گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
فصل دهم : سخت ترین روزها



10 / 1 پیکار پنج شنبه

فصل دهم : سخت ترین روزها10 / 1پیکار پنج شنبهروز پنج شنبه ، سخت ترین و هولناک ترین روز نبرد صِفّین بود . در این روز ، امام علیه السلام هم فرماندهی سپاه را عهده دار بود و هم در میان معرکه ، به جنگی سخت می پرداخت . امام علیه السلام با نبرد سترگ و شورانگیز خود ، سپاهش را بر می انگیخت که در دل جنگ فرو روند . در آن روز ، حتّی لحظه ای جنگ آرام نگرفت ، چندان که سپاهیان در حال نبرد ، نماز گزاردند . کشته ها آن قدر فزونی یافتند که به پُشته هایی تبدیل شدند و شماری ناشمردنی از لشکریان، زخمی گشتند . در یک روز ، امام علیه السلام 523 تن از پهلوانان رزمجو و دلیران عرب را یکْ تنه کُشت . او هرگاه کسی را می کشت ، تکبیر سر می داد و از نداهای تکبیر وی ، دانسته می شد که چند تن از دشمن برخاک افتاده اند . آن روز، «[ روزِ] پیکار پنج شنبه» یا «روز غُرّش (یوم الهَریر)» نامیده شده است. (1)

تاریخ الطبری به نقل از زید بن وَهْب : روز چهارشنبه ، دو سپاه به هم نزدیک شدند و تا شب، نبردی بس سخت انجام دادند و جز برای نماز گزاردن ، از جنگ دست نکشیدند . بسیاری از ایشان کشته شدند تا آن که شباهنگام از هم جدا گشتند ، حال آن که هیچ یک را ظفر حاصل نشده بود . صبحگاهانِ فردای آن روز ، علی علیه السلام نماز صبح پنج شنبه را به امامتِ ایشان ایستاد ، در حالی که هوا رو به روشنایی گذاشته بود .

.

1- .مجلسی درباره نامیدن این شب به «لیله الهریر» آورده است : این شب از آن رو لیله الهریر خوانده شده که همهمه نبرد مردم در آن ، بسیار بود . نیز گفته شده که سبب آن ، اضطرار و بیمناکیِ سگ گونه معاویه به دلیل شدّت یافتن جنگ و چیرگیِ عراقیان بود ؛ چرا که هریر به زوزه سگ در سرمای شدید گویند (مرآه العقول : ج 15 ص 427) .

ص: 142

وقعه صفّین عن جندب الأزدی :لَمّا کانَ غَداهُ الخَمیسِ لِسَبعٍ خَلَونَ مِن صَفَرٍ مِن سَنَهِ سَبعٍ وثَلاثینَ ، صَلّی عَلِیٌّ ، فَغَلَّسَ بِالغَداهِ ، ما رَأَیتُ عَلِیّا غَلَّسَ بِالغَداهِ أشَدَّ مِن تَغلیسِهِ یَومَئِذٍ . ثُمَّ خَرَجَ بِالنّاسِ إلی أهلِ الشّامِ فَزَحَفَ إلَیهِم ، وکانَ هُوَ یَبدَؤُهُم فَیَسیرُ إلَیهِم ، فَإِذا رَأَوهُ وقَد زَحَفَ استَقبَلوهُ بِزُحوفِهِم . (1)

الفتوح فی ذِکرِ وَقعَهِ الخَمیسِ : دَعا عَلِیٌّ رضی الله عنه بِدِرعِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَلَبِسَهُ ، وبِسَیفِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَتَقَلَّدَهُ ، وبِعِمامَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَاعتَجَرَ بِها ، ثُمَّ دَعا بِفَرَسِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَاستَوی عَلَیهِ وجَعَلَ یَقولُ : أیُّهَا النّاسُ ! مَن یَبِع نَفسَهُ یَربَح هذَا الیَومَ ؛ فَإِنَّهُ یَومٌ لَهُ ما بَعدَهُ مِنَ الأَیّامِ ، أما وَاللّهِ ! أن لَولا أن تُعَطَّلَ الحُدودُ ، وتَبطُلَ الحُقوقُ ، ویَظهَرَ الظّالِمونَ ، وتَفوزَ کَلِمَهُ الشَّیطانِ ، مَا اختَرنا وُرودَ المَنایا عَلی خَفضِ العَیشِ وطیبِهِ . ألا إنَّ خِضابَ النِّساءِ الحِنّاءُ ، وخِضابَ الرِّجالِ الدِّماءُ ، وَالصَّبرُ خَیرُ عَواقِبِ الاُمورِ . ألا إنَّها إحَنٌ بَدرِیَّهٌ ، وضَغائِنُ اُحُدِیَّهٌ ، وأحقادٌ جاهِلِیَّهٌ ، وَثَبَ بِها مُعاوِیهُ حینَ الغَفلَهِ لِیَذکُرَ بِها ثاراتِ بَنی عَبدِ شَمسٍ : «فَقَتِلُواْ أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لآَ أَیْمَنَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ» (2) . (3)

.

1- .وقعه صفّین : ص 232 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 14 وفیه «بوجوههم» بدل «بزحوفهم» ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 372 وفیه «فلمّا کان یوم الخمیس ، صلّی علیّ علیه السلام بغلس ، وخرج بالناس إلی أهل الشام ، فزحف إلیهم وزحفوا معه» .
2- .التوبه : 12 .
3- .الفتوح : ج 3 ص 174 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 180 وفیه من «ألا إنّ خضاب . . .» .

ص: 143

وقعه صِفّین به نقل از جُندَب اَزْدی : آن گاه که صبحگاه پنج شنبه هفتم صفر سال 37 فرا رسید ، علی علیه السلام در تاریکْ روشن سحر نماز گزارْد و هرگز علی را ندیده بودم که در چنان هنگامی که هوا رو به روشنی می رفت ، نماز گزارده باشد . سپس سپاه را به جانب شامیان روان کرد و به سوی ایشان تاخت و خود ، نخستین کسی بود که یورش بُرد . شامیان چون او را در حال یورش دیدند ، با نیروهای یورش بَرنده خود به رویارویی اش رفتند .

الفتوح در بیان پیکار پنج شنبه : علی علیه السلام ، زرهِ پیامبر خدا را خواست و آن را بر پوشید ؛ شمشیر پیامبر خدا را طلبید و آن را بربست ؛ دستار پیامبر خدا را طلب کرد و بر سر انداخت. آن گاه ، اسب پیامبر خدا را فرا خواست و بر آن نشست و [ چنین ]سخن آغاز کرد : «الا ای مردم! هر که امروز جانش را بفروشد ، سود خواهد بُرد ، که امروز ، روزی است که روزهای آینده از آنِ اوست . هَلا! خدای را سوگند ، اگر نبود که حدودِ [ شرع ]فراموش گردند ، حقوقِ [ الهی] تباه شوند ، و ستمگران چیرگی یابند و اندیشه شیطان پیروز گردد ، به گشایش زندگی و خوشی آن پشت پا نمی زدیم و پای نهادن در [ دلِ ]مرگ را بر نمی گزیدیم . هَلا که زنان به حنا خضاب می کنند و مردان به خون ؛ و صبر ، برترین سرانجام کارهاست . هَلا که اینها ، خشم های بَدری ، کینه های اُحُدی ، و نهفتهْ دردهای جاهلی است که معاویه ، اکنون آنها را که از یاد رفته بودند ، برانگیخته تا انتقام خون های خاندان عبد شمس را یاد آورَد . «پس با پیشوایانِ کفر قتال کنید ، که ایشان را رسمِ سوگندْ نگه داشتن نیست . باشد که از کردارِ خود باز ایستند! » » .

.


ص: 144

وقعه صفّین عن القعقاع بن الأبرد الطهوی :وَاللّهِ ، إنّی لَواقِفٌ قَریبا مِن عَلِیٍّ بِصِفّینَ یَومَ وَقعَهِ الخَمیسِ ، وقَدِ التَقَت مَذحِجٌ وکانوا فی مَیمَنَهِ عَلِیٍّ وعَکٌّ وجُذامٌ ولَخمٌ وَالأَشعَرِیّونَ ، وکانوا مُستَبصِرینَ فی قِتالِ عَلِیٍّ . ولَقَد وَاللّهِ رَأَیتُ ذلِکَ الیَومَ مِن قِتالِهِم ، وسَمِعتُ مِن وَقعِ السُّیوفِ عَلَی الرُّؤوسِ ، وخَبطِ الخُیولِ بِحَوافِرِها فِی الأَرضِ وفِی القَتلی مَا الجِبالُ تَهِدُّ ، ولَا الصَّواعِقُ تَصعَقُ بِأَعظَمَ هَولاً فِی الصُّدورِ مِن ذلِکَ الصَّوتِ . نَظَرتُ إلی عَلِیٍّ وهُوَ قائِمٌ فَدَنَوتُ مِنهُ ، فَسَمِعتُهُ یَقولُ : «لا حَولَ ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ ، وَالمُستَعانُ اللّهُ» . ثُمَّ نَهَضَ حینَ قامَ قائِمُ الظَّهیرَهِ ، وهُوَ یَقولُ : «رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَتِحِینَ» (1) . وحَمَلَ عَلَی النّاسِ بِنَفسِهِ ، وسَیفِهِ مُجَرَّدٌ بِیَدِهِ ، فَلا وَاللّهِ ما حَجَزَ بَینَنا إلَا اللّهُ رَبُّ العالَمینَ ، فی قَریبٍ مِن ثُلُثٍ اللَّیلِ ، وقُتِلَت یَومَئِذٍ أعلامُ العَرَبِ ، وکانَ فی رأسِ عَلِیٍّ ثَلاثُ ضَرَباتٍ ، وفی وَجهِهِ ضَربَتانِ . نصر : وقَد قیلَ : إنَّ عَلِیّا لَم یُجرَح قَطُّ . وقُتِلَ فی هذَا الیَومِ خُزَیمَهُ بنُ ثابِتٍ ذُو الشَّهادَتَینِ ، وقُتِلَ مِن أهلِ الشّامِ عَبدُ اللّهِ بنُ ذِی الکَلاعِ الحِمیَرِیُّ . (2)

.

1- .الأعراف : 89 .
2- .وقعه صفّین : ص 363 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 8 ص 41 وراجع الأخبار الطوال : ص 184 .

ص: 145

وقعه صِفّین به نقل از قَعقاع بن اَبرَد طُهَوی : به خدا سوگند ، من در روز پیکار پنج شنبه ، نزدیکِ علی علیه السلام ایستاده بودم . [ مردمِ] مَذحِج که در جناح راست سپاه علی علیه السلام بودند ، با [ مردمِ ]عَک و جُذام و لُخم و نیز اشعری ها که بصیرت یافته بودند و همراه علی علیه السلام می جنگیدند ، رویارو شدند . خدای را سوگند، آن روز چنان نبردی دیدم و از فرود آمدنِ شمشیرها بر سرها و برخوردِ سُمِ اسبان با زمین و کشتگان،چنان صدایی شنیدم که هرگز به صدایی دلهره انگیزتر از آن ، کوه ها فرو نریخته اند و آذرخش ها نغریده اند. علی علیه السلام را دیدم که ایستاده بود . به وی نزدیک شدم و شنیدم که می گفت : «لا حَوْلَ وَل_'c7 قُوَّهَ إلّا بِاللّه ؛ قدرت و قوّتی جز به اتّکای خدا نیست ، و یاری دهنده خداست» . سپس ، هنگام ظهر برخاست و گفت : «ای پروردگار ما! میان ما و قوممان ، به حق راهی بگشا ، که تو بهترینِ راهگشایانی» . علی علیه السلام ، خود ، با شمشیری آخته در کف ، به مردان حمله کرد . به خدا سوگند ، [ تا ]نزدیک به یک سومِ شب ، [ جنگی چنان شدید برقرار بود که ]کسی جز خداوند پروردگارِ جهان ها ، ما را از یکدیگر جدا نساخت . آن روز ، نامداران عرب کشته شدند و علی علیه السلام را سه ضربه بر سر و دو ضربه بر چهره فرود آمد . [ البتّه] به گفته نصر بن مزاحم ، برخی گفته اند : علی علیه السلام هیچ زخمی برنداشت . آن روز، خُزَیمه بن ثابت ذو شهادتین (دارای دو گواهی، که یک گواهی اش به منزله دو گواهی بود) (1) کشته شد و از شامیان ، عبد اللّه بن ذی کلاع حِمیَری از پای درآمد .

.

1- .ر . ک : ج 13 ص 187 (خزیمه بن ثابت ، ذو شهادتین) .

ص: 146

الأخبار الطوال :حَمَلَ عَلِیٌّ بِنَفسِهِ عَلی أهلِ الشّامِ حَتّی غابَ فیهِم ، فَانصَرَفَ مُخَضَّبا بِالدِّماءِ ، فَلَم یَزالوا کَذلِکَ یَومَهُم کُلَّهُ وَاللَّیلَ حَتّی مَضی ثُلُثُهُ ، وجُرِحَ عَلِیٌّ خَمسَ جِراحاتٍ ، ثَلاثٌ فی رَأسِهِ، وَاثنَتانِ فی وَجهِهِ. (1)

10 / 2لَیلَهُ الهَریرِمروج الذهب :کانَت لَیلَهُ الجُمُعَهِ وهِیَ لَیلَهُ الهَریرِ فَکانَ جُملَهُ مَن قَتَلَ عَلِیٌّ بِکَفِّهِ فی یَومِهِ ولَیلَتِهِ خَمسَمِئَهٍ وثَلاثَهً وعِشرینَ رَجُلاً، أکثَرُهُم فِی الیَومِ ، وذلِکَ أنَّهُ کانَ إذا قَتَلَ رَجُلاً کَبَّرَ إذا ضَرَبَ ، ولَم یَکُن یَضرِبُ إلّا قَتَلَ . ذَکَرَ ذلِکَ عَنهُ مَن کانَ یَلیهِ فی حَربِهِ ولا یُفارِقُهُ مِن وَلَدِهِ وغَیرِهِم . (2)

الفتوح :قامَتِ الفُرسانُ فِی الرُّکُبِ ، فَاصطَفَقوا بِالسُّیوفِ ، وَارتَفَعَ الرَّهجُ وثارَ القَتامُ (3) ، وتَضَعضَعَتِ الرّایاتُ ، وحُطَّتِ الأَلوِیَهُ ، وغابَتِ الشَّمسُ ، وذَهَبَت مَواقیتُ الصَّلاهِ ، حَتّی ماکانَ فِی الفَریقَینِ أحَدٌ یُصَلّی ذلِکَ الیَومَ ولا سَجَدَ للّهِِ سَجدَهً ، ولا کانَتِ الصَّلاهُ إلّا بِالتَّکبیرِ وَالإِیماءِ نَحوَ القِبلَهِ . قالَ : وهَجَمَ عَلَیهِمُ اللَّیلُ ، وَاشتَدَّتِ الحَربُ ، وهذِهِ لَیلَهُ الهَریرِ ، فَجَعَلَ بَعضُهُم یَهِرُّ عَلی بَعضٍ ، ویَعتَنِقُ بَعضُهُم بَعضا ، ویُکرِمُ بَعضُهُم بَعضا (4) . قالَ : وجَعَلَ عَلِیٌّ رضی الله عنه یَقِفُ ساعَهً بَعدَ ساعَهٍ ، ویَرفَعُ رَأسَهُ إلَی السَّماءِ وهُوَ یَقولُ : «اللّهُمَّ إلَیکَ نُقِلَتِ الأَقدامُ ، وإلَیکَ أفضَتِ القُلوبُ ، ورُفِعَتِ الأَیدی ، ومُدَّتِ الأَعناقُ ، وطُلِبَتِ الحَوائِجُ ، وشَخَصَتِ الأَبصارُ . اللّهُمَّ «افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَتِحِینَ» ثُمَّ إنَّهُ حَمَلَ فی سَوادِ اللَّیلِ ، وحَمَلَتِ النّاسُ مَعَهُ ، فَکَلَّما قَتَلَ بِیَدِهِ رَجُلاً مِن أهلِ الشّامِ کَبَّر تَکبیرَهً حَتّی اُحصِیَ لَهُ کَذا کَذا تَکبیرَهً . قالَ أبو مُحَمَّدٍ (ابنُ أعثَمَ) : اُحصِیَ لَهُ خَمسُمِئَهِ تَکبیرَهٍ وثَلاثٌ وعِشرونَ تَکبیرَهً ، فی کُلِّ تَکبیرَهٍ لَهُ قَتیلٌ . قالَ : وکانَ إذا عَلا قَدَّ ، وإذا وَسَطَ قَطَّ (5) . (6)

.

1- .الأخبار الطوال : ص 184 وراجع جواهر المطالب : ج 2 ص 64 .
2- .مروج الذهب: ج 2 ص 399 وراجع وقعه صفّین: ص 477 والبدایه والنهایه: ج 7 ص 264 والمعیار والموازنه: ص 150 .
3- .الرَّهْج والقَتام : الغُبار (لسان العرب : ج 2 ص 284 «رهج» وج 12 ص 461 «قتم») .
4- .کذا فی المصدر ، ولعلّه مصحّف عن «یکزم» . یقال : کزَم الشیء الصُّلب کزما ؛ إذا عضّه عضّا شدیدا (لسان العرب : ج 12 ص 518 «کزم») .
5- .قَدَّ : قطع طولاً ، وقَطَّ : قطع عرضا (النهایه : ج 4 ص 21 «قدد») .
6- .الفتوح : ج 3 ص 180 وراجع شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 213 ووقعه صفّین : ص 479 ونهج البلاغه : الکتاب 15 .

ص: 147



10 / 2 لَیلَهُ الهَریر (شبِ غُرّش)

الأخبار الطوال :علی علیه السلام ، خود ، به شامیان حمله می کرد ، تا در میان آنها ناپدید می شد و سپس خون رنگْ بُرون می شد . آن روز و آن شبشان را پیوسته ، تا یک سوم از شبْ گذشته ، چنین سپری کردند . علی علیه السلام پنج زخم برداشت که سه تا در سرش و دو تا در صورتش بود .

10 / 2لَیلَهُ الهَریر (شبِ غُرّش)مروج الذَّهب :شب جمعه بود ، شب غرش ، و شمارِ کسانی که علی علیه السلام به دست خویش در آن روز و شبش از پای در آورده بود ، به 523 تن می رسید که بیشینه ایشان در روز هلاک شده بودند . حال چنان بود که هرگاه وی کسی را می کشت ، هنگام ضربه زدن به او ، تکبیری می گفت و هر ضربه او به کشته شدن منجر می شد . این را فرزندان وی و دیگرانی که در نبرد وی ، به دنبالش بودند و از او جدا نمی شدند ، روایت کرده اند .

الفتوح :سواران بر رکاب ها ایستادند و شمشیرها را جنباندند . گرد و غبار برخاست و اوج گرفت ؛ پرچم ها فرو افتادند و بیرق ها به زیر آمدند ، خورشید پنهان گشت ، نوبت های نماز گذشت و هیچ یک از افراد دو سپاه ، نتوانست [ به طور معمول ]نماز و سجده برای خداوند به جای آورَد ؛ بلکه نماز ، تنها با تکبیر گفتن و اشاره کردن روی به قبله برگزار شد . شب به ایشان روی آورْد و جنگ شدّت گرفت و آن شب ، شب غرّش بود . در آن هنگامه ، برخی به روی هم می غرّیدند ، بعضی با هم گلاویز می شدند ، و گروهی یکدیگر را به دندان می گَزیدند . هر چند گاه یک بار ، علی علیه السلام می ایستاد و سرش را به آسمان بر می افراشت و می گفت : «بار خدایا! به سوی تو ، گام ها برداشته ، دل ها روان ، دست ها برداشته ، گردن ها برکشیده ، نیازها خواسته ، و چشم ها خیره گشتند . بار خدایا! «میان ما و قوممان ، به حق راهی بگشا ، که تو بهترینِ راهگشایانی!» ». سپس وی در سیاهیِ شب ، هجوم برد و سپاهیان نیز با وی هجوم بردند ؛ و هرگاه به دست خویش ، یکی از شامیان را از پای در می آورْد ، تکبیری می گفت ، چندان که [ از بسیاری کشتگانِ وی ]چندین و چند تکبیر شمرده شد . [ ابو محمّد بن اَعثَم گفت :] برای او ، 523 تکبیر شمرده شد که با هر تکبیر ، یک تن از پای در آمد . هرگاه بلند بانگ بر می آورْد ، [ شامیان را] از طول می درید و هرگاه بانگِ میانه بر می داشت ، از عرض .

.


ص: 148

تاریخ الطبری عن أبی مخنف :فَاقتَتَلَ النّاسُ تِلکَ اللَّیلَهَ کُلَّها حَتَّی الصَّباحِ ؛ وهِیَ لَیلَهُ الهَریرِ ، حَتّی تَقَصَّفَتِ الرِّماحُ ، ونَفِدَ النَّبلُ ، وصارَ النّاسُ إلَی السُّیوفِ . وأخَذَ عَلِیٌّ یَسیرُ فیما بَینَ المَیمَنَهِ وَالمَیسَرَهِ ، ویَأمُرُ کُلَّ کَتیبَهٍ مِنَ القُرّاءِ أن تَقَدَّمَ عَلَی الَّتی تَلیها ، فَلَم یَزَل یَفعَلُ ذلِکَ بِالنّاسِ ، ویَقومُ بِهِم حَتّی أصبَحَ وَالمَعرَکَهُ کُلُّها خَلفَ ظَهرِهِ ، وَالأَشتَرُ فی مَیمَنَهِ النّاسِ ، وَابنُ عَبّاسٍ فِی المَیسَرَهِ ، وعَلِیٌّ فِی القَلبِ ، وَالنّاسُ یَقتَتِلونَ مِن کُلِّ جانِبٍ ، وذلِکَ یَومُ الجُمُعَهِ ، وأخَذَ الأَشتَرُ یَزحَفُ بِالمَیمَنَهِ ویُقاتِلُ فیها ، وکانَ قَد تَوَلّاها عَشِیَّهَ الخَمیسِ ولَیلَهَ الجُمُعَهِ إلَی ارتِفاعِ الضُّحی ، وأخَذَ یَقولُ لِأَصحابِهِ : اِزحَفوا قِیدَ (1) هذَا الرُّمحِ ، وهُوَ یَزحَفُ بِهِم نَحوَ أهلِ الشّامِ ، فَإِذا فَعَلوا قالَ : اِزحَفوا قادَ هذَا القَوسِ ، فَإِذا فَعَلوا سَأَلَهُم مِثلَ ذلِکَ ، حَتّی مَلَّ أکثَرُ النّاسِ الإِقدامَ . فَلَمّا رَأی ذلِکَ الأَشتَرُ قالَ : اُعیذُکُم بِاللّهِ أن تَرضَعُوا الغَنَمَ سائِرَ الیَومِ ، ثُمَّ دَعا بِفَرَسِهِ ، وتَرَکَ رایَتَهُ مَعَ حَیّانَ بنِ هَوذَهَ النَّخَعِیِّ ، وخَرَجَ یَسیرُ فِی الکَتائِبِ ویَقولُ : مَن یَشتَری نَفسَهُ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ویُقاتِلُ مَعَ الأَشتَرِ حَتّی یَظهَرَ أو یَلحَقَ بِاللّهِ ! فَلا یَزالُ رَجُلٌ مِنَ النّاسِ قَد خَرَجَ إلَیهِ ، وحَیّانَ بنِ هَوذَهَ . (2)

.

1- .قِیْدَ وقادَ : أی قَدْرَ ، یقال بینی وبینهُ قِیْدُ رُمح ، وقادُ رمح : أی قَدْر رمحٍ (النهایه : ج 4 ص 131 «قید») .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 47 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 385 نحوه وراجع البدایه والنهایه : ج 7 ص 272 ووقعه صفّین : ص 475 .

ص: 149

تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف : آن شب ، همه سپاهیان تا پگاه جنگیدند ، چندان که نیزه ها در هم شکستند و تیرها پایان یافتند و افراد به شمشیرها روی آوردند ؛ و آن شب ، شب غُرّش بود . علی علیه السلام در فاصله میان جناح های راست و چپ در حرکت بود و به هر دسته از قاریان فرمان می داد که پیشاپیشِ دسته دیگر آرایش گیرد و تا صبحگاهان ، این صف آرایی را همواره انجام و کارِ سپاه را سامان می داد . در این مدّت ، او ، خود ، پیشاپیش معرکه بود . اَشتر در جناح راست ، ابن عبّاس در جناح چپ ، و علی علیه السلام در قلب سپاه فرماندهی می کردند و سپاهیان از هر جانب ، گرمِ نبرد بودند و آن روز ، جمعه بود . اشتر در جناح راست یورش می آورد و پیکار می کرد و از شامگاه پنج شنبه و شب جمعه تا بر آمدنِ خورشید ، عهده دار آن جناح بود و به یارانش می گفت : «به اندازه این نیزه پیش روید!» ؛ و آنان را [ به این اندازه] به سوی شامیان پیش می بُرد . آن گاه که چنین می کردند ، می گفت : «به اندازه این کمان ، پیش روید!» ؛ و وقتی چنان می کردند ، دیگر بار همان را از ایشان می خواست ، چندان که بیشینه افراد از پیشروی خسته شدند . چون اشتر چنین دید ، گفت : «شما را به خدا پناه می دهم اگر بخواهید باقی مانده روز را [ به سستی بگذرانید، گویی که باید ]شیر گوسفند بمکید». سپس اسب خویش را خواست و پرچمش را به حیّان بن هوذه نَخَعی سپرد و در میان دسته ها به حرکت درآمده ، گفت : «چه کس جان خود را به خدای عز و جل بفروشد و همپایِ اشتر بجنگد تا یا پیروزی یابد و یا به خدا بپیوندد؟» و همواره مردانی از سپاه به جانبِ او و حیّان بن هوذه می پیوستند .

.


ص: 150

وقعه صفّین عن زیاد بن النضر الحارثی :شَهِدتُ مَعَ عَلِیٍّ بِصِفّینَ ، فَاقتَتَلنا ثَلاثَهَ أیّامٍ وثَلاثَ لَیالٍ ، حَتّی تَکَسَّرَتِ الرِّماحُ ، ونَفِدَتِ السِّهامُ ، ثُمَّ صِرنا إلَی المُسایَفَهِ ؛ فَاجتَلَدنا بِها إلی نِصفِ اللَّیلِ ، حَتّی صِرنا نَحنُ وأهلُ الشّامِ فِی الیَومِ الثّالِثِ یُعانِقُ بَعضُنا بَعضا . وقَد قاتَلتُ لَیلَتَئِذٍ بِجَمیعِ السِّلاحِ ؛ فَلَم یَبقَ شَیءٌ مِنَ السِّلاحِ إلّا قاتَلتُ بِهِ ، حَتّی تَحاثَینا بِالتُّرابِ ، وتَکادَمنا بِالأَفواهِ ، حَتّی صِرنا قِیاما یَنظُرُ بَعضُنا إلی بَعضٍ ، ما یَستَطیعُ واحِدٌ مِنَ الفَریقَینِ یَنهَضُ إلی صاحِبِهِ ولا یُقاتِلُ . فَلَمّا کانَ نِصفُ اللَّیلِ مِنَ اللَّیلَهِ الثّالِثَهِ انحازَ مُعاوِیَهُ وخَیلُهُ مِنَ الصَّفِّ ، وغَلَبَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی القَتلی فی تِلکَ اللَّیلَهِ ، وأقبَلَ عَلی أصحابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وأصحابِهِ فَدَفَنَهُم ، وقَد قُتِلَ کَثیرٌ مِنهُم ، وقُتِلَ مِن أصحابِ مُعاوِیَهَ أکثَرُ . (1)

.

1- .وقعه صفّین : ص 369 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 8 ص 45 .

ص: 151

وقعه صِفّین به نقل از زیاد بن نَضْر حارثی : با علی علیه السلام در صفّین حضور داشتم و سه روز و سه شب جنگیدیم ، چندان که نیزه ها در هم شکستند و تیرها پایان پذیرفتند و آن گاه به شمشیرزنی روی آوردیم و تا نیمه شب [ با دشمن] به هم شمشیر زدیم ، تا آن که در روز سوم ، ما و شامیان گلاویز شدیم . من آن شب با همه سلاح ها جنگیدم و هیچ سلاحی نمانْد که از آن بهره نگرفته باشم ؛ حتّی [ با دشمن] به روی هم خاک پاشیدیم و یکدیگر را به دندان گَزیدیم تا آن که [ از خستگی ]ایستادیم و به هم نگریستیم ، حال آن که هیچ یک از ما توان نداشت به سوی حریف رفته، با وی بستیزد. شب سوم به نیمه رسیده بود که معاویه و سپاهش از میدان بازگشتند و همان شب ، علی علیه السلام بر کشتگان بر می گذشت و به اصحاب محمّد صلی الله علیه و آله و یاران خود روی می نهاد و آنان را دفن می کرد . بسیاری از یاران او کشته شده بودند و بیش از آنها ، یاران معاویه از پای درآمده بودند .

.


ص: 152

الصراط المستقیم عن عمرو بن العاص یَومَ الهَریرِ : للّهِِ دَرُّ ابنِ أبی طالِبٍ ! ما کانَ أکثَرَهُ عِندَ الحُروبِ ! ما آنَستُ أن أسمَعَ صَوتَهُ فی أوَّلِ النّاسِ إلّا وسَمِعتُهُ فی آخِرِهِم ، ولا فِی المَیمَنَهِ إلّا وسَمِعتُهُ فِی المَیسَرَهِ . (1)

10 / 3دُعاءُ الإِمامِ لَیلَهَ الهَریرِ ویَومَهُمُهَج الدعوات عن ابن عبّاس:قُلتُ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام لَیلَهَ صَفّینَ : أ ما تَرَی الأَعداءَ قَد أحدَقوا بِنا ؟ فَقالَ : وقَد راعَکَ هذا ؟ قُلتُ : نَعَم . فَقالَ : اللّهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ أن اُضامَ فی سُلطانِکَ ، اللّهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ أن أفتَقِرَ فی غِناکَ ، اللّهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ أن اُضَیَّعَ فی سَلامَتِکَ ، اللّهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ أن اُغلَبَ وَالأَمرُ إلَیکَ . (2)

وقعه صفّین عن جابر بن عمیر الأنصاری :وَاللّهِ لَکَأَنّی أسمَعُ عَلِیّا یَومَ الهَریرِ حینَ سارَ أهلَ الشّامِ وذلِکَ بَعدَما طَحَنَت رَحی مَذحِجٍ فیما بَینَها وبَینَ عَکٍّ ولَخمٍ وجُذامٍ وَالأَشعَرِیّینَ بِأَمرٍ عَظیمٍ تَشیبُ مِنهُ النَّواصی مِن حینَ استَقَلَّتِ الشَّمسُ حَتّی قامَ قائِمُ الظَّهیرَهِ ، ثُمَّ إنَّ عَلِیّا قالَ : حَتّی مَتی نُخَلّی بَینَ هذَینِ الحَیَّینِ وقَد فَنِیا وأنتُم وُقوفٌ تَنظُرونَ إلَیهِم ؟ أ ما تَخافونَ مَقتَ اللّهِ ؟ ثُمَّ انفَتَلَ إلَی القِبلَهِ ورَفَعَ یَدَیهِ إلَی اللّهِ ، ثُمَّ نادی : یا اللّهُ یا رَحمنُ یا رَحیمُ یا واحِدُ یا أحَدُ یا صَمَدُ ، یا اللّهُ یا إلهَ مُحَمَّدٍ ، اللّهُمَّ إلَیکَ نُقِلَتِ الأَقدامُ ، وأفضَتِ القُلوبُ ، ورُفِعَتِ الأَیدی ، وَامتَدَّتِ الأَعناقُ ، وشَخَصَتِ الأَبصارُ ، وطُلِبَتِ الحَوائِجُ ، اللّهُمَّ إنّا نَشکو إلَیکَ غَیبَهَ نَبِیِّنا صلی الله علیه و آله ، وکَثرَهَ عَدُوِّنا ، وتَشَتُّتَ أهوائِنا ، «رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَتِحِینَ» (3) سیروا عَلی بَرَکَهِ اللّهِ ، ثُمَّ نادی : لا إلهَ إلَا اللّهُ وَاللّهُ أکَبَرُ کَلِمَهُ التَّقوی . (4)

.

1- .الصراط المستقیم : ج 2 ص 4 .
2- .مهج الدعوات : ص 134 ، الأمان : ص 126 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 242 نقلاً عن کتاب دفع الهموم والأحزان .
3- .الأعراف : 89 .
4- .وقعه صفّین : ص 477 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 528 ح 445 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 210 ، ینابیع المودّه : ج 2 ص 11 .

ص: 153



10 / 3 دعای امام در شب و روز غرّش

الصراط المستقیم به نقل از عمرو بن عاص ، در باب روز غرّش : آفرین خدای بر فرزند ابو طالب! چه فراوان بود حضور او در جنگ! هنوز صدای او در پیشاپیش سپاه در گوشم بود که آوایش را از پَسِ لشکر می شنیدم ؛ و هنوز بانگش از جناح راست به گوشم می رسید که آن را از جناح چپ در می یافتم .

10 / 3دعای امام در شب و روز غرّشمُهَج الدعوات به نقل از ابن عبّاس : در [ یک] شب [ از شب های] صِفّین ، به امیر مؤمنان گفتم : آیا نمی بینی دشمنان گِردِ ما را گرفته اند؟ فرمود : «و این تو را به وحشت افکنده است؟» . گفتم : آری . فرمود : «بار خدایا! به تو پناه می برم از این که در حکومتِ تو بیداد بینم ، در بی نیازی ات ، فقیر گردم ، در سلامتت تباهی پذیرم ، و در حالی که کار به دست توست ، شکست خورَم» .

وقعه صِفّین به نقل از جابر بن عُمَیر انصاری : به خدا سوگند ، گویی هم اینک صدای علی علیه السلام را در روز غرّش می شنوم که به سوی شامیان روان بود ؛ و این ، پس از آن بود که آسیاب پیکار مَذحِجیان [ از سپاه علی علیه السلام ] با [ مردمِ] عَک و لُخم و جُذام و نیز اشعریان ، از هنگام بالا آمدن آفتاب تا نیم روز ، چنان سخت به گردش درآمد که موی ها از [ هولِ] آن سپید می شود . پس علی علیه السلام گفت : «تا چند این دو گروه را به هم وا گذاریم؟ آنان نابود شدند ، حال آن که شما ایستاده اید و به ایشان می نگرید . آیا از خشم خدا بیم ندارید؟» . سپس روی به قبله نهاد و دستش را به سوی خداوند برافراشت و ندا در داد : «ای خدا ! ای رحمان ! ای رحیم ! ای یگانه ! ای یکتا ! ای بی نیازِ نیاز برآور ! ای خدا ! ای خدایِ محمّد ! بار خدایا! به سوی تو گام ها برداشته ، و دست ها برافراشته ، و گردن ها برکشیده ، دیدگان خیره ، و نیازها خواسته شده اند . بار خدایا! به تو شکایت می آوریم از نبودِ پیامبرمان و پُر شماریِ دشمنمان و پراکندگیِ آرمان هامان . «ای پروردگار ما! میان ما و قوممان ، به حق راهی بگشا ، که تو بهترینِ گشایندگانی» .[ » سپس گفت : «] به برکت خدا پیش روید» . و آن گاه ندا داد : «کلمه تقوا این است : لا إله إلّا اللّه و اللّه أکبر!» .

.


ص: 154

الإمام الصادق علیه السلام :دَعا أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام یَومَ الهَریرِ حینَ اشتَدَّ عَلی أولِیائِهِ الأَمرُ دُعاءَ الکَربِ ؛ مَن دَعا بِهِ وهُوَ فی أمرٍ قَد کَرَبَهُ وغَمَّهُ نَجّاهُ اللّهُ مِنهُ وهُوَ : «اللّهُمَّ لا تُحَبِّب إلَیَّ ما أبغَضتَ ، ولا تُبَغِّض إلَیَّ ما أحبَبتَ ، اللّهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ أن أرضی سَخَطَکَ ، أو أسخَطَ رِضاکَ ، أو أرُدَّ قَضاءَکَ ، أو أعدُوَ قَولَکَ ، أو اُناصِحَ أعداءَکَ ، أو أعدُوَ أمرَکَ فیهِم . اللّهُمَّ ما کانَ مِن عَمَلٍ أو قَولٍ یُقَرِّبُنی مِن رِضوانِکَ ، ویُباعِدُنی مِن سَخَطِکَ ، فَصَبِّرنی لَهُ ، وَاحمِلنی عَلَیهِ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ . اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ لِسانا ذاکِرا ، وقَلبا شاکِرا ، ویَقینا صادِقا ، وإیمانا خالِصا وجَسَدا مُتَواضِعا ، وَارزُقنی مِنکَ حُبّا ، وأَدخِل قَلبی مِنکَ رُعبا ، اللّهُمَّ فَإِن تَرحَمنی فَقَد حَسُنَ ظَنّی بِکَ ، وإن تُعَذِّبنی فَبِظُلمی وجَوری وجُرمی وإسرافی عَلی نَفسی ؛ فَلا عُذرَ لی إنِ اعتَذَرتُ ، ولا مُکافاهَ أحتَسِبُ بِها . اللّهُمَّ إذا حَضَرَتِ الآجالُ ، ونَفِدَتِ الأَیّامُ ؛ وکانَ لابُدَّ مِن لِقائِکَ ؛ فَأَوجِب لی مِنَ الجَنَّهِ مَنزِلاً یَغبِطُنی بِهِ الأَوَّلونَ وَالآخِرونَ ، لا حَسرَهَ بَعدَها ، ولا رَفیقَ بَعدَ رَفیقِها ، فی أکرَمِها مَنزِلاً . اللّهُمَّ ألبِسنی خُشوعَ الإِیمانِ بِالعِزِّ ، قَبلَ خُشوعِ الذُّلِّ فِی النّارِ ، اُثنی عَلَیکَ رَبِّ أحسَنَ الثَّناءِ ؛ لِأَنَّ بَلاءَکَ عِندی أحسَنُ البَلاءِ . اللّهُمَّ فَأَذِقنی مِن عَونِکَ وتَأییدِکَ وتَوفیقِکَ ورِفدِکَ ، وَارزُقنی شَوقا إلی لِقائِکَ ، ونَصرا فی نَصرِکَ حَتّی أجِدَ حَلاوَهَ ذلِکَ فی قَلبی ، وَاعزِم لی عَلی أرشَدِ اُموری ؛ فَقَد تَری مَوقِفی ومَوقِفَ أصحابی ، ولا یَخفی عَلَیکَ شَیءٌ مِن أمری . اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ النَّصرَ الَّذی نَصَرتَ بِهِ رَسولَکَ ، وفَرَّقتَ بِهِ بَینَ الحَقِّ وَالباطِلِ ، حَتّی أقَمتَ بِهِ دینَکَ ، وأفلَجتَ بِهِ حُجَّتَکَ ، یا مَن هُوَ لی فی کُلِّ مَقامٍ . (1)

.

1- .مهج الدعوات : ص 128 عن أبی جعفر محمّد بن النعمان الأحول ، بحار الأنوار : ج 94 ص 237 نقلاً عن کتاب الدعاء لسعد بن عبد اللّه .

ص: 155

امام صادق علیه السلام :روز غرّش ، آن گاه که بر دوستان علی علیه السلام کار سخت شد ، وی «دعای غُصّه» را خواند ؛ همان دعایی که هر که به گاه اندوه و غم آن را بخواند ، خداوند از آن نجاتش می دهد . و آن دعا این است : «بار خدایا! آنچه را مایه خشم توست ، برای من دوست داشتنی نساز و آنچه را دوست می داری ، برایم دشمن داشتنی مکن . بار خدایا! به تو پناه می برم از این که به مایه خشم تو خشنود شوم یا بر مایه خشنودیِ تو خشم آورم یا به قضای تو تن نسپارم یا گفتار تو را وا گذارم یا خیرخواهِ دشمنانت باشم و یا از فرمان تو درباره ایشان ، سر باز زنم . بار خدایا! هر کاری یا گفتاری که مرا به خشنودی ات نزدیک سازد و از خشمت دور گردانَد ، مرا بر آن پایدار و به آن وادار ساز ، ای مهربان ترین مهربانان! بار خدایا! زبانی ذکرگو ، دلی سپاسگزار ، یقینی راستین ، ایمانی ناب ، و پیکری فروتن از تو می خواهم . دوستی خودت را روزی ام گردان و بیم از خویش را در دلم جای دِه! بار خدایا! اگر به من مهر بورزی ، که گمانم به تو نیکوست [و جز این نمی کنی ]و اگر عذابم کنی ، آن را به ستم و بیداد و گناه و زیاده رویِ خود در کارم ، نسبت می دهم . پس اگر پوزش بخواهم ، مرا عذری نیست و کار شایسته ای نکرده ام تا به پاداش آن چشم داشته باشم . بار خدایا! آن گاه که اَجَل ها در رسند و روزها[ ی عمر ]پایان یابند و از دیدار تو چاره ای نباشد ، برایم مکانی در بهشت مقرّر فرما ، آن هم در گرامی ترین جایگاهش ، که پیشینیان و پسینیان به آن ، بر من غبطه خورند و از پسِ آن حسرتی ، و فراتر از هم نشینش هم نشینی نباشد . بار خدایا! پیش از آن که در آتش ، به ذلّت تن سپارم ، جامه خشوع مؤمنانه را به سرافرازی بر تنم بپوشان . پروردگارم! نیکوترین سپاس را برایت به جای می آورم؛ زیرا نزد من آزمون تو بهترین آزمون است . بار خدایا! مرا از یاری و پشتیبانی و توفیق و بخششت بچشان ؛ [ و نیز ]اشتیاق دیدارت و پیروزی در یاری ات را به من بچشان تا شیرینی اش را در دلم بیابم ؛ و بر درست ترین کارهایم عزمم را استوار گردان . همانا تو جایگاه من و یارانم را می بینی و هیچ چیز از حال من بر تو پوشیده نیست . بار خدایا! از تو خواهانِ آن پیروزی ام که به پیامبر خویش عطا فرمودی و با آن ، میان حقّ و باطل فرق نهادی ، چندان که دین خویش را با آن استوار ساختی و حجّتت را چیره گرداندی ، ای آن که در هر جای با منی!» .

.


ص: 156

. .


ص: 157

. .


ص: 158

M304_T1_File_3430319

الفصل الحادی عشر : توقّف الحرب11 / 1مَکرُ اللَّیلِوقعه صفّین عن عمّار بن ربیعه :إنّ عَلِیّا قامَ خَطیبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ! قَدَ بَلَغَ بِکُمُ الأَمرُ وبِعَدُوِّکُم ما قَد رَأَیتُم ، ولَم یَبقَ مِنهُم إلّا آخِرُ نفَسٍ ، وإنَّ الاُمورَ إذا أقبَلَتِ اعتُبِرَ آخِرُها بِأَوَّلِها ، وقَد صَبَرَ لَکُمُ القَومُ عَلی غَیرِ دینٍ حَتّی بَلَغنا مِنهُم ما بَلَغنا ، وأنَا غادٍ عَلَیهِم بِالغَداهِ اُحاکِمُهُم إلَی اللّهِ عَزَّ وجَلَّ . فَبَلَغَ ذلِکَ مُعاوِیَهَ ، فَدَعاَعمرَو بنَ العاصِ ، فَقالَ : یا عَمرُو ! إنَّما هِیَ اللَّیلَهُ حَتّی یَغدُوَ عَلِیٌّ عَلَینا بِالفَیصَلِ ، فَما تَری ؟ قالَ : إنَّ رِجالَکَ لا یَقومونَ لِرِجالِهِ ، ولَستَ مِثلَهُ ، هُوَ یُقاتِلُکَ عَلی أمرٍ ، وأنتَ تُقاتِلُهُ عَلی غَیرِهِ . أنتَ تُریدُ البَقاءَ وهُوَ یُریدُ الفَناءَ ، وأهلُ العِراقِ یُخافونَ مِنکَ إن ظَفِرتَ بِهِم ، وأهلُ الشّامِ لا یَخافونَ عَلِیّا إن ظَفِرَ بِهِم . ولکِن ألقِ إلَیهِم أمرا إن قَبِلوهُ اختَلَفوا ، وإن رَدّوهُ اختَلَفوا ؛ اُدعُهُم إلی کِتابِ اللّهِ حَکَما فیما بَینَکَ وبَینَهُم ؛ فَإِنَّکَ بالِغٌ بِهِ حاجَتَکَ فِی القَومِ ؛ فَإِنّی لَم أزَل اُؤَخِّرُ هذَا الأَمرَ لِوَقتِ حاجَتِکَ إلَیهِ . فَعَرَفَ ذلِکَ مُعاوِیَهُ ، فَقالَ : صَدَقتَ . (1)

.

1- .وقعه صفّین : ص 476 ؛ الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 143 ، الأخبار الطوال : ص 188 کلاهما نحوه .

ص: 159