ، فرا می خوانم که بدان بر عرب و عجم ، چیره می شوید وامّت ها مطیع شما می گردند وبه بهشت، داخل می شوید واز آتش ، رهایی می یابید: گواهی به این که خدایی جز اللّه نیست، ودیگر این که من ، پیامبر خدا هستم . پس هر که مرا در این امر (رسالت) ، اجابت کند و بر آن و قیام به آن یاری ام دهد ، برادر و وصی و وزیر و وارث و جانشینم پس از من می شود» ؛ امّا هیچ یک از آنان اجابت نکرد .

[ امیر مؤمنان می گوید:] من از میان آنان برخاستم... و گفتم: من ای پیامبر خدا تو را بر این امر ، یاری می دهم!

فرمود: «بنشین!» .

سپس سخنش را برای آنان دوباره گفت؛ امّا ساکت ماندندومن برخاستم وآنچه بار اوّل گفته بودم، گفتم.

فرمود: «بنشین!» .

سپس گفته خود را به آنان برای بار سوم تکرار کرد ؛ امّا هیچ یک از آنان ، حتّی حرفی بر زبان نیاورد . من گفتم: من ای پیامبر خدا تو را بر این امر ، یاری می دهم .

فرمود: «بنشین که تو برادر و وصی و وزیر و وارث و جانشینم پس از من هستی!» .

پس همگی برخاستند ، در حالی که به ابو طالب می گفتند: ای ابو طالب! امروز بر تو مبارک باد ، اگر در دین برادرزاده ات وارد شوی ، که پسرت را بر تو فرمان روا کرد! .

1- .مُد ، در حدود ده سیر ، یا 750 گرم است .
2- .هر صاع ، سه کیلوگرم است .
3- .حدود نُه کیلوگرم .

ص: 210

. .


ص: 211

. .


ص: 212



نکته

نکتهدر برخی از متون تاریخی و حدیثی آمده است : پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ، اختلافی در میراث پیامبر خدا میان امام علی علیه السلام و عبّاس بن عبد المطّلب پدید آمد . (1) عبّاس ، ادّعا می کرد که اموال پیامبر خدا به او می رسد . داوری به ابو بکر واگذار شد و ابو بکر ، با اشاره به جریان «یوم الدار» یا «إنذار العشیره» ، خطاب به عبّاس بن عبد المطّلب گفت : «تو را سوگند می دهم! آیا می دانی که پیامبر خدا ، پسران عبد المطّلب و فرزندانشان را گِرد آورد و تو در میانشان بودی و از قریش ، کسی [ جز شما ] نبود و گفت : ای بنی عبد المطّلب! چنین است که خداوند ، هیچ پیامبری را مبعوث نمی کند ، جز آن که برای او از خاندانش برادر و وزیر و وصی وجانشینی درخاندانش قرارمی دهد. پس کدام یک از شما به پا می خیزد تا در برابر آن که برادر و وزیر و وصی و جانشین من در خاندانم باشد ، با من بیعت کند؟ ... و علی بن ابی طالب ، از میان شما برخاست و با او بر آنچه شرط و بدان دعوت کرده بود ، بیعت نمود؟ آیا می دانی که این از پیامبر خداست؟» . گفت : آری . (2) یعنی ابو بکر نیز به قضیه «إنذار العشیره» اعتراف کرده ، آن را حجّت می شمرد .

.

1- .شرح الأخبار : ج 1 ص 122 ح 50 ، الاحتجاج : ج 1 ص230 ح43 ، المناقب ، ابن شهرآشوب : ج 3 ص61 .
2- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 50 ح 8382 ، شواهد التنزیل: ج 1 ص 545 . گفتنی است که در متن تاریخ دمشق ، اشاره ای به موضوع اختلاف میان امام علی علیه السلام و عبّاس نشده است .

ص: 213

نکته ای که باید بدان توجّه شود و در بیشتر متون ، بدان بی اعتنایی شده است ، علّت مراجعه امام علی علیه السلام وعبّاس به ابو بکر و طرح دعوای میراث پیامبر خداست . در نظر اوّل ، این اختلاف ، بسیار عجیب می نماید ؛ چون پیامبر صلی الله علیه و آله ، هنگام رحلت ، دختر و همسرانی داشت و برابر قانون ارث ، به هیچ وجه نوبت به عمو و پسر عمو نمی رسید تا آنها ادّعای ارث کنند ؛ بلکه بیشتر اموال پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام منتقل می شد و بعد از شهادت ایشان نیز به شوهر و فرزندانش می رسید . بنا بر این ، اصل ادّعای عبّاس بن عبد المطّلب درباره ارث بردن از پیامبر صلی الله علیه و آله ، وجهی نخواهد داشت . پس چرا این ادّعا مطرح شده است؟ از ابو رافع نقل شده است که پس از سخنان ابو بکر ، عبّاس بن عبد المطّلب به او گفت : «پس به چه حساب بر این جایگاه نشسته ای؟ علی را مقدّم می دانی ، ولی بر او فرمان می رانی؟!» . ابو بکر گفت: «ای بنی عبد المطّلب! آیا نیرنگ می زنید؟» . (1) از این متن ، می توان دریافت که عبّاس با اندیشه و تدبیر ، این واقعه را ساخته است تا به ابو بکر یادآور شود که جامه خلافت ، شایسته چه کسی است و او چگونه آن را غاصبانه به تن کرده است ، و این گونه وقایع به سرعتْ منتشر می شود ، بویژه اگر از سوی کسی چون عبّاس با آن منزلت والا باشد . جالب آن که در مباحثه دیگری که بین ابن عبّاس و عمر بن خطّاب رخ داده و ابن عبّاس ، شایستگی امام علی علیه السلام را برای خلافت به عمر یادآوری کرده است ، خلیفه ناراحت شده ، می گوید: «با تو هستم ای ابن عبّاس! آیا می خواهی با من آن کنی که پدرت و علی علیه السلام در روزی که بر ابو بکر وارد شدند ، با او کردند؟» . (2)

.

1- .المناقب ، ابن شهر آشوب : ج3 ص49 ، المسترشد : ص 577 ح249 .
2- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 149 .

ص: 214



تحریف تاریخ در این ماجرا

تحریف تاریخ در این ماجراآنچه را آوردیم ، مورّخان ، محدّثان و مفسّران با طرق مختلف و سندهای گوناگونی گزارش کرده اند که در صفحات پیشین گذشت . (1) طبری نیز آن را در تاریخ خود (تاریخ الاُمم والملوک) به تفصیل آورده است ؛ امّا در تفسیر خویش ، روایت را با همان سندی که در تاریخ گزارش کرده ، نقل کرده و به جای «کدام یک از شما مرا بر این امر یاری می دهد تا برادر و وصی و جانشین من در میانتان باشد» ، نوشته است: «تا برادر و چنین و چنان باشد» و در ادامه نیز حذف و تحریف را در سخن پیامبر صلی الله علیه و آله ، روا دانسته و به جای جمله «بی تردید ، این ، برادر و وصی و خلیفه من در میان شماست . پس گوش به فرمانش باشید و از وی اطاعت کنید» ، نوشته است : «بی تردید ، این ، برادر من و چنین و چنان است . پس گوش به فرمانش باشید و از وی اطاعت کنید» . (2) البته نوع گزارش طبری ، بسی سؤال برانگیز است و تأمّل در آن ، نشان دهنده مجبور بودن و تحکّم بر چگونگی نقل است ؛ وگرنه ، «بی تردید ، این ، برادر من و

.

1- .علامه امینی رحمه الله ، صورت های مختلف نقل حادثه را در مجموعه گران قدر الغدیر آورده و اسناد آن را بررسی کرده و نشان داده است که نقل ها از استواری ویژه ای برخوردار و به هیچ روی،تردیدی را برنمی تابند (الغدیر:ج2 ص278285) .
2- .تفسیر الطبری : ج 11 (جزء 19) ص 122 .

ص: 215

چنین و چنان است . پس گوش به فرمانش باشید و از وی اطاعت کنید» ، یعنی چه؟! وجود جمله «گوش به فرمانش باشید و از وی اطاعت کنید» ، به گونه ای رازدارانه نشان دهنده حذف جانِ کلام است . به هر حال ، ابن کثیر نیز بر این نمط رفته و در تفسیر و تاریخ خود و در السیره النبویّه ، روایت را به گونه ای که طبری در تفسیرش آورده ، نقل کرده است (یعنی صورت تقطیع شده آن را) و این ، شگفت انگیز است ؛ چرا که مهم ترین منبع و مستند مورد اعتماد ابن کثیر در کتاب تاریخش (البدایه والنهایه) ، تاریخ الطبری است و نه تفسیر الطبری . (1) نویسنده مصری محمّد حسین هیکل نیز در چاپ اوّل کتابش حیاه محمّد ، حادثه را آورده است ، البته با حذف بخش هایی از آن ؛ امّا از چاپ دوم به بعد ، یکسر جریان را حذف کرده است . (2) ابن تیمیه نیز کوشیده است با طعن در سند و گاه محتوا ، در اصل جریان ، تردید روا دارد که پاسخ های مفصّلی بدان داده شده است . (3)

.

1- .البدایه والنهایه : ج 3 ص 40 ، تفسیر ابن کثیر : ج 6 ص 180 ، السیره النبویّه ، ابن کثیر : ج 1 ص 459 .
2- .حیاه محمّد : ص 104 از چاپ نخست را با ص 142 از چاپ دوم بسنجید .
3- .علامه مظفّر و استاد سید جعفر مرتضی عاملی به تفصیل به این موضوع پرداخته اند . ر . ک : دلائل الصدق : ج 2 ص 234 به بعد ، الصحیح من سیره النبیّ الأعظم : ج 3 ص 65 .

ص: 216

الفصل الثانی : الصعود علی منکبی النبیّ لکسر الأصنامکانت الکعبه رمز التوحید علی طول التاریخ . وعند ما بُعث النبیّ صلی الله علیه و آله لهدایه الاُمّه ، کان الجاهلیّون قد ملؤوا بیت التوحید هذا بأصنام وأوثان شتّی من وحی جهلهم وزیغهم الفکری ، فلوّثوه بالشرک عبر هذا العمل السفیه ، ولذا اهتمّ النبیّ صلی الله علیه و آله بإزاله کلّ هذا القبح والشذوذ ، وأخذ علیّاً علیه السلام معه لتطهیر مرکز التوحید من مظاهر الشرک . فصعد علیه السلام علی منکبی رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وألقی صنم قریش الکبیر وقیل : هو صنم خزاعه من علی سطح الکعبه إلی الأرض . وهذه الفضیله العظیمه المتمثّله بتحطیم الأصنام صعوداً علی منکبی رسول اللّه صلی الله علیه و آله تفرّد بها علیّ علیه السلام دون غیره علی امتداد التاریخ . و هی فضیله لا نظیر لها ، وموهبه لا یشارکه فیها أحد .

9743.الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام :لَمّا کانَ اللَّیلَهُ الَّتی أمَرَنی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن أبیتَ عَلی فِراشِهِ وخَرَجَ مِن مَکَّهَ مُهاجِرا ، اِنطَلَقَ بی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلَی الأَصنامِ فَقالَ : اِجلِس ، فَجَلَستُ إلی جَنبِ الکَعبَهِ ، ثُمَّ صَعِدَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی مَنکِبی ثُمَّ قالَ : اِنهَض ، فَنَهَضتُ بِهِ فَلَمّا رَأی ضَعفی تَحتَهُ قالَ : اِجلِس ، فَجَلَستُ فَأَنزَلتُهُ عَنّی وجَلَسَ لی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ قالَ لی : یا عَلِیُّ ، اِصعَد عَلی مَنکِبی فَصَعِدتُ عَلی مَنکِبَیهِ ، ثُمَّ نَهَضَ بی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وخُیِّلَ إلَیَّ أ نّی لَو شِئتُ نِلتُ السَّماءَ ، وصَعِدتُ إلَی الکَعبَهِ وتَنَحّی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَأَلقَیتُ صَنَمَهُمُ الأَکبَرَ ، وکانَ مِن نُحاسٍ مُوَتَّدا بِأَوتادٍ مِن حَدیدٍ إلَی الأَرضِ ، فَقالَ لی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : عالِجهُ فَعالَجتُ فَما زِلتُ اُعالِجُهُ ویَقولُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إیهِ إیهِ ، فَلَم أزَل اُعالِجُهُ حَتَّی استَمکَنتُ مِنهُ فَقالَ : دُقَّهُ ، فَدَقَقتُهُ فَکَسَّرتُهُ ونَزَلتُ . (1) .

1- .المستدرک علی الصحیحین:ج3ص6ح4265، تاریخ بغداد: ج13 ص302 ح7282 کلاهما عن أبی مریم وفیه من «انطلق بی...».