گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
فصل پنجم : آماده شدن معاویه برای جنگ



5 / 1 رهنمودِ عمرو بن عاص

فصل پنجم : آماده شدن معاویه برای جنگ5 / 1رهنمودِ عمرو بن عاص6375.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :شرح نهج البلاغه در شرح گفتار امام علیه السلام در دومین روز پس از بیعت با وی در مدینه ، آن گاه که فرمان داد تا هر زمینِ خراج داری که عثمان بخشیده و نیز هر مالی که وی از بیت المال بذل کرده ، [ به بیت المال] بازگردانده شود : کلبی گفته است : آن گاه امام علیه السلام فرمان داد همه سلاح های یافت شده در خانه عثمان که ضدّ مسلمانان از آن بهره گرفته شده بود ، ستانده شود ؛ و نیز همه شترانِ گُزینه زکات ، و همچنین شمشیر و زره وی .

و فرمان داد به سلاحی که از آنِ وی بوده و در جنگ با مسلمانان از آن استفاده نشده ، دست اندازی نشود و نیز به اموال شخصی او ، خواه در خانه اش و خواه بیرون از آن . همچنین فرمان داد همه اموالی که عثمان هدیه کرده ، هر جا که آن اموال یا صاحبانشان به دست افتند ، [ به بیت المال] بازگردانده شود .

این خبر به عمرو بن عاص رسید که ساکن «اَیله» در سرزمین شام بود وی آن گاه که مردم بر عثمان شوریده بودند ، به آن جا رفته ، در آن ساکن شده بود . پس به معاویه نوشت: هرچه می خواهی کنی، اکنون بکن که فرزند ابوطالب،تو را از هر مالی که صاحب شده ای، جدا خواهد کرد، همان سان که پوستِ چوبْ دستی از آن کَنده می شود.

.


ص: 496

5 / 2الاِستِعانَهُ بِعَمرِو بنِ العاصِ6379.عنه علیه السلام :وقعه صفّین عن عمر بن سعد ومحمّد بن عبید اللّه :کَتَبَ مُعاوِیَهُ إلی عَمرٍو وهُوَ بِالبَیعِ مِن فِلَسطینَ : أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّهُ کانَ مِن أمرِ عَلِیٍّ وطَلحَهَ وَالزُّبَیرِ ما قَد بَلَغَکَ . وقَد سَقَطَ إلَینا مَروانُ بنُ الحَکَمِ فی رافِضَهِ أهلِ البَصرَهِ ، وقَدِمَ عَلَینا جَریرُ بنُ عَبدِ اللّهِ فی بَیعَهِ عَلِیٍّ ، وقَد حَبَستُ نَفسی عَلَیکَ حَتّی تَأتِیَنی . أقبِل اُذاکِرک أمراً .

فَلَمّا قُرِئَ الکِتابُ عَلی عَمرٍو استَشارَ ابنَیهِ عَبدَ اللّهِ ومُحَمَّدا فَقالَ : اِبنَیَّ ، ما تَرَیانِ ؟

فَقالَ عَبدُ اللّهِ : أری أنَّ نَبِیَّ اللّهِ صلی الله علیه و آله قُبِضَ وهُوَ عَنکَ راضٍ ، وَالخَلیفَتانِ مِن بَعدِهِ ، وقُتِلَ عُثمانُ وأنتَ عَنهُ غائِبٌ . فَقِرَّ فی مَنزِلِکَ فَلَستَ مَجعولاً خَلیفَهً ، ولا تُریدُ أن تَکونَ حاشِیَهً لِمُعاوِیَهَ عَلی دُنیا قَلیلَهٍ ، أوشَکَ أن تَهلِکَ فَتَشقی فیها .

وقالَ مُحَمَّدٌ : أری أنَّکَ شَیخُ قُرَیشٍ وصاحِبُ أمرِها ، وإن تَصَرَّمَ هذَا الأَمرُ وأنتَ فیهِ خامِلٌ تَصاغَرَ أمرُکَ ، فَالحَق بِجَماعَهِ أهلِ الشّامِ فَکُن یَدا مِن أیادیها ، وَاطلُب بِدَمِ عُثمانَ ، فَإِنَّکَ قَدِ استَنَمتَ فیهِ إلی بَنی اُمَیَّهَ .

فَقالَ عَمرٌو : أمّا أنتَ یا عَبدَ اللّهِ فَأَمَرتَنی بِما هُوَ خَیرٌ لی فی دینی ، وأمّا أنتَ یا مُحَمَّدُ فَأَمَرتَنی بِما هُوَ خَیرٌ لی فی دُنیایَ ، وأنَا ناظِرٌ فیهِ . (1)5 / 3وَعدُ المُؤازَرَهِ المَشروطَهِ6376.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :تاریخ الطبری :خَرَجَ عَمرُو بنُ العاصِ ومَعَهُ ابناهُ حَتّی قَدِمَ عَلی مُعاوِیَهَ ، فَوَجَدَ أهلَ الشّامِ یَحُضّونَ مُعاوِیَهَ عَلَی الطَّلَبِ بِدَمِ عُثمانَ ، فَقالَ عَمرُو بنُ العاصِ : أنتُم عَلَی الحَقِّ ، اطلُبوا بِدَمِ الخَلیفَهِ المَظلومِ . ومُعاوِیَهُ لا یَلتَفِتُ إلی قَولِ عَمرٍو . (2) .

1- .وقعه صفّین : ص 34 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 370 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 61 .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 560 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 358 .

ص: 497



5 / 2 یاری جُستن از عمرو بن عاص

5 / 3 وعده یاریِ مشروط

5 / 2یاری جُستن از عمرو بن عاص6373.امام کاظم علیه السلام :وقعه صِفّین به نقل از عمر بن سعد و محمّد بن عبید اللّه : عمرو در [ منطقه ]«بیع» از سرزمین فلسطین بود که معاویه به وی نوشت : امّا بعد ؛ خبر ماجرای علی و طلحه و زبیر ، حتما به تو رسیده است . مروان بن حکم ، در زمره بصریان مخالفِ [ علی ]نزد ما گریخته و جریر بن عبد اللّه [ نیز ]برای پیمان خواهیِ علی بر ما درآمده است . من دست نگه می دارم تا تو نزدم آیی . بیا تا در باب کاری با تو مذاکره کنم .

چون این نامه بر عمرو خوانده شد ، وی با پسرانش ، عبد اللّه و محمّد ، رایزنی کرد و گفت : پسرانم! رأی شما چیست؟

عبد اللّه گفت : به رأی من ، پیامبر خدا آن گاه که درگذشت ، از تو خشنود بود و دو خلیفه پس از او [ نیز چنین بودند] ؛ و عثمان در حالی کشته شد که تو نزدش نبودی . پس در خانه خود آرام گیر که تو را برای خلیفه شدن نیافریده اند . نیز تو نمی خواهی برای دنیایی اندک ، کناره نشینِ معاویه شوی . آن گاه زود است که هلاک گردی و در آن حال ، تیره بخت باشی .

محمّد گفت : به رأی من ، تو بزرگ و صاحبْ اختیارِ قریشی . اگر این کار سپری شود و تو بر کناره باشی ، خوار خواهی شد . پس به شامیان بپیوند و همدست ایشان شو و به خونخواهی عثمان برخیز که بدین سان ، نزد بنی امیّه در شام ، آرام خواهی خفت .

عمرو گفت : عبد اللّه ! تو مرا به آنچه مایه خیر دین من است ، فرا خواندی . امّا تو ای محمّد! مرا به آنچه مایه خیر دنیای من است ، دعوت کردی ، و من در این امر ، خواهم اندیشید .5 / 3وعده یاریِ مشروط6370.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری :عمرو بن عاص ، همراهِ دو پسرش راهی شد و نزد معاویه آمد . دید که شامیان ، معاویه را بر می انگیزند که به خونخواهیِ عثمان برخیزد . عمرو بن عاص گفت: شما بر حقّید . خونِ خلیفه مظلوم را بخواهید . امّا معاویه به گفتار عمرو التفات نکرد .

.


ص: 498

6369.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی فی ذِکرِ قُدومِ عَمرِو بنِ العاصِ عَلی مُعاوِیَهَ وبَیعَتِهِ لَهُ : فَقَدِمَ عَلی مُعاوِیَهَ ، فَذاکَرَهُ أمرَهُ ، فَقالَ لَهُ : أمّا عَلِیٌّ ، فَوَاللّهِ ، لا تُساوِی العَرَبُ بَینَکَ وبَینَهُ فی شَیءٍ مِنَ الأَشیاءِ ، وإنَّ لَهُ فِی الحَربِ لَحَظّا ما هُوَ لِأَحَدٍ مِن قُرَیشٍ إلّا أن تَظلِمَهُ .

قالَ : صَدَقتَ ، ولکِنّا نُقاتِلُهُ عَلی ما فی أیدینا ، ونُلزِمُهُ قَتلَ عُثمانَ .

قالَ عَمرٌو : واسَوءَتاه ! إنَّ أحَقَّ النّاسِ ألّا یَذکُرَ عُثمانَ لَأَنا ولَأَنتَ . (1)

قالَ : ولِمَ وَیحَکَ ؟

قالَ : أمّا أنتَ فَخَذَلتَهُ ومَعَکَ أهلُ الشّامِ حَتَّی استَغاثَ بِیَزیدَ بنِ أسَدٍ البَجَلِیِّ ، فَسارَ إلَیهِ ؛ وأمّا أنَا فَتَرَکتُهُ عِیانا ، وهَرَبتُ إلی فِلَسطینَ .

فَقالَ مُعاوِیَهُ : دَعنی مِن هذا مُدَّ یَدَکَ فَبایِعنی !

قالَ : لا ، لَعَمرُ اللّهِ ، لا اُعطیکَ دینی حَتّی آخُذَ مِن دُنیاکَ .

قالَ لَهُ مُعاوِیَهُ : لَکَ مِصرُ طُعمَهً ، فَغَضِبَ مَروانُ بنُ الحَکَمِ ، وقالَ : ما لی لا اُستَشارُ ؟

فَقالَ مُعاوِیَهُ : اُسکُت ، فَإِنَّما یُستَشارُ بِکَ .

فَقالَ لَهُ مُعاوِیَهُ : یا أبا عَبدِ اللّهِ ، بِت عِندَنَا اللَّیلَهَ . وکَرِهَ أن یُفسِدَ عَلَیهِ النّاسَ ، فَباتَ عَمرٌو ، وهُوَ یَقولُ :


مُعاوِیَ لا اُعطیکَ دینی ، ولَم أنَل

بِهِ مِنکَ دُنیا ، فَانظُرَن کَیفَ تَصنَعُ فَإِن تُعطِنی مِصرا فَأَربِح بِصَفقَهٍ

أخذتَ بِها شَیخا یَضُرُّ ویَنفَعُ وَمَا الدّینُ وَالدُّنیا سَواءً ، وإنَّنی

لَاخُذُ ما اُعطی ، ورَأسی مُقَنَّعُ ولکِنَّنی اُعطیکَ هذا ، وإنَّنی

لَأَخدَعُ نَفسی ، وَالمُخادِعُ یُخدَعُ أ اُعطیکَ أمرا فیهِ لِلمُلکِ قُوَّهٌ

وأبقی لَهُ ، إن زَلَّتِ النَّعلُ اُصرَعُ ؟ وتَمنَعُنی مِصرا ، ولَیسَت بِرَغبَهٍ

وإنَّ ثَرَی القَنُوعِ یَوما لَمُولَعُ (2)


فَکَتَبَ لَهُ بِمِصرَ شَرطا ، وأشهَدَ لَهُ شُهودا ، وخَتَمَ الشَّرطَ ، وبایَعَهُ عَمرٌو ، وتَعاهَدا عَلَی الوَفاءِ . (3) .

1- .فی المصدر : «لا أنا ولا أنت» ، والتصویب من طبعه النجف : ج 2 ص 162 .
2- .کذا فی المصدر ، وفی الشطر الأخیر اضطراب ، وقد ذکر الأبیات فی شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 66 وروی الشطر الأخیر کما یلی : «وإنّی بِذَا الممنوعِ قِدماً لَمولَعُ» .
3- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 186 وراجع وقعه صفّین : ص 38 وتاریخ دمشق : ج 46 ص 170 والعقد الفرید : ج 3 ص 339 .

ص: 499

6368.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی در یاد کردِ درآمدنِ عمرو بن عاص نزد معاویه و بیعتش با وی : پس عمرو نزد معاویه آمد و او با وی درباره کارش به مذاکره پرداخت . عمرو گفت : امّا علی ؛ خدا را سوگند که عرب در هیچ چیز میان تو و او برابری قائل نیست . نیز او را در جنگ ، مایه ای است که هیچ یک از قریش را نیست ، جز آن که به او ستم روا داری .

گفت : راست می گویی ؛ امّا ما با دستاویزی که داریم ، به نبرد او می رویم و قتل عثمان را در عهده اش می گذاریم .

عمرو گفت : چه زشت[ اندیشه ای]! هم من و هم تو ناسزامندترینِ افراد برای سخن گفتن از عثمانیم .

گفت : وای بر تو! چرا؟

گفت : امّا تو ؛ پس ناتوانش نهادی ، با آن که شامیان با تو بودند ، چندان که ناچار به یزید ابن اسد بجلی پناه برد و به سوی او روان شد . و امّا من ؛ آشکارا او را وا نهادم و به فلسطین گریختم .

معاویه گفت : این سخن را فرو بگذار و دست پیش آر و با من بیعت کن!

گفت : نه! به خدا سوگند ، تا از دنیای تو بهره ای نیابم ، دینم را به تو نمی بخشم .

معاویه او را گفت : مصر از آنِ تو .

پس مروان بن حَکَم خشمگین شد و گفت : مرا چه [ نقصی ]پیش آمده است که با من رایزنی نمی شود؟

معاویه گفت: سکوت کن! با تو [نیز] رایزنی خواهد شد.

سپس معاویه به عمرو بن عاص گفت : ابا عبد اللّه ! شب را نزد ما بمان! [ این پیشنهاد معاویه به عمرو از آن روی بود که] بیم داشت وی مردم را بر او بشورانَد . عمرو شب را ماند ، در حالی که می سرود :


ای معاویه! تا از دنیای تو نصیبی نَبرَم

دینم را به تو نمی دهم . پس بنگر که چه می کنی . اگر مصر را به من بخشی ، سودایی سودمند کرده ای

[ زیرا] با آن، پیرمردی را به چنگ می آوری که مایه زیان وسود توانَد بود. دین و دنیا برابر نیستند ؛ و من

با سرافکندگی ، این بخشش را می پذیرم . با این حال ، من دینم را به تو می دهم و

خود را می فریبم ، که فریبگر ، فریب خورده نیز هست . آیا چیزی به تو دهم که مایه نیرومندی و پایداری حکومتِ [ تو] باشد

ولی اگر من گامی بلغزم ، نقش زمین شوم؟ تو حکومت مصر را از من دریغ می داری ، در حالی که دلخواهِ من نبود

و همانا بخششی که از آن قناعت ورزند،روزی بدان اشتیاق افتد.


پس معاویه در پیمان نامه ای ، حکومت مصر را به وی وا نهاد و گواهانی بر آن گرفت و آن را مُهر کرد . سپس عمرو با او بیعت کرد و هر دو ، عهد وفاداری بستند . .


ص: 500

6367.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سیر أعلام النبلاء عن یزید بن أبی حبیب وعبد الواحد بن أبی عون :لَمّا صارَ الأَمرُ فی یَدِ مُعاوِیَهَ ، استَکثَرَ مِصرَ طُعمَهً لِعَمرٍو ما عاشَ ، ورَأی عَمرٌو أنَّ الأَمرَ کُلَّهُ قَد صَلَحَ بِهِ وبِتَدبیرِهِ ، وظَنَّ أنَّ مُعاوِیَهَ سَیَزیدُهُ الشَّامَ ، فَلَم یَفعَل ، فَتَنَکَّرَ لَهُ عَمرٌو . فَاختَلَفا وتَغالَظا ، فَأَصلَحَ بَینَهُما مُعاوِیَهُ بنُ حُدَیجٍ ، وکَتَبَ بَینَهُما کِتابا بِأَنَّ : لِعَمرٍو وِلایَهَ مِصرَ سَبعَ سِنینَ ، وأشهَدَ عَلَیهِما شُهودا ، وسارَ عَمرٌو إلی مِصرَ سَنَهَ تِسعٍ وثَلاثینَ ، فَمَکَثَ نَحوَ ثَلاثِ سِنینَ ، وماتَ . (1)6366.امام علی علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام فی ذِکرِ عَمرِو بنِ العاصِ : إنَّهُ لم یُبایِع مُعاوِیَهَ حَتّی شَرَطَ أن یُؤتِیَهُ أتِیَّهً ، ویَرضَخَ لَهُ عَلی تَرکِ الدِّین رَضیخَهً . (2) .

1- .سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 73 الرقم 15 .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 84 ، الاحتجاج : ج 1 ص 434 ح 96 ، شرح المائه کلمه : ص 162 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 221 ح 509 .

ص: 501

6373.الإمامُ الکاظمُ علیه السلام :سیر أعلام النّبلاء به نقل از یزید بن ابی حبیب و عبد الواحد بن ابی عون : آن گاه که معاویه حکومت را در دست گرفت ، پنداشت که حکومت مادام العمر مصر ، افزون از ارزش عمرو است . عمرو نیز پنداشت که کار حکومت ، سراسر به وجود او و تدبیرش فراهم آمده است ؛ [ همچنین ]گمان کرده بود که معاویه شام را نیز به قلمرو حکومت او خواهد افزود ، امّا وی چنین نکرد .

بدین سان ، عمرو از او گله مند شد . پس به اختلاف و کین ورزی درافتادند . معاویه بن حَدیج به آشتی دادنشان برآمد و میانشان عهدی چنین نوشت : «حکومت مصر ، هفت سال از آنِ عمرو باشد» . سپس بر این عهد ، گواهانی گرفت و عمرو در سال 39 [ هجری ]روانه مصر شد و نزدیک سه سال در آن جا بزیست و آن گاه بمرد .6372.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام در یاد کرد از عمرو بن عاص : همانا او با معاویه بیعت نکرد، مگر آن گاه که وی شرط کرد در آینده پاداشی به او دهد و برای دست کشیدن از دین ، او را اندک عطایی بخشد . .


ص: 502

5 / 4اِستِغلالُ قَمیصِ عُثمانَ6369.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری عن محمّد وطلحه :کانَ أهلُ الشّامِ لَمّا قَدِمَ عَلَیهِمُ النُّعمانُ بنُ بَشیرٍ بِقَمیصِ عُثمانَ الَّذی قُتِلَ فیهِ مُخَضَّبا بِدَمِهِ ، وبِأَصابِعِ نائِلَهَ زَوجَتِهِ مَقطوعَهً بِالبَراجِمِ ؛ إصبَعانِ مِنها ، وشَیءٌ مِنَ الکَفِّ ، وإصبَعانِ مَقطوعَتانِ مِن اُصولِهِما ، ونِصفُ الإِبهامِ ، وَضَعَ مُعاوِیَهُ القَمیصَ عَلَی المِنبَرِ ، وکَتَبَ بِالخَبَرِ إلَی الأَجنادِ .

وثابَ إلَیهِ النّاسُ ، وبَکَوا سَنَهً (1) وهُوَ عَلَی المِنبَرِ وَالأَصابِعُ مُعَلَّقَهٌ فیهِ ، وآلَی الرِّجالُ مِن أهلِ الشّامِ ألّا یَأتُوا النِّساءَ ، ولا یَمَسَّهُمُ الماءُ لِلغُسلِ إلّا مِنِ احتِلامٍ ، ولا یَناموا عَلَی الفُرُشِ حَتّی یَقتُلوا قَتَلَهَ عُثمانَ ، ومَن عَرَضَ دونَهُم بِشَیءٍ أو تَفنی أرواحُهُم . فَمکَثوا حَولَ القَمیصِ سَنَهً ، وَالقَمیصُ یوضَعُ کُلَّ یَومٍ عَلَی المِنبَرِ ویُجَلَّلُهُ أحیانا فَیُلبَسُهُ ، وعُلِّقَ فی أردانِهِ أصابِعُ نائِلَهَ. (2)6352.عنه علیه السلام ( لِزِیادِ بنِ أبیهِ و قدِ استَخلَفَهُ لعبدِ اللّ ) وقعه صفّین عن عمر بن سعد :لَمّا بَلَغَ مُعاوِیَهَ بنَ أبی سُفیانَ مَکانُ عَلِیٍّ علیه السلام بِالنُّخَیلَهِ ومُعَسکَرِهِ بِها ومُعاوِیَهُ بِدِمَشقَ قَد ألبَسَ مِنبَرَ دِمَشقَ قَمیصَ عُثمانَ وهُوَ مُخَضَّبٌ بِالدَّمِ ، وحَولَ المِنبَرِ سَبعونَ ألفَ شَیخٍ یَبکونَ حَولَهُ لا تَجِفُّ دُموعُهُم عَلی عُثمانَ خَطَبَ مُعاوِیَهُ أهلَ الشّامِ فَقالَ :

یا أهلَ الشّامِ ! قَد کُنتُم تُکَذِّبونی فی عَلِیٍّ ، وقَدِ استَبانَ لَکُم أمرُهُ ، وَاللّهِ ، ما قَتَلَ خَلیفَتَکُم غَیرُهُ ، وهُوَ أمَرَ بِقَتلِهِ ، وألَّبَ النّاسَ عَلَیهِ ، وآوی قَتَلَتَهُ ، وهُم جُندُهُ وأنصارُهُ وأعوانُهُ ، وقَد خَرَجَ بِهِم قاصِدا بِلادَکُم ودِیارَکُم لِاءِبادَتِکُم .

یا أهلَ الشّامِ ! اللّهَ اللّهَ فی عُثمانَ ! فَأَنَا وَلِیُّ عُثمانَ وأحَقُّ مَن طَلَبَ بِدَمِهِ ، وقَد جَعَلَ اللّهُ لِوَلِیِّ المَظلومِ سُلطانا ، فَانصُروا خَلیفَتَکُمُ المَظلومَ ؛ فَقَدَ صَنَعَ بِهِ القَومُ ما تَعلَمونَ ، قَتَلوهُ ظُلما وبَغیا ، وقَد أمَرَ اللّهُ بِقِتالِ الفِئَهِ الباغِیَهِ حَتّی تَفیءَ إلی أمرِ اللّهِ . ثُمَّ نَزَلَ . (3) .

1- .فی الکامل فی التاریخ : «فبکوا علی القمیص مدّه» ، وهو الأصحّ .
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 562 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 359 نحوه وراجع البدایه والنهایه : ج 7 ص 228 .
3- .وقعه صفّین : ص 127 وراجع البدایه والنهایه : ج 7 ص 230 .

ص: 503



5 / 4 سوء استفاده از پیراهن عثمان

ر . ک : ص 479 (اهداف معاویه از نبرد تبلیغاتی و حکمتِ پاسخ های امام) .

5 / 4سوء استفاده از پیراهن عثمان6348.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از محمّد و طلحه : آن گاه که نعمان بن بشیر ، پیراهن خونین عثمان را که به گاه کشته شدن در بر داشت ، برای شامیان آورد ، معاویه آن را بر منبر نهاد و خبر را با نوشتن نامه به آگاهیِ شهرها و روستاها رسانید . همراه آن پیراهن ، انگشتانِ نائله ، همسر عثمان نیز بود ؛ دو انگشتِ قطع شده از مفصل و بخشی از کف دست و دو انگشتِ بریده از بیخ و نیمی از انگشت شست .

مردم [برای دیدن] به سوی پیراهن گسیل شدند و چندی گریستند،در حالی که پیراهن بر منبر قرار داشت و انگشتان از آن آویزان بود . مردان شام سوگند خوردند که هرگز با زنان خویش درنیامیزند و آبِ غسل ، جز برایِ [ رفعِ ]احتلام، به بدنشان نرسد ، و بر بستر نیارامند تا آن گاه که یا کشندگان عثمان و کسی را که از آنان به گونه ای حمایت می کند،بکشند و یا جانشان را از کف بدهند.پس یک سال، پیرامون پیراهن ماندند ، در حالی که هر روز پیراهن بر منبر نهاده می شد و گاه آن را فرو می پوشاندند و جامه ای بر آن می افکندند،و انگشتانِ نائله از رشته های آن آویزان بود.6347.امام علی علیه السلام :وقعه صِفّین به نقل از عمر بن سعد : معاویه در دمشق ، منبر [ مسجد ]دمشق را با پیراهن خون آلود عثمان پوشانیده بود و گرداگردِ منبر ، هفتاد هزار بزرگْ سال می گریستند و اشکشان در سوگ عثمان خشک نمی شد . همین که خبر رفتن امام علی علیه السلام به نخیله و بر پا کردن لشکرگاه در آن نقطه به معاویه رسید معاویه برای شامیان به سخن ایستاد و چنین گفت :

ای مردم شام! شما سخن مرا درباره علی ناراست می شمردید . اکنون حال وی بر شما آشکار گشته است . خدای را سوگند ، جز او کسی خلیفه شما را نکشته است . اوست که به قتل او فرمان داد و مردم را بر او شوراند و کشندگانش را پناه داد ؛ همانان اند که سپاهیان و یاران و یاوران اویند و وی ایشان را روانه شهر و دیارتان کرده تا شما را نابود کنند .

ای مردم شام! خدا را ، خدا را ، درباره عثمان [ در نظر بگیرید]! من ولیّ عثمان و سزاوارترین کس برای خونخواهی اویم . و همانا خداوند ، سرپرست مظلوم را [ برای خونخواهی اش] قدرتی بخشیده است . پس خلیفه مظلوم خود را یاری کنید که آن قوم با او چنان کردند که می دانید و او را ستمکارانه و تجاوزگرانه کشتند . و خداوند فرمان داده است با گروه تجاوزگر نبرد شود تا آن گاه که به حکم خدا گردن نهند . [ این را بگفت] و از منبر به زیر آمد.

.


ص: 504

5 / 5المُصالَحَهُ مَعَ الرُّومِ6344.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری عن حرمله بن عمران :أتی مُعاوِیَهَ فی لَیلَهٍ أنَّ قَیصَرَ قَصَدَ لَهُ فِی النّاسِ ، وأنَّ ناتِلَ بنَ قَیسٍ الجُذامِیَّ غَلَبَ فِلَسطینَ وأخَذَ بَیتَ مالِها ، وأنَّ المِصرِیّینَ الَّذینَ کانَ سَجَنَهُم هَرَبوا ، وأنَّ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ قَصَدَ لَهُ فِی النّاسِ ، فَقالَ لِمُؤَذِّنِهِ : أذِّن هذِهِ السّاعَهَ ، وذلِکَ نِصفُ اللَّیلِ فَجاءَهُ عَمرُو بنُ العاصِ فَقالَ : لِمَ أرسَلتَ إلَیَّ ؟ قالَ : أنَا ما أرسَلتُ إلَیکَ ، قالَ : ما أذَّنَ المُؤَذِّنُ هذِهِ السّاعَهَ إلّا مِن أجلی ، قالَ : رُمیتُ بالقِسِیِّ الأَربَعِ ! قالَ عَمرٌو : أمّا هؤُلاءِ الَّذینَ خَرَجوا مِن سِجنِکَ ، فَإِنَّهُم إن خَرَجوا مِن سِجنِکَ فَهُم فی سِجنِ اللّهِ عَزَّوجَلَّ وهُم قَومٌ شُراهٌ لا رحلَهَ بِهِم ، فَاجعَل لِمَن أتاکَ بِرَجُلٍ مِنهُم أو بِرَأسِهِ دِیتَهُ فَإِنَّکَ سَتُؤتی بِهِم ، وَانظُر قَیصَرَ فَوادِعهُ وأعطِهِ مالاً وحُلَلاً مِن حُلَلِ مِصرَ فَإِنَّهُ سَیَرضی مِنکَ بِذاکَ ، وَانظُر ناتِلَ بنَ قَیسٍ فَلَعَمری ما أغضَبَهُ الدّینُ ولا أرادَ إلّا ما أصابَ ، فَاکتُب إلَیهِ وهَب لَهُ ذلِکَ وهَنِّئهُ إیّاهُ ، فَإِن کانَت لَکَ قُدرَهٌ عَلَیهِ وإن لَم تَکُن لَکَ فَلا تَأسَ عَلَیهِ ، وَاجعَل حَدَّکَ وحَدیدَکَ لِهذَا الَّذی عِندَهُ دَمُ ابنِ عَمِّکَ . (1) .

1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 333 .

ص: 505



5 / 5 سازش با روم

ر . ک : ص 479 (اهداف معاویه از نبرد تبلیغاتی و حکمت پاسخ های امام) .

5 / 5سازش با روم6347.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از حَرمله بن عمران : شبی به معاویه خبر رسید که قیصر با سپاهی قصد او کرده و ناتل بن قیس جذامی بر فلسطین چیره شده ، بر بیت المال چنگ افکنده است و مصریانی که وی به حبس افکنده بود ، گریخته اند و علی بن ابی طالب با سپاهی قصد او کرده است . نیم شب بود که معاویه ، اذان گوی خویش را خواست و گفت : همین لحظه اذان بده! سپس عمرو ابن عاص نزد وی درآمد و گفت : چرا[ قاصد ]پیِ من فرستادی؟

گفت : من [ قاصدی] پی تو نفرستادم .

گفت : در این لحظه ، مؤذّن جز برای [ فرا خواندنِ ]من ، اذان سر نداده است . گفت : چهار کمان به سوی من نشانه گرفته شده است .

عمرو گفت : امّا آنان که از زندانت گریخته اند ، هر چند از زندان تو بیرون شده اند ، در زندان خدای عز و جل جای دارند و خوارجی هستند که مقصد و جایگاهی ندارند . پس به هر که یکی از آنان را ، زنده یا مرده ، نزد تو آوَرد ، دیه اش را [ پاداش] ده . [ اگر چنین کنی ،] به زودی آنان نزد تو آورده خواهند شد .

و در کار قیصر بیندیش : با او پیمانی بنویس و اموال و جامه هایی از جامه های مصری به وی ببخش ، که با همین از تو خشنود خواهد شد .

و در کار ناتل بن قیس بیندیش . به جانم سوگند که او دردِ دین ندارد و تنها همان را می خواهد که به آن دست یافته است . پس نامه ای به وی بنویس و آن اموال را به وی وا گذار و بِدان ، تهنیتش گو . اگر بر او قدرت یافتی [ بسا بهتر] ؛ و اگر نیافتی ، از او اندوه به دل راه مده! پس تیزیِ شمشیر و نیرومندی ات را برای کسی نگاه دار که خونِ پسر عمویت (عثمان) در عهده اوست .

.


ص: 506

6346.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :مروج الذهب :قَد کانَ مُعاوِیَهُ صالَحَ مَلِکَ الرُّومِ عَلی مالٍ یَحمِلُهُ إلَیهِ لِشُغلِهِ بِعَلِیٍّ . (1)5 / 6الاِستِنصارُ مِن مَکَّهَ وَالمَدینَهِ6343.عنه علیه السلام :وقعه صفّین عن صالح بن صدقه :لَمّا أرادَ مُعاوِیَهُ السَّیرَ إلی صِفّینَ قالَ لِعَمرِو بنِ العاصِ : إنّی قَد رَأَیتُ أن نُلقِیَ إلی أهلِ مَکَّهَ وأهلِ المَدینَهِ کِتابا نَذکُرُ لَهُم فیهِ أمرَ عُثمانَ ، فَإِمّا أن نُدرِکَ حاجَتَنا ، وإمّا أن یَکُفَّ القَومُ عَنّا .

قالَ عَمرٌو : إنَّما نَکتُبُ إلی ثَلاثَهِ نَفَرٍ : راضٍ بِعَلِیٍّ فَلا یَزیدُهُ ذلِکَ إلّا بَصیرَهً ، أو رَجُلٍ یَهوی عُثمانَ فَلَن نَزیدَهُ عَلی ما هُوَ عَلَیهِ ، أو رَجُلٍ مُعتَزِلٍ فَلَستَ بِأَوثَقَ فی نَفسِهِ مِن عَلِیٍّ . قالَ : عَلَیَّ ذلِکَ . فَکَتَبا : أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّهُ مَهما غابَت عَنّا مِنَ الاُمورِ فَلَن یَغیبَ عَنّا أنَّ عَلِیّا قَتَلَ عُثمانَ ، وَالدَّلیلُ عَلی ذلِکَ مَکانُ قَتَلَتِهِ مِنهُ . وإنَّما نَطلُبُ بِدَمِهِ حَتّی یَدفَعوا إلَینا قَتَلَتَهُ فَنَقتُلَهُم بِکِتابِ اللّهِ ، فَإِن دَفَعَهُم عَلِیٌّ إلَینا کَفَفنا عَنهُ ، وجَعَلناها شوری بَینَ المُسلِمینَ عَلی ما جَعَلَها عَلَیهِ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ . وأمَّا الخِلافَهُ فَلَسنا نَطلُبُها ، فَأَعینونا عَلی أمرِنا هذا وَانهَضوا مِن ناحِیَتِکُم ، فِإِنَّ أیدِیَنا وأیدِیَکُم إذَا اجتَمَعَت عَلی أمرٍ واحِدٍ ، هابَ عَلِیٌّ ما هُوَ فیهِ .

فَکَتَبَ إلَیهِما عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ : أمّا بَعدُ فَلَعَمری لَقَد أخطَأتُما مَوضِعَ البَصیرَهِ ، وتَناوَلتُماها مِن مَکانٍ بَعیدٍ ، وما زادَ اللّهُ مِن شاکٍّ فی هذَا الأَمرِ بِکِتابِکُما إلّا شَکّا . وما أنتُما وَالخِلافَهَ ؟ وأمّا أنتَ یا مُعاوِیَهُ فَطلیقٌ ، وأمّا أنتَ یا عَمرُو فَظَنونٌ . ألا فَکُفّا عَنّی أنفُسَکُما ، فَلَیس لَکُما ولا لی نَصیرٌ .

وکَتَبَ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ مَعَ کِتابِ عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ :


مُعاوِیَ إنَّ الحَقَّ أبلَجُ واضِحٌ

ولَیسَ بِما رَبَّصتَ أنتَ ولا عَمرُو . (2) .

1- .مروج الذهب : ج 2 ص 387 .
2- .وقعه صفّین : ص 62 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 109 .

ص: 507



5 / 6 یاری جُستن از مکّه و مدینه

6342.امام علی علیه السلام :مروج الذّهب :معاویه به دلیل مشغول بودنش به علی علیه السلام ، با امپراتور روم ، با اموالی که به سوی وی روانه کرد ، پیمان سازش بست .5 / 6یاری جُستن از مکّه و مدینه6339.امام علی علیه السلام :وقعه صِفّین به نقل از صالح بن صدقه : آن گاه که معاویه خواست به سوی صفّین حرکت کند ، به عمرو بن عاص گفت : اندیشیده ام که نامه ای به مردم مکّه و مدینه بفرستیم و در آن ، ماجرای عثمان را به یادشان آوریم تا یا به یاری ما آیند و یا بر جایشان بنشینند .

عمرو گفت : جز این نیست که ما به سه کس نامه می دهیم : یکی آن که از علی خشنود است ، که بدین سان بر بینایی اش افزوده می شود ؛ دیگر آن که هوادار عثمان است ، که ما چیزی بر او نمی افزاییم ؛ و سوم آن که کناره گزیده ، که در نگاه او تو بیش از علی قابل اعتماد نیستی .

[ معاویه ]گفت : باید این کار را بکنم .

پس نوشتند : امّا بعد ؛ هر چه از ما پنهان بماند ، این [ حقیقت] پنهان نماناد که عثمان را علی کشته است . دلیل این امر ، جایگاهِ کُشندگانِ عثمان نزد علی است . جز این نیست که ما خونخواه اوییم ، تا آن گاه که کشندگانش را به ما وا سپارند و بر پایه کتاب خدا قصاصشان کنیم . پس اگر علی آنان را به ما وا نهد ، از او دست می کشیم و خلافت را به رسم عمر بن خطّاب ، به شورا میان مسلمانان وا می نهیم . و امّا خلافت ؛ ما طالب آن نیستیم . پس در خونخواهی عثمان ، ما را یاری دهید و از سرزمین خویش برخیزید که اگر بر یک امر همدست شویم ، علی از ادامه راهی که در آن است ، پروا خواهد کرد .

عبد اللّه بن عمر در پاسخِ آن دو نوشت :

امّا بعد ؛ به جانم سوگند که جایگاه بصیرت را گم کرده اید و از جایی دور به خلافت چنگ انداخته اید . با این نامه شما ، خداوند تنها به تردیدِ تردیدکنندگان در این امر،می افزاید.شما را با خلافت چه کار؟ امّا تو ای معاویه! از آزادشدگانی ؛ و امّا تو ای عمرو! خود ، متّهمی . هان! خویشتن را از من کنار گیرید،که شما و مرا یاوری نیست.

مردی از انصار نیز همراه نامه عبد اللّه بن عمر ، [ این بیت شعر را] نوشت :


معاویه! همانا حق ، به آشکاری ، روشن است

و نه چنان است که تو و عمرو انتظار دارید .

.


ص: 508

6310.عنه علیه السلام :وقعه صفّین عن زیاد بن رستم :کَتَبَ مُعاوِیَهُ بنُ أبی سُفیانَ إلی عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ خاصَّهً ، وإلی سَعدِ بنِ أبی وَقّاصٍ ، ومُحَمَّدِ بنِ مَسلَمَهَ ، دونَ کِتابِهِ إلی أهلِ المَدینَهِ ، فَکانَ فی کِتابِهِ إلَی ابنِ عُمَرَ :

أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّهُ لَم یَکُن أحَدٌ مِن قُرَیشٍ أحَبَّ إلَیَّ أن یَجتَمِعَ عَلَیهِ الاُمَّهُ بَعدَ قَتلِ عُثمانَ مِنکَ . ثُمَّ ذَکَرتُ خَذلَکَ إیّاهُ وطَعنَکَ عَلی أنصارِهِ فَتَغَیَّرتُ لَکَ ، وقَد هَوَّنَ ذلِکَ عَلَیَّ خِلافُکَ عَلی عَلِیٍّ ، ومَحا عَنَکَ بَعضَ ما کانَ مِنکَ ، فَأَعِنّا رَحِمَکَ اللّهُ عَلی حَقِّ هذَا الخَلیفَهِ المَظلومِ ، فَإِنّی لَستُ اُریدُ الإِمارَه عَلَیکَ ، ولکِنّی اُریدُها لَکَ ، فَإِن أبَیتَ کانَت شوری بَینَ المُسلِمینَ . (1)5 / 7إعلانُ الحَربِ6313.الإمامُ الحسنُ علیه السلام ( عِند ما سُئلَ عنِ الدَّنیئهِ ؟ ) وقعه صفّین عن محمّد وصالح بن صدقه :کَتَبَ عَلِیٌّ علیه السلام إلی جَرَیرٍ [رَسولِهِ إِلی مُعاوِیَهَ] بَعدَ ذلِکَ :

أمّا بَعدُ ؛ فَإِذا أتاکَ کِتابی هذا ، فَاحمِل مُعاوِیَهَ عَلَی الفَصلِ ، وخُذهُ بِالأَمرِ الجَزمِ ، ثُمَّ خَیِّرهُ بَینَ حَربٍ مُجلِیَهٍ ، أو سِلمٍ مُحظِیَهٍ ، فَإِنِ اختارَ الحَربَ فَانبِذ لَهُ ، وإنِ اختارَ السِّلمَ فَخُذ بَیعَتَهُ .

فَلَمّا انتَهَی الکِتابُ إلی جَریرٍ أتی مُعاوِیَهَ فَأَقرَأَهُ الکِتابَ ، فَقالَ لَهُ : یا مُعاوِیَهُ ، إنَّهُ لا یُطبَعُ عَلی قَلبٍ إلّا بِذَنبٍ ، ولا یُشرَحُ صَدرٌ إلّا بِتَوبَهٍ ، ولا أظُنُّ قَلبَکَ إلّا مَطبوعا . أراکَ قَد وَقَفتَ بَینَ الحَقِّ وَالباطِلِ کَأَنَّکَ تَنتَظِرُ شَیئا فی یَدَی غَیرِکَ . فَقالَ مُعاوِیَهُ : ألقاکَ بِالفَیصَلِ أوَّلَ مَجلِسٍ إن شاءَ اللّهُ . فَلَمّا بایَعَ مُعاوِیَهَ أهلُ الشّامِ وذاقَهُم قالَ : یا جَریرُ ! الحَق بِصاحِبِکَ . وکَتَبَ إلَیهِ بِالحَربِ ، وکَتَبَ فی أسفَلِ کِتابِهِ بِقَولِ کَعبِ بنِ جُعَیلٍ :


أرَی الشّامَ تَکرَهُ مُلکَ العِراقِ

وأهلُ العِراقِ لَها کارِهونا وکُلٌّ لِصاحِبِهِ مُبغِضٌ

یَری کُلَّ ما کانَ مِن ذاکَ دینا (2) .

1- .وقعه صفّین : ص 71 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 113 .
2- .وقعه صفّین : ص 55 ، نهج البلاغه : الکتاب 8 وفیه إلی «فخذ بیعته» وفیه «مخزیه» بدل «محظیه» ؛ تاریخ دمشق : ج 59 ص 135 ، شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 87 کلاهما نحوه وراجع جواهر المطالب : ج 1 ص 371 .

ص: 509


5 / 7 اعلانِ جنگ

6306.امام علی علیه السلام :وقعه صِفّین به نقل از زیاد بن رستم : معاویه بن ابی سفیان برای عبد اللّه بن عمر خطّاب ، به طور ویژه ، و نیز به سعد بن ابی وقّاص و محمّد بن مسلمه ، جز نامه اش به مردم مدینه ، نامه هایی فرستاد . در نامه اش به فرزند عمر آمده بود :

امّا بعد ؛ پس از قتل عثمان ، در میان قریش ، هیچ کس را به اندازه تو برای خلافت ، خوش نمی داشتم . سپس به یاد آوردم که تو او را تنها وا نهادی و بر یاورانش طعن زدی . پس ، از تو ناخرسند شدم ؛ امّا مخالفت تو با علی ، کار را بر من آسان کرد و بخشی از لغزش هایت را از نظرم محو ساخت . پس خدایت رحمت کناد برای پاس داشتنِ حق خلیفه مظلوم ، ما را یاری کن ، که من خواهان فرمان راندن بر تو نیستم ؛ بلکه فرمانروایی را از آنِ تو می خواهم و اگر از آن سر باز زنی ، کار به شورا میان مسلمانان وا نهاده خواهد شد .5 / 7اعلانِ جنگ6309.امام علی علیه السلام :وقعه صِفّین به نقل از محمّد و صالح بن صدقه : از آن پس ، علی علیه السلام به جریر (پیکش به سوی معاویه) نوشت : «امّا بعد ؛ هر گاه این نامه ، تو را رسید ، معاویه را به [ پذیرش حقیقتِ ]روشن وا دار و به امر قطعی تسلیم گردان! پس او را میان جنگی که [دشمن را از جایش] کوچ دهد یا صلحی سعادت بخش ، مختار ساز . اگر جنگ را برگزید ، به او اعلان جنگ کن و اگر به صلح گرایید ، بیعتش را بپذیر» .

آن گاه که نامه به جریر رسید ، وی نزد معاویه آمد و آن را بر وی خواند و به او گفت : ای معاویه! تنها با گناه ، بر دل مُهر زده می شود و تنها با توبه ، [ قفلِ] سینه گشوده می گردد و من می پندارم که بر دل تو مُهر زده شده است . می بینم میان حق و باطل ایستاده ای ؛ گویا در انتظار چیزی هستی که در دستانِ کسی جز توست» .

معاویه گفت : اگر خدا خواهد ، سخن قطعی را در نخستین مجلس [ پس از این ]به تو خواهم گفت .

چون مردم شام با معاویه بیعت کردند و او آنان را [ به وفاداری ]آزمود ، گفت : ای جریر! به رئیس خود بپیوند .

سپس نامه ای حاکی از اعلان جنگ،برای علی علیه السلام نوشت و در پایین آن ، به سروده کعب بن جعیل استناد ورزید:


می بینم که شام ، حکومت عراق را نمی پسندد

و مردم عراق نیز شام را پذیرا نیستند . هر یک ، دشمن دیگری است

و هر کدام ، از این دشمنی ، دین [ و دینداری ]را در نظر دارند .

.


ص: 510

. .


ص: 511

. .


ص: 512

M2733_T1_File_6526541

الفصل السادس : مسیر الإمام إلی صفّین6 / 1اِستِشارَهُ الإِمامِ فِی المَسیرِ إلی صِفّینَ6314.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :تاریخ الطبری عن أبی بکر الهذلی :إنَّ عَلِیّا لَمَّا استَخلَفَ عَبدَ اللّهِ بنَ عَبّاسٍ عَلَی البَصرَهِ سارَ مِنها إلَی الکوفَهِ فَتَهَیَّأَ فیها إلی صِفّینَ ، فَاستَشارَ النّاسَ فی ذلِکَ فَأَشارَ عَلَیهِ قَومٌ أن یَبعَثَ الجُنودَ ویُقیمَ وأشارَ آخَرونَ بِالمَسیرِ ، فَأَبی إلَا المُباشَرَهَ فَجَهَّزَ النّاسَ . فَبَلَغَ ذلِکَ مُعاوِیَهَ فَدَعا عَمرَو بنَ العاصِ فَاستَشارَهُ فَقالَ : أمّا إذ بَلَغَکَ أنَّهُ یَسیرُ فَسِرِ بِنَفسِکَ ولا تَغِب عَنهُ بِرَأیِکَ ومَکیدَتِکَ . قالَ : أمّا إذا یا أبا عَبدِ اللّهِ فَجَهَّزِ النّاسَ . فَجاءَ عَمرٌو فَحَضَّضَ النّاسَ وضَعَّفَ عَلِیّا وأصحابَهُ وقالَ : إنَّ أهلَ العِراقِ قَد فَرَّقوا جَمعَهُم وأوهَنوا شَوکَتَهُم وفَلَوا حَدَّهُم ، ثُمَّ إنَّ أهلَ البَصرَهِ مُخالِفونَ لِعَلِیٍّ قَد وَتَرَهُم وقَتَلَهُم ، وقَد تَفانَت صَنادیدُهُم وصَنادیدُ أهلِ الکوفَهِ یَومَ الجَمَلِ ، وإنَّما سارَ فی شِرذِمَهٍ قَلیلَهٍ ، ومِنهُم مَن قَد قَتَلَ خَلیفَتَکُم ، فَاللّهَ اللّهَ فی حَقِّکُم أن تُضَیِّعوهُ وفی دَمِکُم أن تُبطِلوهُ . (1)راجع : ص 410 (أصحاب الإمام یشیرون علیه بالاستعداد للحرب) .

.