گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل یازدهم : جانشینی پیامبر در جنگ تَبوک



فصل یازدهم : جانشینی پیامبر در جنگ تَبوکتبوک ، دورترین نقطه ای بود که پیامبر صلی الله علیه و آله در نبردهایش راهی آن شد . تحرّک های منافقان در آستانه حرکت به سوی تبوک و حوادثی که رخ داده بود ، به روشنی نشان می داد که منافقان برای ضربه زدن به حکومت نوبنیاد پیامبر خدا ، در جستجوی فرصت اند و این غیبت طولانی ، موقعیت مناسبی برای آنان است . از این رو ، با آن که پیامبر صلی الله علیه و آله ، محمّد بن مسلمه را جانشین خود در مدینه قرار داده بود ، علی علیه السلام را در مدینه گذارد و به او فرمود : چاره ای نیست ، جز آن که یا من بمانم یا تو. و فرمود : مدینه جز با من یا تو سامان نمی یابد. بدین سان ، توطئه منافقان ، نقش بر آب شد و حضور علی علیه السلام ، لرزه بر اندام منافقان و توطئه گران افکند و آنان را از این که بتوانند در مدینه حرکتی کنند ، مأیوس ساخت . از این رو ، آهنگ دیگری ساز کردند . تبوک ، تنها جنگی بود که علی علیه السلام بر اساس تصمیم پیامبر خدا و به دلیلی که ذکر شد ، در آن ، شرکت نمی جست . منافقان ، شایعه ساختند که علی علیه السلام با همه اشتیاقِ پیامبر خدا به شرکت او در نبرد ، از جنگ و همراهی پیامبر صلی الله علیه و آله تَن زده است . علی علیه السلام به محضر پیامبر خدا شتافت و جریان را با ایشان در میان گذاشت و پیامبر صلی الله علیه و آله ، جمله جاودانه و شکوهمندِ «آیا خشنود نمی شوی از این که برای من همچون هارون برای موسی باشی ، جز آن که پیامبری پس از من نیست؟» را در شأن علی علیه السلام بیان کرد . بدین سان ، هم توطئه منافقان در نطفه خفه شد و هم یکی از درخشان ترین مناقب علی علیه السلام در پیش دید مردمان ، رقم خورد .

.


ص: 398

9902.عنه علیه السلام :الطبقات الکبری عن البراء بن عازب وزید بن أرقم :لَمّا کانَ عِندَ غَزوَهِ جَیشِ العُسرَهِ وهِیَ تَبوکُ ، قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ : إنَّهُ لابُدَّ مِن أن اُقیمَ أو تُقیمَ ، فَخَلَّفَهُ ، فَلَمّا فَصَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله غازِیا قالَ ناسٌ : ما خَلَّفَ عَلِیّا إلّا لِشَیءٍ کَرِهَهُ مَنهُ .

فَبَلَغَ ذلِکَ عَلِیّا ، فَاتَّبَعَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی انتَهی إلَیهِ ، فَقالَ لَهُ : ما جاءَ بِکَ یا عَلِیُّ ؟ ! قالَ : لا یا رَسولَ اللّهِ إلّا أنّی سَمِعتُ ناسا یَزعُمونَ أنَّکَ إنَّما خَلَّفتَنی لِشَیٍء کَرِهتَهُ مِنّی ! ! فَتَضاحَکَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وقالَ : یا عَلِیُّ ، أما تَرضی أن تَکونَ مِنّی کَهارونَ مِن موسی غَیرَ أنَّکَ لَستَ بِنَبِیٍّ ؟ ! قالَ : بَلی یا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : فَإِنَّهُ کَذلِکَ . (1) .

1- .الطبقات الکبری : ج 3 ص 24 ، أنساب الأشراف : ج 2 ص 349 ، المعجم الکبیر : ج 5 ص 203 ح 5094 نحوه وراجع خصائص أمیر المؤمنین للنسائی : ص 106 ح 45 .

ص: 399

9903.عنه علیه السلام :الطبقات الکبری به نقل از براء بن عازب و زید بن ارقم : چون جنگ «جَیشُ العُسره» یا همان «تبوک» پیش آمد ، پیامبر خدا به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: «چاره ای نیست ، جز آن که یا من بمانم یا تو» .

سپس علی علیه السلام را به جای خود نهاد و چون برای جنگ از مدینه بیرون رفت ، برخی مردم [منافق ]گفتند: علی را بر جا ننهاد ، مگر به خاطر چیزی که از او ناپسند داشت!

این گفته به [گوش] علی علیه السلام رسید . پس در پی پیامبر خدا رفت تا به ایشان رسید . پیامبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود: «چه چیزْ تو را به این جا کشانده است؟» .

علی علیه السلام گفت: هیچ چیز ، جز آن که شنیدم برخی مردمان می گویند از آن رو مرا بر جا نهادی که چیزی را از من ناپسند داشتی .

پیامبر خدا خندید و فرمود: «ای علی! آیا خشنود نمی شوی از این که برای من همچون هارون برای موسی باشی ، جز آن که تو پیامبر نیستی؟» .

گفت: چرا ، ای پیامبر خدا!

فرمود: «به راستی که این چنین است» . .


ص: 400

9904.کتاب من لا یحضره الفقیه عن عُبیدِ اللّه ِ بنِ عَلتاریخ الطبری عن ابن إسحاق فی خُروجِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إلی غَزوَهِ تَبوکَ :خَلَّفَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ عَلی أهلِهِ ، وأمَرَهُ بِالإِقامَهِ فیهِم ، وَاستَخلَفَ عَلَی المَدینَهِ سِباعَ بنَ عُرفُطَهَ أخا بَنی غِفارٍ ، فَأَرجَفَ المُنافِقونَ بِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ ، وقالوا : ما خَلَّفَهُ إلَا استِثقالاً لَهُ ، وتَخَفُّفا مِنهُ .

فَلَمّا قالَ ذلِکَ المُنافِقونَ أخَذَ عَلِیٌّ سِلاحَهُ ، ثُمَّ خَرَجَ حَتّی أتی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وهُوَ بِالجُرفِ ، فَقالَ : یا نَبِیَّ اللّهِ ، زَعَمَ المُنافِقونَ أنَّکَ إنَّما خَلَّفتَنی أنَّکَ استَثقَلتَنی وتَخَفَّفتَ مِنّی ! فقالَ : کَذَبوا ، ولکِنّی إنَّما خَلَّفتُکَ لِما وَرائی ، فَارجَع فَاخلُفنی فی أهلی وأهلِکَ ، أفَلا تَرضی یا عَلِیُّ أن تَکونَ مِنّی بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسی ، إلّا أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی ؟ ! فَرَجَعَ عَلِیٌّ إلَی المَدینَهِ ، ومَضی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی سَفَرِهِ . (1)9905.الإمامُ الرِّضا علیه السلام :الإرشاد فی غَزوَهِ تَبوکَ : أوحَی اللّهُ تَبارَکَ وتَعالَی اسمُهُ إلی نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله أن یَسیرَ إلَیها بِنَفسِهِ،ویَستَنفِرَ النّاسَ لِلخُروجِ مَعَهُ ، وأعلَمَهُ أنَّهُ لا یَحتاجُ فیها إلی حَربٍ ، ولا یُمنی بِقِتالِ عَدُوٍّ،وأنَّ الاُمورَ تَنقادُ لَهُ بِغَیرِ سَیفٍ، وتَعَبَّدَهُ بِامتِحانِ أصحابِهِ بِالخُروجِ مَعَهُ وَاختِبارِهِم ، لِیَتَمَیَّزوا بِذلِکَ وتَظهَرَ سَرائِرُهُم .

فَاستَنفَرَهُمُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إلی بِلادِ الرّومِ ، وقَد أینَعَت ثِمارُهُم ، وَاشتَدَّ القَیظُ عَلَیهِم ، فَأَبطَأَ أکثَرُهُم عَن طاعَتِهِ ؛ رَغبَهً فِی العاجِلِ ، وحِرصا عَلَی المَعیشَهِ وإصلاحِها ، وخَوفا مِن شِدَّهِ القَیظِ ، وبُعدِ المَسافَهِ ، ولِقاءِ العَدُوِّ . ثُمَّ نَهَضَ بَعضُهُم عَلَی استِثقالٍ لِلنُّهوضِ ، وتَخَلَّفَ آخَرونَ .

ولَمّا أرادَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الخُروجَ استَخلَفَ أمیرَالمُؤمِنینَ علیه السلام فی أهلِهِ ووُلدِهِ وأزواجِهِ ومُهاجَرِهِ ، وقالَ لَهُ : «یا عَلِیُّ ، إنَّ المَدینَهَ لا تَصلُحُ إلّا بی أو بِکَ» ؛ وذلِکَ أنَّهُ علیه السلام عَلِمَ مِن خُبثِ نِیّاتِ الأَعرابِ ، وکَثیرٍ مِن أهلِ مَکَّهَ ومَن حَولَها مِمَّن غَزاهُم وسَفَکَ دِماءَهُم ، فَأَشفَقَ أن یَطلُبُوا المَدینَهَ عِندَ نَأیِه عَنها وحُصولِهِ بِبِلادِ الرُّومِ أو نَحوِها ، فَمَتی لَم یَکُن فیها مَن یَقومُ مَقامَهُ ، لَم یُؤمَن مِن مَعَرَّتِهِم (2) ، وإیقاعِ الفَسادِ فی دارِ هِجرَتِهِ ، وَالتَّخَطّی إلی ما یَشینُ أهلَهُ ومُخَلَّفیهِ .

وعَلِمَ علیه السلام أنَّهُ لا یَقومُ مَقامَهُ فی إرهابِ العَدُوِّ وحِراسَهِ دارِ الهِجرَهِ وحِیاطَهِ مَن فیها إلّا أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَاستَخلَفَهُ استِخلافا ظاهِرا ، ونَصَّ عَلَیهِ بِالإِمامَهِ مِن بَعدِهِ نَصّا جَلِیّا .

وذلِکَ فیما تَظاهَرَت بِهِ الرِّوایَهُ أنَّ أهلَ النِّفاقِ لَمّا عَلِموا بِاستِخلافِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّا علیه السلام عَلَی المَدینَهِ حَسَدوهُ لِذلِکَ ، وعَظُمَ عَلَیهِم مُقامُهُ فیها بَعدَ خُروجِهِ ، وعَلِموا أنَّها تَنحَرِسُ بِهِ ، ولا یَکونُ لِلعَدُوِّ فیها مَطمَعٌ ، فَساءَهُم ذلِکَ ، وکانوا یُؤثِرونَ خُروجَهُ مَعَهُ ؛ لِما یَرجونَهُ مِن وُقوعِ الفَسادِ وَالاِختِلاطِ عِندَ نَأیِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَنِ المَدینَهِ ، وخُلُوِّها مِن مَرهوبٍ مَخوفٍ یَحرُسُها . وغَبَطوهُ علیه السلام عَلَی الرَّفاهِیَهِ وَالدَّعَهِ بِمُقامِهِ فی أهلِهِ ، وتَکَلُّفِ مَن خَرَجَ مِنهُمُ المَشاقَّ بِالسَّفَرِ وَالخَطَرِ .

فَأَرجَفوا بِهِ علیه السلام ، وقالوا : لَم یَستَخلِفهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إکراما لَهُ وإجلالاً ومَوَدَّهً ، وإنَّما خَلَّفَهُ استِثقالاً لَهُ . فَبَهَتوهُ بِهذَا الإِرجافِ کَبَهتِ قُرَیشٍ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِالجِنَّهِ تارَهً ، وبِالشِّعرِ اُخری ، وبِالسِّحرِ مَرَّهً ، وبِالکِهانَهِ اُخری ، وهُم یَعلَمونَ ضِدَّ ذلِکَ ونَقیضَهُ ، کَما عَلِمَ المُنافِقونَ ضِدَّ ما أرجَفوا بِهِ عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام وخِلافَهُ ، وأنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کانَ أخَصَّ النّاسِ بِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، وکانَ هُوَ أحَبَّ النّاسِ إلَیهِ ، وأسعَدَهُم عِندَهُ ، وأفضَلَهُم لَدَیهِ .

فَلَمّا بَلَغَ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام إرجافُ المُنافِقینَ بِهِ ، أرادَ تَکذیبَهُم وإظهارَ فَضیحَتِهِم ، فَلَحِقَ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ المُنافِقینَ یَزعُمونَ أنَّکَ إنَّما خَلَّفتَنِی استِثقالاً ومَقتا ! فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اِرجِع یا أخی إلی مَکانِکَ ، فَإِنَّ المَدینَهَ لا تَصلُحُ إلّا بی أو بِکَ ، فَأَنتَ خَلیفَتی فی أهلی ودارِ هِجرَتی وقَومی ، أ ما تَرضی أن تَکونَ مِنّی بَمَنزِلَهِهارونَ مَن موسی إلّا أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی ؟ (3) .

1- .تاریخ الطبری : ج 3 ص 103 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 4 ص 163 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 631 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 636 .
2- .المَعَرَّه : الجنایه ، والأذی (لسان العرب : ج 4 ص 556 «عرر») .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 154 .

ص: 401

9901.امام صادق علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از ابن اسحاق ، درباره حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله برای جنگ تبوک :پیامبر خدا ، علی بن ابی طالب علیه السلام را به جای خود بر خاندانش گمارد و به او فرمان داد که در میان آنان بمانَد و سباع بن عرفطه از قبیله بنی غِفار را به جای خود بر مدینه گذاشت .

پس منافقان ، شایعه ساختند و گفتند: علی را جز از روی سرسنگینی و خوارشمردنش بر جای ننهاد!

چون منافقان این را گفتند، علی علیه السلام سلاحش را برگرفت و بیرون آمد تا در «جرف» به پیامبر خدا رسید و گفت: ای پیامبر خدا! منافقان پنداشته اند چون که تو با من سرسنگین شده ای و مرا به چیزی نگرفته ای ، مرا در مدینه نهاده ای !

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «دروغ گفته اند ؛ بلکه من به خاطر نبودنم [در مدینه] تو را بر جای خود نهادم . پس بازگرد و جانشین من در خاندان من و خاندان خودت باش . (1) ای علی! آیا خشنود نمی شوی که تو برای من همچون هارون برای موسی باشی ، جز آن که پیامبری پس از من نیست؟» .

علی علیه السلام به مدینه بازگشت و پیامبر خدا به سفرش ادامه داد .9902.امام صادق علیه السلام :الإرشاد در جنگ تبوک : خداوند که نامش مبارک و بلند باد ، به پیامبرش وحی کرد که خود او به این جنگ برود و مردم را برای کوچ به همراهی برانگیزد و او را آگاه ساخت که در آن سفر ، نیازی به جنگ ندارد و دچار پیکار با دشمن نمی شود و کارها بی شمشیر ، رام او خواهد شد و فرمان خروج ، تنها برای آزمودن اصحاب اوست تا فرمانبردار و نافرمان ، از هم جدا شوند و آنچه در نهان دارند ، آشکار شود .

پیامبر صلی الله علیه و آله از آنان خواست که به سوی سرزمین روم حرکت کنند ، در حالی که میوه هایشان رسیده بود و گرما بر آنان سخت گشته بود . از این رو ، بیشتر آنان به جهت بردن سود نقد محصولات ، آزمندی در تأمین و اصلاح زندگی ، دلهره از شدّت گرما و دوری راه و برخورد با دشمن ، از فرمان ایشان ، سر باز زدند .

سپس گروهی از آنان با گران جانی و دشواری به پا خاستند و گروهی هم تخلّف کردند .

چون پیامبر خدا اراده رفتن کرد ، امیر مؤمنان را به جای خود در میان خاندان و فرزندان و همسران و هجرتگاهش (مدینه) گمارد و بدو فرمود: «ای علی! مدینه جز با من یا تو سامان نمی یابد»؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله از نیّت های ناپاک سرانِ مشرکان و بسیاری از مردم مکّه و اطراف آن که با آنان جنگیده و خونشان را ریخته بود ، آگاه بود و بیم آن داشت که چون از مدینه دور شود و به سرزمین روم برسد ، آنان مدینه را بگیرند و یا حادثه دیگری بیافرینند و تا کسی در مدینه نمی بود که جای او را بگیرد ، از جنایت آنان و تباهکاری در هجرتگاهش و وقوع پیشامد ناگوار برای خاندانش و ساکنان مدینه ایمن نبود و می دانست که جز امیر مؤمنان ، کس دیگری در ترساندن دشمن و حراست از هجرتگاه (مدینه) و پاسداری از ساکنان آن ، جای او را نمی گیرد . پس آشکارا او را به جای خود نهاد و به امامت او پس از خود ، تصریح کرد .

و این ، در روایات بسیاری آمده است که چون منافقان دانستند پیامبر خدا ، علی علیه السلام را به جای خود بر مدینه گمارده است ، بر او حسد بردند و ماندن او پس از بیرون رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله بر آنان گران آمد و دانستند که شهر با وجود او نگاهبانی می شود و دشمن نمی تواند در آن طمع کند .

پس این ناراحتشان کرد ؛ چون انتظار داشتند که علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون برود تا به آرزویشان برسند ؛ یعنی تباهکاری و به هم زدن اوضاع به هنگام دوری پیامبر صلی الله علیه و آله از مدینه و نبودن نگهبانی که از او بترسند و بهراسند . آنان بر راحتی و آسایش او و غنودنش در برِ زن و فرزند ، در برابر سختی و مشقّت های سفر و خطر برای کسانی که بیرون رفتند ، رشک بردند و برایش شایعه ساختند و گفتند : پیامبر خدا ، او را نه از روی گرامیداشت و بزرگداشت و محبّتش ، بلکه از روی سرسنگینی ، بر جای نهاده است !

با این شایعه دروغین به او بهتان زدند ، مانند قریش که بر پیامبر صلی الله علیه و آله با اوصاف جنون و شاعری و سحر و کهانت ، بهتان می زدند ، با آن که می دانستند که او این گونه نیست و بر خلاف آن است . منافقان مدینه نیز می دانستند که امیر مؤمنان ، نه آن است که آنان شایع کرده اند و او از نزدیک ترین افراد به پیامبر صلی الله علیه و آله و محبوب ترین ، پُربهره ترین و برترین مردم نزد اوست .

چون شایعه منافقان به امیر مؤمنان رسید ، به قصد تکذیب و آشکار کردن رسوایی ایشان ، به پیامبر صلی الله علیه و آله ملحق شد و گفت : ای پیامبر خدا ! منافقان می پندارند که تو مرا از روی سرسنگینی و نامهربانی بر جای نهاده ای!

پیامبر خدا به او فرمود : «ای برادر من! به جای خود بازگرد که مدینه جز با من یا تو سامان نمی یابد . تو جانشین من در خاندان و هجرتگاه و قوم من هستی . آیا خشنود نمی شوی که برای من همچون هارون برای موسی باشی ، جز آن که پیامبری پس از من نیست؟» . .

1- .آن گونه که دیگر نقل های واقعه نشان می دهند ، امام علی علیه السلام جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله در میان همه مردم مدینه بوده است و نه فقط خاندان خودش و پیامبر صلی الله علیه و آله . برای آگاهی از این نقل ها ، ر . ک : ج 2 ص 37 (احادیث منزلت) .

ص: 402

. .


ص: 403

. .


ص: 404

. .


ص: 405

. .


ص: 406

الفصل الثانی عشر : عدّهُ بَعثات هامّه12 / 1البَعثُ لِکَسرِ الأَصنامِ10079.امام صادق علیه السلام :الإرشاد فی ذِکرِ وقایع ما بَعدَ غَزوَهِ حُنَینٍ : ثُمَّ سارَ [النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ]بِنَفسِهِ إلَی الطّائِفِ فَحاصَرَهُم أیّاما ، وأنفَذَ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام فی خَیلٍ ، وأمَرَهُ أن یَطَأَ ما وَجَدَ ، ویَکسِرَ کُلَّ صَنَمٍ وَجَدَهُ . فَخَرَجَ حَتّی لَقِیَتهُ خَیلُ خَثعَمٍ فی جَمعٍ کَثیرٍ ، فَبَرَزَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ القَومِ یُقالُ لَهُ : شِهابٌ ، فی غَبَشِ الصُّبحِ ، فَقالَ : هَل مِن مُبارِزٍ ؟ فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : مَن لَهُ ؟ فَلَم یَقُم أحَدٌ ، فَقامَ إلَیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَوَثَبَ أبُو العاصِ بنُ الرَّبیعِ زَوجُ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : تُکفاهُ أیُّهَا الأَمیرُ . فَقالَ : لا ، ولکِن إن قُتِلتُ فَأَنتَ عَلَی النّاسِ ، فَبَرَزَ إلَیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام وهُوَ یَقولُ :


إنَّ عَلی کُلِّ رَئیسٍ حَقّا

أن یُروِیَ الصَّعدَهَ (1) أو تُدَقَّا


ثُمَّ ضَرَبَهُ فَقَتَلَهُ . ومَضی فی تِلکَ الخَیلِ حَتّی کَسَرَ الأَصنامَ ، وعادَ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وهُوَ مُحاصِرٌ لِأهلِ الطّائِفِ ، فَلَمّا رَآهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله کَبَّرَ لِلفَتحِ ، وأخَذَ بِیَدِهِ فَخَلا بِهِ ، وناجاهُ طَویلاً . (2) .

1- .الصعده : القناه (لسان العرب : ج 3 ص 255 «صعد») .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 152 ، إعلام الوری : ج 1 ص 234 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 144 نحوه .

ص: 40