گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
فصل چهارم : گریختن جمعی از یاران امام به سوی معاویه



4 / 1 نجاشی

فصل چهارم : گریختن جمعی از یاران امام به سوی معاویه4 / 1نجاشیمقیس بن عمرو بن مالک، مشهور به «نجاشی» از شاعران صدر اسلام و یکی از یاران امام علی علیه السلام است. نجاشی از کسانی بود که با سروده های خود مردم را به سپاه علی علیه السلام می خواند، از سویی مردم را برای پیکار می شورانْد و از سویی معاویه و یارانش را رسوا می ساخت و زشتکاری های آنان را آشکار می کرد. چون در ماه رمضان با شراب، روزه خواری کرد، امام علیه السلام بر او مثل دیگر معصیتکاران حد جاری کرد و خدمات گذشته اش علی علیه السلام را از اجرای حدّ الهی باز نداشت. نجاشی که سرسختی و قاطعیتِ امام را در اجرای حدود الهی دید و این که چیزی مانع از اجرای حد نیست و فکر نمی کرد امام تا این اندازه سخت گیر باشد از ایشان کناره گرفت و به معاویه پیوست.

الغارات به نقل از عوانه : نجاشی در روز اوّل ماه رمضان بیرون آمد. بر ابو سمّال اسدی گذر کرد که در آستانه خانه اش نشسته بود. به نجاشی گفت: کجا می روی؟ گفت: به کُناسه (1) می روم. گفت: آیا میل داری کلّه ها و دمبه هایی بخوری که از اوّل شب در تنور بوده و حالا خوب پخته و بار آمده است؟ گفت: وای بر تو، در اوّلین روز از رمضان؟! گفت: از آنچه که یقین نداریم، رهایمان کن! گفت: بعد از آن چه؟ گفت: شرابی سرخ فام به تو می نوشانم که جان را خوش می سازد و در رگ ها جاری می شود، شهوت را می افزاید، غذا را هضم می کند و لکنت زبان را می برد. فرود آمد. هر دو غذا خوردند. سپس شراب آورد و خوردند. در پایان روز، نعره هایشان بلند شد. همسایه ای داشتند که شیعه و از یاران علی علیه السلام بود. خدمت علی علیه السلام رفت و داستان آن دو را گزارش داد. حضرت گروهی را فرستاد . خانه را محاصره کردند. ابو سمّال به خانه های بنی اسد پرید و گریخت، امّا نجاشی را نزد علی علیه السلام آوردند. صبح که شد، او را با شلواری که به پا داشت ، آوردند و هشتاد ضربه شلّاق بر او زد، و پس از آن ، بیست شلّاق هم اضافه تر. گفت: ای امیر مؤمنان! حدّ شراب را دانستم، این اضافه شلّاق ها برای چه بود؟ فرمود: برای گستاخی ات بر خدا و روزه خواری ات در ماه رمضان. سپس او را با همان شلوار در معرض تماشای مردم قرار داد. کودکان بر سر او فریاد می کشیدند که: نجاشی شلوار خود را کثیف کرده است! و او می گفت: نه به خدا، آن شلواری [فاخر و] یمنی است که بندی محکم و مویین دارد [و به راحتی آلوده و کثیف نمی شود]! سپس به معاویه پیوست و علی علیه السلام را هجو کرد.

.

1- .نام محلّه ای در کوفه (معجم البلدان : ج 4 ص 481) .

ص: 580

4 / 2طارِقُ بنُ عَبدِ اللّهِالغارات عن أبی الزناد :لَمّا حَدَّ عَلِیٌّ علیه السلام النَّجاشِیَّ غَضِبَ لِذلِکَ مَن کانَ مَعَ عَلِیٍّ مِنَ الیَمانِیَّهِ ، وکانَ أخَصُّهُم بِهِ طارِقَ بنَ عَبدِ اللّهِ بنِ کَعبِ بنِ اُسامَهَ النَّهدی ، فَدَخَلَ عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! ما کُنّا نَری أنَّ أهلَ المَعصِیَهِ وَالطّاعَهِ ، وأهلَ الفِرقَهِ وَالجَماعَهِ ، عِندَ وُلاهِ العَدلِ ومَعادِنِ الفَضلِ سِیّانُ فِی الجَزاءِ ، حَتّی رَأَیتُ ما کانَ مِن صَنیعِکَ بِأخِیَ الحارِثِ ، فَأَوغَرتَ صُدورَنا ، وشَتَّتَّ اُمورَنا ، وحَمَلتَنا عَلَی الجادَّهِ الَّتی کُنّا نَری أنَّ سَبیلَ مَن رَکِبَهَا النّارُ . فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : «إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَا عَلَی الْخَشِعِینَ» (1) یا أخا بَنی نَهدٍ ، وهَل هُوَ إلّا رَجُلٌ مِنَ المُسلِمینَ انتَهَکَ حُرمَهَ مَن حَرُمَ اللّهُ، فَأَقَمنا عَلَیهِ حَدّا کانَ کَفّارَتَهُ ! إنَّ اللّهَ تَعالی یَقولُ: «وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَئانُ قَوْمٍ عَلَی أَلَا تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی» (2) . قالَ : فَخَرَجَ طارِقٌ مِن عِندِ عَلِیٍّ وهُوَ مُظهِرٌ بِعُذرِهِ قابِلٌ لَهُ ، فَلَقِیَهُ الأَشتَرُ النَّخَعِیُّ ؛ فَقالَ لَهُ : یا طارِقُ أنتَ القائِلُ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ : إنَّکَ أوغَرتَ صُدورَنا وشَتَّتَّ اُمورَنا ؟ قالَ طارِقٌ : نَعَم أنَا قائِلُها . قالَ لَهُ الأَشتَرُ : وَاللّهِ ما ذاکَ کَما قُلتَ ، وإنَّ صُدورَنا لَهُ لَسامِعَهٌ ، وإنَّ اُمورَنا لَهُ لَجامِعَهٌ . قالَ : فَغَضِبَ طارِقٌ وقالَ : سَتَعلَمُ یا أشتَرُ أنَّهُ غَیرُ ما قُلتَ ! فَلَمّا جَنَّهُ اللَّیلُ هَمَسَ (3) هُوَ وَالنَّجاشِیُّ إلی مُعاوِیَهَ . (4)

.

1- .البقره : 45 .
2- .المائده : 8 .
3- .الهَمْس : السَّیر باللیل بلا فُتور (تاج العروس : ج 9 ص 45 «همس») .
4- .الغارات : ج 2 ص 539 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 147 نحوه إلی «فخرج طارق» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 373 ح 537 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 4 ص 89 .

ص: 581



4 / 2 طارق بن عبد اللّه

4 / 2طارق بن عبد اللّهالغارات به نقل از ابو زناد : چون علی علیه السلام بر نجاشی حد جاری کرد، بر این کار، یمنی هایی که با علی علیه السلام بودند ، خشمگین شدند. ویژه ترین آنان به او طارق بن عبد اللّه بن کعب نهدی بود. خدمت امیر مؤمنان رسید و گفت: ای امیر مؤمنان! فکر نمی کردیم که معصیتکاران و مطیعان و تفرقه انگیزان و وحدت طلبان، نزد حاکمان دادگر و سرچشمه های نیکی، در کیفر یکسان باشند، تا آن که رفتار تو را با نجاشی دیدم . دل هایمان را رنجاندی و کار ما را پریشان ساختی و ما را به راهی کشاندی که فکر می کردیم پوینده این راه، جهنّمی است. علی علیه السلام فرمود: «این بزرگ است، مگر بر خاشعان» . ای برادرِ نهدی! جز این است که او یکی از مسلمانان است که حرمتی از حرمت های الهی را شکسته است، ما هم حدّی بر او جاری کردیم که کفّاره اش بود؟! خداوند می فرماید: «زشتی کار گروهی شما را به بی عدالتی وادار نکند. دادگری پیشه کنید که به تقوا نزدیکتر است» ». طارق از نزد علی علیه السلام بیرون آمد، در حالی که عذرخواه بود و پذیرای اجرای حدّ . مالک اشتر به او برخورد و به وی گفت: طارق! تو به امیر مؤمنان گفته ای که: دل های ما را رنجاندی و کارهایمان را پریشان ساختی؟ طارق گفت: آری ، من گفته ام. مالک اشتر به او گفت: به خدا سوگند ، آن چنان نیست که گفته ای. همانا دل های ما مطیع و شنوای او و کارهایمان برای او هماهنگ و یک پارچه است. طارق خشمگین شد و گفت: ای مالک! به زودی خواهی فهمید که نه چنان است که گفتی. شب که فرا رسید، او و نجاشی به سوی معاویه گریختند.

.


ص: 582

4 / 3حَنظَلَهُ الکاتِبُوقعه صفّین عن النضر بن صالح :بَعَثَ عَلِیٌّ علیه السلام إلی حَنظَلَهَ بنِ الرَّبیعِ المَعروفِ بِحَنظَلَهَ الکاتِبِ وهُوَ مِنَ الصّحابَهِ فَقالَ : یا حَنظَلَهُ ، أعَلَیَّ أم لی ؟ قالَ : لا عَلَیکَ ولا لَکَ ، قالَ : فَما تُریدُ ؟ قالَ : أشخَصُ إلَی الرُّها فَإِنَّهُ فَرجٌ مِنَ الفُروجِ ، أصمِدُ لَهُ حَتّی یَنقَضی هذَا الأَمرُ ... فَدَخَلَ مَنزِلَهُ وأغلَقَ بابَهُ حَتّی إذا أمسی هَرَبَ إلی مُعاوِیَهَ ... وهَرَبَ ابنُ المُعتَمِّ أیضاً حَتّی أتی مُعاوِیَهَ ... ولکِنَّهُما لَم یُقاتِلا مَعَ مُعاوِیَهَ ، وَاعتَزَلَا الفَریقَینِ جَمیعا ... فَلَمّا هَرَبَ حَنظَلَهُ أمَرَ عَلِیٌّ بِدارِهِ فَهُدّمَت . (1)

.

1- .وقعه صفیّن : ص 97 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 176 .

ص: 583



4 / 3 حنظله کاتب

4 / 3حنظله کاتبوقعه صِفّین به نقل از نضر بن صالح : علی علیه السلام در پی حنظله بن ربیع، معروف به حنظله کاتب فرستاد که از صحابیان بود و فرمود: «ای حنظله! بر منی یا با من؟». گفت: نه بر تو ، نه با تو. فرمود: «پس می خواهی چه کنی؟» . گفت: به رُها (1) می روم که یکی از گشایش هاست . منتظر می مانم تا این ماجرا (جنگ صفّین) به پایان رسد. به خانه اش رفت و در را بست. شامگاهان نزد معاویه گریخت... ابن معتم نیز گریخت و نزد معاویه رفت. امّا آن دو همراه معاویه نجنگیدند و از هر دو جناح کناره گرفتند. چون حنظله گریخت، علی علیه السلام دستور داد خانه اش را ویران کردند.

.

1- .یکی از شهرهای شام در شمال شرقی فرات، که امروز در ترکیه واقع است و به نام اورفا شناخته می شود.

ص: 584

4 / 4عَبدُ اللّهِ بنُ عَبدِ الرَّحمنِالغارات :کانَ عَبدُ اللّهِ بنُ عَبدِ الرَّحمن بنِ مَسعودٍ ... شَهِدَ مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام صِفّینَ ، وکانَ فی أوَّلِ أمرِهِ مَعَ مُعاوِیَهَ ، ثُمَّ صارَ إلی عَلِیٍّ ، ثُمَّ رَجَعَ بَعدُ إلی مُعاوِیَهَ ، ثُمَّ سَمّاهُ عَلِیٌّ علیه السلام الهَجَنَّعَ ، وَالهَجَنَّعُ : الطَّویلُ . (1)

4 / 5القَعقاعُ بنُ شَورٍلَیسَ عِندَنا مَعلوماتٌ کَثیرَهٌ عَن حَیاتِهِ . وَلِیَ کَسکَرَ بَعدَ قُدامَهِ بنِ عَجلانَ . (2) وقالَ ابنُ أبی الحَدیدِ : إنَّهُ وَلِیَ «مَیسانَ» أیضا . (3) قَبَضَ عَلی بَیتِ المالِ لِتَرَفُّهٍ ومَلَذّاتِهِ . وحینَ عَلِمَ أنَّ الإِمامَ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام اطَّلَعَ عَلی ذلِکَ ، أخَذَ الأَموالَ وذَهَبَ إلی مُعاوِیَهَ . (4) دَنَّسَ قَلبُهُ الأَسوَدُ حَیاتَهُ ، وبَلَغَ بِهِ الحالُ أنَّهُ خانَ مُسلِمَ بنَ عَقیلٍ سَفیرَ الإِمامِ الحُسَینِ علیه السلام إلَی الکوفَهِ ، وسَعی فی تَفریقِ أصحابِهِ عَنهُ ، مُتَواطِئا مَعَ ابنِ الأَشعَثِ وأضرابِهِ . (5)

.

1- .الغارات : ج 2 ص 532 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 4 ص 87 .
2- .الغارات : ج 2 ص 533 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 4 ص 87 .
3- .شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 13 .
4- .شرح نهج البلاغه : ج 4 ص 87 .
5- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 369 و ص 381 ، الأخبار الطوال : ص 239 .

ص: 585



4 / 4 عبد اللّه بن عبد الرحمان

4 / 5 قعقاع بن شور

4 / 4عبد اللّه بن عبد الرحمانالغارات:عبد اللّه بن عبد الرحمان بن مسعود ... در جنگ صفّین همراه علی علیه السلام بود. ابتدا همراه معاویه بود. سپس به علی علیه السلام پیوست . سپس به معاویه پیوست. آن گاه علی علیه السلام او را «هَجَنّع» نام نهاد، یعنی «دراز»!

4 / 5قعقاع بن شوراز زندگانی او چندان اطّلاعی در دست نداریم. پس از قدامه بن عجلان ، فرماندار کَسکَرْ شد. به گفته ابن ابی الحدید، فرماندار «مسیان» هم شد. بیت المال را صرف عیاشی و کامجویی های خود کرد و چون فهمید که امیر مؤمنان از کار او آگاه شده است، اموال را برداشت و نزد معاویه رفت. دل سیاهش زندگانی اش را آلود و کارش به جایی رسید که به فرستاده امام حسین علیه السلام به کوفه، مسلم بن عقیل ، خیانت کرد و برای پراکندن یارانش از اطراف او کوشید و با پسر اشعث و کسانی همچون او همدست بود.

.


ص: 586

الإمام علیّ علیه السلام :تَسألونِی المالَ ؟ ! وقَدِ استَعمَلتُ القَعقاعَ بنَ شورٍ عَلی کَسکَرٍ ، فَأصدَقَ امرَأَهً بِمِئَهِ ألفِ دِرهَمٍ ، وایمُ اللّهِ لَو کانَ کُفوا ما أصدَقَها ذلِکَ . (1)

4 / 6مَصقَلَهُ بنُ هُبَیرَهَتاریخ دمشق :مَصقَلَهُ بنُ هُبَیرَهَ ... مِن وُجوهِ أهلِ العِراقِ ، کانَ مِن أصحابِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ ، ووُلِّیَ أردَشیرَخُرَّه مِن قِبَلِ ابنِ عَبّاسٍ ، وعَتَبَ عَلِیٌّ عَلَیهِ فی إعطاءِ مالِ الخَراجِ لِمَن یَقصُدُهُ مِن بَنی عَمِّهِ ، وقیلَ : لِأَنَّهُ فَدی نَصاری بَنی ناجِیَهَ بِخَمسِمِئَهِ ألفٍ ، فَلَم یَرُدَّها کُلَّها ، ووَفَدَ عَلی مُعاوِیَهَ . (2)

تهذیب الأحکام عن أبی الطفیل :إنَّ بَنی ناجِیَهَ قَومٌ کانوا یَسکُنونَ الأَسیافَ (3) ، وکانوا قَوما یَدَّعونَ فی قُرَیشٍ نَسَبا ، وکانوا نَصاری فَأَسلَموا ، ثُمَّ رَجَعوا عَنِ الإِسلامِ ، فَبَعَثَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام مَعقِلَ بنَ قَیسٍ التَّمیمِیَّ ... فَقَتَلَ مُقاتِلیهِم وسَبی ذَرارِیَهُم . قالَ : فَأَتی بِهِم عَلِیّا علیه السلام ، فَاشتَراهُم مَصقَلَهُ بنُ هُبَیرَهَ بِمِئَهِ ألفِ دِرهَمٍ فَأَعتَقَهُم ، وحَمَلَ إلی عَلیٍّ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام خَمسینَ ألفا ، فَأَبی أن یَقبِلَها . قالَ : فَخَرَجَ بِها فَدَفَنَها فی دارِهِ ولَحِقَ بِمُعاوِیَهَ لَعَنَهُ اللّهُ قالَ : فَأَخرَبَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام دارَهُ وأجازَ عِتقَهُم . (4)

.

1- .الغارات : ج 2 ص 532 عن أبی إسحاق الشیبانی وراجع شرح نهج البلاغه : ج 4 ص 87 .
2- .تاریخ دمشق : ج 58 ص 269 الرقم 7450 .
3- .سِیف البحر : ساحل البحر ، والجمع أسیاف (مجمع البحرین : ج 2 ص 918 «سیف») .
4- .تهذیب الأحکام : ج 10 ص 139 ح 551 ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 182 نحوه .

ص: 587



4 / 6 مصقله بن هُبَیره

امام علی علیه السلام :از من مال طلب می کنید؟! من قعقاع بن شور را بر کَسکَر گماردم و او به زنی صدهزار درهم مهریّه داد [و او را به عقد خود درآورد] . به خدا سوگند ، اگر او کفو[ ِ آن زن] بود ، این مقدار مهریّه به آن زن نمی داد .

4 / 6مصقله بن هُبَیرهتاریخ دمشق:مصقله بن هبیره... از چهره های سرشناس مردم عراق و از یاران امام علی علیه السلام بود. از سوی ابن عبّاس، حاکم «اردشیر خُرّه» (1) شد. هنگامی که عموزادگانش به سراغ وی می آمدند ، از بیت المال و خراج به آنان می داد و از این رو ، علی علیه السلام او را مورد سرزنش قرار داد. نیز گفته اند [ سرزنش شدنش ]به این جهت بود که برای فدیه نصارایِ بنی ناجیه پانصد هزار از بیت المال داد و همه را [ به بیت المال ]برنگرداند و نزد معاویه رفت.

تهذیب الأحکام به نقل از ابو طفیل : بنی ناجیه قومی بودند که در ساحل دریا سکونت داشتند و ادّعای نسب در قریش داشتند. مسیحی بودند و مسلمان شدند و دگر بار از اسلام برگشتند. امیر مؤمنان ، معقل بن قیس تمیمی را در پی آنان فرستاد، جنگجویانشان را کشت و فرزندانشان را به اسارت گرفت. آنان را نزد علی علیه السلام آورد. مصقله بن هبیره آنان را به صدهزار درهم خرید و آزاد کرد و پنجاه هزار [ درهم] نزد آن حضرت فرستاد . امام هم نپذیرفت. او هم اموال را بیرون برد و در خانه اش آنها را زیر خاک کرد و به معاویه پیوست. علی علیه السلام هم خانه او را ویران کرد، ولی آزادی آنان را تنفیذ کرد.

.

1- .یکی از بزرگ ترین نواحی فارس ، که اردشیر بابکان آن را بنیاد نهاد ، و از جمله شهرهای آن شیراز و میمند و کازرون بود (معجم البلدان : ج 1 ص 146) .

ص: 588

راجع : ج 13 ص 560 (مصقله بن هبیره) .

4 / 7مَولیً لِلإِمامِالإمام الصادق علیه السلام :إنَّ مَولیً لِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام سَأَلَهُ مالاً ، فَقالَ : یَخرُجُ عَطائی فَاُقاسِمُکَ هُوَ ، فَقالَ : لا أکتَفی ، وخَرَجَ إلی مُعاوِیَهَ فَوَصَلَهُ ، فَکَتَبَ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام یُخبِرُهُ بِما أصابَ مِنَ المالِ ، فَکَتَبَ إلَیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّ ما فی یَدِکَ مِنَ المالِ قَد کانَ لَهُ أهلٌ قَبلَکَ ، وهُوَ صائِرٌ إلی أهلِهِ بَعدَکَ ، وإنَّما لَکَ مِنهُ ما مَهَّدتَ لِنَفسِکَ ، فَآثِر نَفسَکَ عَلی صَلاحِ وُلدِکَ ؛ فَإِنَّما أنتَ جامِعٌ لِأَحَدِ رَجُلَینِ : إمّا رَجُلٌ عَمِلَ فیهِ بِطاعَهِ اللّهِ فَسَعِدَ بِما شَقیتَ ، وإمّا رَجُلٌ عَمِلَ فیهِ بِمَعصِیَهِ اللّهِ فَشَقِیَ بِما جَمَعتَ لَهُ ، ولَیسَ مِن هذَینِ أحَدٌ بِأهلٍ أن تُؤثِرَهُ عَلی نَفسِکَ ولا تُبَرِّدَ لَهُ عَلی ظَهرِکَ ، فَارجُ لِمَن مَضی رَحمَهَ اللّهِ ، وثِق لِمَن بَقِیَ بِرزِقِ اللّهِ . (1)

.

1- .الکافی : ج 8 ص 72 ح 28 عن یونس عن بعض أصحابه ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 111 وفیه «أحوج» بدل «صلاح» .

ص: 589



4 / 7 غلامی از غلامان امام

ر . ک : ج 13 ص 561 (مصقله بن هبیره) .

4 / 7غلامی از غلامان امامامام صادق علیه السلام :یکی از غلامان امیر مؤمنان از آن حضرت مالی خواست. فرمود: «سهم من که رسید، با تو قسمت می کنم». گفت: برایم بس نیست. نزد معاویه رفت. معاویه هم به او اموالی بخشید. وی نامه ای به امیر مؤمنان نوشت و اموالی را که دریافت کرده بود ، به آن حضرت خبر داد. امیر مؤمنان به او نوشت: «امّا بعد ؛ مالی که در دست توست، پیش از تو صاحبانی داشته و پس از تو نیز به آنان خواهد رسید. سهم تو همان قدر است که برای خویش آماده کرده ای . صلاح خود را بر صلاح فرزندانت برگزین. تو ثروت را برای یکی از دو نفر گرد می آوری: یا مردی است که با آن ثروت، در مسیر طاعت خدا کار می کند و با آنچه تو بدبخت شدی او سعادتمند می شود، یا مردی است که با آن در نافرمانی خدا کار می کند. پس با ثروتی که برایش اندوخته ای تو بدبخت می شوی . هیچ یک از این دو شایسته نیست که بر خودت ترجیح دهی و بار آنها را بر دوش خود بکشی. پس نسبت به گذشتگان امید رحمت خدا را داشته باش و نسبت به ماندگان به رزق خدا اعتماد کن».

.


ص: 590

4 / 8النُّعمانُ بنُ العَجلانِتاریخ الیعقوبی عن أبی خالد الوالبی :بَلَغَهُ [الإِمامُ عَلِیّاً علیه السلام ] أنَّ النُّعمانَ بنَ العَجلانِ قَد ذَهَبَ بِمالِ البَحرَینِ ، فَکَتَبَ إلَیهِ عَلِیٌّ : أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّهُ مَنِ استَهانَ بِالأَمانَهِ ورَغِبَ فِی الخِیانَهِ ، ولَم یُنَزِّه نَفسَهُ ودینَهُ ، أخَلَّ بِنَفسِهِ فِی الدُّنیا ، وما یُشفی (1) عَلَیهِ بَعدُ أمَرُّ وأبقی وأشقی وأطوَلُ . فَخَفِ اللّهَ ! إنَّکَ مِن عَشیرَهٍ ذاتِ صَلاحٍ ، فَکُن عِندَ صالِحِ الظَّنِّ بِکَ ، وراجِع ، إن کانَ حَقّا ما بَلَغَنی عَنکَ ، ولا تُقَلِّبَنَّ رَأیی فیکَ ، وَاستَنظِفَ خَراجَکَ ، ثُمَّ اکتُب إلَیَّ لِیَأتِیَکَ رَأیی وأمری ، إن شاءَ اللّهُ . فَلَمّا جاءَهُ کِتابُ عَلِیٍّ علیه السلام ، وعَلِمَ أنَّهُ قَد عَلِمَ حَملَ المالِ ، لَحِقَ مُعاوِیَهَ . (2)

4 / 9یَزیدُ بنُ حُجَیَّهَمِن أصحابِ الإِمامِ علیه السلام ، (3) وشَهِدَ مَعَهُ حُروبَهُ . (4) وجَعَلَهُ الإِمامُ علیه السلام أحَدَ الشُّهودِ فِی التَّحکیمِ . (5) استَعمَلَهُ الإِمامُ علیه السلام عَلَی الرَّیِّ وَدستَبی (6) . (7) لکِنَّهُ انتَهَجَ الخِیانَهَ، إذ نَقَلَ ابنُ الأَثیرِ أنَّهُ استَحوَذَ عَلی ثَلاثینَ ألفِ دِرهَمٍ مِن بَیتِ المالِ؛ وطالَبَهُ الإِمامُ بِالنَّقصِ الحاصِلِ فی بَیتِ المالِ، فَأَنکَرَ ذلِکَ، فَجَلَدَهُ (8) وسَجَنَهُ، فَفَرَّ مِنَ السِّجنِ وَالتَحَقَ بِمُعاوِیَهَ . (9) وشَهِدَ عَلی حُجرِ بنِ عَدِیٍّ حینَ أرادَ مُعاوِیَهُ قَتلَهُ . (10)

.

1- .یُشفی : یُشرِف (لسان العرب : ج 14 ص 437 «شفی») .
2- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 201 . وفی خصوص کونه والیا علی البحرین من قِبل الإمام علیه السلام راجع نهج البلاغه : الکتاب 42 وتاریخ الطبری : ج 4 ص 452 والکامل فی التاریخ : ج 2 ص 323 وتاریخ خلیفه بن خیّاط : ص 151 .
3- .تاریخ دمشق : ج 65 ص 147 ح 8256 .
4- .الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 367 ، الأخبار الموفّقیّات : ص 575 ح 374 .
5- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 54 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 389 ، تاریخ دمشق : ج 65 ص 147 .
6- .دَسْتَبی : بلده تقع إلی الغرب والجنوب الغربی من مدینه طهران ، وکانت واسعه بحیث تشمل ما بین قزوین وهمدان الحالیّتین (راجع معجم البلدان : ج 2 ص 454) .
7- .الغارات : ج 2 ص 525 ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 215 ، الأخبار الموفّقیّات : ص 575 ح 374 ، تاریخ دمشق : ج 65 ص 147 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 367 وفیهما «استعمله علی الری» .
8- .الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 367 .
9- .الغارات : ج 2 ص 525 528 ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 216 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 367 ، تاریخ دمشق : ج 65 ص 147 الرقم 8256 ، الأخبار الموفّقیّات : ص 575 ح 374 ولیس فیه «حَبَسه» .
10- .الغارات : ج 2 ص 528 ؛ أنساب الأشراف : ج 5 ص 268 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 273 .

ص: 591



4 / 8 نعمان بن عجلان

4 / 9 یزید بن حجیّه

4 / 8نعمان بن عجلانتاریخ الیعقوبی به نقل از ابو خالد والبی : به علی علیه السلام خبر رسید که نعمان بن عجلان ، مال و خراج بحرین را برده است. این نامه را به وی نوشت: «امّا بعد ؛ همانا کسی که امانت را سبُک شمارد و تمایل به خیانت داشته باشد و خود و دین خود را منزّه ندارد، در دنیا به خویشتن خلل وارد ساخته است و آنچه در آینده (قیامت) او را فرا خواهد گرفت، تلخ تر، ماندگارتر، شقاوت بارتر و طولانی تر است. از خدا بترس! تو از خاندانی شایسته ای. پس همان گونه باش که بر تو گمان می رود. اگر آنچه از تو به من خبر رسیده درست باشد، برگرد. رأی مرا درباره خود دگرگون مساز و حساب خراج را پاکیزه کن، سپس برایم بنویس، تا نظر و فرمانم به تو برسد، إن شاء اللّه !» . چون نامه امام علی علیه السلام به او رسید و دانست که آن حضرت از بردن مال آگاه شده است، به معاویه پیوست.

4 / 9یزید بن حجیّهوی از یاران علی علیه السلام بود و در جنگ های آن حضرت در رکابش بود و امام علیه السلام او را یکی از شاهدان در ماجرای حکمیّت قرار داد. علی علیه السلام او را به حکومت ری و دستبی (1) گماشت، لیکن راه خیانت پیش گرفت؛ چرا که به گفته ابن اثیر، او بر سی هزار درهم از بیت المال دست یافت. امام علیه السلام از او خواست که کمبود حاصل در بیت المال را بپردازد و او انکار کرد. حضرت او را تازیانه زد و زندانی کرد. او از زندان گریخت و به معاویه پیوست و آن گاه که معاویه می خواست حجر بن عدی را به قتل برساند، به زیان حجر شهادت داد.

.

1- .دستبی ، معرّب دشتبی، منطقه ای در جنوب غربی تهران امروز است . آن زمان وسیع بود و بین قزوین تا همدان را شامل می شد (ر . ک : معجم البلدان : ج 2 ص 454) .

ص: 592

الغارات :کانَ یَزیدُ بنُ حُجَیَّهَ قَد استَعمَلَهُ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی الرَّیِّ ودَستَبی ، فَکَسَرَ الخَراجَ وَاحتَجَنَ (1) المالَ لِنَفسِهِ ، فَحَبَسَهُ عَلِیٌّ وجَعَلَ مَعَهُ مَولًی لَهُ یُقالُ لَهُ : سَعدٌ ، فَقَرَّبَ یَزیدُ رَکائِبَهُ وسَعدٌ نائِمٌ ، فَلَحِقَ بِمُعاوِیَهَ ... وقالَ أیضا شِعرا یَذُمُّ فیهِ عَلِیّا ویُخبِرُهُ أنَّهُ مِن أعدائِهِ ، لَعَنَهُ اللّهُ ، فَبَلَغَ ذلِکَ عَلِیّا علیه السلام فَدَعا عَلَیهِ ، وقالَ لِأَصحابِهِ : إرفَعوا أیدیَکُم فَادعوا عَلَیهِ ، فَدَعا عَلَیهِ عَلِیٌّ علیه السلام وأمَّنَ أصحابَهُ . قالَ أبُو الصَّلتِ التَّیمی : فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : اللّهُمَّ إنَّ یَزیدَ بنَ حُجَیَّهَ هَرَبَ بِمالِ المُسلِمینَ ، ولَحِقَ بِالقَومِ الفاسِقینَ ، فَاکفِنا مَکرَهُ وکَیدَهُ ، وَاجزِهِ جَزاءَ الظّالِمینَ . (2)

.

1- .تَحْتَجِنُه : أی تتملّکه دون الناس ، والاحتجان : جمع الشیء وضمّه إلیک (النهایه : ج 1 ص 348 «حجن») .
2- .الغارات : ج 2 ص 525 و ص 528 وراجع أنساب الأشراف : ج 3 ص 215 والکامل فی التاریخ : ج 2 ص 367 والأخبار الموفّقیّات : ص 575 ح 374 وتاریخ دمشق : ج 65 ص 147 149 .

ص: 593

الغارات :علی علیه السلام یزید بن حجیّه را به حکومت ری و دستبی گماشت . از خراج کم آمد و او بیت المال را برای خود برداشت. علی علیه السلام او را زندانی کرد و غلام خود ، سعد را [برای نگهبانی] همراه او قرار داد . در حالی که سعد خواب بود، یزید اسب خود را نزدیک آورد و سوار شد و به معاویه پیوست. شعری هم در نکوهش علی علیه السلام گفت و دشمنی خود با امام علیه السلام را به وی خبر داد. لعنت خدا بر او باد! این خبر که به علی علیه السلام رسید، نفرینش کرد و به یاران خود فرمود: «شما هم دست برآورید و نفرینش کنید». علی علیه السلام نفرین کرد و یارانش آمین گفتند. ابوصلت تیمی گفته است که علی علیه السلام گفت: «بار خدایا! یزید بن حجیّه مال مسلمانان را برداشته و گریخته و به فاسقان پیوسته است . ما را از مکر و نیرنگ او کفایت کن و او را به کیفر ستمگران برسان».

.


ص: 594

4 / 10کِتابُ الإِمامِ إلی سَهلٍ فیمَن لَحِقَ بِمُعاوِیَهَالإمام علیّ علیه السلام مِن کِتابٍ لَهُ إلی سَهلِ بنِ حُنَیفِ الأَنصاری ، وهُوَ عامِلُهُ عَلَی المَدینَهِ ، فی مَعنی قَومٍ مِن أهلِها لَحِقوا بِمُعاوِیَهَ : أمّا بَعدُ ؛ فَقَد بَلَغَنی أنَّ رِجالاً مِمَّن قَبلَکَ یَتَسَلَّلون إلی مُعاوِیَهَ ؛ فَلا تَأسَف عَلی ما یَفوتُکَ مِن عَدَدِهِم ، ویَذهَبُ عَنکَ مِن مَدَدِهِم ؛ فَکَفی لَهُم غَیّا ، ولَکَ مِنهُم شافِیا ، فِرارُهُم مِنَ الهُدی وَالحَقِّ ، وإیضاعُهُم إلَی العَمی وَالجَهلِ ، وإنَّما هُم أهلُ دُنیا مُقبِلونَ عَلَیها ، ومُهطِعونَ إلَیها ، وقَد عَرَفُوا العَدلَ ورَأَوهُ ، وسَمِعوهُ ووَعَوهُ ، وعَلِموا أنَّ النّاسَ عِندَنا فِی الحَقِّ اُسوَهٌ ، فَهَرَبوا إلَی الأَثَرَهِ ، فَبُعدا لَهُم وسُحقا ! ! إنَّهُم وَاللّهِ لَم یَنفِروا مِن جَورٍ ، ولَم یَلحَقوا بِعَدلٍ ، وإنّا لَنَطمَعُ فی هذَا الأَمرِ أن یُذَلِّلَ اللّهُ لَنا صَعبَهُ ، ویُسَهِّلَ لَنا حَزنَهُ (1) ، إن شاءَ اللّهُ ، وَالسَّلامُ . (2)

.

1- .الحَزْن : المکان الغلیظ الخشن (النهایه : ج 1 ص 380 «حزن») .
2- .نهج البلاغه : الکتاب 70 ؛ أنساب الأشراف : ج 2 ص 386 نحوه إلی «سُحقا» وراجع تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 203 .

ص: 595



4 / 10 نامه امام به سهل ، درباره پیوستگان به معاویه

4 / 10نامه امام به سهل ، درباره پیوستگان به معاویهامام علی علیه السلام در نامه ای به سهل بن حُنَیف انصاری (فرماندار آن حضرت در مدینه)، در باره کسانی از یارانش که به معاویه پیوستند : امّا بعد؛ به من خبر رسیده است مردانی از منطقه تو مخفیانه به معاویه می پیوندند. اگر شمار آنان از افراد تو کم می شود و کمک هایشان کاسته می شود، غصّه نخور . در گم راهی آنان و تسلّای تو همین بس که آنان از حق و هدایت گریخته، به پستیِ کوری و نادانی افتاده اند. آنان اهل دنیا، دنیا طلب و دنیازده اند، عدالت را شناخته، دیده، شنیده و دریافته اند و دانسته اند که مردم در نزد ما در برابر حق برابرند. این است که به سوی امتیازطلبی گریخته اند. پس دور باشند آنان از رحمت خدا! به خدا سوگند ، آنان از ستم نگریخته و به عدالت نپیوسته اند. ما امیدواریم که در این کار (خلافت) خداوند دشواری را بر ما آسان و سختی ها را هموار سازد. إن شاء اللّه . والسّلام!

.