گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
فصل نهم : جنگ



9 / 1 نخستین جنگ بر سرِ تأویل قرآن

فصل نهم : جنگ9 / 1نخستین جنگ بر سرِ تأویل قرآن5958.عنه علیه السلام :الأمالی ، طوسی به نقل از بُکَیر بن عبد اللّه طویل و عمّار بن ابی معاویه ، از ابو عثمان بجلی، اذان گوی بنی اَفصی : شنیدم که علی علیه السلام در جنگ جمل می گوید : « «و اگر سوگندهایشان را پس از پیمان شکستند و بر دین شما خُرده گرفتند ، با پیشوایان کفر ، کارزار کنید ؛ چرا که آنان ، حرمت سوگند [و پیمان] را رعایت نمی کنند. باشد که دست بردارند» ».

وقتی این آیه را تلاوت می کرد ، سوگند یاد نمود که با مصادیق این آیه،از هنگام نزول تا امروز،پیکار نشده است.

بُکَیر می گوید: درباره این سخن ، از امام باقر علیه السلام پرسیدم . فرمود: «آن پیرمرد [ بجلی ]راست گفت . علی علیه السلام چنین گفت و چنین هم بود».5957.عنه علیه السلام :الأمالی ، مفید به نقل از ابو عثمان ، اذان گوی بنی اَفصی : از علی بن ابی طالب علیه السلام هنگامی که طلحه و زبیر برای جنگ با وی قیام کردند، شنیدم که می فرمود: «نسبت به طلحه و زبیر ، عذر دارم . آن دو با من از روی رضایت و بدون اجبار ، بیعت کردند . سپس بدون پدیده ناشایسته ای [ از ناحیه من] ، بیعت با من را شکستند» .

آن گاه این آیه را تلاوت کرد: «و اگر سوگندهایشان را پس از پیمان شکستند و بر دین شما خُرده گرفتند ، با پیشوایان کفر ، کارزار کنید؛ چراکه آنان حرمت سوگند [و پیمان] را رعایت نمی کنند. باشد که دست بردارند» » .

.


ص: 178

5956.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :قرب الإسناد عن حنّان بن سدیر :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ : دَخَلَ عَلَیَّ اُناسٌ مِن أهلِ البَصرَهِ فَسَأَلونی عَن طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ ، فَقُلتُ لَهُم : کانا مِن أئِمَّهِ الکُفرِ ؛ إنَّ عَلِیّا علیه السلام یَومَ البَصرَهِ لَمّا صَفَّ الخُیولَ ، قالَ لِأَصحابِهِ : لا تَعجَلوا عَلَی القَومِ حَتّی اُعذِرَ فیما بَینی وبَینَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ وبَینَهُم .

فَقامَ إلَیهِم فَقالَ : یا أهلَ البَصرَهِ ! هَل تَجِدونَ عَلَیَّ جَورا فی حُکمٍ ؟ قالوا : لا . قالَ : فَحَیفا فی قِسمٍ ؟ قالوا : لا . قالَ : فَرَغبَهً فی دُنیا أخَذتُها لی ولِأَهلِ بَیتی دونَکُم ، فَنَقَمتُم عَلَیَّ فَنَکَثتُم بَیعَتی ؟ قالوا : لا . قالَ : فَأَقَمتُ فیکُمُ الحُدودَ وعَطَّلتُها عَن غَیرِکُم ؟ قالوا : لا . قالَ : فَما بالُ بَیعَتی تُنکَثُ وبَیعَهُ غَیری لا تُنکَثُ ؟ ! إنّی ضَرَبتُ الأَمرَ أنفَهُ وعَینَهُ فَلَم أجِد إلَا الکُفرَ أوِ السَّیفَ .

ثُمَّ ثَنی إلی صاحِبِهِ فَقالَ : إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی یَقولُ فی کِتابِهِ : «وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَنَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَتِلُواْ أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لآَ أَیْمَنَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ» .

فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرَأَ النَّسَمَهَ وَاصطَفی مُحَمَّدا بِالنُّبُوَّهِ إنَّهُم لَأَصحابُ هذِهِ الآیَهِ ، وما قوتِلوا مُنذُ نَزَلَت . (1)9 / 2دُعاءُ الإِمامِ قَبلَ القِتالِ5953.امام باقر علیه السلام :الإمام الصادق علیه السلام :لَمّا تَوافَقَ النّاسُ یَومَ الجَمَلِ ، خَرَجَ عَلِیٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ حَتّی وَقَفَ بَینَ الصَفَّینِ ، ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ نَحوَ السَّماءِ ، ثُمَّ قالَ : یا خَیرَ مَن أفضَت إلَیهِ القُلوبُ ، ودُعِیَ بِالأَلسُنِ ، یا حَسَنَ البَلایا ، یا جَزیلَ العَطاءِ ، اُحکُم بَینَنا وبَینَ قَومِنا بِالحَقِّ ، وأنتَ خَیرُ الحاکِمینَ . (2) .

1- .قرب الإسناد : ص 96 ح 327 ، تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 77 ح 23 .
2- .شرح الأخبار : ج 1 ص 387 ح 328 .

ص: 179



9 / 2 دعای امام پیش از پیکار

5952.امام علی علیه السلام :قرب الإسناد به نقل از حنان بن سدیر : از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «مردمانی از بصره نزد من آمدند و درباره طلحه و زبیر از من پرسیدند. به آنان گفتم: آن دو از پیشوایان کفر بودند. به راستی که علی علیه السلام در جنگ بصره ، هنگامی که سواران (سواره نظام) را آماده ساخت ، به یارانش فرمود: در جنگ با این گروه ، شتاب مکنید تا نزد خود و خداوند عز و جل و آنان ، عذری داشته باشم .

سپس به سوی آنان رفت و فرمود: ای بصریان! آیا دریافته اید که در حکمی ستم روا داشته ام؟ .

گفتند: نه.

فرمود: آیا در تقسیم ثروت ، جفا کرده ام؟ .

گفتند: نه .

فرمود: آیا حکومت را از روی علاقه به دنیا برای خود و خاندانم به دست گرفتم که شما بر من خُرده گرفتید و بیعت با من را شکستید؟ .

گفتند: نه.

فرمود : آیا حدود الهی را بر شما جاری ساختم و بر دیگران جاری نساختم؟ . گفتند : نه.

فرمود: پس چرا بیعت من شکسته می شود و بیعت دیگران،شکسته نمی شود؟! من به خوبی در این کار نگریستم و آن را شکافتم و جز کفر یا طغیانگری چیزی در آن ندیدم .

آن گاه بر پیامبر صلی الله علیه و آله درود فرستاد و فرمود: به راستی که خداوند تبارک و تعالی در کتابش می گوید: «و اگر سوگندهایشان را پس از پیمان شکستند و بر دین شما خُرده گرفتند، با پیشوایان کفر ، کارزار کنید؛ چراکه آنان حرمت سوگند [و پیمان] را رعایت نمی کنند . باشد که دست بردارند» .

سپس امیر مؤمنان فرمود: سوگند به آن که دانه را شکافت و آفریدگان را آفرید و محمّد صلی الله علیه و آله را به پیامبری برگزید ، اینان ، همان مصادیق این آیه اند و از هنگام نزول این آیه تاکنون با آنان پیکار نشده است ».9 / 2دعای امام پیش از پیکار5949.امام صادق علیه السلام :امام صادق علیه السلام :وقتی در جنگ جمل ، دو سپاه رو در رو شوند ، علی علیه السلام بیرون رفت و میان دو سپاه ایستاد و دست هایش را به سوی آسمانْ بلند کرد و گفت: «ای بهترین کسی که دل ها به سویش پرواز می کند و با زبان ها او را می خوانند! ای زیبا آزمون! ای بسیار بخشنده بخشش های بزرگ ! میان ما و این گروه ، به حق ، داوری کن که تو بهترین داوری».

.


ص: 180

5953.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :الجمل :لَمّا رَأی أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ما قَدِمَ عَلَیهِ القَومُ مِنَ العِنادِ وَاستَحَلّوهُ مِن سَفکِ الدَّمِ الحَرامِ ، رَفَعَ یَدَیهِ إلَی السَّماءِ وقالَ : اللّهُمَّ إلَیکَ شَخَصَتِ الأَبصارُ ، وبُسِطَتِ الأَیدی ، وأفضَتِ القُلوبُ ، وتَقَرَّبَت إلَیکَ بِالأَعمالِ ، «رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَتِحِینَ» . (1)(2)5952.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام فی دُعائِهِ یَومَ الجَمَلِ : اللّهُمَّ إنّی أحمَدُکَ وأنتَ لِلحَمدِ أهلٌ عَلی حُسنِ صَنعِکَ إلَیَّ ، وتَعَطُّفِکَ عَلَیَّ ، وعَلی ما وَصَلتَنی بِهِ مِن نورِکَ ، وتَدارَکتَنی بِهِ مِن رَحمَتِکَ ، وأسبَغتَ عَلَیَّ مِن نِعمَتِکَ ، فَقَدِ اصطَنَعتَ عِندی یا مَولایَ ما یَحِقُّ لَکَ بِهِ جُهدی وشُکری ؛ لِحُسنِ عَفوِکَ ، وبَلائِکَ القَدیمِ عِندی ، وتَظاهُرِ نَعمائِکَ عَلَیَّ ، وتَتابُعِ أیادیکَ لَدَیَّ ، لَم أبلُغ إحرازَ حَظّی ، ولا صَلاحَ نَفسی ، ولکِنَّکَ یا مَولایَ بَدَأتَنی أوّلاً بِإِحسانِکَ فَهَدَیتَنی لِدینِکَ ، وعَرَّفتَنی نَفسَکَ ، وثَبَّتَّنی فی اُموری کُلِّها بِالکِفایَهِ وَالصُّنعِ لی ، فَصَرَفتَ عَنّی جَهدَ البَلاءِ ، ومَنَعتَ مِنّی مَحذورَ الأَشیاءِ ، فَلَستُ أذکُرُ مِنکَ إلّا جَمیلاً ، ولَم أرَ مِنکَ إلّا تَفضیلاً .

یا إلهی، کَم مِن بَلاءٍ وجَهدٍ صَرَفتَهُ عَنّی ، وأرَیتَنیهِ فی غَیری ، فَکَم مِن نِعمَهٍ أقرَرتَ بِها عَینی ، وکَم مِن صَنیعَهٍ شَریفَهٍ لَکَ عِندی .

إلهی أنتَ الَّذی تُجیبُ عِندَ الاِضطِرارِ دَعوَتی ، وأنتَ الَّذی تُنَفِّسُ عِندَ الغُمومِ کُربَتی ، وأنتَ الَّذی تَأخُذُ لی مِنَ الأَعداءِ بِظُلامَتی ، فَما وَجَدتُکَ ولا أجِدُکَ بَعیدا مِنّی حینَ اُریدُکَ ، ولا مُنقَبِضا عَنّی حینَ أسأَلُکَ ، ولا مُعرِضاً عَنّی حینَ أدعوکَ ، فَأَنتَ إلهی ، أجِدُ صَنیعَکَ عِندی مَحموداً ، وحُسنَ بَلائِکَ عِندی مَوجودا ، وجمیعَ أفعالِکَ عِندی جَمیلاً ، یَحمَدُکَ لِسانی وعَقلی وجَوارِحی وجَمیعَ ما أقَلَّتِ الأَرضُ مِنّی .

یا مَولایَ أسأَلُک بِنورِکَ الَّذِی اشتَقَقتَهُ مِن عَظَمَتِکَ ، وعَظَمَتِکَ الَّتِی اشتَقَقتَها مِن مَشِیَّتِکَ ، وأسأَلُکَ بِاسمِکَ الَّذی عَلا، أن تَمُّنَ عَلَیَّ بِواجِبِ شُکری نِعمَتَکَ .

رَبِّ، ما أحرَصَنی عَلی ما زَهَّدتَنی فیهِ، وحَثَثتَنی عَلَیهِ ! إن لَم تُعِنّی عَلی دُنیایَ بِزُهدٍ ، وعَلی آخِرَتی بِتَقوایَ ، هَلَکتُ .

رَبّی ، دَعَتنی دَواعِی الدُّنیا ؛ مِن حَرثِ النِّساءِ وَالبَنینَ ، فَأَجَبتُها سَریعا ، ورَکَنتُ إلَیها طائِعا . ودَعَتنی دَواعِی الآخِرَهِ مِنَ الزُّهدِ وَالِاجتِهادِ فَکَبَوتُ لَها ، ولَم اُسارِع إلَیها مُسارَعَتی إلَی الحُطامِ الهامِدِ ، وَالهَشیمِ البائِدِ ، وَالسَّرابِ الذّاهِبِ عَن قَلیلٍ .

رَبِّ، خَوَّفتَنی وشَوَّقتَنی وَاحتَجَبتَ (3) عَلَیّ فَما خِفتُک حَقَّ خَوفِکَ ، وأخافُ أن أکونَ قَد تَثَبَّطتُ عَنِ السَّعیِ لَکَ ، وتَهاوَنتُ بِشَیءٍ مِنِ احتِجابِکَ . اللّهُمَّ فَاجعَل فی هذِهِ الدُّنیا سَعیی لَکَ وفی طاعَتِکَ ، وَاملَأ قَلبی خَوفَکَ ، وحَوِّل تَثبیطی وتَهاوُنی وتَفریطی وکُلَّ ما أخافُهُ مِن نَفسی فَرَقاً (4) مِنکَ ، وصَبراً علی طاعَتِکَ ، وعَمَلاً بِهِ ، یا ذَا الجَلالِ وَالإِکرامِ .

وَاجعَل جُنَّتی مِنَ الخَطایا حَصینَهً ، وحَسَناتی مُضاعَفَهً ؛ فَإِنَّکَ تُضاعِفُ لِمَن تَشاءُ .

اللّهُمَّ اجعَل دَرَجاتی فِی الجِنانِ رَفیعَهً ، وأعوذُ بِکَ رَبّی مِن رَفیعِ المَطعَمِ وَالمَشرَبِ ، وأعوذُ بِکَ مِن شَرِّ ما أعلَمُ ومِن شَرِّ ما لا أعلَمُ ، وأعوذُ بِکَ مِنَ الفَواحِشِ کُلِّها ؛ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ ، وأعوذُ بِکَ رَبّی أن أشتَرِیَ الجَهلَ بِالعِلمِ کَمَا اشتَری غَیری ، أوِ السَّفَهَ بِالحِلم ، أوِ الجَزَعَ بِالصَّبرِ ، أوِ الضَّلالَهَ بِالهُدی ، أوِ الکُفرَ بِالإیمانِ . یا رَبِّ مُنَّ عَلَیَّ بِذلِکَ ؛ فَإِنَّکَ تَتَوَلَّی الصّالِحینَ ، ولا تُضیعُ أجرَ المُحسِنینَ ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمینَ . (5) .

1- .الأعراف : 89 .
2- .الجمل : ص 341 .
3- .کذا ، وفی بحار الأنوار نقلاً عن المصدر : «احتججتَ» وهو أنسب .
4- .الفَرَق : الخوف والفزع (النهایه : ج 3 ص 438 «فرق») .
5- .مهج الدعوات : ص 125 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 234 ح 9 .

ص: 181

5951.بحار الأنوار :الجمل:چون امیر مؤمنان دید که آن گروه ، دشمنی می ورزند و خونی را که ریختنش حرام است ، حلال می شمرَند ، دستانش را به سوی آسمانْ بلند کرد و گفت: «بار خدایا! دیدگان، متوجّه توست و دست ها به سوی تو دراز است و دل ها به سوی تو پر می کشند و با رفتارهای نیک به سوی تو تقرّب می جویند. «بار پروردگارا! میان ما و قوم ما به حق داوری کن که تو بهترینِ داورانی» ».5950.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام در دعایش در جنگ جمل : بار خدایا ! تو را که شایسته سپاسی سپاس می گویم بر رفتار زیبایت نسبت به من ، و مهربانی ات بر من ، و بر نور خودت که بر من افکندی ، و بر رحمتت که بدان ، [ کمبودهای] مرا جبران نمودی و بر نعمت هایت که بر من ارزانی داشتی.

مولای من! تو با گذشت نیکو و آزمون زیبای خود که از پیش ، با من داشتی و با فراوانی نعمتت بر من و پی درپی شدن نعمت هایت نزد من، برمن نیکی روا داشته ای ، چنان که همه تلاش و سپاس مرا شایسته تو می سازد.

من بدان پایه نرسیدم که [ بدون کمک و لطف تو ]نصیبم را به دست آورم و خود را اصلاح کنم؛ ولی ای مولای من! نخستین بار ، تو با احسانت آغاز کردی و مرا به سوی دینت راهنمایی نمودی و خودت را به من شناساندی و در تمام کارها با حمایت از من و کارسازی برای من ، مرا ثابت قدم نگه داشتی ، سختی بلا را از من دور کردی و کارهای ناروا را از من بازداشتی. من از تو جز زیبایی به یاد نمی آورم، و جز احسان [و بخشش] ، از سوی تو چیزی نمی بینم.

ای خدای من! چه بسیار بلا و سختی که از من دور کردی و آن را در دیگران نشانم دادی ، و چه بسیار نعمتی که چشمانم را بدان روشن ساختی ، و چه بسیار کارهای والایی که از سوی تو برای من به انجام رسید.

خدای من ! تنها تویی آن که به هنگام اضطرار، دعایم را پاسخ می دهی ، و تنها تویی که به هنگام گرفتاری ، اندوهم را برطرف می سازی ، و تنها تویی که برای من از دشمنان ، حقوق ضایع شده ام را می ستانی. هنگامی که قصد تو می کنم ، تو را دور از خود ، نمی یابم و آن گاه که از تو چیزی می خواهم ، تو را مُمْسِک نمی یابم ، و هنگامی که تو را می خوانم، تو را از خود روی گردان نمی یابم.

پس تو خدای منی . کارهایت نزد من پسندیده است و آزمون زیبایت نزد من موجود ، و البته تمام کارهایت برای من زیباست. زبانم ، خِرَدم ، اعضایم و تمام آنچه زمین از من بر خود دارد ، تو را سپاس می گوید.

ای مولای من! از تو می خواهم به نورانیّتت که آن را از بزرگی ات برگرفتی و به بزرگی ات که آن را از خواستت برگرفتی و از تو می خواهم به حقّ نامت که برترین است ، بر من منّت گذاری تا شکر نعمتت را که بر من واجب است به جای آورم.

پروردگارا! من چه قدر حریصم بر آنچه مرا از آن منع کردی ، و [ چه قدر دورم] از آنچه مرا بدان تشویق کردی! اگر مرا در دنیایم با زهدم ، و در آخرتم با پارسایی ام یاری نرسانی، هلاک می شوم.

پروردگار من ! خواسته های دنیایی ، همچون آمیزش همسران و داشتن فرزندان ، مرا به سوی خود فرا خوانْد و من به سرعت به آنها پاسخ گفتم و با رغبت ، به سوی آنها رفتم ، و خواسته های آخرت، همچون زهد و تلاش [ در عمل ]مرا فرا خوانْد ؛ ولی از آنها خودداری کردم و به سوی آنها شتاب نکردم ، چنان که به سوی ثروت های ناپایدار و درختان و گیاهان بر باد رفته و سرابِ بی دوام،شتاب می کنم.

پروردگارا ! مرا ترساندی و تشویق نمودی و بر من پرده پوشی کردی ؛ امّا آن چنان که باید ، از تو نترسیدم. می ترسم که در کوشش به سوی تو کُندی کرده باشم و در برابرِ پرده پوشی تو ، سستی به خرج داده باشم.

بار خدایا ! تلاشم را در این دنیا برای خودت و در راه اطاعت خودت قرار ده ، و قلبم را از ترس خودت پُر ساز، و کُندی و سستی و کوتاهی و هر آنچه را که بر خود از آن بیم دارم ، به ترس از خودت و شکیبایی در اطاعتت و عمل به آن ، مبدّل ساز ای صاحب جلالت و کرامت! و سپرم را در برابر لغزش ها ، نفوذناپذیر قرار ده و نیکی هایم را چندین برابر گردان که تو برای هر که خواهی ، چندین برابر کنی!

بار خدایا! درجاتم را در بهشت ، بالا قرار ده .

و به تو پناه می برم ای پروردگار من! از [ خوردن ]خوراکی و آشامیدنی گران قیمت.

و به تو پناه می برم از بدی هایی که می دانم و بدی هایی که نمی دانم .

و به تو پناه می برم از همه زشتی ها، چه آنها که آشکار است و چه آنها که پنهان است.

و به تو پناه می برم که با فروختن دانش، نادانی را بخرم چنان که دیگران خریدند و با بردباری، سبُک سری را و با شکیبایی، ناشکیبایی را و با هدایت، گم راهی را و با ایمان، کفر را .

پروردگارا! بر من در این کارها منّت گذار که تو سرپرست صالحانی و پاداش نیکوکاران را تباه نمی سازی ؛ و سپاس ، تنها از آنِ خداوند پروردگارِ جهانیان است. .


ص: 182

. .


ص: 183

. .


ص: 184

9 / 3تَحریضُ الإِمامِ أصحابَهُ عَلَی القِتالِ5947.امام باقر علیه السلام :الجمل :إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام أنظَرَهُم [أصحابَ الجَمَلِ] ثَلاثَهَ أیّامٍ ؛ لِیَکُفّوا ویَرعَووا ، فَلَمّا عَلِمَ إصرارَهُم عَلَی الخِلافِ قامَ فی أصحابِهِ فَقالَ :

عِبادَ اللّهِ ! اِنهَدوا إلی هَؤلاءِ القَومِ مُنشَرِحَهً صُدورُکُم ، فَإِنَّهُم نَکَثوا بَیعَتی ، وقَتَلوا شیعَتی ، ونَکَّلوا بِعامِلی ، وأخرَجوهُ مِنَ البَصرَهِ بَعدَ أن آلَموهُ بِالضَّربِ المُبَرِّحِ ، وَالعُقوبَهِ الشَّدیدَهِ ، وهُوَ شَیخٌ مِن وُجوهِ الأَنصارِ وَالفُضَلاءِ ، ولَم یَرعَوا لَهُ حُرمَهً ، وقَتَلُوا السَّبابِجَهَ رِجالاً صالِحینَ ، وقَتَلوا حُکَیمَ بنَ جَبَلَهَ ظُلما وعُدوانا ؛ لِغَضَبِهِ للّهِِ ، ثُمَّ تَتَبَّعوا شیعَتی بَعدَ أن هَرَبوا مِنهُم وأخَذوهُم فی کُلِّ غائِطَهٍ ، (1) وتَحتَ کُلِّ رابِیَهٍ ، یَضرِبونَ أعناقَهُم صَبرا ، ما لَهُم؟ «قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ» (2) ! !

فَانهَدوا إلَیهِم عِبادَ اللّهِ ، وکونوا اُسودا عَلَیهِم ؛ فَإِنَّهُم شِرارٌ ، ومُساعِدوهُم عَلَی الباطِلِ شِرارٌ ، فَالقَوهُم صابِرینَ مُحتَسِبینَ مَوَطِّنینَ أنفُسَکُم ، إنَّکُم مُنازِلونَ ومُقاتِلونَ ، قَد وَطَّنتُم أنفُسَکُم عَلَی الضَّربِ وَالطَّعنِ ومُنازَلَهِ الأَقرانِ . فَأَیُّ امرِی ءٍ أحَسَّ مِن نَفسِهِ رَبَاطَهَ جَأشٍ عِندَ الفَزَعِ وشَجاعَهً عِندَ اللِّقاءِ ورأی مِن أخیهِ فَشَلاً ووَهنا ، فَلیَذُبَّ عَنهُ کَما یَذُبُّ عَن نَفسِهِ ؛ فَلَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَهُ مِثلَهُ . (3) .

1- .الغائط : المتّسع من الأرض مع طمأنینه (لسان العرب : ج 7 ص 364 «غوط») .
2- .التوبه : 30 .
3- .الجمل : ص 334 ، الإرشاد : ج 1 ص 252 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 171 ح 131 .

ص: 185



9 / 3 تشویق یارانش به پیکار

9 / 3تشویق یارانش به پیکار5948.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الجمل:امیر مؤمنان ، سه روز به جملیان مهلت داد تا دست بردارند و حرمت نگه دارند؛ ولی چون پافشاری آنان را بر مخالفت دید ، در میان یارانش برخاست و فرمود:

«ای بندگان خدا! با سینه های گشاده ، به سوی این گروه ، حمله برید؛ چرا که آنان بیعتم را شکستند، پیروانم را کشتند، کارگزارم را شکنجه دادند و او را پس از این که با زدنی سخت و مجازاتی شدید، آزار و اذیّت کردند ، از بصره بیرون راندند ، درحالی که او پیرمردی است از چهره های سرشناس انصار و اهل فضیلت. برای او حرمتی نگه نداشتند و سِنْدیان را که مردانی صالح بودند به قتل رساندند و حُکَیم بن جَبَله را چون برای خدا نسبت به آنان خشم گرفته بود، ظالمانه و با دشمنی کشتند و پس از آن که پیروان من از دست آنان گریختند ، تعقیبشان کردند و آنان را در هر پَستی و بلندی ای گرفتند و با شکنجه و زجر، گردن زدند. آنها را چه شده است؟! «خداوند ، آنان را بکُشد . کی [به سوی حق ]بازگردانده می شوند» .

ای بندگان خدا! به سویشان بشتابید و چون شیر ، بر آنان یورش ببرید ؛ چرا که آنان ، اشرارند و کسانی که آنها را بر باطلْ یاری می دهند نیز از اشرارند. با شکیبایی و به حساب خدا گذاردن و آمادگی روحی خود ، با آنان رو به رو شوید. به راستی که شما مبارزه جو و پیکارکننده اید و جان خویش را برای ضربه شمشیر و نیزه و جنگ با هماوردان ، آماده ساخته اید.

هرکس به هنگام سختی در خود ، آرامشی احساس کرد و به هنگام رو در رویی ، در خود ، شجاعتی یافت و در برادرش سستی و هراسی دید ،از او حمایت کند ، چنان که از خود حمایت می کند که اگر خدا می خواست ، او را مانند وی قرار می داد».

.


ص: 186

5947.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام مِن خُطبَتِهِ یَومَ الجَمَلِ : أیُّهَا النّاسُ ! إنّی أتَیتُ هؤُلاءِ القَومَ ، ودَعَوتُهُم ، وَاحتَجَجتُ عَلَیهِم ، فَدَعَونی إلی أن أصبِرَ لِلجِلادِ ، وأبرُزَ لِلطِّعانِ ، فَلِاُمِّهِمُ الهَبَلُ ! وقَد کُنتُ وما اُهَدَّدُ بِالحَربِ ، ولا اُرَهَّبُ بِالضَّربِ ، أنصَفَ القارَهَ مَن راماها ، (1) فَلِغَیری فَلیُبرِقوا ولیُرعِدوا ؛ فَأَنَا أبُو الحَسَنِ الَّذی فَلَلتُ (2) حَدَّهُم ، وفَرَّقتُ جَماعَتَهُم ، وبِذلِکَ القَلبِ ألقی عَدُوّی ، وأنَا عَلیَ ما وعَدَنَی رَبّی مِنَ النَّصرِ وَالتَّأییدِ وَالظَّفَرِ ، وإنّی لَعَلی یَقینٍ مِن رَبّی ، وغَیرِ شُبهَهٍ مِن أمری .

أیُّهَا النّاسُ ! إنَّ المَوتَ لا یَفوتُهُ المُقیمُ ، ولا یُعجِزُهُ الهارِبُ ، لَیسَ عَنِ المَوتِ مَحیصٌ ، ومَن لَم یَمُت یُقتَلُ ، وإنَّ أفضَلَ المَوتِ القَتلُ . وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ ، لَأَلفُ ضَربَهٍ بِالسَّیفِ أهوَنُ عَلَیَّ مِن میتَهٍ عَلی فِراشٍ .

واعَجَبا لِطَلحَهَ ! ألَّبَ (3) النّاسَ عَلَی ابنِ عَفّانَ ، حَتّی إذا قُتِلَ أعطانی صَفَقَتَهُ بِیَمینِهِ طائِعا ، ثُمَّ نَکَثَ بَیعَتی ، اللّهُمَّ خُذهُ ولا تُمهِلهُ . وإنَّ الزُّبَیرَ نَکَثَ بَیعَتی ، وقَطَعَ رَحِمی ، وظاهَرَ عَلَیَّ عَدُوّی ، فَاکفِنیهِ الیَومَ بِما شِئتَ . (4) .

1- .القارَه : قبیله من بنی الهون ابن خزیمه ، سُمّوا قارَه لاجتماعهم والتفافهم ، ویوصفون بالرمی ، وفی المثل : أنصفَ القارَه مَن راماها (النهایه : ج 4 ص 120 «قور») .
2- .فلَّه فانفَلّ ، أی کسره فانکسر (لسان العرب : ج 11 ص 531 «فلل») .
3- .من التألیب : التحریض (لسان العرب : ج 1 ص 216 «ألب») .
4- .الکافی : ج 5 ص 53 ح 4 عن ابن محبوب رفعه ، الأمالی للطوسی : ص 169 ح 284 عن إسماعیل بن رجاء الزبیدی نحوه وراجع نهج البلاغه : الخطبه 174 .

ص: 187

5946.الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام :امام علی علیه السلام از سخنرانی اش در جنگ جمل : ای مردم! به راستی که من به سوی این گروه آمدم و آنان را فرا خواندم و برای آنان ، استدلال کردم. آنان مرا دعوت کردند که در نبرد، شکیبایی ورزم و برای زخم نیزه ها آماده شوم. مادرشان در عزا نشیند! من هیچ گاه با جنگ ، تهدید نشده ام و از ضربت شمشیر ، ترسانده نشده ام. آنان که قبیله قارَه (1) را به جنگ با تیر و کمان فرا خواندند ، با ایشان انصاف ورزیدند . برای دیگری رعد و برق به راه اندازند که من ابو الحسنم ؛ همان کسی که بُرش آنان را کُند ساخت و جماعتشان را از هم پراکند ، و با چنین دلی دشمنم را ملاقات می کنم که به وعده های یاری و تقویت و پیروزی پروردگار خویش ، دل بسته ام و به پروردگارم یقین دارم و در کار خود ، هیچ شبهه ای ندارم.

ای مردم! به راستی که مرگ ، از [ کسی که در میدان جنگْ] برجایْ ایستاده ، درنمی گذرد و فرارکننده ، او را ناتوان نمی سازد. از مرگ ، چاره ای نیست. آن که نمیرد ، کشته می شود و برترین مرگ، کشته شدن [ در راه خدا] است. سوگند به آن که جانم در دست اوست ، هزار ضربه شمشیر برایم آسان تر است از مردن در بستر!

شگفتا از طلحه! مردم را به کشتن پسر عفّان تحریک کرد و وقتی او کشته شد، دستش را [ برای بیعت] از سرِ رضایت به من داد. سپس بیعت مرا شکست. بار خدایا! او را بگیر و مهلتش مده.

آگاه باشید که زبیر ، بیعت مرا شکست و پیوند خویشاوندی ام را بُرید و دشمنانم را پشتیبانی نمود. [ بار خدایا! ]امروز ، آن گونه که خود می خواهی ، مرا از [ شرّ ]او کفایت کن. .

1- .قارَه ، قبیله ای از بنی هون بن خزیمه اند. از این جهت قاره نامیده شده اند که همواره گرد هم اند. اینان ، به تیراندازی مشهور بوده اند، چنان که در مَثَل آمده است : انصاف ورزیدند کسانی که با قاره به تیراندازی پرداختند . (ر . ک : النهایه : ج 4 ص 120) .

ص: 188

9 / 4السَّکینَهُ العَلَوِیَّهُ فِی الحَربِ5943.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الجمل عن محمّد بن الحنفیّه :لَمّا نَزَلنَا البَصرَهَ وعَسکَرنا بِها وصَفَفنا صُفوفَنا ، دَفَعَ أبی عَلِیٌّ علیه السلام إلَیَّ اللِّواءَ ، وقالَ : لا تُحدِثَنَّ شَیئا حَتّی یُحدَثَ فیکُم . ثُمَّ نامَ ، فَنالَنا نَبلُ القَومِ ، فَأَفزَعتُهُ ، فَفَزِعَ وهُوَ یَمسَحُ عَینَیهِ مِنَ النَّومِ ، وأصحابُ الجَمَلِ یَصیحونَ : یا ثاراتِ عُثمانَ !

فَبَرَزَ علیه السلام ولَیسَ عَلَیهِ إلّا قَمیصٌ واحِدٌ ، ثُمَّ قالَ : تَقَدَّم بِاللَّواءِ ! فَتَقَدَّمتُ وقُلتُ : یا أبَتِ أفی مِثلِ هذَا الیَومِ بِقَمیصٍ واحِدٍ ؟ !

فَقالَ علیه السلام : أحرَزَ أمرا أجَلُهُ ، (1) وَاللّهِ قَاتَلتُ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وأنَا حاسِرٌ (2) أکثَرَ مِمّا قاتَلتُ وأنَا دارِعٌ . (3)5942.امام کاظم علیه السلام ( در پاسخ به برادرش علی بن جعفر ، که از ایشان پرس ) مروج الذهب :قَد کانَ أصحابُ الجَمَلِ حَمَلوا عَلی مَیمَنَهِ عَلِیٍّ ومَیسَرَتِهِ ، فَکَشَفوها ، فَأَتاهُ بَعضُ وُلدِ عَقیلٍ وعَلِیٌّ یَخفِقُ نُعاسا عَلی قُربوسِ سَرجِهِ ، فَقالَ لَهُ : یا عَمُّ ، قَد بَلَغَت مَیمَنَتُکَ ومَیسَرَتُکَ حَیثُ تَری ، وأنتَ تَخفِقُ نُعاسا ؟ ! قالَ : اُسکُت یَابنَ أخی ، فَإِنَّ لِعَمِّکَ یَوما لا یَعدُوهُ ، وَاللّهِ ما یُبالی عَمُّکَ وَقَعَ عَلَی المَوتِ أو وَقَعَ المَوتُ عَلَیهِ ! (4)5941.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :دعائم الإسلام :رُوّینا عَن عَلِیٍّ علیه السلام أنَّهُ أعطَی الرّایَهَ یَومَ الجَمَلِ لِمُحَمَّدِ ابنِ الحَنَفِیَّهِ ، فَقَدَّمَهُ بَینَ یَدَیهِ ، وجَعَلَ الحَسَنَ فِی المَیمَنَهِ ، وجَعَلَ الحُسَینَ فِی المَیسَرَهِ ، ووَقَفَ خَلفَ الرّایَهِ عَلی بَغلَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله .

قالَ ابنُ الحَنَفِیَّهِ : فَدَنا مِنَّا القَومُ ، ورَشَقونا بِالنَّبلِ وقَتَلوا رَجُلاً ، فَالتَفَتُّ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ فَرَأَیتُهُ نائِما قَدِ استَثقَلَ نَوما ، فَقُلتُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، عَلی مِثلِ هذِهِ الحالِ تَنامُ ؟! قَد نَضَحونا بِالنَّبلِ وقَتَلوا مِنّا رَجُلاً وقَد هَلَکَ النّاسُ ! ! فَقالَ : لا أراکَ إلّا تَحِنُّ حَنینَ العَذراءِ ، الرّایَهُ رایَهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَأَخَذَها وهَزَّها ، وکانَتِ الرّیحُ فی وُجوهِنا ، فَانقَلَبَت عَلَیهِم ، فَحسَرَ عَن ذِراعَیهِ وشَدَّ عَلَیهِم ، فَضَرَبَ بِسَیفِهِ حَتّی صُبِغَ کُمُّ قَبائِهِ وَانحَنی سَیفُهُ . (5) .

1- .أحرَزتُ الشیءَ اُحرِزهُ : إذا حفظته وضممته إلیک وصُنته علی الأخذ (لسان العرب : ج 5 ص 333 «حرز») .
2- .الحاسر : خلاف الدارع ، وهو من لا مغفر له ولا درع ولا بیضه علی رأسه (تاج العروس : ج 6 ص 274 «حسر») .
3- .الجمل : ص 355 .
4- .مروج الذهب : ج 2 ص 375 .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 393 .

ص: 189



9 / 4 آرامش علی در جنگ

9 / 4آرامش علی در جنگ5942.الإمامُ الکاظمُ علیه السلام ( و قد سَألَهُ أخوهُ علیُّ بنُ جعفرٍ عن رجلٍ مسلم ) الجمل به نقل از محمّد بن حنفیه : چون وارد بصره شدیم و در آن جا لشکرگاه زدیم و صفوف خود را آماده ساختیم ، پدرم علی علیه السلام پرچم جنگ را به من داد و فرمود: «پیش از اقدام دشمن کاری علیه آنان انجام نده». (1) سپس خوابید.

تیرهای دشمن بر ما باریدن گرفت. او را از خواب ، بیدار کردم . بیدار شد ، در حالی که چشم هایش را می مالید و جملیان فریاد می زدند: ای خونخواهان عثمان!

[ علی علیه السلام ] در حالی که جز یک پیراهن بر تن نداشت ، بیرون رفت و فرمود: «با پرچم به پیش رو !».

پیش رفتم و گفتم: ای پدر! در چنین روزی ، تنها با یک پیراهن ؟!

فرمود: «هرکس را مرگش [ به وقت خود ]خواهد گرفت. به خدا سوگند ، در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله بدون زره ، بیشتر جنگیدم تا با زره».5941.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :مروج الذهب:جملیان بر سمت راست و چپ سپاه علی علیه السلام حمله می کردند و آن را از هم گسستند. در این هنگام ، یکی از فرزندان عقیل به نزد علی علیه السلام آمد و او بر کوهه زین اسب خود ، به خوابی سبک فرو رفته بود. به علی علیه السلام گفت: عمو جان ! راست و چپ سپاهت به چنان وضعیتی رسیده است که می بینی و تو در حال چُرت زدنی؟

فرمود: «پسرِ برادر! خاموش باش. عمویت را روزی است که از آن، درنمی گذرد. به خدا سوگند ، عمویت باکی ندارد که به پیشواز مرگ برود یا مرگ ، [خودْ ]او را دریابد» .5940.امام صادق علیه السلام :دعائم الإسلام:برای ما از علی علیه السلام روایت شده است که در جنگ جمل ، پرچم را به محمّد بن حنفیه سپرد و او را پیشاپیش خود فرستاد و حسن علیه السلام را در سمت راست سپاه و حسین علیه السلام را در سمت چپ گمارد و خود ، پشت سر پرچمدار ، سوار بر استر پیامبر خدا ایستاد.

محمّد بن حنفیه می گوید: دشمنان به ما نزدیک شدند و به سوی ما تیراندازی کردند و مردی را کشتند. به سوی امیرمؤمنانْ رو کردم . او را در خوابی سنگین یافتم . گفتم: ای امیرمؤمنان! در چنین وضعیتی می خوابی؟! ما را تیرباران کردند و مردی از ما را کشتند و مردم به هلاکت افتادند .

فرمود: «می بینم که مانند دختران باکره ، ناله می کنی. این پرچم ، پرچم پیامبر خداست».

آن را گرفت و تکانی داد که باد آن به صورت ما خورد . بر آنها شورید ، آستین هایش را بالا زد و سخت بر آنان حمله بُرد و با شمشیر ، چنان بر آنان نواخت که آستین قبایش [ از خون آنها ]رنگین گشت و شمشیرش کج شد.

.

1- .اشاره به این که آغازگر جنگ مباش . (م)

ص: 190

5940.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الإمامه والسیاسه فی ذِکرِ عَلِیٍّ علیه السلام یَومَ الجَمَلِ : فَشَقَّ عَلِیٌّ فی عَسکَرِ القَومِ یَطعَنُ ویَقتُلُ ، ثُمَّ خَرَجَ وهُوَ یَقولُ : الماءَ ، الماءَ . فَأَتاهُ رَجُلٌ بِإِداوَهٍ (1) فیها عَسَلٌ ، فَقالَ لَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أمَّا الماءُ فَإِنَّهُ لا یَصلُحُ لَکَ فی هذَا المَقامِ ، ولکن اُذَوِّقُکَ هذَا العَسَلَ . فَقالَ : هاتِ ، فَحَسا مِنهُ حُسوَهً ، ثُمَّ قالَ : إنَّ عَسَلَکَ لَطائِفِیٌّ ! قالَ الرَّجُلُ : لَعَجَبا مِنکَ وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ لِمَعرِفَتِکَ الطّائِفِیَّ مِن غَیرِهِ فی هذَا الیَومِ ، وقَد بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ ! ! فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ : إنَّهُ وَاللّهِ یَابنَ أخی ما مَلَأَ صَدرَ عَمِّکَ شَیءٌ قَطُّ ، ولا هابَهُ شَیءٌ . (2)راجع : ج 6 ص 92 (طمأنینه الإمام فی ساحه القتال) .

9 / 5لُبْسُ الدِّرعَ البَتْراءِ5939.عنه علیه السلام :الجمل عن محمّد بن الحنفیّه :دَعا [عَلِیٌّ علیه السلام ]بِدِرعِهِ البَتراءِ ولَم یَلبَسها بَعدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إلّا یَومَئِذٍ ، فَکانَ بَینَ کَتِفَیهِ مِنها وَهنٌ . فَجاءَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام وفی یَدِهِ شِسعُ نَعلٍ ، فَقالَ لَهُ ابنُ عَبّاسٍ : ما تُریدُ بِهذَا الشِّسعِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ فَقالَ : أربِطُ بِها ما قَد تَهِی (3) مِن هذَا الدِّرعِ مِن خَلفی . فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ : أفی مِثلِ هذَا الیَومِ تَلبَسُ مِثلَ هذا ! فَقالَ علیه السلام : ولِمَ ؟ قالَ : أخافُ عَلَیکَ . فَقالَ : لا تَخَف أن اُؤتی مِن وَرائی ، وَاللّهِ یَابنَ عَبّاسٍ ما وَلَّیتُ فی زَحفٍ قَطُّ . (4) .

1- .الإداوه : إناء صغیر من جلد یُتّخذ للماء کالسطیحه ونحوها (النهایه : ج 1 ص 33 «أدا») .
2- .الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 96 ، جواهر المطالب : ج 2 ص 34 نحوه .
3- .کلُّ ما استرخی رِباطُه فقد وَهَی . وقد وَهَی الثوبُ یَهی وَهیا : إذا بَلی وتخرّق (لسان العرب : ج 15 ص 417 «وهی») .
4- .الجمل : ص 355 .

ص: 191



9 / 5 دربرکردن زره بدون پشت

5938.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الإمامه و السیاسه در گزارش از علی علیه السلام در جنگ جمل : علی علیه السلام در لشکر آنان نفوذ می کرد ، نیزه می زد و می کُشت . سپس بازگشت و گفت: «آب [ بدهید]، آب!».

مردی با ظرف عسل،نزد او آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! در این حال ، [خوردن ]آب برای شما صلاح نیست ؛ ولی از این عسل به شما می نوشانم.

فرمود: «بده» و قدری از آن چشید . سپس فرمود: «به راستی که عسل تو از طائف است».

مرد گفت: به خدا ای امیرمؤمنان! در شگفتم از این که تو ، در چنین روزی که جان ها به حنجره ها رسیده است ، عسل طائف را از دیگر عسل ها باز می شناسی!

علی علیه السلام به وی فرمود: «به خدا سوگند ، ای برادرزاده! هرگز چیزی سینه عمویت را پُر نساخته و هرگز چیزی او را به هراس نینداخته است».ر.ک : ج 6 ص 93 (آرامش امام در عرصه نبرد) .

9 / 5دربرکردن زره بدون پشت5936.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :الجمل به نقل از محمّد بن حنفیه : [ روز جمل ، ]علی علیه السلام زره خود را که بدون پشت بود خواست . و آن را پس از پیامبر صلی الله علیه و آله جز در این روز ، در برنکرده بود و میان دو کتف او پارگی از زره برجا مانده بود.

امیر مؤمنان آمد و در دستش بند کفشی بود . ابن عبّاس به وی گفت: ای امیرمؤمنان! با این بند ، چه کار داری؟

فرمود: «می خواهم با این بند، شکاف پشت زره را به هم آورم».

ابن عبّاس گفت: در چنین روزی این [ زرهِ بدون پشت ]را پوشیده ای؟!

فرمود: «چه طور مگر؟» .

گفت: بر جان تو می ترسم.

فرمود: «مترس که از پشت سر بر من آسیبی رسد . ابن عبّاس! به خدا سوگند ، هیچ گاه در هیچ جنگی به دشمن ، پشت نکرده ام».

.


ص: 192

راجع : ج 10 ص 448 (کانت درعه بلا ظهر) .

9 / 6صاحِبُ رَایَهِ الحَربِ5971.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الجمل عن محمّد بن عبد اللّه عن عمرو بن دینار :قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام لِابنِهِ مُحَمَّدٍ : خُذِ الرّایَهَ وَامضِ وعَلِیٌّ علیه السلام خَلفَهُ فَناداهُ یا أبَا القاسِمِ ! فَقالَ : لَبَّیکَ یا أبَهِ . فَقالَ : یا بُنَیَّ لا یَستَفِزَّکَ ماتَری ؛ قَد حَمَلتُ الرّایَهَ وأنَا أصغَرُ مِنکَ فَمَا استَفَزَّنی عَدُوّی ، وذلِکَ أنَّنی لَم ألقَ أحَدا إلّا حَدَّثَتنی نَفسی بِقَتلِهِ ، فَحَدِّث نَفسَکَ بِعَونِ اللّهِ بِظُهورِکَ عَلَیهِم ، ولا یَخذُلکَ ضَعفُ النَّفسِ بِالیَقینِ ؛ فَإِنَّ ذلِکَ أشَدُّ الخِذلانِ .

قالَ: فَقُلتُ : یا أبَهِ أرجو أن أکونَ کَما تُحِبُّ إن شاءَ اللّهُ . قالَ : فَالزَم رایَتَکَ ، فَإِذا اختَلَطَتِ الصُّفوفُ قِف فی مَکانِکَ وبَینَ أصحابِکَ ، فَإِن لَم تَرَ أصحابَکَ فَسَیَرَونَکَ . قالَ : وَاللّهِ إنّی لَفی وَسَطِ أصحابی فَصاروا کُلُّهُم خَلفی وما بَینی وبَینَ القَومِ أحَدٌ یَرُدُّهُم عَنّی ، وأنَا اُریدُ أن أتَقَدَّمَ فی وُجوهِ القَومِ ، فَما شَعَرتُ إلّا بِأَبی مِن خَلفی قَد جَرَّدَ سَیفَهُ وهُوَ یَقولُ : لا تَقَدَّمَ حَتّی أکونَ أمامَکَ . فَتَقَدَّمَ علیه السلام بَینَ یَدَیَّ یُهَروِلُ ومَعَهُ طائِفَهٌ مِن أصحابِهِ ، فَضَرَبُوا الَّذینَ فی وجَهی حَتّی أنهَضوهُم ولَحِقتُهُم بِالرّایَهِ ، فَوَقَفوا وَقفَهً ، وَاختَلَطَ النّاسُ ، ورَکَدَتِ السُّیوفُ ساعَهً ، فَنَظرتُ إلی أبی یَفرِجُ النّاسَ یَمینا وشِمالاً ویَسوقُهُم أمامَهُ ، فَأَردتُ أن أجولَ فَکَرِهتُ خِلافَهُ . (1) .

1- .الجمل : ص 368 .

ص: 193



9 / 6 پرچمدار جنگ

ر . ک : ج 10 ص 449 (پوشیدن زره بی پشت) .

9 / 6پرچمدار جنگ5968.امام باقر علیه السلام :الجمل به نقل از محمّد بن عبد اللّه ، از عمرو بن دینار : امیرمؤمنان به فرزندش محمّد فرمود: «پرچم را بگیر و برو» .

علی علیه السلام پشت سر او بود و او را صدا زد : «ای ابو القاسم!» .

گفت: بله، پدرجان!

فرمود: «فرزندم! آنچه می بینی ، تو را به وحشت نیندازد . من درحالی که کوچک تر از تو بودم، پرچم بر دوش داشتم و دشمن ، مرا به وحشت نینداخت. این بدان سبب بود که در معرکه جنگ ، با هیچ کس روبه رو نمی شدم ، جز آن که کشتن وی را به خودم تلقین می کردم. پس به مدد الهی پیروزی بر آنها را به خودت تلقین کن و با یقین ، بر ضعف نفس خود غلبه کن ، که ضعف نفس ، بدترین درماندگی است» .

محمّد می گوید که گفتم: پدرم! اگر خدا بخواهد ، امیدوارم چنان باشم که تو دوست داری.

فرمود: «پرچمت را محکم نگه دار. وقتی دو سپاه درهم آمیخت، در جای خود و میان یارانت بِایست . اگر تو یارانت را نمی بینی ، آنها تو را خواهند دید».

محمّد می گوید: به خدا سوگند که من در میان یارانم بودم . ناگاه ، تمام آنان پشت سر من قرار گرفتند و میان من و دشمن ، کسی نبود که آنها را از من دور سازد و من می خواستم تا میان لشکر دشمن، پیشروی کنم که پدرم را پشت سرم احساس کردم که شمشیرش را آخته بود و می فرمود: «پیش مرو تا من جلوتر از تو باشم».

او جلوتر از من ، هَروَله کنان ، با گروهی از یارانش پیش می رفت و کسانی را که مقابل من قرار می گرفتند ، از تیغ می گذراندند تا این که آنان را به فرار وا داشتند و من با پرچم به آنها پیوستم . لحظه ای ایستادند و دو لشکر در هم شدند . لحظه ای شمشیرها آرام شد . به پدرم نگاه کردم. دیدم دشمن را از چپ و راست می شکافد و آنان را از برابر خود می راند . خواستم به جلو حرکت کنم؛ ولی نمی خواستم خلاف گفته او رفتار کرده باشم.

.


ص: 194

5969.امام باقر علیه السلام :مروج الذهب :جاءَ ذُو الشَّهادَتینِ خُزَیمَهُ بنُ ثابِتٍ إلی عَلِیٍّ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، لا تُنکِسِ الیَومَ رَأسَ مُحَمَّدٍ ، وَاردُد إلَیهِ الرّایَهَ ! فَدَعا بِهِ ، ورَدَّ عَلَیهِ الرّایَهَ ، وقالَ :


اِطعَنهُمُ طَعنَ أبیکَ تُحمَدِ

لا خَیرَ فِی الحَربِ إذا لَم توقَدِ بِالمَشرَفِیِّ وَالقَنَا المُسَرَّدِ (1)9 / 7اِشتِدادُ القِتالِ5834.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری عن القعقاع :ما رَأَیتُ شَیئا أشبَهَ بِشَیءٍ مِن قِتالِ القَلبِ یَومَ الجَمَلِ بِقِتالِ صِفّینَ ، لَقَد رَأَیتُنا نُدافِعُهُم بِأَسِنَّتِنا ونَتَّکِئُ عَلی أزِجَّتِنا ، (2) وهُم مِثلُ ذلِکَ ، حَتّی لَو أنَّ الرِّجالَ مَشَت عَلَیها لَاستَقَلَّت بِهِم . (3)5828.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ( در پاسخ به این پرسش که اسم اعظم خدا چیست ) البدایه والنهایه :قالَ [عَلِیٌّ علیه السلام ] لِابنِهِ مُحَمَّدِ ابنِ الحَنَفِیَّهِ : وَیحَکَ ! تَقَدَّم بِالرّایَهِ . فَلَم یَستَطِع ، فَأَخَذَها عَلِیٌّ مِن یَدِهِ ، فَتَقَدَّمَ بِها ، وجَعَلَتِ الحَربُ تَأخُذُ وتُعطی ؛ فَتارَهً لِأَهلِ البَصرَهِ ، وتارَهً لِأَهلِ الکوفَهِ ، وقُتِلَ خَلقٌ کَثیرٌ وجَمٌّ غَفیرٌ، ولَم تُرَ وَقعَهٌ أکثَرَ مِن قَطعِ الأَیدی وَالأَرجُلِ فیها مِن هذِهِ الوَقعَهِ . (4) .

1- .مروج الذهب : ج 2 ص 376 ؛ وقعه الجمل لضامن بن شدقم : ص 143 وراجع شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 243 والمناقب للخوارزمی : ص 187 والمناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 155 والصراط المستقیم : ج 2 ص 267 وبحار الأنوار : ج 32 ص 175 وج 42 ص 99 .
2- .الزُّجّ : الحدیده التی تُرکّب فی أسفل الرمح ، والسنان یُرکّب عالیتَه والجمع أزجاج وأزِجّه (لسان العرب : ج 2 ص 285 «زجج») .
3- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 532 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 348 وراجع العقد الفرید : ج 3 ص 325 .
4- .البدایه والنهایه : ج 7 ص 243 .

ص: 195



9 / 7 شدّت یافتن نبرد

5829.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مروج الذهب:خزیمه بن ثابت [ معروف به ]ذو شهادتین ، نزد علی علیه السلام آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! محمّد را سرشکسته مکن و پرچم را به وی بازگردان . او را فرا خواند و پرچم را به وی بازگردانْد و فرمود:


«مانند پدرت بر آنان نیزه فرود آور تا ستایش شوی

جنگی که برافروخته نشود، خیری در آن نیست. با شمشیرهای مَشْرَفی (1) و نیزه های پی در پی».9 / 7شدّت یافتن نبرد5832.امام صادق علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از قعقاع : چیزی را شبیه تر به چیز دیگر نیافتم از نبرد سخت جمل به جنگ صفّین . دیدیم که آنان را با سرِ نیزه هایمان می راندیم و خود بر پایه های نیزه هایمان تکیه می دادیم و آنان نیز چنین می کردند، چنان که اگر کسانی روی نیزه ها راه می رفتند ، نیزه ها آنها را نگه می داشتند .5833.امام صادق علیه السلام :البدایه والنهایه:[ علی علیه السلام ] به فرزندش محمّد بن حنفیه فرمود: «وای بر تو! با پرچم به پیش رو»؛ ولی او نتوانست . پرچم را از او گرفت و خود به پیش تاخت. جنگ ، برنده و بازنده داشت؛ گاهی به سود بصریانْ پیش می رفت و گاهی به سود کوفیان. افراد بسیاری کشته شدند و در هیچ جنگی دیده نشد که به اندازه جنگ جمل ، دست و پا قطع شده باشد .

.

1- .گونه ای شمشیر است منسوب به مَشارِف شام .

ص: 196

5834.امام صادق علیه السلام :الإمامه والسیاسه :اِقتَتَلَ القَومُ قِتالاً شَدیدا ، فَهَزَمَت یَمَنُ البَصَرَهِ یَمَنَ عَلِیٍّ ، وهَزَمَت رَبیعَهُ البَصرَهِ رَبیعَهَ عَلِیٍّ . . . ثُمَّ تَقَدَّم عَلِیٌّ فَنَظَرَ إلی أصحابِهِ یُهزَمونَ ویُقتَلونَ ، فَلَمّا نَظَرَ إلی ذلِکَ صاحَ بِابنِهِ مُحَمَّدٍ ومَعَهُ الرّایَهُ : أنِ اقتَحِم ! فَأَبطَأَ وثَبَتَ ، فَأَتی عَلِیٌّ مِن خَلفِهِ فَضَرَبَهُ بَینَ کَتِفَیهِ ، وأخَذَ الرّایَهَ مِن یَدِهِ ، ثُمَّ حَمَلَ فَدَخَلَ عَسکَرَهُم ، وإنَّ المَیمَنَتَینِ وَالمَیسَرَتَینِ تَضطَرِبانِ ؛ فی إحداهُما عَمّارٌ ، وفِی الاُخری عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ ، ومُحَمَّدُ بنُ أبی بَکرٍ .

قالَ : فَشَقَّ عَلِیٌّ فی عَسکَرِ القَومِ یَطعَنُ ویَقتُلُ ، ثُمَّ خَرَجَ . . . ثُمَّ أعطَی الرّایَهَ لِابنِهِ وقالَ : هکَذا فَاصنَع . فَتَقَدَّمَ مُحَمَّدٌ بِالرّایَهِ ومَعَهُ الأَنصارُ ، حَتَّی انتَهی إلَی الجَمَلِ وَالهَودَجِ وهَزَمَ ما یَلیهِ ، فَاقتَتَلَ النّاسُ ذلِکَ الیَومَ قِتالاً شَدیدا ، حَتّی کَانتِ الواقِعَهُ والضَّربُ عَلَی الرُّکَبِ . (1)5835.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :الجمل عن محمّد بن الحنفیّه :اِلتَقَینا وقَد عَجَّلَ أصحابُ الجَمَلِ وزَحَفوا عَلَینا ، فَصاحَ أبی علیه السلام : اِمضِ . فَمَضَیتُ بَینَ یَدَیهِ أقطو (2) بِالرّایَهِ قَطوا .

وتَقَدَّمَ سَرعانَ أصحابُنا ، فَلاذَ أصحابُ الجَمَلِ ، ونَشَبَ القِتالُ ، وَاختَلَفَتِ السُّیوفُ ، وأبی بَینَ کَتِفَیَّ یَقولُ : یا بُنَیَّ تَقَدَّم ! ولَستُ أجِدُ مُتَقَدَّما ، وهُوَ یَقولُ : تَقَدَّم ، فَقُلتُ : ما أجِدُ مُتَقَدَّما إلّا عَلَی الأَسِنَّهِ ! !

فَغَضِبَ أبی علیه السلام وقالَ : أقولُ لَکَ : تَقَدَّم ، فَتَقولُ : عَلَی الأَسِنَّهِ ! ! ثِق یا بُنَیَّ ، وتَقَدَّم بَینَ یَدَیَّ عَلَی الأَسِنَّهِ ! !

وتَناوَلَ الرّایَهَ مِنّی ، وتَقَدَّمَ یُهَروِلُ بِها ، فَأَخَذَتنی حِدَّهٌ ، فَلَحِقتُهُ وقُلتُ : أعطِنِی الرّایَهَ . فَقالَ لی : خُذها . وقَد عَرَفتُ ما وَصَفَ لی . (3) .

1- .الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 96 .
2- .القَطْوُ : مقارَبه الخَطْو مع النشاط ، یقال منه : قطا فی مِشیته یَقطو (لسان العرب : ج 15 ص 190 «قطا») .
3- .الجمل : ص 360 وراجع تاریخ الطبری : ج 4 ص 514 والکامل فی التاریخ : ج 2 ص 339 والبدایه والنهایه : ج 7 ص 243 والأخبار الطوال : ص 149 ومروج الذهب : ج 2 ص 375 .

ص: 197

5836.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإمامه والسیاسه:دو لشکر ، نبرد سختی کردند. میمنه [ سپاه] بصریان، میمنه سپاه علی علیه السلام را درهم شکسته بود و افراد قبیله ربیعه در لشکر بصره، ربیعیان سپاه امام علیه السلام را شکست داده بودند... .

علی علیه السلام به پیش آمد و نگاهی به یاران و سپاهیان خود انداخت که شکست خورده و کشته شده بودند . وقتی چنین دید ، بر فرزندش محمّد که پرچمدار بود بانگ زد: «به پیش رو!» ؛ ولی او کندی کرد و در جایش ثابت ماند. علی علیه السلام از پشت سر آمد و میان دو کتف او زد و پرچم را از دستش گرفت و خود ، حمله برد و وارد لشکر دشمن شد.

میمنه و مِیسَره هر دو سپاه در اضطراب بودند. در یک طرف ، عمّار بود و در طرف های دیگر ، عبد اللّه بن عباس و محمّد بن ابی بکر.

علی علیه السلام سپاه دشمن را شکافت . ضربه می زد و می کُشت . سپس بیرون آمد... و پرچم را به محمّد داد و فرمود: «این چنین بجنگ».

محمّد با پرچم به پیش تاخت و انصار با او بودند تا به شتر و کجاوه [ ی عایشه ]رسید و همراهان شتر ، گریخته بودند.

در این روز ، هر دو لشکر ، نبرد سهمگینی کردند ، به طوری که آسیب ها و ضربت زدن ها ، در حالِ به زانو نشستنْ صورت می گرفت.5837.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الجمل به نقل از محمّد بن حنفیه : رو در رو شدیم ، درحالی که سپاه جمل بر ما پیشْ دستی کردند و بر ما یورش آوردند. پدرم بانگ زد: «حرکت کن!».

من در پیشاپیش او به راه افتادم و با گام های کوتاه ، پرچم را به پیش بردم . یاران ما به سرعت به پیش تاختند و لشکر جمل ، پناه گرفتند . جنگ درگرفت و شمشیرها در هم رفت.

پدرم که پشت سرم بود ، می فرمود: «فرزندم ، به پیش!» و من توان جلو رفتن در خود نمی دیدم و او همواره می فرمود: «به پیش!» .

گفتم: من راهی به پیش نمی بینم ، مگر بر سرِ نیزه ها [ بروم] !

وی خشمگین شد و فرمود: «به تو می گویم: به پیش رو و تو می گویی : بر سر نیزه ها [ بروم]؟! فرزندم! [ بر خدا ]اعتماد کن و پیشاپیش من در برابر سرنیزه ها به پیش رو».

پرچم را از من گرفت و هَروَله کنان به پیش تاخت . غیرتم جنبید و خود را به او رساندم و گفتم: «پرچم را به من بده» که به من فرمود: «بگیر!».

در آن هنگام دانستم که از من چه می خواهد. .


ص: 198

9 / 8مُقاتَلَهُ الإِمامِ بِنَفسِهِ5836.امام علی علیه السلام :الفتوح :قاتَلَ مُحَمَّدُ ابنُ الحَنَفِیَّهِ ساعَهً بِالرّایَهِ ثُمَّ رَجَعَ ، وضَرَبَ عَلِیٌّ رضی الله عنهبِیَدِهِ إلی سَیفِهِ فَاستَلَّهُ ، ثُمَّ حَمَلَ عَلَی القَومِ ، فَضَرَبَ فیهِم یَمینا وشِمالاً ، ثُمَّ رَجَعَ وقَدِ انحَنی سَیفُهُ فَجَعَلَ یُسَوّیهِ بِرُکبَتِهِ ، فَقالَ لَهُ أصحابُهُ : نَحنُ نَکفیکَ ذلِکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! فَلَم یُجِب أحَدا حَتّی سَوّاهُ ، ثُمَّ حَمَلَ ثانِیَهً حَتَّی اختَلَطَ بِهِم ، فَجَعَلَ یَضرِبُ فیهِم قُدُما قُدُما حَتَّی انحَنی سَیفُهُ ، ثُمَّ رَجَعَ إلی أصحابِهِ ، وَوَقَفَ یُسَوّی السَّیفَ بِرُکبَتِهِ وهُوَ یَقولُ : وَاللّهِ ما اُریدُ بِذلِکَ إلّا وَجهَ اللّهِ وَالدّارَ الآخِرَهَ !

ثُمَّ التَفَتَ إلَی ابنِهِ مُحمَّدِ ابنِ الحَنَفِیَّهِ وقالَ : هکَذَا اصنَع یابُنَیَّ . (1)5837.امام صادق علیه السلام :شرح نهج البلاغه عن أبی مخنف :زَحَفَ عَلِیٌّ علیه السلام نَحوَ الجَمَلِ بِنَفسِهِ فی کَتیبَتِهِ الخَضراءِ مِنَ المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ ، وحَولَهُ بَنوهُ حَسنٌ وحُسَینٌ ومُحَمَّدٌ علیهم السلام ، ودَفَعَ الرّایَهَ إلی مُحَمَّدٍ ، وقالَ : أقدِم بِها حَتّی تَرکُزَها فی عَینِ الجَمَلِ ، ولا تَقِفَنَّ دونَهُ .

فَتَقَدَّمَ مُحَمَّدٌ ، فَرشَقَتهُ السِّهامُ ، فَقالَ لِأَصحابِهِ : رُوَیدا ، حَتّی تَنفَدَ سِهامُهُم ، فَلَم یَبقَ لَهُم إلّا رَشقَهٌ أو رَشقَتانِ . فَأَنفَذَ عَلِیٌّ علیه السلام (2) إلَیهِ یَستَحِثُّهُ ، ویَأمُرُهُ بِالمُناجَزَهِ ، فَلَمّا أبطَأَ عَلَیهِ جاءَ بِنَفسِهِ مِن خَلفِهِ ، فَوَضَعَ یَدَهُ الیُسری عَلی مَنکِبِهِ الأَیمَنِ وقالَ لَهُ : أقدِم ، لا اُمَّ لَکَ !

فَکانَ مُحَمَّدٌ إذا ذَکَرَ ذلِکَ بَعدُ یَبکی ، ویَقولُ : لَکَأَنّی أجِدُ ریحَ نَفَسِهِ فی قَفایَ ، وَاللّهِ لا أنسی أبَدا .

ثُمَّ أدرَکَت عَلِیّا علیه السلام رِقَّهٌ عَلی وَلَدِهِ ، فَتَناوَلَ الرّایَهَ مِنهُ بِیَدِه الیُسری وذُو الفِقارِ مَشهورٌ فی یُمنی یَدَیهِ ، ثُمَّ حَمَلَ فَغاصَ فی عَسکَرِ الجَمَلِ ، ثمّ رَجَعَ وقَدِ انحَنی سَیفُهُ ، فَأَقامَهُ بِرُکبَتِهِ . فَقالَ لَهُ أصحابُهُ وبَنوهُ وَالأَشتَرُ وعَمّارٌ : نَحنُ نَکفیکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! فَلم یُجِب أحَدا مِنهُم ، ولا رَدَّ إلَیهِم بَصَرَهُ ، وظَلَّ یَنحِطُ (3) ویَزأَرُ زَئیرَ الأَسَدِ ، حَتّی فَرِقَ مَن حَولَهُ ، وتَبادَروهُ ، وإنَّهُ لَطامِحٌ بِبَصَرِهِ نَحوَ عَسکَرِ البَصرَهِ ، لا یُبصِرُ مَن حَولَهُ ، ولا یَرُدُّ حِوارا .

ثُمَّ دفَعَ الرّایَهَ إلَی ابنِهِ مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ حَمَلَ حَملَهً ثانِیَهً وَحدَهُ ، فَدَخَلَ وَسَطَهُم فَضَرَبَهُم بِالسَّیفِ قُدُما قُدُما ، وَالرِّجالُ تَفِرُّ مِن بَینِ یَدَیهِ ، وتَنحازُ عَنهُ یُمنَهً ویَسرَهً ، حَتّی خَضَبَ الأَرضَ بِدِماءِ القَتلی ، ثُمَّ رَجَعَ وقَدِ انحَنی سَیفُهُ ، فَأقامَهُ بِرَکبَتِهِ ، فَاعصَوصَبَ (4) بِهِ أصحابُهُ ، وناشَدوهُ اللّهَ فی نَفسِهِ وفِی الإِسلام ، وقالوا : إنَّکَ إن تُصَب یَذهبِ الدّینُ ! فَأَمسِک ونَحنُ نَکفیکَ .

فَقالَ : وَاللّهِ ، ما اُریدُ بِما تَرَونَ إلّا وَجهَ اللّهِ وَالدّارَ الآخِرَهَ . ثُمَّ قالَ لِمُحَمَّدٍ ابنِهِ : هکَذا تَصنَعُ یَابنَ الحَنَفِیَّهِ . فَقالَ النّاسُ : مَنِ الَّذی یَستَطیعُ ما تَستَطیعُهُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! ! (5) .

1- .الفتوح : ج 2 ص 474 ، المناقب للخوارزمی : ص 187 نحوه وراجع شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 257 .
2- .فی الطبعه المعتمده : «فأنفذا إلیه علیّ علیه السلام إلیه» ، والصحیح ما أثبتناه کما فی طبعه دار الرشاد (ج 1 ص 85) .
3- .النحْط : شبه الزَّفیر (لسان العرب : ج 7 ص 412 «نحط») .
4- .اعصَوْصبوا : اجتمعوا وصاروا عِصابهً واحده (النهایه : ج 3 ص 246 «عصب») .
5- .شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 257 وراجع الفتوح : ج 2 ص 473 .