گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول

فصل نهم : کوشش در فتح مکّه



فصل نهم : کوشش در فتح مکّهبر اساس «پیمان حدیبیّه» ، مسلمانان و کفّار نباید علیه یکدیگر تحرّکات نظامی می کردند و یا هم پیمانان خود را ضدّ هم پیمانان طرف مقابل به نبرد وا می داشتند و یا آنان را در نبرد ، یاری می رساندند . قریش با تجهیز «بنو بکر» که با آنان هم پیمان بودند علیه قبیله «خزاعه» که با مسلمانان هم پیمان بودند ، و حتّی با شرکت شبانه در نبرد علیه آنان ، عملاً قرارداد حدیبیه را نقض کردند . پیامبر صلی الله علیه و آله از شهادت مسلمانانی که مظلومانه به خاک و خون افتاده بودند و نیز اشعار تأثّرانگیز رئیس قبیله خزاعه ، عمرو بن سالم ، آگاه شد و یاریخواهی وی را پاسخ گفت و بدین سان ، برای فتح مکّه و زدودن آثار شرک از مرکز توحید که اکنون دیگر مانعی برای حمله به آن در کار نبود ، راهی مکّه شد . پیامبر خدا با بیش از ده هزار رزم آور ، با تدبیر نظامی شگفتی ، بدون خونریزی بر مکّه چیره گشت. حضور علی علیه السلام در این پیروزی نیز از چند جهت، چشمگیر است: 1 . حاطب بن ابی بلتعه ، تصمیم پیامبر صلی الله علیه و آله (برای فتح مکّه) را در نامه ای نگاشت و همراه زنی برای قریش فرستاد . پیامبر خدا ، علی علیه السلام را فرا خواند و او را با دو تن دیگر برای دستگیری آن زن ، گسیل داشت . زن با شدّت تمام ، همراه داشتن نامه را تکذیب می کرد و وارسی های چندین باره آنان نیز گواهی می داد که آن زن ، درست می گوید . امام علی علیه السلام به زن فرمود : «پیامبر خدا که درودهای خداوند بر او باد هرگز خلاف نمی گوید . نامه را بده ، وگرنه به هر قیمتی شده ، آن را از تو باز پس می گیرم» . زن ، تسلیم شد و از لابه لای گیسوانش نامه را بیرون آورد و به علی علیه السلام داد . 2 . سعد بن عباده ، پرچم اسلام را به دست داشت و فریاد می زد : امروز ، روز رزم است . . . . پیامبر خدا ، ندای رحمت و رأفت در داد و فرمود : «امروز ، روز رحم است . . .» . آن گاه علی علیه السلام را فراخواند تا پرچم را از او بگیرد . 3 . پیامبر صلی الله علیه و آله پس از فتح مکّه به همگان امان داد ، جز تنی چند تیره دل و خیره سر که خونشان را مباح شمرد، از جمله ، حُوَیرِث ، که پیامبر صلی الله علیه و آله را هنگامی که در مکّه بود ، بسیار اذیت کرده بود و نیز زن آوازه خوانی که پیامبر خدا را هجو می کرد . این دو را علی علیه السلام گردن زد .
10068.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام ( لَمّا سُئلَ عَن قولِهِ تعالی : {Q} «و اذْکُرْ ر ) تاریخ الطبری عن عروه بن الزبیر وغیره :لَمّا أجمَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله المَسیرَ إلی مَکَّهَ کَتَبَ حاطِبُ بنُ أبی بَلتَعَهَ کِتابا إلی قُرَیشٍ یُخبِرُهُم بِالَّذی أجمَعَ عَلَیهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ الأَمرِ فِی السَّیرِ إلَیهِم ، ثُمَّ أعطاهُ امرَأَهً ... وجَعَلَ لَها جُعلاً عَلی أن تُبَلِّغَهُ قُرَیشا ، فَجَعَلَتهُ فی رَأسِها ، ثُمَّ فَتَلَت عَلَیهِ قُرونَها ، ثُمَّ خَرَجَت بِهِ . وأتی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله الخَبَرُ مِنَ السَّماءِ بِما صَنَعَ حاطِبٌ ، فَبَعَثَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ وَالزُّبَیرَ ابنَ العَوّامِ ، فَقالَ : أدرِکَا امرَأَهً قَد کَتَبَ مَعَها حاطِبٌ بِکتابٍ إلی قُرَیشٍ ، یُحَذِّرُهُم ما قَد أجمَعنا لَهُ فی أمرِهِم .

فَخَرَجا حَتّی أدرَکاها بِالحُلَیفَهِ حُلَیفَهَ ابنِ أبی أحمَدَ فَاستَنزَلاها ، فَالتَمَسا فی رَحلِها ، فَلَم یَجِدا شَیئا ، فَقالَ لَها عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ : إنّی أحلِفُ ما کَذَبَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ولا کُذِبنا ، ولَتُخرِجِنَّ إلَیَّ هذَا الکِتابَ أو لَنَکشِفَنَّکِ . فَلَمّا رَأَتِ الجِدَّ مِنهُ قالَت : أعرِض عَنّی . فَأَعرَضَ عَنها ، فَحَلَّت قُرونَ رأسِها ، فَاستَخرَجَتِ الکِتابَ مِنهُ ، فَدَفَعَتهُ إلَیهِ ، فَجاءَ بِهِ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (1) .

1- .تاریخ الطبری: ج3 ص48، السیره النبویّه لابن هشام: ج4 ص40 وفیه «خلیقه» بدل «حلیفه» وراجع المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 341 ح 5309 والکامل فی التاریخ : ج 1 ص 611 .

ص: 377

10068.امام صادق علیه السلام ( در پاسخ به سؤال از آیه «و چون فراموش کنی ، پرور ) تاریخ الطبری به نقل از عروه بن زبیر و دیگران : چون پیامبر خدا تصمیم گرفت به سوی مکّه حرکت کند ، حاطب بن ابی بلتعه ، نامه ای به قریش نوشت و آنان را از تصمیم پیامبر خدا برای حرکت به سوی آنان ، باخبر کرد و آن را به زنی داد . . . و مالی برایش معیّن کرد که در برابر رساندن نامه به او بدهد .

آن زن ، نامه را در سرش پنهان کرد و گیسوانش را روی آن بافت و حرکت کرد . از آسمان به پیامبر خدا خبر رسید که حاطب ، چه کرده است . پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی بن ابی طالب علیه السلام و زبیر بن عوّام را فرستاد و فرمود: «زنی را که حاطب به وسیله او نامه فرستاده و به قریش از قصد ما هشدار داده است ، بیابید» .

آنان حرکت کردند تا این که آن زن را در بوستان ابن ابی احمد یافتند . او را پیاده کردند و بارهایش را گشتند ؛ ولی چیزی نیافتند . علی بن ابی طالب علیه السلام به او فرمود: «من سوگند می خورم که نه پیامبر خدا دروغ می گوید و نه ما . یا این نامه را بیرون آوَر و یا پوششت را می گشاییم» .

آن زن ، چون جدیّت وی را دید ، گفت: کنار برو!

چون کنار رفت ، موهای سرش را باز کرد و نامه را بیرون کشید و به علی علیه السلام داد و او هم آن را نزد پیامبر خدا آورد . .


ص: 378

10069.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :صحیح البخاری عن عبید اللّه بن أبی رافع :سَمِعتُ عَلِیّا رضی الله عنه یَقولُ : بَعَثَنی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أنَا وَالزُّبَیرَ وَالمِقدادَ ، فَقالَ : اِنطَلِقوا حَتّی تَأتوا رَوضَهَ خاخٍ (1) ، فَإِنَّ بِها ظَعینَهً (2) مَعَها کِتابٌ ، فَخُذوهُ مِنها . فَانطَلَقنا تَعادی بِنا خَیلُنا حَتّی أتَینَا الرَّوضَهَ ، فَإِذا نَحنُ بِالظَّعینَهِ ، قُلنا لَها : أخرِجِی الکِتابَ . قالَت : ما مَعِی کِتابٌ ! فَقُلنا : لَتُخرِجِنَّ الِکتابَ أو لَنُلقِیَنَّ الثِّیابَ . فَأَخرَجَتهُ مِن عِقاصِها (3) . فَأَتَینا بِهِ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (4)10070.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :تاریخ الطبری عن عبد اللّه بن أبی نجیح :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله حینَ فَرَّقَ جَیشَهُ مِن ذی طُویً ، أمَرَ الزُّبَیرَ أن یَدخُلَ فی بَعضِ النّاسِ مِن کُدیً (5) ، وکانَ الزُّبَیرُ عَلَی المُجَنِّبَهِ (6) الیُسری ، فَأَمَرَ سَعدَ بنَ عُبادَهَ أن یَدخُلَ فی بَعضِ النّاسِ مِن کَداءِ (7) . فَزَعَمَ بَعضُ أهلِ العِلمِ أنَّ سَعدا قالَ حینَ وُجِّهَ داخِلاً : «الیَومُ یَومُ المَلحَمَهِ،الیَومُ تُستَحَلُّ الحُرمَهُ»فَسَمِعَها رَجُلٌ مِنَ المُهاجِرینَ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، اِسمَع ما قالَ سَعدُ بنُ عُبادَهَ ! وما نَأمَنُ أن تَکونَ لَهُ فی قُرَیشٍ صَولَهٌ ! ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ: أدرِکهُ فَخُذِ الرّایَهَ ، فَکُن أنتَ الَّذی تَدخُلُ بِها. (8) .

1- .روضه خاخ : موضع بین الحرمین بقرب حمراء الأسد من المدینه (معجم البلدان : ج 2 ص 335) .
2- .الظعینه : المرأه فی الهودج (لسان العرب : ج 13 ص 271 «ظعن») .
3- .العَقْص : ضرب من الضَّفر ؛ وهو أن یلوی الشعر علی الرأس ؛ ولهذا تقول النساء : لها عِقْصه ، وجمعها عِقَص وعِقاص وعقائص ، ویقال : هی التی تتّخذ من شعرها مثل الرمّانه (لسان العرب : ج 7 ص 56 «عقص») .
4- .صحیح البخاری : ج 4 ص 1557 ح 4025 ، صحیح مسلم : ج 4 ص 1941 ح 161 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 173 ح 600 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 525 .
5- .کُدا بالضمّ والقصر : الثنیه السفلی ممّا یلی باب العمره (لسان العرب : ج 15 ص 218 «کدا») .
6- .المُجنِّبتان من الجیش : المیمنه والمیسره (لسان العرب : ج 1 ص 276 «جنب») .
7- .کَداء بالفتح والمدّ : الثنیه العلیا بمکّه ممّا یلی المقابر ، وهو المعلی (لسان العرب : ج 15 ص 218 «کدا») .
8- .تاریخ الطبری : ج 3 ص 56 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 4 ص 48 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 614 وراجع المغازی : ج 2 ص 821 والإرشاد : ج 1 ص 134 وشرح الأخبار : ج 1 ص 305 وإعلام الوری : ج 1 ص 385 والمناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 207 .

ص: 379

10071.عنه علیه السلام :صحیح البخاری به نقل از عبیداللّه بن ابی رافع : شنیدم که علی علیه السلام می گوید: پیامبر خدا ، من و زبیر و مقداد را فرستاد و فرمود: «بروید تا به بوستان خاخ (1) برسید . در آن جا زنی در کجاوه شتر نشسته است و نامه ای همراه دارد . آن را از وی بگیرید» .

ما به تاخت رفتیم تا به بوستان رسیدیم . آن زن را در کجاوه دیدیم و به او گفتیم: نامه را بیرون آور!

گفت: نامه ای همراه من نیست!

گفتیم: یا نامه را بیرون آور یا لباس هایت را می کَنیم . پس آن زن ، نامه را از لای گیسوان به هم بافته اش بیرون آورد و ما آن را نزد پیامبر خدا آوردیم .10072.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از عبد اللّه بن ابی نجیح : چون پیامبر صلی الله علیه و آله سپاه خود را از ذی طُوی دسته دسته کرد ، به زبیر ، فرمانده جناح چپ لشکر ، فرمان داد که با نفراتش از کُدَی (2) وارد شوند و به سعد بن عباده فرمان داد که با گروه دیگری از کِداء (3) وارد شوند .

برخی آگاهان می گویند: سعد ، هنگامی که رو به مکّه داشت ، گفت: امروز ، روز جنگ است . امروز ، حُرمت ، شکسته می شود . یکی از مهاجران ، آن را شنید و گفت: ای پیامبر خدا! آنچه را سعد بن عباده می گوید ، بشنو ؛ و ما مطمئن نیستیم که حمله ای به قریش نداشته باشد!

پس پیامبر خدا به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: «خود را به او برسان و پرچم را بگیر و تو با پرچم ، وارد مکّه شو» . .

1- .بوستان خاخ ، جایی میان مکّه و مدینه و نزدیک حمراء الأسد از سوی مدینه است (معجم البلدان : ج 2 ص 335) .
2- .کُدَی ، گردنه ای در پایین مکّه است که نزدیک باب العمره مسجد الحرام است (لسان العرب : ماده «کدا») .
3- .کداء ، گردنه ای در بالای مکّه و نزدیک به مقبره هاست و به آن «معلی» هم می گویند (لسان العرب : ماده «کدا») .

ص: 380

10073.عنه علیه السلام :أنساب الأشراف :أمَّا الحُوَیرِثُ بنُ نُقَیذٍ ، فَکانَ یُعظِمُ القَولَ فی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ویُنشِدُ الهِجاءَ فیهِ ، ویُکثِرُ أذاهُ ، وهُوَ بِمَکَّهَ . فَلَمّا کانَ یَومُ الفَتحِ هَرَبَ مِن بَیتِهِ ، فَلَقِیَهُ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ فَقَتَلَهُ . (1)راجع : ج 9 ص 434 (امتحن اللّه قلبه للإیمان) .

.

1- .أنساب الأشراف : ج 1 ص 456 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 616 وراجع المغازی : ج 2 ص 857 .

ص: 381

10069.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :أنساب الأشراف:حُوَیرِث بن نقیذ [ از کسانی بود که پیامبر خدا در فتح مکّه به کشتن آنها فرمان داد] . او سخنانی بس ناپسند درباره پیامبر خدا می گفت و پیامبر صلی الله علیه و آله را زمانی که حضرت در مکّه بود ، در شعرهایش هجو می کرد و آزار فراوان می داد . او در مکّه می زیست و چون هنگام فتح مکّه از خانه اش گریخت ، علی بن ابی طالب علیه السلام وی را دید و کشت .ر . ک : ج 9 ص 435 (خداوند ، دل او را به ایمان آزمود) .

.


ص: 382

الفصل العاشر : المقاومه الرائعه فی غزوه حنینألقی فتح مکّه الرعب فی قلوب المشرکین ، والذعر والفزع فی نفوسهم ؛ فتشاورت قبیلتا الطائف المهمّتان هوازن وثقیف مع بعض القبائل الاُخری ، فعزمتا علی المسارعه إلی مواجهه جیش الإسلام قبل أن یقبل علیهم ، وجمعتا جیشا ضخما بقیاده شابّ باسل شجاع یدعی : مالک بن عوف النصری ، وسار الجیش نحو المسلمین . (1) وبادر النبیّ صلی الله علیه و آله إلی مواجهتهم علی رأس جیش عظیم یتألّف من اثنی عشر ألفا ؛ عشره آلاف من یثرب ، وألفین من المسلمین الجدد ، وبلغت عظمه الجیش درجهً جعلت البعض یصاب بغرور زائف حتی قال : لا نُغلب الیوم من قلّه . (2) وأمر مالک جیشه بالاختباء خلف الأحجار والصخور وشعاب الجبال والنقاط المرتفعه فی آخر الوادی الذی کان ممرّا إلی منطقه حنین . ولمّا وصل الجیش الإسلامی هناک رُشق بالسهام والحجاره ، فمُنی بالهزیمه والانکسار ، وحدث ما حدث ، وفرّ کثیر من جیش رسول اللّه صلی الله علیه و آله (3) ، حتی قال أبو سفیان مستهزئا : لا تنتهی هزیمتهم دون البحر . (4) وفی ساعه العسره هذه لم یبقَ مع رسول اللّه صلی الله علیه و آله إلّا قلیل ؛ قرابه عشره ، فاستماتوا فی الدفاع عنه ، وفیهم أمیر المؤمنین علیه السلام فکان لا یفتأ یحوم حوله مدافعا ، وهزم من کان یرید قتل النبیّ صلی الله علیه و آله ، وأجبرهم علی الفرار . (5) وصاح النبیّ صلی الله علیه و آله بصوتٍ عالٍ فی خضمّ تلک الشدائد والنوازل قائلاً : یا أنصار اللّه وأنصار رسوله ، أنا عبد اللّه ورسوله ! ثمّ ساق بغلته نحو العدوّ ومعه عدد من الصحابه ، وأمر عمّه العبّاس أن ینادی المسلمین بصوته الجهوریّ ویدعوهم إلی نصرته . وهکذا انتظم أمر الجیش مرّه اُخری . (6) إنّ ثبات علیّ علیه السلام وقتاله بلا هواده فی هذه المعرکه لافتان للنظر أیضا ، فقد قتل أربعین من هوازن (7) ، وفیهم أبو جرول ؛ وهو أحد شجعانهم ، وکان هلاکه بدایه لانهیار جیشهم . (8) ولاحق النبیّ صلی الله علیه و آله الفارّین ، وحاصر قلعتهم بالطائف . وفی هذا الحصار اشتبک الإمام علیه السلام مع نافع بن غیلان فقتله ، فولّی جمع من المشرکین مدبرین ، وأسلم آخرون . (9) یضاف إلی هذا أنّ الإمام علیه السلام کلّف عند الحصار بکسر الأصنام التی کانت حول الطائف ، وقد أنجز هذه المهمّه بأحسن ما یکون . (10) قال الشیخ المفید رضوان اللّه علیه فی حضور الإمام علیه السلام هذه الغزوه : «فَانظُرِ الآنَ إلی مَناقِبِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فی هذِهِ الغَزاهِ وتَأَمَّلها وفَکِّر فی مَعانیها تَجِدهُ قَد تَوَلّی کُلَّ فَضلٍ کانَ فیها ، وَاختَصَّ مِن ذلِکَ بِما لَم یَشرَکهُ فیهِ أحَدٌ مِنَ الاُمَّهِ» . 11 ویتسنّی لنا الآن بناءً علی ما ذکرنا وما جاء فی الوقائع التاریخیّه أن نسجّل دور الإمام علیه السلام فی النقاط الآتیه : 1 . حمله رایه المهاجرین . 2 . حضوره المهیب فی احتدام القتال وهجوم العدوّ بلا هواده ، ودفعه الخطر عن النبیّ صلی الله علیه و آله فی أحرج اللحظات التی فرّ فیها الکثیرون . 3 . قتلُه أبا جرول والذی استتبع انهیار جیش هوازن . 4 . قتله أربعین من مقاتلی هوازن . 5 . قیادته لکتیبه کانت قد تعبّأت من أجل إزاله الأصنام . 6 . مبارزه شهاب من قبیله خثعم الذی لم یجرأ أحد من المسلمین علی مبارزته ، فهبّ الإمام علیه السلام إلیه وقضی علیه . 7 . قتله نافعا ، الذی أدّی إلی إسلام الکثیرین .

.

1- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 4 ص 80 ، الطبقات الکبری : ج 2 ص 149 ، تاریخ الطبری : ج 3 ص 70 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 624 .
2- .الطبقات الکبری : ج 2 ص 150 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 4 ص 83 و 87 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 625 ، تاریخ الطبری : ج 3 ص 73 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 574 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 62 ، الإرشاد : ج 1 ص 140 .
3- .الطبقات الکبری : ج 2 ص 151 ، تاریخ الطبری : ج 3 ص 74 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 4 ص 85 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 625 .
4- .تاریخ الطبری : ج 3 ص 74 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 626 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 576 .
5- .تاریخ الطبری : ج 3 ص 75 ، الطبقات الکبری : ج 2 ص 151 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 4 ص 87 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 142 .
6- .الکافی : ج 8 ص 376 ح 566 ، الإرشاد : ج 1 ص 144 و 150 .
7- .الإرشاد : ج 1 ص 143 و 150 وراجع مسند أبی یعلی : ج 2 ص 344 ح 1858 وتاریخ الطبری : ج 3 ص 76 والسیره النبویّه لابن هشام : ج 4 ص 88 .
8- .الإرشاد : ج 1 ص 153 .
9- .الإرشاد : ج 1 ص 152 ، تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 64 .
10- .الإر
.