گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
فصل پنجم : حرکت سپاه امام به سوی نهروان



5 / 1 انگیزه های تغییر موضع امام در برخورد با خوارج

فصل پنجم : حرکت سپاه امام به سوی نهروان (1)5 / 1انگیزه های تغییر موضع امام در برخورد با خوارجتاریخ الطبری به نقل از حمید بن هلال ، پس از بیان این که خوارج ، عبد اللّه بن خَبّاب و همسرش را کشتند : و سه زن از [ قبیله] طَی و [ نیز] اُمّ سنان صیداوی را کشتند . این خبر که آنان عبد اللّه بن خبّاب را کشته اند و راه را بر مردم می گیرند ، به علی علیه السلام و مسلمانانِ همراه وی رسید . پس علی علیه السلام ، حارث بن مرّه عبدی را به سوی ایشان گسیل داشت تا صحّت اخبار رسیده را دریابد و آنچه را می بیند ، بدون کتمان ، به وی کتبا گزارش کند . پس حارث حرکت کرد ، چندان که به نهر رسید تا از حال آنان آگاه گردد . خوارج به جانب وی روی کرده ، او را کشتند . خبر به امیر مؤمنان و مردم رسید . جماعت نزد او برخاسته، گفتند: ای امیرمؤمنان! چرا اینان را پشت سرمان وا می گذاری تا بر اموال و خانواده های ما چنگ اندازند ؟ ما را به سوی این قوم روان ساز . پس هر گاه از کار خود با ایشان فارغ شویم ، به سوی دشمن شامی مان رهسپار می گردیم . اشعث بن قیس کِنْدی نزد وی برخاست و همین سخن را گفت . (مردم می پنداشتند که اشعث با خوارج همرأی است ؛ زیرا وی در نبرد صِفّین ، گفته بود : شامیان انصاف داده اند که ما را به کتاب خدا فرا خوانده اند ؛ امّا آن گاه که از علی علیه السلام خواست تا به سوی آنان حرکت کند ، مردم دریافتند که وی با خوارج همرأی نیست) . پس علی علیه السلام بر همین نظر استوار شد و فرمانِ حرکت داد .

.

1- .برای آگاهی بیشتر در خصوص این فصل ، به نقشه پایان کتاب مراجعه شود .

ص: 450

5 / 2إشخاصُ الإِمامِ قَیسَ بنَ سَعدٍ إلَیهِم قَبلَ المَسیرِتاریخ الطبری عن عبد اللّه بن عوف :لَمّا أرادَ عَلِیٌّ المَسیرَ إلی أهلِ النَّهرِ مِنَ الأَنبارِ قَدَّمَ قَیسَ بنَ سَعدِ بنِ عُبادَهَ ، وأمَرَهُ أن یَأتِیَ المَدائِنَ فَیَنزِلَها حَتّی یَأمُرَهُ بِأمرِهِ . ثُمَّ جاءَ مُقبِلاً إلَیهِم ، ووافاهُ قَیسٌ وسَعدُ بنُ مَسعودٍ الثَّقَفِیُّ بِالنَّهرِ ، وبَعَثَ إلی أهلِ النَّهرِ : اِدفَعوا إلَینا قَتَلَهَ إخوانِنا مِنکُم نَقتُلهُم بِهِم ، ثُمَّ أنَا تارِکُکُم وکافٌّ عَنکُم حَتّی ألقی أهلَ الشّامِ ، فَلَعَلَّ اللّهَ یُقَلِّبُ قُلوبَکُم ، ویَرُدُّکُم إلی خَیرٍ مِمّا أنتُم عَلَیهِ مِن أمرِکُم . فَبَعَثوا إلَیهِ ، فَقالوا : کُلُّنا قَتَلَتُهُم ، وکُلُّنا نَستَحِلُّ دِماءَهُم ودِماءَکُم . (1)

تاریخ الطبری عن عبد الرحمن بن أبی الکنود :إنَّ قَیسَ بنَ سَعدِ بنِ عُبادَهَ قالَ لَهُم [أهلِ النَّهرَوانِ] : عِبادَ اللّهِ ! أخرِجوا إلَینا طَلِبَتَنا مِنکُم ، وَادخُلوا فی هذَا الأَمرِ الَّذی مِنهُ خَرَجتُم ، وعودوا بِنا إلی قِتالِ عَدُوِّنا وعَدُوِّکُم ، فَإِنَّکُم رَکِبتُم عَظیماً مِنَ الأَمرِ ؛ تَشهَدونَ عَلَینا بِالشِّرکِ ، وَالشِّرکُ ظُلمٌ عَظیمٌ ، وتَسفِکونَ دِماءَ المُسلِمینَ وتَعُدّونَهُم مُشرِکینَ . فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ شَجَرَهَ السُّلَمِیُّ : إنَّ الحَقَّ قَد أضاءَ لَنا فَلَسنا نُتابِعُکُم ، أو تَأتونا بِمِثلِ عُمَرَ . فَقالَ : ما نَعلَمُهُ فینا غَیرَ صاحِبِنا ، فَهَل تَعلَمونَهُ فیکُم ؟ وقالَ : نَشَدتُکُم بِاللّهِ فی أنفُسِکُم أن تُهلِکوها : فَإِنّی لَأَرَی الفِتنَهَ قَد غَلَبَت عَلَیکُم . وخَطَبَهُم أبو أیّوبَ خالِدُ بنُ زَیدٍ الأَنصارِیُّ ، فَقالَ : عِبادَ اللّهِ ! إنّا وإیّاکُم عَلَی الحالِ الاُولَی الَّتی کُنّا عَلَیها ، لَیسَت بَینَنا وبَینَکُم فُرقَهٌ ، فَعَلامَ تُقاتِلونَنا ؟ فَقالوا إنّا لَو بایَعناکُمُ الیَومَ حَکَّمتُم غَداً . قالَ : فَإِنّی أنشُدُکُمُ اللّهَ أن تُعَجِّلوا فِتنَهَ العامِ مَخافَهَ ما یَأتی فی قابِلٍ . (2)

.

1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 83 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 404 ، مروج الذهب : ج 2 ص 415 ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 168 و فیها من «بعث إلی أهل النهر . . .» ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 288 .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 83 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 404 ، الأخبار الطوال : ص 207 نحوه .

ص: 451



5 / 2 روانه شدن قیس بن سعد به سوی خوارج، به فرمان امام، پیش از حرکت

5 / 2روانه شدن قیس بن سعد به سوی خوارج، به فرمان امام، پیش از حرکتتاریخ الطبری به نقل از عبد اللّه بن عوف : چون علی علیه السلام خواست از [ شهر ]انبار به سوی خوارج حرکت کند ، قیس بن سعد بن عباده را پیش فرستاد و به وی فرمان داد تا به مدائن رفته،در آن جا منزل گزیند تا وقتی که فرمانش به او رسد . سپس علی علیه السلام به سوی خوارج حرکت کرد . بر کناره نهر ، قیس و سعد بن مسعود ثقفی به وی پیوستند . پس علی علیه السلام به خوارج پیغام داد : «کشندگانِ برادران ما را از میان خود برگرفته ، به ما بسپارید تا در ازای [ کشتن ]آنان ، قصاصشان کنیم . سپس من رهاتان می کنم و از شما دست می شویم تا با شامیان رویارو شوم ؛ باشد که خدا دل هاتان را بگردانَد و شما را به وضعی بهتر از این که اکنون دارید ، بازگردانَد» . پس خوارج به وی پیغام داده ، گفتند : ما ، همه ، ایشان را کشتیم و همگی ، [ ریختن ]خون آنان و شما را مباح می دانیم .

تاریخ الطبری به نقل از عبد الرّحمان بن ابی کنود : همانا قیس بن سعد بن عباده به اهل نهروان گفت : بندگان خدا! آنچه را از شما طلب می کنیم ( قاتلان را ) به ما تسلیم نمایید و در بیعتی که از آن خارج شده اید ، درآیید و همراه ما به جنگ با دشمن ما و خودتان بازگردید ، که شما به کاری گران دست زده اید : ما را مشرک می خوانید ، حال آن که شرک ستمی است بزرگ ؛ و خون های مسلمانان را می ریزید و ایشان را مشرک به شمار می آورید . عبد اللّه بن شجره سُلَمی گفت : همانا حقیقت برای ما روشن شده و ما از شما پیروی نمی کنیم ، مگر آن که همانند عُمَر را برای ما آورید! [ قیس] گفت : ما در میان خود ، جز امیرمان کسی را نمی شناسیم که [ همانند ]او باشد . آیا شما در میان خود [ کسی چون ]او را می شناسید؟ و [ نیز] گفت : شما را به خدا سوگند می دهم که جان های خود را هلاک نکنید ، که همانا جز این نمی بینم که فتنه بر شما چیره شده است . ابو ایّوب خالد بن زید انصاری [ هم] با ایشان به سخن پرداخت و گفت : ای بندگان خدا! ما و شما بر همان حال نخست هستیم که از پیش برآن بودیم . میان ما و شما جدایی نیست . پس چرا با ما می جنگید؟ گفتند : اگر امروز با شما بیعت کنیم ، فردا [ باز هم ]به داوری تن خواهید داد . گفت : شما را به خدا سوگند می دهم که به دلیل بیم از آنچه در آینده پیش خواهد آمد ، فتنه امروز را پیش نیندازید!

.


ص: 452

5 / 3نُزولُ الإِمامِ عَلی فَرسَخَینِ مِنَ النَّهرَوانِالفتوح :سارَ عَلِیٌّ رضی الله عنه حَتّی نَزَلَ عَلی فَرسَخَینِ مِنَ النَّهرَوانِ ، ثُمَّ دَعا بِغُلامِهِ فَقالَ لَهُ : اِرکَب إلی هؤُلاءِ القَومِ ، وقُل لَهُم عَنّی : مَا الَّذی حَمَلَکُم عَلَی الخُروجِ عَلَیَّ ، أ لَم أقصِد فی حُکمِکُم ؟ أ لَم أعدِل فی قَسمِکُم ؟ أ لَم أقسِم فیکُم فَیئَکُم ؟ أ لَم أرحَم صَغیرَکُم ؟ أ لَم اُوَقِّر کَبیرَکُم ؟ أ لَم تَعلَموا أنّی لَم أتَّخِذکُم خَوَلاً ، ولَم أجعَل مالَکُم نَفَلاً ؟ وَانظُر ماذا یَرُدّونَ عَلَیکَ ، وإن شَتَموکَ فَاحتَمِل ، وإیّاکَ أن تَرُدَّ عَلی أحَدٍ مِنهُم شَیئا . فَأَقبَلَ غُلامُ عَلِیٍّ حَتّی أشرَفَ عَلَی القَومِ بِالنَّهرَوانِ ، فَقالَ لَهُم ما أمَرَهُ بِهِ ، فَقالَت لَهُ الخَوارِجُ : اِرجِع إلی صاحِبِکَ ؛ فَلَسنا نُجیبُهُ إلی شَیءٍ یُریدُه أبَدا ، وإنّا نَخافُ أن یَرُدَّنا بِکَلامِهِ الحَسَنِ کَما رَدَّ إخوانَنا بِحَرَوراءَ عَبدَ اللّهِ بنَ الکَوّاءِ وأصحابَهُ ، وَاللّهِ تَعالی یَقولُ : «بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ» (1) ، ومَولاکَ عَلِیٌّ مِنهُم ، فَارجِع إلَیهِ وخَبِّرهُ بِأَنَّ اجتِماعَنا هاهُنا لِجِهادِهِ ومُحارَبَتِهِ ، لا لِغَیرِ ذلِکَ . (2)

.

1- .الزخرف : 58 .
2- .الفتوح : ج 4 ص 261 .

ص: 453



5 / 3 اردو زدن امام در دو فرسنگیِ نهروان

5 / 3اردو زدن امام در دو فرسنگیِ نهروانالفتوح :علی علیه السلام روان شد تا در دو فرسنگیِ نهروان فرود آمد . پس غلامش را فرا خوانْد و به وی گفت : «به سوی این قوم مَرکَب بران و از جانب من به ایشان بگو : چه چیز شما را وا داشت تا بر من بشورید؟ آیا در حکمرانی بر شما راه اعتدال را فرو نهادم؟ آیا در تقسیم بیت المال برای شما عدل نورزیدم؟ آیا حقّ شما از بیت المال را میانتان تقسیم نکردم؟ آیا به خُردِتان مهر نورزیدم و بزرگتان را حرمت ننهادم؟ آیا نمی دانید که من شما را به بندگی نگرفتم و مالتان را [ به این و آن ]نبخشیدم؟ و بنگر که آنان چه پاسخی به تو می دهند . اگر دشنامت دادند ، شکیبایی کن . مبادا که به هیچ یک از ایشان پاسخ دهی!» . پس غلام حرکت کرد تا نزد آن جماعت در نهروان رسید و به ایشان گفت که علی علیه السلام ، او را به چه فرمان داده است . خوارج به وی گفتند : نزد امیر خود بازگرد که ما هرگز پاسخ او را در آنچه او می خواهد ، نخواهیم داد ؛ زیرا بیم داریم که با گفتار نیکویش ما را بازگردانَد ، همان سان که برادرانمان ، عبد اللّه بن کوّاء و یارانش را در حَروراء بازگردانْد . و خدای فرازمند می فرماید : «بلکه آنان (قریشیان) گروهی احتجاجگرند» . و مولای تو ، علی ، از جمله ایشان است . پس نزد او بازگرد و به وی گزارش ده که گرد هم آمدن ما در این جا ، تنها برای جهاد و جنگ با اوست ، نه برای چیز دیگر .

.


ص: 454

5 / 4إخبارُ الإِمامِ بِما سَیَقَعُ فِی الحَربِالکامل فی التاریخ :إنَّ الخَوارِجَ قَصَدوا جِسرَ النَّهرِ وکانوا غَربَهُ ، فَقالَ لِعَلِیٍّ أصحابُهُ : إنَّهُم قَد عَبَرُوا النَّهرَ ! فَقالَ : لَن یَعبُروا . فَأَرسَلوا طَلیعَهً ، فَعادَ وأخبَرَهُم أنَّهُم عَبَرُوا النَّهرَ ، وکانَ بَینَهُم وبَینَهُ نُطفَهٌ مِنَ النَّهرِ ، فَلِخَوفِ الطَّلیعَهِ مِنهُم لَم یَقرَبهُم ، فَعادَ فَقالَ : إنَّهُم قَد عَبَرُوا النَّهرَ . فَقالَ عَلِیٌّ : وَاللّهِ ما عَبَروهُ ، وإنَّ مَصارِعَهُم لَدونَ الجِسرِ ، ووَاللّهِ لا یُقتَلُ مِنکُم عَشَرَهٌ ، ولا یَسلَمُ مِنهُم عَشَرَهٌ . وتَقَدَّمَ عَلِیٌّ إلَیهِم فَرَآهُم عِندَ الجِسرِ لَم یَعبُروهُ ، وکانَ النّاسُ قَد شَکّوا فی قَولِهِ ، وَارتابَ بِهِ بَعضُهُم ، فَلَمّا رَأَوُا الخَوارِجَ لَم یَعبُروا کَبَّروا ، وأخبَروا عَلِیّا بِحالِهِم . فَقالَ : وَاللّهِ ، ما کَذَبتُ ولا کُذِّبتُ . (1)

الإمام علیّ علیه السلام لَمّا عَزَمَ عَلی حَربِ الخَوارِجِ ، وقیلَ لَهُ : إنَّ القَومَ عَبَروا جِسرَ النَّهرَوانِ : مَصارِعُهُم دونَ النُّطفَهِ (2) ، وَاللّهِ ، لا یُفلِتُ مِنهُم عَشَرَهٌ ، ولا یَهلِکُ مِنکُم عَشَرَهٌ . (3)

الکامل للمبرّد :قَد قالَ عَلِیٌّ وقیلَ لَهُ : إنَّهُم یُریدونَ الجِسرَ ، فَقالَ : لَن یَبلُغُوا النُّطفَهَ . وجَعَلَ النّاسُ یَقولونَ لَهُ فی ذلِکَ ، حَتّی کادوا یَشُکّونَ ، ثُمَّ قالوا : قَد رَجَعوا یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! فَقالَ : وَاللّهِ ، ما کَذَبتُ ولا کُذِّبتُ . ثُمَّ خَرَجَ إلَیهِم فی أصحابِهِ وقَد قالَ لَهُم : إنَّهُ وَاللّهِ ما یُقتَلُ مِنکُم عَشَرَهٌ ، ولا یُفلِتُ مِنهُم عَشَرَهٌ . فَقُتِلَ مِن أصحابِهِ تِسعَهٌ ، وأفلَتَ مِنهُم ثَمانِیَهٌ . (4)

.

1- .الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 405 . راجع : ص 490 (استبشار الناس بظهور آیه من آیات النبوّه) .
2- .قال الشریف الرضی رحمه الله : یعنی بالنطفه ماء النهر ، وهی أفصح کنایه عن الماء ، وإن کان کثیرا جمّا .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 59 ، کشف الغمّه : ج 1 ص 267 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 263 ، إعلام الوری : ج 1 ص 338 کلّها نحوه ولیس فیها «مصارعهم دون النطفه» .
4- .الکامل للمبرّد : ج 3 ص 1105 وراجع مروج الذهب : ج 2 ص 416 .

ص: 455



5 / 4 خبر دادنِ امام از رویدادهای آینده جنگ

5 / 4خبر دادنِ امام از رویدادهای آینده جنگالکامل فی التّاریخ :خوارج به سوی پلی که بر نهر بود ، روان شدند و نزدیک آن بودند . یاران علی علیه السلام به وی گفتند : ایشان از نهر برگذشتند . علی علیه السلام گفت : «هرگز عبور نخواهند کرد» . آن گاه ، دیده بانی فرستادند . او بازگشت و خبرشان داد که ایشان از نهر برگذشته اند ، در حالی که میان آنها و او رشته ای از آب نهر فاصله افکنده بود ؛ امّا دیده بان از بیم ، به ایشان نزدیک نشده و بازگشته و گفته بود : آنها از نهر برگذشته اند . علی علیه السلام گفت : «به خدا سوگند ، از آن عبور نکرده اند و همانا پیش از پل هلاک خواهند شد . به خدا سوگند ، از شما بیش از ده تن کشته نمی شوند و از آنها ، بیش از ده تن زنده نمی مانند» . علی علیه السلام ، خود ، به سوی آنان پیش رفت و ایشان را بر کناره پل دید که هنوز از آن بر نگذشته اند . مردم ، پیش تر ، در گفتار او تردید ورزیده و برخی در او به شکّ افتاده بودند . چون دیدند که خوارج عبور نکرده اند ، تکبیر سر دادند و علی علیه السلام را از حال خویش ، آگاه کردند . علی علیه السلام گفت : «خدای را سوگند ، نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شده» . (1)

امام علی علیه السلام آن گاه که برای جنگ با خوارج روان گشت و به وی گفته شد که ایشان از پل نهروان برگذشته اند : آنان این سویِ آب ، هلاک می شوند . به خدا سوگند ، از آنها بیش از ده تن رهایی نمی یابند و از شما [ نیز] افزون بر ده نفر کشته نمی شوند .

الکامل ، مبرّد :به علی علیه السلام گفته شد : خوارج می خواهند از پل برگذرند . وی گفت : «آنان هرگز به آب نخواهند رسید» . مردم به چند و چون در این باب پرداختند ، چندان که نزدیک بود به تردید افتند . سپس گفتند : ای امیر مؤمنان! ایشان بازگشته اند . پس گفت : «به خدا سوگند ، من نه دروغ می گویم و نه به من دروغ گفته شده» . آن گاه ، در میان یارانش به سوی ایشان روانه شد و به همراهانش گفت : «به خدا سوگند ، همانا از شما [حتّی ]ده تن کشته نخواهند شد و از ایشان ، [حتّی ]ده نفر رهایی نخواهند یافت» . پس ، از یاران وی نُه نفر کشته شدند و از خوارج ، هشت تن رهایی یافتند .

.

1- .ر . ک : ص 491 (شادمانی مردم به سبب ظهور یکی از نشانه های نبوّت) .

ص: 456

کنز العمّال عن أبی سلیمان المرعش :لَمّا سارَ عَلِیٌّ إلَی النَّهرَوانِ سِرتُ مَعَهُ ، فَقالَ عَلِیٌّ : وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرَأَ النَّسَمَهَ لا یَقتُلونَ مِنکُم عَشَرَهً ، ولا یَبقی مِنهُم عَشَرَهٌ . فَلَمّا سَمِعَ النّاسُ ذلِکَ حَمَلوا عَلَیهِم ، فَقَتَلوهُم . (1)

الإرشاد عن جندب بن عبد اللّه الأزدی :شَهِدتُ مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام الجَمَلَ وصِفّینَ لا أشُکُّ فی قِتالِ مَن قاتَلَهُ ، حَتّی نَزَلنَا النَّهرَوانَ ، فَدَخَلَنی شَکٌّ ، وقُلتُ : قُرّاؤُنا وخِیارُنا نَقتُلُهُم ؟ ! إنَّ هذا لَأَمرٌ عَظیمٌ . فَخَرَجتُ غُدوَهً أمشی ومَعی إداوَهُ (2) ماءٍ ، حَتّی بَرَزتُ عَنِ الصُّفوفِ ، فَرَکَزتُ رُمحی ، ووَضَعتُ تُرسی إلَیهِ ، وَاستَتَرتُ مِنَ الشَّمسِ ، فَإِنّی لَجالِسٌ حَتّی وَرَدَ عَلَیَّ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَقالَ لی : یا أخَا الأَزدِ ، أمَعَکَ طَهورٌ ؟ قُلتُ : نَعَم ، فَناوَلتُهُ الإِداوَهَ ، فَمَضی حَتّی لَم أرَهُ ، ثُمَّ أقبَلَ وقَد تَطَهَّرَ فَجَلَسَ فی ظِلِّ التُّرسِ ، فَإِذا فارِسٌ یَسأَلُ عَنهُ ، فَقُلتُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، هذا فارِسٌ یُریدُکَ ، قالَ : فَأَشِر إلَیهِ ، فَأَشَرتُ إلَیهِ ، فَجاءَ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، قَد عَبَرَ القَومُ وقد قَطَعُوا النَّهرَ ! فَقالَ : کَلّا ، ما عَبَروا . قالَ : بَلی ، وَاللّهِ لَقَد فَعَلوا . قالَ : کَلّا ، ما فَعَلوا . قالَ : فَإِنَّهُ لَکَذلِکَ إذ جاءَ آخَرُ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، قَد عَبَرَ القَومُ ! قالَ : کَلّا ، ما عَبَروا . قالَ : وَاللّهِ ، ما جِئتُکَ حَتّی رَأَیتُ الرّایاتِ فی ذلِکَ الجانِبِ ، وَالأَثقالَ . قالَ : وَاللّهِ ما فَعَلوا ، وإنَّهُ لَمَصرَعُهُم ومُهَراقُ دِمائِهِم . ثُمَّ نَهَضَ ونَهَضتُ مَعَهُ ، فَقُلتُ فی نَفسی : الحَمدُِللّهِ الَّذی بَصَّرَنی هذَا الرَّجُلَ ، وعَرَّفَنی أمرَهُ ، هذا أحَدُ رَجُلَینِ : إمّا رَجُلٌ کَذّابٌ جَرِیءٌ ، أو عَلی بَیِّنَهٍ مِن رَبِّهِ وعَهدٍ مِن نَبِیِّهِ ، اللّهُمَّ ! إنّی اُعطیکَ عَهدا تَسأَلُنی عَنهُ یَومَ القِیامَهِ إن أنَا وَجَدتُ القَومَ قَد عَبَروا أن أکونَ أوَّلَ مَن یُقاتِلُهُ ، وأوَّلَ مَن یَطعَنُ بِالرُّمحِ فی عَینِهِ ، وإن کانوا لَم یَعبُروا أن اُقیمَ عَلَی المُناجَزَهِ وَالقِتالِ . فَدَفَعنا (3) إلَی الصُّفوفِ ، فَوَجَدنَا الرّایاتِ وَالأَثقالَ کَما هِیَ ، قالَ : فَأَخَذَ بِقَفایَ ودَفَعَنی ، ثُمَّ قالَ : یا أخَا الأَزدِ ، أتَبَیَّنَ لَکَ الأَمرُ ؟ قُلتُ : أجَل یا أمیرَ المُؤمِنینَ . قالَ : فَشَأنَکَ بِعَدُوِّکَ . فَقَتَلتُ رَجُلاً ، ثُمَّ قَتَلتُ آخَرَ ، ثُمَّ اختَلَفتُ أنَا ورَجُلٌ آخَرُ أضرِبُهُ ویَضرِبُنی فَوَقَعنا جَمیعا ، فَاحتَمَلَنی أصحابی ، فَأَفَقتُ حینَ أفَقتُ وقَد فَرَغَ القَومُ . (4)

.

1- .کنز العمّال : ج 11 ص 322 ح 31625 نقلاً عن یعقوب بن شیبه فی کتابه «مسیر علیّ» .
2- .الإداوه : إناء صغیر من جلد یتّخذ للماء کالسطیحه ونحوها (لسان العرب : ج 14 ص 25 «أدا») .
3- .دَفَع إلی المکان ودُفِع : انتهی (لسان العرب : ج 8 ص 89 «دفع») .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 317 ، إعلام الوری : ج 1 ص 339 وراجع الکافی : ج 1 ص 345 ح 2 والمناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 268 والمعجم الأوسط : ج 4 ص 227 ح 4051 .

ص: 457

کنز العمّال به نقل از ابوسلیمان مرعش : آن گاه که علی علیه السلام به نهروان رهسپار گشت ، من با وی همراه شدم . علی علیه السلام گفت : «سوگند به آن که دانه را شکافید و جنبنده را آفرید ، ایشان [حتّی ]ده تن از شما را نمی کشند و از خودِشان [ هم ]ده تن باقی نمی مانند» . چون مردم این را شنیدند ، بر آنان هجوم بردند و هلاکشان کردند .

الإرشاد به نقل از جُنْدَب بن عبد اللّه اَزْدی : من در جَمَل و صِفّین با علی علیه السلام همراه بودم و در نبرد با کسانی که وی با ایشان جنگید ، تردید نورزیدم . امّا وقتی در نهروان فرود آمدیم،تردید در من راه یافت و گفتم : قاریان و برگزیدگانِ خود را می کشیم؟ این ، کاری بس گران است! پگاهان ، برون آمده ، با مَشکی آب در دست ، قدم زدم ، چندان که از صف ها جدا شدم . پس نیزه ام را در زمین فرو کردم و سپرم را بر آن نهادم و [ سایبانی ساخته ]خود را از تابش آفتاب پوشاندم . نشسته بودم که علی امیر مؤمنان ، نزد من آمد و مرا گفت : «ای برادر اَزدی! آیا آب برای طهارت داری؟» . گفتم : آری . سپس مَشک آب را به وی دادم . او چندان دور شد که ندیدمش . سپس در حالی که وضو ساخته بود ، برگشت و در سایه سپر نشست . در این حال ، سواری پیش آمد که در جستجوی او بود . گفتم : ای امیر مؤمنان! این سوار تو را می جوید . گفت : «به وی اشاره کن!» . او را اشاره کردم و آمد . گفت : ای امیر مؤمنان! آن جماعت عبور کردند و از نهر برگذشتند . گفت : «نه! عبور نکرده اند» . گفت : چرا ؛ به خدا سوگند ، بر گذشتند . گفت : «نه! چنین نکرده اند» . گفت : همانا که چنین است . در این حال ، دیگری آمد و گفت : ای امیر مؤمنان! آنان عبور کردند . گفت : «نه! عبور نکرده اند» . گفت : به خدا سوگند ، نزدت نیامدم ، مگر آن گاه که پرچم ها و بارها[ یشان] را در آن سو دیدم . گفت : «به خدا سوگند ، چنین نکرده اند ! همانا همین جا هلاکتگاه و جای ریختن خون ایشان است» . سپس برخاست و من [ هم] با وی برخاستم . با خود گفتم : سپاس ، از آنِ خدایی است که مرا نسبت به این مرد ، بینا ساخت و امر خویش را به من شناسانْد . وضع او از دو حال خارج نیست : یا مردی است دروغگو و بی باک ؛ و یا از پروردگار خویش ، دلیلی روشن و از پیامبرش ، خبری در اختیار دارد . بار خدایا! من با تو پیمانی می سپارم که روز قیامت ، مرا از آن واخواست فرمایی : اگر آن جماعت [ از نهر ]عبور کرده باشند ، من نخستین کسی خواهم بود که با وی بجنگم و نیزه را در چشم او فرو برم ؛ واگر عبور نکرده باشند ، به کارزار و جنگ برخیزم. سپس به صف ها رسیدیم و پرچم ها و بارها را ، چنان که بود ، یافتیم . علی علیه السلام پشت گردنم را گرفت و مرا [مقداری] پیش رانْد . آن گاه گفت : «ای برادر اَزدی! آیا حقیقت برایت روشن شد؟» . گفتم : آری ، ای امیر مؤمنان! گفت : «پس این تو و این دشمنت!» . پس یکی را کشتم و از پس آن ، دیگری را . سپس با مردی دیگر در افتادم و به هم ضربه می زدیم ، پس هر دو فرو افتادیم . یارانم مرا با خود حمل کردند [ و باز پس کشیدند] . هنگامی به هوش آمدم که جماعت از جنگ فارغ شده بودند .

.


ص: 458

شرح نهج البلاغه :لَمّا خَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام إلی أهلِ النَّهرِ أقبَلَ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ مِمَّن کانَ عَلی مُقَدِّمَتِهِ یَرکُضُ ، حَتَّی انتَهی إلی عَلِیٍّ علیه السلام فَقالَ : البُشری یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! قالَ : ما بُشراکَ ؟ قالَ : إنَّ القَومَ عَبَرُوا النَّهرَ لَمّا بَلَغَهُم وُصولُکَ ، فَأَبشِر ؛ فَقَد مَنَحَکَ اللّهُ أکتافَهُم . فَقالَ لَهُ : آللّهِ أنتَ رَأَیتَهُم قَد عَبَروا ! قالَ : نَعَم . فَأَحلَفَهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، فی کُلِّها یَقولُ : نَعَم . فَقالَ عَلِیٌّ : وَاللّهِ ، ما عَبَروهُ ، ولَن یَعبُروهُ ، وإنَّ مَصارِعَهُم لَدونَ النُّطفَهِ ، وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرَأَ النَّسَمَهَ لَن یَبلُغُوا الأَثلاثَ ولا قَصرَ بَوازِنَ حَتّی یَقتُلَهُمُ اللّهُ ، وقَد خابَ مَنِ افتَری . قالَ : ثُمَّ أقبَلَ فارِسٌ آخَرُ یَرکُضُ ، فَقالَ کَقَولِ الأَوَّلِ ، فَلَم یَکتَرِث عَلِیٌّ علیه السلام بِقَولِهِ وجاءَتِ الفُرسانُ تَرکُضُ ، کُلُّها تَقولُ مِثلَ ذلِکَ . فَقامَ عَلِیٌّ علیه السلام فَجالَ فی مَتنِ فَرَسِهِ . قالَ : فَیَقولُ شابٌّ مِنَ النّاسِ : وَاللّهِ ، لَأَکونَنَّ قَریبا مِنهُ ، فَإِن کانوا عَبَرُوا النَّهرَ لَأَجعَلَنَّ سِنانَ هذَا الرُّمحِ فی عَینِهِ ؛ أیَدَّعی عِلمَ الغَیبِ ! فَلَمَّا انتَهی علیه السلام إلَی النَّهرِ وَجَدَ القَومَ قَد کَسَروا جُفونَ سُیوفِهِم ، وعَرقَبوا خَیلَهُم ، وجَثَوا عَلی رُکَبِهِم ، وحَکَّموا تَحکیمَهً واحِدَهً بِصَوتٍ عَظیمٍ لَهُ زَجَلٌ . (1) فَنَزَلَ ذلِکَ الشّابُّ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، إنّی کُنتُ شَکَکتُ فیکَ آنِفا ، وإنّی تائِبٌ إلَی اللّهِ وإلَیکَ ، فَاغفِر لی ! فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : إنَّ اللّهَ هُوَ الَّذی یَغفِرُ الذُّنوبَ ، فَاستَغفِرهُ . (2)

.

1- .الزَّجَل : رفع الصوت الطَّرِب (لسان العرب : ج 11 ص 302 «زجل») .
2- .شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 271 ؛ بحار الأنوار : ج 33 ص 348 ح 587 .

ص: 459

شرح نهج البلاغه :آن گاه که علی علیه السلام به سوی خوارج روان شد ، یکی از پیش قراولان، دوان دوان خود را به علی علیه السلام رساند و گفت : ای امیر مؤمنان ، مژده ات باد! گفت : «مژده ات چیست؟» . گفت : آن جماعت ، هنگامی که خبر رسیدنت را دریافتند ، از نهر برگذشتند . پس تو را مژده باد ؛ زیرا خداوند ، آنان را در اختیار تو نهاده است . علی علیه السلام به وی گفت : «خدا را ، آیا آنها را دیدی که بگذرند؟» . گفت : آری . پس علی علیه السلام او را سه بار سوگند داد و او هر بار گفت : آری . سپس علی علیه السلام گفت : «به خدا سوگند ، آنان از نهر عبور نکرده اند و هرگز عبور نخواهند کرد و این سوی آب ، هلاک خواهند گشت . سوگند به آن که دانه را شکافید و جنبنده را آفرید ، ایشان هرگز به اَثْلاث و قصر بَوازن نخواهند رسید ، جز آن که خداوند ، آنان را بکشد . و هر که دروغ ببندد ، ناکام است!» . سپس رزمنده ای دیگر دوان دوان پیش آمد و همانند سخن نخست را گفت . علی علیه السلام به سخن وی اهمّیتی نداد و سواران دیگر نیز به شتاب آمدند و همان خبر را دادند . علی علیه السلام برخاست و بر پشت اسب خویش به جولان درآمد . جوانی از میان رزمندگان گفت : به خدا سوگند ، هر آینه من در نزدیکیِ او می ایستم . اگر [ خوارج ]از نهر گذشته باشند ، سرِ این نیزه را در چشمش فرو می بَرَم . آیا او مدّعی علم غیب است؟! چون علی علیه السلام به نهر رسید ، آن جماعت را دید که نیام های شمشیرهاشان را در هم شکسته اند ، ستورانشان را پی کرده اند ، بر زانوانشان نشسته اند ، و با بانگی آهنگین و بلند می گویند : «لا حُکْمَ إلّا للّه ؛ حُکم ، تنها از آنِ خداست!» . پس آن جوان فرود آمد و گفت : ای امیرمؤمنان! من پیش تر در تو به تردید افتادم و اکنون نزد خدا و تو ، توبه می کنم پس از من درگذر . علی علیه السلام گفت : «همانا خداوند است آن که گناهان را می آمرزد . پس از وی غفران بخواه .

.


ص: 460

راجع : ج 12 ص 68 (مصیر الخوارج) .

.


ص: 461

ر . ک : ج 12 ص 69 (سرانجام خوارج) .

.


ص: 462

الفصل السادس : إقامه الحجّه فی ساحه القتال6 / 1اِحتِجاجاتُ الإِمامِ عَلَیهِمنهج البلاغه :مِن کَلامٍ لَهُ علیه السلام قالَهُ لِلخَوارِجِ ، وقَد خَرَجَ إلی مُعَسکَرِهِم وهُم مُقیمونَ عَلی إنکارِ الحُکومَهِ فَقالَ علیه السلام : أکُلُّکُم شَهِدَ مَعَنا صِفّینَ ؟ فَقالوا : مِنّا مَن شَهِدَ ، ومِنّا مَن لَم یَشهَد . قالَ : فَامتازوا فِرقَتَینِ ؛ فَلیَکُن مَن شَهِدَ صِفّینَ فِرقَهً ، ومَن لَم یَشهَدها فِرقَهً ، حَتّی اُکَلِّمَ کُلّاً مِنکُم بِکَلامِهِ . ونادَی النّاسَ ، فَقالَ : أمسِکوا عَنِ الکَلامِ ، وأنصِتوا لِقَولی ، وأقبِلوا بِأَفئِدَتِکُم إلَیَّ ، فَمَن نَشَدناهُ شَهادَهً فَلیَقُل بِعِلمِهِ فیها . ثُمَّ کَلَّمَهُم علیه السلام بِکَلامٍ طَویلٍ ، مِن جُملَتِهِ أن قالَ علیه السلام : أ لَم تَقولوا عِندَ رَفعِهِمُ المَصاحِفَ حیلَهً وغیلَهً ومَکرا وخَدیعَهً : إخوانُنا وأهلُ دَعوَتِنَا استَقالونا وَاستَراحوا إلی کِتابِ اللّهِ سُبحانَهُ ، فَالرَّأیُ القَبولُ مِنهُم ، وَالتَّنفیسُ عَنهُم ؟ فَقُلتُ لَکُم : هذا أمرٌ ظاهِرُهُ إیمانٌ ، وباطِنُهُ عُدوانٌ ، وأوَّلُهُ رَحمَهٌ ، وآخِرُهُ نَدامَهٌ ، فَأَقیموا عَلی شَأنِکُم ، وَالزَموا طَریقَتَکُم ، وعَضّوا عَلَی الجِهادِ بِنَواجِذِکُم ، ولا تَلتَفِتوا إلی ناعِقٍ نَعَقَ ؛ إن اُجیبَ أضَلَّ ، وإن تُرِکَ ذَلَّ . وقَد کانَت هذِهِ الفَعلَهُ ، وقَد رَأَیتُکُم أعطَیتُموها . وَاللّهِ لَئِن أبَیتُها ما وَجَبَت عَلَیَّ فَریضَتُها ، ولا حَمَّلَنِی اللّهُ ذَنبَها . ووَاللّهِ ، إن جِئتُها إنّی لَلمُحِقُّ الَّذی یُتَّبَعُ ، وإنَّ الکِتابَ لَمَعی ، ما فارَقتُهُ مُذ صَحِبتُهُ ، فَلَقَد کُنّا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وإنَّ القَتلَ لَیَدورُ عَلَی الآباءِ وَالأَبناءِ ، وَالإِخوانِ وَالقَراباتِ ، فَما نَزدادُ عَلی کُلِّ مُصیبَهٍ وشِدَّهٍ إلّا إیمانا ، ومُضِیّا عَلَی الحَقِّ ، وتَسلیما لِلأَمرِ ، وصَبرا عَلی مَضَضِ (1) الجِراحِ . ولکِنّا إنَّما أصبَحنا نُقاتِلُ إخوانَنا فِی الإِسلامِ عَلی ما دَخَلَ فیهِ مِنَ الزَّیغِ وَالاعوِجاجِ ، وَالشُّبهَهِ وَالتَّأویلِ . فَإِذا طَمِعنا فی خَصلَهٍ یَلُمُّ اللّهُ بِها شَعَثَنا ، ونَتَدانی بِها إلَی البَقِیَّهِ فیما بَینَنا ، رَغِبنا فیها ، وأمسَکنا عَمّا سِواها . (2)

.

1- .مَضَّنی الجُرح : آلَمَنی وأوجعنی (لسان العرب : ج 7 ص 233 «مضض») .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 122 ، الاحتجاج : ج 1 ص 439 ح 100 وفیه من «أ لم تقولوا . . .» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 368 ح 600 وراجع الإرشاد : ج 1 ص 270 .