گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل چهارم : نهایت جوان مردی در دو جنگ



4 / 1 جنگ بدر

فصل چهارم : نهایت جوان مردی در دو جنگ4 / 1جنگ بدرجنگ بدر ، دشوارترین و شکوهمندترین نبرد پیامبر خداست . شرایط زمانی ، چگونگی ترکیب نیروها ، ساز و برگ مسلمانان ، هدف آغازین حرکت که دستیابی به کاروان مشرکان و کالاهای آنان بود و نبرد غیر منتظره و نابرابر و . . . نشان دهنده اهمّیت این نبرد و نقش سرنوشت ساز آن است . از این رو، «بدریان» در هماره تاریخ، جایگاه ویژه ای داشته اند ودر حوادث تاریخ اسلام ، بویژه پس از پیامبر خدا، حضور بدریان در همه جا اهمّیتی خاص داشت. این نبرد در رمضان سال دوم هجری در منطقه بدر ، در نزدیکی مدینه واقع شد . امیرمؤمنان علیه السلام در این نبرد که آغازین جنگ پیامبر خدا و نیز نخستین چهره نمایی قهرمانانه علی علیه السلام است ، جلوه ای دیدنی ، ستودنی و شگفت دارد ، بدین سان که : 1 . پرچم پیروزمند سپاه اسلام در دست های پر توان علی علیه السلام بود . 2 . پیش از رویارویی و در مرحله حسّاس کسب اطّلاعات ، برای دست یافتن به چند و چون نیروی دشمن ، همراه برخی صحابیان به مأموریت رفت که موفّقیتی کارآمد داشت . 3 . در دلِ سیاهی تاریک و هولناک شب نبرد ، آن گاه که پیامبر خدا طلبِ آب نمود ، علی علیه السلام به پا خاست و ثابت و استوار به «بدر» گام نهاد و از چاهی بس ژرف و تاریک ، آب برگرفت و پیامبر خدا را سیراب کرد . 4 . علی علیه السلام در اوّلین نبرد تن به تن ، ولید بن عُتبه را به خاک هلاکت افکند و سپس در کشتن عتبه ، پدر ولید ، هماوردِ او را یاری رسانْد . علی علیه السلام ، این حماسه شکوهمند را در نامه ای به معاویه یادآوری کرده است : من پدر حسنم! کشنده جدّ و برادر و دایی ات که در نبرد بدر ، سرشان را شکافتم؛ و آن شمشیر را با خود دارم و با همان دل با دشمنم رویارو می شوم. 5 . علی علیه السلام همچنین عاص بن سعید ، رزم آور نیرومند قریش و نوفل بن خُوَیلِد ، دشمن شرور و کینه توز پیامبر صلی الله علیه و آله را به خاک افکند . 6 . چون فرمان حمله عمومی صادر شد و نیروها در هم آمیختند و آتش نبرد ، شعله ور گشت ، این علی علیه السلام بود که چونان شیری خشمگین بر دشمن می تاخت و آرایشِ نظامی آنان را در هم می ریخت و از کشته ، پُشته می ساخت ، بدان سان که آورده اند 35 نفر از هفتاد تن کشته های مشرکان ، با ضربت شمشیر علی علیه السلام بر خاک افتادند . 7 . او که در آن هنگام در عنفوان جوانی بود ، با این شهامت ها ، شجاعت ها و رزم آوری ها ، مدال افتخار جاودانه «لا سیفَ إلّا ذوالفقارِ ولا فَتی إلّا علیٌّ» را به دست آورد .

.


ص: 260

. .


ص: 261

. .


ص: 262

9771.امام علی علیه السلام ( در نامه خود به حارث هَمْدانی ) المستدرک علی الصحیحین عن ابن عبّاس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله دَفَعَ الرایَهَ إلی عَلِیٍّ رضی الله عنهیَومَ بَدرٍ وهُوَ ابنُ عِشرینَ سَنَهً . (1) .

1- .المستدرک علی الصحیحین: ج3ص120ح4583،السنن الکبری: ج 6 ص 340 ح 12165 ، المعجم الکبیر : ج 1 ص 106 ح174، الاستیعاب : ج 3 ص 201 الرقم 1875 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص71 و72 ، المناقب لابن المغازلی: ص366 ح413، المناقب للخوارزمی : ص 167 ح 199 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 224 .

ص: 263

9772.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابن عبّاس : پیامبر خدا ، در جنگ بدر ، پرچم را به علی علیه السلام سپرد و او در آن هنگام ، بیست سال داشت . .


ص: 264

9773.عنه علیه السلام :الطبقات الکبری عن قتاده :إنَّ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ کانَ صاحِبَ لِواءِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَومَ بَدرٍ وفی کُلِّ مَشهَدٍ. (1)9774.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :تاریخ الطبری عن ابن عبّاس فی ذِکرِ یَومِ بَدرٍ : کانَ صاحِبُ رایَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام ، وصاحِبُ رایَهِ الأَنصارِ سَعدَ بنَ عُبادَهَ . (2)9775.عنه علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین عن عبد اللّه :کُنّا یَومَ بَدرٍ کُلَّ ثَلاثَهٍ عَلی بَعیرٍ ، قالَ : وکانَ عَلِیٌّ وأبو لُبابَهَ زَمیلَی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، قالَ : وکانَ إذا کانَت عُقبَتُهُ (3) قُلنَا ارکَب حَتّی نَمشِیَ ، فَیَقولُ : ما أنتُما بِأَقوی مِنّی وما أنَا بِأَغنی عَنِ الأَجرِ مِنکُم . (4)9776.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :السیره النبویّه لابن هشام عن ابن إسحاق فی ذِکرِ یَومِ بَدرٍ : کانَت إِبِلُ أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَومَئِذٍ سَبعینَ بَعیرا ، فَاعتَقَبوها ، فَکانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وعَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ ومَرثَدُ بنُ أبی مَرثَدٍ الغَنَوِیُّ یَعتَقِبونَ بَعیرا . (5)9777.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :فضائل الصحابه عن الحارث عن الإمام علیّ علیه السلام :لَمّا کانَت لَیلَهُ بَدرٍ قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَن یَستَقی لَنا مِنَ الماءِ ؟ فَأَحجَمَ النّاسُ ، فَقامَ عَلِیٌّ فَاحتَضَنَ قِربَهً ، ثُمَّ أتی بِئرا بَعیدَهَ القَعرِ مُظلِمَهً ، فَانحَدَرَ فیها فَأَوحَی اللّهُ عَزَّوجَلَّ إلی جِبریلَ ومیکائیلَ وإسرافیلَ تَأَهَّبوا لِنَصرِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وحِزبِهِ ، فَهَبَطوا مِنَ السَّماءِ لَهُم لَغَطٌ (6) یُذعِرُ مَن سَمِعَهُ ، فَلَمّا حاذُوا البِئرَ سَلَّموا عَلَیهِ مِن عِندِ آخِرِهِم إکراما وتَجلیلاً . (7) .

1- .الطبقات الکبری : ج 3 ص 23 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 74 و ص 72 عن الحکم ، فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 2 ص 650 ح 1106 عن ابن عبّاس والحکم .
2- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 431 وراجع السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 264 وتاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 51 والکامل فی التاریخ : ج 1 ص 527 .
3- .دارتْ عُقْبَه فلان ؛ أی جاءت نوبته ووقت رکوبه (النهایه : ج 3 ص 268 «عقب») .
4- .المستدرک علی الصحیحین: ج3 ص23 ح 4299 وج2 ص100 ح 2453 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 82 ح 3901 وفیه «وکانت عقبه رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال: فقالا: نحن نمشی عنک» بدل «وکان إذا کانت عُقْبَته قلنا: ارکب حتی نمشی»،السنن الکبری: ج5 ص423 ح 10357 وفیه «کنّا یوم بدر اثنین علی بعیر وثلاثه علی بعیر وکان زَمیلَی رسول اللّه صلی الله علیه و آله علیّ وأبو لبابه الأنصاری ، وکانت إذا حانت عقبتهما قال : یا رسول اللّه ، ارکب ...» ، عیون الأخبار لابن قتیبه : ج 1 ص 141 وفیه «فکان إذا دارت عقبتهما قالا» .
5- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 264 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 51 ، المغازی : ج 1 ص 23 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 527 کلّها نحوه .
6- .اللَّغَط : الصوت والجَلَبه ، وأصوات مبهمه لا تُفهم (مجمع البحرین : ج 3 ص 1635 «لغط») .
7- .فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 2 ص 613 ح 1049 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 337 ح 8909 ، المناقب للخوارزمی : ص 308 ح 303 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 241 .

ص: 265

9772.امام صادق علیه السلام :الطبقات الکبری به نقل از قتاده : علی بن ابی طالب علیه السلام ، پرچمدار پیامبر خدا در جنگ بدر و هر جنگ دیگری بود .9773.امام صادق علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از ابن عبّاس در ذکر جنگ بدر : پرچمدار پیامبر خدا ، علی بن ابی طالب علیه السلام ، و پرچمدار انصار ، سعد بن عباده بود .9774.امام صادق علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین به نقل از عبد اللّه : ما در جنگ بدر ، هر سه نفر بر یک شتر بودیم و علی علیه السلام و ابو لبابه ، دو همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بودند .

چون نوبت پیاده شدن پیامبر صلی الله علیه و آله می شد ، می گفتیم : تو سوار باش ، ما پیاده می رویم .

و پیامبر خدا می فرمود : «نه شما از من نیرومندترید و نه من از شما به پاداش ، بی نیازترم» .9775.امام صادق علیه السلام :السیره النبویه ، ابن هشام به نقل از ابن اسحاق ، در ذکر جنگ بدر :شتران اصحاب پیامبر خدا در آن روز ، هفتاد نفر بود . پس به نوبت ، سوار می شدند و پیامبر خدا و علی بن ابی طالب علیه السلام و مَرثَد بن ابی مرثد غَنَوی ، یک شتر را به نوبت ، سوار می شدند .9776.امام علی علیه السلام :فضائل الصحابه به نقل از حارث ، درباره امام علی علیه السلام : چون شب بدر شد ، پیامبر خدا فرمود: «چه کسی برای ما آب می آورد؟» .

پس مردم ، پا پس کشیدند ؛ ولی علی علیه السلام برخاست و مشکی به زیر بغل گرفت ، به چاه ژرف و تاریکی درآمد و از آن ، پایین رفت .

پس خدای عز و جل به جبرئیل و میکائیل و اسرافیل علیهم السلام ، وحی کرد که برای یاری محمّد صلی الله علیه و آله و گروهش آماده شوید . پس ، از آسمان ، فرود آمدند و همهمه ای داشتند که شنونده را می ترسانْد . پس چون روبه روی چاه رسیدند ، همگی و از روی بزرگداشت و احترام بر او سلام دادند . .


ص: 266

9777.امام صادق علیه السلام :المناقب لابن شهر آشوب عن محمّد بن الحنفیّه :بَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّا فی غَزوَهِ بَدرٍ أن یَأتِیَهُ بِالماءِ حینَ سَکَتَ أصحابُهُ عَن إیرادِهِ ، فَلَمّا أتَی القَلیبَ (1) ومَلَأَ القِربَهَ الماءَ فَأَخرَجَها جاءَت ریحٌ فَهَرَقَتهُ ، ثُمَّ عادَ إلَی القَلیبِ ومَلَأَ القِربَهَ فَأَخرَجَها فَجاءَت ریحٌ فَأَهرَقَتهُ وهکَذا فِی الثّالِثَهِ ، فَلَمّا کانَتِ الرّابِعَهُ مَلَأَها فَأَتی بِهَا النَّبِیَّ فَأَخبَرَ بِخَبَرِهِ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أمَّا الرّیحُ الاُولی فَجَبرَئیلُ فی ألفٍ مِنَ المَلائِکَهِ سَلَّموا عَلَیکَ ، وَالرّیحُ الثّانِیَهُ میکائیلُ فی ألفٍ مِنَ المَلائِکَهِ سَلَّموا عَلَیکَ ، وَالرّیحُ الثّالِثَهُ إسرافیلُ فی ألفٍ مِنَ المَلائِکَهِ سَلَّموا عَلَیکَ .

وفی رِوایَهٍ : وما أتَوکَ إلّا لِیَحفَظوکَ ...

وکانَ یَقولُ : کانَ لِعَلِیٍّ علیه السلام فی لَیلَهٍ واحِدَهٍ ثَلاثَهُ آلافِ مَنقَبَهٍ ، وثَلاثُ مَناقِبَ . (2)9778.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام :کُنتُ عَلی قَلیبٍ یَومَ بَدرٍ أمیحُ أو أمتَحُ مِنهُ ، فَجاءَت ریحٌ شَدیدَهٌ ، ثُمَّ جاءَت ریحٌ شدیدَهٌ ، لَم أرَ ریحا أشَدَّ مِنها إلَا الَّتی کانَت قَبلَها ، ثُمَّ جاءَت ریحٌ شَدیدَهٌ ، فَکانَتِ الاُولی میکائیلَ فی ألفٍ مِنَ المَلائِکَهِ عَن یَمینِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، وَالثّانِیَهُ إسرافیلَ فی ألفٍ مِنَ المَلائِکَهِ عَن یَسارِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، وَالثّالِثَهُ جَبرَئیلَ فی ألفٍ مِنَ المَلائِکَهِ . (3) .

1- .القلیب : البئر التی لم تُطوَ (النهایه : ج 4 ص 98 «قلب») .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 242 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 414 ح 761 عن اللیث ، المناقب للکوفی : ج 2 ص 539 ح 1043 عن لیث بن أبی سلیم عن بعض أصحابه ، قرب الإسناد : ص 111 ح 387 عن ابن عبّاس وکلّها نحوه .
3- .مسند أبی یعلی : ج 1 ص 258 ح 485 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 86 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 72 ح 4431 ، المغازی : ج 1 ص 57 کلّها عن محمّد بن جبیر بن مطعم .

ص: 267

9779.عنه علیه السلام :المناقب ، ابن شهر آشوب به نقل از محمّد بن حنفیّه : پیامبر خدا در غزوه بدر ، هنگامی که اصحابش از تهیه آب وا ماندند ، علی علیه السلام را برای آب آوردن فرستاد . چون علی علیه السلام به چاه متروک درآمد و مشک را از آب ، پُر کرد ، همین که آن را بیرون آورد ، بادی وزید و آن را ریخت . او دوباره به چاه بازگشت و مشک را پُر کرد و بیرون آورد . بادی وزید و آن را ریخت و همین گونه تا سه بار .

بار چهارم ، آن را پُر کرد و به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و قصّه را باز گفت . پیامبر خدا فرمود : « باد نخست ، جبرئیل علیه السلام بود که با هزار فرشته همراهش بر تو سلام دادند و باد دوم ، میکائیل علیه السلام بود که با هزار فرشته همراهش بر تو سلام دادند و باد سوم ، اسرافیل علیه السلام بود که با هزار فرشته همراهش بر تو سلام دادند» .

در روایتی آمده است که پیامبر خدا ادامه داد : «آنان ، جز برای حفاظت از تو نیامدند ...» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همواره می فرمود : «علی علیه السلام تنها در یک شب ، سه هزار و سه منقبت داشت» .9780.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :امام علی علیه السلام :من در جنگ بدر ، از چاه متروکی آب می کشیدم که باد شدیدی وزید و سپس ، باد بسیار شدیدی آمد که مانند آن را ندیده بودم ، مگر باد پیشین . سپس [ بار سوم ] باد شدیدی وزید . پس نخستین باد ، میکائیل علیه السلام بود با هزار فرشته در سمت راست پیامبر صلی الله علیه و آله و [ باد ] دوم ، اسرافیل علیه السلام بود با هزار فرشته در سمت چپ پیامبر صلی الله علیه و آله و [ باد ]سوم ، جبرئیل علیه السلام بود با هزار فرشته . .


ص: 268

9781.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :الإمام زین العابدین علیه السلام :لَمّا عَطِشَ القَومُ یَومَ بَدرٍ انطَلَقَ عَلِیٌّ بِالقِربَهِ یَستَقی وهُوَ عَلَی القَلیبِ إذ جاءَت ریحٌ شَدیدَهٌ ثُمَّ مَضَت ، فَلَبِثَ ما بَدا لَهُ ، ثُمَّ جاءَت ریحٌ اُخری ثُمَّ مَضَت ثُمَّ جاءَتهُ اُخری کادَ أن تَشغَلَهُ وهُوَ عَلَی القَلیبِ ، ثُمَّ جَلَسَ حَتّی مَضی ، فَلَمّا رَجَعَ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله أخبَرَهُ بِذلِکَ .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أمَّا الریحُ الاُولی فیها جَبرَئیلُ مَعَ ألفٍ مِنَ المَلائِکَهِ ، وَالثّانِیَهُ فیها میکائیلُ مَعَ ألفٍ مِنَ المَلائِکَهِ ، وَالثّالِثَهُ فیها إسرافیلُ مَعَ ألفٍ مِنَ المَلائِکَهِ ، وقَد سَلَّموا عَلَیکَ وهُم مَدَدٌ لَنا ، وهُمُ الَّذینَ رَآهُم إبلیسُ فَنَکَصَ عَلی عَقِبَیهِ یَمشِی القَهقَری حَتّی یَقولَ : «إِنِّی أَرَی مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ» (1) . (2)9782.الکافی عن أبی بَصیرٍ :السیره النبویّه لابن هشام عن ابن إسحاق فی ذِکرِ أحداثِ مَعرَکَهِ بَدرٍ :ثُمَّ خَرَجَ بَعدَهُ (3) عُتبَهُ بنُ رَبیعَهَ بَینَ أخیهِ شَیبَهَ بنِ رَبیعَهَ وَابنِهِ الوَلیدِ بنِ عُتبَهَ ، حَتّی إذا فَصَلَ مِنَ الصَّفِّ دَعا إلَی المُبارَزَهِ ، فَخَرَجَ إلَیهِ فِتیَهٌ مِنَ الأَنصارِ ثَلاثَهٌ ، وهُم : عَوفٌ ومُعَوِّذٌ ابنَا الحارِثِ واُمُّهُما عَفراءُ ورَجُلٌ آخَرُ ، یُقالُ : هُوَ عَبدُ اللّهِ بنُ رَواحَهَ ، فَقالوا : مَن أنتُم ؟ فَقالوا : رَهطٌ مِنَ الأَنصارِ ، قالوا : ما لَنا بِکُم مِن حاجَهٍ ، ثُمَّ نادی مُنادیهِم : یا مُحَمَّدُ ، أخرِج إلَینا أکفاءَنا مِن قَومِنا .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : قُم یا عُبَیدَهَ بنَ الحارِثِ ، وقُم یا حَمزَهُ ، وقُم یا عَلِیُّ ، فَلَمّا قاموا ودَنَوا مِنهُم ، قالوا : مَن أنتُم ؟ قالَ عُبَیدَهُ : عُبَیدَهُ ، وقالَ حَمزَهُ : حَمزَهُ ، وقالَ عَلِیٌّ : عَلِیٌّ ، قالوا : نَعَم ، أکفاءٌ کِرامٌ ، فَبارَزَ عُبَیدَهُ وکانَ أسَنَّ القَومِ عُتبَهَ بنَ رَبیعَهَ ، وبارَزَ حَمزَهُ شَیبَهَ بنَ رَبیعَهَ ، وبارَزَ عَلِیٌّ الوَلیدَ بنَ عُتبَهَ ، فَأَمّا حَمزَهُ فَلَم یُمهِل شَیبَهَ أن قَتَلَهُ ، وأمّا عَلِیٌّ فَلَم یُمهِلِ الوَلیدَ أن قَتَلَهُ ، وَاختَلَفَ عُبَیدَهُ وعُتبَهُ بَینَهُما ضَربَتَینِ ، کِلاهُما أثبَتَ صاحِبَهُ ، وکَرَّ حَمزَهُ وعَلِیٌّ بِأَسیافِهِما عَلی عُتبَهَ فَذَفَّفا (4) عَلَیهِ ، وَاحتَمَلا صاحِبَهُما ، فَحازاهُ إلی أصحابِهِ . (5) .

1- .الأنفال : 48 .
2- .تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 65 ح 70 عن أبی مقدام .
3- .أی بعد الأسود بن عبد الأسد المخزومی الذی قتله حمزه بن عبدالمطّلب .
4- .تذفیف الجریح : الإجهاز علیه وتحریر قتله (النهایه : ج 2 ص 162 «ذفف») .
5- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 277 ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 445 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 57 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 531 ، المغازی : ج 1 ص 68 نحوه .

ص: 269

10008.امام علی علیه السلام :امام زین العابدین علیه السلام :چون مسلمانان در جنگ بدر تشنه شدند ، علی علیه السلام برای آب آوردن با مشک به سوی چاه متروکی می رفت که باد شدیدی وزید و گذشت . پس اندکی درنگ کرد . سپس باد دیگری آمد و گذشت و بعد از آن ، باد دیگری وزید که نزدیک بود او را از کارش باز دارد و او بر سر چاه بود . پس نشست تا [ باد ]گذشت و چون به نزد پیامبر خدا بازگشت ، از ماجرا خبر داد .

پس پیامبر خدا فرمود : «امّا باد نخست ، جبرئیل علیه السلام با هزار فرشته و باد دوم ، میکائیل علیه السلام با هزار فرشته و باد سوم ، اسرافیل علیه السلام با هزار فرشته بودند و بر تو سلام دادند و آنان یاور ما هستند و همان کسانی اند که ابلیس ، آنها را دید و پا پس کشید و عقب عقب رفت تا آن که گفت : «من بی تردید ، چیزی را می بینم که شما نمی بینید . من از خداوند می ترسم و خدا ، سختْ کیفر است» » .10009.امام علی علیه السلام :السیره النبویه ، ابن هشام به نقل از ابن اسحاق ، در ذکر وقایع جنگ بدر :پس از او (اسود بن عبد الأسد مخزومی که حمزه او را کشت) ، عتبه بن ربیعه با برادرش شیبه بن ربیعه و پسرش ولید بن عتبه [برای جنگ] بیرون آمد و چون از صف جدا شد ، هماورد طلبید .

پس سه جوان از انصار ، بیرون آمدند: عوف و معوّذ ، پسران حارث که نام مادرشان عفراء بود ، و مردی دیگر که گفته می شود عبد اللّه بن رواحه بود .

گفتند : شما کیستید؟

گفتند : ما گروهی از انصار هستیم .

گفتند : ما به شما کاری نداریم .

سپس مُنادیِ آنان ندا در داد: ای محمّد! همتایانمان از قوم خودمان را به سوی ما گسیل دار .

پیامبر خدا فرمود : «ای عبیده بن حارث ، برخیز ! ای حمزه ، برخیز ! ای علی ، برخیز!» .

پس چون برخاستند و به آنان نزدیک شدند ، گفتند : شما کیستید؟

عبیده گفت : عبیده . و حمزه گفت : حمزه . و علی گفت : علی .

گفتند : آری ، همتایان ارجمندی هستید . پس عبیده که مسن ترین فرد گروه بود با عتبه بن ربیعه ، و حمزه با شیبه بن ربیعه ، و علی علیه السلام با ولید بن عُتبه رویارو شدند .

حمزه ، در کشتن شیبه به وی مهلت نداد و علی علیه السلام نیز در کشتن ولید ، و دو ضربه میان عبیده و عتبه ردّ و بدل شد ؛ ولی هر دو در برابر هم ایستادگی می کردند و حمزه و علی علیه السلام با شمشیرهایشان به سوی عتبه بازگشتند و کارش را تمام کردند و عبیده را برداشتند و به همراهانش رساندند . .


ص: 270

10010.امام علی علیه السلام :المناقب لابن شهر آشوب :ولا خِلافَ أنَّ أوَّلَ مُبارِزٍ فِی الإِسلامِ : عَلِیٌّ وحَمزَهُ وأبو عُبَیدَهَ بنُ الحارِثِ فی یَومٍ بَدرٍ ، قالَ الشَّعبِیُّ : ثُمَّ حَمَلَ عَلِیٌّ عَلَی الکَتیبَهِ مُصَمِّما وَحدَهُ . (1)10011.امام علی علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام :لَقَد تَعَجَّبتُ یَومَ بَدرٍ مِن جُرأَهِ القَومِ ، وقَد قَتَلتُ الوَلیدَ بنَ عُتبَهَ ، وقَتَلَ حَمزَهُ عُتبَهَ وشَرِکتُهُ فی قَتلِ شَیبَهَ ، إذ أقبَلَ إلَیَّ حَنظَلَهُ بنُ أبی سُفیانَ ، فَلَمّا دَنا مِنّی ضَرَبتُهُ ضَربَهً بِالَّسیفِ فَسالَت عَیناهُ ، فَلَزِمَ الأَرضَ قَتیلاً . (2)10012.امام علی علیه السلام :الإرشاد :بارَزَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام العاصَ بنَ سَعیدِ بنِ العاصِ بَعدَ أن أحجَمَ عَنهُ مَن سِواه فَلَم یُلَبِّثهُ أن قَتَلَهُ، وبَرَزَ إلَیهِ حَنظَلَهُ بنُ أبی سُفیانَ فَقَتَلَهُ، وبَرَزَ بَعدَهُ طُعَیمَهُ بنُ عَدِیٍّ فَقَتَلَهُ ، وقَتَلَ بَعدَهُ نَوفَلَ بنَ خُوَیلِدٍ وکانَ مِن شَیاطینِ قُرَیشٍ ولَم یَزَل علیه السلام یَقتُلُ واحِدا مِنهُم بَعدَ واحِدٍ حَتّی أتی عَلی شَطرِ المَقتولینَ مِنهُم وکانوا سَبعینَ قَتیلاً ؛ تَوَلّی کافَّهُ مَن حَضَرَ بَدرا مِنَ المُؤمِنینَ مَعَ ثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ المَلائِکَهِ المُسَوِّمینَ قَتلَ الشَّطرَ مِنهُم ، وتَوَلّی أمیرُ المُؤمِنینَ قَتلَ الشَّطرِ الآخَرِ وَحدَهُ . (3) .

1- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 68 ؛ أنساب الأشراف : ج 2 ص 363 وفیه ذیله .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 75 ، إعلام الوری : ج 1 ص 170 ولیس فیه «وقتل حمزه عتبه وشَرَکْته فی قتل شیبه» کلاهما عن جابر عن الإمام الباقر علیه السلام ، کشف الغمّه : ج 1 ص 186 .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 69 ، کشف الغمّه : ج 1 ص 183 نحوه .

ص: 271

10013.امام علی علیه السلام :المناقب ، ابن شهر آشوب :اختلافی نیست که نخستین مبارزان اسلام ، علی علیه السلام و حمزه و ابو عبیده بن حارث در جنگ بدرند . شعبی می گوید : سپس علی علیه السلام ، تنها و استوار ، به گروه دشمنْ حمله بُرد .9784.مصباح الشریعه ( فیما نسبه إلی الصّادقُ علیه السلام ) امام علی علیه السلام :من در جنگ بدر از جرئت مکّیان تعجّب کردم . با این که من، ولید بن عتبه را کشته بودم و حمزه ، عتبه را و هر دو در کشتن شیبه شرکت کرده بودیم ، حنظله بن ابی سفیان به من رو آورد و چون به من نزدیک شد ، با شمشیر ، ضربه ای به او زدم که چشمانش از کاسه سر بیرون زد و بی جان بر زمین افتاد .9783.امام علی علیه السلام :الإرشاد:امیر مؤمنان ، پس از آن که کسی برای مبارزه با عاص پسر سعید بن عاص پا پیش نگذاشت ، به رویارویی اش رفت و بی درنگ ، او را کشت و نیز حنظله بن ابی سفیان را که به مبارزه اش آمده بود ، کشت ، و همچنین طعیمه بن عُدی را که در برابرش ایستاد ، و پس از او ، نوفل بن خویلد را که از شیطان های قریش بود . بدین سان ، یکی پس از دیگری از آنان می کشت تا این که نیمی از هفتاد کشته قریش را تنها او کشت ؛ در حالی که دیگر مؤمنان حاضر در بدر ، همراه سه هزار فرشته نشان دار روی هم ، نیم دیگر را کشتند . .


ص: 272

9784.مصباح الشریعه ( در آنچه به امام صادق علیه السلام نسبت داده است ) الإرشاد عن صالح بن کیسان :مَرَّ عُثمانُ بنُ عَفّانَ بِسَعیدِ بنِ العاصِ فَقالَ : اِنطَلِق بِنا إلی أمیرِ المُؤمِنینَ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ نَتَحَدَّثُ عِندَهُ ، فَانطَلَقا ، قالَ [سَعیدُ بنُ العاصِ] : فَأَمّا عُثمانُ فَصارَ إلی مَجلِسِهِ الَّذی یَشتَهیهِ ، وأمّا أَنا فَمِلتُ إلی ناحِیَهِ القَومِ ، فَنَظَرَ إلَیَّ عُمَرُ وقالَ : ما لی أراکَ کَأَنَّ فی نَفسِکَ عَلَیَّ شَیئا ؟ أ تَظُنُّ أنّی قَتَلتُ أباکَ ؟ وَاللّهِ لَوَدِدتُ أنّی کُنتُ قاتِلَهُ ، ولَو قَتَلتُهُ لَم أعتَذِر مِن قَتلِ کافِرٍ ، لکِنَّنی مَرَرتُ بِهِ یَومَ بَدرٍ فَرَأَیتُهُ یَبحَثُ لِلقِتالِ کَما یَبحَثُ الثَّورُ بِقَرنِهِ ، وإذا شِدقاهُ قَد أزبَدا (1) کَالوَزَغِ ، فَلَمّا رَأَیتُ ذلِکَ هِبتُهُ ورُغتُ عَنهُ ، فَقالَ : إلی أینَ یَابنَ الخَطّابِ ؟ وصَمَدَ لَهُ عَلِیٌّ فَتَناوَلَهُ ، فَوَاللّهِ ما رِمتُ مَکانی حَتّی قَتَلَهُ .

قالَ : وکانَ عَلِیٌّ علیه السلام حاضِرا فِی المَجلِسِ ، فَقالَ : اللّهُمَّ غَفرا ؟ ! ذَهَبَ الشِّرکُ بِما فیهِ ، ومَحَا الإِسلامُ ما تَقَدَّمَ ، فَمالَکَ تُهَیِّجُ النّاسَ ! فَکَفَّ عُمَرُ . قالَ سَعیدٌ : أما إنَّهُ ما کانَ یَسُرُّنی أن یَکونَ قاتِلُ أبی غَیرَ ابنِ عَمِّهِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ . (2)9785.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإرشاد عن الزهری :لَمّا عَرَفَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حُضورَ نَوفَلِ بنِ خُوَیلِدٍ بَدرا قالَ : اللّهُمَّ اکفِنی نَوفلاً ، فَلَمَّا انکَشَفَت قُرَیشٌ رَآهُ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام وقَد تَحَیَّرَ لا یَدری ما یَصنَعُ ، فَصَمَدَ لَهُ ثُمَّ ضَرَبَهُ بِالسَّیفِ فَنَشَبَ فی حَجَفَتِهِ (3) فَانتَزَعَهُ مِنها ، ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ ساقَهُ وکانَت دِرعُهُ مُشَمَّرَهً (4) فَقَطَعَها ، ثُمَّ أجهَزَ عَلَیهِ فَقَتَلَهُ .

فَلَمّا عادَ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله سَمِعَهُ یَقولُ : مَن لَهُ عِلمٌ بِنَوفَلٍ ؟ فَقالَ لَهُ : أنَا قَتَلتُهُ یا رَسولَ اللّهِ ، فَکَبَّرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی أجابَ دَعوَتی فیهِ . (5) .

1- .تزبّد الإنسان : إذا غضب وظهر علی صِماغیه زبدتان (لسان العرب : ج 3 ص 193 «زبد») .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 75 ، کشف الغمّه : ج 1 ص 186 وراجع المغازی : ج 1 ص 92 وشرح نهج البلاغه : ج 14 ص 144 .
3- .یقال للتُّرس إذا کان من جلود لیس فیه خشب ولا عقب: حَجفَه ودرقه (الصحاح : ج 4 ص 1341 «حجف») .
4- .مِن شمَّر الإزار والثوب تشمیرا : رَفَعَه (لسان العرب : ج 4 ص 428 «شمر») .
5- .الإرشاد : ج 1 ص 76 ، کشف الغمّه : ج 1 ص 187 وراجع المغازی : ج 1 ص 91 و 92 ودلائل النبوّه للبیهقی : ج 3 ص 94 و شرح نهج البلاغه : ج 14 ص 143 و 144 .

ص: 273

9786.الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام :الإرشاد به نقل از صالح بن کیسان : عثمان بن عفّان بر سعید بن عاص گذشت و گفت : بیا به نزد فرمان روای مؤمنان ، عمر بن خطّاب برویم و به گفتگو بپردازیم . پس رفتند .

[ سعید بن عاص] می گوید : امّا عثمان در جایی نشست که دوست داشت ؛ ولی من به کناره جمعیت خزیدم . پس عمر به من نگریست و گفت : چه شده است ؟ از من چیزی به دل داری؟ آیا می پنداری که من پدرت را کشتم ؟ به خدا سوگند ، دوست داشتم که من کشنده اش بودم و اگر او را کشته بودم ، از کشتن کافر ، پوزش نمی خواستم ؛ امّا من در جنگ بدر بر او گذشتم و دیدم که همچون گاوی که با شاخش زمین را شخم می زند ، در پی درگیری است و دهانش چون قورباغه کف کرده است . چون چنین دیدم ، از او ترسیدم و کناره گرفتم . به من گفت : کجا ای پسر خطّاب؟ و علی ، آهنگ او کرد و به وی دست یافت و به خدا سوگند ، از جایم دور نشده بودم که علی او را کشت .

[ سعید بن عاص] می گوید : علی علیه السلام در مجلس ، حاضر بود و فرمود : خدایا ، ببخش! شرک با آنچه در آن بود ، رفت و اسلام ، گذشته را محو کرد . پس تو را چه شده که مردم را تهییج می کنی؟

عمر ، [از مجادله] دست کشید . سعید گفت: آگاه باش که من خشنود نمی شدم که قاتل پدرم جز پسر عموی او (پیامبر صلی الله علیه و آله ) ، علی بن ابی طالب باشد .9787.الإمامُ الرِّضا علیه السلام :الإرشاد به نقل از زُهْری : چون پیامبر خدا دانست که نوفل بن خُوَیلِد در بدر حاضر شده است ، فرمود: «خدایا! مرا از نوفل ، کفایت کن» .

پس چون قریشْ شکافته و در هم شکسته شد ، علی بن ابی طالب علیه السلام او را دید که حیران است و نمی داند چه کند . پس به سوی او رفت و با شمشیر ، ضربه ای به او زد که در سپر چرمی اش گیر کرد . پس علی علیه السلام آن را بیرون کشید و ضربه ای بر ساق پایش که زرهش آن را نمی پوشاند ، وارد ساخت و آن را قطع کرد و سپس ، کارش را تمام کرد و او را کشت .

چون [علی علیه السلام ] به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بازگشت ، شنید که می فرماید: «چه کسی از نوفل خبر دارد؟» .

به ایشان گفت: ای پیامبر خدا! من او را کشتم .

پیامبر صلی الله علیه و آله تکبیر گفت و گفت : «سپاس ، خدایی را که دعایم را درباره او اجابت کرد!» . .


ص: 274

9788.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :حلیه الأولیاء عن محمّد بن إدریس الشافعی :دَخَلَ رَجُلٌ مِن بَنی کِنانَهَ عَلی مُعاوِیَهَ بنِ أبی سُفیانَ فَقالَ لَهُ : هَل شَهِدتَ بَدرا ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : مِثلَ مَن کُنتَ ؟ قالَ : غُلامَ قُمدودٍ (1) مِثلَ عَطباءِ الجُلمودِ (2) ، قالَ : فَحَدِّثنی ما رَأَیتَ وحَضَرتَ . قالَ : ما کُنّا إلّا شُهودا کَأَغیابٍ ، وما رَأَینا ظَفَرا کانَ أوشَکَ مِنهُ . قال : فَصِف لی ما رَأَیتَ ؟

قالَ : رَأَیتُ فی سَرَعانِ النّاسِ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ ؛ غُلاما شابّا لَیثا عَبقَرِیّا یَفرِی الفَرِیَّ (3) ، لا یُثبِتُ لَهُ أحَدٌ إلّا قَتَلَهُ ، ولا یَضرِبُ شَیئا إلّا هَتَکَهُ ، لَم أرَ مِنَ النّاسِ أحَدا قَطُّ أنفَقَ مِنهُ ، یَحمِلُ حَملَهً ، ویَلتَفِتُ التِفاتَهً کَأَنَّهُ ثَعلَبٌ رَوّاغٌ (4) ، وکَأَنَّ لَهُ عَینَینِ فی قَفاهُ ، وکَأَنَّ وُثوبَهُ وُثوبُ وَحشٍ . (5)9785.امام علی علیه السلام :الفائق عن سعد بن أبی وقّاص :رَأَیتُهُ [عَلِیّا علیه السلام ]یَومَ بَدرٍ وهُوَ یَقولُ :


بازِلُ (6) عامَینِ حَدیث سِنِّی

سَنَحنَحُ (7) اللَّیلِ کَأَنّی جِنِّیٌ لِمِثلِ هذا وَلَدَتنی اُمّی

ما تَنقِمُ الحَربُ العَوانُ مِنّی (8) .

1- .رجلٌ قُمْدود : قویٌّ شدید (تاج العروس : ج 5 ص 207 «قمد») .
2- .الجُلْمود : الصخر (لسان العرب : ج 3 ص 129 «جلمد») .
3- .تقول العرب : ترکته یفری الفری : إذا عمل العمل فأجاده (لسان العرب : ج 15 ص 153 و 154 «فرا») .
4- .مِن راغَ الثعلب ؛ أی مالَ وحادَ عن الشیء (تاج العروس : ج 12 ص 26 «روغ») . وفی المصدر : «زوّاغ» ، والصحیح ما أثبتناه .
5- .حلیه الأولیاء : ج 9 ص 145 وراجع المعجم الکبیر : ج 3 ص 150 ح 2956 .
6- .البازِل : الرجل الکامل فی تجربته وعقله ؛ أی أنا فی استکمال القوّه کهذا البعیر مع حداثه السنّ (تاج العروس : ج 14 ص 51 «بزل») .
7- .رجل سنحنح : أی لا ینام اللیل (تاج العروس : ج 4 ص 97 «سنح») .
8- .الفائق : ج 1 ص 95 ، المناقب للخوارزمی : ص 158 ح 187 ، المناقب لابن المغازلی : ص 32 ح 48 ؛ المناقب للکوفی : ج 2 ص 569 ح 1080 وزاد فی ذیلهما «فما رجع حتی خضب سیفه دما» وفی کلّها إلی «اُمّی» .

ص: 275

9786.امام زین العابدین علیه السلام :حلیه الأولیاء به نقل از محمّد بن ادریس شافعی : مردی از بنی کنانه به نزد معاویه بن ابی سفیان رفت . معاویه به او گفت : آیا در بدر ، حضور داشتی؟

گفت: آری .

گفت: مانند که بودی؟

گفت: جوانی قوی ، همچون صخره های ویرانگر .

گفت: آنچه دیده ای و شاهد بوده ای ، برایمان بگو .

گفت: ما چیزی نبودیم ، جز شاهدانی به مانند غایبان و پیروزی ای سریع تر از آن ندیده ایم .

گفت: آنچه دیده ای برایم توصیف کن .

گفت: پیش تر از همه ، علی بن ابی طالب را دیدم ؛ جوانی نو رسیده و شیری هوشیار . حساب شده [لشکر را ]می شکافت و جلو می رفت . کسی در برابرش نمی ایستاد ، مگر آن که او را می کشت ، و بر هیچ چیز ضربه نمی زد ، مگر این که آن را می دَرید . هیچ کس را از او شکافنده تر در صف دشمن ندیدم . حمله می برد و چپ و راست را هم به دقّت می پایید و گویی دو چشم در پشت داشت و جهیدنش چون آهوان صحرا بود .9787.امام رضا علیه السلام :الفائق به نقل از سعد بن ابی وقّاص : در جنگ بدر ، علی را دیدم که می گوید:


با این که جوانم ، کاملم


همچون جنّیان ، شب نمی خوابم . مادرم مرا برای چنین روزی بزاد


کارزار ، هر چند سخت ، رسوایم نمی کند. .


ص: 276

9788.امام صادق علیه السلام :المناقب لابن شهر آشوب فی عَلیٍّ علیه السلام : إنَّ الکُفّارَ کانوا یُسَمّونَهُ المَوتَ الأَحمَرَ ؛ سَمَّوهُ یَومَ بَدرٍ لِعِظَمِ بَلائِهِ ونِکایَتِهِ (1) . (2)9789.عنه علیه السلام :تفسیر القمّی :کانَ القَتلی بِبَدرٍ سَبعینَ ، وَالأَسری سَبعین ، قَتَلَ مِنهُم أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام سَبعَهً وعِشرینَ ، ولَم یُؤسِر أحَدا . (3)9790.الکافی عن هِشامِ بنِ أحمَرَ :الإرشاد :قَد أثبَتُ رُواهُ العامَّهِ وَالخاصَّهِ مَعا أسماءَ الَّذینِ تَوَلّی أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام قَتلَهُم بِبَدرٍ مِنَ المُشرِکینَ ، عَلَی اتِّفاقٍ فیما نَقَلوهُ مِن ذلِکَ وَاصطِلاحٍ ، فَکانَ مِمَّن سَمَّوهُ :

الوَلیدُ بنُ عُتبَهَ کَما قَدَّمناهُ وکانَ شُجاعا جَریئا فاتِکا وَقّاحا ، تَهابُهُ الرِّجالُ .

وَالعاصُ بنُ سَعیدٍ ؛ وکانَ هَولاً عَظیما ، تَهابُهُ الأَبطالُ . وهُوَ الَّذی حادَ عَنهُ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ ... .

وطُعَیمَهُ بنُ عَدِیِّ بنِ نَوفَلٍ ؛ وکانَ مِن رُؤوسِ أهلِ الضَّلالِ .

ونَوفَلُ بنُ خُوَیلِدٍ؛ وکانَ مِن أشَدِّ المُشرِکینَ عَداوَهً لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وکانَت قُرَیشٌ تُقَدِّمُهُ وتُعَظِّمُهُ وتُطیعُهُ ، وهُوَ الَّذی قَرَنَ أبا بَکرٍ بِطَلحَهَ قَبلَ الهِجرَهِ بِمَکَّهَ وأوثَقَهُما بِحَبلٍ وعَذَّبَهُما یَوما إلَی اللَّیلِ حَتّی سُئِلَ فی أمرِهِما . ولَمّا عَرَفَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حُضورَهُ بَدرا سَأَلَ اللّهَ عَزَّوجَلَّ أن یَکفِیَهُ أمرَهُ ، فَقالَ : « اللّهُمَّ اکفِنی نَوفَلَ بنَ خُوَیلِدٍ» ، فَقَتَلَهُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام .

وزمعَهُ بنُ الأَسوَدِ ، وَالحارِثُ بنُ زَمعَهَ ، وَالنَّضرُ بنُ الحارِثِ بنِ عَبدِ الدَّارِ ، وعُمَیرُ بنُ عُثمانَ بنِ کَعبِ بنِ تَیمٍ عَمُّ طَلحَهَ بنِ عُبَیدِ اللّهِ ، وعُثمانُ ومالِکُ ابنا عُبَیدِ اللّهِ أخَوا طَلحَهَ بنِ عُبَیدِ اللّهِ ، ومَسعودُ بنُ أبی اُمَیَّهَ بنِ المُغیرَهِ ، وقَیسُ بنُ الفاکِهِ بنِ المُغیرَهِ ، وحُذَیفَهُ بنُ أبی حُذَیفَهَ بنِ المُغَیرَهِ ، وأبو قَیسِ بنُ الوَلیدِ بنِ المُغَیرَهِ ، وحَنظَلَهُ بنُ أبی سُفیانَ ، وعَمرُو بنُ مَخزومٍ ، وأبو المُنذِرِ بنُ أبی رِفاعَهَ ، ومُنَبِّهُ بنُ الحَجّاجِ السَّهمِیُّ ، وَالعاصُ بنُ مُنَبِّهٍ ، وعَلقَمَهُ بنُ کَلَدَهَ ، وأبُو العاصِ بنُ قَیسِ بنِ عَدِیٍّ ، ومُعاوِیَهُ بنُ المُغیرَهِ بنِ أبِی العاصِ ، ولَوذانُ بنُ رَبیعَهَ ، وعَبدُ اللّهِ ابنُ المُنذِرِ بنِ أبی رِفاعَهَ ، ومَسعودُ بنُ اُمَیَّهَ بنِ المُغیرَهِ ، وحاجِبُ بنُ السّائِبِ بنِ عُوَیمِرٍ ، وأوسُ بنُ المُغَیرَهِ بنِ لَوذانَ ، وزَیدُ بنُ مُلَیصٍ ، وعاصِمُ بنُ أبی عَوفٍ ، وسَعیدُ بنُ وَهبٍ حَلیفُ بَنی عامِرٍ ، ومُعاوِیَهُ بنُ عامِرِ بنِ عَبدِ القَیسِ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ جَمیلِ بنِ زُهَیرِ بنِ الحارِثِ بنِ أسَدٍ ، وَالسّائِبُ بنُ مالِکٍ ، وأبُو الحَکَمِ بنُ الأَخنَسِ ، وهِشامُ بنُ أبی اُمیَّهَ بنِ المغیرَهِ .

فَذلِکَ خَمسَهٌ وثَلاثونَ رَجُلاً ، سِوی مَنِ اختُلِفَ فیهِ ، أو شَرِکَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام فیهِ غَیرَهُ ، وهُم أکثَرُ مِن شَطرِ المَقتولینَ بِبَدرٍ عَلی ما قَدَّمناهُ . (4) .

1- .یقال : نَکَیْتُ فی العدوّ نِکایه : إذا أکثرت فیهم الجراح والقتل (النهایه : ج 5 ص 117 «نکا») .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 68 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 63 ح 1 .
3- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 269 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 259 ح 3 .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 70 وراجع المغازی : ج 1 ص 147152 والسیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 365 والفصول المهمّه : ص52.

ص: 277

9789.امام صادق علیه السلام :المناقب ، ابن شهر آشوب درباره علی علیه السلام : کافران ، علی علیه السلام را «مرگ سرخ» می نامیدند . این نام را در جنگ بدر به او دادند ، به دلیل بزرگی ضربه ها و جراحاتی که بر آنان وارد ساخت .9790.الکافی ( به نقل از هشام بن احمر ) تفسیر القمّی :کشتگان بدر ، هفتاد نفر بودند و اسیران نیز هفتاد نفر . از کشتگان ، 27 نفر را امیرمؤمنان کشت و کسی را به اسارت نگرفت .9791.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإرشاد:راویان شیعه و سنّی ، هر دو ، نام های مشرکانی را که امیر مؤمنان در بدر کُشت ، ثبت کرده اند و نقل هر دو گروه با هم موافق و همخوان است و از جمله آنها که نام برده اند ، اینان اند :

ولید بن عتبه چنان که پیش تر گفتیم ، شجاع و پُردل و گستاخ و بی شرم بود و مردان از او می ترسیدند ؛

و عاص بن سعید که وحشتناک و بزرگ بود و قهرمانان از او وحشت داشتند و او همان کسی است که عمر از مقابلش گریخت . . . ؛

و طُعیمه بن عَدی ، پسر نوفل که از سرانِ گمراهان بود ؛

و نَوفل بن خُوَیلد که در میان مشرکان ، از سخت ترین دشمنان پیامبر خدا بود و قریش ، او را پیش می انداخت و بزرگش می داشت و اطاعتش می کرد ، و او کسی است که ابو بکر و طلحه را پیش از هجرت ، در مکّه با طنابی بست و یک روز تا شب ، شکنجه شان کرد تا آن که آزادی آن دو از وی خواسته شد ؛ و [ هموست که ] پیامبر خدا ، چون حضور او را در بدر دانست ، از خدای عز و جل خواست که ایشان را از شرّ او باز دارد و چنین گفت: «خدایا ، مرا از نوفل بن خویلد ، کفایت کن!» . و امیر مؤمنان ، او را کُشت ؛

و زمعه بن اسود و حارث بن زمعه و نضر بن حارث بن عبد الدار و عمیر بن عثمان بن کعب بن تیم ، عموی طلحه بن عبید اللّه ، و عثمان و مالک ، پسران عبید اللّه و برادران طلحه بن عبید اللّه ، و مسعود بن ابی امیّه بن مغیره و قیس بن فاکه بن مغیره و حذیفه بن ابی حذیفه بن مغیره و ابو قیس بن ولید بن مغیره و حنظله بن ابی سفیان و عمرو بن مخزوم و ابو منذر بن ابی رفاعه و منبّه بن حَجّاج سهمی و عاص بن منبّه و علقمه بن کلده و ابو العاص بن قیس بن عدی و معاویه بن مغیره بن ابی العاص و لوذان بن ربیعه و عبد اللّه بن منذر بن ابی رفاعه و مسعود بن امیه بن مغیره و حاجب بن سائب بن عُوَیمِر و اوس بن مغیره بن لوذان و زید بن ملیص و عاصم بن ابی عوف و سعید بن وهب ، هم پیمان بنی عامر ، و معاویه بن عامر بن عبد القیس و عبد اللّه بن جمیل بن زُهَیر بن حارث بن اسد و سائب بن مالک و ابو الحکم بن اخنس و هشام بن ابی امیه بن مغیره .

پس اینها 35 مردی هستند که امیرمؤمنان علیه السلام به تنهایی آنها را هلاک کرده است ، بجز کسانی که در مورد کشته شدنشان به دست علی علیه السلام اختلاف است و یا علی علیه السلام در کشتن آنها با افراد دیگری شرکت داشته است که بنا به آنچه پیش تر آوردیم ، بیشتر از نصف کشتگان بدرند . .


ص: 278

. .


ص: 279

. .


ص: 280

10014.امام علی علیه السلام :المناقب للخوارزمی عن الإمام الباقر علیه السلام عن جابر بن عبد اللّه :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَومَ بَدرٍ : هذا رِضوانُ ؛ مَلَکٌ مِن مَلائِکَهِ اللّهِ یُنادی : لا سَیفَ إلّا ذُو الفَقارِ ، ولا فَتی إلّا عَلِیٌّ . (1)10015.امام علی علیه السلام :الإمام الباقر علیه السلام :نادی مُنادٍ فِی السَّماءِ یَومَ بَدرٍ یُقالُ لَهُ رِضوانُ : لا سَیفَ إلّا ذُو الفَقارِ ، ولا فَتی إلّا عَلِیٌّ . (2)4 / 2غَزوَهُ اُحُدٍإنّ هزیمه المشرکین فی بدر ، وقتل صنادیدهم ورؤسائهم یومذاک أوقدا غضب قریش وحفیظتها ؛ فکانت کالأفعی المطعونه لا یقرّ لها قرار . من جهه اُخری کانت قریش قد رأت استبسال المسلمین فی بدر وعشقهم للشهاده ؛ فلابدّ لها إذا من التخطیط للثأر . لذا أقبلت علی شتّی القبائل لتصطحب مقاتلیها وشجعانها لحرب محمّد صلی الله علیه و آله ، وتولّت مصاریف القتال ، وإعداد عدّته وسائر ما یتطلبّه ، وتوجّهت صوب المدینه بجیش جرّار بلغ ثلاثه آلاف مقاتل ، وفیه مئتا فرس (3) ، وثلاثه آلاف بعیر . (4) وعرف النبیّ صلی الله علیه و آله ذلک ، فشاور أصحابه ، ثمّ عزم علی القتال ، وبعد صلاه الجمعه غادر المدینه ومعه قرابه ألف مقاتل صَوب «اُحد» التی کان العدوّ قد عسکر فیها . (5) بدأ القتال صبیحه السابع من شوّال سنه 3 ه (6) ، وکاد النصر یکون حلیف المسلمین فی البدایه لولا ترک الرصَد مواضعهم من الجبل طمعا فی الغنائم ، فباغتهم العدوّ ، وإذا هم بوضعهم العسکریّ المتخلخل ، أمام عدوٍّ حاقدٍ موتورٍ متفانٍ فی سبیل هدفه ممّا ذکر التاریخ تفاصیله فتلقّوا ضرباب شدیده موجعه ، وانکسروا (7) ، وآثر کثیر منهم الفرار علی البقاء ، وترکوا رسول اللّه صلی الله علیه و آله وحده فی المیدان ، ولم یثبت معه إلّا الإمام علیّ علیه السلام ونفر قلیل ، فکان علیه السلام یُحیط برسول اللّه صلی الله علیه و آله ویدفع عنه الهجمات کاللیث الهصور . لقد کانت اُحد من أشدّ معارک النبیّ صلی الله علیه و آله وقعا ، وأکثرها دروسا وعِبَرا ، وأبلغها تنبیها وتذکیرا ، وکان الإمام علیه السلام فیها البطل الذی لا صنو له فی دوره البارز المتفرّد ؛ إذ : 1 . کان رافع لوائها الأصلی (8) ؛ وهو لواء المهاجرین . (9) 2 . وبسیفه هلک صاحب لواء الشرک المغرور طلحه بن أبی طلحه . (10) 3 . وبضرباته المتوالیه قتل بعد طلحه ثمانیه غیره حملوا اللواء بعده ، فأفناهم الواحد تلو الآخر ، ولم یُرفع للشرک بعدهم لواء . (11) 4 . من المؤسف أنّ کثیرا من المسلمین لاذوا بالفرار بعد تضعضع الجیش ، وهجوم العدوّ المباغت ، وکان علیّ علیه السلام هو الذی یحمی رسول اللّه صلی الله علیه و آله من مخاطر هجمات العدوّ فی تلک اللحظات الصعبه الحاسمه . (12) 5 . نقل ابن إسحاق أنّ اثنین وعشرین من المشرکین قُتلوا فی هذه المعرکه (13) ، منهم اثنا عشر قتلهم الإمام علیه السلام . (14) 6 . أثنی جبرئیل علیه السلام علی شهامه الإمام علیه السلام وقتاله فی هذه الحرب ، ودوّی النداء الملکوتی : «لا سَیفَ إلّا ذُو الفَقارِ ولا فَتی إلّا عَلِیٌّ» فی الآفاق . (15) 7 . أنافتْ جراح الإمام علیه السلام رمز البطوله والشجاعه علی تسعین جرحا (16) . وانکسرت یده المنقذه للمظلوم القامعه للظالم فی هذه الحرب . (17) 8 . لمّا ترک جیش الکفر میدان الحرب ، بعث رسول اللّه صلی الله علیه و آله من محلّ استخفائه علیّا علیه السلام مع ما به من جراحات مزّقت بدنه ، ومن ضعف بسبب کثره النزف لیستطلع خبر العدوّ ویتأکّد من ترکه المیدان . (18)

.

1- .المناقب للخوارزمی : ص 167 ح 200 عن سلیمان بن بلال عن الإمام الصادق علیه السلام ، کفایه الطالب : ص 280 عن سلیمان بن بلال عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلامعن جابر .
2- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 71 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 336 کلاهما عن سعید بن محمّد الحنظلی ، المناقب لابن المغازلی : ص 199 ح 235 ، کفایه الطالب : ص 277 کلاهما عن سعد بن طریف الحنظلی ، الریاض النضره : ج 3 ص 155 ؛ روضه الواعظین : ص 143 عن الإمام الصادق علیه السلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 324 ح 55 نحوه .
3- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 504507 ، المغازی : ج 1 ص 203 و 204 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 549 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 166 .
4- .المغازی : ج 1 ص 203 و 204 و206 ، السیره الحلبیّه : ج 2 ص 218 .
5- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 503 .
6- .المغازی : ج 1 ص 199 و 208 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 547 ، السیره الحلبیّه : ج 2 ص 216 .
7- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 513 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 551 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 173 ، المغازی : ج 1 ص 229 ، السیره الحلبیّه : ج 2 ص 226 .
8- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 72 ؛ إعلام الوری : ج 1 ص 374 ، بشاره المصطفی : ص 186 .
9- .الإرشاد : ج 1 ص 80 ؛ المغازی : ج 1 ص 215 ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 516 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 77 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 170 و 177 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 552 .
10- .المغازی : ج 1 ص 226 ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 509 وفیه «طلحه بن عثمان» ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 158 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 91 .
11- .الإرشاد : ج 1 ص 88 ، بشاره المصطفی : ص 186 ؛ تاریخ الطبری : ج 2 ص 514 .
12- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 518 ، المغازی : ج 1 ص 240 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 82 .
13- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 135 .
14- .الإرشاد : ج 1 ص 91 .
15- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 514 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 552 ؛ الکافی : ج 8 ص 110 ح 90 ، الإرشاد : ج 1 ص 87 .
16- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 116 ، مجمع البیان : ج 2 ص 826 ؛ الخرائج والجرائح : ج 1 ص 148 ح 235 ، السیره الحلبیّه : ج 2 ص 236 .
17- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 299 .
18- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 527 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 100 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 556 .

ص: 281



4 / 2 جنگ اُحُد

9797.الإمامُ الحسنُ علیه السلام :المناقب ، خوارزمی جابر بن عبد اللّه ، از امام باقر علیه السلام : پیامبر خدا در جنگ بدر فرمود: «این ، رضوان ، فرشته ای از فرشتگان خداست که ندا می دهد : شمشیری جز ذوالفقار ، و جوان مردی جز علی نیست » .9791.امام علی علیه السلام :امام باقر علیه السلام :در جنگ بدر ، [فرشته] مُنادی ای به نام «رضوان» ، در آسمان ، ندا داد: «شمشیری جز ذوالفقار ، و جوان مردی جز علی نیست» .4 / 2جنگ اُحُدشکست مشرکان در بدر و کشته شدن چهره های مشهور شرک و سران مشرک قریش در نبرد بدر ، خشم و کینه قریشیان (مشرکان مکّه) را برافروخته بود و اکنون ، آنان مارهای زخم خورده را می ماندند که آرام و قرار نداشتند و از سوی دیگر ، شهامت مؤمنان ، شهادت طلبی مسلمانان و رزم آوری آنان را در بدر ، دیده بودند . باید چاره ای می اندیشیدند . از این رو ، به قبیله های هم پیمان خویش روی آوردند تا رزم آوران و دلیران آنان را با خود در نبرد با محمّد صلی الله علیه و آله همسو کنند . قریش ، هزینه جنگ ، ابزار و سایر لوازم سفر را به عهده گرفته بود . آنان با لشکری انبوه ، متشکل از سه هزار جنگجو ، دویست اسب و سه هزار شتر به مدینه روی آوردند . چون پیامبر صلی الله علیه و آله از ماجرا آگاه شد ، پس از مشورت با یاران ، تصمیم به نبرد در بیرون مدینه گرفت و پس از برگزاری نماز جمعه با حدود هزار نفر ، به قصد اُحُد که نیروی دشمن در آن جا اردو زده بود ، حرکت کرد . بامداد هفتم شوّال سال سوم هجری ، نبرد آغاز شد . نزدیک بود مسلمانان پیروز شوند ؛ امّا پس از آن ، دیده بانان و تیراندازان ، به طمع غنایم ، محلّ مأموریت خود را بر روی کوه ، ترک کردند و بدین سان ، با یورش غافلگیرانه دشمن روبه رو شدند و در هنگامه درهم ریختگی نظام لشکر، از دشمن کین توزِ زخم خورده از جان گذشته ، ضرباتی را متحمّل شدند که تفصیل آن را باید در تاریخ دید. سپاه اسلام به شدّتْ آسیب دید و در هم شکست و همه ، بجز علی علیه السلام که پروانه وار ، شمع وجود پیامبر خدا را در میان داشت و چون شیر دُژَم ، حمله های دشمن را از او دفع می کرد و نیز تنی چند ، فرار را بر قرار ترجیح دادند و پیامبر خدا را در میدان نبرد ، تنها گذاشتند . اُحد ، یکی از درس آموزترین وتنبّه آفرین ترین نبردهای پیامبر صلی الله علیه و آله است. علی علیه السلام در این جنگ ، قهرمانی بی بدیل است و نقش او بسی برجسته ، بدین سان که : 1 . او پرچم اصلی جنگ را به دست داشت و آن ، پرچم مهاجران بود . 2 . پرچمدار مغرور مشرکان ، طلحه بن ابی طلحه ، با شمشیر علی علیه السلام به خاک هلاکت افتاد . 3 . پس از طلحه ، هشت نفر دیگر ، یکی پس از دیگری ، پرچم مشرکان را به دست گرفتند و با ضربه های پی در پی علی علیه السلام کشته شدند و دیگر پرچم شرک ، برافراشته نشد . 4 . متأسّفانه ، پس از گسستن نظام سپاه اسلام و بعد از حمله غافلگیرانه دشمن ، بسیاری از مسلمانان پا به فرار نهادند و علی علیه السلام بود که در آن هنگامه شگفت و در تنگنای حمله های دشمن ، از جان پیامبر خدا محافظت کرد . 5 . بر اساس گزارش ابن اسحاق ، در این نبرد ، 22 تن از مشرکان کشته شدند که دوازده نفر از آنان را علی علیه السلام به خاک هلاکت افکند . 6 . در این نبرد ، جبرئیل علیه السلام ، شهامت و پیکار علی علیه السلام را ستود و ندای ملکوتی «لا سیفَ إلّا ذوالفقارِ ولا فتی إلّا علیٌّ» در فضا پیچید . 7 . آن تندیس قهرمانی و شجاعت ، بیش از نود زخم برداشت و دست مظلوم گیرِ ظالم ستیزش در این نبرد ، شکست . 8 . با این همه زخم و پاره پارگی پیکر و ناتوانی جسم از بسیاریِ خونی که از بدنش رفته بود ، چون سپاه کفر صحنه را ترک کرد ، پیامبر خدا ، علی علیه السلام را از نهانگاه فرستاد تا چگونگی سپاه دشمن را گزارش کند که صحنه را کاملاً ترک کرده اند یا نه .

.


ص: 282

. .


ص: 283

. .


ص: 284

. .


ص: 285

. .


ص: 286

9795.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری عن السدّی فی ذِکرِ غَزوَهِ اُحُدٍ : إنَّ طَلحَهَ بنَ عُثمانَ صاحِبَ لِواءِ المُشرِکینَ قامَ فَقالَ : یا مَعشَرَ أصحابِ مُحَمَّدٍ ! إنَّکُم تَزعُمونَ أنَّ اللّهَ یُعَجِّلُنا بِسُیوفِکُم إلَی النّارِ ، ویُعَجِّلُکُم بِسُیوفِنا إلَی الجَنَّهِ ؛ فَهَل مِنکُم أحَدٌ یُعَجِّلُهُ اللّهُ بِسَیفی إلَی الجَنَّهِ ، أو یُعَجِّلُنی بِسَیفِهِ إلَی النّارِ ؟ ! فَقامَ إلَیهِ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ رضی الله عنهفَقالَ : وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ لا اُفارِقُکَ حَتّی اُعَجِّلَکَ بِسَیفی إلَی النّارِ ، أو تُعَجِّلُنی بِسَیفِکَ إلَی الجَنَّهِ ، فَضَرَبَهُ عَلِیٌّ فَقَطَعَ رِجلَهُ فَسَقَطَ فَانکَشَفَت عَورَتُهُ ، فَقالَ : أنشُدُکَ اللّهَ وَالرَّحِمَ یَابنَ عَمِّ ! فَتَرَکَهُ ، فَکَبَّرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وقالَ لِعَلِیٍّ : ما مَنَعَکَ أن تُجهِزَ عَلَیهِ ؟ قالَ : إنَّ ابنَ عَمّی ناشَدَنی حینَ انکَشَفَت عَورَتُهُ ، فَاستَحیَیتُ مِنهُ . (1)9796.امام علی علیه السلام :الإرشاد عن ابن إسحاق :کانَ صاحِبُ لِواءِ قُرَیشٍ یَومَ اُحُدٍ طَلحَهَ بنَ طَلحَهَ بنِ عَبدِ العُزَّی بنِ عُثمانَ بنِ عَبدِ الدّارِ قَتَلَهُ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام ، وقَتَلَ ابنَهُ أبا سَعیدِ بنَ طَلحَهَ ، وقَتَلَ أخاهُ کَلَدَهَ بنَ أبی طَلحَهَ ، وقَتَلَ عَبدَ اللّهِ بنَ حُمَیدِ بنِ زُهَرَهَ بنِ الحارِثِ بنِ أسَدِ بنِ عَبدِ العُزّی ، وقَتَلَ أبَا الحَکَمِ بنَ الأَخنَسِ بنِ شَریقِ الثَّقَفِیَّ ، وقَتَلَ الوَلیدَ بنَ أبی حُذَیفَهَ بنِ المُغیرَهِ ، وقَتَلَ أخاهُ اُمَیَّهَ بنَ أبی حُذَیفَهَ بنِ المُغیرَهِ ، وقَتَلَ أرطاهَ بنَ شُرَحبیلَ ، وقَتَلَ هِشامَ بنَ اُمَیَّهَ وعَمرَو بنَ عَبدِ اللّهِ الجُمَحِیَّ وبِشرَ بنَ مالِکٍ ، وقَتَلَ صُوابا مَولی بَنی عَبدِ الدّارِ ؛ فَکانَ الفَتحُ لَهُ ، ورُجوعُ النّاسِ مِن هَزیمَتِهِم إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِمُقامِهِ یَذُبُّ عَنهُ دونَهُم .

وتَوَجَّهَ العِتابُ مِنَ اللّهِ تَعالی إلی کافَّتِهِم لِهَزیمَتِهِم یَومَئِذٍ سَواهُ ومَن ثَبَتَ مَعَهُ مِن رِجالِ الأَنصارِ وکانوا ثَمانِیَهَ نَفَرٍ ، وقیلَ : أربَعَهً أو خَمسَهً .

وفی قَتلِهِ علیه السلام مَن قَتَلَ یَومَ اُحُدٍ وغَنائِهِ فی الحَربِ وحُسنِ بَلائِهِ یَقولُ الحَجّاجُ ابنُ عِلاطٍ السُّلَمِیُّ :


للّهِِ أیُّ مُذَبِّبٍ عَن حِزبِهِ (2)

أعنِی ابنَ فاطِمَهَ المُعَمَّ المُخوَلا (3) جادَت یَداکَ لَهُ بِعاجِلِ طَعنَهٍ

تَرَکَت طُلَیحَهَ لِلجَبینِ مُجَدَّلا (4) وشَدَدتَ شِدَّهَ باسلٍ فَکَشَفتَهُم

بِالسَّفحِ إذ یَهوون أسفَلَ أسفَلا وعَلَلتَ سَیفَکَ بِالدِّماءِ ولَم تَکُن

لِتَرُدَّهُ حَرّانَ (5) حَتّی یَنهَلا (6) .

1- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 509 وراجع المغازی : ج 1 ص 226 والسیره الحلبیّه : ج 2 ص 223 .
2- .وفی نسخه : «حرمه» .
3- .المُعَمُّ المُخْوَل : الکثیر الأعمام والأخوال والکریمهم وقد یکسران (الصحاح : ج 5 ص 1992 «عمم») .
4- .مجَدَّلاً : أی مرمیّا ملقیً علی الأرض قتیلاً (النهایه : ج 1 ص 248 «جدل») .
5- .أی عطشان (لسان العرب : ج 4 ص 178 «حزن») .
6- .الإرشاد : ج 1 ص 91 ، کشف الغمّه : ج 1 ص 196 وراجع السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 159 .

ص: 287

9797.امام حسن علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از سُدّی ، در ذکر جنگ اُحد : طلحه بن عثمان ، پرچمدار مشرکان ، برخاست و گفت: ای گروه اصحاب محمّد! شما می پندارید که خداوند ، ما را با شمشیرهای شما به آتش می رانَد و شما را با شمشیرهای ما به بهشت می بَرد . اکنون آیا از میان شما کسی هست که خداوند او را با شمشیر من به بهشت ببرد یا مرا با شمشیر او روانه دوزخ کند؟

علی بن ابی طالب علیه السلام در برابر او برخاست و گفت: «سوگند به آن که جانم در دست اوست ، از تو جدا نمی شوم تا تو را با شمشیرم روانه دوزخ کنم یا تو مرا با شمشیرت به بهشت بفرستی» .

پس علی علیه السلام ضربه ای بر او وارد کرد و پایش را قطع کرد . وی افتاد و عورتش پیدا شد و گفت: ای پسر عمو! تو را به خدا سوگند می دهم که [حقّ] خویشاوندی را رعایت کنی .

پس علی علیه السلام رهایش کرد و پیامبر خدا ، تکبیر گفت و از علی علیه السلام پرسید: «چه چیزی تو را از تمام کردن کارش باز داشت؟» .

گفت: «پسرعمویم چون عورتش پیدا شد ، مرا سوگند داد . پس ، از او خجالت کشیدم» .9798.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإرشاد به نقل از ابن اسحاق : پرچمدار قریش در جنگ اُحد ، طلحه بن طلحه بن عبد العُزّی بن عثمان بن عبد الدار بود که علی بن ابی طالب علیه السلام وی را کشت و پسرش ابو سعید بن طلحه و برادرش کلده بن ابی طلحه را نیز کشت .

و عبد اللّه بن حمید بن زهره بن حارث بن اسد بن عبد العزّی و ابو الحَکم بن اخنس بن شریق ثقفی و ولید بن ابی حذیفه بن مغیره و برادرش امیّه بن ابی حذیفه بن مغیره و ارطات بن شُرَحبیل و هشام بن امیّه و عمرو بن عبد اللّه جمحی و بِشر بن مالک و صُواب ، وابسته بنی عبد الدار ، را نیز کشت .

پس پیروزی با او بود و بازگشت مردم به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله پس از فرارشان ، به سبب ایستادگی و دفاع علی علیه السلام به تنهایی از پیامبر صلی الله علیه و آله بود .

و در آن روز ، سرزنش خدای متعال ، متوجّه همه مسلمانان فراری شد ، جز او و مردانی از انصار که در کنار وی استوار ماندند که هشت نفر بودند و چهار یا پنج نفر هم گفته شده است و حجّاج بن علاط سلمی ، درباره کسانی که علی علیه السلام در اُحد کشت و توانایی او در جنگ و امتحان نیکویی که داد ، سروده است:


خدا چه مدافعی از حزب خود دارد!


مقصودم پور فاطمه است؛ همو که خویشانی کریم دارد . دست مریزاد با آن ضربه برق آسایت


که طُلَیحه را به رو به زمین افکند! و چون شیر شرزه بر آنان سخت گرفتی و تار و مارشان کردی


در دامنه کوه ، آن گاه که سرازیر شدند . و شمشیرت را از خون سیراب کردی و نگذاشتی


تا سیراب نشده ، تشنه باز گردد . .


ص: 288

9799.عنه علیه السلام :السیره النبویّه لابن هشام عن مسلمه بن علقمه المازنی :لَمَّا اشتَدَّ القِتالُ یَومَ اُحُدٍ جَلَسَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله تَحتَ رایَهِ الأَنصارِ ، وأرسَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِ : أن قَدِّمِ الرّایَهَ .

فَتَقَدَّمَ عَلِیٌّ فَقالَ : أنَا أبُو الفُصَمِ ویُقالُ أبُو القُصَمِ ، فَناداهُ أبو سَعدِ بنُ أبی طَلحَهَ وهُوَ صاحِبُ لِواءِ المُشرِکینَ : أن هَل لَکَ یا أبَا القُصَمِ فِی البِرازِ مِن حاجَهٍ ؟ قالَ : نَعَم .

فَبَرَزا بَینَ الصَّفَّینِ فَاختَلَفا ضَربَتَینِ ، فَضَرَبَهُ عَلِیٌّ فَصَرَعَهُ ، ثُمَّ انصَرَفَ عَنهُ ولَم یُجهِز عَلَیهِ ، فَقالَ لَهُ أصحابُهُ : أفَلا أجهَزتَ عَلَیهِ ؟ فَقالَ : إنَّهُ استَقبَلَنی بِعَورَتِهِ ، فَعَطَفَتنی عَنهُ الرَّحِمُ ، وعَرَفتُ أنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ قَد قَتَلَهُ . (1)9800.الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام :المناقب لابن شهر آشوب عن زید بن علیّ عن آبائه علیهم السلام: کُسِرَت زَندُ عَلِیٍّ یَومَ اُحُدٍ وفی یَدِهِ لِواءُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَسَقَطَ اللِّواءُ مِن یَدِهِ فَتَحاماهُ المُسلِمونَ أن یَأخُذوهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ : فَضَعوهُ فی یَدِهِ الشِّمالِ ، فَإِنَّهُ صاحِبُ لِوائی فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ .

وفی رِوایَهِ غَیرِهِ : فَرَفَعَهُ المِقدادُ وأعطاهُ عَلِیّا ، وقالَ صلی الله علیه و آله : أنتَ صاحِبُ رایَتی فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ . (2) .

1- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 77 ، البدایه والنهایه : ج 4 ص 20 .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 299 .

ص: 289

9801.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :السیره النبویه ، ابن هشام به نقل از مسلمه بن علقمه مازنی : در جنگ اُحد ، چون درگیری شدید شد ، پیامبر خدا ، زیر پرچم انصار نشست و به علی بن ابی طالب رضوان اللّه علیه پیغام داد که: «پرچم را پیش ببر!» .

پس علی علیه السلام پیش رفت و گفت: «من ابو الفُصَم [ / ابو القُصَم ] (1) هستم» .

پس ابو سعد بن ابی طلحه که پرچمدار مشرکان بود ، ندایش داد که : ای ابو القُصَم! آیا اهل نبرد تن به تن هستی؟

گفت: «آری» .

پس در میان دو لشکر به مبارزه در آمدند و دو ضربه ردّ و بدل کردند . علی علیه السلام ضربه ای بر او زد و به خاکش افکند . سپس از او روگرداند و کارش را تمام نکرد . یارانش به او گفتند: پس چرا کارش را نساختی؟

فرمود : «عورتش را در برابر من هویدا کرد و خویشاوندی ، موجب شد که از او رو بگردانم ودانستم که خدای عز و جل او را کشته است».9802.الکافی عن فضل البقباق:المناقب ، ابن شهر آشوب به نقل از زید بن علی از پدرانش علیهم السلام : دست علی علیه السلام در جنگ اُحد ، شکست ، در حالی که در دستش پرچم پیامبر خدا بود . پس پرچم از دستش افتاد و مسلمانان به حمایتش برخاستند تا پرچم را بگیرند . پس پیامبر خدا فرمود: «آن را در دست چپش بِنهید که او پرچمدار من در دنیا و آخرت است» .

و در نقل غیر اوست: پس مقداد ، پرچم را برداشت و به علی علیه السلام داد و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «تو پرچمدار من در دنیا و آخرتی» . .

1- .فُصَم به معنای بُریدن و ویران کردن و قُصَم ، به معنای شکستن است .

ص: 290

9798.امام علی علیه السلام :المعجم الکبیر عن أبی رافع :لَمّا قَتَلَ عَلِیٌّ علیه السلام یَومَ اُحُدٍ أصحابَ الأَلوِیَهِ قالَ جِبریلُ علیه السلام : یا رَسولَ اللّهِ ! إنَّ هذِهِ لَهِیَ المُواساهُ . فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : إنَّهُ مِنّی وأنَا مِنهُ . قالَ جِبریلُ : وأنَا مِنکُما یا رَسولَ اللّهِ . (1)10080.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری عن أبی رافع :لَمّا قَتَلَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ أصحابَ الأَلوِیَهِ أبصَرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله جَماعَهً مِن مُشرِکی قُرَیشٍ ، فَقالَ لِعَلِیٍّ : اِحمِل عَلَیهِم ، فَحَمَلَ عَلَیهِم ، فَفَرَّقَ جَمعَهُم ، وقَتَلَ عَمرَو بنَ عَبدِ اللّهِ الجُمَحِیَّ .

قالَ : ثُمَّ أبصَرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله جَماعَهً مِن مُشرِکی قُرَیشٍ ، فَقالَ لِعَلِیٍّ : اِحمِل عَلَیهِم ، فَحَمَلَ عَلَیهِم فَفَرَّقَ جَماعَتَهُم ، وقَتَلَ شَیبَهَ بنَ مالِکٍ أحدَ بَنی عامِرِ بنِ لُؤَیٍّ ، فَقالَ جِبریلُ : یا رَسولَ اللّهِ ! إنَّ هذِهِ لَلمُواساهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنَّهُ مِنّی وأنَا مِنهُ ، فَقالَ جِبریلُ : وأنَا مِنکُما ، قالَ : فَسَمِعوا صَوتا :


لا سَیفَ إلّا ذُو الفَقا

رِ ولا فَتی إلّا عَلِیٌّ (2)10081.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :الإرشاد عن عبد اللّه بن مسعود فی ذِکرِ غَزوَهِ اُحُدٍ :کانَ لِواءُ المُشرِکینَ مَعَ طَلحَهَ بنِ أبی طَلحَهَ وکانَ یُدعی کَبشَ الکَتیبَهِ ، قالَ : ودَفَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِواءَ المُهاجِرینَ إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، وجاءَ حَتّی قامَ تَحتَ لِواءِ الأَنصارِ ، قالَ : فَجاءَ أبو سُفیانَ إلی أصحابِ اللِّواءِ فَقالَ : یا أصحابَ الأَلوِیَهِ ! إنَّکُم قَد تَعلَمونَ أنَّما یُؤتَی القَومُ مِن قِبَلِ ألوِیَتِهِم ، وإنَّما اُتیتُم یَومَ بَدرٍ مِن قِبَلِ ألوِیَتِکُم ؛ فَإِن کُنتُم تَرَونَ أنَّکُم قَد ضَعُفتُم عَنها فَادفَعوها إلَینا نَکفِکُموها .

قالَ : فَغَضِبَ طَلحَهُ بنُ أبی طَلحَهَ وقالَ : أ لَنا تَقولُ هذا ؟ ! وَاللّهِ لَاُورِدَنَّکُم بِهَا الیَومَ حِیاضَ المَوتِ قالَ : وکانَ طَلحَهُ یُسمّی کَبشَ الکَتیبَهِ ، قالَ : فَتَقَدَّمَ وتَقَدَّمَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام فَقالَ عَلِیٌّ : مَن أنتَ قالَ : أنَا طَلحَهُ بنُ أبی طَلحَهَ ، أنَا کَبشُ الکَتیبَهِ ، قالَ : فَمَن أنتَ ؟ قالَ : أنَا عَلِیُّ بنُ أبی طالِبِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ ، ثُمَّ تَقارَبا فَاختَلَفَت بَینَهُما ضَربَتانِ ، فَضَرَبَهُ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام ضَربَهً عَلی مُقَدَّمِ رَأسِهِ ، فَبَدَرَت عَیناهُ وصاحَ صَیحَهً لَم یُسمَع مِثلُها قَطُّ ، وسَقَطَ اللِّواءُ مِن یَدِهِ ، فَأَخَذَهُ أخٌ لَهُ یُقالُ [لَهُ] (3) : مُصعَبٌ ، فَرَماهُ عاصِمُ بنُ ثابِتٍ فَقَتَلَهُ ، ثُمَّ أخَذَ اللِّواءَ أخٌ لَهُ یُقالُ لَهُ : عُثمانُ ، فَرَماهُ عاصِمٌ أیضا فَقَتَلَهُ ، فَأَخَذَهُ عَبدٌ لَهُم یُقالُ لَهُ : صُوابٌ وکانَ مِن أشَدِّ النّاسِ فَضَرَبَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام یَدَهُ فَقَطَعَها ، فَأَخَذَ اللِّواءَ بِیَدِهِ الیُسری ، فَضَرَبَهُ عَلی یَدِهِ فَقَطَعَها ، فَأَخَذَ اللِّواءَ عَلی صَدرِهِ وجَمَعَ یَدَیهِ وهُما مَقطوعَتانِ عَلَیهِ ، فَضَرَبَهُ عَلِیٌّ علیه السلام عَلی اُمِّ رَأسِهِ فَسَقَطَ صَریعا .

وَانهَزَمَ القَومُ وأکَبَّ المُسلِمونَ عَلَی الغَنائِمِ . ولَمّا رَأی أصحابُ الشِّعبِ (4) النّاسَ یَغنَمونَ قالوا : یَذهَبُ هؤُلاءِ بِالغَنائِمِ ونَبقی نَحنُ ، فَقالوا لِعَبدِ اللّهِ بنِ عَمرِو ابنِ حَزمٍ الَّذی کانَ رَئیسا عَلَیهِم : نُریدُ أن نَغنَمَ کَما غَنِمَ النّاسُ ، فَقالَ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أمَرَنی أن لا أبرَحَ مِن مَوضِعی هذا ، فَقالوا لَهُ : إنَّهُ أمَرَکَ بِهذا وهُوَ لا یَدری أنَّ الأَمرَ یَبلُغُ إلی ما تَری ! ومالوا إلَی الغَنائِمِ وتَرَکوهُ ، ولَم یَبرَح هُو مِن مَوضِعِهِ ، فَحَمَلَ عَلَیهِ خالِدُ بنُالوَلیدِ فَقَتَلَهُ ، وجاءَ مِن ظَهرِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُریدُهُ فَنَظَرَ إلَی النَّبِیِّ فی حَفٍّ من أصحابِهِ فَقالَ لِمَن مَعَهُ : دونَکُم هذَا الَّذی تَطلُبونَ فَشَأنَکُم بِهِ ، فَحَمَلوا عَلَیهِ حَملَهَ رَجُلٍ واحِدٍ ضَربا بِالسُّیوفِ وطَعنا بِالرِّماحِ ورَمیا بِالنَّبلِ ورَضخا بِالحِجارَهِ ، وجَعَلَ أصحابُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یُقاتِلونَ عَنهُ حَتّی قُتِلَ مِنهُم سَبعونَ رَجُلاً .

وثَبَتَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام وأبو دُجانَهَ الأَنصارِیُّ وسَهلُ بنُ حُنَیفٍ لِلقَومِ یَدفَعونَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وکَثُرَ عَلَیهِمُ المُشرِکونَ ، فَفَتَحَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَینَیهِ ونَظَرَ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ... فَقالَ : یا عَلِیُّ ! ما فَعَلَ النّاسُ ؟ فَقالَ : نَقَضُوا العَهدَ ووَلَّوُا الدُّبُرَ ، فَقالَ لَهُ : فَاکفِنی هؤِلاءِ الَّذینَ قَد قَصَدوا قَصدی ، فَحَمَلَ عَلَیهِم أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام فَکَشَفَهُم ، ثُمَّ عادَ إلَیهِ وقَد حَمَلوا عَلَیهِ مِن ناحِیَهٍ اُخری فَکَرَّ عَلَیهِم فَکَشَفَهُم ، وأبو دُجانَهَ وسَهلُ بنُ حُنَیفٍ قائِمانِ عَلی رَأسِهِ بِیَدِ کُلِّ واحِدٍ مِنهُما سَیفُهُ لِیَذُبَّ عَنهُ . (5) .

1- .المعجم الکبیر : ج 1 ص 318 ح 941 ، فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 2 ص 657 ح 1119 ؛ الاحتجاج : ج 2 ص 340 ح 271 عن أبی محمّد رفعه إلی الإمام الکاظم علیه السلام ولیس فیه «لمّا قتل علی رضی الله عنه یوم اُحد أصحاب الألویه» ، العمده : ص 200 ح 303 ، المناقب للکوفی : ج 1 ص 480 ح 387 عن جابر عن الإمام الباقر علیه السلام .
2- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 514 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 551 و 552 ؛ بشاره المصطفی : ص 186 نحوه ، المناقب للکوفی : ج 1 ص 491 ح 398 و ص495 ح 403 .
3- .الزیاده منّا لتتمیم العباره .
4- .الشِّعْب : ما انفرج بین جبلین (لسان العرب : ج 1 ص 499 «شعب») .
5- .الإرشاد : ج 1 ص 80 ، کشف الغمّه : ج 1 ص 192 وراجع تفسیر القمّی : ج 1 ص 112 .

ص: 291

10018.عنه علیه السلام :المعجم الکبیر به نقل از ابو رافع : چون علی علیه السلام در جنگ اُحد ، پرچمداران [ قریش ]را کشت ، جبرئیل علیه السلام گفت : ای پیامبر خدا! این ، فداکاری است .

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «او از من است و من از اویم» .

جبرئیل علیه السلام گفت: و من هم از شمایم،ای پیامبر خدا!10019.الإمامُ الحسنُ علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از ابو رافع : چون علی بن ابی طالب علیه السلام ، پرچمداران [ قریش ]را کشت ، پیامبر خدا گروهی از مشرکان قریش را دید و به علی علیه السلام فرمود: «بر آنها یورش ببر!» .

او یورش بُرد و جمعشان را پراکنده کرد و عمرو بن عبد اللّه جمحی را کشت .

سپس پیامبر خدا ، گروهی [ دیگر] از مشرکان قریش را دید و به علی علیه السلام فرمود: «بر آنها یورش ببر!» .

پس یورش بُرد و جمعشان را پراکنده کرد و شیبه بن مالک ، یکی از بنی عامر بن لُؤَی را کشت . پس جبرئیل علیه السلام گفت: ای پیامبر خدا! این ، فداکاری است .

پیامبر خدا فرمود : «او از من است و من از اویم» .

جبرئیل علیه السلام گفت: و من هم از شمایم .

پس صدایی شنیدند [ که می گفت ]:


شمشیری جز ذوالفقار نیست


و جوان مردی جز علی نیست.10020.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :الإرشاد به نقل از عبد اللّه بن مسعود ، در یادکردِ جنگ اُحد : پرچم مشرکان با طلحه بن ابی طلحه بود که قوچ (سرکرده) گروه خوانده می شد ؛ و پیامبر خدا ، پرچم مهاجران را به علی بن ابی طالب علیه السلام داد و او آمد تا زیر پرچم انصار ایستاد .

پس ابو سفیان ، نزد پرچمداران آمد و گفت : ای گروه پرچمدار ! نیک می دانید که لشکر از ناحیه پرچمدارانش ضربه می خورَد و در جنگ بدر هم از ناحیه پرچمدارانتان ضربه خوردید . پس اگر می بینید که توانایی آن را ندارید ، پرچم را به ما بسپارید تا ما خود ، آن را حفظ کنیم .

طلحه بن ابی طلحه ، خشمناک شد و گفت : آیا به ما چنین می گویی؟ به خدا سوگند ، امروز شما را با آن تا به کرانه های مرگ می برم .

طلحه که قوچ (سرکرده) گروه نامیده می شد ، جلو آمد و علی بن ابی طالب علیه السلام هم پیش آمد .

علی علیه السلام فرمود : «تو کیستی؟» .

گفت : من طلحه ، پسر ابو طلحه هستم . من سرکرده گروهم . تو کیستی؟

فرمود : «من علی ، پسر ابو طالب بن عبد المطّلب هستم» .

سپس به هم نزدیک شدند و دو ضربه میانشان ردّ و بدل شد . پس علی بن ابی طالب علیه السلام ، ضربه ای بر پیشانی او زد که چشمانش [از حدقه] درآمد و چنان صیحه ای زد که مانندش شنیده نشده بود و پرچم از دستش افتاد .

پس برادرش که مصعب خوانده می شد ، پرچم را گرفت که او را هم عاصم بن ثابت با تیر کشت . سپس برادر دیگرش به نام عثمان ، آن را برداشت که او را هم عاصم با تیر زد و کشت .

پس یکی از بردگان آنها به نام صُواب که از قوی ترینِ مردمان بود ، پرچم را گرفت . علی بن ابی طالب علیه السلام با ضربه ای دستش را قطع کرد . او پرچم را با دست چپ گرفت و علی علیه السلام ، آن را هم با ضربه ای قطع کرد . سپس ، پرچم را بر سینه اش نهاد و با دستان بُریده اش آن را در بغل گرفت که علی علیه السلام بر میان سرش ضربه ای کوفت که بی جان به خاک افتاد .

مشرکان ، در هم شکستند و مسلمانان به غنیمت ها رو کردند . گُماردگان بر تنگه ، چون مردم را در حال جمع آوری غنیمت دیدند ، گفتند : اینان غنیمت را می برند و ما این جا مانده ایم. پس به عبد اللّه بن عمرو بن حزم که فرمانده شان بود ، گفتند : می خواهیم غنیمتْ جمع کنیم ، همان گونه که مردم کردند .

او گفت : پیامبر خدا به من فرمان داده که از موضعم در این جا تکان نخورم .

به او گفتند : او به تو فرمان داد و نمی دانست که کار به این جا می رسد که می بینی! و به سوی غنایم رفتند و او را وا نهادند . عبداللّه بن عمرو ، در موضعش ایستاد تا خالد بن ولید بر او یورش بُرد و وی را کشت و از پشت پیامبر خدا و به قصد [ جان ]او آمد .

خالد به پیامبر خدا که اصحاب گِردش را گرفته بودند ، نگریست و به همراهانش گفت : «این ، همان کسی است که می جُستید . پس به دنبالش بروید» .

پس به یکباره و دسته جمعی ، با شمشیر و تیر و نیزه و سنگ به ایشان یورش آوردند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله ، از ایشان دفاع کردند تا آن که هفتاد تن از آنان ، کشته شدند .

و امیر مؤمنان و ابو دجانه انصاری و سهل بن حنیف ، در برابر آنان ایستادگی کردند و به دفاع از پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند . انبوه مشرکان ، آنان را در میان گرفتند . پیامبر خدا چشمانش را باز کرد و به امیر مؤمنان نگریست . . . و فرمود : «ای علی ! مردم چه کردند؟» .

گفت : پیمان شکستند و پشت کردند .

به او فرمود : «اینان را که قصد جان مرا کرده اند ، از من بِران و مرا از آنان ، آسوده گردان» .

امیر مؤمنان بر آنان یورش برد و تار و مارشان کرد . سپس نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بازگشت که [ مشرکان] از سوی دیگر به ایشان حمله کرده بودند ، و دوباره به آنان یورش برد و آنان را در هم شکست و ابو دجانه و سهل بن حنیف بر بالای سرِ پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاده بودند و به دست هر یک ، شمشیری بود تا از پیامبر صلی الله علیه و آله دفاع کنند . .


ص: 292

. .


ص: 293

. .


ص: 294

10021.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام: کانَ أصحابُ اللِّواءِ یَومَ اُحُدٍ تِسعَهً ، قَتَلَهُم عَلِیٌّ عَن آخِرِهِم ، وَانهَزَمَ القَومُ ، وطارَت مَخزومٌ مُنذُ فَضَحَها عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ یَومَئِذٍ .

قالَ : وبارَزَ عَلِیٌّ الحَکَمَ بنَ الأَخنَسِ فَضَرَبَهُ فَقَطَعَ رِجلَهُ مِن نِصفِ الفَخِذِ فَهَلَکَ مِنها . (1)10022.الإمامُ الکاظمُ علیه السلام :المغازی :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ یَومَ اُحُدٍ : مَن لَهُ عِلمٌ بِذَکوانَ بنِ عَبدِ قَیسٍ ؟ قالَ عَلِیٌّ علیه السلام : أنَا رَأَیتُ یا رَسولَ اللّهِ فارِسا یَرکُضُ فی أثَرِهِ حَتّی لَحِقَهُ وهُوَ یَقولُ : لا نَجَوتُ إن نَجَوتَ ! فَحَمَلَ عَلَیهِ بِفَرَسِهِ وذَکوانُ راجِلٌ ، فَضَرَبَهُ وهُوَ یَقولُ : خُذها وأنَا ابنُ عِلاجٍ ! فَأَهوَیتُ إلَیهِ وهُوَ فارِسٌ ، فَضَرَبتُ رِجلَهُ بِالسَّیفِ حَتّی قَطَعتُها عَن نِصفِ الفَخِذِ ، ثُمَّ طَرَحتُهُ مِن فَرَسِهِ ، فَذَفَفتُ عَلَیهِ وإذا هُوَ أبُو الحَکَمِ بنُ الأَخنَسِ بنِ شَریقِ ابنِ عِلاجِ بنِ عَمرِو بنِ وَهبٍ الثَّقَفِیُّ . (2) .

1- .الإرشاد : ج 1 ص 88 عن أبی عبیده .
2- .المغازی : ج 1 ص 283 ، شرح نهج البلاغه : ج 14 ص 275 .

ص: 295

10023.مکارم الأخلاق عن الحَسنِ بنِ الجَهمِ :امام صادق علیه السلام به نقل از پدرانش علیهم السلام : پرچمداران در جنگ اُحد ، نُه نفر بودند و علی علیه السلام تا آخرین نفرشان را کشت ، و مشرکان در هم شکستند و مخزوم (قبیله پرچمداران) ، از آن روز که علی بن ابی طالب علیه السلام رسوایشان کرد ، از چشم ها افتادند . علی علیه السلام با حَکَم بن اَخنس مبارزه کرد و با ضربه ای پایش را از میانه ران ، قطع کرد که در نتیجه آن ، کشته شد .10017.امام علی علیه السلام :المغازی :پیامبرخدا در جنگ اُحد پرسید: «چه کسی از ذکوان بن عبد قیس خبر دارد؟» .

علی علیه السلام گفت : ای پیامبر خدا ! من سواری را دیدم که به دنبال او تاخت تا به وی رسید و گفت : نجات نیابم ، اگر نجات یابی!

پس آن سوار به ذکوان که پیاده بود ، یورش برد و بر او ضربه ای وارد کرد و می گفت : بگیر که من ابن علاج هستم!

من به سوی او رفتم و چون سواره بود ، با شمشیر به پایش نواختم و آن را از میانه رانش قطع کردم . سپس از اسب به زیرش افکندم و کارش را تمام کردم ومتوجّه شدم که او ابو الحکم ، پسر اخنس بن شریق بن علاج بن عمرو بن وهب ثقفی است . .


ص: 296

10018.امام علی علیه السلام :الإمام الصادق علیه السلام :لَمّا انهَزَمَ النّاسُ یَومَ اُحُدٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله انصَرَفَ إلَیهِم بِوَجهِهِ وهُوَ یَقولُ : أنَا مُحَمَّدٌ ، أنَا رَسولُ اللّهِ ، لَم اُقتَل ولَم أمُت ... وکانَ النّاسُ یَحمِلونَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله المَیمَنَهَ فَیَکشِفُهُم عَلِیٌّ علیه السلام ، فَإِذا کَشَفَهُم أقبَلَتِ المَیسَرَهُ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَلَم یَزَل کَذلِکَ حَتّی تَقَطَّعَ سَیفُهُ بِثَلاثِ قِطَعٍ ، فَجاءَ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَطَرَحَهُ بَینَ یَدَیهِ وقالَ : هذا سَیفی قَد تَقَطَّعَ ، فَیَومَئِذٍ أعطاهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ذَا الفَقارِ ، ولَمّا رَأَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله اختِلاجَ (1) ساقَیهِ مِن کَثرَهِ القِتالِ رَفَعَ رَأسَهُ إلَی السَّماءِ وهُوَ یَبکی وقالَ : یا رَبِّ وَعَدتَنی أن تُظهِرَ دینَکَ وإن شِئتَ لَم یُعیِکَ ، فَأَقبَلَ عَلِیٌّ علیه السلام إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، أسمَعُ دَوِیّا شَدیدا ، وأسمَعُ «أقدِم حَیزومُ» (2) وما أهُمُّ أضرِبُ أحَدا إلّا سَقَطَ مَیِّتا قَبلَ أن أضرِبَهُ . فَقالَ : هذا جَبرَئیلُ ومیکائیلُ وإسرافیلُ فِی المَلائِکَهِ ، ثُمَّ جاءَ جَبرَئیلُ علیه السلام فَوَقَفَ إلی جَنبِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا مُحَمَّدُ ! إنَّ هذِهِ لَهِیَ المُواساهُ ، فَقالَ : إنَّ عَلِیّا مِنّی وأنَا مِنهُ ، فَقالَ جَبرَئیلُ : وأنَا مِنکُما . ثُمَّ انهَزَمَ النّاسُ . (3)9804.امام رضا علیه السلام :الإمام الکاظم علیه السلام :إنَّ جَبرَئیلَ قالَ یَومَ اُحُدٍ : یا مُحَمَّدُ ! إنَّ هذِهِ لَهِیَ المُؤاساهُ مِن عَلِیٍّ . قالَ : لِأَ نَّهُ مِنّی وأنَا مِنهُ ، فَقالَ جَبرَئیلُ : وأنَا مِنکُما یا رَسولَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ : لا سَیفَ إلّا ذُو الفَقارِ ، ولا فَتی إلّا عَلِیٌّ ، فَکانَ کَما مَدَحَ اللّهُ تَعالی بِهِ خَلیلَهُ علیه السلام إذ یَقولُ : «فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَ هِیمُ» (4) . (5)9805.امام رضا علیه السلام :الکافی عن نعمان الرازی عن الإمام الصادق علیه السلام :اِنهَزَمَ النّاسُ یَومَ اُحُدٍ عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَغَضِبَ غَضَبا شَدیدا ، قالَ : وکانَ إذا غَضِبَ انحَدَرَ عَن جَبینِهِ مِثلُ اللُّؤلُؤِ مِنَ العَرَقِ ، قالَ : فَنَظَرَ فَإِذا عَلِیٌّ علیه السلام إلی جَنبِهِ ، فَقالَ لَهُ : اِلحَق بِبَنی أبیکَ مَعَ مَنِ انهَزَمَ عَن رَسولِ اللّهِ ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، لی بِکَ اُسوَهٌ ، قالَ : فَاکفِنی هؤُلاءِ ، فَحَمَلَ فَضَرَبَ أوَّلَ مَن لَقِیَ مَنهُم ، فَقالَ جَبرَئیلُ علیه السلام : إنَّ هذِهِ لَهِیَ المُؤاساهُ یا مُحَمَّدُ ، فَقالَ : إنَّهُ مِنّی وأنَا مِنهُ ، فَقالَ جَبرَئیلُ علیه السلام : وأنَا مِنکُما یا مُحَمَّدُ .

فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : فَنَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی جَبرَئیلَ علیه السلام عَلی کُرسِیٍّ مِن ذَهَبٍ بَینَ السَّماءِ وَالأَرضِ وهُوَ یَقولُ : لا سَیفَ إلّا ذُو الفَقارِ ، ولا فَتی إلّا عَلِیٌّ . (6) .

1- .الاختلاج : الحرکه والاضطراب (النهایه : ج 2 ص 60 «خلج») .
2- .اسم فرس جبرئیل علیه السلام (النهایه : ج 1 ص 467 «حیزم») .
3- .الکافی : ج 8 ص 318 ح 502 عن الحسین أبی العلاء الخفّاف وراجع تفسیر القمّی : ج 1 ص 116 .
4- .الأنبیاء : 60 .
5- .عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 85 ح 9 ، الاحتجاج : ج 2 ص 340 ح 271 .
6- .الکافی : ج 8 ص 110 ح 90 وراجع علل الشرائع : ص 7 ح 3 وتفسیر فرات : ص 95 ح 78 .

ص: 297

9806.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :امام صادق علیه السلام :چون در جنگ اُحُد ، مردم از گِرد پیامبر صلی الله علیه و آله پراکنده شدند ، ایشان ، رو به آنان می فرمود : «من ، محمّد هستم . من پیامبر خدایم . کشته نشده و نمرده ام» . . .

مشرکان ، از سمت راست به پیامبر صلی الله علیه و آله حمله کردند که علی علیه السلام ، آنان را پراکنده می کرد و چون پراکنده شان می ساخت، از سمت چپ به پیامبر صلی الله علیه و آله یورش می بردند و پیوسته ، در این حال بود تا آن که شمشیرش شکست و سه تکّه شد .

پس نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و شمشیر شکسته اش را پیش ایشان [بر زمین] نهاد و گفت:این شمشیر من شکسته است.

آن روز ، پیامبر صلی الله علیه و آله ، ذوالفقار را به او داد و چون پیامبر صلی الله علیه و آله ، لرزش پاهای علی علیه السلام را از فراوانی کارزار دید ، سر به آسمان بلند کرد و در حالی که می گریست ، گفت : «ای پروردگار ! به من وعده داده ای که از دینت پشتیبانی کنی ، و اگر بخواهی ، می توانی» .

پس علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله رو آورد و گفت : ای پیامبر خدا ! همهمه شدیدی می شنوم و می شنوم که می گوید : «حَیزوم ، (1) به پیش!» و قصد ضربه زدن به کسی را نمی کنم ، جز آن که پیش از ضربت من ، بی جان فرو می افتد .

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «این ، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل علیهم السلام با فرشتگان اند» .

سپس جبرئیل علیه السلام آمد و کنار پیامبر خدا ایستاد و گفت: «ای محمّد ! بی گمان ، این کار ، ازخودگذشتگی است» .

[ پیامبر صلی الله علیه و آله ] فرمود : «علی از من است و من از علی ام» . جبرئیل علیه السلام گفت : «و من هم از شمایم» .

سپس ، مشرکان در هم شکسته شدند .9807.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :امام کاظم علیه السلام :جبرئیل علیه السلام در جنگ اُحد گفت : «ای محمّد ! بی گمان ، این کار ، یعنی ازخودگذشتگی علی» .

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «چون او از من است و من از اویم» .

جبرئیل علیه السلام گفت : «و من هم از شما هستم ، ای پیامبر خدا!».

سپس گفت : «شمشیری جز ذوالفقار ، و جوان مردی جز علی علیه السلام نیست» .

پس همچون ستایش خدای متعال از خلیلش شد ، در آن جاکه می گوید : «جوانی که به او ابراهیم گفته می شود ، از آنان سخن می گوید» .9808.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الکافی به نقل از نعمان رازی از امام صادق علیه السلام : مردم در جنگ اُحد از گِرد پیامبر خدا پراکنده شدند و ایشان، به شدّت خشمگین شد. پیامبر صلی الله علیه و آله ، هرگاه خشمگین می شد ، عَرَق از پیشانی او چون مروارید می چکید .

پس نگریست و علی علیه السلام را در کنارش دید و به او فرمود: «به خویشانت ملحق شو ، آنان که از گِرد پیامبر خدا پراکنده شدند» .

علی علیه السلام گفت : ای پیامبر خدا ! سرمشق من ، توای» .

پیامبر خدا فرمود : «پس مرا از اینان ، آسوده کن !» .

علی علیه السلام یورش برد و نخستین کسی را که از آنان دید، زد.

جبرئیل علیه السلام گفت : «ای محمّد ! بی گمان ، این کار ، همان ازخودگذشتگی است » .

[ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : ]«بی گمان ، او از من است و من از اویم» .

جبرئیل علیه السلام هم گفت : «ای محمّد ! و من هم از شمایم» .

پس پیامبر خدا به جبرئیل علیه السلام نگریست که بر تختی از طلا ، میان آسمان و زمین نشسته و می گوید :

شمشیری جز ذوالفقار ، و جوان مردی جز علی نیست . .

1- .حیزوم ، نام مَرکب جبرئیل علیه السلام است .

ص: 298

9809.عنه علیه السلام :السیره النبویّه لابن هشام عن ابن أبی نجیح :نادی مُنادٍ یَومَ اُحُدٍ :


لا سَیفَ إلّا ذُو الفَقا

رِ ولا فَتی إلّا عَلِیٌّ (1)9810.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :المناقب للخوارزمی عن أبی ذرّ عن الإمام علیّ علیه السلام لِلمُهاجِرینَ وَالأَنصارِ بَعدَ حُصولِ البَیعَهِ لِعُثمانَ :ناشَدتُکُمُ اللّهَ تَعالی ، هَل تَعلَمونَ مَعاشِرَ المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ أنَّ جَبرَئیلَ علیه السلام أتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا مُحَمَّدُ ، لا سَیفَ إلّا ذُو الفَقارِ ، ولا فَتی إلّا عَلِیٌّ ؟ هَل تَعلَمونَ کانَ هذا ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . (2)10019.امام حسن علیه السلام :تاریخ الطبری :قاتَلَ مُصعَبُ بنُ عُمَیرٍ دونَ رَسولِ اللّه صلی الله علیه و آله ومَعَهُ لِواؤُهُ حَتّی قُتِلَ ، وکانَ الَّذی أصابَهُ ابنُ قَمیئَهَ اللَّیثِیُّ ، وهُوَ یَظُنُّ أنَّهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَرَجَعَ إلی قُرَیشٍ فَقالَ : قَتَلتُ مُحَمَّدا ، فَلَمّا قُتِلَ مُصعَبُ بنُ عُمَیرٍ أعطی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله اللِّواءَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ رضی الله عنه . (3) .

1- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 106 ، المناقب لابن المغازلی : ص 197 ح 234 عن أبی رافع ، شرح نهج البلاغه : ج1 ص29 و ج 7 ص219 وزاد فی ذیله «إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال: هذا صوت جبرئیل» ؛ الإرشاد : ج 1 ص 87 عن سعد بن طریف عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلاموعن أبی رافع وعن عکرمه عن الإمام علیّ علیه السلام ، معانی الأخبار : ص 119 ح 1 ، الأمالی للصدوق : ص 268 ح 292 کلاهما عن أبان بن عثمان عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام ، تفسیر القمّی : ج 1 ص 116 عن أبی واثله، الأمالی للطوسی : ص 143 ح 232 عن محمّد بن إسحاق عن مشیخته ، شرح الأخبار : ج 1 ص 282 و ج 2 ص 381 ح 739 عن سفیان الثوری بإسناده عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله .
2- .المناقب للخوارزمی : ص 301 ح 296 ؛ الطرائف : ص 414 کلاهما عن أبی ذرّ ، نهج السعاده: ج1 ص122 وراجع الاحتجاج: ج 1 ص 324 ح 55 .
3- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 516 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 177 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 77 کلاهما عن ابن إسحاق ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 552 .

ص: 299

10020.امام باقر علیه السلام :السیره النبویه ، ابن هشام به نقل از ابن ابی نجیح : در جنگ اُحُد ، منادی ندا داد : «شمشیری جز ذوالفقار ، و جوان مردی جز علی نیست» .10021.امام صادق علیه السلام :المناقب ، خوارزمی به نقل از ابو ذر از امام علی علیه السلام ، خطاب به مهاجران و انصار ، پس از بیعت گرفتن برای عثمان : «شما را به خدای متعال سوگند می دهم ، آیا می دانید ای گروه مهاجر و انصار که جبرئیل علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت : ای محمّد ! شمشیری جز ذو الفقار ، و جوان مردی جز علی نیست ؟ آیا می دانید که چنین بود؟» .

گفتند : آری ، چنین بود .10022.امام کاظم علیه السلام :تاریخ الطبری:مصعب بن عمیر ، در پیش روی پیامبر خدا ، پرچم به دست، جنگید تا کشته شد و آن که وی را کشت ، ابن قمیئه لیثی بود که پنداشت وی پیامبر خداست . پس به سوی قریش بازگشت و گفت : محمّد را کشتم . و چون مصعب بن عمیر کشته شد ، پیامبر خدا ، پرچم را به علی بن ابی طالب علیه السلام سپرد .

10023.مکارم الأخلاق ( به نقل از حسن بن جهم ) الإرشاد :لَمَّا انهَزَمَ النّاسُ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فی یَومِ اُحُدٍ ، وثَبَتَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام قالَ (1) لَهُ : ما لَکَ لا تَذهَبُ مَعَ القَومِ ، فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : أذهَبُ وأدَعُکَ یا رَسولَ اللّهِ ؟ ! وَاللّهِ لابَرِحتُ حَتّی اُقتَلَ أو یُنجِزَ اللّهُ لَکَ ما وَعَدَکَ مِنَ النَّصرِ ، فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : أبشِر یا عَلِیُّ ؛ فَإِنَّ اللّهَ مُنجِزٌ وَعدَهُ ، ولَن یَنالوا مِنّا مِثلَها أبَدا .

ثُمَّ نَظَرَ إلی کَتیبَهٍ قد أقبَلَت إلَیهِ ، فَقالَ لَهُ : لَو حَمَلتَ عَلی هذِهِ یا عَلِیُّ ، فَحَمَلَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَقَتَلَ مِنها هِشامَ بنَ اُمَیَّهَ المَخزومِیَّ وَانهَزَمَ القَومُ . ثُمَّ أقبَلَت کَتیبَهٌ اُخری ، فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : اِحمِل عَلی هذِهِ ، فَحَمَلَ عَلَیها فَقَتَلَ مِنها عَمرَو بنَ عَبدِ اللّهِ الجُمَحِیَّ ، وَانهَزَمَت أیضا . ثُمَّ أقبَلَت کَتیبَهٌ اُخری ، فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : اِحمِل عَلی هذِهِ ، فَحَمَلَ عَلَیها فَقَتَلَ مِنها بِشرَ بنَ مالِکٍ العامِرِیَّ وَانهَزَمَتِ الکَتیبَهُ ، فَلَم یَعُد بَعدَها أحَدٌ مِنهُم .

وتَرَاجَعَ المُنهَزِمونَ مِنَ المُسلِمینَ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَانصَرَفَ المُشرِکونَ إلی مَکَّهَ وَانصَرَفَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إلَی المَدینَهِ ، فَاستَقبَلَتهُ فاطِمَهُ علیها السلام ومَعَها إناءٌ فیهِ ماءٌ ، فَغَسَلَ بِهِ وَجهَهُ ، ولَحِقَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام وقَد خَضَبَ الدَّمُ یَدَهُ إلی کَتِفِهِ ومَعَهُ ذُو الفَقارِ ، فَناوَلَهُ فاطِمَهَ علیها السلام وقالَ لَها : خُذی هذَا السَّیفَ فَقَد صَدَقَنِی الیَومَ . وأنشَأَ یَقولُ :


أ فاطِمُ هاکِ السَّیفَ غَیرَذَمیمٍ

فَلَستُ بِرِعدیدٍ ولا بِملیمٍ (2) لَعَمری لَقَد أعذَرتُ فی نَصرِأحمَدَ


وطاعَهِ رَبٍّ بِالعِبادِ عَلیمٍ أمیطی دِماءَ القَومِ عَنهُ فَإِنَّهُ

سَقی آلَ عَبدِ الدّارِ کَأسَ حَمیمٍ


وقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : خُذیهِ یا فاطِمَهُ ، فَقَد أدّی بَعلُکِ ما عَلَیهِ وقَد قَتَلَ اللّهُ بِسَیفِهِ صَنادیدَ قُرَیشٍ . (3) .

1- .فی المصدر : «فقال» ، والصحیح ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار .
2- .رجلٌ رِعْدید : جبان یُرعَد عند القتال جبنا . والمَلِیم : مَن استحقّ اللَّوْم (لسان العرب : ج 3 ص 179 «رعد» و ج 12 ص 557 «لوم») .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 89 وراجع إعلام الوری : ج 1 ص 378 وشرح الأخبار : ج 1 ص 286 ح 280 ودعائم الإسلام : ج 1 ص 374 والمناقب للکوفی : ج 1 ص 466 ح 369 و ص477 ح 382 و ص485 ح 392 وبحار الأنوار : ج 20 ص 87 .

ص: 301

9812.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الإرشاد:چون مردم در جنگ اُحد از گِرد پیامبر صلی الله علیه و آله پراکنده شدند و امیر مؤمنان ، ایستادگی کرد ، [ پیامبر صلی الله علیه و آله ]به او فرمود : «تو چرا با مردم نرفتی؟» .

امیر مؤمنان گفت : بروم و تو را وا نهم ، ای پیامبر خدا؟! به خدا سوگند که نمی روم تا کشته شوم و یا خداوند ، وعده یاری به تو را تحقّق بخشد .

پس پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : «ای علی ! مژده باد که خداوند ، وعده اش را تحقّق می بخشد و مشرکان ، دیگر هیچ گاه مانند امروز بر ما دست نمی یابند!» .

سپس به گروهی که به او رو آورده بودند ، نگریست و به علی علیه السلام فرمود : «ای علی ! کاش به اینان حمله می بردی» .

امیر مؤمنان ، حمله برد و هشام بن امیّه مخزومی را از آنان کُشت و گروه ، در هم شکست .

پس گروه دیگری رو آوردند و پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود : «به اینان حمله کن!» ، که بر آنان حمله کرد و عمرو بن عبد اللّه جُمحی را از آنان کُشت و آنان نیز پراکنده شدند .

سپس گروه دیگری رو آوردند و پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود : «به این گروه ، حمله کن !» که بر آنان حمله بُرد و بشر بن مالک عامری را از آنان کُشت و گروه ، در هم شکست و پس از آن ، دیگر هیچ یک از آنان بازنگشت .

مسلمانانِ فراری به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله باز آمدند و مشرکان ، به مکّه بازگشتند . پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به مدینه بازگشت . پس فاطمه علیها السلام به استقبال او آمد و با ظرف آبی که همراه داشت ، صورت پدر را شست . در پی او ، علی علیه السلام آمد که دستش تا شانه خونین بود و «ذوالفقار» را همراه داشت . آن را به فاطمه علیها السلام داد و گفت : این شمشیر را بگیر که امروزْ مرا همگامی استوار بود ؛ و این شعر را سرود :


«ای فاطمه! شمشیر را بگیر که نکوهش شده نیست


و من نیز نه ترسو و نه مستحقّ ملامتم . به جانم سوگند ، در یاری محمّد ، کوتاهی نکردم


و نیز در اطاعت از پروردگاری که به بندگانش داناست . خون مشرکان را از آن بزدای که این (شمشیر)


کاسه آب جوشان به خاندان عبد الدار نوشانْد» .


و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «ای فاطمه ! آن را بگیر که همسرت ، حقّ آن را ادا کرد و خدا با شمشیر او ، دلاوران قریش را کشت» . .


ص: 302

9813.عنه علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام حینَما رَجَعَ مِن غَزوَهِ اُحُدٍ وأعطی فاطِمَهَ علیها السلام سَیفَهُ :


أ فاطِمُ هاکِ السَّیفَ غَیرَ ذَمیمٍ

فَلَستُ بِرِعدیدٍ ولا بِملیمٍ لَعَمری لَقَد قاتَلتُ فی حُبِّ أحمَدَ

وطاعَهِ ربٍّ بِالعِبادِ رَحیمٍ وسَیفی بِکَفّی کَالشِّهابِ أهُزُّهُ

أجُذُّ بِهِ مِن عاتِقٍ وصَمیمٍ فَما زِلتُ حَتّی فَضَّ رَبّی جُموعَهُم

وحَتّی شَفَینا نَفسَ کُلِّ حَلیمٍ (1)9814.عنه علیه السلام :المغازی عن الإمام علیّ علیه السلام :لَمّا کانَ یَومُ اُحُدٍ وجالَ النّاسُ تِلکَ الجَولَهَ أقبَلَ اُمَیَّهُ بنُ أبی حُذَیفَهَ بنِ المُغیرَهِ ، وهُو دارِعٌ مُقَنَّعٌ فِی الحَدیدِ ، ما یُری مِنهُ إلّا عَیناهُ ، وهُوَ یَقولُ : یَومٌ بِیَومِ بَدرٍ ، فَیَعتَرِضُ لَهُ رَجُلٌ مِنَ المُسلِمینَ فَیَقتُلُهُ اُمَیَّهُ .

قالَ عَلِیٌّ علیه السلام : وأصمُدُ لَهُ فَأَضرِبُهُ بِالسَّیفِ عَلی هامَتِهِ وعَلَیهِ بَیضَهٌ وتَحتَ البَیضَهِ مِغفَرٌ ، فَنَبا سَیفی ، وکُنتُ رَجُلاً قَصیرا ، ویَضرِبُنی بِسَیفِهِ فَأَتَّقی بِالدَّرَقَهِ ، فَلَحِجَ (2) سَیفُهُ فَأَضرِبُهُ وکانَت دِرعُهُ مُشَمَّرَهً فَأَقطَعُ رِجلَیهِ ، ووَقَعَ فَجَعَلَ یُعالِجُ سَیفَهُ حَتّی خَلَّصَهُ مِنَ الدَّرَقَهِ (3) ، وجَعَلَ یُناوِشُنی وهُوَ بارِکٌ عَلی رُکبَتَیهِ ، حَتّی نَظَرتُ إلی فَتقٍ تَحتَ إبطِهِ فَأَخُشُّ بِالسَّیفِ فیهِ ، فَمالَ وماتَ وَانصَرَفتُ عَنهُ . (4) .

1- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 533 ؛ بشاره المصطفی : ص 187 عن أبی رافع نحوه .
2- .أی نشِب فیه (النهایه : ج 4 ص 236 «لحج») .
3- .الدَّرَقه : تُرْس من جلود لیس فیه خشب ولا عَقَب (لسان العرب : ج 10 ص 95 «درق») .
4- .المغازی : ج 1 ص 279 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 88 عن أبی عبیده عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام نحوه .

ص: 303

9812.امام صادق علیه السلام :امام علی علیه السلام هنگامی که از جنگ اُحد بازگشت و شمشیرش را به فاطمه علیها السلام داد :


ای فاطمه ! این شمشیر را بگیر که نکوهش شده نیست


و من نیز نه ترسو و نه مستحقّ ملامتم . به جانم سوگند ، به خاطر دوستی احمد جنگیدم


و در اطاعت پروردگاری که به بندگانش مهربان است . و شمشیر را در کفم ، چون شهاب می چرخاندم


با آن ، گردن و ستون بدن را در هم می شکستم . هماره چنین بودم تا که پروردگارم جمعشان را پراکنده کرد


و تا آن که جانِ هر بردبار را شفا بخشیدیم .9813.امام صادق علیه السلام :المغازی به نقل از امام علی علیه السلام : چون جنگ اُحد شد و مشرکان ، حمله کردند ، امیّه بن ابی حذیفه بن مغیره ، در حالی که زره به تن داشت و غرق در آهن و فولاد بود و جز چشمانش دیده نمی شد ، روی آورد و می گفت : امروز در برابر بدر .

یکی از مسلمانان ، راه را بر او بست ؛ امّا امیّه وی را کشت . من آهنگ او کردم و با شمشیر ، بر سرش که زیر زره و کلاهخود بود ، کوفتم ؛ امّا چون قدّم کوتاه[تر از او] بود ضربه ام کارگر نیفتاد . او با شمشیرش به من ضربه می زد و من با سپر چرمی از خود ، دفاع می کردم . شمشیرش در سپرم فرو رفت و چون زرهش را بالا زده بود ، به او ضربه زدم و پاهایش را قطع کردم . او افتاد و به درآوردن شمشیرش از سپر من پرداخت ، تا این که آن را درآورد و در حالی که روی زانوانش ایستاده بود ، با من می جنگید تا آن که در زیر بغلش شکافی دیدم . شمشیرم را در آن فرو کردم . پس کج شد و [ افتاد و ]مُرد و من از او دست برداشتم . .


ص: 304

9814.امام صادق علیه السلام :الإرشاد عن سعید بن المسیّب :لَو رَأَیتَ مَقامَ عَلِیٍّ یَومَ اُحُدٍ لَوَجَدتَهُ قائِما عَلی مَیمَنَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَذُبُّ عَنهُ بِالسَّیفِ وقَد وَلّی غَیرُهُ الأَدبارَ . (1)9815.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله ( فی الدعاءِ ) الإمام الباقر علیه السلام :أصابَ عَلِیّا علیه السلام یَومَ اُحُدٍ سِتّونَ جِراحَهً . (2)9815.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ( در دعا ) تفسیرالقمّی عن أبی واثله شقیق بن سلمه فی عَلِیٍّ علیه السلام : أصابَهُ فی وَجهِهِ ورَأسِهِ وصَدرِهِ وبَطنِهِ ویَدَیهِ ورِجلَیهِ تِسعونَ جِراحَهً . (3)9816.الإمامُ الباقرُ علیه السلام ( فی قولِهِ تعالی : {Q} «أمّا الَّذِینَ فی قُلُوب ) اُسد الغابه عن سعید بن المسیّب :لَقَد أصابَت عَلِیّا یَومَ اُحُدٍ سِتَّ عَشَرَهَ ضَربَهً ، کُلُّ ضَربَهٍ تُلزِمُهُ الأَرضَ ، فَما کانَ یَرفَعُهُ إلّا جِبریلُ علیه السلام . (4)9817.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام ( فی قولِهِ تعالی : {Q} «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرّ ) السیره النبویّه ، لابن هشام عن ابن إسحاق :لَمَّا انصَرَفَ أبو سُفیانَ ومَن مَعَهُ نادی : إنَّ مَوعِدَکُم بَدرٌ لِلعامِ القابِلِ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِرَجُلٍ مِن أصحابِهِ : قُل : نَعَم ، هُوَ بَینَنا وبَینَکُم مَوعِدٌ .

ثُمَّ بَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ فَقالَ : اُخرُج فی آثارِ القَومِ ، فَانظُر ماذا یَصنَعونَ وما یُریدون ، فَإِن کانوا قَد جَنَّبُوا الخَیلَ وَامتَطَوُا الإِبِلَ فَإِنَّهُم یُریدونَ مَکَّهَ ، وإن رَکِبُوا الخَیلَ وساقُوا الإِبِلَ فَإِنَّهُم یُریدونَ المَدینَهَ ، وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ لَئِن أرادوها لَأَسیرَنَّ إلَیهِم فیها ، ثُمَّ لَاُناجِزَنَّهُم !

قالَ عَلِیٌّ : فَخَرَجتُ فی آثارِهِم أنظُرُ ماذا یَصنَعونَ ، فَجَنَّبُوا الخَیلَ وَامتَطَوُا الإِبِلَ ووَجَّهوا إلی مَکَّهَ . (5) .

1- .الإرشاد : ج 1 ص 88 .
2- .مجمع البیان : ج 2 ص 852 عن أبان بن عثمان، بحار الأنوار : ج 41 ص 3 ح 4 .
3- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 116 ، بحار الأنوار : ج 20 ص 54 ح 3 .
4- .اُسد الغابه : ج 4 ص 93 الرقم 3789 ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 415 ح 762 عن سعد بن المسیّب ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 240 کلاهما نحوه .
5- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 100 ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 527 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 556 نحوه .

ص: 305

9818.عنه علیه السلام ( فی قولِهِ تعالی : {Q} «الذینَ آمَنوا و لَم یَلْ ) الإرشاد به نقل از سعید بن مسیّب : اگر جایگاه علی علیه السلام را در جنگ اُحد می دیدی ، او را در سمت راست پیامبر خدا می یافتی که با شمشیر ، از او دفاع می کند و جز او همه پشت کرده بودند .9816.امام باقر علیه السلام ( درباره آیه: «اما کسانی که در دلهایشان بیماری اس ) امام باقر علیه السلام :علی علیه السلام در روز اُحُد ، شصت زخم برداشت .9817.امام صادق علیه السلام ( درباره آیه: «می خواهد آلودگی را از شما بزداید» ) تفسیر القمّی به نقل از ابو واثله شقیق بن سلمه ، درباره علی علیه السلام :صورت و سر و سینه و شکم و دستان و پاهای او ، نود زخم برداشت .9818.امام صادق علیه السلام ( درباره آیه: «کسانی که ایمان آوردند و ایمان خود ) اُسد الغابه به نقل از سعید بن مسیّب : بی گمان ، در جنگ اُحُد ، شانزده ضربه به علی علیه السلام رسید که هر یک ، او را به خاک انداخت و جز جبرئیل علیه السلام ، او را بلند نمی کرد .9819.عنه علیه السلام ( فی قولِهِ تعالی : {Q} «کذلکَ یَجْعَلُ اللّه ُ ا ) السیره النبویّه ، ابن هشام به نقل از ابن اسحاق : چون ابو سفیان و همراهانش بازگشتند ، ندا داد : وعده دیدار ، سال آینده در بدر .

پس پیامبر خدا به مردی از اصحابش گفت ، بگو : «آری ، وعده گاه ما و شما باشد» .

سپس پیامبر خدا ، علی بن ابی طالب علیه السلام را فرستاد و فرمود : «در پیِ [ این ]گروه ، بیرون برو و بنگر که چه تصمیمی دارند . اگر اسب ها را از خود دور کرده اند و بر شترها سوار شده اند ، قصد مکّه دارند ، و اگر بر اسب ها سوار شده اند و شترها را رانده اند ، قصد مدینه دارند ، و سوگند به آن که جانم در دست اوست ، اگر قصد مدینه داشته باشند ، به سوی آنها می روم و با آنان می جنگم» .

علی علیه السلام می گوید : در پیِ آنان بیرون رفتم تا بنگرم که چه می کنند . آنان اسب ها را از خود دور کردند و بر شتران سوار شدند و به مکّه رو نمودند . .


ص: 306

9820.الإمامُ الکاظمُ علیه السلام ( فی قولهِ تعالی : {Q} «و ما وَجَدْنا لِأکْثَرِهِ ) الإمام علیّ علیه السلام :لَمّا أنزَلَ اللّهُ سُبحانَهُ قَولَهُ : «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ» (1) عَلِمتُ أنَّ الفِتنَهَ لا تَنزِلُ بِنا ورَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَینَ أظهُرِنا ، فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، ما هذِهِ الفِتنَهُ الَّتی أخبَرَکَ اللّهُ تَعالی بِها ؟ فَقالَ :

یا عَلِیُّ ، إنَّ اُمَّتی سَیُفتَنونَ مِن بَعدی . فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، أوَلَیسَ قَد قُلتَ لی یَومَ اُحُدٍ حَیثُ استُشهِدَ مَنِ استُشهِدَ مِنَ المُسلِمینَ ، وحیزَت عَنِّی الشَّهادَهُ ، فَشَقَّ ذلِکَ عَلَیّ ، فَقُلتَ لی : أبشِر ؛ فَإِنَّ الشَّهادَهَ مِن وَرائِکَ .

فَقال لی : إنَّ ذلِکَ لَکَذلِکَ ، فَکَیفَ صَبرُکَ إذَن ؟ فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، لَیسَ هذا مِن مَواطِنِ الصَّبرِ ، ولکِن مِن مَواطِنِ البُشری وَالشُّکرِ . (2) .

1- .العنکبوت : 1 و 2 .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 156 .

ص: 307

9821.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :امام علی علیه السلام :چون خدای سبحان ، آیه «الف ، لام ، میم * آیا مردم گمان کردند همین که گفتند ایمان آوردیم ، وا نهاده می شوند و امتحان نمی شوند؟» را نازل کرد ، دانستم که تا پیامبر خدا در میان ماست ، فتنه بر ما در نمی آید .

پس گفتم : ای پیامبر خدا ! این فتنه ای که خداوندْ تو را از آن خبر داده ، چیست؟

فرمود : «ای علی ! امّت من پس از من ، دچار فتنه می شوند» .

گفتم : ای پیامبر خدا ! آیا در جنگ اُحد ، آن جا که برخی از مسلمانانْ شهید شدند و من نشدم و این بر من گران آمد ، به من نفرمودی : «مژده ده که شهادت در پی توست!»؟

به من فرمود : «آن ، همین گونه است . پس در آن هنگام ، صبرت چگونه است؟» .

گفتم : ای پیامبر خدا ! این از جایگاه های صبر نیست ؛ بلکه از جایگاه های بشارت و شکر است . .


ص: 308

الفصل الخامس : ارغام العدوّ علی التسلیم فی غزوتین5 / 1غَزوَهُ بَنِی النَّضیرِکان بنو النضیر قد عقدوا حلفا مع المسلمین ، ثمّ همّوا بقتل النبیّ صلی الله علیه و آله . وکان صلی الله علیه و آله قد عرف تحرّکاتهم السرّیّه بعد اُحد ، فقصد حصنهم لتقصّی الحقیقه ، وکان مطلبه الظاهری دفع دیه رجلین من قبیله بنی عامر . تظاهر بنو النضیر باستقباله صلی الله علیه و آله فی مشارف الحصن ، ولمّا نام صلی الله علیه و آله مع أصحابه فی ظلّ الحصن ، خطّطوا لقتله ، لکنّه علم بمکیدتهم حین مهّدوا لتنفیذها فیمّم المدینه علی غفله منهم (1) بعد أن نقضوا حلفهم ونکثوا عهدهم ، فأمر بإجلائهم عن بیوتهم ، وترحیلهم عن دیارهم ، فکابروا ولجّوا ، فحاصرهم فی ربیع الأوّل سنه (4) من الهجره (2) . وفی ضوء بعض المعلومات التاریخیّه نزحوا عن دیارهم أذلّهً صاغرین بعد أن قتل عشره منهم . (3)

.

1- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 551 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 199 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 564 .
2- .تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 245 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 200 .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 92 و 93 ؛ المغازی : ج 1 ص 371 .