گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
فصل سوم : آمادگی ناکثین برای شورش بر ضد امام



3 / 1 نیرنگ های معاویه

فصل سوم : آمادگی ناکثین برای شورش بر ضد امام3 / 1نیرنگ های معاویه7759.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :شرح نهج البلاغه به نقل از قیس بن عرفجه : وقتی عثمان به محاصره درآمد ، مروان بن حَکَم ، دو پیک برای رساندن خبر فرستاد ، یکی به سوی شام و دیگری به یمن که در آن زمان ، یعلی بن منیه بر آن حکم می راند و با هریک از پیک ها نامه ای ارسال کرد که در آن ، نوشته شده بود:

بنی امیّه در میان مردم ، مانند خالِ گوشتیِ سرخ اند که مردم بر سر هر گذرگاهی به صحبت کردن از آنان نشسته اند و آنان را در تیررس افترا و طعنه و عیبجویی قرار داده اند .

می دانید که این حادثه برای عثمان پیش نیامد،جز آن که ناگواری هایی در پی خواهد داشت و من ترس آن دارم که اگر او کشته شود ، حکومت از بنی امیّه به اندازه ثریّا دور شود، چنانچه ما همچون پایه هایی استوار و محکم نباشیم و اگر این ستون های خانه سست شود، دیوارها فرو ریزد.

اِشکال عثمان این بود که شام ویمن را طعمه شما دو نفر (معاویه ویعلی بن منیه) ساخت و شکّی نیست که اگر برحذر نباشید ، آنچه بر سر او آمد ، بر سرِ شما نیز خواهد آمد . و امّا من برای هر مشورت خواهی یار ، و برای هر فریادخواهی یاور ، و برای هر فراخواننده ای اجابت کننده ام . فرصت ها را به انتظار می نشینم تا مانند یوزپلنگی که غفلت شکار خود را دیده ، [ از کمینگاه ]بِجَهَم و اگر ترس هلاکت نامه رسان و تباه شدن نوشته ها نبود ، برایتان از کار عثمانْ شرحی می دادم که تا روز حادثه ، بی تابی نکنید . پس در تحقّق آنچه بر آن گماشته شده اید ، تلاش کنید و کارها باید این چنین باشد. إن شاء اللّه !

وقتی این نامه به معاویه رسید ، همگان را فراخواند و مانند کسی که یاری می طلبد و فریادخواهی می کند ، برایشان سخنرانی کرد . در همین هنگام ، پیش از آن که پاسخ نامه را بنویسد، نامه دیگر مروان با خبر کشته شدن عثمان رسید.

چون نامه به معاویه رسید ، دستور داد مردم را جمع کنند . سپس برای آنان سخنرانی کرد ، به گونه ای که چشم ها را به گریه درآورد و دل ها را به تپش انداخت ، آن چنان که ناله ها بالا گرفت و شیون ها بلند شد ، به طوری که زنان نیز تصمیم گرفتند [ برای جنگ ]سلاح برگیرند . آن گاه برای طلحه بن عبید اللّه ، زبیر بن عوّام ، سعید بن عاص ، عبد اللّه بن عامر بن کُرَیز ، ولید بن عُقْبه و یَعلَی بن مُنْیه (1) نامه نوشت.

نامه [ معاویه به ] طلحه چنین بود:

امّا بعد ؛ به راستی که تو تنهاترینِ قریش در میان قریشیانی، با این که سیمایی درخشان و دستی بخشنده و زبانی رسا داری. تو از نظر سابقه [ در اسلام] ، همسان کسانی هستی که از تو پیش افتاده اند و پنجمین بشارت داده شده به بهشتی. تو افتخار جنگ اُحد و فضیلت آن را با خود داری. پس خدایت رحمت کند! به سوی حکومتی بشتاب که مردمْ آن را بر گردنت افکنده اند که مجالی برای سر باز زدن از آن نیست و خداوند ، از تو خشنود نخواهد شد ، مگر این که برای آن به پا خیزی .

از جانب من کارها استوار شده است . زبیر در هیچ فضیلتی بر تو تقدّم ندارد ؛ و هر یک از شما که رفیقش را مقدّم بدارد ، پیشوا همان است که حکومت به او تقدیم شده است و پس از او فرد تقدیم کننده است. خداوند ، تو را در مسیر هدایت شدگان قرار دهد و رشد انسان های موفّق را به تو بخشد . والسلام!

معاویه همچنین به زبیر نوشت:

امّا بعد ؛ به راستی که تو زبیر بن عوّام ، فرزند ابو خدیجه ای و پسر عمّه پیامبر خدا و از همراهان او و هم تبار اویی. داماد ابو بکر و جنگاور مسلمانانی و تویی که خونت را در راه خدا در مکّه به هنگام فریادگریِ شیطان بخشیدی. پیامبر خدا تو را برانگیخت و تو همچون اژدهایی که شمشیر از نیام برکشیده ، بیرون رفتی و مانند شتری که او را باز دارند ، [شیطان را] مضروب ساختی . تمام اینها نشانه نیرومندی ایمان و یقین راستین است و پیامبر خدا نیز پیش از آن ، بشارت بهشت به تو داد و عمر ، تو را یکی از نامزدهای خلافتِ بر امّت قرار داد.

بدان ای ابو عبد اللّه ! که مردم ، مانند رَمه ای پراکنده به سبب نبودِ چوپان اند . پس خدایت رحمت کند! برای حفظ خون ها و به سامان آوردن کارها و اتّحاد کلمه و اصلاح میان مردم ، پیش از وخیم شدن کارها و پراکندگی امّت، بشتاب ؛ زیرا مردم بر لب پرتگاه قرار گرفته اند و اگر به آرامی جمع نشوند ، زود است که سقوط کنند . پس برای جمع کردن امّت ، آماده شو و راهی به خشنودی پروردگار ، برگزین.

کارها از طرف من برای تو و رفیقت استوار گشته است . هر که زودتر جلو اُفتد ، حکومت از آنِ اوست و پس از او، برای رفیقش. خداوند ، تو را از پیشوایان هدایت و طالبان خیر و پرهیزگاری قرار دهد. والسلام!

.

1- .منیه نام مادر وی بود و نام پدرش امیّه بود .

ص: 552

. .


ص: 553

. .


ص: 554

7756.امام صادق علیه السلام :شرح نهج البلاغه:بَعَثَ [مُعاوِیَهُ] رَجُلاً مِن بَنی عُمَیسٍ، وکَتَبَ مَعَهُ کِتابا إلَی الزُّبَیرِ بنِ العَوّامِ وفیهِ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، لِعَبدِ اللّهِ الزُبَیرِ أمیرِ المُؤمِنینَ مِن مُعاوِیَهَ بنِ أبی سُفیانَ ، سَلامٌ عَلَیکَ . أمّا بَعدُ ؛ فَإِنّی قَد بایَعتُ لَکَ أهلَ الشّامِ ، فَأَجابوا وَاستَوسَقوا (1) کَما یَستَوسِقُ الجَلَبُ ، (2) فَدونَکَ الکوفَهَ والبَصرَهَ ، لا یَسبِقکَ إلَیها ابنُ أبی طالِبٍ ؛ فَإِنَّه لا شَیءَ بَعدَ هذَینِ المِصرَینِ .

وقَد بایَعتُ لِطَلحَهَ بنِ عُبَیدِ اللّهِ مِن بَعدِکَ ، فَأَظهِرَا الطَّلَبَ بِدَمِ عُثمانَ ، وَادعُوَا النّاسَ إلی ذلِکَ ، وَلیَکُن مِنکُمَا الجِدُّ والتَّشمیرُ ، أظفَرَکُمَا اللّهُ ، وخَذَلَ مُناوِئَکُما ! !

فَلَمّا وَصَلَ هذَا الکِتابُ إلَی الزُّبَیرِ سُرَّ بِهِ ، وأَعلَمَ بِهِ طَلحَهَ وأَقرَأَهُ إیّاهُ ، فَلَم یَشُکّا فی النُّصحِ لَهُما مِن قِبَلِ مُعاوِیَهَ ، وأَجمَعا عِندَ ذلِکَ عَلی خِلافِ عَلِیٍّ علیه السلام . (3) .

1- .أی اجتمعوا علی الطاعه (اُنظر النهایه : ج 5 ص 185 «وسق») .
2- .الجَلَب : ما جُلِب من خیل وإبل ومتاع (لسان العرب : ج 1 ص 268 «جلب») .
3- .شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 231 .

ص: 555

7757.امام صادق علیه السلام :شرح نهج البلاغه:[ معاویه ] مردی از طایفه بنی عُمَیس را به همراه نامه ای نزد زبیر بن عوّام فرستاد و در نامه چنین بود :

به نام خداوند بخشنده مهربان . به بنده خدا زبیر ، امیرمؤمنان ، از معاویه بن ابی سفیان. درود بر تو! پس از حمد و سپاس خداوند ؛ به درستی که از شامیان برای تو بیعت خواستم و آنان اجابت کردند و چنان که اسبان و شترانْ جمع می شوند، جمع شدند. به سوی کوفه و بصره بشتاب و [ مراقب باش ]پسر ابو طالب بر تو پیشی نگیرد ؛ زیرا پس از این دو شهر ، چیزی نیست.

من برای طلحه بن عبید اللّه ، پس از تو بیعت گرفتم. خونخواهی عثمان را عَلَم کنید و مردم را بدان فرا خوانید و می باید شما دو نفر ، جدّیت و آمادگی داشته باشید. خداوند ، شما را پیروز گردانَد و بدخواه شما را درمانده سازد!

وقتی این نامه به زبیر رسید ، خشنود شد و طلحه را از آن آگاه کرد و برایش نامه را خواند. آن دو در خیرخواهی معاویه تردید نکردند و از این رو ، در مخالفت با علی علیه السلام هم رأی شدند . .


ص: 556

7758.امام رضا علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ قَبلَ حَربِ الجَمَلِ فی شَأنِ طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ :ویا عَجَبا لِاستِقامَتِهِما لِأَبی بَکرٍ وعُمَرَ وبَغیِهِما عَلَیَّ ! وهُما یَعلَمانِ أنّی لَستُ دونَ أحَدِهِما ، ولَو شِئتُ أن أقولَ لَقُلتُ . ولَقَد کانَ مُعاوِیَهُ کَتَبَ إلَیهِما مِنَ الشّامِ کِتابا یَخدَعُهُما فیهِ ، فَکَتَماهُ عَنّی ، وخَرَجا یوهِمانِ الطَّغامَ (1) أنَّهُما یَطلُبانِ بِدَمِ عُثمانَ . (2)3 / 2بَدءُ الخِلافِ7761.عنه علیه السلام :الإمامه والسیاسه :ذَکَروا أنَّ الزُّبَیرَ وطَلحَهَ أتَیا عَلِیّا بَعدَ فَراغِ البَیعَهِ فَقالا : هَل تَدری عَلی ما بایعَناکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟

قالَ عَلِیٌّ : نَعَم ، عَلَی السَّمِع وَالطّاعَهِ ، وعَلی ما بایَعتُم عَلَیهِ أبا بَکرٍ وعُمَرَ وعُثمانَ .

فَقالا : لا ، ولکِنّا بایَعناکَ عَلی أنّا شَریکاکَ فِی الأَمرِ .

قالَ عَلِیٌّ : لا ، ولکِنَّکُما شَریکانِ فِی القَولِ وَالاِستِقامَهِ وَالعَونِ عَلَی العَجزِ وَالأَوَدِ . (3)(4) .

1- .الطَّغام : من لا عقل له ولا معرفه . وقیل : هم أوغاد الناس وأراذلهم (النهایه : ج 3 ص 128 «طغم») .
2- .الجمل : ص 268 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 63 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 310 عن زید بن صوحان .
3- .فی المصدر : «والأولاد» وهو تصحیف ، والصحیح ما أثبتناه . والأود : العِوَج (النهایه : ج 1 ص 79 «أود») .
4- .الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 70 .

ص: 557



3 / 2 آغاز اختلاف

7762.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام از سخنرانی اش درباره طلحه و زبیر ، پیش از جنگ جمل : شگفتا از همراهی آن دو با ابو بکر و عمر و ستم آنان بر من ، با آن که می دانند که من کم تر از آن دو نیستم . و اگر بخواهم بگویم، می گویم. معاویه برای آنان از شام ، نامه ای نوشت و آن دو را فریفت و آن دو نفر از من کتمان کردند و بیرون رفتند و برای بی خِرَدان چنین وا نمود کردند که خونخواهی عثمان می کنند.3 / 2آغاز اختلاف7762.امام صادق علیه السلام :الإمامه والسیاسه:گفته اند زبیر و طلحه ، پس از انجام دادن بیعت ، نزد علی علیه السلام آمدند و گفتند : ای امیرمؤمنان! آیا می دانی بر چه چیزی با تو بیعت کردیم؟

علی علیه السلام فرمود : «آری ، بر پیروی و اطاعت و بر همان چه که با ابو بکر، عمر و عثمان ، بیعت کردید».

گفتند : خیر . ما با تو بیعت کردیم که شریک تو در حکومت باشیم.

علی علیه السلام فرمود : «خیر ؛ ولی شما شریکید در سخن ، پایداری و کمک در ناتوانی ها و کجی ها».

.


ص: 558

7763.الإمامُ الکاظمُ علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام لَمّا قالَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ لَهُ علیه السلام : نُبایِعُکَ عَلی أنّا شُرَکاؤُکَ فی هذَا الأَمرِ ، قالَ : لا ولکِنَّکُما شَریکانِ فِی القُوَّهِ وَالاِستِعانَهِ ، وعَونانِ عَلَی العَجزِ وَالأَوَدِ . (1)7764.الإمامُ الرِّضا علیه السلام :تاریخ الیعقوبی :أتاهُ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ فَقالا : إنَّهُ قَد نالَتنا بَعدَ رَسولِ اللّهِ جَفوهٌ ، (2) فَأَشرِکنا فی أمرِکَ !

فَقالَ : أنتُما شَریکایَ فِی القُوَّهِ وَالاِستِقامَهِ ، وعَونایَ عَلَی العَجزِ وَالأَوَدِ . (3)راجع : ص 424 (دوافع البغاه فی قتال الإمام) .

3 / 3إظهارُ الشَّکاهِ7766.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإمامه والسیاسه :کانَ الزُّبَیرُ لا یَشُکُّ فِی وِلایَهِ العِراقِ ، وطَلحَهُ فِی الیَمَنِ ، فَلَمّا استَبانَ لَهُما أنَّ عَلِیّا غَیرُ مُوَلّیهِما شَیئا ، أظهَرا الشَّکاهَ ؛ فَتَکَلَّمَ الزُّبَیرُ فی مَلَاءٍ مِن قُرَیشٍ ، فَقالَ : هذا جَزاؤُنا مِن عِلِیٍّ ! قُمنا لَهُ فی أمرِ عُثمانَ ، حَتّی أثبَتنا عَلَیهِ الذَّنبَ ، وسَبَّبنا لَهُ القَتلَ ، وهُوَ جالِسٌ فی بَیتِهِ وکُفِیَ الأَمرَ . فَلمّا نالَ بِنا ما أرادَ ، جَعَلَ دونَنا غَیرَنا .

فَقالَ طَلحَهُ : مَا اللَّومُ إلّا أنّا کُنّا ثَلاثَهً مِن أهلِ الشّوری ، کَرِهَهُ أحَدُنا وبایَعناهُ ، وأَعطَیناهُ ما فی أیدینا ، ومَنَعَنا ما فی یَدِهِ ؛ فَأَصبَحنا قَد أخطَأنا ما رَجَونا .

قالَ : فَانتَهی قَولُهُما إلی عَلِیٍّ ، فَدَعا عَبدَ اللّهِ بنَ عَبّاسٍ وکانَ استَوزَرَهُ ، فَقالَ لَهُ : بَلَغَکَ قَولُ هذَینِ الرَّجُلَینِ ؟ قالَ : نَعَم ، بَلَغَنی قَولُهُما . قالَ : فَما تَری ؟ قالَ : أری أنَّهُما أحَبَّا الوِلایَهَ ؛ فَوَلِّ البَصرَهَ الزُّبَیرَ ، ووَلِّ طَلحَهَ الکوفَهَ ؛ فَإِنَّهما لَیسا بِأَقربَ إلَیکَ مِنَ الوَلیدِ وَابنِ عامِرٍ مِن عُثمانَ . فَضَحِکَ عَلِیٌّ ، ثُمَّ قالَ : وَیحَکَ ، إنّ العِراقَینِ بِهِمَا الرِّجالُ وَالأَموالُ ، ومَتی تَمَلَّکا رِقابَ النّاسِ یَستَمیلَا السَّفیهَ بِالطَّمَعِ ، ویَضرِبَا الضَّعیفَ بِالبَلاءِ ، ویَقوَیا عَلَی القَوِیِّ بِالسُّلطانِ ، ولَو کُنتُ مُستَعمِلاً أحَدا لِضُرِّهِ وَنَفعِهِ لَاستَعمَلتُ مُعاوِیَهَ عَلَی الشّامِ ، ولولا ما ظَهَرَ لی مِن حِرصِهِما عَلَی الوِلایَهِ ، لَکانَ لی فیهِما رَأیٌ . (4) .

1- .نهج البلاغه : الحکمه 202 ، خصائص الأئمّه علیهم السلام : ص 114 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 48 ح 31 .
2- .الجَفاء : ترک الصله والبرّ (لسان العرب : ج 14 ص 148 «جفا») .
3- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 179 .
4- .الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 71 وراجع الجمل : ص 164 والمسترشد : ص 418 ح 141 .

ص: 559



3 / 3 اظهار شِکوِه

7767.الإمامُ الحسنُ علیه السلام :امام علی علیه السلام هنگامی که طلحه و زبیر بدو گفتند : با تو بیعت می کنیم تا در حکومت ، شریک تو باشیم : خیر ؛ ولی شما دو شریکید در توان و کمک ، و دو یاورید در ناتوانی ها و کجی ها.7768.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :تاریخ الیعقوبی:طلحه و زبیر ، نزد علی علیه السلام آمدند و گفتند : پس از پیامبر خدا به ما بی مهری شد . ما را در حکومت ، شریک ساز .

فرمود: «شما شریکانِ منید در توان و پایداری ، و یاوران منید در ناتوانی ها و کجی ها».ر . ک : ص 425 (انگیزه های تجاوزکاران در نبرد با امام علی) .

3 / 3اظهار شِکوِه7765.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإمامه و السیاسه:زبیر در زمامداری عراق و طلحه در زمامداری یمن ، تردیدی نداشتند. وقتی برایشان آشکار شد که علی علیه السلام آن دو را به کاری نمی گمارَد، به شِکوه پرداختند. زبیر در حضور جمعی از قریش ، سخن راند و گفت : این است پاداش ما از سوی علی! در ماجرای عثمان به سود او دست به کار شدیم و عثمان را گناهکار دانستیم و زمینه های قتل او را فراهم آوردیم و علی در خانه اش نشسته بود و خواسته اش برآورده شد . حال که به دست ما به خواسته اش رسیده ، دیگران را به جای ما برگزیده است.

و طلحه گفت : سرزنش روا نیست ، جز این که ما سه نفر از اهل شورا بودیم که یکی از ما با او موافق نبود ، ولی ما دو نفر با او بیعت کردیم و آنچه در اختیار داشتیم ، به وی بخشیدیم ؛ امّا او ما را از آنچه دارد ، منع کرد. اینک آنچه را بدان امید داشتیم ، از دست رفته می بینیم.

سخن آن دو به علی علیه السلام رسید . عبد اللّه بن عبّاس را که مشاور خود کرده بود ، فرا خواند و بدو فرمود : «سخن این دو را شنیده ای؟» .

گفت : آری ، شنیده ام.

فرمود : «نظرت چیست؟» .

گفت : گمان می کنم که آن دو حکومت را دوست دارند . زبیر را بر بصره و طلحه را بر کوفه بگمار. آن دو به تو نزدیک تر از ولید و ابن عامر به عثمان نیستند .

علی علیه السلام خندید و فرمود: «وای بر تو! در دو شهر عراق ، مردان جنگی و ثروت ها هست . اگر آن دو مالک رقاب مردم شوند ، دل سفیه را با طمع به دست آورند و ناتوان را با سختی از میان بَرَنْد و با توانمندان با قدرتْ پیروز شوند . اگر قرار بود کسی را به خاطر محاسبه زیان و نفعش به کار گیرم ، معاویه را بر شام به کار می گماردم ، و اگر نبود که طمع آنان در حکومت ، بر من آشکار گشت، درباره آنان رأیی دیگر داشتم.

.


ص: 560

7766.امام علی علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام مِن کَلامٍ لَهُ علیه السلام کَلَّمَ بِهِ طَلحَهَ وَالزُّبَیرَ بَعدَ بَیعَتِهِ بِالخِلافَهِ ، وقَد عَتَبا عَلَیهِ مِن تَرکِ مَشورَتِهِما وَالِاستِعانَهِ فِی الاُمورِ بِهِما : لَقَد نَقَمتُما یَسیرا ، وأَرجَأتُما کثَیرا . أ لا تُخبِرانّی ، أیُّ شَیءٍ کانَ لَکُما فیهِ حَقٌّ دَفَعتُکُما عَنهُ ؟ أم أیُّ قِسمٍ استَأثَرتُ عَلَیکُما بِهِ ؟ أم أیُّ حَقٍّ رَفَعَهُ إلَیَّ أحَدٌ مِنَ المُسلِمینَ ضَعُفتُ عَنهُ ، أم جَهِلتُهُ ، أم أخطَأتُ بابَهُ ؟

وَاللّهِ ، ما کانَت لی فِی الخِلافَهِ رَغبَهٌ ، ولا فِی الوِلایَهِ إربَهٌ ، (1) ولکِنَّکُم دَعَوتُمونی إلَیها ، وحَمَلتُمونی عَلَیها ، فَلَمّا أفضَت إلَیَّ نَظرتُ إلی کِتابِ اللّهِ وما وَضَعَ لَنا ، وأَمَرَنا بِالحُکمِ بِهِ فَاتَّبَعتُهُ ، ومَا استَنَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَاقتَدَیتُهُ ، فَلَم أحتَج فی ذلِکَ إلی رَأیِکُما ، ولا رَأیِ غَیرِکُما ، ولا وَقَعَ حُکمٌ جَهِلتُهُ فَأَستَشیرَکُما وإِخوانی مِنَ المُسلِمینَ ، ولَو کانَ ذلِکَ لَم أرغَب عَنکُما ، ولا عَن غَیرِکُما .

وأَمّا ما ذَکَرتُما مِن أمرِ الاُسوَهِ ؛ فَإِنَّ ذلِکَ أمرٌ لَم أحکُم أنَا فیهِ بِرَأیی ، ولا وَلَیتُهُ هَویً مِنّی ، بَل وَجَدتُ أنَا وأَنتُما ما جاءَ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَد فُرِغَ مِنهُ ، فَلَم أحتَج إلَیکُما فیما قَد فَرَغَ اللّهُ مِن قَسمِهِ ، وأَمضی فیهِ حُکمُهُ ، فَلَیسَ لَکُما وَاللّهِ عِندی ولا لِغَیرِکُما فی هَذا عُتبی . (2) أخَذَ اللّهُ بِقُلوبِنا وقُلوبِکُم إلَی الحَقِّ ، وأَلهَمَنا وإِیّاکُمُ الصَّبرَ .

ثُمَّ قالَ علیه السلام : رَحِمَ اللّهُ رَجُلاً رَأی حَقّا فَأَعانَ عَلَیهِ ، أو رَأی جَورا فَرَدَّهُ ، وکانَ عَونا بِالحَقِّ عَلی صاحِبِهِ . (3) .

1- .أی حاجه (النهایه : ج 1 ص 36 «أرب») .
2- .العُتْبی : الرجوع من الذنب والإساءه (النهایه : ج 3 ص 175 «عتب») .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 205 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 50 ح 34 ؛ المعیار والموازنه : ص113 و 114 .

ص: 561

7767.امام حسن علیه السلام :امام علی علیه السلام از سخنانی که با طلحه و زبیر ، پس از بیعت گفت ، در حالی که آن دو وی را به جهت مشورت نکردن با آنان و کمک نگرفتن از آنان سرزنش می کردند :شما دو تن ، اندکی ناخشنود شدید و کارهای بسیاری را به تأخیر انداختید. چرا نمی گویید که شما را در چه چیزی حقّی بوده و من آن را از شما دریغ داشته ام؟ و در کدام نصیب، خود را بر شما ترجیح داده ام؟ یا کدام حقّی بود که یکی از مسلمانان ، نزد من آورده و من در ادای آن ناتوان بوده ام یا حکم آن را ندانسته ام یا در آن خطا نموده ام؟

به خدا سوگند، نه به خلافتْ رغبتی داشتم و نه به حکومت ، نیازی. این شما بودید که مرا بدان فراخواندید و مرا بر آن وا داشتید.

هنگامی که خلافت به من رسید ، در کتاب خدا و آنچه برای ما در آن مقرّر داشته و بدان فرمانمان داده ، نظر کردم و از آن پیروی نمودم و به سنّتی که پیامبر صلی الله علیه و آله نهاده بود ، اقتدا کردم و در این زمینه ، به رأی شما و جز شما نیازی ندارم. برای من حکمی پیش نیامد که ندانم و با شما و دیگر برادران مسلمان ، مشورت کنم و اگر چنین چیزی اتّفاق می افتاد ، از مشورت با شما و دیگران ، روی نمی گردانیدم.

و امّا درباره این که چرا در تقسیم [ بیت المالْ ]مساوات می کنم، این هم چیزی است که من بر پایه رأی خود و هوای نفْس بدان حکم نکردم ؛ بلکه من و شما دو تن دیده ایم که پیامبر خدا در این باب ، چه حکمی آورده و چگونه عمل کرده است. پس در کاری که خداوند حکمش را مقرّر داشته و امضا کرده ، نیازی به رأی شما نداشتم.

به خدا سوگند ، شما دو تن و دیگران را در این مسئله ، حقّی بر من نیست تا پوزش بخواهم و خشنودی تان را بجویم . خداوند ، دل های ما و شما را به حق ، متمایل سازد و در دل های ما و شما شکیبایی اندازد!

[ سپس فرمود: ] خدایْ رحمت کند کسی را که چون حقّی را بیند ، آن را یاری دهد و چون ستمی را بیند ، آن را دور سازد و برای صاحب حق [ در ستاندن حق] ، یاور باشد! .


ص: 562

3 / 4خُروجُ طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ إلی مَکَّهَفی أعقاب عدّه أیّام من المداولات التی أجراها طلحه والزبیر مع الإمام فی سبیل الحصول علی بعض المناصب الحکومیّه ، (1) وکسب الامتیازات الاقتصادیّه ، ولم تتمخّض هذه المباحثات إلّا عن رفضه الانصیاع لمطالیبهم ، تناهی إلیهم خبر إعلان عائشه فی مکّه عن معارضتها للإمام ، والبراءه من قتله عثمان . ومن جهه اُخری فقد فرّ بعض عمّال عثمان برفقه الأموال التی نهبوها من بیت المال إلی مکّه خوفا من حساب الإمام لهم . وهکذا فقد عزم کلّ من طلحه والزبیر علی الذهاب إلی مکّه ، والإعلان عن معارضتهما لحکومه الإمام من هناک . فجاءاه وهما یضمران هذه النیّه .

7771.امام کاظم علیه السلام :الجمل :فَلَمّا دَخَلا [ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ ] عَلَیهِ قالا : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! قَد جِئناکَ نَستَأذِنُکَ لِلخُروجِ فِی العُمرَهِ . فَلَم یَأذَن لَهُما .

فَقالا : نَحنُ بَعیدُو العَهدِ بِها ، اِئذَن لَنا فیها .

فَقالَ لَهُما : وَاللّهِ ، ما تُریدانِ العُمرَهَ ، ولکِنَّکُما تُریدانِ الغُدرَهَ ! وإِنَّما تُریدانِ البَصرَهَ !

فَقالا : اللّهُمَّ غَفرا ، ما نُریدُ إلَا العُمرَهَ .

فَقالَ لَهُما علیه السلام : اِحلِفا لی بِاللّهِ العَظیمِ أنَّکُما لا تُفسِدانِ عَلَیَّ اُمورَ المُسلِمینَ ، ولا تَنکُثانِ لی بَیعَهً ، ولا تَسعَیانِ فی فِتنَهٍ . فَبَذَلا ألسِنَتُهُما بِالأَیمانِ الوَکیدَهِ فیمَا استَحلَفَهُما عَلَیهِ مِن ذلِکَ .

فَلَمّا خَرَجا مِن عِندِهِ لَقِیَهُمَا ابنُ عَبّاسٍ فَقالَ لَهُما : فَأَذِنَ لَکُما أمیرُ المُؤمِنینَ ؟ قالا : نَعَم .

فَدَخَلَ عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَابتَدَأَهُ علیه السلام وقالَ : یَابنَ عَبّاسٍ ، أ عِندَکَ خَبَرٌ ؟

فَقالَ : قَد رَأَیتُ طَلحَهَ وَالزُّبَیرَ .

فَقالَ لَهُ : إنَّهُمَا استَأذَنانی فِی العُمرَهِ ، فَأَذِنتُ لَهُما بَعدَ أنِ استَوثَقتُ مِنهُما بِالأَیمانِ ألّا لا یَغدِرا ولا یَنکُثا ولا یُحدِثا فَسادا ، وَاللّهِ یَا بنَ عَبّاسٍ ما قَصَدا إلَا الفِتنَهَ ، فَکَأَنّی بِهِما وقَد صارا إلی مَکَّهَ لِیَستَعینا عَلی حَربی ؛ فَإِنَّ یَعلَی بنَ مُنیَهَ الخائِنَ الفاجِرَ قَد حَمَلَ أموالَ العِراقِ وفارِسَ لَیُنفِقَ ذلِکَ ، وسَیُفسِدُ هذانِ الرَّجُلانِ عَلَیَّ أمری ، ویَسفِکانِ دِماءَ شیعَتی وأَنصاری .

فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ : إذا کانَ عِندَکَ الأَمرُ کَذلِکَ فَلِمَ أذِنتَ لَهُما ؟ وهَلّا حَبَستَهُما وأوثَقتَهُما بِالحَدیدِ ، وکَفَیتَ المُسلِمینَ شَرَّهُما !

فَقالَ لَهُ علیه السلام : یَابنَ عَبّاسٍ ! أ تَأمُرُنی أن أبدَأَ بِالظُّلمِ ، وبِالسَّیِّئَهِ قَبلَ الحَسَنَهِ ، واُعاقِبَ عَلَی الظِّنَّهِ وَالتُّهَمَهِ ، وآخُذَ بِالفِعلِ قَبلَ کَونِهِ ؟ کَلّا ! وَاللّهِ لا عَدَلتُ عَمّا أخَذَ اللّهُ عَلَیَّ مِنَ الحُکمِ بِالعَدلِ ، ولَا القَولِ بِالفَصلِ . (2) .

1- .الجمل : ص 164 . راجع : ص 424 (الاستعلاء) .
2- .الجمل : ص 166 وراجع الکافئه : ص 14 ح 13 والاحتجاج : ج 1 ص 373 ح 67 ومروج الذهب : ج 2 ص 366 و أنساب الأشراف : ج 3 ص 22 والفتوح : ج 2 ص 451 .

ص: 563



3 / 4 بیرون رفتن طلحه و زبیر به قصد مکّه

3 / 4بیرون رفتن طلحه و زبیر به قصد مکّهدر پی رفت و آمدهای چند روزه طلحه و زبیر به نزد امام علی علیه السلام برای دستیابی به پاره ای از سِمَت های حکومتی (1) و گرفتن امتیازهای مالی و در حالی که این گفتگوها نتیجه ای جز تن ندادن امام علیه السلام به خواسته های آنان دربرنداشت ، بدانان خبر رسید که عایشه در مکّه اعلان رویارویی با امام علیه السلام کرده و از کُشندگان عثمان ، برائت جسته است. از سوی دیگر ، برخی از کارگزاران عثمان ، از ترس حسابرسی امام علیه السلام به همراه اموالی که از بیت المالْ غارت کرده بودند ، به سوی مکّه گریختند. از این رو ، طلحه و زبیر نیز تصمیم گرفتند به مکّه بروند و در آن جا رویارویی خود را با حکومت امام علیه السلام اعلام کنند. آن دو نزد امام علیه السلام آمده بودند و این نیّت را در دل داشتند.

7775.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الجمل:وقتی که [ طلحه و زبیر ] نزد علی علیه السلام آمدند ، گفتند: ای امیرمؤمنان! نزد تو آمده ایم تا برای رفتن به عمره ، کسب اجازه کنیم.

[ علی علیه السلام ] بدانان اجازه نداد. گفتند: مدّت هاست که عمره نرفته ایم . به ما اجازه رفتن بده.

[ علی علیه السلام ] بدانان فرمود: «به خدا سوگند ، شما قصد عمره ندارید ؛ بلکه قصد پیمان شکنی دارید و می خواهید به بصره بروید».

گفتند: بار خدایا ! ما را بیامرز . ما قصدی جز عمره نداریم.

بدانان فرمود: «برای من به خداوند بزرگ ، سوگند یاد کنید که نسبت به امور مسلمانان ، در کار من فساد نمی کنید و بیعتی را که با من کردید ، نمی شکنید و در فتنه جویی تلاش نخواهید کرد».

آنان زبان به سوگندهای غلیظ در آنچه از آنان خواسته بود، گشودند.

وقتی از نزد او بیرون آمدند ، ابن عبّاس ، آن دو را دید و بدانان گفت : آیا امیرمؤمنان به شما اجازه [ عمره ] داد؟

گفتند: آری.

ابن عبّاس ، نزد امیرمؤمنان رفت و ایشان شروع به سخن کرد و فرمود: «ابن عبّاس! آیا خبری داری؟» .

گفت: طلحه و زبیر را دیدم.

بدو فرمود: «آن دو از من اجازه عمره خواستند و من ، بدانان اجازه دادم ، البته پس از آن که با سوگند از آنان تعهّد گرفتم که حیله نکنند ، بیعت نشکنند و فساد ، ایجاد ننمایند. به خدا سوگند ای ابن عبّاس که آنان قصدی جز فتنه نداشتند. گویا می بینم آن دو را که به مکّه رفته اند تا به پیکار با من کمک برسانند. به راستی که یعلی بن منیه ، آن خیانت پیشه فاسد ، ثروت های عراق و فارس را با خود بُرد تا در این راه مصرف کند. به زودی این دو در کار حکومت من فساد می کنند و خون پیروان و یاران مرا می ریزند».

عبد اللّه بن عبّاس گفت: اگر مسئله در نظرت چنین بود ، چرا به آنان اجازه دادی؟ و چرا آنان را در حبس نکردی و به آهن نبستی تا مسلمانان را از شرّ آنان باز داری؟

[ علی علیه السلام ] به وی فرمود: «ای ابن عبّاس! آیا مرا وا می داری که ستمْ آغاز کنم و بدی را پیش از نیکی بیاغازم و بر گمان و تهمت ، کیفر دهم و پیش از انجام دادن جرم ، دستگیرشان کنم؟! هرگز! به خدا سوگند ، از آنچه خداوند بر من لازم دانسته که داوری بر پایه عدالت و سخن جداکننده حقّ و باطل باشد عدول نمی کنم».

.

1- .ر.ک : ص 425 (برتری جویی) .

ص: 564

7776.الإمامُ الرِّضا علیه السلام :الجمل عن بکر بن عیسی :إنَّ عَلِیّا علیه السلام أخَذَ عَلَیهِمَا العَهدَ وَالمیثاقَ أعظَمَ ما أخَذَهُ عَلی أحَدٍ مِن خَلقِهِ ألّا یُخالِفا ولا یَنکُثا ، ولا یَتَوَجَّها وَجها غَیرَ العُمرَهِ حَتّی یَرجِعا إلَیهِ ، فَأَعطَیاهُ ذلِکَ مِن أنفُسِهِما ، ثُمَّ أذِن لَهُما فَخَرَجا . (1) .

1- .الجمل : ص 437 ، الکافئه : ص 15 ح 14 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 32 ح 18 .

ص: 565

7777.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الجمل به نقل از بکر بن عیسی : به راستی که علی علیه السلام از آن دو (طلحه و زبیر) سخت ترین پیمان و میثاقی را که از کسی می توان گرفت، گرفت تا با وی مخالفت نورزند و بیعت نشکنند و جز عمره ، به سوی دیگر نروند تا نزد وی بازگردند و آن دو نیز چنین تعهّدی را از طرف خودشان به او سپردند، تا این که به آنان اجازه داد و آنان بیرون رفتند. .


ص: 566

3 / 5دَعوَهُ طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ عائِشَهَ إلَی الخُروجِ (1)7774.امام باقر علیه السلام :أنساب الأشراف عن صالح بن کیسان وأبی مخنف:قالوا : قَدِمَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ عَلی عائِشَهَ ، فَدَعَواها إلَی الخُروجِ ، فَقالَت : أ تَأمُرانّی أن اُقاتِلَ ؟

فَقالا : لا ، ولکِن تُعلِمینَ النّاسَ أنَّ عُثمانَ قُتِلَ مَظلوما ، وتَدعیهِم إلی أن یَجعَلُوا الأمرَ شوری بَینَ المُسلِمینَ ؛ فَیَکونوا عَلَی الحالَهِ الَّتی تَرَکَهُم عَلَیها عُمَرُ بنُ الخَطّابِ ، وتُصلِحینَ بَینَهُم . (2)7775.امام صادق علیه السلام :الفتوح :خَرَجَ الزُّبَیرُ وطَلحَهُ إلی مَکَّهَ ، وخَرَجَ مَعَهُما عَبدُ اللّهِ بنُ عامِرِ بنِ کُرَیزٍ؛ وهُوَ ابنُ خالِ عُثمانَ ، فَجَعَلَ یَقولُ لَهُما : أبشِرا ! فَقَد نِلتُما حاجَتَکُما ، وَاللّهِ لَأَمُدَّنَّکُما بِمِئَهِ ألفِ سَیفٍ .

قالَ : وقَدِموا مَکَّهَ وبِها یَومَئِذٍ عائِشَهُ ، وحَرَّضوها عَلَی الطَّلَبِ بِدَمِ عُثمانَ ، وکانَ مَعَها جَماعَهٌ مِن بَنی اُمَیَّهَ ، فَلَمّا عَلِمَت بِقُدومِ طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ فَرِحَت بِذلِکَ وَاستَبشَرَت ، وعَزَمَت عَلی ما أرادَت مِن أمرِها . (3) .

1- .هذا الکلام لا یعنی أنّ عائشه کانت بریئه تماما وأنّ طلحه والزبیر هما اللذان حرّضاها علی اتّخاذ ذلک الموقف . إنّ موقف عائشه أثناء العوده من مکّه وسماع خبر مقتل عثمان وخلافه الإمام علیه السلام ینمّ عن أنّها کانت تبحث عن ذریعه للإعلان عن معارضتها للإمام علیّ علیه السلام ، وأنّها کانت متأهّبه للإعلان عن تأییدها لأیّه حرکه معارضه ، راجع : ج 3 ص 318 (حجّ عائشه فی حصر عثمان) .
2- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 23 .
3- .الفتوح : ج 2 ص 452 .

ص: 567



3 / 5 دعوت طلحه و زبیر از عایشه برای قیام

3 / 5دعوت طلحه و زبیر از عایشه برای قیام 17778.عنه علیه السلام :أنساب الأشراف به نقل از صالح بن کیسان و ابو مخنف : طلحه و زبیر ، نزد عایشه رفتند و او را به قیام فرا خواندند. عایشه گفت: آیا مرا وا گرمی دارید که پیکار کنم؟

گفتند: نه ؛ امّا به مردمْ اعلام کن که عثمان ، مظلومانه کشته شده است و آنها را دعوت کن که مسئله حکومت را شورایی میان مسلمانان قرار دهند تا بر همان روشی باشد که عمر بن خطّاب ، آنان را در آن رها کرد تا تو میان آنها صلح برقرار کنی.7779.عنه علیه السلام :الفتوح:طلحه و زبیر به سوی مکّه بیرون رفتند و عبد اللّه بن عامر بن کُرَیز (پسردایی عثمان) نیز با آنان بیرون رفت . عبد اللّه ، پیوسته به آن دو می گفت: مژده باد بر شما که به خواسته های خود ، دست یافتید. به خدا سوگند که شما را با صد هزار شمشیر ، یاری می رسانم.

آنان ، وارد مکّه شدند. در آن روزگار ، عایشه نیز در مکّه بود. آن دو او را بر خونخواهی عثمان ، تشویق کردند . گروهی از بنی امیّه نیز همراه وی بودند. چون عایشه خبر آمدن طلحه و زبیر را شنید، شادمان گشت و مژده داد و برخواسته خود در مسئله حکومت ، مصمّم شد.

.


ص: 568

7780.بحار الأنوار :الجمل :لَمّا عَرَفَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ مِن حالِها [أی عائِشَهَ] وحالِ القَومِ عَمِلا عَلَی اللَّحاقِ بِها وَالتَّعاضُدِ عَلی شِقاقِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَاستَأذَناهُ فِی العُمرَهِ ... وسارا إلی مَکَّهَ خالِعَینِ الطّاعَهَ ، ومُفارِقَینِ الجَماعَهَ .

فَلَمّا وَرَدا إلَیها فیمَن تَبِعَهُما مِن أولادِهِما وخاصَّتِهِما وخالِصَتِهِما طافا بِالبَیتِ طَوافَ العُمرَهِ ، وسَعَیا بَینَ الصَّفا والمَروَهِ ، وبَعَثا إلی عائِشَهَ عَبدَ اللّهِ بنَ الزُّبَیرِ وقالا لَهُ : اِمضِ إلی خالَتِکَ ، فَأَهدِ إلَیهَا السَّلامَ مِنّا وقُل لَها : إنَّ طَلحَهَ والزُّبَیرَ یُقرِئانِکِ السَّلامَ ویَقولانِ لَکِ : إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ عُثمانَ قُتِلَ مَظلوما ، وإِنَّ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ ابتَزَّ النّاسَ أمرَهُم ، وغَلَبَهُم عَلَیهِ بِالسُّفَهاءِ الَّذینَ تَوَلَّوا قَتلَ عُثمانَ ، ونَحنُ نَخافُ انتِشارَ الأَمرِ بِهِ ؛ فَإِن رَأَیتِ أن تَسیری مَعَنا لَعَلَّ اللّهَ یَرتُقُ بِکِ فَتقَ هذِهِ الاُمَّهِ ، و یَشعَبُ بِکِ صَدعَهُم ، وَیلُمُّ بِکِ شَعَثَهُم ، (1) ویُصلِحُ بِکِ اُمورَهُم .

فَأَتاها عَبدُ اللّهِ ، فَبَلَّغَها ما أرسَلاهُ بِهِ ، فَأَظهَرَتِ الاِمتِناعَ مِن إجابَتِهِما إلَی الخُروجِ عَن مَکَّهَ ، وقالَت : یا بُنَیَّ ، لَم آمُر بِالخُروجِ ، لکِنّی رَجَعتُ إلی مَکَّهَ لِاُعلِمَ النّاسَ ما فُعِلَ بِعُثمانَ إمامِهِم ، وأَنَّهُ أعطاهُمُ التَّوبَهَ ، فَقَتَلوهُ تَقِیّا نَقِیّا بَرِیّا ، ویَرَونَ فی ذلِکَ رَأیَهُم ، ویُشیرونَ إلی مَنِ ابتَزَّهُم أمرَهُم وغَصَبَهُم مِن غَیرِ مَشورَهٍ مِنَ المُسلِمینَ ولا مُؤامَرَهٍ ، بِتَکَبُّرٍ وتَجَبُّرٍ ، ویَظُنُّ أنَّ النّاسَ یَرَونَ لَهُ حَقّا کَما کانوا یَرَونَهُ لِغَیرِهِ .

هَیهاتَ هَیهاتَ ! یَظُنُّ ابنُ أبی طالِبٍ یَکونُ فی هذَا الأَمرِ کَابنِ أبی قُحافَهَ ، لا وَاللّهِ ، ومَن فِی النّاسِ مِثلُ ابنِ أبی قُحافَهَ ؟ تَخضَعُ إلَیهِ الرِّقابُ ، ویُلقی إلَیهِ المَقادُ ، ولِیَها وَاللّهِ ابنُ أبی قُحافَهَ فَخَرَجَ مِنها کَما دَخَلَ ، ثُمَّ وَلِیَها أخو بَنی عَدِیٍّ ، فَسَلَکَ طَریقَهُ ، ثُمَّ مَضَیا فَوَلِیَهَا ابنُ عَفّانٍ ؛ فَرَکِبَها رَجُلٌ لَهُ سابِقَهٌ ومُصاهَرَهٌ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وأَفعالٌ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مَذکورَهٌ ، لا یَعمَلُ أحَدٌ مِنَ الصَّحابَهِ مِثلَ ما عَمِلَهُ فی ذاتِ اللّهِ ، وکانَ مُحِبّا لِقَومِهِ ، فَمالَ بَعضَ المَیلِ ، فَاستَتَبناهُ فَتابَ ثُمَّ قُتِلَ ، فَیَحِقُّ لِلمُسلِمینَ أن یَطلُبوا بِدَمِهِ .

فَقالَ لَها عَبدُ اللّهِ : فَإِذا کانَ هذا قُولَکِ فی عَلِیٍّ یا اُمَّه ، ورَأیَکِ فی قاتِلی عُثمانَ ، فَمَا الَّذی یُقعِدُکِ عَنِ المُساعَدَهِ عَلی جِهادِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ وقَد حَضَرَکِ مِنَ المُسلِمینَ مَن فیهِ غِنیً وکِفایَهٌ فیما تُریدینَ ؟

فَقالَت : یا بُنَیَّ اُفَکِّرُ فیما قُلتَ وتَعودُ إلَیَّ .

فَرَجَعَ عَبدُ اللّهِ إَلی طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ بِالخَبَرِ ، فَقالا لَهُ : قَد أجابَت اُمُّنا وَالحَمدُ للّهِِ إلی ما نُریدُ ، ثُمَّ قالا لَهُ : باکِرها فِی الغَدِ ، فَذَکِّرها أمرَ المُسلِمینَ ، وأَعلِمها أنّا قاصِدانِ إلَیها لِنُجَدِّدَ بِها عَهدا ، ونُحکِمُ مَعَها عَقدا ، فَباکَرَها عَبدُ اللّهِ ، وأَعادَ عَلَیها بَعضَ ما أسلَفَهُ مِنَ القَولِ إلَیها ، فَأَجابَت إلَی الخُروجِ ونادی مُنادیها : إنَّ اُمُّ المُؤمِنینَ تُریدُ أن تَخرُجَ تَطلُبَ بِدَمِ عُثمانَ ، فَمَن کانَ یُریدُ أن یَخرُجَ فَلیَتَهَیَّأ لِلخُروجِ مَعَها .

وصارَ إلَیها طَلحَهُ ، فَلَمّا بَصُرَت بِهِ قالَت لَهُ : یا أبا مُحَمَّدٍ قَتَلتَ عُثمانَ وبایَعتَ عَلِیّا ؟ فَقالَ لَها : یا اُمَّه ، ما مَثَلی إلّا کَما قالَ الأَوَّلُ :


نَدِمتُ نَدامَهَ الکُسَعِیِّ (2) لَمّا

رَأَت عَیناهُ ما صَنَعَت یَداهُ


و جاءَهَا الزُّبَیرُ فَسَلَّمَ عَلَیها ، فَقالَت لَهُ : یا أبا عَبدِ اللّهِ ! شَرِکتَ فی دَمِ عُثمانَ ، ثُمَّ بایَعتَ عَلِیّا ، وأَنتَ وَاللّهِ أحَقُّ مِنهُ بِالأَمرِ ؟

فَقالَ لَهَا الزُّبَیرُ: أمّا ما صَنَعتُ مَعَ عُثمانَ فَقَد نَدِمتُ مِنهُ وهَرَبتُ إلی رَبّی مِن ذَنبی فی ذلِکَ ، ولَن أترُکَ الطَّلَبَ بِدَمِ عُثمانَ . وَاللّهِ ما بایَعتُ عَلِیّا إلّا مُکرَها ، اِلتَفَّ بِهِ السُّفَهاءُ مِن أهلِ مِصرَ وَالعِراقِ ، وسَلّوا سُیوفَهُم وأَخافُوا النّاسَ حَتّی بایَعوهُ . (3)

وصارَ إلی مَکَّهَ عَبدُ اللّهِ بنُ أبی رَبیعَهَ وکانَ عامِلَ عُثمانَ عَلی صَنعاءَ فَدَخَلَها وقَدِ انکَسَرَ فَخِذُهُ ، وکانَ سَبَبُ ذلِکَ ما رَواهُ الواقِدِیُّ عَن رِجالِهِ : أنَّهُ لَمَّا اتَّصَلَ بِابنِ أبی رَبیعَهَ حَصرُ النّاسِ لِعُثمانَ أقبَلَ سَریعا لِنُصرَتِهِ ، فَلَقِیَهُ صَفوانُ بنُ اُمَیَّهَ ، وهُوَ عَلی فَرَسٍ یَجری وعَبدُ اللّه بنُ أبی رَبیعَهَ علَی بَغلَهٍ ، فَدَنا مَنهَا الفَرَسُ ، فَحادَت فَطَرَحَتِ ابنَ أبی رَبیعَهَ وکَسَرَت فَخِذَهُ ، وعَرَفَ أنَّ النّاسَ قَد قَتَلوا عُثمانَ ، فَصارَ إلی مَکَّهَ بَعدَ الظُّهرِ ، فَوَجَدَ عائِشَهَ یَومَئِذٍ بِها تَدعو إلَی الخُروجِ لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثمانَ ، فَأَمَرَ بِسَریرٍ، فَوُضِعَ لَهُ سَریرٌ فِی المَسجِدِ ، ثُمَّ حُمِلَ وَوُضِعَ عَلَیهِ وقالَ لِلنّاسِ : مَن خَرَجَ لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثمانَ فَعَلَیَّ جَهازُهُ ، فَجَهَّزَ ناسا کَثیرا ، فَحَمَلَهُم ولَم یَستَطِعِ الخُروجَ مَعَهُم لِما کانَ بِرِجلِهِ . (4) .

1- .الرَّتْق : إلحام الفَتْق وإصلاحه . وشَعْبُ الصدعِ فی الإناء : إصلاحه ومُلاءمته . ویَلمُّ بک شعثهم أی : یجمع ما تفرّق منه (اُنظر لسان العرب : ج 10 ص 114 «رتق» و ج 1 ص 498 «شعب» و ج 2 ص 161 «شعث») .
2- .الکُسَعی : یُضرب به المثل فی الندامه ، وهو رجل رامٍ رمی بعد ما أسدف اللیلُ عَیْرا ، فأصابه وظنّ أنّه أخطأه ، فکسر قوسه ، وقیل : وقطع إصبَعَهُ ثمّ نَدِم من الغد حین نظر إلی العَیْر مقتولاً وسهمه فیه (لسان العرب : ج 8 ص 311 «کسع») .
3- .حاول الزبیر بهذا الکلام الکاذب أن یوجّه أفعاله ، ولتتّضح لک هذه الاُکذوبه ، راجع : ج 4 ص 458 (الفصل الأوّل / أوّل من بایع) و ص 485 (إقبال الناس علی البیعه) .
4- .الجمل : ص 229 .

ص: 569

7778.امام صادق علیه السلام :الجمل:وقتی طلحه و زبیر از وضعیت عایشه و مردمْ باخبر شدند ، برای پیوستن به وی و کمک به رویایی با امیر مؤمنان ، تلاش کردند . از این رو بود که از امیر مؤمنان برای سفر عمره ، اجازه خواستند و به سوی مکّه راه افتادند ، در حالی که جامه اطاعت از تن به درآورده ، از توده مسلمانان ، جدا می شدند.

[ طلحه و زبیر ،] وقتی با همراهان خود ، از جمله فرزندان و نزدیکان و خواصّ خود به مکّه وارد شدند ، طواف عمره به جای آوردند و سعی میان صفا و مروه کردند . سپس عبد اللّه بن زبیر را نزد عایشه فرستادند و به وی گفتند: نزد خاله ات برو ، از سوی ما به وی اهدای سلام کن و به او بگو: به راستی که طلحه و زبیر ، بر تو درود می فرستند و می گویند: امیر مؤمنان ، عثمان ، مظلومانه کشته شد و علی بن ابی طالب ، کار مردم را از دستشان رُبود و به یاری نابخردانی که عهده دار کشتن عثمان شدند، بر مردم ، پیروز شد و ما می ترسیم که [ سیطره و قدرت ]حکومت وی گسترش یابد.

از این رو ، اگر با رأی ما موافقی ، با ما حرکت کن. شاید خداوند به واسطه تو ، تفرقه های میان این امّت را به اتّحاد ، و پراکندگی شان را به سامان ، و پریشانی هایشان را به وحدت ، مبدّل سازد و امور مسلمانان را اصلاح نماید.

عبد اللّه بن زبیر ، نزد عایشه آمد و آنچه را آن دو تنْ پیغام داده بودند ، به وی رساند ؛ ولی عایشه از پذیرفتن خواسته آنان در خروج از مکّه ، امتناع ورزید و گفت: فرزندم! من فرمان به خروج نمی دهم ؛ امّا خود به مکّه بازگشتم تا مردم را از آنچه بر پیشوایشان عثمان رفته است ، باخبر سازم . به راستی که عثمان در برابر مردمْ توبه کرد ؛ ولی آنان او را در نیکی ، پاکی و بی گناهی کُشتند .

مردم [ باید] در این باره بیندیشند و [ نیز] درباره کسی که بدون رایزنی مسلمانان و بدون تبادل نظر با آنان خلافت را غصب نموده و با زور و قلدری چیره شده است . او می پندارد که مردم برای او در خلافت ، حقّی می بینند ، همان گونه که برای دیگران می دیدند!؟

هرگز! هرگز! پسر ابوطالب گمان می بَرَد که در کار خلافت ، مانند پسر ابو قُحافه (ابو بکر) است؟ نه ، به خدا! چه کسی در میان مردم همچون پسر ابو قحافه است که گردن ها برای او خضوع کنند و در برابرش سر تسلیم فرود آورند؟ به خدا سوگند،پسر ابو قُحافه ، حکومت را بر عهده گرفت و همان گونه که آن را به دست گرفت ، از آن بیرون شد.

پس از او [عمر بن خطاب] آن که از تبار و خاندان عدی بود ، خلافت را بر عهده گرفت و راه ابو بکر را پیمود و پس از آن دو، پسر عفّان به خلافت رسید و بدین گونه ، مردی بر مَرکب حکومت سوار شد که دارای سابقه در اسلام بود و [ افتخار] دامادی پیامبر خدا [ را داشت] و کارهایی در خدمت پیامبر انجام داد که مشهور است و هیچ یک از اصحاب ، کارهایی همچون او برای خدا انجام نداد . او شیفته خویشان خود بود و اندکْ کژی ای پیدا کرد و ما او را به توبه کردن ، فراخواندیم و او نیز توبه کرد و سپس کشته شد ، و این ، حقّ مسلمانان است که خونخواه او باشند.

عبد اللّه بن زبیر به عایشه گفت: مادرجان! اگر چنین نظری درباره علی بن ابی طالب و قاتلان عثمان داری، چه چیزْ تو را از مساعدت بر جنگ با علی بن ابی طالبْ باز می دارد ، حالْ آن که آن اندازه از مسلمانان پیش تو جمع شده اند که برای اجرای نیّت تو کافی و بسنده اند؟

عایشه گفت: فرزندم! درباره آنچه گفتی می اندیشم و تو دوباره نزد من باز آی.

عبد اللّه ، خبر را به اطّلاع طلحه و زبیر رساند .

آن دو گفتند: سپاسْ خدا را که مادر ما با آنچه که ما می خواهیم ، موافقت کرده است. سپس به وی گفتند: فردا صبح زود ، نزد عایشه باش و کار مسلمانان را به وی گوشزد کن و به او اعلام کن که ما می خواهیم پیش او بیاییم تا تجدید عهدی کنیم و با او پیمان ببندیم.

عبد اللّه بن زبیر ، فردای آن روز ، صبحِ زود پیش عایشه برگشت و برخی از سخنان دیروز خود را تکرار کرد.

عایشه با خروج از مکّه موافقت کرد و جارچی او جار زد که: اُمّ المؤمنین،قصد دارد برای خونخواهی عثمان، قیام کند . هرکس می خواهد با او قیام کند ، خود را آماده کند.

طلحه نزد عایشه رفت . چون چشم عایشه به وی افتاد ، گفت: ای ابو محمّد! عثمان را کشتی و با علی بیعت کردی؟!

طلحه بدو گفت: مادرجان! داستان من چیزی نیست ، جز همان که آن شاعر جاهلی گفته است :


پشیمان شدم ، همچون پشیمانی آن مرد قبیله کُسَع (1)


هنگامی که چشمانش دید که دستانش چه کرده اند.


زبیر هم نزد عایشه آمد و بر او سلام کرد. عایشه به وی گفت: ای ابو عبد اللّه ! در ریختن خون عثمان ، شرکت جُستی و آن گاه با علی بیعت کردی ، در حالی که به خدا سوگند ، از او به خلافتْ سزاوارتر بودی؟!

زبیر گفت: امّا آنچه درباره عثمان انجام دادم ، از آن پشیمانم و از گناه خویش ، به پیشگاه خدای خود ، پناه می برم و هرگز خونخواهی عثمان را رها نخواهم کرد.

به خدا سوگند ، با علی جز با اکراهْ بیعت نکردم. نابخردان مصری و عراقی ، اطراف او را گرفته بودند و شمشیرهای خود را کشیده بودند و مردم را می ترساندند تا آن که مردم با علی بیعت کردند! (2)

عبد اللّه بن ابی ربیعه که کارگزار عثمان در صنعا بود ، با رانی شکسته به مکّه آمد. واقدی ، سبب آن را چنین روایت کرده است:

چون خبر محاصره شدن عثمان توسط مردم به وی رسید ، به سرعت برای یاری عثمان به سوی او شتافت. صفوان بن اُمیّه که بر اسبی سوار بود ، او را دید. عبد اللّه بن ابی ربیعه بر استری سوار بود. اسبِ صفوان به استرِ عبد اللّه نزدیک شد استر ، منحرف شد و عبد اللّه را به زمین زد و رانش شکست. سپس [ در همان جا] خبر یافت که عثمان ، کشته شده است . از این رو ، بعد از ظهر ، به سوی مکّه روانه شد . آن روز ، عایشه را در مکّه دید که مردم را برای قیام به خونخواهی عثمان ، فرا می خواند.

عبد اللّه دستور داد برایش تختی فراهم آوردند و در مسجد الحرام نهادند . پس به آن جا منتقل شد و بر تخت ، نهاده شد . او به مردم گفت: هرکس برای خونخواهی عثمان بیرون رود ، ساز و برگش را من فراهم می سازم. از این رو ، گروه بسیاری را آماده ساخت ؛ ولی خود به سبب شکستگی رانش نتوانست با آنان حرکت کند. .

1- .این مرد را برای پشیمانی مَثَل می زنند ؛ زیرا در شب به سوی الاغی تیر انداخت که بدان اصابت کرد، ولی وی گمان کرد که تیرش به خطا رفته و کمان خود را شکست یا انگشتان خود را برید . چون صبح شد و الاغ را کشته دید (که تیر بدو اصابت کرده بود) ، پشیمان شد (لسان العرب : ج 8 ص 311) .
2- .بر خلاف این سخن زبیر ، مردم در بیعت با علی علیه السلام از آزادی کامل برخوردار بودند. برای آگاهی بیشتر ، ر . ک : ج 3 ص 479 (فصل یکم : بیعت نور / نخستین کسی که بیعت کرد) و ص 485 (روی آوردن مردم برای بیعت) .

ص: 570

. .


ص: 571

. .


ص: 572

3 / 6تَخطیطُ النّاکِثینَ لِلحَربِإنّ شوری الناکثین جدیره بالتأمّل ، فقد اجتمعوا فی مکّه من أجل التخطیط لمواجهه أمیر المؤمنین علیه السلام . وجلس طلحه ، والزبیر ، وعائشه ، ومروان بن الحکم ، ویعلی بن منیه ، وعبد اللّه بن عامر ، وعبد اللّه بن الزبیر ، ونظائرهم لیعیّنوا موضع القتال ، ویرسموا خطّه الحرب ، وأسالیب المواجهه . وکان لکلّ واحدٍ من هؤلاء مواصفاته الخاصّه ؛ فطلحه والزبیر کانا لاهثَین وراء السلطه ، وفی أنفسهما هوی الرئاسه والخلافه ، ومروان رجل ماکر ، مریب ، بعید عن الدین ، وعبد اللّه بن عامر شخص موتور فَقَدَ سلطته بعد أن ملأ جیوبه بدنانیر بیت المال ودراهمه ، وهکذا کان یعلی بن منیه ؛ فامتزج حبّ السلطه ، ونزعه الترف ، وبلبله الهوَس بفتنه عمیاء تمخّضت عنها معرکه الجمل . واختارت هذه الشرذمه البصره بعد مداولات کثیره ، ذلک أنّهم من جهه لم یثقوا بمعاویه ؛ فیذهبوا إلی الشام ، ومن جهه اخری إنّهم کانوا یبتغون مدینه هی فی الوقت نفسه قاعده عسکریه ولم تکن مدینه غیر الکوفه والبصره لها هذه الخصوصیّه ، فاختاروا البصره لمیل أهل الکوفه للإمام علیّ علیه السلام ، ومیل أهل البصره إلی عثمان ، مضافا إلی نفوذ ابن عامر فی البصره لأنّه کان حاکما علیها ، وهذا ما یساعدهم فی استقطاب الناس والحصول علی معلومات ضروریّه تخدم موقف الحرب .

.


ص: 573



3 / 6 برنامه ریزی ناکثین برای پیکار

3 / 6برنامه ریزی ناکثین برای پیکاراساسِ شورای ناکثین ، جای درنگ دارد. آنان جهت برنامه ریزی برای رویارویی با امیر مؤمنان در مکّه اجتماع کردند . طلحه، زبیر ، عایشه ، مروان بن حکم ، یعلی بن منیه ، عبد اللّه بن عامر ، عبد اللّه بن زبیر و افرادی از این دست ، نشستند تا محلّ جنگ را معیّن سازند و نقشه جنگ و راه های رویایی را طرّاحی کنند. هریک از اینها ویژگی های خود را داشتند. طلحه و زبیر ، شیفته قدرت بودند و در سر ، هوای ریاست و خلافت داشتند . مروان ، مردی فریبکار ، وسوسه گر و به دور از دیانت بود. عبد اللّه بن عامر ، حاکمی برکنار شده بود که جیب هایش را از دینار و درهم بیت المال ، پُر کرده بود و همین طور ، یعلی بن منیه. بدین ترتیب ، قدرت طلبی ، رفاه جویی و هوا و هوس ها با فتنه ای کورْ به هم آمیختند و از دل آنها ، «پیکار جمل» بیرون آمد. این گروه ، پس از بررسی های فراوان ، بصره را برگزیدند ؛ زیرا از یک سو به معاویه اطمینان نداشتند تا به سوی شام روند و از سوی دیگر ، به دنبال مکانی بودند که هم زمان ، پایگاه نظامی نیز باشد و هیچ شهری جز کوفه و بصره ، این ویژگی را نداشت. آنان به جهت تمایل کوفیان به امام علی علیه السلام و تمایل بصریان به عثمان ، بصره را برگزیدند ؛ افزون بر آن که ابن عامر ، در بصره نفوذ داشت ؛ زیرا وی زمانی حاکم آن دیار بود و این ، همان چیزی بود که آنان را برای گِردآوردن مردم و دستیابی به آگاهی های لازمی که در جنگ مفید می افتاد ، کمک می کرد.

.


ص: 574

7781.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإمامه والسیاسه :قالَ الزُّبَیرُ : الشّامُ بِهَا الرِّجالُ وَالأَموالُ ، وعَلَیها مُعاوِیَهُ ، وهُوَ ابنُ عَمِّ الرَّجُلِ ، ومَتی نَجتَمِع یُوَلِّنا عَلَیهِ .

وقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عامِرٍ : البَصرَهُ ؛ فَإِن غَلَبتُم عَلِیّا فَلَکُمُ الشّامُ ، وإِن غَلَبَکُم عَلِیٌّ کانَ مُعاوِیَهُ لَکُم جُنَّهً ، وهذِهِ کُتُبُ أهلِ البَصرَهِ إلَیَّ .

فَقالَ یَعلَی بنُ مُنیَهَ (1) وکانَ داهِیا : أیُّهَا الشَّیخانِ ! قَدِّرا قَبلَ أن تَرحَلا أنَّ مُعاوِیَهَ قَد سَبَقَکُم إلَی الشّامِ وفیهَا الجَماعَهُ ، وأنتُم تَقدَمونَ عَلَیهِ غَدا فی فُرقَهٍ ، وهُوَ ابنُ عَمِّ عُثمانَ دونَکُم ؛ أ رَأَیتُم إن دَفَعَکُم عَنِ الشّامِ ، أو قالَ : أجعَلُها شوری ، ما أنتُم صانِعونَ ؟ أ تُقاتِلونَهُ أم تَجعَلونَها شوری فَتَخرُجا مِنها ؟ وأَقبَحُ مِن ذلِکَ أن تأتِیا رَجُلاً فی یَدَیهِ أمرٌ قَد سَبَقَکُما إلَیهِ ، وتُریدا أن تُخرِجاهُ مِنهُ!

فَقالَ القَومُ : فَإِلی أینَ ؟

قالَ : إلَی البَصرَهِ . (2) .

1- .فی المصدر : «منبه» وهو تصحیف ، والصحیح ما أثبتناه .
2- .الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 79 وراجع تاریخ الطبری : ج 4 ص 450 والکامل فی التاریخ : ج 2 ص 314 والبدایه والنهایه : ج 7 ص 231 .

ص: 575

7782.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإمامه والسیاسه:زبیر گفت: شام ، [ جهت جنگ ، مناسب تر است ؛ زیرا ]مردان جنگی و ثروت بسیار دارد و معاویه بر آن حکومت می کند که پسرعموی عثمان است و هرگاه اجتماع کنیم، ما را بر او (علی علیه السلام ) مسلّط می گردانَد.

عبد اللّه بن عامر گفت: بصره [ مناسب تر است] . اگر بر علی پیروز گشتید ، شام هم از آنِ شماست و اگر علی بر شما پیروز گشت ، معاویه سپر شماست، و این هم نامه های بصریان است که برای من فرستاده اند.

یعلی بن منیه که فردی زیرک بود گفت: ای دو بزرگوار! پیش از عزیمت ، کار را بسنجید. معاویه پیش از شما در شام بوده است و در آن جا اجتماع و اتّحاد است و شما فردا با پراکندگی بدان جا می روید. او عموزاده عثمان است و شما چنین نسبتی [ با عثمان ]ندارید . اگر شما را از شام بیرون رانَد یا بگوید: «کار را به شورا می گذارم» ، شما چه می کنید؟ آیا با او پیکار می کنید یا کار خلافت را به شورا وا می گذارید و از شامْ بیرون می روید؟ زشت تر آن که شما سراغ مردی می روید که از پیش ، حکومت در دستش بوده و شما می خواهید او را از آن منصبْ بیرون سازید.

گفتند: پس کجا برویم؟

گفت: به سوی بصره. .


ص: 576

7783.امام صادق علیه السلام :الفتوح :شاوَروا فِی المَسیرِ فَقالَ الزُّبَیرُ : عَلَیکُم بِالشّامِ ! فیهَا الرِّجالُ والأَموالُ ، وبِها مُعاوِیَهُ ؛ وهُوَ عَدُوٌّ لِعَلِیٍّ .

فَقالَ الوَلیدُ بنُ عُقبَهَ : لا وَاللّهِ ما فی أیدیکُم مِنَ الشّامِ قَلیلٌ ولا کَثیرٌ ! وذلِکَ أنَّ عُثمانَ بنَ عَفّانٍ قَد کانَ استَعانَ بِمُعاوِیَهَ لِیَنصُرَهُ وقَد حوصِرَ ، فَلَم یَفعَل وتَرَبَّصَ حَتّی قُتِلَ ، لِذلِکَ یَتَخَلَّصُ لَهُ الشّامُ ، أفَتَطمَعُ أن یُسَلِّمَها (1) إلَیکُم ؟ مَهلاً عَن ذِکرِ الشّامِ وعَلَیکُم بِغَیرِها . (2)7784.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری :ثُمَّ ظَهَرا یَعنی طَلحَهَ وَالزُّبَیرَ إلی مَکَّهَ بَعدَ قَتلِ عُثمانَ بِأَربَعَهِ أشهُرٍ وَابنُ عامِرٍ بِها یَجُرُّ الدُّنیا ، وقَدِمَ یَعلَی بنُ اُمَیَّهَ مَعَهُ بِمالٍ کَثیرٍ ، وزِیادَهٍ عَلی أربَعِمِئَهِ بَعیرٍ ، فَاجتَمَعوا فی بَیتِ عائِشَهَ ، فَأَرادُوا الرَّأیَ ، فَقالوا : نَسیرُ إلی عَلِیٍّ فَنُقاتِلُهُ .

فَقالَ بَعضُهُم : لَیسَ لَکُم طاقَهٌ بِأَهلِ المَدینَهِ ، ولکِنّا نَسیرُ حَتّی نَدخُلَ البَصرَهَ وَالکوفَهَ ، ولِطَلحَهَ بِالکوفَهِ شیعَهٌ وهَویً ، ولِلزُّبَیرِ بِالبَصرَهِ هَویً ومَعونَهٌ .

فَاجتَمَعَ رَأیُهُم عَلی أن یَسیروا إلَی البَصرَهِ وإلَی الکوفَهِ . فَأَعطاهُم عَبدُ اللّهِ بنُ عامِرٍ مالاً کَثیرا وإِبِلاً ، فَخَرَجوا فی سَبعِمِئَهِ رَجُلٍ مِن أهلِ المَدینَهِ ومَکَّهَ ، ولَحِقَهُمُ النّاسُ حَتّی کانوا ثَلاثَهَ آلافِ رَجُلٍ . (3) .

1- .فی المصدر : «أسلمها» ، والصحیح ما أثبتناه کما یقتضیه السیاق .
2- .الفتوح : ج 2 ص 453 .
3- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 452 ، الأساب الأشراف : ج 3 ص 21 نحوه وزاد فیه «قالوا : فنسیر إلی الشام فیه الرجال والأموال وأهل الشام شیعه لعثمان ، فنطلب بدمه ونجد علی ذلک أعوانا وأنصارا ومشایعین . فقال قائل منهم : هناک معاویه وهو والی الشام والمطاع به ، ولن تنالوا ما تریدون ، وهو أولی منکم بما تحاولون لأنّه ابن عمّ الرجل» بعد «بأهل المدینه» .

ص: 577

7785.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :الفتوح:درباره محل جنگ ، مشورت کردند. زبیر گفت: بر شماست که به شام بروید ؛ زیرا در آن ، مردان جنگی و ثروت است و در آن ، معاویه حکومت می کند که دشمن علی است.

ولید بن عقبه گفت: نه، به خدا سوگند! از شام ، چیزی در دست شما نیست ، نه اندک و نه بسیار ؛ چرا که عثمان بن عفّان ، به هنگام محاصره شدنش از معاویه کمک خواست تا او را یاری رساند ؛ ولی معاویه کمک نکرد و منتظر ماند تا عثمان کشته شد. از این رو ، شام کاملاً در اختیار او قرار گرفت . آیا چشم امید دارید که آن را به شما تقدیم کند؟ از شام درگذرید و به جای دیگر بیندیشید.7786.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری:طلحه و زبیر ، چهارماه پس از کشته شدن عثمان به مکّه رفتند و ابن عامر ، در مکّه حضور داشت و در جستجوی مال دنیا بود . یعلی بن منیه نیز با ثروت بسیار که بیش از چهارصد شتر بود، وارد مکّه شد. ایشان در خانه عایشه گِرد آمدند و به رایزنی نشستند و گفتند : به سوی علی می رویم و با وی پیکار می کنیم.

یکی از آنان گفت : شما را یارای برخورد با اهل مدینه نیست ؛ ولی به سوی بصره و کوفه حرکت می کنیم. طلحه در کوفه ، دوستان و هوادارانی دارد و زبیر نیز در بصره ، دارای طرفداران و یاورانی است.

رأیشان بر آن قرار گرفت که به سوی بصره و کوفه بروند. آن گاه ، عبد اللّه بن عامر ، ثروت فراوان و شترانی در اختیار آنان نهاد. آنها با هفتصد مرد جنگی از اهل مدینه و مکّه ، حرکت کردند و مردمان دیگر نیز به آنان پیوستند تا این که شمارشان به سه هزار نفر رسید. (1) .

1- .در أنساب الأشراف ، این افزونی آمده است : گفتند: به سوی شام حرکت می کنیم که در آن ، مردان و ثروت هاست و شامیان ، پیرو عثمان اند. خونخواهی عثمان می کنیم و در این راه ، اعوان و انصار و همراهانی می یابیم . یکی از آنان گفت : در آن جا معاویه است که حکمران شام است و در آن جا مُطاع است و به خواسته هایتان نمی رسید و او بر این کار ، از مردم مدینه سزاوارتر است؛ زیرا پسر عموی عثمان است .

ص: 578

3 / 7تَحذیرُ اُمِّ سَلَمَهَ عائِشَهَ عَنِ الخُروجِ7786.امام باقر علیه السلام :الجمل :بَلَغَ اُمَّ سَلَمَهَ اجتِماعُ القَومِ وما خاضوا فیهِ ، فَبَکَت حَتَّی اخضَلَّ خِمارُها ، ثُمَّ دَعَت بِثِیابِها ، فَلَبِسَتها وتَخَفَّرَت ومَشَت إلی عائِشَهَ لِتَعِظَها وتَصُدَّها عَن رأیِها فی مُظاهَرَهِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام بِالخِلافِ ، وتَقعُدَ بِها عَنِ الخُروجِ مَعَ القَومِ .

فَلَمّا دَخَلَت عَلَیها قالَت : إنَّکِ سُدَّهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَینَ اُمَّتِهِ ، وحِجابُکِ مَضروبٌ عَلی حُرمَتِهِ ، وقَد جَمَعَ القُرآنُ ذَیلَکِ ؛ فَلا تَندَحیهِ ، ومَکَّنَکِ خُفرَتَکِ ؛ فَلا تُضحیها ، اللّهَ اللّهَ مِن وَراءِ هذِهِ الآیَهِ !

قَد عَلِمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مَکانَکِ ؛ فَلَو أرادَ أن یَعهَدَ إلَیکِ لَفَعَلَ ، بَل نَهاکِ عَن الفَرطَهِ فِی البِلادِ .

إنَّ عَمودَ الدّینِ لا یُقامُ بِالنِّساءِ إن مالَ ، ولا یُرأَبُ بِهِنَّ إن صُدِعَ ، حُمادَیاتُ النِّساءِ : غَضُّ الأَطرافِ ، وخَفُّ الأعطافِ ، وقَصرُ الوَهازَهِ ، وضَمُّ الذُّیولِ .

ما کُنتِ قائِلَهً لَو أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عارَضَکِ بِبَعضِ الفَلَواتِ ، ناصَّهً قَلوصا مِن مَنهَلٍ إلی آخَرَ ! قَد هَتَکتِ صَداقَتَهُ ، وتَرَکتِ حُرمَتَهُ وعُهدَتَهُ ؟! إنَّ بِعَینِ اللّهِ مَهواکِ ، وعَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ترِدینَ .

وَاللّهِ لَو سِرتُ مَسیرَکِ هذا ثُمَّ قیلَ لی : اُدخُلِی الفِردَوسَ ، لَاستَحیَیتُ أن ألقی مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله هاتِکَهً حِجابا قَد سَتَرَهُ عَلَیَّ . اِجعَلی حِصنَکِ بَیتَکِ ، وقاعَهَ البَیتِ قَبرَکِ ، حَتّی تَلقَینَهُ ، وأَنتِ عَلی ذلِکَ أطوَعُ ما تَکونینَ للّهِِ ما لَزِمتیهِ ، (1) وأَنصَرُ ما تَکونینَ لِلدِّینِ ما جَلَستِ عَنهُ .

فَقالَت لَها عائِشَهُ : ما أعرَفَنی بِوَعظِکِ ، وأَقبَلَنی لِنُصحِکِ ! ولَنِعمَ المَسیرُ مَسیرٌ فَزِعتُ إلَیهِ ، وأَنَا بَینَ سائِرَهٍ أو مُتَأَخِّرَهٍ ، فَإِن أقعُد فَعَن غَیرِ حَرَجٍ ، وإن أسِر فَإلی ما لابُدَّ مِنَ الِازدِیادِ مِنهُ . 2(2) .

1- .فی المصدر: «لزمته» بدل «ما لزمتیه»، والصواب ما أثبتناه کما فی الاحتجاج.
2- .الجمل : ص 236 ، الاحتجاج : ج 1 ص 391 ح 82 عن الإمام الصادق علیه السلام ، معانی الأخبار : ص 375 ح 1 عن أبی الأخنس الأرحبی ؛ الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 76 ، العقد الفرید : ج 3 ص 316 ، شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 219 وفی الأربعه الأخیره «أنّها کتبت بهذا إلی عائشه» و ص 220 وکلّها نحوه وراجع الاختصاص : ص 116 وتاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 180 .

ص: 579



3 / 7 پرهیزاندن امّ سلمه ، عایشه را از حرکت

3 / 7پرهیزاندن امّ سلمه ، عایشه را از حرکت7788.امام صادق علیه السلام :الجمل:خبر گِردآمدن مردمان و اهدافشان ، به اُمّ سلمه رسید. چنان گریست که چارقدش پُر از اشک شد. آن گاه ، لباس هایش را خواست . آنها را بر تن کرد و خود را به شدّت پوشاند و به سوی عایشه روانه شد تا او را اندرز دهد و او را از تصمیمش در مخالفت با امیرمؤمنان باز دارد و از همراهی اش با جمعیت ، منصرف سازد.

[ اُمّ سلمه] وقتی بر عایشه وارد شد ، گفت: به راستی که تو دری میان پیامبر خدا و امّت اویی و حجاب تو بر پایه حُرمت او زده شده است و قرآن کریم ، دامان تو را جمع کرده است . (1) پس پرده دری مکن . این جایگاه امن را نیز خدا به تو داد . پس آن را از میان مَبَر. خدا را ، خدا را در مورد پیامد این آیه 2 [ در نظر بگیر ]!

پیامبر خدا ، موقعیت تو را می دانست . اگر می خواست به تو سفارش کند، می کرد ؛ بلکه تو را از گشت و گذار در شهرها باز داشت. ستون دین ، اگر کج شود و شکافی بردارد، به دست زنان ، استوار نمی شود و ترمیم نمی گردد. نهایت کوشش زنان [ در حریم دین ] ، چشم برگرفتن از نامحرم و دامن برچیدن از کبر و نخوت و کوتاه گام برداشتن و جمع کردن دامان خویش است.

اگر [ پیامبر خدا ] تو را در صحراها و سوار بر شتران جوان ببیند که از آبشخوری به آبشخور دیگر می روی ، چه پاسخ خواهی داد؟ تو صداقت او را دریدی و حرمت و عهدش را وا نهادی. به راستی که کارهایت در محضر خداست و بر پیامبر خدا وارد خواهی شد.

به خدا سوگند ، اگر من این کار تو را انجام دهم و به من گفته شود : «وارد بهشت شو» ، شرم می کنم که محمّد صلی الله علیه و آله را ملاقات کنم ؛ چون حجابی که بر من انداخته بود ، دریده ام. خانه ات را حصار خویش کن و کُنج خانه ات را گور خود بدان تا پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدار کنی که تو بدین روش ، با آنچه بدان پایبند بوده ای ، خداوند را بیشتر اطاعت کرده ای ، و با آنچه دست از آن نگه داشته ای ، دین را بیشتر یاری رسانده ای.

عایشه به اُمّ سلمه گفت: پند و اندرز تو را نمی فهمم و خیرخواهی ات را نمی پذیرم . راهی که برگزیده ام، راه خوبی است. من بر سرِ دو راهی «حرکت» و «برجای نشستن» مانده ام . اگر بنشینم ، از روی نیاز و ناچاری نیست ، و اگر به راه افتم ، به سوی چیزی رفته ام که چاره ای از ادامه دادن آن نیست.

.

1- .. اشاره است به آیات 30 34 از سوره احزاب که خداوند در آنها توصیه هایی به زنان پیامبر صلی الله علیه و آله دارد و از جمله ، به آنان فرمان می دهد که : «در خانه های خود بمانید» . (م)

ص: 580

3 / 8رَسائِلُ عائِشَهَ إلی وُجوهِ البِلادِ7790.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :تاریخ الطبری :کَتَبَت عائِشَهُ إلی رِجالٍ مِن أهلِ البَصرَهِ ، وکَتَبَت إلَی الأَحنَفِ بنِ قَیسٍ ، وصَبرَهَ بنِ شَیمانَ ، وأَمثالِهِم مِنَ الوُجوهِ ، ومَضَت حَتّی إذا کانَت بِالحُفَیرِ (1) انتَظَرَتِ الجَوابَ بِالخَبَرِ . (2)7791.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام ( فی قولِهِ تعالی : {Q} «إنّما الصَّدَقاتُ للفُقَ ) الکامل فی التاریخ :کَتَبَت عائِشَهُ إلی أهلِ الکوفَهِ بِما کانَ مِنهُم ، وتَأمُرُهُم أن یُثَبِّطُوا النّاسَ عَن عَلِیٍّ ، وتَحُثُّهُم عَلی طَلَبِ قَتَلَهِ عُثمانَ ، وکَتَبَت إلی أهلِ الیَمامَهِ وإِلی أهلِ المَدینَهِ بِما کانَ مِنهُم أیضا . (3) .

1- .الحُفَیْر : ماء لباهله ، بینه وبین البصره أربعه أمیال من جهه مکّه (راجع معجم البلدان : ج 2 ص 277) .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 461 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 316 وراجع البدایه والنهایه : ج 7 ص 232 .
3- .الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 322 وراجع تاریخ الطبری : ج 4 ص 472 وفیه نصّ الکتاب ، والبدایه والنهایه : ج 7 ص 234 .

ص: 581



3 / 8 نامه های عایشه به سران شهرها

3 / 8نامه های عایشه به سران شهرها7791.امام صادق علیه السلام ( درباره آیه «جز این نیست که صدقات برای فقیران اس ) تاریخ الطبری:عایشه برای افراد سرشناس بصره نامه نگاشت و نیز برای احنف بن قیس، صبره بن شیمان وسرشناسانی همانند آنان ، نامه نوشت . آن گاه از مکّه بیرون رفت تا به چاهی در منطقه باهله (در چهار میلی بصره) رسید و منتظر جواب ماند.7792.الکافی ( به نقل از مفضّل ) الکامل فی التاریخ:عایشه برای کوفیان نامه ای نوشت و افتخاراتشان را برشمرد و به آنان فرمان داد که مردم را از علی علیه السلام دور سازند و آنان را به جستجوی قاتلان عثمان برانگیخت ، و برای مردم یمامه و مدینه نیز نامه هایی در باب افتخاراتشان نوشت.

.


ص: 582

7793.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :تاریخ الطبری عن مجالد بن سعید :لَمّا قَدِمَت عائِشَهُ البَصرَهَ کَتَبَت إلی زَیدِ بنِ صوحانَ : مِن عائِشَهَ بِنتِ أبی بَکرٍ اُمِّ المُؤمِنینَ حَبیبَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلَی ابنِها الخالِصِ زَیدِ بنِ صوحانَ ، أمّا بَعدُ : فَإِذا أتاکَ کِتابی هذا فَاقدَم ، فَانصُرنا عَلی أمِرنا هذا ؛ فَإِن لَم تَفعَل فَخَذِّلِ النّاسَ عَن عَلِیٍّ .

فَکَتَبَ إلَیها : مِن زَیدِ بنِ صوحانَ إلی عائِشَهَ بِنتِ أبی بَکرٍ الصِدّیقِ حَبیبَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، أمّا بَعدُ : فَأَنَا ابنُکِ الخالِصُ إنِ اعتَزَلتِ هذَا الأَمرَ ، ورَجَعتِ إلی بَیتِکِ ، وإِلّا فَأَنَا أوَّلُ مَن نابَذَکِ .

قالَ زَیدُ بنُ صوحانَ : رَحِمَ اللّهُ اُمَّ المُؤمِنینَ ! اُمِرَت أن تَلزَمَ بَیتَها ، واُمِرنا أن نُقاتِلَ ، فَتَرَکَت ما اُمِرَت بِهِ وأَمَرَتنا بِهِ ، وصَنَعَت ما اُمِرنا بِهِ ونَهَتنا عَنهُ ! (1)3 / 9تَأَهُّبُ عائِشَهَ لِلخرُوجِ7796.عنه علیه السلام :الجمل :لَمّا رَأَت عائِشَهُ اجتِماعَ مَنِ اجتَمَعَ إلَیها بِمَکَّهَ عَلی مُخالَفَهِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، والمُبایَنَهِ لَهُ وَالطّاعَهِ لَها فی حَربِهِ تَأَهَّبَت لِلخُروجِ .

وکانَت فی کُلِّ یَومٍ تُقیمُ مُنادِیَها یُنادی بِالتَّأَهُّبِ لِلمَسیرِ ، وکانَ المُنادی یُنادی ویَقولُ : مَن کانَ یُریدُ المَسیرَ فَلیَسِر ؛ فَإِنَّ اُمَّ المُؤمِنینَ سائِرَهٌ إلَی البَصرَهِ تَطلُبُ بِدَمِ عُثمانَ بنِ عَفّانَ المَظلومِ . (2) .

1- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 476 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 319 ، العقد الفرید : ج 3 ص 317 ، شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 226 عن الحسن البصری ؛ رجال الکشّی : ج 1 ص 284 الرقم 120 ، الجمل : ص 431 والأربعه الأخیره نحوه وراجع البدایه والنهایه : ج 7 ص 234 .
2- .الجمل : ص 233 وراجع شرح الأخبار : ج 1 ص 401 ح 351 .

ص: 583



3 / 9 آمادگی عایشه برای قیام

7797.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از مُجالد بن سعید : وقتی عایشه وارد بصره شد ، نامه ای بدین مضمون به زید بن صَوحان نوشت:

از امّ المؤمنین عایشه دختر ابو بکر ، محبوبه پیامبر خدا ، به فرزند بااخلاصش زید بن صوحان. امّا بعد ؛ هرگاه این نامه ام به دستت رسید ، به سوی ما حرکت کن و ما را در این کار ، یاری رسان و اگر چنین نکردی ، پس [ حدّاقل ]مردم را از یاری رساندن به علی ، بازدار .

زید در جواب او نوشت:

از زید بن صوحان ، به عایشه دختر ابو بکرِ صدّیق، محبوبه پیامبر خدا . امّا بعد ؛ من فرزند با اخلاص توام ، اگر از این کار ، کناره گیری نمایی و به خانه ات برگردی ؛ وگرنه نخستین کسی خواهم بود که تو را طرد می کنم.

زید بن صوحان گفت: خدایْ اُمّ المؤمنین را رحمت کند که دستور یافت در خانه اش بنشیند و ما مأمور پیکار شدیم ؛ ولی او دستوری را که به او داده شده بود ، کنار نهاد و ما را نیز بدان فرمان داد ، و آنچه را ما بدان مأمور شده بودیم ، او انجام داد و ما را از انجام دادن آن باز داشت.ر . ک : ج 5 ص 74 (قیس بن سعد و زید بن صوحان) .

3 / 9آمادگی عایشه برای قیام7793.امام علی علیه السلام :الجمل:چون عایشه اجتماع کسانی را که در مخالفت با امیرمؤمنان و جدا شدن از او در مکّه گرد آمده بودند ، دید و پیرویشان را از خویش در جنگ با ایشان مشاهده کرد ، برای پیکارْ مهیّا گشت و هر روز ، جارچی او برای آمادگی حرکت ، جار می زد و چنین می گفت: آن که قصد حرکت دارد ، حرکت کند که اُمّ المؤمنین به سوی بصره در حرکت است و برای عثمان بن عفّان مظلوم ، خونخواهی می کند.

.


ص: 584

7794.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری عن محمّد وطلحه :نادَی المُنادی : إنَّ اُمَّ المُؤمِنینَ وطَلحَهَ وَالزُّبَیرَ شاخِصونَ إلَی البَصرَهِ ، فَمَن کانَ یُریدُ إعزازَ الإِسلامِ ، وقِتالَ المُحِلّینَ ، وَالطَّلَبَ بِثَأرِ عُثمانَ، ولَم یَکُن (1) عِندَهُ مَرکَبٌ ، ولَم یَکُن لَهُ جَهازٌ ؛ فَهذا جَهازٌ ، وهذِهِ نَفَقَهٌ . (2)3 / 10اِستِرجاعُ عائِشَهَ لَمّا سَمِعَت بِاسمِ جَمَلِها !7797.امام علی علیه السلام :شرح نهج البلاغه :لَمّا عَزَمَت عائِشَهُ عَلَی الخُروجِ إلَی البَصرَهِ طَلَبوا لَها بَعیرا أیِّدا (3) یَحمِلُ هَودَجَها ، فَجاءَهُم یَعلَی بنَ اُمَیَّهَ بِبَعیرِهِ المُسَمّی عَسکَرا ؛ وکانَ عَظیمَ الخَلقِ شَدیدا ، فَلَمّا رَأَتهُ أعجَبَها ، وأنشَأَ الجَمّالُ یُحَدِّثُها بِقُوَّتِهِ وشِدَّتِهِ ، ویَقولُ فی أثناءِ کَلامِهِ : عَسکَرٌ . فَلَمّا سَمِعَت هذِهِ اللَّفظَهَ استَرجَعَت وقالَت : رُدّوهُ لا حاجَهَ لی فیهِ ، وذَکَرَت حَیثُ سُئِلَت أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ذَکَرَ لَها هذَا الاِسمَ ، ونَهاها عَن رُکوبِهِ ، وأمَرَت أن یُطلَبَ لَها غَیرُهُ ، فَلَم یوجَد لَها ما یُشبِهُهُ ، فَغُیِّرَ لَها بِجِلالٍ (4) غَیرَ جِلالِهِ وقیلَ لَها : قَد أصَبنا لَکِ أعظَمَ مِنهُ خَلقا ، وأَشَدَّ قُوَّهً ، واُتِیَت بِهِ فَرَضِیَت . (5)3 / 11اِستِرجاعُ عائِشَهَ لَمّا وَصَلَت إلی ماءِ الحَوأَبِ !7800.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی :مَرَّ القَومُ فِی اللَّیلِ بِماءٍ یُقالُ لَهُ : ماءَ الحَوأَبِ ، (6) فَنَبَحَتهُم کِلابُهُ ، فَقالَت عائِشَهُ : ما هذَا الماءُ ؟ قالَ بَعضُهُم : ماءُ الحَوأَبِ .

قالَت : إنّا للّهِِ وإِنّا إلَیهِ راجِعونَ ! رُدّونی رُدّونی ! هذَا الماءُ الَّذی قالَ لی رَسولُ اللّهِ : «لا تَکونِی الَّتی تَنبَحُکِ کِلابُ الحَوأَبِ» .

فَأَتاهَا القَومُ بِأَربَعینَ رَجُلاً ، فَأَقسَموا بِاللّهِ أنَّهُ لَیسَ بِماءِ الحَوأَبِ!! (7) .

1- .فی المصدر: «ومن لم یکن» ، والصواب ما أثبتناه کما یقتضیه السیاق، وفی الکامل: «ولیس له مرکب...».
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 451 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 314 .
3- .أیِّد : أی قویّ (النهایه : ج 1 ص 84 «أید») .
4- .جِلال کلّ شیء : غطاؤه (لسان العرب : ج 11 ص 118 «جلل») .
5- .شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 224 ؛ بحار الأنوار : ج 32 ص 138 ح 112 .
6- .الحَوْأَب : موضع فی طریق البصره من جهه مکّه ، وقیل : موضع بئر نبحت کلابه علی عائشه عند مقبلها إلی البصره (معجم البلدان : ج 2 ص 314) .
7- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 181 .

ص: 585



3 / 10 استرجاع عایشه به هنگام شنیدن نام شترش

3 / 11 استرجاع عایشه به هنگام رسیدن به آبگاه حَوأب

7801.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از محمّد و طلحه : جارچی صدا زد : اُمّ المؤمنین و طلحه و زبیر ، به سوی بصره در حرکت اند . آن که قصد سربلند ساختن اسلام و پیکار با حلال کنندگان [ خون خلیفه ] و خونخواهی عثمان را دارد ، [ همراهشان شود] و هر آن کس که مَرکب و تجهیزات جنگی ندارد ، این تجهیزات و این هم زاد و توشه!3 / 10استرجاع عایشه به هنگام شنیدن نام شترش7804.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :شرح نهج البلاغه:هنگامی که عایشه تصمیم حرکت به سوی بصره گرفت ، برایش شتری نیرومند درخواست کردند تا کجاوه (هودج) او را حمل کند. یَعلَی بن اُمیّه ، شتر خود را که «عَسْکر» نام داشت ، آورد. شتر ، بسیار تنومند بود. عایشه چون آن را دید ، خوشش آمد و ساربان ، شروع کرد از نیرومندی و تیزرو بودن آن ، سخن گفتن و در لا به لای سخنش می گفت: عَسْکر.

عایشه چون این نام را شنید ، استرجاع کرد (آیه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیْهِ رَ جِعُونَ» بر زبان آورد) و گفت: آن را بازگردانید ؛ مرا بدان نیازی نیست .

وقتی سببش را از او پرسیدند، گفت: پیامبر خدا این نام را برایش ذکر کرده و او را از سوار شدن بر آن ، نهی کرده است .

دستور داد شتری دیگر برایش مهیّا گردد ؛ ولی شتری مانند آن ، یافت نشد . از این رو ، روکش شتر را عوض کردند و به وی گفته شد : شتری تنومندتر و نیرومندتر برایت آوردیم. آن را برایش آوردند و او بدان ، راضی شد.3 / 11استرجاع عایشه به هنگام رسیدن به آبگاه حَوأب7801.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی:جمعیّت، شبانگاه از کنار آبگاهی گذشتند که «آب حَوْأب» نامیده می شد. سگان منطقه به روی آنان پارس کردند. عایشه گفت : [ نام ]این آبگاه چیست؟

یکی از آنان گفت : آبگاه حَوْأب .

عایشه گفت : إنّا للّه وإنّا إلیه راجعون . مرا بازگردانید! مرا بازگردانید! این ، همان آبی است که پیامبر خدا به من فرمود: «تو آن کس مباش که سگ های حَوْأب به رویش پارس می کنند».

پس چهل مرد را نزد او آوردند و آنان به خدا سوگند خوردند که این آبگاه ، آبگاهِ حوأب نیست .

.


ص: 586

7802.امام علی علیه السلام :شرح نهج البلاغه عن ابن عبّاس وعامر الشعبی وحبیب بن عمیر :لَمّا خَرَجَت عائِشَهُ وطَلَحَهُ وَالزُّبَیرُ مِن مَکَّهَ إلَی البَصرَهِ ، طَرَقَت ماءَ الحَوأَبِ وهُوَ ماءٌ لِبَنی عامِرِ بنِ صَعصَعَهَ فَنَبَحَتهُمُ الکِلابُ ، فَنَفَرَت صِعابُ إ بِلِهِم .

فَقالَ قائِلٌ مِنهُم : لَعَنَ اللّهُ الحَوأَبَ ؛ فَما أکثَرَ کِلابَها ! فَلَمّا سَمِعَت عائِشَهُ ذِکرَ الحَوأَبِ ، قالَت : أ هذا ماءُ الحَوأَبِ ؟ قالوا : نَعَم ، فَقالَت : رُدّونی رُدّونی ، فَسَأَلوها ما شَأنُها ؟ ما بَدا لَها ؟

فَقالَت : إنّی سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : «کَأَنّی بِکِلابِ ماءٍ یُدعَی الحَوأَبَ ، قَد نَبَحَت بَعضَ نِسائی» ثُمَّ قالَ لی : «إیّاکِ یا حُمیراءُ أن تَکونیها !» .

فَقالَ لَهَا الزُّبَیرُ : مَهلاً یَرحَمُکِ اللّهُ ؛ فَإِنّا قَد جُزنا ماءَ الحَوأَبِ بِفَراسِخَ کَثیرَهٍ . فَقالَت : أ عِندَکَ مَن یَشهَدُ بِأَنَّ هذِهِ الکِلابَ النابِحَهَ لَیسَت عَلی ماءِ الحَوأَبِ ؟

فَلَفَّقَ لَهَا الزُّبَیرُ وطَلحَهُ خَمسینَ أعرابِیّا جَعَلا لَهُم جُعلاً ، فَحَلَفوا لَها ، وشَهِدوا أنَّ هذَا الماءَ لَیسَ بِماءِ الحَوأَبِ ، فَکانَت هذِهِ أوَّلُ شَهادَهِ زورٍ فِی الإِسلامِ !

فَسارَت عائِشَهُ لِوَجهِها . (1)7803.امام علی علیه السلام :الجمل عن العرنی دَلیلُ أصحابِ الجَمَلِ : سِرتُ مَعَهُم فَلا أمُرُّ عَلی وادٍ ولا ماءٍ إلّا سَأَلونی عَنهُ ، حَتّی طَرَقنا ماءَ الحَوأَبِ ، فَنَبَحَتنا کِلابُها ، قالوا : أیُّ ماءٍ هذا ؟ قُلتُ : ماءُ الحَوأَبِ .

قالَ : فَصَرَخَت عائِشَهُ بِأَعلی صَوتِها ، ثُمَّ ضَرَبَت عَضُدَ بَعیرِها فَأَناخَتهُ ، ثُمَّ قالَت : أنَا وَاللّهِ صاحِبَهُ کِلابِ الحَوأَبِ طُروقا ، رُدّونی ! تَقولُ ذلِکَ ثَلاثا ، فَأَناخَت وأَناخوا حَولَها وهُم عَلی ذلِکَ ، وهِیَ تَأبی ، حَتّی کانَتِ السّاعَهُ الَّتی أناخوا فیها مِنَ الغَدِ .

قالَ : فَجاءَهَا ابنُ الزُّبَیرِ فَقالَ : النَّجاءَ النَّجاءَ (2) ! ! فَقَد أدرَکَکُم وَاللّهِ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ ! قالَ : فَارتَحَلوا وشَتَمونی ، فَانصَرَفتُ . (3) .

1- .شرح نهج البلاغه : ج 9 ص 310 ، مروج الذهب : ج 2 ص 366 ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 82 ، الفتوح : ج 2 ص 457 کلّها نحوه وراجع المناقب للخوارزمی : ص181 ح 217 .
2- .أی أنجو بأنفسکم (النهایه : ج 5 ص 25) .
3- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 457 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 315 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 231 کلاهما نحوه .

ص: 587

7804.امام صادق علیه السلام :شرح نهج البلاغه به نقل از ابن عبّاس و عامر شعبی و حبیب بن عُمَیر : چون عایشه به همراه طلحه و زبیر از مکّه به بصره حرکت کرد و از راه آبگاه حَوأب همان آبی که از آنِ بنی عامر بن صعصعه است گذشتند ، سگان به روی آنان پارس کردند و شترهای چموش آنان ، رَم کردند.

یکی از آنان گفت: خداوند ، حَوأب را لعنت کند ؛ چه قدر سگانش بسیارند! وقتی عایشه نام حَوأب را شنید، گفت: آیا این آبگاه حَوأب است؟

گفتند: آری.

گفت: مرا بازگردانید! مرا بازگردانید!

از وی پرسیدند : مگر چه شده؟ چه حادثه ای پیش آمده است؟

گفت: من خود شنیدم که پیامبر خدا می فرمود: «گویا می بینم سگان آبگاهی که حَوأب نامیده می شود ، بر روی یکی از زنانم پارس می کنند».

سپس رو به من کرد و فرمود : «ای حُمَیرا ، مبادا که تو آن زن باشی!».

زبیر به وی گفت: آرام باش . خداوند ، تو را رحمت کند! ما از آبگاه حَوأب ، فرسنگ های بسیاری گذشته ایم.

عایشه گفت: آیا کسی هست که به گفته تو شهادت دهد که اینها سگانِ پارس کننده بر آبگاه حَوأب نیستند؟

زبیر و طلحه با کمک هم ، پنجاه بادیه نشین برای او گِرد آوردند و مبلغی را نیز برای آنها مقرّر داشتند و آنان برای عایشه سوگند یاد کردند و شهادت دادند که این آب در منطقه حَوأب نیست ، و این ، نخستین شهادت دادن دروغ در اسلام بود.

سپس عایشه به راه خود ادامه داد.7805.امام صادق علیه السلام :الجمل به نقل از عرنی ، که راهنمای جملیان بود : به همراه آنان حرکت کردم . از هیچ وادی و آبگاهی نگذشتم ، جز آن که نامش را از من می پرسیدند تا این که به آبگاه حَوأب رسیدیم. سگان آن به روی ما پارس کردند. جملیان پرسیدند: این چه آبگاهی است؟

گفتم: آبگاه حَوأب.

عایشه با صدایی بلند ، فریاد کرد و بر پهلوی شترش زد و او را خواباند و گفت: به خدا سوگند ، من همان «گذر کننده بر سگان حَوأب» هستم . مرا بازگردانید!

این را سه مرتبه گفت و سپس شترش را خوابانید و آنها نیز شترانشان را گِرد شتر عایشه خواباندند. آنان بر نظر خود ، اصرار می ورزیدند و عایشه نظرشان را نمی پذیرفت و تا روز بعد در همین وقت برجای ماندند.

ابن زبیر ، نزد عایشه آمد و گفت: خودتان را نجات دهید! خودتان را نجات دهید! به خدا سوگند ، علی بن ابی طالب به شما نزدیک شده است.

آنان حرکت کردند و مرا دشنام دادند. من هم بازگشتم. .


ص: 588

7806.امام صادق علیه السلام :رسول اللّه صلی الله علیه و آله لِنِسائِهِ : لَیتَ شِعری، أیَّتُکُنَّ صاحِبَهُ الجَمَلِ الأَدَببِ ، (1) الَّتی تَنبَحُها کِلابُ الحَوأَبِ ، فَیُقتَلُ عَن یَمینِها وعَن یَسارِها قَتلی کَثیرَهٌ ، ثُمَّ تَنجو بَعدَما کادَت ؟ ! (2)7807.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین عن اُمّ سلمه :ذَکَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله خُروجَ بَعضِ اُمَّهاتِ المُؤمِنینَ ، فَضَحِکَت عائِشَهُ ، فَقالَ : اُنظُری یا حُمَیراءُ أن لا تَکونی أنتِ !

ثُمَّ التَفَتَ إلی عَلِیٍّ فَقالَ : إن وَلیتَ مِن أمرِها شَیئا فَارفُق بِها . (3) .

1- .أراد الأدبّ ، فأظهر الإدغام لأجل الحَوْأب . والأدب : الکثیر وبَرِ الوجه (النهایه : ج 2 ص 96) .
2- .معانی الأخبار: ص 305 ح 1 ، الجمل: ص 432 ، شرح الأخبار : ج1 ص338 ح304 ، المناقب لابن شهر آشوب: ج 3 ص 149، تنبیه الخواطر : ج 1 ص 22 ولیس فیه «فیُقتل عن یمینها . . .» ؛ مجمع الزوائد : ج 7 ص 474 ح 12026 ، شرح نهج البلاغه : ج 9 ص 311 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 3 ص 490 ، الاستیعاب : ج 4 ص 439 الرقم 3463 کلاهما نحوه ، البدایه والنهایه : ج 6 ص 212 وراجع مسند ابن حنبل : ج 9 ص 310 ح 24308 والمستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 130 ح 6413 وصحیح ابن حبّان : ج 15 ص 126 ح 6732 والمصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 708 ح 15 والمصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 365 ح 20753 ومسند أبی یعلی : ج 4 ص 423 ح 4848 وفتح الباری : ج 13 ص 55 وفیه «سنده علی شرط الصحیح» .
3- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 129 ح 4610 ، دلائل النبوّه للبیهقی : ج 6 ص 411 ، البدایه والنهایه : ج 6 ص 212 ، المحاسن والمساوئ : ص 49 ، المناقب للخوارزمی : ص 176 ح 213 ؛ الجمل : ص 431 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 148 والأربعه الأخیره عن سالم بن أبی الجعد ، شرح الأخبار : ج 1 ص 338 ح 305 نحوه .

ص: 589

7808.عنه علیه السلام :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به زنانش : کاش می دانستم کدام یک از شما همراه شترِ پرکُرکْ صورت هستید که سگان حوأب بر روی او پارس می کنند و در چپ و راست او ، بسیاری کشته می شوند و پس از آنچه نزدیک شده بود ، نجات می یابد.7809.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین به نقل از اُمّ سَلَمه : پیامبر صلی الله علیه و آله از قیام یکی از همسران خود ، یاد کرد. عایشه خندید. سپس [ پیامبر خدا ]فرمود: «مواظب باش ای حُمیرا که تو آن فرد نباشی!».

آن گاه به علی علیه السلام رو کرد و فرمود: «اگر تو عهده دار کار او شدی ، با وی مدارا کن». .


ص: 590

تَعلیقٌ :قال ناصر الدین الألبانی (1) فی کتاب سلسله الأحادیث الصحیحه بعد ذکر حدیث کلاب الحوأب : إنّ الحدیث صحیح الإسناد ، ولا إشکال فی متنه ... فإنّ غایه ما فیه أنّ عائشه لمّا علمت بالحوأب کان علیها أن ترجع ، والحدیث یدلّ أنّها لم ترجع ! وهذا ممّا لا یلیق أن یُنسب لاُمّ المؤمنین . وجوابنا علی ذلک : أنّه لیس کلّ ما یقع من الکُمّل یکون لائقا بهم ؛ إذ لا عصمه إلّا للّه وحده . والسنّی لاینبغی له أن یغالی فیمن یحترمه حتی یرفعه إلی مصافّ الأئمّه الشیعه المعصومین ! ولا نشکّ أنّ خروج اُمّ المؤمنین کان خطأً من أصله ، ولذلک همّت بالرجوع حین علمت بتحقّق نبوءه النبیّ صلی الله علیه و آله عند الحوأب ، ولکنّ الزبیر أقنعها بترک الرجوع بقوله : عسی اللّه أن یُصلح بکِ بین الناس . ولا نشکّ أنّه کان مخطئا فی ذلک أیضا . والعقل یقطع بأنّه لا مناص من القول بتخطئه إحدی الطائفتین المتقاتلتین اللتین وقع فیهما مئات القتلی ، ولا شکّ أنّ عائشه هی المخطئه لأسباب کثیره وأدلّه واضحه ، ومنها : ندمها علی خروجها ، وذلک هو اللائق بفضلها وکمالها ، وذلک ممّا یدلّ علی أنّ خطأها من الخطأ المغفور ، بل المأجور ! ! (2) أقول : إنّنا نقلنا هذا الکلام للاستدلال علی اتّفاق الشیعه والسنّه علی خطأ عائشه فی إشعال معرکه الجمل ، بحیث إنّ شخصا مثل الألبانی قبل بهذا الأمر وسلّم به ! ولا یخفی ما فی تبریراتِهِ لهذا الخطأ من قبل عائشه .

.

1- .الشیخ ناصر الدین الألبانی المالکی ، من أشدِّ المحدّثین السلفیّین تعصّبا ، وهو مشهور بتوجیه أفعال الصحابه والطعن علی الشیعه ، بحیث یمکن القول بأنّ قبوله لحدیث کهذا دال علی اتّفاق جمیع المسلمین .
2- .سلسله الأحادیث الصحیحه : ج 1 ص 775 .

ص: 591



یادداشت

یادداشتناصر الدین آلبانی (م 1417ق) (1) در کتاب سلسله الأحادیث الصحیحه، پس از گزارش حدیث «سگان حوأب» ، نوشته است: به راستی که این حدیث ، دارای سند درست است و در متن آن ، ایرادی نیست. نهایت اشکالی که در آن به چشم می خورد ، این است که عایشه ، آن گاه که دانست در منطقه حوأب است ، می بایست باز می گشت و این حدیث ، دلالت دارد بر این که او بازنگشت ؛ ولی این امر در شأن اُمّ المؤمنین نیست که به وی نسبت داده شود. امّا پاسخ ما : چنین نیست که هر آنچه از بزرگان سر می زند، در شأن آنان باشد ؛ زیرا عصمت و پاکی ، تنها از آنِ خداوند یگانه است. برای اهل سنّت ، شایسته نیست درباره افرادی که نزدشان محترم اند ، غلو کنند تا آن جا که آنان را هم تراز امامان معصوم شیعه قرار دهند . ما تردید نداریم که بیرون آمدن عایشه ، از اصل ، خطا بود و از این رو ، وقتی تصمیم به بازگشت گرفت که فهمید خبر پیامبر صلی الله علیه و آله در سرزمین حوأب ، تحقّق یافته است ؛ لیکن زبیر با این سخن ، او را قانع ساخت تا از بازگشت ، صرف نظر کند که: «امید است که خداوند ، به واسطه تو در میان مردمان ، صلح برقرار سازد» ؛ ولی ما تردید نداریم که زبیر نیز در این کار ، خطاکار بود. خِرَد ، به طور قطع ، حکم می کند که ناچار باید یکی از دو گروه جنگ کننده که صدها کشته در میان آنان به جا ماند محکوم شوند و بی تردید ، عایشه به ادلّه فراوان و روشن ، خطاکار بود. یکی از ادلّه، «پشیمانی» وی از شورش بود و این ، شایسته فضایل و کمالات وی است و دلالت دارد که اشتباه او قابل بخشش ، بلکه سزاوار پاداش است. این سخن را آوردیم تا روشن شود که شیعه و اهل سنّت ، بر خطای عایشه در شعله ور ساختن جنگ جمل ، اتّفاق نظر دارند تا آن جا که شخصی مانند آلبانی نیز آن را پذیرفته و بدان تسلیم شده است. البته توجیه او برای خطای عایشه ، خالی از اشکال نیست.

.

1- .محمّد ناصرالدین آلبانی در سال 1914 م ، در کشور آلبانی به دنیا آمد . وی پس از به قدرت رسیدن «احمد زوغو» که افکار و سیاست های غرب گرایانه داشت در آلبانی ، مجبور به هجرت به دمشق شد . محمّد ناصرالدین در دمشق به کار و تحصیل پرداخت و در حوزه حدیث و نقد آن ، مهارت یافت. وی سپس از طریق مجلّه مصری المنار ، با اندیشه های رشید رضا (از علمای سَلَفی مصر) ، آشنا شد و تحت تأثیر وی قرار گرفت . آلبانی به خاطر تندروی در فتاوای شرعی و ارتباط با بِن باز (مفتی پیشین عربستان سعودی) ، به وهّابیگیری شهرت یافت و آثار فراوانی بویژه در رد و نقد و تهذیب کتب حدیثی اهل سنت با همین دیدگاه نگاشت. وی نسبت به شیعه ، تعصّب منفی شدیدی داشت (ر . ک : حیاه الألبانی و آثاره وثناء العلماء علیه ، محمّد بن ابراهیم الشیبانی ، تونس: دارالسَّلَفیه ، اوّل ، 1987م) .

ص: 592

3 / 12مُناقَشاتُ عَائِشَهَ وسَعیدٍ7810.امام صادق علیه السلام :الإمامه والسیاسه :لَمّا نَزَلَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ وعائِشَهُ بِأَوطاسٍ مِن أرضِ خَیبَرَ ، أقبَلَ عَلَیهِم سَعیدُ بنُ العاصی عَلی نَجیبٍ (1) لَهُ ، فَأَشرَفَ عَلَی النّاسِ ومَعَهُ المُغیرَهُ بنُ شُعبَهَ ، فَنَزَلَ وتَوَکَّأَ عَلی قَوسٍ لَهُ سَوداءَ ، فَأَتی عائِشَهَ .

فَقالَ لَها : أینَ تُریدینَ یا اُمَّ المُؤمِنینَ ؟ قالَت : اُریدُ البَصرَهَ .

قال : وما تَصنَعینَ بِالبَصرَهِ ؟ قالَت : أطلُبُ بِدَمِ عُثمانَ .

قالَ : فَهؤُلاءِ قَتَلَهُ عُثمانَ مَعَکِ !

ثُمَّ أقبَلَ عَلی مَروانَ فَقالَ لَهُ : وأَنتَ أینَ تُریدُ أیضا ؟ قالَ : البَصرَهَ .

قالَ : وما تَصنَعُ بِها ؟ قالَ : أطلُبُ قَتَلَهَ عُثمانَ .

قالَ : فَهؤُلاءِ قَتَلَهُ عُثمانَ مَعَکَ ! إنّ هذَینِ الرَّجُلَینِ قَتَلا عُثمانَ «طَلحَهَ وَالزُّبَیرَ» ، وهُما یُریدانِ الأَمرَ لِأَنفُسِهِما ، فَلَمّا غَلَبا عَلَیهِ قالا : نَغسِلُ الدَّمَ بِالدَّمِ ، وَالحَوبَهَ بِالتَّوبَهِ .

ثُمَّ قالَ المُغیرَهُ بنُ شُعبَهَ : أیُّهَا النّاسُ ! إن کُنتُم إنَّما خَرَجتُم مَعَ اُمِّکُم ؛ فَارجِعوا بِها خَیرا لَکُم ، وإن کُنتُم غَضِبتُم لِعُثمانَ ؛ فَرُؤَساؤُکُم قَتَلوا عُثمانَ ، وإن کُنتُم نَقَمتُم عَلی عَلِیٍّ شَیئا ؛ فَبَیِّنوا ما نَقَمتُم عَلَیهِ ، أنشُدُکُمُ اللّهَ فِتنَتَینِ فی عامٍ واحِدٍ .

فَأَبَوا إلّا أن یَمضوا بِالنّاسِ ، فَلَحِقَ سَعیدُ بنُ العاصی بِالیَمَنِ ، ولَحِقَ المُغیرَهُ بِالطّائِفِ ، فَلَم یَشهَدا شَیئا مِن حُروبِ الجَمَلِ ولا صِفّینَ . (2) .

1- .النجیب من الإبل : القویّ منها ، الخفیف السریع (النهایه : ج 5 ص 17 «نجب») .
2- .الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 82 وراجع الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 315 .

ص: 593



3 / 12 گفتگوهای عایشه و سعید

3 / 12گفتگوهای عایشه و سعید7813.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله ( فی قولهِ : {Q} «قَدْ أفْلَحَ مَنْ تَزَکّی» {/Q} ) الإمامه والسیاسه:وقتی که طلحه و زبیر و عایشه در منطقه اَوطاس از سرزمین خیبر اُتراق کردند ، سعید بن عاصی (عاص) ، سوار بر شتری نیرومند و تندرو و به همراه مغیره بن شعبه ، به سمت آنان آمد و با تکیه بر کمان سیاهش از شتر پیاده شد . سپس نزد عایشه رفت و گفت: ای اُمّ المؤمنین! قصد کجا داری؟

گفت: قصد بصره دارم.

سعید گفت: در بصره چه کار داری؟

گفت: خونخواهی عثمان.

سعید گفت: اینان که همراه تواند ، خودشان قاتلان عثمان اند!

آن گاه به سوی مروان آمد و به وی گفت: و تو قصد کجا داری؟

گفت: بصره .

گفت: آن جا چه کار داری؟

گفت : قاتلان عثمان را می جویم .

گفت: همین همراهان تو، قاتلان عثمان اند! به راستی که این دو مرد، طلحه و زبیر، عثمان را کشتند . آن دو ، حکومت را برای خود می خواهند. وقتی بر عثمانْ پیروز شدند ، گفتند: خون را با خون می شوییم و گناه را با توبه.

سپس مغیره بن شعبه گفت: ای مردم! اگر فقط به خاطر مادرتان بیرون آمده اید ، او را بازگردانید که برای خودتان بهتر است ؛ و اگر به خاطر [ کشته شدن ]عثمانْ خشمگین هستید، سردمدارانِ خودتان عثمان را کشته اند ؛ و اگر بر علی خُرده می گیرید، روشن سازید که از چه چیزی خُرده می گیرید . شما را به خدا ، در یک سال ، دو فتنه به پا نکنید!

آنان رضایت ندادند ، جز آن که مردم را [ به سمت بصره] به پیش بَرند . سعید بن عاصی (عاص) به یمن رفت و مغیره بن شعبه به طائف ، و این دو در جنگ های جمل و صفّین ، حضور نداشتند.

.