گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
فصل هفتم : رویارویی دو سپاه



پیش گفتار

فصل هفتم : رویارویی دو سپاهپیش گفتاردر شوّال سال 36 هجری ، امام علی علیه السلام از کوفه به سوی شام روانه شد . راه مستقیم میان کوفه و شام از بیابانی خشک و بی آب و علف می گذشت و امام علیه السلام برای تأمین نیاز سپاه صد هزار نفری خود ، امکانات کافی نداشت . از این رو ، راهِ در امتدادِ فرات ، یعنی مسیرِ جزیره را در پیش گرفت . بدین سان ، از کربلا و هیت و ... گذشت و به رَقّه ، در نزدیکی صفّین رسید . سپاه پیش قراول امام علیه السلام به فرماندهیِ مالک اشتر با سپاه پیش قراول معاویه رویارو شد و آن را ناچار به گریز کرد . این ، نخستین رویارویی میان دو سپاه در صِفّین بود که آن را سپاه معاویه آغازید . در اواخر ذی قعده ، سپاه امام علیه السلام به صفّین رسید . پیش از این ، سپاه معاویه به صفّین رسیده ، مناطق حسّاس آن را اشغال کرده بود؛ زیرا صفّین تا شام چندان فاصله ای نداشت. معاویه نیروهای خود را چنان آراست که سپاه امام علیه السلام نتواند به آب دست یابد . امام علیه السلام ایشان را اندرز داد و پیکی در این باب ، سوی آنان روانه ساخت ؛ امّا نتیجه ای حاصل نشد . پس از صدور نظر موافق امام علیه السلام ، اشتر و اشعث به سپاه معاویه حمله کردند و بر آب چیره شدند . امام علیه السلام دستور داد لشکر به گونه ای آراسته شود که هر دو سپاه بتوانند آب برگیرند . بدین سان ، امام علیه السلام به پیروزی معنوی دست یافت ، چنان که تاریخ ، آن را با آبِ زر در صفحات خویش ثبت کرد . امام علیه السلام ، در رویارویی با دشمن ، برای دستیابی به پیروزی ، استفاده از شیوه های غیر انسانی را ممنوع می شمارَد . سپس امام علیه السلام نمایندگانش را به سوی معاویه گسیل داشت تا او را به فرمانبرداری فرا خوانند و از جنگ و خونریزی پیشگیری کنند ؛ امّا چون نزد معاویه آمدند ، وی ایشان را خشمگینانه راند . در ذی حجّه ، برخوردها و درگیری هایی پراکنده میان دو سپاه رخ داد . از آن جا که امام علیه السلام قصد داشت این ماجرا به صلح ، و نه جنگ ، بینجامد ، رویارویی میان تمامِ دو سپاه صورت نمی پذیرفت . در محرّم سال 37 هجری ، این برخوردهای پراکنده پایان پذیرفت و گفتگوهای صلح ، جدّی تر شد ، امّا همچون گذشته ، بی نتیجه ماند . آن گاه که همه راه ها طی شد ، امام علیه السلام برای جنگ مهیّا گشت.جنگ در روز چهارشنبه،یکم صفر سال 37 هجری آغاز شد . در هفته نخست ، جنگ بدین منوال گذشت : هر صبحگاه ، یکی از فرماندهان دلاور سپاه امام علیه السلام به میدان می آمد و تا عصرگاهان با دشمن می جنگید . سپس جنگ تا روزِ پسین متوقّف می شد ، بی آن که در این مدّت ، هیچ یک از دو طرف بر دیگری پیروزی یابد . فرماندهان سپاه در این روزها ، از این قرار بودند : مالک اشتر ، عمّار بن یاسر ، محمّد ابن حنفیّه ، عبد اللّه بن عبّاس ، هاشم بن عُتبه و قیس بن سعد . در روز چهارشنبه هشتم صفر ، جنگ شدّت گرفت و شکلی دیگر یافت ، بدان سان که همه دو سپاه در آن درگیر شدند . امام علیه السلام در قلب سپاه استقرار یافت و فرماندهی سپاه را خود عهده دار شد . بسیاری از بزرگان لشکر در این روز و روز پنج شنبه به شهادت رسیدند . از آن جا که امام علیه السلام می خواست کار را یکسره کند ، در غروب پنج شنبه جنگ متوقّف نشد ؛ بلکه تا شبِ جمعه نیز استمرار یافت . در طول دوره نبرد ، شدیدترین درگیری در همین شب رخ داد و از این رو ، آن را لیله الهَریر (شبِ غرّش) نامیده اند . در روز پنج شنبه و شبِ جمعه ، امام علیه السلام ، خود در عرصه معرکه حضور داشت و به دست خویش ، 523 تن را هلاک کرد که بیشینه آنان ، از دلیرانِ شام به شمار می رفتند . شدّتِ جنگ سبب شد که یاران امام علیه السلام ، نماز را در میدان جنگ به اشاره بگزارند . در صبحگاه جمعه ، آفتاب در حالی برآمد که شاهد پیروزی سپاه امام علیه السلام و شکست و گریز شامیان بود . مالک اشتر و دسته زیر فرماندهی اش در آستانه خیمه معاویه قرار گرفتند ؛ جایی که وی سپاه شام را از همان جا فرماندهی می کرد . معاویه در صدد تسلیم شدن و امان خواستن برآمد ؛ امّا قلم تقدیر ، سرنوشتی دیگر را رقم زد : نادانیِ خوارج با فریبگری عمرو بن عاص درآمیخت و رهایی معاویه را باردار شد!

.


ص: 552

. .


ص: 553

. .


ص: 554

7 / 1الاِصطِفافُ لِلقِتالِ6467.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری عن أبی عبد الرحمن السلمی :سَمِعتُ عَمّارَ بنَ یاسِرٍ بِصِفّینَ وهُوَ یَقولُ لِعَمرِو بنِ العاصِ : لَقَد قاتَلتُ صاحِبَ هذِهِ الرّایَهِ ثَلاثا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وهذِهِ الرّابِعَهُ ، ماهِیَ بِأَبَرَّ ولا أتقی . (1)6474.عنه علیه السلام :وقعه صفّین عن أسماء بن الحکم الفزاری :کُنّا بِصِفّینَ مَعَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ تَحتَ رایَهِ عَمّارِ بنِ یاسِرٍ ، ارتِفاعَ الضُّحی اِستَظلَلنا بِبُردٍ أحمَرَ إذ أقبَلَ رَجُلٌ یَستَقرِی الصَّفَّ حَتَّی انتَهی إلَینا فَقالَ : أیُّکُم عَمّارُ بنُ یاسِرٍ ؟

فَقالَ عَمّارُ بنُ یاسِرٍ : هذا عَمّارٌ .

قالَ : أبُو الیَقظانِ ؟

قالَ : نَعَم .

قالَ : إنَّ لی حاجَهً إلَیکَ فَأَنطِقُ بِها عَلانِیَهً أو سِرّا

قالَ : اختَر لِنَفسِکَ أیَّ ذلِکَ شِئتَ .

قالَ : لا ، بَل عَلانِیَهً .

قالَ : فَانطِق .

قالَ : إنّی خَرَجتُ مِن أهلی مُستَبصِرا فِی الحَقِّ الَّذی نَحنُ عَلَیهِ لا أشُکُّ فی ضَلالَهِ هؤُلاءِ القَومِ وأنَّهُم عَلَی الباطِلِ ، فَلَم أزَل عَلی ذلِکَ مُستَبصِرا حَتّی کانَ لَیلَتی هذِهِ صَباحَ یَومِنا هذا ؛ فَتَقَدَّمَ مُنادینا فَشَهِدَ ألّا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، ونادی بِالصَّلاهِ ، فَنادی مُنادیهِم بِمِثلِ ذلِکَ ، ثُمَّ اُقیمَتِ الصَّلاهُ فَصَلَّینا صَلاهً واحِدَهً ، ودَعَونا دَعوَهً واحِدَهً ، وتَلَونا کِتابا واحِدا ، ورَسولُنا واحِدٌ ، فَأَدرَکَنِی الشَّکُّ فی لَیلَتی هذِهِ ، فَبِتُّ بِلَیلَهٍ لا یَعلَمُها إلَا اللّهُ حَتّی أصبَحتُ ، فَأَتَیتُ أمیرَ المُؤمِنینَ فَذَکَرتُ ذلِکَ لَهُ فَقالَ : هَل لَقیتَ عَمّارَ بنَ یاسِرٍ ؟

قُلتُ : لا .

قالَ : فَالقَهُ فَانظُر ما یَقولُ لَکَ فَاتَّبِعهُ . فَجِئتُکَ لِذلِکَ .

قالَ لَهُ عَمّارٌ : هَل تَعرِفُ صاحِبَ الرّایَهِ السَّوداءِ المُقابِلَتی (2) فَإِنَّها رایَهُ عَمرِو بنِ العاصِ ، قاتَلتُها مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ثَلاثَ مَرّاتٍ ، وهذِهِ الرّابِعَهُ ما هِیَ بِخَیرِهِنَّ ولا أبَرِّهِنَّ ، بَل هِیَ شَرُّهُنَّ وأفجَرُهُنَّ .

أشَهِدتَ بَدرا واُحُدا وحُنَینا أو شَهِدَها لَکَ أبٌ فَیُخبِرَکَ عَنها ؟

قالَ : لا .

قالَ : فَإِنَّ مَراکِزَنا عَلی مَراکِزِ رایاتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَوم بَدرٍ ، ویَومَ اُحُدٍ ، ویَومَ حُنَینٍ ، وإنَّ هؤُلاءِ عَلی مَراکِزِ رایاتِ المُشرِکینَ مِنَ الأَحزابِ ، هَل تَری هذَا العَسکَرَ ومَن فیهِ ؟ فَوَاللّهِ ، لَوَدِدتُ أنَّ جَمیعَ مَن أقبَلَ مَعَ مُعاوِیَهَ مِمَّن یُریدُ قِتالَنا مُفارِقا لِلَّذی نَحنُ عَلَیهِ کانوا خَلقا واحِدا فَقَطَّعتُهُ وذَبَحتُهُ ، وَاللّهِ ، لَدِماؤُهُم جَمیعا أحَلُّ مِن دَمِ عُصفورٍ ، أ فَتَری دَمَ عُصفورٍ حَراما ؟

قالَ : لا ، بَل حَلالٌ .

قالَ : فَإِنَّهُم کَذلِکَ حَلالٌ دِماؤُهُم .

أ تَرانی بَیَّنتُ لَکَ ؟

قالَ : قَد بَیَّنتَ لی .

قالَ : فَاختَر أیَّ ذلِکَ أحبَبتَ .

قالَ : فَانصَرَفَ الرَّجُلُ ثُمَّ دَعاهُ عَمّارُ بنُ یاسِرٍ فَقالَ : أما إنَّهُم سَیَضرِبونَنا بِأَسیافِهِم حَتّی یَرتابَ المُبطِلونَ مِنکُم فَیَقولونَ : لَو لَم یَکونوا عَلی حَقٍّ ما ظَهَروا عَلَینا . وَاللّهِ ، ما هُم مِنَ الحَقِّ عَلی ما یُقذی (3) عَینَ ذُبابٍ ، وَاللّهِ ، لَو ضَرَبونا بِأَسیافِهِم حَتّی یُبلِغونا سَعَفاتِ هَجَرَ لَعَرَفتُ أنّا عَلی حَقٍّ وهُم عَلی باطِلٍ .

وَایمُ اللّهِ ، لا یَکونُ سَلما (4) سالِما أبَدا حَتّی یَبوءَ أحَدُ الفَریقَینِ عَلی أنفُسِهِم بِأَنَّهُم کانوا کافِرینَ ، وحَتّی یَشهَدوا عَلَی الفَریقِ الآخَرِ بِأَنَّهُم عَلَی الحَقِّ وأنَّ قَتلاهُم فِی الجَنَّهِ ومَوتاهُم، ولا یَنصَرِمُ أیّامُ الدّنیا حَتّی یَشهَدوا بِأَنَّ مَوتاهُم وقَتلاهُم فِی الجَنَّهِ، وأنَّ مَوتی أعدائِهِم وقَتلاهُم فِی النّارِ ، وکانَ أحیاؤُهُم عَلَی الباطِلِ . (5) .

1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 40 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 381 .
2- .کما فی المصدر ، والصحیح : «المقابله لی» .
3- .القَذَی : جمع قَذاه ، وهو ما یقع فی العین من تراب أو تِبْن أو وَسَخ أو غیر ذلک (النهایه : ج 4 ص 30 «قذا») .
4- .کذا فی المصدر .
5- .وقعه صفّین : ص 321 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 491 ح 424 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 5 ص 256 ولیس فیه «وایم اللّه ، لا یکون . . .» .

ص: 555



7 / 1 صف آرایی برای نبرد

7 / 1صف آرایی برای نبرد6471.الإمامُ الباقرُ أو الإمامُ الصّادقُ علیهما السلامتاریخ الطبری به نقل از ابو عبد الرحمان سُلَمی : در صِفّین از عمّار بن یاسر ، خطاب به عمرو بن عاص شنیدم : همانا با صاحب این پرچم ، در حالی که همدوش پیامبر خدا بوده ام ، سه بار جنگیده ام ؛ و این ، بار چهارم است که از آن سه بار ، نیکوتر و پرهیزگارانه تر نیست .6470.الإمامُ الباقرُ أو الإمامُ الصّادقُ علیهما السلاموقعه صِفّین به نقل از اسماء بن حَکم فزاری : در صفّین ، همراه علی بن ابی طالب علیه السلام ، زیر پرچم عمّار بن یاسر بودیم . آفتاب ، بالا آمده بود و ما پارچه ای سرخ را سایبانِ خود کرده بودیم که مردی پیش آمد و با نگاه به چهره ها از سراسرِ صف گذشت تا به ما رسید و گفت : کدام یک از شما ، عمّار بن یاسر است؟

عمّار بن یاسر گفت : این است عمّار!

گفت : ابویقظان؟

گفت : آری .

گفت : مرا با تو کاری است . آن را آشکار بگویم یا پنهان؟

گفت : هرگونه که خود می خواهی .

گفت : نه! آشکارا می گویم .

گفت : پس سخن آغاز کن!

گفت : من از خاندان خود جدا شدم ، در حالی که با بینش دریافته بودم آنچه ما بر آنیم ، حق است و در گم راهیِ این گروهِ [ مقابل] و بر باطل بودنشان تردید نداشتم . تا شب پیش که اینک در صبحگاهِ آنیم ، بر همان بینش بودم . چون اذان گوی ما پیش آمد و ندا سرداد و به یکتایی خداوند و پیامبری محمد صلی الله علیه و آله شهادت داد و [ مردم را ]به نماز فراخواند ، اذان گویِ آنان نیز همین گونه ندا سرداد . آن گاه ، نماز برپای گشت و ما همه ، یک نماز گزاردیم و یک سان دعا خواندیم و یک کتاب را تلاوت کردیم ، در حالی که پیامبرمان نیز یکی است . در این شب ، شک مرا درگرفت و شب را بدان سان که جز خدای ، کس نداند ، به صبح آوردم . سپس روی سوی امیر مؤمنان علی علیه السلام نهادم و این را به او گفتم . فرمود : «آیا با عمّار بن یاسر دیدار کرده ای؟»

گفتم : نه .

فرمود : «پس به دیدار او رو! بنگر که چه می گوید و از او پیروی کن» . از این رو ، نزد تو آمده ام .

عمّار به او گفت : آیا صاحب این پرچم سیاه را که برابرِ من است ، می شناسی؟ آن پرچم ، از آنِ عمرو بن عاص است که من سه بار ، همراه پیامبر خدا با [ صاحبان] آن پرچم جنگیده ام و این ، بار چهارم است که [ نه تنها] بهتر و نیکوتر از آن سه نیست ، بلکه بدترین و گناه آلودترین آنهاست . آیا بدر و اُحُد و حُنَین را شاهد بوده ای یا پدرت در آنها حضور یافته و تو را از آنها خبر داده است؟

گفت : نه .

گفت : در جنگ های بدر و اُحد و حُنین ، جایگاه ما ، زیر پرچم پیامبر خدا بود و اینان (سران سپاه مقابل) زیر پرچم احزاب مشرک قرار داشتند . آیا آن لشکر و افرادش را می بینی؟ پس خدای را سوگند ، آرزو داشتم همه کسانی که همراهِ معاویه به جنگ ما آمده و از کیشِ ما جدا گشته اند ، پیکری واحد بودند و من ، آن را از هم می دریدم و گردن می بریدم . به خدا سوگند که خون همه ایشان ، حلال تر از خون گنجشک است . آیا تو [ ریختن] خون گنجشک را حرام می دانی؟

گفت : نه ؛ بلکه حلال است .

گفت : اینان نیز خونشان حلال است . آیا بر این باوری که [ حقیقت را] برایت آشکار کردم؟

گفت : هر آینه ، [ حقیقت را] برایم آشکار کردی .

گفت : پس هر کدام را که می خواهی ، برگزین!

سپس مرد ، روانه شد . عمّار بن یاسر وی را فرا خواند و گفت : بدان که آنان ما را به شمشیر می زنند تا این که باطلگرایانِ شما [ که در لشکر علی علیه السلام هستند ]به تردید می افتند و می گویند : اگر ایشان (یاران معاویه) بر حق نبودند ، بر ما چیره نمی شدند . خدای را سوگند ، آنان حتّی به قدر خاشاکی که در چشم مگسی افتد ، بر حق نیستند . خدای را سوگند ، اگر آنان ما را به شمشیر بزنند ، چندان که به نخلستان های هَجَر (1) برانندمان ، باز یقین دارم که ما بر حقّیم و آنان بر باطل .

به خدا سوگند ، هرگز صلحی درست برقرار نمی شود ، مگر آن که یکی از دو طَرَف از دل و جان اعتراف کند که کافر است و طرف مقابل بر حق است و کشتگان و مردگانش در بهشت اند . و دیری از روزهای دنیا نمی گذرد که آنان ، گواه خواهند بود که مردگان و کشتگانشان در بهشت اند و مردگان و کشتگانِ دشمنانشان در آتش اند و زندگانشان بر باطل .

.

1- .شهری در یمن . خرما را بدان منسوب کنند (لغت نامه دهخدا : ج 14 ص 20702) .

ص: 556

. .


ص: 557

. .


ص: 558

. .


ص: 559

. .


ص: 560

6469.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن سلمه :رَأَیتُ عَمّارا یَومَ صِفّینَ شَیخا کَبیرا آدَمَ طِوالاً آخِذَ الحَربَهِ بِیَدِهِ ویَدُهُ تَرعَدُ فَقالَ : وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ ، لَقَد قاتَلتُ بِهذِهِ الرّایَهِ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ثَلاثَ مَرّاتٍ ، وهذِهِ الرّابِعَهُ ، وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ ، لَو ضَرَبونا حَتّی یَبلُغوا بِنا شَعَفاتِ هَجَرَ لَعَرَفتُ أنَّ مُصلِحینا عَلَی الحَقِّ وأنَّهُم عَلَی الضَّلالَهِ . (1)7 / 2حَیلولَهُ جَیشِ مُعاوِیَهَ دونَ الماءِ6466.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الأخبار الطوال :أقبَلَ عَلِیٌّ رضی الله عنه حَتّی وافَی المَکانَ ، فَصادَفَ أهلَ الشّامِ قَدِ احتَوَوا عَلَی القَریَهِ وَالطَّریقِ ، فَأَمَرَ النّاسَ ، فَنَزَلوا بِالقُربِ مِن عَسکَرِ مُعاوِیَهَ ، وَانطَلَقَ السَّقّاؤون وَالغِلمانُ إلی طَریقِ الماءِ ، فَحالَ أبُو الأَعوَرِ بَینَهُم وبینَهُ .

واُخبِرَ عَلِیٌّ رضی الله عنه بِذلِکَ ، فَقالَ لِصَعصَعَهَ بنِ صوحانَ : اِیتِ مُعاوِیَهَ ، فَقُل لَهُ : إنّا سِرنا إلَیکُم لِنُعذِرَ قَبلَ القِتالِ ، فَإِن قَبِلتُم کانَتِ العافِیَهُ أحَبَّ إلَینا ، وأراکَ قَد حُلتَ بَینَنا وبینَ الماءِ ، فَإِن کانَ أعجَبَ إلَیکَ أن نَدَعَ ما جِئنا لَهُ ، ونَذَرَ النّاسَ یَقتَتِلونَ عَلَی الماءِ حَتّی یَکونَ الغالِبُ هُوَ الشّارِبَ فَعَلنا .

فَقالَ الوَلیدُ : اِمنَعهُمُ الماءَ کَما مَنَعوهُ أمیرَ المُؤمِنینَ عُثمانَ ، اقتُلهُم عَطَشا ، قَتَلَهُمُ اللّهُ .

فَقالَ مُعاوِیَهُ لِعَمرِو بنِ العاصِ : ما تَری ؟ .

قالَ : أری أن تُخَلِّیَ عَنِ الماءِ ، فَإِنَّ القَومَ لَن یَعطَشوا وأنتَ رَیّانُ .

فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ أبی سَرحٍ ، وکانَ أخا عُثمانَ لِأُمِّهِ : اِمنَعهُمُ الماءَ إلَی اللَّیلِ ، لَعَلَّهُم أن یَنصَرِفوا إلی طَرَفِ الغَیضَهِ ، (2) فَیَکونَ انصِرافُهُم هَزیمَهً .

فَقالَ صَعصَعَهُ لِمُعاوِیَهَ : مَا الَّذی تَری ؟ .

قالَ مُعاوِیَهُ : اِرجِع ، فَسَیَأتیکُم رَأیی . فَانصَرَفَ صَعصَعَهُ إلی عَلِیٍّ ، فَأَخبَرَهُ بِذلِکَ . (3) .

1- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 480 ح 18906 ، مسند أبی یعلی : ج 2 ص 262 ح 1607 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 433 ح 5651 و ص 443 ح 5678 ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 256 ، أنساب الأشراف : ج 1 ص 195 ، سیر أعلام النبلاء : ج 1 ص 408 الرقم 84 ، العقد الفرید : ج 3 ص 336 وفی الستّه الأخیره «سعفات» بدل «شعفات» ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 727 ح 36 نحوه ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 267 ؛ الخصال : ص 276 ح 18 عن حفص بن غیاث عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه .
2- .الغیضه : وهی الشجر الملتَفّ (النهایه : ج 3 ص 402 «غیض») .
3- .الأخبار الطوال : ص 168 .

ص: 561



7 / 2 بسته شدن آب بر روی سپاه علی

6465.امام صادق علیه السلام ( به هنگام مصیبت ) مُسنَد ابن حنبل به نقل از عبد اللّه بن سَلَمه : در جنگ صفّین ، عمّار را دیدم که پیری بود کهن سال ، با چهره گندمگون و قامتی بلند و در دست لرزانش نیزه ای داشت و می گفت : سوگند به آن که جانم به دست اوست ، من همدوشِ پیامبر خدا ، سه بار علیه [ افراد زیر ]این پرچم [ که در دست عمرو بن عاص است ]جنگیده ام و این ، چهارمین بار است . سوگند به آن که جانم به دست اوست ، اگر ما را چنان بزنند که به بالا دستِ هَجَر پرتابمان کنند ، باز می دانم که اصلاح خواهانِ ما بر حقّ اند و ایشان در گم راهی اند .7 / 2بسته شدن آب بر روی سپاه علی6462.امام علی علیه السلام :الأخبار الطوال :علی علیه السلام پیش آمد تا به مکانِ [ نبرد] رسید . پس به شامیان برخورد که بر روستا و جاده چنگ انداخته بودند . امام علیه السلام به سپاهش دستور داد تا نزدیک سپاه معاویه فرود آیند . سپس آب کِشندگان و غلامان در مسیر آب رهسپار شدند ؛ امّا ابو اَعور میان آنان و آب ، فاصله انداخت .

این خبر به علی علیه السلام رسید . به صَعصَعه بن صُوحان گفت : «نزد معاویه رو و به او بگو : ما به سوی شما روان شده ایم تا پیش از نبرد ، حجّت را بر شما تمام کنیم . اگر بپذیرید ، سلامت [ ِ شما] نزد ما دلخواه تر است . می بینم که آب را بر ما بسته ای . اگر تو را خوشایندتر است ، ما هدف خویش را وا می گذاریم و سپاه را رخصت می دهیم که بر سر آب بجنگند تا سرانجام هر که چیره شد ، از آن بنوشد» .

ولید [ به معاویه] گفت : آب را بر ایشان ببند ، همان گونه که آنان آب را بر امیر مؤمنان عثمان بستند . تشنه لب هلاکشان کن که خدایشان بکُشد!

معاویه به عمرو بن عاص گفت : چه می اندیشی؟

گفت : [ مصلحت] می بینم که دست از آب برداری . هرگز چنان نخواهد شد که آن سپاه تشنه بمانند و تو سیراب باشی .

عبد اللّه بن ابی سَرح که برادرِ مادریِ عثمان بود ، گفت : تا شب آب را بر ایشان ببند ، باشد که به سوی بیشه زار روان شوند، و این به منزله عقب نشینی آنان است.

صعصعه به معاویه گفت : تو چه می اندیشی؟

معاویه گفت : باز گرد! نظرم به شما ابلاغ خواهد شد .

آن گاه ، صعصعه نزد علی علیه السلام بازگشت و او را از آنچه گذشت ، خبر داد .

.


ص: 562

6461.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری عن عبد اللّه بن عوف بن الأحمر :لَمّا قَدِمنا عَلی مُعاوِیَهَ وأهلِ الشّامِ بِصِفّینَ وَجَدناهُم قَد نَزَلوا مَنزِلاً اختاروهُ مُستَوِیا بَساطا واسِعا ، أخَذُوا الشَّریعَهَ ، فَهِیَ فی أیدیهِم ، وقَد صَفَّ أبُو الأَعوَرِ السُّلَمِیُّ عَلَیهَا الخَیلَ وَالرِّجالَ ، وقَد قَدَّمَ المُرامِیَهَ أمامَ مَن مَعَهُ ، وصَفَّ صَفّا مَعَهُم مِنَ الرِّماحِ وَالدَّرَقِ ، (1) وعَلی رُؤوسِهِمُ البیضُ ، وقَد أجمَعوا عَلی أن یَمنَعونَا الماءَ .

فَفَزِعنا إلی أمیرِ المُؤمِنینَ ، فَخَبَّرناهُ بِذلِکَ ، فَدَعا صَعصَعَهَ بنَ صوحانَ فَقالَ لَهُ : اِیتِ مُعاوِیهَ وقُل لَهُ : إنّا سِرنا مَسیرَنا هذا إلَیکُم ، ونَحنُ نَکرَهُ قِتالَکُم قَبلَ الإِعذارِ إلَیکُم ، وإنَّکَ قَدَّمتَ إلَینا خَیلَکَ ورِجالَکَ فَقاتَلتَنا قَبلَ أن نُقاتِلَکَ ، وبَدَأتَنا بِالقِتالِ ، ونَحنُ مَن رَأَینَا الکَفَّ عَنکَ حَتّی نَدعُوَکَ ونَحتَجَّ عَلَیکَ .

وهذِهِ اُخری قَد فَعَلتُموها ، قَد حُلتُم بَینَ النّاسِ وبَینَ الماءِ ، وَالنّاسُ غَیرُ مُنتَهینَ أو یَشرَبوا ، فَابَعث إلی أصحابِکَ فَلیُخَلّوا بَینَ النّاسِ وبَینَ الماءِ ، ویَکُفّوا حَتّی نَنظُرَ فیما بَینَنا وبَینَکُم ، وفیما قَدِمنا لَهُ وقَدِمتُم لَهُ ، وإن کانَ أعجَبَ إلَیکَ أن نَترُکَ ما جِئنا لَهُ ، ونَترُکَ النّاسَ یَقتَتِلونَ عَلَی الماءِ حَتّی یَکونَ الغالِبُ هُوَ الشّارِبَ ، فَعَلنا .

فَقالَ مُعاوِیَهُ لِأَصحابِهِ : ما تَرَونَ ؟

فَقالَ الوَلیدُ بنُ عُقبَهَ : اِمنَعهُمُ الماءَ کَما مَنَعوهُ عُثمانَ بنَ عَفّانَ ؛ حَصَروهُ أربَعینَ صَباحا یَمنَعونَهُ بَردَ الماءِ ، ولینَ الطَّعامِ . اُقتُلهُم عَطَشا ، قَتَلَهُمُ اللّهُ عَطَشا !

فَقالَ لَهُ عَمرُو بنُ العاصِ : خَلِّ بَینَهُم وبَینَ الماءِ ، فَإِنَّ القَومَ لَن یَعطَشوا وأنتَ رَیّانُ ، ولکِن بِغَیرِ الماءِ ، فَانظُر ما بَینَکَ وبَینَهُم .

فَأَعادَ الوَلیدُ بنُ عُقبَهَ مَقالَتَهُ . وقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ أبی سَرحٍ : اِمنَعُهُم الماءَ إلَی اللَّیلِ ، فَإِنَّهُم إن لَم یَقدِروا عَلَیهِ رَجَعوا ، ولَو قَد رَجَعوا کانَ رُجوعُهُم فَلّاً . اِمنَعهُمُ الماءَ مَنَعَهُمُ اللّهُ یَومَ القِیامَهِ !

فَقالَ صَعصَعَهُ : إنَّما یَمنَعُهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ یَومَ القِیامَهِ الکَفَرَهَ الفَسقَهَ وشَرَبَهَ الخَمرِ ، ضَربَکَ وضَربَ هذَا الفاسِقِ یَعنِی الوَلیدَ بنَ عُقبَهَ .

قالَ : فَتَواثَبوا إلَیهِ یَشتُمونَهُ ویَتَهَدَّدونَهُ ، فَقالَ مُعاوِیَهُ : کُفّوا عَنِ الرَّجُلِ فَإِنَّهُ رَسولٌ . (2) .

1- .الدَّرَق: جمع دَرَقه وهی تُرسٌ من جلود لیس فیه خشب ولا عقب (لسان العرب : ج 10 ص 95 «درق») .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 571 ، شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 318 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 364 ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 124 کلاهما نحوه وفیه «الأشعث» بدل «صعصعه بن صوحان» ؛ وقعه صفّین : ص 160 .

ص: 563

6466.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری به نقل از عبد اللّه بن عوف بن احمر : چون در صِفّین به معاویه و شامیان رسیدیم ، دیدیم که ایشان پیش تر فرود آمده و بخشی هموار و گسترده را برگزیده و شریعه (1) را زیر چنگ گرفته اند . ابو اعور سُلَمی ، سواران و پیادگانی را بر آب گماشته و پیشاپیش آنان ، تیراندازان و نیزه داران و سپرداران را به صف کرده بود که کلاهخود بر سر داشتند و انبوه شده بودند تا ما را از آب ، باز دارند .

پس ما سراسیمه نزد امیر مؤمنان رفتیم و او را از این حال ، آگاه کردیم . وی صعصعه بن صُوحان را فرا خواند و به او فرمود : «نزد معاویه رو و بگو : ما این راه را به سوی شما پیموده ایم ؛ امّا پیش از آن که حجّت را بر شما تمام کنیم ، از جنگ با شما اکراه داریم . اکنون تو سواران و پیادگانت را به جانب ما فرستاده ای و پیش از آن که به نبرد با تو پردازیم ، با ما به جنگ برخاسته ای ، [ یعنی] جنگ با ما را تو آغاز کرده ای .

ما را در نظر است که تا تو را دعوت نکرده ، حجّت را بر تو تمام نساخته ایم ، دست از [ نبرد با] تو نگه داریم و این [ جنایتی ]دیگر است که انجام داده اید ؛ آب را بر سپاهیان بسته اید . سپاهیان من ، دست بردار نیستند ، مگر این که از آب بنوشند . پس به یارانت پیغام فرست که راه آب را بر سپاه من باز بگذارند و [ از آن] دست بردارند تا در کار و مقصود خود و شما بیندیشیم . امّا اگر برایت خوش تر است که ما قصد خویش را وا نهیم و به سپاه رخصت دهیم که بر سر آب بجنگند تا هر که چیره شد ، بنوشد ، چنین خواهیم کرد» .

معاویه به یارانش گفت : چه می اندیشید؟

ولید بن عُقبه گفت : آب را بر ایشان ببند ، همان گونه که آنان بر عثمان بن عفّان بستند و چهل روز او را محاصره کرده ، از خُنَکای آب و گواراییِ غذا دورش ساختند . ایشان را تشنه لب بکُش ، که خدایشان تشنه لب بکشد!

عمرو بن عاص به معاویه گفت : آب را بر ایشان بگشا ؛ زیرا آنان تشنه لب نمی مانند ، در حالی که تو سیراب باشی . پس به چیزی جز آب ، در امور میان خود و ایشان بیندیش .

ولید بن عقبه دیگر بار سخن خویش را گفت . عبد اللّه بن ابی سَرح نیز گفت : تا هنگام شب ، آب را بر آنان ببند . ایشان اگر نتوانند به آب دست یابند ، باز می گردند ؛ و همین بازگشتشان ، گریز و شکست است . آب را بر ایشان ببند که خداوند در روز قیامت ، آب را بر ایشان ببندد!

صعصعه گفت : جز این نیست که در روز قیامت ، خداوند آب را بر کافران و بدکاران و باده نوشانی چون تو و این فاسق (ولید بن عقبه ) می بندد . مثل تو و این فاسق یعنی ولید ابن عقبه هم چنین است .

پس بر سرش ریختند و دشنام و بیمش دادند .

معاویه گفت : دست از این مرد بدارید که او پیک است . .

1- .گُدار یا بخش دیگری از رودخانه که می توان از آن جا آب برداشت .

ص: 564

6465.عنه علیه السلام ( کانَ یقولُ عندَ المُصیبهِ ) الفتوح :دَعا عَلِیٌّ رضی الله عنه بِشَبَثِ 1 بنِ رِبعِیٍّ الرِّیاحِیِّ وصَعصَعَهَ بنِ صوحانَ العَبدِیِّ فَقالَ لَهُما : اِنطَلِقا إلی مُعاوِیَهَ فَقولا لَهُ : إنَّ خَیلَکَ قَد حالَت بَینَنا وبَینَ الماءِ ، ولَو کُنّا سَبَقناکَ لَم نَحُل بَینَکَ وبَینَهُ ، فَإِن شِئتَ فَخَلِّ عَنِ الماءِ حَتّی نَستَوِیَ فیهِ نَحنُ وأنتَ ، وإن شِئتَ قاتَلناکَ عَلَیهِ حَتّی یَکونَ لِمَن غَلَبَ ، وتَرَکنا ما جِئنا لَهُ مِنَ الحَربِ .

قالَ : فَأَقبَلَ شَبَثٌ فَقالَ : یا مُعاوِیَهُ ! إنَّکَ لَستَ بِأَحَقَّ مِن هذَا الماءِ مِنّا فَخَلِّ عَنِ الماءِ ، فَإِنَّنا لا نَموتُ عَطَشا وسُیوفُنا عَلی عَواتِقِنا .

ثُمَّ تَکَلَّمَ صَعصَعَهُ بنُ صوحانَ فَقالَ : یا مُعاوِیَهُ ! إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ یَقولُ لَکَ : إنَّنا قَد سِرنا مَسیرَنا هذا وإنّی أکرَهُ قِتالَکُم قَبلَ الإِعذارِ إلَیکُم ، فَإِنَّکَ قَدَّمتَ خَیلَکَ فَقاتَلتَنا مِن قَبلِ أن نُقاتِلَکَ وبَدَأتَنا بِالقِتالِ ، ونَحنُ مَن رَأَینَا الکَفَّ حَتّی نُعذِرَ إلَیکَ ونَحتَجَّ عَلَیکَ ، وهذِهِ مَرَّهٌ اُخری قَد فَعَلتُموها ، حُلتُم بَینَ النّاسِ وَالماءِ ، وَایمُ اللّهِ لَنَشَربَنَّ مِنهُ شِئتَ أم أبَیتَ ! فَامنُن إن قَدَرتَ عَلَیهِ مِن قَبلِ أن نَغلِبَ فَیَکونَ الغالِبُ هُوَ الشّارِبَ .

فَقالَ لِعَمرِو بنِ العاصِ : ما تَری أبا عَبدِ اللّهِ ؟ فَقالَ : أری أنَّ عَلِیّا لا یَظمَأُ وفی یَدِهِ أعِنَّهُ الخَیلِ وهُوَ یَنظُرُ إلَی الفُراتِ دونَ أن یَشرَبَ مِنهُ ، وإنَّما جاءَ لِغَیرِ الماءِ فَخَلِّ عَنِ الماءِ حَتّی یَشرَبَ ونَشرَبَ .

قالَ : فَقالَ الوَلیدُ بنُ عُقبَهَ : یا مُعاوِیَهُ ! إنَّ هؤُلاءِ قَد مَنَعوا عُثمانَ بنَ عَفّانَ الماءَ أربَعینَ یَوما وحَصَروهُ ، فَامنَعهُم إیّاهُ حَتّی یَموتوا عَطَشا وَاقتُلهُم قاتَلَهُمُ اللّهُ أنّی یُؤفَکونَ .

قالَ : ثُمَّ تَکَلَّمَ عَبدُ اللّهِ بنُ سَعدِ بنِ أبی سَرحٍ ، فَقالَ : لَقَد صَدَقَ الوَلیدُ فی قَولِهِ : فَامنَعهُمُ الماءَ ، مَنَعَهُمُ اللّهُ إیّاهُ یَومَ القِیامَهِ !

فَقالَ صَعصَعَهُ : إنَّما یَمنَعُهُ اللّهُ یَومَ القِیامَهِ الکَفَرَهَ الفَسَقَهَ الفَجَرَهَ مِثلَکَ ومِثلَ نُظَرائِکَ هذَا الَّذی سَمّاهُ اللّهُ فِی الکِتابِ فاسِقا الوَلیدُ بنُ عُقبَهَ الَّذی صَلّی بِالنّاسِ الغَداهَ أربَعا وهُوَ سَکرانُ ثُمَّ قالَ : أزیدُکُم ؟ فَجُلِدَ الحَدَّ فِی الإِسلامِ . قالَ : فَثاروا إلَیهِ بِالسُّیوفِ ، فَقالَ مُعاوِیَهُ : کُفّوا عَنهُ فَإِنَّهُ رَسولٌ . (1) .

1- .الفتوح : ج 3 ص 5 وراجع المعیار والموازنه : ص 146 .

ص: 565

6464.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام ( فی قولِ اللّه ِ عزّ و جلّ : {Q} «فَوَقاهُ اللّه ) الفتوح :علی علیه السلام ، شَبَث بن رِبعی ریاحی (1) و صعصعه بن صوحان عبدی را فرا خواند و به ایشان گفت : «به سوی معاویه روید و به او بگویید : سواره نظامِ تو آب را بر ما بسته است ، حال آن که اگر ما پیش از تو به آب دست می یافتیم ، آن را بر شما نمی بستیم . اگر می خواهی آب را رها کن تا به گونه برابر از آن استفاده کنیم ؛ و اگر میل داری ، بر سرِ آب با تو می جنگیم ، تا هر که پیروز شد ، آب از آنِ او باشد و [ بدین سان ]مقصود [ اصلی] خود از نبرد را وا می گذاریم» .

پس شَبَث روانه شد و گفت : ای معاویه! تو به این آب ، سزاوارتر از ما نیستی . پس دست از آن بردار که ما تا شمشیر بر دوش داریم ، از تشنگی نخواهیم مُرد .

سپس صعصعه بن صوحان به سخن درآمد و گفت : ای معاویه! همانا امیر مؤمنان علی بن ابی طالب به تو پیغام داده که : «ما این راه را آمده ایم ؛ [ امّا ]پیش از اتمام حجّت بر شما از جنگیدن با شما اکراه دارم ؛ لیکن تو سوارگان خویش را پیش فرستاده ای و پیش از آن که ما با تو نبرد کنیم ، جنگ با ما را آغازیده ای ؛ و ما بر آنیم که از نبرد دور باشیم تا برای تو دلیل و حجّت آوریم ؛ و این [ جنایتی ]دیگر است که چنین کردید و آب را بر سپاه بستید . به خدا سوگند ، بخواهی یا نخواهی ، ما از آن آب خواهیم نوشید . پس پیش از آن که ما بر آن چیره گردیم اگر می توانی آب را ببند ، که آن گاه ، هر که پیروز شود ، می نوشد .

معاویه به عمرو بن عاص گفت : رأی تو چیست ، ای ابوعبد اللّه ؟

گفت : من معتقدم علی کسی نیست که تشنه بماند ، حال آن که در دستش زمام اسبان باشد و بدون آن که از فرات بنوشد ، به آن بنگرد . جز این نیست که او برای چیزی جز آب آمده است . پس از [ بستن] آب دست بردار تا او و ما بنوشیم .

پس ولید بن عقبه گفت : ای معاویه! اینان چهل روز عثمان بن عفّان را از آب باز داشتند و به محاصره درافکندند . پس آب را از ایشان برگیر تا تشنه بمیرند و آنان را بکش ؛ خدایشان بکشد! چگونه [ از حق ]منحرف می شوند؟

سپس عبد اللّه بن سعد بن ابی سَرح به سخن درآمد و گفت : به راستی ولید سخنی راست بر زبان راند . آب را از ایشان باز گیر که خداوند در روز قیامت ، آن را از ایشان باز گیرد!

صعصعه گفت : جز این نیست که در روز قیامت ، خداوند آب را از کافران بدکار زشت پیشه ای همچون تو و همانندانت باز می گیرد، [ از جمله] همین کس که خداوند در کتابش او را فاسق خوانده ؛ [ همین] ولید بن عقبه که نماز صبح را در حال مستی چهار رکعت خواند ، حال آن که امام جماعت مردم بود و باز گفت : می خواهید بیشتر برایتان بگویم؟ و از همین رو ، به آیین اسلام شلّاقش زدند .

پس یاران معاویه ، با شمشیر بر سرش ریختند ؛ امّا معاویه گفت : از او دست بردارید که پیام رسان است . .

1- .در منابع ، نام او در شمار کسانی که علی علیه السلام نزد معاویه گسیل فرمود ، نیست ؛ بلکه تنها از صعصعه بن صوحان یاد شده است (تاریخ الطبری : ج 5 ص 239 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 364 ، وقعه صفّین : ص 161) ، در الإمامه والسیاسه (ج 1 ص 125) آمده : علی علیه السلام ، اشعث بن قیس را برای مذاکره با معاویه درباره بستنِ آب ، گسیل داشت .

ص: 566

. .


ص: 567

. .


ص: 568

7 / 3تَحریضُ الإِمامِ أصحابَهُ لِلاِستیلاءِ عَلَی الماءِ6461.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ علیه السلام لَمّا غَلَبَ أصحابُ مُعاوِیَهَ أصحابَهُ علیه السلام عَلی شَریعَهِ الفُراتِ بِصَفّینَ ومَنَعوهُمُ الماءَ :

قَدِ استَطعَموکُم القِتالَ ، فَأَقِرّوا عَلی مَذَلَّهٍ ، وتَأخیرِ مَحَلَّهٍ ، أو رَوُّوا السُّیوفَ مِنَ الدِّماءِ تَروَوا مِنَ الماءِ ، فَالمَوتُ فی حَیاتِکُم مَقهورینَ ، وَالحَیاهُ فی مَوتِکُم قاهِرینَ .

ألا وإنَّ مُعاوِیَهَ قادَ لُمَهً مِنَ الغُواهِ ، وعَمَّسَ (1) عَلَیهِمُ الخَبَرَ ، حَتّی جَعَلوا نُحورَهُم أغراضَ المَنِیَّهِ . (2)7 / 4اِستیلاءُ أصحابِ الإِمامِ عَلَی الماءِ6458.امام صادق علیه السلام :الأخبار الطوال :ظَلَّ أهلُ العِراقِ یَومَهُم ذلِکَ ولَیلَتَهُم بِلا ماءٍ إلّا مَن کانَ یَنصَرِفُ مِنَ الغِلمانِ إلی طَرَفِ الغَیضَهِ ، فَیَمشی مِقدارَ فَرسَخَینِ فَیَستَقی ، فَغَمَّ عَلِیّا رضی الله عنهأمرُ النّاسِ غَمّا شَدیدا ، وضاقَ بِما أصابَهُم مِنَ العَطَشِ ذَرعا ؛ فَأَتاهُ الأَشعَثُ ابنُ قَیسٍ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أ یَمنَعُنَا القَومُ الماءَ وأنتَ فینا ومَعَنا سُیوفُنا ؟ وَلِّنِی الزَّحفَ إلَیهِ ، فَوَاللّهِ لا أرجِعُ أو أموتَ ، ومُرِ الأَشتَرَ فَلیَنضَمَّ إلَیَّ فی خَیلِهِ .

فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ : اِیتِ فی ذلِکَ ما رَأَیتَ .

فَلَمّا أصبَحَ زاحَفَ أبَا الأَعوَرِ ، فَاقتَتَلوا ، وصَدَقَهُمُ الأَشتَرُ وَالأَشعَثُ حَتّی نَفَیَاالأَعوَرَ وأصحابَهُ عَنِ الشَّریعَهِ ، وصارَت فی أیدیهِما . (3) .

1- .عمّس علیهم الخبر : أی لبّس الحال علیهم وجعل الأمر مظلما (مجمع البحرین : ج 2 ص 1272 «عمس») .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 51 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 442 نقلاً عن وقعه صفّین وزاد فیه «حیث منعوکم الماء» بعد «القتال» .
3- .الأخبار الطوال : ص 168 .

ص: 5