گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
فصل سوم : فرمان پیامبر به نبرد با فریب خوردگان



فصل سوم : فرمان پیامبر به نبرد با فریب خوردگان7553.الإمامُ الجوادُ علیه السلام :امام علی علیه السلام به هنگام جنگ نهروان : پیامبر خدا دستور جنگیدن با ناکثین ، مارقین و قاسطین را به من داد.7554.الإمامُ الهادیُّ علیه السلام :امام علی علیه السلام :پیامبر صلی الله علیه و آله با من پیمان بست که با ناکثین، قاسطین و مارقین بجنگم.7552.امام رضا علیه السلام :امام علی علیه السلام :من به جنگ با ناکثین ، قاسطین و مارقین ، مأمور شده ام.7553.امام جواد علیه السلام :امام علی علیه السلام :مأموریت داشتم تا با ناکثین ، قاسطین و مارقین بجنگم . پس در آنچه مأمور بودم ، انجام وظیفه کردم؛ امّا ناکثین، آنان ، بصریان و گروه جمل بودند ؛ و امّا مارقین ، همان خوارج بودند ؛ و امّا قاسطین ، آنان شامیان و دار و دسته معاویه بودند.

.


ص: 416

7554.امام هادی علیه السلام :عنه علیه السلام فی لَومِ العُصاهِ :ألا وقَد قَطَعتُم قَیدَ الإِسلامِ ، وعَطَّلتُم حُدودَهُ ، وأمَتُّم أحکامَهُ . ألا وقَد أمَرَنِیَ اللّهُ بِقِتالِ أهلِ البَغیِ وَالنَّکثِ وَالفَسادِ فِی الأَرضِ ، فَأَمَّا النّاکِثونَ فَقَد قاتَلتُ ، وأمَّا القاسِطونَ فَقَد جاهَدتُ ، وأمَّا المارِقَهُ فَقَد دَوَّختُ ، وأمّا شَیطانُ الرَّدهَهِ فَقَد کُفیتُهُ بِصَعقَهٍ سُمِعَت لَها وَجْبَهُ (1) قَلبِهِ ، ورَجَّهُ (2) صَدرِهِ . (3)7555.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :عنه علیه السلام :أمَرَنی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِقِتالِ النّاکِثینَ ؛ طَلحَهَ وَالُّزبَیرِ ، وَالقاسِطینَ ؛ مُعاوِیَهَ وأهلِ الشّامِ ، وَالمارِقینَ ؛ وهُم أهلُ النَّهرَوانِ ، ولَو أمَرَنی بِقِتالِ الرّابِعَهِ لَقاتَلتُهُم ! (4)7556.عنه صلی الله علیه و آله :عنه علیه السلام :أمَا وَاللّهِ لَقَد عَهِدَ إلَیَّ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وقالَ لی : یا عَلِیُّ ، لَتُقاتِلَنَّ الفِئَهَ الباغِیَهَ ، وَالفِئَهَ النّاکِثَهَ ، وَالفِئَهَ المارِقَهَ ! (5)7557.عنه صلی الله علیه و آله :عنه علیه السلام فی خُطبَتِهِ الزَّهراءِ : وَاللّهِ ، لَقَد عَهِدَ إلَیَّ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله غَیرَ مَرَّهٍ ولَا اثنَتَینِ ولا ثَلاثٍ ولا أربَعٍ فَقالَ : «یا عَلِیُّ ، إنَّکَ سَتُقاتِلُ بَعدِی النّاکِثینَ وَالمارِقینَ وَالقاسِطینَ» ، أفَاُضَیِّعُ ما أمَرَنی بِهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، أو أکفُرُ بَعدَ إسلامی ؟ ! (6) .

1- .وَجَبَ القلبُ وَجبا ووجیبا : خفق واضطرب (لسان العرب : ج 1 ص 794 «وجب») .
2- .رَجّه صدره : اضطرابه (اُنظر النهایه : ج 2 ص 198 «رجج») .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 192 ، غرر الحکم : ح 2790 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 109 ح 2397 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 457 ح 37 .
4- .الأمالی للطوسی : ص 726 ح 1526 عن عبد اللّه بن شریک عن أبیه ، الملاحم والفتن : ص 222 ح 320 عن عبد اللّه بن شریک نحوه .
5- .تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 78 ح 25 عن الحسن البصری ، مجمع البیان : ج 5 ص 18 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 147 وزاد فی آخره «إنّهم لا أیمان لهم لعلّهم ینتهون» .
6- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 283 .

ص: 417

7555.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام در سرزنش نافرمانان : بدانید که رشته اسلام را گسستید و حدود آن را تعطیل کردید و احکامش را نابود ساختید . بدانید که خداوند، مرا به پیکار با تجاوزگران، پیمان شکنان و فسادکنندگان در زمین ، فرمان داده است. امّا با ناکثین جنگیدم و با قاسطینْ جهاد کردم و مارقین را زبون و خوار ساختم؛ و اما شیطان رَدْهَه (1) را با فریادی که بر اثر آن ، تپش قلب و اضطراب سینه اش شنیده می شد ، کارش را ساختم.7556.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام :پیامبر خدا مرا فرمان داد به جنگ با ناکثین [ یعنی] طلحه و زبیر ، و قاسطین [ یعنی ]معاویه و شامیان ، و مارقین [ یعنی ]اهل نهروان ؛ و اگر مرا به جنگ با گروه چهارمی فرمان می داد با آنان هم می جنگیدم .7557.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام :به خدا سوگند که پیامبر خدا با من پیمان بست و فرمود: «ای علی! با گروه تجاوزپیشه (معاویه و شامیان) و گروه پیمان شکن (طلحه و زبیر) و گروه بیرون رونده از دین (خوارج) ، جنگ خواهی کرد».7558.عنه صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام در سخنرانی ای که به «خطبه الزهراء» مشهور است : به خدا سوگند که پیامبر خدا با من پیمان بست ، نه یک بار و دو بار و سه بار و چهار بار . پس فرمود: «ای علی! به درستی که پس از من با ناکثین ، مارقین و قاسطینْ پیکار خواهی کرد». آیا آنچه را پیامبر خدا به من فرمان داده ، تباه سازم یا پس از مسلمانی کافر شوم؟! .

1- .مراد از شیطان رَدْهَه ، حرقوص بن زهیر است که «ذوالثدیه» لقب داشت و ردْهه، گودی ای است در کوه که آب در آن جمع شود. ( م )

ص: 418

7559.عنه صلی الله علیه و آله :شرح نهج البلاغه فی شَرح قَولِهِ علیه السلام : ألا وقَد أمَرَنِیَ اللّهُ بِقِتالِ أهلِ البَغیِ وَالنَّکثِ وَالفَسادِ فِی الأَرضِ ، فَأمَّا النّاکِثونَ فَقَد قاتَلتُ ، وأمَّا القاسِطونَ فَقَد جاهَدتُ ، وأمَّا المارِقَهُ فَقَد دَوَّختُ : قَد ثَبَتَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ لَهُ علیه السلام : «سَتُقاتِلُ بَعدِی النّاکِثینَ وَالقاسِطینَ وَالمارِقینَ» ، فَکانَ النّاکِثونَ أصحابَ الجَمَلِ ؛ لِأَنَّهُم نَکَثوا بَیعَتَهُ علیه السلام ، وکانَ القاسِطونَ أهلَ الشّامِ بِصِفّینَ ، وکانَ المارِقونَ الخَوارِجَ فِی النَّهرَوانِ . وفِی الفِرَقِ الثَّلاثِ قالَ اللّهُ تَعالی : «فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ» (1) ، وقالَ : «وَ أَمَّا الْقَسِطُونَ فَکَانُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَبًا» (2) ، وقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : «یَخرُجُ مِن ضِئضِئِ هذا قَومٌ یَمرُقونَ مِنَ الدّینِ کَما یَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِیَّهِ ، یَنظُرُ أحَدُکُم فِی النَّصلِ فَلا یَجِدُ شَیئا ، فَیَنظُرُ فِی الفوقِ (3) فَلا یَجِدُ شَیئا ، سَبَقَ الفَرثُ وَالدَّمُ» . وهذَا الخَبَرُ مِن أعلامِ نُبُوَّتِهِ صلی الله علیه و آله ، ومِن أخبارِهِ المُفَصَّلَهِ بِالغُیوبِ . (4) .

1- .الفتح : 10 .
2- .الجنّ : 15 .
3- .الفُوقُ: مَوضِع الوتَر من السهم، والجمع: أفواق (الصحاح: ج 4 ص 1546 «فوق»).
4- .شرح نهج البلاغه : ج 13 ص 182 .

ص: 419

7560.عنه صلی الله علیه و آله :شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید در شرح سخن امام علی علیه السلام : «بدانید که خداوندْ مرا به جنگ با تجاوزکاران ، پیمان شکنان و فسادکنندگان در زمین ، مأمور ساخت . امّا با پیمان شکنان جنگیدم ، و با قاسطینْ جهاد کردم ، و مارقین را زبون ساختم» گوید : از پیامبر صلی الله علیه و آله به نقل صحیح ، گزارش شده که به امام علی علیه السلام فرمود: «پس از من با ناکثین ، قاسطین و مارقین ، پیکار خواهی کرد».

پس ناکثین ، جملیان بودند ؛ چرا که آنان بیعت با علی علیه السلام را شکستند ، و قاسطین ، شامیان [ حاضر ]در صفّین ، و مارقین ، همان خوارج نهروان بودند؛ و درباره این سه گروه ، خداوند فرموده است : «هر که پیمان شکنی کند، تنها به زیان خود ، پیمان می شکند» .

و فرمود: «ولی تجاوزکاران ، هیزم جهنّم خواهند بود» .

و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «از درون این ، گروهی خواهند آمد که از دینْ بیرون می شوند ، چنان که تیر از کمان بیرون می رود . هریک از شما به پیکان تیر می نگرد ؛ ولی چیزی نمی یابد . به بالا می نگرد و [ باز هم ]چیزی نمی یابد ، [ در حالی که] از شکمبه و خون ، گذر کرده است».

این روایت از نشانه های پیامبری او و از گزارش های تفصیلی او از غیب هاست. .


ص: 420

الفصل الرابع : دعاء النبیّ علی المفتونین7562.عنه صلی الله علیه و آله :الإمام علیّ علیه السلام :وَالَّذی خَلَقَنی ولَم أکُ شَیئا ! لَقَد عَلِمَ المُستَحفَظونَ مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله أنَّ النّاکِثینَ وَالقاسِطینَ وَالمارِقینَ مَلعونونَ عَلی لِسانِ النَّبِیِّ الاُمِّیِّ ، «وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی» (1) . (2)7563.عنه صلی الله علیه و آله :عنه علیه السلام :لَقَد عَلِمَ المُستَحفَظونَ مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ أنَّ أهلَ صِفّینَ قَد لَعَنَهُمُ اللّهُ عَلی لِسانِ نَبِیِّهِ ، «وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی» . (3)7564.عنه صلی الله علیه و آله :الاحتجاج :جاءَ رَجُلٌ مِن أهلِ البَصرَهِ إلی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَقالَ : یا عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ ، إنَّ جَدَّکَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ قَتَلَ المُؤمِنینَ ! فَهَمَلَت عَینا عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام دُموعا حَتَّی امتَلأََت کَفُّهُ مِنها ، ثُمَّ ضَرَبَ بِها عَلی الحَصی ، ثُمَّ قالَ : یا أخا أهلِ البَصرَهِ ، لا وَاللّهِ ما قَتَلَ عَلِیٌّ مُؤمِنا ، ولا قَتَلَ مُسلِما ، وما أسلَمَ القَومُ ، ولکِنِ استَسلَموا وکَتَمُوا الکُفرَ وأظهَرُوا الإِسلامَ ، فَلَمّا وَجَدوا عَلَی الکُفرِ أعوانا أظهَروهُ . وقَد عَلِمَت صاحِبَهُ الخِدَبِّ (4) وَالمُستَحفَظونَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله أنَّ أصحابَ الجَمَلِ وأصحابَ صِفّینَ وأصحابَ النَّهرَوانِ لُعِنوا عَلی لِسانِ النَّبِیِّ الاُمِّیِّ ، «وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی» .

فَقالَ شَیخٌ مِن أهلِ الکوفَهِ : یا عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ ، إنَّ جَدَّکَ کانَ یَقولُ : إخوانُنا بَغَوا عَلَینا !

فَقالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام : أما تَقَرَأُ کِتابَ اللّهِ : «وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا» (5) ؟ فَهُم مِثلُهُم؛ أنجَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ هودا وَالَّذینَ مَعَهُ ، وأهلَکَ عادا بِالرّیحِ العَقیمِ . (6) .

1- .طه : 61 .
2- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 4 ص 420 ح 5918 ، الأمالی للصدوق : ص 703 ح 961 ، بشاره المصطفی : ص 191 کلّها عن الأصبغ بن نباته ، بحار الأنوار : ج 39 ص 336 ح 4 .
3- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 64 ح 275 عن أبی محمّد الحسن بن عبد اللّه الرازی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 33 ص 162 ح 427 .
4- .الخِدَبُّ : الجَمَل الشدیدُ الصُّلب الضخم القویّ (تاج العروس : ج 1 ص 452 «خدب») .
5- .الأعراف : 65 .
6- .الاحتجاج : ج 2 ص 135 ح 176 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 343 ح 327 .

ص: 421



فصل چهارم : نفرین فرستادن پیامبر بر فریب خوردگان

فصل چهارم : نفرین فرستادن پیامبر بر فریب خوردگان7566.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام :سوگند به آن که مرا که چیزی نبودم آفرید ، به راستی آگاهان از یاران محمّد صلی الله علیه و آله می دانند که ناکثین، قاسطین و مارقین ، از زبان پیامبر درس ناخوانده نفرین شده اند . «و هر که دروغ بندد ، ناکام گردد» .7567.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام :به راستی که آگاهان از یاران محمّد صلی الله علیه و آله می دانند که خداوند ، اهل صفّین را از زبان پیامبرش نفرین کرده است ، «و هر که دروغ بندد ، ناکام گردد» .7558.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الاحتجاج:مردی از بصریان نزد علی بن حسین علیهماالسلام آمد و گفت : ای علی بن حسین! به درستی که جدّ تو، علی بن ابی طالب ، مؤمنان را کشت!

علی بن حسین علیهماالسلام آن قدر گریست که دستش از اشک پُر شد و بر سنگ ریزه ها ریخت . آن گاه فرمود : «ای برادر بصری! نه به خدا سوگند! علی علیه السلام نه مؤمنی را کُشت و نه مسلمانی را ؛ ولی آنان اسلام نیاوردند ، [ بلکه] تسلیم شدند و کفرشان را پنهان کردند و اظهار اسلام نمودند و آن گاه که بر کفر خود یاورانی یافتند ، آن را اظهار داشتند و هر آینه ، آن زن شترسوار (عایشه) و آگاهان از آل محمّد صلی الله علیه و آله می دانند که اهل جمل و صفّین و نهروان ، از زبان پیامبر درس ناخوانده نفرین شدند : «و هر که دروغ بندد ناکام گردد» .

پیرمردی از کوفیان گفت : ای علی بن حسین! جدّ تو (علی علیه السلام ) می گفت : «برادران ما بر ما ستم کردند» .

علی بن حسین علیهماالسلام فرمود : «آیا کتاب خدا را نمی خوانی که : «و به سوی قوم عاد ، برادرشان هود را [ فرستاد]» ؟ اینان مانند آنان اند. خداوند عز و جل هود و همراهانش را نجات داد و قوم عاد را با بادی هلاک کننده، نابود ساخت».

.


ص: 422

7559.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإمام علیّ علیه السلام :عَلِمَ المُستَحفَظونَ مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وعائِشَهُ بِنتُ أبی بَکرٍ أنَّ أصحابَ الجَمَلِ وأصحابَ النَّهرَوانِ مَلعونونَ عَلی لِسانِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، ولایَدخُلونَ الجَنَّهَ حَتّی یَلِجَ الجَمَلُ فی سَمِّ الخِیاطِ . (1) .

1- .تفسیر فرات : ص 141 ح 170 عن أبی الطفیل ، بحار الأنوار : ج 32 ص 127 ح 104 .

ص: 423

7560.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام :آگاهان از یاران محمّد صلی الله علیه و آله و عایشه دختر ابو بکر می دانند که اهل جمل و نهروان ، بر زبان پیامبر صلی الله علیه و آله نفرین شدند و آنان ، وارد بهشت نمی گردند ، مگر آن که شتر از سوراخ سوزن عبور کند. .


ص: 424

الفصل الخامس : دوافع البغاه فی قتال الإمام5 / 1الِاستِعلاءُ7564.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإمام علیّ علیه السلام :فَلَمّا نَهَضتُ بِالأَمرِ نَکَثَت طائِفَهٌ ، ومَرَقَت اُخری ، وقَسَطَ آخَرونَ ، کَأَنَّهُم لَم یَسمَعُوا اللّهَ سُبحانَهُ یَقولُ : «تِلْکَ الدَّارُ الْأَخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ» (1)



فصل پنجم : انگیزه های تجاوز کاران در نبرد با امام علی

5 / 1 برتری جویی

فصل پنجم : انگیزه های تجاوز کاران در نبرد با امام علی5 / 1برتری جویی7569.الإمامُ الکاظمُ علیه السلام :امام علی علیه السلام :پس آن گاه که حکومت را به دست گرفتم ، گروهی پیمان شکستند و گروهی منحرف شدند و گروهی تجاوز کردند . گویا سخن خداوند سبحان را نشنیده اند که می فرماید : «آن سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین ، خواستار برتری و فساد نیستند، و فرجام [ خوش] ، از آنِ پرهیزگاران است» ! آری ، به خدا سوگند ، آن را شنیدند و درک کردند ؛ ولی دنیا در دیده شان زیبا آمد و زیورهای آن ، چشمانشان را گرفت .7570.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :شرح نهج البلاغه :طلحه و زبیر ، چند روز پس از بیعت به نزد علی علیه السلام آمدند و به وی گفتند : ای امیر مؤمنان! ستمی را که در دوران حکومت عثمان بر ما رفت ، شاهد بودی و می دانستی که نظر عثمان بر [ دادن کارها به دست] بنی امیّه بود. اینک که خداوندْ خلافت را پس از او به تو سپرده است، ما را بر فرمانداری برخی ولایات بگُمار.

علی علیه السلام به آنان فرمود : «به خواست خداوند ، تَنْ در دهید تا نظرم را ابراز کنم. بدانید که من کسی از یارانم را در امانت خود سهیم نمی سازم ، جز آن که دینداری و امانتداری اش را بپسندم و آن که روش و انگیزه اش را بدانم».

پس آن دو با ناامیدی از نزد وی بازگشتند.

.


ص: 426

7571.عنه علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام فی وَصفِ طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ : کُلُّ واحِدٍ مِنهُما یَرجُو الأَمرَ لَهُ ، ویَعطِفُهُ عَلَیهِ دونَ صاحِبِهِ ، لا یَمُتّانِ إلَی اللّهِ بِحَبلٍ ، ولا یَمُدّانِ إلَیهِ بِسَبَبٍ . کُلُّ واحِدٍ مِنهُما حامِلُ ضَبٍّ لِصاحِبِهِ ، وعَمّا قَلیلٍ یُکشَفُ قِناعُهُ بِهِ !

وَاللّهِ ! لَئِن أصابُوا الَّذی یُریدونَ لَیَنتَزِعَنَّ هذا نَفسَ هذا ، ولَیَأتِیَنَّ هذا عَلی هذا .

قَد قامَتِ الفِئَهُ الباغِیَهُ ، فَأَینَ المُحتَسِبونَ ! فَقَد سُنَّت لَهُمُ السُّنَنُ ، وقُدِّمَ لَهُمُ الخَبَرُ ، ولِکُلِّ ضَلَّهٍ عِلَّهٌ ، ولِکُلِّ ناکِثٍ شُبهَهٌ .

وَاللّهِ لا أکونُ کَمُستَمِعِ اللَّدمِ ؛ یَسمَعُ النّاعِیَ ، ویَحضُرُ الباکِیَ ، ثُمَّ لا یَعتَبِرُ !؟ (1)7572.عنه علیه السلام :الإرشاد :لَمَّا اتَّصَلَ بِهِ [بِعَلِیٍّ علیه السلام ] مَسیرُ عائِشَهَ وطَلحَهَ وَالزُّبَیرِ إلَی البَصرَهِ مِن مَکَّهَ ، حَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : قَد سارَت عائِشَهُ وطَلحَهُ وَالزُّبَیرُ ، کُلُّ واحِدٍ مِنهُما یَدَّعِی الخِلافَهَ دونَ صاحِبِهِ ، فَلا یَدَّعی طَلحَهُ الخِلافَهَ إلّا أنَّهُ ابنُ عَمِّ عائِشَهَ ، ولا یَدَّعیهَا الزُّبَیرُ إلّا أنَّهُ صِهرُ أبیها ، وَاللّهِ لَئِن ظَفِرا بِما یُریدانِ لَیَضرِبَنّ الزُّبَیرُ عُنُقَ طَلحَهَ ، ولَیَضرِبَنَّ طَلحَهُ عُنُقَ الزُّبَیرِ ؛ یُنازِعُ هذا عَلَی المُلکِ هذا . (2)7573.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری عن عتبه بن المغیره بن الأخنس :خَلا سَعیدُ [بنُ العاصِ بنِ مَروانَ ]بِطَلحَهَ وَالزُّبَیرِ ، فَقالَ : إن ظَفِرتُما ، لِمَن تَجعَلانِ الأَمرَ ؟ أصدِقانی !

قالا : لِأَحَدِنا ؛ أیُّنَا اختارَهُ النّاسُ .

قالَ : بَلِ اجعَلوهُ لِوَلَدِ عُثمانَ ؛ فَإِنَّکُم خَرَجتُم تَطلُبونَ بِدَمِهِ .

قالا : نَدَعُ شَیوخَ المُهاجِرینَ ونَجعَلُها لِأَبنائِهِم ! (3) .

1- .نهج البلاغه : الخطبه 148 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 80 ح 52 .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 246 ، الکافئه : ص 19 ح 19 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 233 نحوه .
3- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 453 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 315 وفیه «لأیتام» بدل «لأبنائهم» .

ص: 427

7574.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام در توصیف طلحه و زبیر : هر یک از آن دو،امر خلافت را برای خود امید می بُرد و به سوی خود می کشید و نه همراهش. نه پیوندی با خدا دارند و نه با وسیله ای به سوی او روی می آورند . هر یک ، کینه دیگری را در دل دارد و زود است که پرده از آن برداشته شود.

به خدا سوگند که اگر به آنچه می خواهند برسند ، این یکی ، جانِ آن دیگری را بستانَد و این بر سرِ آن دیگری یورش بَرَد.

اینک گروه تجاوزگر به پا خاسته اند . پس گروهی که برای خدا جهاد کنند ، کجایند؟ راه های راست برایشان گشوده شد و از پیش،آنان را خبر دادند.برای هر گم راهی ای دلیلی وجود دارد و برای هر پیمان شکنی ای، شبهه ای.

به خدا سوگند ، من مانند شنونده ای نیستم که صدای بر سر و سینه زدن را می شنود و صدای جارچی مرگ را می شنود و دُرّ چشم های گریان را می بیند ، ولی عبرت نمی گیرد.7568.امام علی علیه السلام ( در نامه خود به یکی از کار گزارانش ) الإرشاد:آن گاه که خبر حرکت عایشه و طلحه و زبیر از مکّه به بصره به او (علی علیه السلام ) رسید ، خدا را ستایش کرد و ثنا گفت و فرمود : «عایشه، طلحه و زبیر ، حرکت کردند و هر یک از طلحه و زبیر ، حکومت را برای خود می خواهد و نه همراهش. طلحه ادّعای خلافت نمی کند ، مگر از آن رو که پسر عموی عایشه است و زبیرْ مدّعی آن نیست ، مگر از آن رو که داماد پدر اوست. به خدا سوگند ، اگر آنان به آنچه می خواهند ، دست یابند ، زبیر ، گردن طلحه را خواهد زد و طلحه ، گردن زبیر را و هر یک با دیگری بر سر این حکومت ، ستیز خواهند کرد.7569.امام کاظم علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از عتبه بن مغیره بن اَخنس : سعید بن عاص با طلحه و زبیر ، خلوت کرد و گفت : اگر پیروز شوید ، حکومت را به که می سپارید؟ با من صادقانه بگویید .

گفتند : برای یکی از خودمان، هر کدام که مردم انتخاب کنند.

سعید گفت : نه ؛ بلکه باید آن را در خاندان عثمان قرار دهید ؛ چرا که شما برای خونخواهی او دست به شورش زده اید .

گفتند : هجرت کنندگان بزرگ را وا گذاریم و حکومت را به فرزندانشان بسپاریم؟! .


ص: 428

7570.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری عن ابن عبّاس :خَرَجَ أصحابُ الجَمَلِ فی سِتِّمِئَهٍ ، مَعَهُم : عَبدُ الرَّحمنِ بنُ أبی بَکرَهَ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ صَفوانَ الجُمَحِیُّ ، فَلَمّا جاوَزا بِئرَ مَیمونٍ (1) إذا هُم بِجَزورٍ قَد نُحِرَت ونَحرُها یَنثَعِبُ (2) ، فَتَطَیَّروا .

وأذَّنَ مَروانُ حینَ فَصَلَ مِن مَکَّهَ ، ثُمَّ جاءَ حَتّی وَقَفَ عَلَیهِما ، فَقالَ : أیَّکُما اُسَلِّمُ بِالإِمرَهِ ، واُؤَذِّنُ بِالصَّلاهِ ؟ !

فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ : عَلی أبی عَبدِ اللّهِ . وقالَ مُحَمَّدُ بنُ طَلحَهَ : عَلی أبی مُحَمَّدٍ .

فَأرسَلَت عائِشَهُ إلی مَروانَ ، فَقالَت : ما لَکَ ! أ تُریدُ أن تُفَرِّقَ أمرَنا ؟ ! لِیُصَلِّ ابنُ اُختی ! فَکانَ یُصَلّی بِهِم عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ ، حَتّی قَدِمَ البَصرَهَ .

فَکانَ مُعاذُ بنُ عُبَیدِ اللّهِ یَقولُ : وَاللّهِ لَو ظَفِرنا لَافتَتَنّا ؛ ما خَلَّی الزُّبَیرُ بَینَ طَلحَهَ وَالأَمرِ ، ولا خَلّی طَلحَهُ بَینَ الزُّبَیرِ وَالأَمرِ ! (3)7571.امام علی علیه السلام :الجمل :لَمّا أصبَحوا [النّاکِثونَ بَعدَ استیلائِهِم عَلَی البَصرَهِ] ، اجتَمَعَ النّاسُ إلَیهِم ، وأذَّنَ مُؤذِّنُ المَسجِدِ لِصَلاهِ الغَداهِ ، فَرامَ (4) طَلحَهُ أن یَتَقَدَّمَ لِلصَّلاهِ بِهِم ، فَدَفَعَهُ الزُّبَیرُ وأرادَ أن یُصَلِّیَ بِهِم ، فَمَنَعَهُ طَلحَهُ ، فَما زالا یَتَدافَعانِ حَتّی کادَتِ الشَّمسُ أن تَطلُعَ .

فَنادی أهلُ البَصرَهِ : اللّهَ اللّهَ یا أصحابَ رَسولِ اللّهِ فِی الصَّلاهِ ، نَخافُ فَوتَها !

فَقالَت عائِشَهُ : مُروا أن یُصَلِّی بِالنّاسِ غَیرُهُما .

فَقالَ لَهُم یَعلَی بنُ مُنیَهَ : یُصَلّی عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ یَوما ، ومُحَمَّدُ بنُ طَلحَهَ یَوما ، حَتّی یَتَّفِقَ النّاسُ عَلی أمیرٍ یَرضَونَهُ . فَتَقَدَّمَ ابنُ الزُّبَیرِ ، وصَلّی بِهِم ذلِکَ الیَومَ . (5) .

1- .بِئْر مَیْمُون : بئر بمکّه منسوبه إلی میمون بن خالد الحضرمی (معجم البلدان : ج 1 ص 302) .
2- .ثَعَبَ الماءَ والدمَ ونحوهما : فَجَّره ، فانثَعَب کما ینثعبُ الدم من الأنف (لسان العرب : ج 1 ص 236 «ثعب») .
3- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 454 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 314 نحوه .
4- .رامَ الشیء : طلبه (لسان العرب : ج 12 ص 258 «روم») .
5- .الجمل : ص 281 ، تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 181 نحوه وراجع مروج الذهب : ج 2 ص 367 وشرح نهج البلاغه : ج 9 ص 320 و الفتوح : ج 2 ص 459 .

ص: 429

7572.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از ابن عبّاس : جملیان با ششصد نفر حرکت کردند . همراه آنان عبد الرحمان بن ابو بکره و عبد اللّه بن صفوان جمحی بودند. وقتی از منطقه چاه میمون (1) گذشتند ، شتری ذبح شده دیدند که خونش فوران می کرد. آن را به فال بد گرفتند.

وقتی مروان از مکّه بیرون رفت ، اذان گفت و نزد طلحه و زبیر آمد و به آنان گفت : بر کدام یک از شما به عنوان خلیفه سلام کنم و به نام او برای نماز ، اذان سردهم؟

عبد اللّه بن زبیر گفت : به نام ابو عبد اللّه (زبیر) و محمّد بن طلحه گفت : به نام ابو محمّد (طلحه) .

عایشه ، پیغامی برای مروان فرستاد که : چه می کنی؟ آیا می خواهی در کار ما تفرقه بیندازی؟ پسر خواهرم نماز بگزارد . [ از آن پس] عبد اللّه بن زبیر با آنان نماز می گزارْد تا وارد بصره شد.

از این رو ، معاذ بن عبید اللّه همیشه می گفت : به خدا سوگند ، اگر پیروز گردیم ، گرفتار بحران می شویم. زبیر، طلحه را با حکومت ، تنها نخواهد گذاشت و طلحه، زبیر را با حکومت ، تنها نخواهد گذاشت.7573.امام علی علیه السلام :الجَمل:وقتی ناکثین [ پس از مسلّط شدن بر بصره ]صبح خود را آغاز کردند ، مردم نزد آنان گِرد آمدند و مؤذّن مسجد ، برای نماز صبحْ اذان گفت. طلحه خواست جهت اقامه نماز به پیش رود که زبیر ، او را کنار زد و خود خواست نماز را با آنان اقامه کند. طلحه او را از این کار بازداشت. آن دو یکدیگر را کنار می زدند تا آن جا که نزدیک بود خورشید طلوع کند.

مردم بصره فریاد برآوردند : ای صحابیان پیامبر خدا! نسبت به نماز ، خدا را، خدا را [ در نظر آورید]! می ترسیم وقت از دست برود.

عایشه گفت : دستور دهید کسی جز آن دو با مردم نماز بگزارد.

یعلی بن منیه گفت : روزی عبد اللّه بن زبیر نماز اقامه کند و روزی محمّد بن طلحه تا مردم به خلیفه ای که می پسندند ، توافق کنند. سپس فرزند زبیر پیش افتاد و آن روز با مردم ، نماز خواند. .

1- .چاهی در مکّه ، منسوب به میمون بن خالد حضرمی.

ص: 430

راجع : ص 556 (بدء الخلاف) .

5 / 2الحِقدُ7577.عنه علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام عِندَ التَّهَیُّؤِ لِقِتالِ القاسِطینَ : ألا إنَّ خِضابَ النِّساءِ الحِنّاءُ ، وخِضابَ الرِّجالِ الدِّماءُ ، وَالصَّبرُ خَیرٌ فی عَواقِبِ الاُمورِ ، ألا إنَّها إحَنٌ (1) بَدرِیَّهٌ ، وضَغائِنُ اُحُدِیَّهٌ ، وأحقادٌ جاهِلِیَّهٌ ، وقَرَأَ : «فَقَتِلُواْ أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لآَ أَیْمَنَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ» (2) . (3)7578.عنه علیه السلام :الإقبال فی دُعاءِ النُّدبَهِ فی وَصفِ الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام : ویُقاتِلُ عَلَی التَّأویلِ ، ولا تَأخُذُهُ فِی اللّهِ لَومَهُ لائِمٍ ، قَد وَتَرَ (4) فیهِ صَنادیدَ (5) العَرَبِ ، وقَتَلَ أبطالَهُم ، وناوَشَ (6) ذُؤبانَهُم ، وأودَعَ قُلوبَهُم أحقادا بَدرِیَّهً ، وخَیبَرِیَّهً ، وحُنَینِیَّهً ، وغَیرَهُنَّ ، فَأَضَبَّت (7) عَلی عَداوَتِهِ ، وأکَبَّت عَلی مُنابَذَتِهِ ، حَتّی قَتَلَ النّاکِثینَ وَالقاسِطینَ وَالمارِقینَ . (8) .

1- .الإحَن : جمع إحنه ؛ الحقد (النهایه : ج 1 ص 27 «أحن») .
2- .التوبه : 12 .
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 180 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 587 ح 472 .
4- .یقال : وَتَرتُ الرجل ؛ إذا قتلت له قتیلاً وأخذت له مالاً (لسان العرب : ج 5 ص 274 «وتر») .
5- .الصنادید : الواحد صِندید ، وهو کلّ عظیم غالب (لسان العرب : ج 3 ص 260 «صند») .
6- .ناوَشَهم : قاتلَهم ، والمناوشه فی القتال : تدانی الفریقین وأخذ بعضهم بعضا (النهایه : ج 5 ص 128 «نوش») .
7- .أضبّ الشیء : أخفاه (لسان العرب : ج 1 ص 540 «ضبب») .
8- .الإقبال : ج 1 ص 507 ، المزار الکبیر : ص 577 ، مصباح الزائر : ص 448 وفیهما «ناهش» بدل «ناوش» وفی صدر الحدیث : «قال محمّد بن علیّ بن أبی قرّه : نقلت من کتاب محمّد بن الحسین بن سنان البزوفری دعاء الندبه ، وذکر أنّه الدعاء لصاحب الزمان صلوات اللّه علیه» .

ص: 431



5 / 2 کینه

ر . ک : ص 557 (آغاز اختلاف) .

5 / 2کینه7577.امام علی علیه السلام :امام علی علیه السلام هنگام آماده شدن برای جنگ با قاسطین : «آگاه باشید که خضابِ زنان ، حناست و خضابِ مردان ، خون ؛ و پایداری برای پایان کارها نیکوتر است. بدانید این [ بحران ها و فتنه ها و جنگ ها] ، کینه های بدر و دشمنی های اُحُد و بغض های جاهلی است ... «پس با پیشوایان کفر بجنگید ؛ چرا که آنان را هیچ پیمانی نیست . باشد که [ از پیمان شکنی ]باز ایستند» .7578.امام علی علیه السلام :الإقبال در دعای ندبه در توصیف امام علی علیه السلام : و او بر اساس تأویل می جنگد و در راه خدا ، سرزنش ملامتگران ، او را باز نمی دارد. او در راه خدا بزرگانِ [ مشرک ]عرب و قهرمانانشان را کشت و فرومایگان آنها را از پای درآورد و در دل های آنان ، کینه های بدر و خیبر و حُنین و دیگر جنگ ها را به یادگار گذاشت . از این رو ، دشمنیِ او را در دل پنهان داشتند و برای کنار زدن او هجوم آوردند تا آن جا که با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگید.

.


ص: 432

7579.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بلاغات النساء عن اُمّ الخیر بنت الحریش البارقیّه فی وَصفِ أعداءِ الإمامِ عَلِیٍّ علیه السلام فی حَربِ صِفّینَ : إنَّها إحَنٌ بَدرِیَّهٌ ، وأحقادٌ جاهِلِیَّهٌ ، وضَغائِنُ اُحُدِیَّهٌ ، وَثَبَ بِها مُعاوِیَهُ حینَ الغَفلَهِ ؛ لِیُدرِکَ بِها ثاراتِ بَنی عَبدِ شَمسٍ . (1)7580.عنه صلی الله علیه و آله :وقعه صفّین عن عبد اللّه بن بدیل بن ورقاء الخزاعی فی حَربِ صِفّینَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، إنَّ القَومَ لَو کانُوا اللّهَ یُریدونَ أو للّهِِ یَعمَلونَ ما خالَفونا ! ولکِنَّ القَومَ إنَّما یُقاتِلونَ فِرارا مِنَ الاُسوَهِ (2) ، وحُبّا لِلأَثَرَهِ (3) ، وضَنّا (4) بِسُلطانِهِم ، وکُرها لِفِراقِ دُنیاهُمُ الَّتی فی أیدیهِم ، وعَلی إحَنٍ فی أنفُسِهِم ، وعَداوَهٍ یَجِدونَها فی صُدورِهِم؛ لِوَقائِعَ أوقَعتَها یا أمیرَ المُؤمِنینَ بِهِم قَدیمَهٍ،قَتَلتَ فیها آباءَهُم وإخوانَهُم.

ثُمَّ التَفَتَ إلَی النّاسِ فَقالَ : فَکَیفَ یُبایِعُ مُعاوِیَهُ عَلِیّا وقَد قَتَلَ أخاهُ حَنظَلَهَ ، وخالَهُ الوَلیدَ ، وَجدَّهُ عُتبَهَ فی مَوقِفٍ واحِدٍ ! وَاللّهِ ما أظُنُّ أن یَفعَلوا ، ولَن یَستَقیموا لَکُم دونَ أن تُقَصَّدَ (5) فِیهِمُ المُرّانُ (6) ، وتُقَطَّعَ عَلی هامِهِمُ السُّیوفُ ، وتُنثَرَ حَواجِبُهُم بِعَمَدِ الحَدیدِ ، وتَکونَ اُمورٌ جَمَّهٌ بَینَ الفَریقَینِ . (7) .

1- .بلاغات النساء : ص 57 ، العقد الفرید : ج 1 ص 345 وفیه «واثب» بدل «معاویه» ، صبح الأعشی : ج 1 ص 250 ؛ الطرائف : ص 28 .
2- .القوم اُسوه فی هذا الأمر : أی حالهم فیه واحده (لسان العرب : ج 14 ص 35 «أسا») .
3- .فی الحدیث : «إنّکم ستلقون بعدی أثَرَه» ، الأثَرَه : الاسم من آثَرَ إذا أعطی ، أراد أنّه یستأثر علیکم فیُفضّل غیرکم فی نصیبه من الفیء (لسان العرب : ج 4 ص 8 «أثر») .
4- .ضَنِنتُ بالشیء : بخِلت به (لسان العرب : ج 13 ص 261 «ظنن») .
5- .تَقَصَّدَت الرماح : تکسّرت (لسان العرب : ج 3 ص 355 «قصد») .
6- .المُرّان بالضمّ : الرماح الصُّلبه اللَّدْنه ، واحدتها مُرّانه (لسان العرب : ج 13 ص 403 «مرن») .
7- .وقعه صفّین : ص 102 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 180 وفیه «تُقْصَفَ فیهم قَنا» بدل «تقصّد فیهم» ، المعیار والموازنه : ص 128 نحوه .

ص: 433

7581.عنه صلی الله علیه و آله :بلاغات النساء به نقل از اُمّ الخیر دختر حریش بارقیه ، در توصیف دشمنان امام علی علیه السلام در جنگ صِفّین : به درستی که این کینه های بدر و بغض های جاهلیت و دشمنی های اُحد است که معاویه به هنگام غفلت و ناآگاهی [ مردم ]بر آن دست یافت تا انتقام خون فرزندان عبد شمس را بستاند.7582.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :وقعه صِفّین به نقل از عبد اللّه بن بدیل بن ورقاء خزاعی ، در جنگ صفّین : [ عبد اللّه بن بدیل گفت :] ای امیر مؤمنان! اگر این مردمْ خدا را می خواستند یا برای خدا کار می کردند ، با ما به مخالفت بر نمی خاستند ؛ ولی اینان می جنگند برای گریز از برابری [ در تقسیم بیت المال] و علاقه به بهره گرفتن بیشتر از بیت المال ، و بخل ورزیدن در قدرت و سلطنت ، و ناخوش داشتنِ از دست دادن دنیایی که در اختیارشان است ، و کینه هایی که در جان خود دارند ، و دشمنی هایی که در سینه های خود می یابند بر اثر حادثه ها ، و رخدادهایی که تو ای امیرمؤمنان در گذشته برایشان پدید آورده ای و پدران و برادرانشان را کشته ای.

آن گاه رو به مردم کرد و گفت: چگونه معاویه با علی علیه السلام بیعت کند ، حال آن که [ علی علیه السلام ] برادرش حنظله و دایی اش ولید و جدّش عُقبه را در یک جنگ کُشت؟! به خدا سوگند ، گمان نکنم چنین کنند و هرگز در برابر شما تسلیم نگردند تا آن که نیزه ها بشکند ، و شمشیرها بر سرشان فرود آید ، و عمودهای آهنین بر پیشانی های آنان نثار گردد ، و میان دو گروه ، اتّفاق های بسیار رُخ دهد. .


ص: 434

7583.الإمامُ الباقرُ أو الإمامُ الصّادقُ علیهما السلاموقعه صفّین :ذَکَروا أنَّهُ اجتَمَعَ . . . عُتبَهُ بنُ أبی سُفیانَ وَالوَلیدُ بن عُقبَهَ ، ومَروانُ بنُ الحَکَمِ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ عامِرٍ ، وَابنُ طَلحَهَ الطَّلحاتِ ، فَقالَ عُتبَهُ : إنَّ أمرَنا وأمرَ عَلِیٍّ لَعَجَبٌ ، لَیسَ مِنّا إلّا مَوتورٌ مُحاجٌّ ؛ أمّا أنا فَقَتَلَ جَدّی ، وَاشتَرَکَ فی دَمِ عُمومَتی یَومَ بَدرٍ ، وأمّا أنتَ یا وَلیدُ فَقَتَلَ أباکَ یَومَ الجَمَلِ ، وأیتَمَ إخوَتَکَ ، وأمّا أنتَ یا مَروانُ فَکَما قالَ الأَوَّلُ :


وأفلَتَهُنَّ عَلباءٌ جَریضا

ولَو أدرَکنَهُ صَفِرَ الوِطابُ


قالَ مُعاوِیَهُ : هذَا الإِقرارُ ، فَأَینَ الغُیُرُ ؟ قالَ مَروانُ : أیَّ غُیُرٍ تُریدُ ؟ قالَ : اُریدُ أن یُشجَرَ بالرِّماحِ . فَقالَ : وَاللّهِ إنَّکَ لَهازِلٌ ، ولَقَد ثَقَّلنا عَلَیکَ . (1)7584.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :المناقب للخوارزمی :یُروی فی یَومِ السّادِسِ وَالعِشرینَ مِن حُروبِ صِفّینَ : اجتَمَعَ عِندَ مُعاوِیَهَ المَلأَُ مِن قَومِهِ ، فَذَکَروا شَجاعَهَ عَلِیٍّ وشَجاعَهَ الأَشتَرِ ، فَقالَ عُتبَهُ بنُ أبی سُفیانَ : إن کانَ الأَشتَرُ شُجاعا ، لکِنَّ عَلِیّا لا نَظیرَ لَهُ فی شَجاعَتِهِ وصَولَتِهِ وقُوَّتِهِ ! !

قالَ مُعاوِیَهُ : ما مِنّا أحَدٌ إلّا وقَد قَتَلَ عَلِیٌّ أباهُ ، أو أخاهُ ، أو وَلَدَهُ ؛ قَتَلَ یَومَ بَدرٍ أباکَ یا وَلیدُ ، وقَتَلَ عَمَّکَ یا أبَا الأَعوَرِ یَومَ اُحُدٍ ، وقَتَلَ یَابنَ طَلحَهَ الطَّلحاتِ أباکَ یَومَ الجَمَلِ ، فَإِذَا اجتَمَعتُم عَلَیهِ أدرَکتُم ثَأرَکُم مِنهُ ، وشَفَیتُم صُدورَکُم . (2)راجع : ج 3 ص 496 (من تخلّف عن بیعته) .

.

1- .وقعه صفّین : ص 417 .
2- .المناقب للخوارزمی : ص 234 .

ص: 435

7586.عنه علیه السلام :وقعه صِفّین:آورده اند که عقبه بن ابی سفیان ، ولید بن عقبه ، مروان بن حکم، عبد اللّه بن عامر و ابن طلحه الطلحات، (1) جمع شدند . عقبه گفت: داستان ما و علی، بس شگفت آور است. هیچ یک از ما نیست، جز آن که خونی بر گردن علی دارد و علیه او حجّت دارد . امّا درباره من، جدّم را کُشت و در ریختن خون عموهایم در جنگ بدر شرکت کرد؛ و امّا تو ای ولید ، پدرت را در جنگ جمل کشت و برادرانت را یتیم کرد ؛ و امّا تو ای مروان ، پس چنان است که شاعر عهد جاهلی [ امرؤ القیس ]گفته است:


علباء (قاتل پدرم) زن و فرزند وی را داغدار وا نهاد


چنان که اگر بیابندش ، در دَم ، خونش را خواهند ریخت .


معاویه گفت: این همه، اعتراف بود. غیرتمندی ها کجاست؟

مروان گفت: چه غیرتمندی و تعصّبی می خواهی؟

گفت: می خواهم با نیزه ها سوراخ سوراخ شود.

مروان گفت: به خدا سوگند، یاوه می گویی و بودن ما نزد تو برایت سنگین است.7580.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :المناقب ، خوارزمی :در گزارش روز بیست و ششم از جنگ های صِفّین ، روایت شده است: بزرگان گروه معاویه، نزد او گِرد آمدند و از شجاعت علی علیه السلام و اَشتر یاد کردند. عقبه بن ابی سفیان گفت: اگرچه اشتر شجاع است ؛ امّا برای علی ، همتایی در شجاعت، بزرگی و نیرومندی نیست.

معاویه گفت: هیچ یک از ما نیست ، جز آن که علی، پدر یا برادر یا فرزندش را کشته است. ای ولید! در جنگ بدر، پدر تو را کُشت و عموی تو را ای ابو الأعور! در جنگ اُحُد به قتل رسانید و ای ابن طلحه الطلحات! پدر تو را در جنگ جمل کُشت. اگر همه بر او هجوم آورید، انتقام خود را از او خواهید گرفت و دل هایتان تَسلّی خواهد یافت.ر . ک : ج 3 ص 497 (روی گردانندگان از بیعت با امام) .

.

1- .طلحه الطلحات ، لقب طلحه بن عبد اللّه خلف خُزاعی از بخشندگان عرب است که در جنگ جمل در کنار عایشه کشته شد . او را از آن رو طلحه الطلحات نامیدند که مادرش دختر حارث بن ابی طلحه بود . پیامبر صلی الله علیه و آله او را در اُحد ، «طلحه الخیر» و در غزوه ذات العسره، «طلحه الفیاحی» و در حُنین، «طلحه الجواد» نامید (لغت نامه دهخدا ، ذیل واژه) . یعنی طلحات جمع طلحه است و چون چند نام برایش جمع شده ، او را چنین لقب داده اند . (م)

ص: 436

5 / 3الحَسَدُ7584.امام علی علیه السلام :الأمالی للمفید عن الحسن بن سلمه :لَمّا بَلَغَ أمیرَ المُؤمِنینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ مَسیرُ طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ وعائِشَهَ مِن مَکَّهَ إلَی البَصرَهِ . . . فَقامَ أبُو الهَیثَمِ بنُ التَّیِّهانِ وقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، إنَّ حَسَدَ قُرَیشٍ إیّاکَ عَلی وَجهَینِ : أمّا خِیارُهُم ؛ فَحَسَدوکَ مُنافَسَهً فِی الفَضلِ ، وَارتِفاعا فِی الدَّرَجَهِ ، وأمّا أشرارُهُم ؛ فَحَسَدوکَ حَسَدا أحبَطَ اللّهُ بِهِ أعمالَهُم ، وأثقَلَ بِهِ أوزارَهُم ، وما رَضوا أن یُساووکَ حَتّی أرادوا أن یَتَقَدَّموکَ ، فَبَعُدَت عَلَیهِمُ الغایَهُ ، وأسقَطَهُمُ المِضمارُ . وکُنتَ أَحقَّ قُرَیشٍ بِقُرَیشٍ ؛ نَصَرتَ نَبِیَّهُم حَیّا ، وقَضَیتَ عَنهُ الحُقوقَ مَیِّتا . وَاللّهِ ما بَغیُهُم إلّا عَلی أنفُسِهِم ، ونَحنُ أنصارُکَ وأعوانُکَ ، فَمُرنا بِأَمرِکَ ! ثُمَّ أنشَأَ یَقولُ :


إنَّ قَوما بَغَوا عَلَیکَ وکادو

کَ وعابوکَ بِالاُمورِ القِباحِ لَیسَ مِن عَیبِها جَناحُ بَعوضِ

فیکَ حَقّا ولا کَعُشرِ جَناحِ أبصَروا نِعمَهً عَلَیکَ مِنَ اللّ

هِ وقَرما (1) یَدُقُّ قَرنَ النِّطاحِ وإماما تَأوِی الاُمورُ إلَیهِ

ولِجاما یُلینُ غَربَ الجِماحِ (2) حاکِما تُجمَعُ الإمامَهُ فیهِ

هاشِمِیّا لَهُ عِراضُ البِطاحِ حَسَدا لِلَّذی أتاکَ مِنَ اللّ

هِ وعادوا إلی قُلوبٍ قَراحِ ونُفوسٌ هُناکَ أوعِیَهُ البُغ

ضِ عَلَی الخَیرِ لِلشَّقاءِ شِحاحِ مِن مُسِرٍّ یُکِنُّهُ حُجُبُ الغَی

بِ ومِن مُظهِرِ العَداوَهِ لاحِ یا وَصِیَّ النَّبِیِّ نَحنُ مِنَ الحَ

قِّ عَلی مِثلِ بَهجَهِ الإِصباحِ فَخِّذِ (3) الأَوسَ وَالقَبیلَ مِنَ الخَز

رَجِ بِالطَّعنِ فِی الوَغی وَالکِفاحِ لَیسَ مِنّا مَن لَم یَکُن لَکَ فِی اللّ

هِ وَلِیّا عَلَی الهُدی وَالفَلاحِ (4) .

1- .القَرم من الرجال : السیّد المعظّم (لسان العرب : ج 12 ص 473 «قرم») .
2- .جَمَحَ الفرسُ : ذهب یجری جریا غالبا ، واعتزّ فارسَه وغَلبَه (لسان العرب : ج 2 ص 426 «جمح») .
3- .فخّذت بینهم : أی فرّقت (لسان العرب : ج 3 ص 502 «فخذ») .
4- .الأمالی للمفید : ص 154 ح 6 .

ص: 437



5 / 3 حسادت

5 / 3حسادت7587.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :الأمالی ، مفید به نقل از حسن بن سَلَمه : وقتی خبر حرکت طلحه ، زبیر و عایشه از مکّه به سوی بصره به امیر مؤمنان رسید، ابو هیثم بن تیّهان به پا خاست و گفت: ای امیر مؤمنان! حسد قریشیان نسبت به تو دو گونه است. نیکانشان بر فضیلت و برتری مقام تو رشک بَرند، و بدانِ آنها چنان حسد ورزیدند که خداوند، اعمال آنان را تباه ساخت و گناهشان را سنگین کرد . آنها به برابری با تو رضایت ندادند؛ بلکه خواستند بر تو پیشی گیرند؛ [ لیکن] هدف ، دست نیافتنی بود و مسابقه ، آنان را فرو افکند . تو از خودِ قریش به آنان سزاوارتری . پیامبرِ آنان را در زندگی اش یاری رساندی و پس از مرگ، حق او را ادا نمودی. به خدا سوگند، آنان جز بر خویش ستم نکردند . اینک ما یاران و یاوران توایم . کارت را به ما بفرما. آن گاه چنین سرود:


به درستی که گروهی بر تو ستم کردند و فریبکاری نمودند


و در عیبجویی ، کارهای زشتی را به تو نسبت دادند. به حقیقت که در تو به اندازه بال مگسی


بلکه یکْ دهمِ بال مگس ، عیب نیست. در تو نعمت الهی را مشاهده کردند


و بزرگواری ای که شاخ گردنکشان را درهم می شکند و نیز پیشوایی را دیدند که کارها به سویش باز می گردد


و افساری که اسب چموش را رام می کند. حاکمی را [ مشاهده کردند] که پیشوایی در او جمع شده


و هاشمی ای که گستره سرزمین مکّه از آنِ اوست . بر آنچه از جانب خدا به سوی تو آمد ، حسد ورزیدند


و با دل هایی زخمی و جان هایی که چون جام کینه ای بر ضد خوبی هاست


از سرِ شقاوت و پلیدی با تو دشمنی کردند. پنهان کننده[ی دشمنی] که ابرهای غیبی پنهانش می کنند


و آن که آشکارا اظهار دشمنی می کند . ای وصیّ پیامبر! ما نسبت به حق


به مانند طراوت بامدادانیم. قبیله اوس و خزرج را در میدان های ستیز و نبرد


به نیزه و تیر ، بگیر . از ما نیست آن که به خاطر خدا دوستدار تو نباشد


و بر طریق هدایت و رستگاری قرار ندارد.

.


ص: 438

7588.عنه صلی الله علیه و آله :الإمام علیّ علیه السلام فی خُطبَهٍ لَهُ عِندَ خُروجِهِ لِقتالِ أهلِ البَصرَهِ وفیها یَذُمُّ الخارِجینَ عَلَیهِ : ما لی ولِقُرَیشٍ ! وَاللّهِ لَقَد قاتَلتُهُم کافِرینَ ، ولَاُقاتِلَنَّهُم مَفتونینَ ، وإنّی لَصاحِبُهُم بِالأَمسِ کَما أنَا صاحِبُهُمُ الیَومَ . وَاللّهِ ما تَنْقِمُ مِنّا قُرَیشٌ إلّا أنَّ اللّهَ اختارَنا عَلَیهِم ، فَأَدخَلناهُم فی حَیِّزِنا ، فَکانوا کَما قالَ الأَوَّلُ :


أدَمتَ لَعَمری شُربَکَ المَحضَ صابِحا

وأکلَکَ بِالزُّبدِ المُقَشَّرَهَ البُجرا ونَحنُ وَهَبناکَ العَلاءَ ولَم تکُن

عَلِیّا وحُطنا حَولَکَ الجُردَ وَالسُّمرا (1)راجع : ج 9 ص 130 (خلیل بن أحمد) . ج 3 ص 572 (تعذّر بعض الإصلاحات) .

5 / 4الحِرصُ7588.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الأمالی للطوسی عن مالک بن أوس:بَعَثَ [عَلِیٌّ علیه السلام ]إلی طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ فَدَعاهُما ، ثُمَّ قالَ لَهُما : أ لَم تَأتِیانی وتُبایِعانی طائِعَینِ غَیرَ مُکرَهَینِ،فَما أنکَرتُم! أ جَورٌ فی حُکمٍ، أوِ استِئثارٌ فی فَیءٍ؟ ! قالا : لا . قالَ علیه السلام : أو فی أمرٍ دَعَوتُمانی إلَیهِ مِن أمرِ المُسلِمینَ فَقَصَرتُ عَنهُ؟ ! قالا : مَعاذَ اللّهِ .

قالَ علیه السلام : فَمَا الَّذی کَرِهتُما مِن أمری حَتّی رَأَیتُما خِلافی ؟

قالا: خِلافَکَ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ فِی القَسمِ،وَانتِقاصَنا حَقَّنا مِنَ الفَیءِ ؛ جَعَلتَ حَظَّنا فِی الإِسلامِ کَحَظِّ غَیرِنا مِمّا أفاءَ اللّهُ عَلَینا بِسُیوفِنا مِمَّن هُوَ لَنا فَیءٌ فَسَوَّیتَ بَینَنا وبَینَهُم . (2) .

1- .نهج البلاغه : الخطبه 33 ، الإرشاد : ج 1 ص 248 ، الکافئه : ص20 ح 19 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 113 ح 89 .
2- .الأمالی للطوسی : ص 731 ح 1530 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 30 ح 9 .

ص: 439



5 / 4 حرص

7589.امام علی علیه السلام :امام علی علیه السلام در سخنرانی اش به هنگام حرکت کردن برای جنگ با بصریان، در نکوهش کسانی که علیه ایشان دست به شورش زدند : مرا با قریش چه کار؟ به خدا سوگند، با آنان در حال کفرشان جنگیدم و اینک، در حال فریب خوردگی شان هم با آنان می جنگم. به درستی که من دیروز همراه آنان بودم، چنان که امروز همراه آنانم.

به خدا سوگند ، انتقام قریش از ما جز بدان جهت نیست که خداوند ، ما را بر آنان برگزید و ما ، آنان را در حوزه آیین خود داخل کردیم. پس آنان چنان اند که آن شاعر جاهلی گفته است:


به جان خودم سوگند که صبحگاهان


نوشیدنی ات شیر خالص بود و خوراکت کره و خرمای بی هسته. این مقام بلند را به تو بخشیدیم و تو لایق مقام رفیع نبودی


ما بودیم که گِرد تو را با اسبان و نیزه ها گرفتیم .ر . ک : ج 3 ص 573 (دشواری پاره ای اصلاحات) . ج 9 ص 131 (خلیل بن احمد) .

5 / 4حرص7593.عنه علیه السلام :الأمالی ، طوسی به نقل از مالک بن اوس : [ علی علیه السلام ]به دنبال طلحه و زبیر فرستاد و آنان را فرا خواند . پس به آنان فرمود: «آیا شما دو نفر از روی میل و بدون اکراه به سراغ من نیامدید و با من بیعت نکردید؟ پس [ در حکومت من ]چه چیز را ناروا دیدید؟ آیا در داوری ستم کردم یا بیت المال را به خود اختصاص دادم؟».

گفتند : نه.

فرمود : «آیا مرا در کاری مربوط به مسلمانان فرا خواندید و کوتاهی کردم؟».

گفتند: پناه بر خدا!

فرمود : «پس کدام کارِ مرا خوش نمی دارید که به مخالفت با من برخاستید؟».

گفتند : این که تو با روش عمر بن خطّاب در تقسیم [ بیت المال] ، مخالفت ورزیدی و سهم ما را از ثروت های عمومی کم ساختی و بهره ما را در اسلام ، از آنچه خداوند به واسطه شمشیرهای ما غنیمت قرار داد ، مانند دیگران قرار دادی؛ دیگرانی که خودْ [ روزی] جزوِ غنیمت های ما بودند و میان ما و آنان به یک سانْ رفتار کردی.

.


ص: 440

7594.عنه علیه السلام :الجمل :صارا [طَلحَهُ وَالزَّبَیرُ] إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَخَطَبَ إلَیهِ طَلحَهُ وِلایَهَ العِراقِ ، وطَلَبَ مِنهُ الزُّبَیرُ وِلایَهَ الشّامِ . فَأَمسَکَ علیه السلام عَن إجابَتِهِما فی شَیءٍ مِن ذلِکَ . فَانصَرَفا وهُما ساخِطانِ مِنهُ ، فَعَرَفا ما کانَ غَلَبَ فی ظَنِّهِما قَبلُ مِن رَأیِهِ علیه السلام ، فَتَرَکاهُ یَومَینِ أو ثَلاثَهَ أیّامٍ ، ثُمَّ صارا إلَیهِ وَاستَأذَنا عَلَیهِ ، فَأَذِنَ لَهُما ، وکانَ فی عُلِّیَّهٍ (1) فی دارِهِ ، فَصَعِدا إلَیهِ وجَلَسا عِندَهُ بَینَ یَدَیهِ ، وقالا : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، قَد عَرَفتَ حالَ هذِهِ الأَزمِنَهِ وما نَحنُ فیهِ مِنَ الشِّدَّهِ ، وقَد جِئناکَ لِتَدفَعَ إلَینا شَیئا نُصلِحُ بِهِ أحوالَنا ، ونَقضی بِهِ حُقوقا عَلَینا !

فَقالَ علیه السلام : قَد عَرَفتُما مالِی بِیَنبُعَ (2) ، فَإِن شِئتُما کَتَبتُ لَکُما مِنهُ ما تَیَسَّرَ ! !

فَقالا : لا حاجَهَ لَنا فی مالِکَ بِیَنبُعَ .

فَقالَ لَهُما : فَما أصنَعُ ؟

فَقالا لَهُ : أعطِنا مِن بَیتِ المالِ شَیئا فیهِ لَنا کِفایَهٌ .

فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : سُبحانَ اللّهِ ! وأَیُّ یَدٍ لی فی بَیتِ المالِ ! ذلِکَ لِلمُسلِمینَ ، وأنَا خازِنُهُم وأمینٌ لَهُم ، فَإِن شِئتُما رَقَیتُ المِنبَرَ وسَأَلتُهُم ذلِکَ مِمّا شِئتُما ، فَإِن أذِنوا فیهِ فَعَلتُ . وأنّی لی بِذلِکَ وهُوَ لِکافَّهِ المُسلِمینَ ؛ شاهِدِهِم وغائِبِهِم ! ! لکِنّی اُبلی لَکُما عُذرا .

قالا : ما کُنّا بِالَّذی یُکَلِّفُکَ ذلِکَ ، ولَو کَلَّفناکَهُ لَما أجابَکَ المُسلِمونَ .

فَقالَ لَهُما : فَما أصنَعُ ؟

قالا : سَمِعنا ما عِندَکَ . (3) .

1- .العُلِّیَّه: الغُرفه. وقال بعضهم: العِلِّیَّه بالکسر (الصحاح: ج 6 ص 2437 «علا»).
2- .یَنْبُع : بلیده بالقرب من المدینه ، بها عیون وحضر وحصن(تقویم البلدان : ص 89) .
3- .الجمل : ص 164 .

ص: 441

7595.عنه علیه السلام :الجمل:طلحه و زبیر به سوی امیر مؤمنان رفتند . طلحه ، حکومت عراق را درخواست کرد و زبیر، حکومت شام را. علی علیه السلام هیچ یک از خواسته های آنان را نپذیرفت. آن دو خشمگینانه بازگشتند و نظر وی را که پیش از آن گمان می بردند ، فهمیدند. دو یا سه روز از او کناره گرفتند . پس نزد او رفتند و تقاضای ملاقات کردند. علی علیه السلام به آنان اذن داد . او (علی علیه السلام ) در بالاخانه خود بود. آن دو بالا رفتند و در حضور او نشستند و گفتند: ای امیرمؤمنان! شرایط زمانه را می دانی و از گرفتاری ما باخبری . نزد تو آمده ایم تا چیزی به ما ببخشی تا به اوضاعمان سر و سامان دهیم و بتوانیم حقوقی را که بر گردن داریم، ادا کنیم.

علی علیه السلام فرمود: «شما از آنچه که من در منطقه یَنْبُع (1) دارم ، باخبرید . اگر می خواهید ، مقداری که ممکن است برای شما بنویسم».

گفتند: ما نیازی به ثروت [ شخصی] تو در ینبع نداریم.

علی علیه السلام فرمود: «پس چه کنم؟».

گفتند: از بیت المال به ما مقداری اختصاص ده که زندگی ما را کفایت کند.

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: سبحان اللّه ! من چه اختیاری در بیت المال دارم؟ بیت المال، از آنِ مسلمانان است و من ، تنها خزانه دار و امین آنانم. اگر مایل باشید، بر منبر می روم و خواسته شما را از مردم می پرسم. اگر اجازه دادند ، انجام می دهم. من چه اختیاری نسبت بدان دارم؟ این برای تمام مسلمانان است، چه این جا باشند چه نباشند؛ لیکن من عذر خود را به شما گفتم».

آن دو گفتند: ما درصدد به زحمت انداختن تو نیستیم . اگر تو را بدین امر وا داریم ، مسلمانان تو را اجابت نخواهند کرد .

امام علیه السلام به آن دو فرمود: «پس من چه کنم؟».

گفتند: حرف هایت را شنیدیم. .

1- .شهرکی در نزدیکی مدینه که دارای چشمه ها و آبادانی و دژهاست (تقویم البلدان : ص 89) .

ص: 442

7596.الإمامُ الحسینُ علیه السلام :المناقب للخوارزمی عن أبی بشیر الشیبانی :لَم یَکُن [بَعدَ بَیعَهِ عَلِیٍّ علیه السلام ]إلّا یَسیرا حَتّی دَخَلَ عَلَیهِ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ ، فَقالا : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، إنَّ أرضَنا أرضٌ شَدیدَهٌ ، وعِیالَنا کَثیرٌ ، ونَفَقَتَنا قَلیلَهٌ !

قالَ : أ لَم أقُل لَکُم إنّی لا اُعطی أحَدا دونَ أحَدٍ ؟ !

قالا : نَعَم .

قالَ : فَأْتونی بِأَصحابِکُم ، فَإِن رَضوا بِذلِکَ أعطَیتُکُم ، وإلّا لَم اُعطِکُم دونَهُم . ولَو کانَ عِندی شَیءٌ أعطَیتُکُم مِنَ الَّذی لی؛ لَوِ انتَظَرتُم حَتّی یَخرُجَ عَطائی أعطَیتُکُم مِن عَطائی .

فَقالا : ما نُریدُ مِن مالِکَ شَیئا . وخَرَجا مِن عِندِهِ . فَلَم یَلبَثا إلّا قَلیلاً حَتّی دَخَلا عَلَیهِ ، فَقالا : أ تَأذَنُ لَنا فِی العُمرَهِ ؟

قالَ : ما تُریدانِ العُمرَهَ ، ولکِن تُریدانِ الغُدرَهَ . (1)7597.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :دعائم الإسلام :رُوّینا عَن عَلِیٍّ علیه السلام أنَّهُ أمَرَ عَمَّارَ بنَ یاسِرٍ ، وعُبیدَ اللّهِ بنَ أبی رافِعٍ ، وأبَا الهَیثَمِ بنَ تَیِّهانَ ، أن یُقَسِّموا فَیئا بَینَ المُسلِمینَ ، وقالَ لَهُم : اِعدِلوا فیهِ ، ولا تُفَضِّلوا أحَدا عَلی أحَدٍ .

فَحَسَبوا ، فَوَجَدُوا الَّذی یُصیبُ کُلَّ رَجُلٍ مِنَ المُسلِمینَ ثَلاثَهَ دَنانیرَ ، فَأَعطَوُا النّاسَ . فَأَقبَلَ إلَیهِم طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ ، ومَعَ کُلِّ واحِدٍ مِنهُمَا ابنُهُ ، فَدَفَعوا إلی کُلِّ واحِدٍ مِنهُم ثَلاثَهَ دَنانیرَ . فَقالَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ : لَیسَ هکَذا کانَ یُعطینا عُمَرُ ! فَهذا مِنکُم أو عَن أمرِ صاحِبِکُم ؟ قالوا : بَل هکَذا أمَرَنا أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام .

فَمَضَیا إلَیهِ ، فَوَجَداهُ فی بَعضِ أموالِهِ قائِما فِی الشَّمسِ عَلی أجیرٍ لَهُ یَعمَلُ بَینَ یَدَیهِ ، فَقالا : تَری أن تَرتَفِعَ مَعَنا إلَی الظِّلِّ ؟ قالَ : نَعَم .

فَقالا لَهُ : إنّا أتَینا إلی عُمّالِکَ عَلی قِسمَهِ هذَا الفَیءِ ، فَأَعطَوا کُلَّ واحِدٍ مِنّا مِثلَ ما أعطَوا سائِرَ النّاسِ !

قالَ : وما تُریدانِ ؟ !

قالا : لَیسَ کَذلِکَ کانَ یُعطینا عُمَرُ !

قالَ : فَما کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُعطیکُما ؟ فَسَکَتا ، فَقالَ : أ لَیسَ کانَ صلی الله علیه و آله یَقسِمُ بِالسَّوِیَّهِ بَینَ المُسلِمینَ مِن غَیرِ زِیادَهٍ ؟ !

قالا : نَعَم .

قالَ : أفَسُنَّهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله أولی بِالاِتِّباع عِندَکُما ، أم سُنَّهُ عُمَرَ ؟ !

قالا : سُنَّهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ولکِن یا أمیرَ المُؤمِنینَ لَنا سابِقَهٌ وغَناءٌ وقَرابَهٌ ، فإِن رَأَیتَ ألّا تُسَوّیَنا بِالنّاسِ فَافعَل .

قالَ : سابِقَتُکُما أسبَقُ ، أم سابِقَتی ؟ قالا : سابِقَتُکَ .

قالَ : فَقَرابَتُکُما أقرَبُ ، أم قَرابَتی ؟ قالا : قَرابَتُکَ .

قالَ : فَغَناؤُکُما أعظَمُ أم غَنائی ؟ قالا : بَل أنتَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ أعظَمُ غَناءً .

قالَ : فَوَاللّهِ ، ما أنَا وأجیری هذا فی هذَا المالِ إلّا بِمَنزِلَهٍ واحِدَهٍ ! ! (2) .

1- .المناقب للخوارزمی ، طبعه مکتبه نینوی : ص 112 وطبعه مؤسّسه النشر الإسلامی : ص 178 ح 216 وفیه جمیع ضمائر المثنّی بصیغه الجمع ، تذکره الخواصّ : ص 59 نحوه وراجع الکافئه : ص 14 ح 12 و 13 .
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 384 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 111 نحوه وفیه من «قالا : لیس کذلک . . .» ، بحار الأنوار : ج 41 ص 116 ح 23 .

ص: 443

7598.عنه علیه السلام :المناقب ، خوارزمی به نقل از ابو بشیر شیبانی : از بیعت علی علیه السلام چیزی نگذشته بود که طلحه و زبیر، نزد او آمدند و گفتند: ای امیرمؤمنان! زمین ما زمینی سخت و ناهموار است و نانخور ما بسیار و درآمد ما اندک.

فرمود: «مگر به شما نگفتم من به هیچ کس چیزی نمی بخشم؟».

گفتند: چرا.

فرمود: «پس همکیشان خود را بیاورید . اگر بدین کار رضایت دادند ، به شما می بخشم ، وگرنه به شما تنها نخواهم داد، و اگر سرمایه ای نزد من باشد، از سهم خودم به شما خواهم داد . اگر صبر کنید تا سهم من به دست آید، از سهم خود به شما می بخشم».

گفتند: ما از سهم تو چیزی نمی خواهیم و از نزد او بیرون رفتند .

چند روزی نگذشت که دوباره بازگشتند و گفتند: آیا اجازه عمره به ما می دهی؟

فرمود: «شما قصد عمره ندارید ؛ بلکه قصد نیرنگ دارید».7591.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :دعائم الإسلام:برای ما از علی علیه السلام گزارش شده است که به عمّار بن یاسر ، عبید اللّه بن ابی رافع و ابوهیثم بن تیّهان فرمان داد که غنیمتی را میان مسلمانان تقسیم کنند و به آنان فرمود: «در تقسیم آن، عدالت ورزید و کسی را بر کسی برتری ندهید».

آنان محاسبه کردند و دریافتند که به هریک از مسلمانان، سه دینار می رسد. پس آن را به مردم دادند. آن گاه طلحه و زبیر با پسرانشان آمدند. به هریک از آنان نیز سه دینار بخشیدند. طلحه و زبیر گفتند: عمر، این چنین به ما نمی داد. آیا این کار را خودسرانه می کنید یا دستور پیشوایتان است؟

گفتند: امیر مؤمنان به ما این چنین دستور داد.

طلحه و زبیر، نزد علی علیه السلام رفتند و او را بر سرِ یکی از زمین هایش زیر آفتاب یافتند که بر کارگری که در حضورش کار می کرد، نظارت داشت.

گفتند: مایلی به سایه برویم؟

فرمود: «آری» .

آن گاه به وی گفتند: ما سراغ کارگزارانت در تقسیم این غنیمت رفتیم و آنان ، به اندازه دیگر مردم به ما بخشیدند؟

فرمود : «و شما چه می خواهید؟» .

گفتند: عُمر ، این چنین به ما نمی بخشید.

فرمود: «پیامبر خدا، چگونه به شما می بخشید؟».

ساکت شدند.

آن گاه فرمود: «آیا پیامبر خدا به طور برابر و بدون زیادی بین مسلمانان تقسیم نمی کرد؟».

گفتند: چرا.

فرمود : «به نظرتان روش پیامبر خدا برای پیروی شایسته تر است یا روش عمر؟» .

گفتند: روش پیامبر خدا؛ ولی ای امیرمؤمنان! ما دارای سابقه، دارایی و خویشاوندی هستیم . اگر می توانی ما را با مردمْ برابر نکنی ، چنین کن.

فرمود: «سابقه شما بیشتر است یا من؟» .

گفتند: سابقه تو.

فرمود: «خویشاوندی شما نزدیک تر است یا خویشاوندی من؟» .

گفتند: خویشاوندی تو.

فرمود: «بی نیازی شما بیشتر است یا من؟» .

گفتند: تو ای امیر مؤمنان! بی نیازتری .

فرمود: «به خدا سوگند، من و این کارگر، در این غنیمت یکسانیم!». .


ص: 444

. .


ص: 445

. .


ص: 446

7592.امام علی علیه السلام :مروج الذهب :لَمّا رَأی مُعاوِیَهُ القَتلَ فی أهلِ الشّامِ وکَلَبَ (1) أهلِ العِراقِ عَلَیهِم ، اِستَدعی بِالنُّعمانِ بنِ جَبَلَهَ التَّنوخِیِّ وکانَ صاحِبَ رایَهِ قَومِهِ فی تَنوخَ (2) وبَهراءَ (3) وقالَ لَهُ : لَقَد هَمَمتُ أن اُوَلِّیَ قَومَکَ مَن هُوَ خَیرٌ مِنکَ مُقدَما (4) ، وأنصَحُ مِنکَ دینا .

فَقالَ لَهُ النُّعمانُ : إنّا لَو کُنّا نَدعو قَومَنا إلی جَیشٍ مَجموعٍ لَکانَ فی کَسعِ (5) الرِّجالِ بَعضُ الأَناهِ (6) ، فَکَیفَ ونَحنُ نَدعوهُم إلی سُیوفٍ قاطِعَهٍ ، ورُدَینِیَّهٍ (7) شاجِرَهٍ ، وقَومٍ ذَوی بَصائِرَ نافِذَهٍ ! ! وَاللّهِ لَقَد نَصَحتُکَ عَلی نَفسی ، وآثَرتُ مُلکَکَ عَلی دینی ، وتَرَکتُ لِهَواکَ الرُّشدَ وأَنَا أعرِفُهُ ، وحُدتُ عَنِ الحَقِّ وأنَا اُبصِرُهُ ، وما وُفِّقتُ لِرُشدٍ حینَ اُقاتِلُ عَلی مُلکِکَ ابنَ عَمِّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وأوَّلَ مُؤمِنٍ بِهِ ومُهاجِرٍ مَعَهُ ، ولَو أعطَیناهُ ما أعطَیناکَ لَکانَ أرأَفَ بِالرَّعِیَّهِ ، وأجزَلَ فِی العَطِیَّهِ ، ولکِن قَد بَذَلنا لَکَ الأَمرَ ، ولابُدَّ مِن إتمامِهِ کانَ غَیّا أو رُشدا ، وحاشا أن یَکونَ رُشدا ، وسَنُقاتِلُ عَن تینِ الغَوطَهِ (8) وزَیتونِها ؛ إذ حُرِمنا أثمارَ الجَنَّهِ وأنهارَها . وخَرَجَ إلی قَومِهِ ، وصَمَدَ إلَی الحَربِ . (9) .

1- .کَلِب علیه کَلَبا : غضب (لسان العرب : ج 1 ص 723 «کلب») .
2- .تَنُوخ : حیّ من الیمن (لسان العرب : ج 3 ص 65 «نوخ») .
3- .بهراء : قبیله من الیمن (لسان العرب : ج 4 ص 85 «بهر») .
4- .یُقال: هو جَریءُ المُقدَم: أی جرِیءٌ عِند الإقدام (تاج العروس: ج 17 ص 560 «قدم»).
5- .الکَسْع : أن تضرب بیدک أو برجلک بصدر قدمک علی دُبر إنسان أو شیء (لسان العرب: ج 8 ص 309 «کسع») .
6- .الأناه : الحِلم والوقار (لسان العرب : ج 14 ص 48 «أنی») .
7- .رُدَیْنه : امرأه فی الجاهلیّه کانت تسوِّی الرماح بخطّ هَجَر ، إلیها نسبت الرماح الرُدینیه (تاج العروس: ج 18 ص 232 «ردن») .
8- .الغوطه : الکوره التی منها دمشق . والغوطه کلّها أشجار وأنهار متّصله(معجم البلدان : ج 4 ص 219) .
9- .مروج الذهب : ج 2 ص 394 .

ص: 447

7593.امام علی علیه السلام :مروج الذهب:وقتی معاویه کشته شدن شامیان و خشم گرفتنِ مردم عراق را بر آنها دید، نعمان بن جَبَله تَنوخی را که پرچمدار قوم خود در ناحیه ای از یمن در قبیله بَهْراء بود فرا خواند و به وی گفت: تصمیم گرفته ام فردی کاراتر از تو را که دینش خالص تر از تو باشد ، بر قبیله ات بگمارم .

نعمان به وی گفت: به راستی که اگر قوم خود را به پیوستن به سپاهی گِرد آمده فرا می خواندیم، در واداشتن آنان ، سستی و تأنّی مشهود بود؛ چه رسد که آنان را به سوی شمشیرهای بُرنده و نیزه های رُدَیْنی (1) مُشبّک [ بر اثر فراوانی فرورفتگی در یکدیگر ]و مردمانی تیزبین فرا می خوانیم . به خدا سوگند ، من خیر و صلاح تو را بر خودم ترجیح دادم و فرمان روایی تو را بر دین خود برگزیدم. خوش بختی و کمال را در راه خواسته های تو رها ساختم ، با این که آن را می شناختم و از حق کناره گرفتم ، با این که آن را می دیدم و به هیچ کمالی توفیق نیافتم ، آن گاه که به خاطر حکومت تو ، با پسر عموی پیامبر خدا و نخستین ایمان آورنده به او و هجرت کننده با او جنگیدم.

[ ای معاویه!] اگر آنچه را در اختیار تو گذاردیم، در اختیار او می گذاشتم، با مردم ، بسیار مهربان تر بود و بیشتر می بخشید ؛ ولی ما کار را به تو واگذار کردیم و چاره ای جز به پایان بُردن آن نیست ؛ خواه گم راهی باشد و خواه کمال و پیشرفت ، و حاشا که کمال و پیشرفت باشد! و به زودی برای انجیر و زیتون غوطه (2) خواهیم جنگید ؛ زیرا از میوه ها و نهرهای بهشت ، محروم شده ایم!

آن گاه به سوی قومش رفت و آهنگ جنگ کرد. .

1- .رُدَیْنی : رُدَیْنه ، نام زنی است که در جاهلیت، نیزه های «خِطّ» (در بحرین قدیم) را صاف می کرد . از این رو ، این نیزه ها به وی منسوب شده بود (تاج العروس : ج 18 ص 232) .
2- .غوطه : ناحیه ای که دمشق بخشی از آن بود و پُر از درختان به هم پیوسته بود (معجم البلدان : ج4 ص 219) .

ص: 448

راجع : ص 550 (تأهّب الناکثین للخروج علی الإمام) .

5 / 5الجَهالَهُ7597.امام صادق علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام مِن کتابٍ لَهُ إلی عَقیلٍ : ألا وإنَّ العَرَبَ قَدِ اجتَمَعَت عَلی حَربِ أخیکَ الیَومَ اجتِماعَها عَلی حَربِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَبلَ الیَومِ ، فَأَصبَحوا قَد جَهِلوا حَقَّهُ ، وجَحَدوا فَضلَهُ . (1)7598.امام صادق علیه السلام :تاریخ الطبری عن أبی البختری الطائی :أطافَت ضَبَّهُ والأَزدُ بِعائِشَهَ یَومَ الجَمَلِ ، وإذا رِجالٌ مِنَ الأَزدِ یأخُذونَ بَعرَ الجَمَلِ فَیَفُتّونَهُ ویَشُمّونَهُ ، ویَقولونَ : بَعرُ جَمَلِ اُمِّنا ریحُهُ رِیحُ المِسکِ ! (2)7599.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :مروج الذهب فی وَصفِ مُعاوِیَهَ : وبَلَغَ مِن إحکامِهِ لِلسِّیاسَهِ وإتقانِهِ لَها وَاجتِذابِهِ قُلوبَ خَواصِّهِ وعَوامِّهِ أنَّ رَجُلاً مِن أهلِ الکوفَهِ دَخَلَ عَلی بَعیرٍ لَهُ إلی دِمَشقَ فی حَالَهِ مُنصَرَفِهِم عَن صِفّینَ فَتَعَلَّقَ بِهِ رَجُلٌ مِن دِمَشقَ ، فَقالَ : هذِهِ ناقَتی ، اُخِذَت مِنّی بِصِفّینَ !

فَارتَفَعَ أمرُهُما إلی مُعاوِیَهَ ، وأقامَ الدِّمَشقِیُّ خَمسینَ رَجُلاً بَیِّنَهً یَشهَدون أنَّها ناقَتُهُ . فَقَضی مُعاوِیَهُ عَلَی الکوفِیِّ ، وأمَرَهُ بِتَسلیمِ البَعیرِ إلَیهِ .

فَقالَ الکوفِیُّ : أصلَحَکَ اللّهُ ، إنَّهُ جَمَلٌ ، ولَیسَ بِناقَهٍ !

فَقالَ مُعاوِیَهُ : هذا حُکمٌ قَد مَضی . ودَسَّ إلَی الکوفِیِّ بَعدَ تَفَرُّقِهِم فَأَحضَرَهُ ، وسَأَلَهُ عَن ثَمَنِ بَعیرِهِ ، فَدَفَعَ إلَیهِ ضِعفَهُ ، وبَرَّهُ وأحسَنَ إلَیهِ ، وقالَ لَهُ : أبلِغ عَلِیّا أنّی اُقاتِلُهُ بِمِئَهِ ألفٍ ، ما فیهِم مَن یُفَرِّقُ بَینَ النّاقَهِ وَالجَمَلِ ! !

وقَد بَلَغَ مِن أمرِهِم فی طاعَتِهِم لَهُ أنَّهُ صَلّی بِهِم عِندَ مَسیرِهِم إلی صِفّینَ الجُمُعَهَ فی یَومِ الأَربِعاءِ ، وأعاروهُ رُؤوسَهُم عِندَ القِتالِ ، وحَمَلوهُ بِها ، ورَکَنوا إلی قَولِ عَمرِو بنِ العاصِ : إنَّ عَلِیّا هُوَ الَّذِی قَتَلَ عَمّارَ بنَ یاسِرٍ حینَ أخرَجَهُ لِنُصرَتِهِ . ثُمَّ ارتَقی بِهِمُ الأَمرُ فی طاعَتِهِ إلی أن جَعَلوا لَعَن عَلِیٍّ سُنَّهً ؛ یَنشَأُ عَلَیهَا الصَّغیرُ ، ویَهلِکُ عَلَیهَا الکَبیرُ . (3) .

1- .الغارات : ج 2 ص 431 عن زید بن وهب ؛ شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 119 ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 75 نحوه وفیه «قریشا» بدل «العرب» وراجع نهج البلاغه : الکتاب 36 .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 522 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 340 ، نهایه الأرب : ج 20 ص 72 کلاهما نحوه .
3- .مروج الذهب : ج 3 ص 41 .

ص: 449



5 / 5 نادانی

ر . ک : ص 551 (آمادگی ناکثین برای شورش بر ضد امام) .

5 / 5نادانی7600.امام زین العابدین علیه السلام :امام علی علیه السلام از نامه اش به عقیل : بدان که اعراب، امروز بر جنگ با برادرت گرد آمده اند، چنان که دیروز بر جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله گِرد آمدند. اینان، حق او (برادرت) را نشناختند و برتری اش را مغرضانه انکار کردند.7601.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از ابو البختری طایی : در روز جنگ جمل، دو قبیله ضِبَّه و اَزْد، دور عایشه را گرفتند. در این میان، مردانی از قبیله اَزْد، سرگین شتر [ عایشه] را بر می داشتند، آن را خُرد کرده، می بوییدند و می گفتند : سرگین شتر مادرمان بوی مُشک دارد .7602.الإمامُ علیٌّ علیه السلام ( فی دعاءٍ عَلَّمَهُ لِکُمیلٍ ) مروج الذهب در وصف معاویه : در اتقان و محکم کاری وی در سیاست و جذب دل های خواص و عوام ، بدان جا رسید که مردی از کوفه به هنگام بازگشت شامیان از صِفّین ، با شتری نر (بَعیر) ، وارد دمشق شد . مردی دمشقی او را گرفت و گفت: این ناقه (ماده شتر) از آنِ من است . در صفّین از من به غارت رفته است .

نزاع آنان بالا گرفت تا به معاویه رسید. مرد دمشقی پنجاه مرد را به عنوان گواه آورد که شهادت دهند که شتر، از آنِ اوست.

معاویه به زیان مرد کوفی داوری کرد و دستور داد تا شتر را به مرد دمشقی تحویل دهد.

مرد کوفی گفت: خداوند ، تو را اصلاح کند! این ، شترِ نر است ، نه شترِ ماده (بعیر است ، و نه ناقه) .

معاویه گفت: این ، حکمی است که صادر شده است و پس از پراکنده شدن مردم ، به طور پنهانی مرد کوفی را حاضر کرد و از او قیمت شترش را پرسید و دو برابر آن را به او داد و با وی نیکی و احسان کرد و به او گفت : به علی بگو که من با صد هزار نفر با او می جنگم که در میان آنان، کسی نیست که شترِ ماده را از نر تشخیص دهد!

میزان پیروی شامیان از معاویه بدان جا رسیده بود که به هنگام حرکت به سوی صفّین، نماز جمعه را در روز چهارشنبه برایشان به جای آورد و آنان، سر و جان خود را در اختیار معاویه گذاشتند و او را به جنگ وا داشتند و به سخن عمرو بن عاص اعتماد کردند که [ گفت] : علی، عمّار بن یاسر را کشته است؛ زیرا برای یاری خود، او را به جنگ آورده است.

نیز اطاعت و پیروی آنان تا بدان جا رسید که لعن نمودنِ علی علیه السلام را سنّت قرار دادند و خردسالان آنها بر آن [ سنّت] ، رشد یافتند و پیرمردان آنها با آن از دنیا رفتند.

.


ص: 450

راجع : ج 12 ص 296 (بواعث بغضه) . ج 2 ص 574 (بغض قریش) .

.


ص: 451

ر . ک : ج 12 ص 297 (انگیزه های دشمنی با امام علی) . ج 2 ص 575 (دشمنی قریش) .

.


ص: 452

الفصل السادس : أهداف الإمام فی قتال البغاه6 / 1إحیاءُ الدّینِ7604.امام علی علیه السلام :مسند ابن حنبل عن أبی سعیدٍ الخدریّ:کُنّا جُلوسا نَنتَظِرُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَخَرَجَ عَلَینا مِن بَعضِ بُیوتِ نِسائه قالَ : فَقُمنا مَعَهُ ، فَانقَطَعَت نَعلُهُ فَتَخَلَّفَ عَلَیها عَلِیٌّ یَخصِفُها ، فَمَضی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ومَضَینا مَعَهُ ، ثُمَّ قامَ یَنتَظِرُهُ ، وقُمنا مَعَهُ .

فَقالَ : إنَّ مِنکُم مَن یُقاتِلُ عَلی تَأویلِ هذَا القُرآنِ کَما قاتَلتُ عَلی تَنزیلِهِ ، فَاستَشرَفنا وفینا أبو بکرٍ وعُمَرُ ، فَقالَ : لا ، ولکِنَّهُ خاصِفُ النَّعلِ .

قالَ : فَجِئنا نُبَشِّرُهُ ، قال : وکَأَنَّهُ قَد سَمِعَهُ . (1) .

1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 163 ح 11773 و ص 68 ح 11289 ، مسند أبی یعلی : ج 2 ص 29 ح 1081 وفیهما من «إنّ منکم . . .» ، فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 2 ص 637 ح 1083 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 132 ح 4621 ، خصائص أمیر المؤمنین للنسائی : ص 286 ح 155 ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 497 ح 19 ، حلیه الأولیاء : ج 1 ص 67 ، اُسد الغابه : ج 3 ص 426 الرقم 3277 عن عبد الرحمن بن بشیر و ج 4 ص 107 ح 3789 ، شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 207 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 305 ؛ الکافی : ج 5 ص 12 ح 2 ، تهذیب الأحکام : ج 4 ص 116 ح 3361 و ج 6 ص 137 ح 230 والثلاثه الأخیره عن حفص بن غیاث عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلام ، تحف العقول : ص290 عن الإمام الباقر علیه السلام ، الملاحم والفتن : ص330 ح 480 وفی الخمسه الأخیره من «إنّ منکم . . .» ، الأمالی للطوسی : ص 254 ح 458 کلّها نحوه وراجع الجعفریّات : ص 198 .