گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
فصل سوم : سیاست علی



3 / 1 کنار گذاردن معاویه

اشاره

فصل سوم : سیاست علی3 / 1کنار گذاردن معاویهپیش از این گفتیم که یکی از نخستین اقدامات امام علی علیه السلام پس از بیعت مردم برای آغاز اصلاحات، برکنار کردن کارگزاران عثمان بود . (1) سیاستمداران علاقه مند به امام علیه السلام ، بر کناری دو نفر را مصلحت نمی دانستند : معاویه و ابو موسی اشعری. سرانجام با توضیحات بسیار و وساطت های مالک اشتر ، امام علیه السلام با ابقای ابو موسی موافقت کرد؛ امّا در مورد معاویه ، هر چه برای قانع کردن علی علیه السلام تلاش کردند ، نتیجه ای نداشت و ایشان ، ابقای او بر حکومت شام را حتی برای یک لحظه روا ندانست. معاویه نیز نه خود با امام علیه السلام بیعت کرد و نه گذاشت مردم شام با ایشان بیعت کنند و از همان روز اوّل حکومت امام علیه السلام ، توطئه علیه او را شروع کرد و زمینه را برای برخورد نظامی فراهم ساخت. نخستین سؤال در این زمینه این است که : چگونه می توان این اقدام امام علیه السلام را از نظر سیاسی توجیه کرد؟ آیا بهتر نبود امام علی علیه السلام معاویه را در آغاز حکومت خود ، ابقا می کرد تا حاکمیتش استقرار یابد و معاویه، همراه اهل شام با او بیعت کند و بعد ، او را عزل می کرد تا جنگ صفّینْ پیش نیاید و حکومت اسلامی به رهبری او تداوم یابد؟ آیا حفظ وحدت کلمه امّت و تداوم نظام اسلامی که از واجب ترین واجبات است اقتضا نمی کرد که امام علیه السلام او را به طور موقّت در حکومت شام ، ابقا نماید؟

.

1- .ر . ک : ج 3 ص 563 (کنار نهادن کارگزاران عثمان) .

ص: 388

. .


ص: 389

. .


ص: 390



دفاع از سیاست کنار گذاردن معاویه

اشاره

دفاع از سیاست کنار گذاردن معاویهبر اساس مبانی سیاست های امام علیه السلام در اداره نظام اسلامی که شرح آن گذشت ، (1) به سادگی می توان به این گونه پرسش ها پاسخ داد؛ امّا در خصوص این سیاست ، نکات مهمّی وجود دارد که در این جا باید بدان اشاره شود. ابن ابی الحدید ، به تفصیل از این سیاست دفاع کرده است و ما مطالب مهم آن را ذکر می کنیم : ابن ابی الحدید ، در ابتدا با استناد به مدارک و منابع تاریخی استدلال می کند که معاویه ، در هیچ شرایطی با علی علیه السلام بیعت نمی کرد . سپس به مبانی دینی امام علیه السلام در نصب و عزل ها اشاره می کند و در خاتمه ، طی نقل تحلیلی متین از دانشمندی به نام ابن سنان ، روشن می سازد که اصولاً ابقای معاویه در شرایطی که پس از عثمان ، مردم با امام علیه السلام بیعت کردند ، ممکن نبود و موجب می شد ایشان در آغاز حکومت ، با فضایی مواجه شود که عثمان در انتهای حکومت بدان رسید. (2)

.

1- .ر . ک : ج 3 ص 450 (دفاع کلّی از سیاست مداری امام علی) .
2- .شرح نهج البلاغه : ج 10 ص 233 .

ص: 391



1 . ابقای معاویه به بیعتش نمی انجامید

1 . ابقای معاویه به بیعتش نمی انجامیدابن ابی الحدید ، ضمن نقل انتقادهایی بر سیاست امام علی علیه السلام در زمینه عزل معاویه گزارش کرده است که یکی از انتقادها این سخن است : اگر امام علیه السلام هنگامی که در مدینه با وی بیعت شد ، معاویه را بر شامْ ابقا می کرد تا حکومتش مستقر گردد و پایه هایش استوار شود و معاویه و شامیان با او بیعت کنند ، و سپس او را کنار می نهاد ، از جنگی که میان آنها در گرفت ، پیشگیری کرده بود . پاسخْ این است که امیر مؤمنان ، شرایط آن روز را می دانست که معاویه به هیچ رو بیعت نمی کند ، گرچه او را بر حکومت شامْ ابقا نماید ؛ بلکه ابقای وی بر حکومت شام ، معاویه را نیرومندتر می ساخت و امتناع وی را از بیعت ، قوی تر می کرد ؛ چرا که پرسش کننده یا باید بگوید : «سزاوار بود که علی علیه السلام معاویه را به بیعت فرا خواند و هم زمان ، او را بر شام بگمارد و هر دو کار با هم قرین گردد» و یا باید بگوید: «امام علیه السلام می باید نخست از معاویه مطالبه بیعت می کرد [ و ابقای او را به تأخیر می انداخت]» و یا بگوید : «باید نخست او را ابقا می کرد و درخواست بیعت را به فرصتی دیگر می انداخت». در صورت نخست ، این احتمال بود که معاویه ، حکم علی علیه السلام بر ابقای وی در حکومت را برای شامیان بخوانَد و موقعیت خود را نزد آنان ، محکم سازد و در ذهن آنان جای دهد که : «اگر او شایسته حکومت نبود ، علی علیه السلام بر او اعتماد نمی کرد» و آن گاه ، بیعت کردن را به تأخیر اندازد و از آن ، سر باز زند . و صورت دوم ، همان کاری است که امیر مؤمنان انجام داد . و امّا صورت سوم ، مانند صورت اوّل است؛ بلکه معاویه را در مخالفت و سرکشی ای که قصد آن را داشت، قوی تر می کرد. چگونه کسی که آشنا به تاریخ است ، گمان می کند که اگر علی علیه السلام معاویه را بر

.


ص: 392

شام می گمارْد، معاویه با او بیعت می کرد ، با آن که می دانیم میان علی علیه السلام و معاویه ، نزاع ها و کینه های کهنی است که شتر در آن ، زانو نَزَد؛ (1) زیرا علی علیه السلام بود که حنظله برادر معاویه و دایی اش ولید و جدّش عتبه را یک جا به هلاکت رساند . پس از آن نیز مسائلی میان آن دو در زمان خلافت عثمانْ اتّفاق افتاد و بر یکدیگر تند شدند تا آن جا که معاویه وی را تهدید کرد و گفت : من به سوی شام می روم و این پیرمرد (عثمان) را نزد تو می گذارم . به خدا سوگند ، اگر مویی از وی کم شود ، با یکصدهزار شمشیر با تو می جنگم! ... و امّا سخن ابن عبّاس به امام علی علیه السلام که : «یک ماه او را بر حکومت بگمار و یک عمر او را برکنار دار» و آنچه مغیره بن شعبه به وی پیشنهاد کرد ، توهّماتی بود که آن دو برای خود داشتند و به آنها خوش گمان بودند و بر قلبشان خطور کرده بود. علی علیه السلام از وضعیت خود با معاویه بهتر آگاه بود و می دانست که این وضعیت ، اصلاح پذیر نیست . چگونه بر ذهن انسان آگاه به وضعیت معاویه و نیرنگ ها و شیطنت های او و کینه ای که از علی علیه السلام از حادثه کشته شدن عثمان و پیش از آن در دل داشت ، خطور می کند که معاویه ، ابقای علی علیه السلام را بپذیرد و فریب بخورد و با او بیعت نماید؟! معاویه ، زیرک تر از آن بود که فریب بخورد و علی علیه السلام نسبت به وضعیت معاویه ، آگاه تر از کسانی بود که گمان می کردند اگر امام علیه السلام از او دلجویی کند و او را ابقا نماید ، بیعت خواهد کرد. در نظر علی علیه السلام ، این بیماری ، درمانی جز شمشیر نداشت ؛ چرا که پایان کار ،

.

1- .کنایه از این که هیچ گاه با یکدیگر از درِ سازش وارد نمی شوند. در واقع رابطه آنان به شتری کینه ای تشبیه شده که زانو بر زمین نزند . (م)

ص: 393



2 . ابقای معاویه ، حکومت مرکزی را متزلزل می کرد

همان می شد و او کار آخر را اوّل قرار داد. (1)

2 . ابقای معاویه ، حکومت مرکزی را متزلزل می کردابقای معاویه ، نه تنها پایه های حکومت امام علی علیه السلام را مستحکم نمی کرد، بلکه موجب تزلزل حاکمیت او از ابتدا می شد . ابن ابی الحدید ، در این باره تحلیلی را از کتاب العادل، تألیف دانشمندی به نام ابن سِنان، نقل کرده که متن آن چنین است : می دانیم یکی از اسبابی که باعث شورش بر عثمان شد و مسلمانان را بدان جا کشاند که او را محاصره کردند و به قتل رساندند ، حاکم کردن معاویه بر شام بود ، با وجود این که پیش از نصب وی نیز ظلم و سلطه جویی او بارز بود و مخالفت وی با احکام دینی در دایره حکومتش هویدا بود. عثمان در این زمینه ، مورد پرسش و خطاب قرار گرفت و عذر آورد که عمر ، پیش از او ، وی را به حکومت گمارده است ؛ ولی مسلمانان ، عذر او را نپذیرفتند و جز به کنار نهادن وی قانع نگشتند و کار بدان جا کشید که کشید . علی علیه السلام از مسلمانانی بود که از این حکم عثمان ، بسیار ناخشنود و از همه به فساد دین معاویه آگاه تر بود . پس اگر او پیمان خلافتش را با ابقای معاویه در شام و تثبیت وی می شکست ، آیا چنین نبود که در ابتدای امر ، بدان جا رسد که عثمان در پایان کار رسیده بود ؟ و آیا به کنار نهاده شدن و کشته شدن وی منجر نمی شد؟ اگر چنین کاری از نظر دینی روا بود و گناهی در پی نداشت، به طور یقین از جهت

.

1- .ابن ابی الحدید ، در ضمن سخنش گفته است : در این جا خبری را می آورم که زبیر بن بکّار در کتاب الموفّقیات آورده است تا هر کس از آن آگاه شود، بداند که معاویه ، هیچ گاه متمایل به پیروی علی علیه السلام نمی شد و با وی بیعت نمی کرد و ضدّیت معاویه با علی علیه السلام و جدایی اش از او ، مانند ضدّیت سیاه و سفید بود که هیچ گاه جمع نمی شوند و مانند ناسازگاری سلب و ایجاب بود که زوال ناپذیر است (شرح نهج البلاغه : ج 10 ص 233) .

ص: 394



3 . ناسازگاری ابقای معاویه با مبانی سیاسی امام علی

سیاسی ، اشتباهی فاحش و عاملی نیرومند برای مخالفت و سرکشی شهروندان بود و این گونه نبود که برای علی علیه السلام امکان داشته باشد که به مسلمانان اعلام کند : «رأی حقیقی من ، عزل معاویه پس از ثبات یافتن حکومت و پیروی اکثریت از من است و هدف من از ابقای وی بر حکومت ، فریب دادن او و سرعت بخشیدن به پیروی وی و بیعت لشکریان اوست و پس از این، او را عزل می کنم و بر پایه عدالت با او رفتار می کنم» ؛ چرا که به محض اعلام این مطلب ، خبر به معاویه می رسید و تدبیری که امام علیه السلام اندیشیده بود ، تباه می شد و غرضی که بر آن تکیه کرده بود. نقض می شد . (1)

3 . ناسازگاری ابقای معاویه با مبانی سیاسی امام علیابن سنان، پاسخی دیگر به خُرده گیری بر سیاست کنار گذاردن معاویه داده است و در آن، به مبانی سیاسی امام علی علیه السلام در حکمرانی اشاره می کند (2) و آن را پاسخ حقیقی می داند . وی می گوید : به درستی که علی علیه السلام به مخالفت با شریعت به خاطر سیاست ، معتقد نبود ، خواه آن سیاستْ دینی باشد یا دنیوی . امّا در کارهای دنیایی، مانند این که گمان بَرَد فردی درصدد فاسد کردن خلافت اوست ، هیچ گاه کشتن یا زندانی نمودنِ او را روا نمی دانست (مگر آن که با شواهد و ادلّه یقین آور ، به فتنه گریِ او اطمینان یابد) و بر پایه توهّم و اخبار تحقیق نشده ، رفتار نمی کرد . و امّا در امور دینی، مانند حد زدنِ متّهم به دزدی نیز سیاست را مقدّم نمی داشت ؛ بلکه می فرمود : «اگر با اقرار خودش یا گواهی شهود ، دزدی او به اثبات رسد، حد را بر او جاری می سازم ، و گرنه متعرّض وی نخواهم شد» .

.

1- .شرح نهج البلاغه : ج 10 ص 247 .
2- .مبانی سیاسی امام علیه السلام در آغاز بخش پنجم ، به تفصیل گزارش شد .

ص: 395

در میان بزرگان اسلام ، بودند کسانی که خلاف این عقیده را داشتند . دیدگاه مالک بن انس ، عمل کردن بر طبق مصالح مُرسل (1) بود و این که برای امام ، جایز است یک سوم امّت را در راستای اصلاح دوسوم دیگر بکُشد . دیدگاه بیشتر مردمان ، آن است که عمل کردن بر طبق نظر و گمان غالب ، جایز است ؛ ولی چون دیدگاه امام علی علیه السلام چنان بود که گفتیم و معاویه از نظر او فاسق بود و مقدّمه یقینی دیگری نیز نزد او سبقت داشت و آن این که به کار گرفتن فاسق ، جایز نیست و او کسی نبود که استحکام پایه حکومت را با مخالفت ورزیدن با شریعت بنا نهد ، پس می باید آشکارا معاویه را کنار می گذارْد، گرچه این امر به جنگ بینجامد . (2)

.

1- .مصالح مُرسل یا مرسله، یکی از ادلّه اجتهادی نزد اهل سنّت است که فقیه بر پایه مصالح عمومی، آن جا که حکم شرعی در میان نباشد ، فتوا می دهد . (م)
2- .شرح نهج البلاغه : ج 10 ص 246 .

ص: 396

3 / 2رفض سیاسه المداهنه6277.عنه صلی الله علیه و آله :مروج الذهب عن ابن عبّاس :قَدِمتُ مِن مَکَّهَ بَعدَ مَقتَلِ عُثمانَ بِخَمسِ لَیالٍ ، فَجِئتُ عَلِیّا أدخُلُ عَلَیهِ ، فَقیلَ لی : عِندَهُ المُغیرَهُ بنُ شُعبَهَ ، فَجَلَستُ بِالبابِ ساعَهً ، فَخَرَجَ المُغیرَهُ ، فَسَلَّمَ عَلَیَّ ، وقالَ : مَتی قَدِمتَ ؟ قُلتُ : السّاعَهَ ، ودَخَلتُ عَلی عَلِیٍّ وسَلَّمتُ عَلَیهِ . . .

قُلتُ : أخبِرنی عَن شَأنِ المُغیرَهِ ، ولِمَ خَلا بِکَ ؟

قالَ : جاءَنی بَعدَ مَقتَلِ عُثمانَ بِیَومَینِ ، فَقالَ : أخلِنی ، فَفَعَلتُ ، فَقالَ : إنَّ النُّصحَ رَخیصٌ ، وأنتَ بَقِیَّهُ النّاسِ ، وأنَا لَکَ ناصِحٌ ، وأنَا اُشیرُ عَلَیکَ أن لا تَرُدَّ عُمّالَ عُثمانَ عامَکَ هذا ، فَاکُتب إلَیهِم بِإِثباتِهِم عَلی أعمالِهِم ، فَإِذا بایَعوا لَکَ ، وَاطمَأَنَّ أمرُکَ ، عَزَلتَ مَن أحبَبتَ ، وأقرَرتَ مَن أحبَبتَ .

فَقُلتُ لَهُ : وَاللّهِ ، لا اُداهِنُ فی دینی ، ولا اُعطِی الرِّیاءَ فی أمری .

قالَ : فَإِن کُنتَ قَد أبَیتَ فَانزِع مَن شِئتَ ، وَاترُک مُعاوِیَهَ ؛ فَإِنَّ لَهُ جُرأَهً وهُوَ فی أهلِ الشّامِ مَسموعٌ مِنهُ ، ولَکَ حُجَّهٌ فی إثباتِهِ ، فَقَد کانَ عُمَرُ وَلّاهُ الشّامَ کُلَّها .

فَقُلتُ لَهُ : لا وَاللّهِ ، لا أستَعمِلُ مُعاوِیَهَ یَومَینِ أبَدا .

فَخَرَجَ مِن عِندی عَلی ما أشارَ بِهِ ، ثُمَّ عادَ ، فَقالَ : إنّی أشَرتُ عَلَیکَ بِما أشَرتُ بِهِ وأبَیتَ عَلَیَّ ، فَنَظَرتُ فِی الأَمرِ وإذا أنتَ مُصیبٌ لا یَنبَغی أن تَأخُذَ أمرَکَ بِخُدعَهٍ ، ولا یَکونَ فیهِ دُلسَهٌ .

قالَ ابنُ عَبّاسٍ : فَقُلتُ لَهُ : أمّا أوَّلُ ما أشارَ بِهِ عَلَیکَ فَقَد نَصَحَکَ ، وأمَّا الآخِرُ فَقَد غَشَّکَ . (1) .

1- .مروج الذهب : ج 2 ص 364 ، تاریخ الطبری : ج 4 ص 440 وفیه «بردّ عمّال» بدل «أن لا تردّ عمّال» و«الدنیّ» بدل «الریاء» ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 306 نحوه وراجع الأخبار الطوال : ص 142 والإمامه والسیاسه : ج 1 ص 67 والبدایه والنهایه : ج 7 ص 229 .

ص: 397



3 / 2 کنار نهادن سیاست سازش

3 / 2کنار نهادن سیاست سازشسیاست علی6280.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :مروْج الذهب به نقل از ابن عبّاس : پنج شب پس از کشته شدن عثمان ، از مکّه [ به مدینه ]بازگشتم و نزد علی علیه السلام رفتم تا او را ببینم . گفته شد که مغیره بن شعبه نزد اوست . چند لحظه ای پشت در نشستم تا مغیره بیرون آمد . بر من سلام کرد و گفت : کِی آمدی؟

گفتم : چند لحظه قبل .

سپس نزد علی علیه السلام رفتم . بر او سلام کردم... گفتم : به من بگو که مغیره ، چه کار داشت و چرا در خلوت با تو صحبت کرد؟

فرمود : «دو روز پس از کشته شدن عثمان ، نزد من آمد و گفت : با تو صحبتی خصوصی دارم و من پذیرفتم. آن گاه گفت : به درستی که خیرخواهی ، کم ارزش شده است و تو باقی مانده مردمان [ بزرگ و صحابی] هستی ومن ، خیرخواه توام . من از باب مشورت به تو می گویم کارگزاران عثمان را در این سال [ که سال نخست حکومت توست ]برکنار مکن. برای آنان بنویس که برسرِ کارشان باقی اند و هر گاه با تو بیعت کردند و کار تو استقرار یافت ، هر که را دوست داشتی ، کنار بگذار و هر که را دوست داشتی منصوب کن.

من به وی گفتم : به خدا سوگند ، در دینم سازش و در حکومت خود ، ظاهرسازی نمی کنم.

گفت : اگر امتناع می ورزی ، پس هر که را می خواهی ، کنار گذار؛ ولی معاویه را نگه دار . او گستاخ و جسور است و شامیان از او حرف شنوی دارند و تو برای نگه داشتنش دلیلی داری؛ زیرا عمر ، او را بر تمامی سرزمین شام گمارد.

به وی گفتم : نه ، به خدا سوگند! معاویه را حتی دو روز هم به کار نمی گیرم.

او پس از مشورت و مطرح کردن مطالبش ، از نزد من بیرون رفت. سپس برگشت و گفت: من به تو مشورت هایی رساندم و تو [ از قبول آنها] امتناع ورزیدی . در این موضوع نگریستم و چنین یافتم که تو بر صوابی. سزاوار نیست در کارهایت نیرنگ و فریب را به کار گیری».

[ ابن عبّاس می گوید :] به او (علی علیه السلام ) گفتم : در آنچه نخست به تو مشورت داد ، خیرخواهی کرد؛ امّا در مرتبه دوم به تو خیانت نمود.

.


ص: 398

6276.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مروج الذهب عن ابن عبّاس لِعَلِیٍّ علیه السلام : أنَا اُشیرُ عَلَیکَ أن تُثبِتَ مُعاوِیَهَ ، فَإِن بایَعَ لَکَ فَعَلَیَّ أن أقلَعَهُ مِن مَنزِلِهِ . قالَ : لا وَاللّهِ لا اُعطیهِ إلَا السَّیفَ ، ثُمَّ تَمَثَّلَ :


فَما مِیتَهٌ إن مُتُّها غَیرَ عاجِزِ

بِعارٍ إذا ما غالَتِ النَّفسَ غولُها


فَقُلتُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أنتَ رَجُلٌ شُجاعٌ ، أ ما سَمِعتَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : الحَربُ خُدعَهٌ ؟ ! فَقالَ عَلِیٌّ : بَلی . قُلتُ : أمَا وَاللّهِ ، لَئِن أطَعتَنی لَأَصدُرَنَّ بِهِم بَعد وُرودٍ ، ولَأَترُکَنَّهُم یَنظُرونَ فی أدبارِ الاُمورِ ، ولا یَدرونَ ما کانَ وَجهُها ، مِن غَیرِ نقَصٍ لَکَ ، ولا إثمٍ عَلَیکَ .

فَقالَ لی : یَابنَ عَبّاسٍ ، لَستُ مِن هُنَیّاتِکَ ولا هُنَیّاتِ مُعاوِیَهَ فی شَیءٍ ، تُشیرُ بِهِ عَلَیَّ بِرَأیٍ ، فَإِذا عَصَیتُکَ فَأَطِعنی .

فَقُلتُ : أنَا أفعَلُ ، فَإِنَّ أیسَرَ ما لَکَ عِندِی الطّاعَهُ ، وَاللّهُ وَلِیُّ التَّوفیقِ . (1)راجع : ج 3 ص 562 (عزل عمّال عثمان) .

3 / 3الإِمامُ یَدعو مُعاوِیَهَ إلَی البَیعَهِ6280.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإمام علیّ علیه السلام مِن کِتابٍ لَهُ إلی مُعاوِیَهَ لَمّا بویِعَ علیه السلام بِالخِلافَهِ : مِن عَبدِ اللّهِ عَلِیٍّ أمیرِ المُؤمِنینَ إلی مُعاوِیَهَ بنِ أبی سُفیانَ : أمّا بَعدُ ، فَقَد عَلِمتَ إعذاری فیکُم ، وإعراضی عَنکُم ، حَتّی کانَ ما لابُدَّ مِنهُ ولا دَفعَ لَهُ ، وَالحَدیثُ طَویلٌ ، وَالکَلامُ کَثیرٌ ، وقَد أدبَرَ ما أدبَرَ ، وأقبَلَ ما أقبَلَ ، فَبایِع مَن قِبَلَکَ ، وأقبِل إلَیَّ فی وَفدٍ مِن أصحابِکَ . وَالسَّلامُ . (2) .

1- .مروج الذهب : ج 2 ص 364 ، تاریخ الطبری : ج 4 ص 441 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 307 نحوه وراجع البدایه والنهایه : ج 7 ص 229 .
2- .نهج البلاغه : الکتاب 75 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 365 ح 340 .

ص: 399



3 / 3 امام معاویه را به بیعت فرا می خوانَد

6281.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :مروج الذهب به نقل از ابن عبّاس : [ به علی علیه السلام گفتم :] نظر مشورتی من به تو این است که معاویه را نگه داری . اگر با تو بیعت کرد ، من بر عهده می گیرم که او را از جایگاهش برکَنَم.

فرمود : «نه ؛ به خدا سوگند که جز شمشیر به او چیزی نخواهم بخشید!» .

آن گاه بدین شعر ، تمثّل جُست:


«اگر بمیرم ، به گونه ای که از روی زبونی نباشد

ننگ نیست ، اگر شیطان ، آدمی را گم راه نکرده باشد


گفتم : ای امیرمؤمنان! تو مردی دلاوری . آیا نشنیدی که پیامبر خدا می فرمود : «جنگ ، نیرنگ است؟».

علی علیه السلام فرمود : «چرا».

گفتم : به خدا سوگند ، اگر از من بپذیری ، آنان را پس از وارد شدن ، بیرون می کنم و آنان را رها می سازم که در پشت کارها بیندیشند و ندانند سبب آن چیست ، بدون آن که نقصی بر تو وارد گردد یا گناهی بر تو باشد.

فرمود : «ای ابن عبّاس! من از خُرده گیری های تو و معاویه ، به دورم . به من مشورت می دهی . اگر مشورت تو را نپذیرفتم، باید از من اطاعت کنی».

گفتم : من چنین خواهم کرد؛ زیرا کم ترین حقّی که بر من داری، اطاعت است، و خداوند ، توفیق دهنده است.ر . ک : ج 3 ص 563 (کنار نهادن کارگزاران عثمان) .

3 / 3امام معاویه را به بیعت فرا می خوانَد6285.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام از نامه اش به معاویه ، هنگامی که برای خلافت با وی بیعت شد :از بنده خدا، علی، امیرمؤمنان، به معاویه بن ابی سفیان . پس از حمد و سپاس خداوند ؛ به درستی که عذر مرا درباره خودتان و روی گردانی ام را از شما دانستی، تا آن جا که از آن ، چاره ای نبود و راه فراری وجود نداشت . حرف و حدیث ، طولانی است و سخن ، بسیار. آنچه گذشته، گذشته است و آنچه پیش آمده، پیش آمده است . از آنان که نزد تو هستند ، بیعت گیر و با گروهی از یارانت نزد من آی . والسلام!

.


ص: 400

6286.عنه علیه السلام :شرح نهج البلاغه :لَمّا بویِعَ عَلِِیٌّ علیه السلام کَتَبَ إلی مِعاوِیَهَ : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ النّاس قَتَلوا عُثمانَ عَن غَیرِ مَشورَهٍ مِنّی ، وبایَعونی عَن مَشورَهٍ مِنهُم وَاجتِماعٍ ، فَإِذا أتاکَ کِتابی فَبایِع لی ، وأوفِد إلَیَّ أشرافَ أهلِ الشّامِ قِبَلَکَ . (1)3 / 4سِیاسَهُ مُعاوِیَهَ فی جَوابِ الإِمامِ6283.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری فی ذِکرِ کِتابِ الإِمامِ إلی مُعاوِیَهَ وأبی موسی : وکانَ رَسولُ أمیرِ المُؤمِنینَ إلی مُعاوِیَهَ سَبرَهَ الجُهَنِیَّ ، فَقَدِمَ عَلَیهِ فَلَم یَکتُب مُعاوِیَهُ بِشَیءٍ ، ولَم یُجِبهُ ، ورَدَّ رَسولَهُ ، وجَعَلَ کُلَّما تَنَجَّزَ جَوابَهُ لَم یَزِد عَلی قَولِهِ :


أدِم إدامَهَ حِصنٍ أوخَذا بِیَدی

حَرباً ضَروساً تَشُبُّ الجَزلَ وَالضَّرَما فی جارِکُم وَابنِکُم إذ کانَ مَقتَلُهُ

شَنعاءَ شَیَّبَتِ الأَصداغَ وَاللَّمَما أعیَی المَسودُ بِها وَالسَّیِّدونَ فَلَم

یوجَد لَها غَیرُنا مَولیً ولا حَکَما


وجَعَلَ الجُهَنِیُّ کُلَّما تَنَجَّزَ الکِتابَ لَم یَزِدهُ عَلی هذِهِ الأَبیاتِ ، حَتّی إذا کانَ الشَّهرُ الثّالِثُ مِن مَقتَلِ عُثمانَ فی صَفَرٍ دَعا مُعاوِیَهُ بِرَجُلٍ مِن بَنی عَبسٍ ثُمَّ أحَدِ بَنی رَواحَهَ یُدعی قَبیصَهَ ، فَدَفَعَ إلَیهِ طوماراً مَختوماً عُنوانُهُ : مِن مُعاوِیَهَ إلی عَلِیٍّ ، فَقالَ : إذا دَخَلتَ المَدینَهَ فَاقبِض عَلی أسفَلِ الطّومارِ ، ثُمَّ أوصاهُ بِما یَقولُ ، وسَرَّحَ رَسولَ عَلِیٍّ .

وخَرَجا فَقَدِمَا المَدینَهَ فی رَبیعِ الأَوَّلِ لِغُرَّتِهِ ، فَلَمّا دَخَلَا المَدینَهَ رَفَعَ العَبسِیُّ الطّومارَ کَما أمَرَهُ ، وخَرَجَ النّاسُ یَنظُرونَ إلَیهِ ، فَتَفَرَّقوا إلی مَنازِلِهِم وقَد عَلِموا أنَّ مُعاوِیَهَ مُعتَرِضٌ ، ومَضی یَدخُلُ عَلی عَلِیٍّ ، فَدَفَعَ إلَیهِ الطّومارَ فَفَضَّ خاتَمَهُ فَلَم یَجِد فی جَوفِهِ کِتابَهً ، فَقالَ لِلرَّسولِ : ما وَراءَکَ ؟ قال : آمِنٌ أنَا ؟ قالَ : نَعَم ؛ إنَّ الرُّسُلَ آمِنَهٌ لا تُقتَلُ . قالَ : وَرائی أنّی تَرَکتُ قَوماً لا یَرضَونَ إلّا بِالقَوَدِ . قالَ : مِمَّن ؟ قالَ : مِن خَیطِ نَفسِکَ ، وتَرَکتُ سِتّینَ ألفَ شَیخٍ یَبکی تَحتَ قَمیصِ عُثمانَ وهُوَ مَنصوبٌ لَهُم قَد ألبَسوهُ مِنبَرَ دِمَشقَ . فَقالَ : مِنّی یَطلُبونَ دَمَ عُثمانَ ! أ لَستُ مَوتوراً کَتِرَهِ عُثمانَ ؟ ! اللّهُمَّ إنّی أبرَأُ إلَیکَ مِن دَمِ عُثمانَ . (2) .

1- .شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 230 .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 443 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 310 .

ص: 401



3 / 4 سیاست معاویه در پاسخ به امام علی

6284.امام علی علیه السلام :شرح نهج البلاغه :هنگامی که با علی علیه السلام بیعت شد، برای معاویه چنین نوشت: «پس از حمد و سپاس خداوند ؛ به درستی که مردم ، عثمان را بدون رایزنی با من به قتل رساندند و با گِرد آمدن و مشورت خودشان ، با من بیعت کردند . هرگاه نامه ام به تو رسید ، برای من از مردم ، بیعت بگیر و نمایندگانی از بزرگان شام را از سوی خودت نزد من روانه کن».3 / 4سیاست معاویه در پاسخ به امام علی6287.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری در گزارش نامه امام علی علیه السلام به معاویه و ابو موسی : فرستاده امیرمؤمنان به سوی معاویه ، سبره جُهَنی بود. او نزد معاویه رفت؛ ولی معاویه ، نه نامه ای می نوشت و نه پاسخی می داد و فرستاده را نمی پذیرفت و هر گاه فرستاده از او جواب می خواست ، تنها این اشعار را می خواند:


مانند دژی استوار بمان یا دستم را

در جنگی خانمانسوز که آتش برافروزد ، بربند. جنگی با همسایگان و فرزندانتان که

کشتن فاجعه بار آنان ، موی سر و گیجگاه را سپید کند. جنگی که زیر دستان و بالا دستان را خسته کند

و برای آن ، جز ما سرپرستی و داوری یافت نشود.


هرگاه جُهَنی تقاضای نوشتن پاسخ نامه را می کرد ، معاویه بیش از این اشعار ، چیزی در پاسخش نمی گفت ، تا آن که ماه سوم کشتن عثمان ، یعنی ماه صفر شد . معاویه ، مردی از بنی عَبْس و یک نفر از بنی رَواحه به نام قبیصه را فرا خواند و طوماری مُهر زده به وی داد که عنوانش چنین بود : از معاویه به علی.

سپس [ به عَبْسی] گفت : هر گاه وارد مدینه شدی ، پایین طومار را بگیر [ و آن را بلند کن] ، و به وی سفارش هایی کرد که چه بگوید و فرستاده علی علیه السلام را نیز روانه ساخت.

هر دو بیرون آمدند و در آغاز ماه ربیع اوّل ، به مدینه رسیدند. وقتی وارد مدینه شدند ، عبسی طومار را چنان که مأمور شده بود بلند کرد و مردم ، بیرون آمدند و بدان می نگریستند . سپس به خانه های خویش رفتند و دانستند که معاویه ، مخالف است.

مرد عبسی رفت تا بر علی علیه السلام وارد شد . طومار را به وی داد. وقتی [ علی علیه السلام ]مهرش را شکست در درون آن نوشته ای ندید، به فرستاده [ معاویه] فرمود : «چه خبر؟» .

گفت : در امانم؟

فرمود : «بلی . فرستادگان در امان اند و کشته نمی شوند».

گفت : قومی را پشت سر گذاشتم که جز به انتقام ، رضایت نمی دادند.

فرمود : «از چه کسی؟».

گفت : از خودت! من شصت هزار پیرمرد را پشت سر نهادم که زیر پیراهن عثمان ، گریه می کردند؛ پیراهنی که برای آنان نصب شده بود و بر منبر دمشق ، کشیده شده بود.

فرمود: «خون عثمان را از من می خواهند؟! مگر من مانند عثمان ، ستمدیده [ و خون باخته ]نیستم؟ بار خدایا! در پیشگاه تو از خون عثمان ، برائت می جویم».

.


ص: 402

3 / 5تَعیینُ الوالی لِلشّامِ وإرجاعُهُ6290.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری :قالَ [عَلِیٌّ علیه السلام ] لِابنِ عَبّاسٍ : سِر إلَی الشّامِ فَقَد وَلَّیتُکَها . فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ : ما هذا بِرَأیٍ ؛ مُعاوِیهُ رَجُلٌ مِن بَنی اُمَیَّهَ ، وهُوَ ابنُ عَمِّ عُثمانَ وعامِلُهُ عَلَی الشّامِ ، ولَستُ آمَنُ أن یَضرِبَ عُنُقی لِعُثمانَ ، أو أدنی ما هُوَ صانِعٌ أن یَحبِسَنی فَیَتَحَکَّمَ عَلَیَّ . فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ : ولِمَ ؟ قالَ : لِقَرابَهِ ما بَینی وبَینَکَ ، وإنَّ کُلَّ ما حُمِلَ عَلَیکَ حُمِلَ عَلَیَّ ، ولکِنِ اکتُب إلی مُعاوِیَهَ فَمَنِّهِ وعِدهُ . فَأَبی عَلِیٌّ وقالَ : وَاللّهِ لا کانَ هذا أبَدا . (1) .

1- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 440 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 307 ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 67 نحوه .

ص: 403



3 / 5 تعیین فرماندار برای شام و فرستادن او

3 / 5تعیین فرماندار برای شام و فرستادن او6288.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری:[ امام علی علیه السلام ] به ابن عبّاس فرمود : «به سوی شامْ حرکت کن که تو را فرماندار آن جا قرار دادم».

ابن عبّاس گفت : این ، رأی صوابی نیست. معاویه مردی از بنی امیّه است و پسر عموی عثمان و کارگزار او در شام. من در امان نیستم از این که به انتقام خون عثمان ، گردنم را بزند یا دستِ کم به زندانم افکنَد و بر من سلطه جوید.

علی علیه السلام به وی فرمود : «چرا؟».

گفت : به جهت خویشاوندی میان من و تو، و هر حکمی بر ضد تو بدهند ، بر ضد من نیز خواهند داد؛ ولی به معاویه نامه بنویس و به او امید و وعده بده.

علی علیه السلام امتناع ورزید و فرمود: «به خدا سوگند که هرگز چنین نخواهد شد!».

.


ص: 404

6289.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری عن محمّد وطلحه :بَعَثَ عَلِیٌّ عُمّالَهُ عَلَی الأَمصارِ فَبَعَثَ . . . سَهلَ بنَ حُنَیفٍ عَلَی الشّامِ ، فَأَمّا سَهلٌ فَإِنَّهُ خَرَجَ حَتّی إذا کانَ بِتَبوکَ (1) لَقِیَتهُ خَیلٌ ، فَقالوا : مَن أنتَ ؟ قالَ : أمیرٌ . قالوا : عَلی أیِّ شَیءٍ ؟ قالَ : عَلَی الشّامِ ، قالوا : إن کانَ عُثمانُ بَعَثَکَ فَحَیَّهَلاً بِکَ ، وإن کانَ بَعَثَکَ غَیرُهُ فَارجِع ! قالَ : أوَما سَمِعتُم بِالَّذی کانَ ؟ قالوا : بَلی ؛ فَرَجَعَ إلی عَلِیٍّ . (2)3 / 6إشخاصُ جَریرِ بنِ عَبدِ اللّهِ إلی مُعاوِیَهَ6292.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری :وَجَّهَ عَلِیٌّ عِندَ مُنصَرَفِهِ مِنَ البَصرَهِ إلَی الکوفَهِ وفَراغِهِ مِنَ الجَمَلِ جَریرَ بنَ عَبدِ اللّهِ البَجَلِیَّ إلی مُعاوِیَهَ یَدعوهُ إلی بَیعَتِهِ ، وکانَ جَریرٌ حینَ خَرَجَ عَلِیٌّ إلَی البَصرَهِ لِقِتالِ مَن قاتَلَهُ بِها بِهَمَذانَ عامِلاً عَلَیها کانَ عُثمانُ استَعمَلَهُ عَلَیها ، وکانَ الأَشعَثُ بنُ قَیسٍ عَلی آذَربَیجانَ عامِلاً عَلَیها کانَ عُثمانُ استَعمَلَهُ عَلَیها ، فَلَمّا قَدِمَ عَلِیٌّ الکوفَهَ مُنصَرِفا إلَیها من البَصرَهِ کَتَبَ إلَیهِما یَأمُرهُما بِأَخذِ البَیعَهِ لَهُ عَلی مَن قِبَلِهِما مِنَ النّاسِ وَالاِنصِرافِ إلَیهِ . فَفَعَلا ذلِکَ ، وَانصَرَفا إلَیهِ . فَلَمّا أرادَ عَلِیٌّ تَوجیهَ الرَّسولِ إلی مُعاوِیَهَ ، قالَ جَریرُ بنُ عَبدِ اللّهِ : . . . ابعَثنی إلَیهِ فَإِنَّهُ لی وِدٌّ حَتّی آتِیَهُ فَأَدعوَهُ إلَی الدُّخولِ فی طاعَتِکَ ، فَقالَ الأَشتَرُ لِعَلِیٍّ : لا تَبعَثهُ ، فَوَاللّهِ إنّی لَأَظُنُّ هَواهُ مَعَهُ .

فَقالَ عَلِیٌّ : دَعهُ حَتّی نَنظُرَ مَا الَّذی یَرجِعُ بِهِ إلَینا .

فَبَعَثَهُ إلَیهِ وکَتَبَ مَعَهُ کِتابا یُعلِمُهُ فیهِ بِاجتِماعِ المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ عَلی بَیعَتِهِ ، ونَکثِ طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ وما کانَ مِن حَربِهِ إیّاهُما ، ویَدعوهُ إلی الدُّخولِ فیما دَخَلَ فیهِ المُهاجِرونَ وَالأَنصارُ مِن طاعَتِهِ ، فَشَخَصَ إلَیهِ جَریرٌ ، فَلَمّا قَدِمَ عَلَیهِ ماطَلَهُ وَاستَنظَرَهُ ، ودَعا عَمرا فَاستَشارَهُ فیما کَتَبَ بِهِ إلَیهِ ، فَأَشارَ عَلَیهِ أن یُرسِلَ إلی وُجوهِ الشّامِ ، ویُلزِمَ عَلِیّا دَمَ عُثمانَ ، ویُقاتِلَهُ بِهِم ، فَفَعَلَ ذلِکَ مُعاوِیَهُ . (3) .

1- .تبوک ، منطقه فی وسط الطریق الرابط بین المدینه ودمشق ، شمال غربیّ المدینه ، وجنوب دمشق .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 442 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 309 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 229 .
3- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 561 ، مروج الذهب : ج 2 ص 381 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 359 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 254 ؛ وقعه صفّین : ص 27 کلّها نحوه وراجع الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 113 والأخبار الطوال : ص 156 .

ص: 405



3 / 6 فرستادن جریر بن عبد اللّه به سوی معاویه

6293.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از محمّد و طلحه : علی علیه السلام کارگزارانش را به شهرها فرستاد و سهل بن حُنَیف را به سوی شام فرستاد. سهل ، حرکت کرد و چون به منطقه تبوک رسید ، سوارانی او را دیدند .

گفتند : کیستی؟

گفت : امیرم .

گفتند : بر کجا؟

گفت : بر شام.

گفتند : اگر عثمانْ تو را فرستاده، خوش آمدی و اگر دیگری تو را فرستاده است، باز گرد .

گفت : مگر نشنیده اید چه شده است؟

گفتند : چرا .

پس سهل به سوی علی علیه السلام بازگشت.3 / 6فرستادن جریر بن عبد اللّه به سوی معاویه6293.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری:علی علیه السلام به هنگام بازگشت از بصره به کوفه و فراغت از جنگ جمل، جریر بن عبد اللّه بجلی را نزد معاویه فرستاد تا او را به بیعتْ فرا خوانَد . جریر، هنگامی که علی علیه السلام برای جنگ با خوارج به سوی بصره می رفت، از طرف عثمان ، کارگزار او در هَمِدان بود و اشعث بن قیس نیز از طرف عثمان ، کارگزار آذربایجان بود. وقتی علی علیه السلام از بصره به کوفه بازگشت ، نامه ای برای آن دو نوشت و به آنان دستور داد برای او بیعت بگیرند و به سوی او بیایند. آن دو بیعت گرفتند و نزد علی علیه السلام آمدند.

وقتی علی علیه السلام خواست شخصی را به سوی معاویه بفرستد ، جریر بن عبد اللّه گفت : ... مرا نزد معاویه بفرست ؛ زیرا او با من دوست است. من نزد او می روم و او را به اطاعت از تو فرا می خوانم.

اَشتر به علی علیه السلام گفت : او را نفرست . به خدا سوگند ، گمان می کنم که دل وی با معاویه است.

علی علیه السلام فرمود: «بگذار ببینم با چه چیزی نزد ما باز می گردد».

او را نزد معاویه فرستاد و با او نامه ای فرستاد و در آن ، یکْ سخن شدن مهاجران و انصار بر بیعت وی و پیمان شکنی طلحه و زبیر و جریان جنگ با آنان را به او اعلام کرد و او را به اطاعتی که مهاجران و انصار به آن درآمده اند ، فرا خواند. امام علیه السلام جریر را [ با چنین نامه ای ]به سوی معاویه فرستاد .

وقتی جریر نزد معاویه رسید، معاویه او را معطّل کرد و از او مهلت خواست. در همین حال ، عمرو [ بن عاص] را فرا خواند و با او نسبت به آنچه علی علیه السلام برایش نوشته بود، مشورت کرد. عمرو به وی پیشنهاد کرد که نزد چهره های سرشناس شام بفرستد و خون عثمان را به گردن علی علیه السلام نهد و به کمک مردم شام با علی علیه السلام بجنگد ، و معاویه نیز چنین کرد.

.


ص: 406

6294.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإمام علیّ علیه السلام مِن کِتابٍ لَهُ علیه السلام إلی مُعاوِیَهَ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ . أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ بَیعَتی بِالمَدینَهِ لَزِمَتکَ وأنتَ بِالشّامِ ؛ لِأَنَّهُ بایَعَنِی القَومُ الَّذینَ بایَعوا أبا بَکرٍ وعُمَرَ وعُثمانَ عَلی ما بویِعوا عَلَیهِ ، فَلَم یَکُن لِلشّاهِدِ أن یَختارَ ، ولا لِلغائِبِ أن یَرُدَّ ، وإنَّمَا الشّوری لِلمُهاجِرینَ وَالأَنصارِ ، فَإِذَا اجتَمَعوا عَلی رَجُلٍ فَسَمَّوهُ إماما ، کانَ ذلِکَ للّهِِ رِضاً ، فَإِن خَرَجَ مِن أمرِهِم خارِجٌ بِطَعنٍ أو رَغبَهٍ رَدّوهُ إلی ما خَرَجَ مِنهُ ، فَإِن أبی قاتَلوهُ عَلَی اتِّباعِهِ غَیرَ سَبیلِ المُؤمِنینَ ، وَوَلّاهُ اللّهُ ما تَوَلّی ویُصلیهِ جَهَنَّمَ وساءَت مَصیرا .

وإنَّ طَلحَهَ وَالزُّبَیرَ بایَعانی ، ثُمَّ نَقَضا بَیعَتی ، وکانَ نَقضُهُما کَرَدِّهِما ، فَجاهَدتُهُما عَلی ذلِکَ حَتّی جاءَ الحَقُّ وظَهَرَ أمرُ اللّهِ وهُم کارِهونَ .

فَادخُل فیما دَخَلَ فیهِ المُسلِمونَ ؛ فَإِنَّ أحَبَّ الاُمورِ إلَیَّ فیکَ العافِیهُ ، إلّا أن تَتَعَرَّضَ لِلبَلاءِ ، فَإِن تَعَرَّضتَ لَهُ قاتَلتُکَ وَاستَعَنتُ اللّهَ عَلَیکَ .

وقَد أکثَرتَ فی قَتَلَهِ عُثمانَ فَادخُل فیما دَخَلَ فیهِ المُسلِمونَ ، ثُمَّ حاکِمِ القَومَ إلَیَّ أحمِلکَ وإیّاهُم عَلی کِتابِ اللّهِ . فَأَمّا تِلکَ الَّتی تُریدُها فَخُدعَهُ الصَّبِیِّ عَنِ اللَّبَنِ ، ولَعَمری لَئِن نَظَرتَ بِعَقلِکَ دونَ هَواکَ لَتَجِدَنّی أبرَأَ قُرَیشٍ مِن دَمِ عُثمانَ .

وَاعلَم أنَّکَ مِنَ الطُّلَقاءِ الَّذینَ لا تَحِلُّ لَهُمُ الخِلافَهُ ، ولا تَعرِضُ فِیهِمُ الشّوری ، وقَد أرسَلتُ إلَیکَ وإلی مَن قِبَلَکَ : جَریرَ بنَ عَبدِ اللّهِ ؛ وهُوَ مِن أهلِ الإیمانِ وَالهِجرَهِ ، فَبایِع ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ . (1) .

1- .وقعه صفّین : ص 29 ؛ تاریخ دمشق : ج 59 ص 128 کلاهما عن عامر الشعبی ، العقد الفرید : ج 3 ص 329 ، الأخبار الطوال : ص 157 نحوه إلی «عن اللبن» ، شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 75 ، الفتوح : ج 2 ص 506 وفیه من «وإنّما الشوری . . .» نحوه ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 113 .

ص: 407

6295.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام از نامه اش به معاویه : به نام خداوند بخشنده مهربان . پس از حمد و سپاس خداوند؛ به یقین ، بیعتی که با من در مدینه شد، برای تو نیز لازم است ، گرچه تو در شامی؛ زیرا با من همان قومی بیعت کردند که با ابو بکر و عمر و عثمان ، بیعت کردند بر همان پایه ای که با آنها بیعت شد .

از این رو ، نه برای حاضرانْ حقّ انتخاب است و نه برای غایبانْ حقّ نپذیرفتن، و البته شورا برای مهاجران و انصار است. پس هر گاه بر مردی توافق کردند و او را پیشوا نامیدند ، خشنودی خداوند در آن است و اگر کسی از کار آنان با اعتراض یا میلْ خارج گردد ، او را بدانچه از آن خارج شده ، باز می گردانند و اگر امتناع ورزید ، با او پیکار می کنند ؛ چون از مسیری غیر مسیر مؤمنانْ پیروی کرده است و خداوند ، او را با آنچه دوست می دارد ، همراه می سازد و در دوزخش می افکنَد ، که پایان بدی است!

به درستی که طلحه و زبیر با من بیعت کردند. سپس بیعت مرا شکستند، و شکستن بیعت ، در حکم نپذیرفتن بیعت با من از سوی آن دو بود و من بدین سبب ، با ایشان پیکار کردم تا آن که حق در رسید و در حالی که آنان خوش نداشتند ، امر خدا چیره شد.

پس تو نیز به راه دیگر مسلمانان در آی ؛ زیرا دوست داشتنی ترینِ کارها نسبت به تو در نظر من ، آرامش و عافیت است ، مگر آن که تو خود بلا خواهی، که در این صورت با تو می جنگم و از خدا بر ضدّ تو یاری می جویم.

درباره قاتلان عثمان ، بسیار سخن گفته ای . پس به راهی درآی که مسلمانان می پیمایند. سپس با آنان برای محاکمه نزد من آی تا تو و آنان را بر [ تبعیت از ]کتاب خدا وا دارم. امّا آنچه تو در پی آنی ، مانند خدعه ای است که برای از شیر گرفتن کودکان می زنند.

به جان خودم سوگند، اگر به عقل خویش مراجعه کنی و به دور از هوای نفس بیندیشی ، می دانی که من در خون عثمان ، بی گناه ترینْ فرد قریشم. و بدان که تو در شمار طُلَقاء (آزاد شدگان جنگی) هستی که خلافت ، شایسته آنان نیست و حقّ شرکت در شورا را ندارند . اینک جریر بن عبد اللّه را که از مؤمنان و مهاجران است ، نزد تو و آنان که پیرامون تو هستند، فرستادم. پس بیعت کن؛ و هیچ نیرویی نیست ، مگر به [ سبب ]خداوند. .


ص: 408

راجع : نهج البلاغه : الکتاب 6 و37 .

3 / 7مُعاوِیَهُ یُبَدِّدُ الوَقتَ استِعداداً لِلحَربِ6299.عنه صلی الله علیه و آله :وقعه صفّین عن الجرجانی :کانَ مُعاوِیَهُ أتی جَریرا فی مَنزِلِهِ فَقالَ : یا جَریرُ ! إنّی قَد رَأَیتُ رَأیا .

قالَ : هاتِهِ .

قالَ : اُکتُب إلی صاحِبِکَ یَجعَلُ لِیَ الشّامَ ومِصرَ جِبایَهً ، فإذا حَضَرَتهُ الوَفاهُ لَم یَجعَل لِأَحَدٍ بَعدَهُ بَیعَهً فی عُنُقی ، واُسَلِّمُ لَهُ هذَا الأَمرَ ، وأکتُبُ إلَیهِ بِالخِلافَهِ .

فَقالَ جَریرٌ : اُکتُب بِما أرَدتَ ، وأکتُبُ مَعَکَ .

فَکَتَبَ مُعاوِیَهُ بِذلِکَ إلی عَلِیٍّ . فَکَتَبَ عَلِیٌّ إلی جَریرٍ :

أمّا بَعدُ ، فَإِنَّما أرادَ مُعاوِیَهُ ألّا یَکونَ لی فی عُنُقِهِ بَیعَهٌ ، وأن یَختارَ مِن أمرِهِ ما أحَبَّ ، وأرادَ أن یُریثَکَ حَتّی یَذوقَ أهلَ الشّامِ . وإنَّ المُغیرَهَ بنَ شُعبَهَ قَد کانَ أشارَ عَلَیَّ أن أستَعمِلَ مُعاوِیَهَ عَلَی الشّامِ وأنَا بِالمَدینَهِ ، فَأَبَیتُ ذلِکَ عَلَیهِ . ولَم یَکُنِ اللّهُ لِیَرانی أتَّخِذُ المُضِلّینَ عَضُدا ، فَإِن بایَعَکَ الرَّجُلُ ، وإلّا فَأَقبِل . (1) .

1- .وقعه صفّین : ص 52 ؛ تاریخ دمشق : ج 59 ص 131 ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 115 و116 کلاهما نحوه .