گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
مشاوران نابکار



اشاره

مشاوران نابکارمشاوران هر مدیر ، در اداره و سامان بخشی امور و تحقّق عینی جریان ها نقشی بس تعیین کننده دارند . به واقع ، مشاوران اجرایی ، نقشی تکمیلی (و البتّه بنیادی) در مدیریّت مدیر و پیشوایی رهبر جامعه به عهده دارند . بدین سان ، گزینش آنان از یک سو و گونه بهره گیری مدیر از آنها و چگونگی مشاورت آنان با مدیر و حد و حدود فهم و نیز اخلاص آنان به مدیر و ... از سوی دیگر ، بسی حسّاس است . متأسّفانه عثمان در تمام این موارد ، یکسر ناهنجار است و موضعی نااستوار دارد . از گزینش افراد ، سخن گفتیم . نزدیکان عثمان ، نه وجهه اجتماعی دارند و نه چهره دینی . خلیفه نیز عنصری بی اراده و سست رأی در برابر آرا و اظهار نظرهای مشاوران است . مشاوران او نیز نه از اندیشه درست و نه از تعهّد دینی برخوردارند . در نتیجه آنچه می گویند و به عثمان تحمیل می کنند ، در جهت هوس های خویش و رویارویی با مخالفان است ، نه برای صلاح امّت و خلافت و خلیفه . اطرافیان عثمان (بنی امیّه) ، نه با انصارْ پیوندی درست دارند و نه با مهاجرانْ کرداری صواب . در نتیجه عثمان را به سمتی سوق می دهند که نتیجه اش قتل وی است . ابو سفیان ، پیر سیاست آنان ، که کین ورزی اش با اسلامْ شهره آفاق است ، به عثمان می گوید : این اِمارت ، امارتی جهانی و این پادشاهی ، همان پادشاهی جاهلی است . پس بنی امیّه را بزرگان زمین قرار ده . (1) عثمان نیز چنین می کند ؛ امّا آنان او را به کجا می برند؟ بنگرید : سررشته تمام کارهایی که به نام عثمان انجام می شود ، در دست مروان (داماد و

.

1- .الأغانی : ج 6 ص 370 .

ص: 355

کاتب عثمان) است ؛ جوانی که از آداب اسلامی ، هیچ نمی داند و مطرود و تبعیدی پیامبر صلی الله علیه و آله است . زمانی که او از تبعید باز می گردد و پای به مدینه می نهد ، بغض فروخورده چندین ساله خود را در سایه قدرتی که خلیفه مسلمانان بدو داده است ، بیرون می ریزد . او به تحقیر تمامی انصار و مهاجران می پردازد و این ، در تهییج آنان بر ضدّ عثمان ، مؤثّر می شود . خلیفه ، عنصر چشم و گوش بسته ای می نماید که در دست مروان ، همانند موم ، تغییر می کند ؛ چه آن زمان که رسما و در ملأ عام ، توبه می کند و مروانْ او را به توبه شکنی وادار می سازد ، و چه زمانی که با عزل والی مصر موافقت می کند و سپس به پیشنهاد مروان ، به قتل و تبعید و شکنجه کردن انقلابیون مصر ، فرمان می دهد . مروان که به واقع ، دیکته کننده سیاست های عثمان است ، در کشاندن عثمان به افراطِ در رفتار ، بدان گونه تلاش می کند که نائله ، همسر عثمان ، می گوید : به خدا سوگند ، آنان او را می کشند و او را گناهکار می شمارند ... . و تو [ ای عثمان! ]از مروان ، فرمان می بری و او تو را به هر کجا که بخواهد ، می کشاند . (1) مشاوران دیگر عثمان نیز از این قبیل اند . عثمان ، آنان را جمع می کند تا درباره نارضایتی مردم با آنها به رایزنی بپردازد . معاویه راه حل را یاری جستن عثمان از نیروی نظامی می داند . عبد اللّه بن عامر نیز می گوید : باید آنان را به جهادْ فرمان دهی تا از تو باز بمانند . [ باید آنان را] در مرزها نگاه داری تا در برابر تو خوار شوند و هَمّ و غمّشان جز [ حفظ جان] خود نباشد . سعید بن عاص نیز می گوید که عثمان باید سرچشمه ها را بخشکاند و رهبران آنان را بکشد ... . (2) در این مورد ، معاویه پیشنهاد می کند که علی علیه السلام ، طلحه ، زبیر و ...

.

1- .ر.ک : ص 273 (شکستن توبه و پیمان) .
2- .ر . ک : ص 283 (خیانت خواصّ بدکردار) .

ص: 356

کشته شوند . حال ، با وجود این همه ذهن بیمار و اندیشه فاسد و جهتگیری ستمگرانه و شورش برانگیز ، چه نیازی به سؤال از علل شکل گیری شورش است؟ در این روز ، تنها کسی که از سر سوز و به لحاظ حراست از هویّت جامعه اسلامی ، خالصانه به عثمان نصیحت می کند و عثمان را از پیامدها بر حذر می دارد ، علی علیه السلام است ؛ کسی که با آن همه ظلم روا شده به وی ، باز هم نمی خواهد کار بِدان جا بکشد ... و ای کاش که گوش شنوایی باشد و عثمان ، به عهدهایی که می بندد و قول هایی که می دهد ، پایدار بمانَد! امام علی علیه السلام درباره موضع خود و چگونگی برخورد اطرافیان عثمان ، سخنانی نغز و بیدارگر دارد . از جمله : وَاللّهِ ما زِلتُ أذُبُّ عَنهُ حَتّی إنّی لَأَستَحی ، ولکِنَّ مَروانَ ومُعاوِیَهَ وعَبدَ اللّهِ بنَ عامِرٍ وسَعیدَ بنَ العاصِ هُم صَنَعوا بِهِ ما تَری . فَإِذا نَصَحتُهُ وأمَرتُهُ أن یُنَحِّیَهُمُ استَغَشَّنی حَتّی جاءَ ما تَری . به خدا سوگند ، هماره از او دفاع کردم تا آن که خجل شدم . مروان و معاویه و عبد اللّه بن عامر و سعید بن عاص ، با او کاری کردند که می بینید و چون او را نصیحت و امر کردم که آنان را براند ، مرا به خیانتْ متّهم کرد ، تا [ این که ]آنچه می بینید ، پیش آمد . (1) اینها و جز اینها که گفتیم ، عوامل خیزش بر ضدّ عثمان و زمینه های قیام بر ضدّ خلافت مرکزی بود . مسعودی در مروج الذهب درباره دلایل اعتراضات بر ضدّ عثمان می گوید : در سال سی و پنجم [ هجری] اعتراض ها نسبت به عثمانْ فراوان شد و رد و انکار کارهایش بالا گرفت ؛ همانند آنچه میان او و عبد اللّه بن مسعود واقع شد و [ قبیله]

.

1- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 378 .

ص: 357

هُذَیل به خاطر آن ، از عثمان کناره گرفتند و یا ضرب و شتم عمّار بن یاسر که او را به فتق دچار کرد و بنی مخزوم را به کناره گیری از عثمان وا داشت . و از این جمله است کار ولید بن عقبه در مسجد کوفه و نیز کارهایی که عثمان با ابو ذر کرد . (1) یعقوبی نیز دلایل را این گونه می شمرد : پس از شش سال که از خلافت عثمان گذشت ، مردم ، زبان به اعتراض بر ضدّ او گشودند و برخی افراد ، سخنانی درباره او به زبان آوردند و گفتند : نزدیکان خود را بر دیگران مقدّم داشته و زمین هایی را در قُرُق خود کرده و خانه [ مجلّلی] ساخته و مزارع و اموالی را از مال خدا و مسلمانان برای خود برداشته و ابو ذر (صحابی پیامبر خدا) و عبد الرحمان بن حنبل را تبعید کرده و حکم بن ابی عاص و عبد اللّه بن سعد بن ابی سرح (دو رانده شده پیامبر خدا) را باز گردانده و خون هرمزان را هدر داده و قاتل او (عبید اللّه بن عمر) را به قصاص او نکشته و ولید بن عقبه را به حکومت کوفه گمارده تا در نماز ، چنان کاری کند و با این همه ، او را در پناه خود آورده و [ ناشیانه ]حکم رجم داده است . و این ، در مورد زنی از [ قبیله ]جُهَینه بود که شش ماه پس از ورود به خانه شوهر ، فرزندی آورد و عثمان به رجم او فرمان داد و چون برای رجم ، بیرون برده شد ، علی بن ابی طالب علیه السلام بر عثمان وارد شد و گفت : «خداوند عز و جل[ درباره فرزند] می گوید : وَ حَمْلُهُ وَ فِصَلُهُ ثَلَثُونَ شَهْرًا ؛ (2) و بارداری و از شیر گرفتن او ، سی ماه است و درباره شیر دادن فرزند می گوید : حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ ؛ (3) دو سال کامل . [ پس ، بارداری می تواند شش ماه باشد]» . از این رو عثمان در پی آن زن فرستاد ؛ امّا او را رجم شده و مرده یافتند . آن مرد نیز به فرزند خود ، اعتراف و اقرار کرد . (4)

.

1- .مروج الذهب : ج 2 ص 350 .
2- .احقاف ، آیه 15 .
3- .بقره ، آیه 233 .
4- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 173 .

ص: 358



1 . معترضان و انقلابیون سنّت شناس و استوار اندیش

عمّار بن یاسر

طبری نیز ضمن اشاره به بعضی نکات ، از ذکر بقیّه آنها صرف نظر کرده و گفته است : ما بسیاری از عواملی را که به دست قاتلان عثمان بهانه داد تا کشتن او را توجیه کنند ، بیان کردیم و از بسیاری دیگر ، به خاطر علّت هایی که ما را به ترک نقل آنها بر انگیخت ، صرف نظر کردیم . (1) تا این جا صحبت از زمینه ها و عوامل قیام بر ضدّ عثمان بود ؛ ولی نکته مهم تر و قابل تأمّل تر ، بررسی افراد و گروه های شرکت کننده در این خیزش است . روشن است که همه کسانی که در این جریان گسترده شرکت کرده اند ، هم هدف نیستند و برخی ، آرمان هایی دیگر دارند . عوامل دخیل در این جریان را بدین سان می توان معرّفی کرد :

1 . معترضان و انقلابیون سنّت شناس و استوار اندیشدر این خیزش ، چهره های برجسته ای از صحابیان و مؤمنان ژرف باور حضور دارند . به واقع ، توده های عظیم مردم انقلابی ، به رهبری اینان حرکت می کنند . این چهره ها کسانی نیستند که بتوان اندکی در اخلاص ، نیک نگری و استوار اندیشی آنان تردید کرد . برخی از اینان عبارت اند از : عمّار بن یاسر عمّار از پیشتازان در اسلام و از مجاهدان استوارگام و سر افراز است . پیامبر خدا او را معیار حق می شناسانَد و می فرماید : إذَا اختَلَفَ النّاسُ کانَ ابنُ سُمَیَّهَ مَعَ الحَقِّ . چون مردم با هم اختلاف کردند ، پسر سمیّه همراه حق است . (2)

.

1- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 365 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 286 .
2- .المعجم الکبیر : ج 10 ص 96 ح10071 ، سیر أعلام النبلاء : ج 1 ص 416 ح84 ، البدایه و النهایه : ف ج 6 ص 214 ، کنز العمّال : ج 11 ص 721 ح 33525 .

ص: 359



زید بن صُوحان

و نیز : و«ما خُیِّرَ عَمّارُ بَینَ أمرَینِ إلَا اختارَ أرشَدَهُما» . عمّار ، میان هیچ دو کاری مخیّر نشد ، مگر آن که کاری را برگزید که به هدایت ، نزدیک تر بود . (1) و«مَلِئَ عَمّارٌ إیمانا إلی مُشاشِهِ» . عمّار ، تا مغز استخوانش ، انباشته از ایمان است . (2) «یَزولُ مَعَ الحَقِّ حَیثُ یَزولُ» . [ عمّار ،] همراه حق است ، هر کجا که برود . (3) عمّار ، با این جایگاه در نگاه پیامبر خدا و با این ویژگی ها ، از معترضان و مخالفان بنیادی و آغازین عثمان است و نیز سختکوش در این راه . ابن کثیر آورده است که : عمّار ، مردم را بر ضدّ عثمان می شورانْد و او را رها نمی کرد و باز نمی گشت و منصرف نمی شد . (4) بر اساس همین اعتراض ها و انتقادهاست که عمّار از سوی شخص عثمان و اطرافیانش کتک می خورد ، بیهوش می شود و معلول می گردد .

ر . ک : ص 179 (کتک زدن عمّار یاسر) .

زید بن صُوحاناز زاهدان بزرگ و از چهره های برجسته تاریخ اسلام است که او را از «اَبدال» بر

.

1- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 438 ح 5665 و 5664 .
2- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 443 ح 5680 ، تاریخ دمشق : ج 43 ص 391 ح 9262 و 9263 .
3- .تاریخ دمشق : ج 43 ص 406 ح 9291 .
4- .البدایه و النهایه : ج 7 ص 171 .

ص: 360



جَبَله بن عمرو انصاری

شمرده اند . وی از یاران باوفای علی علیه السلام است و برخی او را از صحابیان پیامبر خدا نیز می دانند ؛ چون درباره وی از پیامبر خدا گزارش کرده اند که : مَن سَرَّهُ أن یَنظُرَ إلی رَجُلٍ یَسبِقُهُ بَعضُ أعضائِهِ إلَی الجَنَّهِ ؛ فَلیَنظُر إلی زَیدِ بنِ صوحانَ . هر کس دوست دارد که مردی را ببیند که برخی از اعضایش پیش تر به سوی بهشت می رود ، به زید بن صوحان بنگرد . (1) زید را از عُظَما ، زُهّاد و ابدال شمرده اند . (2) عمر بن خطّاب ، او را بسیار می نواخت و گرامی می داشت ؛ امّا عثمان ، او را به شام تبعید می کند . زید در جنگ جمل ، شهد شهادت نوشید و امام علی علیه السلام خطاب به او گفت : تو کم هزینه و پرکمک بودی .

جَبَله بن عمرو انصاریاو را از فقیهان و چهره های برجسته صحابیان بر شمرده اند (3) که در جنگ اُحد شرکت داشته است . (4) او از این که عثمان ، رازدارانی زشت خوی و بد اندیش (بطانه سوء) بر گرفته است ، بدو سخت اعتراض می کند و عبارتش بر ضدّ عثمان ، بسی تند و از سر سوز است : ای پیر خِرِفت! به خدا سوگند ، تو را می کشم و بر شتر جوانِ گری می نشانم و به سوی آتش سوزان می برم . (5)

.

1- .مسند أبی یعلی : ج 1 ص 267 ح 507 .
2- .تاریخ بغداد : ج 8 ص 439 ش 4549 .
3- .اُسد الغابه : ج 1 ص 511 ش 686 ؛ رجال الطوسی : ص59 ش 501 .
4- .الإصابه : ج 1 ص 566 ش 1083 .
5- .البدایه و النهایه : ج 7 ش 176 .

ص: 361



جَهجاه غفاری

عمرو بن حَمِق

عبد الرحمان بن عُدَیس

جَهجاه غفاریاو از صحابیان پیامبر خداست که در بیعت رضوان (بیعت شجره) ، در زیر درخت ، حضور داشته است . بخاری و مسلم ، از وی روایت کرده اند . (1)

عمرو بن حَمِقاز صحابیان پیامبر خداست که بعد از حُدیبیّه مسلمان شد . (2)

عبد الرحمان بن عُدَیساز صحابیان پیامبر خداست و از بیعت کنندگان در «بیعت شجره» به شمار می آید . (3) چهره های صالح ، نیک اندیش و بزرگی چون : مالک اَشتر ، محمّد بن ابی بکر ، محمّد بن ابی حذیفه ، حکیم بن جبلّه و ... نیز در این حرکت ، حضوری جدّی دارند . تأمّل در این کسان و شعارها و گفتارهای آنان نشان می دهد که حرکت ، از ابعاد بس وسیعی برخوردار است . به لحاظ حضور جدّی صحابیان که به واقع ، حضور آنان ، جهت دهنده مردم و توده های مؤمن است ، می توان خیزش بر ضدّ عثمان را «ثوره الصحابه (قیام اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله )» نامید . در تاریخ الطبری آمده است که : چون مردمْ کارهای عثمان را دیدند ، آن دسته از اصحاب پیامبر که در مدینه بودند ، به آن دسته که در مرزها پراکنده شده بودند ، چنین نوشتند : «دین محمّد صلی الله علیه و آله تباه شده است» . (4)

.

1- .الإصابه : ج 1 ص 621 ش 1248 .
2- .الاستیعاب : ج 3 ص 257 ش 1931 .
3- .الإصابه : ج 4 ص 281 ش 5179 .
4- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 367.

ص: 362



2 . فرصت طلبان

2 . فرصت طلباندر این جمع عظیم ، سیاست پیشگانی نیز هستند که برای به دست آوردن موقعیّت بهتر ، بر امواج اعتراض ، سوار شده و یا به گسترش آن کمک می کنند . طبیعی است که آنان ، نه مشکلات مردم را در می یابند و نه به آن می اندیشند ؛ کسانی که : اوّلاً ، احساس می کنند که در خویشاوندنوازیِ عثمان و واگذاری منصب ها ، عقب مانده اند و از امتیازهایی که نزدیکان عثمان به دست آورده اند ، محروم گشته اند . ثانیا ، احساس می کنند اکنون که خیزشْ گسترش یافته ، فرصتی شایسته فرا چنگ آمده است تا آنان به آرزوهای دنیاطلبانه خویش برسند . اینان در واقع ، نمی دانند که فرجام این خیزش پس از قتل عثمان کجا خواهد بود . مخالفت آنان با عثمان ، نه از سرِ سوز و نه از سرِ دین خواهی و احساس وظیفه شرعی است . آنان به دنبال ریاست اند و در پی آن که از «نمدِ» بزرگ خلافت و حکومت ، «کلاهی» برای خود دست و پا کنند . به مَثَل ، طلحه از اینان است . او به کوفیان می نویسد که آنان به مدینه بیایند و به خلافکاری های عثمان ، پایان دهند . گویا او پس از قتل عثمان ، انتظاری جز نشستن بر مسند خلافت ندارد . برخی از طرفداران او نیز بر این پندارند ، از جمله ، سودان بن حُمران ، که چون از قتل عثمان فارغ شد ، از خانه عثمان بیرون آمد و فریاد برآورد که : طلحه بن عبید اللّه کجاست؟ پسر عفّان را کشتیم . (1) بعدها ، در جنگ جمل ، مروان او را از پشت ، هدف می گیرد و می کشد ؛ چون بر

.

1- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 379 .

ص: 363

این باور است که عامل قتل عثمان ، اوست . عایشه نیز چنین است . او نیز در انتظار بر کشیدن خویشان خود است . جمله معروف او این است : پیر خِرِفت را بکشید ، که کفر ورزیده است . (1) و آن گاه که عثمان کشته می شود و ورق برمی گردد ، در موضعی دیگر می ایستد . این ، نشانگر آن است که او در پی چیزی غیر از حق است . او بعدها در جنگ جمل ، وقتی مورد سؤال قرار می گیرد که : «چرا آن روز ، ما را به قتل عثمانْ تحریک کردی و اکنون ، هوادار و خونخواه او شده ای؟» ، می گوید : گفتم و گفتند و گفته اکنونم از گفته پیشینم بهتر است . (2) عمرو بن عاص نیز از این گونه کسان است . او در زمان حکومت عثمان ، موقعیّت خود را از دست داده است و برای او دشوار است که بنگرد مصری که او فتح کرده ، اکنون در دست عبد اللّه بن ابی سرح است . او تلاش می کند که شورش بر ضدّ عثمان ، شتاب بیشتری بگیرد . برخی از تلاش های او را در این زمینه ، در ضمن گزارش متون آوردیم . خود او می گوید : من ابو عبد اللّه هستم . وقتی به دُمَلی دست کشم ، بازش می کنم . من حتّی چوپان گله بر سر کوه را بر او می شورانم . (3) زبیر نیز چنین است . او با طلحه همراه است و می کوشد تا از خیزش مردم ، در فرصتی مناسب ، برای رسیدن به اهداف دلخواه خویش بهره گیرد . او خود را رهبر آنان می داند .

.

1- .الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 313 ، الفتوح : ج 2 ص 437 .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 459 .
3- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 357 .

ص: 364



3 . هم گامان فرصت طلب عثمان

اشاره

3 . هم گامان فرصت طلب عثمانبرخی همراه و هم رأی عثمان اند ؛ امّا در این حادثه ، نه یاور ، که در هم شکننده او و تلاشگر بر ضدّ اویند (اگر چه به طور غیر مستقیم) ؛ و این از عبرت های شگفت تاریخ است . معاویه را باید شاخص این گروه دانست ؛ یعنی به واقع ، معاویه و حزب او چنین اند . حقیقتْ این است که او در قتل عثمان ، دستی تأثیرگذار دارد . معاویه به راحتی می تواند گروهی را برای حفاظت از خلیفه از شام گسیل بدارد و یا برای نبرد با مخالفان ، کسانی را بفرستد ؛ ولی چنین نمی کند . حتّی آن گاه که عثمان از وی یاری می طلبد ، به تنهایی به مدینه می آید . عثمان هم قصد او را از آمدن ، در می یابد و به او می گوید : تو می خواهی که من کشته شوم و سپس بگویی : من ولیّ خونم! (1) چون عثمان ، نامه می نویسد که معاویه به یاری او بشتابد و در این کار شتاب کند ، معاویه با امروز و فردا کردن ، عملاً فرصت جلوگیری از کشته شدن خلیفه را بر باد می دهد . به این متن تاریخی بنگریم : چون نامه به معاویه رسید ، منتظر ماند و از آن جا که اجتماع اصحاب پیامبر خدا را [ بر مخالفت با عثمان ]می دانست ، اظهار مخالفت با آنان را ناپسند داشت . (2) بدین سان می توان گفت که معاویه ، به طور غیر مستقیم در قتل عثمانْ دست دارد ؛ دستی تأثیرگذار که علی علیه السلام نیز بدان اشاره می کند . به هر حال ، چنین می شود که جریان های سرچشمه گرفته از چهار نقطه مهمّ سرزمین های خلافت اسلامی ، به هم می پیوندند و شورش بر ضدّ عثمان را فراگیر

.

1- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 175 .
2- .ر . ک : ص 307 (یاریخواهی عثمان از معاویه و کمک نکردن او) .

ص: 365

می سازند . حضور جمع عظیمی از مسلمانان در مدینه و اعتراض صریح آنان به اعمال عثمان ، به جای آن که در وی و مشاورانش انگیزه تأمّلی در گذشته شود ، به بی توجّهی آنان و برخوردهای ناشایست بیشتر و به دنبال آن ، به قتل عثمان می انجامد . با آنچه آمد ، می توان دریافت که گزارش های سیف بن عمر که کوشیده است عوامل یادشده را یکسر نادیده بگیرد و حرکت بر ضدّ عثمان را به فردی چون عبد اللّه بن سبا نسبت دهد ، تا چه اندازه از حقیقت و واقعیّت صادقِ تاریخ به دور است . سیف بن عمر ، در منابع رجالی ، یکسر به «کذب» نسبت داده شده و «مطعون» است . از این روی ، به گزارش های او هرگز وَقْعی نهاده نمی شود . بیفزاییم که اگر او راستگوی نیز می بود ، گزارش های وی نوعا به گونه ای هستند که با روش تحقیق علمی در تاریخ ، نادرستی آنها خیلی زود آشکار می شود . به علاوه ، نقش عبد اللّه بن سبا در آن گزارش ها ، کاملاً و به صورت واضحی افسانه ای و پندارگرایانه است (که این موضوع را در تحلیل بعدی بررسی خواهیم نمود) .

.


ص: 366



عبد اللّه بن سبا ، چهره ای مرموز

عبد اللّه بن سبا ، چهره ای مرموزدر منابع و متون تاریخ اسلام ، از شخصی به نام عبد اللّه بن سبا (/ سبأ) یاد شده است . گزارش های متفاوت و گاه متضاد درباره چگونگی شخصیّت او و تأثیر او در حوادث و جایگاه فکری و نیز پایگاه اجتماعی و سیاسی او ، چهره او را در هاله ای از ابهام فرو برده است . برخی از پژوهشیان (1) بر پایه برخی گزارش ها تأثیر او را در حوادث صدر اسلام ، بسی شگرف دانسته اند و گاه از سَرِ بی تأمّلی ، نگرشی خاص را در فرهنگ اسلامی بدو نسبت داده اند و حوادثی چون خیزش بر ضدّ عثمان را از جمله کارهای او تلقّی کرده اند . از سوی دیگر ، متفکّرانی نیز وجود دارند که نه تنها بدین سان در او ننگریسته اند ، بلکه وجود چهره ای با این عنوان را یکسر زیر سؤال برده و وجود او را افسانه ای تلقّی کرده اند (2) و یا دست کم در وجود او تردید نموده اند . (3)

.

1- .همانند : محمود شاکر در الخلفاء الراشدون ، سعید افغانی در عائشه و السیاسه ، عبد الرحمان بدوی در مذاهب الإسلامیّین ، احسان الهی ظهیر در الشیعه و السنّه .
2- .همانند : علّامه مرتضی عسکری در عبد اللّه بن سبأ و أساطیر أخری ، علی وَردی در وعّاظ السلاطین ، عبد اللّه فیّاض در تاریخ الإمامیّه .
3- .همانند : طه حسین در علی و بنوه ، وجواد علی در مجلّه الرساله ، ش 778 ، ص 609 610 .

ص: 367

در این تحلیل ، در اندیشه بازکاوی تمام نقل ها و گزارش ها درباره عبد اللّه بن سبا و چگونگی شخصیّت او نیستیم . تنها بر آنیم تا با نیم نگاهی به شخصیّت او ، نقش وی را در خیزش بر ضدّ عثمان نفی کنیم و بگوییم که گزارش مربوط به آن ، به لحاظ سند و نیز محتوا ، شایستگی استناد ندارد . طبری به نقل از سَری و او از شعیب و او از سیف بن عمر گزارش می کند که : عبد اللّه بن سبا ، مردی یهودی و اهل صنعا بود و مادرش زنی سیاه . در زمان عثمان ، مسلمان شد و سپس در شهرهای مسلمانان می چرخید و آنان را گم راه می نمود و از حجاز آغاز کرد و سپس به بصره و کوفه و شام و مصر رفت . (1) بر اساس این گزارش ، ابن سبا یهودی زاده ای است که به آهنگ گم راهی آفرینی در جامعه اسلامی ، مسلمان شد و سپس در شهرها و آبادی ها راه می سپرد تا خواسته خویش را بگسترد . نوعِ نقل طبری ، به قصّه ای ساختگی مانندتر است تا گزارشی تاریخی ؛ چرا که تازه مسلمانی که از فرهنگی دیگر به حوزه فرهنگ اسلامی وارد شده است ، با شرایط سفر آن روز ، چگونه این همه شهر را در نوردیده و چه سان سخن می گفته که توان گم راهی آفرینی نیز داشته است؟! گزارش ها درباره وی بسیار است . در مجموع ، کارهایی که به عبد اللّه بن سبا نسبت داده اند ، عبارت اند از : 1 . طرح موضوع وصی بودن علی علیه السلام و غصب خلافت به وسیله عثمان ؛ 2 . تأثیرگذاری بر اصحاب بزرگ پیامبر خدا همچون : ابو ذر ، عمّار و نیز چهره های برجسته ای چون : مالک اَشتر و محمّد بن ابی بکر ؛

.

1- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 340 .

ص: 368



سند گزارش

3 . دعوت مردم به قیام بر ضدّ عثمان در کوفه ، بصره و مصر ؛ 4 . به عهده داشتن رهبری شورش بر ضدّ عثمان ، که به کشته شدن عثمان منتهی شد ؛ 5 . شعله ور کردن آتش جنگ جمل ، در هنگامه ای که به مصالحه نزدیک می شد . به هر حال ، گزارش یادشده را از لحاظ سند و متن ، اندکی می کاویم .

سند گزارشدر منابع مهمّ رجالی ، ناقلان سند این گزارش ، یکسر تضعیف شده اند . بنگرید : ابن حجر درباره «سیف» می گوید : سیف بن عمر تمیمی بُرجُمی و نیز گفته می شود : سعدی ، یا ضبعی ، و یا اسدی کوفی مؤلّف کتاب الردّه و الفتوح است . ابن معین می گوید : «ضعیف الحدیث است» و در جای دیگر می گوید : «یک سکّه پول خرد و بی ارزش ، از او بهتر است» . ابو حاتم می گوید : «متروک الحدیث است و حدیثش به حدیث واقدی می مانَد» . ابو داوود می گوید : «اهمیّتی ندارد» و نسایی و دارقُطنی می گویند : «ضعیف است» . ابن عَدی می گوید : «برخی از احادیثش شناخته شده اند ؛ ولی عموم آنها ناشناخته اند و مؤیّد و پشتیبانی ندارند» . ابن حبّان می گوید : «احادیثی ساختگی را از بزرگان نقل می کند [ و به آنان نسبت می دهد ]و گفته اند که او جعل حدیث می کرده است» . ابن حبّان در ادامه سخنش می گوید : «به زندیقی گری نیز متّهم شده است» . برقانی از دارقطنی نقل می کند که : «او متروک است» و حاکم [ نیشابوری] می گوید : «به زندیقی گری نیز متّهم شده است و روایتش بی اعتبار است» . نوشته ای به خطّ ذهبی خواندم که سیف ، در زمان [ هارون ]الرشید مُرد . (1) و علّامه امینی در ذکر «سَری» می گوید :

.

1- .تهذیب التهذیب : ج 2 ص 466 و467 ش 3184 ، تهذیب الکمال : ج 12 ص 326 ش 2676 .

ص: 369



محتوای گزارش

ابن حجر ، «سَریِّ» واقع در سند را سَریّ بن اسماعیل همْدانی کوفی می داند که یحیی بن سعید ، او را دروغگو خوانده و برخی دیگر از حافظان نیز او را تضعیف کرده اند . ما او را سَریّ بن عاصم همْدانی می دانیم که در بغداد ساکن بوده و در سال 258 هجری درگذشته و ابن جریر طبری بیش از سی سال از حیات او را درک کرده است . ابن خراش ، او را «دروغگو» دانسته و ابن عَدی او را «واهی» شمرده و گفته است : «حدیث می دزدیده است» و ابن حبّان افزوده : «[ او ]احادیثی را که سند آنها موقوف بوده و به پیامبر صلی الله علیه و آله نمی رسیده ، به پیامبر صلی الله علیه و آله می رسانده است و احتجاج به احادیث او روا نیست» . و نقّاش درباره حدیثی گفته است : «سَری ، آن را ساخته است» . پس سری ، میان دو نفر دروغ پرداز ، مورد تردید است و برای ما اهمیّتی ندارد که تعیین کنیم کدام یک بوده اند ... ؛ ولی خواننده [ کتاب] مپندارد که او همان سریّ بن یحیی است که ثقه و مورد اطمینان است ؛ زیرا او بسی پیش تر می زیسته و در سال 167 [ هجری] در گذشته است که 57 سال پیش از ولادت طبری (به سال 224) است . پس طبری از سریّ دیگری ، روایت می کند . و در سند ، شعیب بن ابراهیم کوفی است که مجهول است و ابن عَدی می گوید : «شناخته شده نیست» و ذهبی گفته است (1) : «کتاب های سیف را روایت کرده است ؛ ولی شناخته شده نیست و مجهول است» . (2)

محتوای گزارشتأمّل در محتوای گزارش و چگونگی آن،به همراه نکاتی که با اندکی درنگریستنْ به

.

1- .میزان الاعتدال : ج 2 ص 275 ش 3704 ، لسان المیزان : ج 3 ص 145 ش 517 .
2- .الغدیر : ج 8 ص 140 .

ص: 370

ذهن می آید ، می تواند استواری این نقل را به شدّت مخدوش کند ، از جمله این که : 1 . چگونه می شود باور کرد که مردی یمنی و تازه مسلمان ، در مدّتی کم تر از ده سال ، بدان گونه قدرت یابد که بتواند شورشی عظیم را بر ضدّ خلیفه مسلمانان طراحی کند؟ 2 . گفتیم که از روزگار مسلمانیِ ابن سبا تا خیزش مردم بر ضدّ عثمان ، کم تر از ده سال فاصله است . او که بر اساس گزارش طبری ، به آبادی ها و شهرهای اسلامی ره می سپرَد ، از چه نفوذ کلام شگرفی برخوردار است که در مدّتی بس کوتاه توجّه کنیم که او در ده سال به این شهرها رفته است مردمان سرزمین هایی چون : مصر ، حجاز ، بصره و کوفه را (با وجود تفاوت های فرهنگی و گرایش های مختلف فکری) یک سان به قیام وا می دارد ، بر ضدّ خلیفه سخن می گوید و هیچ کس نیز در برابر او نمی ایستد؟! چرا در منابع تاریخی ، هیچ گونه عکس العملی از چگونگی برخورد او با مردم و مردم با او در گشت و گذارهایش وجود ندارد؟ 3 . آیا می توان باور کرد که صحابیان بزرگی چون : ابو ذر (که پیامبر صلی الله علیه و آله او را راستگوترین مردمان شناسانده) و عمّار (که پیامبر خدا بر حق مداری او تصریح و تأکید کرده است) ، تحت تأثیر کلام او قرار گیرند؟ آنان که مرعوب و مقهور کلام خلیفه اوّل و دوم و سوم نیز قرار نمی گیرند و از آنها تأثیر نمی پذیرند ، چگونه می توان تصوّر کرد که از تازه مسلمانی تبارْ ناشناخته و ... تأثیر بپذیرند؟ ابو ذر به عثمان اعتراض می کند که چرا تحت تأثیر کلام کعب الأحبارِ یهودی زاده است . پس چگونه خود ، زیر نفوذ عبد اللّه بن سبای یهودی زاده سخن بگوید و حکومت نیز این نفوذ را به رخ او نکشد؟ این را نیز بیفزاییم که عالمان و متفکّران اهل سنّت ، که صحابه پیامبر خدا را بدان سان بزرگ می دارند ، چگونه در برابر حوادث و در تحلیل واقعیّت ، به خود حق

.


ص: 371

می دهند که به لحاظ فکری ، آنان را تا این حد سطحی نگر و ساده اندیش جلوه دهند که آنان تحت نفوذ مردی یهودی ، بر ضدّ خلیفه خود شمشیر بر کشیده و فتنه ایجاد کرده اند؟ 4 . آورده اند که ابن سبا در جنگ جمل ، نقش آفرینی کرده است . چرا پس از جنگ ، هیچ خبری از او نیست؟ شخصی که تا بدان اندازه مقتدر است که می تواند خلیفه را به زیر کشد ، چرا در اوج قدرت ، هیچ کاری نمی کند و تاریخ ، حتّی نامی از او نمی برد؟ 5 . چرا معاویه که خود را «ولیّ خونِ» عثمان می شمرد و حتّی صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله را که در مدینه حضور داشتند و به عثمان کمک نکردند ، مستحقّ قتل می داند ، (1) هیچ گونه پیگیری ای از منشأ اصلی قتل ، انجام نمی دهد؟ چرا در متون تاریخی ، حتّی یک گزارش ، در پیجوییِ معاویه از عبد اللّه بن سبا نقل نشده است؟ 6 . و سرانجام ، این که : عبد اللّه بن سبا کیست؟ تبار او کجا و چه کسانی هستند؟ پدر و مادرش کیستند و زیستگاه آنان کجاست؟ و اصلاً عبد اللّه از چه قبیله ای است؟ این سؤال ها پاسخ ندارند . با توجّه به این که اعراب به دانش تبارشناسی بسی اهمیّت می دهند ، چگونه است که هیچ نشانه ای را از او که تا این اندازه آوازه دارد ، ثبت نکرده اند و هیچ کس از دودمان او را نشناسانده اند؟ ملاحظاتی از این دست ، چهره ابن سبا را یکسر در ابهام فرو می برد . چنین است که او در میان پژوهشیان اخیر چنان که پیش تر اشاره شد ، چهره ای مرموز تلقّی شده است . خاورشناسانی چون : فرد لندر ، برنارد لوییس و کایتانی و نیز محقّقانی

.

1- .وقعه صفّین : ص 197 .

ص: 372

از اهل سنّت ، چون : طه حسین ، با نقد و تحلیل گزارش های مربوط به عبد اللّه بن سبا ، در وجود او تردید روا داشته و نقش اسطوره ای او را در حوادث دوره عثمان ، یکسر مردود دانسته اند . طه حسین تصریح می کند که عبد اللّه بن سبا را مخالفان شیعه ساخته و پرداخته اند و نیز ، تأکید بر یهودی زاده بودن او را نیز تعریضی بر مذهب شیعه می داند . نکته مهمّی که طه حسین بدان تأکید می کند ، این است که بَلاذُری ، با این که حوادث زمان عثمان را به دقّتْ گزارش کرده ، هرگز از عبد اللّه بن سبا و نقش او یاد نکرده است . علّامه امینی نیز در اثر ارجمندش (الغدیر) ، بدین نکته توجّه داده است . (1) گسترده ترین پژوهش را درباره نقل های مربوط به عبد اللّه بن سبا ، علّامه سیّد مرتضی عسکری سامان داده است . وی در پیجویی ریشه این نقل ها ، به تاریخ الطبری می رسد و آن گاه ، نشان می دهد که نقش اسطوره ای عبد اللّه بن سبا را تنها سیف بن عمر گزارش کرده است و در گزارش های دیگر مورّخان ، از آن ، اثری نیست . کند و کاو در گزارش های سیف بن عمر درباره حوادث پس از پیامبر خدا ، نشانگر این است که او قصّه پردازی چیره دست ، بی پروا و جهتدار است که تلاش می کند تا حاکمان اموی (و به تعبیر علّامه عسکری : عدنانیان) را از زشتی ها و پلیدی ها بپیراید . او در این جهت ، تاریخ را تحریف می کند تا غباری بر چهره عثمان ، معاویه ، طلحه و زبیر ننشیند . به گفته علّامه عسکری ، سیف بن عمر از یکصد و پنجاه صحابی سخن گفته است که به واقع ، ساخته و پرداخته ذهن خود اویند ؛ صحابیانی که در هیچ منبعی جز گزارش های او ، ردّ پایی ندارند .

.

1- .الغدیر : ج 9 ص 258 259 .

ص: 373



نگاهی به دو دیدگاه

رجالیان اهل سنّت ، سیف بن عمر را با عناوینی چون : «اهمیّتی ندارد» ، «دروغپرداز» ، «ضعیف» ، «یک سکّه پول خرد و بی ارزش ، از او بهتر است» ، «متروک الحدیث»، «عموم احادیثش ناشناخته است»، «احادیثی ساختگی را از بزرگان نقل می کند» ، «جعل حدیث می کرده است» و ... یاد کرده اند که همگی نشانگر چهره دروغ آفرین و زشت و ناهنجار اویند . علّامه عسکری بر این باور است که عبد اللّه بن سبا وجود خارجی نداشته ، چهره ای ساختگی است که سیف بن عمر،او را ساخته و پرداخته و در منابع تاریخی نهاده است. به هر حال ، می توان چنین نتیجه گرفت که درباره عبد اللّه بن سبا ، دو نظریّه کاملاً متضاد وجود دارد: 1 . چهره ای صحنه آفرین و حادثه ساز و ... ؛ 2 . چهره ای ساختگی و محصول ذهن بیمار سیف بن عمر .

نگاهی به دو دیدگاهدیدگاه اوّل ، از آنِ اهل سنّت و مشهور میان مورّخان آنان است . این دیدگاه ، بی گمان ره به جایی نمی بَرد و سؤالاتی که در این نوشتار درباره آن طرح شد و بدون پاسخ ماند ، برای تباه ساختن آن ، بسنده است . نیز اشکال های علّامه عسکری و تأکید وی بر این نکته که نقش عبد اللّه بن سبا در جریان های مرتبط با عثمان و ... ، به روایات سیف بن عمر استوار و منحصر است ، در نقد این دیدگاه ، به واقع ، بسنده و کارآمدند . از این روی در بطلان دیدگاهی که عبد اللّه بن سبا را چهره ای نقش آفرین ترسیم می کند ، نمی توان تردید کرد .

.


ص: 374

چنان که گفتیم ، بیشتر از هر کسی علّامه عسکری بر موهوم بودن عبد اللّه بن سبا تأکید ورزیده است . بنا بر این ، دیدگاه علّامه عسکری نیازمند تأمّلی فزون تر است . چنان که آوردیم ، نقش رهبری عبد اللّه بن سبا و تأثیر افسانه ای او در حوادث ، بی گمان نااستوار است ؛ امّا این بدان معنا نیست که عبد اللّه بن سبا وجود خارجی نداشته است . اگر گزارش های سیف بن عمر ، تنها نقل های مربوط به عبد اللّه بن سبا بود ، امکان داشت که بر دیدگاهی چنین ، تأکید کرد ؛ امّا نکته تأمّل برانگیز ، این است که متون تاریخی و حدیثی بسیاری ، از غیر طریق سیف بن عمر ، درباره وجود شخصی به نام عبد اللّه بن سبا ، سخن گفته اند . در بسیاری از متون ، عبد اللّه بن سبا چهره ای غالی نامیده شده و در برخی منابع ، سوزاندن او به وسیله علی علیه السلام به خاطر غلو و باور او به الوهیّتِ مولا علیه السلام گزارش شده است : 1 . در کتاب رجال الکشّی پنج روایت ، وجود عبد اللّه بن سبا و چگونگی عقاید او را گزارش می کنند که سه روایت از این پنج روایت ، سند صحیح دارند . (1) 2 . در کتاب من لا یحضره الفقیه و نیز در تهذیب الأحکام ، روایتی نقل شده که در آن ، عبد اللّه بن سبا از حکمتِ بلند کردن دست در هنگام دعا ، سؤال می کند . (2) 3 . در کتاب الاعتقادات صدوق ، گزارشی نقل شده که در آن ، زراره از امام صادق علیه السلام سؤال می کند : «مردی از فرزندان عبد اللّه بن سبا ، قائل به تفویض است ...» . (3) 4 . در کتاب رجال الطوسی در شمارِ اصحاب امام علی علیه السلام به عبد اللّه بن سبا اشاره

.

1- .رجال الکشّی : ج 1 ص 323 ح 170 و 171 و ج 1 ص 324 ح 172 و 173 و174 .
2- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 1 ص 325 ح 955 ، تهذیب الأحکام : ج 2 ص 322 ح 1315 .
3- .الاعتقادات : ص 100 ح 37 .

ص: 375

شده و آمده است : عبد اللّه بن سبا ، کسی است که به کفر باز گشت و اظهار غلو کرد . (1) 5 . در کتاب الغیبهی طوسی ، به مناسبت طرح دیدگاه اعتقاد به امام زمان علیه السلام و جریان هایی که مخالف این دیدگاه هستند ، آمده است : آیا با جماعت ، مخالفت نکرد ...؟ و در میان آنان ، کسانی از سبائیان اند که می گویند : او ، علی علیه السلام است و نمرده است ... . (2) 6 . در کتاب المحبّر ، تألیف محمّد بن حبیب نَسّابه (م 245 ق) ، در باب «أبناء الحبشیّات (مردان عربی که مادر حبشی داشتند)» آمده است : ... و عبد اللّه بن سبا ، رهبر سبائیان . (3) 7 . ابن قُتَیبه (م 276 ق) در کتاب المعارف می گوید : سبائیان از رافضه اند و به عبد اللّه بن سبا منسوب اند و او نخستین رافضی است که کفر ورزید و گفت : «علی ، پروردگار جهانیان است» . علی علیه السلام نیز او و یارانش را سوزاند . (4) 8 . اَعشی همْدان ، که در سال 83 هجری توسط حَجّاج به قتل رسید ، درباره مختار و صندلی او که ادّعا می کرد امام علی علیه السلام روی آن می نشسته است و آن را مقدّس می دانست می گوید : گواهی می دهم که سبایی هستید و من شما را می شناسم ، ای سپاهیان شرک! (5) کسان دیگری همچون: سعد بن عبد اللّه اشعری (م 301 ق) در کتاب المقالات

.

1- .رجال الطوسی : ج 75 ش 718 .
2- .الغیبه ، طوسی : ص 192 ح 154 .
3- .المحبّر : ص 308 .
4- .المعارف ، ابن قتیبه : ص 622 .
5- .البدایه و النهایه : ج 8 ص 279 .

ص: 376



گزیده سخن ، آن که :

و الفرق ، نوبختی (م 310 ق) در کتاب فرق الشیعه ، علی بن اسماعیل (م 330 ق) در کتاب مقالات الإسلامیّین ، ابو الحسن مَلَطی (م 377 ق) در کتاب التنبیه و الردّ و عبد القادر بغدادی (م 429 ق) در کتاب الفَرق بین الفِرَق نیز از عبد اللّه بن سبا و یا سبائیه یاد کرده اند . (1) این نقل ها با تمام گوناگونی ها و مراتب مختلف اعتبارشان ، یک نکته را به روشنی نشان می دهند و آن ، این است که عنوان های «عبد اللّه بن سبا ( / سبأ)» و «سبائیه (/سبأیّه)» ویژه گزارش های طبری و سیف بن عمر نیستند .

گزیده سخن ، آن که :1 . با توجّه به منابع موجود ، در میان اصحاب امام علی علیه السلام فردی به نام عبد اللّه بن سبا بوده است . 2 . او به احتمال فراوان ، فردی «غالی» بوده است . 3 . وی پیروانی داشته که پس از وی نیز از عقیده خود دست نکشیده اند . 4 . هیچ گزارش مقبولی درباره رویارویی او با عثمان و برانگیختن مردم بر ضدّ خلیفه از سوی وی ، در دست نیست و گزارش ها ، یکسر به سیف بن عمرِ دروغ پرداز ، منتهی می شوند . 5 . سیف بن عمر ، چهره ای دروغ پرداز ، افسانه ساز و غیر معتمد است و منابع علم رجال ، به صراحت ، او را «کذّاب» دانسته اند . 6 . هیچ یک از گزارشگران حوادث سال های 30 تا 36 هجری ، از گروه سبائیان نام نبرده اند . 7 . نقش افسانه ای عبد اللّه بن سبا ، که از گزارش های سیف بن عمر به دست

.

1- .عبد اللّه بن سبأ و أساطیر اُخری : ج 2 ص 221 231 .

ص: 377

می آید ، بی گمانْ کذب محض است . 8 . رهبری عبد اللّه بن سبا در جریان قتل عثمان و نیز اثرپذیری صحابیان و دیگر مسلمانان از او ، کذب محض است و چنانچه مورّخان معتبر نیز آن را گزارش می کردند ، توجّه به واقعیّت جامعه اسلامی آن روز و شخصیّت های برجسته صحابی ، در استواری آن گزارش ها تردید ایجاد می کرد . 9 . گفتیم که سیف بن عمر ، بر اساس گزارش رجالیان ، مطعون و دروغپرداز است . اکنون می افزاییم که اگر سیف ، چهره ای مقبول نیز می داشت ، این گزارش ها به لحاظ نقد محتوایی ، پذیرفتنی نبودند . طرح جریان ها در این گزارش ها به حدّی خام و نسنجیده است که هیچ مورّخ و حتّی انسان معمولی ای نیز نمی تواند آنها را بپذیرد . نکته دیگر این که این گزارش ها ، از وی چهره ای برجسته و تأثیرگذار ساخته اند ؛ امّا گاه رفتارهای وی را به گونه ای رقم زده اند که انسان معمولی نیز آن چنان نمی کند ، تا چه رسد به یک چهره با شعور سیاسی و برجسته! 10 . به هر حال ، به نظر می رسد که دو دیدگاه کاملاً متضاد در دو سوی افراط و تفریط ، پذیرفتنی نیستند ؛ یعنی نه نقش آفرینی شگفت عبد اللّه بن سبا پذیرفتنی است و نه موهوم بودن او . او فردی است معمولی و شاید با دیدگاهی غلوآمیز . یادآوری می کنیم که علّامه عسکری به وجود این نقل ها توجّه داشته است ؛ چرا که این نقل ها را مطرح و درباره آنها بحث کرده و سپس به نااستواری آنها رسیده است . اکنون ، مجال مناقشه در آن بحث ها نیست . به پندار ما ، دلالت نقل ها بر وجود «ابن سبا» حتمی است ؛ امّا تنها در همین حد ، یعنی در حدّ یک شهروند عادی ، همانند دیگر کسانی که در جامعه اسلامی زندگی می کرده اند .

.