گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
1 / 11 اعتراض امام به نتیجه اجتماع سقیفه



1 / 11اعتراض امام به نتیجه اجتماع سقیفه9501.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :امام علی علیه السلام در خطبه ای که از امر خلافت شِکوه می کند : هان! به خدا سوگند ، فلان شخص ، جامه خلافت به تن کرد و می دانست که من ، محور گردش آسیاب خلافتم . سیلاب [فضائل] از ستیغ بلندم ریزان است و مرغ [ اندیشه ]از رسیدن به قلّه ام ناتوان . پس ، دامن از خلافت بر کشیدم و پهلو از آن پیچیدم و نیک اندیشیدم که یا بی یاور بستیزم و یا بر این تیرگی و ظلمت ، شکیب ورزم ؛ ظلمتی که در آن ، بزرگ سالانْ فرتوت و خردسالانْ پیر گردند و مؤمن ، تا لحظه دیدار پروردگارش ، در آن به رنج و زحمت باشد . دیدم که شکیبایی خردمندانه تر است . پس با خاری در چشم و استخوانی در گلو و با این که میراثم را به تاراج رفته می دیدم ، شکیب ورزیدم .9499.امام علی علیه السلام :امام علی علیه السلام :کسی گفت : ای پسر ابو طالب! تو بر این کار (خلافت) ، حریصی! گفتم : «به خدا سوگند که شما حریص تر هستید ، با وجود آن که از آن دورترید و من بدان مخصوص تر و نزدیک ترم . من ، حقّم را می خواهم و شما ، میان من و آن ، جدایی می اندازید و مرا از رسیدن به آن باز می دارید» .

چون او را در میان حاضران ، با برهان کوبیدم ، در مانْد . گویی که مبهوت شده بود و نمی دانست چه پاسخی دهد .

خدایا! من از تو در برابر قریش و هر کسی که یاری شان می کند ، کمک می خواهم ؛ چرا که آنان پیوند خویشاوندی ام را گسستند و منزلت شکوهمندم را کوچک شمردند و همگی در امر [ خلافت ]که حقّ من است ، با من ستیزه کردند و سپس گفتند : می توانی حقّت را بگیری و می توانی آن را وا نهی .

.


ص: 530

9500.امام علی علیه السلام :عنه علیه السلام یَصِفُ حالَهُ قَبلَ البَیعَهِ لَهُ : فَنَظَرتُ فَإِذا لَیسَ لی مُعینٌ إلّا أهلُ بَیتی ، فَضَنِنتُ بِهِم عَنِ المَوتِ ، وأغضَیتُ عَلَی القَذی ، وشَرِبتُ عَلَی الشَّجا ، وصَبَرتُ عَلی أخذِ الکَظَمِ وعَلی أمَرَّ مِن طَعمِ العَلقَمِ . (1)9501.امام علی علیه السلام :عنه علیه السلام فِی التَّظَلُّمِ وَالتَّشَکّی مِن قُرَیشٍ : اللّهُمَّ إنّی أستَعدیکَ عَلی قُرَیشٍ ومَن أعانَهُم ؛ فَإِنَّهُم قَد قَطَعوا رَحِمی ، وأکفَؤوا إنائی ، وأجمَعوا عَلی مُنازَعَتی حَقّا کُنتُ أولی بِهِ مِن غَیری ، وقالوا : «ألا إنَّ فِی الحَقِّ أن تَأخُذَهُ ، وفِی الحَقِّ أن تُمنَعَهُ ، فَاصبِر مَغموما ، أو مُت مُتَأَسِّفا» ، فَنَظَرتُ فَإِذا لَیسَ لی رافِدٌ ، ولا ذابٌّ ، ولا مُساعِدٌ ، إلّا أهلَ بَیتی ، فَضَنِنتُ بِهِم عَنِ المَنِیَّهِ ، فَأَغضَیتُ عَلَی القَذی ، وجَرِعتُ رِیقی عَلَی الشَّجا ، وصَبَرتُ مِن کَظمِ الغَیظِ عَلی أمَرَّ مِنَ العَلقَمِ ، وآلَمَ لِلقَلبِ مِن وَخزِ الشِّفارِ. (2)9502.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإمام زین العابدین علیه السلام :بَینَما أمیرُ المُؤمِنینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ فی أصعَبِ مَوقِفٍ بِصِفّینَ ، إذ قامَ إلَیهِ رَجُلٌ مِن بَنی دودانَ ، فَقالَ : ما بالُ قَومِکُم دَفَعوکُم عَن هذَا الأَمرِ وأنتُمُ الأَعلونَ نَسَبا ، وأَشَدَّ نَوطا (3) بِالرَّسولِ ، وفَهما بِالکِتابِ وَالسُّنَّهِ ؟ !

فَقالَ : سَأَلتَ یا أخا بَنی دودانَ ولَکَ حَقُّ المَسأَلَهِ ، وذِمام الصَّهرِ ، وإنَّکَ لَقَلِقُ الوَضینِ (4) ، تُرسِلُ عَن ذی مَسَدٍ (5) ، إنَّها إمرَهٌ شَحَّت عَلَیها نُفوسُ قَومٍ ، وسَخَت عَنها نُفوسُ آخَرینَ ، ونِعمَ الحَکَمُ اللّهُ .

فَدَع عَنکَ نَهبا صیحَ فی حَجَراتِهِ . (6) .

1- .نهج البلاغه : الخطبه 26 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 271 .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 217 ، الغارات : ج 1 ص 308 ، کشف المحجّه : ص 248 ، الصراط المستقیم : ج 3 ص 43 ؛ الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 176 کلّها نحوه .
3- .ناطه : علّقه (المصباح المنیر : ص 630 «ناطه») . أی أشدّ تعلّقا بالرسول صلی الله علیه و آله .
4- .الوَضِین : بِطانٌ منسوج بعضه علی بعض ؛ یُشدّ به الرّحل علی البعیر کالحزام للسرج . أراد أنّه سریع الحرکه ، یصفه بالخفّه وقله الثبات کالحزام إذا کان رخوا (النهایه : ج 5 ص 199 «وضن») .
5- .کذا فی المصدر ، وفی نهج البلاغه : الخطبه 162 «تُرسل فی غیر سَدَد» وهو المناسب للسیاق .
6- .الأمالی للصدوق: ص 716 ح 986 عن أبی الأحوص المصری عن جماعه من أهل العلم عن الإمام الصادق عن أبیه علیهما السلام ، علل الشرائع: ص 146 ح 2 عن أبی الأحوص عمّن حدّثه عن آبائه عن الإمام الحسن علیه السلام ، الإرشاد : ج 1 ص 294 ، الفصول المختاره : ص 77 ، نثر الدرّ: ج 1 ص 287 ، المسترشد : ص 371 ح 122 والأربعه الأخیره من دون إسنادٍ إلیه علیه السلام وکلّها نحوه .

ص: 531

9503.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام در توصیف وضعیّتش ، پیش از آن که با وی بیعت کنند : نگریستم و دیدم که مرا جز خاندانم (بنی هاشم) ، یاوری نیست . پس دریغم آمد که آنان را به کام مرگ بفرستم . ناچار با خارِ خلیده در چشم ، دیده بر هم نهادم و با استخوانِ در گلو خزیده ، شربت صبر نوشیدم و اندوه و خشم خود را فرو خوردم و بر تلخ تر از عَلْقَم (1) صبر نمودم .9504.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام در دادخواهی و شکایت از قریش : خدایا! من از تو در برابر قریش و یاورانشان کمک می خواهم ؛ چرا که آنان پیوند خویشاوندی ام را بریدند و پیمانه[ی حقِّ ]مرا را واژگون ساختند و همگی در حقّی که بدان از دیگران سزاوارتر بودم ، با من ستیزه کردند و گفتند : «[ ممکن است ]حق را به دست آوری و [ ممکن است] آن را از دستت بگیرند . پس یا غمگینانه صبر کن و یا از غصّه بمیر» .

پس نگریستم . نه یاری یافتم و نه مدافع و یاوری ، جز خاندانم . دریغم آمد که آنان را به چنگال مرگ بسپارم . ناچار با خارِ خلیده در چشم ، دیده بر هم نهادم و با استخوانِ خزیده در گلو ، آب دهان را فرو بردم و برای فرو خوردن خشمم ، بر تلخ تر از عَلْقَم و دردناک تر از سوزش قلبِ دریده با تیغ ، صبر نمودم .9505.عنه علیه السلام :امام زین العابدین علیه السلام : که درودهای خداوند بر او باد هنگامی که امیر مؤمنان در سخت ترین وضعیّت معرکه صفّین بود ، مردی از بنی دودان به سوی او برخاست و گفت : چه شد که قومتان ( قریش) ، شما را از این مقام باز داشتند ، در حالی که شما با پیامبر صلی الله علیه و آله نسبتی نزدیک تر و پیوندی استوارتر و از کتاب و سنّت ، فهمی بهتر داشتید؟

[ امیر مؤمنان] فرمود : «ای برادر بنی دودانی! پرسیدی و حقّ پرسش و رابطه خویشاوندی داری ، اگرچه نااستوار و نسنجیده و نابجا می پرسی . (2) آن ، مقامی بود که گروهی، آزمندانه به آن چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و بهترین داور ، خداست :

پس ، غارتی را که در اطراف آن ، فریاد و هیاهو شده است ، وا گذار» . .

1- .علقم ، گیاهی در نهایت تلخی است .
2- .ترجمه لفظ به لفظ متن ، چنین بود : «تنگ مَرکبت سست است و افسار را رها کرده ای» . تَنگ ، تسمه ای پهن است که به کمر مَرکب می بندند و بدان ، بار را بر پشت چارپا محکم می سازند . مقصود امام علیه السلام در این جا ، نسنجیده بودن سخن پرسشگر است که در بحبوحه جنگ ، پرسش نامربوطی کرده است. (م)

ص: 532

9506.عنه علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام لِبَعضِ أصحابِهِ وقَد سَأَلَهُ : کَیفَ دَفَعَکُم قَومُکُم عَن هذَا المَقامِ وأنتمُ أحَقُّ بِهِ ؟ : یا أخا بَنی أسَدٍ ، إنَّکَ لَقَلِقُ الوَضینِ ، تُرسِلُ فی غَیرِ سَدَدٍ ، ولَکَ بَعدُ ذِمامَهُ الصِّهرِ ، وحَقُّ المَسأَلَهِ ، وقَدِ استَعلَمتَ فَاعلَم :

أمَّا الِاستِبدادُ عَلَینا بِهذَا المَقامِ ونَحنُ الأَعلَونَ نَسَبا وَالأَشَدّونَ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله نَوطا فَإِنَّها کانَت أثَرَهً ، شَحَّت عَلَیها نُفوسُ قَومٍ ، وسَخَت عَنها نُفوسُ آخَرینَ ، وَالحَکَمُ اللّهُ ، وَالمَعوَدُ إلَیهِ القیامَهُ .


وَدَع عَنکَ نَهبا صیحَ فی حَجَراتِهِ

ولکِن حَدیثا ما حَدیثَ الرَّواحِلِ (1)(2)راجع : ج 5 ص 418 (حرب الدعایه) .

.

1- .البیت لامرئ القیس بن حجر الکندی ، وروی أنّ أمیر المؤمنین علیه السلام لم یستشهد إلّا بصدره فقط وأتمّه الرواه (شرح نهج البلاغه : ج 9 ص 243) .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 162 .

ص: 533

9508.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام خطاب به یکی از یارانش که پرسید : چگونه قومتان (قریش) ، شما را از این مقام باز داشتند ، در حالی که شما بدان سزاوارتر بودید؟: ای برادر اسدی! نااستوار و نابه جا می پرسی ؛ امّا تو حقّ خویشاوندی و پرسیدن داری ، و می خواهی بدانی ، پس بدان : از سرِ خودخواهی بود که خلافت را در انحصار خود گرفتند و ما را با وجود نسبت نزدیک تر و استوارتر[ مان] به پیامبر خدا ، کنار زدند . گروهی آزمندانه بدان چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و خداوند ، داور است و بازگشت روز قیامت به سوی اوست :


غارت [ شترانی] را که در اطراف آن فریاد و هیاهو شده است ، واگذار .


بلکه از غارت شترانی سخن بگو که در پی باز پس گرفتن شتران نخستین رفته بودند (1) .ر . ک : ج 5 ص 419 (نبرد تبلیغاتی) .

.

1- .شعر از امرئ القیس بن حجر کندی است و گفته شده است که امیر مؤمنان ، تنها به مصرع نخست استشهاد نمود و دنباله شعر را راویان آورده اند (شرح نهج البلاغه : ج 9 ص 243) .

ص: 534

1 / 12اِسْتِنصارُ الإِمامِ المُهاجِرینَ وَالأَنصارَ9502.امام علی علیه السلام :الإمامه والسیاسه :خَرَجَ عَلِیٌّ کَرّمَ اللّهُ وَجهَهُ یَحمِلُ فاطِمَهَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی دابَّهٍ لَیلاً فی مَجالِسِ الأَنصارِ ؛ تَسأَلُهُمُ النُّصرَهَ ، فَکانوا یَقولونَ : یا بِنتَ رَسولَ اللّهِ ، قَد مَضَت بَیعَتُنا لِهذَا الرَّجُلِ ، ولَو أنَّ زَوجَکِ وَابنَ عَمِّکِ سَبَقَ إلَینا قَبلَ أبی بَکرٍ ما عَدَلنا بِهِ !

فَیَقولُ عَلِیّ کَرَّمَ اللّهُ وَجهَهُ : أفَکُنتُ أدَعُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی بَیتِهِ لَم أدفِنهُ ، وأخرُجُ اُنازِعُ النّاسَ سُلطانَهُ ؟ !

فَقالَت فاطِمَهُ : ما صَنَعَ أبُو الحَسَنِ إلّا ما کانَ یَنبَغی لَهُ ، ولَقَدَ صَنَعوا مَا اللّهُ حَسیبُهُم وطالِبُهُم . (1)9503.امام علی علیه السلام :کتاب سلیم بن قیس :قالَ سَلمانُ : فَلَمّا أن کانَ اللَّیلُ حَمَلَ عَلِیٌّ علیه السلام فاطِمَهَ علیها السلام عَلی حِمارٍ ، وأخَذَ بِیَدَیِ ابنَیهِ الحَسَنِ والحُسَینِ علیهما السلام ، فَلَم یَدَع أحَدا مِن أهلِ بَدرٍ مِنَ المُهاجِرینَ ولا مِنَ الأَنصارِ إلّا أتاهُ فی مَنزِلِهِ ، فَذَکَّرَهُم حَقَّهُ ، ودَعاهُم إلی نُصرَتِهِ ، فَمَا استَجابَ لَهُ مِنهُم إلّا أربَعَهٌ وأربَعون رَجُلاً . فَأَمَرَهُم أن یُصبِحوا بُکرَهً مُحَلِّقینَ رُؤوسَهُم مَعَهُم سِلاحُهُم لِیُبایِعوا عَلَی المَوتِ ، فَأَصبَحوا ، فَلَم یُوافِ مِنهُم أحَدٌ إلّا أربَعَهٌ .

فَقُلتُ لِسَلمانَ : مَنِ الأَربَعَهُ ؟ فَقالَ : أنَا وأبو ذَرٍّ وَالمِقدادُ وَالزُّبَیرُ بنُ العَوّامِ .

ثُمَّ أتاهُم عَلِیٌّ علیه السلام مِنَ اللَّیلَهِ المُقبِلَهِ ، فَناشَدَهُم ، فَقالوا : نُصبِحُکَ بُکرَهً ، فَما مِنهُم أحَدٌ أتاهُ غَیرُنا .

ثُمَّ أتاهُمُ اللَّیلَهَ الثّالِثَهَ فَما أتاهُ غَیُرنا .

فَلَمّا رَأی غَدرَهُم وقِلَّهَ وَفائِهم لَهُ لَزِمَ بَیتَهُ ، وأقبَلَ عَلَی القُرآنِ یُؤَلِّفُهُ ویَجمَعُهُ ، فَلَم یَخرُج مِن بَیتِهِ حَتّی جَمَعَهُ . (2) .

1- .الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 29 ، شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 13 عن الجوهری عن عبد اللّه بن عبد الرحمن عن الإمام الباقر علیه السلام نحوه .
2- .کتاب سلیم بن قیس : ج 2 ص 580 ح 4 ، الاحتجاج : ج 1 ص 206 ح 38 .

ص: 535



1 / 12 یاری خواهی امام از مهاجران و انصار

1 / 12یاری خواهی امام از مهاجران و انصار9506.امام علی علیه السلام :الإمامه و السیاسه :علی که خدا او را گرامی بدارد شبانه فاطمه ، دختر پیامبر خدا را سوار بر مرکب می کرد و به مجالس انصار می برد و فاطمه(س) از آنان یاری می خواست و آنان می گفتند : ای دختر پیامبر خدا! بیعت ما با این مرد (ابو بکر) به انجام رسیده است . اگر همسر و پسر عمویت پیش از ابو بکر به نزد ما می آمد ، از او عُدول نمی کردیم .

علی که خدا او را گرامی بدارد می فرمود : «آیا [ جنازه ]پیامبر خدا را در خانه اش وا می گذاشتم و او را به خاک نمی سپردم و بیرون می آمدم و با مردم ، بر سر فرمان روایی اش به کشمکش می پرداختم؟!» .

فاطمه(س) می فرمود : «ابو الحسن ، جز آنچه را که شایسته اش بود ، نکرد . آنان ، کاری کردند که خدا حسابرس آنها و بازخواست کننده از آنها خواهد بود» .9507.امام علی علیه السلام :کتاب سُلَیم بن قیس :سلمان گفت : چون شب شد ، علی علیه السلام فاطمه علیها السلام را بر درازگوشی سوار کرد و دست دو پسرش ، حسن و حسین علیهما السلام را گرفت و هیچ یک از اهل بدر ، چه مهاجر و چه انصار را وا ننهاد ، جز آن که به منزلش رفت و حقّش را به آنان یادآوری کرد و آنان را به یاری خود فرا خواند ؛ امّا جز 44 نفر ، هیچ کدام پاسخ مثبت ندادند .

پس به آنان فرمان داد که صبح زود ، سر تراشیده و با سلاح هایشان بیایند و تا به پای مرگ ، پیمان ببندند . چون صبح شد ، جز چهار تن [ به وعده خود] وفا نکردند .

به سلمان گفتم : آن چهار تن که بودند؟

گفت : من ، ابو ذر ، مقداد و زبیر بن عوّام .

سپس علی علیه السلام شب بعد به نزد آنان آمد و سوگندشان داد . گفتند : صبح با تو می آییم ؛ امّا هیچ یک از آنان ، جز ما [ چهار تن ]نیامدند .

و شب سوم هم به نزد آنان آمد و باز ، جز ما کسی نیامد . چون خیانت و بی وفایی آنان را دید ، خانه نشین شد و به گردآوری و کنار هم نهادن قرآن رو آورد و از خانه اش بیرون نیامد تا آن که قرآن را گرد آورْد .

.


ص: 536

9508.امام علی علیه السلام :شرح نهج البلاغه :مِن کِتابِ مُعاوِیَهَ المَشهورِ إلی عَلِیٍّ علیه السلام :

وأعهَدُکَ أمسِ تَحمِلُ قَعیدَهَ بَیتِکَ لَیلاً عَلی حِمارٍ ، ویَداکَ فی یَدَیِ ابنَیکَ الحَسَنِ وَالحُسَینِ یَومَ بویِعَ أبو بَکرٍ الصِّدّیقُ ، فَلَم تَدَع أحَدا مِن أهلِ بَدرٍ والسَّوابِقِ إلّا دَعَوتَهُم إلی نفَسِکَ ، ومَشَیتَ إلَیهِم بِامرَأَتِکَ ، وأدلَیتَ إلَیهِم بِابنَیکَ ، وَاستَنصَرتَهُم عَلی صاحِبِ رَسولِ اللّهِ ! فَلَم یُجِبکَ مِنهُم إلّا أربَعَهٌ أو خَمسَهٌ ، ولَعَمری لَو کُنتَ مُحِقّا لَأَجابوکَ ! ولکَنِّکَ ادَّعَیتَ باطِلاً ، وقُلتَ ما لا یُعرَفُ ، ورُمتَ ما لا یُدرَکُ . ومَهما نَسیتُ فَلا أنسی قَولَکَ لِأَبی سُفیانَ لَمّا حَرّکَکَ وهَیَّجَکَ : لَو وَجَدتُ أربَعینَ ذَوی عَزمٍ مِنهُم لَناهَضتُ القَومَ . فَما یَومُ المُسلِمینَ مِنکَ بِواحِدٍ ، ولا بَغیُکَ عَلَی الخُلَفاءِ بِطَریفٍ ولا مُستَبدَعٍ . (1)9509.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی :اِجتَمَعَ جَماعَهٌ إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ یَدعونَهُ إلَی البَیعَهِ لَهُ ، فَقالَ لَهُم : اُغدوا عَلی هذا مُحَلِّقینَ الرُّؤوسَ . فَلَم یَغدُ عَلَیهِ إلّا ثَلاثَهُ نَفَرٍ . (2)9510.امام علی علیه السلام :الکافی عن أبی الهَیثَم بن التَّیِّهان :إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام خَطَبَ النّاسَ بِالمَدینَهِ فَقالَ : أما وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرأَ النَّسَمَهَ ، لَوِ اقتَبَستُمُ العِلمَ مِن مَعدِنِهِ ، وشَرِبتُمُ الماءَ بِعُذوبَتِهِ ، وَادَّخَرتُمُ الخَیرَ مِن مَوضِعِهِ، وأخَذتُمُ الطَّریقَ مِن واضِحِهِ، وسَلَکتُم مِنَ الحَقِّ نَهجَهُ، لَنَهَجَت بِکُمُ السُّبُلُ ، وبَدَت لَکُمُ الأَعلامُ ، وأضاءَ لَکُمُ الإِسلامُ ، فَأَکَلتُم رَغدا (3) ، وما عالَ فیکُم عائِلٌ ، ولا ظُلِمَ مِنکُم مُسلِمٌ ولا مُعاهَدٌ ... .

رُوَیدا ، عَمّا قَلیلٍ تَحصُدونَ جَمیعَ ما زَرَعتُم ، وتَجِدونَ وَخیمَ (4) مَا اجتَرَمتُم ومَا اجتَلَبتُم .

والَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرَأَ النَّسَمَهَ ، لَقَد عَلِمتُم أنّی صاحِبُکُم وَالَّذی بِهِ اُمِرتُم ، وأنّی عالِمُکُم وَالَّذی بِعِلمِهِ نَجاتُکُم ، ووَصِیُّ نَبِیِّکُم ، وخِیَرَهُ رَبِّکُم ، ولِسانُ نورِکُم ، وَالعالِمُ بِما یُصلِحُکُم ، فَعَن قَلیلٍ رُوَیدا یَنزِلُ بِکُم ما وُعِدتُم ، وما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَکُم ، وسَیَسأَلَکُمُ اللّهَ عَزَّوجَلَّ عَن أئِمَّتِکُم ، مَعَهُم تُحشَرونَ ، وإلَی اللّهِ عز و جل غَدا تَصیرونَ .

أما وَاللّهِ لَو کانَ لی عِدَّهُ أصحابِ طالوتَ ، أو عِدَّهُ أهلِ بَدرٍ وهُم أعداؤُکُم ، لَضَرَبتُکُم بِالسَّیفِ حَتّی تَؤولوا إلَی الحَقِّ ، وتُنیبوا لِلصِّدقِ ، فَکانَ أرتَقَ لِلفَتقِ (5) ، وآخَذَ بِالرِّفقِ ، اللّهُمَّ فَاحکُم بَینَنا بِالحَقِّ وأنتَ خَیرُ الحاکِمینَ .

قالَ : ثُمَّ خَرَجَ مِنَ المَسجِدِ فَمَرَّ بِصیرَهٍ (6) فیها نَحوٌ مِن ثَلاثینَ شَاهً ، فَقالَ :

وَاللّهِ لَو أنَّ لی رِجالاً یَنصَحونَ للّهِِ عَزَّوجَلَّ ولِرَسولِهِ بِعَدَدِ هذِهِ الشِّیاهِ لَأَزَلتُ ابنَ آکِلَهِ الذِّبّانِ عَن مُلکِهِ .

فَلَمّا أمسی بایَعَهُ ثَلاثُمِئَهٍ وسِتّون رَجُلاً عَلَی المَوتِ ، فَقالَ لَهُم أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : اُغدوا بِنا إلی أحجارِ الزَّیتِ (7) مُحَلِّقینَ . وحَلَقَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَما وافی مِنَ القَومِ مُحَلِّقا إلّا أبو ذَرٍّ وَالمِقدادُ وحُذَیفَهُ بنُ الیَمانِ وعَمّارُ بنُ یاسِرٍ ، وجاءَ سَلمانُ فی آخِرِ القَومِ . فَرَفَعَ یَدَهُ إلَی السَّماءِ فَقالَ :

اللَّهُمَّ إنَّ القَومَ استَضعَفونی کَمَا استَضعَفَت بَنو إسرائیلَ هارونَ ، اللّهُمَّ فَإِنَّکَ تَعلَمُ ما نُخفی وما نُعلِنُ ، وما یَخفی عَلَیکَ شَیءٌ فِی الأَرضِ ولا فِی السَّماءِ ، تَوَفَّنی مُسلِما وألحِقنی بِالصّالِحینَ . (8) .

1- .شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 47 ، وللاطّلاع علی جواب الإمام علیه السلام راجع : ج 5 ص 418 (حرب الدعایه) .
2- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 126 .
3- .رغدا : أی کثیرا واسعا بلا عناء (مجمع البحرین : ج 2 ص 714 «رغد») .
4- .هذا الأمر وخیم العاقبه ، أی ثقیل ردیء (النهایه : ج 5 ص 164 «وخم») .
5- .فتقتُ الشیء فتقا : شققتهُ ، والفتق (أیضا) : شقّ عصا الجماعه ووقوع الحرب بینهم والرتق ضدّ الفتق (الصحاح : ج 4 ص 1539 «فتق» وص 1480 «رتق») .
6- .الصِّیرَه : حظیره من خشب وحجاره تبنی للغنم والبقر ، والجمع : صِیرٌ وصِیَرٌ (لسان العرب : ج 4 ص 478 «صیر») .
7- .أحجار الزیت : موضع بالمدینه وهو موضع صلاه الاستسقاء (معجم البلدان : ج 1 ص 109) .
8- .الکافی : ج 8 ص 32 ح 5 .

ص: 537

9511.امام صادق علیه السلام :شرح نهج البلاغه از نامه مشهور معاویه به علی علیه السلام : گویی همین دیروز بود که تو را دیدم ؛ وقتی که با ابو بکر صدّیق ، بیعت شده بود و تو ، خانه نشینِ خود (فاطمه(س)) را شب هنگام بر درازگوشی سوار کردی و در حالی که دستانت در دستان دو پسرت ، حسن و حسین بود ، هیچ یک از اهل بدر و سابقه داران را وا ننهادی ، جز آن که به سوی خود فرا خواندی و با همسرت به سوی آنان رفتی و دو پسرت را شفیع کردی و از آنان بر ضدّ صحابی پیامبر خدا یاری خواستی .

پس هیچ یک از آنان ، جز چهار یا پنج تن ، به تو پاسخ مثبت ندادند و به جانم سوگند ، اگر حق با تو بود ، پاسخت را می دادند .

تو ادّعای باطلی کردی و سخن نامقبولی گفتی و چیزی دست نیافتنی خواستی و هر چه را فراموش کنم ، سخنت را به ابو سفیان فراموش نمی کنم که چون تو را تحریک و تهییج کرد ، گفتی : «اگر در میان آنان ، چهل انسان بااراده می یافتم ، در برابر قوم [ غاصب] ، ایستادگی می کردم» .

مسلمانان ، تنها امروز از تو سختی ندیده اند ، و سرکشی ات بر خلفا [ کاری] تازه و جدید نیست . (1)9512.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :تاریخ الیعقوبی :گروهی به گرد علی بن ابی طالب علیه السلام جمع شدند و به او پیشنهاد دادند تا از آنان برای خود ، بیعت بگیرد . پس به آنان فرمود : «برای این کار ، صبح ، سر تراشیده نزد من آیید» .

صبح هنگام ، جز سه نفر ، هیچ کس نیامد .9513.عنه علیه السلام :الکافی به نقل از ابو هیثم بن تَیَّهان : امیر مؤمنان ، در مدینه برای مردم ، سخنرانی کرد و فرمود : «هان! سوگند به کسی که دانه را شکافت و جان را آفرید ، اگر علم را از معدنش بر می گرفتید و آب را از سرچشمه اش می نوشیدید و خیر را از جایگاهش فراهم می کردید و راه را از دانای آن می جستید ومسیر حق را می پیمودید ، راه ها برایتان معلوم می شد و نشانه ها برایتان آشکار می گشت و اسلام برای شما نورافشان می گردید و روزیِ فراوان و بی زحمت می خوردید و کسی در میان شما نیازمند نمی شد و نه به مسلمان ، ستم می شد و نه به کافرِ هم پیمان شما ... .

منتظر باشید! به زودی همه آنچه را کِشتید ، درو می کنید و فرجام سنگین جُرمی را که مرتکب شدید و آنچه را به سوی خود کشیدید ، می یابید .

سوگند به آن که دانه را شکافت و جان را آفرید، بی گمان می دانید که من سرپرست شما و همان کسی هستم که به [ پیروی ]او فرمان یافته اید و من عالِم شما و همان کسی هستم که نجات شما با علم اوست و [ من ]وصیّ پیامبر شما و برگزیده پروردگارتان هستم و [ نیز] زبان [ قرآنِ ]نورافشان شما و دانا به آنچه شما را اصلاح می کند .

منتظر باشید که به زودی ، آنچه بدان تهدید شده اید و نیز آنچه بر سر امّت های پیشین در آمد ، بر شما فرود می آید . خداوند عز و جل از شما درباره رهبرانتان می پرسد ؛ با آنان محشور می شوید و فردا به نزد خداوند عز و جل می روید .

هان! به خدا سوگند ، اگر من به عدد پیروان طالوت ، یا به عدد اهل بدر ، یاور داشتم و آنان دشمنان شما بودند ، شما را با شمشیر می زدم تا به حق باز گردید و به راستی در آیید که این ، شکاف [ ایجاد شده در دین ]را بهتر می بندد و همراهی را بیشتر می کند .

خدایا! میان من و آنان ، به حقْ داوری کن که تو بهترین داورانی!» .

سپس از مسجد ، بیرون رفت و بر آغُلی گذشت که در آن ، حدود سی گوسفند بود . پس فرمود : «به خدا سوگند ، اگر من به عدد این گوسفندان ، مردانی داشتم که برای خداوند عز و جل و پیامبرش دل می سوزاندند ، این پسرِ مگس خوار (2) را از تختش پایین می کشیدم» .

پس ، شب هنگام ، سیصد و شصت مرد با او تا به پای مرگ پیمان بستند و امیر مؤمنان علیه السلام به آنان گفت : «صبح در اَحجار الزَّیت ، (3) سر تراشیده به نزد ما بیایید» و امیر مؤمنان ، خود ، سرش را تراشید .

هیچ یک از آن گروه ، سر نتراشیدند و نیامدند ، جز ابو ذر و مقداد و حُذَیفه بن یمان و عمّار بن یاسر و پس از آنها سلمان .

امام علیه السلام دستش را به سوی آسمانْ بالا برد و گفت : «خدایا! مردم ، مرا ناتوان کردند ، همان گونه که بنی اسرائیل ، هارون را ناتوان کردند . (4) خدایا! تو آنچه را ما پنهان و آشکار می کنیم ، می دانی و چیزی در زمین و آسمان ، از تو پنهان نمی مانَد . مرا مسلمان بمیران و به صالحانْ مُلحق کن!» . .

1- .برای اطّلاع از جواب امام علیه السلام ر. ک : ج 5 ص 419 (نبرد تبلیغاتی) .
2- .در متن عربی «ابن ذبّان» آمده است که می تواند اشاره به ابو قحافه باشد ؛ زیرا او در استخدام ابن جدعان بود تا مگس های سفره او را براند (ر .ک : شرح ابن ابی الحدید : ج 13 ص 274) ، همچنان که می تواند نوعی اشاره به پستی نسب و ریزه خوار بودن این خانواده باشد . (م)
3- .احجار الزیت ، جایی در مدینه است (معجم البلدان : ج 1 ص 109) .
4- .اشاره به آیه 150 سوره اعراف است .

ص: 538

. .


ص: 539

. .


ص: 540

1 / 13وَعیُ الإِمامِ فی مُواجَهَهِ الفِتْنَهِ9516.عنه علیه السلام :الإرشاد :قَد کانَ أبو سُفیانَ جاءَ إلی بابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وعَلِیٌّ وَالعَبّاسُ مُتَوَفِّرانِ عَلَی النَّظَرِ فی أمرِهِ ، فَنادی :


بَنی هاشِمٍ لا تُطمِعُوا النّاسَ فیکُم

ولا سیِّما تَیمُ بنَ مُرَّهَ أو عَدِیٌّ فَمَا الأَمرُ إلّا فیکُمُ وإلَیکُم

ولَیسَ لَها إلّا أبو حَسَنٍ عَلِیٌّ أبا حَسَنٍ فَاشدُد بِها کَفَّ حازِمٍ

فَإِنَّکَ بِالأَمرِ الَّذی یُرتَجی مَلیٌّ


ثُمَّ نادی بِأَعلی صَوتهٍ : یا بَنی هاشِمٍ ! یا بَنی عَبدِ مَنافٍ ! أرَضیتُم أن یَلِیَ عَلَیکُم أبو فَصیلٍ ... أما وَاللّهِ لَئِن شِئتُم لَأَملَأَنَّها خَیلاً ورَجِلاً !

فَناداهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : اِرجِع یا أبا سُفیانَ ، فَوَاللّهِ ما تُریدُ اللّهَ بِما تَقولُ ، وما زِلتَ تَکیدُ الإِسلامَ وأهلَهُ ، ونَحنُ مَشاغیلُ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وعَلی کُلِّ امرِیً مَا اکتَسَبَ ، وهُوَ وَلِیُّ مَا احتَقَبَ . (1) .

1- .الإرشاد : ج 1 ص 190 ، إعلام الوری : ج 1 ص 271 .

ص: 541



1 / 13 برخورد هشیارانه امام با فتنه

1 / 13برخورد هشیارانه امام با فتنه9512.امام علی علیه السلام :الإرشاد :ابو سفیان به در خانه پیامبر خدا آمد ، در حالی که علی علیه السلام و عبّاس به کار [ کفْن و دفن ]پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول بودند . پس ندا داد :


بنی هاشم! مبادا مردم در [ حقّ] شما طمع کنند


بویژه تیم بن مرّه ، یا عَدی! امر [ خلافت] ، جز در میان شما و به سوی شما نیست


و جز ابو الحسن ، علی ، کسی شایسته آن نیست . ای ابو الحسن! آن را هوشیارانه و محکم به دست گیر


که تو به این کار (که مورد طمع دیگران است) ، سزاوارتری .


سپس با بلندترین صدایش ندا داد : ای بنی هاشم! ای بنی عبد مناف! آیا راضی شدید که ابو فصیل بر شما ولایت پیدا کند ... . به خدا سوگند ، اگر بخواهید ، مدینه را از سواره و پیاده پُر خواهم کرد .

امیر مؤمنان ، او را ندا داد : «ای ابو سفیان! باز گرد . به خدا سوگند ، آنچه می گویی ، به خاطر خدا نیست و تو هماره با اسلام و اهل آن ، نیرنگ می کنی . ما مشغول [ کفْن و دفن] پیامبر خداییم و دستاورد هر کس ، به گردن خود اوست و هر کس مسئول کار خویش است» .

.


ص: 542

9513.امام علی علیه السلام :أنساب الأشراف عن الحسین عن أبیه :إنَّ أبا سُفیانَ جاءَ إلی عَلِیٍّ علیه السلام ، فَقالَ : یا عَلِیُّ ، بایَعتُم رَجُلاً مِن أذَلِّ قَبیلَهٍ مِن قُرَیشٍ ! أما وَاللّهِ لَئِن شِئتَ لَاُضرِمَنَّها عَلَیهِ مِن أقطارِها ، ولَأَملَأَنَّها عَلَیهِ خَیلاً ورِجالاً ! !

فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ : إنَّکَ طالَما ما غَشَشتَ اللّهَ ورَسولَهُ وَالإِسلامَ ، فَلَم یَنقُصهُ ذلِکَ شَیئا . (1)9514.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری عن عَوانَه :لَمَّا اجتَمَعَ النّاسُ عَلی بَیعَهِ أبی بَکرٍ ، أقبَلَ أبو سُفیانَ وهُوَ یَقولُ : وَاللّهِ إنّی لَأَری عَجاجَهً لا یُطِفئُها إلّا دَمٌ ! یا آلَ عَبدِ مَنافٍ ، فیمَ أبو بَکرٍ مِن اُمورِکُم ؟ ! أینَ المُستَضعَفانِ ؟ ! أینَ الأَذَلّانِ ؛ عَلِیٌّ وَالعَبّاسُ ؟ ! وقالَ : أبا حَسَنٍ ، اُبسُط یَدَکَ حَتّی اُبایِعَکَ . فَأَبی عَلِیٌّ عَلَیهِ ، فَجَعَلَ یَتَمَثَّلُ بِشِعرِ المُتَلَمِّسِ :


ولَن یُقیمَ عَلی خَسفٍ یُرادُ بِهِ

إلَا الأَذَلّانِ عَیْرُ الحَیِّ وَالوَتَدُ هذا عَلَی الخَسفِ مَعکوسٌ بِرُمَّتِهِ

وذا یُشَجُّ فَلا یَبکی لَهُ أحَدُ


فَزَجَرَهُ عَلِیٌّ ، وقالَ : إنَّکَ وَاللّهِ ما أرَدتَ بِهذا إلَا الفِتنَهَ ، وإنَّکَ وَاللّهِ طالَما بَغَیتَ الإِسلامَ شَرّا ، لا حاجَهَ لَنا فی نَصیحَتِکَ . (2)9515.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی بَعدَ بَیعَهِ أبی بَکرٍ فِی السَّقیفَهِ : جاءَ البَراءُ بنُ عازِبٍ فَضَرَبَ البابَ عَلی بَنی هاشِمٍ ، وقالَ : یا مَعَشَرَ بَنی هاشِمٍ ، بویِعَ أبو بَکرٍ ! فَقالَ بَعضُهُم : ما کانَ المُسلِمونَ یُحدِثونَ حَدَثا نَغیبُ عَنهُ ونَحنُ أولی بِمُحَمَّدٍ ! ! فَقالَ العَبّاسُ : فَعَلوها ورَبِّ الکَعبَهِ .

وکانَ المُهاجِرونَ وَالأَنصارُ لا یَشُکّونَ فی عَلِیٍّ ، فَلَمّا خَرَجوا مِنَ الدّارِ قامَ الفَضلُ بنُ العَبّاسِ وکانَ لِسانَ قُرَیشٍ فَقالَ : یا مَعشَرَ قُرَیشٍ ، إنَّهُ ما حَقَّت لَکُمُ الخِلافَهُ بِالتَّمویهِ ، ونَحنُ أهلُها دونَکُم ، وصاحِبُنا أولی بِها مِنکُم ! !

وقامَ عُتبَهُ بنُ أبی لَهَبٍ فَقالَ :


ما کُنتُ أحسَبُ أنَّ الأَمرَ مُنصَرِفٌ

عَن هاشِمٍ ثُمَّ مِنها عَن أبِی الحَسَنِ عَن أوَّلِ النّاسِ إیمانا وسابِقَهً

وأعلَمِ النّاسِ بِالقُرآنِ والسُّنَنِ وآخِرِ النّاسِ عَهدا بِالنَّبِیِّ ومَن

جِبریلُ عَونٌ لَهُ فِی الغُسلِ وَالکَفَنِ مَن فیهِ ما فیهِمُ لا یَمتَرونَ بِهِ

ولَیسَ فِی القَومِ ما فیهِ مِنَ الحَسَنِ


فَبَعَثَ إلَیهِ عَلِیُّ ، فَنَهاهُ . (3) .

1- .أنساب الأشراف : ج 2 ص 271 ، تاریخ الطبری : ج 3 ص 209 عن ابن الحرّ نحوه .
2- .تاریخ الطبری : ج 3 ص 209 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 11 .
3- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 124 .

ص: 543

9516.امام علی علیه السلام :أنساب الأشراف به نقل از حسین ، از پدرش : ابو سفیان به نزد علی علیه السلام آمد و گفت : ای علی! با مردی از خوارترین تیره قریش ، بیعت کردید! هان! به خدا سوگند ، اگر بخواهی ، بر ضدّ او از همه سو آتش بر افروزم و مدینه را از سواره و پیاده پُر کنم .

علی علیه السلام پاسخ داد : «دیر زمانی است که تو با خدا و پیامبرش و نیز اسلام ، نیرنگ می کنی ؛ [ولی کارگر نمی افتد] و نیرنگ تو از آن ، نکاسته است» .9517.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از عوانه : چون مردم برای بیعت با ابو بکرْ اجتماع کردند ، ابو سفیان آمد ، در حالی که می گفت : به خدا سوگند ، غوغایی را می بینم که جز خون ، آن را فرو نمی نشانَد . ای خاندان عبد مناف! ابو بکر چه کاره شماست؟ کجایند آن دو ناتوانْ شمرده شده؟ کجایند آن دو خوارشده : علی و عبّاس؟

و افزود : ای ابو الحسن! دستت را بگشای تا با تو بیعت کنم . علی علیه السلام خودداری ورزید و ابو سفیان به شعرِ متلمّس ، تمثّل جست :


و هرگز کسی این خواری را تحمّل نمی کند


مگر دو خوار شده : شُتر قبیله و میخ . سر میخ را بر زمین می کوبند


و شتر را سر می شکنند ؛ امّا کسی برایش نمی گرید .


پس ، علی علیه السلام بر او بانگ زد و وی را باز داشت و فرمود : «به خدا سوگند ، تو با این کار ، جز در پی فتنه نیستی و به خدا سوگند ، تو دیر زمانی است که بدخواه اسلام هستی . ما را به خیرخواهی تو نیازی نیست» .9518.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی پس از بیعت ابو بکر در سقیفه : براء بن عازب ، نزد بنی هاشم آمد و در زد و گفت : ای خاندان بنی هاشم! با ابو بکر ، بیعت شد!

یکی از آنها گفت : مسلمانان کاری نمی کنند که ما در آن نباشیم ، در حالی که ما به محمّد صلی الله علیه و آله نزدیک تریم . امّا عبّاس گفت : به پروردگار کعبه سوگند ، کار را به انجام رساندند .

مهاجران و انصار ، در [ ولایت] علی علیه السلام شک نداشتند . پس ، چون از خانه بیرون آمدند ، فضل بن عبّاس که سخنگوی قریش بود برخاست و گفت : ای قوم قریش! خلافت ، با نیرنگ ، بر شما ثابت و استوار نمی شود ، در حالی که ما سزاوار آنیم و نه شما و در حالی که سَرور ما (علی) از شما بدان شایسته تر است .

عُتبه بن ابی لهب [ نیز] برخاست و گفت :


گمان نمی بردم که امارت ، از هاشم


و سپس از ابو الحسن ، روی بگرداند ؛ از نخستین انسان باایمان و باسابقه


و از داناترینِ مردم به قرآن و سنّت ها و آخرین همراه پیامبر و کسی که


جبرئیل ، یاور او در غسل دادن و کفن نمودن پیامبر بود ؛ کسی که هر چه در آنان بود ، بی شک ، در او بود


و هر خوبی ای که در او بود ، در آنان نبود .


پس ، علی علیه السلام به دنبال وی فرستاد و او را [ از این کار] باز داشت . .


ص: 544

9519.عنه علیه السلام :نُزهَه الناظر :لَمّا قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، اجتَمَعَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام وعَمُّهُ العَبّاسُ ومَوالیهِما فی دورِ الأَنصارِ ؛ لإِجالَهِ الرَّأیِ ، فَبَدَرَهُما أبو سُفیانَ وَالزُّبَیرُ ، وعَرَضا نُفوسَهُما عَلَیهِما ، وبَذَلا مِن نُفوسِهمَا المُساعَدَهَ وَالمُعاضَدَهَ لَهُما .

فَقالَ العَبّاسُ : قَد سَمِعنا مَقالَتَکُما ، فَلا لِقِلَّهٍ نَستَعینُ بِکُما ، ولا لِظِنَّهٍ (1) نَترُکُ رَأیَکُما ، لکِن لِالتِماسِ الحَقِّ ، فَأَمهِلا ؛ نُراجِعِ الفِکَرَ ، فَإِن یَکُن لَنا مِنَ الإِثمِ مَخرَجٌ یَصِرَّ بِنا وبِهِمُ الأَمرُ صَریرَ الجُندَبِ (2) ، ونَمُدَّ أکُفّا إلَی المَجدِ لا نَقبِضُها أو نَبلُغ المَدی ، وإن تَکُنِ الاُخری فَلا لِقِلَّهٍ فِی العَدَدِ ، ولا لِوَهنٍ فِی الأَیدی ، وَاللّهِ لَولا أنَّ الإِسلامَ قَیَّدَ الفَتکَ لَتَدَکدَکَت جَنادِلُ صخرٍ ، یُسمَعُ اصطِکاکُها مِن مَحَلِّ الأَبیلِ (3) .

قالَ : فَحَلَّ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام حِبوَتَهُ (4) ، وجَثا عَلی رُکبَتَیهِ وکَذا کانَ یَفعَلُ إذا تَکَلَّمَ فَقالَ علیه السلام : الحِلمُ زَینٌ ، وَالتَّقوی دینٌ ، وَالحُجَّهُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله ، وَالطَّریقُ الصِّراطُ .

أیُّهَا النّاسُ ، رَحِمَکُمُ اللّهُ ، شُقّوا مُتَلاطِماتِ أمواجِ الفِتَنِ بِحَیازیمِ (5) سُفُنِ النَّجاهِ ، وعَرِّجوا عَن سَبیلِ المُنافَرَهِ ، وحُطّوا تیجانَ المُفاخَرَهِ . أفلَحَ مَن نَهَضَ بِجَناحٍ ، أوِ استَسلَمَ فَأَراحَ . ماءٌ آجِنٌ (6) ، ولُقمَهٌ یَغَصُّ بِها آکِلُها ، ومُجتَنِی الثَّمَرَهِ فی غَیرِ وَقتِها کَالزّارِعِ فی غَیرِ أرضِهِ ، وَاللّهِ لَو أقولُ لَتَداخَلَت أضلاعٌ کَتَداخُلِ أسنانِ دَوّارَهِ الرّاحی ، وإن أسکُت یَقولوا : جَزَعَ ابنُ أبی طالِبٍ مِنَ المَوتِ . هَیهاتَ ! بَعدَ اللَّتَیّا وَالَّتی ، وَاللّهِ لَعَلِیٌّ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدیِ اُمِّهِ ، لکِنِّی اندَمَجتُ عَلی مَکنونِ عِلمٍ لَو بُحتُ بِهِ لَاضطَرَبتُمُ اضطِرابَ الأَرشِیَهِ (7) فِی الطَّوِیِّ (8) البَعیدَهِ .

ثُمَّ نَهَضَ علیه السلام . فَقالَ أبو سُفیانَ : لِشَیءٍ ما فارَقَنَا ابنُ أبی طالِبٍ ! (9) .

1- .الظِّنّه : التُّهمَه (لسان العرب : ج 13 ص 273 «ظنن») .
2- .الجُندَب : ضرب من الجراد ، وقیل: هو الَّذی یَصِرّ فی الحرّ (النهایه : ج 1 ص 306 «جندب») .
3- .الأبیل بوزن الأمیر : الراهب . وسمّی به لتأبله عن النساء وترک غِشیانهنّ والفعل منه أبَلَ یأبُلُ أباله ؛ إذا تنسّک وترهّب (لسان العرب : ج 11 ص 7 «أبل») . ولعلّ المراد به أنّه یُسمع من المکان القاصی کمحلّ عباده الراهب .
4- .الحِبْوَه والحُبْوَه : الثوب الَّذی یحتبی به ، یقال : حل حِبوَته وحُبوَته (لسان العرب : ج 14 ص 161 «حبا») .
5- .الحیازیم : جمع الحیزوم ، وهو الصدر وقیل وسطه (النهایه : ج 1 ص 467 «حیزم») .
6- .الآجن : الماء المتغیّر الطعم واللون (النهایه : ج 1 ص 26 «أجن») .
7- .الرشاء : الحبل الَّذی یتوصّل به إلی الماء ، وجمعه أرشیه (مجمع البحرین : ج 2 ص 703 «رشا») .
8- .الطَّوِیّ : البئر المطویّه بالحجاره (لسان العرب : ج 15 ص 19 «طوی») .
9- .نزهه الناظر : ص 55 ح 39 ، نهج البلاغه : الخطبه 5 وفی صدرها «ومن خطبه له علیه السلام لمّا قبض رسول اللّه صلی الله علیه و آله وخاطبه العبّاس وأبو سفیان بن حرب فی أن یبایعا له بالخلافه» ؛ مطالب السؤول : ص 58 وفیهما من «أیّها النّاس» إلی «البعیده» ، تذکره الخواصّ : ص 128 عن ابن عبّاس وکلّها نحوه ، شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 213 وفیه من «أیّها النّاس ...» .

ص: 545

9520.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :نزهه الناظر :چون پیامبر خدا قبض روح شد ، امیر مؤمنان و عمویش عبّاس و دوستداران آن دو ، در خانه های انصار گرد آمدند تا هم اندیشی کنند .

ابو سفیان و زبیر ، پیشی جستند و یاری خود را بر آن دو عرضه کردند و برای یاری آن دو ، از جان خود مایه گذاشتند .

عبّاس گفت : ما گفته شما را شنیدیم . نه یاریخواهی مان از شما ، از روی کمی عدد [ یاران] است و نه وا نهادن نظرتان ، به خاطر بد گمانی ؛ بلکه پِیجوی حقّیم . پس مهلت دهید تا نیک بیندیشیم .

ما ، اگر راهی را درست و روا بیابیم ، کار را به آن جا می کشانیم که غوغایی چون همهمه ملخان به راه می اندازیم و دستان خود را به سوی مجد و شکوه بر می کشیم و تا آن را به چنگ نیاوریم ، بر نمی بندیم و باز نمی گردیم ، و اگر این راه را انتخاب نکردیم، از کمی یار و ناتوانی بازو نیست ؛ چرا که به خدا سوگند ، اگر اسلامْ زمام ترور را نبسته بود ، صخره های بزرگ را چنان خُرد می کردم که صدایشان از دوردست ترین جای ها نیز به گوش رسد .

امیر مؤمنان ، دستار[ی را که به گِرد پاهایش بسته بود ،] گشود و بر زانوان خود نشست و او هر گاه می خواست سخن بگوید ، چنین می کرد و فرمود : «بردباری ، زینت است و پروا ، دین . حجّت ، محمّد صلی الله علیه و آله است و راه ، همان صراط [ مستقیم] .

ای مردم! خدایتان بیامرزاد! امواج پر تلاطم فتنه را با سینه کشتی های رستگاری بشکافید و از دشمنی و نفرت ، دوری گزینید و تاج فخر (و ناز) از سر بر گیرید . کسی رستگار شد که یا با پر و بال برخاست ، یا تسلیم شد و خود را آسوده گذاشت .

این (پیشنهاد خلافت) ، آبی گندیده و لقمه ای گلوگیر است . هر که میوه را نارسیده چینَد ، همچون کسی است که در زمین دیگری بذر بپاشد .

به خدا سوگند ، اگر سخن بگویم ، دنده هایی چون دندانه های چرخ آسیاب ، درگیر شوند و اگر خاموش بنشینم ، می گویند فرزند ابو طالب ، از مرگْ هراس دارد . هرگز! آن هم پس از این همه سوابق درخشان فداکاری و جانبازی! به خدا سوگند ، اُنس علی با مرگ ، بیشتر از اُنس کودک با پستان مادرش است .

من با دانشی آمیخته ام که از شما پنهان است و اگر آشکارش سازم ، چون طناب آویخته در چاه ژرف ، بر خود بلرزید» . سپس برخاست .

ابو سفیان گفت:پسر ابو طالب برای چه از ما جدا شد؟

[ عبّاس گفت : چون ماجرای صحیفه (1) و کار منافقان را در گردنه راه تبوک می داند . ] .

1- .منظور ، صحیفه ای است که مشرکان مکّه نوشتند و در آن ، پیمان بستند که با بنی هاشم ، هیچ داد و ستد و رفت و آمدی نداشته باشند تا آنان از حمایت پیامبر دست کشند . ابو سفیان در این پیمان نامه بر ضدّ پیامبر صلی الله علیه و آله و بنی هاشم موضع گرفت (ر .ک : المناقب ، ابن شهر آشوب : ج 1 ص 57 60) .

ص: 546

9521.عنه علیه السلام :العقد الفرید عن مالک بن دینار :تُوُفِّیَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وأبو سُفیانَ غائِبٌ فی مَسعاهٍ أخرَجَهُ فیها رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَلَمَّا انصَرَفَ لَقِیَ رَجُلاً فی بَعضِ طَریقِهِ مُقبِلاً مِنَ المَدینَهِ ، فَقالَ لَهُ : ماتَ مُحَمَّدٌ ؟ قالَ :نَعَم . قالَ : فَمَن قامَ مَقامَهُ ؟ قالَ : أبو بَکرٍ . قالَ أبو سُفیانَ : فَما فَعَلَ المُستَضعَفانِ ؛ عَلِیٌّ وَالعَبّاسُ ؟ ! قالَ : جالِسَینِ . قالَ : أما وَاللّهِ ، لَئِن بَقیتُ لَهُما لَأَرفَعَنَّ مِن أعقابِهِما . ثُمَّ قالَ : إنّی أری غیرَهً لا یُطفِئُها إلّا دَمٌ .

فَلَمّا قَدِمَ المَدینَهَ جَعَلَ یَطوفُ فی أزِقَّتِها ویَقولُ :


بَنی هاشِمٍ لا تَطمَعِ النّاسُ فیکُمُ

ولا سیِّما تَیمُ بنُ مُرَّهَ أو عَدِیٌّ فَمَا الأَمرُ إلّا فیکُمُ وإلَیکُمُ

ولَیسَ لَها إلّا أبو حَسَنٍ عَلِیٌّ


فَقالَ عُمَرُ لِأَبی بَکرٍ : إنَّ هذا قَد قَدِمَ ، وهُوَ فاعِلٌ شَرّا ، وقَد کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَستَألِفُهُ عَلَی الإِسلامِ ، فَدَع لَهُ ما بِیَدِهِ مِنَ الصَّدَقَهِ . فَفَعَلَ ، فَرَضِیَ أبو سُفیانَ ، وبایَعَهُ . (1) .

1- .العقد الفرید : ج 3 ص 271 .

ص: 547

9522.عنه علیه السلام :العقد الفرید به نقل از مالک بن دینار : پیامبر خدا وفات یافت و ابو سفیان،غایب و در پی گردآوری زکات بود که پیامبر خدا به او سپرده بود . در بازگشت ، مردی را در راه دید که از مدینه می آمد. از او پرسید: محمّد درگذشت؟

گفت : آری .

گفت : چه کسی جانشینش شد؟

گفت : ابو بکر .

ابو سفیان گفت : آن دو مستضعف ، علی و عبّاس ، چه کردند؟

گفت : نشسته اند .

گفت : هان! به خدا سوگند ، اگر زنده بمانم ، آنان را بر مسند خلافت می نشانم . سپس گفت : من پیشامدی آتشناک می بینم که جز خون ، خاموشش نسازد .

چون وارد مدینه شد ، در کوچه ها می چرخید و می گفت :


بنی هاشم! مبادا مردم در [ حقّ] شما طمع کنند


بویژه [بنی] تَیم بن مرّه و [بنی] عَدی! چرا که خلافت ، جز در میان شما و به سوی شما نیست


و کسی جز ابو الحسن ، علی ، شایسته آن نیست .


پس ، عمر به ابو بکر گفت : این [ مرد] ، باز گشته و در پی شرارت است . پیامبر صلی الله علیه و آله او را [ با مال و هدیه ]به اسلام ، جذب می کرد . زکاتی را که [ در مأموریت اخیرش ]گرد آورده ، از او مگیر .

ابو بکر ، چنین کرد و ابو سفیان نیز راضی شد و با وی بیعت نمود . .


ص: 548

9523.عنه علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام مِن کِتابٍ لَهُ إلی مُعاوِیَهَ : کانَ أبوکَ أتانی حینَ وَلَّی النّاسُ أبا بَکرٍ ، فَقالَ : أنتَ أحَقُّ النّاسِ بِهذا الأَمرِ مِنُهم کُلِّهِم بَعدَ مُحَمَّدٍ ، وأنَا یَدُکَ عَلی مَن شِئتَ ، فَابسُط یَدَکَ اُبایِعکَ ؛ فَأَنتَ أعَزُّ العَرَبِ دَعوَهً . فَکَرِهتُ ذلِکَ ؛ کَراهَهً لِلفُرقَهِ ، وشَقِّ عَصَا الاُمَّهِ ؛ لِقُربِ عَهدِهِم بِالکُفرِ وَالاِرتِدادِ ، فَإِن کُنتَ تَعرِفُ مِن حَقّی ما کانَ أبوکَ یَعرِفُهُ أصَبتَ رُشدَکَ ، وإن لَم تَفعَلِ استَعَنتُ بِاللّهِ عَلَیکَ ، ونِعمَ المُستَعانُ ، وعَلَیهِ تَوَکَّلتُ ، وإلَیهِ اُنیبُ . (1)1 / 14بَیْعَهُ الإِمامِ بَعدَ وَفاهِ فاطِمَهَ9526.عنه علیه السلام :مروج الذهب :لَمّا بویِعَ أبو بَکرٍ فی یَومِ السَّقیفَهِ ، وجُدِّدَتِ البَیعَهُ لَهُ یَومَ الثُّلاثاءِ عَلَی العامَّهِ ، خَرَجَ عَلِیٌّ فَقالَ : أفسَدتَ عَلَینا اُمورَنا ، ولَم تَستَشِر ولَم تَرعَ لَنا حَقّا . فَقالَ أبو بَکرٍ : بَلی ، ولکِنّی خَشیتُ الفِتنَهَ ....

ولَم یُبایِعهُ أحَدٌ مِن بَنی هاشِمٍ حَتّی ماتَت فاطِمَهُ رَضِیَ اللّهُ عَنها . (2) .

1- .المناقب للخوارزمی : ص 254 ، العقد الفرید : ج 3 ص 332 ؛ وقعه صفّین : ص 91 کلاهما نحوه وراجع أنساب الأشراف : ج 2 ص 271 .
2- .مروج الذهب : ج 2 ص 307 وراجع الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 30 31 ومشاهیر علماء الأمصار : ص 22