گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
9 / 15 مدّت زمان جنگ



6034.عنه صلی الله علیه و آله :الجمل:چون لشکریان از گِردِ شتر [ عایشه ]پراکنده شدند ، امیرمؤمنان ، نگران این بود که مردم به سوی شتر بازگردند و جنگ ، دوباره درگیرد. پس فرمود: «شتر را پِی کنید!».

یاران امیرمؤمنان به سمت شتر شتافتند و آن را پی کردند ، که به پهلو بر زمین افتاد و عایشه فریادی کشید که هرکس در دو سپاه بود ، شنید.6025.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از میسره ابی جمیله : وقتی شتر [ عایشه ]پِی شد ، محمّد بن ابی بکر و عمّار بن یاسر ، نزد عایشه آمدند . آنان ، بندِ بار را بریدند و کجاوه را برداشتند و به گوشه ای نهادند تا علی علیه السلام درباره آن به آنها دستور دهد. علی علیه السلام فرمود: «عایشه را به بصره ببرید».

آن دو او را به خانه عبد اللّه بن خلف خُزاعی بردند.9 / 15مدّت زمان جنگ5876.امام صادق علیه السلام :تاریخ الیعقوبی:جنگ در طول چهار ساعت از روز ، اتّفاق افتاد. برخی گزارش کرده اند که در این جنگ ، سی و چند هزار نفر کشته شدند.5877.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :أنساب الأشراف:جنگ از ظهر تا غروب خورشید بود .5878.امام صادق علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از عوانه : در جنگ جمل ، یک روز تا شب جنگیدند و برخی سروده اند:


شمشیر جان های ما را از زید و هند خُنَکا بخشید

و نیز از دو چشم عَدی بن حاتم . برای آنان ، یک روز تا تمام شب

در برابر سختی پیکان ها و تیزی شمشیرها شکیبایی کردیم.

.


ص: 226

راجع : ص 212 (استمرار الحرب بقیاده عائشه) .

9 / 16کَلامُ الإِمامِ عِندَ تَطوافِهِ عَلَی القَتلی5882.عنه صلی الله علیه و آله :الإرشاد :ومِن کَلامِهِ [عَلِیٍّ] علیه السلام عِندَ تَطوافِهِ عَلی قَتلَی الجَمَلِ : هذِهِ قُرَیشٌ ، جَدَعتُ أنفی ، وشَفَیتُ نَفسی ، لَقَد تَقَدَّمتُ إلَیکُم اُحَذِّرُکُم عَضَّ السُّیوفِ ، وکُنتُم أحداثا لا عِلمَ لَکُم بِما تَرَونَ ، ولکِنَّهُ الحَینُ ، (1) وسوءُ المَصرَعِ ، فَأَعوذُ بِاللّهِ مِن سوءِ المَصرَعِ .

ثُمَّ مَرَّ عَلی مَعبَدِ بنِ المِقدادِ فَقالَ : رَحِمَ اللّهُ أبا هذا ، أما إنَّهُ لَو کانَ حَیّا لَکانَ رَأیُهُ أحسَنَ مِن رَأیِ هذا .

فَقالَ عَمّارُ بنُ یاسِرٍ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی أوقَعَهُ وجَعَلَ خَدَّهُ الأَسفَلَ ، إنّا وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ما نُبالی مَن عَنَدَ عَنِ الحَقِّ مِن وَلَدٍ ووالِدٍ . فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ : رَحِمَکَ اللّهُ وجَزاکَ عَنِ الحَقِّ خَیرا .

قالَ : ومَرَّ بِعَبدِ اللّهِ بنِ رَبیعَهَ بنِ دَرّاجٍ وهُوَ فِی القَتلی فَقالَ : هذَا البائِسُ ، ما کانَ أخرَجَهُ ؛ أدینٌ أخرَجَهُ ، أم نَصرٌ لِعُثمانَ ؟ ! وَاللّهِ ما کانَ رَأیُ عُثمانَ فیهِ ولا فی أبیهِ بِحَسَنٍ .

ثُمَّ مَرَّ بِمَعبَدِ بنِ زُهَیرِ بنِ أبی اُمَیَّهَ فَقالَ : لَو کانَتِ الفِتنَهُ بِرأسِ الثُّرَیّا لَتَناوَلَها هذَا الغُلامُ ، وَاللّهِ ما کانَ فیها بِذی نَحیزَهٍ ، (2) ولَقَد أخبَرَنی مَن أدرَکَهُ وإنّهُ لَیُوَلوِلُ فَرَقامِنَ السَّیفِ .

ثُمَّ مَرَّ بِمُسلِمِ بنِ قَرَظَهَ فَقالَ : البِرُّ أخرَجَ هذا ! وَاللّهِ ، لَقَد کَلَّمَنی أن اُکَلِّمَ لَهُ عُثمانَ فی شَیءٍ کانَ یَدَّعیهِ قِبَلَهُ بِمَکَّهَ، فَأَعطاهُ عُثمانُ وقالَ: لَولا أنتَ ما أعطَیتُهُ،إنَّ هذا ما عَلِمتُ بِئسَ أخُو العَشیرَهِ ؛ ثُمَّ جاءَ المَشومُ لِلحَینِ یَنصُرُ عُثمانَ !

ثُمَّ مَرَّ بِعَبدِ اللّهِ بنِ حُمَیدِ بنِ زُهَیرٍ فَقالَ : هذا أیضا مِمَّن أوضَعَ فی قِتالِنا ، زَعَمَ یَطلُبُ اللّهَ بِذلِکَ ، ولَقَد کَتَبَ إلَیَّ کُتُبا یُؤذی فیها عُثمانَ ، فَأَعطاهُ شَیئا ، فَرَضِیَ عَنهُ .

ومَرَّ بِعَبدِ اللّهِ بنِ حَکیمِ بنِ حِزامٍ فَقالَ : هذا خَالَفَ أباهُ فِی الخُروجِ ، وأبوهُ حَیثُ لَم یَنصُرنا قَد أحسَنَ فی بَیعَتِهِ لَنا ، وإن کانَ قَد کَفَّ وجَلَسَ حَیثُ شَکَّ فِی القِتالِ ، وما ألومُ الیَومَ مَن کَفَّ عَنّا وعَن غَیرِنا ، ولکنَّ المُلیمَ الَّذی یُقاتِلُنا !

ثُمَّ مَرَّ بِعَبدِ اللّهِ بنِ المُغیرَهِ بنِ الأخنَسِ فَقالَ : أمّا هذا فَقُتِلَ أبوهُ یَومَ قُتِلَ عُثمانُ فِی الدّارِ ، فَخَرَجَ مُغضَبا لِمَقتَلِ أبیهِ ، وهُوَ غُلامٌ حَدَثٌ حُیِّنَ لِقَتلِهِ .

ثُمَّ مَرَّ بِعَبدِ اللّهِ بنِ أبی عُثمانَ بنِ الأَخنَسِ بنِ شُرَیقٍ ، فَقالَ : أمّا هذا فَإِنّی أنظُرُ إلَیهِ وقَد أخَذَ القَومُ السُّیوفُ هارِبا یَعدو مِنَ الصَفِّ ، فَنَهنَهتُ (3) عَنهُ ، فَلَم یَسمَع مَن نَهنَهتُ حَتّی قَتَلَهُ . وکانَ هذا مِمّا خَفِیَ عَلی فِتیانِ قُرَیشٍ ، أغمارٌ (4) لا عِلمَ لَهُم بِالحَربِ ، خُدِعوا وَاستُزِلّوا ، فَلَمّا وَقَفوا وَقَعوا فَقُتِلوا .

ثُمَّ مَشی قَلیلاً فَمَرَّ بِکَعبِ بنِ سورٍ (5) فَقالَ : هذَا الَّذی خَرَجَ عَلَینا فی عُنُقِهِ المُصحَفُ ، یَزعُمُ أنَّهُ ناصِرُ اُمِّهِ ! یَدعُو النّاسَ إلی ما فِیهِ وهُوَ لا یَعلَمُ ما فیهِ ، ثُمَّ استَفتَحَ وخابَ کُلُّ جَبّارٍ عَنیدٍ . (6) أما إنَّهُ دَعَا اللّهَ أن یَقتُلَنی ، فَقَتَلَهُ اللّهُ . أجلِسوا کَعبَ بنَ سورٍ . فَاُجلِسَ ، فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ : یا کَعبُ ، قَد وَجَدتُ ما وَعَدَنی رَبّی حَقّا ، فَهَل وَجَدتَ ما وَعَدَکَ رَبُّکَ حَقّا ؟ ثُمَّ قالَ : أضجِعوا کَعبا .

ومَرَّ عَلی طَلحَهَ بنِ عُبَیدِ اللّهِ فَقالَ : هذَا النّاکِثُ بَیعَتی ، وَالمُنِشِئُ الفِتنَهَ فِی الاُمَّهِ ، وَالمُجلِبُ عَلَیَّ ، الدّاعی إلی قَتلی وقَتلِ عِترَتی ، أجلِسوا طَلحَهَ . فَاُجلِسَ ، فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ : یا طَلحَهَ بنَ عُبیدِ اللّهِ ، قَد وَجَدتُ ما وَعَدَنی رَبّی حَقّا ، فَهَل وَجَدتَ ما وَعَدَ رَبُّکَ حَقّا ؟ ثُمَّ قالَ : أضجِعوا طَلحَهَ ، وسارَ .

فَقالَ لَهُ بَعضُ مَن کانَ مَعَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أتُکَلِّمُ کَعبا وطَلحَهَ بَعدَ قَتلِهِما ؟!

قالَ : أمَ وَاللّهِ ، إنَّهُما لَقَد سِمِعا کَلامی کَما سَمِعَ أهلُ القَلیبِ (7) کَلامَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَومَ بَدرٍ . (8) .

1- .الحَینُ: الهَلاک (لسان العرب: ج 13 ص 136 «حین»).
2- .النحیزه : الطبیعه (مجمع البحرین : ج 3 ص 1759 «نحز») .
3- .نهنهتَ : إذا صحتَ به لتکفّه (مجمع البحرین : ج 3 ص 1841 «نهنه») .
4- .أغمار : جمع غمر : الذی لم یجرّب الاُمور (المحیط فی اللغه : ج 5 ص 81 «غمر») .
5- .کعب بن سور من بنی لقیط ، قتل یوم الجمل ، کان یخرج بین الصفّین معه المصحف یدعو إلی ما فیه ، فجاءه سهم غرب فقتله ، ولّاه عمر بن الخطّاب قضاء البصره بعد أبی مریم (الجرح والتعدیل : ج 7 ص 162 ح 912) .
6- .إشاره إلی الآیه 15 من سوره إبراهیم .
7- .القلیب : البئر التی لم تُطوَ (النهایه : ج 4 ص 98 «قلب») وأشار علیه السلام إلی کلام رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی غزوه بدر مع قتلی قریش الذین طُرحوا فی البئر (راجع السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 292) .
8- .الإرشاد : ج 1 ص 254 ، الجمل : ص 391 نحوه مع تقدیم وتأخیر ، بحار الأنوار : ج 32 ص 207 ح 163 وراجع تصحیح الاعتقاد : ص 93 والشافی : ج 4 ص 344 والاحتجاج : ج 1 ص 381 ح 73 و 74 وشرح نهج البلاغه : ج 1 ص 248 .

ص: 227



9 / 16 سخن امام به هنگام گشتن در اطراف کشته ها

ر . ک : ص 213 (تداوم نبرد به رهبری عایشه) .

9 / 16سخن امام به هنگام گشتن در اطراف کشته ها5880.امام صادق علیه السلام :الإرشاد :از سخنان علی علیه السلام به هنگام گشتن در اطراف کشته های جنگ جمل است : «این ، قریش است که برخلاف میل خویش با آنها جنگیدم و خود را راحت کردم . به سوی شما تاختم و شما را از آسیب شمشیرها برحذر داشتم و شما جوان بودید و بر آنچه می دیدید ، آگاه نبودید ؛ ولی این است پایان کار : هلاکت و مرگ زشت. به خدا پناه می برم از مرگ بد!».

آن گاه بر [ جنازه] مَعبد بن مقداد گذشت و فرمود: «خداوند، پدر این مرد را رحمت کند! اگر او زنده بود ، عقیده اش بهتر از عقیده این بود».

عمّار بن یاسر گفت: سپاسْ خدا را که او را هلاک ساخت و خوار گردانید. به خدا سوگند ، ای امیرمؤمنان! آنان که از حقْ کناره گیرند ، برای ما تفاوتی ندارند ؛ خواه فرزند باشد یا پدر.

امیرمؤمنان فرمود: «خداوند ، تو را رحمت کند و از حقیقت ، بهره نیکو دهد!».

سپس بر [ جنازه] عبد اللّه بن ربیعه بن دُرّاج که در شمار کشته ها بود ، گذر کرد و فرمود: «این بدبخت را چه چیزی از خانه بیرون کشانید؟ آیا دین ، او را بیرون آورد یا یاری کردن عثمان؟ به خدا سوگند که عثمان درباره او و پدرش نظر خوشی نداشت».

سپس بر [ جنازه] مَعبد بن زُهیر بن ابی اُمیّه گذشت و فرمود: «اگر آشوب و فتنه در نوک ثریّا بود، این جوانْ بدان دست می یافت؛ [ ولی] به خدا سوگند ، در فتنه ها جُربزه ای نداشت و کسی که او را [ در جنگ ]دیده بود ، به من خبر داد که از ترس شمشیر ، شیون می کرد».

آن گاه بر [ جنازه] مسلم بن قَرظَه گذر کرد و فرمود: «نیکی کردن [در حقّ او] ، او را [ برای جنگ ، ]بیرون کشید . وی از من خواست که با عثمان درباره داراییِ مورد ادّعایش در مکّه صحبت کنم. عثمان ، آن [ دارایی] را به وی بخشید . پس [ به من ]گفت: اگر سفارش تو نبود ، آن را به من نمی دادند . وی تا آن جا که من می دانم در خاندانش فردِ بدی بود و با این همه ، این شومْ عاقبت، برای یاری عثمان آمد».

سپس بر [ جنازه] عبد اللّه بن حمید بن زهیر ، گذر کرد و فرمود: «این هم از کسانی است که در جنگ با ما شتاب کرد. گمان می کرد با این کار ، خدا را می جوید. برای من نامه هایی نوشت و از عثمان ، بد می گفت. عثمان به وی چیزی بخشید و از آن پس از او خشنود گردید».

و بر [ جنازه] عبد اللّه بن حَکیم بن حِزام ، گذر کرد و فرمود : «این شخص با پدرش درباره قیام ، مخالفت کرد . پدر او ، گرچه ما را یاری نکرد ، ولی بیعت ما را نیکو داشت ؛ چرا که به هنگام شک و تردید در جنگ ، خودداری کرد و در خانه نشست و من امروز ، کسانی را که از ما و از دشمن ما دست کشیدند ، سرزنش نمی کنم؛ لیکن سرزنش ، شایسته کسانی است که با ما کارزار کردند».

سپس بر [ جنازه] عبد اللّه بن مُغَیره بن اَخنس ، گذر کرد و فرمود : «پدرِ این ، در روزی که عثمان در خانه کشته شد، به قتل رسید . وی به جهت کشته شدن پدرش خشمگینْ قیام کرد؛ ولی او جوانی کم سال بود که قتلش مقدّر شد».

سپس بر [ جنازه] عبد اللّه بن ابی عثمان بن اخنس بن شریق ، گذر کرد و فرمود: «و آن گاه که شمشیرهای آخته ، دو سپاه را در آغوش کشیدند ، او را می نگریستم که از صف لشکر فرار می کرد. بر او بانگ زدم که دست [ از جنگ ]بردارد ؛ ولی نشنید تا لشکریانْ وی را کُشتند و این [ فتنه] ، چیزی بود که بر جوانان قریش، پنهان ماند. جوانان ناپخته که دانش جنگ نداشتند، فریب خوردند و لغزیدند. وقتی ایستادند، ضربه خوردند و کشته شدند».

سپس قدری قدم زد و بر [ جنازه] کعب بن سور، (1) گذر کرد و فرمود: «این ، کسی است که علیه ما قیام کرد و قرآن بر گردن داشت و گمان می کرد مادرش (عایشه) را یاری می کند. مردم را به آنچه در قرآن است ، فرا می خواند ؛ ولی از آنچه در آن ، است ، آگاهی نداشت. سپس درصدد پیروزی بود؛ ولی هر جبّار سرکشی ناامید می گردد. (2) بدانید که او از خدا خواست که خدا مرا بکشد؛ ولی خداوند ، او را کُشت. کعب را بنشانید».

او را نشاندند. امیرمؤمنان فرمود: «ای کعب ! من آنچه را خداوندم به من وعده داده بود ، یافتم . آیا تو هم حقیقت آنچه را خداوندت به تو وعده کرده بود ، یافتی؟» .

سپس فرمود: «کعب را به پهلو بخوابانید».

و بر [ جنازه] طلحه بن عبید اللّه ، گذر کرد و فرمود: «این ، آن کسی بود که بیعت مرا شکست و در میان امّت ، آشوب به پا کرد و علیه من فرا خواند ؛ کسی که [ مردم را ]به کشتن من و خاندانم فرا می خوانْد. طلحه را بنشانید» .

او را نشاندند. امیرمؤمنان فرمود: «ای طلحه بن عبید اللّه ! من آنچه را خداوند به من وعده کرده بود ، حق یافتم . آیا تو هم آنچه را خداوند به تو وعده داده بود، حق یافتی؟» .

پس فرمود: «طلحه را به پهلو بخوابانید» و رفت.

یکی از کسانی که با او بود، گفت : ای امیرمؤمنان! آیا با کعب و طلحه ، پس از کشته شدن ، سخن می گویی؟!

فرمود: «آری . به خدا سوگند ، آنان سخن مرا شنیدند ، چنان که جنگ بدر فروافتادگان در چاه ، سخن پیامبر خدا را شنیدند».

.

1- .کعب بن سور از تیره بنی لَقیط، در جنگ جملْ کشته شد . وی میان دو گروه ، حرکت می کرد و به همراهش قرآن بود و مردم را بدان فرا می خوانْد . تیری نابه هنگام بر او اصابت کرد و کشته شد . عمر ، او را پس از ابو مریم به منصب قضاوت بصره گمارْد (الجرح و التعدیل : ج 7 ص 162 ش912) .
2- .اشاره ای است به آیه 15 از سوره ابراهیم .

ص: 228

. .


ص: 229

. .


ص: 230

. .


ص: 231

. .


ص: 232

الفصل العاشر : بعد الظفر10 / 1الکَرامَهُ5884.بحار الأنوار :الإمام الباقر علیه السلام :أمَرَ عَلِیٌّ رضی الله عنه مُنادِیَهُ فَنادی یَومَ البَصرَهِ : «لا یُتَّبَعُ مُدبِرٌ ، ولا یُذَفَّفُ (1) عَلی جَریحٍ ، ولا یُقتَلُ أسیرٌ ، ومَن أغلَقَ بابَهُ فَهُوَ آمِنٌ ، ومَن ألقی سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ» ، ولَم یَأخُذ مِن مَتاعِهِم شَیئا . (2)5885.بحار الأنوار :الأخبار الطوال :نادی عَلِیٌّ رضی الله عنه فی أصحابِهِ : لا تَتَّبِعوا مُوَلِّیا ، ولا تُجهِزوا عَلی جَریحٍ ، ولا تَنتَهِبوا مالاً ، ومَن ألقی سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ ، ومَن أغلَقَ بابَهُ فَهُو آمِنٌ . (3)5886.بحار الأنوار :الجمل عن معاذ بن عبید اللّه التمیمی :فَوَاللّهِ ، لَقَد رَأَیتُ أصحابَ عَلِیٍّ علیه السلام وقَد وَصَلوا إلَی الجَمَلِ ، وصاحَ مِنهُم صائِحٌ : اِعقِروهُ ، فَعَقَروهُ فَوَقَعَ .

فَنادی عَلِیٌّ علیه السلام : مَن طَرَحَ السِّلاحَ فَهُوَ آمِنٌ ، ومَن دَخَلَ بَیتَهُ فَهُوَ آمِنٌ .

فَوَاللّهِ ، ما رَأَیتُ أکرَمَ عَفوا مِنهُ . (4) .

1- .الذفّ : الإجهاز علی الجریح (الصحاح : ج 4 ص 1362 «ذفف») .
2- .السنن الکبری : ج 8 ص 314 ح 16747 ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 718 ح 60 کلاهما عن حفص بن غیاث عن الإمام الصادق علیه السلام وراجع الأمالی للمفید : ص 25 ح 8 .
3- .الأخبار الطوال: ص 151 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 183 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 395 ح 334 عن أبی البختری وکلاهما نحوه وراجع فتح الباری¨ : ج 13 ص 57 والعقد الفرید : ج 3 ص 327 .
4- .الجمل : ص 365 وراجع الأمالی للمفید : ص 25 ح 8 وتاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 183 وشرح الأخبار : ج 1 ص 295 ح 281 ومروج الذهب : ج 2 ص 378 والأخبار الطوال : ص 151 .

ص: 23