گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
فصل یکم : بیعت نور



1 / 1 تاریخ بیعت با امام

فصل یکم : بیعت نور1 / 1تاریخ بیعت با اماممورّخان و سیره نویسان ، در تعیین تاریخ دقیق بیعت مردم با امام علی علیه السلام اختلاف نظر دارند . برخی گفته اند همان روزی که عثمان کشته شد ، مردم با امام علیه السلام بیعت کردند . (1) برخی دیگر بر این باورند که بیعت با امام ، چند روز پس از قتل عثمان ، اتّفاق افتاد . این فاصله نیز از یک تا پنج روز ، 2 مورد اختلاف مورّخان است . در بعضی از منابع تاریخی آمده است : با علی علیه السلام در روز جمعه بیست و پنجم ذی حجه ، بیعت شد که گمان می رود آن روز ، همان روز کشته شدن عثمان بوده است . و نهایت این که بر اساس آنچه طبری از ابو ملیح و ابن ابی الحدید از استاد خود ، ابو جعفر اسکافی نقل کرده اند و همچنین طبق آنچه در تاریخ دمشق و تذکره الخواصّ آمده است ، بیعت مردم با امام ، در روز هیجدهم ذی الحجه الحرام سال 35 هجری بوده است . به اعتقاد ما نظر اخیر ، به واقعْ نزدیک تر است ؛ زیرا علاوه بر تصریح مصادری که بدانها اشارت رفت ، با نظر کسانی که تاریخ بیعت با امام را با تاریخ قتل عثمان یکی می دانند نیز سازگار است ؛ زیرا قتل عثمان ، بنا بر صحیح ترین اقوال ، هیجدهم ذی حجه اتّفاق افتاده است . از سوی دیگر ، با عنایت به شرایط سیاسی جامعه اسلامی در آن هنگام و موقعیت منحصر به فرد امام علی علیه السلام ، فاصله چند روزه میان قتل عثمان و تعیین رهبر جدید ، بسیار دور از واقع است .

.

1- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 436، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 305. در این دو کتاب آمده: «مردم ، بیعت امام را روز کشته شدن عثمان می پنداشتند» ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 123 ح 4594 . در این کتاب آمده : «گفته شده پس از کشته شدن عثمان ، بیعت انجام شد» .

ص: 458

1 / 2حُرِّیَّهُ النّاسِ فِی انتِخابِ الإِمامِ8289.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :الإمام علیّ علیه السلام فی کِتابِهِ إلی أهلِ الکوفَهِ عِندَ مَسیرِهِ مِنَ المَدینَهِ إلَی البَصرَهِ : بایَعَنِی النّاسُ غَیرَ مُستَکرَهینَ ، ولا مُجبَرینَ ، بَل طائِعینَ مُخَیَّرینَ . (1)8287.امام صادق علیه السلام :عنه علیه السلام :قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وأنَا أری أنّی أحَقُّ النّاسِ بِهذَا الأَمرِ ! فَاجتَمَعَ النّاسُ عَلی أبی بَکرٍ ! فَسَمِعتُ وأطَعتُ . ثُمَّ إنَّ أبا بَکرٍ حَضَرَ فَکُنتُ أری أن لا یَعدِلَها عَنّی ، فَوَلّی (2) عُمَرَ ، فَسَمِعتُ وأطَعتُ ! ثُمَّ إنَّ عُمَرَ اُصیبَ ، فَظَنَنتُ أنَّهُ لا یَعدِلُها عَنّی ، فَجَعَلَها فی سِتَّهٍ أنَا أحَدُهُم ! فَوَلّاها عُثمانَ ، فَسَمِعتُ وأطَعتُ . ثُمَّ إنَّ عُثمانَ قُتِلَ، فَجاؤونی ، فَبایَعونی طائِعینَ غَیرَ مُکرَهینَ . (3) .

1- .نهج البلاغه : الکتاب 1 ، الجمل : ص 244 ، الأمالی للطوسی : ص 718 ح 1518 عن عبد الرحمن بن أبی عمره الأنصاری وفیه إلی «غیر مُستکرَهین» .
2- .فی الطبعه المعتمده : «فولی» ، والصحیح ما أثبتناه کما فی تاریخ دمشق «ترجمه الإمام علیّ علیه السلام » تحقیق محمّد باقر المحمودی (ج 3 ص 101 ح 1142) .
3- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 439 ، اُسد الغابه : ج 4 ص 106 الرقم 3789 کلاهما عن یحیی بن عروه المرادی .

ص: 459



1 / 2 آزادی مردم در انتخاب امام

1 / 2آزادی مردم در انتخاب امام8290.عنه صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام در نامه ای به کوفیان ، هنگام حرکت از مدینه به سوی بصره : مردم با من بیعت کردند ، نه از روی بی میلی و جبر ، بلکه با میل و اختیار .8291.عنه صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام :پیامبر خدا قبض روح شد ، در حالی که من خود را سزاوارترینِ مردم به امر حکومت می دانستم . امّا مردم ، بر حکومت ابوبکر توافق کردند . من هم پذیرفتم و اطاعت کردم .

سپس هنگام مرگ ابوبکر رسید . چنین می دیدم که حکومت را به [ کسی] جز من واگذار نکند ؛ امّا او عمر را به حکومت رساند.من هم تسلیم شدم و اطاعت کردم. سپس عمر بیمار شد . گمان می بردم حکومت از من نگذرد ؛ امّا عمر ، آن را میان شش نفر قرار داد که من یکی از آنها بودم . در نتیجه ، حکومت به عثمان رسید . بازْ پذیرفتم و اطاعت کردم . تا این که عثمان کشته شد . مردم به نزد من آمدند و با من با میل و رغبت ، بیعت کردند ، نه از روی اجبار .

.


ص: 460

8292.الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام :عنه علیه السلام مِن کِتابٍ لَهُ إلی طَلحَهَ والزُّبَیرِ : أمّا بَعدُ ، فَقَد عَلِمتُما وإن کَتَمتُما أنّی لَم اُرِدِ النّاسَ حَتّی أرادونی ، ولَم اُبایِعهُم حَتّی بایَعونی ، وإنَّکُما مِمَّن أرادَنی وبایَعَنی ، وإنَّ العامَّهَ لَم تُبایِعنی لِسُلطانٍ غالِبٍ ، ولا لِعَرَضٍ حاضِرٍ . (1)8293.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :الفتوح :أقبَلَ عَمّارُ بنُ یاسِرٍ إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ رضی الله عنه ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمنینَ ، إنَّ النّاسَ قَد بایَعوکَ طائِعینَ غَیر کارِهینَ ، فَلَو بَعَثتَ إلی اُسامَهَ بنِ زَیِدٍ وعَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ ومُحَمَّدِ بنِ مَسلَمَهَ وحَسّانِ بنِ ثابِتٍ وکَعبِ بنِ مالِکٍ فَدَعَوتَهُم ؛ لِیَدخُلوا فیما دَخَلَ فیهِ النّاسُ مِنَ المُهاجِرینَ والأَنصارِ !

فَقالَ عَلِیٌّ رضی الله عنه : إنَّهُ لا حاجَهَ لَنا فیمَن لا یَرغَبُ فینا . (2)1 / 3کَراهَهُ الإِمامِ لِلحُکومَهِ8296.عنه علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام فی خُطبَتِهِ بَعدَ البَیعَهِ : أمّا بَعدُ ، فَإِنّی قَد کُنتُ کارِها لِهذهِ الوِلایَهِ یَعلَمُ اللّهُ فی سَماواتِهِ وفَوقَ عَرشِهِ عَلی اُمَّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، حَتَّی اجتَمَعتُم عَلی ذلِکَ ، فَدَخَلتُ فیهِ . (3) .

1- .نهج البلاغه : الکتاب 54 ، کشف الغمّه : ج 1 ص 239 ؛ الفتوح : ج 2 ص 465 کلاهما نحوه ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 90 وفیه «خاصّ» بدل «غالب» ولیس فیه «ولا لعرض حاضر» .
2- .الفتوح : ج 2 ص 441 .
3- .الأمالی للطوسی : ص 728 ح 1530 عن مالک بن أوس ، بحار الأنوار : ج 32 ص 26 ح 9 .

ص: 461



1 / 3 بی میلی امام به حکومت

8290.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام در نامه ای به طلحه و زبیر : پس از حمد و سپاس خدا ؛ به درستی که شما دانستید گرچه آن را کتمان کردید که من به سوی مردم نرفتم تا این که مردم ، مرا خواستند ، و من با آنان بیعت نکردم ، تا این که آنان با من بیعت کردند و در حقیقت ، شما دو نفر هم از کسانی بودید که به سویم آمدید و با من ، بیعت کردید . به درستی که عموم مردم با من ، نه بر پایه زورْ بیعت کردند و نه برای [دستیابی به ]متاعی آماده .8291.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الفتوح :عمّار یاسر ، نزد علی بن ابی طالب علیه السلام آمد و گفت : ای امیر مؤمنان! حال که مردم با میل و رغبت با تو بیعت کردند ، نه از روی ناخشنودی ، به سوی اسامه بن زید، عبد اللّه بن عمر ، محمد بن مسلمه ، حَسّان بن ثابت و کعب بن مالک بفِرست و آنان را به آنچه مهاجران و انصار در آن شرکت کردند ، فراخوان . علی علیه السلام فرمود : «ما را به کسانی که به ما میل و رغبت نشان نمی دهند، نیازی نیست».1 / 3بی میلی امام به حکومت8294.امام صادق علیه السلام :امام علی علیه السلام در سخنرانی اش پس از بیعت : پس از حمد و سپاس خداوند ؛ به درستی که من حکومت بر امت محمّد را خوش نمی داشتم این را خداوند در آسمان ها و بالای عرش می داند ، تا آن که شما [مردم ]بر این امر (حکومت من) ، اتّفاق کردید . پس من هم آن را پذیرفتم .

.


ص: 462

8454.امام صادق علیه السلام :تاریخ الطبری عن أبی بَشیرٍ العابِدیّ :کُنتُ بِالمَدینَهِ حینَ قُتِلَ عُثمانُ ، وَاجتَمَعَ المُهاجِرونَ والأَنصارُ فیهِم طَلحَهُ والزُّبَیرُ فَأَتَوا عَلِیّا ، فَقالوا : یا أبا حَسَنٍ ، هَلُمَّ نُبایِعکَ !

فَقالَ : لا حاجَهَ لی فی أمرِکُم ، أنَا مَعَکُم ؛ فَمَنِ اختَرتُم فَقَد رَضیتُ بِهِ ، فَاختاروا وَاللّهِ ! فَقالوا : ما نَختارُ غَیرَکَ .

قالَ : فَاختَلَفوا إلَیهِ بَعدَما قُتِلَ عُثمانُ مِرارا ، ثُمَّ أتَوهُ فی آخِرِ ذلِکَ ، فَقالوا لَهُ : إنّه لا یَصلُحُ النّاسُ إلّا بِإِمرَهٍ ، وقَد طالَ الأَمرُ ! فَقالَ لَهُم : إنَّکُم قَدِ اختَلَفتُم إلَیَّ وأتَیتُم ، وإنّی قائِلٌ لَکُم قَولاً إن قَبِلتُموهُ قَبِلتُ أمرَکُم ، وإلّا فَلا حاجَهَ لی فیهِ . قالوا : ما قُلتَ مِن شَیءٍ قَبِلناهُ إن شاءَ اللّهُ .

فَجاءَ فَصَعِدَ المِنبَرَ ، فَاجتَمَعَ النّاسُ إلَیهِ ، فَقالَ : إنّی قَد کُنتُ کارِها لِأَمرِکُم ، فَأَبَیتُم إلّا أن أکونَ عَلَیکُم ، ألا وإنَّهُ لَیسَ لی أمرٌ دونَکُم ، إلّا أنَّ مَفاتیحَ مالِکُم مَعی ، ألا وإنَّهُ لَیسَ لی أن آخُذَ مِنهُ دِرهَما دونَکُم ، رَضیتُم ؟ قالوا : نَعَم . قالَ : اللّهُمَّ اشهَد عَلَیهِم . ثُمَّ بایَعَهُم عَلی ذلِکَ . (1)8455.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :تاریخ الطبری عن محمّد وطَلحَه :غَشِیَ النّاسُ عَلیّا ، فَقالوا : نُبایِعُکَ ؛ فَقَد تَری ما نزَلَ بِالإِسلامِ ، ومَا ابتُلینا بِهِ مِن ذَوِی القُربی ! فَقالَ عَلیٌّ : دَعونی ، وَالتَمِسوا غَیری ؛ فَإِنّا مُستَقبِلونَ أمرا لَهُ وجوهٌ ولَهُ ألوانٌ ، لا تَقومُ لَهُ القُلوبُ ، ولا تَثبُتُ عَلَیهِ العُقولُ . فَقالوا : نَنشُدُکَ اللّهَ ، أ لا تَری ما نَری ! أ لا تَرَی الإِسلامَ ! أ لا تَرَی الفِتنَهَ ! أ لا تَخافُ اللّهَ !

فَقالَ : قَد أجَبتُکُم لِما أری ، وَاعلَموا إن أجَبتُکُم رَکِبتُ بِکُم ما أعلَمُ ، وإن تَرَکتُمونی فَإِنَّما أنَا کَأَحَدِکُم ، إلّا أنّی أسمَعُکُم وأطوَعُکُم لِمَن وَلَّیتُموهُ أمرَکُم . (2) .

1- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 427 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 302 و ص 304 نحوه ؛ الکافئه : ص 12 ح 7 عن أبی بشر العائذی وفیه إلی «مرارا» ، شرح الأخبار : ج 1 ص 376 ح 318 عن أبی بشیر العائدی نحوه وراجع الفتوح : ج 2 ص 434 436 والمناقب للخوارزمی : ص 49 ح 11 .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 434 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 304 ، نهایه الأرب : ج 20 ص 13 وفیهما «بین القری» بدل «ذوی القربی» ؛ الجمل : ص 129 عن سیف عن رجاله نحوه .

ص: 463

8456.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام ( لَمّا قالَ لَهُ سعیدُ بنُ یسارٍ : أدعُو و أنا ر ) تاریخ الطبری از ابو بشیر عابدی : هنگام کشته شدن عثمان ، در مدینه بودم . مهاجران و انصار که در میان آنان ، طلحه و زبیر نیز بودند گرد آمدند و نزد امام علی علیه السلام رفته ، گفتند : ای ابو الحسن! بیا تا با تو بیعت کنیم .

امام فرمود : «مرا نیازی به حکومتِ بر شما نیست . من همراه شمایم و هر که را برگزیدید ، من هم بدان خشنودم» . سوگند به خداوند که برگزیدند و گفتند جز تو را برنمی گزینیم .

[ ابو بشیر گفت :] پس از کشته شدن عثمان ، بارها نزد امام رفت و آمد کردند ، تا این که در آخرین بار به وی گفتند : امور مردم ، جز در سایه حکومت ، سامان نگیرد ، و زمانِ قبول تو ، به درازا کشید .

پس به آنان فرمود : «به درستی شما بارها نزد من آمدید . [ اینک] سخنی به شما می گویم که اگر آن را بپذیرید ، حکومت را می پذیرم ، وگرنه مرا نیازی به حکومت کردن نیست» .

گفتند : هر چه بگویی ، اگر خدا بخواهد ، خواهیم پذیرفت .

امام علیه السلام آمد و بر منبر رفت . مردم ، اطراف او جمع شدند . سپس فرمود : «به درستی که من از حکومت بر شما اکراه داشتم ؛ ولی شما جز به زمامداری من راضی نشدید . بدانید که بدون نظر شما کاری بر من روا نیست . بدانید که کلیدهای ثروتِ شما نزد من است . بدانید مرا حقّی نیست که درهمی از آن را جز با رضایت شما بردارم . آیا بدین امر راضی هستید؟» .

گفتند : بلی .

فرمود : «بار خدایا! تو گواه باش بر آنان» .

سپس بر این اساس ، با آنان بیعت کرد .8455.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از محمد و طلحه : مردم ، اطراف علی علیه السلام را گرفتند و گفتند : با تو بیعت می کنیم . تو خود می بینی که چه حوادثی بر اسلام فرود آمد و چه مصیبت هایی از ناحیه خویشاوندان ، بر ما روا داشته شد .

آن گاه علی علیه السلام فرمود : «مرا رها سازید و دیگری را بجویید . به درستی که حوادثی چند پهلو و چند رنگ در پیش داریم که دل ها بر آن ، پایدار نمی شود و اندیشه ها در آن ، استوار نمی مانَد» .

مردم گفتند : تو را به خداوند سوگند می دهیم . آیا آنچه را که ما می بینیم ، نمی بینی؟ آیا [ مشکلات ]اسلام را نمی بینی؟ آیا فتنه ها و بحران ها را نمی بینی؟ آیا از خدا نمی هراسی؟

آن گاه فرمود : «بر پایه آنچه می اندیشم ، پاسختان دادم . بدانید اگر من حکومت را بپذیرم ، براساس آنچه می دانم ، رفتار می کنم ، و اگر مرا رها سازید ، مانند یکی از شما خواهم بود ، جز آن که شنواترینِ شما و فرمانبُردارترینِ شما هستم ، نسبت به کسی که زمامداری خویش را بدو بسپارید» . .


ص: 464

8456.امام صادق علیه السلام ( در پاسخ به سعید بن یسار که پرسید : در حال رکوع ) الإمام علیّ علیه السلام مِن کَلامٍ لَهُ لَمّا أرادَهُ النّاسُ عَلَی البَیعَهِ بَعدَ قَتلِ عُثمانَ : دَعونی وَالتَمِسوا غَیری ؛ فَإِنّا مُستَقبِلونَ أمرا لَهُ وجوهٌ وأَلوانٌ ، لا تَقومُ لَهُ القُلوبُ ، ولا تَثبُتُ عَلَیهِ العُقولُ . وإنَّ الآفاقَ قَد أغامَت ، وَالمَحَجَّهَ قَد تَنَکَّرَت ، وَاعلَموا أنّی إن أجَبتُکُم رَکِبتُ بِکُم ما أعلَمُ ، ولَم اُصغِ إلی قَولِ القائِلِ ، وعَتبِ العاتِبِ ، وإن تَرَکتُمونی فَأَنَا کَأَحَدِکُم ، ولَعَلّیٌ أسمَعُکُم وأطوَعُکُم لِمَن وَلَّیتُموهُ أمرَکُم ، وأنَا لَکُم وَزیرا خَیرٌ لَکُم مِنّی أمیرا . (1)8457.الإمامُ الرِّضا علیه السلام :تاریخ الطبری عن محمّد ابن الحنفیّه :کُنتُ مَعَ أبی حینَ قُتِلَ عُثمانُ ، فَقامَ فَدَخَلَ مَنزِلَهُ ، فَأَتاهُ أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالوا : إنَّ هذَا الرَّجُلَ قَد قُتِلَ ، ولابُدَّ لِلنّاسِ مِن إمامٍ ، ولا نَجِدُ الیومَ أحَدا أحَقَّ بِهذَا الأَمرِ مِنکَ ؛ لا أقدَمَ سابِقَهٍ ، ولا أقرَبَ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ! !

فَقالَ : لا تَفعَلوا ، فَإِنّی أکونُ وَزیرا خَیرٌ مِن أن أکونَ أمیرا . فَقالوا : لا ، وَاللّهِ ما نَحنُ بِفاعِلینَ حَتّی نُبایِعَکَ . قالَ : فَفِی المَسجِدِ ؛ فَإِنَّ بَیعَتی لا تَکونُ خَفِیّا ، ولا تَکونُ إلّا عَن رِضا المُسلِمینَ . (2)8458.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام مِن کَلامٍ لَهُ فی جَوابِ طَلحَهَ والزُّبَیرِ : وَاللّهِ ما کانَت لی فی الخِلافَهِ رَغبَهٌ ، ولا فِی الوِلایَهِ إربَهٌ ، ولکِنَّکُم دَعَوتُمونی إلَیها ، وحَمَلتُمونی عَلَیها ، فَلَمّا أفضَت إلَیَّ نَظَرتُ إلی کِتابِ اللّهِ وما وَضَعَ لَنا وأمَرَنا بِالحُکمِ بِهِ فَاتَّبَعتُهُ ، وما استَنَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَاقتَدَیتُهُ . (3) .

1- .نهج البلاغه : الخطبه 92 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 110 وفیه إلی «وعتب العاتب» .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 427 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 11 نحوه .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 205 .

ص: 465

8459.عنه علیه السلام ( لَمّا سُئلَ عن معنی السُّجودِ ) امام علی علیه السلام از سخنان وی هنگامی که پس از کشته شدن عثمان ، مردم خواستند با وی بیعت کنند : مرا واگذارید و دیگری را به دست آرید که ما به استقبال امورِ چند پهلو و رنگارنگ می رویم . دل ها در آن ، بر جا نمی ماند و خِرَدها بر آن ، استوار نمی گردد . گستره زندگی را ابرهای فتنه پوشانده است و راه روشن دگرگون شده است ؛ و بدانید اگر من درخواستِ شما را پذیرفتم ، با شما چنان رفتار می کنم که [ خود ]می دانم و به سخنِ سخنسرایان و ملامتِ سرزنش کنندگان ، گوش نمی دهم ، و اگر مرا واگذارید ، همچون یکی از شمایم و شاید من برای کسی که کار خود را بدو می سپارید ، بهتر از دیگران ، فرمانبُردار و شنوا باشم . من اگر وزیر شما باشم ، بهتر است تا امیرِ شما باشم .8457.امام رضا علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از محمد بن حنفیه : هنگام کشته شدن عثمان ، با پدرم بودم . وی برخاست و به منزل خود رفت . یاران پیامبر خدا نزد او آمدند و گفتند : این مرد ، کشته شده و مردم را چاره ای از داشتن پیشوا نیست . ما امروز کسی را از تو سزاوارتر بر این امر نمی دانیم که سابقه دارتر [ در اسلام] و نزدیک تر به پیامبر خدا باشد .

پدرم فرمود: «چنین مکنید! من [ برای شما] وزیر باشم، بهتر از آن است که امیر باشم» .

مردم گفتند : نه ، به خدا سوگند ، کاری انجام ندهیم ، مگر آن که با تو بیعت کنیم» .

فرمود : «پس در مسجد ؛ چرا که بیعت من با شما پنهانی نیست و جز با خشنودی مسلمانان ، صورت نگیرد» .8458.امام علی علیه السلام :امام علی علیه السلام از سخنان وی در پاسخ طلحه و زبیر : به خداوند سوگند که مرا نه در خلافت ، رغبتی بود و نه به فرمان روایی تمایلی ؛ امّا شما مرا بدان فرا خواندید و بر آنْ وادارم ساختید . پس از آن ، چون حکومت به من رو آورد ، به کتاب خدا و آنچه بر ما نهاده و آنچه ما را در حکمرانی فرمان داده است ، نظر کردم و پیروی کردم و به سنّتی که پیامبر خدا نهاده است ، اقتدا نمودم . .


ص: 466

8459.امام علی علیه السلام ( در پاسخ به سؤال از معنای سجود [در حال نماز] ) عنه علیه السلام مِن کَلامِهِ لَمّا أرادَ المَسیرَ إلی ذی قارٍ : بایَعتُمونی وأنَا غَیرُ مَسرورٍ بِذلِکَ ، ولا جَذِلٍ (1) ، وقَد عَلِمَ اللّهُ سُبحانَهُ أنّی کُنتُ کارِها لِلحُکومَهِ بَینَ اُمَّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ؛ ولَقَد سَمِعتُهُ یَقولُ : ما مِن والٍ یَلی شَیئا مِن أمرِ اُمَّتی إلّا اُتِیَ بِهِ یَومَ القیامَهِ مَغلولَهً یَداهُ إلی عُنُقِهِ ، عَلی رُؤوسِ الخَلائِقِ ، ثُمَّ یُنشَرُ کِتابُهُ ، فَإِن کانَ عادِلاً نَجا ، وإن کانَ جائِرا هَوی . (2) .

1- .جَذِل بالشیء یَجذَل جَذَلاً ، فهو جَذِلٌ وجذلانُ : فَرِحَ (لسان العرب : ج 11 ص 107 «جذل») .
2- .الجمل : ص 267 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 63 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 309 عن زید بن صوحان .

ص: 467

8460.مصباح الشریعه ( فیما نسبه إلی الإمامِ الصّادقِ علیه السلام ) امام علی علیه السلام از سخنان او به هنگام حرکت به سوی ذی قار : با من بیعت کردید ، در حالی که بدان ، شادمان و خوش حال نبودم . خداوندِ سبحان ، می دانست که من حکومت بر امّت محمّد را خوش نمی داشتم ؛ چرا که شنیده بودم پیامبر خدا می فرمود: «هیچ فرمانروایی نیست که کاری از امّت مرا بر عهده گیرد ، جز آن که روز قیامت ، در حضور مردمان آورده شود ، در حالی که دست هایش به گردنش بسته است . آن گاه پرونده اش گشوده شود . اگر عدالت پیشه باشد ، رهایی یابد و اگر ستمگر باشد ، سقوط کند . .


ص: 468

. .


ص: 469



تحلیلی بر علل ناخشنودی امام علی از پذیرش حکومت

تحلیلی بر علل ناخشنودی امام علی از پذیرش حکومتخیزش علیه عثمان ، به لحاظ چگونگی حکومت او همگانی شده بود . فراگیری قیام علیه عثمان و توجّه مردم به چهره ای برجسته برای خلافت ، عملاً سرنوشت خلافت را از دست جریان های سیاسی به در برده بود . بدین سان ، مردم بودند که درباره رهبر سیاسی خود ، تصمیم می گرفتند . در آن هنگامه شگفت ، تقریبا تمام دل ها بدون اندکْ تردیدی ، متوجّه امام علی علیه السلام بود : شایسته ترین فرد برای جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله که اکنون از پسِ 25 سال انزوا ، نامش بر سرِ زبان ها می گشت . گرایش عمومی مردم ، به گونه ای بود که هیچ کس را یارای مخالفت با این حرکت عمومی نبود . از این روی ، داعیه دارانی که خود را همتای علی علیه السلام می پنداشتند و در شورای شش نفری عمر در کنار امام علیه السلام بودند نیز احساس می کردند که درایت سیاستمدارانه(!) اقتضا می کند که پیش تر از دیگران ، دست بیعت به سوی امام ، دراز کنند . سیل خروشان امّت ، از هر سو برای بیعت ، آهنگ خانه علی علیه السلام را داشت ؛ امّا امام ، قاطعانه ایستاد و از پذیرش پیمان با مردم ، تَنْ زد و با صراحتْ اعلام کرد که سراغ دیگری بروید که : «من وزیر شما باشم ، بهتر است از آن که امیر شما باشم» . شگفتا ! کسی که خود را خلیفه بلافصل پیامبر خدا می داند و در روزگار دراز

.


ص: 470

انزوا ، در هر موقع مناسب و موضع مقتضی ، مظلومیت خود را به زبان آورده و از شایستگی خود برای خلافت ، سخن گفته و ربوده شدن حقّ خود را از سرِ سوز و از ژرفای جان ، فریاد کرده است ، اکنون در برابر چنین رویکردی شگرف که همگان با تمام وجود و با جان و دل ، آهنگِ پذیرش زمامداری او را دارند ، و در انتخابی آزاد و مستقیم ، بر حاکمیت و حکومت او تأکید می ورزند ، نمی پذیرد و صریحا عدم تمایل خود را به پذیرش این مسئولیت ، اعلام می کند . چرا؟! آیا به واقعْ امام علیه السلام ، پذیرفتن حکومت را خوش نمی داشت و به حاکمیت دیگری تمایل داشت؟! یا با این گونه موضعگیری ، نوعی تعارف سیاسی برای جلب توجّه بیشتر مردم ، طرح می کرد؟! یا این دو گونه برخورد در زندگانی وی ، دلیل یا دلایل دیگری دارد که ما نمی دانیم؟ اندکْ آشنایی با بینش ، روش و منش علی علیه السلام ، تردیدی باقی نمی گذارد که او از تعارفات سیاستمدارانه به دور است و از نَفْس حکومت ، بیزار . علی علیه السلام ، نه در پی حکومت بود و نه در اندیشه سلطه بر مردم . او به حکومت ، چونان ابزاری برای استوارداری حق و گسترش عدل و اقامه قسط می اندیشید . آیا شرایط سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی آن روزگار ، برای دست یافتن به چنین اهدافی از حکومت ، آماده بود؟ اکنون و از پسِ 25 سال دگرگونی های سیاسی ، اجتماعی و فکری و دیگرسانی هایِ روحی و ذهنی ، صحابیان و همراهان نیز دگرگونه شده اند ، با اندیشه هایی دیگر ، و معیارها و ملاک هایی دیگر برای زندگانی و ... . نسل حاضر که میداندارِ صحنه سیاست و آخرین هنگامه هاست نیز در شرایطی قرار دارد که نه با معیارها و ملاک های استوار دین آشناست ، و نه با چگونگی اوضاع عصر رسالت ، و نه با سیره پیامبر صلی الله علیه و آله ؛ ونه از علی علیه السلام و جایگاه والایِ او در دین و

.


ص: 471

شأن عظیم او آگاهی درستی دارد . آنچه در ربع قرن بر دین رفته ، به ویژه در زمان خلیفه سوم تفسیر و تأویل هایی است که از متون دینی شده ، و دگرسانی هایی است که در احکام ، پدید آمده است . همه اینها تصویری از دین در ذهن و زبانْ رقم زده بود که عمل بر اساس کتاب و سنّت (به دور از مجامله ها و مداهنه ها) را بسی دشوار می ساخت . امام علی علیه السلام می دانست که آب رفته را به جوی بازگرداندن ، همان و سر برکشیدن فتنه ها ، همان! گزاردن حق ، همان و سر برکشیدن باطلْ مداران حق ستیز ، همان! از این روی ، از پذیرش ، تن می زد و بر آن تأکید می ورزید ، تا مگر فردا و فرداها در برابر سرکش ها حجّتی باشد . چنین است که حضرت در جایی فرمود : دَعونی وَالتَمِسوا غَیری ، فَإِنّا مُستَقبِلونَ أمرا لَهُ وُجوهٌ وألوانٌ ، لا تَقومُ لَهُ القُلوبُ ولا تَثبُتُ عَلَیهِ العُقولُ . و إنَّ الآفاقَ قَد أغامَت ، وَالمَحَجَّهُ قَد تَنَکَّرَت ، وَاعلَموا أنّی إن أُجِبتُکُم رَکِبتُ بِکُم ما أعلَمُ ، ولَم اُصغِ إلی قَولِ القائِلِ وعَتبِ العاتِبِ ، وإن تَرَکتُمونی فَأَنَا کَأَحَدِکُم ، ولَعَلّی أسمَعُکُم وأطوَعُکُم لِمَن وَلَّیتُموهُ أمرَکُم ، وأَنَا لَکُم وَزیرا ، خَیرٌ لَکُم مِنّی أمیرا . (1) مرا واگذارید و دیگری را به دست آرید که ما به استقبال امور چند پهلو و رنگارنگ می رویم . دل ها در آن ، بر جا نمی ماند و خِرَدها بر آن ، استوار نمی گردد . گستره زندگی را ابرهای فتنه ، پوشانده و راه روشن ناشناخته شده است ؛ و بدانید اگر من درخواستِ شما را پذیرفتم ،با شما چنان رفتار می کنم که [ خود ]می دانم و به سخنِ سخنسرایان و ملامتِ سرزنش کنندگان ، گوش نمی دهم ، واگر مرا واگذارید ، همچون یکی از شمایم و شاید برای کسی که کار خود را بدو می سپارید ، بهتر از دیگران ، فرمانبردار و شنوا باشم . اگر من وزیر شما باشم ، بهتر است تا امیر شما باشم .

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 92 ، المناقب ، ابن شهر آشوب : ج 2 ص 110 .

ص: 472

کلام امام علیه السلام بسی گویا روشنگر و ژرف است . آنچه به استقبال آن می رویم ، گونه گون است و دارای رویه ها : امواجی که در پیش داریم ، توفان هایی که آغاز خواهد شد ، عدالتی که من بر آن پای خواهم فشرد ، فریادهایی که در پی آن برخواهد آمد و ... . امام می خواست تا زمینه آماده شود و معیارها و ملاک های تعامل را با مردم در میان نهد، خطوط اصلی حکومت را وا گوید و آینده را روشن سازد ، تا مردمْ آگاهانه انتخاب کنند و هوشمندانه موضع گیرند . سخنان امام ، پس از آن تن زدن ها و نپذیرفتن ها در خطبه ای که یاد شد و مواردی دیگر : 1 . تأکیدی است بر این که او شیدا و شیفته ریاست نیست . اگر از خودْ سخن گفته ، اگر از دیگرسانی ها پس از پیامبر خدا نالیده ، اگر بر امامت و پیشوایی خود تأکید کرده ، همه و همه ، برای آشکار ساختن حقایق و تأکید بر مصالح بوده است . اکنون نیز اگر زمام امور را به دست می گیرد و مسئولیت خلافت را می پذیرد ، برای اجرای حقّ است و پی نهادنِ حکومتی بدان سان که خود می داند و می پسندد ، تا فردا هیچ کس و هیچ گروه و قبیله ای ، به لحاظ فریادگری و بیعت امروزش ، خود را طلبکار نداند و آهنگ تحمیل خواسته هایش را بر او نداشته باشد . 2 . تأکیدی است بر این که دگرگونی هایی در آموزه های دین ، چهره بسته است . پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ، آیین الهی دست خوش دگرسانی هایی شده است . اکنون او چون زمام امور را به دست گیرد ، با تحریف ها مبارزه خواهد کرد و در جهت نمودنِ چهره راستین دین از پسِ غبار تحریف ، خواهد کوشید و این همه ، بسی تنش های سیاسی و اجتماعی به همراه خواهد داشت . 3 . نشان از جامعه شناسی دقیق ، روان شناسی و زمان شناسی امام علیه السلام دارد و

.


ص: 473

گواهی می دهد که وی فریفته روی آوردن مردم به بیعت با وی در آن شرایط ویژه سیاسی نشد و آینده حکومت خود را به روشنی می دید و می دانست که شرایط برای اصلاحات علوی و باز گرداندن امّت اسلامی به روش و سیره پیامبر خدا و سنّت او فراهم نیست . همچنین نیک می دانست که شورش عمومی علیه عثمان ، برخاسته از بازگشت جامعه به ارزش های اسلامی نبود ؛ بلکه برخی از موج سوارانِ این شورش ، چون عایشه و طلحه و زبیر ، با انگیزه های خاصّ سیاسی و اقتصادی دست به چنین اقدامی زدند . از این رو ، انگیزه بیعت آنان ، با اهداف حکومتی امام علیه السلام سازگار نبود و هرگاه بدین نتیجه قطعی می رسیدند که علی علیه السلام آنان را همراهی نمی کند و بدانان امتیازهای خلاف حق و عدالت نمی بَخشد ، در برابر اصلاحات وی قیام خواهند کرد و جامعه اسلامی را به تفرقه و تشتّت خواهند کشانْد . (1) 4 . بیعت با او ، بیعت با آرمان های علوی است . اکنون ، آن که دست در دست او می نهد و با او پیمان می بندد ، باید آماده همراهی باشد ؛ همراهی برای زدودن تحریف ها ، بازسازی معنوی جامعه ، حاکمیت واقعی دین ، باز نمودن آنچه از یادها رفته است و روشن ساختن حقایقی که دست خوش دگرگونی شده اند و ... بدین سان ، مولا علیه السلام با امواج خروشان مردمی که فریاد برآورده اند که علی باید زمامِ خلافت را به دست گیرد ، اتمام حجّت می کند که او از پذیرش خلافت ، گسترش عدالت ، گزاردن حق و احیایِ آیین الهی را مراد کرده است و راه ، این است ، نه جز این .

.

1- .تبیین این واقعیّت تاریخی در ج 6 ص 523 (بخش هفتم : روزگار سختی) آمده است .

ص: 474

1 / 4دَوافِعُ الإِمامِ لِقَبولِ الحُکومَهِ8461.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإمام علیّ علیه السلام :أما وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ ، وبَرَأَ النَّسَمَهَ ، لَولا حُضورُ الحاضِرِ ، وقِیامُ الحُجَّهِ بِوُجودِ النّاصِرِ ، وما أخَذَ اللّهُ عَلَی العُلَماءِ ألّا یُقارّوا (1) عَلی کِظَّهِ (2) ظالِمٍ ، ولا سَغَبِ (3) مَظلومٍ ، لَأَلقَیتُ حَبلَها عَلی غارِبِها ، وَلَسَقَیتُ آخِرَها بِکَأسِ أوَّلِها ، ولَأَلفَیتُم دُنیاکُم هذِهِ أزهَدَ عِندی مِن عَفطَهِ عَنزٍ . (4)8462.امام علی علیه السلام :عنه علیه السلام مِن کَلامٍ لَهُ یُبَیِّنُ سَبَبَ طَلَبِهِ الحُکمَ : أیَّتُهَا النُّفوسُ المُختَلِفَهُ ، وَالقُلوبُ المُتَشَتِّتَهُ ، الشّاهِدَهُ أبدانُهُم ، وَالغائِبَهُ عَنهُم عُقولُهُم ، أظأَرُکُم (5) عَلَی الحَقِّ وأنتُم تَنفِرونَ عَنهُ نُفورَ المِعزی مِن وَعوَعَهِ الأَسَدِ ! هَیهاتَ أن أطلَعَ بِکُم سَرارَ العَدلِ ، أو اُقیمَ اعوِجاجَ الحَقِّ .

اللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم یَکُنِ الَّذی کانَ مِنّا مُنافَسَهً فی سُلطانٍ ، ولَا التِماسَ شَیءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولکِن لِنَرِدَ المَعالِمَ مِن دینِکَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ فی بِلادِکَ ؛ فَیَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِکَ ، وتُقامَ المُعَطَّلَهُ مِن حُدودِکَ . (6)8463.امام صادق علیه السلام :عنه علیه السلام فی الحِکَمِ المَنسوبَه إِلَیهِ : اللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنّی لَم اُرِدِ الإِمرَهَ ، ولا عُلُوَّ المُلکِ وَالرِّیاسَهِ ، وإنَّما أرَدتُ القِیامَ بِحُدودِکَ ، وَالأَداءَ لِشَرعِکَ ، ووَضعَ الاُمورِ فی مَواضِعِها ، وتَوفیرَ الحُقوقِ عَلی أهلِها ، والمُضِیَّ عَلی مِنهاجِ نَبِیِّکَ ، وإرشادَ الضّالِّ إلی أنوارِ هِدایَتِکَ. (7) .

1- .قارَّه مُقارَّه : أی قرَّ معه وسکن ، وهو تفاعل من القرار (لسان العرب : ج 5 ص 85 «قرر») .
2- .الکِظَّه : البِطنَه ، کظّه الطعامُ والشرابُ یکُظُّه کظّا؛ إذا ملأه حتّی لا یطیق النفَس (لسان العرب : ج 7 ص 457 «کظظ») . والمراد استئثار الظالم بالحقوق .
3- .سَغِب الرجل یَسغَب وسَغَبَ یَسغُبُ : جاع (لسان العرب : ج 1 ص 468 «سغب») .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 3 ، علل الشرائع : ص 151 ح 12 ، معانی الأخبار : ص 362 ح 1 ، الإرشاد : ج 1 ص 289 وفیه «أولیاء الأمر» بدل «العلماء» والثلاثه الأخیره عن ابن عبّاس ، نثر الدرّ : ج 1 ص 275 نحوه ، غرر الحکم : ح 10149 ؛ تذکره الخواصّ : ص 125 وفیه إلی «حبلها» .
5- .ظَأرنی فلان علی أمر کذا وأظأرَنی وظاءَرَنی : أی عَطَفنی (لسان العرب : ج 4 ص 515 «ظأر») .
6- .نهج البلاغه : الخطبه 131 ، تحف العقول : ص 239 ؛ المعیار والموازنه : ص 277 کلاهما نحوه من «اللهمّ» .
7- .شرح نهج البلاغه : ج 20 ص 299 ح 414 ؛ الدرجات الرفیعه : ص 38 .

ص: 475



1 / 4 انگیزه های امام برای پذیرش حکومت

1 / 4انگیزه های امام برای پذیرش حکومتبیعت نور8466.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام :آگاه باشید! سوگند به آن که دانه را شکافت وانسان را بیافرید ، اگر حضور حاضران نبود و حجّت با وجود یاورْ تمام نمی شد ، و [ اگر نبود ]پیمانی که خداوند از عالمان گرفته که بر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان ، بی قرار باشند ، هر آینه ، افسار حکومت را بر پشتش رها می کردم و آخرش را با کاسه اوّلش سیراب می ساختم و می دیدید که دنیای شما نزد من ، از آبِ بینی بُز ماده ای بی ارزش تر است .8467.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :امام علی علیه السلام از سخنان او که اسباب پذیرش حکومت را بیان می دارد :ای جان های گوناگون و دل های پراکنده که بدن هاشان حضور دارد و خِرَدهایشان از آنها غایب است! شما را به حق بر می گردانم ، ولی از آن می گریزید ، چنان که بزغالگان از بانگ شیرِ غرّان می گریزند . دور است که با شما پایه های عدل را به پا دارم یا کژی های حقیقت را راست کنم!

بار خدایا! تو می دانی که آنچه از ما سر زد ، رقابت در سلطنت (و حکومت) و آرزوی زیادیِ مال دنیا نبود ؛ بلکه [ بدان جهت بود] تا نشانه های دینت را بازگردانیم و اصلاح را در شهرهایتْ آشکار سازیم تا در سایه آن ، بندگان ستمدیده ات امنیت پیدا کنند و حدودِ معطّل مانده ، اقامه گردد .8468.بحار الأنوار عن علیِّ بنِ الحسینِ علیه السلام :امام علی علیه السلام از حکمت های منسوب به ایشان : بار خدایا! تو می دانی که من در پیِ زمامداری و حکومت و برتری جویی و ریاست نبودم ؛ بلکه تنها در پیِ اقامه حدود و اجرا کردن شریعت ، نهادن امور بر جای خود ، رساندن حقوق صاحبان حق ، حرکت بر روش پیامبرت و هدایت گم راهان به نور هدایت بودم .

.


ص: 476

8464.امام صادق علیه السلام :عنه علیه السلام :لَم تَکُن بَیعَتُکُم إیّایَ فَلتَهً ، ولَیسَ أمری وأمرُکُم واحِدا ، إنّی اُریدُکُم للّهِِ ، وأنتُم تُریدونَنی لِأَنفُسِکمُ .

أیُّها النّاسُ أعینونی عَلی أنفُسِکُم، وَایمُ اللّهِ لَاُنصِفَنَّ المَظلومَ مِن ظالِمِهِ ، ولَأَقودَنَّ الظالِمَ بِخِزامَتِهِ حَتّی اُورِدَهُ مَنهَلَ الحَقِّ وإن کانَ کارِها . (1)8465.امام صادق علیه السلام :عنه علیه السلام :عَدَا النّاسُ عَلی هذَا الرَّجُلِ وأنَا مُعتَزِلٌ فَقَتَلوهُ ، ثُمَّ وَلَّونی وأنَا کارِهٌ ، ولَولا خَشیَهٌ عَلَی الدّینِ لَم اُجِبهُم . (2)8466.امام صادق علیه السلام :عنه علیه السلام فی کِتابِهِ إلی أهلِ الکوفَهِ : وَاللّهُ یَعلَمُ أنّی لَم أجِد بُدّا مِنَ الدُّخولِ فی هذَا الأَمرِ ، ولَو عَلِمتُ أنَّ أحَدا أولی بِهِ مِنّی ما قَدِمتُ عَلَیهِ . (3)8467.امام باقر علیه السلام :عنه علیه السلام :وَاللّهِ ما تَقَدَّمتُ عَلَیهَا [ الخِلافَهِ ] إلّا خَوفا مِن أن یَنزُوَ عَلَی الأَمرِ تَیسٌ (4) مِن بَنی اُمَیَّهَ ، فَیَلعَبَ بِکِتابِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ . (5)راجع : ج 4 ص 182 (إقامه العدل) .

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 136 ، الإرشاد : ج 1 ص 243 عن الشعبی وفیه إلی «لأنفسکم» .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 491 ، فتح الباری : ج 13 ص 57 کلاهما عن کلیب الجرمی .
3- .الجمل : ص 259 .
4- .التَیْس : الذَکر من المعز (لسان العرب : ج 6 ص 33 «تیس») .
5- .أنساب الأشراف : ج 2 ص 353 عن حبیب بن أبی ثابت .

ص: 477

8469.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :امام علی علیه السلام :بیعت شما با من ، ناگهانی و بی اندیشه نبود و انگیزه من و شما هم یکی نیست . به درستی که من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خودْ می خواهید . ای مردم! مرا در امور خود یاری رسانید . سوگند به خداوند که حقّ ستمدیده را از ستمگر خواهم ستاند و لگام ستمگر را گرفته ، او را بر آبشخور حقیقتْ وارد خواهم کرد ، گرچه از آن کراهت داشته باشد .8470.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :امام علی علیه السلام :مردم بر عثمان شوریدند و در حالی که من کناره گیر بودم او را به قتل رساندند . سپس با [ وجود ]کراهت من ، مرا به حکومت رساندند . اگر ترسِ بر دین نبود ، آنان را اجابت نمی کردم .8471.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :امام علی علیه السلام در نامه ایشان به کوفیان : خداوند آگاه است که چاره ای جز پذیرش حکومت نداشتم و اگر شایسته تر از خود را می یافتم ، در این امر ، پیش قدم نمی شدم .8469.امام علی علیه السلام :امام علی علیه السلام :سوگند به خداوند که بر خلافتْ اقدام نکردم ، مگر از ترس آن که بُزی نَر (1) از بنی امیّه بر آن چنگ اندازد و کتاب خداوند را بازیچه سازد .ر . ک : ج 4 ص 183 (به پا داشتن عدالت) .

.

1- .این تعبیر ، تمثیل است ، زیرا بز ، گلّه را این طرف و آن طرف می کشاند .

ص: 478

1 / 5أوَّلُ مَن بایَعَ8472.علل الشرائع به نقل از هشام بن حکم :الکامل فی التاریخ :لَمّا قُتِلَ عُثمانُ ، اجتَمَعَ أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ وفیهِم طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ ، فَأَتَوا عَلِیّا ، فَقالوا لَهُ : إنَّهُ لابُدَّ لِلنّاسِ مِن إِمامٍ ! قالَ : لا حاجَهَ لی [فی] (1) أمرِکُم ؛ فَمَنِ اختَرتُم رَضیتُ بِهِ . فَقالوا : ما نَختارُ غَیرَکَ .

وتَرَدَّدوا إلَیهِ مِرارا ، وقالوا لَهُ فی آخِرِ ذلِکَ : إنّا لا نَعلَمُ أحَدا أحَقَّ بِهِ مِنکَ ؛ لا أقدَمَ سابِقَهً ، ولا أقرَبَ قَرابَهً مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . فَقالَ : لا تَفعَلوا ، فَإِنّی أکونُ وَزیرا خَیرا مِن أن أکونَ أمیرا . فَقالوا : وَاللّهِ ما نَحنُ بِفاعِلینَ حَتّی نُبایِعَکَ . قالَ : فَفِی المَسجِدِ ؛ فَإِنَّ بَیعَتی لا تَکونُ خَفِیَّهً ، ولا تَکونُ إلّا فِی المَسجِدِ وکانَ فی بَیتِهِ ، وقیلَ : فی حائِطٍ لِبَنی عَمرِو بنِ مَبذولٍ .

فَخَرَجَ إلَی المَسجِدِ وعَلَیه إزارٌ وطاقٌ وعِمامَهُ خَزٍّ ، ونَعلاهُ فی یَدِهِ ، مُتَوَکِّئا عَلی قَوسٍ ، فَبَایَعَهُ النّاسُ . وکانَ أوَّلُ مَن بایَعَهُ مِنَ النّاسِ طَلحَهَ بنَ عُبَیدِ اللّهِ . فَنَظَرَ إلَیهِ حَبیبُ بنُ ذُؤَیبٍ فَقالَ : إنّا للّهِِ ! أوَّلُ مَن بَدَأَ بِالبَیعَهِ یَدٌ شَلّاءُ ، لا یَتِمُّ هذَا الأَمرُ ! وبایَعَهُ الزُّبَیرُ . وقالَ لَهُما عَلِیٌّ : إن أحبَبتُما أن تُبایِعانی ، وإن أحبَبتُما بایَعتُکُما ! فَقالا : بَل نُبایِعُکَ . (2)8473.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الجمل عن زید بن أسلم :جاءَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ إلی عَلِیٍّ علیه السلام وهُوَ مُتَعَوِّذٌ بِحیطانِ المَدینَهِ ، فَدَخلا عَلَیهِ وقالا لَهُ : اُبسُط یَدَکَ نُبایِعکَ ، فَإِنَّ النّاسَ لا یَرضَونَ إلّا بِکَ .

فَقالَ لَهُما : لا حاجَهَ لی فی ذلِکَ ، لَأَن أکونَ لَکُما وَزیرا خَیرٌ مِن أن أکونَ لَکُما أمیرا ، فَلیَبسُط مَن شاءَ مِنکُما یَدَهُ اُبایِعهُ .

فَقالا : إنَّ النّاسَ لا یُؤثِرونَ غیَرَکَ ، ولا یَعدِلونَ عَنکَ إلی سِواکَ ، فَابسُط یَدَکَ نُبایِعکَ أوَّلَ النّاسِ .

فَقالَ : إنَّ بَیعَتی لا تَکونُ سِرّا ، فَأَمهِلا حَتّی أخرُجَ إلَی المَسجِدِ .

فَقالا : بَل نُبایِعُکُ هاهنا ، ثُمَّ نُبایِعُکَ فِی المَسجِدِ . فَبایَعاهُ أوَّلَ النّاسِ ، ثُمَّ بایَعَهُ النّاسُ عَلَی المِنبَرِ ، أوَّلُهُم طَلحَهُ بنُ عُبَیدِ اللّهِ ، وکانَت یَدُهُ شَلّاءَ ، فَصَعِدَ المِنبَرَ إلَیهِ فَصَفَقَ عَلی یَدِهِ ، ورَجُلٌ مِن بَنی أسَدٍ یَزجُرُ الطَّیرَ قائِمٌ یَنظُرُ إلَیهِ ، فَلَمّا رَأی أوَّلَ یَدٍ صَفَقَت عَلی یَدِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام یَدَ طَلحَهَ وهِیَ شَلّاءُ ، قالَ : إنّا للّهِِ وإنّا إلَیهِ راجِعونَ ؛ أوُّلُ یَدٍ صَفَقَت عَلی یَدِهِ شَلّاءُ ، یُوشِکُ ألّا یَتِمَّ هذَا الأَمرُ . ثُمَّ نَزَلَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ وبایَعَهُ النّاسُ بَعدَهُما . (3) .

1- .ما بین المعقوفین إضافه یقتضیها السیاق .
2- .الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 302 ، تاریخ الطبری : ج 4 ص 428 عن أبی الملیح نحوه ، نهایه الأرب : ج 20 ص 10 ؛ بحار الأنوار : ج 32 ص 7 ح 2 وراجع البدایه والنهایه : ج 7 ص 227 .
3- .الجمل : ص 130 .

ص: 479



1 / 5 نخستین کسی که بیعت کرد

1 / 5نخستین کسی که بیعت کرد8475.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الکامل فی التاریخ :هنگامی که عثمان کشته شد ، یاران پیامبر خدا از مهاجران و انصار ، در حالی که در میان آنان طلحه و زبیر نیز بودند ، گِرد آمده ، نزد علی علیه السلام رفتند و به وی گفتند : مردم را گریزی از داشتن پیشوا نیست . علی علیه السلام فرمود : «مرا به حکومت بر شما نیازی نیست . هر آن کس را که برگزیدید ، بدان رضایت می دهم» .

گفتند : جز تو را برنگزینیم .

بارها نزد او آمد و شد کردند و در آخرین مرتبه به وی گفتند : به درستی که کسی را شایسته تر از تو بر امر حکومت نمی شناسیم که از تو پیشتازتر [ در اسلام] و به پیامبر ، نزدیک تر باشد .

آن گاه امام فرمود : «چنین مکنید! اگر من وزیر باشم ، بهتر از آن است که امیر باشم» .

آنان گفتند : به خدا سوگند ، هیچ کاری انجام نمی دهیم ، مگر آن که با تو بیعت کنیم .

فرمود : «پس در مسجد ؛ چرا که بیعت من ، پنهانی نخواهد بود و جز در مسجد ، انجام نخواهد شد» .

در این هنگام ، امام در خانه اش بود و گفته شده در بُستان بنی عمرو بن مبذول بود .

آن گاه حضرت به سوی مسجد روانه شد ، در حالی که عبایی بر دوش و لباسی بلند برتن و عِمامه ای از خَز بر سر داشت و کفش هایش در دستش بود و بر کمانی تکیه کرده بود . سپس مردم ، با وی بیعت کردند .

نخستین کسی که بیعت کرد ، طلحه بن عبیداللّه بود . حبیب بن ذؤیب ، به وی نگاه کرد و گفت : پناه بر خدا! نخستین دستی که برای بیعت دراز شد ، دستی علیل و ناتوان بود . این کار ، به سامان نرسد ! سپس زبیر بیعت کرد .

علی علیه السلام به آن دو فرمود : «اگر دوست دارید ، شما با من بیعت کنید و اگر می خواهید ، من با شما بیعت کنم؟» .

گفتند : ما با تو بیعت می کنیم .8474.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الجمل به نقل از زید بن اَسلَم : طلحه و زبیر ، نزد علی علیه السلام آمدند ، در حالی که به باغ های [ اطراف ]مدینه پناه برده بود . آن دو بر وی وارد شدند وگفتند : دستت را بیاور تا با تو بیعت کنیم ؛ زیرا مردم ، تنها به [ خلافت] تو رضایت می دهند .

امام به آن دو فرمود : «مرا نیازی به این امر نیست . اگر برای شما دو نفر ، وزیر باشم ، بهتر از آن است که بر شما امیر باشم . هریک از شما که می خواهد دستش را بیاورد ، تا با او بیعت کنم» .

آن دو گفتند : مردم ، غیر از تو را انتخاب نکنند و از تو عدول نکنند . دستت را بیاور تا به عنوان نخستین افراد ، با تو بیعت کنیم .

امام فرمود : «بیعت من پنهانی نخواهد بود . مهلت دهید تا به مسجد درآیم» . گفتند : در این جا با تو بیعت کنیم و سپس در مسجد هم بیعت خواهیم کرد . پس به عنوان نخستین افراد ، با وی بیعت کردند . آن گاه ، مردم با وی بر منبر بیعت کردند که پیشاپیش آنان ، طلحه بن عبیداللّه بود که دستی معلول داشت . طلحه بر منبر بالا رفت و با علی علیه السلام دست داد .

مردی از بنی اسد که فال بَد می زد ، ایستاده بود و نگاه می کرد . چون دید نخستین دستی که بیعت کرد ، دست طلحه بود که معلول است ، گفت : «إنّا للّهِ وَإنّا إلَیْهِ راجِعُون»! نخستین دستی که با امیرمؤمنان بیعت کرد ، معلول بود . دور نیست که این امر ، سامان نگیرد .

سپس طلحه و زبیر [ از منبر] فرود آمدند و دیگر مردمان ، بیعت نمودند .

.


ص: 480

8475.امام صادق علیه السلام :الإمامه والسیاسه فی ذِکرِ بَیعَهِ الإِمامِ عَلیٍّ علیه السلام : کانَ أوَّلُ مَن صَعِدَ المِنبَرَ طَلحَهَ ، فَبایَعَهُ بِیَدِهِ ، وکانَت أصابِعُهُ شَلّاءَ ، فَتَطَیَّرَ (1) مِنها عَلِیٌّ ، فَقالَ : ما أخلَقَها (2) أن تُنکَثَ . ثُمَّ بایَعَهُ الزُّبَیرُ ، وسَعدٌ ، وأصحابُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله جَمیعا . (3)8476.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :العِقد الفرید :لَمّا قُتِلَ عُثمانُ بنُ عَفّانَ ، أقبَلَ النّاسُ یُهرَعونَ إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ ، فَتَراکَمَت عَلَیهِ الجَماعَهُ فِی البَیعَهِ ، فَقالَ : لَیسَ ذلِکَ إلَیکُم ، إنَّما ذلِکَ لِأَهلِ بَدرٍ ، لِیُبایِعوا . فَقالَ : أینَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ وسَعدٌ ؟ فَأَقبَلوا فَبایَعوا ، ثُمَّ بایَعَهُ المُهاجِرونَ والأَنصارُ ، ثُمَّ بایَعَهُ النّاسُ . وذلِکَ یَومَ الجُمُعَهِ لِثَلاثَ عَشَرَهَ خَلَت مِن ذِی الحِجَّهِ سَنَهَ خَمسٍ وثَلاثینَ .

وکانَ أوَّلُ مَن بایَعَ طَلحَهَ ، فَکانَت إصبَعُهُ شَلّاءَ ، فَتَطَیَّرَ مِنها عَلِیٌّ ، وقالَ : ما أخلَقَهُ أن یُنکَثَ . (4) .

1- .تطیّرت من الشیء ، وبالشیء ، والاسم منه الطِّیَرَه وقد تسکّن الیاء : وهو ما یُتشاءم به من الفأل الردیء (لسان العرب : ج 4 ص 512 «طیر») .
2- .ما أخلَقَه : أی ما أشبهه ، ویقال : إنّه لخَلیق ؛ أی حَرِیّ (لسان العرب : ج 10 ص 91 «خلق») .
3- .الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 66 .
4- .العقد الفرید : ج 3 ص 311 .

ص: 481

8477.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الامامه و السیاسه در گزارش بیعت امام علی علیه السلام : نخستین کسی که بر منبر رفت ، طلحه بود . او با دستش که انگشتانی معلول داشت ، با او بیعت کرد . علی علیه السلام ، آن را به فال بَد گرفت و فرمود : «چه قدر سزاوار است که این بیعت ، شکسته شود!» . سپس زبیر ، سعد و تمامی یاران پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت کردند .8478.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :العقد الفرید :هنگامی که عثمان بن عفّان کشته شد ، مردم شتابان به سوی علی بن ابی طالب علیه السلام آمدند و جمعیّت ، برای بیعتْ گِرد او اجتماع کردند . سپس علی علیه السلام فرمود : «این امر ، به دست شما نیست ؛ بلکه حقّ بَدریان است که بیعت کنند» . آن گاه فرمود : «طلحه و زبیر و سعد کجایند؟» . پس آنان آمدند و بیعت کردند و سپس مهاجران و انصار و دیگر مردمان ، بیعت کردند . این واقعه ، در روز جمعه سیزدهم ذی حجّه سال سی و پنجم اتّفاق افتاد .

نخستین کسی که بیعت کرد، طلحه بود. انگشتان [دست ]وی معلول بود . علی علیه السلام ، آن را به فال بد گرفت و فرمود : «چه قدر شایسته است که این بیعت ، شکسته شود!» . .


ص: 482

8479.بحار الأنوار :المناقب للخوارزمی عن سعید بن المُسَیَّب :خَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام فَأَتی مَنزِلَهُ ، وجاءَ النّاسُ کُلُّهُم یُهرَعونَ (1) إلی عَلیٍّ ، وأصحابُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولونَ : أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیٌّ ، حَتّی دَخَلوا عَلَیهِ دارَهُ ، فَقالوا لَهُ : نُبایِعُکَ ، فَمُدَّ یَدَکَ ؛ فَلابُدَّ مِن أمیرٍ .

فَقالَ عَلِیٌّ : لَیسَ ذلِکَ إلَیکُم ، إنَّما ذلِکَ لِأَهلِ بَدرٍ ، فَمَن رَضِیَ بِهِ أهلُ بَدرٍ فَهُوَ خَلیفَهٌ . فَلَم یَبقَ مِن أهلِ بَدرٍ إلّا أتی عَلِیّا ، فَقالوا : ما نَرَی أحَدا أحَقَّ بِها مِنکَ ؛ مُدَّ یَدَکَ نُبایِعکَ . فَقالَ : أینَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ ؟ فَکانَ أوَّلُ مَن بایَعَهُ طَلحَهَ ، فَبایَعَهُ بِیَدِهِ ، وکانَت إصبَعُ طَلحَهَ شَلّاءَ ، فَتَطَیَّرَ مِنها عَلِیٌّ وقالَ : ما أخلَقَهُ أن یُنکَثَ . ثُمَّ بایَعَهُ الزُّبیَرُ ، وسَعدٌ ، وأصحابُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله جَمیعا . (2)القول فی نسبه التطیّر إلی الإمام!فی ضوء ما تقدّم کان طلحه أوّل من بایع الإمام علیه السلام . وکانت یده شلّاء ، لذلک تطیّروا بعدم دوام بیعته. وقد تضاربت المصادر فیمن أنطق الألسن بهذا التطیّر؛ فبعضها عزاه إلی شخص یُدعی حبیب بن ذؤیب، وبعضها الآخر ذکر أنّ المتطیّر رجل من بنی أسد ، وقال: «أوَّلُ مَن بَدَأَ بِالبَیعَهِ یَدٌ شَلّاءُ! لا یَتِمُّ هذَا الأَمرُ». بَیْد أنّ روایات نسبت هذا التطیّر إلی الإمام علیه السلام ، وذکرت أنّه علیه السلام قال عند بیعته: «ما أخلَقَها أن تُنکَثَ!» لکنّ هذه النسبه لا تستقیم ولا تثبت علی أیّ حال، ویمکن الاستناد إلی العقل والنقل فی إثبات وهنها وهشاشتها. إذ لا ریب فی أنّ العقل لا یُجیز التطیّر والتشاؤم حین یُجمع النّاس قاطبهً علی حلف وعهد معیّنین. من هنا یأبی کلّ عاقل ذلک ولا یقول به ولا یفعله، فکیف یعلن الإمام علیه السلام وهو اللبیب الَّذی لا ندّ له فی الیوم الأوّل للبیعه أمام النّاس عن نکث بیعه رجل کان من أبرز الوجوه السیاسیّه آنذاک، ویفعل ذلک توکّؤا علی «التطیّر» و«التفأُّل»؟! إنّ هذا الضرب من الکلام یثیر الإشاعه لإضعاف أرکان الدوله ودعائمها من جهه، ویشجّع علی نکث العهود ونقضها من جهه اُخری ، فلا شکّ أنّه مفتریً علی الإمام . یضاف إلی ذلک أنّ روایات کثیره ذمّت التطیّر، ونهت النّاس عنه، وأکّدت أنّ أهل البیت علیهم السلام لا یتطیّرون (3) ... فمن الممتنع جدّا أن یتفوّه الإمام علیه السلام بکلام غیر مقبول أو یقوم بعمل واهٍ غیر محکم.

.

1- .أی یسعَون عِجالاً (لسان العرب : ج 8 ص 369 «هرع») .
2- .المناقب للخوارزمی : ص 49 ح 11 ، اُسد الغابه : ج 4 ص 107 ح 3789 ؛ کشف الغمّه : ج 1 ص 78 کلاهما نحوه .
3- .راجع : بحار الأنوار : ج 58 ص 312 الباب 11 وکنز العمّال : ج 10 ص 111 .