گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
فصل یکم : چشم انداز



1 / 1 نام های جنگ افروزان

1 . مارقین (برون شدگان از دین)

فصل یکم : چشم انداز1 / 1نام های جنگ افروزانمتون تاریخی و حدیثی ، جنگ افروزان نهروان را با پنج عنوان یاد کرده اند .

1 . مارقین (برون شدگان از دین)نخستین کسی که ایشان را با این عنوان یاد کرد ، پیامبر خدا بود که با بینش خدایی دریافت این گروه به دلیل افراط ورزی دینی ، به سرعت از دین خارج خواهند شد ، به گونه ای که هیچ یک از نشانه های حقیقی دین در ایشان باقی نخواهد ماند . ایشان در این باب فرموده است : آنها از دین بیرون می روند ، همان گونه که تیر از هدف می گذرد و تیرافکن به تیرش ، پیکانش ، و بند پیکانش می نگرد و در شکافِ نوک پیکان ، تردید می کند که آیا خونی به آن آویخته است یا نه! .

.


ص: 334

2 الحروریّهأمّا سبب تسمیتهم بالحروریّه فقد أورد المبرّد فی کتابه «الکامل» ما یلی: وکان سبب تسمیتهم الحروریّه أنّ علیّاً رضوان اللّه علیه لمّا ناظرهم بعد مناظره ابن عبّاس إیّاهم کان فیما قال لهم: «ألا تَعلَمونَ أنَّ هؤُلاءِ القَومَ لَمّا رَفَعُوا المَصاحِفَ قُلتُ لَکُم: إنَّ هذِهِ مَکیدَهٌ ووَهنٌ، وأنَّهُم لَو قَصَدوا إلی حُکمِ المَصاحِفِ لَم یَأتونی (1) . ثُمَ سَأَلونِی التَّحکیمَ، أفَعَلِمتُم أنَّهُ ما کانَ مِنکُم أحَدٌ أکرَهَ لِذلِکَ مِنّی؟ قالوا: اللّهُمَّ نَعَم... فَرَجَعَ مَعَهُ مِنهُم ألفانِ مِن حَرَوراء، وقَد کانوا تَجَمَّعوا بِها. فَقالَ لَهُم عَلِیٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ : ما نُسَمّیکُم؟ ثُمَّ قالَ: أنتُمُ الحَرَورِیَّهُ؛ لِاجتِماعِکُم بِحَرَوراءَ» . (2)

3 الشُراهوهذا الاسم یحمل معنیین متضادّین: أ مأخوذ من «شَرَی» بمعنی «غضب» وقیل فی معناه: سُمّوا بذلک لأنَّهم غضبوا ولَجّوا . (3) ب مأخوذ من «شَرَی» بمعنی «باع» . وکان الخوارج یعتبرون أنفسهم «شُراه» بهذا المعنی ، بزعمهم أنّهم شروا دنیاهم بالآخره ، وأنّهم مصداق للآیه الکریمه: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ» (4) . (5) وقال علیّ علیه السلام فی ردّ هذه التصوّر الجاهل : بَل إنَّهُم مِصداقٌ لِهذِهِ الآیَهِ: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَلاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» 6 .

.

1- .فی شرح نهج البلاغه : «لَأتَوْنی» .
2- .الکامل للمبرّد : ج 3 ص 1099 ، شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 274 ؛ بحار الأنوار : ج 33 ص 350 وراجع مروج الذهب : ج 2 ص 405 .
3- .تاج العروس : ج 19 ص 568 «شری» ، لسان العرب : ج 14 ص 429 «شری» .
4- .البقره : 207 .
5- .الکهف : 103 و 104 .

ص: 335



2 . حَروریّه

3 . شُرات

2 . حَروریّهدرباره علّت نامگذاری ایشان به حَروریه ، مبرّد در الکامل چنین آورده است : ایشان را از آن روی «حروریه» نامیدند که علی رضوان اللّه علیه پس از آن که گفتگوی آنان را با ابن عبّاس دید ، در ضمن گفتارش ، به ایشان گفت : آیا نمی دانید که چون آن قوم ، قرآن ها را بر افراشتند ، به شما گفتم : «همانا این کار ، نیرنگ و عجز است و ایشان ، اگر خواهان حکم قرآن بودند ، به جنگ من نمی آمدند . سپس از من خواستار داوری شدند ؟ آیا به یاد ندارید که این کار ، برای من بیش از همه شما ناخوشایند بود؟» گفتند : خدای را ، آری! ... پس همراه وی دو هزار تن از حروراء بازگشتند ، که پیش تر در آن جا گرد آمده بودند . سپس علی به ایشان گفت : «شما را چه بنامیم؟» . آن گاه گفت : «شما حروریّه هستید ، زیرا در حروراء گرد آمدید» .

3 . شُراتاین نام ، دو معنای متضاد را در بر دارد : الف برگرفته از «شَری» است ، یعنی «خشم ورزید» . در این باب ، گفته شده است : ایشان را به این نام خواندند ؛ زیرا خشم می ورزیدند و سرسختی می کردند . ب برگرفته از «شَری» است ، یعنی «فروخت» . خوارج خود را «شُرات» به این معنا قلمداد می کردند ، به این اعتبار که دنیای خویش را به آخرت فروخته اند و مصداق این آیه مبارک اند : «و از مردم ، کسی است که برای جُستنِ خشنودی خدا ، جانش را می فروشد» . (1) و علی علیه السلام در ردّ این پندار جاهلانه فرمود: «بلکه ایشان مصداق این آیه اند : «بگو : آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه کنیم ؟ [ آنان ]کسانی اند که تلاششان در زندگی دنیا تباه شده است و خود می پندارند که کار نیکو می کنند» ».

.

1- .تاج العروس : ج 19 ص 568 ، لسان العرب : ج 14 ص 429 .

ص: 336

4 الخوارجوهذا الاسم من الأسماء المعروفه لمثیری حرب النهروان ، وسمُّوا بهذا الاسم لخروجهم عن طاعه الإمام علیّ علیه السلام وتمرّدهم علی حکمه (1) .

5 البُغاهالبُغاه: مشتق من البغی بمعنی التعدّی والظلم والفساد. فعندما سُئِل علیّ علیه السلام عن أصحاب النهروان هل هم مشرکون أم منافقون؟ سمّاهم بغاه. ولهذه التسمیه جذر قرآنی حیث یقول الباری تعالی: «وَ إِن طَآئِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُواْ فَأَصْلِحُواْ بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی فَقَتِلُواْ الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَآءَتْ فَأَصْلِحُواْ بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُواْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ » (2) . وممّا ینبغی الالتفات إلیه فی هذا المضمار أنّ الأسماء الثلاثه الاُول خاصّ بأصحاب النهروان، وأمّا «الخارج» و «الباغی» فیشملان الناکثین والقاسطین أیضاً، بل یطلقان علی کلّ من تمرّد علی الإمام العادل.

.

1- .مجمع البحرین : ج 1 ص 502 «خرج» .
2- .الطبقات الکبری: 3 / 246 و 249، أنساب الأشراف: 1 / 180 182.

ص: 337



4 . خوارج

5 . بُغات

4 . خوارجاین ، از نام های مشهور بر پاکنندگان نهروان است و از آن رو به این عنوان خوانده شدند که از فرمان امام علی علیه السلام خروج کردند و از حکم او سرپیچی نمودند .

5 . بُغاتبُغات (جمع «باغی») برگرفته از «بغی» به معنای تجاوز (سرکشی) و ستم و تباهگری است . آن گاه که از علی علیه السلام پرسیده شد که آیا نهروانیان مشرک اند یا منافق ، وی ایشان را بُغات خواند . این نامگذاری ریشه ای قرآنی دارد ، آن جا که خداوند تعالی می فرماید : «و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ برخاستند ، میانشان آشتی افکنید . و اگر یک گروه بر دیگری تعدّی کرد ، با آن که تعدّی می کند ، بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد . پس اگر باز گشت ، میانشان صلحی عادلانه برقرار کنید و عدالت ورزید ، که خدا عادلان را دوست می دارد» . آنچه در این زمینه شایانِ توجّه است ، آن که سه عنوان نخست ، ویژه نهروانیان است ؛ امّا دو لقب خوارج و بُغات ، ویژه آنان نیست و درباره ناکثین (اصحاب جمل) و قاسطین (معاویه و یارانش) و نیز هر کس از امامِ عادل سرپیچد ، به کار می رود .

.


ص: 338

1 / 2إخبارُ النَّبِیِّ عَن خَصائِصِهِم ومَصیرِهِمرسول اللّه صلی الله علیه و آله فِی الحَرَورِیَّهِ : یَمرُقونَ مِنَ الإِسلامِ مُروقَ السَّهمِ مِنَ الرَّمِیَّهِ (1) . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :إنَّ أقواما یَتَعَمَّقونَ فِی الدِّینِ ، یَمرُقونَ کَما یَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِیَّهِ . (3)

صحیح البخاری عن أبی سلمه وعطاء بن یسار :إنَّهُما أتَیا أبا سَعیدٍ الخُدرِیَّ فَسَأَلاهُ عَنِ الحَرَورِیَّهِ : أ سَمِعتَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ؟ قالَ : لا أدری مَا الحَرَورِیَّهُ ؟ سَمِعتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقولُ : یَخرُجُ فی هذِهِ الاُمَّهِ ولَم یَقُل مِنها قَومٌ تَحقِرونَ صَلاتَکُم ، مَعَ صَلاتِهِم ، یَقرَؤونَ القُرآنَ لا یُجاوِزُ حُلوقَهُم أو حَناجِرَهُم ، یَمرُقونَ مِنَ الدّینِ مُروقَ السَّهمِ مِنَ الرَّمِیَّهِ فَیَنظُرُ الرّامی إلی سَهمِهِ ، إلی نَصلِهِ ، إلی رِصافِهِ (4) ، فَیَتَماری (5) فِی الفوقَهِ (6) ، هَل عَلِقَ بِها مِنَ الدَّمِ شَیءٌ (7) . (8)

.

1- .الرَّمِیّه: الصید الذی ترمیه فتقصده وینفذ فیه سهمک . وقیل : هی کلّ دابّه مرمیّه (النهایه : ج 2 ص 268 «رمی») .
2- .صحیح البخاری : ج 6 ص 2540 ح 6533 عن عبد اللّه بن عمر ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 67 ح 11285 و ص 137 ح 11648 و ص 146 ح 11695 ، سنن النسائی : ج 5 ص 88 ، سنن أبی داود: ج 4 ص 243 ح 4764 والخمسه الأخیره عن أبی سعید الخدری و ص 244 ح 4767 عن سوید بن غفله و ح 4768 عن زید بن وهب الجهنی وکلاهما عن الإمام علیّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله ، سنن ابن ماجه : ج 1 ص 59 ح 168 عن عبد اللّه بن مسعود ؛ الإیضاح : ص 49، العمده : ص 464 ح 973 عن سهل بن حنیف.
3- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 318 ح 12615 عن أنس بن مالک ، کنز العمّال : ج 11 ص 288 ح 31543 نقلاً عن ابن جریر .
4- .الرِّصاف : عَقَبٌ یُلوی علی مدخل النصل فیه (النهایه : ج 2 ص 227 «رصف») .
5- .تَماری : شکّ (لسان العرب : ج 15 ص 278 «مرا») .
6- .الفُوْق من السهم : موضع الوتر (لسان العرب : ج 10 ص 319 «فوق») .
7- .أراد أنّه أنفذ سهمه فی الرمیّه حتی خرج منها ولم یعلق من دمها بشیء لسرعه مروقه (لسان العرب: ج 3 ص 504 «قذذ»).
8- .صحیح البخاری : ج 6 ص 2540 ح 6532 ، صحیح مسلم : ج 2 ص 743 ح 147 ، سنن أبی داود : ج 4 ص 243 ح 4765 عن أبی سعید وأنس بن مالک ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 121 ح 11759 عن أبی سعید وکلاهما نحوه .

ص: 339



1 / 2 خبر دادنِ پیامبر از ویژگی های خوارج و سرنوشت آنها

1 / 2خبر دادنِ پیامبر از ویژگی های خوارج و سرنوشت آنهاپیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره حَروریّه : از اسلام تجاوز می کنند ، همانند درگذشتنِ تیر از هدف .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :همانا گروه هایی در دین افراط کرده ، از آن تجاوز می کنند ، همان سان که تیر از هدف در می گذرد .

صحیح البخاری :ابو سَلَمه و عطاء بن یَسار نزد ابو سعید خُدْری رفتند و از وی درباره حَروریّه چنین پرسیدند : آیا از پیامبر صلی الله علیه و آله [ در این باب ]چیزی شنیده ای؟ گفت : نمی دانم حَروریه چیست ؛ [ امّا] از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود : «در این امّت (و نفرمود : از این امّت) ، گروهی برخواهند آمد که نمازتان را در کنار نماز آنان ، کوچک می شمارید ؛ قرآن می خوانند ، امّا این قرائت از گلوها یا حنجره هاشان فراتر نمی رود ؛ از دین تجاوز می کنند ، به سان در گذشتن تیز از هدف ، که تیرانداز به تیرش ، پیکانش ، و بند پیکانش می نگرد و در شکاف نوک پیکان تردید می کند که آیا [ از شدت سرعت تیر ]خونی به آن آویخته است یا نه!» .

.


ص: 340

صحیح مسلم عن أبی سعید الخدری :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ذَکَرَ قَوما یَکونونَ فی اُمَّتِهِ یَخرُجونَ فی فُرقَهٍ مِنَ النّاسِ ، سیماهُمُ التَّحالُقُ ، هُم شَرُّ الخَلقِ أو مِن أشَرِّ الخَلقِ یَقتُلُهُم أدنَی الطّائِفَتَینِ إلَی الحَقِّ . (1)

صحیح مسلم عن أبی ذرّ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنَّ بَعدی مِن اُمَّتی أو سَیَکونُ بَعدی مِن اُمَّتی قَومٌ یَقرَؤونَ القُرآنَ لا یُجاوِزُ حَلاقیمَهُم ، یَخرُجونَ مِنَ الدّینِ کَما یَخرُجُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِیَّهِ ، ثُمَّ لا یَعودونَ فیهِ . هُم شَرُّ الخَلقِ وَالخَلیقَهِ (2) . (3)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :تَمرُقُ مارِقَهٌ فی فُرقَهٍ مِنَ النّاسِ ، فَیَلی قَتلَهُم أولَی الطّائِفَتَینِ (4) بِالحَقِّ . (5)

عنه صلی الله علیه و آله :تَکونُ فی اُمَّتی فِرقَتانِ ؛ فَتَخرُجُ مِن بَینِهِما مارِقَهٌ ، یَلی قَتلَهُم أولاهُم بِالحَقِّ . (6)

عنه صلی الله علیه و آله :إنَّ فِرقَهً تَخرُجُ عِندَ اختِلافِ النّاسِ ، تَقتُلُهُم أقرَبُ الطّائِفَتَینِ بِالحَقِّ . (7)

سنن أبی داود عن أبی سعید الخدری وأنس بن مالک عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله :سَیَکونُ فی اُمَّتِی اختِلافٌ وفُرقَهٌ ، قَومٌ یُحسِنونَ القیلَ ویُسیؤونَ الفِعلَ ، یَقرَؤونَ القُرآنَ لا یُجاوِزُ تَراقِیَهُم ، یَمرُقونَ مِنَ الدّینِ مُروقَ السَّهمِ مِنَ الرَّمِیَّهِ ، لا یَرجِعونَ حَتّی یَرتَدَّ عَلی فُوقِهِ ، هُم شَرُّ الخَلقِ وَالخَلیقَهِ ، طوبی لِمَن قَتَلَهُم وقَتَلوهُ ، یَدعونَ إلی کِتابِ اللّهِ ولَیسوا مِنهُ فی شَیءٍ ، مَن قاتَلَهُم کانَ أولی بِاللّهِ مِنهُم . قالوا : یا رَسولَ اللّهِ ما سیماهُم ؟ قالَ : التَّحلیقُ . (8)

.

1- .صحیح مسلم : ج 2 ص 745 ح 149 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 12 ح 11018 ، صحیح ابن حبّان : ج 15 ص 138 ح 6740 .
2- .الخلق : الناس ، والخلیقه : البهائم ، وقیل : هما بمعنی واحد ، ویرید بهما : جمیع الخلائق (النهایه : ج 2 ص 70 «خلق») .
3- .صحیح مسلم : ج 2 ص 750 ح 158 ، سنن ابن ماجه : ج 1 ص 60 ح 170 ، سنن الدارمی : ج 2 ص 660 ح 2344 ، المعجم الکبیر : ج 5 ص 20 ح 4461 کلّها عن أبی ذرّ ورافع بن عمرو .
4- .المقصود من الطائفتین هما الطائفتان المتحاربتان فی صفّین .
5- .صحیح مسلم : ج 2 ص 746 ح 152 و ص 745 ح 150 ، سنن أبی داود : ج 4 ص 217 ح 4667 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 65 ح 11275 و ص 97 ح 11448 و ص 192 ح 11921 ، خصائص أمیر المؤمنین للنسائی : ص 301 ح 167 ولیس فیه «فی فُرقه من الناس» و ص 302 ح 171 و ح 170 و 172 ، السنن الکبری : ج8 ص 294 ح 16695 و ص 324 ح 16779 کلّها عن أبی سعید الخدری والأربعه الأخیره نحوه .
6- .صحیح مسلم : ج 2 ص 746 ح 151 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 158 ح 11750 ، خصائص أمیر المؤمنین للنسائی : ص 301 ح 169 کلاهما نحوه وکلّها عن أبی سعید الخدری .
7- .المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 737 ح 34 ، مسند أبی یعلی : ج 1 ص 249 ح 469 کلاهما عن أبی وائل عن الإمام علیّ علیه السلام ، خصائص أمیر المؤمنین للنسائی : ص 304 ح 173 عن أبی سعید الخدری نحوه .
8- .سنن أبی داود : ج 4 ص 243 ح 4765 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 446 ح 13337 وزاد فیه «یحقر أحدهم صلاته مع صلاتهم ، وصیامه مع صیامهم» بعد «تراقیهم» ، السنن الکبری : ج 8 ص 297 ح 16703 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 161 ح 2649 نحوه ؛ إعلام الوری : ج 1 ص 92 کلاهما عن أنس بن مالک .

ص: 341

صحیح مسلم به نقل از ابو سعید خُدْری : پیامبر صلی الله علیه و آله از گروهی یاد آورد که در امّت او از مردم کناره می گیرند و نشانه ظاهری شان سر تراشیدن است . ایشان بدترینِ مردم (یا از بدترینِ مردم) هستند و نزدیک ترینِ دو گروه به حق ، آنان را می کُشد .

صحیح مسلم به نقل از ابوذر : پیامبر خدا فرمود : «همانا پس از من ، از امّتم (یا : به زودی ، پس از من ، از امّتم) گروهی خواهند بود که قرآن را قرائت می کنند و [ امّا این قرائت ]از گلوهاشان در نمی گذرد ؛ و از دین بیرون می روند همانند بیرون شدنِ تیر از هدف ، و دیگر به دین باز نمی گردند . آنان ، بدترینِ مردم و بدترینِ موجودات اند» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :گروهی از مردم [ از دین ]کناره می گیرند و بیرون می روند . پس سزاوارترِ دو طایفه (1) به حق ، ایشان را می کشد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :در امّتم دو گروه بروز خواهند کرد و از میان آن دو ، دسته ای بیرون می روند ؛ سزاوارترِ آن دو گروه به حق ، این دسته را می کشد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هنگام اختلاف مردم ، دسته ای [ از دین] بیرون می روند . نزدیک ترِ آن دو گروه [ اختلاف کننده ]به حق ، ایشان را می کشد .

سنن أبی داوود به نقل از ابو سعید خُدْری و اَنَس بن مالک از پیامبرخدا صلی الله علیه و آله :«زود است که در امّتم اختلاف و پراکندگی پدید آید ؛ گروهی که خوبْ گفتارند و بد کردار ؛ قرآن را قرائت می کنند و [ امّا این قرائت] از استخوان گردنشان در نمی گذرد ؛ از دین تجاوز می کنند ، همان سان که تیر از هدف می گذرد ، و باز نمی گردند ، مگر آن گاه که تیر به شکاف سرِ پیکان باز گردد [ که مُحال است] . آنان ، بدترینِ مردم و بدترینِ موجودات اند . خوشا به حال آن کس که ایشان را بکُشد و آنان او را بکشند . آنها به کتاب خدا فرا می خوانند و هیچ بهره ای از آن ندارند . هر که با ایشان نبرد کند ، بیش از آنان سزاوار پیوند با خداست» . گفتند : ای پیامبر خدا! نشانه ظاهری ایشان چیست؟ فرمود : «سر تراشیدن» .

.

1- .مقصود از دو طایفه، دو طرف درگیر در جنگ صِفّین است .

ص: 342

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :یَأتی فی آخِرِ الزَّمانِ قَومٌ حُدَثاءُ الأَسنانِ ، سُفَهاءُ الأَحلامِ ، یَقولونَ مِن خَیرِ قَولِ البَرِیَّهِ ، یَمرُقونَ مِنَ الإِسلامِ کَما یَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِیَّهِ ، لا یُجاوِزُ إیمانُهُم حَناجِرَهُم ، فَأَینَما لَقیتُموهُم فَاقتُلوهُم ؛ فَإِنَّ فی قَتلِهِم أجرا لِمَن قَتَلَهُم یَومَ القِیامَهِ . (1)

المستدرک علی الصحیحین عن أنس :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قالَ : سَیَکونُ فی اُمَّتِی اختِلافٌ وفُرقَهٌ ، وسَیَجیءُ قَومٌ یُعجِبونَکُم وتُعجِبُهُم أنفُسُهُم ، الَّذینَ یَقتُلونَهُم أولی بِاللّهِ مِنهُم ، یُحسِنونَ القیلَ ویُسیؤونَ الفِعلَ ، ویَدعونَ إلَی اللّهِ ولَیسوا مِنَ اللّهِ فی شَیءٍ ، فَإِذا لَقیتُموهُم فَأَنِیموهُم (2) . قالوا : یا رَسولَ اللّهِ ، أنعِتهُم لَنا . قالَ : آیَتُهُمُ الحَلقُ وَالتَّسبیتُ . یَعِنی استِئصالَ التَّقصیرِ ، قالَ : وَالتَّسبیتُ استِئصالُ الشَّعرِ . (3)

.

1- .صحیح البخاری : ج 3 ص 1322 ح 3415، سنن أبی داود: ج 4 ص 244 ح 4767، السنن الکبری: ج 8 ص 325 ح 16781 ، صحیح مسلم : ج 2 ص 746 ح 154 ، سنن النسائی : ج 7 ص 119 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 177 ح 616 کلّها عن سوید بن غفله عن الإمام علیّ علیه السلام ، سنن الترمذی¨ : ج 4 ص 481 ح 2188 ، سنن ابن ماجه : ج 1 ص 59 ح 168 ، مسند أبی یعلی : ج 5 ص 177 ح 5380 والثلاثه الأخیره عن عبد اللّه بن مسعود والستّه الأخیره نحوه .
2- .أی اقتلوهم ، وهو مجاز (تاج العروس : ج 17 ص 711 «نوم») .
3- .المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 160 ح 2648 .

ص: 343

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :در آینده ، گروهی می آیند که تازه سال اند و کم خِرَد ؛ بهترین گفته های مردم را می گویند ، از اسلام خارج می شوند ، همان سان که تیر از هدف بیرون می آید و ایمانشان از گلوهاشان فراتر نمی رود . پس هر جا ایشان را یافتید ، بکُشیدشان ، که برای کشنده آنان در آخرت ، پاداشی است» .

المستدرک علی الصّحیحین به نقل از اَنَس : همانا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «زود است که در امّتم اختلاف و پراکندگی پدید آید ؛ و زود است که گروهی بیایند که از آنان خوشتان می آید ؛ بلکه خودشان نیز از خویشتن خوششان می آید . همانا کسی ایشان را می کشد که به خدا نزدیک تر از آنان است . [ آنان ]خوب سخن می گویند و بد عمل می کنند ؛ به سوی خدا فرا می خوانند و هیچ بهره ای از خدا ندارند . هر گاه ایشان را دیدید ، بکشیدشان!» . گفتند : ای پیامبر خدا! ایشان را برای ما وصف کن . فرمود : «نشانه شان سر تراشی و تسبیت است ؛ یعنی موی سرشان را از بیخ می زنند» (و «تَسبیت» همان از بیخ زدن موی است) .

.


ص: 344

مسند ابن حنبل عن سعید بن جهمان :کُنّا نُقاتِلُ الخَوارِجَ وفینا عَبدُ اللّهِ بنُ أبی أوفی وقَد لَحِقَ لَهُ غُلامٌ بِالخَوارِجِ ، وهُم مِن ذلِکَ الشَّطِّ ونَحنُ مِن ذَا الشَّطِّ ، فَنادَیناهُ : أبا فَیروزَ ، أبا فَیروزَ ! وَیحَکَ ! هذا مَولاکَ عَبدُ اللّهِ بنُ أبی أوفی ، قالَ : نِعمَ الرَّجُلُ هُوَ لَو هاجَرَ ! قالَ : ما یَقولُ عَدُوُّ اللّهِ ؟ قالَ : قُلنا : یَقولُ : نِعمَ الرَّجُلُ لَو هاجَرَ ! قالَ : فَقالَ : أ هِجرَهٌ بَعدَ هِجرَتی مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ ثُمَّ قالَ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : طوبی لِمَن قَتَلَهُم وقَتَلوهُ . (1)

صحیح البخاری عن یسیر بن عمرو :قُلتُ لِسَهلِ بنِ حُنَیفٍ : هَل سَمِعتَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقولُ فِی الخَوارِجِ شَیئا ؟ قالَ : سَمِعتُهُ یَقولُ وأهوی بِیَدِهِ قِبَلَ العِراقِ : یَخرُجُ مِنهُ قَومٌ یَقرَؤونَ القُرآنَ ، لا یُجاوِزُ تَراقِیَهُم ، یَمرُقونَ مِنَ الإِسلامِ مُروقَ السَّهمِ مِنَ الرَّمِیَّهِ . (2)

شرح نهج البلاغه :قَد تَظافَرَتِ الأَخبارُ حَتّی بَلَغَت حَدَّ التَّواتُرِ بِما وَعَدَ اللّهُ تَعالی قاتِلِی الخَوارِجِ مِنَ الثَّوابِ عَلی لِسانِ رَسولِهِ صلی الله علیه و آله . (3)

1 / 3رِوایاتُ عائِشَهَ فیهِمالسنّه لابن أبی عاصم عن أبی سعید الرقاشی :دَخَلتُ عَلی عائِشَهَ فَقالَت : ما بالُ أبِی الحَسَنِ یَقتُلُ أصحابَهُ القُرّاءَ ؟ ! قالَ : قُلتُ : یا اُمَّ المُؤمِنینَ ، إنّا وَجَدنا فِی القَتلی ذَا الثُّدَیَّهِ . قالَ : فَشَهِقَت أو تَنَفَّسَت ثُمَّ قالَت : کاتِمُ الشَّهادَهِ مَعَ شاهِدِ الزّورِ ، سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : یَقتُلُ هذِهِ العِصابَهَ خَیرُ اُمَّتی . (4)

.

1- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 54 ح 19170 و ص 106 ح 19431 ، السنّه لابن أحمد بن حنبل : ص 279 ح 1447 ، الطبقات الکبری : ج 4 ص 301 والثلاثه الأخیره عن سعید بن جمهان ، السنّه لابن أبی عاصم : ص 424 ح 906 عن أبی حفص وکلّها نحوه .
2- .صحیح البخاری : ج 6 ص 2541 ح 6535 ، صحیح مسلم : ج 2 ص 750 ح 159 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 410 ح 15977 ، السنّه لابن أبی عاصم : ص 425 ح 908 کلّها نحوه .
3- .شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 265 .
4- .السنّه لابن أبی عاصم : ص 585 ح 1327 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 210 ح 7295 .

ص: 345



1 / 3 روایات عایشه درباره خوارج

مسند ابن حنبل به نقل از سعید بن جهمان : با خوارج می جنگیدیم و عبد اللّه بن ابی اَوفی در میان ما حضور داشت که غلامش به خوارج پیوسته بود . ایشان بر آن سوی رود بودند و ما بر این سوی رود . پس او را ندا دادیم : ابو فیروز! ابو فیروز! وای بر تو! این سرور تو عبد اللّه بن ابی اَوفی است . گفت : خوب مردی است ، اگر هجرت می کرد . عبد اللّه گفت : این دشمن خدا چه می گوید؟ گفتیم : می گوید که خوب مردی است ، اگر هجرت می کرد ! پس عبد اللّه گفت : آیا پس از هجرتم با پیامبر خدا دیگر بار هجرت کنم؟ سپس گفت : از پیامبر خدا شنیدم که فرمود : «خوشا به حال کسی که ایشان را بکشد و آنها او را بکشند !».

صحیح البخاری به نقل از یسیر بن عمرو : به سهل بن حُنَیف گفتم : آیا شنیدی که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره خوارج سخنی بگوید؟ گفت: شنیدم در حالی که به سوی عراق اشاره می کرد، فرمود:«از آن جا گروهی برون می آیند که قرآن را می خوانند و [ امّا خواندن قرآن] از تَرقُوه شان (1) فراتر نمی رود و از اسلام تجاوز می کنند ، همانند درگذشتنِ تیر از هدف» .

شرح نهج البلاغه :خبرها فراوان نقل شده و حتّی به حدّ تواتر رسیده که خداوندِ متعال از زبان پیامبر خویش ، کُشندگانِ خوارج را وعده پاداش فرموده است .

1 / 3روایات عایشه درباره خوارجالسّنّه ، ابن أبی عاصم به نقل از ابوسعید رقاشی : نزد عایشه رفتم ؛ او گفت : ابو الحسن را چه می شود که یاران قرآن خوانِ خویش را می کشد؟ گفتم : ای اُمّ المؤمنین! ما در میان کشتگان ، ذو ثُدَیَّه را یافتیم . عایشه آهی از نهاد برکشید (یا نفسی [ از سر ناراحتی] کشید) و گفت : «آن که گواهی را بپوشانَد ، همراهِ کسی است که گواهی نادرست دهد . [ پس من کتمان نمی کنم و می گویم : ]از پیامبر خدا شنیدم که فرمود : «این گروه را بهترینِ امّتم می کشد» .

.

1- .یک جفت استخوان بالایی قفسه سینه .

ص: 346

شرح نهج البلاغه عن مسروق :إنَّ عائِشَهَ قالَت لَهُ لَمّا عَرَفَت أنَّ عَلِیّا علیه السلام قَتَلَ ذَا الثُّدَیَّهِ : لَعَنَ اللّهُ عَمرَو بنَ العاصِ ! فَإِنَّهُ کَتَبَ إلَیَّ یُخبِرُنی أنَّهُ قَتَلَهُ بِالإِسکَندَرِیَّهِ ، ألا إنَّهُ لَیسَ یَمنَعُنی ما فی نَفسی أن أقولَ ما سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، یَقولُ : یَقتُلُهُ خَیرُ اُمَّتی مِن بَعدی . (1)

شرح نهج البلاغه عن مسروق :قالَت لی عائِشَهُ : إنَّکَ مِن وُلدی ، ومِن أحَبِّهِم إلَیَّ ، فَهَل عِندَکَ عِلمٌ مِنَ المُخدَجِ ؟ فَقُلتُ : نَعَم ، قَتَلَهُ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ عَلی نَهرٍ یُقالُ لِأَعلاهُ : تامَرّا ، ولِأَسفَلِهِ : النَّهرَوانُ ، بَینَ لَخاقیقَ (2) وطَرفاءَ . قالَت : اِبغِنی عَلی ذلِکَ بَیِّنَهً ، فَأَقَمتُ رِجالاً شَهِدوا عِندَها بِذلِکَ . فَقُلتُ لَها : سَأَلتُکِ بِصاحِبِ القَبرِ ، مَا الَّذی سَمِعتِ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فیهِم ؟ فَقالَت : نَعَم ، سَمِعتُهُ یَقولُ : إنَّهُم شَرُّ الخَلقِ وَالخَلیقَهِ ، یَقتُلُهُم خَیرُ الخَلقِ وَالخَلیقَهِ ، وأقرَبُهُم عِندَ اللّهِ وَسیلَهً . (3)

.

1- .شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 268 ؛ کشف الغمّه : ج 1 ص 158 عن أبی الیسر الأنصاری نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 340 .
2- .اللخاقیق : واحدها لُخقوق ؛ وهی شقوق فی الأرض (لسان العرب : ج 10 ص 329 «لخق») .
3- .شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 267 ، المناقب لابن المغازلی : ص 56 ح 79 ؛ شرح الأخبار : ج 1 ص 141 ح 74 ، کشف الغمّه : ج 1 ص 159 ، المناقب للکوفی : ج 2 ص 361 ح 839 و ص 534 ح 1035 کلّها نحوه وراجع فتح الباری : ج 12 ص 286 ومجمع الزوائد : ج 6 ص 359 ح 10447 وبشاره المصطفی : ص 241 وعوالی اللآلی : ج 4 ص 87 ح 110 والمسترشد : ص 281 ح 92 وشرح الأخبار : ج 2 ص 59 ح 421 و ص 64 ح 428 .

ص: 347

شرح نهج البلاغه به نقل از مسروق : آن گاه که عایشه شنید علی علیه السلام ذو ثُدَیّه را کشته ، به مسروق گفت : خداوند ، عمرو بن عاص را بکشد! او به من نوشت که ذو ثُدَیّه را در اسکندریه کشته است . هَلا که او نمی تواند مرا از آنچه در دل دارم ، باز دارد تا بگویم که از پیامبر خدا شنیدم که فرمود : «ذو ثُدَیّه را بهترینِ امّتم پس از من ، می کشد» .

شرح نهج البلاغه به نقل از مسروق : عایشه مرا گفت : تو از فرزندان من و از محبوب ترینِ ایشان نزد منی . آیا از آن ناقصْ دست (ذو ثُدَیّه ) خبری داری؟ گفتم : آری ؛ علی بن ابی طالب او را بر کناره نهری کشت . بالا دست آن ، نهرِ تامرّا و فرو دستش نهروان نام دارد ، میان لخاقیق (1) و طرفاء . (2) عایشه گفت : برای من گواهانی بر این خبر بیاور . پس مردانی را آوردم و ایشان نزد وی ، این خبر را گواهی دادند . سپس به عایشه گفتم : به حقّ صاحب این مزار (پیامبر صلی الله علیه و آله ) از تو می خواهم که بگویی درباره اینان (خوارج ) از پیامبر خدا چه شنیدی؟ عایشه گفت : آری . از او شنیدم که فرمود : «ایشان ، بدترینِ مردم و بدترینِ موجودات هستند ؛ و بهترینِ مردم و بهترین آفریدگان و آن که جایگاهش از همه امّت به خداوند نزدیک تر است ، آنان را می کشد» .

.

1- .به معنای «درّه ها و شکاف های زمین» ، نام ناحیه ای است در نزدیک نهروان .
2- .به معنای «درختان گز» ، نام آبادی ای است در نزدیک نهروان .

ص: 348

1 / 4المارِقونَ مِن وِجهَهِ نَظرِ الإِمامِالإمام الحسین عن الإمام علیّ علیهماالسلام :أنَّهُ سُئِلَ عَن أهلِ النَّهرَوانِ أ مُشرِکینَ کانوا ؟ قالَ : مِنَ الشِّرکِ فَرّوا ، فَقیلَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، مُنافِقینَ کانوا ؟ قالَ : المُنافِقونَ لا یَذکُرونَ اللّهَ إلّا قَلیلاً ، فَقیلَ لَهُ : فَما هُم ؟ قالَ : قَومٌ بَغَوا عَلَینا ، فَنَصَرَنَا اللّهُ عَلَیهِم . (1)

الفتوح عن حبیب بن عاصم الأزدی لِلإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، هؤُلاءِ الَّذینَ نُقاتِلُهُم ، أ کُفّارٌ هُم ؟ فَقالَ عَلِیٌّ : مِنَ الکُفرِ هَرَبوا ، وفیهِ وَقَعوا . قالَ : أفَمُنافِقونَ ؟ فَقالَ عَلِیٌّ : إنَّ المُنافِقینَ لا یَذکُرونَ اللّهَ إلّا قَلیلاً . قالَ : فَما هُم یا أمیرَ المُؤمِنینَ حَتّی اُقاتِلَهُم عَلی بَصیرَهٍ ویَقینٍ ؟ فَقالَ عَلِیٌّ : هُم قَومٌ مَرَقوا مِن دینِ الإِسلامِ ، کَما مَرَقَ السَّهمُ مِنَ الرَّمِیَّهِ ؛ یَقرَؤونَ القُرآنَ فَلا یَتَجاوَزُ تَراقِیَهُم ، فَطوبی لِمَن قَتَلَهُم أو قَتَلوهُ . (2)

المستدرک علی الصحیحین عن عامر بن واثله :سَمِعتُ عَلِیّا رضی الله عنه قامَ فَقالَ : سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ، ولَن تَسأَلوا بَعدی مِثلی . فَقامَ ابنُ الکَوّاءِ فَقالَ :مَنِ «الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَ أَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ » (3) ؟ قالَ : مُنافِقو قُرَیشٍ قالَ : فَمَنِ «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا » ؟ (4) قالَ : مِنهُم أهلُ حَرَوْراءَ . (5)

.

1- .الجعفریّات : ص 234 ، مسند زید : ص 410 وفیه «أهل الجمل وصفّین وأهل النهروان» بدل «أهل النهروان» ؛ السنن الکبری : ج 8 ص 302 ح 16722 عن شقیق بن سلمه ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 743 ح 62 عن طارق بن شهاب ، تفسیر القرطبی : ج 16 ص 323 عن الحارث الأعور وفیه «أهل البغی من أهل الجمل وصفّین» بدل «أهل النهروان» ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 290 عن علقمه بن عامر والأربعه الأخیره من دون إسنادٍ إلی المعصوم وکلّها نحوه .
2- .الفتوح : ج 4 ص 272 .
3- .إبراهیم : 28 .
4- .الکهف : 104 .
5- .المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 383 ح 3342 ، السنّه لابن أحمد بن حنبل : ص 278 ح 1443 نحوه ، المناقب لابن المغازلی : ص 58 ح 84 وفیه «ویلک هم أهل حَرَورا» ؛ العمده : ص 461 ح 967 کلّها نحوه وراجع تفسیر الطبری : ج 9 الجزء 16 ص 34 .

ص: 349



1 / 4 مارقین از دیدگاه امام

1 / 4مارقین از دیدگاه امامامام حسین علیه السلام :هنگامی که با علی علیه السلام درباره اهل نهروان (1) گفتگو شد که : آیا مشرک بودند ؟ فرمود : «از شرک گریخته اند» . گفته شد : ای امیر مؤمنان! آیا منافق بودند؟ گفت : «منافقان ، خدا را فقط اندکی یاد می کنند» . به وی گفته شد : پس اینها چیستند؟ گفت : «گروهی بودند که بر ما سرکشی کردند و خداوند ، ما را بر ایشان پیروز کرد» .

الفتوح :حبیب بن عاصم اَزْدی از علی علیه السلام پرسید : ای امیر مؤمنان! اینان که ما با ایشان می جنگیم ، آیا کافرند؟ علی علیه السلام گفت : «از کفر گریختند ، و [ امّا ]در آن افتادند» . گفت : پس آیا منافق اند؟ علی علیه السلام گفت : «همانا منافقان ، خدا را تنها کمی یاد می کنند» . گفت : ای امیر مؤمنان! پس بگو اینان چیستند تا با بینایی و یقین ، با ایشان بجنگم . علی علیه السلام گفت : «ایشان گروهی هستند که از دین اسلام بیرون رفتند ، آن گونه که تیر از هدف در می گذرد ؛ قرآن را قرائت می کنند ، امّا [ این قرائت] از تَرقُوه شان فراتر نمی رود . پس خوشا به حال کسی که ایشان را بکُشد یا آنان وی را بکشند» .

المستدرک علی الصّحیحین به نقل از عامر بن واثله : شنیدم علی علیه السلام ایستاد و گفت : «پیش از آن که مرا از دست دهید ، بپرسیدم ، که پس از من ، کسی همانندم نیست تا از او سؤال کنید» . ابن کَوّاء برخاست و گفت : «کسانی که [ شکرِ ]نعمت خدا را به کفر بدل ساختند و مردمِ خویش را به سرای هلاکت درآوردند» ، کیان اند؟ گفت : «منافقان قریش» . پرسید : «کسانی که تلاش ایشان در زندگی دنیا تباه شده و می پندارند که کار نیکو می کنند» ، کیان اند؟ گفت : «از جمله ایشان ، اهل حَروراء (2) هستند» .

.

1- .نهروان ، منطقه وسیعی در شرق بغداد و واسط است که منتهی الیه آن از سمت بالا ، بغداد است . در این منطقه ، تعدادی شهرک های کوچک قرار دارد . در همین جا ، میان امیر مؤمنان علیه السلام و خوارج ، جنگ مشهور نهروان رخ داد (معجم البلدان : ج 5 ص 324) .
2- .دهی در پشت کوفه است . گفته اند در دو میلی کوفه قرار دارد . خوارج که با علی علیه السلام دشمنی داشتند ، در همین جا گرد آمدند و از این رو ، به آن جا منسوبند (معجم البلدان : ج 2 ص 245) .

ص: 350

الکامل للمبرّد :إنَّ عَلِیّا علیه السلام تُلِیَ بِحَضرَتِهِ : «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَلاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» (1) فَقالَ عَلِیٌّ : أهلُ حَرَوْراءَ مِنهُم . (2)

نهج البلاغه :سَمِعَ عَلِیٌّ علیه السلام رَجُلاً مِنَ الحَرَورِیَّهِ یَتَهَجَّدُ ویَقرَأُ ، فَقالَ : نَومٌ عَلی یَقینٍ خَیرٌ مِن صَلاهٍ فی شَکٍّ . (3)

إرشاد القلوب :إنَّهُ [عَلِیّا علیه السلام ] خَرَجَ ذاتَ لَیلَهٍ مِن مَسجِدِ الکوفَهِ مُتَوَجِّها إلی دارِهِ وقَد مَضی رُبعٌ مِنَ اللَّیلِ ومَعَهُ کُمَیلُ بنُ زِیادٍ وکانَ مِن خِیارِ شیعَتِهِ ومُحِبّیهِ فَوَصَلَ فِی الطَّریقِ إلی بابِ رَجُلٍ یَتلُو القُرآنَ فی ذلِکَ الوَقتِ ، ویَقرَأُ قَولَهُ تَعالی : «أَمَّنْ هُوَ قَنِتٌ ءَانَآءَ الَّیْلِ سَاجِدًا وَ قَآئمًا یَحْذَرُ الْأَخِرَهَ وَ یَرْجُواْ رَحْمَهَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَبِ » (4) ، بِصَوتٍ شَجِیٍّ حَزینٍ ، فَاستَحسَنَ ذلِکَ کُمَیلٌ فی باطِنِهِ ، وأعجَبَهُ حالُ الرَّجُلِ مِن غَیرِ أن یَقولَ شَیئا ، فَالتَفَتَ إلَیهِ علیه السلام وقالَ : یا کُمَیلُ ، لا تُعجِبکَ طَنطَنَهُ الرَّجُلِ ، إنَّهُ مِن أهلِ النّارِ وسَاُنَبِّئُکَ فیما بَعدُ ، فَتَحَیَّرَ کُمیلٌ لِمُشافَهَتِهِ لَهُ عَلی ما فی باطِنِهِ ، وشَهادَتِهِ لِلرَّجُلِ بِالنّارِ مَعَ کَونِهِ فی هذَا الأَمرِ ، وفی تِلکَ الحالَهِ الحَسَنَهِ ظاهِرا فی ذلِکَ الوَقتِ ، فَسَکَتَ کُمَیلٌ مُتَعَجِّبا مُتَفَکِّرا فی ذلِکَ الأَمرِ . ومَضی مُدَّهٌ مُتَطاوِلَهٌ إلی أن آلَ حالُ الخَوارِجِ إلی ما آلَ ، وقاتَلَهُم أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ، وکانوا یَحَفظونَ القُرآنَ کَما اُنزِلَ ، وَالتَفَتَ أمیرُ المُؤمِنینَ إلی کُمَیلِ بنِ زِیادٍ وهُوَ واقِفٌ بَینَ یَدَیهِ وَالسَّیفُ فی یَدِهِ یَقطُرُ دَما ، ورُؤوسُ اُولئِکَ الکَفَرَهِ الفَجَرَهِ مُحَلَّقَهٌ عَلَی الأَرضِ ، فَوَضَعَ رَأسَ السَّیفِ مِن رَأسِ تِلکَ الرُّؤوسِ ، وقالَ : یا کُمَیلُ «أَمَّنْ هُوَ قَنِتٌ ءَانَآءَ الَّیْلِ سَاجِدًا وَ قَآئِمًا» أی هُوَ ذلِکَ الشَّخصُ الَّذی کانَ یَقرَأُ فی تِلکَ اللَّیلَهِ فَأَعجَبَکَ حالُهُ . فَقَبَّلَ کُمیلٌ مُقَدَّمَ قَدَمَیهِ وَاستَغفَرَ اللّهَ . (5)

.

1- .الکهف : 103 و 104 .
2- .الکامل للمبرّد : ج 3 ص 1107 ، المعیار والموازنه : ص 299 ، تفسیر الطبری : ج 9 الجزء 16 ص 34 عن أبی الطفیل نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 33 ص 352 .
3- .نهج البلاغه : الحکمه 97 ، خصائص الأئمّه علیهم السلام : ص 95 وراجع عیون الحکم والمواعظ : ص 497 ح 9163 وغرر الحکم : ح 9958 و کنز العمّال : ج 3 ص 800 ح 8801 .
4- .الزمر : 9 .
5- .إرشاد القلوب : ص 226 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 399 ح 620 .

ص: 351

الکامل ، مبرّد :در محضر علی علیه السلام این آیه خوانده شد : «بگو : آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه کنیم؟ [ آنان ]کسانی اند که تلاش ایشان در زندگی دنیا تباه شده و می پندارند که کار نیکو می کنند» . پس علی علیه السلام گفت : «اهل حَروراء ، در زمره همین افرادند» .

نهج البلاغه :علی علیه السلام شنید که مردی از حَروریه شب زنده داری می کند و قرآن می خوانَد . گفت : «خوابِ در حال یقین ، بهتر از نماز در حال شکّ است» .

إرشاد القلوب :شبانگاهی که یک چهارم از شب گذشته بود ، علی علیه السلام همراه کمیل بن زیاد ، از پیروان و دوستان برگزیده اش ، از مسجد کوفه به سوی خانه اش رهسپار شد . در راه ، به خانه مردی رسید که در آن هنگام شب ، به تلاوت قرآن مشغول بود و این آیه را می خوانْد : «یا آن کس که در ساعات شب ، به عبادت پرداخته یا در سجود است یا در قیام و از آخرت بیمناک و به رحمت پروردگارش امیداوار است [ با آن که چنین نیست ، یکسان است]؟ بگو : آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند ، برابرند؟ تنها خردمندان اند که پند پذیرند» . و این آیه را با نوایی جانسوز و حزن آلود می خوانْد . کمیل در دل خویش ، حال آن مرد را خوش داشت و بی آن که چیزی بگوید ، وضع آن مرد برایش ستودنی جلوه کرد. در این حال، علی علیه السلام به وی روی کرد و گفت: «ای کمیل! طنین صدای این مرد تو را خوش نیاید ، که او اهل آتش است ؛ و زود است که در آینده ، تو را [ از او] خبر دهم» . کمیل در حیرت شد که علی علیه السلام با وی از درونش سخن گفت و گواهی داد که آن مرد ، با آن حال ، اهل آتش است ، آن هم با چنان وضع به ظاهر نیکویی در آن هنگام! پس سکوت کرد و در آن مطلب به شگفتی و تفکّر فرو رفت . چندی گذشت تا کار خوارج بدان جا کشید که کشید و امیر مؤمنان با ایشان به نبرد پرداخت ؛ ایشان که قرآن را همان گونه که نازل شده بود ، از بَر داشتند . امیر مؤمنان ، در حالی که رو به روی کمیل ایستاده بود و شمشیر خون چکان در دست داشت و سرهای تراشیده آن کافران فاجر (1) بر زمین افتاده بود ، تیغه شمشیر را بر بزرگِ آن سرها نهاد و رو به کمیل گفت : «ای کمیل! «یا آن کس که در ساعات شب به عبادت پرداخته یا در سجود است یا در قیام ...» ؛ یعنی این همان شخص است که در آن شب ، قرآن می خوانْد وحالش تو را خوش افتاد . پس کمیل پیش پای امام علیه السلام را بوسید و از خدای آمرزش خواست .

.

1- .این تعبیر از راوی است و با سایر متون این باب ، سازگار نیست . (م)

ص: 352

الإمام علیّ علیه السلام :إنَّما أصبَحنا نُقاتِلُ إخوانَنا فِیالإِسلامِ عَلی ما دَخَلَ فیهِ مِنَ الزَّیغِ وَالاِعوجاجِ وَالشُّبهَهِ وَالتَّأویلِ. (1)

1 / 5مُباهاُت الإِمامِ بِقِتالِهِمالإمام علیّ علیه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : . . . یا عَلِیُّ ! أنتَ مِنّی وأنَا مِنکَ ، یا عَلِیُّ ! لولا أنتَ لَما قوتِلَ أهلُ النَّهرِ ، فَقلُتُ : یا رَسولَ اللّهِ ! ومَن أهلُ النَّهرِ ؟ قالَ : قَومٌ یَمرُقونَ مِنَ الإِسلامِ کَما یَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِیَّهِ . (2)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 122 ، الاحتجاج : ج 1 ص 440 ح 100 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 369 ح 600 .
2- .الأمالی للطوسی : ص 200 ح 341 ، إرشاد القلوب : ص 255 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 20 کلّها عن زید بن علیّ عن آبائه علیهم السلام .

ص: 353



1 / 5 بالیدنِ امام به جنگ با خوارج

امام علی علیه السلام :جز این نیست که ما با برادران مسلمان خود به جنگ پرداختیم ؛ زیرا انحراف و کژی و شبهه و تأویلِ [ حقایق دین] در ایشان راه یافته بود .

1 / 5بالیدنِ امام به جنگ با خوارجامام علی علیه السلام :پیامبر خدا فرمود : «... ای علی! تو از منی و من از توام . ای علی! اگر تو نبودی ، کسی با اهلِ نَهر نمی جنگید» . گفتم : «ای پیامبر خدا! اهل نهر ، کیان اند؟» فرمود : «گروهی که از اسلام تجاوز می کنند ، همان سان که تیر از هدف در می گذرد» .

.


ص: 354

عنه علیه السلام :أنَا فَقَأتُ عَینَ الفِتنَهِ . (1)

عنه علیه السلام :أمّا بَعدَ حَمدِ اللّهِ وَالثَّناءِ عَلَیهِ ، أیُّهَا النّاسُ ! فَإِنّی فَقَأتُ عَینَ الفِتنَهِ ، ولَم یَکُن لِیَجتَرِئَ عَلَیها أحَدٌ غَیری بَعدَ أن ماجَ غَیهَبُها ، وَاشتَدَّ کَلَبُها (2) . (3)

عنه علیه السلام :أنَا فَقَأتُ عَینَ الفِتنَهِ ، ولَولا أنَا ما قوتِلَ أهلُ النَّهرَوانِ ، وأهلُ الجَمَلِ ، ولَولا أنّی أخَشی أن تَترُکُوا العَمَلَ لَأَخبَرتُکُم بِالَّذی قَضَی اللّهُ عَزَّ وجَلَّ عَلی لِسانِ نَبِیِّکُم صلی الله علیه و آله لِمَن قاتَلَهُم مُبصِرا لِضَلالِهِم عارِفا بِالهُدَی الَّذی نَحنُ عَلَیهِ . (4)

الغارات عن زرّ بن حبیش :خَطَبَ عَلِیٌّ علیه السلام بِالنَّهرَوانِ ... فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ! أمّا بَعدُ ؛ أنَا فَقَأتُ عَینَ الفِتنَهِ ، ولَم یَکُن أحَدٌ لِیَجتَرِئَ عَلَیها غَیری . . . ولَو لَم أکُ فیکُم ما قوتِلُ أصحابُ الجَمَلِ ، وأهلُ النَّهروانِ . وَایمُ اللّهِ ، لَولا أن تَنکُلوا ، وتَدَعُوا العَمَلَ ، لَحَدَّثتُکُم بِما قَضَی اللّهُ عَلی لِسانِ نَبِیِّکُم صلی الله علیه و آله لِمَن قاتَلَهُم مُبصِرا لِضَلالَتِهِم ، عارِفا لِلهُدَی الَّذی نَحنُ عَلَیهِ . (5)

.

1- .المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 698 ح 81 عن المنهال بن عمرو ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 474 عن زاذان ، حلیه الأولیاء : ج 1 ص 68 عن ذرّ ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 193 ، الغارات : ج 1 ص 6 عن زرّ بن حبیش ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 144 وزاد فی آخره «لم یکن لیفقأها غیری» .
2- .الکَلَب : یعرض للإنسان من عضّ الکلْب الکَلِب، فیصیبه شبه الجنون، فلا یعض أحدا إلّا کَلِب، ویمتنع من شرب الماء حتی یموت عطشا (لسان العرب: ج 1 ص 723 «کلب») .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 93 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 348 ح 61 ؛ ینابیع المودّه : ج 3 ص 433 ح 3 .
4- .خصائص أمیر المؤمنین للنسائی : ص 324 ح 188 ، السنّه لابن أحمد بن حنبل : ص 273 ح 1421 ، حلیه الأولیاء : ج 4 ص 186 ؛ الغارات : ج 1 ص 16 کلّها عن زرّ بن حبیش .
5- .الغارات : ج 1 ص 4 ، تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 193 نحوه ولیس فیه من «وایم اللّه . . .» ، کشف الغمّه : ج 1 ص 244 ، کتاب سلیم بن قیس : ج 2 ص 712 ح 17 وزاد فیه «ولا أهل صفّین» بعد «أصحاب الجمل» ، شرح الأخبار : ج 2 ص 39 ح 410 وزاد فیه «ولا أهل الشام» بعد «أصحاب الجمل» و ص 286 ح 601 عن أبی مریم الأنصاری ؛ شرح نهج البلاغه : ج 7 ص 57 وفیه من «ولم یکن أحد لیجترئ . . .» .

ص: 355

امام علی علیه السلام :من چشم فتنه را کور کردم .

امام علی علیه السلام :و امّا پس از سپاس و ستایش خدای ؛ ای مردم! من چشم فتنه را کور کردم و هیچ کس جز من ، بدین کار جرئت نمی ورزید ، از آن پس که تیرگی اش موج برآورده و هاری اش شدّت گرفته بود .

امام علی علیه السلام :من چشم فتنه را کور کردم ؛ و اگر من نبودم ، کسی با نهروانیان وجَمَلیان نمی جنگید . و اگر بیم نمی داشتم که دست از انجام دادن فرایض بردارید ، هر آینه به شما خبر می دادم که خدای عز و جل برای کسی که با ایشان بجنگد ، در حالی که به گم راهیِ آنان بصیرت دارد و [ طریقِ] هدایتی را که ما بر آنیم ، می شناسد ، چه مقدّر فرموده و [ خبر ]آن را بر زبان پیامبرتان جاری نموده است .

الغارات به نقل از زرّ بن حُبَیش : علی علیه السلام در نهروان به خطابه پرداخت . خدای را سپاس و ستایش به جای آورد و سپس گفت : «ای مردم! امّا بعد ؛ من چشم فتنه را کور کردم و هیچ کس جز من به این کار جرئت نمی ورزید ... اگر من در میان شما نبودم ، کسی با جملیان و نهروانیان نمی جنگید . سوگند به خدا ، اگر نبود که باز می نشستید و دست از انجام دادن فرایض می کشیدید ، شما را خبر می دادم که خداوند بنا به سخن پیامبرتان برای کسی که با ایشان بجنگد ، در حالی که به گم راهیِ آنان بصیرت دارد و [ طریقِ ]هدایتی را که بر آنیم ، بشناسد ، چه مقدّر فرموده است» .

.


ص: 356

1 / 6نَهیُ الإِمامِ عَن قِتالِهِم بَعدَهُنهج البلاغه :قالَ علیه السلام : لا تُقاتِلُوا الخَوارِجَ بَعدی ؛ فَلَیسَ مَن طَلَبَ الحَقَّ فَأَخطَأَهُ کَمَن طَلَبَ الباطِلَ فَأَدرَکَهُ . قالَ الشَّریفُ الرَّضِیُّ : یَعنی مُعاوِیَهَ وأصحابَهُ . 1

الإمام الباقر علیه السلام :ذُکِرَتِ الحَرَورِیَّهُ عِندَ عَلِیٍّ علیه السلام قالَ : إن خَرَجوا مَعَ جَماعَهٍ أو عَلی إمامٍ عادلٍ فَقاتِلوهُم ، وإن خَرَجوا عَلی إمامٍ جائِرٍ فَلا تُقاتِلوهُم ؛ فَإِنَّ لَهُم فی ذلِکَ مَقالاً . (1)

المصنَّف لابن أبی شیبه عن عبد اللّه بن الحارث عن رجلٍ من بنی نضیر بن معاویه :کُنّا عِندَ عَلِیٍّ فَذَکَروا أهلَ النَّهرِ ، فَسَبَّهُم رَجُلٌ فَقالَ عَلِیٌّ : لاتَسُبّوهُم ، ولکِن إن خَرَجوا عَلی إمامٍ عادلٍ فَقاتِلوهُم ، وإن خَرَجوا عَلی إمامٍ جائِرٍ فَلا تُقاتِلوهُم ؛ فَإِنَّ لَهُم بِذلِکَ مَقالاً . (2)

.

1- .علل الشرائع : ص 603 ح 71 ، تهذیب الأحکام : ج 6 ص 145 ح 252 کلاهما عن السکونی عن الإمام الصادق علیه السلام وفیه «علی إمام عادل أو جماعه» بدل «مع جماعه أو علی إمام عادل» .
2- .المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 737 ح 36 ، کنز العمّال : ج 11 ص 320 ح 31621 نقلاً عن ابن جریر و ح 31620 نقلاً عن خشیش فی الاستقامه وابن جریر نحوه ؛ المناقب للکوفی : ج 2 ص 332 ح 807 .