گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
بخش سوم : کوشش های پیامبر برای رهبری علی پس از خود



اشاره

بخش سوم : کوشش های پیامبر برای رهبری علی پس از خوددرآمد : موضع پیامبر در برابر آینده رسالتفصل یکم : احادیث وصایتفصل دوم : احادیث وراثتفصل سوم : احادیث خلافتفصل چهارم : احادیث منزلتفصل پنجم : احادیث اِمارتفصل ششم : احادیث امامتفصل هفتم : احادیث ولایتفصل هشتم : احادیث هدایتفصل نهم : احادیث عصمتفصل دهم : حدیث غدیرفصل یازدهم : آخرین تلاش های پیامبر برای تعیین جانشین

.


ص: 480

. .


ص: 481



درآمد: موضع پیامبر در برابر آینده رسالت

اشاره

درآمدموضع پیامبر در برابر آینده رسالتاسلام، خاتم ادیان و محمّد صلی الله علیه و آله ، خاتم پیامبران و قرآن، فرجام بخش کتاب های آسمانی است و بدین سان، اسلام، زمان شمول و جهان شمول است. پیامبر صلی الله علیه و آله ابلاغ کننده دینی است که رنگ ابدیّت دارد و زمان، طومار حیات آن را در هم نمی پیچد. از سوی دیگر، قانون خلقت، چنین است که پیامبر خدا چونان دیگر انسان ها، حیات ظاهریِ محدودی دارد و به صراحت قرآن، او نیز به کام مرگ خواهد رفت، چنان که دیگران : «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّیِّتُونَ ؛ (1) تو می میری و آنان نیز می میرند» . پیامبر صلی الله علیه و آله رسالت «ابلاغ آموزه های دین» را برعهده دارد، همان گونه که «رهبری و زعامت جامعه» را. به دیگر سخن، پیامبر خدا ، هم مرجع فکری مردم است و هم زعیم و پیشوای سیاسی آنان . بر این اساس، پرسش جدّی و مهمّی که هرگز نمی توان به سادگی از آن گذشت و در درازنای تاریخ نیز، دل مشغولی مهمّ متفکّران اسلامی بوده، این است که این زعیم بزرگ الهی و مرجع بِشْکوهِ خدایی که آیین خود را «زمانْ شمول» اعلام کرده و خود، روزی پس از گذشت سال ها ابلاغ و تبلیغ، به سوی رفیق اعلی اوج می گیرد، برای آینده آیین ومکتبش چه اندیشیده است؟ آیا آینده ای مشخّص را رقم زده است، یا به هیچ روی، برای آینده

.

1- .زمر، آیه 30.

ص: 482

طرحی نیفکنده و یکسر ، کار را به مردم وا نهاده است؟ عالمان، محدّثان،متکلّمان و متفکّران اسلامی در این باره بسیار نگاشته اند و نظریه های گونه گونی ارائه کرده اند. (1) به واقع، آنان کوشیده اند آنچه را در تاریخ اسلامْ واقع شده، به گونه ای، استوار سازند و بر آن، مبنا یا مبناهایی بنا نمایند؛امّا حقیقت چیست؟ نگریستن دقیق به موضوع و بررسی همه جانبه زندگانی پیامبر خدا نشان می دهد که موضع ایشان در برابر آینده رسالت، از سه حال، خارج نیست: 1 . پیامبر صلی الله علیه و آله مسئله را یکسر «مسکوت» گذاشته و درباره آن ، هیچ سخنی با امّت نگفته است. 2 . پیامبر صلی الله علیه و آله آن را «به امّت ، وا نهاده» و به تدبیر آنان اعتماد کرده و صحابه را به تعیین سرنوشت آینده رسالت ، مأمور نموده است. 3. پیامبر صلی الله علیه و آله با نصّی (تصریحی) روشن، «آینده را رقم زده» و شخصی را که می باید پس از او مسئولیّت هدایت امّت و اداره جامعه اسلامی را به دوش گیرد، معرّفی کرده است. اکنون به این فرض ها می نگریم و چگونگی آنها را بررسی می کنیم. (2)

.

1- .متکلّمان و متفکّران اسلامی، در امامت پس از پیامبر خدا به دیدگاه هایی چون : «اجماع»، «بیعت»، «اختیار و انتخاب مردم»، «غلبه و قدرت»، «اظهار نظر و تعیین اهل حلّ و عقد» و «نص» ، گرایش داشته و دارند. این دیدگاه ها را همراه با نقد و بررسی، در ذیل مدخل «الإمامه الخاصّه» از موسوعه میزان الحکمه خواهیم آورد. برای آگاهی از آنچه یاد شد، از جمله ، ر . ک : الأحکام السلطانیه ، ماوردی : ص 15، الأحکام السلطانیه، فرّاء: ص440 به بعد،نظام الحکم فی الشریعه والتاریخ الإسلامی: ص 121، النظام السیاسی فی الإسلام، (رأی الشیعه، رأی السنّه، حکم الشرع)، احمد حسین یعقوب : ص 23 به بعد، الإمامه وأهل البیت، محمّد بیومی مهران : ج1 ص50 به بعد.
2- .بررسی های خردمندانه و تحلیل های درخشانی که در پی می آید ، از کتاب ارزشمند نشأه التشیّع والشیعه (ص 2356) ، اثر اندیشمند شهید ، آیه اللّه سیّد محمّد باقر صدر است که توضیحاتی بر آن افزوده و منقولات آن را مستند ساخته ایم .

ص:

فرض نخست: سکوت در قبال آینده

پیش فرض اوّل : احساس امنیّت و نفی هر گونه خطر

الف خلأ رهبری

فرض نخست: سکوت در قبال آیندهچرا پیامبر صلی الله علیه و آله طرحی برای آینده نیفکنده و آینده امّت را مسکوت گذاشته است؟ چنین موضعی ممکن است از چگونه اندیشه ای سرچشمه گرفته باشد؟ این بی اعتنایی و مسکوت گذاشتن را می توان بر دو پیش فرض، بنا نهاد . اکنون باید بنگریم که آیا این دو پیش فرض ، معقول اند:

پیش فرض اوّل : احساس امنیّت و نفی هر گونه خطراین سخن، بدین معناست که پیامبر صلی الله علیه و آله می دانسته که هیچ گونه خطری امّت را تهدید نمی کند و هیچ جریان درهم شکننده ای آینده مردم را متزلزل نمی سازد و امّتی که به زودی، «رسالت اسلامی» را به ارث خواهد برد، در ایجاد طرحی برای اداره جامعه، موفّق خواهند بود. آیا این تصوّر، درست است؟ واقعیّت جامعه آن روز، به خوبی روشنگر آن است که چنین تصوّری، نا استوار است و خطرهای جدّی و بنیادبراندازی، جامعه اسلامی آن روز را تهدید می کرده است. این خطرها عبارت اند از:

الف خلأ رهبریپیامبر صلی الله علیه و آله جامعه ای بنیاد نهاده بود که زمان زیادی از شکل گیری ابعاد فرهنگی،

.


ص: 484



ب رشد نایافتگی جامعه

اجتماعی و سیاسی آن نمی گذشت. به همین خاطر هم زمام تمامی این امور را خود به عهده داشت. از سوی دیگر، درگیری های بسیار و نبردهای پی درپی، امکان تعمیق اندیشه و گسترش معیارگرایی و تعمیم فرهنگ را از او ستانده بود. همچنین ، بسیاری از کسانی که عنوان «صحابه» داشتند ، از دین، تصوّری درست و عمیق نداشتند، نیز از پیامبر صلی الله علیه و آله و ابعاد رسالت او . آشکار است که اینان با فقدان رهبری، دچار بحران شده، در بحران های دلهره آفرین، توان تصمیم را از کف می دادند و یکسر در کمند سیاست بازان و سیاست زدگان قرار می گرفتند. آیا با توجّه به این واقعیّت که نمونه های عینی آن در تاریخ، بسیار است می توان تصوّر کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله چنین جامعه ای را رها کرده و سرنوشت آن را به خود جامعه سپرده باشد و در عین حال، از آینده، آسوده خاطر بوده باشد؟!

ب رشد نایافتگی جامعهبر بخش پایانی سخن پیشین ، تأکید می کنیم که وارثان آن رسالت تحوّل آفرین، از چنان جایگاه فکری و سیاسی والایی برخوردار نبودند که بتوانند با آرامش و آینده نگری، فردایشان را رقم بزنند ؛ چرا که هنوز هم رسوبات جاهلی و تعصّبات قبیله ای، در آنان نفوذی جدّی داشت. باز هم تأکید می کنیم که آنان ، درک استواری از جایگاه والای نبوّت و پیامبر خدا نداشتند و از این رو بود که گاه، او را چنان فردی می انگاشتند که «از سرِ خشم و خشنودی» (1) سخن می گوید و دیگر گاه، او را به عدالت ، توصیه می نمودند و گاه، به سبب گران آمدن تصمیم های او بر آنان، در اصل رسالت، شک می کردند. (2)

.

1- .المستدرک علی الصحیحین : ج 1 ص 187 ح 359 ، المصنّف فی الأحادیث والآثار : ج 6 ص 229 ح 4 .
2- .ر . ک : ج 6 ص 293 (پژوهشی درباره مارقین وریشه های انحراف آنان) . همچنین برای اطلاع بیشتر ، ر . ک : کتاب «النص والاجتهاد» .

ص: 485



ج منافقان و جریان های ویرانگر از درون

د یهود ، قدرت های دیگر و خطرهایی از برون

با این همه، آیا معقول است که پیامبر صلی الله علیه و آله زمام امور را به چنین جامعه ای سپرده و با اطمینان خاطر، به سوی حق شتافته باشد؟!

ج منافقان و جریان های ویرانگر از درونکسان بسیاری بودند که در هنگامه حاکمیّت و رسالت پیامبر خدا، با وجودِ تمام توان و قدرتی که آن بزرگوار یافته بود، با وی رویاروی می شدند. آنان، گو این که پوششی از ایمان بر خود نهاده بودند ، امّا در درون، یکسر با گسترش آیین حق، در تضاد بودند. این رویارویی را می توان با توجّه به واقعیّت های تاریخ ، بسی گسترده تر از عملکرد منافقان دانست که بدان در جایگاه خود اشاره خواهیم کرد . نیز نمی توان پیامبر خدا را از این همه، بی خبر انگاشت (1) و چنین پنداشت که آن بزرگوار ، بدون توجّه به اینها و جز اینها ، امّت را رها کرده باشد . بر اینان باید افزود کسانی را که تازه مسلمان بودند ؛ و پس از فتح مکّه ، به اسلام گرویده بودند و هنوز حقایق، در جانشان به شایستگی و بایستگی، رسوخ نکرده بود. روشن است که اینان، با اندک دگرگونی، راه دیگر می رفتند و سمت و سویی دیگر می گرفتند. گواه این حقیقت ، جریان های پس از پیامبر صلی الله علیه و آله است.

د یهود، قدرت های دیگر و خطرهایی از بروناسلام، انقلابی ویرانگر و بنیادگر بود ؛ حرکتی که بسی نقشه های شیطانی را در هم ریخت و بر ویرانه های آنها، بنیادی نو درافکند. پیامبر خدا آیینی را عرضه کرده بود که داعیه رهبری جهانی داشت.

.

1- .ر . ک : المواجهه مع رسول اللّه ، احمد حسین یعقوب، بویژه باب سوم کتاب که در آن ، ابعاد این رویارویی و مصادیق آن، بر اساس متون کهن، گزارش شده است.

ص: 486



پیش فرض دوم : بی اعتنایی نسبت به آینده

دشمن، این همه را دریافته بود. پس با تمام کوشش و توان در برابر آن ایستاد و تا آخرین رمق، جنگید و چون نبردِ رویارو را بی ثمر دید ، به توطئه های گوناگون دست زد . این همه، برای کسانی که اندک شناختی از تاریخ اسلام داشته باشند، روشن است. اکنون با آن همه رویارویی و درگیری با یهود و قبایل مشرک و... ، (1) آیا می توان تصوّر کرد که آنان آرام گرفته بودند و دیگر با اسلام ، کاری نداشتند؟! آیا برای سیاستمداری هوشمند و آگاه، معقول است که این همه را نادیده انگارد و بدون داشتن هیچ طرح و برنامه ای برای حرکت نوپایش، بگذارد و بگذرد؟! آیا می توان پیامبر خدا را پیشوایی تصوّر کرد که پس از آن همه درگیری، بر این باور بوده است که امّتش چنان صلابتی یافته اند که دیگر نباید نسبت به آنها هراسی داشت و چنان سربه راه شده اند که دیگر خطری بر سرِ راه نخواهند داشت؟!

پیش فرض دوم : بی اعتنایی نسبت به آیندهاین سخن ، بدین معناست که باور داشته باشیم که پیامبر خدا ، خطر را احساس می کرد وموقعیّت آینده را به خوبی درمی یافت ؛ امّا مسئولیّت و رسالتش را با فرجام زندگی اش تمام شده تلقّی می کرد و از آن جا که خود در میان مردم نبود و خطری شخص او را تهدید نمی کرد و نیز از آن جا که آنچه احتمالاً به وقوع می پیوست، با منافع شخصی وی العیاذ باللّه در تضاد نبود، مردم را به خود وا نهاد و هیچ گونه طرحی را برای آینده نیفکند و...! آیا می توان چنین تصوّری را برای سیاستمداری واقع نگر ، انسانی هوشمند و تلاشگری آن سان، در ذهن پروراند؟!

.

1- .ر . ک : المواجهه مع رسول اللّه ، باب اوّل، فصل چهارم و پنجم.

ص: 487

آیا درباره پیامبر صلی الله علیه و آله ، آن پیام آورِ سختکوشِ آرام ناپذیری که خداوند، او را به آرامش دعوت کرده : «مَآ أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَی ؛ (1) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج اُفتی» و درباره تلاش بی امانش برای هدایت مردم ، چنین فرموده : «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ ؛ (2) رنج شما بر او گران است و [ او ]شیفته [ هدایت ]شماست و به مؤمنان، رئوف و مهربان» ، بزرگواری که تدبیر کار امّت را در آخرین روزهای زندگی نیز فراموش نکرد و با تن تب آلود، به «تجهیز سپاه اسامه» فرمان داد، می توان چنین پنداری داشت؟! آیا قصّه آکنده از غصّه خواستن «مرکّب و قلم» برای نگاشتن امر نجات دهنده هماره امّت از گم راهی در لحظه های آخرینِ زندگی، کافی نیست تا این پندار را یکسره تباه بدانیم و مسکوت نهادن آینده امّت را جسارتی بر پیامبر خدا، آن ساحت پاک پیراسته از این همه؟! در پرتو این همه، نمی توان فرض «سکوت» را به هیچ وجه درست دانست.

.

1- .طه، آیه 1 و 2.
2- .توبه، آیه 128.

ص: 488



فرض دوم : وا گذاردن آینده جامعه به تدبیر امّت

فرض دوم: وا گذاردن آینده جامعه به تدبیر امّتطبق این فرض، باید بر این باور باشیم که پیشوای آینده امّت ، در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تعیین نگردید و این امر به عهده امّت نهاده شد ؛ این که آگاهان از مهاجر و انصار ، با شورا و رایزنی، آینده امّت را رقم زنند. آیا می توان چنین باوری را پذیرفت و آن را با حقیقت، منطبق دانست؟ نکات مربوط به این فرض تأمّل برانگیز را بدین سان می توان برشمرد: الف اگر چنین فرضی را بپذیریم، پیامبر خدا می بایست امّت را با نظام شورایی و چند و چونیِ آن آشنا می کرد و حدود، وظایف و قوانین شورا را مشخّص می ساخت ؛ چرا که جامعه اسلامی تا بدان روز، نه چنان شیوه ای را در ساختار حکومت، تجربه کرده بود و نه از چگونگی آن آگاهی داشت. آیا معقول است که بگوییم پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را در رهبری آینده امّت، به شیوه ای نامعلوم ، حوالت داده است؟! آنچه این پندار را یکسره تباه می سازد، این است که داعیه داران و مَسندنشینان خلافت، هرگز بر چنین پیش بینی ای از سوی پیامبر خدا استناد نکرده اند : ابو بکر، به

.


ص: 489

«نصب» روی آورد و عمر، تصریح کرد که چون کسی را نمی یابد، به «شورا» تن می دهد. او به هنگام مرگ چنین گفت: اگر یکی از این دو نفر را می یافتم، این کار را به او واگذار می کردم و به او اعتماد می نمودم : سالم (آزاد شده ابو حذیفه) و ابو عبیده جرّاح. (1) اگر سالم زنده بود، امر خلافت را به شورا وا نمی نهادم. (2) بدین سان، روشن می شود که این نظریه، هیچ گونه پیوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله ندارد و تنها ساخته ای است در گذرگاه زمان، برای توجیه واقعیّت موجود در تاریخ اسلام. (3) ب نکته مهمّ دیگر ، این که اگر پیامبر خدا چنین آهنگی داشت و در اندیشه آن بود که مرجعیّت فکری و سیاسی را به صحابه وا نهد، می بایست در جهت آماده سازی آنان بسی می کوشید. آیا اصحاب آن پیامبری که از در هم شکسته شدن نظام های قیصری و کسرایی سخن می گفت و آیینش را زمان شمول و جهان شمول معرّفی می کرد، از چنان جایگاهی در دانش و فرهنگ برخوردار بودند که چنین بار سنگینی را بر دوش گیرند؟ واقعیّت چیست؟ آیا می توان چنین جایگاهی را برای صحابیان، باور داشت؟ این سؤال، بسی جدّی و برای بسیاری مطرح است و از آن به سادگی گذشتن،

.

1- .الطبقات الکبری : ج 3 ص 343 .
2- .اُسد الغابه : ج 2 ص 383 الرقم 1892 .
3- .چنین است که مؤلّفان اسلامی ای که در باب نظام حکومت قلم زده اند و برای پس از پیامبر صلی الله علیه و آله نص (تصریح پیامبر خدا) را منتفی دانسته اند، با تمام کوشش، باز هم برای نظام شورایی مورد اعتقاد خویش، نصوصی را از پیامبر صلی الله علیه و آله نیافته اند و حتّی آنچه بدان استناد کرده اند نیز مواردی است که هرگز با این دیدگاه ، همسویی ندارد (ر . ک : النظریّات السیاسیّه الإسلامیّه ، محمّد ضیاء الدین الرَّیِّس ؛ فقه الشوری والاستشاره، توفیق الشاوی ؛ الشوری وأثرها فی الدیمقراطیه؛ عبد الحمید اسماعیل الأنصاری).

ص: 490

ظاهرا نوعی خامی و سهل انگاری در مبانی عقیدتی شمرده می شود. پژوهشگر معاصر، آقای مروان خلیفات، از جمله کسانی است که این سؤال، به طور جدّی برایش مطرح شده و وی را به تأمّل وا داشته است. او برای یافتن پاسخ، به متون حدیثی و تاریخی بازگشته، که سیر و سلوک او در منابع، نتیجه ای بسیار خواندنی به دست داده است. او در فصل سوم از باب دوم کتابش به بیان نتیجه گیریِ مطالعه خود پرداخته است که گزیده آن، چنین است : صحابه بسیار اندک سؤال می کردند و آنچه را می شنیدند، کم تر روایت می نمودند. آنان به منع تدوین و نشر حدیث، همّت گماشتند و افزون بر آن، حقایق بسیار اندکی از پیامبر خدا دریافتند. آنان ، خود تصریح کرده اند که دلْ مشغولی های بسیار و گشت و گذارهای فراوان در بازار، آنان را از فراگیری سنّت و حقایق آن، باز داشته است. (1) صحابه در نقل ها بسیار اشتباه می کردند. گاه فقط بخشی از حدیث را نقل می کردند و گاه، سخن دیگران را به پیامبر خدا نسبت می دادند. گاه نیز آنچه را فرا گرفته بودند، فراموش می کردند (که خود بدین نکته تصریح کرده اند) و گاه، به خطا پاسخ می گفتند و با تذکّر دیگران، حق را باز می یافتند. برخی از صحابه، به تصریح آیات قرآنی، به نفاق گراییدند و برخی سر از ارتداد در آوردند. نیز بر اساس متون (نصوص) منقول در صحیحین، به گفته پیامبر خدا ، برخی از آنان، هیمه آتش اند و... . آیا با این همه، می توان پنداشت که پیامبر خدا مرجعیّت فکری و زعامت سیاسی

.

1- .صحیح البخاری : ج 6 ص 2676 ح 6920 .

ص: 491

و تفسیر آیین و کتاب آسمانی را به چنین کسانی وا نهاده است؟ (1) بدین سان، نباید تردید کرد که «وا نهادن امور به امّت و یا نخبگان(!) آنان» و «مرجع قرار دادن صحابه» ، عنوانی است که در گذرگاه تاریخ، برای توجیه رویدادهای تلخِ روی داده پس از پیامبر خدا ساخته شده است ؛ عنوانی که ریشه در هیچ یک از متون رسیده از پیامبر خدا ندارد. بدین ترتیب، این فرض نیز بی اعتبار می شود.

.

1- .ر . ک : و رکبت السفینه : ص 189236 .

ص: 492



فرض سوم : تعیین سرنوشت و تصریح بر خلافت و ولایت

فرض سوم: تعیین سرنوشت و تصریح بر خلافت و ولایتدر این فرض، بر این باوریم که پیامبر خدا با حساسیّت تمام، آینده امّت را روشن ساخته و پیشوای پس از خود را تعیین نموده است و نیز بر این باوریم که غدیر، ماجرا و متن خطبه شکوهمند آن، تصریح و تأکیدی است بر آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله آن را بارها اعلام داشت : ولایت و امامت علی علیه السلام ؛ همان کسی که از آغازین روزهای زندگی اش، به خواست پیامبر صلی الله علیه و آله ، همبر او بود و شرک، جان پاکش را هرگز نیالود. (1) کلام علی علیه السلام در این باره بسی شنیدنی است: «وقَد عَلِمتُم مَوضِعی مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِالقَرابَهِ القَریبَهِ ، وَالمَنزِلَهِ الخَصِیصَهِ . وَضَعَنی فی حِجرِهِ وأنَا وَلَدٌ ، یَضُمُّنی إلی صَدرِهِ ، ویَکنُفُنی فی فِراشِهِ ، ویُمِسُّنی جَسَدَهُ ، ویُشِمُّنی عَرفَهُ . وکانَ یَمضَغُ الشَّیءَ ثُمَّ یُلقِمُنیهِ ، وما وَجَدَ لی کَذبَهً فی قَولٍ ، ولا خَطلَهً فی فَعلٍ ، ولَقَد قَرَنَ اللّهُ بِهِ صلی الله علیه و آله مِن لَدُن أن کَان فَطیماً أعظَمَ مَلَکٍ مِن مَلائِکَتِهِ یَسلُکُ بِهِ طَریقَ المَکارمِ ، ومَحاسِنَ أخلاقِ العالَمِ ، لَیلَهُ ونَهارَهُ . ولَقَد کُنتُ أتَّبِعُهُ اتِّباعَ الفَصیلِ أثَرَ اُمِّهِ ، یَرفَعُ لی فی کُلِّ یَومٍ مِن أخلاقِهِ عَلَماً ، ویَأمُرُنی بِالاِقتِداءِ بِهِ . ولَقَد کانَ یُجاوِرُ فی کُلِّ سَنَهٍ بِحِراءَ ، فَأَراهُ ولا یَراهُ غَیری ، ولَم

.

1- .اساس این تحلیل (در فرض سوم) را از کتاب گران سنگ نشأه التشیع والشیعه ، نوشته متفکّر فقیه آیه اللّه سیّد محمّد باقر صدر ، گرفته ایم ، البته با افزودن توضیحاتی بسیار و ارجاع نقل ها به مصادر .

ص: 493

یَجمَع بَیتٌ واحِدٌ یَومَئِذٍ فِی الإِسلامِ غَیرَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وخَدیجَهَ وأنَا ثالِثُهُما ؛ أری نورَ الوَحیِ وَالرِّسالَهِ ، وأشُمُّ ریحَ النُّبُوَّهِ . ولَقَد سَمِعتُ رَنَّهَ الشَّیطانِ حینَ نَزَلَ الوَحیُ عَلَیهِ صلی الله علیه و آله ، فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ! ما هذِهِ الرَّنَّهُ ؟ فَقالَ : هذَا الشَّیطانُ قَد أیِسَ مِن عِبادَتِهِ . إنَّکَ تَسمَعُ ما أسمَعُ ، وتَری ما أری ، إلّا أ نَّکَ لَستَ بِنَبِیٍّ ، ولکِنَّکَ لَوَزیرٌ ، وإنَّکَ لَعَلی خَیرٍ» . شما موقعیّت مرا نزد پیامبر خدا، به سبب خویشاوندیِ نزدیک و منزلت ویژه ام می دانید. به گاه کودکی ام، مرا در دامنش می نهاد و به سینه اش می چسباند ودر بستر خویش جایم می داد و مرا به تنَش می سود و بوی خوش خویش را به من می رساند و غذا را می جَوید و لقمه لقمه در دهانم می نهاد. از من، نه سخن دروغی شنید و نه کار خطایی دید. بی تردید ، خداوند از همان اوانِ از شیر گرفته شدنِ پیامبر صلی الله علیه و آله فرشته ای بزرگ را از میان فرشتگانش، شب و روز ، همراه او ساخت تا با او راه بزرگواری و محاسن اخلاقی را بپیماید. و من در پی او بودم، همچون بچّه شتر در پی مادرش. هر روز از اخلاق خود، نشانه ای برایم بر پا می داشت و مرا به پیروی اش وا می داشت. هر سال در غار حرا به خلوت می نشست و تنها من بودم که او را می دیدم، نه کس دیگری . در آن روزگار، اسلام به هیچ خانه ای راه نیافته بود، جز خانه ای که پیامبر خدا و خدیجه در آن بودند، و من سومین آن دو بودم. نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم و من، هنگامی که وحی بر او فرود آمد، ناله شیطان را شنیدم. پرسیدم : ای پیامبر خدا! این ناله چیست؟ گفت : «این ، شیطان است. از این که او را بپرستند، نومید است. همانا تو آنچه را من می شنوم، می شنوی و آنچه را من می بینم، می بینی، جز این که پیامبر نیستی ؛ بلکه وزیر هستی و بر راه خیر». (1)

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 192 .

ص: 494

تصریح پیامبر خدا بر امامت و ولایت علی علیه السلام بدان گونه گسترده و روشن است که هیچ تردیدی را بر نمی تابد. آن بزرگوار، نه یک بار و نه دو بار، بلکه ده ها بار به اشارت و صراحت، «حقّ خلافت» و «خلافت حق» را فریاد کرد و طرحی روشن و مشخّص برای آینده امّت در انداخت و این همه ، در برابر چشم مردم صورت پذیرفت. این حق نمایی و حق گستری، تمام دوران رسالت آن بزرگوار را فرا گرفت و در واقعه «غدیر» به اوج خود رسید و حق بر ستیغ قرار گرفت. در نگریستن به همه این موارد که در این فصل، به تفصیل، گزارش خواهند شد تردیدی باقی نمی گذارد که بزرگ ترین دل مشغولی پیامبر خدا، مسئله «امامت و رهبری آینده» بوده است. از این روی، پیامبر صلی الله علیه و آله برای روشن کردن این حقیقت و ابلاغ این مأموریت الهی ، هیچ مناسبت و موقعیّت شایسته ای را از دست ، نهشته است. در این فصل، بر پایه اسناد و مدارک بسیار و با استناد به متون حدیثی، تاریخی و تفسیری فریقین، گزارشی ارائه کرده، تحلیل بحث را از نخستین روزهای رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله آغاز می کنیم و اوج آن را در غدیر، نشان خواهیم داد. سپس واقعه غدیر را با شرح بیشتر باز می گوییم و چگونگی آن را در پرتو روایت و درایت، بررسی خواهیم نمود.

.


ص: 495



مهم ترین تلاش های پیامبر

(1) حدیث روز هشدار

مهم ترین تلاش های پیامبر(1)حدیث روز هشدارپیامبر خدا بر اساس آیه : «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ؛ (1) وخویشان نزدیکت را هشدار بده» مأمور می شود خویشان خود را به اسلام دعوت کند. (2) چون آنان با دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله گرد می آیند، او می کوشد با فراهم آوردن مقدّمات، زمینه را برای رساندن و فهماندن پیام اصلی به جمع حاضر، آماده گرداند. پس می فرماید: «فَأَیُّکُم یُوازِرُنی عَلی هذَا الأَمرِ عَلی أن یَکونَ أخی ووَصِیّی وخَلیفَتی فیکُم» . کدامتان مرا بر این کار، یاری می دهد تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما (3) باشد؟ در آن جمع، تنها کسی که به این فراخوان ، پاسخ مثبت می دهد، علی علیه السلام است . پیامبر خدا پس از آن پاسخ مثبت ، می فرماید: «إنَّ هذا أخی ووَصِیّی وخَلیفَتی فیکُم ؛ فَاسمَعوا لَهُ وأطیعوا» .

.

1- .شعرا : آیه 214.
2- .برای آگاهی از روایات گوناگون مربوط به «روز هشدار (یوم الإنذار)» ، به منابع تاریخی از جمله : تاریخ الطبری : ج 2 ص 319 مراجعه شود . نیز ، ر . ک : الصحیح من سیره النبیّ الأعظم : ج 3 ص 61 ، با منابع بسیار .
3- .در برخی نقل ها به جای «در میان شما»،«پس از من»آمده است.

ص: 496

این ، برادر و وصی و جانشینم در میان شماست.پس،گوش به فرمان و مطیع او باشید. و بدین سان، پیامبر صلی الله علیه و آله در آغازین روز دعوت علنی، ولایت و امامت علی علیه السلام و نیز دستْ یاری او را در رسالت خویش ، رقم می زند. آن روز، آنان که در آن مجلس گرد آمده بودند، این پیام را به روشنی دریافتند و از کلام پیامبر خدا، پیشواییِ علی علیه السلام و لزوم اطاعت از وی را فهمیدند. از این روی بود که برخی به ابو طالب گفتند : «به تو فرمان داد که گوش به فرمان و مطیع پسرت باشی!» ؛ (1) امّا در مقابلِ این پیام صریح، گران جانی کردند و حق را برنتابیدند و با استکبار، از پذیرش حق ، شانه خالی کردند. در این بخش از مجموعه پیش رو، نقل های مختلف و طرق گونه گون این حدیث را آورده ایم، به گونه ای که هیچ تردیدی را برنمی تابند. افزون بر آن، ابو جعفر اِسکافی معتزلی، حدیث روز هشدار را «صحیح» (2) دانسته و عالمانی دیگر، از جمله : شهاب الدین خفاجی در شرح الشفاء بتعریف حقوق المصطفییِ قاضی عیاض (3) و متّقی هندی (4) که تصحیح ابن جریر طبری را گزارش کرده است ، (5) بر صحّت آن، تأکید کرده اند. (6)

.

1- .ر . ک : ص 201 (یاری پیامبر در تبلیغ) .
2- .شرح نهج البلاغه : ج 13 ص 244 ؛ الغدیر : ج 2 ص 279 .
3- .نسیم الریاض فی شرح الشفاء : ج 3 ص 35 .
4- .کنز العمّال : ج 13 ص 128 ح 36408 .
5- .طبری، واقعه را بدان گونه که آوردیم ، در تاریخش نقل کرده است ؛ امّا در تفسیر و در ذیل آیه، چون حادثه را نقل کرده، به تحریف متن آن دست زده و نوشته است : پیامبر خدا فرمود : «...إنّ هذا أخی وکذا وکذا» و ابن کثیر بر راه او رفته است . نیز چنین کرده اند برخی از مدّعیان آزادی در تحقیق، چون : محمّد حسین هیکل و... (ر . ک : الغدیر : ج 2 ص 406 طبع جدید) . شگفتا از دست های آلوده در تاریخ و عجبا از این همه مظلومیّت علی علیه السلام !
6- .ر . ک : «حدیث الإنذار یوم الدار» ، علی احمدی میانجی (فصل نامه رساله الثقلین ، ش 22 ، ص 111).

ص: 497



(2) احادیث وصایت

(2)احادیث وصایتوصیّت ، برای تداوم راه و حراست مکتب، سیره هماره رسولان الهی بوده است. پیامبر خدا نیز با تصریح به این حقیقت، در موارد متعدّد و مناسبت های مختلف، وصایت را برای علی علیه السلام رقم زده است. از جمله، چنین فرموده است: «إنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیّاً ووارِثاً ، وإنَّ عَلِیّاً وَصِیّی ووارِثی» . بی گمان، هر پیامبری وصی و وارثی دارد و علی، وصی و وارث من است. (1) بسیاریِ این گونه گفته های پیامبر خدا درباره علی علیه السلام بدان سان بوده است که واژه «وصی» را برای علی علیه السلام وصفی شناخته شده و بدون ابهام قرار داده است و چون واژه «وصی» در گفتارها و سروده ها به کار می رفت، بسیاری از مسلمانان صدر اسلام ، مقصود از آن را بدون هیچ تردیدی علی علیه السلام می دانستند و در نتیجه ، خلافت و امامت او را. (2) گو این که بنی امیّه، در زمان حکومتشان بسی کوشیدند تا مگر این عنوان ارجمند را از علی علیه السلام بزدایند. آنان ، احادیث بسیار ساختند تا این تعبیر را ساختگی جلوه دهند؛ (3) امّا مگر حق، با ستیز حق ستیزان، فرسودنی است؟!

.

1- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 392 ح 9005 . نیز ، ر . ک : ص 567 (احادیث وصایت) .
2- .ر . ک : ص 617 (وصایت امام علی در ادبیّات صدر اسلام) . ر . ک : تتمّه منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 19 (منهاج البراعه : ج 16 ص 19)، معالم المدرستین : ج 1 ص 289 به بعد که بحثی است شایسته مطالعه .
3- .برای آگاهی از این جریان و چگونگی آن ، ر . ک : معالم المدرستین : ج 1 ص 483 .

ص: 498



(3) احادیث وراثت

(3)احادیث وراثتذهن بشر، هماره با عنوان های : ارث، میراث و وراثت ، آشنا و آمیخته بوده و گستره این حقیقت، امور مادّی و معنوی را درنوردیده است . آنچه انسان ها برجای می نهند، یا امور مادی است، یا معنوی . مردمان، هماره از کسی که برای چگونگی تصرّف در برجای مانده خویش طرحی نریخته و از آن سخنی نگفته، شگفت زده می شده اند. نهادن نگاهبان و میراثبان برای حفظ و حراست از برجای مانده خویشتن، عُرف مردمان و مورد توجّه هماره طبع انسانی بوده است و مردمان، با هر گونه فرهنگ و اندیشه ای، آن را ستوده اند. اکنون بنگریم که پیامبر خدا، مبلّغ آخرین آیین الهی (آیینی که زمان شمول و جهان شمول است)، با میراث عظیم خود ، چه کرده و آن را به چه کسی سپرده و خداوند سبحان در این باره، به چه امر مشخّصی سفارش نموده است. روایات درباره «وراثت»، پاسخ روشنی به این پرسش اساسی است. پیامبر خدا، آیین «وارث گزینی» را شیوه همه پیامبران می دانسته و از این رو، خود به عنوان فرجام بخش جریان رسالت، ملزم به داشتن وارثی بوده است. از طرف دیگر نیز با صراحت، ابعاد «وراثت» خود را در امامت و دانش ، شناسانده است.

.


ص: 499

صحابیان نیز از همان روزگاران بر این جایگاه، تأکید می کردند و سخنان پیامبر خدا را در تصریح به این حقیقت، در مناسبت های مختلف، طرح می نمودند. گاه نیز در ضمن سخن، علی علیه السلام را برازنده این جایگاه معرّفی می کردند. به طور مثال، عبد الرحمان بن خالد، از قُثَم بن عبّاس پرسید : به چه دلیلی علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله ارث می بُرده است؟ گفت : از آن جا که در میان ما نخستین کسی بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله ملحق شد و بیشتر از همه ما همراهی اش نمود. در فصل «احادیث وراثت»، متون روایی و تاریخی این حقیقت بر اساس منابع فریقین می آید. این متون، شامل جملاتی است که در آنها پیامبر خدا، به صراحت، علی علیه السلام را وارث خود، وارث علم و گنجینه دانش خود و نهایتا وارث پیشوایی امّت خویش معرّفی می نماید. (1)

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 7 (احادیث وراثت) .

ص: 500



(4) احادیث خلافت

(4)احادیث خلافتخلافت، تعبیری قرآنی و اصطلاحی دینی است که «جانشینی» را در ابعاد مختلف، به صورتی روشن ، نشان می داده (مگر بُعدی از ابعاد را که پیوسته استثنا می گشته) است. از این رو ، کسانی که پس از پیامبر خدا زمام امور مسلمانان را به دست گرفتند، تلاش بسیار کردند تا این عنوان را به گونه ای بر خود ، استوار دارند. پیامبر خدا از همان آغازین روزهای آشکار ساختن دعوت و گستراندن پیام خود، بر «خلافت» علی علیه السلام تصریح و تأکید کرد. می توان این تصریح و تأکید را که نشانگر حدود خلافت است ، در سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در مواقع و مواضع متعدّد، مشاهده نمود، که این، نشانی است از اهتمام پیامبر خدا به روشن ساختن سرنوشت آینده امّت . (1)

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 17 (احادیث خلافت).

ص: 501



(5) احادیث منزلت

(5)احادیث منزلتاز جمله شکوهمندترین عناوینی که پیامبر خدا با آن از علی علیه السلام یاد کرده است، «همسانی» و «همبریِ» علی علیه السلام با ایشان در کار رهبری است. این گونه احادیث ، در قلم و بیان عالمان و محدّثان، به اقتضای صراحت کلام پیامبر صلی الله علیه و آله ، به «احادیث منزلت» مشهورند. پیامبر خدا این جایگاه بلندِ علی علیه السلام را با عبارات مختلف، طرح نموده است ، از جمله با عبارت : «أنتَ مِنّی بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسی إلّا أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی». تو برای من، به منزله هارون برای موسی هستی، جز آن که پیامبری پس از من نیست . پیامبر صلی الله علیه و آله این حقیقت را بارهای بار در میان مردم بیان کرد و بدین گونه، «همسانی علی علیه السلام با خویش در رهبری» را در پیش دیدها نهاد و به تاریخ سپرد. از جمله مواردی که این کلام معجزگون، درباره علی علیه السلام آشکارا بیان شده، روزهای پیش از نبرد تبوک است . پیامبر صلی الله علیه و آله در شرایطی بس سخت و در هم شکننده، سپاهی گران را سامان داد و با آهنگ نبرد با رومیان، از مدینه بیرون آمد. تبوک، دورترین نقطه ای بود که پیامبر خدا، برای نبرد، بدان جا مسافرت می کرد. در آن روزگار، جریان نفاق ، در مدینه الرسول ، شکل گرفته بود. این جریان، با نهایت کینه توزی و مخفی کاری، در اندیشه ضربه زدن بر پیکر جامعه نوپای اسلامی

.


ص: 502

بود. پیامبر صلی الله علیه و آله نگران از فتنه انگیزی منافقان و کینه توزان در مدّت سفر طولانی خود، علی علیه السلام را به عنوان «سرپرست اهل بیت و گروه مهاجر و ...» برای حراست از مدینه، در مدینه گذاشت. فتنه انگیزان که تمام نقشه های خود را با بودن علی علیه السلام در مدینه نقش بر آب می دیدند، شایعه ای ساختند و پراکندند که پیامبر صلی الله علیه و آله از همراهی علی علیه السلام با او، ناخرسند بوده و از این رو ، علی علیه السلام را به همراه خود نبرده است. اکنون ، شیر بیشه نبرد و قهرمان بی بدیل صحنه های رزم، آماج اتّهام بود. علی علیه السلام به محضر پیامبر خدا شتافت تا پرده از این توطئه بردارد. پیامبر صلی الله علیه و آله در نهایت صمیمیّت و با بیانی که نشانگر عظمت علی علیه السلام در نزدش بود، فرمود : «اِرجِع یا أخی إلی مَکانِکَ؛ فَإِنَّ المَدینَهَ لا تَصلُحُ إلّا بی أو بِکَ ؛ فَأَنتَ خَلیفَتی فی أهلی ودارِ هِجرَتی وقَومی ، أما تَرضی أن تَکونَ مِنّی بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسی إلّا أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی ؟» . ای برادر من! به جای خود باز گرد که مدینه، جز با من یا تو، سامان نمی یابد. تو، جانشین من در خاندان و هجرتگاه و قومم هستی. آیا خشنود نمی شوی که برای من، به منزله هارون برای موسی باشی، جز آن که پیامبری پس از من نیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله با صراحت، همه مناصب خود را، جز منصب نبوّت، برای علی علیه السلام رقم زد و عملاً علی علیه السلام را ادامه دهنده راه و تداوم بخش مسئولیّت والای خویش در زعامت امّت و مرجعیّت فکری مردم ، معرّفی نمود. در برخی از نقل ها آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از این جمله صریحا فرمود: «إنَّهُ لابُدَّ مِن إمامٍ وأمیرٍ ؛ فَأَنَا الإِمامُ ، وأنتَ الأَمیرُ» . مردمان را، امام و امیری لازم است ؛ من امامم و تو امیر . (1)

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 37 (احادیث منزلت) .

ص: 503



(6) احادیث امارت

(6)احادیث امارتقرآن، با صراحت تمام، مؤمنان را به اطاعت از «اولو الأمر» فرا خوانده (1) و پیروی از آنان را همسنگ اطاعت از خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته است. مصداق های «اولو الأمر» چه کسانی هستند؟ آیا سزاوار است جبّاران ستم پیشه ای را که بر اریکه قدرت ، تکیه می زنند و برای رسیدن به حاکمیت، از کشته ها پشته می سازند، مصداق های «اولو الأمر» بدانیم؟ هرگز! بی گمان، اولو الأمر، کسانی هستند که پیامبرگون، خداجوی، حق پرست و عدالت گستر باشند و علی علیه السلام بر اساس احادیث متعدّد نبوی (احادیثی شگفت انگیز و شکوهمند و ارجمند)، در قلّه این عنوان است. از این فراتر، باید بگوییم که پیامبر خدا، عنوان «امیر مؤمنان» را فقط برای علی علیه السلام به رسمیت شناخته و از به کار بردن این عنوان برای شخص دیگری جز او، نهی کرده است. این تصریحات، بسی فراوان اند، بدان سان که سیّد جلیل، راهبر سالکان و اسوه

.

1- .اشاره به آیه 59 سوره نساء است .

ص: 504

عابدان، رضی الدین علی بن طاووس حلّی، در این باب، کتابی با عنوان الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بإمره المؤمنین نگاشته است. در این احادیث نبوی ، از علی علیه السلام گاه به «امیر مؤمنان» و گاه به «امیر نیکان» و نیز با عنوان «امیر هر مؤمن، پس از وفاتم» یاد شده است. (1) این است که امام حسن علیه السلام در متن قرارداد صلح خود ، شرط می کند که نباید معاویه با عنوان «امیر مؤمنان» یاد شود. (2)

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 69 (احادیث امارت). نیز ، ر . ک : الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بإمره المؤمنین .
2- .علل الشرائع : ص 212 ح 2 .

ص: 505



(7) احادیث امامت

(7)احادیث امامتامام، که به لحاظ واژه شناسی، همان «پیشرو، پیشتاز، سرپرست و پیشوای قوم و قبیله» است ، (1) بی گمان، در فرهنگ قرآنی و دینی، پیشوایِ امّت در ابعاد گونه گون و عهده دار اداره امور جامعه است. این حقیقت را از جمله می توان از دو نامه که میان مولا علی علیه السلام و معاویه مبادله شده است، دریافت. علی علیه السلام در ضمن نامه ای دراز دامن، از جایگاه خود و اهل بیت علیهم السلام سخن می گوید و وصایت و جانشینی خویش را از پیامبر خدا، یادآور می شود. معاویه، در جواب به صراحت می گوید: محمّد ، مُبلّغی بود با رسالتِ رساندن کلام پروردگارش و بس! معنای کلام معاویه این است که پیامبر خدا، نه پیشوا بود، نه زعیم، نه زمامدار سیاسی، و نه... ! علی علیه السلام در ردّ کلام معاویه، به صراحت می نویسد: «وَالَّذی أنکَرتَ مِن إمامَهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، زَعَمتَ أنَّهُ کانَ رَسولاً ولَم یَکُن إماماً ؛ فَإِنَّ إنکارَکَ عَلی جَمیعِ النَّبِیّینَ الأَئِمَّهِ ، ولکِنّا نَشهَدُ أنَّهُ کانَ رَسولاً نَبِیّاً إماماً» . و آنچه از امامتِ محمّد صلی الله علیه و آله انکار کردی و پنداشتی که او پیامبر بود و پیشوا

.

1- .العین : مادّه «أمم» .

ص: 506

نبود، به انکار همه پیامبرانِ پیشوا می انجامد ؛ امّا ما گواهی می دهیم که او فرستاده، پیامبر و پیشوا بود. (1) این گفتگو، به روشنی نشانگر جایگاه امام در اندیشه اسلامی و بیانگر چرایی ستیز بنی امیّه با این عنوان است. این گفتگو می تواند عمق اخبار و احادیث بسیاری را که پیامبر خدا در آنها بر امامت علی علیه السلام تأکید کرده است، نشان دهد. از جمله احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله است : «یا عَلِیُّ ، أنتَ وَصِیّی وخَلیفَتی وإمامُ اُمَّتی بَعدی» . ای علی! پس از من، تو وصی و جانشین من و امام امّت هستی. و «أنتَ إمامُ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَهٍ ، ووَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَهٍ بَعدی» . تو، پس از من، امام هر مرد و زن باایمان و مولای هر مرد و زن باایمان هستی. (2)

.

1- .الغارات : ج 1 ص 203 .
2- .ر . ک : ج 2 ص 93 (احادیث امامت) .

ص: 507



(8) احادیث ولایت

(8)احادیث ولایتاز جمله عناوین شکوهمندی که در روایات و بویژه در احادیث تفسیری درباره علی علیه السلام به کار رفته است، عنوان «ولی» است. تردیدی نیست که در ادبیات عرب ، استعمال مادّه «وَلَیَ» در معنای سرپرست، زعیم و پیشوا، بسی شایع بوده است، که به این نکته در تحلیل حدیث غدیر ، اشاره خواهیم کرد. در سخنان و آموزه های پیامبر خدا، عنوان «ولی» و «ولایت»، برای علی علیه السلام بسیار به کار رفته و این سخنان شکوهمند و تنبّه آور، در موارد و مواضع بسیاری بیان شده است که نخستین آنها، مجمع کوچک، امّا سرنوشت سازِ خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله بود که از آن یاد کردیم. (1) به طور مثال، این تعبیر پیامبر صلی الله علیه و آله که : «ای علی! پس از من، تو ولیّ مردم هستی. هر کس که از تو اطاعت کند، از من اطاعت کرده و هر کس که نافرمانی ات کند، مرا نافرمانی کرده است»، (2) بسیار تکرار شده و منابع حدیثیِ اهل سنّت، از آن آکنده است، که بخش قابل توجّهی از آنها را در ذیل عنوان «احادیث ولایت» آورده ایم. (3) این تعبیرات، بویژه وقتی با قید «پس از من» همراه اند، هیچ تردیدی باقی

.

1- .ر . ک : ج 1 ص 201 (یاری پیامبر در تبلیغ) .
2- .الأمالی ، مفید : ص 113.
3- .ر . ک : ج 2 ص 119 (احادیث ولایت) .

ص: 508



جلوه ولایت در آیات قرآن

نمی گذارند که پیامبر خدا، جریان سیاسی پس از خود را پیش بینی نموده و زعامت سیاسی پس از خود را نشان داده است.

جلوه ولایت در آیات قرآنچنان که اشاره کردیم، این عنوان والا بر اساس روایات بسیار، در آیات الهی نیز برای علی علیه السلام رقم خورده است. از جمله این آیات، آیه : «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَوهَ وَهُمْ رَ کِعُونَ ؛ (1) ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و کسانی که ایمان آورده اند و نماز می خوانند و در حال رکوع، صدقه می دهند» است که هیچ تردیدی در شأن نزول و انطباق قطعی آن بر علی علیه السلام نیست ؛ چون او بود که در رکوع نمازش، به مستمندی «انگشتر» داد. بسیاری از مفسّران و محدّثان، این واقعه را گزارش کرده و با صراحت، مصداق آن را علی علیه السلام دانسته اند. (2) گو این که برخی از مفسّران، چون تلألؤ حق را برنتابیدند، به توجیه ها و شبهه های شگفتی پناه جسته اند، تا مگر حق را وارونه سازند. از جمله گفته اند : واژه «کسانی» جمع است و نمی توان آن را بر علی که یک نفر است، انطباق داد. امّا آنان فراموش کرده اند که در ادبیات عرب، این گونه استعمال ها بسیار شایع است (که برای تحلیل، یا انگیزه های دیگر، واژه جمع را به جای مفرد به کار می برند). قرآن را بنگرید که فرموده است: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَآءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُواْ بِمَا جَآءَکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَدًا فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَآ أَخْفَیْتُمْ وَ مَآ أَعْلَنتُمْ وَ مَن یَفْعَلْهُ

.

1- .مائده، آیه 55.
2- .ر . ک : ج 2 ص 119 (ولایت علی ، ولایت خدا و پیامبر است) .

ص: 509

مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ السَّبِیلِ . (1) ای مؤمنان! اگر برای جهاد در راه من و طلب خشنودی من بیرون آمده اید، دشمن من و دشمن خودتان را دوست مگیرید که به آنها مهربانی کنید، در حالی که آنان به دین حقّی که برای شما آمده است، کفر ورزیدند و پیامبر و شما را به خاطر ایمان شما به پروردگارتان آواره کردند. با آنان سَر و سِرّ دوستانه دارید و من به آنچه پنهان می دارید و آنچه آشکار می دارید، آگاه ترم و هر کس از شما چنین کند ، بی گمان از راه راست، گم راه می گردد» . آیه، طبق نظر مفسّران، بدون هیچ تردید، درباره حاطب بن ابی بَلْتَعه است، پس از این که نامه ای به سوی قریش فرستاد. (2) و نیز فرموده است: «فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَرِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَهٌ . (3) آن گاه ، بیماردلان را می بینی که در کار آنان می کوشند و می گویند : بیم آن داریم که بلایی بر سرمان بیاید» . که مراد، عبد اللّه بن اُبَی است و مفسّران، یکسر، همین شأن نزول را آورده اند. (4) بدین ترتیب، روشن می شود که این نکته گیریِ برخی از مفسّران، نه از سر تحقیق، بلکه به انگیزه تردیدافکنی در فضیلتی بزرگ است، که از این موارد، کم نیست. آیه، به روشنی، «ولایت» را در اللّه و پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام منحصر کرده است. پُر

.

1- .ممتحنه ، آیه 1 .
2- .تفسیر الطبری : ج 14 جزء 28 ص 58 ، التبیان : ج9 ص576 .
3- .مائده ، آیه 52 .
4- .تفسیر الطبری : ج 4 جزء 6 ص 278 ، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید : ج 2 ص 197 .

ص: 510

واضح است که اگر ولایت را به معنای «نصرت» و یا «محبّت» بگیریم، این انحصار، به هیچ روی ، وجهی نخواهد داشت. (1) در این جا برآنیم که تلاش های پیامبر خدا را برای تعیین امامت و روشن ساختن رهبری آینده امّت نشان دهیم. اشاره نمونه وار به آیات، برای آن است که جایگاه وحی الهی در این تلاش، روشن گردد و معلوم شود که پیامبر صلی الله علیه و آله با تفسیر، تأویل وتبیین این آیات، روشنگری در جهت تثبیت ولایت را به کمال رسانده است.

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 119 (ولایت علی ، ولایت خدا و پیامبر است) ، برای اطلاع بیشتر رجوع شود به المیزان فی تفسیر القرآن : ج 6 ص 8 به بعد ، الکشّاف : ج 1 ص 347 .

ص: 511



(9) احادیث هدایت

(9)احادیث هدایتپیشوایی امّت، هدایتگریِ مردمان به سرمنزل مقصود است و رهنمونی است به مقصد والا و مقصود اعلی. هدایت نایافتگان، چگونه می توانند به دور از درکِ اعماقِ آموزه های دین، جامعه را بدان سو رهنمون شوند؟ پیامبر خدا، این هادی امّت و پیشوای آینده نگر مؤمنان، باید فردای امّتش را به گونه ای رقم زند که مردم، به جای آب، به دنبال سراب نروند. این چنین است که علی علیه السلام را در جایگاه هدایت می نشانَد و در تفسیر آیه : «إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ؛ (1) تو، تنها هشدار دهنده ای و هر قومی، هدایتگری دارد» ، علی علیه السلام را مصداق والای «هدایتگر» معرّفی می کند: «المُنذِرُ أنَا ، وَالهادی عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ» . هشداردهنده منم و هدایتگر، علی بن ابی طالب است. (2)

.

1- .رعد ، آیه 7 .
2- .ر . ک : ج 2 ص 179 (احادیث هدایت) .

ص: 512



(10) احادیث عصمت

(10)احادیث عصمتعصمت، به معنای «مصونیت از گناه، خطا، جهل و ناهنجاری های رفتاری» ، از ویژگی های قطعی پیامبران الهی است و گویا هیچ فِرقه ای از فرقه های اسلامی، در معصوم بودن پیامبران، تردیدی روا نداشته است. به تصریح قرآن، پیامبران علیهم السلاممعصوم اند . متکلّمان و عالمان مسلمان نیز بر این حقیقت، معترف اند، مگر این که برخی در حدّ و حدود آن، سخن داشته باشند، وگرنه اصل موضوع، بی گمان، مورد اتّفاق است. شیعه که بر وجود «نص (متن صریح)» در پیشواییِ پس از پیامبر خدا پای می فشارد و بر اساس متون استوار، اصل امامت را برپا می دارد، طبق احادیث فراوان نبوی و دلایل عقلی متعدّد (که در جای خود تنقیح شده اند)، معتقد به ضرورت وجود ویژگی های پیامبر خدا، جز دریافت وحی، در امام و جانشین اوست. عالمان و متکلّمان شیعه، در برابر فِرق دیگر اسلامی ، بر این اصل ، تأکید ورزیده و در برابر آن دسته از جریان های موجود در حوزه فرهنگ اسلامی که چنین جایگاهی را برای جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله ، منصوص (تصریح شده توسّط پیامبر خدا) ندانسته اند، معتقد به لزوم آن شده اند.

.


ص: 513

چراییِ این مواضع و تحلیل تاریخی و فکری این مسائل، از ظرفیت این بحث، بیرون است ؛ امّا در مقام کنونی که در پی گزارش نمودنِ تلاش های پیامبر خدا برای استوارسازی امامت علی علیه السلام و طرح پیشوایی آن بزرگوار هستیم، اشاره داشتن گذرا به آن را، پیش از بازگویی چگونگی طرح این حقیقت، بجا می دانیم. عالمان، متکلّمان و مفسّران شیعه، از دیرباز برای اثبات طهارت و عصمت امامان و اهل بیت علیهم السلاماز جمله به «آیه تطهیر» استدلال کرده اند؛ استدلالی استوار که استواری و متانت آن در جای خود ، باز گفته شده است. آنچه اکنون در فضای بحث ما، در نگریستن بدان ضروری است، چگونگی طرح این مسئله توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و شیوه بیان آن است. پیامبر صلی الله علیه و آله پس از آن که این آیه را بر مردمان خواند، روزها و ماه ها، هنگامی که برای نمازْ بیرون می آمد، بر آستانه خانه علی علیه السلام می ایستاد و بلند فریاد می زد : «الصَّلاهَ یا أهلَ البَیتِ» . ای اهل بیت، نماز! (1) بدین ترتیب، در این که «اصحاب کسا» مصداق «اهل بیت»اند، و این که علی علیه السلام چهره برجسته این مجموعه است ، تردیدی نیست ؛ امّا در نگاه ما، آنچه مهم تر جلوه می کند، این است که پیامبر خدا، با آن همه تأکید و تنبّه و تصریح بر «عصمت» و «طهارتِ» اهل بیت، و حتّی پس از علنی کردن این فضیلت، پیوسته این جمله را تکرار می کرد که : «أنَا حَربٌ لِمَن حارَبَکُم ، وسِلمٌ لِمَن سالَمَکُم» .

.

1- .اهل بیت در قرآن و حدیث : بخش یکم / فصل چهارم : درود فرستادن پیامبر بر اهل بیت و تخصیص ایشان در امر به نماز .

ص: 514

من ، با کسی که با شما می جنگد ، در جنگم و با کسی که با شما صلح می کند ، در صلحم . جز مطرح کردن زعامت و پیشوایی آینده و تأکید ورزیدن بر آن نیست. گویا پیامبر صلی الله علیه و آله با تفسیری روشن و آگاهی آفرین از آیه : «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْیَا الَّتِی أَرَیْنَکَ إِلَا فِتْنَهً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْءَانِ ؛ (1) و رؤیایی را که به تو نمایاندیم و درخت نفرین شده در قرآن را، جز برای آزمون مردم، قرار ندادیم» ، خانواده ای را معرّفی کرده است که بر جامعه اسلامی، چنگ خواهد انداخت و ستم و ستمگری را روا خواهد داشت و گویا با تشبیه آنان به بوزینه، به هویّت میمون وار آنان ، تصریح نموده و جامعه را از این که روزگاری، دین و آرمان والای الهی را به آنان بسپرند، بر حذر داشته است. (2) از سوی دیگر نیز با مطرح کردن «اهل بیت» به عنوان انسان های پاک، منزّه و پیراسته جان، پیشوایان و رهبران استوار، ارجمند و آگاه ، راه آینده را مشخّص کرده است. (3) آیه تطهیر، در بیان نمودن مناقب و فضایل «آل اللّه » و نشان دادن جایگاه والای

.

1- .اسراء ، آیه 60 .
2- .ر . ک : تفسیر آیه و هشدار پیامبر خدا در : شرح نهج البلاغه : ج 9 ص 218 . ابن ابی الحدید ، این مطلب را به نقل از مفسّران آورده است و به نقل از عمر (: ج 15 ص 175) که در این نقل آمده است : هیچ کس تردیدی ندارد که خداوند از «شجره ملعونه (درخت نفرین شده)» ، بنی امیّه را مراد کرده است . نیز ، ر.ک: تاریخ الطبری : ج 10 ص 58 ، کتاب النزاع و التخاصم: ص 79، الجامع لأحکام القرآن : ج 10 ص 286، فتح القدیر : ج 3 ص 239، الدر المنثور : ج 4 ص 191، نورالثقلین : ج 3 ص 179.
3- .ر . ک : معالم الفتن (نظرات فی حرکه الإسلام و تاریخ المسلمین)، سعید ایّوب : ج 1 ص 43121 . سعید ایّوب با هوشمندی ستایش انگیزی این دو آیه را در بستر تاریخی آنها، هشداری دانسته است بر آینده امّت اسلامی و راهنمایی امّت برای این که پلیدان را از پاکان بازشناسند و در وا سپردن نظام جامعه به کسان، احتیاط را از دست نهِلَنْد تا فرجامی ناهنجار نداشته باشند ؛ امّا... .

ص: 515

آنان، نقشی بس بزرگ دارد . راز آن همه تأکید و تنبّه پیامبر خدا برای روشن ساختن مراد این آیه و نیز تلاش امامان علیهم السلامدر این راه و ستیز بی امان بنی امیّه و مفسّران درباری برای دور داشتن آن از آل اللّه (و دست کم، برای شریک ساختن دیگران در فضیلت آن)، گویایی و رسایی مفهوم آن در دلالت داشتن بر طهارت و عصمت علی علیه السلام و نهایتا طهارت و عصمت اهل بیت علیهم السلاماست. افزون بر این آیه که پیامبر خدا در جهت ابلاغ آن و تطبیق آن بر اهل بیت علیهم السلامکوششی بی دریغ به کار برد ، روایات فراوانی وجود دارد که پیامبر خدا در آنها حق مداری، استوارگامی، راستگویی، فصل الخطابی، پاک دامنی، مینوسرشتی، پاک نهادی و درست کرداریِ علی علیه السلام را مطرح ساخته و بر آن ، تأکید ورزیده است. نیز علی علیه السلام را همبر قرآن و همسان کتاب خدا معرّفی کرده است ؛ یعنی : علی علیه السلام است که باید الگو، پیشوا و راهبر باشد و اوست که باید سخن نهایی را بگوید، و نه جز او. باید در این سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله اندیشید که: «عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ ، وَالقُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ» . علی با قرآن است و قرآن با او. «عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ ، وَالحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ» . علی با حق است و حق با علی. «عَلِیٌّ عَلَی الحَقِّ ؛ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الحَقَّ ، ومَن تَرَکَهُ تَرَکَ الحَقَّ» ، «عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ وَالقُرآنِ ، وَالحَقُّ وَالقُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ» . علی بر حق است. هر کس از او پیروی کند، حق را پیروی کرده و هر که او را وا نهد، حق را وا نهاده است.

.


ص: 516

و ... و این همه یعنی : علی علیه السلام نمی لغزد، نمی شکند، کژ نمی رود، استوار است ، در نهایت سلامت است، مستقیم است، حق نگر و حق مدار است و... . علی علیه السلام ، عنوان افتخارآمیز «عصمت» را بر پیشانی دارد و بدین سان، مردمان، در الگوگیری، پیروی و هدایتجویی از او، در امان اند و آیین و دینشان به سلامت است و ... . آنچه در این فصلْ بدان اشارت رفت، در ضمنِ متون بسیار، گزارش شده است. (1)

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 189 (احادیث عصمت) .

ص: 517



(11) احادیث علم

(11)احادیث علمچنان که اشاره کردیم، پیامبر صلی الله علیه و آله افزون بر زعامت سیاسی، مرجعیّت فکری امّت را نیز به عهده دارد. بدیهی است که امّت، در گذرگاه زندگانی، با ده ها گره فکری، فردی و اجتماعی رو به رو می شود. چه کسی باید این گره ها را بگشاید و ناپیداها را در برابر دید جامعه بنهد؟ چه کسی باید آیات الهی را تفسیر کند و آموزه های دین را بدانان بنمایانَد؟ پیامبر خدا که آیینش را جاودانه شمرده است، مرجعیّت فکری و علمی فردای امّت را در روزی که خود در میان امّت نیست، به چه کسی وا نهاده است؟ احادیث نبوی بسیاری که در منابع کهن پراکنده اند و از جمله، حدیث شکوهمند : «أنَا مَدینَهُ العِلمِ ، وعَلِیٌّ بابُها ؛ من شهر دانشم و علی، دروازه آن» ، نشانگر این است که پیامبر خدا، این جایگاه بلند را برای علی علیه السلام رقم زده است. افزون بر این که علی علیه السلام خود، جوشش شگفتی از درون برای دریافتن و فراگرفتن داشت، پیامبر صلی الله علیه و آله نیز علاقه شگرفی به آکنده ساختن جان وی از حقایق ربّانی داشت. پیامبر صلی الله علیه و آله با جمله : «أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها ؛ فَمَن أرادَ المَدینَهَ فَلیَأتِ البابَ ؛ من شهر دانشم و علی، دروازه آن. پس، هر کس قصد ورود به شهر را دارد، از دروازه اش

.


ص: 518

بیاید»، نشان داد که دانش راستین در علی علیه السلام است و نه جز او. (1) پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین لحظات عمرش، علی علیه السلام را فرا می خوانَد و اسرار دانش خویش را به آن بزرگوار می نمایانَد. پس از آن است که علی علیه السلام می فرماید : «حَدَّثَنی ألفَ بابٍ ، یَفتَحُ کلُّ بابٍ ألفَ بابٍ» . با من از هزار بابْ سخن گفت که هر یک، هزار باب بر من گشود. (2) و این چنین است که پیامبر خدا فریاد می زند : «أنَا دارُ الحِکمَهِ ، وعَلِیٌّ بابُها» . من خانه حکمتم و علی، درِ آن. (3) علی علیه السلام است آن تنها کسی که در معبر تاریخ توانست بگوید : «از من بپرسید، پیش از آن که مرا نیابید» (4) و علی علیه السلام است که اصحاب، بر سرِ بی مانندی او در دانش، اختلافی ندارند (5) و خود می فرماید: «وَاللّهِ ما نَزَلَت آیَهٌ إلّا وقَد عَلِمتُ فیمَ نَزَلَت ، وأینَ نَزَلَت ، وعَلی مَن نَزَلَت ؛ إنَّ رَبّی وَهَبَ لی قَلباً عَقولاً ، ولِساناً ناطِقاً» . به خدا سوگند ، آیه ای نازل نشد ، جز آن که دانستم درباره چه و در کجا و برای چه کسی نازل شده است. پروردگارم به من قلبی خردمند و زبانی گشاده بخشیده است. (6)

.

1- .ر . ک : ج 10 ص 479 (اهتمام فراوان پیامبر به آموزش علی) . نیز ، ر . ک : نفحات الأزهار : ج 10 و 11 و 12 .
2- .ج 10 ص 489 (هزار باب دانش به او آموخت).
3- .ج 10 ص 509 (دروازه حکمت پیامبر).
4- .ج 11 ص 421 (پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من پرسید).
5- .ج 10 ص 523 (دانشورترین امّت).
6- .ج 10 ص 551 (قرآن شناسی) .

ص: 519

و چه بلند است کلام امام حسن علیه السلام که پس از شهادت علی علیه السلام فرمود: «لَقَد فارَقَکُم رَجُلٌ بِالأَمسِ لَم یَسبِقهُ الأَوَّلونَ بِعِلمٍ ولا یُدرِکُهُ الآخِرونَ» . دیروز ، مردی از شما جدا شد که نه پیشینیان به علم او رسیدند و نه پسینیان به علم او خواهند رسید. (1) اینها و جز اینها که بسیارند همگی نشانگر آن اند که پیامبر خدا، با این تأکیدها و ترغیب ها، عملاً مرجع فکری آینده امّت و جایگاه جوشش دانش دین را نشان داده است، چنان که صحابه نیز به پیروی از ایشان ، به آن ، اقرار نموده اند. (2)

.

1- .ج 10 ص 524 ح 4862 .
2- .ج 10 ص 523 (دانشورترین امّت) .

ص: 520



(12) حدیث دوازده جانشین

(12)حدیث دوازده جانشیناز جمله احادیث مهم و شایان تدبّر و توجّه درباره چاره اندیشی برای آینده امّت، احادیثی هستند که تعداد جانشینان پیامبر خدا را مطرح می سازند. این احادیث که فراوان نقل شده و با طرق مختلف و در نقل های گونه گون و صحیح آمده اند ، (1) نشان می دهند که خلفای پیامبر خدا دوازده نفرند. یکی از نقل ها چنین است: «لا یَزالُ الدّینُ قائِماً حَتّی تَقومَ السّاعَهُ أو یَکونَ عَلَیکُمُ اثنا عَشَرَ خَلیفَهً کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ» . این دین، برقرار می ماند تا این که قیامت برپا شود و تا دوازده خلیفه بر شما فرمان برانند که همگی آنان از قریش اند. (2) و نقل دیگری از آن، بدین گونه است: عَن جابِرِ بنِ سَمُرَهَ قالَ : کُنتُ مَعَ أبی عِندَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَسَمِعتُهُ یَقولُ : «بَعدِی اثنا عَشَرَ خَلیفَهً» ، ثُمَّ أخفی صَوتَهُ ، فَقُلتُ لِأَبی : مَا الَّذی أخفی صَوتَهُ ؟ قالَ : قالَ : «کُلُّهُم مِن بَنی هاشِمٍ» .

.

1- .برای نمونه ، ر . ک : صحیح مسلم : ج 3 ص 1451 باب 33 (الناس تبع لقریش والخلافه فی قریش) . نیز ، ر . ک : المعجم الکبیر : ج 2 ص 195199 و232 ، اهل بیت در قرآن و حدیث : بخش یکم / فصل پنجم ، إحقاق الحق : ج 13 ص 1 48.
2- .صحیح مسلم : ج 3 ص 1453 ح 1822 .

ص: 521

جابر بن سمره می گوید : با پدرم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بودم . شنیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «پس از من، دوازده جانشین خواهند بود». سپس صدایش را آهسته کرد. به پدرم گفتم : آنچه آهسته فرمود، چه بود؟ گفت : پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «همگی از بنی هاشم اند». (1) و در نقلی دیگر فرمود: «یَکونُ مِن بَعدِی اثنا عَشَرَ أمیراً» . پس از من، دوازده نفر امیرند. (2) با این گفته ها، پیامبر خدا چه چیزی را نشان داده است؟ آیا از واقعیّتی که رخ خواهد داد، سخن گفته است، یا از حقیقتی که باید باشد؟ آیا جانشینان خود را در آینه زمان، نشان داده است، یعنی هر آن کس را که بر این مَسند تکیه می زند؟ یا بر این حقیقتْ تکیه کرده است که دوازده نفرند، یعنی باید آنان باشند و نه جز آنان و تا فرجام روزگار، همین و بس؟ گویا تردید نباشد که پیامبر صلی الله علیه و آله جانشین معرّفی می کند ؛ یعنی کسانی را که پای در جای پای او می نهند و همچون او بر مردمان، حکم می رانند و چنانچه بر مسند خلافتْ تکیه زنند، چون او خلافت را به پیش خواهند برد ، گو این که کسانی کوشیده اند تا بر این کلام الهیِ پیامبر خدا، مصداق هایی بتراشند. (3) ابو جعفر بن محمّد بن سلامه اَزْدی طحاوی، بر این باور است که مراد از جانشینان، معاویه و فرزندش یزید و... هستند. (4) بر اساس این تفسیر، پیامبر صلی الله علیه و آله اینان را خلفای خود ، معرّفی می کند که مردم،

.

1- .ینابیع المودّه : ج 3 ص 290 ح 4 .
2- .سنن الترمذی : ج 4 ص 501 ح 2223 .
3- .ر . ک : الإمامه وأهل البیت : ج 2 ص 54 که از این مصادیق ، یاد کرده است.
4- .شرح العقیده الطحاویّه:ص552، الإمامه وأهل البیت:ج2 ص56.

ص: 522

سخن آنان را بشنوند و از آنان اطاعت کنند!... از یزید! از عبد الملک بن مروان!باید گفت: «کَبُرَتْ کَلِمَهً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَ هِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَا کَذِبًا . (1) سخنی بزرگ از دهانشان بر می آید. جز دروغ نمی گویند» . چگونه می توان تصوّر کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله ، پیام آور کرامت، شرف، آزادی، صداقت و قداست ، برای خود، جانشینانی ستم پیشه، فسادگستر، تیره جان و جنایت پیشه معرّفی کند؟ (2) بدون هیچ تردیدی، اگر کسی اصل روایت را بپذیرد که چاره ای جز آن نیست ، باید به تفسیر شیعه اقرار کند که اینان، علی علیه السلام و فرزندان او هستند؛ همان کسانی که در برخی از روایاتِ پیامبر خدا، با اسم و به صراحت ، یاد شده اند ؛ چرا که : 1 . آنان دوازده نفر و شناخته شده اند، منطبق با حدیث؛ 2 . ائمّه، از قریش اند و آنان نیز از قریش؛ 3 . دیدیم که ذیل برخی از روایت ها، جمله : «همگی از بنی هاشم اند» بود. آنان نیز چنین اند و همه از بنی هاشم. مؤیّد این حقیقت، کلام بلند علی علیه السلام است: «إنَّ الأَئِمَّهَ مِن قُرَیشٍ غُرِسوا فی هذَا البَطنِ مِن هاشِمٍ ، لا تَصلُحُ عَلی سِواهُم ، ولا تَصلُحُ الوُلاهُ مِن غَیرِهِم» . امامان، از قریش اند ؛ چرا که درخت امامت را در خاندان بنی هاشم کِشته اند ، و دیگران، درخور آن نیستند و جز آنان، کسی صلاحیّت امامت ندارد؛ (3)

.

1- .کهف، آیه 5 .
2- .ر . ک : الإمامه وأهل البیت: ج 2 ص 5676 نگاشته محمّد بَیّومی مهران، از نویسندگان بزرگ اهل سنّت مصر و استاد دانشگاه اسکندریه که جنایات معاویه، یزید، عبد الملک و... را بر اساس متون تاریخی، نمایانده و آن گاه این سؤال را در پیش دید خواننده نهاده است که: آیا با این همه ، اینان خلفای پیامبرند؟!
3- .نهج البلاغه : خطبه 144 .

ص: 523

4 . آنان از اهل بیت پیامبرند و در انطباق روشن با آنچه در صفحات پیشین آوردیم و متون بسیار آن، گزارش خواهد شد؛ 5 . نام های آن بزرگواران ، به دقّت ، یاد شده است و چنان که اشاره کردیم، دقیقا با آنچه از امامان علیهم السلامدر تفسیر این جمله آمده، منطبق است؛ 6 . بر اساس روایات بسیار، پیامبر خدا، به تداوم امامت حضرت مهدی(عج) تا قبل از قیامت، تصریح کرده است؛ همو که آخرین امام از سلسله دوازده گانه امامان شیعه است. برخی از این روایت ها چنین اند: المَهدِیُّ مِنّا أهلَ البَیتِ یُصلِحُهُ اللّهُ فی لَیلَهٍ . مهدی، از ما اهل بیت است. خدا، کار او را در شبی سامان می دهد. (1) المَهدِیُّ مِن عِترَتی مِن وُلدِ فاطِمَهَ . مهدی، از عترت (خانواده) من، از فرزندان فاطمه است. (2) لَو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا إلّا یَومٌ لَبَعَثَ اللّهُ عزَّوجَلَّ رَجُلاً مِنّا یَملَؤُها عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً . اگر از دنیا جز یک روز نمانده باشد، خدای عز و جل مردی از ما را بر می انگیزد تا آن را از عدالت ، پر کند، همان گونه که از ستم ، پر شده است. (3) لا تَقومُ السّاعَهُ حَتّی یَلِیَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتی یُواطِئُ اسمُهُ اسمی . قیامت، برپا نمی شود تا آن که مردی از اهل بیتم که همنام من است، پیشوا شود. (4)

.

1- .سنن ابن ماجه : ج 2 ص 1367 ح 4085 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 183 ح 645 .
2- .سنن أبی داوود : ج 4 ص 107 ح 4284 . جالب توجّه است که ابو داوود ، روایت مورد بحث (اثنا عشر خلیفه) را در کتاب المهدیّ آورده است.
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 213 ح 773 ، سنن أبی داوود : ج 4 ص 107 ح 4283 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 10 ح 3571 ، مسند البزّار : ج 5 ص 225 ح 1832 .

ص: 524

الأَئِمَّهُ بَعدِی اثنا عَشَرَ ؛ تِسعَهٌ مِن صُلبِ الحُسَینِ ، وَالتّاسِعُ مَهدِیُّهُم . امامانِ پس از من، دوازده نفرند که نُه تن از نسل حسین اند و نهمین آنان، مهدیِ آنان است. (1) اکنون، در این باره و در تکمیل و تعمیم سخن، نکات دیگری می آوریم: نکته نخست. چنان که اشاره کردیم، حدیث «دوازده جانشین» یا «دوازده امیر» به روایت جابر بن سمره، حدیثی مشهور با طرق مختلف و نقل های گونه گون است که بیشترین کسانی که آن را گزارش کرده اند، بر این باورند که پیامبر خدا آن را در «حَجّه البلاغ» فرموده است. جستجوی دقیق نقل های مختلف و گزارش های گونه گون، روشن می کند که پیامبر خدا، این سخن را در دو مکان فرموده است: 1 . مسجد النبی . بر اساس نقل مسلم و احمد بن حنبل، روایت جابر، بدین گونه است: در شامگاه روز جمعه ای که اسلمی سنگسار شد، شنیدم پیامبر خدا می گوید : «این دین ، همچنان برقرار...». (2) ماعز بن مالک اسلمی، که در این نقل از او یاد شده، قطعا در مدینه سنگسار شده است. (3) افزون بر آن، در نقل هایی به شنیدن این حدیث در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله تصریح شده است، از جمله در این نقل :

.

1- .کفایه الأثر : ص 23.
2- .صحیح مسلم : ج 3 ص 1453 ح 10 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 410 ح 20869 .
3- .ر . ک : صحیح البخاری : ج 5 ص 2020 ح 4969 و4970 ، صحیح مسلم : ج 3 ص 13191323 .

ص: 525

با پدرم به مسجد آمدم. پیامبر صلی الله علیه و آله خطبه می خواند... (1) که ظاهرا مراد، مسجد النبی است. 2 . حَجّه البلاغ . این نقل نیز از جابر بن سمره است. وی چنین می گوید که این سخن را در آن حجّ عظیم (2) و در سرزمین عرفات ، (3) شنیده است. نکته دوم. بهره گیری پیامبر خدا از اجتماع عظیم امّت در عرفات، برای علنی کردن این حقیقت، بسی آموزنده است. پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث ارجمند و سرنوشت ساز «ثقلین» را نیز، از جمله در این جایگاه عظیم و مراسم پرشکوه ، اعلام کرده است. به طور کلّی، در این مراسم بزرگ است که «ثقلین»، برای هدایت امّت، همسان و همبر مطرح می شوند، مصادیق عترت ، روشن می گردد و در پایان ، «ولایت» به عنوان «کمال دین» رقم می خورد و عدم ابلاغ آن، چونان تباه گشتن تمام رسالت ، تلقّی می گردد. گویا در این جمع، پیامبر خدا نگاهی دوباره به تمام دین و تأکید و تشریحی بر همه آیین دارد و نیز در این واپسین روزهای سفر، تأکید بر «حج» و «ولایت». امام باقر علیه السلام در این باره فرمود : پیامبر خدا ، حج گزارد... . (4) نکته سوم. برخی از نقل های حدیث، نکته ای سؤال انگیز و شایان توجّه دارند. برخی از نقل ها، حدیث را تا جمله : «همه از قریش اند» دارند. این نقل ها گویای آن اند که جابر، این جمله را نشنیده است ؛ از پدرش سؤال کرده و او نیز گفته است که ادامه

.

1- .المعجم الکبیر : ج 2 ص 197 ح 1799 .
2- .ر . ک : مسند ابن حنبل : ج 7 ص 405 ح 20840 و20843 ، و ج 7 ص 408 ح 20857 ، و ج 7 ص 430 ح 20992 .
3- .ر . ک : مسند ابن حنبل : ج 7 ص 418 ح 20922 ، و ج 7 ص 424 ح 20959 و 20960 .
4- .ر . ک : ج 2 ص 217 (واقعه غدیر) .

ص: 526

کلام، «همگی از قریش اند» یا «همگی از بنی هاشم اند» بوده است. این گونه نقل ها، سه گونه اند: الف جابر فقط می گوید : «سپس پیامبر صلی الله علیه و آله سخنی گفت که نفهمیدم»، (1) یا «سپس پیامبر صلی الله علیه و آله سخنی گفت که بر من پوشیده ماند»، (2) بدون این که چرایی این پوشیدگی سخن و شنیده نشدن آن را بیان کند. ب جابر تصریح کرده است که : «چون پیامبر صلی الله علیه و آله صدایش را پایین آورد، من نشنیدم»، (3) یا «سپس پیامبر صلی الله علیه و آله به آهستگی سخنی گفت که من نشنیدم. پس به پدرم گفتم : آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله آهسته گفت، چه بود؟» (4) و یا «سپس پیامبر صلی الله علیه و آله صدایش را پایین آورد. پس به پدرم گفتم : شنیدم که پیامبر خدا فرمود : پس از من، دوازده تن امیرند . آنچه آهسته فرمود، چه بود؟ گفت : [این بود :] همگی از قریش اند » . (5) ج تصریح شده است که شنیده نشدن کلام پیامبر صلی الله علیه و آله برای آن بود که غوغا و تشنّج به وجود آمد و کلامِ پیامبر خدا در سر و صدا و فریادهای مردمان ، شنیده نشد. شگفت انگیز است این که پیامبر صلی الله علیه و آله سخن می گوید و مخاطبان، بر خلاف امر صریح الهی : «لَا تَرْفَعُواْ أَصْوَ تَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ ؛ 6 صداهایتان را از صدای پیامبر ، بالاتر مبرید» ، صدای خویش را چنان بلند می سازند که سخن پیامبر صلی الله علیه و آله ، در میان آن غوغا نامعلوم می گردد و راوی، آن را نمی شنود و برای آگاهی از ادامه کلام، به دیگران پناه می بَرَد، تا آن که می فهمد آن سخن، این بوده است : «همگی از

.

1- .المعجم الکبیر : ج 2 ص 197 ح 1799 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 427 ح 20976 و 20977 .
3- .المعجم الکبیر : ج 2 ص 196 ح 1794 .
4- .المعجم الکبیر : ج 2 ص 253 ح 2062 .
5- .حجرات، آیه 2.

ص: 527

قریش اند». تعبیرهای گونه گون این معنا، چنین است: سپس مردم ، همهمه کردند و سخن گفتند و من، کلام پیامبر صلی الله علیه و آله را از «همگی» نفهمیدم. (1) سخنی گفت که مردم نگذاشتند بشنوم. (2) سپس سخنی گفت که مردم نگذاشتند بشنوم. پس به پدرم (یا پسرم) گفتم : سخنی که مردم نگذاشتند بشنوم، چه بود؟ گفت [ این بود] : «همگی از قریش اند». (3) مردم ، داد و فریاد کردند و من نشنیدم که چه گفت. (4) درنگریستن و تأمّل در آنچه آوردیم، پژوهنده را به نکاتی رهنمون خواهد شد که خالی از فایده نیستند: 1 . نشان می دهد که ماجرای خلافت و سرنوشت آینده امّت، بسی حسّاسیت برانگیز بوده است. هم پیامبر صلی الله علیه و آله ، چون به جان کلام می رسد، آهنگ آن را فرو می آورد، هم مردم، چون می شنوند، واکنش نشان می دهند و جنجال می کنند و به پذیرش آن، تن نمی دهند. 2 . این که برخی روایات، «فرو کاستن کلام» و برخی، «جنجال و غوغا» را آورده اند، بعید نمی نماید که هر کدام از این تعبیرها، با موردی از نقل ، مرتبط باشد. جابر ، تصریح می کند که در مسجد، چون پیامبر صلی الله علیه و آله صدایش را پایین آورد، نفهمیدم

.

1- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 429 ح 20991، المعجم الکبیر : ج 2 ص 196 ح 1795 .
2- .صحیح مسلم : ج 3 ص 1453 ح 9 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 428 ح 20980 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 435 ح 21020 ؛ الخصال : ص 472 ح 23 .
4- .الخصال : ص 473 ح 29 .

ص: 528

و در حدیثِ نقل شده در المسند احمد بن حنبل، تصریح دارد که چون مردمْ جنجال کردند، نشنیدم. 3 . شایان توجّه ، این که در نقلی آمده است : چون پیامبر صلی الله علیه و آله صدایش را آهسته کرد، فرمود : «همگی از بنی هاشم اند». بعید نیست که ادامه کلام، به واقع، «همگی از بنی هاشم اند» بوده که این گونه غوغا آفریده و بسیاری از شنیدن آن، فریاد برآورده و بدان تن نداده اند. نکته ای که این موضوع را استوارتر می نمایاند، این است که در صحنه سازی سقیفه و در مشاجره های آن روز، سیاست بازان، به این سخن، استناد نکردند و نگفتند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «همگی از قریش اند»، با آن که این سخن، می توانست کارساز باشد. از این رو می توان گفت که ادامه کلام، «همگی از بنی هاشم اند» بوده است و بعدها و به هنگام تدوین آثار، مصلحت ، چنان دیده شده که «همگی از بنی هاشم اند»، به «همگی از قریش اند» تغییر یابد . به هر حال، این حدیث، با نقل های بسیار و طرق گونه گونی که مورد تأیید محدّثان اهل سنّت نیز قرار گرفته است، هیچ پیامی جز گزارش ولایت علی علیه السلام و فرزندانش ندارد و تصریحی بر خلافت علی علیه السلام پس از پیامبر خداست و نیز تأکیدی بر سیاست عظیم و استوار پیامبر صلی الله علیه و آله در تعیین آینده حاکمیت و پیشوایی امّت .

.


ص: 529



(13) حدیث سفینه

(13)حدیث سفینهپیامبر صلی الله علیه و آله سررشته امور را در میان امّت به دست دارد. دامنه جامعه اسلامی، هنوز چندان گسترده نیست . با این حال، این جامعه نوپای کوچک، با مسائل بسیاری از درون و بیرون مواجه است: مسائلی انحراف آفرین و دگرگونگر . جریان نفاق در درون جامعه، شکل گرفته و ارتداد برخی، در همان جامعه، صورت گرفته است و ... . پیامبر خدا به روزها و روزگاری می اندیشد که مشعل فروزان حیاتش خاموش می شود ، امّا امّت، باید راه را ادامه دهند. آنچه آوردیم، چاره اندیشی برای فردا و فرداهاست، در هنگامه شعله ور گشتن آتش فتنه و به خروش آمدن امواج گم راهی ها و ... و در همین سمت و سوست کلام بلند و والا و روشنگر دیگرِ پیامبر خدا؛ آن که به «حدیث سفینه» شهره است و یکی از نقل های آن، چنین است: «ألا إنّ مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح ؛ من رکبها نجا ، ومن تخلّف عنها هلک» . هان! مَثَل اهل بیتم در میان شما، همچون کشتی نوح است. هر کس به آن در آید، نجات یابد و هر کس از آن بازماند، هلاک گردد. چه تشبیه بیدارگر و تنبّه آفرینی!

.


ص: 530

پیامبر خدا به فتنه گری ها، آتش افروزی ها و جریان سازی ها در آینه زمان می نگرد و این همه را به امواج خروشان و غول پیکر دریا، همانند می سازد؛ امواجی که هر کس در کام آنها قرار گیرد،غرق شود و هر آن که در معرضش باشد، تباه گردد. چه بسا کسانی به پندارِ رهایی از این امواج بلند، پناهگاهی پنداری جویند و بدان جا در آیند ؛ امّا امواجْ فراز آیند و آنان را در کام خود، فرو برند. پس امّت ، باید هشیار و بیدار باشد، که تنها راه نجات ، در آمدن به «سفینه» اهل بیت علیهم السلام است و چنگ زدن به آموزه های آنان . و شگفتا از تحقّق آن امواج و به وجود آمدن پناهگاه های پنداری برای مردمان، پناهگاه هایی چون : عالم نماها، فرقه ها، جریان ها و... تا مگر مردمان، بدان سوی ها روانه شوند و از در آمدن به کشتی نجات حقیقی، بازمانند. در دلالت این حدیث بر وجوب اطاعت از اهل بیت علیهم السلامتردیدی نیست. مگر می شود خردمندی، امواج خروشان را بنگرد و در رهایی جویی از آنها تردید کند؛ امواجی که در کام آنها افتادن ، همان است و غرق شدن، همان! دیگر آن که پیامد قطعی این روی آوردن به سفینه، هدایت یافتگی و رهایی از امواج تباهی آفرین است. دیگر آن که این سفینه، نجاتبخش است. پس این عزیزان، معصوم اند و به دور از خطا و... . (1)

.

1- .برای اطّلاع کامل از متن و سند «حدیث سفینه» و مباحثی که پیرامون آن مطرح است، ر . ک : نفحات الأزهار ، ج 4 و نیز : اهل بیت در قرآن و حدیث : بخش دوم / فصل دوم : منزلت اهل بیت .

ص: 531



(14) حدیث ثقلین

(14)حدیث ثقلیناز جمله چاره اندیشی های پیامبر خدا برای آینده امّت و جلوگیری از گسترش ضلالت و جهالت و حیرت در جامعه، تلاش برای تعیین مرجع علمی و نشان دادن جهت گیری استوار برای حرکت های فکری و بیان چگونگی تفسیر قرآن و مکتب و سرچشمه آن است. شاید این حقیقت، روشن ترین گونه خود را در «حدیث ثقلین» نشان داده است. حدیث ثقلین، با محتوایی واحد و گونه های بیانیِ مکرّر، بارها و بارها به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله در مکان های مختلف : عَرَفه، مسجد خَیف، غدیر خُم، حجره شریفش به هنگام شدّت بیماری در آخرین لحظات زندگانی و ... بیان شده است . افزون بر اهل بیت علیهم السلام، بسیاری از صحابیان نیز آن را گزارش کرده اند و کسانی بسیار از تابعیان و عالمان، بر استواری آن ، تأکید ورزیده اند. (1) یکی از گونه های مختلف نقل این حدیث، چنین است: «إنّی تارِکٌ فیکُم ما إن تَمسَّکتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدی ، أحَدُهُما أعظَمُ مِنَ الآخَرِ ؛ کِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَی الأَرضِ ، وعِترَتی أهلُ بَیتی ، ولَن یَتَفَرَّقا حَتّی یَرِدا

.

1- .ر . ک : نفحات الأزهار : ج 2 ص 90، و نیز : اهل بیت در قرآن و حدیث : بخش سوم / فصل یکم : مهم ترین ویژگی های اهل بیت .

ص: 532

عَلَیَّ الحَوضَ ، فَانظُروا کَیفَ تَخلُفونی فیهِما» . من، در میان شما چیزی به یادگار می نهم که پس از من تا وقتی بدان چنگ درزنید، هرگز گم راه نگردید. یکی از آن دو، بزرگ تر از دیگری است : کتاب خدا، که ریسمانی کشیده شده از آسمان به زمین است ، و عترتم، اهل بیتم. هرگز این دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض [ کوثر]، بر من وارد آیند. پس بنگرید در نبودنِ من، چگونه با آن دو رفتار می کنید. (1) این ، کلامی است شکوهمند، منقبتی است بزرگ، فضیلتی است بی نظیر، هدایتی است سعادت آفرین، رهنمودی است ضلالت زدا و... ! نکته اوّل که مهم ترین نکته است این که کلام رسا و گویای پیامبر صلی الله علیه و آله می نمایانَد و هیچ تردیدی را برنمی تابد، مرجعیّت بخشیدن به اهل بیت علیهم السلام و وجوب پیروی از آنان در اقوال، افعال و ... است. بر این حقیقت والا، بسیاری از عالمان، تصریح کرده اند . از جمله ، متکلّم بزرگ اهل سنّت، سعد الدین مسعود بن عمر تفتازانی می گوید : پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را در این که چنگ زدن به آنها رهایی بخشِ از گم راهی است، با کتاب خدا همراه کرده است و معنای چنگ زدن به کتاب، جز دانش اندوزی و رهجویی نیست. پس درباره عترت نیز چنین است. (2) نکته دیگر ، آن که بزرگ ترین رسالت و مسئولیّت پیامبر خدا، هدایتگری و تلاش در جهت ضلالت زدایی است. از سوی دیگر، روشن ترین و بدیهی ترین واجب برای مسلمانان، تمسّک به هر آن چیزی است که هدایت می آفریند و ضلالت می زداید. بدین سان، پیامبر خدا با جمله : «تا به آن دو چنگ زده اید، هرگز گم راه نشوید»،

.
این واجبِ مؤمنان را پیش دید آنها نهاده است. آیا کسی می تواند در وجوب پیروی از «عترت» که هدایت آفرین و گم راهی زداست، تردید کند؟! نکته سوم ، آن که تمسّک به این دو «گران بها»، برای رسیدن به مقصد والا و مقصود اعلی و دستیابی به هدایت ، بسنده است و در ورای آن، جز ضلالت نخواهد بود : «فمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَا الضَّلَلُ . (1) و پس از حق، چه چیزی است ، جز گم راهی؟» . نکته چهارم ، آن که حدیث ثقلین، بدون هیچ تردیدی، «عصمت» عترت را رقم زده است . یکی بدان جهت که پیامبر خدا، بدون هیچ قید و شرطی، تمسّک بدانها را لازم شمرده است. در این صورت، آیا می توان تصوّر کرد که او امّت را به کسانی که خود در لغزش اند، ارجاع داده و بدون قید و شرط، چنگ انداختن به آموزه های آنان را لازم شمرده باشد؟! دیگر آن که آنان، همبر قرآنی هستند که هرگز باطل در آن، راه ندارد. پس آنان نیز چنین خواهند بود. جهت دیگر آن که تمسّک به آنها، سدّی در برابر گم راهی است. اگر گم راهی بر کسانی روا باشد، کی گم راهی زدا توانند بود؟!

.

1- .یونس، آیه 32.

ص: 534



(15) حدیث غدیر

اشاره

(15)حدیث غدیرگفتیم که پیامبر خدا از آغازین روزهای ابلاغ پیام رسالت، بر امام و پیشوای پس از خود نیز تأکید ورزید و جای جای و در مواضع مختلف، در درازنای 23 سال رسالت، با تعبیرهای مختلف و گفتارهای گونه گون، «حق» را آشکار نمود و پیشوایِ پس از خود را با ویژگی های والا به گونه ای معیّن و مشخّص در پیش دیده ها نهاد و گفتیم که این حق گزاری ها و ابلاغ حق و نشان دادن آینده پیشوایی، در واپسین حجّ پیامبر خدا (حجّه الوداع) به اوج رسید و با فرمان الهی، ولایت، «ابلاغ» شد و بدین سان، این حج، «حَجّه البَلاغ» (1) نام گرفت. پیامبر خدا، به سال دهم هجرت، آهنگ حج کرد و مردمان را از این قصد، آگاهانْد. بدین سان، کسان بسیاری برای حج گزاری راهی مکّه شدند تا با پیامبر خدا حج بگزارند و مناسک حج را از آن بزرگوار بیاموزند. پیامبر صلی الله علیه و آله با مسلمانان ، حج گزارد و به سوی مدینه حرکت کرد. در روز هجدهم ذی حجّه، پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که کسان بسیاری پیش تر از او و قافله های بسیاری نیز پس از وی حرکت می کردند، به سرزمینی با نام «غدیر خم»، در وادی جُحفه (محلّ جدا شدن راه اهل مدینه و مصری ها و ...) رسید، در شرایطی که آفتاب، اوج گرفته

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 217 (واقعه غدیر) .

ص: 535

بود و بی امان، بر زمینْ حرارت می ریخت . پیامبر صلی الله علیه و آله به فرمان الهی، دستور داد که سواران و پیادگان توقّف کنند و رفتگان باز آیند و آیندگان برسند. حرارت نیم روز، مردمان را می آزُرد و لباس ها و مَرکب ها سایه بان شده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله بر انبوهی از جهاز شتران، فراز رفت و خطبه آغاز کرد. خدای را سپاس گفت و از این که به زودی از میان آنان خواهد رفت، پرده برگرفت و از آنان خواست که درباره چگونگی رسالت گزاری وی، گواهی دهند. مردمان، یکسر فریاد برآوردند: گواهی می دهیم که تو ابلاغ کردی و خیرخواهی و مجاهده نمودی. پس خدا به تو جزای خیر دهاد! آن گاه، برای آماده سازی مردمان برای شنیدن پیام آخرین، بارها از صداقت خویش در ابلاغ و از «ثقلین» سخن گفت و جایگاه والای خود را در میان امّت، برنمود و بر اولویّت خود بر آنان، گواهی خواست که پاسخ های بلند و یک صدا شنید. آن گاه، دست علی علیه السلام را گرفت و فراز آورد و با شکوهی شگرف و فریادی بس رسا فرمود: مَن کُنتُ مَولاه ، فعلیٌّ مولاه . هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست. پیامبر صلی الله علیه و آله سه بار ، این جمله را تکرار کرد و برای پذیرندگان ولایت علی علیه السلام و دوستداران و یاوران او دعا کرد. بدین سان، پیامبر خدا در تداوم آن روشنگری ها و اعلام حق ها، در نهایت تدبیر و آگاهی و در میان ده ها هزار انسانِ به حج آمده از اقالیم قبله، «ولایت و خلافت علی علیه السلام » را رقم زد و «حقّ خلافت» و «خلافت حق» را نشان داد. آن روز، هیچ کس در این حقیقت، تردید نکرد و در این که پیامبر صلی الله علیه و آله با این

.


ص: 536



1 . سند حدیث

عبارت ها، علی علیه السلام را به ولایت و امامتْ منصوب ساخت، تردیدی روا نداشت. اگر کسانی گرانْ جانی کردند، به سبب محتوا و مفاد پیام نبود. آن گونه کسان، به لحاظ تیره جانی در این که این حرکتْ «وحیانی» باشد، سخن داشتند. به هر حال، کسان بسیاری به محضر علی علیه السلام شتافتند و «امارت و ولایت» وی را تهنیت گفتند. بدین سان ، روشن است که در آن روزگاران، این حقیقت، تردیدبَردار نبود. از جمله، کلام عمر بن خطّاب را بنگرید: مبارکت باد ، ای پسر ابو طالب! امروز، ولیّ هر مؤمن شدی. (1) امّا پس از پیامبر خدا، رَوند طبیعی کارها دگرگون شد. کسانی جریان را وارونه ساختند و جامه خلافت را بر قامتی دیگر کشیدند . اینان ، هرگز در این همه فضل ها و فضیلت ها، تردیدی روا نداشتند ؛ بلکه بهانه هایی دیگر تراشیدند. آنان پس از روزگاری کوشیدند که از یک سو در «دلالت» این حدیث شریف بر امامت و ولایت، تردید کنند و از دیگر سو، در «سند» آن. متون بسیار و گونه گون این حدیث را در این مجلّد ، آورده ایم. اکنون می خواهیم بر پایه آن گزارش ها و دیگر آگاهی ها، با نگاهی به چگونگی محتوا، سند و دلالت حدیث، اندکی از حقایق نهفته را درباره این کلام بلند ، بنمایانیم.

1 . سند حدیثحدیث غدیر، از مشهورترین و بلندآوازه ترین احادیث نبوی است و بسیاری از محدّثان و عالمان، بر استواری و بلکه بر تواتر آن، تأکید کرده اند. (2) ابن کثیر می گوید: حدیث «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست»، چنان به تواتر نقل

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 277 (تبریک رهبری) .
2- .ر . ک : نفحات الأزهار : ج 6 ص 377 .

ص: 537

شده که متیقّن است آن را پیامبر صلی الله علیه و آله گفته است. (1) و ذهبی در رساله خود گفته است : حدیث «هر که من مولای اویم ، پس علی مولای اوست» ، از متواترات است و قطعی است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را فرموده است و عدّه زیاد و گروه های متفاوتی با طریق های صحیح و حَسَن و ضعیف و مردود ، آن را نقل کرده اند که من آنها را می آورم... . (2) علّامه عبد الحسین امینی، حدیث غدیر را از صد و ده تن از صحابیان ، گزارش و در پایان، تأکید نموده است که آنچه او گزارش کرده، تمام آن چیزی نیست که وجود دارد. (3) محقّق فقید، سیّد عبد العزیز طباطبایی رحمه اللهدر پانوشت این سخن گفته است: صحابیانی دیگر جز آنان که علّامه امینی معرّفی کرده ، روایت غدیر را گزارش کرده اند که همه آنها را در کتاب علی ضفاف الغدیر (4) یاد کرده ام. در الغدیر، فهرست بلندی از اقوال تابعیانی که حدیث غدیر را نقل کرده اند نیز آمده است. عالم جلیل القدر، مدافع نستوه ولایت، میر حامد حسین هندی نیز بخش بزرگی از اثر بی مانندش، عبقات الأنوار را ویژه حدیث غدیر ساخته، سند آن را به تفصیلْ گزارش کرده و در نقد دیدگاه کسانی که به عدم تواتر آن باور دارند، به تفصیل تمام، سخن گفته و نا استواری این دیدگاه را روشن ساخته است. (5)

.

1- .البدایه والنهایه : ج 5 ص 214 .
2- .رساله طرق حدیث «مَن کنت مولاه فعلیٌّ مولاه» : ص11 .
3- .الغدیر : ج 1 ص 144 ، طبع جدید.
4- .این کتاب ، حاصل حاشیه ها و استدراکات سیّد عبد العزیز طباطبایی رحمه الله بر الغدیر بود که به علّت فوت ایشان ، فرصت انتشار مستقل نیافت؛ امّا ظاهرا در طبع جدید الغدیر ، پانوشت شده است. (م)
5- .نفحات الأزهار : ج 6 ص 378 به بعد.

ص: 538

گویا سخن گفتن از سند حدیث و استواری گزارش آن در منابع حدیثی، سخنی زاید باشد. از این رو ، گفتار تنی چند از محدّثان را می آوریم و بحث را در بُعد دیگری از آن ادامه می دهیم: حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین، حدیث غدیر را نقل کرده و پس از آن ، در یک مورد نوشته است: این حدیث، مطابق شرط شیخین (بخاری و مسلم)، صحیح است ؛ ولی این دو، آن را نقل نکرده اند. (1) نیز در موردی دیگر ، پس از نقل آن، نوشته است: سند این حدیث، صحیح است و آن دو، نقلش نکرده اند. (2) ترمذی، پس از نقل این حدیث در السنن، نوشته است: این حدیث، نیکو و صحیح است. (3) ذهبی نیز نوشته است: این حدیث، قطعی و تردید ناپذیر است. ذهبی، در ذیل شرح حال ابن جریر طبری نوشته است: چون به ابن جریر خبر رسید که ابن ابی داوود به حدیث غدیرِ خُم ایرادی گرفته است، کتاب الفضائل را نوشت و در «صحیح» بودن سند حدیث، سخن راند. من، یک جلد از طرق این حدیث را به روایت ابن جریر دیدم و از کار او و فراوانی طرق این حدیث ، به شگفت آمدم. (4)

.

1- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 118 ح 4576 .
2- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 631 ح 6272 .
3- .سنن الترمذی : ج 5 ص 633 ح 3713 .
4- .تذکره الحفّاظ : ج 2 ص 713 ح 728 . برای آگاهی از اهمیّت کتاب طبری، ر . ک : الغدیر فی التراث الإسلامی : ص 35 .

ص: 539



2 . دلالت حدیث

ابن حجر نیز می گوید: و امّا حدیث «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست» را تِرمِذی و نسایی نقل کرده اند و آن، جدا طرق فراوانی دارد. ابن عقده آنها را در کتابی مستقل گرد آورده است و بسیاری از اسناد آن، صحیح و نیکوست. (1) کتاب ابن عُقده با عنوان حدیث الولایه، تا حدود قرن دهم در اختیار عالمان بوده است. سیّد بن طاووس درباره آن نوشته است: و در آن، تصریح پیامبر صلی الله علیه و آله به ولایت علی علیه السلام را با صد و پنجاه طریق، روایت کرده است (2)

(3) ابن عساکر نیز در موارد متعدّدی از اثر عظیمش، از این حدیث یاد نموده و فقط در یک مورد، نود طریق آن را یاد کرده است، (4) و چنین است یادکرد بسیاری دیگر از محدّثان و مفسّران و عالمان. با این همه، اگر کسی یا کسانی، در صدور حدیث و یا چگونگی نقل آن تردید روا دارند، بی گمان از سَرِ استکبار و رویارویی با حق است و نه چیز دیگر.

2 . دلالت حدیثاز آنچه در آغاز سخن آوردیم و پس از این نیز گسترده تر بدان خواهیم پرداخت و نیز با دیدن متون (نصوص) بسیار آن، روشن می شود که در آن روز ، کسی تردید نکرد که جمله : «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست» ، سرپرستی، تولیت امور، امامت و پیشوایی را می رسانَد.

.