گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل چهاردهم : عروج پیامبر از سینه وصی



فصل چهاردهم : عروج پیامبر از سینه وصیروزهای پایانی عمر پیامبر خدا ، روزهایی شگفت است و برای علی علیه السلام ، آکنده از غم ، سرشار از درد و مملوّ از رنج ، و برای سیاستمداران ، روزهای تلاش ، چاره جویی و کوشش برای رقم زدن سیاست فردا و فرداها . . . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمان داد تا سپاهی را برای نبرد با رومیان سامان دهند . سپاه ، سامان یافت و چهره های برجسته ای در آن حضور یافتند و پیامبر صلی الله علیه و آله خود پرچم را بست و به دست اسامه داد . جوان بودن فرمانده ، بهانه ای به دست سیاستمداران داد تا با اعتراض به آن ، انگیزه های اصلی خود را در تأخیر حرکت سپاه و سهل انگاری در آن ، پنهان دارند . پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر بیماری از تب می سوخت . در آن حال و هوا ، چون از سهل انگاری ها آگاهی یافت ، از بستر به پا خاست و با تن رنجور ، آهنگ مسجد کرد و مسلمانان را از پیامدهای ناهنجار سستی ها آگاهاند و آن گاه فرمود : سپاه اسامه را حرکت دهید . امّا سیاستبازان ، با درنگی که بیش از پانزده روز طول کشید ، عملاً از اعزام سپاه ، جلوگیری کردند . پیامبر خدا که آخرین لحظات زندگانی را می گذرانْد ، زره و پرچم خود را به علی علیه السلام بخشید و او را وصیّ خود قرار داد و در ضمنِ نجوایی طولانی ، علوم بی شماری را به امیر مؤمنان انتقال داد و در حالی که آخرین جمله را بر زبان می راند که : «لا ، مع الرفیق الأعلی» (1) در آغوش علی علیه السلام ، زندگی را بدرود گفت و روح مطهّرش از روی سینه همبَر و همراهش ، همگام و مدافع بی بدیل و رازدار بی نظیرش علی علیه السلام به سوی «رفیق اَعلی» پر کشید . اکنون علی علیه السلام است و انبوه غمِ نشسته بر دل . علی علیه السلام ، پیامبر خدا را با چشمانی اشکبار و قلبی آکنده از غم با یاری فرشتگان و فضل بن عبّاس ، غسل داد و کفن کرد . سپس چهره پیامبر خدا را گشود و در حالی که سرشک از دیده جاری داشت ، با صدایی شکسته در گلو که انبوه انبوه ، اندوه و درد و رنج را فریاد می کرد ، گفت : پدر و مادرم فدایت باد! پاک زیستی و پاکیزه رفتی ... . و بر آن پیکر مطهّر ، نماز گزارد و سپس اصحاب ، دسته دسته ، بر آن پیکر پاک ، نماز گزاردند . امام علی علیه السلام با همکاری اوس بن خولی و فضل بن عبّاس ، پیکر مطهّر پیامبر خدا را در همان جا که روح شریفش پر کشیده بود ، به خاک سپرد .

.

1- .این جمله بدین معناست که پیامبر صلی الله علیه و آله ، خواستار خروج از دنیا و رفتن به پیشگاه الهی است . لغویان و محدّثان ، دو معنا برای «رفیق اعلی» ذکر کرده اند : یکی به معنای خداوند ، از آن جا که «رفیق» ، از نام های خداوند است ، و دیگری جایی در پیشگاه قُرب الهی که ویژه پیامبران ، صدّیقان ، شهیدان ، صالحان و دیگر مقرّبان درگاه خداوند است .

ص: 464

. .


ص: 465

. .


ص: 466

10174.عیسی علیه السلام :الإرشاد :کانَ أمیرُ المُؤمِنینَ لا یُفارِقُهُ [ صلی الله علیه و آله ]إلّا لِضَرورَهٍ ، فَقامَ فی بَعضِ شُؤونِهِ ، فَأَفاقَ صلی الله علیه و آله إفاقَهً فَافتَقَدَ عَلِیّا علیه السلام ، فَقالَ وأزواجُهُ حَولَهُ : اُدعوا لی أخی وصاحِبی . وعاوَدَهُ الضَّعفُ فَأَصمَتَ . فَقالَت عائِشَهُ : اُدعوا لَهُ أبا بَکرٍ ، فَدُعِیَ ، فَدَخَلَ عَلَیهِ فَقَعَدَ عِندَ رَأسِهِ ، فَلَمّا فَتَحَ عَینَهُ نَظَرَ إلَیهِ وأعرَضَ عَنهُ بِوَجهِهِ ، فَقامَ أبو بَکرٍ وقالَ : لَو کانَ لَهُ إلَیَّ حاجَهٌ لَأَفضی بِها إلَیَّ .

فَلَمّا خَرَجَ أعادَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله القَولَ ثانِیَهً وقالَ : اُدعوا لی أخی وصاحِبی . فَقالَت حَفصَهُ : اُدعوا لَهُ عُمَرَ ، فَدُعِیَ ، فَلَمّا حَضَرَ رَآهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَأَعرَضَ عَنهُ ، فَانصَرَفَ .

ثُمَّ قالَ صلی الله علیه و آله : اُدعوا لی أخی وصاحِبی . فَقالَت اُمُّ سَلَمَهَ : اُدعوا لَهُ عَلِیّا ؛ فَإِنَّهُ لا یُریدُ غَیرَهُ . فَدُعِیَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَلَمّا دَنا مِنهُ أومَأَ إلَیهِ ، فَأَکَبَّ عَلَیهِ ، فَناجاهُ رسَولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله طَویلاً ، ثُمَّ قامَ فَجَلَسَ ناحِیَهً حَتّی أغفی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ لَهُ النّاسُ : مَا الَّذی أوعَزَ إلَیکَ یا أبَا الحَسَنِ ؟ فَقالَ : عَلَّمَنی ألفَ بابٍ ؛ فَتَحَ لی کُلُّ بابٍ ألفَ بابٍ ، ووَصّانی بِما أنَا قائِمٌ بِهِ إن شاءَ اللّهُ .

ثُمَّ ثَقُلَ صلی الله علیه و آله وحَضَرَهُ المَوتُ وأمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام حاضِرٌ عِندَهُ ، فَلَمّا قَرُبَ خُروجُ نَفسِهِ قالَ لَهُ : ضَع رَأسی یا عَلِیُّ فی حِجرِکَ ؛ فَقَد جاءَ أمرُ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، فَإِذا فاضَت نَفسی فَتَناوَلها بِیَدِکَ وَامسَح بِها وَجهَکَ ، ثُمَّ وَجِّهنی إلَی القِبلَهِ ، وتَوَلَّ أمری ، وصَلِّ عَلَیَّ أوَّلَ النّاسِ ، ولا تُفارِقنی حَتّی تُوارِیَنی فی رَمسی ، وَاستَعِن بِاللّهِ تَعالی . فَأَخَذَ عَلِیٌّ علیه السلام رَأسَهُ فَوَضَعَهُ فی حِجرِهِ ، فَاُغمِیَ عَلَیهِ ، فَأَکَبَّت فاطِمَهُ علیها السلام تَنظُرُ فی وَجهِهِ وتَندُبُهُ وتَبکی وتَقولُ :


وأبیَضُ یُستَسقَی الغَمامُ بِوَجهِهِ

ثِمالُ (1) الیَتامی عِصمَهٌ لِلأَرامِلِ


فَفَتَحَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَینَیهِ ، وقالَ بِصَوتٍ ضَئیلٍ : یا بُنَیَّهُ ، هذا قَولُ عَمِّکِ أبی طالِبٍ ، لا تَقولیهِ ، ولکِن قُولی : «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِیْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَبِکُمْ» (2) . فَبَکَت طَویلاً ، فَأَومَأَ إلَیها بِالدُّنُوِّ مِنهُ ، فَدَنَت ، فَأَسَرَّ إلَیها شَیئا تَهَلَّلَ لَهُ وَجهُها .

ثُمَّ قَضی صلی الله علیه و آله وَیدُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام الیُمنی تَحتَ حَنَکِهِ (3) ، فَفاضَت نَفسُهُ صلی الله علیه و آله فیها ، فَرَفَعَها إلی وَجهِهِ فَمَسَحَهُ بِها ، ثُمَّ وَجَّهَهُ ، وغَمَّضَهُ ، ومَدَّ عَلَیهِ إزارَهُ ، وَاشتَغَلَ بِالنَّظَرِ فی أمرِهِ . (4) .

1- .الثِّمال : المَلْجأ والغِیاث . وقیل : هو المُطْعِم فی الشِّدّه (النهایه : ج 1 ص 222 «ثمل») .
2- .آل عمران : 144 .
3- .الحَنَک : باطن أعلی الفم من داخل . وقیل : هو الأسفل فی طرف مُقدَّم اللَّحْیَیْن من أسفلهما (لسان العرب:ج10 ص416 «حنک»).
4- .الإرشاد : ج 1 ص 185 .

ص: 467

10175.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :الإرشاد:امیر مؤمنان ، در بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ گاه از او جدا نمی شد ، جز به ضرورت . [ یک بار ]چون برای کاری بیرون رفت ، پیامبر صلی الله علیه و آله اندکی بهبود یافت و علی علیه السلام را ندید . پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند ، فرمود : «برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید» و دوباره بی حال گشته ، ساکت شد .

عایشه گفت : ابو بکر را نزدش بیاورید . او فرا خوانده شد و به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و بالای سر ایشان نشست . چون پیامبر صلی الله علیه و آله چشمانش را گشود و او را دید ، از او رو گردانید . ابو بکر برخاست و گفت : اگر با من کاری داشت ، مرا از آن آگاه می کرد .

هنگام بیرون رفتن ابو بکر ، پیامبر صلی الله علیه و آله سخنش را تکرار کرد و فرمود : «برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید» .

حفصه گفت : عمر را برایش فرا بخوانید .

او را فرا خواندند . چون حاضر شد و پیامبر صلی الله علیه و آله او را دید ، از وی نیز رو گردانید و او هم بازگشت .

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید» .

امّ سلمه گفت : علی را برایش بیاورید که جز او را نمی خواهد .

امیر مؤمنان ، فرا خوانده شد و چون به او نزدیک شد ، پیامبر صلی الله علیه و آله ، اشاره ای به او کرد . علی علیه السلام خم شد و پیامبر صلی الله علیه و آله مدّت زیادی با او نجوا کرد . سپس برخاست و در کناری نشست تا پیامبر صلی الله علیه و آله به خواب رفت .

مردم به او گفتند : ای ابو الحسن! چه چیزی با تو در میان نهاد؟

گفت : «هزار باب علم به من آموخت که هر کدامش هزار باب را بر من گشود و مرا به چیزی وصیّت کرد که اگر خدا بخواهد ، بدان اقدام می کنم» .

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله سنگین شد و به حال احتضار افتاد و امیر مؤمنان ، نزدش بود . چون زمان آن رسید که جان از کالبدش به در رود ، به علی علیه السلام فرمود : «ای علی! سرم را بر دامنت بگذار که امر الهی رسید و پس از بیرون رفتن جانم ، آن را به دست گیر و به صورتت بکش . سپس مرا رو به قبله کن (1) و کار [ غسل و کفن ]مرا خود به عهده بگیر و پیش از همه مردم بر من نماز بگزار و از من جدا مشو تا مرا در گور نهی و از خدای متعال یاری بخواه» .

علی علیه السلام ، سرِ پیامبر صلی الله علیه و آله را به دامن گرفت و ایشان از حال رفت . پس فاطمه علیها السلام خود را بر او افکند و به صورتش می نگریست و ناله می زد و می گریست و می گفت :


سپیدرویی که از ابرها با روی او باران می طلبند


فریادرس یتیمان ، پناه بیوه زنان .


پس پیامبر صلی الله علیه و آله چشمانش را گشود و با آوای ضعیفی گفت: «دخترم! این گفته عمویت ابوطالب است . آن را مگو، بلکه بگو : «و محمّد ، جز پیامبری نیست که پیش از او هم پیامبرانی بوده اند . آیا اگر او بمیرد یا کشته شود ، از عقیده خود باز می گردید؟» » .

فاطمه علیها السلام زمانی دراز گریست و پیامبر صلی الله علیه و آله به او اشاره کرد که نزدیک آید . فاطمه علیها السلام نزدیک شد و پیامبر صلی الله علیه و آله رازی را به او گفت که چهره اش شکفت .

سپس در حالی که دست راست امیر مؤمنان در زیر چانه پیامبر خدا بود، روحش پَر کشید . پس آن (دست) را بالا آورد و بر صورت خود کشید . سپس ، او را رو به قبله نمود و چشمانش را بست و جامه اش را به رویش کشید و به تدبیر امور پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخت . .

1- .محتضر باید پیش از مرگ ، رو به قبله باشد . از این رو محتمل است در عبارت ، تصحیفی رخ داده باشد و یا عبارت ، تأکید باشد . (م)

ص: 468

10176.عنه صلی الله علیه و آله :کنز العمّال عن حذیفه بن الیمان :دَخَلتُ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی مَرَضِهِ الَّذی قُبِضَ فیهِ ، فَرَأَیتُهُ یَتَسانَدُ إلی عَلِیٍّ ، فَأَرَدتُ أن اُنَحِّیَهُ وأجلِسَ مَکانَهُ ، فَقُلتُ : یا أبَا الحَسَنِ ، ما أراکَ إلّا تَعِبتَ فی لَیلَتِکَ هذِهِ ، فَلَو تَنَحَّیتَ فَأَعنَتُکَ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : دَعهُ ؛ فَهُوَ أحَقُّ بِمَکانِهِ مِنکَ . (1)10177.عنه صلی الله علیه و آله :الطبقات الکبری عن عبد اللّه بن محمّد بن عمر بن علیّ بن أبی طالب عن أبیه عن جدّه :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی مَرَضِهِ : اُدعوا لی أخی . قالَ : فَدُعِیَ لَهُ عَلِیٌّ . فَقالَ : اُدنُ مِنّی . فَدَنَوتُ مِنهُ ، فَاستَنَدَ إلَیَّ فَلَم یَزَل مُستَنِدا إلَیَّ وإنَّهُ لَیُکَلِّمُنی حَتّی إنَّ بَعضَ ریقِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لَیُصیبُنی ، ثُمَّ نُزِلَ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وثَقُلَ فی حِجری ، فَصِحتُ : یا عَبّاسُ ، أدرِکنی فَإِنّی هالِکٌ ! فَجاءَ العَبّاسُ ، فَکانَ جَهدُهُما جَمیعا أن أضجَعاهُ . (2)10174.عیسی علیه السلام :مسند ابن حنبل عن اُمّ موسی عن اُمّ سلمه :وَالَّذی أحلِفُ بِهِ ، إن کانَ عَلِیٌّ لَأَقرَبَ النّاسِ عَهدا بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، قالَت : عُدنا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله غَداهً بَعدَ غَداهٍ یَقولُ : «جاءَ عَلِیٌّ ؟» مِرارا . قالَت : وأظُنُّهُ کانَ بَعَثَهُ فی حاجَهٍ ، قالَت : فَجاءَ بَعدُ فَظَنَنتُ أنَّ لَهُ إلَیهِ حاجَهٌ ، فَخَرَجنا مِنَ البَیتِ فَقَعَدنا عِندَ البابِ ، فَکُنتُ مِن أدناهُم إلَی البابِ ، فَأَکَبَّ عَلَیهِ عَلِیٌّ فَجَعَلَ یُسارُّهُ ویُناجیهِ ، ثُمَّ قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِن یَومِهِ ذلِکَ ، فَکانَ أقرَبَ النّاسِ بِهِ عَهدا . (3) .

1- .کنز العمّال : ج 16 ص 228 ح 44266 نقلاً عن ابن عساکر ؛ المناقب للکوفی : ج 2 ص 608 ح 1107 نحوه .
2- .الطبقات الکبری : ج 2 ص 263 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 190 ح 26627 ، المستدرک علی الصحیحین: ج 3 ص 149 ح 4671 ، فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 2 ص 686 ح 1171 وفیهما «قالت فاطمه» بعد «مرارا» ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 494 ح 3 ، المعجم الکبیر : ج 23 ص 375 ح 887 نحوه ، مسند أبی یعلی : ج 6 ص 271 ح 6932 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 394 ح 9008 ، تاریخ أصبهان : ج 1 ص 301 الرقم 523 ؛ العمده : ص 287 ح 466 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 282 ح 594 وفیهما «قالت فاطمه علیها السلام » بعد «مرارا» .

ص: 469

10175.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :کنز العمّال به نقل از حذیفه بن یمان : در بیماری منجر به فوت پیامبر خدا به نزدش رفتم . او را دیدم که به علی علیه السلام تکیه زده بود . خواستم علی علیه السلام را دور کنم و خود به جایش بنشینم. پس گفتم: ای ابوالحسن ! می بینم که امشب خسته شده ای . کاش کنار می رفتی تا یاری ات می کردم!

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «او را واگذار . او از تو به جایش سزاوارتر است» .10176.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الطبقات الکبری به نقل از عبد اللّه بن محمّد بن عمر بن علی بن ابی طالب علیه السلام ، از پدرش ، از جدّش : پیامبر صلی الله علیه و آله در بیماری اش فرمود : «برادرم را به نزدم فرا بخوانید» .

علی علیه السلام فراخوانده شد.پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «نزدیک بیا!».

[ علی علیه السلام فرمود :] من نزدیک شدم و پیامبر صلی الله علیه و آله بر من تکیه زد و آن قدر به من تکیه داد و با من گفتگو کرد که آب دهانش سرازیر شد و به من رسید . سپس سنگین شد و در دامنم فرو افتاد . من فریاد کشیدم : ای عبّاس ، مرا دریاب که هلاک شدم!

عبّاس آمد و تلاش هر دو این بود که پیامبر صلی الله علیه و آله را به پهلو بخوابانند .10177.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مسند ابن حنبل به نقل از امّ موسی ، از امّ سلمه : سوگند به آن که به او سوگند می خورم ، بی گمان ، علی علیه السلام آخرین هم صحبت پیامبر صلی الله علیه و آله بود . هر صبحگاه ، پیامبر خدا را عیادت می کردیم و مکرّر می فرمود : «علی آمد؟» .

گمان می کنم او را در پی کاری فرستاده بود .

پس از آن که آمد ، حدس زدم که با او کاری دارد . از اتاق ، بیرون آمدیم و نزدیک در نشستیم و من از بقیه به در نزدیک تر بودم . علی علیه السلام به روی [سینه ]پیامبر صلی الله علیه و آله خم شد و پیامبر صلی الله علیه و آله با او راز می گفت و نجوا می کرد . سپس پیامبر خدا ، همان روز ، جان سپرد . پس علی علیه السلام ، آخرین کسی است که با پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است . .


ص: 470

10178.عنه صلی الله علیه و آله ( فی وصیَّتِهِ لأبی ذَرٍّ ) الإرشاد :أقبَلَ [ صلی الله علیه و آله ] عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَقالَ لَهُ : یا أخی ، تَقبَلُ وَصِیَّتی وتُنجِزُ عِدَتی وتَقضی عَنّی دَینی وتَقومُ بِأَمرِ أهلی مِن بَعدی ؟ قالَ : نَعَم یا رَسولَ اللّهِ . فَقالَ لَهُ : اُدنُ مِنّی . فَدَنا مِنهُ ، فَضَمَّهُ إلَیهِ ، ثُمَّ نَزَعَ خاتَمَهُ مِن یَدِهِ فَقالَ لَهُ : خُذ هذا فَضَعهُ فی یَدِکَ . ودَعا بِسَیفِهِ ودِرعِهِ وجَمیعِ لَأْمَتِهِ (1) فَدَفَعَ ذلِکَ إلَیهِ ، وَالتَمَسَ عِصابَهً کانَ یَشُدُّها عَلی بَطنِهِ إذا لَبِسَ سِلاحَهُ وخَرَجَ إلَی الحَربِ ، فَجیءَ بِها إلَیهِ ، فَدَفَعَها إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، وقالَ لَهُ : اِمضِ عَلَی اسمِ اللّهِ إلی مَنزِلِکَ . (2)10179.عنه صلی الله علیه و آله :الإمام علیّ علیه السلام :لَقَد قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وإنَّ رَأسَهُ لَعَلی صَدری ، ولَقَد سالَت نَفسُهُ فی کَفّی فَأَمرَرتُها عَلی وَجهی . ولَقَد وُلِّیتُ غُسلَهُ صلی الله علیه و آله وَالمَلائِکَهُ أعوانی ، فَضَجَّتِ الدّارُ وَالأَفنِیَهُ ؛ مَلَأٌ یَهبِطُ ، ومَلَأٌ یَعرُجُ ، وما فارَقَت سَمعی هَینَمَهٌ (3) مِنهُم ، یُصَلّونَ عَلَیهِ حَتّی وارَیناهُ فی ضَریحِهِ . (4) .

1- .اللَأْمَه : السِّلاح . ولَأْمَهُ الحَرب : أداتُه (النهایه : ج 4 ص 220 «لأم»).
2- .الإرشاد : ج 1 ص 185 ، قصص الأنبیاء : ص 359 ح 433 ، إعلام الوری : ج 1 ص 266 کلاهما نحوه .
3- .هی الکلام الخفیّ لا یُفهَم (النهایه : ج 5 ص 290 «هینم») .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 197 ، المناقب للکوفی : ج 2 ص 556 ح 1069 عن ابن عبّاس نحوه .

ص: 471

10180.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإرشاد:پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام رو کرد و فرمود : «ای برادر من ! آیا وصیّت مرا می پذیری و وعده های مرا بر آورده می کنی و بدهی هایم را می پردازی و پس از من به امور خانواده ام رسیدگی می کنی؟» .

علی علیه السلام گفت : آری ، ای پیامبر خدا !

سپس فرمود : «نزدیک من بیا» .

علی علیه السلام نزدیک او شد .

او را به خود چسبانْد و انگشترش را از دستش بیرون آورد و به علی علیه السلام فرمود : «این را بگیر و به دستت کن» .

سپس شمشیر و زره و همه ابزار جنگی اش را خواست و به او داد و دستاری را نیز که هنگام مسلّح شدن و به جنگ رفتن به شکم خود می بست، خواست وچون آوردند ، آن را به امیر مؤمنان داد و به او فرمود : «با نام خدا به خانه ات برو» .10181.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام :پیامبر خدا ، قبض روح شد ، در حالی که سرش بر سینه من بود و جانش در کف دستم روان شد و آن را بر صورتم کشیدم و غسل او را عهده دار شدم و فرشتگان ، یاورم بودند . در و دیوار خانه ضجّه می زدند ، فرشتگانی فرود می آمدند و گروهی دیگر به آسمان می رفتند . صدای همهمه آنان [لحظه ای] از گوشم قطع نشد که بر او درود می فرستادند تا آن که او را در آرامگاهش به خاک سپردیم . .


ص: 472

10182.عنه علیه السلام :الإمام زین العابدین علیه السلام :قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ورَأسُهُ فی حِجرِ عَلِیٍّ . (1)10183.عنه علیه السلام :الطبقات الکبری عن الشعبی :تُوُفِّیَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ورَأسُهُ فی حِجرِ عَلِیٍّ . وغَسَّلَهُ عَلِیٌّ ، والفَضلُ مُحتَضِنُهُ ، واُسامَهُ یُناوِلُ الفَضلَ الماءَ . (2)10178.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ( در سفارش به ابوذر ) الطبقات الکبری عن أبی غَطَفان:سَأَلتُ ابنَ عَبّاسٍ: أ رَأَیتَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله تُوُفِّیَ ورَأسُهُ فی حِجرِ أحَدٍ ؟ قالَ : تُوُفِّیَ وهُوَ لَمُستَنِدٌ إلی صَدرِ عَلِیٍّ . قُلتُ : فَإِنَّ عُروَهَ حَدَّثَنی عَن عائِشَهَ أنَّها قالَت : تُوُفِّیَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَینَ سَحری (3) ونَحری ! فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ : أتَعقِلُ ؟ ! وَاللّهِ لَتُوُفِّی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وإنَّهُ لَمُستَنِدٌ إلی صَدرِ عَلِیٍّ ، وهُوَ الَّذی غَسَّلَهُ وأخی الفَضلُ بنُ عَبّاسٍ . (4)10179.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الطبقات الکبری عن عبد اللّه بن الحارث :إنَّ عَلِیّا لَمّا قُبِضَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قامَ فَأَرتَجَ (5) البابَ . قالَ : فَجاءَ العَبّاسُ مَعَهُ بَنو عَبدِ المُطَّلِبِ فَقاموا عَلَی البابِ ، وجَعَلَ عَلِیٌّ یَقولُ : بِأَبی أنتَ واُمّی طِبتَ حَیّا ومَیِّتا ! قالَ : وسَطَعَت ریحٌ طَیِّبَهٌ لَم یَجِدوا مِثلَها قَطُّ . قالَ : فَقالَ العَبّاسُ لِعَلیٍّ : دَع خَنینا (6) کَخَنینِ المَرأَهِ وأقبِلوا عَلی صاحِبِکُم ! فَقالَ عَلِیٌّ : اُدخُلوا عَلَی الفَضلِ . قالَ : وقالَتِ الأَنصارُ : نُناشِدُکُمُ اللّهَ فی نَصیبِنا مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ! فَأَدخَلوا رَجُلاً مِنهُم یُقالُ لَهُ أوسُ بنُ خَوْلِیٍّ یَحمِلُ جَرَّهً بِإِحدی یَدَیهِ . قالَ : فَغَسَّلَهُ عَلِیٌّ یُدخِلُ یَدَهُ تَحتَ القَمیصِ ، وَالفَضلُ یُمسِکُ الثَّوبَ عَلَیهِ ، وَالأَنصارِیُّ یَنقُلُ الماءَ ، وعَلی یَدِ عَلِیٍّ خِرقَهٌ تَدخُلُ یَدَهُ وعَلَیهِ القَمیصُ . (7) .

1- .الطبقات الکبری : ج 2 ص 263 عن محمّد بن عمر بن علیّ ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 224 عن أبی سلمه الهمدانی وسلمان من دون إسنادٍ إلی المعصوم ولیس فیه «ورأسه» وراجع المعجم الکبیر : ج 12 ص 110 ح 12708 وفتح الباری : ج 8 ص 139 .
2- .الطبقات الکبری : ج 2 ص 263 ، فتح الباری : ج 8 ص 139 عن ابن عبّاس نحوه .
3- .السَّحْر : الرِّئَه . وقیل : السَّحْر : ما لَصِقَ بالحُلْقوم من أعلی البَطْن (النهایه : ج 2 ص 346 «سحر») .
4- .الطبقات الکبری : ج 2 ص 263 ، فتح الباری : ج 8 ص 139 عن ابن عبّاس نحوه ، کنز العمّال : ج 7 ص 253 ح 18791 .
5- .أرْتَجَ البابَ:إذا أغلَقَهُ إغلاقا وثیقا (لسان العرب: ج2 ص279 «رتج»).
6- .الخَنِین: ضَرْبٌ من البکاء دُون الانتحاب (النهایه: ج2 ص85 «خنن»).
7- .الطبقات الکبری : ج 2 ص 280 وراجع السیره النبویّه لابن هشام : ج 4 ص 312 وتاریخ الطبری : ج 3 ص 211 والکامل فی التاریخ : ج 2 ص 15 .

ص: 473

10180.امام علی علیه السلام :امام زین العابدین علیه السلام :پیامبر خدا ، قبض روح شد ، در حالی که سرش در دامان علی علیه السلام بود .10181.امام علی علیه السلام :الطبقات الکبری به نقل از شعبی : پیامبر خدا وفات یافت ، در حالی که سرش در دامان علی علیه السلام بود و علی علیه السلام غسلش داد و فضل [ بن عبّاس ] نِگَهش داشته بود و اسامه به فضل ، آب می رساند .10182.امام علی علیه السلام :الطبقات الکبری به نقل از ابو غَطَفان : از ابن عبّاس پرسیدم : آیا دیدی هنگامی که پیامبر خدا جان داد ، سرش در دامان کسی باشد؟

گفت : جان داد ، در حالی که به سینه علی علیه السلام تکیه داده بود .

گفتم : عروه برایم گفته است که عایشه می گوید : پیامبر خدا ، میان سینه و گلوی من جان داد .

ابن عبّاس گفت : آیا می فهمی [ چه می گویی]؟! به خدا سوگند ، پیامبر خدا جان داد ، در حالی که به سینه علی علیه السلام تکیه داده بود و او و برادرم فضل بن عبّاس ، غسلش دادند .10183.امام علی علیه السلام :الطبقات الکبری به نقل از عبد اللّه بن حارث : چون پیامبر صلی الله علیه و آله قبض روح شد ، علی علیه السلام برخاست و در را محکم بست . پس عبّاس به همراه بنی عبد المطّلب آمدند و بر در ایستادند و علی علیه السلام می گفت : «پدر و مادرم فدایت باد ! در زندگی و مرگ ، خوش بو بودی» و بویی خوش که تاکنون مانندش را نیافته بودند ، در هوا پراکنده شده بود .

عبّاس به علی علیه السلام گفت : مانند زنان ، گریه و زاری مکن و به کار پیامبر صلی الله علیه و آله بپرداز .

علی علیه السلام فرمود : «فضل را به نزد من بیاورید» .

انصار گفتند : شما را به خدا سوگند می دهیم که ما را در [ غسل و کفن و نماز ]پیامبر خدا ، بی بهره مگذارید . آنان ، یکی از مردانشان را به نام اوس بن خَولی داخل نمودند و او با یک دستش کوزه ای آب می آورد . علی علیه السلام دستش را زیر پیراهن پیامبر صلی الله علیه و آله می برد و او را غسل می داد . فضل هم لباس را نگه می داشت و آن مرد انصاری ، آب می آورد و بر دست علی علیه السلام پارچه ای بود که دستش را در آن می کرد و به زیر پیراهن می بُرد . .


ص: 474

10184.عنه علیه السلام :الطبقات الکبری عن عمر بن علیّ بن أبی طالب :لَمّا وُضِعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی السَّریرِ قالَ عَلِیٌّ : ألا یَقومُ عَلَیهِ أحَدٌ لَعَلَّهُ یَؤُمُّ ؟ هُوَ إمامُکُم حَیّا ومَیِّتا ! فَکانَ یَدخُلُ النّاسُ رَسَلاً رَسَلاً (1) فَیُصَلّونَ عَلَیهِ صَفّا صَفّا ، لَیسَ لَهُم إمامٌ ، ویُکَبِّرونَ وعَلِیٌّ قائِمٌ بِحِیالِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : سَلامٌ عَلَیکَ أیُّهَا النَّبِیُّ ورَحمَهُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ ! اللّهُمَّ إنّا نَشهَدُ أن قَد بَلَّغَ ما اُنزِلَ إلَیهِ ، ونَصَحَ لِاُمَّتِهِ ، وجاهَدَ فی سَبیلِ اللّهِ ، حَتّی أعَزَّ اللّهُ دینَهُ وتَمَّت کَلِمَتُهُ ! اللّهُمَّ فَاجعَلنا مِمَّن یَتَّبِعُ ما أنزَلَ اللّهُ إلَیهِ ، وثَبِّتنا بَعدَهُ ، وَاجمَع بَینَنا وبَینَهُ ! فَیَقولُ النّاسُ : آمینَ آمینَ ! حَتّی صَلّی عَلَیهِ الرِّجالُ ثُمَّ النِّساءُ ثُمَّ الصِّبیانُ . (2)10185.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری عن ابن إسحاق :کانَ الَّذی نَزَلَ قَبرَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ وَالفَضلُ بنُ العَبّاسِ وقُثَمُ بنُ العَبّاسِ وشُقرانُ مَولی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وقَد قالَ أوسُ بنُ خَوَلِیٍّ : أنشُدُکَ اللّهَ یا عَلِیُّ وحَظَّنا مِن رَسولِ اللّهِ ! فَقالَ لَهُ : اِنزِل . فَنَزَلَ مَعَ القَومِ . (3)10186.عنه علیه السلام :الطبقات الکبری عن ابن جُریج عن أبی جعفر محمّد بن علیّ :غُسِلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ثَلاثَ غَسَلاتٍ : بِماءٍ وسِدرٍ ، وغُسِلَ فی قَمیصٍ ، وغُسِلَ مِن بِئرٍ یُقالُ لَها الغَرسُ لِسَعدِ بنِ خَیثَمَهَ بِقُباءَ (4) ، وکانَ یَشرَبُ مِنها . ووَلِیَ عَلِیٌّ غَسلَتَهُ ، وَالعَبّاسُ یَصُبُّ الماءَ ، وَالفَضلُ مُحتَضِنُهُ. (5) .

1- .أی أفواجا وفِرَقا متقطِّعه ، یتبع بعضهم بعضا (النهایه : ج 2 ص 222 «رسل») .
2- .الطبقات الکبری : ج 2 ص 291 ، البدایه والنهایه : ج 5 ص 265 ، کنز العمّال : ج 7 ص 228 ح 18741 .
3- .تاریخ الطبری : ج 3 ص 213 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 4 ص 314 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 16 وراجع الطبقات الکبری : ج 2 ص 291 .
4- .هی قریه علی میلین من المدینه علی یسار القاصد إلی مکّه (معجم البلدان : ج 4 ص 302) .
5- .الطبقات الکبری:ج2ص280،البدایه والنهایه:ج5ص261 نحوه.

ص: 475

10187.عنه علیه السلام :الطبقات الکبری به نقل از عمر بن علی بن ابی طالب : چون پیامبر خدا را [برای غسل ]بر تخت نهادند ، علی علیه السلام فرمود : «کسی به امامت نماز میّت نایستد که او خود ، امام شما در مرگ و زندگی است!» .

پس مردم ، دسته دسته وارد می شدند و [ فُرادا ]صف به صف و بدون امام بر او نماز می خواندند و تکبیر می گفتند و علی علیه السلام در برابر پیامبر خدا ایستاده بود و می گفت : «سلام بر تو ، ای پیامبر ! رحمت و برکات خدا بر تو! خدایا! ما گواهی می دهیم که او آنچه را بر وی نازل شده بود ، رسانْد و برای امّتش خیرخواهی کرد و در راه خدا با تمام توان کوشید تا آن که خدا دینش را عزّت بخشید و به آرمان خود رسید.

خدایا! ما را از کسانی قرار ده که از آنچه بر او نازل کرده ای ، پیروی می کنند و پس از او ما را استوار بدار و با او گِرد هم آر!» .

پس مردم می گفتند : آمین ، آمین! تا این که مردان و سپس زنان و پس از آن ، جوانان ، بر ایشان نماز گزاردند .10188.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از ابن اسحاق : آنان که به قبر پیامبر خدا داخل شدند : علی بن ابی طالب علیه السلام ، فضل بن عبّاس ، قُثَم بن عبّاس و شُقران ، آزاد شده پیامبر خدا ، بودند و اوس بن خَولی گفت : ای علی ما را در [غسل و کفن و نماز ]پیامبر صلی الله علیه و آله بی بهره مگذار .

علی علیه السلام به او فرمود : «پایین بیا» .

او نیز با آنان ، داخل قبر شد .10189.عنه علیه السلام :الطبقات الکبری به نقل از ابن جریج ، از امام باقر علیه السلام : پیامبر صلی الله علیه و آله سه غسل داده شد : با آب ، با سدر و یک غسل هم از زیر پیراهن . ایشان ، با آب چاهی در قُبا به نام «غَرس» که از آنِ سعد بن خَیثمه بود و از آن می نوشید ، غسل داده شد ؛ و علی علیه السلام غسلش را به عهده گرفت . عبّاس ، آب می ریخت و فضل ، نِگَهش داشته بود . .


ص: 476

10190.عنه علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام مِن کَلامٍ لَهُ قالَهُ وهُوَ یَلی غُسلَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وتَجهیزَهُ :بِأَبی أنتَ واُمّی یا رَسولَ اللّهِ ! لَقَدِ انقَطَعَ بِمَوتِکَ ما لَم یَنقَطِع بِمَوتِ غَیرِکَ مِنَ النُّبُوَّهِ وَالإِنباءِ وأخبارِ السَّماءِ . خَصَّصتَ حَتّی صِرتَ مُسَلِّیا عَمَّن سِواکَ ، وعَمَّمتَ حَتّی صارَ النّاسُ فیکَ سَواءً ، ولَولا أنَّکَ أمَرتَ بِالصَّبرِ ونَهَیتَ عَنِ الجَزَعِ ، لَأَنفَدنا عَلَیکَ ماءَ الشُّؤونِ (1) ، ولَکانَ الدّاءُ مُماطِلاً (2) ، والکَمَدُ مُحالِفا (3) ، وقَلّا (4) لَکَ ! ولکِنَّهُ ما لا یُملَکُ رَدُّهُ ، ولا یُستَطاعُ دَفعُهُ ! بِأَبی أنتَ واُمّی ! اَذکُرنا عِندَ رَبِّکَ ، وَاجعَلنا مِن بالِکَ ! (5)راجع : ج 8 ص 76 (قاضی دینی) . و ص 274 (کنت آخر الناس عهدا به) .

.

1- .الشُّؤون : عُروق الدُّموع من الرأس إلی العین (لسان العرب : ج 13 ص 230 «شأن») .
2- .المَطْل : الطُّول (لسان العرب : ج 11 ص 625 «مطل») .
3- .الکَمَد : الحُزْنُ الشَّدیدُ لا یُستطاع إمضاؤُه . وحالَفَ فُلانا بَثُّه وحُزْنُه: أی لازَمَهُ (تاج العروس : ج 5 ص 226 «کمد» و ج 12 ص 149 «حلف»).
4- .قَلّا : فعل ماضٍ متّصل بألف التثنیه ؛ أی مُماطَله الداء ومُحالَفه الکَمَد قلیلتان لک (صبحی الصالح) .
5- .نهج البلاغه : الخطبه 235 .

ص: 477

10192.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام از سخنانش هنگامی که به غسل و تجهیز پیامبر خدا مشغول بود :پدر و مادرم به فدایت باد ، ای پیامبر خدا! با مرگ تو ، رشته ای گسست که با مرگ کس دیگری نگسست؛ رشته خبر گرفتن و خبر دادن و اخبار آسمانی .

سوک تو چنان ویژه است که دیگر مصیبت ها را تسلّی داد ، و چنان گسترده است که همگان را به سوک نشاند ؛ و اگر نبود که به شکیبایی فرمان داده ای و از بی تابی بازداشته ای ، اشک دیده را به پای تو به پایان می بردیم .

درد ما ، ماندگار و اندوهمان همیشگی ، امّا اینها در مصیبت تو اندک است ؛ لیکن مرگ را نه می توان بازگردانْد و نه می توان راند .

پدر و مادرم به فدایت باد! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطرت نگاه دار!ر . ک : ج 8 ص 77 (پردازنده بدهی من) . و ص 275 (آخرین وداع کننده).

.