گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
5 / 18 هنگامه کشتن عثمان



8154.تهذیب الأحکام به نقل از ابراهیم بن محمّد بن عیسیامام علی علیه السلام خطاب به عبد اللّه بن عبّاس ، هنگامی که نامه ای از عثمانِ در محاصره افتاده برای او آورد و [ عثمان] در آن [ نامه] خواسته بود که علی علیه السلام به مِلکش در یَنبُع برود تا مردم ، نام او را برای خلافت ، کم تر بر زبان آورند . او پیش تر نیز از امام علیه السلام چنین خواسته بود : ای ابن عبّاس! عثمان ، جز این نمی خواهد که مرا چون شترِ آبکش کُنَد که با دلوی بزرگ ، پیش آیم و پس روم . به سویم فرستاد که بیرون روم و سپس فرستاد که باز آیم و اکنون فرستاده تا بیرون روم . به خدا سوگند ، آن قدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم .5 / 18هنگامه کشتن عثمان8155.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری به نقل از حسین بن عیسی ، از پدرش : چون روزهای تشریق (1) سپری شد ، گِرداگرد خانه عثمان را گرفتند ؛ ولی او از کنار گذاردن کار [ خلافت] ، سر باز زد و به دنبال اطرافیان و خواصّ خود فرستاد و آنان را گرد آورد .

پس، مردی از اصحاب پیامبر خدا به نام نیار بن عیاض، که پیری فرتوت بود ، بلند شد و بانگ زد : ای عثمان!

عثمان ، از بالای خانه اش متوجّه او شد . نیار ، عثمان را به خدا سوگند داد و خدا را به یاد او آورْد تا از خلافت ، کناره بگیرد .

در میان این گفتگو ، ناگهان مردی از یاران عثمان به او تیراندازی کرد و وی را کشت و گفتند که تیرانداز ، کثیر بن صَلت کِندی بوده است .

[ معترضان] به عثمان گفتند : قاتل نیار بن عیاض را به ما تحویل بده تا [ او را] به قصاص وی بکشیم .

عثمان گفت : در این حال که شما قصد جانم را دارید ، کسی را که به یاری ام برخاسته است ، به کشتن نمی دهم .

آنان ، چون چنین دیدند ، به سوی درِ خانه اش هجوم آوردند و آن را آتش زدند .

مروان بن حکم با گروهی ، از خانه عثمان بیرون آمدند . سعید بن عاص و مغیره بن اَخنس بن شریق ثقفی (هم پیمان بنی زهره) نیز با گروه هایی بیرون آمدند و جنگ سختی در گرفت .

آنچه اینان را بر جنگْ مصمّم کرد ، خبرِ رسیدن نیروهای کمکی بصره به صرار (2) و نیز حرکت اهالی شام [ به سوی مدینه ]بود . از این رو آنان ، جلوی درِ خانه ، با محاصره کنندگان به سختی جنگیدند .

.

1- .دهم تا دوازدهم ذی حجّه .
2- .صَرار ، ناحیه ای که تنها یک شب تا مدینه فاصله داشت .

ص: 336

8156.امام باقر علیه السلام :تاریخ المدینه عن مولی سهل بن یسار عن أبیه بَعدَ کَلامِ عُثمانَ وإمساکِ النّاسِ عَن قَتلِهِ : رَمی یَزیدُ أو أبو حَفصَهَ غُلامُ مُروانَ رَجُلاً مِن أسلَمَ بِسَهمٍ فَقَتَلَهُ . فَاستَأذَنوا عَلی عُثمانَ ، فَأَذِنَ لَهُم ، فَأَدخَلُوا الأَسلَمِیَّ مَقتولاً ، فَقالوا : زَعَمتَ أنَّکَ لا تُقاتِلُ ، وهذا صاحِبُنا مَقتولاً ، قَتَلَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِکَ ! فَأَقِدنا . (1)

قالَ : ما لَکُم قَوَدٌ قِبَلَهُ ؛ رَجُلٌ دَفَعَ عَن نَفسِهِ أن تَقتُلوهُ ، ولَم آمُرهُ بِقِتالٍ . وقالَ : زَعَمتُم أنَّهُ لَیسَ عَلَیکُم طاعَهٌ ، ولا أنَا لَکُم بِإِمامٍ فیما تَقولونَ ، وإنَّما القَوَدُ إلَی الإِمامِ ! ! (2)8157.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :تاریخ الطبری عن أبی حفصه الیمانی :کُنتُ مَعهُ [مَروانَ] فِی الدّارِ ، فَأَنَا وَاللّهِ أنشَبتُ القِتالَ بَینَ النّاسِ ؛ رَمَیتُ مِن فَوقِ الدّارِ رَجُلاً من أسلَمَ ، فَقَتَلتُهُ ، وهُوَ نیارُ الأَسلَمِیُّ ، فَنَشَبَ القِتالُ ، ثُمَّ نَزَلتُ ، فَاقتَتَلَ النّاسُ عَلَی البابِ ، وقاتَلَ مَروانُ حَتّی سَقَطَ ، فَاحتَمَلتُهُ ، فَأَدخَلتُهُ بَیتَ عَجوزٍ ، وأغلَقتُ عَلَیهِ .

وألقَی النّاسُ النّیرانَ فی أبوابِ دارِ عُثمانَ ، فَاحتَرَقَ بَعضُها .

فَقالَ عُثمانُ : مَا احتَرَقَ البابُ إلّا لِما هُوَ أعظَمُ مِنهُ ، لا یُحَرِّکَنَّ رَجُلٌ مِنکُم یَدَهُ ... ثُمَّ قالَ لِمَروانَ : اِجلِس فَلا تَخرُج . فَعَصاهُ مَروانُ ، فَقالَ : وَاللّهِ لا تُقتَلُ ، ولا یُخلَصُ إلَیکَ ، وأنَا أسمَعُ الصَّوتَ . ثُمَّ خَرَجَ إلَی النّاسِ .

فَقُلتُ : ما لِمَولایَ مُتَّرَکٌ ! فَخَرَجتُ مَعَهُ أذُبُّ عَنهُ ، ونَحنُ قَلیلٌ ، فَأَسمَعُ مَروانَ یَتَمَثَّلُ :


قَد عَلِمَت ذاتُ القُرونِ المیلِ

وَالکَفِّ وَالأَنامِلِ الطُّفولِ


ثُمَّ صاحَ : مَن یُبارِزُ وقَد رَفَعَ أسفَلَ دَرعِهِ ، فَجَعَلَهُ فی مَنطِقَتِهِ ؟

قالَ : فَیَثِبُ (3) إلَیهِ ابنُ النّباعِ ، فَضَرَبَهُ ضَربَهً عَلی رَقَبَتِهِ مِن خَلَفِهِ ، فَأَثبَتَهُ حَتّی سَقَطَ ، فَما یَنبضُ مِنهُ عِرقٌ . (4) .

1- .القَوَد : القصاص وقتلُ القاتِل بدل القتیل (النهایه : ج 4 ص 119 «قود») .
2- .تاریخ المدینه : ج 4 ص 1193 .
3- .کذا ، والظاهر أنّها تصحیف : «فوثب» .
4- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 379 .

ص: 337

8158.عنه علیه السلام :تاریخ المدینه به نقل از آزادشده سهل بن یسار ، از پدرش ، پس از سخنان عثمان و دست نگه داشتن مردم از کشتنش : یزید یا ابو حفصه (غلام مروان) به مردی از [ قبیله ]اسلم تیر انداخت و او را کشت .

[ محاصره کنندگان ،] از عثمان ، اجازه ورود [ به خانه ]خواستند و چون اجازه داد ، جنازه مرد اسلمی را به داخل بردند و گفتند : گمان می کنی که نمی جنگی ، در حالی که این همراه ما کشته شده و قاتلش مردی از همراهان توست . او را قصاص کن .

عثمان گفت : شما حق ندارید در برابر کشته خود ، مردی را که از خود دفاع کرده است ، بکشید . من نیز به او فرمان کشتن نداده ام . خودتان هم گفته اید که اطاعتی بر گردن ندارید . به اعتقاد شما ، من پیشوای شما نیستم ، در حالی که قصاص کردن ، به عهده پیشواست و نه کس دیگر .8159.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از ابو حفصه یمانی (1) : من به همراه مروان در خانه[ی عثمان ]بودم . به خدا سوگند ، این من بودم که مردم را به جنگ وا داشتم . از بام خانه ، تیری به مردی از قبیله اَسلَم به نام نیار اَسلَمی نواخته و وی را کشتم و [در پی آن] جنگ به پا شد . سپس پایین آمدم و در جلوی در خانه به جنگ پرداختم . مروان هم در حال جنگ بود تا آن که از پای درآمد و بر زمین افتاد . او را برداشتم و به خانه پیرزنی برده ، دَر خانه را بستم .

مردم به سوی درهای خانه عثمان ، آتش پرتاب می کردند تا آن که برخی از درها آتش گرفت . عثمان گفت : آتش زدن درها برای انجام دادن کار بزرگ تری است . هیچ کس از شما نباید حرکتی انجام دهد .

سپس به مروان گفت : بنشین و بیرون مرو . امّا مروان ، سرپیچی کرد و گفت : به خدا سوگند ، تا من چیزی می شنوم [ و زنده ام ] ، نه کشته می شوی و نه به تو دست می یابند .

سپس [ مروان ] به سوی مردم بیرون آمد . [ با خود ]گفتم : مولایم (مروان) ، راه فراری ندارد . پس با او بیرون آمدم تا از او دفاع کنم و ما اندک بودیم . و می شنیدم که مروان به این شعر ، تمثّل می جوید :


بی گمان ، آن دختر زیبا با آن گیسوی پُرشِکن


و دست و انگشتان ظریفش خواهد دانست [ که من به دفاع برمی خیزم] . (2)


سپس در حالی که پایین زرهش را بالا آورده و در زیر کمربندش جا داده بود، فریاد زد: چه کسی به مبارزه می آید؟

ابن نباع بر او پرید و از پشت ، ضربه ای بر گردنش زد و [ شمشیر را] نگه داشت تا مروان بر زمین افتاد و نبضش از تپش باز ایستاد . (3) .

1- .ابو حفصه یمانی ، عربی بادیه نشین بود که مروان ، او و خانواده اش را خرید و آزاد نمود.او غلام حلقه به گوش مروان و همراه همیشگی وی بود (ر.ک: تاریخ الطبری : ج 4 ص 379) .
2- .این ، تغزّلی در مطلع قصیده است و گاهی شاعران ، چنین آغازی دارند ، بی آن که شخص خاصّی را منظور کنند. (م)
3- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 379 . گفتنی است مروان از این مهلکه می رهد و به خلافت نیز می رسد .

ص: 338

8160.عنه علیه السلام :مروج الذهب :کانَت مُدَّهُ ما حوصِرَ عُثمانُ فی دارِهِ تِسعهً (1) وأربَعینَ یَوما ، وقیلَ : أکثَرَ مِن ذلِکَ . وقُتِلَ فی لَیلَهِ الجُمُعَهِ لِثَلاثٍ بَقینَ مِن ذِی الحِجَّهِ .

وذُکِرَ : أنَّ أحَدَ الرَّجُلَینِ کَنانَهَ بنَ بِشرٍ التّجیبیَّ ضَرَبَهُ بِعَمودٍ عَلی جَبهَتِهِ ، وَالآخَرَ مِنهُما سَعدَ بنَ حَمرانَ المُرادِیَّ ضَرَبَهُ بِالسَّیفِ عَلی حَبلِ عاتِقِهِ ، فَحَلَّهُ .

وقَد قیلَ : إنَّ عَمرَو بنَ الحَمِقِ طَعَنَهُ بِسِهامٍ تِسعَ طَعَناتٍ . وکانَ فیمَن مالَ عَلَیهِ عُمَیرُ بنُ ضابِیً البَرجَمِیُّ التَّمیمِیُّ ، وخَضخَضَ سَیفَهُ فی بَطنِهِ . (2) .

1- .فی المصدر : «تسعا» ، وهو تصحیف .
2- .مروج الذهب : ج 2 ص 355 وراجع تاریخ دمشق : ج 39 ص 409 وتاریخ الطبری : ج 4 ص 393 و394 وشرح نهج البلاغه : ج 2 ص 157 و158 .

ص: 339

8161.عنه علیه السلام :مروج الذهب :مدّت محاصره عثمان در خانه اش ، 49 روز بود و بیشتر از آن نیز گفته شده است . او در شب جمعه ، سه روزْ مانده از ذی حجّه ، کشته شد .

و گفته شده که کِنانه بن بِشْر تِجیبی ، با عمود ، بر پیشانی عثمان کوفت و دیگری ، سعد بن حُمران مرادی ، با شمشیر بر بند گردنش زد و آن را قطع کرد .

[ نیز] گفته شده که عمرو بن حَمِق ، با تیر ، نُه زخم بر او زد و در میان کسانی که به او حمله بردند ، عُمَیر بن ضابیِ بُرجُمیِ تمیمی بود که شمشیرش را در شکم او فرو کرد . .


ص: 340

8157.امام صادق علیه السلام :تاریخ الطبری عن عبد الرحمن بن أبزی :رَأَیتُ الیَومَ الَّذی دُخِلَ فیهِ عَلی عُثمانَ ، فَدَخَلوا مِن دارِ عَمرِو بنِ حَزمٍ خَوخَهً (1) هُناکَ ، حَتّی دَخَلُوا الدّارَ ، فَناوَشوهُم شَیئا مِن مُناوَشَهٍ ، ودَخَلوا ، فَوَاللّهِ ما نَسینا أن خَرَجَ سودانُ بنُ حَمرانَ ، فَأَسمَعُهُ یَقولُ : أینَ طَلحَهُ بنُ عُبَیدِ اللّهِ ؟ قَد قَتَلنَا ابنَ عَفّانَ ! (2)5 / 19مَوقِفُ الإِمامِ مِن قَتلِ عُثمانَ8160.امام صادق علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام :وَاللّهِ ما قَتَلتُ عُثمانَ ، ولا مالَأتُ (3) عَلی قَتلِهِ . (4)8161.امام صادق علیه السلام :عنه علیه السلام مِن کَلامٍ لَهُ فی قَتلِ عُثمانَ : لَو أمَرتُ بِهِ لَکُنتُ قاتِلاً ! أو نَهَیتُ عَنهُ لَکُنتُ ناصِرا ! غَیرَ أنَّ مَن نَصَرَهُ لا یَستَطیعُ أن یَقولُ : خَذَلَهُ مَن أنا خَیرٌ مِنهُ ، ومَن خَذَلَهُ لا یَستَطیعُ أن یَقولَ : نَصَرَهُ مَن هُوَ خَیرٌ مِنّی .

وأنَا جامِعٌ لَکُم أمرَهُ ، استَأثَرَ ، فَأَساءَ الأَثَرَهَ ، وجَزَعتُم فَأَسأتُمُ الجَزَعَ ، وللّهِِ حُکمٌ واقِعٌ فِی المُستَأثِرِ وَالجازِعِ . (5)8434.امام صادق علیه السلام :نثر الدرّ :دَخَلَ عَلَیهِ [ عَلِیٍّ علیه السلام ] کَعبُ بنُ مالِکٍ الأَنصارِیُّ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! بَلَغَکَ عَنّا أمرٌ لَو کانَ غَیرُکَ لَم یَحتَمِلهُ ، ولَو کانَ غَیرُنا لَم یَقُم مَعَکَ عَلَیهِ ! ما فِی النّاسِ مَن هُوَ أعلَمُ مِنکَ ، وفِی النّاسِ مَن نَحنُ أعلَمُ مِنهُ! ! وأوضَعُ العِلمِ ما وَقَفَ عَلَیهِ اللِّسانُ، وأرفَعُهُ ما ظَهَرَ فِی الجَوارِحِ وَالأَرکانِ .

ونَحنُ أعرَفُ بِقَدرِ عُثمانَ مِن قاتِلیهِ ، وأنتَ أعلَمُ بِهِم وبِخاذِلیهِ ، فَإِن قُلتَ : إنَّهُ قُتِلَ ظالِما ، قُلنا بِقَولِکَ ، وإن قُلتَ : إنَّهُ قُتِلَ مَظلوما ، قُلتَ بِقَولِنا ، وإن وَکَلتَنا إلَی الشُّبهَهِ أیأَستَنا بَعدَکَ مِن إصابَهِ البَیِّنَهِ .

فَقالَ علیه السلام : عِندی فی عُثمانَ أربَعٌ : اِستَأثَرَ فَأَساءَ الأَثَرَهَ ، وجَزَعتُم فَأَسَأتُمُ الجَزَعَ ، وللّهِِ عَزَّوَجَلَّ حُکمٌ عادِلٌ فِی المُستَأثِرِ وَالجازِعِ . (6) .

1- .الخَوخَه : باب صغیر کالنافذه الکبیره ، وتکون بین بیتین ینصب علیها باب (النهایه : ج 2 ص 86 «خوخ») .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 379 .
3- .مالأتُه علی الأمر مُمالَأهً : ساعدتُه علیه ، وشایعتُه (لسان العرب : ج 1 ص 159 «ملأ») .
4- .تاریخ المدینه : ج 4 ص 1265 عن نمیره وعمیره بن سعد و ص 1263 ، أنساب الأشراف : ج 6 ص 221 کلاهما عن أبی خلده نحوه ، تاریخ دمشق : ج 39 ص 453 عن عمر بن سعید ، شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 65 ؛ الشافی : ج 4 ص 307 ، الجمل : ص 201 وراجع الطبقات الکبری : ج 3 ص 82 .
5- .نهج البلاغه : الخطبه 30 .
6- .نثر الدرّ : ج 1 ص 281 وراجع الأغانی : ج 16 ص 248 وتاریخ المدینه : ج 4 ص 1168 .

ص: 341



5 / 19 موضع امام در برابر قتل عثمان

اشاره

8162.بحار الأنوار به نقل از معاویه بن وهب :تاریخ الطبری به نقل از عبد الرحمان بن اَبزی : من روزی را که به خانه عثمان ریختند ، دیدم . [ آنان ]از دریچه خانه عمرو بن حزم ، وارد خانه عثمان شدند و زد و خوردی شد .

به خدا سوگند ، فراموش نمی کنم که سودان بن حُمران ، بیرون آمد و شنیدم که می گفت : طلحه بن عبید اللّه کجاست؟ پسر عفّان را کشتیم .5 / 19موضع امام در برابر قتل عثمان8164.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :امام علی علیه السلام :به خدا سوگند ، نه عثمان را کشتم و نه بر کشتنش یاری دادم .8165.بحار الأنوار عن خزامٍ ( لأبی عبدِ اللّه ِ علیه السلام ) امام علی علیه السلام درباره کشته شدن عثمان : اگر بِدان فرمان داده بودم ، قاتل بودم و اگر از آن باز داشته بودم ، یاور محسوب می گشتم . حقیقت ، این است که کسی که او را یاری داد ، نمی تواند بگوید : من از آن کس که او را وا نهاد ، بهترم . و آن که او را وا نهاد ، نمی تواند بگوید : آن کس که او را یاری داد ، از من بهتر است .

من ، همه ماجرا را در این سخن برایتان می گویم : [ عثمان ،] خود و خویشانش را بر همه مقدّم داشت و این خودخواهی را از حد گذراند . شما نیز بی تابی کردید و در این بی تابی ، زیاده روی نمودید . خدا هم درباره خودخواه و نیز ناشکیبا ، حکمی واقع شدنی دارد» .8166.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :نثر الدرّ :کعب بن مالک انصاری بر علی علیه السلام وارد شد و گفت : ای امیر مؤمنان! از تو چیزی به ما رسیده که اگر از غیر تو بود ، آن را تحمّل و باور نمی کردیم و اگر غیر ما آن را شنیده بود ، دیگر همراه و در کنار تو نمی ایستاد . کسی در میان مردم از تو داناتر نیست و در میان مردم ، کسانی هستند که ما از آنها داناتریم . فروترینِ دانش ، آن است که از زبان در نگذرد و والاترینِ آن ، دانشی است که [ اثرش ]در اعضا و جوارح پدیدار شود . ما به منزلت عثمان از کشندگان او آگاه تریم و تو به آنان و وا نهندگانِ او داناتر .

پس اگر بگویی : «او ظالم بود و کشته شد» ، ما همانند تو می گوییم و اگر بگویی : «مظلومانه کشته شد» ، تو همانند ما می گویی و اگر ما را از شبهه بیرون نیاوری ، پس از تو دیگر امیدی به روشن شدن امر ، نخواهیم داشت .

علی علیه السلام فرمود : «من ، چهار چیز درباره عثمان دارم : او خود و خویشانش را بر همه مقدّم داشت و بد نمود . شما نیز شکیب نورزیدید وبه زشتیْ بی تابی نشان دادید.خدای عز و جل درباره خودخواه و بی تاب ، حکمی عادلانه دارد» .

.


ص: 342

8164.امام صادق علیه السلام :نثر الدرّ :سُئِلَ [ عَلِیٌّ علیه السلام ] عَن عُثمانَ ، فَقالَ : خَذَلَهُ أهلُ بَدرٍ ، وقَتَلَهُ أهلُ مِصرَ ، غَیرَ أنَّ مَن نَصَرَهُ لا یَستَطیعُ أن یَقولُ : خَذَلَهُ مَن أنَا خَیرٌ مِنهُ .

ووَاللّهِ ، ما أمَرتُ بِهِ ، ولا نَهَیتُ عَنهُ ، ولَو أمَرتُ بِهِ لَکُنتُ قاتِلاً ! ولَو نَهَیتُ عَنهُ لَکُنتُ ناصِرا ! اِستَأثَرَ عُثمانُ فَأَساءَ الأَثَرَهَ ، وجَزَعتُم فَأَفحَشتُمُ الجَزَعَ . (1)8165.بحار الأنوار ( به نقل از خزام ) تاریخ الطبری عن عبد الرحمن بن عبید فی حَربِ صِفّینَ : إنَّ مُعاوِیَهَ بَعَثَ إلی عَلِیٍّ حَبیبَ بنَ مَسلَمَهَ الفِهرِیَّ وشَرَحبیلَ بنَ السَّمط ومَعنَ بنَ یَزیدَ بنِ الأَخنَسِ فَدَخَلوا عَلَیهِ وأنَا عِندَهُ ... فَقالَا اشهَد أنَّ عُثمانَ قُتِلَ مَظلوما !

فَقالَ لَهُما : لا أقولُ : إنَّهُ قُتِلَ مَظلوما ، ولا إنَّهُ قُتِلَ ظالِما .

قالا : فَمَن لَم یَزعُم أنَّ عُثمانَ قُتِلَ مَظلوما فَنَحنُ مِنهُ بُرَآءٌ . ثُمَّ قاما فَانصَرَفا .

فَقالَ عَلِیٌّ : «إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِینَ * وَ مَآ أَنتَ بِهَدِی الْعُمْیِ عَن ضَلَلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَا مَن یُؤْمِنُ بِئایَتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ» (2) .

ثُمَّ أقبَلَ عَلِیٌّ عَلی أصحابِهِ فَقالَ : لا یَکُن هؤُلاءِ أولی بِالجِدِّ فی ضَلالِهِم مِنکُم بِالجِدِّ فی حَقِّکُم وطاعَهِ رَبِّکُم ! ! (3) .

1- .نثر الدرّ : ج 1 ص 274 ، المسترشد : ص 418 ح 141 عن شریح بن هانی نحوه .
2- .النمل : 80 و81 .
3- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 7 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 369 ؛ وقعه صفین : ص 201 .

ص: 343

8166.امام صادق علیه السلام :نثر الدرّ :از علی علیه السلام درباره عثمانْ سؤال شد . فرمود : «بدریان ، او را وا نهادند و مصریان ، او را کشتند ؛ امّا کسی که او را یاری کرد ، نمی تواند بگوید : من از کسی که او را وا نهاد ، بهترم . به خدا سوگند ، من ، نه بدان فرمان دادم و نه [ از آن ]باز داشتم . اگر بدان فرمان می دادم ، قاتل بودم و اگر از آن باز می داشتم ، یاور بودم . عثمان ، خود و خویشانش را بر همه مقدّم داشت و بد نمود . شما نیز شکیب نورزیدید و به زشتیْ بی تابی نشان دادید» .8167.عنه علیه السلام ( لَمّا سُئلَ : ما لِمَن زارَ أحَداً مِنکُم ؟ ) تاریخ الطبری به نقل از عبد الرحمان بن عبید ، در جنگ صفّین : معاویه ، حبیب بن مسلمه فهری و شرحبیل بن سمط و معن بن یزید بن اخنس را به سوی علی علیه السلام فرستاد . آنان بر او وارد شدند و من نیز حاضر بودم ... . آنان گفتند : شهادت بده که عثمان ، مظلومانه کشته شد .

امام علیه السلام به آنان فرمود : «نه می گویم مظلومانه کشته شد و نه [ می گویم] ظالم بود و کشته شد» .

گفتند : هر کس نگوید که عثمانْ مظلومانه کشته شده است ، ما از او بیزاریم . سپس برخاستند و باز گشتند .

علی علیه السلام فرمود : «بی گمان ، تو [ ای پیامبر! ]نمی توانی مردگان را شنوا گردانی و این ندا را به کران ، چون پشت کنند ، بشنوانی و راهنمای کوران [ و باز گرداننده آنها ]از گم راهی شان نیستی . تو نمی توانی به کسی بشنوانی ، جز آنان که به آیه های ما ایمان آوردند و تسلیم اند» » .

سپس رو به همراهانش کرد و فرمود : «مبادا جِدّیت اینان در گم راهی شان ، از جِدّیت شما در حق و اطاعت پروردگارتان ، بیشتر باشد!» . .


ص: 344

8168.الإمامُ العسکریُّ علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین عن حصین الحارثی :جاءَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ إلی زَیدِ بنِ أرقَمَ یَعودُهُ وعِندَهُ قَومٌ ، فَقالَ عَلِیٌّ : اُسکُنوا أوِ اسکُتوا فَوَاللّهِ لا تَسأَلونّی عَن شَیءٍ إلّا أخبَرتُکُم ! !

فَقالَ زَیدٌ : أنشَدَکَ اللّهُ ، أنتَ قَتَلتَ عُثمانَ ؟

فَأَطرَقَ عَلِیٌّ ساعَهً ، ثُمَّ قالَ : وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرَأَ النَّسَمَهَ ما قَتَلتُهُ ، ولا أمَرتُ بِقَتلِهِ . (1)8169.الإمامُ الرِّضا علیه السلام ( لَمّا سَألَهُ ابنُ سِنانٍ : ما لِمَن زارَ أباکَ ) الإمام علیّ علیه السلام مِن کتابٍ لَهُ إلی مُعاوِیَهَ : لَعَمری ، یا مُعاوِیَهُ ! لَئِن نَظَرتَ بِعَقلِکَ دونَ هَواکَ لَتَجِدَنّی أبرَأَ النّاسِ مِن دَمِ عُثمانَ ، ولَتَعلَمَنَّ أنّی کُنتُ فی عُزلَهٍ عَنهُ ، إلّا أن تَتَجَنّی (2) ، فَتَجَنَّ ما بَدا لَکَ ، وَالسَّلامُ . (3)8170.بحار الأنوار عن الإمام الرِّضا علیه السلام :الطبقات الکبری عن عمرو بن الأصمّ :کُنتُ فیمَن اُرسِلوا مِن جَیشِ ذی خُشُبٍ ، قالَ : فَقالوا لَنا : سَلوا أصحابَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَاجعَلوا آخِرَ مَن تَسأَلونَ عَلِیّا أنَقدَمُ ؟ قالَ : فَسَأَلناهُم ، فَقالوا : اِقدَموا ، إلّا عَلِیّا ؛ قالَ : لا آمُرُکُم ، فَإِن أبَیتُم فَبیضٌ فَلیُفرَخ . (4)8167.امام صادق علیه السلام ( وقتی از ایشان سؤال شد : ثواب کسی که یکی از شما ) الإمام علیّ علیه السلام لَمّا جاءَهُ سَعدُ بنُ أبی وَقّاصٍ وسَأَلَهُ أن یَتَدَخَّلَ فی قَضِیَّهِ عُثمانَ ویَحقُنَ دَمَهُ : وَاللّهِ ، ما زِلتُ أذُبُّ عَنهُ حَتّی إنّی لَأَستَحی ، ولکِنَّ مَروانَ ومُعاوِیَهَ وعَبدَ اللّهِ بنَ عامِرٍ وسَعیدَ بنَ العاصِ هُم صَنَعوا بِهِ ما تَری ، فَإِذا نَصَحتُهُ وأمَرتُهُ أن یُنَحِّیَهُمُ ، استَغَشَّنی ، حَتّی جاءَ ما تَری . (5) .

1- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 114 ح 4567، تاریخ دمشق : ج 39 ص 454 ، تاریخ المدینه : ج 4 ص 1262 کلاهما عن سریه بنت زید بن أرقم .
2- .تَجنّی علیه وجانی : ادّعی علیه جنایه (لسان العرب : ج 14 ص 154 «جنی») .
3- .نهج البلاغه : الکتاب 6 ، وقعه صفّین : ص 29 عن عامر الشعبی ؛ العقد الفرید : ج 3 ص 329 ، الفتوح : ج 2 ص 506 ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 114 وفیها إلی «دم عثمان» .
4- .الطبقات الکبری : ج 3 ص 65 .
5- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 378 .

ص: 345

8168.امام عسکری علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین به نقل از حصین حارثی : علی بن ابی طالب علیه السلام برای عیادت زید بن ارقم آمد و گروهی نزد او بودند . علی علیه السلام فرمود : «آرام باشید (یا : ساکت باشید)! به خدا سوگند ، از من چیزی نمی پرسید ، جز آن که آگاهتان می کنم» .

زید گفت : تو را به خدا سوگند می دهم ، تو عثمان را کشتی؟

علی علیه السلام لختی ساکت ماند و سپس فرمود : «به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید ، من ، نه او را کشتم و نه به کشتن او فرمان دادم» .8169.امام رضا علیه السلام ( در پاسخ به ابن سنان که پرسید : ثواب کسی که پدر ) امام علی علیه السلام در نامه اش به معاویه : ای معاویه! به جانم سوگند ، اگر به دیده عقلت ، و نه [ به دیده ]هوا و هوسَت ، بنگری ، مرا پاک ترینِ مردم نسبت به خون عثمان می یابی . تو می دانی که من از آن بر کنارم ، جز آن که بخواهی گناهِ ناکرده را به گردنم گذاری . پس ، آنچه می خواهی ، بکن . و السلام!8170.بحار الأنوار :الطبقات الکبری به نقل از عمرو بن اَصَم : من در میان کسانی بودم که از سپاه ذو خُشُب ، فرستاده شدند . به ما گفتند : از اصحاب پیامبر خدا بپرسید که «آیا وارد [ مدینه ]بشویم ، یا نه» و علی را آخرین نفر قرار دهید .

پس ، از آنان پرسیدیم و گفتند : وارد شوید ، جز علی علیه السلام که فرمود : «به شما فرمان نمی دهم ؛ [ ولی] اگر [ گفته ام را ]نپذیرید ، جوجه از تخم بیرون می آید [ و نتیجه کردارتان پدیدار می شود]» .8171.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام هنگامی که سعد بن ابی وقّاص به نزدش آمد و از او خواست که در ماجرای عثمان ، دخالت کند و از ریختن خونش جلوگیری نماید : به خدا سوگند ، هماره از او دفاع کردم تا آن که خجل شدم .

مروان و معاویه و عبد اللّه بن عامر و سعید بن عاص با او کاری کردند که می بینید و چون او را نصیحت و امر کردم که آنان را برانَد ، مرا به خیانتْ متّهم کرد ، تا این که آنچه می بینید ، پیش آمد . .


ص: 346

8172.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :وقعه صفّین عن خفاف بن عبد اللّه لَمّا قالَ لَهُ مُعاوِیَهُ : حَدِّثنا عَن قَتلِ عُثمانَ : حَصَرَهُ المَکشوحُ ، وحَکَمَ فیهِ حُکَیمٌ ، ووَلِیَهُ مُحَمَّدٌ وعَمّارٌ ، وتَجَرَّدَ فی أمرِهِ ثَلاثَهُ نَفَرٍ : عَدِیُّ بنُ حاتِمٍ ، والأَشتَرُ النَّخَعِیُّ ، وعَمرُو بنُ الحَمِقِ ، وجَدَّ فی أمرِهِ رَجُلانِ : طَلحَهُ ، وَالزُّبَیرُ ، وأبرَأُ النّاسِ مِنهُ عَلِیٌّ . (1)8173.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :العقد الفرید عن محمّد بن سیرین :ما عَلِمتُ أنَّ عَلِیّا اُتُّهِمَ فی دَمِ عُثمانَ حَتّی بویِعَ ، فَلَمّا بویِعَ اتَّهَمَهُ النّاسُ ! (2)راجع : الجمل : ص 200 (موقف أمیر المؤمنین من أحداث عثمان) .

.

1- .وقعه صفّین : ص 65 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 111 .
2- .العقد الفرید : ج 3 ص 307 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 3 ص 452 ، أنساب الأشراف: ج 6 ص 223 ، تاریخ دمشق: ج 39 ص 390 وفیها «لقد قتل عثمان وما أعلم أحدا یتّهم علیّا فی قتله» .

ص: 347

8175.الإمامُ الرِّضا علیه السلام :وقعه صفّین به نقل از خفاف بن عبد اللّه ، هنگامی که معاویه به او گفت : برای ما از کشتن عثمان ، سخن بگو : مکشوح (1) او را محاصره کرد و حُکیم [ بن جبله ]در آن حکم کرد و محمّد [ بن ابی بکر ]و عمّار ، متولّی کار بودند و سه نفر ، تمام همّ خود را در این کار نهادند : عَدیّ بن حاتم ، اَشتر نخعی و عمرو بن حمق ؛ و دو نفر در کارش جِدّیت کردند : طلحه و زبیر . پاک ترینِ مردم نسبت به آن [ قتل] ، علی علیه السلام است .8176.عنه علیه السلام :العقد الفرید به نقل از محمّد بن سیرین : من ندیدم که علی علیه السلام در خون عثمان متّهم شود ، تا آن که با او بیعت شد . همین که با او بیعت شد ، مردم ، او را متّهم کردند .ر . ک : الجمل : ص 200 (موضع امیر مؤمنان در برابر بدعت های عثمان) .

.

1- .مکشوح ، یعنی کسی که بر پهلوی او ضربتی وارد آمده و یا برای معالجه داغ نهاده اند و در تاریخ ، لقب هبیره بن عبد یغوث است . او پیش از ظهور اسلام ، رئیس قبیله مراد در یمن بوده است ؛ امّا متون تاریخی ، گزارش از اسلام آوردن او ارائه نداده اند و در عوض ، وقایع متعدّدی مانند ارتداد و اسلام درباره و حضور در جنگ جَلَولا را به پسرش قیس ، نسبت داده اند . از این رو محتمل است که کلمه «ابن» از متن افتاده باشد (ر .ک : الصحاح ، جوهری : ج 1 ص 399 ، تاریخ دمشق : ج 49 ص 481 ، الطبقات الکبری : ج 5 ص 525 ، اُسد الغابه : ج 4 ص 227 ، الفتوح ، ابن اعثم : ج 1 ص 280 ، وقعه صفّین : ص 54) .

ص: 348

. .


ص: 349



تحلیلی درباره عوامل شورش علیه عثمان

تحلیلی درباره عوامل شورش علیه عثمانپس از مرگ خلیفه دوم ، شورایی تشکیل می شود و خلافت را به عثمان بن عفّان می سپارد . روزگارِ خلافت عثمان و بویژه سال های پایانی آن ، از اهمیّت بسزایی برخوردار است . در دوران خلافتِ خلیفه دوم ، جامعه اسلامی روزگار آرامی را می گذراند و این آرامش ، از جمله معلول خوی صلابتِ آمیخته با استبداد خلیفه دوم است . جامعه ای بدان سان آرام ، در زمانی اندک ، به محیطی پر تلاطم و سرشار از اعتراض نسبت به خلیفه مبدّل می شود . این رویداد ، چگونه شکل می گیرد؟ اعتراض های سرازیر شده به سوی خلیفه ، سرچشمه در کجا دارند؟ مردمانی که برای ستاندن دادِ خویش از خلیفه در مدینه گرد آمده اند ، به گواه تاریخ ، نه از قشری خاص و نه از آبادی و شهری خاص اند . پس به واقع ، جامعه اسلامی ، یکسر خیزش کرده است . چرا؟ شگفتا که خلیفه مسلمانان که پیوند نسبی نیز با پیامبر خدا دارد ، در مدینه محاصره می شود و هیچ کس به یاری اش برنمی خیزد! محاصره طولانی می شود و هیچ کس از بیرون مدینه به یاری نمی آید . حتّی معاویه نیز که بعدها عنوان «خونخواه» او را یدک می کشد درخواست او را بدون پاسخ می گذارد! آیا معاویه ای که می تواند در نبرد صفّین ، صد هزار نفر را به

.


ص: 350



مقرّب ساختن طُلَقا

خونخواهی عثمان بسیج کند ، نمی تواند تنها هزار نفر را به یاری عثمان بفرستد؟! پس چرا چنین نمی کند . ساده انگاری است که حادثه ای به این گستردگی را به فردی ناشناخته و یا جریانی بی ریشه مستند سازیم . تأمّل در پرسش های یادشده و نیز ژرفکاوی در متون و منابع برای پیجویی پاسخ آنها ، جستجوگر تاریخ اسلام را به مسائل و نکاتی رهنمون می شود که فراتر از آن چیزی است که ساده انگارانْ مطرح کرده ، کوشش در استوار جلوه دادن آن دارند . در یک کلام می توان گفت که شورش مسلمانان بر ضدّ عثمان ، ریشه در عملکرد او و اطرافیان وی دارد . این نکته را اندکی بیشتر می کاویم . عثمان ، مردی از طبقه اشراف مکّه است که نزدیکان او (بنی امیّه) از دشمنان دیرین و کین توز اسلام اند . طایفه بنی امیّه ، از جمله سران مبارزه با اسلام اند ؛ همان کسانی که تا مجبور نشدند ، اسلام نیاوردند . (1) به همین جهت ، نه وجهه دینی دارند و نه پایگاه اجتماعی . در این جا رفتار عثمان را اندکی مشروح تر بنگریم :

مقرّب ساختن طُلَقاهنگامی که عثمان به خلافت می رسد ، کسانِ خود و در حقیقت ، «حزب طُلَقا(آزادشدگان پیامبر صلی الله علیه و آله در فتح مکّه)» را بسی می نوازد و آنان را که برخی شان (همانند : حَکَم و پسرانش مروان و حارث) مطرود پیامبر خدایند ، همرازان و کارگزاران خود بر می گیرد . در حکومتِ خلیفه مسلمانان ، مروانِ مطرودِ پیامبر صلی الله علیه و آله ، منشی ویژه خلیفه است

.

1- .در جریان فتح مکّه ، بنی امیّه پس از اجبار به تسلیم شدن ، اسلام آوردند و به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله آزاد شدند و به «طُلَقا (آزادشدگان)» شهرت یافتند .

ص: 351



ریخت و پاش از بیت المال

و حارث ، ریاست بازار را به عهده دارد یعنی سیاست و اقتصاد را یک جا! . معاویه در شام ، عبد اللّه بن عامر (جوانی 25 ساله از بنی امیّه) در بصره ، عبد اللّه بن ابی سرح (با سابقه ارتداد) در مصر ، سعید بن عاص در کوفه و اشعث بن قیس در آذربایجان ، همگی از بستگان عثمان اند که به جای صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و چهره های برجسته جامعه اسلامی ، حکم می رانند . اینان با پشتیبانی خلیفه ، بر مردم سخت می گیرند و فریاد مردم به جایی نمی رسد و چون صحابه بزرگ پیامبر خدا زبان به اعتراض می گشایند ، سیاسی می شوند و عثمان ، برخوردی خشن و دور از انصاف را با آنان پیشه می سازد : ابو ذر را به ربذه تبعید می کند و او در تنهایی و مظلومیّت ، زندگی را بدرود می گوید ؛ عمّار بن یاسر ، حق مدار بزرگ ، را با آن پیشینه درخشان ، شخصا چنان می زند که به «فتق» دچار می شود ؛ عبد اللّه بن مسعود را تبعید کرده ، حقوقش را از بیت المال می بُرد ؛ و ... . (1)

ریخت و پاش از بیت المالروش اقتصادی عثمان نیز بسی شگفت انگیز است . او با بیت المال ، چنان رفتار می کند که گویا «مِلک طِلق» اوست . گشاده دستی و بخشش او را بسیار گزارش کرده اند ، به طوری که زشتی این همه گشاده دستی ، از دید محقّقان آگاه اهل سنّت نیز پنهان نمانده است . او اموال بسیاری را به ابو سفیان ، حَکَم ، مروان و دیگران می بخشد و در برابر اعتراض مردم ، هرگز تسلیم نمی شود . و شگفت ، این جاست که گاه ، این همه بخشندگی از بیت المال را «صله رحم» تلقّی می کند! وی با این گونه کارها تضادّ طبقاتیِ شگفتی را در جامعه اسلامی پدید می آورَد .

.

1- .موارد دیگر را در همین کتاب بنگرید : ص 99 (موجبات شورش بر عثمان) .

ص: 352



برخورد با آموزه های دین

این رفتارها و این نواختن های ظالمانه و بخشش های متضاد با فرهنگ دینی ، اندک اندک ، اعتراض مردم را می گسترانَد ، تا بدان جا که به شورشی همگانی و حرکتی عمومی بر ضدّ عثمان تبدیل می شود .

برخورد با آموزه های دیننکته مهمّی که گاه از دید محقّقانْ پنهان مانده و شایان بسی توجّه است ، تغییر و دگرسانی در دین و تحریف و دستکاری احکام الهی از سوی عثمان است که در روزهای شورش ، در شعارها و سخنان مخالفان خلیفه به روشنی دیده می شود . گشاده دستی هایِ خلیفه در بیت المال ، بخشش های بی حساب وی و نیز به کار گماری های بی معیار و به دور از سیاست از یک سو و تلاش مورّخانی که به جای نگاهبانی از میراث تاریخی ، نگهبان شخصیّت های تاریخی بوده و چهره ها را پرداخته و بر ساخته اند ، از سوی دیگر ، نگذاشته تا این بُعد از ناهنجاری های خلیفه که شاید بیشترین نقش را در خیزش مردم داشته است نمایان شود . نمونه هایی را می آوریم . روایت شده که به زید بن ارقم گفته شد : چرا عثمان را تکفیر کردید؟ گفت : به خاطر سه چیز : اموال را تنها بازیچه اغنیا قرار داد و به دیگران نداد ؛ آن دسته از اصحاب پیامبر خدا را که در راه دینْ هجرت کرده بودند ، در جایگاه کسانی قرار داد که با خدا و پیامبرش جنگیده بودند ؛ و به غیر کتاب خدا عمل کرد . (1) عمّار یاسر که در حق مداری ، شهره آفاق بود و در خیزش بر ضدّ عثمان نقش مؤثّری داشت ، در هنگامه صفّین ، خطبه ای خواند و در ضمن آن ، برای ترغیب مردمان بر ضدّ معاویه گفت : اِنهَضوا مَعی عِبادَ اللّهِ إلی قَومٍ یَطلُبونَ فیما یَزعُمونَ بِدَمِ الظّالِمِ لِنَفسِهِ ، الحاکِمِ

.

1- .الشافی : ج 4 ص 291 .

ص: 353

علی عِبادِ اللّهِ بِغَیرِ ما فی کِتابِ اللّهِ ، إنَّما قَتَلَهُ الصّالِحونَ المُنکِرونَ لِلعُدوانِ ، الآمِرونَ بِالإِحسانِ ، فَقالَ هؤُلاءِ الَّذینَ لا یُبالونَ إذا سَلُمَت دُنیاهُم ولو دَرَسَ هذَا الدّینُ : لِمَ قَتَلتُموهُ ؟ فَقُلنا : لِأَحداثِهِ ... ای بندگان خدا! با من به سوی گروهی برخیزید که ادّعای خونخواهی کسی را دارند که بر خود ستم کرد و حکمی جز آنچه کتاب خدا گفته بود ، بر بندگان خدا روا داشت . او را شایستگانی کشتند که ستم را تاب نمی آوردند و به نیکی فرمان می دادند . و حال ، اینانی که چون دنیایشان به سلامت مانَد ، از کهنه شدن دینْ واهمه ای ندارند ، می گویند : چرا او را کشتید؟ می گوییم : به خاطر بدعت هایش! (1) در میان اظهار نظرهای صحابیان درباره رفتار عثمان ، تعبیرهایی چون : «دینتان را دگرگون کرد» ، «بدعت هایی آورد» ، «تو بدعت هایی آوردی که مردم ، آنها را نمی شناسند» ، «خواست که دینمان را دگرگون کند» ، «بدعت هایی آورد و با حُکمِ قرآنْ مخالفت کرد» ، «حکم قرآن را پشت سر انداخت» ، «کتاب خدا را دگرگون کردی» (2) و ... فراوان است و این تعبیرها به واقع ، نشانی از باور داشتن به تحریف دین ، دگرگونی احکام الهی و دگرسانی آموزه های محمّدی اند که در حکومت عثمان اتّفاق افتاده است . چنین است که می بینیم تنی چند از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به آبادی ها نوشتند که : «دین محمّد صلی الله علیه و آله تباه شد» . به هر حال ، هنوز از روزگار حیات پیامبر خدا چندان نمی گذرد و مردمان نمی توانند بنگرند که دین خدا دستْ خوش تحریف می شود ، آموزه های الهی به سُخره گرفته می شوند و حکم خدا دگرگون می گردد . نمی توانند این همه را بنگرند و دم فرو بندند .

.

1- .وقعه صفّین : ص 319 .
2- .ر . ک : أنساب الأشراف : ج 6 ص 133 138 وتاریخ الطبری : ج 4 ص 376 و ج 5 ص 43 وشرح نهج البلاغه : ج 9 ص 36 و ج 8 ص 22 ووقعه صفّین : ص 339 .

ص: