گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
4 / 13 نامه امام به معاویه و برحذر داشتنش از آنچه حقّ او نیست



4 / 13نامه امام به معاویه و برحذر داشتنش از آنچه حقّ او نیست6405.امام علی علیه السلام :امام علی علیه السلام برگرفته نامه او به معاویه :

از بنده خدا ، علی امیر مؤمنان ، به معاویه بن ابی سفیان .

درود بر هر که هدایت پذیرد! من [ در مکتوبِ روانه ]به سوی تو ، خداوند را سپاس می گویم که هیچ معبودی جز او نیست .

امّا بعد ؛ تو دنیا و دگرگون ساختن اهل خویش و سرگذشتش را دیده ای . بهترینِ ماندگاری های دنیا ، همان است که در گذشته ، به بندگان راستی پیشه رسید . و هر که [ حقیقتِ حالِ] دنیا را بسانِ فراموشیِ آخرت ، فراموش کند ، میان آن دو فاصله ای دور می یابد .

ای معاویه! بدان که مدّعیِ امری شده ای که شایسته آن نیستی ، نه در سابقه[ ی مسلمانی] و نه در امر خلافت . بر این ادّعا ، هیچ دلیل روشنی اقامه نمی کنی که نشانگر منزلت تو باشد و نیز بر آن ، هیچ گواهی از کتاب خدا یا عهدی از پیامبر خدا ، که ادّعای آن ورزی ، نداری . پس چه خواهی کرد آن گاه که جامه تعلّقات دنیایی ات برکَنده شود ؛ دنیایی که به زینت آن شادمانی و به لذّتش پشتْ گرم ؛ و در آن با دشمنی سرسخت و اِبرام پیشه وا گذاشته شده ای ، جز آن که دنیا خویشتن را به نفسِ تو عرضه کرده و تو را به خود فرا خوانده و تو اجابتش کرده ای ، و راهت بُرده و تو پیروی اش نموده ای ، و فرمانت داده و تو فرمانش بُرده ای.

پس این امر را فرو گذار و برای [ روز ]حساب ، ساز و برگ فراهم کن ، که زود است کسی (مأمور الهی) تو را بر عذابی متوقّف سازد که هیچ سپری نتواند تو را از آن حفظ کند .

ای معاویه! شما کی و کجا پیشوایان این مردم یا صاحبان ولایت این امّت بوده اید ؛ بی هیچ گذشته نیکویی و یا برتریِ پیشینی بر قوم خویش؟ پس برای آن [آزمونی] که بر تو فرو آمده است ، آماده باش و شیطان را وا مگذار که درباره تو به آرزویش برسد .

البتّه من می دانم که خدا و پیامبرش ، راستگویند . پس خدای را پناه می جوییم از این که تیره بختیِ پیشین ، همراهِ [ تو ]باقی بماند . اگر [ چنان که گفتم] نکنی ، تو را از غافلگیری های نفْست آگاه خواهم کرد؛ زیرا [در آن حال، ]تو افراطْ پیشه ای هستی که شیطان ، راهش را در تو گشوده و همانند جریان خون در رگ ها ، در تو نفوذ یافته است .

بدان که اگر امر خلافت به انتخاب و در دست مردم بود ، بر ما حسد می بردند و با آن بر ما منّت می نهادند ؛ امّا این امر ، حکم پروردگار است که از رهگذر بیان پیامبرِ راستگوی تأیید شده ، آن را بر ما منّت نهاده است و هر که پس از شناخت آن و [ اقامه شدن ]دلیل روشن ، در آن تردید ورزد ، به رستگاری نمی رسد . بار خدایا! میان ما و دشمنان ما ، به حق داوری کن که تو بهترینِ داورانی!

.


ص: 470

4 / 14جَوابُهُ بِکُلِّ وَقاحَهٍ6409.عنه علیه السلام :وقعه صفّین :کَتَبَ مُعاوِیَهُ [إلَی الإِمامِ علیه السلام ] : مِن مُعاوِیَهَ بنِ أبی سُفیانَ إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ : أمّا بَعدُ ؛ فَدَعِ الحَسَدَ ؛ فَإِنَّکَ طالَما لَم تَنتَفِع بِهِ ، ولا تُفسِد سابِقَهَ قَدَمِکَ بِشَرَهِ نَخوَتِکَ ؛ فَإِنَّ الأَعمالَ بِخَواتیمِها ، ولا تَمحَق سابِقَتَکَ فی حَقِّ مَن لا حَقَّ لَکَ فی حَقِّهِ ، فَإِنَّکَ إن تَفعَل لا تَضُرَّ بِذلِکَ إلّا نَفسَکَ ، ولا تَمحَق إلّا عَمَلَکَ ، ولا تُبطِل إلّا حُجَّتَکَ . ولَعَمری ما مَضی لَکَ مِنَ السّابِقاتِ لَشَبیهٌ أن یَکونَ مَمحوقا ؛ لِمَا اجتَرَأتَ عَلَیهِ مِن سَفکِ الدِّماءِ ، وخِلافِ أهلِ الحَقِّ . فَاقرَأ سورَهَ الفَلَقِ ، وتَعَوِّذِ بِاللّهِ مِن شَرِّ نَفسِکَ ؛ فَإِنَّکَ الحاسِدُ إذا حَسَدَ ! ! ! (1)4 / 15رَسائِلُ اُخری مِنَ الإِمامِ إلَیهِ6406.عنه علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام مِن کِتابٍ لَهُ إلی مُعاوِیَهَ : فَاتَّقِ اللّهَ فیما لَدَیکَ ، وَانظُر فی حَقِّهِ عَلَیکَ ، وَارجِع إلی مَعرِفَهِ مالا تُعذَرُ بِجَهالَتِهِ ؛ فَإِنَّ لِلطّاعَهِ أعلاما واضِحَهً ، وسُبُلاً نَیِّرَهً ، ومَحَجَّهً نَهجَهً ، وغایَهً مُطَّلَبَهً ، یَرِدُهَا الأَکیاسُ ، ویُخالِفُها الأَنکاسُ ؛ مَن نَکَبَ عَنها جارَ عَنِ الحَقِّ ، وخَبَطَ فِی التِّیهِ ، وغَیَّرَ اللّهُ نِعمَتَهُ ، وأحَلَّ بِهِ نِقمَتَهُ . فَنَفسَکَ نَفسَکَ ! فَقَد بَیَّنَ اللّهُ لَکَ سَبیلَکَ . وحَیثُ تَناهَت بِکَ اُمورُکَ فَقَد أجرَیتَ إلی غایَهِ خُسرٍ ومَحَلَّهِ کُفرٍ ؛ فَإِنَّ نَفسَکَ قَد أولَجَتکَ شَرّا ، وأقحَمَتکَ غَیّا ، وأورَدَتکَ المَهالِکَ ، وأوعَرَت عَلَیکَ المَسالِکَ . (2) .

1- .وقعه صفّین : ص 110 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 15 ص 87 .
2- .نهج البلاغه : الکتاب 30 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 83 ح 399 .

ص: 471



4 / 14 پاسخِ بس بی شرمانه معاویه

4 / 15 دیگر نامه های امام به معاویه

4 / 14پاسخِ بس بی شرمانه معاویه6403.امام علی علیه السلام :وقعه صِفّین :معاویه به امام علیه السلام نوشت :

از معاویه بن ابی سفیان به علی بن ابی طالب .

امّا بعد ؛ پس حسدورزی را فرو بگذار ، که دیرگاهی است از آن سودی نبرده ای ؛ و پیشینه مسلمانی خود را با تکبّر آزمندانه ات تباه نکن ، که [ ارزشِ ]کارها به فرجامِ آنهاست ؛ و سابقه ات را [ با تصرّف] در حقّ کسی که تو را در حقّ او استحقاقی نیست ، محو مساز ، که اگر چنین کنی ، تنها به خویشتن زیان می رسانی و عمل خود را تباه می کنی و حجّت خویش را باطل می سازی .

به جانم سوگند که همه پیشینه تو چنان است که محو شده باشد ، بس که در خونریزی جسارت ورزیده ای و با حق مداران مخالفت کرده ای . پس سوره فلق را بخوان و از شرّ نفس به خداوند پناه جو ، که تویی همان حسدورزی که حسد می ورزد .4 / 15دیگر نامه های امام به معاویه6400.امام علی علیه السلام :امام علی علیه السلام برگرفته نامه او به معاویه : در آنچه نزد توست ، خدای را پروا کن و در حقّ او بر خویش بیندیش و به شناختِ آنچه برای نشناختنش بهانه ای نداری، باز گرد که برای پیروی ، نشانه هایی آشکار و راه هایی روشن و جاده ای راست و پایانی دلخواه است که هوشمندان، در آن وارد می شوند و بخت برگشتگان ، از آن سرباز می زنند . هر کس از آن بیرون افتد ، از حق خارج می شود و به خطا در بیابان سرگشتگی پای می نهد و خداوند ، نعمتش را از او می ستانَد و عذابش را بر او روا می دارد .

پس خویشتن را مراقب باش! خویشتن را مراقب باش که خداوند ، راهت را برایت روشن فرموده است . آن گاه که کارت پایان پذیرد ، [ می بینی که ]همانا به سوی نهایتِ زیان و جایگاه کفر رانده ای . همانا نَفْسَت تو را به بدی وا داشت و در گم راهی افکَنْد و به هلاکتگاه ها در انداخت و راه ها را بر تو دشوار کرد .

.


ص: 472

6399.امام علی علیه السلام :عنه علیه السلام مِن کِتابٍ لَهُ إلی مُعاوِیَهَ : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ الدُّنیا مَشغَلهٌ عَن غَیرِها ، ولَم یُصِب صاحِبُها مِنها شَیئاً إلّا فَتَحَت لَهُ حِرصاً عَلَیها ولَهَجاً بِها ، ولَن یَستَغنِیَ صاحِبُها بِما نالَ فیها عَمّا لَم یَبلُغهُ مِنها . ومِن وَراءِ ذلِکَ فِراقُ ما جَمَعَ ، ونَقضُ ما أبرَمَ ! ولَوِ اعتَبَرتَ بِما مَضی حَفِظتَ ما بَقِیَ . وَالسَّلامُ . (1)6403.عنه علیه السلام :عنه علیه السلام مِن کِتابٍ لَهُ إلی مُعاوِیَهَ : أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَد جَعَلَ الدُّنیا لِما بَعدَها ، وَابتَلی فیها أهلَها ؛ لِیَعلَمَ أیُّهُم أحسَنُ عَمَلاً . ولَسنا لِلدُّنیا خُلِقنا ، ولا بِالسَّعیِ فیها اُمِرنا ، وإنَّما وُضِعنا فیها لِنُبتَلی بِها ، وقَدِ ابتَلانِی اللّهُ بِکَ ، وَابتَلاکَ بی ، فَجَعَلَ أحَدَنا حُجَّهً عَلَی الآخَرِ ، فَعَدَوتَ عَلَی الدُّنیا بِتَأویلِ القُرآنِ ، فَطَلَبتَنی بِما لَم تَجنِ یَدی ولا لِسانی ، وعَصَیتَهُ أنتَ وأهلُ الشّامِ بی وألَّبَ عالِمُکُم جاهِلَکُم ، وقائِمُکُم قاعِدَکُم ؛ فَاتَّقِ اللّهَ فی نَفسِکَ ، ونازِعِ الشَّیطانَ قِیادَکَ ، وَاصرِف إلَی الآخِرَهِ وَجهَکَ ؛ فَهِیَ طَریقُنا وطَریقُکَ . وَاحذَر أن یُصیبَکَ اللّهُ مِنهُ بِعاجِلِ قارِعَهٍ تَمَسُّ الأَصلَ وتَقطَعُ الدّابِرَ ؛ فَإِنّی اُولی لَکَ بِاللّهِ ألِیَّهً غَیرَ فاجِرَهٍ ، لَئِن جَمَعَتنی وإیّاکَ جَوامِعُ الأَقدارِ لا أزالُ بِباحَتِکَ «حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَهُوَ خَیْرُ الْحَکِمِینَ» (2) . (3) .

1- .نهج البلاغه : الکتاب 49 ، وقعه صفّین : ص 498 نحوه وفی صدره «کتب علیّ إلی عمرو بن العاص» بدل «إلی معاویه» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 483 ح 688 .
2- .الأعراف : 87 .
3- .نهج البلاغه : الکتاب 55 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 116 ح 409 وراجع المعیار والموازنه : ص 138 .

ص: 473

6402.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام برگرفته نامه وی به معاویه : امّا بعد؛ به راستی دنیا، [ آدمی را ]از هر چیز ، جز خود باز می دارد و دنیادار هیچ بهره ای از آن نمی بَرَد ، مگر آن که دنیا دروازه های آزمندی و شیفتگی به خویش را بر او می گشاید . هرگز دنیادار به سببِ آنچه از دنیا نصیب برده ، از آنچه نصیب نبرده ، بی نیاز نمی شود و در پی این همه ، باید از آنچه گرد آورده ، جدا شود و آنچه را استوار ساخته ، فرو پاشد . اگر از آنچه گذشته ، عبرت گیری ، در آنچه باقی مانده ، خود را نگه خواهی داشت . والسّلام!6401.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام برگرفته نامه وی به معاویه : امّا بعد ؛ خدایِ منزّه ، دنیا را برای پس از آن (آخرت ) آفریده و در آن ، اهلش را به آزمون کشانیده تا معلوم شود که کدامینِ ایشان ، نیکْ کردارتر است . ما برای دنیا آفریده نشده ایم و به کوشش در [ راهِ ]آن مأمور نگشته ایم . جز این نیست که ما در دنیا نهاده شده ایم تا با آن آزموده شویم . همانا خداوند مرا به تو ، و تو را به من مبتلا ساخته و یکی از ما را بر دیگری حجّت قرار داده است .

تو در طلب دنیا ، به تأویل قرآن شتافتی و از من بازخواستِ جنایتی را کردی که دست و زبانم به آن آلوده نشده است . و تو و شامیان برای سرپیچی از من ، خدا را عصیان کردید ؛ دانایتان نادانتان را برانگیخت و ایستاده تان [ نیز ]نشسته تان را!

درباره خویش از خدای پروا کن و مهار خود را از چنگ شیطان درآور و رویت را به سوی آخرت بگردان که رهگذارِ ما و تو خواهد بود . بپرهیز از آن که خداوند از سوی خود ، به بلایی شتابنده گرفتارت کند که به ریشه زند و نسل را براندازد .

برای تو ، به خدا سوگند می خورم ؛ سوگندی سراسر راست که اگر فراهم سازهای تقدیر ، من و تو را به هم رسانند ، در میدان تو می مانَم ، «تا آن گاه که خداوند میان ما داوری کند ، که او بهترینِ داوران است» . .


ص: 474

6400.عنه علیه السلام :عنه علیه السلام مِن کِتابٍ لَهُ إلی مُعاوِیَهَ : أمّا بَعدُ ؛ فَقَد آنَ لَکَ أن تَنتَفِعَ بِاللَّمحِ الباصِرِ مِن عِیانِ الاُمورِ ، فَقَد سَلَکتَ مَدارِجَ أسلافِکَ بِادِّعائِکَ الأَباطیلَ ، وَاقتِحامِکَ غُرورَ المَینِ وَالأَکاذیبِ ، وبِانتِحالِکَ ما قَد عَلا عَنکَ ، وَابتِزازِکَ لِما قَدِ اختُزِنَ دونَکَ ، فِرارا مِنَ الحَقِّ ، وجُحودا لِما هُوَ ألزَمُ لَکَ مِن لَحمِکَ ودَمِکَ ، مِمّا قَد وَعاه سَمعُکَ ، ومُلِئَ بِهِ صَدرُکَ ، فَماذا بَعدَ الحَقِّ إلَا الضَّلالُ المُبینُ ، وبَعدَ البَیانِ إلَا اللَّبسُ .

فَاحذَرِ الشُّبهَهَ وَاشتِمالَها عَلی لُبسَتِها ؛ فَإِنَّ الفِتنَهَ طالَما أغدَفَت جَلابیبَها وأغشَتِ الأَبصارَ ظُلمَتُها . وقَد أتانی کِتابٌ مِنکَ ذو أفانینَ مِنَ القَولِ ، ضَعُفَت قُواها عَنِ السِّلمِ ، وأساطیرَ لَم یَحُکها مِنکَ عِلمٌ ولا حِلمٌ ، أصبَحتَ مِنها کَالخائِضِ فِی الدَّهاسِ ، (1) وَالخابِطِ فِی الدِّیماسِ ، (2) وتَرَقَّیتَ إلی مَرقَبَهٍ بَعِیدَهِ المَرامِ ، نازِحَهِ الأَعلامِ ، تَقصُرُ دونَهَا الأَنوقُ ، ویُحاذی بِهَا العَیُّوقُ . (3)

وحاشَ للّهِِ أن تَلِیَ لِلمُسلِمینَ بَعدی صَدَرا أو وِردا ، أو اُجرِیَ لَکَ عَلی أحَدٍ مِنهُم عَقدا أو عَهدا ، فَمِنَ الآنَ فَتَدارَک نَفسَکَ وَانظُر لَها ؛ فَإِنَّکَ إن فَرَّطتَ حَتّی یَنهَدَ (4) إلَیکَ عِبادُ اللّهِ اُرتِجَتْ عَلَیکَ الاُمورُ ، ومُنِعتَ أمراً هُوَ مِنکَ الیَومَ مَقبولٌ . وَالسَّلامُ . (5)6399.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الأمالی للطوسی عن ثعلبه بن یزید الحمّانی :کَتَبَ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام إلی مُعاوِیَهَ بنِ أبی سُفیانَ :

أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالی أنزَلَ إلَینا کِتابَهُ ، ولَم یَدَعنا فی شُبهَهٍ ولا عُذرَ لِمَن رَکِبَ ذَنباً بِجَهالَهٍ ، وَالتَّوبَهُ مَبسوطَهٌ «وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی» (6) وأنتَ مِمَّن شَرَعَ الخِلافَ مُتمادِیاً فی غِرَّهِ الأَمَلِ مُختَلِفَ السِّرِّ وَالعَلانِیَهِ ، رَغبَهً فِی العاجِلِ ، وتَکذیباً بَعدُ بِالآجِلِ ، وکَأَنَّکَ قَد تَذَکَّرتَ ما مَضی مِنکَ ، فَلَم تَجِد إلَی الرُّجوعِ سَبیلاً . (7) .

1- .الدهاس : من رواها بالکسر فهو جمع دَهْس ، ومن قرأها بالفتح فهو مفرد ، یقول : هذا دَهسٌ ودَهاس بالفتح للمکان السهل الذی لا یبلغ أن یکون رملاً ، ولیس هو بتراب ولا طین (شرح نهج البلاغه : ج 18 ص 26) .
2- .الدِّیْماس : السَّرَب المُظلم تحت الأرض (شرح نهج البلاغه : ج 18 ص 26) .
3- .الأنُوقْ کأکول : طائر ؛ وهو الرَّحْمَه ، والعَیّوق کوکب معروف فوق زحل فی العلو . وهذه أمثال ضَرَبها فی بُعد معاویه عن الخلافه (شرح نهج البلاغه : ج 18 ص 27) .
4- .نَهَدَ: نهض ، ونَهَدَ القوم لعدوّهم ، إذا صمدوا له ، وشرعوا فی قتاله (النهایه : ج 5 ص 134 «نهد») .
5- .نهج البلاغه : الکتاب 65 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 118 ح 410 .
6- .الأنعام : 164 .
7- .الأمالی للطوسی : ص 217 ح 381 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 75 ح 399 ؛ المعیار والموازنه : ص 102 نحوه .

ص: 475

6398.امام صادق علیه السلام :امام علی علیه السلام برگرفته نامه وی به معاویه : امّا بعد ؛ تو را هنگامِ آن رسیده که با تیزبینی ، از امورِ آشکار سود بَری . تو با ادّعاهای نادرستت و این که بی پروا خود را در فریب ها و دروغ ها درافکندی ، به همان راه پیشینیانت رفتی ؛ آنچه را از مرتبه تو برتر است ، به خود بر بستی ، اموالی را که نزد تو سپرده شده بود ، ربودی ؛ و این همه را برای گریز از حق و انکار آنچه از گوشْت و خونت با تو پیوسته تر است و [ هنوز ]گوشَت از آن آکنده و سینه ات از آن لبریز است ، انجام دادی . پس ، از پیِ حق چیست ، جز گم راهی آشکار ؟ و از پیِ روشنی [ حق ]چیست ، جز آمیختن [ حق به باطل]؟

پس ، از شبهه و آمیزش [ حق و باطل در] آن ، بپرهیز ، که دیرگاهی است فتنه ، پرده های خویش را آویخته و تیرگی اش ، دیدگان را کور کرده است . نامه ای از تو به من رسیده با سخنانی ناروشن و ناتوان از آشتی پراکندن و دارای افسانه هایی که دانش و تأمّلت آنها را بر نبافته است . با این سخنان ، به کسی می مانی که در ریگِ روان فرو رفته یا در سیاهچالی به اشتباهکاری گرفتار است . جایگاهی بلند را می طلبی که دستیابی به آن دور ونشانه هایش بس دست نایافتنی است ، عُقاب را به آن راهی نیست و عَیّوق با آن برابر است .

پناه می برم به خدا که پس از من ، بَست و گشادِ کارهای مسلمانان را تو در دست گیری یا تو را منصبی بخشم که [ وجوب ]عقد و پیمانی از مسلمانی را برایت لازم آورَد . پس از اکنون نَفْست را دریاب و در [ کارِ] آن بیندیش ، که اگر چنان کوتاهی ورزی که بندگان خدا در برابرت قیام کنند ، کارها بر تو فرو بسته خواهد شد و آنچه امروز از تو پذیرفته می شود ، آن روز پذیرفته نخواهد شد . والسّلام!6397.امام زین العابدین علیه السلام :الأمالی ، طوسی به نقل از ثَعْلبه بن یزید حمّانی : امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام به معاویه بن ابی سفیان نوشت :

«امّا بعد ؛ همانا خداوند متعال ، کتاب خویش را بر ما فرو فرستاد و ما را در شبهه فرو نگذاشت . پس برای آن کس که از سرِ نادانی دست به گناه زند ، عذری نمی مانَد و [ درِ ]توبه [ نیز] همواره گشاده است . «و هیچ بار کِشنده ای ، بار دیگری را بر دوش نمی کشد» و تو از آن کسانی که مخالفت می آغازند ، در فریبِ آرزو فرو می روند ، و آشکار و نهانشان با هم یکی نیست ؛ زیرا شیفته [دنیای] نزدیک اند و آخرت را دروغ می پندارند . گویا خود ، به آنچه از تو رفته ، تذکّر یافته ای ؛ لیکن برای بازگشت ، راهی نمی یابی» . .


ص: 476

4 / 16نَقدُ الإِمامِ رَأیَهُ وفِراسَتَهُ فی مُکاتَبَهِ مُعاوِیَهَ6394.امام علی علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام مِن کِتابٍ لَهُ إلی مُعاوِیَهَ : أمّا بَعدُ ؛ فَإِنّی عَلَی التَّرَدُّدِ فی جَوابِکَ ، وَالاِستِماعِ إلی کِتابِکَ ؛ لَمُوَهِّنٌ رَأیی ، ومُخَطِّئٌ فِراسَتی . وإنَّکَ إذ تُحاوِلُنِی الاُمورَ ، وتُراجِعُنِی السُّطورَ ، کَالمُستَثقِلِ النّائِمِ ؛ تَکذِبُهُ أحلامُهُ . وَالمُتَحَیِّرِ القائِمِ یَبهَظُهُ مَقامُهُ . لا یَدری أ لَهُ ما یَأتی أم عَلَیهِ ، ولَستَ بِهِ ، غَیرَ أنَّهُ بِکَ شَبیهٌ .

واُقسِمُ بِاللّهِ إنَّهُ لَولا بَعضُ الاِستِبقاءِ ، لَوَصَلَت إلَیکَ مِنّی قَوارِعُ تَقرَعُ العَظمَ ، وتَهلِسُ اللَّحمَ ! وَاعلَم أنَّ الشَّیطانَ قَد ثَبَّطَکَ عَن أن تُراجِعَ أحسَنَ اُمورِکَ ، وتَأذَنَ لِمَقالِ نَصیحَتِکَ ، وَالسَّلامُ لِأَهلِهِ . (1) .

1- .نهج البلاغه : الکتاب 73 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 121 ح 411 .

ص: 477



4 / 16 ارزیابی امام از تیزبینی و هوشیاری خود در پاسخ دادن به معاویه

اشاره

4 / 16ارزیابی امام از تیزبینی و هوشیاری خود در پاسخ دادن به معاویه6398.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :امام علی علیه السلام برگرفته نامه وی به معاویه : امّا بعد ؛ من با پاسخ های پیاپی و گوش سپردن به نامه های تو ، اندیشه ام را سست و هوشیاری ام را خطاکار نشان می دهم . و تو آن گاه که حیله گرانه چیزهایی را از من می خواهی و نامه های پیاپی می نویسی ، همانند آن کسی هستی که به خواب سنگین فرو رفته ، خواب های او راهی دروغین را به او می نمایانند ؛ و نیز همانند آن کس هستی که سرگردان ایستاده و ایستادنش او را درمانده کرده ، نمی داند آنچه پیش می آید ، به سود اوست یا به زیانش . البتّه تو به چنان کسی نمی مانی ؛ بلکه او به تو می مانَد .

خدای را سوگند ، اگر نمی خواستم قدری زنده بمانی ، بلاهایی از من به تو می رسید که استخوان در هم می کوبید و گوشْت آب می کرد . بدان که شیطان تو را باز می دارد که به نیکْ کرداری ات برگردی و به گفتارِ پنددهنده ات گوش بسپاری . و درود بر شایسته درود باد!

.


ص: 478

. .


ص: 479



اهداف معاویه از نبرد تبلیغاتی و حکمتِ پاسخ های امام

اهداف معاویه از نبرد تبلیغاتی و حکمتِ پاسخ های اماماندیشیدن در نامه های تبادل شده میان امام علیه السلام و معاویه در گیر و دار نبرد تبلیغاتی و جسارت ورزی ها و بی شرمی های مندرج در پاسخ های معاویه ، پژوهنده را به این پرسش وا می دارد که : چرا امام علیه السلام باب مکاتبه را گشود و با فردی همچون معاویه به تبادلِ نامه پرداخت؟ آیا رواتر نبود که امام علیه السلام پاسخ دادن به معاویه را فرو بگذارد تا از این بی حرمتی و ناسزاگویی در امان مانَد؟ ابن ابی الحدید ، پس از نقل بخشی از نامه های تبادل شده میان امام علیه السلام و معاویه ، می نویسد : از رویدادهای بس شگفت و تکان دهنده روزگار گر چه شگفتی ها و غرایب روزگار ، فراوان اند آن است که کار علی علیه السلام بدان جا کشد که معاویه همانند و همسنگ او به شمار رود و با یکدیگر به مکاتبه و پاسخ دهی برخیزند و در خطاب به طرف مقابل ، یکسان به حساب آیند و علی علیه السلام به او کلمه ای نگوید ، مگر آن که معاویه همانندش ، بلکه بسی سخت تر از آن را پاسخ دهد . ای کاش محمّد صلی الله علیه و آله این صحنه را گواه بود تا نه از روی خبر ، بلکه آشکارا بنگرد دعوتی که وی بر پا داشت و سخت ترین مشقّت ها را برای آن تحمّل کرد و در حراست از آن ، با بیم های رنج آور مواجه شد و برای استوارسازی حکومتش ، شمشیر برکشید و پایه هایش را استحکام بخشید و آفاق را از آن بیاکنْد ، اکنون

.


ص: 480

بی کم و کاست ، در چنگ دشمنانش افتاده بود ؛ همانان که به گاه آغاز این دعوت ، او را دروغگو شمردند و آن گاه که مردم را به آن فرا خوانْد ، از وطنش بیرونش راندند و چهره اش را خونین کردند و عمو و خاندانش را کُشتند ؛ گویی که او برای آنان می کوشید [ و این همه زحمت را به جان می خرید] تا ایشان آسوده باشند ، همان سان که ابوسفیان در روزگار عثمان گفته بود، آن دم که از کنار مزار حمزه گذشت و آن را لگدکوب کرد و گفت : ای ابو عُماره! آنچه برایش با شمشیر ، یکدیگر را می نواختیم ، امروز در دست پسر بچّه های ما افتاده و با آن بازی می کنند! آن گاه ، کار بدان جا کشید که معاویه به علی علیه السلام فخر بفروشد ، آن گونه که همانندان و برابران می فروشند! آن دم که مادِر (نمادِ بُخل ) ، [ حاتمِ] طایی را به بخل ورزی ننگ نهد و باقِل (نمادِ ناتوانی در گفتار) ، قُس (نمادِ بلاغت) را به سستی در گفتار سرزنش کند ؛ و ستاره [ کم نورِ] سُها به خورشید طعنه زند که : «تو پنهانی!» و تیرگیِ [ شب ]به صبح گوید که: «تو رنگ پریده ای!» و زمین از سرِ سفاهت به آسمان فخر بفروشد و سنگریزه ها و صخره ها به شهاب ها تفاخر ورزند . [باری!آن دم که چنین می شود] پس ای مرگ به دیدارم بیا،که [دیگر]زندگی نکوهیده است و ای جان من! با من وقار ورز که روزگار تو سرِ هزل دارد! آن گاه ، دیگر بار ، به امیر مؤمنان عرض می کنم که کاش می دانستم چرا باب مکاتبه و پاسخ دهی را میان خود و معاویه گشود! و اگر ضرورت ، به چنین رویدادی انجامید ، چرا در نامه نگاری اش به او ، به اندرز کفایت نکرد ، بی آن که از افتخارشماری و فخرفروشی دم زند! و اگر از این دو نیز گریزی نبود ، چرا به همین دو اکتفا نورزید ، بی آن که از مطلبی دیگر سخن گوید که به جدال و پاسخگویی متقابل و بلکه سخت تر از آن بینجامد : «وَلَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ

.اهداف معاویه

اشاره
فَیَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَیْرِ عِلْمٍ ؛ (1) و آنها را که جز خدا را می خوانند ، دشنام مدهید ، که آنان از روی دشمنی ، به نادانی ، خدا را دشنام خواهند داد» ... شاید در آن هنگام ، برای وی مصلحتی آشکار بوده که امروز از ما پنهان است . و خدای را اَمری است که آن را به انجام خواهد رسانید . (2) حقیقت به همین گفتار پایانی ابن ابی الحدید باز می گردد که وی به نحو احتمال بیان کرده است . بی تردید ، امام علیه السلام بدون حکمت در میدان این نبرد تبلیغاتی پای ننهاد . اگر بخواهیم حکمت مکاتبات امام علیه السلام را دریابیم ، باید نخست نوع اهدافی را که معاویه از برانگیختن نبرد تبلیغاتی در برابرِ امام علیه السلام جستجو می کرد ، بشناسیم .

اهداف معاویهپیش از پرداختن به بیان اهداف معاویه از این نبرد تبلیغاتی ، بایسته است اشاره ورزیم که در آن روزگار ، نامه های سیاسی از مهم ترین ابزارهای نبرد روانی و تبلیغاتی به شمار می رفته اند . در آن دوره ، رسانه های تبلیغی در دو چیز خلاصه می شدند : سخنرانی های عمومی و نامه ها . طبیعی است که نامه ها بیش از سخنرانی ها ، کارکردِ تبلیغاتی داشته اند . بسا که بتوانیم تأثیر تبلیغاتیِ نامه ها در آن روزگار را با کارکردِ روزنامه نگاری در دوران کنونی یکسان بدانیم . معاویه ، پیش از آغاز درگیری مستقیم نظامی با امام علیه السلام ، جنگ تبلیغاتی فراگیری را برابرِ او برانگیخت . به استناد پایه های شیوه سیاسی وی ، هدف او از این نبرد ، آن بود که زمینه اجتماعی را برای درگیری مستقیم نظامی آماده سازد ، چنان که در این جنگ ، دو روش سخنرانی و نامه نگاری را هم زمان به کار گرفت .

.

1- .انعام ، آیه 108 .
2- .. شرح نهج البلاغه : ج 16 ص 136 .

ص: 482



1 . بر بستن اتّهامِ قتل عثمان به امام
در ورای این نبرد تبلیغاتی ، چنین اهدافی پی گرفته می شد :

1 . بر بستن اتّهامِ قتل عثمان به امامبخش گسترده ای از نامه های معاویه به امام علیه السلام ، گرد همین موضوع می چرخد . انگیزه های رویکرد معاویه به سهیم شمردنِ امام علیه السلام در قتل عثمان ، از طرفی آن بود که شایستگی امام علیه السلام برای عهده دار شدن خلافت را به طعن گیرد و از دیگر طرف ، این که به بهانه خونخواهی عثمان ، زمینه مناسب را برای درگیری مستقیم نظامی با امام علیه السلام فراهم آورَد و از همین رهگذر ، فضای دلخواه را برای دستیابیِ خودِ معاویه به قدرت ، مهیّا سازد . بسیارند آن دسته از سندهای تاریخی که درستیِ این ادّعا را گواهی می دهند . (1) معاویه ، این سیاست شیطانی را آشکارا ، حتّی پیش از کشته شدن عثمان ، پیش گرفت ، آن گاه که در یاریِ وی درنگ ورزید . این پدیده آن گاه کاملاً آشکار شد که عثمان اصرار ورزید معاویه نیرویی برای حمایت از وی رویاروی آشوبگران گسیل دارد ؛ امّا معاویه از پشتیبانی او سر باز زد . در این حال بود که عثمان ، آشکارا به وی

.

1- .. بَلاذُری در أنساب الأشراف آورده است : معاویه ، پس از فرستادنِ ابو مسلم خولانی نزد علی علیه السلام ، نعمان بن بشیر انصاری و ابو هُریره دوسی را به سوی وی گسیل داشت . آن دو ، علی علیه السلام را فراخواندند که کُشندگان عثمان بن عفّان را تسلیم کند تا به قصاص خون وی ، کشته شوند و بدین سان ، کار مردم سامان یابد و از جنگ ، پیشگیری شود . معاویه می دانست که علی علیه السلام چنین نخواهد کرد ؛ لیکن می خواست نزد شامیان گواهی داده شود که علی علیه السلام از تسلیم آن افراد و بیزاری جستن از ایشان سر باز زده است . بدین ترتیب ، راه باز می شد تا معاویه ادّعا کند که علی علیه السلام ، عثمان را کشته است . آن گاه خشم شامیان بر علی علیه السلام افزایش می یافت و در جنگ و دشمنی با وی تیز خشم تر و دیده ورتر شوند . وقتی آن دو نزد امام علیه السلام رسیدند و خواست معاویه را به وی ابلاغ کردند ، او هیچ یک از آن خواسته ها را نپذیرفت . سپس ابو هریره به شام بازگشت و معاویه به وی فرمان داد که مردم را از آنچه میان وی و علی علیه السلام گذشته ، آگاه سازد (أنساب الأشراف : ج 3 ص 205) .

ص: 483



2 . وا داشتن امام به بدگویی از خلفا
گفت : تو می خواهی من کشته شوم و سپس خود را خونخواه من بشماری . (1)

2 . وا داشتن امام به بدگویی از خلفامعاویه نیک می دانست که علی علیه السلام خود را نخستین پیشوا پس از پیامبر صلی الله علیه و آله می داند و بر آن است که در ماجرای خلافت ، بر وی ستم رفته و از همین رو به مقاومت روی آورده است و مادام که همسرش فاطمه زهرا علیهاالسلام ، پاره تنِ پیامبر صلی الله علیه و آله زنده بود ، از بیعت با ابو بکر ، سر باز زد . لیکن امام علیه السلام صلاح نمی دید که این رأی را آشکار کند ؛ زیرا به پراکندگی امّت اسلام می انجامید و به نظام سیاسی مسلمانان آسیب می زد . در این رویکرد ، یکی از هدف های معاویه در نبرد تبلیغاتی اش آن بود که امام علیه السلام را به بدگویی از دو خلیفه نخست وا دارد تا آن را دستاویزی سازد برای این که وی را در پیشگاه افکار عمومی به حصار افکَنَد و در تنگنایش اندازد و میان یاران و پیروانش تفرقه پراکنَد . ابوجعفر نقیب در این باره گفته است : معاویه در پی [تحریک و] به لغزش افکندن علی علیه السلام بود و خاطرات غم انگیزی را بر او یادآور می شد تا شاید درباره ابوبکر و عمر و غصب حقّ او توسّط آن دو ، چیزی بر زبان بیاورد [که معاویه از آن بهره جوید] . پس همواره با نامه پراکندن و پیک فرستادن ، بر آن بود که غافلگیرش کند تا وی در نامه ای یا با پیکی ، آنچه را از ابو بکر و عمر در دل دارد، آشکار سازد و آن گاه معاویه ، نزد مردم شام ، آن را دستاویزی به زیان علی علیه السلام سازد... . این بلای بزرگ ، هم به انگیزه تباه ساختن اندیشه شامیان برای دشمنی با امام علیه السلام و هم به نیّتِ برانگیختنِ مردم عراق ضدّ وی بود ؛ همانان که سپاهیان و همرازان و یاران او به شمار می رفتند ؛ چرا که ایشان ، جز اندکی شیعه خاص ، به پیشوایی

.

1- .. تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 175 .

ص: 484



3 . طعن زدن به فراگیریِ بیعت امّت با امام
4 . خدشه وارد ساختن به قداست امام ، نزد عواطف عمومی
حکمت پاسخ های امام به معاویه

عمر و ابو بکر نیز قائل بودند . (1)

3 . طعن زدن به فراگیریِ بیعت امّت با اماماز مقدّمه این فصل ، آشکار شد که یکی از نقاط قوّت برجسته در آغاز حکومت امام علیه السلام ، گستردگیِ دامنه بیعت عموم مردم با وی بود ؛ چرا که هیچ یک از خلفای پیشین را چنین بیعت فراگیری دست نداده بود . معاویه بر آن بود که از رهگذر نبرد تبلیغاتی ، به این نقطه قوّت و دستاورد ، آسیب رسانَد و چنین وانمود کند که پیمان نسپردن شامیان با امام علیه السلام ، نشان دهنده مشروع نبودن خلافت اوست .

4 . خدشه وارد ساختن به قداست امام ، نزد عواطف عمومیمعاویه کاملاً آگاه بود که علی علیه السلام از پشتوانه ای پُربَها و پیشینه ای روشن در دینداری بهره مند است و از این رو ، نمی تواند با او رویارویی کند ، مگر آن که قداستش را نزد افکار عمومی در هم کوبد و حریمش را در پیشگاه عواطف مردم بشکند ؛ آن هم از طریق کاری تبلیغاتی و انبوه با کارگزاریِ عناصر گم راه کننده و فریبکار! نامه نگاری های وی با امام علیه السلام نیز تنها گامی در همین مسیر بود که بعدا با دشنام دهی به امام علیه السلام بر منابر ، در هم پیوست .

حکمت پاسخ های امام به معاویهاینک می پرسیم : اگر امام علیه السلام در این نبرد تبلیغاتی عقب می نشست ، چه می شد؟ اگر همان گونه که ابن ابی الحدید پنداشته وی باب نامه نگاری با معاویه را نمی گشود ، چه رخ می داد؟ اگر در همین سطح ، گفتار و نقشه های معاویه را نادیده می گرفت و بی پاسخ می نهاد ، چه پیش می آمد؟ آیا مثلاً معاویه سکوت می گزید و از نبرد تبلیغاتی ویرانگر بر ضدّ امام علیه السلام دست می کشید؟

.

1- .. شرح نهج البلاغه : ج 15 ص 184 .

ص: 485

شک نیست که پیش گرفتنِ سیاستِ سکوت فرا روی امواج شکننده تبلیغاتی معاویه ، به زیان امام علیه السلام می انجامید ؛ زیرا سکوت وی به منزله تأیید همه تهمت های معاویه بود . ساده انگاری است اگر بپنداریم چنانچه امام علیه السلام باب مکاتبه با معاویه را نمی گشود ، معاویه جنگ تبلیغاتی ضدّ امام علیه السلام را نمی آغازید یا از ادامه آن روی می گرداند . به عکس و بی تردید ، اگر امام علیه السلام سکوت می گزید ، دامنه این جنگ گسترده تر و شعله هایش برافروخته تر می شد . نامه ها و پاسخ های امام علیه السلام نه تنها معاویه را در تبلیغ حیله گرانه اش بر ضدّ امام علیه السلام ناکام کرد ، بلکه به سندی تاریخی در اثبات حقّانیّت امام علیه السلام تبدیل شد . از این رهگذر ، وی اندیشه ها را تابناک ساخت و مردم را بصیرت و هوشیاری بخشید ، به نیکوترین شیوه از خویش دفاع کرد ، (1) حجّت را بر معاویه و هواداران فریب خورده اش تمام کرد و برای تاریخ و آیندگان ، سندی حاوی گزارش رخدادها میان خود و معاویه بر جای نهاد . او با این کار ، جانب احتیاط را نگاه داشت ؛ زیرا اجازه نداد معاویه هر گونه می خواهد ، اهداف خویش از جنگ تبلیغاتی را پی گیرد .

.

1- .ر . ک : ج 8 ص 255 (بحثی درباره خودستایی امام) .

ص: 486

4 / 17کِتابُ مُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍ إلی مُعاوِیَهَ6386.امام کاظم علیه السلام :وقعه صفّین عن عبد اللّه بن عوف بن الأحمر :کَتَبَ مُحَمَّدُ بنُ أبی بَکرٍ إلی مُعاوِیَهَ :

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ . مِن مُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍ إلَی الغاوِی ابنِ صَخرٍ . سَلامٌ عَلی أهلِ طاعَهِ اللّهِ مِمَّن هُوَ مُسلِمٌ لِأَهلِ وِلایَهِ اللّهِ .

أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ بِجَلالِهِ وعَظَمَتِهِ وسُلطانِهِ وقُدرَتِهِ خَلَقَ خَلقا بِلا عَنَتٍ (1) ولا ضَعفٍ فی قُوَّتِهِ ، ولا حاجَهٍ بِهِ إلی خَلقِهِم ، ولکِنَّهُ خَلَقَهُم عَبیدا ، وجَعَلَ مِنهُم شَقِیّا وسَعیدا ، وغَوِیّا ورَشیدا ، ثُمَّ اختارَهُم عَلی عِلمِهِ ، فَاصطَفی وَانتَخَبَ مِنهُم مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله ؛ فَاختَصَّهُ بِرِسالَتِهِ ، وَاختارَهُ لِوَحیِهِ ، وَائتَمَنَهُ عَلی أمرِهِ ، وبَعَثَهُ رَسولاً مُصَدِّقا لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ الکُتُبِ ، ودَلیلاً عَلَی الشَّرائِعِ ، فَدَعا إلی سَبیلِ رَبِّهِ بِالحِکمَهِ وَالمَوعِظَهِ الحَسَنَهِ ؛ فَکانَ أوَّلَ مَن أجابَ وأنابَ ، وصَدَّقَ ووافَقَ ، وأسلَمَ وسَلَّمَ أخوهُ وَابنُ عَمِّهِ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام ، فَصَدَّقَهُ بِالغَیبِ المَکتومِ ، وآثَرَهُ عَلی کُلِّ حَمیمٍ ، فَوَقاهُ کُلَّ هَولٍ ، وواساهُ بِنَفسِهِ فی کُلِّ خَوفٍ ، فَحارَبَ حَربَهُ ، وسالَمَ سَلمَهُ ، فَلَم یَبرَح مُبتَذِلاً لِنَفسِهِ فی ساعاتِ الأَزلِ (2) ومَقاماتِ الرَّوعِ ، حَتّی بَرَّزَ سابِقا لا نَظیرَ لَهُ فی جِهادِهِ ، ولا مُقارِبَ لَهُ فی فِعلِهِ .

و قَد رَأَیتُکَ تُسامیهِ وأنتَ أنتَ ! ! وهُوَ هُوَ المُبَرِّزُ السّابِقُ فی کُلِّ خَیرٍ ، أوَّلُ النّاسِ إسلاما ، وأصدَقُ النّاسِ نِیَّهً ، وأطیَبُ النّاسِ ذُرِّیَّهً ، وأفضَلُ النّاسِ زَوجَهً ، وخَیرُ النّاسِ ابنَ عَمٍّ . وأنتَ اللَّعینُ ابنُ اللَّعینِ .

ثُمَّ لَم تَزَل أنتَ وأبوکَ تَبغِیانِ الغَوائِلَ لِدینِ اللّهِ ، وتَجهَدانِ عَلی إطفاءِ نورِ اللّهِ ، وتَجمَعانِ عَلی ذلِکَ الجُموعَ ، وتَبذُلانِ فیهِ المالَ ، وتُحالِفانِ (3) فیهِ القَبائِلَ ؛ عَلی ذلِکَ ماتَ أبوکَ ، وعَلی ذلِکَ خَلَفتَهُ .

وَالشّاهِدُ عَلَیکَ بِذلِکَ مَن یَأوی ویَلجَأُ إلَیکَ مِن بَقِیَّهِ الأَحزابِ ، ورُؤوسِ النِّفاقِ وَالشِّقاقِ لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله .

وَالشّاهِدُ لِعَلِیٍّ مَعَ فَضلِهِ المُبینِ ، وسَبقِهِ القَدیمِ أنصارُهُ الَّذینَ ذُکِروا بِفَضلِهِم فِی القُرآنِ ، فَأَثنَی اللّهُ عَلَیهِم ، مِنَ المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ ، فَهُم مَعهُ عَصائِبُ وکَتائِبُ حَولَهُ ، یُجالِدونَ بِأَسیافِهِم ، ویُهَریقونَ دِماءَهُم دونَهُ ، یَرَونَ الفَضلَ فِی اتِّباعِهِ ، وَالشَّقاءَ فی خِلافِهِ .

فَکَیفَ یا لَکَ الوَیلُ ! ! تَعدِلُ نَفسَکَ بِعَلِیٍّ ، وهُوَ وارِثُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ووَصِیُّهُ ، وأبو وَلَدِهِ ، وأوَّلُ النّاسِ لَهُ اتِّباعا ، وآخِرُهُم بِهِ عَهدا ، یُخبِرُهُ بِسِرِّهِ ، ویُشرِکُهُ فی أمرِهِ ، وأنتَ عَدُّوُهُ وَابنُ عَدُوِّهِ ؟ ! فَتَمَتَّع مَا استَطَعتَ بِباطِلِکَ ، وَلیُمدِد لَکَ ابنُ العاصِ فی غَوایَتِکَ ، فَکَأَنَّ أجَلَکَ قَدِ انقَضی ، وکَیدَکَ قَد وَهی . وسَوفَ یَستَبینُ لِمَن تَکونُ العاقِبَهُ العُلیا .

وَ اعلَم أنَّکَ إنَّما تُکایِدُ رَبَّکَ الَّذی قَد أمِنتَ کَیدَهُ ، وأیِستَ مِن رَوحِهِ . (4) وهُوَ لَکَ بِالمِرصادِ ، وأنتَ مِنهُ فی غُرورٍ ، وبِاللّهِ وأهلِ رَسولِهِ عَنکَ الغَناءُ ، وَالسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی . (5) .

1- .العَنَت: المشقّه (النهایه : ج 3 ص 306 «عنت») .
2- .الأزْل : الشِّدّه والضیق (النهایه : ج 1 ص 46 «أزل») .
3- .فی المصدر : «تخالفان» ، والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاُخری ؛ وفی الاختصاص : «تُؤَلِّبانِ علیه القبائل» .
4- .رَوْح اللّه : رحمته (لسان العرب : ج 2 ص 459 «روح») .
5- .وقعه صفّین : ص 118 ، الاحتجاج : ج 1 ص 434 ح 97 ، الاختصاص : ص 124 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 575 ح 723 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 188 نحوه .

ص: 487



4 / 17 نامه محمّد بن ابی بکر به معاویه

4 / 17نامه محمّد بن ابی بکر به معاویه6383.امام صادق علیه السلام :وقعه صِفّین به نقل از عبد اللّه بن عوف بن احمر :

محمّد بن ابی بکر به معاویه نوشت :

به نام خداوند بخشنده مهربان . از محمّد بن ابی بکر به آن گم راه ، فرزند صَخْر . درود بر فرمانبرانِ خدا ، از جانب کسی که به شایسته ولایت الهی تسلیم شده است .

امّا بعد ؛ خداوند با شکوه و بزرگی و چیرگی قدرت خویش ، بی مشقّت و بی آن که توانش کاستی پذیرد و به آفریدگانِ خویش نیاز یابد ، جهان آفرینش را پدید آورد . خداوند ، آنان را بنده خویش مقرّر فرمود و از ایشان ، گروهی را تیره بخت و برخی را نیک بخت قرار داد؛ شماری را گم راه و عدّه ای را راهیافته . سپس با علم خویش ، آنان را بِه گُزین کرد و از میان ایشان ، محمّد صلی الله علیه و آله را برگزید و به پیامبری،ویژه ساخت و برای [ابلاغ ]وحی خویش انتخاب کرد و امینِ امرِ خود شمرد و او را به رسالت برانگیخت ؛ پیامبری که کتاب های [ آسمانی ]پیشین را راست شمرد و رهنما به سوی شریعت ها شد . پس وی با حکمت و پند نیک ، [ مردم را] به راه پروردگارش فرا خواند .

نخستین کسی که محمّد صلی الله علیه و آله را اجابت کرد و به او روی آورْد و راستگویش شمرد و با وی همساز گشت و اسلام آورد و تسلیم شد ، برادر و پسر عمویش علی بن ابی طالب بود که او را بر پایه [ سرّ] غیبیِ پوشیده ، تصدیق کرد و بر هر دوست [ دیگر ]ترجیحش داد و از هر بیمی پاسش داشت و در هر [ رویداد ]هراس آلود ، از دل و جان ، قوّت قلب او شد ، با دشمن وی جنگید و با دوستش سازگاری ورزید ، در لحظه های سختی و هنگامه های هراس ، همواره جان خویش را به او پیشکش کرد ، چندان که پیش گامی شد در جهاد ، بی مانند و در رفتار ، بی همتا .

اکنون می بینیم که از همتایی با او دم می زنی ، حال آن که تو ، تویی ؛ و اوست همان برترینی که در هر خیری پیشی جُسته ؛ نخستین اسلام آورنده ، پاکْ نیّت ترینِ مردم و پاکْ نژادترینِ انسان ها ، دارای برترین همسر ، و پسر عمویش برترین پسر عموی عالَم است و تویی لعنت شده فرزند لعنت شده!

پس آن گاه ، تو و پدرت ، همواره در پی آشوبگری در دین خدا بودید و کوشیدید تا نور خداوند را فرو بنشانید . بدین غرض ، محفل ها فراهم ساختید ، مال[ ها ]صرف کردید ، و با قبایلِ [ گرونده به اسلام ]در افتادید . پدرت بر همین اندیشه مُرد و تو نیز پا جای پای او نهادی .

گواه ضدّ تو ، بر این معنا ، باقی مانده احزاب و سرانِ نفاق و مخالفت با پیامبر خدا هستند که به تو پناهنده شده ، نزدت مأوا جُسته اند .

و گواه علی ، افزون بر فضل آشکار و پیشینه دیرینش ، یاران او هستند که یادشان به ارجمندی در قرآن آمده ؛ همان مهاجران و انصاری که خداوند ، ایشان را ستوده است . ایشان ، پیوستگان و فوج های پیرامون اویند که شمشیر از نیام برکشیده ، برایش خون خود را می ریزند ، فضیلت را در پیروی از او یافته ، تیره بختی را در ستیز با وی می بینند .

وای بر تو! چگونه خود را با علی برابر می کنی ، حال آن که او وارث و وصی و پدرِ فرزندانِ پیامبر خدا و نخستین پیروی کننده از وی و دیرپای ترین پیمان سپارِ اوست و پیامبر صلی الله علیه و آله رازش را به او سپرده و او را در کار خویش شریک کرده است ؛ امّا تو دشمن پیامبر صلی الله علیه و آله و پسرِ دشمن اویی؟! پس تا می توانی از باطلِ خویش بهره گیر و پسرِ عاص [ نیز] تو را در گم راهی ات یاری دهد . گویا مهلتت سپری گشته و حیله ات سست شده است . زود است که آشکار شود فرجامِ برتر از آنِ کیست .

بدان! جز این نیست که تو با پروردگارت فریبگری پیش گرفته ای ؛ همو که از تدبیرش در امان مانده ای و از رحمتش ناامید گشته ای! و او در کمین توست ، حال آن که تو فریفته [ ی صبر ]او شده ای . و خدا و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله از تو بی نیازند . درود بر آن که هدایت را پیروی کند!

.


ص: 488

. .


ص: 489

. .


ص: 490

4 / 18جَوابُ مُعاوِیَهَ عَنهُ6386.الإمامُ الکاظمُ علیه السلام :وقعه صفّین عن عبد اللّه بن عوف بن الأحمر:فَکَتَبَ إلَیهِ مُعاوِیَهُ :

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ . مِن مُعاوِیَهَ بنِ أبی سُفیانَ إلَی الزّاری عَلی أبیهِ مُحَمَّدِ ابنِ أبی بَکرٍ . سَلامٌ عَلی أهلِ طاعَهِ اللّهِ .

أمّا بَعدُ ؛ فَقَد أتانی کِتابُکَ ، تَذکُرُ فیهِ مَا اللّهُ أهلُهُ فی قُدرَتِهِ وسُلطانِهِ ، وما أصفی بِهِ نَبِیَّهُ ، مَعَ کَلامٍ ألَّفتَهُ ووَضَعتَهُ ، لِرَأیِکَ فیهِ تَضعیفٌ ، ولِأَبیکَ فیهِ تَعنیفٌ .

ذَکَرتَ حَقَّ ابنِ أبی طالِبٍ ، وقَدیمَ سَوابِقِهِ وقَرابَتَهُ مِن نَبِیِّ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ ، ونُصرَتَهُ لَهُ ، ومُواساتَهُ إیّاهُ فی کُلِّ خَوفٍ وهَولٍ ، وَاحتِجاجَکَ عَلَیَّ بِفَضلِ غَیرِکَ لا بِفَضلِکَ . فَأَحمَدُ إلها صَرَفَ الفَضلَ عَنکَ ، وجَعَلَهُ لِغَیرِکَ .

وقَد کُنّا وأبوکَ مَعَنا فی حَیاهٍ مِن نَبِیِّنا صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ نَری حَقَّ ابنِ أبی طالِبٍ لازِما لَنا ، وفَضلَهُ مُبَرِّزا عَلَینا ، فَلَمَّا اختارَ اللّهُ لِنَبِیِّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وسَلَّمَ ما عِندَهُ ، وأتَمَّ لَهُ ما وَعَدَهُ ، وأظهَرَ دَعوَتَهُ ، وأفلَجَ حُجَّتَهُ . قَبَضَهُ اللّهُ إلَیهِ ، فَکانَ أبوکَ وفاروقُهُ أوَّلَ مَنِ ابتَزَّهُ وخالَفَهُ ؛ عَلی ذلِکَ اتَّفَقا وَاتَّسَقا ، ثُمَّ دَعَواهُ إلی أنفُسِهِم ؛ فَأَبطَأَ عَنهُما ، وتَلَکَّأَ عَلَیهِما ؛ فَهَمّا بِهِ الهُمومَ ، وأرادا بِهِ العَظیمَ ؛ فَبایَعَ وسَلَّمَ لَهُما ؛ لا یُشرِکانِهِ فی أمرِهِما،ولا یُطلِعانِهِ عَلی سِرِّهِما،حَتّی قُبِضا وَانقَضی أمرُهُما.

ثُمَّ قامَ بَعدَهُما ثالِثُهُما عُثمانُ بنُ عَفّانَ ، یَهتَدی بِهَدیِهِما ، ویَسیرُ بِسیرَتِهِما ، فَعِبتَهُ أنتَ وصاحِبُکَ ، حَتّی طَمِعَ فیهِ الأَقاصی مِن أهلِ المَعاصی ، وبَطَنتُما لَهُ وأظهَرتُما ، وکَشَفتُما عَداوَتَکُما وغِلَّکُما ، حَتّی بَلَغتُما مِنهُ مُناکُما .

فَخُذْ حِذرَکَ یَابنَ أبی بَکرٍ ! فَسَتَری وَبالَ أمرِکَ . وقِس شِبرَکَ بِفِترِکَ (1) تَقصُر عَن أن تُساوِیَ أو تُوازِیَ مَن یَزِنُ الجِبالَ حِلمُهُ ، ولا تَلینُ عَلی قَسرٍ قَناتُهُ ، ولا یُدرِکُ ذو مَدیً أناتَهُ . أبوک مَهَّدَ مِهادَهُ ، وبَنی مُلکَهُ وشادَهُ ، فَإِن یَکُن ما نَحنُ فیهِ صَوابا فَأَبوکَ أوَّلُهُ ، وإن یَکُ جَورا فَأَبوکَ أسَسُهُ . ونَحنُ شُرَکاؤُهُ ، وبِهَدیِهِ أخَذنا ، وبِفِعلِهِ اقتَدَینا . ولَولا ما سَبَقَنا إلَیهِ أبوکَ ما خالَفنَا ابنَ أبی طالِبٍ وأسلَمنا لَهُ ، ولکِنّا رَأَینا أباکَ فَعَلَ ذلِکَ فَاحتَذَینا بِمِثالِهِ ، وَاقتَدَینا بِفِعالِهِ . فَعِب أباکَ ما بَدا لَکَ أو دَع، وَالسَّلامُ عَلی مَن أنابَ ، ورَجَعَ عَن غَوایَتِهِ وتابَ. (2) .

1- .الفِتْر : مابین طرف الإبهام وطرف المشیره (لسان العرب : ج 5 ص 44 «فتر») .
2- .وقعه صفّین : ص 119 ، الاحتجاج : ج 1 ص 436 ح 98 ، الاختصاص : ص 126 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 579 ح 724 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 189 .

ص: 491


4 / 18 پاسخ معاویه به محمّد بن ابی بکر

4 / 18پاسخ معاویه به محمّد بن ابی بکر6383.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :وقعه صِفّین به نقل از عبد اللّه بن عَوف بن احمر : پس معاویه به وی (محمّد بن ابی بکر) نوشت :

به نام خداوند بخشنده مهربان . از معاویه بن ابی سفیان به سرزنشگرِ پدر خویش ، محمّد بن ابی بکر . درود بر اهلِ بندگی خدا!

امّا بعد ؛ نامه ات به من رسید که در آن ، آنچه را شایانِ قدرت و چیرگیِ خداست و نیز آنچه را که خداوند ، پیامبرش را بدان برگزید ، یاد کرده ای ، همراهِ گفتاری که خود پیوسته و بر نهاده بودی و در آن ، هم از کم خِردی ات نشان بود و هم از بدگویی به پدرت!

از حقّ فرزند ابوطالب و پیشینه دیرین و خویشاوندی اش با پیامبر خدا که درود خداوند بر او باد و یاری رساندنش به او و همدردی اش با او در هر بیم و هراس ، یاد کرده ای . [ بدین سان] با فضلِ کسی جز خود ، با من احتجاج رانده ای . پس خدای را می ستایم که فضل را از تو وا گردانْد و آن را به کسی جز تو بخشید .

ما و پدرت در روزگار پیامبرمان درود خداوند بر او باد می دیدیم که [ پاس داشتنِ ]حقّ فرزند ابوطالب در عهده ما و فضلش برای ما آشکار است . آن گاه که خداوند آنچه را نزدش بود ، برای پیامبرش که درود وثنای خداوند بر او باد برگزید و آنچه را به وی وعده کرده بود ، کمال بخشید و دعوتش را آشکار فرمود و حجّتش را چیرگی داد ، او را به جوار خویش فرا بُرد .

پس پدر تو و فاروقِ وی (عمر ) نخستین کسانی بودند که حقّ علی را ربودند و با او به مخالفت برخاستند و هر دو [ نیز در این امر] هم دست و هم داستان شدند . سپس او را به سوی خود فرا خواندند ؛ امّا وی [ در بیعت] با آنان درنگ ورزید و از این کار طفره رفت . پس آن دو به رنجش افکندند و او را به سختی دچار ساختند . آن گاه وی نیز بیعت کرد و تسلیم ایشان شد ، در حالی که آن دو ، وی را در کار خود مشارکت نمی دادند و از سرّ خویش آگاهش نمی کردند تا آن دم که درگذشتند و دورانشان سرآمد .

سپس سومینِ ایشان ، عثمان بن عفّان ، [ به خلافت ]برخاست ، به راه ایشان رفت و به روش آنان راه پیمود . امّا تو و رهبرت (علی ) او را نکوهش کردید ، چندان که دورافتادگانِ گنه پیشه در او طمع بردند و شما به توطئه پنهان و آشکار ضدّ او پرداختید و دشمنی و ناراستی تان را آشکارا نشان دادید ، تا آن که به آرزوی خود درباره او دست یافتید .

ای پسر ابو بکر! به هوش باش که به زودی پیامدهای تلخ کارت را خواهی دید ؛ و پای از گلیم خویش بیرون مَنِه که تو کمتر از آنی که برابری یا هم ترازی نمایی با کسی که صبرش،با کوه ها پیمانه می گردد ، نیزه اش با هیچ نیرویی خم نمی پذیرد،و هیچ شکیبایی به گَردِ حوصله اش نمی رسد.

پدرت بساطش را گسترانْد و حکومتش را بنیان نهاد و استوارش گرداند،پس اگر راهی که ما در آنیم ، راست باشد، پدرت سرآمدِ آن است و اگر ناراست باشد نیز ، پدرت آن را بنیاد نهاده است و ما شریکان اوییم و راه وی را می پوییم و به رفتار او اقتدا می جوییم . اگر پدرت پیش از ما این راه را نپیموده بود ، ما از فرزند ابوطالب سرپیچی نمی کردیم و تسلیم وی می گشتیم.امّا ما دیدیم که پدرت چنین کرد و ما نیز به شیوه او راه پیمودیم و از رفتار او پیروی کردیم. پس در آنچه درست می پنداری ، [ نخست ]پدرت را سرزنش کن؛ یا [اگر چنین نمی کنی، ما را] وا گذار. درود بر هر که باز گردد و از گمگشتی اش به راه آید و توبه ورزد !

.


ص: 492

. .


ص: 493

. .


ص: 494

الفصل الخامس : تهیُّؤ معاویه للحرب5 / 1إشارَهُ عَمرِو بنِ العاصِ6379.امام صادق علیه السلام :شرح نهج البلاغه فی شَرحِ کَلامِهِ علیه السلام فِی الیَومِ الثّانی مِن بَیعَتِهِ بِالمَدینَهِ ، حَیثُ أمَرَ علیه السلام بِرَدِّ کُلِّ قَطیعَهٍ أقطَعَها عُثمانُ وکُلِّ مالٍ أعطاهُ مِن بَیتِ المالِ : قالَ الکَلبِیُّ : ثُمَّ أمَرَ علیه السلام بِکُلِّ سِلاحٍ وُجِدَ لِعُثمانَ فی دارِهِ مِمّا تَقَوّی بِهِ عَلَی المُسلِمینَ فَقُبِضَ ، وأمَرَ بِقَبضِ نَجائِبَ کانَت فی دارِهِ مِن إبِلِ الصَّدَقَهِ فَقُبِضَت ، وأمَرَ بِقَبضِ سَیفِهِ ودِرعِهِ ، وأمَرَ ألّا یُعرَضَ لِسِلاحٍ وُجِدَ لَهُ لَم یُقاتَل بِهِ المُسلِمونَ ، وبِالکَفِّ عَن جَمیعِ أموالِهِ الَّتی وُجِدَت فی دارِهِ وفی غَیرِ دارِهِ ، وأمَرَ أن تُرتَجَعَ الأَموالُ الَّتی أجازَ بِها عُثمانُ حَیثُ اُصیبَت أو اُصیبَ أصحابُها .

فَبَلَغَ ذلِکَ عَمرَو بنَ العاصِ وکانَ بِأَیلَهَ مِن أرضِ الشّامِ ، أتاها حَیثُ وَثَبَ النّاسُ عَلی عُثمانَ فَنَزَلَها فَکَتَبَ إلی مُعاوِیَهَ : ما کُنتَ صانِعا فَاصنَع . إذ قَشَرَکَ ابنُ أبی طالِبٍ مِن کُلِّ مالٍ تملِکُهُ کَما تُقشَرُ عَنِ العَصا لِحاها . (1) .

1- .شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 270 .

ص: 4