گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
2 / 4 عبد اللّه بن عمرو بن عاص



2 / 4عبد اللّه بن عمرو بن عاصاو 38 سال قبل از هجرت به دنیا آمد و در سال هفتم هجری مسلمان شد و به مدینه هجرت کرد. پدرش عمرو بن عاص ، از او یازده و یا دوازده سال بزرگ تر بود! او در آغاز ، پدرش را از پیوستن به معاویه باز می داشت و از او می خواست که از معاویه کناره گیرد . وی بر افضل بودن امام علی علیه السلام آگاهی داشت و معاویه را فردی دنیاپرست می دانست؛ امّا در کنار پدرش به سوی معاویه رفت و در جنگ صفّین ، فرماندهی میمنه لشکر او را برعهده داشت و بنا به قولی، پرچمدار پدرش عمرو بن عاص بود. او در زمان حکومت معاویه، مدّتی حاکم کوفه بود و پس از مرگ پدرش ، از سوی معاویه به حکومت مصر منصوب شد. او از پدرش ثروت بسیاری از طلاهای مصری به ارث بُرد و در شمار ملوک صحابیان است. عبد اللّه از شرکت در جنگ صفّین ، اظهار ندامت می کرد و می گفت: ای کاش بیست سال یا ده سال پیش از آن ، مرده بودم! او به سال 65 هجری در مصر درگذشت.

.


ص: 378

6258.امام علی علیه السلام ( در وصیّت به فرزندش حسن علیه السلام ) مسند ابن حنبل عن حنظله بن خویلد العنبری :بَینَما أنَا عِندَ مُعاوِیَهَ ، إذ جاءَهُ رَجُلانِ یَختَصِمانِ فی رَأسِ عَمّارٍ ، یَقولُ کُلُّ واحِدٍ مِنهُما : أنَا قَتَلتُهُ . فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عَمرٍو : لِیَطِب بِهِ أحَدُکُما نَفسا لِصاحِبِهِ ؛ فَإِنّی سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : تَقتُلُهُ الفِئَهُ الباغِیَهُ !

قالَ مُعاوِیَهُ : فَما بالُکَ مَعَنا ؟ ! قالَ : إنَّ أبی شَکانی إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ : «أطِع أباکَ ما دامَ حَیّا ولا تَعصِهِ» ، فَأَنَا مَعَکُم ، ولَستُ اُقاتِلُ . (1)6259.مسیح علیه السلام :المعجم الأوسط عن إسماعیل بن رجاء عن أبیه :کُنتُ فی مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی حَلقَهٍ فیها أبو سَعیدٍ الخُدرِیُّ وعَبدُ اللّهِ بنُ عَمرٍو ، إذ مَرَّ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ فَسَلَّمَ ، فَرَدَّ عَلَیهِ القَومُ وسَکَتَ عَبدُ اللّهِ بنُ عَمرٍو ، ثُمَّ رَفَعَ ابنُ عَمرٍو صَوتَهُ بَعدَما سَکَتَ القَومُ ، فَقالَ : وعَلَیکَ السَّلامُ ورَحمَهُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ .

ثُمَّ أقبَلَ عَلَی القَومِ ، فَقالَ : أ لا اُخبِرُکُم بِأَحَبَّ أهلِ الأَرضِ إلی أهلِ السَّماءِ ؟ قالوا : بَلی . قالَ : هُوَ هذَا المُقَفّی ، وَاللّهِ ما کَلَّمتُهُ کَلِمَهً ، ولا کَلَّمَنی کَلِمَهً ، مُنذُ لَیالِ صِفّینَ ، ووَاللّهِ ، لَأَن یَرضی عَنّی أحَبُّ إلَیَّ مِن أن یَکونَ لی مِثلُ اُحُدٍ .

فَقالَ لَهُ أبو سَعیدٍ الخُدرِیُّ : أ لا تَغدو إلَیهِ ؟

قالَ : بَلی .

فَتَواعَدا أن یَغدوا إلَیهِ ، وغَدَوتُ مَعَهُما ، فَاستَأذَنَ أبو سَعیدٍ ، فَأَذِنَ لَهُ ، فَدَخَلنا ، فَاستَأذَنَ لِابنِ عَمرٍو ، فَلَم یَزَل بِهِ حَتّی أذِنَ لَهُ الحُسَینُ ، فَدَخَلَ ، فَلَمّا رَآهُ أبو سَعیدٍ زَحَلَ (2) لَهُ ، وهُوَ جالِسٌ إلی جَنبِ الحُسَینِ فَمَدَّهُ الحُسَینُ إلَیهِ ، فَقامَ ابنُ عَمرٍو ، فَلَم یَجلِس ، فَلَمّا رَأی ذلِکَ خَلّی عَن أبی سَعیدٍ ، فَأَزحَلَ لَهُ ، فَجَلَسَ بَینَهُما . فَقَصَّ أبو سَعیدٍ القِصَّهَ .

فَقالَ : أ کَذلِکَ یَابنَ عَمرٍو ؟ أ تَعلَمُ أنّی أحَبُّ أهلِ الأَرضِ إلی أهلِ السَّماءِ ؟

قالَ : إی ورَبِّ الکَعبَهِ ، إنَّکَ لَأَحَبُّ أهلِ الأَرضِ إلی أهلِ السَّماءِ .

قالَ : فَما حَمَلَکَ عَلی أن قاتَلتَنی وأبی یَومَ صِفّینَ ؟ وَاللّهِ لِأَبی خَیرٌ مِنّی ! قالَ : أجَل ، ولکِنَّ عَمرا شَکانی إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ : إنَّ عَبدَ اللّهِ یَقومُ اللَّیلَ ، ویَصومُ النَّهارَ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :«صَلِّ ونَم ، وصُم وأفطِر ، وأطِع عَمرا» ، فَلَمّا کانَ یَومَ صِفّینَ أقسَمَ عَلَیَّ . وَاللّهِ ، ما کَثَّرتُ لَهُم سَوادا ، ولَا اختَرَطتُ لَهُم سَیفا ، ولا طَعَنتُ بِرُمحٍ ، ولا رَمَیتُ بِسَهمٍ .

فَقالَ لَهُ الحُسَینُ : أ ما عَلِمتَ أنَّهُ لا طاعَهَ لِمَخلوقٍ فی مَعصِیَهِ الخالِقِ ؟

قالَ : بَلی . (3) .

1- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 564 ح 6549 ، العقد الفرید : ج 3 ص 335 وفیه إلی «الفئه الباغیه» .
2- .زَحَلَ عن مکانه : تنحّی (تاج العروس : ج 14 ص 304 «زحل») .
3- .المعجم الأوسط : ج 4 ص 181 ح 3917 ، اُسد الغابه : ج 3 ص 347 الرقم 3092 نحوه وفیه إلی «ولا رمیت بسهم» وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 73 .

ص: 379

6260.امام علی علیه السلام :مسند ابن حنبل به نقل از حنظله بن خُوَیلد عنبری : هنگامی که نزد معاویه بودم ، دو مرد پیش او آمدند و درباره سر عمّار ، نزاع داشتند. هریک می گفت: من او را کشتم .

عبد اللّه بن عمرو گفت: برای آن که خیال یکی از شما به نفع رفیقش راحت باشد ، [ می گویم که] از پیامبر خدا شنیدم که می فرمود: «او (عمّار) را گروه طغیانگر می کُشند».

معاویه گفت: [ اگر منظورت این است که «گروه طغیانگر» ماییم] پس چرا با مایی؟

عبد اللّه گفت: پدرم از من به نزد پیامبر خدا شکایت کرد و او فرمود: «تا زمانی که پدرت زنده است ، از او اطاعت کن و او را نافرمانی نکن». من با شما هستم ؛ ولی پیکار نمی کنم.6261.امام علی علیه السلام :المعجم الأوسط به نقل از اسماعیل بن رجاء ، از پدرش : من در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و در میان جمعی بودم که ابو سعید خُدْری و عبد اللّه بن عمرو در آن حضور داشتند. حسین بن علی علیهماالسلام از کنار آن جمع گذشت و سلام کرد. جمعیّت ، پاسخ سلام دادند و عبد اللّه بن عمرو ، سکوت کرد. چون جمعیّتْ ساکت شدند ، صدایش را بلند کرد و گفت: و علیک السلام و رحمه اللّه وبرکاته [ بر تو باد درود ، رحمت و برکت های خداوند] !

آن گاه رو به جمعیت کرد و گفت: آیا شما را از محبوب ترینِ زمینیانْ نزد اهل آسمان ، خبر دهم؟

گفتند: بلی .

گفت: همین کسی [ است] که از این جا گذشت . به خدا سوگند ، پس از شب های صفّین ، نه من با او کلمه ای سخن گفته ام و نه او با من کلمه ای سخن گفته است. به خدا سوگند ، اگر از من خشنود گردد ، برایم دوست داشتنی تر است از این که [ ثروتی] مانند کوه اُحُد داشته باشم .

ابو سعید خدری به وی گفت: نمی خواهی صبحگاهان نزد او بروی؟

گفت: چرا.

قرار گذاشتند که صبح به نزد او روند و من هم با آنان رفتم. ابو سعید ، اجازه گرفت و [ حسین ابن علی علیهماالسلام] اجازه داد و وارد شدیم. برای ابن عمرو هم اجازه خواست و آن قدر اصرار ورزید تا حسین علیه السلام اجازه داد و او هم داخل شد. وقتی ابو سعیدْ او را دید ، برایش جا باز کرد ، در حالی که در کنار حسین علیه السلام نشسته بود. حسین علیه السلام او را به سوی خود کشید . ابن عمرو ، بلند شد و ننشست . حسین علیه السلام وقتی چنین دید ، ابو سعید را رها کرد و برایش جا باز شد و میان آن دو نشست. ابو سعید ، داستان را بازگو کرد.

حسین علیه السلام فرمود: «آیا این چنین است ، ای فرزند عمرو؟ آیا تو می دانی که من ، محبوب ترینِ زمینیانْ نزد آسمانیانم؟».

گفت: بلی. به پروردگار کعبه سوگند که تو محبوب ترینِ زمینیانْ نزد اهل آسمانی!

[ حسین علیه السلام ] فرمود: «چه چیزی تو را وا داشت که در صفّین با من و پدرم پیکار کنی؟ به خدا سوگند ، پدرم از من بهتر بود».

گفت: آری ؛ امّا عمرو از من نزد پیامبر خدا شکایت کرد که عبد اللّه ، شب ها شب زنده داری می کند و روزها روزه می دارد. آن گاه پیامبر خدا فرمود: «نماز بخوان و بخواب و روزه بدار و افطار کن و از عمرو ، اطاعت نما».

وقتی هنگامه صفّین شد ، او مرا سوگند داد. به خدا سوگند ، من نه برای آنان سیاهی لشکر شدم و نه شمشیری آختم و نه نیزه ای پرتاب کردم و نه تیری رها نمودم.

حسین علیه السلام به وی فرمود: «آیا نمی دانی که در معصیت خالق، اطاعتی برای مخلوق نیست [ و نباید از عمرو اطاعت می کردی]؟».

گفت: چرا. .


ص: 380

. .


ص: 381

. .


ص: 382

2 / 5عَبدُ الرَّحمنِ بنُ خالِدِ بنِ الوَلیدِمن شجعان قریش ، ومن أعداء أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام وبنی هاشم . (1) کان والیا علی حمص فی عهد عثمان ، وأشخص إلیه عثمان المخرجین من الکوفه . (2) وکان معاویه یَعُدّه ولده (3) وکان من اُمراء جیشه فی صفّین وکان لواء أهل الشام بیده عند اشتداد الحرب ، (4) وکان أخوه مهاجر مع أمیر المؤمنین علیه السلام فی الجمل ، وصفّین . (5) کما کان من القاده المحاربین فی بعض الأیّام فی معارک ذی الحجّه . (6) لعنه أمیر المؤمنین علیه السلام فی الصلاه . (7) هذا ، وقد نقلت عنه کلمات فی الثناء علی شجاعه الإمام علیه السلام . (8) تولّی حکومه حمص مدّهً فی خلافه معاویه . ولمّا عرف معاویه هوی الشامیّین فی حکومه عبد الرحمن بعده ، قتله بالسمّ ، لئلّا ینافس یزیدَ علی الحکم . (9)

.

1- .الاستیعاب : ج 2 ص 372 الرقم 1410 ، اُسد الغابه : ج 3 ص 436 الرقم 3293 .
2- .أنساب الأشراف : ج 6 ص 156 ، تاریخ الطبری : ج 4 ص 321 و 325 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 269 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 166 .
3- .وقعه صفّین : ص 430 .
4- .الأخبار الطوال : ص 172 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 261 ؛ وقعه صفّین : ص 395 .
5- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 54 ، اُسد الغابه : ج 3 ص 436 الرقم 3293 ، الاستیعاب : ج 2 ص 373 الرقم 1410 ، الإصابه : ج 5 ص 27 الرقم 6223 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 258 .
6- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 574 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 258 ؛ وقعه صفّین : ص 195 .
7- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 126 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 71 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 397 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 284 ؛ وقعه صفّین : ص 552 .
8- .وقعه صفّین : ص 387 .
9- .أنساب الأشراف : ج 5 ص 118 ، اُسد الغابه : ج 3 ص 436 الرقم 3293 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 227 ، الاستیعاب : ج 2 ص 373 الرقم 1410 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 476 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 223 .

ص: 383



2 / 5 عبد الرحمان بن خالد بن ولید

2 / 5عبد الرحمان بن خالد بن ولیدعبد الرحمان بن خالد بن ولید ، از شجاعان قریش و از دشمنان امام علی علیه السلام و بنی هاشم بود. وی در زمان عثمان ، حاکم حِمْص بود و عثمان، تبعیدیان کوفه را نزد او می فرستاد. معاویه ، او را فرزند خود می شمرد. او در جنگ صفّین ، از سرداران لشکر معاویه بود و در شدّت جنگ ، پرچم شامیان در دست او بود. برادرش (مهاجر بن خالد) ، در جنگ های جمل و صفّین ، در سپاه امام علی علیه السلام بود. او همچنین در برخی روزهای جنگ در ماه ذی حجّه، از فرماندهان جنگجویان بود و امام علی علیه السلام در نماز، او را نفرین می کرد. با این حال ، از او سخنانی در ستایش شجاعت علی علیه السلام نقل شده است. او در زمان معاویه ، مدتی حاکم حمص بود و چون معاویه از علاقه اهل شام به حکومت عبد الرحمان بعد از خود آگاه شد، او را با سَم کشت تا با یزید بر سر حکومت ، رقابت نکند.

.


ص: 384

6268.الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام :وقعه صفّین عن عبد الرحمن بن خالد بن الولید فی وَصفِ الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام :أمَا وَاللّهِ لَقَد رَأَیتُنا یَوما مِنَ الأَیّامِ وقَد غَشِیَنا ثُعبانٌ مِثلُ الطَّودِ الأَرعَنِ قَد أثارَ قَسطَلاً (1) حالَ بَینَنا وبَینَ الاُفُقِ ، وهُوَ عَلی أدهَمٍ شائِلٍ ، یَضرِبُهُم بِسَیفِهِ ضَربَ غَرائِبِ الإِبِلِ، کاشِرا عَن أنیابِهِ کَشرَ المُخدِرِ الحَرِبِ . (2)

فَقالَ مُعاوِیَهُ : وَاللّهِ إنَّهُ کانَ یُجالِدُ ویُقاتِلُ عَن تِرَهٍ لَهُ وعَلَیهِ . (3)راجع : ج 12 ص 378 (أبو الأعور) و ص 380 (بسر بن أرطاه) و ص 426 (الولید بن عقبه) .

.

1- .القسطل : الغبار الساطع (لسان العرب : ج 11 ص 557 «قسطل») .
2- .خَدَرَ الأسدُ فهو مُخدِرٌ : إذا کان فی خِدرِه ؛ وهو بیته . وحَرِبَ الرجُلُ : اشتدّ غضَبُه، فهو حَرِب (لسان العرب: ج 4 ص 231 «خدر» و ج 1 ص 304 «حرب»).
3- .وقعه صفّین : ص 387 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 8 ص 53 .

ص: 385

6264.امام کاظم علیه السلام :وقعه صفّین به نقل از عبد الرحمان بن خالد بن ولید ، در توصیف امام علی علیه السلام : به خدا سوگند ، روزی بر ما گذشت که گرفتار اژدهایی همچون کوهی استوار شدیم و او در حالی که گَرد و غبار به راه انداخته و میان ما و افق حایل شده بود، بر ما هجوم آورد . او بر اسبی سیاه که سُم بر زمین می کوفت ، سوار بود و از چپ و راست ، شمشیرشان می زد و مانند شتری جوان ، در جوش و خروش بود و چون پیکار کننده توفنده ، از خشم ، دندان می فشرد. معاویه گفت : به خدا سوگند ، هم اکنون او (علی علیه السلام ) شمشیر می زند و انتقامجویانه می جنگد.ر . ک : ج 12 ص 379 (ابو اعور) وص 381 (بُسر بن ارطات) و ص 427 (ولید بن عقبه) .

.


ص: 386

الفصل الثالث : السیاسه العلویّه3 / 1عَزلُ مُعاوِیَهَذکرنا سابقا أنّ اُولی الأعمال التی اتّخذها الإمام علیّ علیه السلام بعد مبایعه الناس له علی طریق الشروع بالإصلاحات هو عزل عمّال عثمان . وکان الساسه من أصحاب الإمام لا یرون من المصلحه عزل شخصین ، هما : معاویه وأبی موسی الأشعری . وأخیرا وبعد الکثیر من التوضیحات وفی أعقاب وساطه مالک الأشتر ، وافق أمیر المؤمنین علیه السلام علی إبقاء أبی موسی الأشعری . أمّا بالنسبه الی معاویه فلم تفلح جمیع الجهود التی بذلت لإقناع الإمام بإبقائه فی منصبه ، إذ کان لا یری جواز إبقائه والیا ولو لحظه واحده . أمّا بالنسبه إلی معاویه فهو لم یبایع الإمام ولم یترک أهل الشام یبایعونه . وبدأ منذ الیوم الأول لخلافه الإمام بالتآمر علیه ، ممهّدا بذلک الأجواء للصدام العسکری . وأوّل سؤال یُثار فی هذا المجال هو کیف یمکن تبریر عمل الإمام هذا من الوجهه السیاسیّه ؟ أ لم یکن من الأفضل أن یُبقی الإمامُ معاویه فی منصبه فی بدایه خلافته إلی حین استتباب الاُمور ، وإلی أن یبایع هو وأهل الشام ، ثمّ یعزله من بعد ذلک لکی لا تقع حرب صفّین ولکی تستقرّ الحکومه الإسلامیّه بقیادته ؟ أ لم یکن الحفاظ علی وحده کلمه الاُمّه ودیمومه النظام الإسلامی وهما من أوجب الواجبات ، یقضیان بإبقاء معاویه علی ولایه الشام ولو مؤقّتا ؟

.